Monthly Archives: دسامبر 2021

29دسامبر/21

از تلاش ناکام آمریکا برای خشکاندن ریشه ملت ایران تا شکست پاریس در «جنگ سفارتخانه‌ها» مقابل تهران!

درآبان و آذر ۱۳۶۶ دشمنی آمریکا با «جمهوری اسلامی» رنگ و بوی تازه‌ای به خود گرفت. وزیر جنگ آمریکا خواستار اعمال شدیدترین تحریم‌ها برای خشکاندن ریشه موجودیت ملت ایران شد و از سوی دیگر ریگان واردات هرگونه کالا از ایران را ممنوع کرد. با وجود این در میان کشورهای غربی، دعوت ریگان برای پیوستن به این تحریم با بی‌اعتنایی روبرو شد.

تلاش آمریکا برای خشکاندن ریشه ملت ایران در طول چهل سال پس از انقلاب اسلامی یادآور این شعر مولاناست:

مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ما

غافل از آنکه خدا هست در اندیشه ما

در ادامه به ارائه گزارشی از رخدادهای این دو ماه از تاریخ انقلاب اسلامی می‌پردازیم.

 

تلاش‌های ناکام برای خشکاندن ریشه موجودیت ملت ایران!

در نخستین روز آبان ۱۳۶۶ «کاسپار واین‌برگر» وزیر جنگ آمریکا در برابر نمایندگان کمیته روابط خارجی سنای آمریکا خواستار «اعمال شدیدترین تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران به منظور خشکاندن ریشه موجودیت ملت ایران» شد!

چهار روز بعد از این درخواست، رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا طی دستورالعملی واردات هرگونه کالا از ایران را ممنوع و مقررات شدیدی را بر صادرات آمریکا به مقصد ایران وضع کرد.

در همین روز روزنامه «دی‌ولت» چاپ آلمان نوشت دعوت رونالد ریگان از دولت‌های غربی برای پیوستن به تحریم اعلام شده آمریکا علیه ایران با بی‌اعتنایی این دولت‌ها مواجه شده است. در ۶ آبان نیز ۲۴ کشور صنعتی در اجلاس سازمان توسعه و همکاری‌های اقتصادی از پاسخ به درخواست رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا برای پیوستن به تحریم اقتصادی ایران خودداری کردند.

در ۷ آبان همین سال رادیو صدای آمریکا فهرست کالاهای صادراتی آمریکا را که صدورشان به ایران ممنوع شده بوداعلام کرد.

همه این تلاش‌ها برای پوشاندن رسوایی مک‌فارلین از سوی رئیس جمهور ایالات متحده بود، ولی در ۲۸ آبان همین سال کنگره آمریکا با انتشار گزارشی در مورد رسوایی ناشی از سفر مک‌فارلین، مشاور ریگان به تهران، رسماً رئیس‌جمهور آمریکا را مسئول نهایی این رسوایی اعلام کرد.

در حالی که آمریکا ایران را تهدید به تحریم می‌کرد و در این راستا قدم‌هایی نیز بر می‌داشت، در ۵ آبان ماه ۱۳۶۶ یک نفتکش ۲۶۳ هزار تنی متعلق به کویت در حالی که تحت پرچم آمریکا حرکت می‌کرد و به وسیله نیروی دریایی انگلیس همراهی می‌شد، توسط نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران توقیف شد و مورد بازرسی قرار گرفت.

دولتمردان آمریکا گمان می‌کردند که می‌توانند با تهدید ملت ایران را به زانو درآورند و «جمهوری اسلامی» را وادار به مذاکره از موضع ضعف کنند؛ ولی در ۱۲ آذر سخنگوی کاخ سفید تصریح کرد ایران تمایلی برای مذاکره و ملاقات با مقامات آمریکایی ندارد.

در ۹ آبان ۱۳۶۶ نیز هزاران نفر از اعضای سپاه با امضای طوماری آمادگی خود را برای شرکت در عملیات شهادت‌طلبانه علیه آمریکا در خلیج فارس اعلام کردند.

 

پایان «جنگ سفارتخانه‌ها» و ناراحتی آمریکا از عقب‌نشینی فرانسه در مقابل ایران!

در ۹ آذر «پل توری» و «وحید گرجی» کنسول‌های فرانسه و ایران که از نهم تیرماه گذشته در سفارتخانه‌های کشور خود در تهران و پاریس محبوس بودند، در کراچی با یکدیگر معاوضه شدند و به کشورهای خود بازگشتند.

به این ترتیب با رفع محاصره سفارتخانه‌های ایران و فرانسه و بازگشت دیپلمات‌ها به تهران و پاریس، بحران ۵ ماهه در روابط دو کشور فروکش کرد. ۵ ماه پیش بازپرس دادگستری فرانسه، وحید گرجی، یکی از کارکنان سفارت ایران را به داشتن ارتباط با یک رشته بمب‌گذاری در پاریس متهم کرده بود.

در ۱۶ آذر همین سال نیز وزارت کشور فرانسه با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد ده‌ها تن از اتباع ایرانی که به سازمان مجاهدین خلق تعلق داشتند، تحت مراقبت اداری قرار گرفتند تا از خاک فرانسه اخراج شوند.

روزنامه «کیهان» در شماره ۱۲ آذر خود نوشت: «موفقیت ایران در جنگ طولانی سفارتخانه‌ها و تسلیم فرانسه به شرایط جمهوری اسلامی ایران، واکنش تند مقامات دولت آمریکا و انگلیس را به دنبال داشته است. فرانسوی‌ها که پنج ماه پیش، حربه کند مبارزه با تروریسم را به کار گرفته و جنجال وسیعی را که به نظر می‌رسید در چهارچوب کارزار تبلیغاتی آمریکا علیه ایران سازماندهی شده بود، به راه انداخته و وارد میدان تازه‌ای از رویارویی با ایران شده بودند، سرانجام از چشم‌انداز تحت فشار گذاشتن ایران مایوس شدند و با قبول شرایط ایران به «جنگ سفارتخانه‌ها» پایان دادند.

این امر در محافل غربی نه تنها به عنوان شکست سیاست‌های غرب در مقابل ایران تلقی شد، بلکه همان‌ گونه که در اظهارات رسمی مقامات آمریکا و انگلیس منعکس شده است، تسلیم شدن یک قدرت غربی به سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران به شمار می‌رود. آمریکایی‌ها می‌گویند اقدام فرانسه نقض آشکار توافق‌های اجلاس ونیز (سران هفت کشور صنعتی غرب در مرداد گذشته) مبنی بر تسلیم نشدن به گروگانگیرهاست!(۱)

 

تحویل وصیت‌نامه جدید امام خمینی(ره) به مجلس و آستان قدس

در ۱۹ آذر ماه ۱۳۶۶ وصیت‌نامه جدید امام خمینی از سوی ایشان به مجلس خبرگان و آستان قدس رضوی تحویل شد.

روزنامه «اطلاعات» در شماره شنبه ۲۱ آذر نوشت: «در پنجمین سالگرد تحویل وصیت‌نامه سیاسی الهی امام خمینی، در حضور شخصیت‌ها و مقامات کشور: آیت‌الله منتظری و آقایان مشکینی رئیس مجلس خبرگان، سیدعلی خامنه‌ای رئیس‌جمهوری، مهدوی کنی دبیر جامعه روحانیت مبارز تهران، لطف‌الله صافی دبیر شورای نگهبان، هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، موسوی اردبیلی رئیس دیوانعالی کشور و…، امام خمینی پس از ایراد سخنان کوتاهی، دو نسخه از وصیت‌نامه سیاسی الهی خود را که بر حسب شرایط و ضرورت‌های زمان، تغییراتی در وصیت‌نامه قبلی خود داده بودند و روی آن با دستخط خود نوشتند «متن وصیت‌نامه سیاسی الهی اینجانب جهت نگهداری در مجلس خبرگان و آستان قدس رضوی» تحویل آقایان دادند.

سپس همه دیدارکنندگان با امام، برای مهر و موم کردن وصیت‌نامه جدید به مجلس شورای اسلامی عزیمت کردند و در اتاق ریاست مجلس شورای اسلامی، مهر و موم انجام و نسخه مربوط به آستان قدس رضوی به مشهد مقدس فرستاده شد و نسخه سابق وصیت‌نامه در مجلس خبرگان، توسط حاج سیداحمد خمینی به حضرت امام عودت داده شد.(۲)

 

پی‌نوشت‌ها:

  • روزنامه «کیهان»، ۱۲ آذر ۱۳۶۶، ص ۱
  • روزنامه «اطلاعات»، ۲۱ آذر ۱۳۶۶، صص ۱ و ۲
29دسامبر/21

در فضای مجازی هم خدا ناظر است

اشاره

با گسترش زیرساخت‌های فضای مجازی و افزایش امکانات بهره‌گیری از آن، تحولی چشمگیر در زندگی اقتصادی و اجتماعی پدید آمد. ولی این تحول در زمینه اخلاق رسانه‌ای و آداب رفتاری ایجاد نشد و همین امر سبب کمرنگ شدن  برخی از باورهای ارزشی کاربران شده است. در اینجا به نکاتی از آن اشاره می‌شود:

 

۱٫ شناخت خود را از خداوند به‌روزرسانی کنید

کاربر وقتی از پنجره نمایشگر به فضای مجازی نگاه می‌کند، انگار خود را در  فضای امنی تصور می‌کند. از پشت پنجره بدون اینکه کسی او را ببیند هر کاری که بخواهد انجام می‌دهد و گاهی در خیال و تصورات ذهنی خود فرو می‌رود و بازخوردی از رفتار خوب و بد خود پیدا نمی‌کند. به نظر می‌رسد که کاربران می‌بایست باورهای گزاره‌های تازه‌ای را به باورهای خود اضافه کنند:

کاربر در برابر صفحه نمایش فضای مجازی قرار می‌گیرد و با حرکت دادن ماوس و کلیک کردن، صفحه‌ای را انتخاب می‌کند و یا متنی را بر می‌دارد یا می‌چسباند و چه بسا اگر خطا و گناهی باشد، نگاهی به اطراف می‌اندازد و چون خود را  تنها می‌بیند، نفس راحتی می‌کشد و تصور می‌کند کسی متوجه او نیست و  خبردار نمی‌شود و لذا خطری را متوجه آبروی خود نمی‌بیند.

شاید مقصر والدین باشند که ما را با خدایی آشنا نکرده‌اند که همه چیز را می‌بیند(۱) و همه جا در کنارمان هست(۲) و از رگ گردن به انسان نزدیک‌تر است(۳) و سفارش شده است که در خلوت که هستید از خداوند پروا کنید و گناه نکنید؛ او شما را می‌بیند و داور حقیقی اوست.(۴) باور کنیم که خداوند دانا و توانا در خلوت و جلوت، ما را می‌بیند. ما باید شناخت بهتری از خداوند پیدا کنیم تا رفتارهای پاک و  عفیفانه  داشته باشیم.

 

۲٫ ناخواسته گناهکار نشوید!

در این فضا گاهی تنها یک بردار و بچسبان کردن، انسان را در ردیف گناهکاران جای می‌دهد. افراد در اطلاع‌رسانی و خبر دادن در این فضا مجاز نیستند بدون ملاحظه و بررسی، هر خبری را به دیگران  برسانند، مثلاً  اگر خبر خطا و گناه انسان مسلمانی که دیگران از آن بی خبرند و یا خبری را که خوشایند او نیست، برای دیگران، پست بگذارد، زیرا با این عمل در ردیف غیبت‌کنندگان و یا پخش‌کنندگان گناه قرار می‌گیرد(۵) و خداوند عذاب دنیا و آخرت را برای این دسته از افراد وعده داده است و کیفر آن مانند کسی است که گناه را انجام داده است.(۶)

گفته شده در روز قیامت ندا داده می‌شود که یاران ستمکاران کجا هستند؟ آن کسی که دواتی برای ستم کنندگان تهیه می‌کرد یا  سرکیسه‌ای را برای آنها می‌دوخت یا قلمی را برای آنها تیز می‌کرد، همه اینها با هم محشور می‌شوند.(۷)

 

  1. گناهان تراریخته!

در گذشته باور این مسئله سخت بود که زمانی فرا خواهد رسید که انسان با فشار کلیدی گناهکار و یا با گذاشتن یک علامت لایک (پسندکردن) با گناه دیگران شریک می‌شود. یعنی اگر مردی در مشرق به قتل برسد و کسی در مغرب با یک لایک آن را پسند کند، او نیز در پیشگاه خداوند قاتل است!(۸) و یا با پسند یک کار خوب، در پاداش الهی او شریک می‌شود. پس در این فضا باید مواظب تشویق‌ها و پسندها بود.(۹)

گناه در فضای حقیقی به قول امروزی‌ها «ارگانیک» است؛ یعنی خداوند سبحان، با اظهار پشیمانی و جبران آسیب‌های وارده به دیگران آن را می‌بخشد. اما گناهی که در فضای مجازی تراریخته می‌شود یعنی همیشه در دسترس دیگران است و ممکن است با هر بار خواندن آن بر آسیب‌های به افراد و جامعه افزوده شود. البته خداوند سبحان بخشنده و مهربان است و هر جا که انسان ماهیت عمل خود را دریافت و  به سوی خداوند بازگشت، در‌های توبه باز است،  اما سخن از خساراتی است که با گناهان در این فضا جاری می‌شوند.

گفته شده است که هر کسی که مطلب گمراه کننده‌ای را ثبت کند، به اندازه عمل‌کنندگان به آن برای او هم گناه می‌نویسند.(۱۰)

 

۴٫ مواظب دستور غذایی ذهنتان باشید

دانستن اخبار تازه و جالب مانند خوردن غذاهای چرب و خوشمزه باب طبع انسان است؛ با این تفاوت که در غذا انسان زود سیر می‌شود؛ اما ذهن انسان همیشه جا برای دریافت اخبار به‌خصوص خبرهای اشتهابرانگیز دارد.

این اشتها و حس کنجکاوی انسان را وادار به وبگردی در شبکه‌ها و پایگاه‌های خبری می‌کند تا اخبار هیجان‌برانگیز درباره احوال دیگران را پیدا کند و آنها را به دیگران انتقال دهد تا تعجب آنها را برانگیزد و او از ایجاد این حس در دیگران لذت ببرد. همین امر انسان را به حیطه آبروی دیگران سوق می‌دهد، در حالی که خداوند هشدار داده که مومنین دنبال نقطه ضعف هم نباشند و پشت سرهم بدگویی نکنند و از خیال‌پردازی در باره  یکدیگر خودداری کنند که اینها گناه است.(۱۱) و در روایت آمده است که هر کسی ماجرایی را که به ضرر مومنی است  به دیگری انتقال دهد تا آبروى او را بریزد و او را از چشم مردم بیندازد، خدا او را از تحت سرپرستی‌اش بیرون می‌اندازد.(۱۲)

 

  1. مواظب نوامیس دین و جامعه باشیم

با انقلاب ارتباطات و انفجار اطلاعات، مرزها و دیوار کنار زده شدند و هرکسی به درون حریم‌های سرک می‌کشد. در این میان بیگانگان با هر انگیزه‌ای خواه دینی و مذهبی و خواه سیاسی و اقتصادی، در صدد به دست آوردن خبر هستند تا آنها را علیه دین و جامعه  به کار بگیرند و ضربه بزنند.  هر گاه که دیوار خانه‌ای فرو ریخت و یا در خانه باز بود، باید مراقبت‌ها بیشتر شود تا دزد وارد نشود و بیگانه‌ای به حریم ناموسمان سرک نکشد.

در قرآن آمده که مومنین نباید از بیگانگان یعنی کسانی که دشمنی آنها از حرف زدنشان پیداست، محرم اسرار بگیرند. آنها از هیچ شرّ و فسادى درباره شما کوتاهى نمى‏کنند و دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید.(۱۳)  این یعنی رابطه حرام و اگر به خاطر این رابطه، ضرری به کسی برسد و جان کسی به خطر بیفتد در روز قیامت می‌گویند تو شریک جانیان بوده‌ای.(۱۴)

  1. پیشنه‌ای برای آیندگان

آثار خطا در فضای حقیقی پس از چندی فراموش می‌شوند؛ اما در فضای مجازی تا مدت‌ها و شاید سال‌ها باقی بمانند. یکی از راه‌های تشخیص شخصیت افراد، برای استخدام و تعاملات اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی، بررسی فعالیت‌های او در فضای مجازی است.

کاربران پیش از آنکه مطلبی را به اشتراک بگذارند، بهتر است نخست فکر کنند که اگر خانواده و یا مردمی که مرا می‌شناسند و یا فرزندانم در آینده آن را ببیند قضاوتشان درباره من چگونه خواهد بود و آیا من سبب خجالت و شرم آنها نمی‌شوم. نهایت دوراندیشی است که انسان از خداوند بخواهد که او را با آنچه از اسرار نهانش می‌داند رسوا نسازد.(۱۵)

بزرگان سفارش کرده‌اند که اگر می‌خواهی عزیز باشی مطلبت را نگه‌دار تا مهار تو به دست مردم نیفتد.(۱۶) و سبب تهدید تو در آینده نشوند و پرونده‌ات را نزد جامعه و آیندگان خراب نکنند.

 

توصیه‌ها:

۱. بدانید که هر مطلب و محتوایی را که در فضای مجازی  بردار و چسبان می‌کنید، مسئولیت آن‌جهانی آن، بر دوش شماست و چیزی به پرونده شما اضافه می‌کند. پس با تأمل و فکر  عمل کنید.

  1. عضو گروهی که هیچ‌یک از افراد آن را نمی‌شناسید و یا اهداف آن را نمی‌دانید نشوید و وقت خود را تلف نکنید.
  2. بدانید یک مطلب خلاف اخلاق و اشتراک گذاشتن فایل‌های مربوط به آبروی اشخاص ممکن است زندگی و خانواده‌ای را نابود و یا انسانی را از جامعه منزوی کند. پس همیشه به عواقب کار دقت کنید و بدانید خداوند همیشه حاضر و ناظر و داور است و ممکن است خودتان را به همین مصیبت گرفتار کند.

۴٫هر کسی باید به اندازه‌ای که می‌تواند در خوبی‌های جامعه مؤثر باشد. پس سعی کنید سهم خود را در ترویج ارزش‌های دینی بپردازید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- (علق/۱۴): اَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى.

۲- (انفال/۲۴): وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ.

۳- (ق/ ۱۶):

۴- نهج البلاغه (للصبحی صالح)؛ ص۵۳۲، حکمت [۳۳۰] ۳۲۴  و عیون الحکم و المواعظ (للیثی)؛ ص۹۰، ح ۲۱۳۶ و وسائل الشیعه؛ ج‏۱۵؛ ص۲۳۹، ح ۲۰۳۷۸- ۱۱ وَ قَالَ ع‏ اتَّقُوا مَعَاصِیَ‏ اللَّهِ‏ فِی‏ الْخَلَوَاتِ‏ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِم‏.

۵- (نور/۲۴): اِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ.

۶- وسائل‏الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۹۶٫

۷- وسائل الشیعه، ج‏۱۷، ص ۱۸۰، ح ۲۲۲۹۹- ۱۱٫

۸- ابن بابویه، محمدبن على، عیون أخبار الرضا «ع»، ۲جلد، نشر جهان – تهران، چاپ: اول، ۱۳۷۸ق. ج‏۱، ص۲۷۳، ح ۵، رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ(ع) … لَوْ أَنَّ رَجُلًا قُتِلَ بِالْمَشْرِقِ فَرَضِیَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ فِی الْمَغْرِبِ لَکَانَ الرَّاضِی‏ «۳» عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَرِیکَ الْقَاتِلِ …

۹- شریف الرضی، محمدبن حسین، نهج البلاغه (للصبحی صالح) – قم، چاپ: اول، ۱۴۱۴ ق.؛ ص۴۹۹، حکمت [۱۴۸] ۱۵۴ وَ قَالَ ع‏ الرَّاضِی‏ بِفِعْلِ‏ قَوْمٍ‏ کَالدَّاخِلِ فِیهِ مَعَهُمْ.

۱۰- وسائل الشیعه؛ ج‏۱۶؛ ص۱۷۳، ح ۲۱۲۷۱- ۲-: «۱» أَبِی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: مَنْ عَلَّمَ بَابَ هُدًى فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا یُنْقَصُ أُولَئِکَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْئاً وَ مَنْ‏ عَلَّمَ‏ بَابَ‏ ضَلَالٍ‏ کَانَ عَلَیْهِ مِثْلُ أَوْزَارِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا یُنْقَصُ أُولَئِکَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَیْئاً.

۱۱- (الحجرات/۱۲): «یا ایُّها الذینَ آمَنُوا اجتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ انَّ بَعضَ الظَّن إثمٌ و لاتَجَسَّسُوا و لایَغتَب بَعضُکم بَعضاً.»

۱۲- کلینى، محمدبن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه) – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق؛ ج‏۲؛ ص۳۵۸ ح۱: لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)‏ مَنْ‏ رَوَى‏ عَلَى‏ مُؤْمِنٍ‏ رِوَایَهً یُرِیدُ بِهَا شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِیَسْقُطَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَایَتِهِ إِلَى وَلَایَهِ الشَّیْطَانِ فَلَا یَقْبَلُهُ الشَّیْطَانُ.

۱۳- (آل‏عمران/۱۱۸): یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ …

۱۴- الکافی، ج ۲، ص ۳۷۲ – یُحْشَرُ الْعَبْدُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ مَا نَدِیَ دَماً فَیُدْفَعُ إِلَیْهِ شِبْهُ الْمِحْجَمَهِ أَوْ فَوْقَ ذَلِکَ فَیُقَالُ لَهُ‏ هَذَا سَهْمُکَ مِنْ دَمِ فُلَانٍ فَیَقُولُ یَا رَبِّ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ أَنَّکَ قَبَضْتَنِی وَ مَا سَفَکْتُ دَماً فَیَقُولُ بَلَى سَمِعْتَ مِنْ فُلَانٍ رِوَایَهَ کَذَا وَ کَذَا فَرَوَیْتَهَا عَلَیْهِ فَنُقِلَتْ حَتَّى صَارَتْ إِلَى فُلَانٍ الْجَبَّارِ فَقَتَلَهُ عَلَیْهَا وَ هَذَا سَهْمُکَ مِنْ دَمِهِ»

۱۵- فرازی از دعای کمیل: و لا تفضحنی بخفی‏ما اطلعت علیه من سری.

۱۶- کلینى، الکافی (ط – الإسلامیه) – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق.؛ ج‏۲؛ ص۱۱۳ ح ۴- حَضَرْتُ أَبَا الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَوْصِنِی فَقَالَ لَهُ احْفَظْ لِسَانَکَ تَعِزَّ وَ لَا تُمَکِّنِ‏ النَّاسَ‏ مِنْ قِیَادِکَ فَتَذِلَّ رَقَبَتُکَ‏.

29دسامبر/21

راه های مقابله امام سجاد(ع) با فساد در مدینه

مقدمه:

امام سجاد(ع) در ۵ شعبان سال ۳۸  هـ ق در مدینه به دنیا آمد. عصر آن حضرت از جهات مختلفی بدترین دوران بود. از سوی حاکمان جور، شدیدترین فشارهای جسمی و روانی برحضرت وارد می‌شد و از نظر فرهنگی ارزش‌های اسلامی یا سقوط کرده و یا به نازل‌ترین حد خود رسیده بود. (۱) حتی «برخی از بنی هاشم» نماز خواندن را نمی‌دانستند و از اصول حج و دیگر دستورات دینی نیز بی‌خبر بودند. فساد به‌گونه‌ای بود که «حسن بصری» می‌گوید: «اگر پیغمبر(ص) دوباره بازگردد، از میان آنچه تعلیم داده است، جز «قبله» را نخواهد یافت.»(۲)

باید از فعالیت‌های فرهنگی امام سجاد(ع) برای احیای اسلام به‌عنوان هنری بزرگ و معجزه‌ای شگرف یاد کرد. امام با تربیت صدها شاگرد در زمینه‌های مختلف علوم اسلامی و همچنین خرید چندین هزار غلام و کنیز و تربیت و آزاد کردن آنان به آگاهی‌بخشی مردم پرداخت و سنت‌های از دست رفته پیغمبر(ص) را زنده کرد.(۳)

برای درک فعالیت‌های کارساز و بسیار مهم امام سجاد(ع) لازم است به صورت اختصار حاکمان ستمگر دوران حضرت را بشناسیم تا بدانیم حضرت در چه اختناق سهمگینی به سر می‌برده است.

یکم) یزید بن معاویه

چهار سال نخست امامت امام سجاد(ع) همزمان با حکومت یزید بن معاویه است که چهره او بر کسی پوشیده نیست. او نخستین حاکم اسلامی است که در ملاء عام شراب می‌خورد و علناً به کارهای زشت و خلاف عفت می‌پرداخت.(۴). او در اولین سال حکومتش «امام حسین(ع)» را به شهادت رساند و اهل‌بیتش را اسیرکرد و در سال دوم سلطنتش ساکنان «مدینه» را قتل عام کرد و دست به پست‌ترین جنایات زد و در آخرین روزهای حکومتش خانه خدا را به آتش کشید.(۵)

دوم) عبدالله بن زبیر

او مردی زاهدنما، تندخو، بی‌رحم، بخیل و بسیار ریاست‌خواه بود. برای ریاست‌طلبی برادر خود «عمرو بن زبیر» را کشت.(۶) او می‌گفت: «چهل سال است که کینه «بنی هاشم» را در دل پنهان داشته‌ام و امروز می‌خواهم انتقام بگیرم.» او «عبدالله بن عباس» را به طائف تبعید و «محمد حنفیه»، عبدالله بن عباس و ۲۴ نفر از بنی‌هاشم را در حجره زمزم (دره‌ای در مکه) زندانی کرد و هیزم فراوانی در اطراف آنان چید و قسم یاد کرد که اگر بیعت نکنند، آنها را خواهد سوزاند…(۷)

سوم) عبدالملک بن مروان

در دشمنی مروان و خاندان او نسبت به اه‌لبیت(ع) نیز جای بحث و استدلال نیست. «عبدالملک» حکومت عراق را به حجاج بن یوسف ثقفی که دشمن‌ترین کارگزار وی نسبت به شیعیان بود سپرد. حجاج نیز شیعیان زیادی از جمله کمیل بن زیاد نخعی، میثم تمار، رشید هجری را به شهادت رساند. زندان‌های حجاج پر بود از شیعیان و بی‌گناهان که گاه به جای طعام به آنان آب سرگین و آهک و نمک می‌خورانیدند.(۸) حجاج مقام عبدالملک مروان را برتر از رسول خدا(ص) می‌دانست.(۹) وی ضمن توهین به قبر و منبر و مسجد آن حضرت، گروهی از صحابه چون «جابر بن عبدالله انصاری»، «سهل ساعدی» و «انس بن مالک» را به منظور خوار کردن، برگردن آنها و یا مانند اهل ذمه بر دستشان با آهن داغ، مهر نهاد.(۱۰)

او در مدت بیست سال در حکومت عراق، یک‌صد و بیست هزار نفر را کشت و نزدیک به همین رقم زندانیان زن و مرد در زندان‌های او بی‌سرپناه و به صورت مخلوط و عریان حبس بودند. مسعودی می‌نویسد: «علی بن الحسین(ع) امامت را به‌طور پنهانی و با تقیه شدید و به دورانی بس دشوار عهده‌دار شد.»(۱۱)

 

انحرافات و فساد شدید درمدینه:

علاوه بر شکنجه، کشتار و اختناق، ارزش‌های اسلامی نیز به نازل‌ترین حد خود رسیده بود و فساد در مدینه غوغا می‌کرد.(۱۲) امام صادق(ع) می‌فرماید: «پس از شهادت حسین بن علی(ع)، مردم از دور خاندان پیامبر(ص) پراکنده شدند جز سه نفر: «ابو خالد کابلی»، «یحیی بن ام‌الطویل» و «جبیربن مطعم» کسی باقی نماند و سپس افرادی به آنها افزوده شدند.(۱۳) و خود حضرت سجاد(ع) بارها فرمود: «درکل مکه و مدینه بیست نفر نبودند که ما را دوست بدارند.»(۱۴)

 

نمونه‌هایی از فساد وانحراف در شهر مدینه:

یکم: بی‌نمازی:

۱-محمد بن مسلم زهری می‌گوید: «در شام نزد انس بن مالک رفتم و او را گریان دیدم. وقتی علت را پرسیدم، گفت: از همه آنچه از اسلام فرا گرفتم، تنها نماز مانده بود که به آن دل خوش بودم و اکنون آن نیز از بین رفته است.»(۱۵)

۲-در عصر امام سجاد(ع) حتی «بنی‌هاشم» نماز خواندن را نمی‌دانستند و از اصول حج و دیگر دستورات دینی بی‌خبر بودند.(۱۶) روشن است که وقتی «بنی‌هاشم» یعنی نزدیکان رسول خدا (ص) آن هم در شهر «مدینه» از انجام ساده‌ترین دستورات دینی مثل نماز بی‌اطلاع باشند، حال دیگران معلوم است. البته نزدیکان امام سجاد(ع) چنین نبودند.

دوم: غنا و فحشا:

درمدینه سه شغل خیلی رائج شده بود: آواز خوانی، شراب‌فروشی ومطربی و رقاصی. صدای غنا و لهو و لعب در همه کوچه‌های مدینه شنیده می‌شد و زنان آوازه‌خوان نقش فعالی در آموزش غنا به دختران و پسران و گسترش آوازخوانی و اشاعۀ بی‌بند و باری داشتند.(۱۷)

امام سجاد(ع) درباره وضع زمانش می‌فرماید: «روزگار ما در میان قوم خود، چون روزگار بنی‌اسرائیل در میان فرعونیان است که پسران را می‌کشتند و دختران را زنده به گور می‌کردند. امروز وضع بر ما به‌قدری تنگ و دشوار است که مردم به سبب ناسزاگویی به بزرگ و سالار ما، بر فراز منبرها به دشمنان ما تقرب می‌جویند.»(۱۸)

ج)روش تربیتی حضرت سجاد(ع) برای مقابله با این اوضاع

امام سجاد(ع) مامور به تقیه بودند. از امام باقر(ع) نقل شده که: «پدرم علی بن الحسین پس از شهادت پدرش حسین بن علی(ع)، سیاه چادری در بیابان برپا ساخت و چند سال در این چادر اقامت گزید؛ زیرا دوست نداشت با مردم (بی‌اعتقاد به امامت) معاشرت و دیدار کند. او از همان بیابان که جایگاهش بود، به عراق می‌رفت و پدر و جدش را زیارت می‌کرد و کسی از این عمل او آگاه نمی‌شد.»(۱۹) این اقدام امام سجاد(ع)، او را از اتهام دخالت در قیام بر ضد حکومت نجات داد و نام او در فهرست مخالفان قرار نگرفت. امام(ع) با این عمل از کشته شدن بسیاری از افراد و از بین رفتن حرمت‌های فراوان جلوگیری کرد و برنامه تربیتی خود را به صورت آرام به‌خوبی عملی کرد.(۲۰)

با وضعیت فجیع این عصر، باید از فعالیت های فرهنگی امام سجاد(ع) به عنوان هنری بزرگ و معجزه‌ای شگرف یاد کرد. حضرت در چنین شرایط دشواری تلاش فرهنگی خود را روی چند موضوع متمرکز کرد:

*یکم: دعاو بیان مسائل  اخلاقی و اعتقادی…

آن حضرت با زبان دعا و مناجات که بسیاری از آنان در قالب دعای «ابوحمزه ثمالی» و «صحیفه سجادیه» به جای مانده است، مسائل اسلامی را بیان می‌کرد. صحیفه مشتمل بر موعظه، ارشاد و درس‌های اخلاقی فراوان و مشتمل بر ۵۴ دعاست که دعای بیستم آن دعای «مکارم الاخلاق» و دعای «چهل و هفتم» دعای عرفه از ادعیه مشهور در بین عموم است. صحیفه سجادیه، حقانیت شیعه، حقانیت اهل بیت(ع)، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقیقت و بالاخره یک دوره معارف اسلامى را آموزش مى‌دهد. همین ‌طور رساله حقوقی که از امام چهارم به دست ما رسیده است. علاوه بر اینها  حضرت مناجاتی دارد مشهور به «مناجات انجیلیه» که در برخی از کتب امامیه از جمله در کتاب الصحیفه الثالثه السجادیه تالیف علامه میرزاعبدالله اصفهانی نقل شده است و وجه تسمیه آن این است که فقرات این دعا شبیه اکثر فقرات و مواعظ انجیل است که بر حضرت عیسی(ع) نازل شد و نه انجیلی که اکنون بین نصاری است.

امام(ع) علاوه بر دعا، مردم را با عمل هدایت می‌‌کرد. حضرت گاه در هر شبانه روز بیش از هزار رکعت نماز می‌خواند، به گونه‌ای که تعجب همگان را برمی‌انگیخت. همچنین مناجات و راز و نیازهای سوزناکی که در دل شب و گاه در حضور مردم انجام می‌داد. وقتی به ایشان عرض می‌کردند که شما فرزند رسول خدایید و مقام و موقعیتتان نزد خداوند مشخص است، پس چرا چنین خود را به رنج عبادت می‌افکنید؟ در پاسخ می‌فرمود: «رسول خدا (ص) فرمودند هر چشمی در روز قیامت گریان است، مگر چشمی که از آنچه خداوند حرام کرده، چشم بپوشد.»(۲۱) ‌امام(ع) با اخلاق و سیرۀ عملی خود به همگان نشان داد که ایمان با عمل صالح در هم آمیخته است و بدون کردار نیک و دوری از حرام، ایمانی وجود نخواهد داشت. از سوی دیگر، حضرت بر لزوم عمل و پایبندی به فضایل اخلاقی و انسانی تأکید می‌ورزید.(۲۲)

 

*دوم: تلاش علمی‌

امام سجاد(ع) برای احیای سیرۀ اجداد بزرگوارش، علاوه بر سیرۀ اخلاقی، روش‌های علمی مختلفی را نیز در پیش گرفت که برخی از آنها عبارتند از:‌

  1. ۱. مبارزه با جبرگرایی‌:

امام(ع) با صراحت و قاطعیت، عقیدۀ جبری‌گری را رد می‌کرد. از جمله وقتی یزید کشته شدن امام حسین(ع) را مشیّت و کار خدا معرفی کرد، حضرت فرمود: «پدرم را مردم کشتند (نه خدا).»(۲۳)

به روایت «زهری»، مردی از امام (ع) سئوال کرد: «آیا مصیبت‌ها تقدیر است یا پیامد اعمال؟» امام (ع) فرمود: «قَدَر و عمل به منزلۀ روح و جسم هستند. آگاه باشید که ظالم‌ترین مردم کسی است که ظلمِ ظالم را عدل تلقی کند و عدل هدایت یافته را ظلم بداند.»(۲۴) حضرت با این پاسخ‌ها، اعتقاد به تقدیر محض و جبر را باطل بیان کرد.(۲۵)

 

۲) تربیت شاگردان

حضرت برای رساندن پیام اسلام اصیل به تشکیل حوزۀ درسی عظیمی روی آورد تا بدین وسیله به تربیت عالمانی فرهیخته بپردازد. برخی از این شاگردان چون طاووس یمانی و ثابت بن دینار معروف به ابو حمزۀ ثمالی به مدارج عالی اخلاق و عرفان دست یافتند.(۴۰) برخی مورخین شاگردان ایشان را بیش از ۲۷۰ تن برشمرده‌اند.(۲۶)

  1. نوشتن کتب:

«مناسک حج» یکی از کتب آن حضرت است که فرزندان ایشان نقل کرده‌اند. دیگری رساله حقوق آن حضرت است. عنوان یکی دیگر از آثار آن حضرت، «الجامع فی الفقه» است که ابوحمزه ثمالی آن را نقل کرد. کتاب دیگری که توسط ابوحمزه ثمالی نقل شده است «صحیفه الزهد» نام دارد. همچنین «کتاب حدی» توسط داوود بن عیسی از آن حضرت نقل شده است.

 

*سوم: تربیت بردگان:

برای فردسازی وتوسعه تشیّـع روش آن حضرت چنین بود که هر سال بردگان و کنیزان بسیاری را می‌خرید، دریک دوره یک ساله آنها را به‌خوبی تربیت و آزاد می‌کرد. در حال تقیه این راه بهترین روش بود. ایشان بردگان خود را فرزند خوانده و با تعبیر «یا بنی» صدا می‌زد. خطاهای آنها را می‌نوشت و در آخر ماه مبارک رمضان همه را در یک جا گرد می‌آورد و بر ترک آن خطاها اقرار می‌گرفت و می‌بخشید. حضرت با این روش آنان را با فرهنگ اسلامی آشنا و از ارزش‌های انسانی بهره‌مند می‌کرد.(۲۷) امام در اعیاد، به‌ویژه عید فطر، برده و کنیز تربیت شده‌ فراوانی را در راه خدا، آزاد می‌کرد.

پنجاه هزار برده. نوشته‌اند تعداد بردگان تربیت شده و آزاد شده توسط امام زین‌العابدین(ع) به بیش از پنجاه هزار نفر می‌رسید.(۲۸) بعضی از این آزاد شدگان به محدثانی برجسته و پرتلاش تبدیل شدند که از آن جمله می‌توان از حسن بن سعید اهوازی، حسین بن سعید اهوازی، احمد بن حسین بن سعید و شعیب نامی یاد کرد.

سیره عملی امام سجاد(ع) از روش محبّت برای تربیت و هدایت همه مسلمانان و فرزندان و غلامان و حتّی دشمنان و دوستان ناآگاه استفاده شده است و این بهترین الگو و اسوه عمل برای مربّیان است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫مسعودی، اثبات الوصیه، قم،منشورات الرضی،اول،۱۴۰۴ق،ص ۱۹۴؛ حسن، ابراهیم، حسن، تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۱۳۵ .

۲٫سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی،قم ،مؤسسه اما م صادق(ع)،دوم،۱۳۷۴ش به نقل از ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۲۰

۳٫محسن رنجبر، نقش امام سجاد «ع» در رهبری شیعه، به نقل از سید الاهل، زین العابدین علی بن الحسین، ترجمه حسین وجدانی، قم،مؤسسه امام خمینی، اول،ص ۴۹ .

۴٫سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، نجف،منشورات المطبعه الحیدریه،اول،۱۳۸۳ق،ص ۲۸۷ .

۵٫تاریخ یعقوبی، ابن واضح ،نجف،المکتبه الحیدریه،اول،۱۳۸۴ ق،ج ۲، ص ۱۸۴

۶٫ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ،دار صادر،اول،۱۳۹۹ق،ج ۵، ص ۱۹۸

۷٫یعقوبی،همان، ج ۲، ص ۲۶۱; مروج الذهب، ج ۳، ص ۸۶

۸٫تاریخ ابن خلکان، بیروت ،اول،دار الفکرج ۱، ص ۳۴۷

۹٫همان، ص ۲۸۵ .

۱۰٫الکامل فی التاریخ، همان،ج ۵، ص ۱۹۲ .

۱۱٫مسعودی، اثبات الوصیه، همان،ص ۱۹۴

۱۲٫فقط  شهرمدینه را بحث می کنیم چون تمام شهرها از حوصله یک مقاله خارج است ونیاز به یک کتاب دارد.

  1. بحار الأنوارمجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏مصحح: جمعى از محققان‏،دار إحیاء التراث العربی‏،بیروت‏۱۴۰۳ ق ج ۴۶، ص ۱۴۴

۱۴٫بحار الأنوارمجلسى، همان،‏،ج۳۴،ص۲۹۷

۱۵٫جعفر مرتضی العاملی، دراسات و بحوث فی تاریخ الاسلام،همان، ج ۱، ص ۵۶ .

۱۶٫مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان،همان، ص ۲۶۹ .

۱۷٫تحلیلی از زندگانی امام سجاد(ع)، باقر شریف قرشی، ترجمه محمدرضا عطایی،مشهد،آستان قدس رضوی،اول،۱۳۷۲ ج۲، ص۷۰۴٫

۱۸٫سیره پیشوایان،همان، به نقل از ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۲۰ .

۱۹٫ابن طاووس، فرحه الغری،تهران،میراث مکتوب،اول،۱۳۷۹ش، ص ۴۳

۲۰٫ایام الحرب فی الاسلام، ص ۴۲۲، حاشیه ۱

۲۱٫التدوین فی اخبار قزوین، عبدالکریم رافعی قزوینی، لبنان،دارالکتب العلمیه،اول ج۲، ص۱۱۰

۲۲٫تحلیلی از زندگانی امام سجاد(ع)، باقر شریف قرشی، ج۲، صص ۷۰۷ – ۷۰۶٫

۲۳٫الاحتجاج، ابومنصور احمد بن علی بن  طبرسی، تعلیق سیدمحمد باقرموسوی خراسانی، دار النعمان، اول،۱۳۸۶ق، ج۲، ص۳۱۱٫

۲۴٫توحید، شیخ صدوق، تصحیح سیدهاشم حسینی تهرانی،قم ،انتشارات اسلامی،اول، ص۳۶۶٫

۲۵٫نقش امام سجاد(ع)در رهبری شیعه، محسن رنجبر، همان،صص ۱۰۷-۱۰۶٫

۲۶٫الرجال طوسی، محمد بن حسن طوسی، قم ،انتشارات شریف رضی،اول،۱۳۹۹ق،صص ۹۹، ۱۲۰٫

۲۷٫دراسات و بحوث فی تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۸۸ .

۲۸٫محسن رنجبر، نقش امام سجاد(ع) در رهبری شیعه، به نقل از سید الاهل، زین العابدین علی بن الحسین، ترجمه حسین وجدانی،همان، ص ۴۹ .

29دسامبر/21

فوائد و راه‌های زندگی در زمان حال

مقدمه: در شمارۀ‌ پیشین، و در ادامۀ مبحث «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به لزوم چشم‌پوشی از خطا، بر اساس آیات و روایات و همچنین به چگونگی روحیه گذشت و… اشاره شد و اینک در ادامۀ «گام هجدهم»، به فوائد و اهمیت «زیستن در زمان حال» میپردازیم:

 

  1. در حسرت دیروز، امروز و فردای‌مان را خراب نکنیم

گاهی ما در حسرت گذشته، امروزمان را خراب می‌کنیم و گاهی در آرزوی آینده، از امروز هم غافل می‌شویم. اگر بدانیم که گذشته‌ها، گذشته و دیگر بر نمی‌گردد. اگر قبول کنیم که معلوم نیست آنچه ما در گذشته می‌خواستیم به صلاحمان بوده، این قدر حسرت گذشته را نمی‌خوریم و چوب آن را بر سرِ همسرمان نمی‌کوبیم. واقعاً شما می‌دانید اگر در آن مقطع به آنچه می‌خواستید، می‌رسیدید، به صلاحتان بود؟

گذشته را به تصویر کشیده و در برابرش نشسته‌ای و زار می‌زنی. گذشته را تبدیل به آئینه کن و آن را در مقابلت بگذار و در لحظه لحظۀ راهی که امروز طی می‌کنی، به این آئینه نگاه کن تا نور عبرت، تو را از بیراهه رفتن نجات دهد.

اگر می‌خواهی گذشته را به تصویر بکِشی، مراقب باش که حداقل تصویرت واقعی باشد. مثلاً همین‌‌جا را نگاه کن. این جایی را که سیاه کشیده‌ای. کمی فکر کن ببین واقعاً سیاه است؟ اینجا اگر کمی خاکستری شود، تابلوی گذشته‌ات آن قدرها هم زشت نمی‌شود. تازه اگر کمی بیشتر فکر کنی، شاید سفیدی این خاکستری بر سیاه غلبه داشته باشد و حتی این احتمال هم وجود دارد که بشود اینجا را هم سفید کشید. حتی اگر می‌خواهی اینجا را سیاه هم بکِشی، نقطه‌های سفید را هم ببین. تو نگاهت را فقط به سیاهی تابلو دوخته‌ای.

از اینها هم که بگذریم، گذشته‌ گذشته؛ اما امروز هست. امروز را به سلیقه خودت و همان طور که دوست داری به تصویر بکش. کسانی که در حسرت دیروز، امروزشان را خراب می‌کنند، به یاد نمی‌آورند که امروز همان فردائی است که دیروز در انتظارش بودند.

توجه به دو آیه‌ای که در زیر می‌آید، برای کسانی که به خدا اعتقاد دارند، آرامش‌بخش است:

«و عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛(۱) و بسا چیزى را خوش نمى‏دارید و آن براى شما خوب است، و بسا چیزى را دوست مى‏دارید و آن براى شما بد است، و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید.»

«فَعَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً؛(۲) پس چه بسا چیزى را خوش نمى‏دارید و خدا در آن، مصلحت فراوان قرار مى‏دهد.»

 

  1. گذشت و از بین رفتن احترام در میان خویشان

من با خانواده و خویشانم، اختلاف عقیدتی بسیاری دارم و در برقراری روابطم با آنها موفق نبوده‌ام. به گمانم دلیل عدم موفقیتم این است که همیشه گذشت کرده‌ام و حتی اگر به من بدی کرده‌اند، نادیده گرفته‌ام. فکر می‌کنم آنها وقتی گذشت‌های مرا دیده‌اند، به این نتیجه رسیده‌اند که می‌توانند هر رفتاری که بخواهند، با من داشته باشند. الآن خیلی خسته شده‌ام. یک بار تصمیم گرفتم مقابله به مثل کنم؛ اما وقتی خواستم این تصمیم را عملی کنم، دیدم این روحیه در من نیست. الآن احساس می‌کنم کسی احترام مرا نگه نمی‌دارد. وقتی رفتار خودم را با اعتقادات دینی محک می‌زنم، می‌بینم گذشت‌های من، مشکلی نداشته‌اند. مثلاً اگر کمکی خواسته‌اند، دریغ نکرده و منتظر هم نشده‌ام که اعلام نیاز کنند تا من اقدام کنم و اگر مشکلاتی داشته‌اند، برای رفع آن قدم برداشته‌ام؛ اما با توجه به دنیای امروز می‌بینم که باید حد و حدود تعیین می‌کردم. الان سه سال است که دیگر درِ خانه‌ام را بسته‌‌ام و با کسی ارتباط ندارم. نمی‌دانم چه باید کنم؟ همانی را که اسلام می‌گوید انجام بدهم یا آنچه را جامعه‌ام می‌گوید؟

 

۳٫آفرین به گذشت‌های شما

واقعاً باید به شما آفرین گفت که با تمام این نامرادی‌ها، باز هم گذشت کرده‌اید و با وجود اینکه تصمیم گرفته‌اید که مقابله به مثل کنید، تصمیم خود را عملی نکرده‌اید. قدر این روحیه را بدانید و شکر آن را در درگاه الهی به جا آورید. مطمئن باشید گذشت‌های شما در نزد هر کسی بی‌ارزش باشد، در نزد خدا، ارزش محفوظی دارد.

 

 

۴٫عزت و احترام واقعی

بارها گفته‌ایم و باز هم تکرار می‌کنیم که از نگاه دینی، عزت و احترام فقط همان است که خدا می‌دهد. عزت را در جایی غیر از درگاه الهی نمی‌توان یافت.

در مسیر رسیدن به عزت واقعی، فقط نگران انجام وظیفه خود در پیشگاه الهی باشید. مطمئن باشید که عزتی را که مردم به انسان می‌دهند، قابل اعتماد نیست. آنها به همان راحتی که عزت می‌دهند، انسان را خوار و ذلیل می‌کنند.

کمی که فکر می‌کنم، می‌بینم عزت، همیشه همراه با ذلت است؛ یعنی هر کسی که بخواهد به تو عزتی بدهد، اول باید برایش ذلیل شوی تا به تو عزت بدهد. حالا دو راه داریم: یکی اینکه ذلیل مردم شویم تا عزیزمان کنند یا ذلیل خدا شویم تا عزتمان ببخشد.

داشتم بین این دو، یکی را انتخاب می‌کردم که دلم گفت: حواست باشد که مردم، تو را واقعاً ذلیل می‌کنند و در مقابلش عزت خیالی به تو می‌دهند؛ اما پیشانی ذلتی که برای خدا به خاک می‌مالی، عین عزیز شدن تو در زمین و آسمان است.

حالا فقط اندکی عقلت را به کار بینداز و یکی از این دو را انتخاب کن.

 

  1. ریشۀ بی‌احترامی‌ها، گذشت یا …؟

معلوم نیست احترام نگذاشتن آنها به شما به خاطر گذشت‌هایتان باشد. همان‌ طور که در پرسش هم بدان اشاره کرده‌اید، شما با آنها اختلاف عقیده زیادی دارید. شاید آنها از اینکه به عقایدشان احترام نمی‌گذارید، عصبانی هستند؛ یعنی چه گذشت کنید و چه نکنید، آنها عصبانیت خود را از همراهی نکردن شما با عقایدشان، به این شکل نشان می‌دهند. پس‌ تا وقتی که حقوق شخصی شما در بین است، در گذشت کردن تردید نکنید. اما اگر لازم شد که در وظایف دینی گذشت کنید، به‌هیچ‌وجه برای رضایت دیگران، از وظایف دینی‌تان کوتاه نیایید.

 

  1. قطع ارتباط نکنید

با قطع ارتباط، مشکلی حل نمی‌شود. اگر در ارتباط با آنها به گناه آلوده نمی‌شوید، ارتباط خود را قطع نکنید. اگر هم به گناه آلوده می‌شوید، به اندازه‌ای که قطع رَحِم محسوب نشود با آنها ارتباط داشته باشید. البته میزان شرعی برای برقراری ارتباط خود را از دفتر مرجع تقلیدتان بپرسید.

 

  1. گذشت تا چه اندازه؟

صحبت‌های شما از قرآن است و ما هم تابع قرآن هستیم. من و شوهرم، تحصیلکرده هستیم. الآن ۴۲ سال است که ازدواج کرده‌ایم. شما می‌گویید اگر احیاناً شوهری فحش داد، شما گذشت کنید. گذشت، اندازه‌ای دارد. شوهر من، خیلی مؤمن است و چند بار مکه رفته و حاجی است؛ اما از زمانی که با او ازدواج کرده‌ام، همیشه به اموات من فحش می‌دهد. مادرم می‌گفت: «تحمل کن و بسپار به خدا». من هم سپردم به خدا. ما از نظر مالی و محبتی، هیچ مشکلی نداریم؛ اما تا مسئله‌ای پیش می‌آید، فوری به اموات من فحش می‌دهد. من نمی‌دانم چه طور نماز و قرآن می‌خواند و به خدا معتقد است؟ ایشان، دو سه ساعت روی سجاده می‌نشیند و عبادت می‌کند و از خدا به جهت نعمت‌هایش تشکر می‌کند. من در برابر فحش‌های او، تنها گفته‌‌ام که: «خدا جوابت را بدهد». انگار فحش دادن به اموات من به او آرامش می‌دهد. من تا به حال حتی یک بار هم جواب او را نداده‌ام. همیشه وقتی آتشش خاموش می‌شود، می‌گوید: «چرا تو به من جواب نمی‌دهی تا من هم به نوبه خود جوابی برای تو داشته باشم؟». من هم می‌گویم: «تو را به همان خدایی می‌سپارم که در مقابلش می‌ایستی و نماز می‌خوانی.» بارها خواسته‌ام از او جدا شوم؛ اما به آبروی خود و خانواده‌ام فکر کرده‌ و منصرف شده‌ام.

 

  1. گذشت نکنیم، چه کنیم؟

اگر نخواهید در زندگی گذشت کنید، چه کار باید بکنید؟ ۴۲ سال از زندگی مشترک شما گذشته و حتماً فرزند و نوه و داماد و عروس دارید. طبق فرمودۀ خودتان هم مشکلی جز بددهنی همسرتان، آن هم در مواقعی که عصبانی می‌شود، ندارید. در مقابل گذشت کردن، مقابله به مثل است. اگر شما هم مانند همسرتان مقابله به مثل کنید، چه اتفاقی رخ می‌دهد؟

در معارف دینی، ناسزاگویی به دشمنان هم روا دانسته نشده است، چه رسد به دوستان و چه رسد به همسر. امیر مؤمنان علی(ع) وقتی شنید گروهی از یارانش به یاران معاویه ناسزا می‌گویند، آنها را از این کار منع کرد.(۳)

وقتی شما با همسرتان مقابله به مثل نمی‌کنید و او می‌گوید: «چرا جوابم را نداده‌ای؟»، به این معنا نیست که اگر جواب او را بدهید، او در این عادت زشت تجدید نظر می‌کند. همسرتان می‌داند که این کار، زشت است و اگر از شما می‌خواهد شما هم جوابش را بدهید، به جهت شکستی است که در خود احساس می‌کند. وقتی او دهانش را به ناسزا باز می‌کند؛ اما شما جوابش را نمی‌دهید، او در خود، احساس بدی می‌کند و به قولی وجدانْ درد می‌گیرد. جواب دادن شما، تنها وجدانْ دردِ او را کم می‌کند، نه این که چنین عادتی را از سر او بیندازد.

از نگاه دین، پاسخ ناسزا، خویشتنداری است. ما پیش از این با توصیه‌ای که امام صادق(ع) به عنوان بصری کردند، نوع برخورد دینی با ناسزا را بیان کردیم.(۴)

 

  1. پیروز واقعی کیست؟

اگر گام اول را فراموش نکرده و در زندگی، خدا را هدف قرار داده باشید، به معنای حقیقی کلمه، باید در حال حاضر در زندگی خود، احساس پیروزی و شعف کنید. شما ۴۲ سال از همسرتان ناسزا شنیده‌اید و حتی برای یک بار هم که شده، دهانتان را به ناسزا آلوده نکرده‌اید. این مسئله، توفیق بزرگ الهی است که باید به خاطر آن، خدای مهربان را شکر کنید.

وقتی موفقیت و شکست را درست معنا نکنی، شاید در عین موفقیت، عزای شکستت را بگیری و شاید هم در حالی که به درّه رسیده‌ای، از فتح قله، خوشحال باشی.

پس همان برخوردی را که تا امروز داشته‌اید، ادامه دهید.

سپردن همسرتان به خدا هم کار درستی است؛ اما او را این گونه به خدا بسپارید. به خدا بگویید که به او کمک کند تا بتواند دست از این عادت زشت بردارد. همسرتان را به صفات خوبش ببخشید تا خدا هم در حسابرسی شما آسان بگیرد.

این که می‌گویید: «کسی که به حرف زشت زدن عادت کرد، دیگر نمی‌تواند دست از آن بردارد»، درست نیست. اگر انسان اراده کند و خداوند، توفیق دهد، انسان در هر سنی می‌تواند تغییر کند؛ اگر چه تغییر کردن در سنین بالا خیلی سخت است، اما نشدنی نیست.

 

  1. صبر و حلمِ فعال

گذشت و پاسخ ندادن به این معنا نیست که شما برای اصلاح همسرتان هیچ فعالیتی نداشته باشید.

شما ۴۲ سال با همسرتان زندگی کرده‌اید. در این مدت باید عواملی را که موجب عصبانی شدن و ناسزاگوییِ او می‌شود، شناخته باشید. یکی از بهترین کارها آن است که تا اندازه‌ای که می‌توانید تلاش کنید که شما ایجاد کننده این عوامل نباشید.

باز هم با بیش از چهار دهه زندگی با همسرتان، باید بدانید چه چیزهایی همسرتان را آرام می‌کند و موجب فروکش کردن عصبانیت او می‌شود. همین که آتش عصبانیت همسرتان شعله کشید، خیلی زود از عواملی استفاده کنید که آتش خشم او را فرو می‌نشانَد.

اگر بتوانید او را به یک مشاوره راضی کنید خیلی مفید است. اگر هم راضی به مشاوره نشد، خود شما به مشاور مراجعه کنید و با توضیح کامل روحیات و خلقیات همسرتان، نکات لازم برای مقابله با این صفت همسرتان را پیدا کنید.

 

۱۱٫آیا فحش‌های او به اموات شما می‌رسد؟

در این که فحش دادن کار خوبی نیست، تردیدی نیست. در این هم که انسان با شنیدن فحش‌هایی که به امواتش داده می‌شود، حق ناراحت شدن دارد، باز هم حرفی نیست؛ اما گاهی این ناراحتی به اندازه‌ای می‌شود که انسان، زندگی را تیره و تار می‌بیند. وقتی همسر شما به امواتتان فحش می‌دهد، چه اتفاقی می‌افتد؟ به‌طور حتم، از این فحش‌ها به اموات شما هیچ ضرری نمی‌رسد. از سوی دیگر، تردید نکنید که این کار، حق الناس است؛ یعنی نه تنها ضرری متوجه اموات شما نخواهد بود، بلکه آنها حقی بر عهدۀ همسر شما پیدا می‌کنند که در قیامت، باید پاسخگو باشد.

 

  1. شکر نعمت

این نکته را بارها گفته‌ام و باز هم می‌گوییم. مراقب باشید که وجود یک عیب هر چند بزرگ، شما را از خوبی‌های همسرتان غافل نکند. شکر خوبی‌های او را به جا بیاورید تا تحمل بدی‌های او برایتان آسان‌تر شود. توجه به این خوبی‌ها، علاوه بر اینکه شکر نعمت است، مانع آن می‌شود که شخصیت همسرتان، در ذهن شما به‌قدری پایین بیاید که قابل تحمل نباشد.

 

پی‌نوشت:

۱- سورۀ بقره: ، آیۀ۲۱۶٫

۲- سورۀ نساء: ، آیۀ۱۹٫

۳- نهج‌ البلاغه، خطبۀ ۲۰۶٫

۴- در جلد دوم هم این روایت آمد که امام صادق(ع) به «عنوان بصری» در بارۀ حِلم، سه سفارش کردند:

[اول:] اگر‌ کسی به‌ تو گفت: «اگر یک‌ کلمه‌ بگویی‌، ده‌ تا می‌شنوی‌»، به‌ او بگو: «اگر ده‌ کلمه‌ بگویی‌، یکی‌ هم‌ نمی‌شنوی‌!»

[دوم:] اگر کسی‌ به تو نسبت ناروایی داد، به‌ اوی بگو: «اگر در آنچه‌ می‌گویی‌، صداقت داری‌، من‌ از خدا می‌خواهم‌ تا از من‌ در گذرد؛ اما اگر دروغ‌ می‌گویی‌، پس‌ من‌ از خدا می‌خواهم‌ تا از تو در گذرد».

[سوم:] اگر کسی‌ تو را بیم‌ داد که‌: «به‌ تو فحش‌ خواهم‌ داد و ناسزا خواهم‌ گفت»، تو به او مژده‌ بده‌ که‌: «من‌ در بارۀ‌ تو خیرخواه‌ هستم و مراعات‌ تو را می‌کنم». (بحار الأنوار، ج۱، ص۲۲۶)

29دسامبر/21

از میان خبرهــا

اعتراف بی‌سابقۀ عضو ارشد شورای آتلانتیک درخصوص ایران در مقابل مقام رژیم صهیونیستی!

صحبت‌ شما در مورد ایران پررویی است، دست کم ۹۰ کلاهک هسته‌ای دارید!

 خانم «باربارا اسلاوین» عضو ارشد شورای آتلانتیک، در برنامه تلوزیونی «شبکه آی ۲۴، رژیم صهیونیستی، خطاب به دنی دانون فرومر سفیر سابق رژیم صهیونیستی در سازمان ملل، که ضمن اعتراف به قدرت‌مندتر شدن ایران و حضور مقتدرانه‌تر در مذاکرات وین، با وجود تداوم تهدید موجودیت اسرائیل، ابراز نگرانی و خواستار مقابله جدی در مقابل با ایران شد؛ گفت: «دولت ترامپ با اصرار شدید دولت نتانیاهو از توافق هسته‌ای خارج شد. ایران کاملاً به توافق پایبند بود. این یک‌جور پررویی است که حالا اینطور بحث می‌کنید! همه می‌دانیم شما ۹۰ کلاهک هسته‌ای در اختیار دارید. تهدید اصلی ایران تهدید هسته‌ای نیست تهدید واقعی از سوی گروه‌هایی مانند حزب‌الله، حماس و غیره است. فکر نمی‌کنم تا زمانی که اسرائیل به سیاست کنونی خود در رابطه با فلسطین ادامه دهد. آن گروه‌ها مخالفت خود با اسرائیل را کنار بگذارند.»

https://azarfarda.ir/i/799427

 

 

 

 

اعتراف و وحشت صهیونیست‌ها از پیشرفت و قدرت ایران

نفتالی بنت نخست وزیر رژیم صهیونیستی طی سخنرانی در کنفرانس امنیتی گفت: منابع مالی و فناوری پنهان و آشکاری که اسرائیل برای مقابله با تهدید ایرانیان سرمایه‌گذاری کرده هنگفت است. از فاصلۀ میان شعار و عمل شگفت‌زده شده‌ام! ما اعلام میکردیم که “ایران هرگز به قدرت هسته‌ تبدیل نخواهد شد” اما برنامه هسته‌ای‌ ایران بسیار پیشرفت کرده است و ماشین‌آلات غنی‌سازی آنها فراوان‌تر و گسترده‌تر از هر زمان دیگری است. علاوه بر این در کنار این پیشرفت‌ها مصرانه و پیوسته با حلقه‌هایی از شبهه نظامیان و راکت‌ها در همه‌نوعش اسرائیل را محاصره کرده است. از شمال شرق، شبهه نظامیان شیعه در سوریه، حزب‌الله از شمال و حماس و جهاد اسلامی از جنوب. در حالیکه خود با امنیت در تهران نشسته‌اند! آنها از مدت‌ها پیش، ما را آزار می‌دهند، منابع ما را هدر می‌دهند و به ما آسیب زده‌اند. بدون اینکه حتی خانه‌هایشان را ترک کنند!

https://www.yjc.news/fa/news/7975686

  

زندگی نرمال در مهد فرهنگ اروپا!

قتل ۱۳۰ زن فرانسوی توسط شریک زندگی صرفاً در سال ۲۰۱۹!

یکی از معضلات زنان فرانسوی، مسئله “خشونت خانگی” است؛ کشته‌های این خشونت هر سال در فرانسه نسبت به سال قبل در حال افزایش است به گونه‌ای که از ابتدای سال جاری میلادی تاکنون بیش از ۱۳۰ زن در فرانسه به دلیل این نوع خشونت‌ها، کشته شده‌اند! این زنان توسط شریک زندگی خود به بهانه‌های کوچک کشته شدند. هرساله تجمعاتی در اعتراض به شرایط موجود برگزار می‌گردد.

خشونت بر علیه زنان در فرانسه یکی از معضلات مهم این کشور به شمار می‌رود؛ خشونت‌هایی از قبیل خشونت خانگی، آزار و اذیت‌های جنسی و تبعیض جنسیتی از این قبیل معضلات مهم در فرانسه به شمار می‌آیند. فرانسه دارای بالاترین میزان خشونت خانگی در اروپا است.

https://www.tasnimnews.com/fa/news/2124986

 

 زندگی در کشورهای ثروتمند و مدعیان سینه‌چاک حقوق بشر!

رشد ۱۶۵ درصدی تعداد بیخانمانها در لندن!

روزنامه انگلیسی «ایندیپندنت» گزارش داد بر اساس آخرین آمار گزارش داده، بی‌خانمانی در شهر لندن در حال نزدیک شدن به بی‌سابقه‌ترین سطح است.

هم اکنون ۳۲۰ هزار نفر افراد بی‌خانمان در خیابان‌های انگلیس شب را سپری می‌کنند و ماهانه در حدود هزار نفر بی‌خانمان می‌شوند.
آمارهای رسمی نشان می‌دهد شمار افراد کارتن خواب از سال ۲۰۱۰، ۱۶۵ درصد رشد صعودی پیدا کرده است. این در حالی است که انجمن‌های خیریه میگویند که آمار و ارقام واقعی بی‌خانمان‌های این کشور بسیار بالاتر از آمار اعلام شده است.

https://www.mashreghnews.ir/news/973553

 

 سناتور آمریکایی: ۴۰ هزار کهنه سرباز آمریکایی بی خانمان هستند

کوری بوش، عضو دموکرات مجلس نمایندگان آمریکا در پیام توئیتری خود نوشت: از ۱۱ سپتامبر به بعد، بیش از ۳۰ هزار نظامی (از جنگ برگشته) بر اثر خودکشی جان خود را از دست داده‌اند و ۴۰  هزار کهنه سرباز بی‌خانمان هستند و شب را در خیابان سپری می‌کنند!.

https://www.iribnews.ir/fa/new/3274490

29دسامبر/21

دولت انقلابی و گرانیگاه‌های تحول در سیاست فرهنگی

در طول دهه‌های گذشته، فعالیت‌ها و اقدامات فرهنگی، تناسبی با حجم نیازهای جامعه و مطالبات رهبر انقلاب نداشته‌اند. از این‌رو، ما در قلمرو فرهنگ دچار عقب‌ماندگی و تأخیر بسیار زیادی هستیم. چند سال قبل، رهبر انقلاب صراحتاً از «مظلومیت فرهنگ» سخن گفت و حاشیه‌نشینی و فرعی‌انگاری آن‌را امری چالش‌زا و خطرناک توصیف کرد. اما واقعیت این است که این مطالبه و بسیاری از مطالبات فرهنگی ایشان، همچنان تحقّق نیافته‌‌اند. گوئی ما در چرخه باطلی افتاده‌ایم که حرکت رو به‌ پیش و اتفاق سرنوشت‌ساز و شگفت‌انگیزی در آن قابل‌ تصور نیست. ایشان به مناسبت‌هایی اظهار داشته است که پیشرفت‌های فرهنگی انقلاب، همخوان و هم‌رتبه پیشرفت‌های اقتصادی و سیاسی نیستند و لذا جامعه ما دچار آفت‌ها و آسیب‌های فرهنگی متعددی است که چاره آن، اصلاح «سبک زندگی» بر اساسِ معارف و ارزش‌های اسلامی است. ناخرسندی‌ها و دل‌زدگی‌هایی که امروز در حوزه فرهنگ احساس می‌کنیم و در بحث‌های عمومی نیز بازتاب می‌یابند، ریشه در همین وضعیت دارند.

گام نخست و مقدماتی، آسیب‌شناسی و نقادی سیاست‌های فرهنگی دولت‌های پس از انقلاب است. باید با تأمل و مداقه دریافت که سیاست‌های فرهنگی دولت‌های پس از انقلاب، مبتلا به چه کاستی‌ها و کژی‌هایی بوده‌اند و در طول دهه‌های گذشته، مرتکب چه لغزش‌ها و اشتباهاتی شده‌ایم. خودنگری انتقادی، همواره نافع است، اما امروز از همیشه ضروری‌تر و فوری‌تر است. نباید از گذشته عبور کنیم، چون در این صورت، آینده ما با نقص‌ها و ناکامی‌های گذشته رنگ‌آمیزی خواهند شد. باید به‌روشنی مشخص شود که تصمیم‌سازی‌ها و سرمایه‌گذاری‌های فرهنگی در دهه‌های پیش، تا چه حد ما را به جامعه آرمانیِ اسلام و انقلاب اسلامی نزدیک‌ کرده‌اند و چرا شتاب حرکت تکاملی، ناچیز است و چرا دچار نوسانات و چرخش‌های دوره‌ای می‌شویم؟ این پرسش‌ها، پرسش‌های مهمی هستند که پاسخ‌دادن به آنها و غورکردن در نتایجشان‌، مسیر آینده را هموار می‌سازد. حاصل اینکه شناسایی نخواستن‌ها و نتوانستن‌ها در حوزه فرهنگ، مرحله آغازین و اجتناب‌ناپذیر است.

 

۱- دوگانۀ تبیینی «مهجوریت فرهنگ/ اصالت فرهنگ»

در جامعۀ اسلامی، اصالت از آن «امرِ فرهنگی» و به‌طور خاص، «فرهنگ دینی» است؛ زیرا مقوّم «انسانیت» انسان و ملاک «سعادت» و «شقاوت» او، نسبتش با ایمان دینی است. انسان اگر در عالی‌ترین مراتب «رفاه مادی» هم قرار داشته باشد، اما از وصول به «مقامات معنوی» بازمانده باشد، در حقیقت، دچار خسران شده و هیچ‌یک از بهره‌مندی‌های مادی به کارش نخواهند آمد و موجبات سعادت و رستگاری او را فراهم نخواهند کرد. از این‌رو  باید برای وضع معنوی و روحی فرد و جامعه نیز چاره‌ای اندیشید و توجه به خدای ‌متعال و ارزش‌های الهی را در جامعه، هرچه بیشتر شکوفا و مسلط کرد.

دین، امر «فرعی» و «در حاشیه» نیست که بتوان آن را از عرصۀ سیاست‌گذاری و تدبیر رسمی بیرون راند، بلکه اصل و اساس است و حیات ابدی انسان، به‌طور مطلق به آن وابسته است. این گفته بدان معنی است که در نظام اسلامی، فرهنگ، امری «خنثی» و «بی‌طرف» نیست و نظام اسلامی نیز نمی‌تواند به «حق» و «باطل»های فرهنگی بی‌اعتنا باشد و از همه جهت‌گیری‌های فرهنگی، پشتیبانی کند. جوهره اسلامی یک نظام اسلامی اقتضا می‌کند که در پی تحقق و بسط «فرهنگ اسلامی» باشد و این فرهنگ را در عرضِ فرهنگ‌های دیگر ننشاند و همه فرهنگ‌ها را به یک چشم ننگرد. پس مقصود از اصالت فرهنگ در تعبیر ارزشی، اصالت «فرهنگ اسلامی و انقلابی» است، نه مطلق فرهنگ که شاخه‌ها و جنبه‌های مختلف و متنوعی دارد و از ارزش‌های الهی و دینی تا قواعد و آداب محلی و قومی را در بر می‌گیرد.

در میان ارزش‌های فرهنگ متنوع و متعدد موجود، تنها ارزش‌های مندرج در فرهنگ اسلامی و انقلابی:

اوّلاً «مطلق» و «واقع‌نما» و «حقیقی» هستند و به‌راستی، «سعادت فرد و جامعه» را تضمین می‌کنند. ثانیاً «هستۀ سخت» و «کانون مرکزی» ارزش‌های هویت‌بخش مردمان جامعۀ معاصر ایران را تشکیل می‌دهند و از این ‌نظر، هیچ مجموعۀ دیگری از ارزش‌ها در کنار آنها قرار نمی‌گیرد.

ثالثاً جبهۀ متراکم دشمن که در طول دهه‎های گذشته همواره در پی «تهاجم فرهنگی» بوده، همین بخش از فرهنگ را به‌عنوان «هدف و غایت تهاجم» خویش انتخاب کرده، چون به‌درستی دریافته که سرّ «مقاومت» و «ایستادگی» انقلاب، وفاداری و تعهد به ارزش‌های اسلامی و انقلابی است.

 

 

۲- دوگانۀ تبیینی «تمرکزگرایی دولتی/ گروه‌های خودجوش فرهنگی»

سیر عمومی جهان به‌سوی «منطق حکمرانی» در حرکت است و حکمرانی یعنی که نظام سیاسی از «تمرکز» بپرهیزد و قدرت را «توزیع» کند و امکان‌های تازه‌ای را در اختیار «جامعه» و «عرصۀ عمومی» قرار بدهد. در این منطق، اهرمِ «سیاست‌گذاری» همچنان در اختیار نظام سیاسی است و جامعه از این لحاظ، دچار چندپارگی و پراکندگی نشده، امّا در زمینۀ «اجرا» و «تحقق»، شبکه‌ای از نهادهای غیررسمی و اجتماعی نیز به میدان آمده و به کنشگران اصلی تبدیل شده‌اند. در واقع، نوعی تقسیم‌ کار صورت گرفته و دو عرصۀ «سیاست» و «اجرا» از یکدیگر تفکیک شده‌اند و اجرا تا حدّ زیادی از قلمروی حاکمیت سیاسی خارج شده است.

این امر، یک انتخاب دلبخواه و هوس‌گونه نیست، بلکه حاصل تأمّل دربارۀ پیچیدگی‌های شگفت‌آور جامعۀ کنونی است که امکانِ «تمرکز» و «انحصار» را منتفی و قدرت را در متن جهان اجتماع پخش کرده است. پس، مسئله این است که دیگر همانند گذشته، دولت نمی‌تواند بازیگر انحصاری صحنۀ تدبیر باشد و نیروهای سیاسی و اجتماعی را در حاشیه نگاه دارد، بلکه فشردگی و تراکمِ وضع کنونی جامعه، او را بر آن داشته که پاره‌ای از مسئولیت‌های خود را واگذار کند و از حجم و گسترۀ خویش بکاهد.

دست‌کم حدود یک دهه است که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز در نظام جمهوری اسلامی بر همین مدار می‌اندیشد و حرکت می‌کند. او می‌خواهد نقش و منزلت «جامعه» را در «امر سیاسی»، پُررنگ کند و از «حوزۀ عمومی»، یک قلمروی قوی و فعّال بسازد. امر سیاست‌گذاری فرهنگی نیز فارغ از این تحول نیست و نیروها و جریان‌ها و نهادهای فعال در حوزۀ عمومی، باید هم در امر «سیاست‌گذاری» و هم در مقام «اجرا» و «عملیات» مشارکت و همراهی کنند.

بر این‌اساس، هرچه از رویکردهای «تمرکزگرایانه» و «انحصاری» فاصله بگیریم و «بدنۀ اجتماعی و نخبگانی و نهادی» را در قلمروی سیاست‌ها، به بازیگران نقش‌آفرین تبدیل کنیم، به منطق حکمرانی نزدیک‌تر شده‌ایم.

 

۳- دوگانۀ تبیینی «فرهنگ عرفی/ فرهنگ اسلامی»

اندیشیدن دربارۀ سیاست فرهنگی و چگونگی اجرای آن، نباید گرفتار «صورت‌اندیشی‌های بی‌حاصل و بی‌خاصیت» و از لایۀ «مضمونی/ ارزشی/ ایدئولوژیک» تهی شود. مسئلۀ انقلاب، «کمال و سعادت انسان» است و می‌خواهد جامعه‌ای متفاوت را برای وصول به این هدف بیافریند تا نوعی «ساختار مولّد انسان‌های متعهد و الهی» پدید آید. حتی غرض از اصل وقوع انقلاب و نیاز به آن نیز چیزی جز این نبود و هیچ هدفی در عرض این هدف ننشست و اصالت نداشت. عمده‌ترین تفاوت این انقلاب و نظام برآمده از آن با نظام‌های دیگر در همین امر نهفته است. در حالی‌که همه نظام‌های سکولار به‌دنبال رفاه مادی هستند و امر فرهنگی را  به ساحت‌ها و لایه‌های مادی زندگی فروکاهیده‌اند، نظام جمهوری ‌اسلامی می‌خواهد با تذکری رسولانه، «فطرت‌ها» را بیدار و فعال سازد و مسیر «تقرب الی الله» را هموار کند تا به‌ این ‌واسطه، «فلسفۀ خلقت»، محقق شود.

از این ‌رو، فرورفتن در «تجزیه‌های مفهومی متعدد و منطبق با احوال و اوضاعِ سیاست فرهنگی غربی»، نه ‌فقط گرهی را نمی‌گشاید و اتفاق تازه و متفاوتی را رقم نمی‌زند، بلکه به بیگانگی بیشتر ما با «خویشتن فرهنگی»، خواهد انجامید. ما باید در «مسئله‌ها» و «مشکل‌ها»ی حوزۀ سیاست فرهنگی، تجدیدنظر  و «پرسش‌ها» و «دغدغه‌ها»ی دیگری – از قبیلِ دوگانه‌های مفهومی «میل/ مصلحت»، «جذابیّت/ حقیقت»، «لذت/ کمال» و…را که از جنس «آدم و عالم تراز انقلاب» باشند، مطرح کنیم تا به‌تدریج، «فضای مفهومی خلاقانه و بی‌پیشینه»‌ای شکل بگیرد و داستان پُرکشمکش و دامنه‌دار سیاست فرهنگی در ایران به سرانجام مطلوبی برسد.

 

۴- دوگانۀ تبیینی «سیر فرهنگی ‌چرخه‌ای/ سیر فرهنگی تکاملی»

دولت‌های پس از انقلاب، مسیر فرهنگی واحد و مشترکی را نپیموده‌اند و لذا دولت بعدی، صورت تکامل‌یافتۀ دولت قبلی نیست، بلکه هر یک از این دولت‌ها، نظام معنایی متفاوتی را رقم زده‌اندکه گاه در نقطۀ مقابل نظام معنایی دولت یا دولت‌های قبلی قرار داشته است. وجود «گسست‌های معنایی» میان دولت‌های پس از انقلاب، سبب شده که در نهایت با مجموعه‌ای از راه‌های نپیموده و رهیافت‌های نیمه‌تمام روبرو باشیم که هیچ‌یک به فرجام نرسیده‌اند. برای این وضعیت باید چاره‌ای حکیمانه اندیشیده شود. به نظر می‌رسد که نگارش «سند چشم‌انداز بیست‌ساله» در کنار «برنامه‌های پنج‌ساله»، فقط تا حدّی می‌تواند به حرکت دولت‌ها وحدت و هماهنگی ببخشد و آنها را در یک مسیر قرار بدهد؛ زیرا در عمل مشاهده می‌کنیم که گرایش‌ها و علایق شخصی رئیس‌جمهور و نیروهای اجتماعی حامی وی، بخشی از مواد و محتوای این اسناد راهبردی را برجسته و غالب می‌گرداند و علاوه‌ بر ‌این، تفسیرها و تأویل‌های دل‌بخواهانه نیز در پدید آمدن تشتّت و تکثر مخرّب، علت مضاعف می‌شوند. انتظار منطقی و معقول این است که پس از چندین دهه تجربۀ حکومت دینی، به «انقطاع‌ها» و «گسست‌ها» و «چرخش‌ها»ی مکرّر گفتمانی پایان دهیم و صورتی از «تداوم» و «پیوستگی» گفتمانی را طراحی کنیم.

 

۵- دوگانۀ تبیینی «التقاطی‌اندیشی فرهنگی/ خلوص‌اندیشی فرهنگی»

در طول بیش از چهار دهه، دولت‌ها در بیشتر مقاطع با خطوط اصلی گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی، فاصله و زاویه داشته‌اند. برای اثبات این مدّعا کافی است مواضعِ فرهنگی رهبر انقلاب نسبت به رویکرد فرهنگیِ دولت‌ها در طول دهه‌های گذشته مطالعه شود. تحلیل ایشان از رویکردهای فرهنگی‌، اغلب جهت‌گیری انتقادی و اصلاحی داشته است. متأسفانه در بسیاری از موارد نیز انتقاد ایشان تنها به مظلومیت و حاشیه‌نشینی فرهنگ در سیاست دولت‌ها خلاصه نمی‌شود، بلکه به کج‌اندیشی‌ها و لغزش‌های فرهنگی آنها نیز معطوف بوده است.

هیچ‌یک از سیاست‌های فرهنگی دولت‌های پس از انقلاب، انطباق کامل یا دست‌کم حداکثری با گفتمان فرهنگی اصیل انقلاب اسلامی نداشته‌اند؛ زیرا  هر یک از آنها با ضرایب مختلفی، مبتلابه گریز از ایدئولوژی اسلامی و فروغلتیدن به ورطۀ اندیشه التقاطی‌ بوده‌اند. وجود گرایش‌های شبه‌سوسیالیستی یا شبه‌لیبرالیستی در این دولت‌ها نشان می‌دهد که آنها نتوانستند گفتمان فرهنگی‌ای را ساخته‌ و پرداخته کنند که آبشخور آن ایدئولوژی اسلامی باشد و نسبت به مکاتب سکولار غربی، مرزبندی شفّاف و مشخصی داشته باشد. از کنار این نقص و کاستی نباید به‌سادگی گذشت؛ زیرا همین آسیب است که کلیّت گفتمان یک دولت را تحت تأثیر قرار می‌دهد و موجب زاویه‌ پیدا کردن آن با گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی می‌شود.

اهمیت این آسیب، بدان سبب است که دولت وسیع‌ترین و فربه‌ترین بخش از نظام سیاسی است و  از آنجا که با علایق و تمایلات مستقل، اجرا و عملیّات را در اختیار خود دارد؛ طبیعتاً فضای فرهنگیِ جامعه را طرّاحی و رنگ‌آمیزی می‌کند. به ‌بیان ‌دیگر، دولت‌ها بیشترین نقش و اثر را در ساخته ‌و پرداخته‌کردن فضای فرهنگی ِجامعه داشته‌اند. از این ‌روست که پس از استقرارِ هر دولت، فضای فرهنگی جامعه تا حد زیادی تغییر می‌کند و دستخوش تحوّلات می‌شود.

بر این ‌اساس، یکی از دغدغه‌ها و مشغله‌های نیروهای فرهنگی انقلاب در دهه‌های گذشته، تلاش در راستای اصلاح سیاست و برنامه‌های فرهنگی دولت‌ها بوده که متأسفانه در بیشتر موارد، در حوزه فرهنگ، جهت‌گیری لیبرالیستی داشته‌اند و به‌ جای پیشروی و تحرّکات اثباتی و ایجابی، توان و بضاعت محدود خود را صرف عرصه رویارویی با کجروی‌های دولت کرده‌اند تا دولت‌ها با تکیه بر منابع و نهادهای خود، به بنیان‌ها و اصول فرهنگی انقلاب، گزند بیشتری نرسانند. اهتمام مستمر و چرخه‌ای برای به راه صلاح و صواب کشاندن دولت‌ها نشان می‌دهد که انقلاب از بی‌ثباتی و نوسان فرهنگی رنج می‌برد.

 

 

۶- دوگانۀ تبیینی «فقر نظریه فرهنگی/ غنای نظریه فرهنگی»

سیاست‌های فرهنگیِ هیچ‌یک از دولت‌ها، از عمقِ تئوریک و معرفتی برخوردار نبوده‌، بلکه معلول تلقیِ قشری از ایدئولوژی اسلامی یا گرته‌برداری ژورنالیستی از اندیشه‌های غربی بوده‌اند. نگارنده از این وضعیت به‌عنوان نظریه‌نامندیِ سیاست‌های فرهنگیِ دولت‌های پس از انقلاب یاد می‌کند و آن را ضعف معرفتی و علمی برخاسته از عمل‌زدگی و سطحی‌نگری این دولت‌ها می‌داند. تئوریزه‌کردن سیاست‌ فرهنگی، فعالیت معرفتی دشواری است که نیازمند حضور و کوشش جمعی از نیروهای فکری و علمی پُرتوان در عرصۀ نظریه‌پردازی است. دولت اصلاحات در این زمینه، در مرتبه‌ای فراتر از سایر دولت‌ها قرار می‌گیرد؛ هر چند داشته‌های نظری این دولت، محصول اقتباس آنها از لیبرالیسم فرهنگی بود و خود به‌جز تقلید و دنباله‌روی، منزلتی نداشت. به ‌این‌ترتیب، بسیاری از برنامه‌ها و فعالیت‌های فرهنگی به دلیل اینکه بر بنیان‌های فکری و فلسفی مستحکمی تکیه ندارند و فقط بر تجربیات و علایق شخصی استوارند، عمق و اتقان ندارند. بدیهی است که عمل از نظر بر می‌خیزد؛ از این ‌رو، فقر نظری بر عمل سایه می‌افکند و آن را سست و معیوب می‌سازد. این حالت به‌طور خاص در قلمروی فرهنگ و فعالیت‌های فرهنگی، مصداق دارد. متأسفانه حجم انبوهی از کارهایی که به‌عنوان اقدامات فرهنگی انجام می‌شوند، از قشری‌گری و سطحی‌اندیشی رنج می‌برند. این وضعیت، برخاسته از ضعف‌های نظری و معرفتی آنهاست. از آنجا که اقدام فرهنگی با جهان‌بینی و نگرش انسان ارتباط دارد، بیش از هر اقدام دیگری، محتاج برخورداری از یک نظام فکری و معرفتی است. عدّه‌ای به دلیلِ شتابزدگی و بی‌حوصلگی، از مطالعات و پژوهش‌های نظری گریزانند و در پی عرضه محصولات فرهنگی برمی‌آیند، حال ‌آنکه محصول فرهنگی، آن‌گاه ماندگار و متقن می‌شود که از آبشخور نظریه تغذیه کند و بر مبادی و مبانی معرفتی و فلسفی تکیه زده باشد. ما از لحاظ نظریه فرهنگی، دچار کاستی و فقر هستیم و در این زمینه، چندان هویّت مستقلی از غرب نداریم. به ‌بیان ‌دیگر، چون ما نظریه فرهنگی اسلامی تولید نکرده‌ایم، نظام و ساختار فرهنگی‌مان از غرب تأثیر پذیرفته و ارزش‌های آن را به رسمیّت شناخته است.

 

۷- دوگانۀ تبیینی «قشری‌نگری فرهنگی/ عمق‌نگری فرهنگی»

ذهنیت معرفتی سطحی و کم‌مایۀ برخی از مدیران فرهنگی در دولت‌ها سبب شد به فعالیت‌های فرهنگی قشری و تزئینی روی آورند و با تکیه بر تحلیل کمّی و آماری دربارۀ فرهنگ قضاوت کنند. از‌ سوی ‌دیگر، عدّه‌ای نیز فرهنگ را در معنای مطلق آن اراده کردند و به این بهانه، از زیر بار تکلیف نشر و اشاعۀ فرهنگ اسلامی، شانه خالی کردند و فعالیت فرهنگی را به‌معنی ترویج آداب و رسوم محلی و قومی معرفی کردند. بنابراین، برداشت از فرهنگ و فعالیت فرهنگی باید دگرگون و با مقتضیات و الزامات گفتمان انقلاب اسلامی، سازگار شود. آنچه در درجه نخست، اهمیت و اولویت دارد، تصحیحِ تلقی و برداشت مدیران و مسئولان از «فرهنگ» و «فعالیت فرهنگی» است؛ زیرا چنین پنداشته می‌شود که مصادیق این مفاهیم کلی، اموری سخیف و سطحی و غیرمؤثّر بر تکامل و اعتلای معنویِ انسانند، حال ‌آنکه چنین نیست. آنچه جامعۀ ما در برابر زورگویی قدرت‌های بیگانه، مقاوم کرد و به وقوع انقلاب اسلامی و پایداری ما در دوران هشت‌ سال جنگ تحمیلی منجر شد و آنچه بیش از چند دهه است که متعلق تهاجم فرهنگی دشمن قرار گرفته، ارزش‌های اسلامی و انقلابی هستند.

مقصود رهبر انقلاب نیز از فرهنگ و ضرورت فعالیت و برنامه‌ریزی فرهنگی، همین امر مهم است. همچنین برخی تصمیم‌گیران و مدیران فرهنگی بر این باورند که اقدامات فرهنگی در راستای تقویت و تثبیت ارزش‌های اسلامی و انقلابی، به ریزش بدنه اجتماعی‌ می‌‌انجامد. از طرف‌ دیگر، گاهی هوای نفس و تمایلات شیطانی در مدیرانِ فرهنگی موجب می‌شود که از اِعمال و اجرای سیاست فرهنگی اسلامی بگریزند. عامل دیگر به پیچیدگی و دشواری فعالیت فرهنگی بازمی‌گردد؛ به این معنی که اغلب افراد، چون خود را در مقابل امکان اصلاح فرهنگ، عاجز و ناتوان می‌یابند و از عظمت و تودرتویی آن می‌هراسند، از آن می‌گریزند.

 

۸- دوگانۀ تبیینی «جزءنگری فرهنگی/ کل‌نگری فرهنگی»

جهان فرهنگی، جهانی به‌ هم ‌پیوسته و درهم ‌تنیده است؛ یعنی اجزاء و عناصری که آن را تشکیل می‌دهند، مستقل از یکدیگر نیستند و حیات و تحولات مجزا ندارند، بلکه به‌صورت طبیعی و قهری بر یکدیگر اثر می‌گذارند. به‌ عبارت‌ دیگر، جهان فرهنگی، یک کلّ به ‌هم ‌مرتبط است و پاره‌های مختلف آن بر یکدیگر تأثیر متقابل می‌نهند. از متن توصیف یادشده، این نتیجه تجویزی برمی‌آید که واقعیت‌ها – خواه مطلوب و خواه نامطلوب – به ‌هیچ ‌رو، معلول یک علت نیستند و نمی‌توان انتظار داشت که با طراحی تحول برای یک بخش از جهان فرهنگی، می‌توان کل آن را مهندسی کرد. بنابراین، سیاست‌های جزئی‌نگرانه و تنگ‌دامنه که تنها ناظر به پاره‌های محدودی از جهان فرهنگی‌اند و به علل و عوامل متنوع و تأثیرگذار اعتنا نمی‌کنند، راه به جایی نخواهند برد و فرجام خوشایندی نخواهند داشت.

تودرتویی و درهم ‌تنیدگی اجزاء و عناصر این جهان، باید سیاست‌پردازانِ فرهنگی را به این ‌سو سوق دهد که در مقام برنامه‌ریزی و چاره‌اندیشی، تحلیل‌های خویش را بر برداشت‌های کل‌نگرانه و جامع‌نگرانه متکی سازند و همه بخش‌های جهان فرهنگی را با هم و در کنار یکدیگر  ببینند.

 

۹- دوگانۀ تبیینی «نفوذ فرهنگی/ استقلال فرهنگی»

دولت اسلامی علاوه بر اینکه می‌بایست جامعه اسلامی را در حوزه‌‌های سیاسی و اقتصادی، از وابستگی و ریزه‌خواری برهاند و عزّت و خودبنیادی را برای آن فراهم ‌سازد، در حوزه فرهنگی نیز باید وصول به «استقلال فرهنگی» را دنبال کند. البته «استقلال فرهنگی» در عرض «استقلال سیاسی» یا «استقلال اقتصادی» قرار ندارد، بلکه این نوع استقلال از اهمیت و تعیین‌کنندگی بیشتری برخوردار است؛ زیرا جامعه‌ای که در حوزه فرهنگی به جوامع دیگر وابسته باشد، خواه‌ناخواه در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی نیز از آن تبعیت خواهد کرد. به‌ این ‌ترتیب، هویت و اساس آن جامعه فرو خواهد پاشید و شأنی به‌جز «دنباله‌روی» و «تقلید» نخواهد داشت. در بسیاری از دوره‌های دولتی در دهه‌های گذشته، از این توصیه و حساسیت قرآنی غفلت شد؛ مرزها و حریم‌ها فرهنگی، نادیده انگاشته شدند و به بهانۀ «ارتباطات با جهان» و «جهانی‌شدن» و «استفاده از فرصت‌ها و امکان‌های فرهنگی بیرونی»، مجال «نفوذ فرهنگی» شکل گرفت و «رخنه‌های فرهنگی» پدید آمدند. دست‌کم بیش از سه دهه است که تمدن غرب با تمام توان و بضاعتِ خود به میدان کارزار فرهنگی و معرفتی آمده و مصمم است تا در برنامۀ «تهاجم فرهنگی»، استقلال فرهنگی جامعه اسلامی را نابود سازد و به واسطه ایجاد وضعیت وابستگی و انحطاط فرهنگی، تحولات سیاسی را در جامعه ایران پدید آورد. البته نمی‌توان به‌عنوان «تعامل فرهنگی»، مناسبات و ارتباطات فرهنگی جامعه اسلامی با جوامع غیرمسلمان را به حال خود رها و نیت‌ها و انگیزه‌های قوی تصمیم‌سازان در جوامع غربی را برای زدودن و به‌ حاشیه ‌کشاندن فرهنگ اسلامی، ناشی از توطئه‌اندیشی و منفی‌بافی قلمداد کرد.

29دسامبر/21

کرونا و بحران‌های پیش رو

اشاره:

یکی از آسیب‌های بیماری کرونا ایجاد اختلال در روابط چهارگانه انسان است. کرونا بحران معنا را در رابطه انسان با خود، بحران بندگی را در رابطه با خدا، بحران محیط‌ زیست را در رابطه با طبیعت و بحران روابط اجتماعی را در رابطه انسان با انسان‌های دیگر ایجاد کرده است. البته نباید فراموش کرد که چالش بحران بندگی  که در دوره بیماری کرونا فربه‌تر شده است، میراث عقلانیت مدرن است که در دوره بیماری کرونا شدت پیدا کرده است. دومین چالش در بخش ارتباط انسان با خود است که می‌توان به بحران معنا اشاره کرد که در ایام بیماری کرونا شدت پیدا کرده است. بحران دیگر چالش در ارتباط انسان با جامعه است. افراد جامعه که وابسته به اجتماع بودند، به‌شدت گرفتار فردگرایی شده است و نتیجه آن، چالش در برخی از آموزه‌های دینی مانند صله ‌رحم و مسائل اجتماعی است. و نهایتاً تغییر دیگر ایجاد اختلال در بخش محیط زیست است. تحقیق پیش رو با هدف آسیب‌شناسی روابط چهارگانه در تلاش برای ارائه رهائی از چالش‌هاست.

 

الف: بحران کرونا و چالش در ارتباط انسان با خدا

اولین چالشی که با پدیدارشدن بیماری کرونا به وجود آمده، در بخش ارتباط انسان با خداست. انسان  مدرن دیگر مانند انسان دوره کلاسیک، موحد نیست و روحیه توحید در او  تضعیف شده است. عوامل متعددی در فروکش کردن اعتقاد به خدا در غرب نقش دارند که یکی از آنها خسوف و حذف خداوند متعال از متن زندگی است. انسان غربی با نادیده‌گرفتن نقش خداوند متعال در زندگی و جایگزینی علم به‌ جای دین و با پذیرش عقلانیت مدرن تا آنجا پیش رفت که انسان خودمختار را جای خداوند قرار داد. عصر حاضر، عصر کسوف خداست که در آن نور الهی درست مانند کسوف خورشید نادیده گرفته می‌شود. اندیشه خداناباوری در عصر حاضر اندیشه‌ای فراگیر است که پیدایش آن به قرن نوزدهم و مکتب پوزیتیویسم با جهان‌بینی «آگوست‌کنت» برمی‌گردد؛ نگاهی الحادی که در دهه‌های بعد با تقلیل و حذف نقش آفریدگار از جهان ادامه پیدا کرد.

به نوشته یان باربور «تأثیر اندیشه علمى بر اندیشه دینى در هیچ زمینه دیگری به اندازه تعدیل آراى مربوط به نقش خداوند در رابطه با طبیعت مشهود نبود. در این نگاه، خداوند صرفاً سازنده جهان شد.»(۱) نتیجه چنین نگرشی، سرگشتگی و وانهادگی انسان  و آسیب روانی و سلامت روحی او شد. خداوند متعال در چنین موقعیتی با فرو فرستادن عذاب الهی انسان را به خود می‌آورد تا به فقر وجودی خود و حقیقت هستی یعنی واجب‌الوجود آگاهی یابد.

قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِن قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُونَ؛(۲) ما به سوی امت‌هایی که پیش از تو بودند، (پیامبرانی) فرستادیم؛ (و هنگامی‌که با این پیامبران به مخالفت برخاستند،) آنها را با شدّت و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم؛ شاید (بیدار شوند و در برابر حق) خضوع کنند و تسلیم شوند.»

بیماری کرونا مصداق باساء و ضراء است. بیماری فراگیری برای تمام بشریت تا انسان از مرکب غرور پیاده و به فقر و نداری خویش آگاه شود و دریابد که خداوند متعال همان‌ طور که در پیدایش جهان و خلقت انسان نقش‌آفرین و همراه انسان است، در بقای جهان و حیات انسان نیز نقش اساسی دارد و اگر لحظه‌ای وجود و همراهی خداوند با انسان و جهان نباشد، تمام هستی نابود خواهد شد. بنابراین از لوازم ممکن‌ بودن موجودات چاره‌ای جز حضور و معیت خداوند متعال با ممکنات نیست؛ مخصوصاً در ایام بیماری کرونا که انسان به سبب اضطرار و بیچارگی، حضور خداوند را بیش‌ازپیش درک می‌کند. بر این اساس می‌توان به توهم باطل جهان‌بینی الحادی مدرن و پسامدرن پی برد؛ زیرا حضور خداوند همیشگی و کسوف خداوند، از محالات است.

 

ب: چالش معنا در دوره بیماری کرونا

دومین چالش پدیده آمده در دوره کرونا در بخش ارتباط انسان با خود است که می‌توان از آن به بحران معنا تعبیر کرد. انسان معاصر به‌شدت تنهاست. تمدن مدرن، آرامش انسان را سلب  و او را بیش ‌از پیش سرگشته کرده و انسان از جهت آرامش روانی و سلامت روحی دچار آسیب و این مسئله باعث افزایش آمار بیماری‌‌های روانی و خودکشی شده است. حل این مشکل بزرگ با بازگشت از خودباختگی (Alienation) و برگشت به مسیر فطرت الهی است. بیماری کرونا با ایجاد بحران، انسان را به خود توجه می‌دهد که حقیقت خود را دریابد. گاهی دلایل و نشانه‌های خدا برای بیدارشدن انسان از خواب غفلت، از جنس عذاب است «الهی… ولا تضربنی بسیاط نقمتک؛(۳) مرا با تازیانه‌های نقمت خود تنبیه نکن.» بر همین اساس خداوند با تازیانه بیداری، انسان را از خواب غفلت بیدار می‌کند تا حقیقت وجودی خود را پیدا کند.

 

ج: بیماری کرونا و چالش در روابط اجتماعی

سومین چالش بیماری کرونا در روابط اجتماعی و در رابطه انسان با انسان‌های دیگر است. انسانی که اجتماعی است، به‌شدت گرفتار فردگرایی شده و در برخی از آموزه‌های دینی مانند صله ‌رحم و مسائل اجتماعی چالش ایجاد شده است. این بحران به‌خصوص در ایام بیماری کرونا شدت یافته است. بر اساس متون دینی، شالوده زندگی اجتماعی و اساس روابط اجتماعی در اسلام بر دو اصل «توحید و لوازم آن» و «عدالت و توابع آن» استوار است و تمام تعالیم آسمانی اسلام بر مدار این دو اصل می‏گردند(۴) و با تقویت دو رکن یاد شده، روابط اجتماعی نیز تقویت می‌شوند. در نگاه دینی لوازم استحکام روابط اجتماعی بر پایه صفا و صمیمیت و رابطه حَسَن در بین تمام افراد بشر است و برای تحقق این مهم به پیوند بین افراد خانواده، ارحام و جامعه اسلامی اهمیت فراوانی داده است.

از طرفی قرآن به تحکیم این پیوندها سفارش و از طرف دیگر از قطع آن به‌شدت نهی کرده است: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ‌اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُوْلئِکَ هُمُ الخَاسِرُونَ؛(۵) همانانی که پیمان خدا را پس از بستن می‌شکنند و آنچه را خداوند به پیوستنش امر فرموده می‌گسلند؛ و در زمین به فساد می‌پردازند؛ آنانند که زیانکاران‌اند.» بنابراین لایه بنیادین روابط اجتماعی پرهیز از قطع روابط خویشاوندی است. یکی از نمونه‌های روابط اجتماعی حفظ ارتباط با همنوعان است. مؤمنان با یکدیگر برادرند؛ «إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَه؛(۶) به حقیقت مؤمنان همه برادر یکدیگرند.» و کسی که حرمت برادر مسلمان را رعایت نکند، کار او مشمول قطع است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «کسی که بیست سال با دیگری دوست باشد، حرمت این دوستی به حد رحامت و قرابت می‌رسد: «صحبه عشرین سنه قرابه»(۷) بنابراین، آثار قرابت و رحامت بر چنین دوستی مترتب می‌شود و کسی حق ندارد دوست بیست ساله خود را برنجاند و با او قطع رابطه کند.(۸)

 

د: بیماری کرونا و چالش در محیط زیست

بحران دیگر در بخش محیط زیست است که امروزه در معرض تهدید جدی است و بشر از آسیب‌هایی مانند بحران گرمای جهانی، آلودگی هوا در فضاهای سرپوشیده، تغییرات زمین، جنگل‌زدایی، تخریب لایه اوزون و باران‌های اسیدی، رنج می‌برد. البته هرچند کرونا در بخش‌های قبلی تأثیر منفی داشت، ولی در این بخش تأثیر مثبت داشت و طبیعت نفسی تازه ‌کرد. باید توجه داشت، طبیعت، امانت و مخلوق الهی است و باید به‌عنوان نعمت و خلقت الهی بدان نگریست. باید حقوق طبیعت و محیط زیست را رعایت کرد. محیط ‌زیست تنها متعلق به نسل ما نیست و نسل‌‌های دیگر نیز از آن بهره خواهند برد.

امام علی(ع) به یکی از کارگزارانش فرمود: «وَلیکن نَظَرُک فـى عِمارَهِ الأرضِ أبلغُ مِن نَظَرِکَ فـِى إستِجلابِ الخَراجِ لِأنّ ذلِکَ لایُدرَکُ إلاَّ بِالعِمارَه؛»(۹) اهتمام تو به آباد کردن زمین، بیش از تلاش برای جمع درآمد باشد، زیرا مالیات جز در نتیجه آبادانى فراهم نمى‌آید. یکی از وظایف مسلمان تلاش در حفظ محیط زیست و کوشش در آبادانی زمین است. «هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الأَرْضِ‌ وَاسْتَعْمَرَکُم فِیَها فَاستَغفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ؛»(۱۰) او خدایی است که شما را از زمین آفرید و برای عمارت و آباد ساختن آن برگماشت. پس شما از خدای خود آمرزش طلبید و به درگاه او توبه کنید که البته خدای من (به همه) نزدیک است و شنونده و اجابت کننده است.» واژه واستعمرکم بیانگر امر الهی بر آبادی زمین است. از این جهت خدا از انسان خواست تا با بهره‌گیری از این مواد خام به آبادانی زمین بپردازد تا زندگی مناسبی برای بشر فراهم شود.(۱۱) توصیه دیگر دین مراقبت از محیط زیست است. رسول گرامی اسلام(ص) چنین فرمودند: «من اماط عن طریق المسلمین ما یؤذیهم کتب الله له قرائه اربعماه آیه کل حرف منها بعشر حسنات»(۱۲) هر کس از راه مسلمانان، چیزی را که باعث آزار رهگذر است برطرف کند، خداوند اجر خواندن چهارصد آیه قرآن را در دیوان عمل او ثبت می‌کند که ثواب قرائت هر حرف، ده حسنه است.

منظور از راه، تنها مسیر زمینی نیست، بلکه شامل معبر دریایی و پل ارتباطی هوایی نیز می‌شود. مقصود از چیزی که آزار می‌کند، فقط موانع عبوری نیستند، بلکه هر چه مایه اذیت عابران است مانند بوی زباله، دود کارخانه، آلودگی صوتی و سنگینی ترافیک  که سلامت یا نشاط جامعه را از بین می‌برد؛ مشمول سخن نغز آن حضرت است. با توجه به روایت یاد شده به مذمت آلوده کردن محیط زیست نیز می توان پی برد. اگر دولت یا ملّتی عمداً به فضای سبز و سالم و نشاط‌آور نیندیشند و از آلایش آن پرهیز نکنند و منطقه زرّین خداداد طبیعت را آلوده کنند و یا در قبال آلوده کردن محیط توسط صاحبان کارگاه‌های سودجو، مُهر  سکوت بر لب بزنند و خاموش باشند، مشمول قهر خدای قاهر می‌شوند و قعر دوزخ جایگاه آنان خواهد بود. لذا رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: «ثلاث ملعونٌ من فعلهنّ؛ المتغوّط فی ظلّ النّزال، و المانع الماء المنتاب و سادّ الطریق المسلوک؛(۱۳) سه گروهند که در اثر سه کار ناروا مورد لعنت خداوند سبحان هستند:

۱- کسی که مکان عمومی، سایه‌بان‌ها، پارک‌ها، محل نزول مسافران و… را آلوده کند.

۲- کسی که آب نوبه‌ای را به غصب ببرد؛ یعنی رعایت نوبت حقوق شهروندان نکند.

۳- کسی که سدّ مَعْبر کند و مانع عبور عابران شود.»

رفتار رهبران الهی همتای گفتار آنان، برای ترغیب دولت و ملت به رعایت اصول زیست‌محیطی انجام می‌شد، لذا حضرت امام سجاد(ع) اگر کلوخی را در معبر می‌دیدند، از مرکب پیاده می‌شدند و آن را از سر راه دور می‌کردند که مزاحم رهگذران نشود.(۱۴)

 

خلاصه و نتیجه‌گیری

بیماری کرونا در روابط چهارگانه چالش ایجاد کرده است. کرونا بحران معنا را در رابطه با خود، بحران بندگی را در رابطه با خدا، بحران محیط زیست را در رابطه با طبیعت و بحران روابط اجتماعی را در رابطه انسان با انسان‌های دیگر ایجاد کرده است. در بخش بحران بندگی عوامل متعددی در فروکش‌کردن اعتقاد به خدا در غرب نقش دارند که یکی از آن‌ها خسوف و حذف خداوند متعال از متن زندگی است. انسان غربی با نادیده‌گرفتن نقش خداوند متعال در زندگی و جایگزینی علم به ‌جای دین و با پذیرش عقلانیت مدرن تا آنجا پیش رفت که انسان خودمختار را جای خداوند قرار داد.

دومین چالش در بخش ارتباط انسان با خود است که می‌توان از آن به بحران معنا تعبیر کرد. بیماری کرونا با ایجاد بحران، انسان را به خود توجه می‌دهد تا حقیقت خویشتن را دریابد و بعد از معرفت، با عمل به دستورات دین، ایمان را در خود تقویت کند. بحران روابط اجتماعی و بحران محیط زیست گونه‌های دیگری از آسیب‌ها  هستند. در برخی آموزه‌های دینی مانند صله ‌رحم و مسائل اجتماعی ایجاد شده و این بحران به‌خصوص در ایام بیماری کرونا شدت یافت.

 

پی‌نوشت:

۱- یان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص۴۹-۵۰، تهران: نشر دانشگاهی، ۱۳۹۴٫

۲- انعام: ۴۲٫

۳- مفاتیح‌الجنان، بخشی از دعای روز ششم ماه مبارک رمضان.

۴- جوادی آملی، جامعه در قرآن، ص ۱۸۸، قم، انتشارات اسراء.

۵- بقره: ۲۷٫

۶- حجرات: ۱۰٫

۷- مجلسی، بحار الانوار، ج۷۱، ص۱۵۷٫

۸- جوادی آملی، اسلام و محیط زیست، ص ۲۹۰٫

۹- نهج البلاغه، نامه ۵۳٫

۱۰- هود: ۶۱٫

۱۱- جوادی آملی، اسلام و محیط زیست، ص ۳۰، قم، نشر اسراء.

۱۲-  مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۵۰٫

۱۳- شیخ حر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج ۱، ص ۳۲۵، ناشر آل البیت.

۱۴- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۵۰، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳٫

29دسامبر/21

دپیلماسی فرهنگی؛ عرصه توقف ممنوع

کلمه دیپلماسی فرهنگی هرچند ظاهراً مولود جهان مدرن و سیاست مدرن است، اما نشانه‌های آن در دوران‌های گذشته نیز وجود داشته و در کنش‌های برخی از سیاستمداران دوران کهن قابل بازسنجی است. در اندیشه و کنش و رفتار پیغمبر مکرم اسلام«ص» و ائمه معصومین (ع) به عنوان منادیان دین مبین اسلام نیز می‌توان به بازسنجی مولفه‌هایی از دیپلماسی فرهنگی دست یافت و آنها را برای استفاده در جهان امروز مورد بازخوانی قرار داد و اصولاً در شکل دادن به تمدن نوین اسلامی رجوع مسئله‌مند به کتاب و سنت، راهکار نخست است.

 

الف. مفهوم دیپلماسی فرهنگی

از دیپلماسی در صدر اسلام به دیپلماسی پیامبر«ص» تعبیر می‌شود و منظور از دیپلماسی پیامبر(ص) فعالیت‌هایی است که آن حضرت به عنوان رئیس حکومت و نمایندگان و سفرای منتخب ایشان در راه نیل به مقاصد و ادای وظایف سیاسی و فرهنگی دولت اسلامی و تحقق بخشیدن به خط‌مشی‌های کلی اسلام در زمینه سیاست خارجی و همچنین پاسداری از حقوق و منافع دولت اسلامی، در میان قبایل و گروه‌های دینی و دولت‌های غیر مسلمان در خارج از قلمرو حکومت اسلامی انجام می‌دادند.

از این رو اگر دیپلماسی را هنر مذاکره بدانیم و یا آن را وسیله‌ای برای نیل به اهداف توصیف کنیم، این تعریف در مورد دیپلماسی فعال پیامبر اسلام(ص) به صورت بارزی صادق است. امتیاز دیپلماسی پیامبر(ص) در این است که شیوه‌های حضرت بر قوانین اجتماعی و جهان‌بینی واقع ‌ینانه و اصول و ارزش‌های انسانی متکی بودند و اساس آنها را اصول و ضوابطی تشکیل می‌دادند که از وحی و موازین شناخته شده عقلی نشأت می‌گرفتند.

در خصوص دیپلماسی فرهنگی که امروزه حوزه‌ای از دیپلماسی کشورها به شمار می‌رود، تعاریف مختلفی ارائه شده است، از جمله اینکه دیپلماسی عبارت است از مبادله اندیشه‌ها، انگاره‌ها، باورها، سنت‌ها و… که وسیله ارتباط کشورها محسوب می‌شوند. این عناصر کمک می‌کنند تا کشورها درک و فهم متقابلی از یکدیگر پیدا کنند و فرهنگ و ارزش‌های یکدیگر را بهتر بشناسند و بفهمند و بهتر بتوانند باهم ارتباط برقرار کنند. بنابراین دیپلماسی فرهنگی، تعامل فرهنگی در عرصه بین‌الملل و تولید و توزیع این پیام فرهنگی در گستره‌ای جهانی است.

 

ب. دپیلماسی نبوی نمونه یک دپیلماسی فعال

به دنبال هجرت رسول اکرم(ص) و تشکیل حکومت اسلامی در مدینه و بعد از آنکه بنیان‌های سیاسی و اداری و نهادهای قانونیِ اعمال قدرت در دولت اسلامی استقرار یافتند، رسول خدا(ص) با تکیه بر قدرت سیاسی و عقیدتی بزرگ، با هدف رهبری جهان به سوی هدایت و صلح و نیکوکاری که به دنیا و آخرت توجه داشت، قدم به صحنه سیاست خارجی گذاردند و کار خود را با مخاطب قرار دادن پادشاهان کشورهایی چون روم، ایران، حبشه، و رهبران مسیحی سرزمین‌های عربی و دعوت آنان به پذیرش آیین اسلام آغاز کردند. پذیرفتن سفرا و نمایندگان بسیاری از سران و پادشاهان و قبول هدایایی که بعضی از آنها تقدیم می‌کردند، مهر تأیید آن حضرت بر عرفِ دیپلماسی روزگار خود است؛ عرفی که همواره در میان دولت‌ها بر قرار و دلیلی بر متانت و استحکام اصول سیاست خارجی دولت اسلامی است. این رفتار سیاسی پیامبر اسلام(ص) دولت اسلامی را تبدیل به قدرت بزرگ سیاسی‌ای کرد که در ارتباطات جهانی بر اندیشه‌ها و اصول ثابت انسانی و خردورزی اتکا داشت.

توجه به قرآن کریم(۱) و سنت عملی پیامبر(ص) این واقعیت را اثبات می‌کند که دپیلماسی ایشان یک دییلماسی فعال بوده است. از این‌رو مشاهده می‌کنیم که «دعوت» به عنوان اصلی قرآنی، یکی از اصول حاکم بر روابط دیپلماتیک در دیپلماسی نبوی و دلیل بر آن است که روش دعوت در اسلام باید حکیمانه و مبتنی بر برهان و منطق باشد. چنانچه قرآن می‌فرماید: «ادْعُ إِلی‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ : (ای رسول ما خلق را) به حکمت (و برهان) و موعظه نیکو به راه خدایت دعوت کن و با بهترین طریق با اهل جدل مناظره کن (وظیفه تو بیش از این نیست) که البته خدای تو (عاقبت حال) کسانی را که از راه او گمراه شده و آنان را که هدایت یافته‌اند بهتر می‌داند.»(۲)

امتیاز دیپلماسی پیامبر(ص) در این است که شیوه‌های حضرت بر قوانین اجتماعی و جهان‌بینی واقع‌بینانه و اصول و ارزش‌های انسانی متکی بودند. بر اساس این آیه می‌توان گفت که دعوت در اسلام بر اساس منطق و مسالمت‌آمیز و به‌ دور از خشونت است، از این رو علامه طباطبایی دعوت را امری تدریجی و مرحله به مرحله می‌دانستند و معتقد بودند که ماهیت دعوت در اسلام هدایت و رشد انسان‌هاست. ازاین رو ما می‌توانیم اصل دعوت را یک نوع از دیپلماسی فرهنگی به شمار آوریم.

 

ج. لزوم فعال کردن دپپلماسی فرهنگی در دولت سیزدهم

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دیپلماسی فرهنگی را عرصه مهم و با اهمیتی می‌دانند(۳) و معتقدند که نباید از اهمیت کار فرهنگی غفلت کرد. در کار فرهنگی هیچ وقفه و تعللی جایز نیست؛ چون بیشترین تلاش دشمنان بر روی جامعه و ملت و کشور ما، تلاش فرهنگی است. این مبالغه نیست، بیشتر و  پر حجم‌تر و موثرتر از تلاش‌های سیاسی و امنیتی، تلاش فرهنگی است. … ما مطلقاً نباید توقف کنیم، باید پیش برویم. هیچ سطحی‌نگری‌ای جایز نیست. ظاهرگرایی و عوام‌زدگی در کار فرهنگی جایز نیست. کار فرهنگی بایستی مدبرانه، عمیق، با حوصله باشد و  توسط آدم‌های باصلاحیت و کارشناس‌های حقیقتاً وارد، در شاخه‌های گوناگون فرهنگی مورد توجه قرار بگیرد.(۴)

ایشان دیپلماسی‌منفعل را بدترین نوع دیپلماسی دانسته و بیان می‌دارند که: «ما باید ابتکارعمل، برنامه‌ریزی جامع و تفصیلی و سرعت‌عمل و پیگیری را در مجموعه دستگاه‌ دیپلماسی کشور تقویت کنیم. ابتکار عمل در مسئله ارتباطات خارجی، بسیار مهم است. این‌که کشوری با دیپلماسی‌منفعل منتظر باشد دیگران چه می‌گویند و چه می‌کنند و براساس آن و به‌مقتضای ضرورت و موقعیت تصمیم بگیرد، بدترین شکل دیپلماسی است؛ باید از این به‌شدت پرهیز کنیم و مراقب باشیم این‌طور پیش نیاید»(۵)

بر اساس بند ۵ ماده ۳ کنوانسیون ۱۹۶۱روابط دیپلماتیک یکی از وظایف سفیران و نمایندگان سیاسی «بسط و توسعه روابط فرهنگی» است و این امر همواره در اسلام به اشکال مختلف مدّنظر بوده است. مقوله دعوت اسلامی در صدر اسلام را باید در این راستا قلمداد کرد. اعزام سفیران به دستور پیامبر اکرم(ص) به سرزمین‌های حبشه و روم و مصر و فارس و أیله و غساسنه(۶) در راستای همین هدف بوده است.

هنگامی که معاذبن جبل به نمایندگی از سوی پیامبر اکرم(ص) راهی یمن شد، ایشان به او توصیه‌هایی فرمودند، که نشان می‌دهد یکی از مهم‌ترین وظایف نماینده کشور اسلامی گسترش دعوت الهی است. در بخشی از این توصیه‌ها آمده است:

«ای معاذ! مردم یمن را با کتاب خدا آشنا گردان و آنان را به اخلاق شایسته تربیت کن. مردم را بر حسب اعمال خیر یا شرشان در مراتب قرار بده و حکم خدا را در میان آنان تنفیذ کن… آیین اسلام را با کلیت آن آشکار کن، چه تعالیم کوچک و چه بزرگ. اکثر تلاش تو برای نماز باشد؛ زیرا نماز بعد از اقرار به دین در رأس اسلام قرار دارد. مردم را با یاد خدا و آخرت آشنا کن و از شیوه موعظه پند بگیر. سپس معلمانی را به میان آنان بفرست.» (۷)

علاوه بر این، نامه‌های پیامبر اکرم(ص) به سران کشورها نشان می‌دهند که دعوت رکن اساسی این نامه‌هاست. از این رو سفیر و نماینده سیاسی کشور اسلامی باید تلاش کند تا از طرق مختلف به این وظیفه خود جامعه عمل بپوشاند. در غیر این صورت از وظیفه اصلی خود شانه خالی کرده است.

نکته‌ای که در این خصوص باید متذکر شد این است که هرچند مقوله دعوت، یکی از وظایف دیپلمات‌های اسلامی به شمار می‌رود، در عصر حاضر اجرای این وظیفه در چهارچوب روابط دیپلماتیک بسیار دشوار و محدود شده است؛ زیرا در عرف بین‌الملل زمینه‌ای برای نمایندگان دیپلماتیک در تبلیغ آیین و مذهب وجود ندارد و معمولاً این عمل را نمایندگان فرهنگی کشورها انجام می‌دهند. با وجود این نمایندگان و سفیران اسلامی می‌توانند با درایت کامل زمینه تبلیغ و دعوت اسلامی را از طریق دیپلماتیک باز کنند. مصداق این امر را در اعزام «سفیر ویژه» حضرت امام خمینی(ره) به مسکو شاهد بودیم. البته این امر نیز مستلزم قبول طرفین است. از سوی دیگر دیپلمات‌ها و سفیران اسلامی بیش از اینکه با کلام، پیام رسان اسلام باشند، می‌توانند با عمل و منش و رفتار اسلامی دعوت کننده به دین اسلام باشند،(۸)

چنان‌که امام صادق(ع) فرمود: «کُونُوا دُعَایً إِلَی أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُم.»(۹)

از آنجایی که دعوت، وظیفه دولت اسلامی است، برای تحقق آن لازم است که:

اولاً به هنگام برقراری روابط با دیگر دولت‌ها بر این امر تاکید ورزد و موضع خود را در این‌باره اعلام کند. ثانیاً در نشر دعوت اسلامی از امکانات جدید اطلاع‌رسانی بهره بگیرد و دسترسی به آن را برای دست‌اندرکاران امر تبلیغ فراهم کند.

ثالثاً کادر دیپلماتیک به‌ویژه رایزینی‌های فرهنگی خود را با فنون  تبلیغ اسلامی آشنا سازد، به گونه‌ای که این افراد با التزام اخلاقی و عملی سفیران واقعی اسلامی در دیگر کشورها باشند.

رابعاّ آشنایی با زبان بیگانه به‌ویژه زبان محل ماموریت را برای کادر دیپلماتیک و مبلغان مذهبی فراهم کند.(۹)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫برای نمونه ر.ک: شوری۴۲: ۱۵؛ نحل۶: ۱۲۵؛ فصلت۴۱: ۳۳؛ یوسف۱۲: ۱۰۸؛ فرقان۲۵: ۵۲؛ مائده۵: ۹۹؛ نمل۲۷: ۳۵؛ نور۲۴: ۵۴؛ عنکبوت، ۱۸؛ یس۳۶: ۱۷

۲٫نحل/۱۲۵

  1. بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، ۹/۱۲/۱۳۸۸٫
  2. بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، ۶/۶/۱۳۸۵٫
  3. راهبرد‌های سیاست خارجی(برگرفته از بیانات حضرت آیه الله العظمی خامنه‌ای)، ص۲۱

۶- محمود مصطفی نادیه و دیگران، سلسله العلاقات الدولیه فی الاسلام: الاصول العامه للعلاقات الدولیه فی دارالاسلام وقت السلم، ج۵، ص۱۳۶؛ ظافر قاسمی، الجهاد و الحقوق الدولیه العامه فی الاسلام، ص۴۴۸؛ علی عبد القوی غفاری، الدبلوماسیه القدیمه و المعاصره، ص۴۶؛ جعفر عبدالرزاق، فی الدبلوماسیه الاسلامیه، مجله الفکر الجدید، سال سوم، شماره ۹، صفر۱۴۱۵ق، ص۲۸۰٫

۷- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۲۶؛ حسن بن علی حرانی (ابن شبعه)، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص۲۵؛ عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی، ص۳۰۱٫

۸- علی اکبر حصاری، دیپلماسی از دیدگاه اسلام (جزوه درسی)، ص۳۶٫

۹- «مردم را با اعمال خود دعوت کنید»، محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج‏۲، ص۷۷٫

۱۰- سیدمصطفی میرمحمدی، اصل عدم مداخله در اسلام و حقوق بین‌الملل، ص۳۳۶٫

29دسامبر/21

پیوست عدالت؛ تعدیل ثروت و مهار‌ قدرت

درآمد

نیل به عدالت در دنیای جدید فرایند پیچیده‌ای پیدا کرده است. امروزه اگر در نظام سیاسی برای این دغدغه خجسته، برنامه‌ریزی سنجیده و صحیحی شکل نگیرد، هرگز بستر تحقق عدالت مهیا نخواهد شد. مدیریت نیروها و امکانات و هزینه‌ها فرایند دقیقی است که اگر  درست انجام شود، می‌تواند هر کشوری را به سوی دادگری رهنمون شود و سنجه آن را می‌توان در قالب پیوست عدالت رصد کرد. واقعیت این است که تا زمانی که عدالت به معنای واقعی کلمه در قوانین و برنامه‌ها و آیین‌نامه‌ها حضور محسوس، ملموس و تأثیرگذار نداشته باشد، نمی‌توان به این مهم دست یافت.

 

۱- عدالت، مبنای سنجش‌  

داده‌های قرآنی و روایی ‌صراحتاً بیان می‌کنند که در اندیشه اسلامی، عدالت معیار همه برنامه‌ها، قوانین، گفتارها و برنامه‌ریزی‌هاست و تمام امور فرد و جامعه باید در جهت آن تنظیم شود. از نظر قرآن کریم، یکی از ماموریت‌های بزرگ پیامبران الهی، تأمین عدالت است. خدای متعال می‌فرماید:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ و َالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ:(۱) ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانی و میزان را نازل کردیم تا مردم را دعوت به قیام برای عدل کنند.»

در ادبیات روایی ما نیز عدالت بحث برجسته‌ای است. در کلام اهل بیت(ع) آمده است:‌ «یک ساعت عدالت‌ورزی از هفتاد سال عبادت برتر است. عدالت، منطق قرآن، زندگی، پایداری قدرت، نظام حکومت، معیار سیاست‌ورزی، نورچشم حکومت‌ها، زیبایی سیاست و سیاستمداران، آسودگی، فزایندۀ برکت، عزت، بزرگی و موجب آبادانی و عمران شهرهاست».(۲)

عدالت به‌ویژه در عرصۀ سیاسی و اجتماعی، سنگ محک ارزش‌های دیگر و سنجۀ ساحت‌های مختلف زندگی سیاسی اجتماعی انسان است و مفاهیم دیگر، بر اساس عدالت به عنوان اصلی محکم، تفسیر و تفهیم می‌شوند: «اصل عدالت از مقیاس‌های اسلام است که باید دید چه‌ چیزی بر او منطبق می‌شود. عدالت در سلسله علل احکام است، نه در سلسله معلولات. نه اینکه آنچه دین گفته عدل است، بلکه دین آنچه را که عدل است می‌گوید. این معنای مقیاس بودن عدالت است برای دین.»(۳)

عدالت در گام نخست با فکر و ذهنیت افراد سر و کار دارد و آن را سامان می‌دهد، اما بیش از آن، با عرصۀ عمل و روابط اجتماعی پیوند دارد. با توجه به همین امر است که عدالت در حوزۀ عقل عملی برجسته می‌شود؛ حوزه‌هائی که به باور اندیشمندان، دامنه آن با مفاهیمی چون تحسین عدالت، علم، شجاعت و تقبیح ظلم مرتبط است.(۴)

«پیامبر گرامی اسلام(ص) احساس ژرفی به عدالت داشتند. این در حالی بود که ایشان ظلم و ستم را در جامعه‌ای که در آن بالیده بودند، فراگیر یافتند. پس برای تاسیس نظامی منسجم که در آن معیار و روش عدل، نهاده شود، تلاش کردند. طبیعی بود که با توجه به نقش پیامبری‌ روی به ارزش‌های دینی تاکید کنند.» (۵) طبعاً انتظار می‌رود که نظام سیاسی برآمده از رسالت پیامبر اعظم(ص) هم بر پایه عدالت استوار باشد.

اما با این همه تأکید و سفارش، ارزش متعالی و نگرش ارزشمند عدالت در عمل و اندیشۀ مسلمین و نظام‌های اجتماعی سیاسی برخاستۀ از آن کمرنگ است. با آنکه فلسفه وجودی نظام جمهوری اسلامی، عدالت است(۶) و البته در این مسیر گام‌هایی بلند و بنیادینی هم برداشته شده‌اند، اما تا رسیدن به نقطه آرمانی فاصله زیادی داریم. با توجه به این مهم بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی در اولین دیدار با اعضای دولت سیزدهم، برای جبران عقب‌ماندگی‌ها در عرصه عدالت به یکی از راهکارهای مهم آن یعنی بایستگی پیوست عدالت‌ اشاره کردند: «بخشنامه‌ها و مصوبات دولت پیوست عدالت داشته باشد. به نظر من هر مصوبه‌ای که شما تصویب می‌کنید، هر لایحه‌ای که در دولت تنظیم می‌کنید، هر بخشنامه‌ای که خود شما در دستگاه خودتان صادر می‌کنید، باید یک پیوست عدالت داشته باشد. باید مراقب باشید این روش، این کار، این دستور ضربه‌ِ به عدالت نزند و طبقات مظلوم را پایمال نکند.» (۷)

پیوست عدالت همچون سنگ محکی است که می‌تواند و باید همه جا همراه برنامه‌ها و قوانین باشد تا اگر زمینه‌های انحراف و ظلمی به وجود آمد، در فرصت مقتضی جلوی آن گرفته شود.

 

۲- ساختار عادلانه و پیوست عدالت

نکتۀ اساسی برای اثربخشی راهکار پیوست عدالت، وجود ساختار عادلانه و تلاش برای تقویت آن است. همۀ آموزه‌ها و راهبردهایی که از قرآن کریم در این راستا به دست می‌آیند، هنگامی می‌توانند عملیاتی شوند که ساختار و نظام عادلانه‌ای وجود داشته باشد. تنها در یک ساختار عادلانه است که حاکم عادل نقش پیدا می‌کند، در غیر این صورت، حاکم عادل هم نمی‌تواند کاری را جلو برد. این سامانه، یکی از بزرگ‌ترین ضمانت‌های اجرایی است تا حاکم بتواند قدرت، ثروت، امتیازها و فرصت‌ها را به شایستگی و دادگرانه میان شهروندان توزیع کند. در این وضعیت است که حقوق اقلیت‌ها رعایت می‌شود و حتی در حق دشمنان نیز ستم نمی‌شود.

کارکرد بنیادین راهبردهای عدالت سیاسی، تنظیم و طراحی راه و ساختاری است که می‌تواند در فرایندی عقلی ـ عقلایی، جامعه را به عدالت رساند. ساختاری که در آن قدرت، اختیارات و ثروت‌های کلان در دست دولت‌ها و افراد متراکم نمی‌شوند و گامی مهم در جهت رسانش شهروندان و نظام سیاسی به عدالت برداشته می‌شود. گام مهم پیوست عدالت آنگاه اجرائی می‌شود که ساختار عادلانه باشد. عدالت چون زنگ هشداری است که هر گاه ساز و کارهای خلاف عدالت شکل گیرند،‌ به کار می‌افتد و نظام سیاسی را از حرکت در آن جهت باز می‌دارد.

 

۳- بایستگی برنامه‌ریزی عاقلانه در جهت پیوست عدالت

با توجه به توانمندی برنامه‌ریزی و خردورزی در انسان، او برای حرکت در جهت کمال و رسیدن به جامعۀ عدل‌محور می‌تواند برنامه‌ریزی‌های دقیق و دوراندیشانه داشته باشد. شاهراه و بنیاد برنامه‌ها را وحی مشخص می‌کند و عقل استدلال‌گر، ادراک کننده، برنامه‌ریز و هدف‌ساز به تصمیم‌سازان کمک می‌کند تا برنامه‌های جامعه را  در جهت عدالت تنظیم کنند. در ادبیات دینی از این عقل، به عقل معاش تعبیر شده است تا برای رسیدن به عالی‌ترین و والاترین مقصود که سعادت دنیوی و اخروی است، طراحی کند. امام صادق(ع) فرمود: «العقل دلیل المؤمن.»(۸)

در عرصۀ سیاسی، کارگزار عاقل برای رسیدن به پیوست عدالت،‌ به تعبیر امام ‏على(ع) رأی و دیدگاه خردورزان و دانش دانشوران را به نظر خود می‌افزاید و با گفتگو، زمینه رسیدن جامعه به این مهم را فراهم می‌سازد. ایشان می‌فرماید: «حَقٌّ على العاقلِ أنْ یُضیفَ الى رَأیِهِ رَأىَ العُقلاءِ و یَضُمَّ الى عِلمِهِ علومَ العُلَماء:(۹) شایسته‏ است هر عاقلى نظر دیگران را به دیدگاه خود اضافه کند و علوم دانشمندان و کارشناسان را به علمش بیفزاید.»

پیوست عدالت می‌تواند تناسب و تعادل در برنامه‌ها و تصمیم‌های سیاسی را برای جامعه به ارمغان بیاورد. «تناسب» یعنی هر کس به میزانی که شایستگی دارد، به حقوق سیاسی خود دست می‌یابد و «تعادل»، با توجه به اصل لغت «عدالت»، یعنی جامعه‌ای دور از افراط و تفریط و احساسات بی‌پایه. چنین جامعه‌ای رفتاری عقلایی و سنجیده در پیش می‌گیرد و به «امه وسط»(۱۰) که قرآن کریم از آن یاد  و جامعۀ اسلامی را با آن توصیف می‌کند و می‌ستاید، نزدیک می‌شود.

 

۴- آثار پیوست عدالت در جامعه

با وجود پیوست عدالت، همه قانونگذاران و برنامه‌ریزان باید این تکاپوی نظری – عملی را در ذهن و اندیشه خویش بپرورانند که چگونه می‌توان قانون و برنامه‌ای را تصویب کرد که از شاهراه عدالت دور نشود. با این پیوست، نوعی آینده‌نگری و تیزبینی بر امور حاکم می‌شود و می‌توان برخی از ساحت‌های سیاسی – اجتماعی را به سوی عدالت راهبری کرد. باور حاکمان و سرآمدان دولت و مجلس شورای اسلامی به پیوست عدالت و تلاش برای توزیع عادلانۀ ثروت و قدرت می‌تواند حقوقی را که از جایگاه اصلی خود خارج شده‌اند، به جای حقیقی خود بازگرداند.

با اجرایی شدن پیوست عدالت در عرصۀ سیاسی ـ اجتماعی، شهروندان امکان می‌یابند تا به شایستگی به حقوق خود دست یابند، افراد در جایگاه بایستۀ خود قرار گیرند و ظرفیت‌های آنان برای دستیابی به حقوق سیاسی ـ اجتماعی، عملیاتی و اجرایی شود. این امر هنگامی محقق می‌شود که در جامعه، عدالت، حضوری پررنگ یابد. قانونمندی رفتارها، سنجش‌ و محاسبه کردارها برحسب حقوق و برخورد قانونی و حق‌مدار، با اجرای عدالت ممکن می‌شود.  پیوست عدالت، اقدامی اثربخش در این مسیر است که می‌تواند بسترساز تضمین حقوق شهروندی باشد.

 

نتیجه‌گیری

یکی از دغدغه‌های جدی مقام معظم رهبری آن است که مردم نسبت به مسئله عدالت اجتماعى، مجدّانه و منطقى با مسئولانشان صحبت کنند و این را از دولت‌ها و از نمایندگان مجلس بخواهند. باید کسى را که شعار عدالت اجتماعى مى‏دهد، موظّف و مسئول و از او مطالبه کنند.(۱۱)  به این دلیل است که رهبری انقلاب همواره مطالبۀ عدالت را طرح کرده‌اند و اینکه بایستى عدالت‏ آن‏ چنان از طرف مردم، قشرها و به‌خصوص جوانان مطالبه شود که هر مسئولى، چه بنده و چه هرکس دیگرى که در جایى مسئول است، ناچار باشد، به مقولۀ عدالت‏، ولو برخلاف میلش هم باشد، بپردازد.(۱۲) به نظر می‌رسد که بحث پیوست عدالت باید به دور از شعارزدگی، به یکی از خواسته‌های جدی شهروندان، ‌احزاب و سمن‌ها  تبدیل شود.

 

پی‌نوشت:

۱- حدید، ۲۵

۲- برای مشاهده تعابیر گوناگون دربارۀ عدالت، ر.ک.: الحکیمی، محمدرضا و… «الحیاه»، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، اول ۱۳۶۸، صص ۳۶۸-۳۲۴٫

۳- مطهری، مرتضی، «بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی» چ. اول، نشر حکمت، تهران ۱۴۰۳، ص۱۴٫

۴- محمدرضا مظفر؛ اصول فقه؛ ج ۲، قم: موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چهارم۱۳۷۰، ص ۲۲۲٫

۶- خدوری، مجید: «مفهوم العدل فی الاسلام»، ترجمه: دارالحصاد، دارالحصاد للنشر و التوزیع، سوریا، الطبعه الاولی، ۱۹۹۸، ص۲۴۹٫

۶- بیانات مقام معظم رهبری، ۲۹/۳/۸۵٫

۷- بیانات مقام معظم رهبری، ۶/۶/۱۴۰۰٫

۸- الکلینی، اصول کافی، اصول کافی، تهران: ‌کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۶۸ج ۱، ص۲۵٫

۹- التمیمی، محمد الآمدی؛ غرر الحکم و درر الکلم؛ قم: مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۳۶۶ ه. ش، ص۵۵، ح ۴۸۹٫

۱۰- بقره، ۱۴۳٫

۱۱- مقام معظم رهبری، بیانات، سال‏۳۷۷؛ ص ۲۳۴ و ۲۳۳٫

۱۲- مقام معظم رهبری، بیانات، ۱۳۸۲؛ ص۴۰٫

29دسامبر/21

بدحجابی بازتاب اختلال اجتماعی

مقدمه

واجب الهی «حجاب» از ابعاد مختلف نیازمند بررسی است. با توجه به وضعیت کم و بیش نابسامان کنونی این فریضه دینی (و حتی ارزشیِ دیرین در فرهنگ ایرانی)، یکی از مهم‌ترین محورهای نیازمند واکاوی، علل و ریشه‌های بدحجابی است. این کاوش از آن جهت ضروری است که پیامدهای عدم اهتمام کافی به حجاب و دیگر امور مرتبط بدان؛ مانند عفاف، غیرت و…، افزون بر لطمه زدن جدی به سعادت و کمال اخروی جامعه، در دنیا نیز پیامدهای ویرانگر و حتی تمدن‌سوزی دارد که نمونه‌های تاریخی‌اش؛ مانند فروپاشی حکومت اسلامی اندلس، شاهد این مدعاست.

 

الف) علت انسان‌شناختی بدحجابی

نخستین پرسش کلیدی این است که علت هنجارها یا نابهنجاری‌های فرهنگی، از جمله رعایت حجاب یا بدحجابی چیست؟ توجه به نکته‌ای انسان‌شناختی در رسیدن به پاسخ بسیار راهگشاست.(۱) انسان، موجودی با هویت شعوری‌ ـ‌ ارادی است، یعنی همه رفتارها و کنش‌های ارادی او بر پایه علم و معرفت‌هایی پیشین شکل می‌گیرند. بنیان کارهای انسانی در سطوح مختلف فردی، جمعی و اجتماعی بر معرفت‌های پیشین استوار شده است. درواقع احساسات و رفتارهای انسان را باید شاخه‌ها و تجلیات آگاهی‌های پیشین یا نظام معرفتی او دانست. به تعبیر بسیار شیوای امیر مؤمنان«ع» : «هیچ حرکتی نیست مگر آنکه تو در آن نیازمند به معرفت [و شناختی پیشین] هستی.»(۲)

در سطح اجتماعی هم فرهنگ، کنش‌ها و سبک زندگی یک جامعه نیز مبتنی است بر نظام بینشی و معرفتی نهادینه شده در آن جامعه. در نتیجه، ریشه رشد و تعالی‌ یا سقوط و اختلال‌های انگیزشی و رفتاری فردی و اجتماعی جامعه را باید در نظام معرفتی حاکم بر آن جستجو کرد. البته مراد آن مقدار از نظام معرفتی است که در فرد یا جامعه به‌طور بالفعل مستقر و فعال شده است؛ زیرا ممکن است یک نظام معرفتی به لحاظ ثبوتی و ذاتی هیچ‌ خللی نداشته باشد، ولی هنوز به‌طور کامل در فرد یا جامعه به فعلیت نرسیده باشد یا بخش‌هایی از آن با ضعف، آسیب یا انحراف‌هایی همراه و در نتیجه، کارایی اصلی آن دچار اختلال‌هایی شده باشد. برای مثال، اگر این اندیشه در فرد یا جامعه‌ای نهادینه شود که فلسفه و هدف زندگی، منحصر به حیات دنیایی و لذت حسّی هرچه بیشتر است، انگیزه‌ها، کنش‌ها و سبک زندگی مبتنی بر لذت‌گرایی در زندگی آنها اولویت پیدا می‌کنند و مفاهیمی چون خداگرایی، زهد، ایثار، جهاد، تهذیب نفس، شهادت و… بی‌معنا خواهند شد.

طبق قاعده یاد شده، «بدحجابی» به عنوان یک منکر دینی و آسیب مهم اجتماعی نیز از ضعف‌ها و اختلال‌های نظام معرفتی افراد و نیز فرهنگ و سبک زندگی مبتنی بر آن سرچشمه می‌گیرد. همچنین، این نابهنجاری همانند هر عمل ناصالح دیگری، در یک حرکت چرخه­ای، بر معرفت، ایمان، فرهنگ و سبک زندگی دینی جامعه تأثیرهای منفی بسیاری می‌گذارد و به فرموده آن حضرت: «ملتزم باشید که لباس ریزبافت (غیربدن‌نما و متین) بپوشید؛ زیرا هرکه لباسش نازک شود، دینش هم نازک (و ضعیف) می‌شود [یا قبل از آن شده است].» (۳)

اما پرسش اساسی این است که آیا همین مقدار برای درمان آسیب اجتماعی بدحجابی کافی است؟

 

ب) علت‌های اجتماعی ـ فرهنگی بدحجابی

هرچند پی بردن به علت انسان‌شناسانه بدحجابی در رسیدن به راهبردهای درمان آن کمک و چهارچوب کلانی را در این زمینه ارائه می‌کند، اما نباید به این حد اکتفا کرد و باید در جستجوی اسباب میدانی‌تر یا علت‌های اجتماعی ـ فرهنگی این پدیده نیز بود. برای مثال برخی از آنها عبارتند از:

– رواج اموری مانند حس‌گرایی، لذت‌محوری، شهوت‌پرستی و وَهم‌زدگی و در نتیجه، دور شدن از زندگی عاقلانه و حیات طیّب؛ به‌ویژه پس از گسترش ماهواره و فضای مجازی رها و فقدان برنامه‌ای جامع و راهبردی برای بهره­برداری هدفمند، صحیح، ضابطه‌مند و ایمن از آنها؛

– هجوم بی‌سابقه به حجاب و دیگر مسائل مرتبط (عفاف، حیا، محرم و نامحرم بودن، غیرت و…) توسط طیفی از عوامل معاند یا غافل درونی و بیرونی مانند دشمنان نشاندار نظام اسلامی، روشنفکرنماها، مدعیان اسلام‌شناسی، سیاست‌بازان فرصت‌طلب یا ورشکسته، برخی از سلبریتی‌ها، نفوذی‌های مختلف و…؛

– به تأخیر افکندن یا تعطیل کار فرهنگی (از جمله در زمینه حجاب و عفاف) به بهانه مشکلات اقتصادی؛

– ضعف یا فقدان تلاش‌های گسترده ترویجی و اقناعی در زمینه حجاب و عفاف؛

– برخی از اقدام‌های نادرست و غیرحکیمانه برای ترویج حجاب؛

– سوءاستفاده از فریضه الهی حجاب و شاذگویی، قبح‌شکنی، دوقطبی‌سازی و… در این زمینه برای رسیدن به اغراض شخصی یا جناحی خود توسط برخی افراد و جریان‌ها؛

– کم‌اعتنایی بخش‌هایی از جامعه به کسب و درآمد حلال؛ ازجمله واجبات مالی شرعی مانند خُمس و شیوع نسبی حرام‌خواری؛

– کمیابی یا گرانی نسبی لوازم حجاب از جمله چادر یا مانتوی مناسب؛

– عدم اعتقاد یا التزام عملی برخی مسئولان یا کارگزاران حکومتی؛

– عدم حمایت (نظری، فرهنگی، قضایی و…) از دغدغه‌مندان نسبت به احکام شرعی؛

– ارجاع دادن همه امور مرتبط به حجاب و عفاف به کار فرهنگی (و بی‌توجهی به ابعاد دیگر) توسط برخی از جهات مسئول و در عین حال، ضعف، کم‌کاری یا بیکاری در ارائه کار فرهنگی مناسب توسط آنان!

– ضعف در ارائه مدل‌های پوشش مناسب و دارای حد نصاب‌های شرعی مرتبط و گاه، حتی مقابله بیجا با آنها؛ مانند مانتوهای بلند، گشاد و پوشیده؛

– عدم آموزش و ترویج عمومی احکام شرعی و زیربناهای معرفتی و انگیزشی مرتبط با آنها با توجه به مقتضیات زمانه و در نظر گرفتن طیف‌های مختلف؛ به‌ویژه کودکان و نوجوانان؛

– برخی رویکردهای رسانه‌ای نادرست حتی در رسانه ملی؛

– عدم نظارت جدی بر دوایر رسمی حکومتی از حیث التزام به این واجب الهی؛

– پاس‌کاری وظایف مرتبط در این زمینه توسط دستگاه‌های مسئول و خود را در مقام منتقد (نه متهم) نشاندن؛

– برخی از مشکلات اقتصادی (البته، طیف گسترده‌ای از افراد مشکل‌دار در این زمینه از قشر مرفه بی‌درد یا خارج‌نشینان و… هستند!)؛

– کناره‌گیری نسبی اقشار متدین ملتزم به احکام شرعی از برخی ساحت‌های اجتماعی و جولان (گاه هدفمند و برنامه‌ریزی شده) بعضی عناصر مروج بدحجابی در آنها.

اما آیا بیان این علت‌ها هم کافی است؟ هرچند توجه به هرکدام از اسباب یاد شده و تلاش برای رفع آنها می‌تواند مقداری در کاهش آسیب بدحجابی تأثیر داشته باشد، اما هنوز باید به دنبال علت میدانی اصلی‌تر و ریشه‌ای‌تر بود.

 

ج) مهم‌ترین علت

با واکاوی و تحلیل علت‌هایی نظیر آنچه بیان شد، بدین نتیجه می‌رسیم که مهم‌ترین علت نابسامانی در زمینه حجاب و عفاف، «ضعف یا فقدان عزم حکومتی جدی» برای درمان این نابهنجاری اجتماعی است. توضیح آنکه تحقق و جامه عینیت پوشیدن کامل اسلام در گروی برپایی حکومت اسلامی و التزام کامل به لوازم و مقتضیات مرتبط است. به تعبیر دقیق امام خمینی(ره): «… صِرف احکام [بدون تحقق خارجی آنها توسط حکومت،] اسلام نیست، بلکه می‌توان گفت اسلام همان حکومت با شئون آن است و احکام، قانون‌های اسلام و شأنی از شئونش هستند… و قیام [و تحقق] اسلام همان اجرای جمیع احکامش است. و این ممکن نیست مگر با والی (و حکومت)».(۴)

در نتیجه، اقامه کامل هر حکم از احکام الهی تنها در پرتوی رویکرد حکومتی تفصیلی نسبت بدان ممکن است، اما با کمال تأسف، در زمینه حفظ، گسترش و تعمیق فرهنگ حجاب و عفاف و سبک زندگی متناسب آن، با ضعف و در بسیاری موارد، غیبت و فقدان رویکرد حکومتی جدی مواجه هستیم. از دلایل روشن این مدعا آنکه هنوز نیز قانونی شفاف با ضمانت اجرایی محکم با مسئول اجرا و نظارت مشخص در این عرصه در میان نیست. برای مثال می‌توان به مهم‌ترین مصوبات مرتبط با حجاب و عفاف اشاره کرد.

شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در جلسه ۴۱۳ (۱۴بهمن۱۳۷۶ه.ش)، مصوبه «اصول و مبانی و روش‌های اجرایی گسترش فرهنگ عفاف» و در جلسه ۵۶۶ (۴ تیر۱۳۸۴) مصوبه «راهبردهای گسترش فرهنگ عفاف» را تصویب کرد و در سال ۱۳۸۴ نیز به تنفیذ مصوبه ۴۲۷ شورای فرهنگ عمومی پرداخت. با گذشت زمان، سرعت بالای تحولات فرهنگی و اجتماعی، ظهور فناوری‌های نوین، بروز مسائل نوپدید و…، کاستی‌های مصوبات قبلی در خصوص وظایف دستگاه‌ها احساس و مسئله مجدداً مطرح شد. در نتیجه، سندی جدید در جهت تکمیل مصوبات پیش‌گفته، با تلاش شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، کمیسیون اجتماعی دبیرخانه با همکاری وزارت کشور تدوین و کلیات آن در جلسه ۸۱۸ شورا تصویب شد. تعیین تکلیف ماده ۵ سند درباره وظایف دستگاه‌ها نیز به کمیته‌هائی تفویض شد. در نهایت، در جلسه ۸۲۰ شورا در ۱۲شهریور ۱۳۹۸، مصوبه ۲۱۴۲ با عنوان «مجموعه تکمیلی اقدامات اجرایی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب» تصویب و بیستم مهر ۱۳۹۸ برای اجرا ابلاغ شد. طبق ماده ۴ این مصوبه نقش متمم اسناد قبلی را دارد و ناقض آنها نیست.(۵) اما آیا چنین مصوبه‌هایی کارگشا بوده‌اند؟  

طبق مصوبه یاد شده، ۲۷ دستگاه به‌طور مستقیم مسئول گسترش و تقویت فرهنگ عفاف و حجاب هستند که در دو حیطه وظایف عمومی و اختصاصی مشخص شده‌اند. مخاطب وظایف عمومی، همه دستگاه‌های اجرایی، نهادهای عمومی، نهادهای حکومتی و واحدهایی هستند که به‌نوعی از بودجه دولتی استفاده می‌کنند. این وظایف عبارتند از:

– نظارت بر رعایت عفاف و حجاب و ارزش‌ها و شئونات قانونی کشور در حوزه عملکردی؛

– اصلاح آئین‌نامه‌ها، شیوه‌نامه‌ها و دستورالعمل‌های جاری در دستگاه‌ها در جهت تحکیم فرهنگ عفاف و حجاب و پیشگیری از بروز بدحجابی؛

– آگاهی‌دهی نسبت به مزایا و پیامدهای فردی و اجتماعی عفاف و حجاب برای کارکنان؛

– مناسب‌سازی محیط کار بانوان برای تأمین امنیت اخلاقی و آسایش آنان؛

وظایف اختصاصی هر دستگاه نیز در مصوبه یاد شده در قالب چهار دسته ذکر شده است، یعنی دستگاه‌های:

۱) علمی ـ آموزشی؛ شامل: وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و مراکز آموزش عالی و پژوهشی، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی؛

۲) تبلیغی ـ فرهنگی؛ شامل: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان صدا و سیما، سازمان بسیج مستضعفین، سازمان حج و زیارت، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، سازمان اوقاف و امور خیریه؛

۳) اجرایی ـ پشتیبانی؛ شامل: وزارت صنعت، معدن و تجارت، وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، نیروی انتظامی، وزارت اطلاعات، وزارت امور اقتصادی و دارایی، وزارت کشور، سازمان امور اداری و استخدامی، سازمان برنامه و بودجه، سازمان مناطق آزاد تجاری، صنعتی و ویژه اقتصادی، معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری، وزارت ورزش و جوانان؛

۴) خدماتی؛ شامل: شهرداری‌های سراسر کشور، کمیته امداد امام، سازمان بهزیستی، بنیاد شهید و امور ایثارگران.

اما حتی نگاهی اجمالی به وضعیت کنونی نشان می‌دهد که اجرای این مصوبه نیز وضعیت مطلوبی ندارد و در عمل، بسیاری از دستگاه‌های یاد شده تا کنون از انجام وظایفشان‌ شانه خالی کرده‌اند و یا اقدام در خور توجهی حتی در حیطه وظایف عمومی انجام نداده‌اند. در میان دستگاه‌های یادشده تنها عملکرد نیروی انتظامی قابل توجه است، اما افزون بر آنکه «یک دست صدا ندارد»، بر دوش گرفتن بار کم‌کاری دیگر دستگاه‌ها توسط این نهاد وظیفه‌شناس موجب رواج برخی برداشت‌های نادرست نیز شده و چهره جزایی مقوله حجاب را در اذهان از وجهه فرهنگی و نرم آن پررنگ‌تر کرده است که خود موجب برخی آسیب‌ها می‌شود.

شاید ضعیف‌ترین عملکرد در زمینه حجاب و عفاف را باید از آن صدا و سیما به عنوان بزرگ‌ترین نهاد رسانه‌ای کشور دانست که اتفاقاً بیشترین وظایف (۳۱ وظیفه) در این مصوبه‌ها متوجه اوست، در حالی که تجربه‌های مکرر نشان می‌دهد اگر این سازمان عزم کند که امری را در جامعه نهادینه و ذائقه‌سازی فرهنگی کند تا حد زیادی موفق بوده است. متأسفانه، مقوله احکام شرعی به‌طور عام از جمله فریضه الهی حجاب، سال‌ها در این سازمان مغفول مانده است. تنها با پخش چند برنامه سخنرانی یا پرسش و پاسخ احکامی محدود در شبکه‌ها و زمان‌هایی خاص نمی‌توان این فریضه را ترویج کرد و سامان بخشید. عملکرد همه دستگاه‌های یاد شده در مصوبه، به‌ویژه وزارتخانه‌های کشور، آموزش و پرورش، فرهنگ و ارشاد اسلامی، ارتباطات، علوم، گردشگری، سازمان تبلیغات اسلامی، معاونت امور زنان و خانواده، مجلس شورای اسلامی و قوه قضائیه باید مورد بازخوانی و بازخواست جدی قرار بگیرد.

امّا پرسش بسیار کلیدی­تر آنکه، چرا چنین مصوبه‌هایی این‌گونه بر زمین می‌مانند؟

مشکل نخست، محل تدوین و اجرای مصوبه است. در اینجا قصد پرداختن به مشکلات مختلفی را که مانع از کارایی جدی شورای‌عالی انقلاب فرهنگی می‌شود، نداریم. (۶) یکی از مشکلات این است که بعد از گذشت چهار دهه از عمر شورا و به‌رغم تأکیدها و تصریح‌های حضرت امام و مقام معظم رهبری هنوز هم ساز و کار مشخصی برای اجرای مصوبات آن تعیین نشده و فهرست عریضی از مصوبات، به‌رغم ابلاغ هیچ‌گاه‌ اجرا و یا اجرای‌ آنها ارزیابی نشده است. در سایه همین ضعف یا فقدان ساز و کارهای اجرایی و ضمانت‌های نظارتی جدی به سندهای مهمی چون «تحول بنیادین آموزش و پرورش» و «چشم‌انداز علمی کشور» بی‌اعتنایی جدی شد و در مقابل، سند ویرانگر۲۰۳۰ بدون سروصدا اجرا و خسارت‌های فراوانی به کشور وارد شد!

اسناد مرتبط با حجاب و عفاف نیز بدین بلیه مبتلا شده‌اند. برای نمونه، مطابق ماده ۶ مصوبه یاد شده، «سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری کلان و راهبردی در حوزه حجاب و عفاف و نظارت راهبردی و ارزیابی حُسن انجام این مصوبه به عهده دبیرخانه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی است.» و «ایجاد هماهنگی، تدبیر و پیش‌بینی ساز و کار لازم برای اجرای این مصوبه و نظارت بر عملکرد دستگاه‌ها و نهادها بر عهده وزارت کشور است که با استفاده از همه ظرفیت‌ها و امکانات و منابع از طریق شورای اجتماعی و سازمان امور اجتماعی کشور و تشکیل ستاد هماهنگی و راهبری اجرای مصوبه عفاف و حجاب اقدام می­نماید و گزارش آن را به ‌صورت سالانه به شورای‌عالی انقلاب فرهنگی ارائه خواهد کرد.»

به‌راستی، آیا این دو بند جامه عمل پوشیده‌اند؟ «چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟» اگر در طول ربع قرنی که از تصویب نخستین مصوبه مرتبط با حجاب گذشته است، اجرا و نظارتی جدی بر این‌گونه مصوبه‌ها صورت گرفته بود، آیا اکنون با چنین وضعیت اسفباری مواجه بودیم؟

مشکل دیگر افزون بر عدم ساز و کار اجرایی و ضمانت نظارتی آن است که در مصوبه مذکور هیچ منبع مالی یا حتی توسعه ساختاری برای اجرای آن در نظر گرفته نشده است. طبق ماده ششم، «ستادهای اجرائی و کارگروه‌ها با مسئولیت بالاترین مقام، در تمام وزارتخانه‌ها، دستگاه‌های اجرائی، نهادهای عمومی، استانداری‌ها و تمامی سازمان‌ها و نهادهایی که به‌نوعی از بودجه دولتی استفاده می‌کنند، با استفاده از ساختار و منابع موجود و بدون توسعه تشکیلات به ‌منظور اجرای وظایف محوله اقدام نمایند.»

محتوای وظایف تعیین شده برای هر دستگاه در مصوبه یاد شده نیز گاه بسیار سطحی یا دور از هویت آنهاست که بررسی آن مجال دیگری می‌طلبد. همچنین عدم ارایه تعریف عملیاتی از موضوع (حجاب و عفاف)، بی‌توجهی به طبقه‌بندی و اولویت‌بندی اقدامات اقناعی و کنترلی، جامع و مانع نبودن وظایف، الزام‌آور نبودن وظایف، ابهام در چگونگی نظارت بر دستگاه‌ها و… از دیگر مشکلات این مصوبه‌هاست. چنین مصوبه‌های بدون متولی جدی، بدون ضمانت اجرایی و نظارتی، بدون ساختار شفاف، بدون پشتوانه مالی و بودجه و…، ما را به یاد شیر داستان مولوی می‌اندازد: «شیر بی دُم و سَر و اشکم که دید/  این‌چنین شیری خدا خود نافرید»!

 

د) راهکار اصلی

با پی بردن به علت اصلی نابسامانی مقوله حجاب و عفاف، یعنی فقدان رویکرد حکومتی جدی بدین مسئله، باید در جستجوی راهکارهایی برای رفع این مشکل نیز بود. به اختصار، مهم‌ترین راهکار را می‌توان در دو حیطه پیشنهاد داد:

نخست) تجمیع مصوبات و اسناد مختلف و پراکنده مرتبط با حجاب و عفاف و تبدیل آنها به یک «قانون» جامع با چنین مشخصاتی:

– شفاف و تفصیلی بودن؛

– مشخص بودن هماهنگ کننده، مجری و ناظر؛

– برخورداری از سازوکارهای اجرایی روشن؛

– داشتن پشتوانه مالی و بودجه کافی برای هر دستگاه؛

– مشخص بودن روند اجرا و نظارت؛

– داشتن ضمانت اجرایی (از جمله تعیین مجازات‌های متوجه افراد حقیقی و حقوقی مسئول)؛

– نهادینه کردن نقش مردم و نهادهای مردمی؛

– رابطه روشن با قوانین و اسناد بالادستی و پایین‌دستی مرتبط؛ مانند سند نقشه مهندسی فرهنگی، سند دانشگاه اسلامی، و…

با تبدیل مصوبات به «قانون»، ضمانت‌های اجرایی و نظارتی بیشتر می‌شوند و نهادهایی مانند دیوان محاسبات، سازمان بازرسی کل کشور، و… بهتر می‌توانند افراد و نهادهای حقیقی و حقوقی مرتبط را مورد بازخواست قرار بدهند. چنین کاری متوجه دولت یا مجلس یا قوه قضاییه است که با تهیه لایحه یا طرح آن را پیگیری کنند. البته، دولت اولویت بیشتری در این زمینه دارد.

دوم) مطالبه مردمی؛ به‌ویژه توسط نخبگان، فرهیختگان و عموم مؤمنان دغدغه‌مند از مسئولان سه قوه برای تهیه، تصویب و اجرای هرچه سریع‌تر و کیفی‌تر قانون یاد شده. به بیان دیگر، هرچند یکی از راه‌های درمان هر آسیب اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر است، ولی در زمینه حجاب و عفاف در شرایط کنونی، باید حجم بیشتر و لبه تیز این امر و نهی، متوجه کارگزاران حکومتی و دستگاه‌های مرتبط باشد که وظایف شرعی، عقلی و قانونی خود در این عرصه را به‌خوبی انجام بدهند.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. علت انسان‌شناختی یاد شده، از جهاتی سببی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و روان‌شناختی نیز محسوب می‌شود.
  2. ابن شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص۱۷۱٫
  3. همان، ص۱۱۳: «…عَلَیْکُمْ بِالصَّفِیقِ مِنَ الثِّیَابِ‏ فَإِنَّهُ مَنْ رَقَ‏ ثَوْبُهُ رَقَ‏ دِینُهُ‏».
  4. امام خمینی، کتاب البیع، ج‏۲، ص۶۳۲-۶۳۳٫
  5. ر.ش: https://sccr.ir/news/6383/1/ و نیز: https://sccr.ir/pro/2142

۶٫ برای نمونه، ر.ش: http://fdn.ir/34918 و https://tn.ai/2409289 و https://snn.ir/002jp1

29دسامبر/21

تبلیغ، فضیلت فراموش شده

۱) اگر برای «روحانیت» به عنوان قشری با وظایف و کارکردهای معین اجتماعی به دنبال ریشه و تباری دینی باشیم، بدون تردید« آیه۱۲۲ سوره توبه» به عنوان جدی‌ترین سند اصالت و هویت این قشر مطرح می‌شود. در این آیه شریفه خداوند از مومنان می‌خواهد تا عده‌ای از میان خود را برای تحصیل معارف دینی و تفرقه در دین گسیل کنند و این عده وظیفه دارند پس از کسب علوم و معارف دینی به میان جامعه خود بازگردند و نقش «منذر» را در میان مردم خود ایفا کنند. در واقع کسانی که در جوامع مسلمان به نام روحانی یا عالم دینی شناخته می‌شوند باید مصداق این آیه باشند. این آیه دو رکن اصلی را برای فرد روحانی در نظر گرفته است: اول تحصیل معارف اسلامی و تفقه در دین و دوم تبلیغ و انذار.

۲) هر انسان عاقلی در هر جای دنیا بشنود که بسیاری از چهره‌های اصلی یک حکومت، روحانی و عالم دینی‌اند توقع دارد که تحقق دستورات و مطالبات آن دین، اولویت نخست آن حکومت باشد و آن حکومت بیش از سایرین، قواعد و احکام دینی را محترم بشمارد و اجرا کند.

۳) رهبر معظم انقلاب در تبیین آیه ۴۱ سوره مبارکه حج (الَّذینَ إِن مَکَّنّاهُم فِی الأَرضِ…) فرموده‌اند‌: «نظام اسلامی باید تضمین کند که ارزش‌های الهی در جامعه حاکم خواهند بود و این آیه ناظر به همین معناست. اگر در یک جامعه مسئولان و زمامداران، مردم را امر به معروف کنند و از منکر باز بدارند و نماز را اقامه کنند، در آن محیط ارزش‌ها رشد می‌کنند.»(۳۱/ ۴/۱۳۷۴) بسیاری از مفسران شیعه در تفسیر این آیه چنین گفته‌اند که هرگاه «مومنین» به قدرت و حاکمیت برسند، دین و احکام آن را بر پا می‌دارند و ارزش‌های دینی را در جامعه ترویج می‌دهند و منکرات را از جامعه می‌زدایند و این موارد نشانه حاکمیت مومنان و صالحان است.

۴) برپایی نظام اسلامی در ایران فرصتی پدید آورد تا برخی از روحانیون به قدرت و مناصب حکومتی برسند. به همین علت توقع است که این عزیزان از موقعیت و قدرت در اختیارشان به عنوان ابزاری برای انجام ماموریت اصلی خود یعنی «تبلیغ و انذار و امر به معروف و نهی از منکر» بهره‌برداری کنند و تکالیفی را که خداوند در این دو آیه (۱۲۲حج و ۴۱ حج) بر عهده «روحانیت و مومنین» نهاده است، انجام دهند. به همین دلیل بسیاری از سیاسیون و کارشناسان سیاسی جهان در پی پیروزی انقلاب اسلامی پیش‌بینی می‌کردند در نظام جمهوری اسلامی اولویت نخست حاکمیت، اجرای احکام و ارزش‌های دینی و حاکم کردن دین و ضوابط آن بر جامعه ایران باشد.

۵) در ابتدای شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی و به‌واسطه شور و شوق خاص ناشی از پیروزی انقلاب، عملکرد اغلب چهره‌های روحانی که به مناصب حکومتی رسیده بودند، تبلیغ محور بود و این افراد با توجه به سوابق خود (که عموماً اهل وعظ و منبر و تبلیغ بودند) از جایگاه سیاسی و حاکمیتی خود برای انجام رسالت تبلیغ بهره می‌بردند و در هر فرصتی دغدغه‌های دینی خود را آشکار و برای حاکمیت ارزش‌های دینی بر جامعه تلاش می‌کردند؛ اما با گذشت زمان این روند به‌تدریج دچار دگرگونی شد و کم‌کم روحانیون شاغل در مناصب سیاسی و حکومتی از وظایف ذاتی خود فاصله گرفتند و توان خود را بر انجام مسئولیت‌های سیاسی و اداری و قضایی متمرکز کردند. این روند در ادامه منجر به شکل‌گیری نسلی از روحانیون شد که به‌رغم سوابق طلبگی و استفاده از پوشش و لباس روحانیت، توجهی به وظایف اصیل روحانیت ندارند و حتی پرداختن به تبلیغ و انذار و امر به معروف و نهی از منکر را دون شان خود می‌دانند و به هیچ‌وجه حاضر به استفاده از موقعیت اداری و حاکمیتی خود برای حاکمیت ارزش‌های دینی و دفاع از احکام شرعی و قواعد اخلاق اسلامی نیستند! این افراد چنان در قالب مسئولیت‌های خود (نمایندگی مجلس، وزارت و ریاست بر سازمان‌ها و ادارات مختلف و مدیریت‌های قضایی، تدریس در دانشگاه و….) فرو رفته و بر آن حوزه متمرکز شده‌اند که جز مباحث و موضوعات خاص آن حوزه، کلامی از آنها شنیده نمی‌شود و جز فعالیت‌های ناشی از مناصب و مشاغل حاکمیتی و اداری، دغدغه و تلاشی از خود نشان نمی‌دهند، تا آنجا که این پرسش برای بسیاری پدید می‌آید که اگر این جماعت توجهی به وظایف خاص روحانیت ندارند، پس چرا لباس آن را می‌پوشند و از نمادهای آن استفاده می‌کنند؟ اصولاً وقتی که این عده از انجام وظایف روحانیت سرباز می‌زنند چه اصراری بر استفاده از امتیازات ناشی از روحانیت (استفاده از القاب و جایگاه اجتماعی و پوشش خاص آن) دارند؟

۶) «وداع با تبلیغ» یا «فرار از رسالت روحانیت» از جمله آفات مهمی است که در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی گریبان برخی از روحانیون را گرفته و عملاً به آسیبی جدی برای روحانیت تبدیل شده است. نکته تلخ و ناگوار این است که این آفت اغلب گریبان آن دسته از روحانیون را گرفته (و می‌گیرد) که به علل مختلف (از جمله تحصیلات مناسب حوزوی یا دانشگاهی، توانمندی‌های ذهنی و رسانه‌ای، جایگاه سیاسی و اداری و…) از بهترین موقعیت تبلیغی و بیشترین مخاطب برخوردارند و به اصطلاح «صاحب تریبون» محسوب می‌شوند؛ اما از این فرصت، هیچ استفاده‌ای برای ابلاغ رسالات‌الله و انذار جامعه نمی‌کنند و همین رفتار به شکل غیرمستقیم این پیام را به جامعه و مخاطب می‌دهد که دین و احکام آن اولویت نخست این افراد نیست و بدیهی است که چنین پیامی چه تاثیرات مخربی بر مخاطبین خواهد داشت: تحریک و سوق دادن جامعه به تفکر سکولار، افزایش بی‌اعتنایی مردم به دیانت و شریعت، ایجاد تردید و یاس در اقشار متدین جامعه و گستاخی و تجری افراد لاابالی و دین ستیز! (ظهور و بروز این پدیده در کنار سایر عوامل و ساز و کارهای دین ستیز، موجب بروز و تشدید پیامدهای مذکور می‌شود و البته که هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که رویدادهای اجتماعی تنها یک علت دارند.)

۷) مقصود از تبلیغ در این نوشتار، مفهوم رایج از این واژه (منبر رفتن در مناسبت‌های خاص یا …) در محافل طلبگی و گفتار روحانیون نیست؛ بلکه مفهوم عام و عقلانی این واژه است. اگر یک روحانی در جایگاه استاد حقوق یا فلسفه دانشگاه، رفتار و گفتار خود در کلاس درس را به شکلی برنامه‌ریزی کند که دانشجویان به همراه افزایش دانش فلسفی یا حقوقی، به معنویت و دیانت علاقمند شوند و از گناه و فساد در عقیده فاصله بگیرند، رسالت تبلیغی خود را انجام داده است. اگر یک روحانی در کسوت مسئولیت و با استفاده از جایگاه خود مردم را از گناهی نهی و به انجام واجبات دعوت کند و یا ذهن مردم را نسبت به یک موضوع اعتقادی و شرعی روشن کند و باعث افزایش فهم و معرفت دینی مخاطبین خود شود، به وظیفه دینی خود عمل کرده است. مثلاً اگر یک روحانی در مقام ریاست جمهوری و در سخنرانی یا نطق خود (آن‌هم در حد “چند جمله”)  لزوم حجاب و ارزش حیا و پاکدامنی را یادآوری یا در مذمت روزه‌خواری صحبت و یا  ضرورت احترام به پدر و مادر را یادآوری کند، به رسالت خود به عنوان یک مبلغ عمل کرده است. (بدیهی است رعایت اصول تبلیغ از جمله نیت الهی، مخاطب‌شناسی، زمان‌شناسی، نحوه بیان و… در این عرصه الزامی است و عدم توجه به این اصول موجب نقض غرض خواهد شد.)

 

۸) بروز و شکل‌گیری این آسیب علل متفاوتی دارد از جمله:

الف)دنیاطلبی: پس از تاسیس جمهوری اسلامی، جایگاه و موقعیت اجتماعی و اعتماد عمومی به نهاد روحانیت به شکل قابل ملاحظه‌ای افزایش یافت و همین امر موجب شد تا امکان دستیابی گسترده به موقعیت‌ها و امتیازات مادی، سیاسی و اداری برای روحانیت فراهم شود. در این میان برخی از روحانیون بدون توجه به این امکان به زندگی عادی خود ادامه دادند و تبلیغ دین و تعهد به رسالت روحانیت را بر کسب مناصب دنیایی و برخورداری از امتیازات فراهم شده سیاسی و مادی، ترجیح دادند و در عین وفاداری به نظام و انقلاب اسلامی و حمایت از آن، وارد عرصه سیاست و موقعیت‌های اداری و … نشدند. دسته‌ای دیگر بر اساس وظیقه شرعی و با هدف ادای دین به انقلاب اسلامی مسئولیت‌های سیاسی و اداری و قضایی را پذیرفتند، اما زی‌طلبگی و معنویت روحانیت را بر آلودگی به زخارف دنیایی ترجیح دادند و از جایگاه‌ها و تریبون‌های به دست آمده و اعتبار اجتماعی ایجاد شده، در مسیر ابلاغ رسالات الله بهره‌برداری کردند و با رویکردی جهادی هم وظایف انقلابی و حکومتی خود را انجام دادند و هم در سنگر تبلیغ به ایفای نقش روحانی و معنوی خود و هدایت مردم پرداختند.

اما دسته‌ای دیگر از روحانیون با ورود به ساحت قدرت و سیاست، و به‌تدریج به دنیاطلبانی حرفه‌ای تبدیل شدند و نه تنها وظایف تبلیغی خود به عنوان یک روحانی را فراموش کردند، بلکه به تعبیر حضرت امیر(ع) چون شترانی گرسنه به جان مراتع بیت‌المال افتادند و موقعیت‌های سیاسی و قضایی و اداری را نردبامی برای دستیابی به دنیا و جاه و مقام تبدیل کردند. این عده به‌خوبی می‌دانستند که برای تداوم موقعیت‌ها و ادامه برخورداری از قدرت و ثروت و جاه و مقام نیازمند لباس روحانیت‌اند (چون آن موقعیت‌ها به واسطه لباس روحانیت نصیبشان شده بود) و به همین دلیل پوشش روحانیت را حفظ کردند، اما با زی‌طلبگی و رسالت تبلیغ خداحافظی کردند. این گروه تشکیل‌دهنده بخشی از روحانیت منهای تبلیغ به شمار می‌آیند.

 ب)عدم انگیزه و توان تبلیغ:  ورود به کسوت روحانیت و عمل به وظایف آن (از جمله سربازی دائمی برای دین و تبلیغ) نیازمند انگیزه‌های جدی اعتقادی و استعدادها و توانمندی‌های ذاتی است و طبیعی است که همگان از این انگیزه و استعداد برخوردار نباشند. در واقع بخشی از کسانی که وارد حوزه‌های علمیه شده‌اند، مسیر زندگی خود را درست انتخاب نکرده‌اند و بدون شناخت کافی و تحت تاثیر عوامل عاطفی و هیجانی‌، ورود به جرگه روحانیت را برگزیده‌اند و از این‌رو پس از قرار گرفتن در جایگاه یک روحانی، فاقد دغدغه و قدرت یک مبلغ‌اند و همین امر باعث می‌شود تا از انجام این رسالت الهی شانه خالی کنند و خود را وقف کار یا عرصه دیگری غیر از تکالیف روحانیت نکنند. بسیاری از این افراد متوجه عدم ‌تناسب خود با جایگاه و موقعیت روحانیت شده‌اند، اما جرئت و قدرت خروج از جرگه روحانیت را ندارند و بدون داشتن شایستگی و لیاقت لازم، در کسوت روحانیت باقی مانده و چه‌بسا با عملکرد خنثی و غیر مسئولانه خود زمینه انحراف فکری و عقیدتی برخی از افراد را فراهم کرده‌اند. (در موارد متعدد سکوت و یا عدم واکنش حداقلی فردی از این دسته در برابر وقوع یک منکر یا رخداد یک بدعت در ساحت اجتماعی، از سوی عوام جامعه حمل بر بی‌اشکال بودن آن منکر یا بدعت می‌شود، چون یک «روحانی» شاهد آن عمل یا بدعت بوده، اما سکوت اختیار کرده و واکنشی دال بر مخالفت و عدم اعتراض نشان نداده است.) متاسفانه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر تعداد چنین افرادی افزوده شده است. افرادی که با چشمانی بسته و بدون شناخت و صرفاً بر مبنای احساسات و شاخصه‌های عاطفی وارد جرگه روحانیت شده‌اند.

ج) ترس و عدم شجاعت: بدون تردید ابلاغ پیام‌های الهی و تبشیر و انذار جامعه و در یک کلام «تبلیغ» علاوه بر ابزارهای مناسب، به شجاعت، ایمان قوی به صحت مسیر و دانش دینی کافی نیاز دارد، به‌خصوص اینکه پای امر به معروف و نهی از منکر در میان باشد.

در این میان حضور یک روحانی در جایگاه‌های سیاسی و اداری و قضایی، اغلب بر میزان شک و تردید فرد درباره انجام وظیفه تبلیغی می‌افزاید و البته ملاحظه‌کاری‌ها و محافظه‌کاری‌ها و اظهارنظرهای منفی اطرافیان و مشاوران (با عناوینی مانند مصلحت‌اندیشی، لزوم اقدام عاقلانه و پرهیز از اقدامات احساسی، حفظ شان و جایگاه مسئولیت و منصب، پیامدهای سیاسی و رسانه‌ای و…) نیز مزید بر علت می‌شوند و روحانی را از انجام وظایف تبلیغی باز می‌دارند. در این حالت برخی از روحانیون صاحب منصب، زیر فشارها و توصیه‌های پیش گفته، وظایف و رسالت تبلیغی خود را تعطیل و هم و غم و توجه خود را بر انجام مسئولیت اداری یا سیاسی و… خود متمرکز می‌کنند و حتی در حد چند جمله نیز حاضر به انجام وظیفه در عرصه تبلیغ نیستند. این عده یا از انجام این وظیفه خجالت می‌کشند و آن را دون شان خود تصور می‌کنند (چون شان و جایگاه خود را به واسطه مقام و موقعیت سیاسی و حکومتی شان بالاتر از یک مبلغ می‌بینند) و یا از انجام این وظیفه به واسطه تبعات احتمالی می‌ترسند، چون بر این باورند که امر به معروف و نهی از منکر جامعه و انذار مخاطبین و دعوت مردم به دیانت باعث رویگردانی بخش‌های غیر متدین جامعه از آنان می‌شود و مثلاً در صحنه انتخابات کاهش رای این افراد و یا جناحشان را درپی خواهد داشت. از سوی دیگر و به‌ویژه در سال‌های اخیر و به‌واسطه سایه سنگین فضای مجازی بر جامعه و نفوذ جدی آن در افکار عمومی، بر میزان ترس این دسته از روحانیون افزوده شده و این عده به‌شدت از فشار فضای مجازی بیمناک‌اند، چون جو غالب در فضای مجازی در اختیار دشمنان دین و شرع است و هرگونه حرکت مومنانه و دین‌مدارانه (خصوصاً امر به معروف و نهی از منکر و انذار جامعه و دعوت به احیای ارزش‌های دینی) از سوی مسئولان نظام و چهره‌های سیاسی و قضایی و… با تهاجم جدی فضای مجازی و ترور شخصیت آنها روبرو خواهد شد.

طبیعی است در چنین حالتی انجام ابلاغ رسالات‌الله از سوی روحانیون صاحب منصب و مقام نیازمند شجاعت و خداترسی خاصی است و هر کسی توان پذیرش خطر در این عرصه را ندارد، زیرا به بیان خدای متعال مبلغ باید مصداق « وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لآئِمٍ» باشد و جز خدا از هیچ موجودی واهمه نداشته باشد.

۹) موارد فوق باعث شده تا برخی از روحانیون تمایل چندانی به انجام وظایف تبلیغی نداشته باشند و فلسفه کسوت خود را به فراموشی بسپارند. این فراموشی به همین جا ختم نمی‌شود و به‌تدریج منجر به بی‌خیالی و تماشاچی شدن فرد ملبس به کسوت روحانی در برابر رواج منکرات و نایاب شدن معروف‌ها در جامعه می‌شود و سکوت چنین افرادی در برابر تعرض و بی‌حرمتی‌های پی در پی به ساحت احکام الهی و ارزش‌های دینی به نوبه خود سبکی از دینداری فردی، بی‌هزینه و «سکولار» را در جامعه ترویج می‌کند. و این ‌گونه است که  جامعه شاهد رشد نوع جدیدی از روحانیت شده است. روحانیتی خالی از رسالت و دغدغه دینی و صرفاً منتفع از لباس روحانیت! و این یعنی تقابل آشکار با نگرش قرآن به نهاد روحانیت و تکالیف آن در عرصه تبلیغ و انذار.

۱۰) مقابله با این آفت صرفاً به عهده نهاد روحانیت و حوزه‌های علمیه نیست و برای زدودن این آفت از دامن روحانیت پیش از همه، روحانیون صاحب مقام و منصب و متعهد و مفتخر به سربازی امام زمان(عج)  باید وارد میدان عمل شوند و به موازات انجام وظایف اداری و سیاسی خود به انجام تکالیف تبلیغی خود نیز اهتمام داشته باشند و آنچنان در این مسیر استقامت کنند که الگویی برای سایر روحانیون شوند. مثلاً اگر رئیس جمهور در این مسیر پیشگام شود و با توجه به سیادت و محبوبیت خود در هر سفر یا جلسه یا سخنرانی و… در حد چند دقیقه تکلیف خود در عرصه تبلیغ و انذار و امر به معروف و نهی از منکر را با اقتدار و افتخار و به‌نحو احسن به انجام برساند و اگر روحانیون صاحب موقعیت دیگر هم به ایشان اقتدا کنند (ریاست قوه قضاییه و نمایندگان روحانی مجلس و…) به لطف خدا شاهد آن خواهیم بود که این آفت به عنوان یک «منکر» شناخته و همین امر مانع از ترویج و گسترش آن شود. در عین حال حوزه‌های علمیه و مدیران آن می‌توانند با جدی‌تر کردن گزینش طلاب و افزایش دقت آن، افتخار کسوت روحانیت را از آن کسانی کنند که شیفته تبلیغ و خدمت به دین‌اند و به لباس روحانیت به چشم نردبام ترقی نگاه نمی‌کنند. اما اگر خدای نکرده این مقوله جدی گرفته نشود به‌سختی می‌توان مانع گسترش و شیوع این آسیب شد و این آفت، بنیاد و اساس روحانیت را هدف خواهد گرفت.

29دسامبر/21

مرحوم حکیمی، حکیمی الهی در مکتب تفکیک و فیلسوفی عدالت‌خواه در جهان اسلام

مقدمه

ویژگی شاخص مرحوم حکیمی ارتباط دوسویه با جریان روشنفکری و جریان سنتی بود. ایشان هم با روشنفکرانی چون دکتر علی شریعتی و دکتر حمید عنایت، اهل گفتگو و مباحثه بودند و هم با حوزویان سنتی ارتباط وثیق معرفتی داشتند. نامه حکیمی به فیدل کاسترو در تبیین توحید و عدل و سعادت دنیا و آخرت و تربیت و سیاست، نشانه دغدغه ایمانی ایشان است.

مکتب تفکیک نزد وی، تفکیک معرفت دینی از معرفت فلسفی و عرفانی معنا شد. دیدگاه‌های عدالت‌گرایانه و اقتصادی استاد حکیمی را باید در دایره‌المعارف «الحیاه» یافت. شاگردی وی نزد شخصیت‌های بزرگ، ایشان را در علوم مختلف از جمله علوم غریبه، صاحب فنون ساخت. استاد حکیمی شخصیت ویژه‌ای داشتند. ایشان نه تنها مؤلف ده‌ها جلد کتاب پژوهشی بودند؛ بلکه به آنچه می‌نوشتند عامل و دردمند بودند. نقد‌های او، حزبی و رقیب‌شکنانه نبود. کتاب‌هایشان را برای رونق زندگی مادی خود نمی‌نوشتند؛ لذا با وجود چاپ‌های متعدد، مطالبه حق‌التألیف نمی‌کردند و حاضر به دریافت جایزه فارابی نشدند. زیست عالمانه و زاهدانه استاد حکیمی، نمونه کم‌نظیر تاریخ معاصر ماست که از ایشان «الحیاه» مجسم را ساخت.

 

۱. زندگی‌نامه علامه حکیمی

مرحوم علامه محمدرضا حکیمی متولد ۱۳۱۴ در مشهد ، فقیه و مجتهد، متفکر و نویسنده پرتلاش ایرانی است و از ایشان با عناوینی چون «علّامه»، «استاد»، «منادی عدالت» یاد می‌شود. ایشان در سال ۱۳۲۰ تحصیلاتش را آغاز کرد. در سال ۱۳۲۶ وارد حوزه علمیه خراسان شد و تا ۲۰ سال از عمر خود را در این حوزه به تحصیل دروس مقدمات و سطح، خارج، فلسفه، ادبیات عرب، نجوم، تقویم گذراند و از محضر اساتیدی چون ادیب نیشابوری دوم، میرزا احمد مدرس، مجتبی قزوینی (درس‌های فلسفی و الهیاتی)، هاشم قزوینی، سید محمدهادی میلانی (خارج فقه و اصول)، آقابزرگ تهرانی، غلامحسین محامی بادکوبه‌ای، علی‌اکبر الهیان و اسماعیل نجومیان استفاده کرد. در سال ۱۳۸۰ق. از آقابزرگ تهرانی اجازه اجتهاد گرفت. استاد حکیمی نویسنده پرکاری بودند و طلبه‌های زیادی فن نویسندگی را از ایشان فرا گرفتند. وی در زمینه نثر معیارمند است. طلبه‌هایی که علاقه به کار پژوهشی دارند و می‌خواهند نثر آنها قوی شود، یکی از آثار ادبی و قلمی مناسب، آثار ایشان است که برای نگارش آنها زحمات فراوانی کشیدند. ایشان یک بار به من گفتند من بعضی وقت‌ها کتابی را بیست بار بازنویسی می‌کنم تا منتشر شود. بیش از ۵۰ کتاب از ایشان منتشر شده است. آثار محمدرضا حکیمی در پنج گروه قرار می‌گیرند:

  1. آثاری درباره مکتب تفکیک
  2. آثاری با هدف تبویب و تبیین روایات اهل‌بیت«ع»
  3. آثاری که شناساننده آموزه‌های فردی و اجتماعی اسلام هستند،
  4. آثاری با محوریت زندگی عالمان دین
  5. مجموعه مقالات متفرقه

برخی از آثار مهم ایشان عبارتند از:

خورشید مغرب: امام در عینیت جامعه الهیات الهی و الهیات بشری (در دو جلد) . حماسه غدیر. مکتب تفکیک. بیدارگران اقالیم قبله و الحیاه در دوازده جلد.

استاد حکیمی هیچ‌گاه ازدواج نکردند. ایشان با آنکه در حوزه علمیه تحصیل کردند و مدتی طولانی نیز لباس رسمی روحانیت را می‌پوشیدند، ولی پس از چندی دیگر این لباس را بر تن نکردند.

 

۲٫ ارتباطات دوسویه با جریان سنتی و روشنفکر

مرحوم حکیمی روابط عمومی خیلی خوبی داشتند و با شخصیت‌های بزرگی چون سید جعفر سیدان و حمید عنایت ارتباط داشتند. مرحوم حکیمی در خرداد سال ۱۳۴۵ش. از خراسان به تهران رفتند. ایشان با شهید مرتضی مطهری و علامه محمدتقی جعفری دوستی و با دکتر شریعتی ارتباط داشتند؛ به‌طوری که دکتر علی شریعتی از ایشان با عنوان «برادرم، مرد آگاهی و ایمان، اخلاص و تقوی، آزادی و ادب، دانش و دین، محمدرضا حکیمی» یاد می‌کرد. من معتقدم بسیاری از اندیشه‌های اقتصادی شریعتی متأثر از کتاب الحیات حکیمی بود.

دکتر شریعتی بعد از ممنوعیت از سخنرانی به زندان رفت و مدت ۱۸ ماه در زندان بود. وی بعد از آزادی دیگر اجازه سخنرانی نداشت و مشغول نوشتن شد. شریعتی از سال  ۵۴ تا ۵۶  بخشی از فعالیت علمی خود را در قالب نوشتاری و عمدتاً در بحث اقتصادی انجام داد. او بسیار از الحیات تأثیر پذیرفت. مرحوم حکیمی نگارش این کتاب را با کمک برادرانشان قبل از انقلاب و در سال ۱۳۵۳ شروع کردند. بخش‌های اقتصادی کتاب الحیات را دکتر شریعتی انجام داد و از مباحث اقتصادی استاد حکیمی بهره بسیار ‌برد. آنها با یکدیگر مراوده داشتند و حتی دکتر شریعتی در نامه‌ای به استاد حکیمی اجازه تصحیح آثارش را داده بود. ظاهراً مرحوم حکیمی گفتگویی با شهید بهشتی داشتند و بنابر توصیه ایشان قرار شد که در آثار  دکتر شریعتی دست نبرند. من با کم و زیاد کردن آثار شریعتی موافق نیستم؛ ولی پاورقی نوشتن ایرادی نداشت. مثل کاری که استاد محمدتقی شریعتی در کتاب «اسلام‌شناسی مشهد» انجام دادند و با اضافه کردن ملاحظاتی در پاورقی کتاب، نظرشان را نوشتند. اگر آثار شریعتی با ملاحظات مرحوم حکیمی چاپ می‌شد، آشکار می‌شد که اشتباهات شریعتی چه مواردی است. به نظرم حاشیه نزدن بر آثار دکتر شریعتی کار درستی نبود.

به هر حال ارتباط مرحوم حکیمی با دو جریان سنتی و روشنفکری نشانه سعه وجودی ایشان است. البته ایشان نه از جریان روشنفکری و نه از جریان سنتی تأثیر نپذیرفت، بلکه صاحب شخصیتی بالفعل بود و به در مقام یک اندیشمند اظهار نظر می‌کرد.

 

۳٫ پروژه فکری استاد حکیمی

پروژه فکری استاد حکیمی، ترویج و تبلیغ اندیشه عدالت بود که در کل آثار ایشان سریان و جریان دارد. اما ایشان این پروژه را با متدولوژی برگرفته از مکتب تفکیک پیگیری می‌کردند که باید این دو را از هم تفکیک کرد. مکتب تفکیک یا مکتب مَعارفی خراسان، اندیشه‌ای مبتنی بر خالص‌سازی معارف دینی و تفکیک و جدایی آن از اندیشه‌های فلسفی و عرفانی است که آغازگر آن میرزا مهدی غروی اصفهانی (۱۳۰۳-۱۳۶۵ق)، عالم شیعه قرن چهاردهم قمری در مشهد، دانش‌آموخته نجف و از شاگردان میرزای نایینی بود. ایشان پس از مهاجرت به مشهد، فقه، اصول و دروس معارف را تدریس کرد و به ضدیت با فلسفه پرداختند و مکتب معارفی خراسان یا مکتب تفکیک را بنا نهادند. ابواب الهدی، اعجاز القرآن و تقریرات از آثار به جای مانده از ایشان است.

محمود حلبی، میرزا جواد تهرانی، میرزا هاشم قزوینی، شیخ مجتبی قزوینی از شاگردان مکتب اصفهانی‌اند. میرزا مهدی فلسفه خوانده بود و در مکاشفه‌ای به ایشان گفته شد که مسیر فلاسفه را نرود و مسیر اهل‌بیت«ع» را دنبال کند. ایشان دست از فلسفه کشید و منتقد آن شد و معارف دینی را مستقیم از نصوص دینی بیان می‌کرد.

مکتب تفکیک سه دوره را پشت سر گذاشته است:

دوره‌ میرزا مهدی اصفهانی، دوره آقا مجتبی قزوینی و دوره آقای سیدان.

میرزا مهدی اصفهانی منطق و فلسفه را قبول نداشت و حتی برهان و قیاس شکل اول را قبول نمی‌کرد. برخی از ویژگی‌های بارز این دوره عبارتند از: تنافی گفتمان فلسفه و عرفان با اسلام اصیل. عدم حجیت قطع و یقین، مگر اینکه از طریق کتاب و سنت باشد.

دوره دوم، دوره کسانی چون مجتبی قزوینی و میرزا جواد تهرانی  است که با قلم محمدرضا حکیمی شناخته می‌شوند. دیدگاه‌های مهم این دوره عبارتند از: خالص ماندن شناخت‌های قرآنی و فهم معارف اسلامی از تاویل، عدم تباین و تناقض میان دین و فلسفه و عرفان. توجه به جریان‌های سه‌گانه وحی (دین و قرآن)، عقل (فلسفه و برهان) و کشف (ریاضت و عرفان). عدم انکار واقعیتی به نام فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی. دوره سوم، دوره‌ای است که سید جعفر سیدان، آغازگر آن دانسته شده است.

 

۴٫روش‌شناسی استاد حکیمی:

نکته دیگر درباره روش‌شناسی مرحوم حکیمی است. ایشان با توجه به تسلطی که در ادبیات، اصول… داشتند، روش اجتهاد را می‌پذیرفتند، ولی تأویل آموزه‌های دینی و نصوص قرآنی و روایی را با آموزه‌های فلسفی و عرفانی قبول نداشتند و آن را جایز نمی‌دانستند. و این روش کاملاً مقابل روش دکتر سروش است که می‌گوید هر پیش‌فرضی در متون دینی تأثیر دارد ، ولی استاد حکیمی با قبول فهم خالص مخالف تحمیل و تاویل بود. به بیان دیگر ایشان معتقد بود که ما باید نصوص دینی را با قواعد فلسفی و… بفهمیم، ولی آراء فلاسفه و عرفا را بر مکتب دینی تحمیل نکنیم.

به هر حال دو دغدغه مهم ایشان عدم تأویل معرفت دینی به غیر دینی و تفکیک معرفت دینی از غیر دینی بود. با توجه به دو ویژگی مرحوم حکیمی می‌توان گفت که مکتب تفکیک مکتب اخباری نیست و اصول فقه را قبول  دارد. مکتب تفکیک مکتب ظاهرگرایی نیست که مثلاً از دلالت‌های التزامی استفاده نکند. مکتب تفکیک مکتب استنطاق نصوص دینی نیست و معتقد است که با عرضه پرسش‌های جدید بر نصوص دینی به پاسخ‌های جدیدی می‌رسیم؛ اما نصوص دینی را نباید تاویل کرد. مثلاً  نباید آراء سوسیالیست‌ها را بر متون دینی تحمیل کرد و نصوص را به تاویل برد. لذا روش ایشان مکتب میرزا نیست که روش منطقی را قبول ندارد.

بر اساس این متدولوژی مرحوم حکیمی دو کار را انجام دادند:

اول الهیات اسلامی را تدوین کردند و بر همین اساس کتابی در دو جلد با نام «الهیات الهی و الهیات بشری» (نظرها) مجلد دوم «الهیات الهی، الهیات بشری» (مدخل) دارد. بخش اول کتاب حاوی نظرات ۴۲ نفر از دانشمندان مقدم و متأخر از اهالی دین و فلسفه الهیات در طول ۱۲ قرن است. قالب‌بندی حول محور دانشمندان است که در هر عنوان، ابتدا نظر آنان مطرح و سپس صاحب‌نظر معرفی و در ادامه نتیجه حاصل از نظر آن دانشمند دسته‌بندی و اظهار می‌شود.

بخش دوم کتاب که بسیار خلاصه بیان شده، داوری بین شناسنامه مکتب تفکیک (قرآن و معصومین(ع) و برخی از بزرگان) و شناسنامه اهالی فلسفه و عرفان است. در شناسنامه «قرآن و معصومین(ع) و پیروان آنها» بارها و بارها تأکید شده است که حکمت واقعی برگرفته از قرآن و حدیث است و در شناسنامه «فلسفه و عرفان» نظرات دانشمندان در رد قاطعانه بر فلسفه و عرفان تأکید شده است. نتیجه حاصل از این کتاب این است که مجموعه نظر این بزرگان حاکی از آن  است که باید بین معارف قرآن و حدیث و معارف فلسفی و عرفانی تفکیک قائل شد؛ زیرا فلسفه و عرفان ما را به سرچشمه زلال اسلام محمدی(ص) راهنمایی نمی‌کند. نویسنده در مطلبی تحت عنوان «آفاق تأمل» می‌نویسد: «بنگرید و دریابید که آیا اصحاب «مکتب تفکیک» جز این را می‌گویند که این بزرگان گفته‌اند؟»

آقای حکیمی نمی‌گویند علوم دیگر را فرا نگیرید، بلکه می‌گویند فلسفه اسلامی، فلسفه غرب را فرا بگیرد که مرحوم حکیمی خودشان فرا گرفته بودند. ایشان ریاضت‌هایی هم داشتند، ولی می‌گفتند اگر در ریاضت‌ها به کشف و شهود رسیدید، آن را بر قرآن و بر نصوص دینی تحمیل نکنید. نصوص دینی صامت نیستند؛ بگذارید خودشان حرف بزنند. لذا با این روش حرف می‌زند. در همین راستا کتاب «معاد جسمانی» را  می‌نویسند که نقد معاد ملاصدراست. ایشان در کتاب مکتب تفکیک همین متدولوژی را دنبال و تلاش می‌کردند نشان بدهند که علمای دیگر هم همین روش را داشتند و این تفکر در بزرگان نیز بود.

 

۵. کتاب الحیات مرحوم حکیمی

الحیاه، کتابی ۱۲ جلدی به زبان عربی، نوشته محمدرضا حکیمی و دو برادر ایشان علی و محمد حکیمی است. آغاز نگارش این کتاب در سال ۱۳۵۳ش. بود و آخرین جلد آن در سال ۱۳۹۴ش. منتشر شد. هدف نویسندگان، ارائه سیمای اسلام و تشیع بر محور عدالت اجتماعی و آزادگی فردی بود و منبع اصلی خود را قرآن و حدیث می‌دانستند. احمد آرام شش جلد اول این کتاب را به فارسی ترجمه کرد. بنا به نوشته مؤلفان، الحیاه سعی دارد سیمای ویژه‌ای از اسلام و تشیع را ترسیم کند؛ اسلامی که محور آن عدالت در اجتماع و آزادگی فردی است. در مجلدات نخست، الگوهای عملی و در جلدهای پایانی، بیشتر مبانی نظری تبیین شده‌اند. به گفته نویسندگان، تعالیم اسلام در الحیاه، بر پایه قرآن و حدیث گردآوری و تدوین شده‌ و مبتنی بر چهار رکن عمده: مذهب، انسان، زمان و زندگی هستند. این کتاب که در ۱۲ جلد و۴۰ باب (هر باب چند فصل است)  تنظیم شده، از زاویه نگاه قرآن و سنت، به این چهار رکن پرداخته است.

ویژگی کتاب الحیات به روز بودن آن است. مرحوم حکیمی در پاسخ به پرسش‌های مطرح شده توسط مارکسیست‌ها، لیبرال‌ها و موضوعاتی چون بانکداری مدرن را بر نصوص دینی عرضه و استنطاق کرده و توانسته‌اند به پاسخ برسند. البته مرحوم حکیمی  تک نگاره‌هایی هم دارند که برگرفته از الحیات است، مثل کتاب «منهای فقر»، «جامعه‌سازی قرآنی». این تک نگاره‌ها در تکمیل بحث الحیات بسیار کارآمدند. در واقع این چهل باب دربردارنده یک منظومه فکری و جهان‌بینی الهی و مباحث خانوادگی هستند. به نظر من ساختار این دوازده جلد می‌توانست بر اساس ساختار نظام‌وارگی قابلیت چینش بهتری داشته باشد و می‌بایست تغییر می‌کرد و بر این اساس جلد هفتم، هشتم و نهم بعد از جلد دوم می‌آمد. و بعد از آن جلد سوم و ششم قرار می‌گرفت و در نهایت جلد دهم، یازدهم و دوازدهم می‌آمد.

 

۶٫ پروژه عدالت‌خواهی مرحوم حکیمی

مرحوم حکیمی واقعاً نسبت به عدالت و معضل فقر دردمندی داشتند. برخی از افراد شعار عدالت می‌دهند، منبر می‌روند و کتاب می‌نویسند، ولی سوز و درد فقرا را ندارند. مرحوم حکیمی نسبت به فقرا و نیازمندان جامعه دردمند بودند و به‌ همین خاطر حاضر به دریافت جایزه فارابی نشدند؛ زیرا معتقد بودند ابتدا باید به فقرا و دردمندان جامعه پرداخت. ایشان در سال ۱۳۸۱ هجری شمسی در باره مبانی اسلام در نامه‌ای به فیدل کاسترو نوشتند:

«اصولاً اگر بخواهیم همه تعالیم قرآن‌ و اسلام را در دو کلمه خلاصه کنیم، می‌شود: توحید و عدل. توحید یعنی تصحیح رابطه انسان با خدا. «عدل» یعنی تصحیح رابطه انسان با انسان.

با توجه به همین دغدغه ایشان کتاب الحیات را نوشتند و تلاش کردند تا مسائل اجتماعی را رصد کنند.  مرحوم حکیمی نقدی به عدالت‌گرائی امام(ره) نداشتند و حتی جلد اول کتاب الحیات را تقدیم امام کردند و با امام همراه بودند. امام نیز به ایشان علاقمند بودند و در نامه‌ای که از نجف برای علامه حکیمی ارسال کردند، ایشان را با عنوان احترام‌آمیز «جناب مستطاب ثقه الاسلام آقای حکیمی – دامت افاضاته» مورد خطاب قرار دادند.

استاد حکیمی بر ضرورت آگاه کردن مسلمانان و آحاد جامعه به زبان هنر اهتمام داشتند. ایشان هر چند تفکر فلسفی امام را نپذیرفته بودند؛ ولی تفکر عدالت‌گرایی امام و مقام معظم رهبری را قبول داشتند و    ارتباط و علقه میان ایشان و رهبری تا آخر عمر همچنان برقرار بود. مقام معظم رهبری در پیام تسلیت، از ایشان به عنوان یکی از رفقای دیرینه یاد می‌کنند: «اینجانب فقدان اندوهبار این رفیق دیرین را به خاندان مکرّم حکیمی… تسلیت عرض می‌کنم.»

مرحوم حکیمی منتقد رفتار غیر عدالت‌گرایانه و سرمایه‌دارانه برخی از  مسئولین بودند و بر عملکرد آنان نقدهای جدی داشتند. البته من شیوه ایشان را که گاهی رفتار قهرآمیزی نشان می‌دادند، نمی‌پسندیدم. انسان همیشه باید در صحنه باشد و نقدهای مدلل و مصحح و ایجابی را پیشنهاد بدهد .به هر حال انسان وقتی می‌گوید این بانک گرفتار کنز یا مانع تولید است، باید ساختار مالی مناسبی را که سبب تحقق اهداف اسلامی می‌شود، پیشنهاد بدهد، یعنی همان کاری که مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی، استاد امام انجام دادند و شرکت‌های مخنس را راه انداختند.

 

۷٫ ملاحظاتی درباره سیر علمی و عملی مرحوم حکیمی

  1. اینجانب روش اجتهادی ایشان را به عنوان روش میانی قبول دارم. وقتی می‌خواهیم به سراغ متون دینی برویم، باید ببینیم قرآن و سنت چه می‌گویند. قرآن صامت نیست، بلکه ناطق است. با توجه به نیازهای زمانه و پرسش‌های روز باید قرآن را استنطاق کرد و از آن بهره برد. باید مدلول التزامی و بیّن قرآن را به دست آورد و از دلالت‌های التزامی جدیدتری استفاده کرد. استاد حکیمی این روش را به کار بردند. ایشان هر چند روش استنطاق را تبیین نمی‌کنند، ولی آن را اعمال می‌کنند.

روش استظهاری فرایندی دارد  و روش واژه‌هاست. واحد فهم، واژه و کلمه است. بعد مرحله واحد است، مرحله فهم جمله است، بعد واحد فهم پاراگراف است، بعد واحد فهم یک بحث است. چند پاراگراف با هم یک واحد فهم را تشکیل می‌دهند. بعد واحد فهم یک شبکه معرفتی است. مثلاً واژه ولایت در آیات قرآنی یک شبکه معنایی را درست می‌کند و این فرایند فهم استظهاری است. لذا از فهم واژگانی تا فهم استظهاری فرایندی است که آقای حکیمی آن را توضیح نداده‌اند. البته استفاده کرده‌اند، ولی این روش را تبیین نکرده‌اند.  روش استنطاقی‌ای که شهید صدر در تفسیر موضوعی بیان می‌کنند، همان روش استنطاقی است. بعد از روش استنطاقی و استظهاری  باید به سراغ روش اجتهادی برویم که با سه گونه اجتهادی روبرو هستیم: اجتهاد قسم اول با هدف فهم جامع و روشمند نصوص دینی و تطبیق بر شئون زندگی. اجتهاد قسم دوم که اجتهادی پایشی برای شناخت موضوعات عینی است. اجتهاد قسم سوم با هدف نقد وضع موجود و تغییر آن و ایصال به وضع مطلوب است.

یکی دیگر از روش‌ها، ساختارسازی است. بدون ساختارسازی نمی‌توان جامعه را اداره کرد. امروزه مدل اداره جامعه بر اساس ساختارهاست. استاد حکیمی عالم  به روزی بودند، ولی به نظرم از ساختارسازی مدرن شناخت دقیقی نداشتند. امروزه ساختار بخش بین‌المللی شکل گرفته، آنها ساختار FATF درست می‌کنند، سند ۲۰۳۰ درست می‌کنند و می‌گویند تو باید در این ساختار باشی. دیگر استعمارگری استعمارگری نسل اول نیست که انگلیس وارد یک کشوری بشود و حکومت را به دست بگیرد. از سنخ استعمارگری نسل دوم هم نیست که حاکمان مستبدی چون حکومت پهلوی گوش به فرمان را راه بیندازند، بلکه در حکمرانی قسم سوم ساختار بین‌المللی درست می‌کنند و به شما اجازه نمی‌دهند در کشورتان ساختار مالی و ساختار تربیتی درست کنید. بایدکتاب‌های درسی را آن‌گونه که سازمان بین‌المللی اجازه می‌دهند بنویسید.

پس ما می‌توانیم با روش استظهاری، استنطاقی و اجتهادی اقسام سه گانه ناظر به دنیای امروز قرآن و سنت را که صامت است به سخن‌های نو و ساختارسازی در بیاوریم.

  1. مرحوم حکیمی بخشی از راه را رفتند، ولی راه کامل نیست. من این سخن را قبول دارم که اگر مطلبی را از فلسفه و عرفان به دست آوردیم، نباید سریع نصوص دینی را به تأویل ببریم و خودمان را از مدلول التزام و مطابقی نصوص ناطق محروم کنیم. این حرف درستی است. ولی به نظرم برخی از نقدهایی که ایشان به برخی از مدعیات فلسفی ملاصدرا دارد، چندان تام و تمام نیستند. مرحوم میرزا جواد تهرانی که مردی عارف و انقلابی بود، براهین اصاله وجود را رد می کرد و در رد آن براهین اصالت وجود می‌آورد. این اولاً خودش یک فلسفه دیگری است. پس نقد فلسفه ندارند، بلکه یک فلسفه دیگری غیر از فلسفه ملاصدرا را دارند. اگر دوستان مکتب تفکیک تلاش کنند و نظام‌واره‌ای از مباحث فلسفی مورد قبول خود را ارایه بدهند، قابلیت تطبیق با برخی از مشارب فلسفه را دارد.
  2. ۳. مرحوم حکیمی در تربیت شاگرد موفق نبودند. هر چند شاگردان زیادی آثار ایشان را می‌خوانند، ولی نمی‌توانند تئوری ایشان را دنبال کنند. هر پروژه یک دوره تأسیس و یک دوره تکمیل و توضیح دارد .پروژه عدالت‌گرایی مبتنی بر نصوص دینی به‌شدت نیازمند تکمیل است و شاگردانی باید آن را تکمیل کنند. این روحیه در ایشان نبود.

۴٫ نکته آخر در بخش جدائی تفکر ایشان با انجمن حجتیه است. هرچند مرحوم حلبی در انجمن حجتیه بود، ولی تفکر استاد حکیمی اصلاً با انجمن حجتیه یکسان نبود. در حال حاضر انجمن حجتیه سکولار شده و نه تنها منتقد جمهوری اسلامی، بلکه منتقد حکومت اسلامی است؛ در حالی که مرحوم حکیمی به‌شدت در جلد دوم الحیات به بحث حاکم اسلامی و در جلد نهم  به صد ویژگی حاکم پرداخته‌اند. ایشان معتقد نبودند که ما حکومت اسلامی تشکیل ندهیم تا امام زمان«عج» ظهور کنند و یا به نگاه سکولاریستی انجمن حجتیه قائل نبودند. ایشان هرچند تفکیکی بودند، ولی با انجمن حجتیه خیلی فاصله داشتند.  استاد حکیمی هرچند با شریعتی و روشنفکری مرتبط بودند، ولی در چهارچوب تفکر آنها محصور نبودند و کاملاً شخصیتی مستقل، نواندیش داشتند و تکمیل کننده مباحث مرحوم میرزا جواد تهرانی بودند.

29دسامبر/21

سیاست خارجی دولت سیزدهم؛ بایسته‌ها و اولویت‌ها

مقدمه

اصل محوری در سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی ایران که رهبر انقلاب آن را بر پایه سه عنصر مهم «عـزت، حـکـمـت و مـصـلحـت» قرار داد، عملاً در مرحله اجرا توسط برخی دولت‌ها به‌درستی رعایت نشد و متأسفانه هزینه‌هایی نیز برای کشور به دنبال داشت. این هزینه‌ها غالباً ناشی از اعتماد نابجا به غرب و گاه مواضع نادرست در برابر قدرت‌های غربی و دولت‌هایی بوده که دشمنی آنان با جمهوری اسلامی ایران در طول چهار دهه گذشته بارها به اثبات رسیده است. اکنون با روی کار آمدن دولت انقلابی و مردمی آقای رئیسی، انتظار به‌حق، تغییر این رویکرد در عرصه سیاست خارجی و سیاست‌گذاری در چهارچوب اهداف انقلاب و ارزش‌های نظام اسلامی است.

در راستای تحقق این هدف در نوشتار حاضر، بایسته‌ها و اولویت‌های سیاست خارجی در مقطع کنونی بررسی خواهد شد.

 

الف.الگوی سیاست خارجی نظام اسلامی

سـیـاسـت خارجى به‌عنوان یکى از مناقشه برانگیزترین حوزه‌هاى سیاست‌گذارى در دنیای امروز، به خط‌مشی و روشی اطلاق می‌شود کـه دولت‌هـا در بـرخـورد بـا امـور و مسائل خارجی در راستای حفظ حاکمیت، تولید امنیت و پیشبرد اهداف و منافع ملی در عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و سایر ابعاد حکومتی خویش اتخاذ مى‌کنند.

حوزه سیاست خارجی و چگونگی تنظیم روابط خارجی دولت اسلامی با بازیگران عرصه نظام بین‌الملل یکی از مهم‌ترین حوزه‌هایی است که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و بـه مـوازات ایجاد تغییرات بنیادین در چهارچوب حکومت و اداره کشور، دستخوش تحولات عمیق شد. در این مقطع الگوی جدیدی از سوگیری‌های سیاست در عرصه روابط خارجی پدیدار شد که داعیه‌دار آن نظام اسلامی با گفتمان عدالت‌خواهی، سلطه‌ستیزی و مبارزه با استکبار در ابعاد مختلف آن مبتنی بر مبانی نظری، ساختاری و نقد هنجارهای بین‌المللی بود.

با شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی به عنوان الگویی از یک نظام سیاسی مشروع در عصر غیبت، بنیانگذار جمهوری اسلامی حـضرت امام خمینى(ره) سیاست خارجی این نظام را مـنـطـبـق بـر اصـول و ارزش‌هـاى اسـلامـى بنا نهاد و بر ضرورت انطباق تصمیمات اتخاذ شده در عرصه سیاست خارجى با موازین و معیارهاى شرعى تأکید کرد. سـیـاسـت خـارجـى جمهوری اسلامی در انـدیـشه سیاسى حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز در استمرار همان تفکر امام قرار داشته است و ایـشـان در بـیـان اصـول سـیـاسـت خـارجـى نظام جمهوری اسلامی مـعـتـقـد بـه حـمـایـت از هـویـت دینی این نـظـام و پـافـشـارى بر ارزش‌هـای اسلامی در قالب سـه اصـل «عـزت، حـکـمـت و مـصـلحـت» به عنوان یک مثلث الزامى براى چهارچوب ارتباطات بین‌المللى نظام اسلامی است.(۱)

بر اساس روایات اسلامی، روابط خارجی دولت اسلامی هرگز نباید به‌گونه‌ای باشد که به عزت نظام اسلامی خدشه‌ای وارد شود.(۲) از این رو امام علی(ع) به کارگزاران خود می‌فرماید: «باید در رفتارتان احتیاج و بى‏نیازى را درهم آمیزید و میان حسن معاشرت و نرمى در گفتار با عزت و نزهت دینى پیوند زنید.» (۳) حـکـمـت و مصلحت نیز به تعبیر رهبر انقلاب به معنای «سنجیده کار کردن، تصمیم حکیمانه گرفتن در سیاست خارجى و ارتباطات جهانى و مصلحت انقلاب را در همه ابعاد آن رعایت کردن» است.(۴)

 

ب.اولویت‌های سیاست خارجی دولت سیزدهم

با وجود الگوی تبیین شده در سیاست خارجی نظام اسلامی، متأسفانه برخی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی در مقاطع مختلف، اصول یاد شده را به‌دقت رعایت نکرده و با برخی از اقدامات خارج از اصول خود، خواسته یا ناخواسته هزینه‌هایی را بر کشور تحمیل کرده‌اند. از این رو در این شرایط تبیین اولویت‌های سیاست خارجی حائز اهمیت است. برخی از مهم‌ترین آنها عبارتند از:

 

  1. افزایش اقتدار و حفظ استقلال نظام اسلامی

انقلاب اسلامی با از هم گسستن زنجیره وابستگی، ایران را به کشوری مستقل، مقتدر و شکوهمند تبدیل کرد. اقتدار امروز ایران، ثمره خون ده‌ها هزار شهید سرافرازی است که خون خود را در راه استقلال، عزت و آزادی این سرزمین به زمین ریخته‌اند. باید این استقلال را پاس داشت و بر اقتدار این کشور افزود. تجربه چهار دهه گذشته نشان داده هر جا ایران مقتدرانه عمل کرده، دشمن را به عقب‌نشینی وادار کرده است و هر جا ضعف نشان داده، دشمنان را به طمع واداشته است. سال‌هاست جمهوری اسلامی ایران تحت انواع تحریم‌های ظالمانه قرار دارد. دشمنان حتی از تحریم دارویی و غذایی ملت ایران نیز ابایی نداشته‌اند.

در اوج فراگیری بیماری کرونا مانع از ورود واکسن و تجهیزات و داروهای مورد نیاز به ایران شدند؛ اما به‌محض اینکه جوانان غیرتمند ایرانی تحت شدیدترین فشارها و تحریم‌ها توانستند ابزارهای مورد نیاز کشور در مقابله با کرونا به‌ویژه واکسن این ویروس را تولید کنند و وزارت بهداشت از راه‌اندازی خط تولید چند واکسن ایرانی خبر داد، آمریکا تصمیم به لغو تحریم‌های دارویی مرتبط با کرونا گرفت و با ژستی بشردوستانه در رسانه‌های جهانی اعلام کرد: «آمریکا خرید اقلام مرتبط با کرونا را برای ایران مجاز کرد!» این تجربه و ده‌ها تجربه دیگر ثابت می‌کند که تحریم‌ها تنها در صورت خوداتکایی و قدرتمند شدن ایران لغو می‌شوند و این تنها نسخه رهایی ملت ایران از تحریم‌های ظالمانه آمریکاست. نسخه‌ای که اعتبار آن پیش از این در خصوص موضوعات دیگری نیز سنجیده شده است؛ پس ایران راهی جز قدرتمند شدن و خوداتکایی ندارد.

 

  1. استفاده از تجربه شکست سیاست سازش و اعتماد به غرب

در طول چهار دهه گذشته بارها اشتباه بودن تفکر کسانی که برای بهبود وضع اداره کشور و حل مشکلات داخلی پیشنهاد داده‌اند که جمهوری اسلامی از معارضه با قدرت‌های ظالم دست بردارد و با مماشات و سازش با نظام ظالمانه‌ بین‌الملل بر حل مشکلات داخلی متمرکز شود، به اثبات رسیده است. فضای کلی حاکم بر سیاست خارجی دولت یازدهم و دوازدهم مبتنی بر دیدگاهی بود که برخورد قدرت‌های غربی با جمهوری اسلامی ایران در ماجرای هسته‌ای را ناشی از نگرانی‌های واقعی آنان از گسترش سلاح اتمی ارزیابی می‌کرد. بر مبنای این رویکرد تصور می‌شد در صورتی که جمهوری اسلامی ایران بتواند اهداف صلح‌آمیز فعالیت‌های هسته‌ای خود را برای غرب ثابت کند، قدرت‌های غربی نیز دلیلی بر تداوم دشمنی با نظام جمهوری اسلامی ایران نخواهند داشت. از این رو دولت گذشته با اعتماد به غرب در صدد مصالحه و سازش با آن برای حل مسالمت‌آمیز پرونده هسته‌ای و رفع تحریم‌ها برآمد؛ اما نتیجه مصالحه و اعتماد به غرب، نه تنها به برداشته شدن تحریم‌ها نینجامید که افزایش تحریم‌ها را نیز به دنبال داشت.

وقایع افغانستان در روزهای اخیر شاهدی دیگر بر تجربه شکست اعتماد به غرب است. آمریکا در طول ۲۰ سال اشغال افغانستان به مردم ستمدیده این کشور به دروغ نوید برقراری امنیت، آزادی و دموکراسی را داد. در این میان برخی نیز تصور می‌کردند آمریکا برای نجات مردم ستمدیده از جنگ‌های طولانی و برقراری امنیت آمده است. فکر می‌کردند پیمان‌های استراتژیک و امنیتی با آمریکا نجات‌بخش افغانستان است. تصور می‌کردند حمایت‌های ظاهری آمریکا از آنها پایدار و همیشگی خواهد ماند، در حالی که تمام این تصورات اشتباه از آب درآمدند و وضعیت امروز افغانستان نتیجه غم‌انگیز همین اعتماد ساده‌لوحانه به آمریکاست.

 

  1. تقویت روابط دوستانه با کشورهای اسلامی

رویکرد قرآن کریم در تشریح ارتباط دو گروه از مسلمانان با یکدیگر بر مبنای رابطه برادرانه و دوستانه است. از این رو پیامبر اکرم(ص) پس از تأسیس حکومت اسلامی در مدینه، به دستور قرآن کریم(۵) دشمنی دیرینه میان قبایل آن شهر را به دوستی بدل کرد و میان دو قبیله بزرگ اوس و خزرج، عقد برادری منعقد ساخت. این سیاست یکی از لوازم شکل‌گیری وحدت امت اسلامی در برابر دشمنان اسلام و غلبه بر توطئه‌های آنان است. اجرای این سیاست به عنوان یک اصل اسلامی و قرآنی از آن رو حائز اهمیت است که علت اصلی مشکلات جهان اسلام در طول قرن‌ها را می‌توان فقدان وحدت بین مذاهب و گروه‌های اسلامی دانست. از این رو تحقق این هدف در شرایط کنونی جهان اسلام، رمز پیروزی و اقتدار امت اسلامی است. چنانکه رهبر انقلاب تأکید می‌فرماید: «امروز اتحاد اسلامى، برادرى اسلامى، همبستگى اسلامى، یکى از لازم‌ترین و واجب‌ترین وظایف همه‌ جوامع اسلامى است و بایستى همه به این وظیفه ملتزم باشیم.» (۶)

 

  1. تقویت روابط استراتژیک با کشورهای جهان

قرآن کریم مسلمانان را از ارتباط دوستانه و عادلانه با دولت‌ها و کشورهای غیرمسلمان غیرمتخاصم نهی نکرده است.(۷) در اسلام، معیار برقراری ارتباط مسلمانان با غیرمسلمانان، تمسک بر مشترکات انسانی است.(۸) این مشترکات در حکومت اسلامی غالباً در مسائل سیاسی – اعتقادی است و لذا حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تشریح سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با کشورهای جهان می‌فرماید: «هر کشورى در هر کجاى دنیا با سیاست‌هاى اصولى کشور ما مثل ضدیت با صهیونیسم، ضدیت با استکبار جهانى، ضدیت با کفر جهانى، همکارى داشته باشد او با ما دوست است، با ما برادر است…»(۹) از این رو ایشان در تبیین دلیل رابطه جمهوری اسلامی ایران با اتحاد جماهیر شوروی سابق، به وجود برخی از همین مسائل مشترک میان دو کشور اشاره می‌کند.(۱۰)

 

  1. اجتناب از دوستی با دشمنان نظام اسلامی

همچنانکه گذشت ارتباط مسلمانان با غیرمسلمانان و حتی نیکی کردن و احترام نهادن به آنان اصالتاً مشروع است؛ اما این اصل شامل غیرمسلمانانی که دشمنی خود علیه مسلمانان و نظام اسلامی را آشکار کرده باشند، نمی‌شود؛ زیرا قرآن کریم ارتباط دوستانه با چنین افرادی را نهی کرده است: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّهِ وَقَدْ کَفَرُوا وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ»(۱۱)؛ «اى کسانى که ایمان آورده‌اید، دشمن من و دشمن خود را به دوستى و سرپرستى برنگزینید. شما با آنان طرح دوستى مى‌ریزید و حال آنکه ایشان به سخن حقى که بر شما آمده است، ایمان ندارند.» در قرآن کریم خداوند تمایل به دوستی با بیگانگان و دشمنان اسلام را از خصلت منافقان دانسته است.(۱۲) وظیفه نظام اسلامی اعلام برائت از این دشمنان متخاصم است.(۱۳) از دیدگاه اسلام، هرگونه رابطه قلبی و ابراز محبت و صمیمیت با این دشمنان مردود است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَهً مِّن دُونِکُمْ لَا یَأْلُونَکُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُون(۱۴) اى کسانى که ایمان آورده‏اید بیگانگان را دوست و همراز خود مگیرید، آنان از هیچ نابکارى در حق شما کوتاهى نمى‏ورزند. آنها آرزو دارند که در رنج بیفتید دشمنى از لحن و سخن‌شان آشکار است و آنچه سینه‏های‌شان نهان مى‏دارد بزرگ‌تر است در حقیقت ما نشانه‏هاى دشمنى آنان را براى شما بیان کردیم اگر تعقل کنید.»

در روایات وارده از اهل بیت(ع) نیز به‌طور آشکار موضع دین در نفی ستم، مقابله با ظلم و عدم دوستی با ظالم بیان شده است.(۱۵) از این رو یکی از بارزترین جلوه‌های مبارزاتی در سیره سیاسی پیشوایان معصوم، قطع رابطه و عدم همکاری با دستگاه طاغوت و به رسمیت نشناختن این دستگاه از سوی ایشان بود.(۱۶) به لحاظ عقلی نیز هرگونه تلاش برای برقراری رابطه دوستانه با گروه‌ها یا نظام‌های سلطه‌جو و عهدشکن غیرمنطقی است، زیرا آنان همواره به دنبال سلطه و زیان رساندن هستند و لذا هرگونه رابطه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی با آنان به زیان مسلمانان تمام خواهد شد.

 

  1. مقاومت در برابر استکبار

این اصل را باید از مهم‌ترین اصول سیاست خارجی نظام اسلامی در مواجهه با استکبار به شمار آورد. سیاست خارجی نظام اسلامی در برابر گروه‌ها و نظام‌های متخاصم، سلطه‌گر و مستکبر بر مبنای مقاومت و ایستادگی است. قرآن کریم تنها راه ارتباط با پیشوایان پیمان‌شکن کافر را که به هیچ عهد و پیمانی پایبند نیستند، ایستادگی و جنگ با آنان تا زمان دست کشیدن از خصومت می‌داند.(۱۷) حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به ضرورت مقاومت نظام جمهوری اسلامی در برابر استکبار به رهبری آمریکا، تأکید می‌کند کسی نباید در اصل این ضرورت تردید و تصور کند سازش با آمریکا می‌تواند مشکلات نظام سیاسی را کمتر کند؛ زیرا دولت‌هایی که تسلیم زیاده‌خواهی‌های آمریکا شده‌اند، متحمل خسارات بیشتری شده‌اند.(۱۸)

به دلیل پیچیدگی دستگاه استکبار، جنس مقاومت و راه‌های مبارزه با دشمنان نظام اسلامی به شیوه‌های متفاوت انجام می‌شود؛ گاه به صورت مبارزه مسلحانه و گاه به صورت مبارزه نرم و انعطاف‌پذیر که در اصطلاح رهبر انقلاب از آن با عنوان «نرمش قهرمانانه» یاد شده است. نرمش قهرمانانه مورد نظر ایشان به معنای تسلیم شدن در برابر ظلم نیست و با اصل مقاومت در برابر استکبار منافاتی ندارد. این مفهوم برای جهت دادن به دیپلماسی موفق است. اسلام ضمن تاکید بر اصول و قاطعیت در برابر دشمن، به انعطاف در چهارچوب همان اصول و مصالح نظام اسلامی نیز سفارش کرده است. همچنانکه رسول خدا(ص) هر جا مصلحت اسلام و مسلمین ایجاب می‌کرد بی‌آنکه اصول را نادیده بگیرند، انعطاف لازم را نشان می‌دادند. انعطافی که در چهارچوب عقلانیت و مصلحت قرار داشت. یکی از مصادیق بارز این نوع انعطاف در زمان رسول خدا(ص) در ماجرای صلح حدیبیه نمایان است. پیامبر اسلام(ص) پس از صلح با مشرکان مکه، زمینه تسریع گسترش ندای اسلام در سراسر جهان را فراهم کردند و در نهایت نیز مشرکان مکه را به تسلیم واداشتند و به تعبیر قرآن کریم موجب فتح مبین برای مسلمین شدند: « إِنَّا فَتَحنَا لَکَ فَتحا مُّبِینا.»(۱۹)

 

  1. انتخاب کارگزاران شایسته و توانمند در سیاست خارجی

دیپلمات‌های نظام اسلامی، سفرا و نمایندگان این نظام در خارج از کشور هستند، از این رو آنان باید افرادی مهذب با ویژگی‌های مناسب با یک سفیر اسلامی باشند. از مهم‌ترین ویژگی‌های یک مسئول، برخورداری از علم و آگاهی کافی نسبت به لوازم مسئولیتی است که به او واگذار می‌شود. خداوند یکی از دلایل واگذاری مسئولیت فرماندهی و رهبری به طالوت را علم و آگاهی او به مسئولیت می‌داند: « قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ»(۲۰)؛ حضرت یوسف نیز یکی از دلایل داوطلبی خود برای پذیرش منصب خزانه‌داری کشور مصر را علم به این موضوع اعلام می‌کند: « قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»(۲۱)

در روایتی رسول خدا(ص) می‌فرمایند: « مَنْ عَمِلَ عَلى غَیْرِ عِلْمٍ کَانَ مَا یُفْسِدُ أکْثَرَ مِمَّا یُصْلِح»(۲۲)؛ «کسی که کاری را بدون علم و آگاهی انجام دهد فساد عملش بیشتر از منفعت آن است.» در روایت دیگر امام صادق (ع) می‌فرماید: «العامِلُ عَلى غَیرِ بَصیرَهٍ کالسّائرِ عَلى غَیرِ طَریق، فَلا یَزیدُهُ سُرعَهُ السَّیرِ إلاّ بُعدا»(۲۳): «کسى که بدون بینش و آگاهى عمل کند، چون کسى است که به بیراهه می‌رود و هر چه بیشتر بشتابد از راه اصلى دورتر مى‌شود.»

کارگزاران سیاست خارجی می‌بایست به قوانین، واقعیت‌ها، اهداف، و به‌طور کلی ماهیت واقعی نظام اسلامی آگاهی و تسلط داشته باشند و برای اجرای کامل قوانین کشور خود اهتمام ورزند؛ زیرا آنان بدون درک صحیح از این مسائل نمی‌توانند از منافع نظام اسلامی در عرصه بین‌المللی دفاع کنند. از مهم‌ترین ویژگی‌های یک دیپلمات مسلمان، دشمن‌شناسی، بصیرت و هوشیاری در برابر دسیسه‌های دشمنان است.

 

نتیجه‌گیری

تجربه چهار دهه فعالیت بین المللی جمهوری اسلامی ایران نشان داده است که هزینه تسلیم در برابر قدرت‌های زورگو به‌مراتب بیشتر از هزینه ایستادگی در برابر آنهاست. بارها تجربه کرده‌ایم که اگر ما در سیاست خارجی خود شیوه مماشات و سازش با نظام سلطه را در پیش گیریم، دشمنان ما را به حال خود رها نخواهند کرد؛ زیرا آنان با اساس و ماهیت مستقل نظام اسلامی مشکل دارند و تا نابودی کامل آن دست از توطئه‌چینی و فتنه‌انگیزی برنخواهند داشت. بنابراین برای دفاع از موجودیت و حیثیت و شرافت خویش چاره‌ای جز در پیش گرفتن سیاست انقلابی و قاطع در برابر دشمنی‌ها نداریم که اگر غیر از این عمل کنیم دشمنان را گستاخ‌تر می‌کنیم و چاره‌ای جز عقب‌نشینی‌های بیشتر و بیشتر در برابر آنان نخواهیم داشت. وحشت گسترده‌ای که این روزها با روی کار آمدن دولت انقلابی و مردمی در ایران در اردوگاه دشمنان حاکم شده، گواه بر این است که آنان در برابر عزم انقلابی یک ملت استوار و شجاع چاره‌ای جز عقب‌نشینی نخواهند داشت.

 

پی‌نوشت

  1. بیانات آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار مسئولان وزارت امور خارجه، ۱۸/۴/۱۳۷۰٫
  2. وسائل الشیعه، ج۲۶، ص ۱۲۵٫
  3. موسوعه الامام على علیه السلام، ج‏۴، ص ۳۳۷٫
  4. بیانات آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار مسئولان وزارت امور خارجه، ۱۸/۴/۱۳۷۰٫
  5. حجرات، ۱۰٫
  6. بیانات آیت‌الله خامنه‌ای، ۲۱/۷/۱۳۹۳٫
  7. ممتحنه، ۸٫
  8. آل عمران، ۶۴٫
  9. مصاحبه آیت‌الله خامنه‌ای با خبرنگار مجله‏ سروش، ۲۶/۱۲/۱۳۶۰٫
  10. مصاحبه آیت‌الله خامنه‌ای با روزنامه‏ تهران تایمز پیرامون مسائل جنگ تحمیلى، ۲۷/۷/۱۳۶۶٫
  11. ممتحنه، ۱٫
  12. نساء، ۸۸-۸۹٫
  13. توبه، ۱-۳٫
  14. آل عمران، ۱۱۸٫
  15. الکافی، ج۲، باب الظلم.
  16. مستدرک الوسایل، ج۲، ص۴۳۸٫
  17. توبه، ۱۲٫
  18. بیانات آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت میلاد حضرت محمد(ص) و ولادت حضرت امام جعفرصادق(ع)، ۱۳/۸/۱۳۹۹٫
  19. فتح، ۱٫
  20. بقره، ۲۴۷٫
  21. یوسف، ۵۵٫
  22. الکافی، ج۱، ص۴۴٫

۲۳٫ همان، ص۴۳٫

29دسامبر/21

صبر انقلابی رئیس‌جمهور سوم در سال نخست

اشاره:

در مهر ماه سال ۱۳۶۱ روزنامه جمهوری اسلامی به مناسبت یکمین سال ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای مصاحبه‌ای با ایشان داشت. رهبری معظم انقلاب در آن مقطع، گزارشی از کارنامه یک‌ساله دولت خود ارائه دادند. ایشان در این مصاحبه با کمال آرامش و امید به آینده و تائید فضای سنگین نظام سلطه بر نظام اسلامی و غوغاسالاری رسانه‌های خارجی و عوامل داخلی آنان بر ضد خود و دولت منتخب به نکات مهمی اشاره کردند که می‌تواند برای دولتمردان قوه مجریه و سایر قوا درس‌آموز باشد.

روز دوشنبه پنجم مهرماه ۱۳۶۱، روزنامه جمهوری اسلامی تیتر نخست خود را به مصاحبه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت نخستین سالگرد ریاست جمهوری ایشان اختصاص داد. ایشان در ضمن پاسخ به پرسش‌های خبرنگار در زمینه‌های گوناگون و در پاسخ به پرسشی درباره خط تخریب شخصیت سومین ریاست جمهوری اسلامی ایران توسط رسانه‌های نظام سلطه مطالبی را بیان کردند که هم بیانگر شخصیت اخلاقی و سیاسی ایشان و هم الگویی برای همه آنانی است که پای در عرصه خدمت به نظام مقدس اسلامی می‌گذارند.

 

*خبرنگار: شما چه جوابی به عربده‌کشی‌های وسائل ارتباط‌جمعی بیگانه دارید که گاهی شما را انسانی تندرو و گاهی محافظه‌کار معرفی می‌کنند و اصولاً شما چگونه هستید؟

رئیس جمهور: من همیشه فکر می‌کردم که وقت ما خیلی نباید صرف پاسخگویی به آن چیزی که شما آن را عربده‌کشی نام می‌گذارید بشود. همیشه با خودم این محاسبه را داشته‌ام که شاید یکی از دلائل این عربده‌کشی‌ها اصلاً همین است که با این حرف‌ها ما را از کارهای اساسی‌مان باز دارند. خوشبختانه این اظهاراتی که در رسانه‌های جمعی بیگانه و معترض نسبت به شخصیت‌های این کشور و از جمله نسبت به من صورت می‌گیرند، خود همدیگر را خنثی می‌کنند. به قول شما بعضی‌ها بنده را کندرو و بعضی تندرو معرفی می‌کنند. خود این دو بیان یکدیگر را خنثی می‌کنند. اما اینکه من چگونه هستم و آیا تندرو هستم و یا محافظه‌کار، دوست دارم که هیچ‌کدام از این دو نباشم و تلاشم بر این است که انسانی باشم روی خط صحیح اسلام و طبق آنچه که از اسلام، بر مبنای درک فقاهت می‌فهمم، در خط امام حرکت کنم.

از اول پیروزی انقلاب تا الان هم همه درگیری‌های ما به خاطر این بوده که می‌خواستیم روی این خط به صورت مستقیم حرکت کنیم. اگر مقید به حرکت در خط امام نبودیم، شاید درگیری‌ها و گرفتاری‌های‌مان خیلی کمتر از چیزی بود که در این مدت اتفاق افتاده است. در زمینه سیاسی، آنجایی که احساس تندروی و یا کندروی می‌شود، باید گفت که در حقیقت این برداشت بیننده و تفسیرکننده است که بر مبنای کار خودش صورت می‌گیرد، والّا رفتار ما به تصور خودمان یک رفتار مستمر و مستقیمی بوده که همواره آن را حفظ کرده‌ایم و آن حرکت در خط نه شرقی و نه غربی و خط فکری و اصولی اسلام فقاهتی و خط اجتماعی دفاع از مستضعفین و اولویت دادن به اکثریت قاطع ملت است. اینها خطوطی بوده که ما از اول تا کنون خواسته‌ایم رعایت کنیم؛ اما اینکه چقدر خداوند متعال به ما توفیق عمل به آنها را داده، بستگی به این دارد که چگونه واقعیت‌ها را ترسیم کنیم.(۱)

محبوبیت شخص حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، قرار داشتن در جایگاه امامت جمعه، حکم بی‌نظیر حضرت امام خمینی در تنفیذ ریاست جمهوری به ایشان، رأی بالا و قاطع ایشان در انتخابات در مهر ۱۳۶۰ و… از عواملی بود که ایشان را در سال نخست ریاست جمهوری در نوک پیکان دشمنان اسلام و انقلاب قرار داد. اما فقط اینها تمام عوامل تخریبی در داخل و خارج نبودند. طرح مرجعیت و قائم مقامی آقای منتظری که از زمستان سال ۱۳۶۰ کلید خورد و نام و عکس وی به صورتی گسترده و گاه مبالغه‌آمیز، حتی نسبت به امام خمینی، منتشر شد، کار را تا بدانجا پیش برد که مورد نقد نیروهای خط اصیل امام قرار گرفت. این جریان، به موازات حرکت بیگانگان، در کارشکنی‌ها و تخریب چهره آیت‌الله خامنه‌ای، نقشی محوری را ایفا می‌کرد. در رأس این جریان، مهدی هاشمی معدوم و دوستان او قرار داشتند. مهدی هاشمی که پس از شهادت محمد منتظری و به پشتوانه آقای منتظری به جایگاه واحد نهضت‌های سپاه تکیه زده بود، با حرکت‌های خودمحورانه‌اش دولت را نیز به چالش کشید تا جایی که در پاییز سال ۱۳۶۰ و با دستگیری جمعی از نیروهای واحد نهضت‌ها در فرودگاه‌های یک کشور حاشیه خلیج فارس، نظام در بین همسایگان و در عرصه دیپلماتیک با مشکلاتی رو به ‌رو شد.

اقدامات این جریان در سال نخست ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای به اینجا ختم نشد و در تابستان ۱۳۶۱ آقای منتظری به منظور پایان دادن به کشمکش‌های شهر و استان اصفهان که با قتل بحرینیان رئیس کمیته انقلاب اسلامی توسط تیم ترور مهدی هاشمی و امید نجف‌آبادی در سال ۵۸ ادامه داشت، در نامه‌ای به آقای پرورش خواستار ادغام حزب جمهوری اصفهان در جامعه روحانیت اصفهان به ریاست آیت‌الله طاهری اصفهانی شد تا اعضای بیت آیت‌الله منتظری در قم و سایر افراد در اصفهان و تهران، حوزه نفوذ آیت‌الله خامنه‌ای را در جایگاه دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی محدود سازند.

حوادث اصفهان و جریانی که برخی از عوامل به تهران کوچ کرده بودند، به‌قدری مهم بود که پس از پیروزی‌های بزرگ رزمندگان اسلام در بهار ۶۱، آیت‌الله مهدوی‌کنی در سخنرانی نیمه شعبان خود از ضرورت فتح اصفهان سخن به میان آورد و آن را «خاکریز هفتم» نامید. صبر انقلابی، سکوت عارفانه و مدیریت عالمانه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در برابر این جریان هتاک در داخل و عربده‌کشی‌های رسانه‌های بیگانه در خارج از کشور در حالی بود که امنیت مردم، به‌ویژه شخصیت‌های مذهبی و سیاسی توسط تیم‌های ترور سازمان منافقین در سال ۶۰ – ۶۱ به‌قدری گسترده‌ شده بود که امام خمینی را بر آن داشت تا در نامه‌ای به فرماندهی سپاه لب به شکوه بگشود.

امام خمینی(ره) در پانزده تیرماه ۱۳۶۱ در نامه‌ای به محسن رضایی نوشتند:

باسمه‌تعالی

آقای محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران! انجام ترورهای مشابه نسبت به روحانیین معظم و مؤثر همچون شهید مدنی، شهید دستغیب و شهید هاشمی‌نژاد و حمله به آقای احسان‌بخش و اخیراً شهادت شهید معظم مرحوم صدوقی، ایجاد نگرانی و تردید و سئوال کرده و نسبت به پاسداران محافظ آنان، به‌ویژه محافظان شهید صدوقی سوءظن ایجاد شده و بسیار سئوال‌برانگیز گردیده است. امثال این سرمایه‌های بزرگ جمهوری اسلامی نباید با این وضع اسفبار از دست ملت بروند. چون مسئول این امور سپاه است، شما مأمور هستید با دقت و بررسی اطراف قضیه، از سوابق پاسداران محافظ گزارشی بفرستید و لازم است برای این امر مهم از پاسداران آزموده و با سابقه و متعهد استفاده شود که مثل این خسارات واقع نشود.(۲)

۱۵ تیر، روح‌الله الموسوی الخمینی

معظم‌له در سال نخست ریاست جمهوری بدون کوچک‌ترین توجهی به عربده‌کشی‌ها و تخریب‌های داخلی و خارجی به مسئله اصلی نظام و کشور که در آن مقطع مسئله جنگ بود پرداختند و ضمن ترمیم خرابی‌های بنی‌صدر در این حوزه به ویژه شکاف ایجاد شده بین ارتش و سپاه، توانستند دانش جنگی و نیروهای مکانیزه و سایر نیروهای ارتش با سپاه پاسداران و نیروهای مردمی پیوند بزنند و در بهار ۱۳۶۱، طلایی‌ترین فصل تاریخ جنگ را با تبعیت از ولی‌فقیه رقم زدند. از عملیات بزرگ فتح‌المبین در فروردین ۶۱ تا عملیات بزرگ بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر در خرداد ۱۳۶۱، بخش وسیعی از سرزمین‌های اشغال شده توسط ارتش بعث آزاد و شمار بسیاری از ارتش این کشور کشته و اسیر شدند و غنایم بسیاری نیز به دست رزمندگان اسلام افتاد. پس از آن ادبیات حامیان حزب بعث و کشورهای حاشیه خلیج فارس به‌گونه‌ای تغییر کرد که مجامع بین‌المللی ندای آتش‌بس سر دادند.

پرسش و پاسخ خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از این مقطع از نخستین سال ریاست جمهوری ایشان که در حقیقت میوه صبر انقلابی و تبعیت از مقام ولایت از سوی رئیس‌جمهور و نیروهای انقلابی و ولایتمدار است سندی تاریخی است.

ایشان در پاسخ به این پرسش که: «بعد از اینکه شما ریاست شورای‌عالی دفاع را به عهده گرفتید، طرح‌هایی که این شورا تهیه و به مرحله اجرا گذاشت با موفقیت همراه بود. چرا قبل از این در جنگ موفقیت چندانی نداشتیم؟» متواضعانه این موفقیت‌ها را معلول عوامل متعددی چون اعضای دیگر شورای‌عالی دفاع و فرماندهان برشمردند و فرمودند:

«…عوامل زیاد دیگری وجود دارند که بنده هم اگر فرضاً تأثیری داشته باشم، یکی از اجزای کوچک این عناصر همه‌جانبه هستم. اما اینکه چرا قبل از اینکه اینجانب رئیس شورای‌عالی دفاع شوم این شورا موفقیتی نداشته، این را باید به صورت دقیق ناشی از این بدانیم که قبل از من منهای یک ماه که شهید رجایی به اقتضای رئیس‌جمهور بودنشان، رئیس شورای‌عالی دفاع بودند، مابقی این مدت رئیس شورای دفاع کسی بود که با بودنش، با سیاست‌هایش و با جهت‌گیری‌هایش امکان نداشت که ما در جنگ موفقیت داشته باشیم. یعنی وقتی که بنی‌صدر در رأس شورای‌عالی دفاع قرار دارد، نباید از شورای عالی دفاع انتظار موفقیت داشته باشیم. اصلاً انتظار موفقیت در آن وقت از شورای‌عالی دفاع، یک انتظار ساده‌لوحانه بود، به دلیل اینکه بنی‌صدر همان‌ طور که گفتم سیاست‌هایی و منش شخصیتی‌ای داشت که با آنها نمی‌توانست موفقیت ما را در جبهه تضمین کند.»(۳)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ادامه، اعتقاد بنی‌صدر به تصورات پوچ سنتی و غلط و نپذیرفتن تجربه‌های سنتی درستی را که همواره توسط ایشان و برخی از اعضای دیگر شورای‌عالی دفاع به او گفته می‌شد، از عوامل شکست در جنگ خواندند و تفاوت مصوبات این شورا در زمان ریاست خود را با ریاست شخص بنی‌صدر بر این شورا را این‌گونه بیان ‌کردند:

«… بارها اتفاق می‌افتاد که در جلسه شورا از اول تا آخر بحث می‌کردیم و آخر سر، حتی یک مصوبه هم نداشتیم. اما الان در جلسه شورای‌عالی دفاع، تا آخر جلسه که گاهی دو، سه یا چهار ساعت طول می‌کشد، گاهی ده تا پانزده تا مصوبه داریم.»(۴)

اما چالش اصلی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، چالشی بود که هیچ‌یک از رؤسای جمهوری اسلامی آن را تجربه نکردند و آن، چالش با نخست‌وزیر و تفاوت نگاه او با نگاه فردی بود که تنها مصلحت اسلام و انقلاب را در نظر داشت و فقط با صبر انقلابی می‌توانست نگاه نخست‌وزیر را تحمل کند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که مجلس شورای اسلامی به گزینه اول او یعنی دکتر ولایتی رأی اعتماد نداد و گزینه دوم او را نیز به علت رأی نیاوردن از حضور در مجلس محروم کرد، مجبور به پذیرش مهندس میرحسین موسوی شدند. نگاه چپ‌گرانه نخست‌وزیر و برخی از اعضای کابینه به اقتصاد، نگرش دولتی کردن اقتصاد بود که در همان سال نخست می‌رفت تا سرمایه‌گذاری بخش خصوصی و زیرساخت‌های اقتصادی کشور را در میان‌مدت و بلندمدت تهدید کند. ایشان به‌خوبی این خطر را درک کردند؛ اما نقش‌آفرینی نخست‌وزیر در جایگاه قانونی خود در آن مقطع ،آرمان‌های آیت‌الله خامنه‌ای را در همان سال نخست در بهبود شرایط اقتصادی کشور و فقرزدایی و اشتغال‌زایی با چالش روبه‌رو ساخت. دردی که بعدها و در سال ۱۳۸۰ که همان شیفتگان ادبیات شرق با چرخشی ۱۸۰ درجه‌ای به ادبیات غرب روی آوردند، معظم‌له را بر آن داشت تا فرصت‌سوزی‌های دیروز و امروز جریانی را بازگو کنند که به جای قرار گرفتن در جایگاه متهم در جایگاه مطالبه‌گر ایستاده‌اند. معظم‌له می‌فرمایند:

«… ما در شورای انقلاب سال‌های ۵۷ – ۵۸ قانونی داشتیم که سرمایه‌داران قبل از انقلاب را به چهار دسته تقسیم کرده بود: بند الف، بند ب، بند ج، بند د. بند ب کسانی بودند که سرمایه‌های آنها از طریق نامشروع و غیرقانونی به دست آمده بود و وام‌هایشان را پس نداده بودند و می‌بایست پاس می‌کردند که اگر این کار را می‌کردند، کارخانه‌ها مال خودشان می‌شد؛ اما اگر پرداخت نمی‌کردند، کارخانه‌های آنها تصرف می‌شد. اوایل ریاست جمهوری من گروهی مسئول بند ب و ج و این‌ طور کارها بودند. البته این کارها دست بنده به عنوان رئیس‌جمهور نبود؛ بلکه دست نخست‌وزیر و هیئت دولت بود. من اطلاع پیدا کردم که عده‌ای در این هیئت اصرار دارند بند ج را به بند ب تبدیل کنند. یعنی می‌خواستند نگذارند کارخانه‌ای که می‌شد صاحبش بدهکاری‌ خود را به بانک بدهد و بعد کارخانه‌اش را راه بیندازد و کار کند و کارگرانش هم بیکار نباشند، راه بیفتد. در آن موقع چنین گرایش چپ ضد سرمایه‌داری افراطی ناحقی وجود داشت. همان‌ها  امروز کسانی هستند که حاضرند زیر پای کمپانی‌داران و سرمایه‌داران صهیونیستی فرش قرمز پهن کنند تا بیایند و سرمایه‌گذاری کنند. انسان می‌تواند از چپ‌ترین ایده مارکسیستی به افراطی‌ترین ایده دست‌راستی اقتصادی متحول شود!»(۵)

اگرچه آرمان‌ها و آرزوهای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در خصوص فقرزدایی، اشتغال‌زایی و مستحکم کردن ساخت اقتصادی کشور به دلیل جایگاه قانونی نخست‌وزیر در آن مقطع محقق نشد و ایشان همواره در آرزوی روی کار آمدن دولتی بودند که بتواند این مهم را محقق سازد، اما نه عربده‌کشی‌ها و هتاکی‌های رسانه‌های نظام سلطه در خارج و نه ایجاد ناامنی سازمان منافقین و حرکت‌های خودمحورانه گروه‌های به‌ظاهر انقلابی و نه چالش‌های جدی در داخل کابینه، آیت‌الله خامنه‌ای را از مسیر و تکلیفی که ولی فقیه در آن مقطع برای ایشان مشخص کرده بود خارج نکرد.

 

پی‌نوشت:

۱- روزنامه جمهوری اسلامی، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۶۱، ص۶٫

۲- صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۳۷۴٫

۳- روزنامه جمهوری اسلامی، ۵ مهر ۱۳۶۱، ص ۶٫

۴- همان مدرک.

۵- بیانات رهبر معظم انقلاب، در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر، اول مرداد ۱۳۸۰،

29دسامبر/21

تنفیذ؛ امضای مردم‌سالاری دینی

مقدمه

بر اساس بند نهم اصل۱۱۰ قانون اساسی، فرایندی برای به دست گرفتن قوّه مجریه توسّط مدیر ارشد اجرایی کشور (رئیس‌جمهور) پیش‌بینی شده است که مطابق آن در مرحله اول، علاوه بر اعلام آمادگی و ثبت نام برای ریاست‌جمهوری و تأیید صلاحیت توسط شورای نگهبان، می‌بایست واجد آرای اکثریت آرای رأی دهندگان شود. لکن برخورداری این فرآیند به تحقق ریاست‌جمهوری منتخب نمی‌انجامد، بلکه علاوه بر تأیید فرایند انتخابات از سوی ناظر فرایند انتخابات، رئیس‌جمهور منتخب می‌بایست توسط ولی‌فقیه تنفیذ شود. طبیعتاً در صورت انجام نشدن فرایند مذکور، رئیس‌جمهور برای تصدی منصب اجرایی کشور، توجیه شرعی نخواهد داشت.

آنچه در این تحقیق مدّ نظر قرار گرفته است پرسش از چیستی و چرایی تنفیذ ریاست‌جمهور منتخب توسط ولی‌فقیه در رویکرد مردم‌سالاری دینی است. طبعاً این پرسش مطرح است که آیا تنفیذ ذیل اختیارات ولی‌فقیه قرار می‌گیرد یا در زمره وظائف اوست؟ طبعاً از آنجا که ساختار،‌ ویژگی‌ها و قوانین هر نظام سیاسی مبتنی بر هنجارهای غالب و پذیرفته شده در آن نظام است، لذا در پاسخ به این پرسش‌ها،‌ علاوه بر بحث ماهیّت تنفیذ در رویکرد مردم‌سالاری دینی و جایگاه ولایت فقیه در نظام اسلامی، قرار گرفتن تنفیذ ذیل اختیارات ولی‌فقیه،‌ قابل بحث و بررسی است.

 

الف)‌ تنفیذ، نماد رویکرد مردم‌سالاری دینی

نظام مردم‌سالاری دینی که در قالب نظام جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته است، مقتضی است که نظام سیاسی از یک سو به رأی و نظر مردم و از سوی دیگر به اسلام و نماد اسلامیّت آن (ولایت فقیه) مستند شود.

در حالی که در نظام‌های سیاسی جهان، تعیین کارگزاران دو قوّه مجریه و مقنّنه در گرو رأی و انتخاب مردم است، در نظام اسلامی ایران تعیین کارگزاران قانون‌گذاری و اجرایی کشور نه به واسطه تعیین و انتخاب افرادی خاص از سوی رهبری، بلکه به فرایند انتخابات و قبول حقّ رأی مردم واگذار شده است. از این روی، منتخبان مردم، مسئولیت نمایندگان مجلس (در قوّه مقنّنه) و ریاست‌جمهوری (به عنوان کارگزار ارشد اجرایی نظام در قوّه مجریه) را عهده‌دار می‌شوند، لکن از آنجا که تأمین اسلامیت نظام و مشروعیت کارگزاران آن ضرورت دارد، مقتضی است که مجریان این نظام به رهبری منسوب شوند. لذا قانون در فرایندی خاص و برای تضمین دو عنصر «مردم‌سالاری» و «دینی»، فردی را که رأی اکثریّت مردم را به خود اختصاص داده است برای انتصاب به ریاست‌جمهوری، به رهبری معرفی می‌کنند. از آنجا که این فرد، فرایندهای خاصی چون «احراز صلاحیت» و «کسب مقبولیت فراگیر مردمی» را کسب کرده است، رهبری نیز رأی مردم به وی را امضا و تنفیذ و وی را به سمت ریاست جمهوری منصوب می‌کنند. همین منطق اقتضا می‌کند که انتخاب مردم در تعیین قانونگذاران قوّه مقنّنه نیز به اسلامیت مستند شود؛ لذا این فرایند در قانون به گونه‌ای تعبیه شده است که قوانین مصوب توسط آنها توسط شورای نگهبان (که به رهبری و اسلامیت نظام مستندند) امضا یا تنفیذ می‌شود.

 

ب) چیستی تنفیذ

تنفیذ که به معنای اعتباربخشی به عملی است که احتمال بطلان برای آن وجود دارد،(۱) در موارد متعددی از فقه مورد استفاده قرار گرفته است که از آن میان می‌توان به تنفیذ «عقد فضولی» توسط مالک اشاره کرد. بر این اساس، هرگاه کسی ملک یا مال دیگری را بدون اذن وی بفروشد، این معامله صحیح نیست و موجب ملکیّت خریدار نمی‌شود، لکن رضایت و تنفیذ متأخّرِ مالک اصلی، موجب تصحیح معامله می‌شود و پس از تنفیذ هم خریدار می‌تواند در مال خریداری شده تصرف کند. بر این اساس باید گفت مراد از تنفیذ، اصلاح و تصحیح عقدی است که قابلیّت تصحیح و امضا دارد و این تنفیذ نیز باید توسط کسی انجام شود که در این خصوص، صاحب حق باشد.

بر این اساس همچنان که معامله فضولی با امضا و تنفیذ مالک و صاحب اختیار عقد، مشروع می‌شود، انتخاب فرد منتخب مردم برای ریاست‌جمهوری هم به واسطه تنفیذ و امضای ولی‌فقیه تصحیح می‌شود. طبعاً‌ فهم تنفیذ در گرو جایگاه ولی‌فقیه در نظام اسلامی به مثابه سند و معیار مشروعیّت نظام اسلامی است.

در حالی که خاستگاه مشروعیت در عمده نظام‌های سیاسی دنیا رأی و نظر مردم است، در بینش اسلامی، منشأ و خاستگاه مشروعیت حکومت، الهی است و از اراده تشریعی خداوند سرچشمه می‌گیرد و اساساً هیچ‌‌گونه ولایتی جز با انتساب به نصب و اذن الهی، مشروعیت نمی‌یابد، زیرا «بر اساس اعتقاد توحیدی، خداوند ربّ و صاحب اختیار هستی و انسان‌هاست. چنین اعتقادی ایجاب می‌کند که تصرف در امور مخلوقات خدا حتماً با اذن خداوند صورت گیرد. از آنجا که حکومت و تنظیم قوانین و ایجاد نظم، مستلزم تصرف در امور انسان‌ها و محدود ساختن و تأمین مصلحت آنان است، لذا سزاوار است این امر توسط کسی انجام شود که در این خصوص، حق و اختیار دارد یا از طرف او مأذون و منصوب است. بر این اساس، خداوند که منشأ همه حقوق است، حق حکومت و ولایت بر مردم را به پیامبر اکرم(ص)، امامان معصوم(ع) و یا جانشینان آنها واگذار کرده است.»(۲)

مطابق این منطق و بر اساس ادلّه‌ای چون: «آیات و روایات، عقل و اجماع»، فقیهان به عنوان نایبان امام معصوم(ع) در عصر غیبت در تصدی اداره امور جامعه، مشروعیت دارند. از این روی، جمهوری اسلامی ایران با محوریت آموزه‌های اسلامی، در قانون اساسی، اداره امور جامعه را به عهده ولی‌فقیه نهاده است.

در اصل پنجم قانون اساسی آمده است:

«در زمان غیبت حضرت ولی عصر(عج)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل یکصد و هفتم عهده‏دار آن می‏شود.»

بر اساس اصل پنجاه و هفتم قانون اساسی، قوای سه گانه مجریه، مقننه و قضائیه، زیر نظر ولایت فقیه قرار داده شده و از ارکان حاکمیت وی محسوب می‌شوند:

«قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می‏شوند.»

بر این اساس،‌ با وجود اینکه ولی‌فقیه می‌توانست مانند ریاست قوه قضائیه و استانداران که انتخاب آنان در گرو رأی مستقیم مردم نیست، کارگزار ارشد نظام را به صورت مستقیم انتخاب کند (چنان که در ادوار گذشته این گونه بوده است)‌؛ لکن قانون‌گذار بنا بر علل و مصالحی، (که در انتخاب رئیس دولت از سوی مردم در سایر نظام‌های سیاسی مورد تأکید است)‌، فرایند انتخاب رئیس‌جمهور را منوط به دیدگاه فراگیر مردم کرده است. لکن این بدان معنا نیست که انتخاب و رأی اکثریت رأی دهندگان به مثابه علت تامه در ریاست جمهوری باشد، بلکه تنفیذ به مثابه متمم جعل یا رضایت ولی‌فقیه نسبت به انتخاب مردم صورت می‌گیرد و طبعاً ولی‌‌فقیه است رئیس‌جمهور منتخب (و نه دیگری)‌ را به این جایگاه، منصوب می‌کند.

 

ج) تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری، ذیل اختیارات ولی‌فقیه

۱ـ‌ ادله نصب

در پاسخ به این پرسش که: «آیا تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری منتخب مردم از جمله وظائف گریزناپذیر حاکم محسوب می‌شود و وی موظّف است حکم ریاست‌جمهوری را تنفیذ کند و حق استنکاف از آن را ندارد یا اینکه این امر در زمره اختیارات اوست و لذا قادر است در شرایط خاص، از این کار سرباز زند»، دو نگرش اساسی وجود دارند. این قضیه در گرو نگرش نسبت به خاستگاه مشروعیت حکومت است. برخی از منکران ولایت‌فقیه، عنایت به خاستگاه مردمی حکومت را مد نظر قرار می‌دهند و لذا با فقدان دایره اختیارات ولی‌فقیه، وی را ملزم به تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری منتخب مردم می‌دانند.(۳) با توجه به مطالبی که در خصوص جایگاه رهبری در نظام اسلامی گفته شد، مشروعیّت نظام و کارگزاران آن در گرو تصویب ولی‌فقیه است و قوای سه گانه نظام اسلامی جز با استناد به رهبری، در تصدی منصب حکومتی خویش مشروعیت ندارند. از همین رو، مسئول قوه قضائیه مستقیماً توسط رهبری منصوب می‌شود، قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی توسط شورای نگهبانی تأیید می‌شوند و شکل قانونی به خود می‌گیرند که نیمی از اعضای آن (فقها) مستقیماً توسط رهبری منصوب و نیم دیگر (حقوقدانان) توسط رئیس قوه قضائیه (که خود منصوب رهبری است) پیشنهاد می‌شوند. ریاست قوّه مجریه منتخب مردم هم می‌بایست به رهبری مستند شود و نقش و جایگاه موثر، محوری و واقعی رهبری در دو قوّه قضائیه و مقنّنه، باید در قوّه مجریه هم موثر و واقعی باشد و صورت تشریفاتی نداشته باشد.

بر همین اساس است که امام خمینی، مشروعیت ریاست‌جمهوری در تصدی امور حکومتی را در گرو نصب از جانب فقیه دانسته است:

«رئیس‌جمهور اگر با نصب فقیه نباشد، غیرمشروع است. وقتى غیرمشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت از او اطاعت طاغوت است و وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتى از بین مى‏رود که کسی به امر خداى تبارک و تعالى نصب بشود.»(۴)

ایشان در موارد دیگری، ضمن همراهی دو واژه «تنفیذ» و «نصب»، ماهیت تنفیذ را از سنخ نصب دانسته و در احکامی که در تنفیذ ریاست‌جمهوری آقایان بنی‌صدر و رجایی نگاشتند، با عنایت به ضرورت تنفیذ احکام ریاست جمهوری آنان، این دو را به این سمَت منصوب کردند:

«حسب آنکه مشروعیت آن (ریاست‌جمهوری) باید به نصب فقیه جامع‌الشرایط باشد، اینجانب به موجب این حکم، رأى ملت را تنفیذ و ایشان را به این سمت منصوب کردم‏.»(۵)

لذا تنفیذ از اختیارات حاکم و نه از وظائف وی است. از همین روی تنفیذ نه امری تشریفاتی بلکه امری واقعی است. زیرا:

اوّلاً: مراد از تنفیذ، امضای یک امر از سوی کسی است که حق امضای آن را دارد، نه اینکه موظف به امضای آن باشد. طبعاً ولی‌فقیه به عنوان سند مشروعیّت نظام اختیار دارد حکم رئیس‌جمهور منتخب مردم را تنفیذ کند و به این ترتیب به اعمال رئیس‌جمهور و قوّه مجریّه مشروعیّت ببخشد. لذا اجبار ولی‌فقیه و موظف کردن او به امضای حکم ریاست‌جمهور با ماهیت تنفیذ در تضاد است.

ثانیاً: با توجه به تعریف تنفیذ، از آنجا که مقتضای نصبِ فردی به عنوان ریاست‌جمهوری این است که حاکم با اختیارات تام، کسی را به منصبی بگمارد؛ در صورت اجبار، عنوان «نصب» صادق نیست، لذا در صورت وظیفه انگاشتن حکم تنفیذ برای رهبری، عنوان تنفیذ نیز صحیح نیست.

طبیعتاً مراد از حق تنفیذ ریاست‌جمهوری برای رهبری، اضافه کردن فرایندی تشریفاتی به سایر مراحل نیست. بلکه با توجه به این که اقدامات رئیس‌جمهور، دخالت در حقوق و تکالیف مردم  و این امر نیازمند اِذن ولی امر است، لذا این إذن در قانون اساسی تحت عنوان تنفیذ مورد توجه قرار گرفته و مراد قانون‌گذار این است که بدون امضا و تنفیذ رهبری، ریاست‌جمهوری رسمیت پیدا نمی‌کند و رئیس‌جمهور شرعاً و قانوناً نمی‌تواند در امور اجرایی دخالت کند.

طبعاً ولی‌فقیه هم با توجه به اینکه خود، انتخاب رئیس‌جمهور را در گرو فرایند مذکور قرار داده است،‌ نمی‌تواند به نتیجه آن نیز بی‌اعتنا باشد و حکم ریاست‌جمهوری‌ رئیس‌جمهور منتخب را صادر نکند و یا فرد دیگری را منصوب کند.

 

۲ـ تقیّد مشروط تنفیذ

از جمله اموری که می تواند دلیل و شاهدی بر قرار گرفتن حکم تنفیذ ریاست‌جمهوری ذیل اختیارات ولی‌فقیه باشد، وجوه مندرج در احکام تنفیذ رؤسای‌جمهور است که بر اساس آنها، رهبران انقلاب (اعم از امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای) تنفیذ خود را به اموری مقید و تصریح کردند که تنفیذ آنان مشروط و محدود به این است که رئیس‌جمهور موازین شرعی را رعایت کند و به موازین قانونی نظام پایبند باشد.

از این روی، برخلاف دیدگاهی که تنفیذ را ذیل وظائف ولی‌فقیه قرار می‌دهد و وی را موظّف به امضای رأی مردم می‌کند، احکام صادره از سوی ولی‌فقیه در تنفیذ ریاست‌جمهور، نه به صورت مطلق، بلکه مشروط و مقیّد به امور خاصی از جمله عمل به موازین اسلامی و تبعیّت از قانون اساسی است و طبیعتاً رئیس‌جمهور در صورت عدم مراعات این امور،‌ فاقد مشروعیت خواهد بود.

بر این اساس، هرچند صلاحیت کاندیدا پیش از انتخابات به‌ وسیله شورای نگهبان احراز می‌شود و این شورا صحت انتخابات را نیز تأیید می‌کند، ‌اما به هر دلیلی ممکن است رهبری «با در نظر گرفتن مصالح کشور» یا «دریافت نکاتی جدید از منتخب مردم که مخفی مانده بود»، از تنفیذ حکم رئیس‌جمهور خودداری کند. هر چند در تاریخ انقلاب اسلامی و ده دوره ریاست‌جمهوری هنوز چنین موردی اتفاق نیفتاده و ممکن است تا سالیان دراز دیگر نیز چنین قضیه‌ای تحقق نیابد؛ لکن این حق، برای رهبری (که خود با واسطه و توسط خبرگان منتخب مردم، انتخاب می‌شود) وجود دارد تا در صورت لزوم، به خاطر تأمین مصلحت جامعه، بتواند از حق خود استفاده کند.

 

پی‌نوشت:

۱- جمعى از پژوهشگران، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت(ع)، ج‌۲، ص۶۴۳٫

۲- مصباح یزدی، محمدتقی، نظریه سیاسی اسلام، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۷۸ش، ج۲٫ص ۴۰٫

۳- در نشریه عصر ما مقاله‌ای به قلم سعید حجاریان منتشر و در آن مقاله تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری از سوی رهبر انقلاب، «امری صوری و تشریفاتی» معرفی شده است. وی در آن مقاله اظهار داشته: «اگر تفویض حق و اختیاری هم صورت می‌گیرد از ناحیه مردم و منبعث از حق حاکمیت ملت و قوای ناشی از آن است.» وی در ادامه بر این باور تأکید کرده که: «اینکه اختیارات رئیس‌جمهوری منبعث و ماخوذه از ولایت مطلقه فقیه است، توهمی بیش نیست.»

۴- امام خمینی، صحیفه امام، ج‏۱۰، ص ۲۲۱٫

۵- امام خمینی، صحیفه امام، ج‏۱۲، ص: ۱۳۹، حکم تنفیذ ریاست‌جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر، و نیز ر.ک: صحیفه امام، ج۱۵، ص۶۷، حکم تنفیذ ریاست‌جمهوری شهید رجایی.

29دسامبر/21

قیصر در آتش نفت‌کش‌ها

مقدمه

لبنان از جمله کشورهای دنیاست که از دیرباز اقتصاد مبتنی بر تجارت و داد و ستد دارد. سیاست‌گذاران این کشور به دلیل موقعیت جغرافیایی آن سعی کرده‌اند تا آن را به مرکز تجارت بین شرق و غرب و ترانزیت کالاها به اروپا و بالعکس تبدیل کنند. همچنین لبنان از مراکز مهم بانکداری و گردشگری  غرب آسیاست و در نتیجه تحولات خارجی بر اقتصاد آن تاثیرات عمیقی بر جای می‌گذارد. خصوصاً پس از سال ۱۹۴۸ و تشکیل رژیم صهیونیستی، لبنان که همسایه شمالی آن بود تحت تأثیر مستقیم رخدادهای همسایه جنوبی قرار گرفت و حضور و نفوذ صهیونیست‌ها که عروس خاورمیانه را به عنوان عمق استراتژیک خود می‌خواستند، این کشور را به عرصه جنگ داخلی تبدیل کرد.

در سال ۱۹۸۲ ارتش یهود به بهانه حضور چریک‌های سازمان آزادی‌بخش فلسطین در لبنان به این کشور حمله کرد و تا حومه بیروت آمد؛ اما در جنوب پایتخت با جوانان شیعه مذهبی با سلاح‌های اندک و ابتدایی مواجه شد و نتوانست پایتخت را تصرف کند. نکته جالب این بود که گروه‌های فلسطینی، جنبش امل و چریک‌هایی با عقاید چپ نتوانستند  در برابر اسرائیل مقاومت خاصی انجام دهند و در نتیجه این رژیم دو رئیس جمهور مدنظرش را در لبنان بر سر کار آورد.

مقاومت اسلامی که رزم جوانانش در برابر صهیونیست‌ها چشم‌ها را به خود خیره کرده بود با پیوستن نیروهای مذهبی جنبش امل، حزب الدعوه و… رسماً در منطقه بقاع شکل گرفت و توانست با عملیات‌هایش علیه صهیونیست‌ها نامی پرآوازه برای خودش دست و پا کند. حجم عملیات‌های مقاومت حزب‌الله که از حمایت‌های ایران برخوردار بود در سال‌های دهه ۹۰ به اوج رسید و در نتیجه صهیونیست‌ها مجبور شدند دو نبرد بزرگ را برای نابودی مقاومت آغاز کنند. ابتدا عملیات تسویه حساب که در سال ۱۹۹۳ انجام گرفت و دیگری عملیات خوشه‌های خشم در سال ۱۹۹۶؛ اما نتایج کاملاً خلاف خواست صهیونیست‌ها بود و محبوبیت مقاومت فزونی یافت.

در سال ۱۹۹۷ سید هادی فرزند ارشد دبیرکل سوم حزب‌الله یعنی سید حسن نصرالله در نبرد با اسرائیل به شهادت رسید و مردم لبنان عمق اخلاص، از خودگذشتگی و روحیه شهادت‌طلبی رهبر این جنبش را ستودند و در نتیجه مقاومت لبنان به محبوب‌ترین گروه مبارز با اسرائیل تبدیل شد. حجم عملیات‌های چریکی حزب‌الله هزینه‌های مادی و تلفات ارتش اشغالگر اسرائیل را به‌شدت افزایش داد و در نتیجه این رژیم در سال ۲۰۰۰ بدون به دست آوردن اندک امتیازی یک‌طرفه عقب‌نشینی کرد‌؛ اما اسرائیل از برخی نقاط دیگر که البته مساحت ‌کمی داشتند عقب‌نشینی نکرد و چند شهروند لبنانی را به اسارت گرفت. در نتیجه سید حسن نصرالله بارها وعده آزادی آنها را داد و در همین راستا «سرهنگ حنان تننباوم» را به اسارت گرفت تا آنها را با اسرای لبنانی از جمله سمیر قنطار (باسابقه‌ترین اسیر لبنانی در بند صهیونیست‌ها) مبادله کند؛ اما اسرائیل برخلاف وعده‌هایش سمیر قنطار را آزاد نکرد تا حزب‌الله مجبور شود در سال ۲۰۰۶ عملیات الوعد الصادق را جهت رهایی وی انجام دهد.

در واکنش، اسرائیل نهایت تلاش خود را کرد تا با گسترده‌ترین حمله تاریخ خود به لبنان، به‌زعم خود کار حزب‌الله را یکسره کند و قطعنامه ۱۵۵۹ را به اجرا درآورد؛ اما پس از ۳۴ روز نبرد ناکام‌ترین جنگ تاریخ خود را به پایان رساند و حزب‌الله نه تنها نابود نشد، بلکه به قدرت مسلط لبنان در کنار ارتش تبدیل و محبوبیتش جهانی شد. از آن پس تمرکز غرب و آمریکا که متحد اصلی اسرائیل بود بر حامیان حزب‌الله معطوف شد و بحران سوریه پدید آمد؛ اما باز هم محور مقاومت ایستادگی کرد و در نتیجه آخرین ابزار آمریکا تحریم و حصر اقتصادی همه جانبه دولت‌ها و کشورهای محور مقاومت بود.

 

تحریم اقتصادی راهکار نهایی آمریکا

در همین راستا با اجرای تحریم‌های قیصر، ارزش پول سوریه به‌شدت کاهش پیدا کرد و مشکلات آن فزونی یافت؛ اما با توجه به جنگ داخلی، مردم تأثیراتش را چندان احساس نکردند، زیرا در آن مقطع ایجاد امنیت مهم‌ترین خواست مردم سوریه بود.

اما برعکس مردم رفاه‌طلب لبنان که معمولاً وضع مالی مناسبی داشتند و اقتصادشان ‌مبتنی بر تجارت بود با توجه به ارتباط‌شان با سوریه، به‌شدت تحت تأثیر این تحریم‌ها قرار گرفتند. سیاست آمریکا فشار حداکثری به مردم این کشور بود تا بتواند آنان را علیه مقاومت بشوراند؛ لکن لبنانی‌ها حاضر نشدند از مقاومت دست بردارند و رئیس جمهور و رئیس مجلس و ارتش لبنان ‌حمایت قاطع خود را از حزب‌الله نشان دادند.

لبنان از جمله وارد کنندگان سوخت بود و تحریم‌های قیصر موجبات تحریم شرکت‌ها و تجار سوخت لبنان شد و در نتیجه نارضایتی‌ها اوج گرفت. تجار و شرکت‌های وارد کننده سوخت به هر دری زدند تا بتوانند بنزین و گازوئیل مورد نیاز کشورشان را تأمین کنند؛ اما هشدارهای آمریکا چنان بر کشورهای صادرکننده اثرگذار بود که حاضر نشدند حتی در برابر قیمت‌های بالاتر سوخت به لبنانی‌ها بفروشند. در نتیجه دبیرکل حزب‌الله صریحاً اعلام کرد اگر بحران سوخت حل نشود از جمهوری اسلامی خواهد خواست در ازای دریافت لیره از تجار لبنانی نفت و مشتقات آن را به آنان بفروشد.

در نهایت معامله انجام شد و سید حسن نصرالله همچنین تهدید کرد از لحظه حرکت این ناقلات نفتی، آنان جزو خاک لبنان هستند و هرگونه عمل تخاصم‌آمیزی علیه آنها با واکنش نظامی شدید حزب‌الله روبرو خواهد شد. البته تهدیدات حزب‌الله به همین‌ جا منتهی شد، زیرا از این حرکت قصد تبلیغاتی نداشت و صرفاً در تلاش بود تا تقاضاهای سوختی شهروندان مرتفع شوند و چرخ اقتصاد لبنان از حرکت نیفتد. در نتیجه نفتکش‌ها بدون مزاحمتی از روبروی سرزمین‌های اشغالی فلسطین و ناوگان دریایی آمریکا عبور کردند، اما آنها نتوانستند مانع از شکستن تحریم‌هایی شوند که خود وضع کرده بودند، زیرا از عواقب برخورد با حزب‌الله کاملاً آگاهی داشتند و هیچ کدام آماده درگیری نظامی در سطح گسترده نبودند؛ بالأخص که آمریکا در سوریه و عراق مرتباً هزینه داده و اصلاً تمایل ندارد بحران لبنان را به سمت درگیری نظامی سوق دهد. در نتیجه نفتکش‌ها وارد بندر بانیاس سوریه شدند و محموله آنها از طریق تانکر به لبنان ارسال شد.

اما این رخداد چند تأثیر بسیار مهم و راهبردی در معادلات منطقه‌ای بر جای نهاد، از جمله:

۱- تحریم‌های آمریکا علیه لبنان ترک برداشت و ایران این جرئت را به خود داد تا اولاً حصر اقتصادی لبنان را بشکند و متحد راهبردی خود در این کشور را تقویت کند و به محبوبیت خود در عروس خاورمیانه بیفزاید. ثانیاً تحریم‌های آمریکا به لبنان را استهزا و این پیام را به کشورهای دنیا ارسال کرد که جمهوری اسلامی در هر شرایطی از متحدان خود پشتیبانی خواهد کرد.

 

۲- این اقدام ایران که تأثیر خود را بر جامعه لبنانی گذاشت، ایالات متحده را به‌شدت منفعل و آشفته و از ترس گسترش نفوذ جمهوری اسلامی اعلام کرد که گاز و برق لبنان را تأمین خواهد کرد، در حالی که تا روز قبل از حرکت نفتکش‌ها، حاضر به دادن چنین امتیازی نبود.

 

۳- ایضاً آمریکایی‌ها برای دریافت وام از صندوق بین‌المللی پول، به لبنان چراغ سبز نشان دادند و این رخداد به‌وضوح نشان ‌داد که تحریم‌ها علیه عروس خاورمیانه  می‌شود.  ایالات متحده و متحدان منطقه‌ای‌اش متوجه این نکته شده‌اند که تحریم‌ها نیز نخواهد توانست حزب‌الله را منفعل کند و واکنش راکتی ماه گذشته در منطقه حاصبیا حاکی از اقتدار حزب‌الله در دفاع از کیان و تمامیت ارضی لبنان‌ بود.

۴- جمهوری اسلامی عمق استراتژیک محور مقاومت است و حزب‌الله در خط مقدم این‌ محور و اسرائیل قرار گرفته است؛ لذا تهران از هیچ تلاشی برای تقویت و پشتیبانی از جبهه نبرد با اسرائیل کوتاهی نخواهد کرد.

 

۵- پس از این رخداد (شکست حصر اقتصادی لبنان) بود که دولت نجیب میقانی تشکیل شد و ۱۳ ماه خلاء سیاسی در این کشور پایان ‌یافت. چه بسا اگر اقدام ایران نبود، آمریکا همچنان تحریم‌هایش را با قدرت ادامه می‌داد و توافق بر سر کابینه نیز حاصل نمی‌شد، زیرا نجیب میقاتی فردی نیست که در هر شرایطی ریاست وزرا را بپذیرد.‌

 

۶- پرستیژ بین‌المللی و اقتدار ایران و دست برتر جمهوری اسلامی و محور ضد اسرائیلی در این ماجرا به‌شدت افزایش یافت و همگان متوجه این حقیقت شدند که این ‌محور نه با فشارهای اقتصادی فروخواهد پاشید و نه با اقدامات نظامی و امنیتی.

 

۷- به سلامت رسیدن نفتکش‌ها و عدم مزاحمت آمریکا و اسرائیل برای آنان بار دیگر نشان داد معادله قدرت و توازن وحشت شکل گرفته در منطقه غرب آسیا تحت تأثیر تحریم‌های آمریکا و اقدامات دولت‌های غربی، عبری و عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس قرار نگرفته و جمهوری اسلامی کماکان قدرت اول در غرب آسیاست و می‌تواند ایالات متحده و حامیانش را به چالش بکشد.

 

نتیجه‌گیری

در نهایت باید گفت رخداد ارسال سوخت از ایران به لبنان فراتر از یک معامله عادی است و به چالش کشیدن اعتبار تحریم‌های ایالات متحده و تصمیمات آن را یادآوری می‌کند و همچنین نشان می‌دهد جمهوری اسلامی زیر بار نظم مدنظر آمریکا نخواهد رفت. آثار آن نیز در کوتاه‌مدت، میان مدت و بلندمدت قابل بررسی است.

در کوتاه‌مدت لبنان از حرکت به سمت فروپاشی اقتصادی نجات یافت و موقعیت حزب‌الله و جریان ۸ مارس تحکیم و بالعکس از قدرت حامیان آمریکا و جریان ۱۴ مارس کاسته شد و قدرت بازدارندگی حزب‌الله در راستای دفاع از منافع ملی لبنان به رخ جهانیان کشیده شد.

نکته جالب این بود که ضمانت کشتی‌ها را حزب‌الله بر عهده گرفت نه ایران. این اقدام به معنای این بود که حزب‌الله خود می‌تواند یک بازیگر تأثیرگذار در سطح منطقه باشد و صرفاً یک نیروی مبارز با اسرائیل نیست.

در میان‌مدت و بلندمدت جایگاه محور مقاومت به‌شدت ارتقا یافت و از این به بعد دنیا حساب دیگری روی این محور و اضلاع آن باز خواهد کرد. نکته مهم اینکه حزب‌الله یک دولت نیست، بلکه یک حزب و جنبش مقاومت است که می‌تواند در سطوح ملی و بین‌المللی ایفای نقش کند و قدرت‌های بزرگ منطقه و فرامنطقه‌ای را به چالش بکشد.

29دسامبر/21

دوگانگی برخورد مجامع بین‌المللی با نقض حقوق بشر در نیجریه

  1. دنیای امروز دنیای شگفتی‌هاست. میلیون‌ها انسان در غرب برای کشته شدن یک سگ یا چند گربه یا چند پرنده غمگین می‌شوند؛ ولی برای ذبح انسان‌ها غمی نمی‌خورند. مدعیان دروغین حقوق بشر در دنیا به خاطر اینکه حیوانی به‌نحو نامتعارف آزار و اذیت می‌بیند و یا کشته می‌شود – که البته ما هم می‌گوییم نباید این اتفاق بیفتد – و یا اگر یک چشم آبی آمریکایی و اروپایی ناخنش خراشیده شود، سر و صدا و جنجال به پا و همه دنیا را بسیج می‌کنند؛ همه شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها و مطبوعات و فضای مجازی را پای کار می‌آورند؛ شخصیت‌های مشهور هنری ورزشی سیاسی اجتماعی را به خط می‌کنند؛  کمپین‌های میلیونی به راه می‌اندازند و طرفداری خود را از حقوق بشر در بوق و کرنا می‌کنند. حتی سیاستمداران و دولتمردان کشورهای مختلف اظهارنظر و آن اقدام را محکوم می‌کنند؛ ولی از کشته شدن صدها و میلیون‌ها انسان محروم و مستضعف در نقاط مختلف دنیا خم به ابرو نمی‌آورند و حتی زحمت بیان یک کلمه و یک جمله و صدور یک بیانیه به عنوان محکومیت را به خود نمی‌دهند.

ما با چنین پدیده‌ای در دنیا مواجه هستیم.

در دنیای امروز همه چیز حول محور دلار می‌چرخد.  قدرت‌های بزرگ ملاک و معیارشان در اجرای حقوق بشر و حقوق بین‌الملل منافع آنهاست؛ منافع نامشروعی که انگیزه اقدام آنها در حوزه حقوق بشر می‌شود. از منظر قدرت‌های بزرگ استکباری، انسان‌ها یا با آنها هستند یا علیه آنها. دولت‌ها یا با آنها هستند یا علیه آنها. نقض حقوق بشر در دولت‌های همسو و وابسته به آنها نادیده گرفته می‌شود و در دولت‌هایی که همسو و هماهنگ با آنها نیستند، بادقت رصد می‌شود و از کاه، کوه ساخته می‌شود و به‌نحو شگفت‌انگیزی بزرگ‌نمایی  و به‌شدت محکوم می‌شود.

آنها در حقوق بشر و حقوق بین الملل سیاست‌ها و معیارهای دوگانه دارند. حقوق بشر ابزار تأمین منافع نامشروع آنان است. در یک قضیه و مسئله واحد دو گونه موضع‌گیری می‌کنند. یا جار و جنجال به راه می‌اندازند و یا سکوت مطلق. اگر حادثه‌ای در کشوری که همسو با منافع نامشروع آنهاست اتفاق بیفتد مطلقاً سکوت مطلق می‌کنند؛ ولی اگر در کشور  غیر همسو با آنها روی بدهد، و هیاهو به راه می‌اندازند و همه نهادهای بین المللی را تحریک می‌کنند و پای کار می‌آورند؛ اعلامیه و قطعنامه صادر می‌کنند؛ محکوم می‌کنند؛ تحریم می‌کنند و افکار عمومی جهان را علیه آن دولت می‌شورانند و در سازمان ملل از همه ظرفیت‌های حقوق بشر و حقوق بین‌الملل علیه آن دولت استفاده می‌کنند و آن را تا مرز نابودی  و فروپاشی کامل پیش می‌برند.

  1. رهبر معظم انقلاب درباره شیخ ابراهیم زکزاکی می‌‌فرمایند: «مصلح تقریبی مؤمن». او مصلحی است که قصد اصلاح جهان آلوده به شرک و الحاد و فساد را دارد. اصلاح‌گری است که در تقریب بین مذاهب و ادیان گوناگون سخت می‌کوشد و مؤمنی است که ایمان را نه در لفظ و گفتار، بلکه با رفتار و منش و اخلاق اسلامی به مردم جامعه خود ارائه می‌کند. این‌گونه است که او با دست خالی و بدون عِدّه و عُدّه و تنها با اندیشه الهام گرفته از تفکر امام خمینی(ره) در آفریقا به گسترش اسلام ناب محمدی می‌پردازد و انسان‌های محروم و تشنه حقایق اسلام را شیفته خود می‌کند و خاری می‌شود در گلوی تفکر الحادی غربی و صهیونیستی و وهابی و….

شیخ زکزاکی و طرفدارانش فقط در راه اندیشه و بیان نظرات خود حرکت می‌کنند و فقط فعالیت‌های مذهبی عام‌المنفعه و انسان‌دوستانه انجام می‌دهند. تظاهرات مسالمت‌آمیز ترتیب می‌دهند و هیچ حرکت مسلحانه‌ای را انجام نمی‌دهند و هیچ اقدام تخریبی و تروریستی‌ای را مرتکب نمی‌شوند؛ ولی به‌رغم این نوع رفتار، ارتش نیجریه در دو سال پیاپی با هجوم وحشیانه خود هزاران نفر از طرفداران شیخ زکزاکی را مظلومانه به شهادت رسانده است. این خون‌های پاک زمینه‌ساز رشد و بالندگی اندیشه‌های امام راحل در آفریقا ‌شده و قلب‌ میلیون‌ها انسان پاک را فتح کرده است. انسان‌هائی که زمینه‌ساز رهایی انسان محروم  آفریقایی از بردگی و استعمار غرب و شرق و ازالحاد و تحجر شده‌اند.

دولت نیجریه به دستور اربابان خود با شیخ زکزاکی و مردم مظلوم طرفدار او چنین برخوردی دارند؛ در حالی که گروه‌هایی چون «بوکوحرام» و گروه‌های دیگر وهابی که در نیجریه مسلح‌‌ و به تبلیغ افکار تکفیری خود مشغول‌اند؛ هر سال صدها هزار انسان بیگناه را می‌کشند یا می‌ربایند و شکنجه می‌کنند و از بین می‌برند؛ به‌نحو شگفت‌انگیزی از مصونیت برخوردارند؛ مصونیتی که دولت و ارتش وابسته این کشور به آنها داده است.

نفوذ عربستان و اندیشه وهابی و تکفیری در این کشور به شیخ زکزاکی اجازه فعالیت نمی‌دهد .از سوی دیگر غربی‌ها هم با این جنبش موافق نیستند، زیرا این جنبش منافع نامشروع آنها را در آفریقا نشانه گرفته است. صهیونیست‌ها  نیز خواستار نابودی اندیشه زکزاکی  هستند که مبتنی است بر نفی اشغال و تجاوز رژیم غاصب قدس شریف. هر حرکتی که برای فلسطین و برای محرومان و مستضعفان در منطقه خاورمیانه و جهان  دل می سوزاند و از آنها حمایت می‌کند، از منظر آنها خطرناک است و باید نابود شود. لذا نهضت زکزاکی از سه جهت مورد حمله واقع می‌شود. محور غربی، محور عبری و محور عربی.

مثلث غربی عبری و عربی با دیدگاه‌های شیخ زکزاکی که ملهم از دیدگاه انقلابی خمینی کبیر و مبتنی برآزادی و رهایی مستضعفان و محرومان جهان است، مخالف‌اند و با تمام قوا برای نابودی این تفکر تلاش می‌کنند. بر این اساس ارتش نیجریه با حمایت غربی‌ها وصهیونیست‌ها و وهابی‌ها در سالگرد روز قدس در دو سال پیاپی به طرفداران مظلوم بی‌گناه و بی‌دفاع شیخ زکزاکی حمله بردند و آنها را از دم تیغ گذراندند. آنان در دو حادثه متوالی شش فرزند پسر او را به شهادت رساندند؛ خواهر او زنده زنده در آتش سوزانده شد؛ فرزندان دیگر او هم مجروح شدند و خود او و همسرش نیز در آستانه مرگ قرار گرفتند.

 

  1. قدرت‌های بزرگ در یک توافق نانوشته انسان‌ها را به دو دسته انسان‌های درجه یک و درجه دو تقسیم کرده‌اند. زمانی که مردم آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین کشته می‌شوند، هیچ اتفاقی در دنیا نمی‌افتد، اما زمانی که یک آمریکایی یا اروپایی جراحت کوچکی برمی‌دارد، همه نهاد‌های بین المللی و قدرت‌های بزرگ فریادشان بلند می‌شود.

لذا برخورد قدرت‌های بزرگ با اصل حقوق بشر یک برخورد دوگانه است. اگر ملاک انسان بودن فرد است، مسلمان میانماری و یا ایزدی کرد  نباید با دیگری فرق داشته باشد. افغانی‌ها، عراقی‌ها، سوری‌ها، یمنی‌ها و بحرینی‌ها هم انسان هستند، ولی اینها اصلا دیده نمی‌شوند. از منظر منافع نامشروع آمریکا و قدرت‌های غربی انسان‌ها دو دسته‌اند.

همه اینها ما را به این نتیجه می‌رساند که حوزه فکری و فلسفی و نظری حقوق بشر از حوزه اجرای آن جداست. حقوق بشر در حوزه اجرا متأسفانه تحت سیطره سیاست، ثروت و قدرت است و از این روی دچار ضعف و سستی شده است.

جنگ یمن، جنگ سوریه، اوضاع نابه‌سامان بحرین و بحران‌های گذشته عراق و افغانستان به‌خوبی ناکارآمدی اجرای حقوق بشر را نشان می‌دهند. فلسطین هم که سال‌های سال است که زخم چرکینی بر پیکره حقوق بشر است و در آن، نقض مداوم، مسمتر، سیستماتیک و بنیادین حقوق بشر توسط یک رژیم جعلی رخ می‌دهد، اما همه نهادهای حقوق بشری، قدرت‌های بزرگ و نهاد‌های بین‌المللی و سازمان ملل که متولی اصلی صلح و امنیت است، در سکوت کامل به سر می‌برند.

  1. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ موجی از گرایش جوانان و نخبگان جهان به انقلاب رخ داد و بسیاری از جهانیان به شوق دیدار با امام خمینی به ایران آمدند. در این میان جوانانی از غرب آفریقا نیز بودند که پس از ورود به ایران جذب حوزه‌های علمیه شدند. یکی از این شخصیت‌ها شیخ ابراهیم زکزاکی بود که پس از آشنایی با امام وارد حوزه علمیه شد و بعد از ورود به نیجریه توانست جامعه شیعه نیجریه را تأسیس کند. رشد تشیع در این منطقه پس از انقلاب اسلامی آغاز شد. جامعه شیعه نیجریه بر خلاف دیگر کشورهای غرب آفریقا تحت فشار دولت و ارتش بود.(۱)

نیجریه پرجمعیت‌ترین کشور قاره‌ آفریقاست و در غرب آن قاره قرار دارد. پایتخت آن آبوجا و بزرگ‌ترین شهر آن لاگوس است. جمعیت این کشور ۱۷۰ میلیون‌ نفر‌ و زبان‌ رسمی آن انگلیسی و زبان مردم آن هوساست. حدود ۸۵ میلیون‌ نفر از مردم نیجریه مسلمان و بقیه مسیحی یا بی‌دین هستند. این کشور  با وجود برخورداری از منابع سرشار نفت در فقر‌ به‌ سر می‌برد.

فضای فرهنگی سیاسی نیجریه تابلویی رنگارنگ از فرهنگ ادیان است. حداقل نیمی از جمعیت این کشور مسلمانند. در حال حاضر نیجریه با جمعیتی بیش از ۸۵ میلیون مسلمان، یکی از جوامع اسلامی بزرگ در غرب آفریقاست. در نیجریه، به‌خصوص در قسمت شمالی آن فرقه‌های مختلفی از مسلمانان حضور دارند، یکی از شناخته شده‌ترین گروه‌های سیاسی مذهبی نیجریه «الحرکه الاسلامیه فی نیجریا»ست که از نفوذ و قدرت بسیاری در این کشور برخوردار است و موجب رونق تشیع در نیجریه شده است.(۲)

 

  1. شیخ ابراهیم ‌‌بن یعقوب‌‌ بن‌ علی‌‌ بن‌ تاج‌الدین‌‌ بن حسین زکزاکی در پنجم ماه می‌۱۹۵۳ (۱۳۳۲شمسی‌) در‌ شهر‌ زاریای نیجریه در یک خانواده مذهبی متولد شد. شیخ ابراهیم در خانواده‌ای به‌ دنیا‌ آمد‌ که فعالیت سیاسی و ضد استعماری در آن پیشینه دیرینه دارد و جد شیخ زکزاکی از‌ فقهای عصر و زمانه خود و از مبارزان بااستعماردر آفریقا بود که از‌ موریتانی‌ به نیجریه آمده بود. هرچند او سید و از نوادگان اهل بیت(ع) بود، اما چون‌ در‌ نیجریه هر عالمی را شیخ می‌گفتند، او را هم شیخ می‌گفتند.

سید ابراهیم تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس‌ سنتی‌ قرآنی‌ و اسلامی آغاز کرد و تا سن ۱۶ سالگی در مرکز یادگیری شهر تاریخی‌ زاریای‌ نیجریه مشغول به تحصیل بود. او در مدرسه ابتدایی رسمی شرکت نکرد. اولین‌ تجربه‌ وی با آموزش رسمی در سال ۱۹۶۹ در مدرسه عربی استان زاریا شروع شد که در آن‌ مقامات‌ محلی شهر، معلمان عربی را برای مدارس ابتدایی خود تعلیم می‌دادند. او‌ از‌ سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۵ در مدرسه معروف‌ مطالعات‌ عربی‌ «کانو» تحصیل کرد. این‌ مدرسه‌ در سال ۱۹۳۴ به عنوان مدرسه حقوق نیجریه شمالی تأسیس شد و «مادر‌ دانشگاه بایرو» شناخته می‌شد. تقریباً‌ تمام‌ قضات بزرگ‌ شمال‌ نیجریه‌، فارغ‌التحصیل‌ این مدرسه هستند.

او عضو فعال جامعه دانشجویی مسلمانان  در‌ دانشگاه‌ و در سطح ملی بود. در سال‌ ۱۹۷۸‌، با سمت دبیر‌ کلی جامعه‌ دانشجویی مسلمانان همان‌ دانشگاه‌ به عنوان مغز متفکر در پشت تظاهرات گسترده مردمی در حمایت از گنجاندن شریعت در‌ قانون‌ اساسی‌ نیجریه شناخته و در سال ۱۹۷۹ به عنوان‌ نایب‌رئیس‌ (امور‌ بین‌الملل‌) جامعه‌ دانشجویی‌ مسلمانان انتخاب شد.

وقتی یکی از استادان دانشگاه‌ احمد بلو برای تدریس به دانشگاه کمبریج منتقل شد، ابراهیم زکزاکی را به آنها معرفی کرد. آنها از ابراهیم زکزاکی دعوت ‌کردند به کمبریج برود و برای دانشجویان و اساتید‌ در‌ مورد آفریقا و راه نجات آن از دست استعمار و استثمار سخنرانی کند. با اولین سخنرانی، همه دانشگاهیان شیفته او شدند و این برنامه بارها و بارها تکرار شد. او در این سفرها‌ با‌ آقای مسعود شجره، رئیس حقوق بشر اسلامی انگلستان که آن موقع دانشجوی کمبریج بود آشنا شد. ارتباط او با آقای شجره باعث شد‌ که‌ اطلاعات او از ایران  بیشتر شود.

با شروع انقلاب اسلامی به رهبری‌ امام خمینی(ره) جریان انقلاب را دنبال و در اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به ایران سفر کرد. زکزاکی که از اهل سنت مالکی بود، پس از دیدار‌ با‌ امام خمینی‌(ره)، شیعه شد. رهبر‌ شیعیان‌ نیجریه درباره دیدارش با‌ امام راحل می‌گوید:  «حدود ۴۰ سال قبل، این افتخار را پیدا کردم تا در نخستین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به ایران سفر و در جشن‌های پیروزی انقلاب‌ شرکت‌ کنم. امام یک قرآن به من هدیه دادند و گفتند بروید و با این قرآن مردم نیجریه را به اسلام دعوت کنید.»

او بعد از بازگشت به نیجریه، مردم نیجریه را جذب تشیع کرد. علاقه به انقلاب و امام خمینی در بین مردم‌ نیجریه در‌ سال‌های اخیر به‌قدری افزایش یافته که شیعیان نیجریه به «خمینیون» معروف شده‌اند.(۳)

زینت ابراهیم در سال ۱۹۸۴ میلادی با شیخ‌ ابراهیم زکزاکی ازدواج کرد‌. او‌ که قبلاً خبرنگار و نویسنده مطبوعات بود، پس از ازدواج با شیخ زکزاکی، به یک عنصر شیعه، انقلابی، فعال و مجاهد تبدیل شد. حاصل ازدواج او با شیخ ابراهیم نه فرزند است که هفت نفر آنان پسر و دو نفرشان دختر بودند.

در روز قدس سال ۲۰۱۴ میلادی، مرداد ۱۳۹۳ شمسی‌، سه‌ پسر ابراهیم زکزاکی به همراه ۳۳ تن از شیعیان، در جریان حمله‌ نیروهای‌ نظامی نیجریه به راه‌پیمایان روز قدس کشته‌ شدند‌.

در سال ۲۰۱۵ میلادی ۱۴۳۷ق‌ (دی ماه سال۱۳۹۴ش)، ده‌ روز‌ پس از برگزاری راه‌پیمایی باشکوه‌ اربعین‌ در جریان برگزاری مراسم روز اول ربیعالاول از‌ سوی‌ جنبش اسلامی نیجریه، در حسینیه‌ بقیه‌الله‌ در‌ شهر زاریا، به‌ بهانه‌ بسته شدن راه بر‌ فرمانده‌ ارتش، نیروهای ارتش نیجریه به مراسم شیعیان حمله کردند و موجب‌ کشته‌شدن‌ حدود ۱۰۰۰ نفر و زخمی شدن ۷۰۰ نفر را شدند‌. در‌ همین روز‌ پس‌ از‌ حمله به حسینیه بقیه‌الله‌ و کشتار شیعیان، به خانه شیخ حمله شد و سه فرزند دیگر شیخ زکزاکی نیز به شهادت رسیدند.

سه پسر او در ژوئن ۲۰۱۴، هنگام راه‌پیمایی روز قدس به دست نظامیان نیجریه به شهادت رسیدند. او جمعا شش فرزند خود را در این راه از دست داده است. از فرزندان زکزاکی دو دختر به ‌نام‌های دکتر «نصیبه» و «سهیلا» و یک پسر باقی مانده‌اند. و خواهر شیخ هم زنده‌ زنده‌ در‌ اتاق‌ در‌ بسته سوخت.

در‌ جریان‌ حمله نیروهای ارتش نیجریه به خانه وی‌، شیخ و همسرش نیز تا حد شهادت زخمی شدند. در این‌ جنایت‌، شیخ‌ یک چشم خود را از دست داد‌ و بیش‌ از‌ ۵۰‌ ترکش‌ در‌ بدنش به جا ماند که هنوز خارج نشده‌اند. همسرش نیز ده‌ها ترکش در بدن دارد، به‌طوری که به دلیل تحریک ترکش‌ها نمی‌توانند خواب راحتی داشته باشد.

بر اساس حکم دیوان عالی نیجریه که در سال ۲۰۱۶ صادرشد، شیخ زکزاکی رهبر جنبش شیعیان باید فوراً آزاد می‌شد، ولی حکومت همچنان از آزادی او سر باز می‌زد تا اینکه او و همسرش که حدود  ۶ سال  در حصر خانگی و زندان به سر برده بودند در  ۲۸ ژوئیه ۲۰۲۱ از تمام موارد اتهامی تبرئه و آزاد شدند.

 

  1. ۶. شیخ ابراهیم همچون امام خمینی بر مبارزه با رژیم اشغالگر قدس تأکید داشت او و طرفدارانش به‌ عنوان حرکت اسلامی نیجریه شناخته می‌شوند. این تشکیلات‌ در هیچ جا به‌طور رسمی ثبت نشده است، ولی حدود ۲۰ میلیون نفر خود را عضو حرکت اسلامی نیجریه می‌دانند‌. هدف‌ حرکت‌ اسلامی نیجریه، آگاه ساختن مسلمانان از وظایفشان به عنوان افراد‌ و به عنوان یک جامعه است. شیخ به‌ویژه بر اهمیت مشارکت زنان در این جنبش تاکید می‌کند، امری که‌ در‌ جامعه‌ نیجریه مرسوم نبود و زنان اجازه فعالیت در امور مذهبی‌ را‌ نداشتند. جنبش اسلامی بیش از سیصد مدرسه ابتدایی و متوسطه دارد که عمدتاً‌ در‌ مناطق‌ شمالی این کشور واقع شده‌اند.

«المیزان» ارگان جنبش اسلامی پرخواننده‌ترین روزنامه نیجریه است و  به زبان هوسا منتشر می‌شود. برخی از مراسم‌ها در حرکت اسلامی جنبه تظاهرات دارند. برای‌ مثال راه‌پیمایی روز عاشورا و راه‌پیمایی اربعین و در مرحله بعد، راه‌پیمایی روز قدس از این جمله‌اند. گروه‌هایی از دانشجویان در برخی از اعیاد به بیمارستان‌ها سر می‌زنند‌ و ضمن‌ سرکشی‌ به بیماران برای کمک به کسانی‌ که‌ به خون نیاز دارند، خون می‌دهند. برخی اوقات تمام گروه، لباس متحدالشکل جنبش اسلامی نیجریه را‌ می‌پوشند‌. همچنین‌ در برخی از اعیاد مانند میلاد حضرت زهرا(س)، عده‌ای از دانشجویان به‌ زندانیان‌  نیازمند‌ سر می‌زنند و با کمک ‌های جمع‌آوری شده از افراد خیر، زمینه آزادی بعضی از آنان‌ را‌ فراهم‌ می‌سازند.

 

  1. ۷. شیخ زکزاکی که از زلال اندیشه‌های امام خمینی(ره) سیراب شده است، در آفریقا و نیجریه نهضتی را مبتنی بر اندیشه و ایمان و عمل صالح و اخلاق انسانی بنا نهاده است که هیچ نیرو و سلاحی جز اندیشه مبتنی بر حکمت و عقلانیت و منطق و عمل صالح و اخلاق انسانی و اسلامی ندارد. او با این رویکرد موفق شده است حدود ۲۰ میلیون انسان تشنۀ حقیقت آفریقا را با خود همراه کند.

امروز معیار حقوق بشر، وابستگی دولت‌ها به آمریکاست؛ یعنی هر اندازه که وابستگی دولتی به آمریکا بیشتر باشد؛ حمایت آمریکا از آن کشور بیشتر است؛ ولو  حقوق بشر را به هیچ وجه رعایت نکند. در حقیقت حقوق بشر ابزاری است برای آمریکایی‌ها برای رسیدن به اهداف نامشروعشان. به عنوان مثال حمایت از عربستان به عنوان بزرگ‌ترین ناقض حقوق بشر در جهان حامی سیاست‌های آمریکاست.

آمریکایی‌ها حتی تروریست‌ها را به تروریست‌های خوب و  بد تقسیم می‌کنند. اگر یک گروه تروریستی مثل داعش در راستای منافع نامشروع آنها اقدام و حرکت‌کند، از منظر آنها تروریست‌های خوبند. تروریست‌های بد کسانی هستند که اجازه نمی‌دهند آمریکا به منافع نامشروعش دست پیدا کند.

یکی از عجایب روزگار ما وارونگی جهان است. وارونگی به مفهوم اینکه وقتی این گزاره‌ها را کنار هم می‌چینیم دچار تعارض می‌شویم. داعش یک گروه تروریستی است و به اذعان رهبران آمریکا توسط این کشور ایجاد شد و ایران به عنوان یکی از کشورهای قربانی تروریسم، تقریباً تنها کشوری است که به‌طور واقعی با این پدیده شوم مبارزه می‌کند. آمریکا ایران را حامی تروریسم می‌داند و سردار دل‌ها، فرمانده مبارزه با تروریسم، سردار سلیمانی را  که به اذعان همه دنیا در خط مقدم  مبارزه قرار داشت و سال‌های سال با تروریسم و مصادیق آن، داعش، النصره، تحریرالشام و سایر گروه‌های تروریستی همچون القاعده و… جنگید، به شهادت می‌رساند.

در وارونگی همین بس که آمریکا که خود داعش را ایجاد  و از آن حمایت و به آن کمک مالی کرده است؛ قهرمان مبارزه با تروریسم را به جرم حمایت از تروریسم به شهادت ‌می‌رساند و سازمان‌هایی چون حزب الله لبنان، حشد الشعبی عراق، انصارلله یمن و….. را به اقدامات تروریستی متهم می‌کند.

۸- مثلث شوم غربی صهیونی و وهابی در پشت پرده تمام حوادث مرتبط با زکزاکی و حوادث مشابه علیه جریان مقاومت اسلامی در جهان قرار دارد و با اندیشه آزادی‌بخش و رهایی‌بخش مبتنی بر اسلام ناب محمدی مقابله می‌کند و در جنگی تمام عیار و با تمام قوا در صدد حذف این اندیشه و طرفداران آن است.

سال‌ها از کشتار وحشیانه و بی‌دلیل مردم بیگناه نیجریه توسط دولت این کشور و دستگیری همراه با شکنجه شیعیان و رهبر آنها می‌گذرد، اما متأسفانه همچنان شاهد سکوت مجامع بین‌المللی در مقابل نقض آشکار حقوق بشر هستیم. سکوتی شرم‌آور که بیانگر رسوایی مدعیان دروغین حقوق بشر اعم از سازمان ملل، دولت‌ها و نهادهای حقوق بشری  است. به‌راستی باید برای نقض‌های مکرر و مستمر حقوق بشر در جهان خون گریست.

در پایان باید بر این نکته تأکید شود که جرم زکزاکی و یارانش چیزی جز ترویج افکار و اندیشه‌های روشنی‌بخش و انقلابی شیعی نیست. جرم شیخ زکزاکی تعلیم و ترویج اندیشه مقاومت اسلامی و بیداری محرومان بر اساس اندیشه اسلام حقیقی و  برگرفته از مکتب ائمه معصومین (ع) و زمینه‌ساز ظهور منجی عالم و تشکیل حکومت عدل حضرت بقیه الله(عج) است.

با آرزوی وصول به این آرمان الهی.

 

پی‌نوشت:

۱- حکیم الهی، عبدالمجید، ۱۳۹۳٫

۲- Mustapha.2014.p 4

۳- سایت دانشنامه حوزوی ویکی فقه.

29دسامبر/21

تأملات سیاسی و اجتماعی تحولات عراق و جایگاه ایران در آن

عراق تنها «همسایه عرب» ایران است که با جمهوری اسلامی مرز زمینی دارد و از این‌ رو به دروازه ورود ایران به حوزه عربی تعبیر شده است. عراق، شامات،مصر، ایران، یمن و هند در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا صاحب تمدن‌های ناریخی هستند و عراق از این‌‌رو از بسیاری از کشورها ممتاز ممتاز می‌باشد. تمدن سومر، بابل، آکد، آشور و کلدانیان در این سرزمین و در کنار بین‌النهرین پدید آمده و روزگار گذرانده‌اند.

عراق در غرب آسیا پرجمعیت‌ترین کشور عرب هم به حساب می‌آید کما اینکه از نظر تمدن و ساخت دولت از بقیه کشورها دیرپاتر است. هم‌اینک هم می‌توان گفت از نظر برقراری حکومتی دموکراتیک، عراق سرآمد همه کشورها عرب غرب آسیا می‌باشد.

عراق اگرچه صاحب دیرپاترین حکومت‌ها بوده و سومر، آکد و آشور نخستین تمدن‌های باستانی چند هزار سال پیش از میلاد بوده‌اند، اما این سرزمین پس از آن بخشی از قلمرو هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان، ساسانیان و امپراتوری روم بود. با پیروزی اعراب مسلمان بر پادشاهی ساسانی، عراق به‌مرور موقعیت مرکزی شد. این سرزمین در زمان امیرالمؤمنین و امام مجتبی«علیهم‌السلام» مرکز خلافت پهناور اسلامی گردید و حکمرانی «کوفه» بر شبه‌جزیره، ایران، هندوستان،آسیای میانه، قفقاز، ترکیه امروزی، مصر و شمال آفریقا و شامات مستقر و استوار گردید.

با پیروزی شامیان بر عراقیان در جریان جنگ صفین، و جنگ‌های پس از آن مرکزیت خلافت اسلامی به شام ـ دمشق امروزی ـ منتقل گردید. اما پس از حدود ۹۱ سال ـ در حد فاصل سال‌های ۴۱ تا ۱۳۲ هـ.ق ـ دوباره حکومت به عراق بازگشت و شهر نوتأسیس «بغداد» به مدت بیش از پانصد سال ـ در حد فاصل سال‌های ۱۳۲تا۶۳۷هـ.ش. ـ مرکز خلافت پهناور اسلامی ـ دوران بنی‌عباس ـ بود در اختیار بنی‌عباس بود.

با پیروزی شامیان بر عراقیان در جریان جنگ صفین و جنگ‌های پس از آن مرکزیت خلافت اسلامی به شام ـ دمشق امروزی ـ منتقل گردید. اما پس از حدود ۹۱ سال ـ در حد فاصل سال‌های ۴۱ تا ۱۳۲ هجری قمری ـ دوباره به عراق بازگشت و شهر نو تأسیس «بغدد» به مدت بیش از پانصد سال ـ حد فاصل‌ سال‌های ۱۳۲ تا ۶۳۷ هجری شمسی ـ مرکز خلافت پهناور اسلامی ـ دوران بنی‌عباس ـ بود. با سقوط بنی‌عباس مرکزیت جهان اسلام پراکنده شد، اما عراق همچنان موقعیت ممتاز خود را در میان بلاد اسلامی حفظ کرد.

اسلام از نظر فرهنگی و علمی تا حد زیادی وابسته به عراق بود و این وابستگی تا قرن‌های اخیر هم ادامه داشت.با تأسیس امپراتوری ترک‌تبار عثمانی در سال ۶۷۸هـ.ش. که ۶۲۳ سال به درازا کشید و مرکزیت بخش مهمی از جهان اسلام به استانبول ـ قسطنطنیه ـ منتقل شد، بغداد به عنوان مرکزیت عربی جایگاه خود را در عثمانی حفظ کرد و با افول قدرت عثمانی، عراق اولین جامعه عربی بود که از سیطره عثمانی خارج گردیده و مستقل شد.

عراق با تجزیه عثمانی ابتدا در فاصله سال‌های ۱۲۹۸ تا ۱۳۱۱ شمسی تحت قیمومیت انگلیس درآمد. این قیمومیت براساس کنفرانس مشترک چهار قدرت اروپایی یعنی انگلیس، پروس ـ که بعدها به آلمان تبدیل شد ـ روسیه و اتریش در وین، به عراق تحمیل شد؛ اما  مبارزات عراقی‌ها موسوم به ثوره‌العشرین به رهبری علمای نجف ـ میرزا محمدتقی شیرازی، میرزا مهدی شیرازی و محمد خالصی‌زاده‌ـ  سبب شد انگلیس در سال ۱۳۰۰هـ.ش. به عقب‌ بنشیند. سپس پادشاهی کشور عراق تأسیس شد که ۳۷ سال دوام آورد. مرزهای امروزی عراق توسط چهار قدرت اروپایی موسوم به «جامعه ملل» و براساس «معاهده سور» تعیین شدند و در نهایت انگلیسی‌ها ده سال پس از تشکیل «پادشاهی هاشمی» ـ ملک فیصل و نوری سعید ـ قوای نظامی خود را از عراق بیرون بردند.

عراق در فاصله سال‌های ۱۳۴۷ تا ۱۳۸۱ به مدت ۳۴ سال در سیطره حزب قومی سوسیالیستی بعث به رهبری میشل عفلق سوری‌تبار بود و سیاه‌ترین دوران تاریخ خود را در دویست سال اخیر تجربه کرد. گفته می‌شود در طول این دوران دست‌کم یک میلیون نفر از شهروندان عراقی به دست رژیم حسن‌البکر و صدام‌حسین جان باختند.

عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی با اقدام نظامی آمریکا به اشغال درآمد و این اشغال ۸ سال به درازا کشید و در نهایت با توافقنامه امنیتی میان جورج بوش، رئیس‌جمهور وقت آمریکا و نوری‌المالکی، نخست‌وزیر وقت عراق از اشغال نظامی خارج شد؛ اما سه سال بعد با تسلط گروه تکفیری تروریستی داعش به رهبری «ابوبکر البغدادی» خلف ابومصعب زرقاوی بر چهار استان سنی‌نشین عراق که حدود ۶۰ درصد خاک این کشور را شامل می‌شود، نظامیان آمریکایی در حجم کمتری به عراق برگشتند و به‌رغم مخالفت مردم عراق و مصوبه دی ماه ۱۳۹۸ پارلمان این کشور هنوز در این کشور حضور دارند و در امور مختلف آن مداخله می‌کنند.

عراق از سال ۲۰۰۳ و به دنبال فروپاشی رژیم جنایتکار و جنگ‌طلب صدام حسین دوره جدیدی را تجربه کرده که ترکیبی از حکومت انتخابی مردم و رخدادهای عظیم تروریستی است. از سوی دیگر با توجه به سابقه تاریخی عراق ـ کوفه و سپس بغداد ـ غربی‌ها و دولت‌های عربی از «بازخیزی عراق» هراسناک می‌باشند. از این رو عراق بعد از صدام حسین به صحنه مداخلات خشن و خونین آمریکا، انگلیس، فرانسه، سعودی، ترکیه و امارات تبدیل شده است و هم‌‌اکنون بخش‌هایی از عراق ـ به بهانه توافقات غیررسمی چهار قدرت اروپایی قرن ۱۹ در لوزان سوئیس ـ در سیطره نظامیان ترکیه قرار دارد. این موضوع در واقع بیانگر این است که عراق کماکان ظرفیت تمدنی دارد و می‌تواند بخش وسیعی از قدرت پراکنده جهان اسلام را بازسازی کند و به صحنه بیاورد.

 

 

 

 

 

 

مروری بر تحولات سیاسی ـ امنیتی عراق در دو دهه اخیر

 

تحولات سیاسی

آمریکایی‌ها با هدف تسلط نظامی بر منطقه غرب آسیا و نیز با انگیزه تأثیرگذاری بر جمهوری اسلامی ایران، ابتدا در سال  ۱۳۶۹هـ.ش. به بهانه آزادسازی کویت، علیه عراق وارد جنگ شدند و سپس در سال ۱۳۸۱ به بهانه وجود مقادیر انبوهی سلاح‌های شیمیایی در عراق به این کشور حمله کرده و آن را به اشغال خود درآوردند.

رفتار آمریکایی‌ها به گونه‌ای بود که از اقدام آنان بوی سیطره دائمی بر عراق و تبدیل این کشور به یک موقعیت نظامی تهاجمی به مشام می‌رسید. دادن لقب «پل بریمر» به «حاکم عراق» در این راستا ارزیابی می‌شود.  بر اساس اسناد برجای مانده از ارتش آمریکا، این کشور در نظر داشت برای یک دوره طولانی در این کشور «حکومت نظامی» برقرار کند و یک ژنرال آمریکایی را بر آن کشور بگمارد. بر این اساس ارتش عراق را منحل کردند و تا مدت‌ها اجازه شکل‌گیری ارتش جدید را به آن کشور ندادند. از سوی دیگر با تقویت مدام حضور نظامیان خود که در سال ۲۰۰۴ تعداد آنان به حدود ۳۵۰ هزار نفر رسید و شامل عناصر ارتش آمریکا، نیروهای اطلاعاتی وابسته به سازمان سیا و سازمان‌های نظامی ـ امنیتی شبه‌خصوصی نظیر «بلک واتر» و یگان‌هایی از کشورهای غربی به‌خصوص انگلیس حضور خود را تثبیت کردند. نظامیان آمریکایی از بصره در جنوب تا دهوک در شمال و از انبار در غرب تا دیالی در شرق حضور داشتند.

چند ماه پس از اشغال نظامی عراق و حضور سنگین نیروهای نظامی آمریکا در این کشور، پل بریمر، حاکم آمریکایی عراق ـ پل بریمر ـ متوجه شد اوضاع آن ‌گونه نیست که آمریکایی‌ها پیش‌بینی کرده بودند. در این مدت اقدامات جهادی علیه آمریکا از سوی دو قوم سنی‌ و شیعه عراق، عرصه را بر نظامیان متجاوز تنگ کرد.

نیروهای سنی شامل نیروهای رهاشده حزب بعث، بخشی از ارتش فروپاشی شده عراق و نیروهای تکفیری به رهبری ابومصعب زرقاوی ـ اردنی‌الاصل ـ از همان روزهای اول اشغال عراق توسط آمریکا، دست به سلاح بردند و همزمان با‌ آن گروه‌های شبه‌نظامی وابسته به مقتدا صدر موسوم به «جیش‌المهدی»  که بعداً به «سرایاالسلام» تغییر نام داد، علیه سیطره نظامیان‌آمریکایی بر مناطق شیعی وارد جنگ با آمریکا شدند. این در حالی بود  که سرفرماندهی نظامی آمریکا گمان می‌کرد با سقوط صدام حسین و انحلال ارتش و کنترل سازمان‌های امنیتی عراق ـ استخبارات ـ می‌تواند بدون دغدغه کنترل این کشور را به دست بگیرد.

بریمر، حاکم نظامی عراق پس از آنکه متوجه دشواری اداره عراق شد، به منظور ایجاد یک سپر عراقی در برابر مهاجمین شیعه و سنی عراق و کسب مشروعیت برای بمباران مناطق مختلف، از رهبران شیعه، سنی و کرد عراق برای همکاری دعوت کرد. این در حالی بود که در جریان کنفرانس اربیل که کمی پیش از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ برگزار شده بود، آمریکایی‌ها در پاسخ به سئوال رهبران عراقی که نقش آنها چه خواهد بود، گفته بودند که عراق به دلیل پیشینه سه دهه دیکتاتوری صدام حسین، به یک حکومت مقتدر نظامی احتیاج دارد و لذا فعلاً چشم‌اندازی برای تشکیل یک  دولت عراقی جدید وجود ندارد!

عراقی‌ها پس از فراخوان شهریور ماه پل بریمر رغبتی به مشارکت در گفتگوها نشان ندادند و شرط همکاری را مشارکتشان در اداره عراق قرار دادند؛ از این‌ رو او که به‌شدت به یک سپر عراقی نیاز داشت، با خواست آنان مبنی بر نوشتن قانون اساسی جدید و تشکیل دولت موقت موافقت کرد. از اینجا بود که هیئت ۳۵ نفره از رهبران شیعه، سنی و کرد عراق ـ موسوم به مجلس حکم ـ تشکیل شد. آنان در ابتدا پیش‌نویس قانون اساسی جدید عراق را تهیه کردند و آن را به رفراندوم گذاشتند و تأیید ملی را برای آن دریافت کردند. اقدام بعدی آنان تشکیل دولت موقت بود که براساس آن «غازی عجیل یاور» سنی، رئیس‌جمهور و ایاد علاوی شیعه به عنوان نخست‌وزیر توافقی روی کار آمدند.

تصویب ملی قانون اساسی در سال ۱۳۸۴ سبب شکل‌گیری دولت دائمی شد و براساس آن «جلال طالبانی» به ریاست‌جمهوری رسید و ابراهیم جعفری و نوری‌المالکی شیعه یکی پس از دیگری به نخست‌وزیر شدند و این روند هر ۴ سال به شکلی تکرار شد.

قانون اساسی عراق براساس نگرش فدرالی تنظیم شد. براساس اصل ۴ قانون اساسی جدید، عراق لااقل به پنج جمهوری فدرالی، یکی در استان‌های کردی، دو مورد در استان‌های شیعی، یک مورد در استان‌های سنی و یک مورد در بغداد تقسیم می‌شود و در عین حال این ظرفیت وجود داشته و دارد که هر دو سه استان، یک فدرالی باشد. اما در عمل این اصل قانون اساسی اجرا نشد هر چند شکل ناقصی از آن در استان‌ها به اجرا گذاشته شد.

در این میان کردها که از سال ۱۳۷۰ و پس از تحریم‌های عراق و تبدیل مدار ۳۲ و ۳۶ درجه عراق به مناطق پرواز ممنوع،  به تأسیس دو دولت در سلیمانیه و اربیل دست زده بودند، از اصل چهار قانون اساسی جدید عراق برای تثبیت موقعیت خود استفاده کردند.

نظام فدرالی به مناطق  اجازه می‌دهد تا انتخاب مسئولان استانی در چرخه تمایلات منطقه‌ای صورت گیرد و سهم بودجه هر استان مستقیماً به پارلمان استان و پارلمان منطقه‌ای داده شود. بر این اساس استان‌ها اجازه پیدا کردند که با کشورهای هم‌مرز مراوده مستقیم سیاسی و اقتصادی و حتی امنیتی داشته باشند. دایره انتخاب مسئولان محلی هم به‌گونه‌ای بود که فرماندهان استانی ارتش توسط پارلمان‌های منطقه‌ای ـ شورای استان‌ها ـ انتخاب می‌شوند. از این قاعده کردها بهره بیشتری برده‌اند. آنان پا را از آنچه به عنوان صلاحیت‌های شورای استان گفته شد فراتر گذاشتند و حتی همه‌پرسی جدایی کردستان از عراق را برگزار کردند که البته با شکست مواجه شد. بقیه استان‌های شیعه و سنی‌نشین عراق با وضع گذشته اداره می‌شوند و از مزایای فدرالی برخوردار نیستند.

 

 

فرآیند سیاسی

با تصویب قانون اساسی جدید در مهر ماه ۱۳۸۴، فرآیند سیاسی عراق شکل گرفت. ترکیب جمعیتی عراق اکثریت شکننده‌ای‌ را در اختیار شیعیان قرار داده است. شیعیان اگرچه بر کمتر از یک سوم سرزمین عراق سیطره دارند، اما دست‌کم ۵۸ درصد جمعیت عراق را شامل می‌شوند. در همین حال سنی‌ها با وجود در اختیار داشتن حدود ۶۰ درصد خاک این کشور تنها حدود ۲۰ درصد جمعیت عراق را تشکیل می‌دهند و کردها با حدود ۱۷ درصد جمعیت در حدود یک هفتم خاک عراق در اختیار دارند.

در اینجا دو نکته شایان ذکر هستند. نکته اول اینکه کردها علاقه چندانی به شکل‌گیری یک دولت قوی در بغداد ندارند و آن را با منافع درازمدت خود که تمایلات جدایی‌خواهانه است ـ در تضاد می‌بینند.  نکته دوم اینکه سنی‌ها علاقه‌ای به فدرالی بودن حکومت و شکل‌گیری قدرت براساس رأی مستقیم مردم ندارند؛ زیرا معتقدند با وجود در اقلیت بودن، حکومت باید به اهل سنت باز گردد. به همین دلیل سنی‌ها و کردها به جای توجه به اندازه واقعی خود در جمعیت و خاک این کشور، به توافق چشم دوخته‌اند. کردها بر این باورند که به دلیل انسجام بیشتر نسبت به مناطق دیگر عراق و برخورداری از «میلیشیایی» به نام پیشمرگان می‌توانند بر عراق تسلط نسبی پیدا کنند. به همین دلیل بر توافق بین‌الاقوام تأکید دارند. از آن طرف  اهل سنت هم به دلیل اینکه تنها کمتر از ۲۰ درصد جمعیت عراق را نمایندگی می‌کنند، به توافق بین‌الاحزاب توجه بیشتری دارند. به همین دلیل برخی از محققین معتقدند که عراق به جای دموکراسی مستقیم به دموکراسی توافقی چشم دوخته است.

براساس توافقات بین سه قوم در سال ۲۰۰۴، قرار شد انتخاب نخست‌وزیر به شیعه، انتخاب رئیس‌جمهور به کردها و انتخاب رئیس‌ پارلمان به اهل سنت واگذار شود.  شکل‌گیری کابینه هم در چهارچوب مذاکرات بین‌الاحزاب و بین‌الاقوام صورت بگیرد. این وضعیت موجب شده که در عراق دولت واقعی و کارآمدی شکل نگیرد. دولت توافقی عملاً نمی‌تواند علیه یکی از اقوام اقدامی محدود‌ کننده به اجرا بگذارد. کما اینکه چندان نمی‌تواند مردمی تلقی شوند.

دولت در عراق علاوه بر مشکلات داخلی با مشکلات منطقه‌ای هم دست به گریبان است. فضای ناهمگون منطقه سبب بی‌ثباتی زیادی در عراق شده است. عربستان سعودی، کویت، امارات و حتی قطر نمی‌خواهند قدرت واقعی در عراق شکل بگیرد. از این رو از همان سال ۲۰۰۶ به کارشکنی علیه دولت مشغول شدند. روابط ایران و عراق هم به دلیل قرار داشتن در زیر دید مستقیم آمریکایی‌ها با نوسانات زیادی مواجه است. دولت عراق در این اواخر توانست مجوز صدور و ورود کالا از مبدأ و مقصد ایران دریافت کند که این هم موقتی و چندماهه است.

 

 

نگاه عراقی‌ها به جمهوری اسلامی  

عراق از لحاظ جمعیتی سه گروه را در خود جای داده است: شیعیان، کردها و سنی‌های غیرکرد. که حکایت هر کدام از این سه قوم با جمهوری اسلامی تا حدی جداست. شیعیان عراق و در واقع توده‌های شیعه که در ۹ استان مرکزی و جنوبی این کشور سکونت دارند، ایران را مهم‌ترین عامل هویتی خود به حساب می‌آورند. کردهای عراق که عمدتاً در سه استان سلیمانیه، اربیل و دهوک سکونت دارند و بخشی هم در استان‌های کرکوک، نینوا و دیالی را شامل شده، مجموعاً حدود شش میلیون نفر هستند و از لحاظ نژادی و فرهنگی خود را بخشی از «ایران بزرگ» می‌دانند و در عین حال از لحاظ سیاسی به استقلال و یا فدرالی کامل گرایش دارند و این موضوع از نظر ایران خطرات عمده‌ای برای منطقه به همراه دارد.

کردها در عین حال یکدست نیستند. بخشی از مردم در چهارچوب حزب دموکرات به رهبری مسعود بارزانی تعریف شده‌اند که هم‌اینک حکومت اقلیم کردستان را در دست دارند و در انتخابات اخیر مجلس، ۳۲ کرسی از ۵۸ کرسی را به دست آوردند. بخشی از کردها نیز در استان سلیمانیه با فرهنگی نسبتاً متفاوت با فرهنگ اربیل زندگی می‌کنند و ذیل دو تشکیلات «اتحادیه میهنی» به رهبری خاندان طالبانی و «تغییر» به رهبری خانواده «نوشیروان مصطفی» فعالیت می‌کنند.« اتحادیه میهنی» و «تغییر» دو انشعاب از حزب دموکرات کردستان هستند.

کردهای سلیمانیه که در میان سایر استان‌های کردی بیشترین جمعیت را دارند، از نظر فکری به جمهوری اسلامی نزدیک‌ترند و این استان نزدیک‌ترین استان کردی به خاک جمهوری اسلامی هم هست.

کردها در فاصله ۱۳۷۰ش.(۱۹۹۱م.) تا ۱۴۰۰ش. به حکومت نسبتاً مستقل خود رسیدند و برخورداری آنان از سهم ویژه در بودجه عراق و نیز اقدامات جداگانه اقتصادی که در مراوده‌ با کشورهای دیگر، به‌خصوص با ایران و ترکیه دارند، در مقایسه با سایر استان‌ها موقعیت اقتصادی مناسبی را به آنان داده است.

کردهای عراق در دوم مهر ماه ۱۳۹۶ به سمت همه‌پرسی استقلال رفتند، اما این موضوع با واکنش عراق به هم خورد. بارزانی ابتدا برگزاری را متنفی کرد، اما کمی بعد اعلام نمود رفراندوم را صرفاً بنا بر مقتضیاتی فعلاً به تأخیر انداخته است. کردها در این همه‌پرسی ضمن تلاش برای جداسازی حکومت خود از بغداد در صدد بودند کرکوک و بخش‌های وسیعی از دو استان نینوا و دیالی را نیز به حکومت خود ملحق کنند.

عدم موفقیت بارزانی در پیشبرد طرح رفراندوم و جدایی، سبب بروز اختلافات و درگیری‌هائی میان بخش‌های مختلف کردی، به‌خصوص دو جریان اصلی آن یعنی حزب دموکرات و اتحادیه میهنی شده است، به گونه‌ای که مسعود بارزانی پس از حدود سه دهه از ریاست دولت کناره گرفت و اداره امور را به دیگر رهبران حزب سپرد و خود به «رهبری حزب دموکرات» بسنده کرد.

ایران در میان اهل سنت عراق نفوذ کمتری دارد.  سنی‌های عراق از مرزهای ایران فاصله دارند و جمعیت عمده آنان در استان‌های نینوا، انبار و صلاح‌الدین قرار دارند. حدود ۳۰ درصد جمعیت پایتخت و اکثر جمعیت استان دیالی هم سنی هستند.

اهل سنت عراق در طول حکومت عثمانی و پس از آن بر عراق سیطره داشته‌اند. در دوره قیمومیت انگلیس بر عراق، دوره پادشاهی، دوره عبدالکریم قاسم و دوره بعثی‌ها، اهل سنت به‌رغم آنکه کمتر از یک پنجم جمعیت عراق را داشته‌اند، بر این کشور سیطره مطلق داشته و مورد حمایت قدرت‌های خارجی و کشورهای سنی منطقه هم بوده‌اند.

سنی‌های عراق پس از سقوط صدام حسین دچار پراکندگی شدند. عده‌ای از آنان که در قالب ارتش صدام حسین و حزب بعث فعالیت می‌کردند به اقدامات ضدامنیتی علیه دولت بغداد و نیروهای نظامی آمریکا روی آوردند. عده‌ای جذب گروه‌های تروریستی تحت هدایت ابومصعب زرقاوی شدند و عده‌ای هم به همکاری با آمریکایی‌ها راغب گردیده و در دولت و ساختار جدید سهیم شدند.

گروه‌هایی که به کار سیاسی روی آوردند خود به چند دسته تقسیم می‌شوند و این دسته‌ها هم متناسب با تحولات، قبض و بسط پیدا می‌کنند. هم‌اینک برجسته‌ترین گروه سنی‌ها با رویکرد سیاسی، گروه تحت رهبری حلبوسی رئیس پارلمان هستند. در عین حال گروه کوچک‌تری به رهبری خمیس الخنجر و گروه دیگری که تمایلات اخوانی دارند و با ترکیه همراهند، تحت عنوان حزب اسلامی به رهبری ایاد سامرایی فعالیت می‌کنند.

سنی‌ها در عین حال با درک این مطلب که جمهوری اسلامی قدرت تجمیع‌کنندگی دارد و نمی‌توان نفوذ آن را نادیده گرفت، به ایران نزدیک شده‌اند و به عنوان مثال در جریان انتخاب عادل عبدالمهدی، حلبوسی گروه خود را پای کار آورد و بدین ‌گونه بود که طرح آمریکایی‌ها در تشکیل یک دولت وابسته به خود با شکست مواجه شد. بر این اساس می‌توان گفت برخلاف رهبران کردی عراق که جدایی از این کشور را دنبال می‌کنند، رهبران سنی عراق روی وحدت و یکپارچگی این کشور تأکید دارند و در نهایت امیدوار هستند دوباره رهبری این کشور را به دست بگیرند. این نکته مثبتی است، اما در عین حال رفتار دوگانه رهبران سنی عراق را هم نشان می‌دهد.

در دوره بحران امنیتی عراق، بخشی از رهبران سنی عراق نظیر طارق الهاشمی و اسامه نجیفی از اقدامات داعش حمایت می‌کردند و در همان حال سلیم الجبوری و حلبوسی در دولت عراق مخالف داعش به حساب می‌آمدند. در ماه‌های اولیه حرکت داعش، بخش قابل توجهی از قبایل استان‌های نینوا و الانبار به داعش پیوستند و از طریق اعزام جوانان، کمک مالی و پناه دادن به عناصر داعشی به آنان کمک می‌کردند. اما با شکست داعش و گزینه تروریسم تکفیری، وزنه دسته دوم در میان اهل سنت سنگین‌تر شد.

جمع‌بندی قبایل و رهبران سنی این است که داعش هزینه زیادی برای سنی‌ها داشته و مشکلات آنان را بیشتر کرده و از اعتماد دولت مرکزی و شیعیان به آنان کاسته است. استان‌های سنی‌نشین به‌خصوص شهرهای مرکزی آنها در جریان حملات داعش و اقدامات ارتش عراق برای آزادسازی این مناطق ویران و جمعیت‌های آن پراکنده شدند و اگر قرار باشد این مناطق بازسازی شوند، هزینه آن برعهده استان مربوطه می‌باشدو در واقع این مبالغ هنگفت از حق و سهم خود سنی‌ها تأمین می‌شود.

روند سیاسی در عراق پس از آزادسازی این کشور از سیطره داعش دستخوش تغییراتی شد. داعش به اذهان شیعیان عراق «تمرکز» بخشید و نیروهایی که به مصاف داعش رفته بودند در میان مردم جایگاه رفیعی پیدا کردند. عراق پس از داعش به یک نیروی سیاسی باتجربه و سازمان‌یافته به نام «حشدالشعبی» مجهز گردید. حشد یک نیروی جهادی است که قابلیت سیاسی و اجتماعی و امنیتی نیز دارد. از سوی دیگر وجود فساد مالی در سازمان‌های سنتی و احزاب، توجهات را تا حد زیادی متوجه نیروهای جهادی و به‌طور خاص حشدالشعبی کرد. از این رو در انتخابات ۱۳۹۷ که یک سال پس از محو سیطره داعش صورت گرفت، نیروهای حشد و یا هواداران آن توانستند سهم قابل توجهی در کابینه و پارلمان پیدا کرده و نقطه امیدی به وجود آورند.

اما به میزانی که فضای اجتماعی عراق آغوش خود را به سوی نیروهای جهادی باز می‌کرد، احزاب سیاسی از سه طیف شیعه، کرد و سنی ملاحظات خاص خود را داشتند و مایل نبودند نیروهای جهادی به فضای سیاسی و اجتماعی عراق ورود کنند. از این رو ادبیات  سیاسی گروه‌ها به این سمت رفت که حشد باید از ساختار سیاسی عراق فاصله بگیرد و در ساختار نظامی باقی بماند و این خود مناقشاتی را به‌خصوص در میان گروه‌های شیعه پدید آورد.

مقتدا صدر که رقیب اصلی نفوذ اجتماعی خود را حشد می‌دانست بر ضرورت محدود شدن این سازمان به امور نظامی تأکید می‌کرد که این به معنای دور کردن این سازمان از عرصه سیاسی بود.

عمار حکیم و جریان وابسته به او، ـ تیار الحکمه ـ هم نظر مشابهی داشت. کما اینکه حیدرالعبادی هم در مقام نخست‌وزیر بر این امر تأکید داشت. بنابراین بعد از پایان داعش، حشدالشعبی به موضوعی مورد مناقشه در شیعیان تبدیل شد، اما تداوم اقدامات ضدامنیتی داعش و تداوم اقدامات غیرقانونی نظامی آمریکا در عراق سبب حفظ موقعیت حشد شد. در کشاکش همین بحث‌ها حشدالشعبی به عنوان یک ساختار رسمی، بخشی از شاکله نیروی نظامی را به خود اختصاص داد.  نیروی نظامی عراق هدر حال حاضر متشکل از دو بخش ارتش و حشدالشعبی است.

سازمان جوان حشدالشعبی که گفته می‌شود حدود ۱۲۰ هزار نفر هستند، مستقیماً زیر نظر فرمانده کل قوا یعنی نخست‌وزیر قرار دارند؛ در عین حال روند و ساختار خاص خود را دارند و در واقع تا حد زیادی به صورت «خودفرمان» عمل می‌کنند.

حشدالشعبی از مذاهب، گروه‌ها و طیف‌های مختلفی تشکیل شده و وفاداری به عراق و آمادگی برای ورود در جهاد دفاعی تنها شرط ورود یک عراقی به این سازمان است این موضوع سبب شده تا مذاهب و طیف‌های مختلف بخشی از ساختار حشد را با خود همراه ببینند و درصدد استفاده از این موقعیت برآیند.

بنابراین حشد ضمن آنکه بخشی از ساختار نظامی عراق است، از نظر کارکرد و رویکرد به شرایط عمومی عراق وابسته است و می‌تواند کارکردی متمایز از ارتش داشته باشد. به عنوان مثال یکی از امتیازات حشد نسبت به ارتش این است که می‌تواند با گروه‌های شبه‌نظامی متعهد رابطه داشته باشد و در مأموریت‌های خود از آنان کمک بگیرد و این هم یک ضرورتی است که به دلیل آن، رهبران عراقی در عین اینکه مدام از لزوم جمع کردن سازمان‌های شبه‌نظامی غیررسمی صحبت می‌کنند، اما چشم خود را به روی همکاری‌های حشد و گروه‌هایی مثل «کتائب حزب‌الله» می‌بندند.

یکی دیگر از خصوصیات حشد این است که در موضع‌گیری سیاسی ملاحظات ارتش را ندارد. حشد در موضع‌گیری شبیه ‌بسیج در ایران عمل می‌کند که در موضوعات خاصی بیانیه می‌دهد و نظر خود را بیان می‌کند، حال آنکه ممکن است این اظهارنظر و ارائه طریق با منویات دولت و شخص نخست‌وزیر که فرمانده کل قوا هم هست، مغایرت داشته باشد.

با پایان جنگ داعش، مشکلات اقتصادی عراق بیش از پیش نمایان شد و ساختار ۱۶ ، ۱۷ ساله عراق ضعف‌های خود را نمایان کرد. دولت و مجلس در عراق اگرچه در یک ساختار مناسب شکل می‌گیرند، اما در واقع از اثرپذیری جدی از گروه‌ها و احزاب هم دور نیستند. بر این اساس نه فقط کابینه به صورت سهمیه‌بندی درآمد، بلکه بودجه هم عملاً و به‌طور غیررسمی سهمیه‌بندی شد. مثلاً بصره از استان‌هایی است که اداره آن از ابتدا به گروه‌ صدر سپرده شد. این استان نفت‌خیز عراق در بودجه عمومی سهمی دارد که به استانداری سپرده می‌شود و از آنجا که استاندار توسط مقتدا صدر تعیین می‌شود، این بودجه و بودجه چند استان دیگر در اختیار گروه صدر قرار می‌گیرد.

در این میان احزاب عراق به دو دسته تقسیم می‌شوند: احزابی که با مردم ارتباط محکمی دارند و بودجه‌ای که از ـ از طریق استان ـ به آنان واگذار می‌شود، صرف هواداران خود می‌کنند که در واقع صرف بخشی از مردم می‌نمایند. که گروه مقتدا صدر از این دست است. صدر توانسته با توزیع پول استان‌ها در میان جمعیت هوادار خود، پایگاه خود را در میان عراقی‌ها تحکیم بخشیده و به اقتدار خود وسعت بیشتری بدهد. دسته دیگر احزابی هستند که سهم خود در بودجه را صرف امورات شخصی و حزبی می‌کنند و این موضوع سبب اعتراض مردم شده است. اکثر احزاب عراقی از این دسته هستند.

این فضا سبب شده تا آمریکایی‌ها و کشورهای دیگری نظیر عربستان با هدف تغییر شرایط عراق به نفع خود وارد میدان شوند. آمریکایی‌ها به همراه عربستان و امارت از طریق گروه‌های خاص که به‌مرور که تحت کنترل خود گرفته و به آنها سازمان و برنامه داده‌اند، درصدد برآمده‌اند سیاست کلی عراق را دگرگون کنند و از حرکت‌های خارج از کنترل آن مثل رابطه این دولت با ایران و با چین و با روسیه جلوگیری کنند.

آمریکا برای این موضوع راهکار شناخته‌شده‌ای دارد: انقلاب مخملین اجتماعی. انقلاب مخملین معمولاً در انتخابات نمود پیدا می‌کند، اما آمریکا این کار را بدون انتخابات و با شعار «مطالبه انتخابات زودهنگام» دنبال کرد. نتیجه کار آمریکا این بود که گروه‌هایی از جوانان عراقی که از طریق آموزش‌ها و تورهای مسافرتی به یک سازمان تبدیل شده بودند، در میدان خاصی از شهر تحصن کرده و شعار «تغییر قانون»، «تغییر دولت» و «تغییر سیاست» داده و به مسئله اول عراق تبدیل شده‌اند.

این روش از اوائل شهریور ۱۳۹۸ مورد استفاده قرار گرفت و جمعیتی نزدیک به سه هزار نفر در بغداد، حد فاصل مناطق سنی و شیعه‌نشین به میدان آمدند و با نصب چادر ماندگار شدند و طی بیانیه‌هایی خواستار استعفای دولت، برگزاری انتخابات زودهنگام، رد احزاب و گروه‌های سنتی شدند. کمی بعد از آن آیت‌الله العظمی سیستانی که در مسایل دینی عراق حرف آخر را می‌زند، ادامه کار دولت «عادل عبدالمهدی» را به مصلحت ندانست و خواستار کناره‌گیری آن شد و یک روز پس از آن، دولت عراق استعفا کرد و به دولت «تصریف‌الاعمال» تبدیل گردید و کمی پس از آن «مصطفی کاظمی» در یک اقدام توافقی شیعیان، به نخست‌وزیری رسید.

مصطفی کاظمی در واقع یک مأموریت بیشتر نداشت و آن هم برگزاری انتخابات زودهنگام بود، اما به دلیل عدم آمادگی دولت، این انتخابات با تأخیری نزدیک به یک سال، در ۱۸ مهر گذشته برگزار شد. کاظمی که گمان می‌کرد آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها، او را در اداره عراق کمک خواهند کرد، با بحرانی شدیدتر مواجه شد، به‌گونه‌ای که او حتی نتوانست حقوق کارمندان را در موعد خود پرداخت کند. گفته می‌شود هفت میلیون نفر در لیست حقوق و مستمری‌بگیران عراق قرار دارند که هویت دو میلیون نفر از آنان مشخص نیست. (این را با ایران مقایسه کنید که حدود ۳/۲ میلیون نفر حقوق‌بگیر دارد.) هزینه‌های این هفت میلیون به‌گونه‌ای است که کل بودجه عراق را می‌بلعد. حتی گفته شده دولت عراق در تابستان در پرداخت حقوق با ۲۰ درصد کسری بودجه هم مواجه بود! بنابراین کاظمی در فضای فقدان دستاورد اقتصادی قرار گرفت و از محبوبیت او کاسته شد و در واقع پروژه کاظمی به پایان رسید.

انتخابات در عراق برگزار شد، اما این انتخابات به جای «حل مسئله»، خود به یک مسئله تبدیل شد. در این انتخابات موضوع «سرورها» پیش آمد و عراقی‌ها از اینکه سرور این دستگاه‌های رایانه‌ای در کشورهای اروپایی قرار دارد، نگران شدند. خبرهای بعدی نشان داد نگرانی مردم از نقش امارات و ژاپن در این انتخابات بلاوجه نبوده است.

یک گزارش دقیق «کتائب حزب‌الله» بیانگر آن است که دست‌کم ۲/۱ میلیون از آرا فاقد مهر قانونی بوده و در عین حال در شمارش آرا لحاظ شده‌اند.

انتخابات در عراق که این بار با شیوه جدیدی برگزار شد، سبب تغییراتی غیرمنتظره در طیف‌های انتخاباتی شد. در این انتخابات برای اولین‌بار رابطه میان آرا و کرسی‌های احزاب مخدوش گردید. به عنوان مثال گروه صدر در این انتخابات حدود ۸۸۶۰۰ رأی به دست آورد، ولی نتیجه آن ۷۳ کرسی شد، در حالی که فهرست فتح با داشتن ۲/۱ میلیون رأی به ۱۷ کرسی رسید!

انتخابات قطعاً به اختلافات دامن زده است و از این جهت نمی‌تواند مهم‌ترین عنصر اثرگذار بر تشکیل دولت و پارلمان تلقی شود و این فضا، راه را برای ورود راه‌حل‌های دیگر که مهم‌ترین آن توافق بین‌الاحزاب می‌باشد، باز می‌کند و لذا به نظر می‌رسد یک بار دیگر توافق میان رهبران و شخصیت‌ها و احزاب به تشکیل دولت و انتخاب نخست‌وزیر منتهی خواهد شد.

29دسامبر/21

یادی از قیام ۱۴ فوریه ۲۰۱۱ مردم بحرین

قیام ۱۴ فوریه بحرین یکی از مهم‌ترین قیام‌های مردم این کشور بر ضد رژیم استبدادی آل‌خلیفه است که در ابعاد مختلف با قیام‌های قبلی متفاوت است. این قیام ده سال است که همچنان ادامه دارد و بیشترین گروه‌های اجتماعی در آن مشارکت دارند و ‌به‌رغم سرکوب شدید مردم و بازداشت وسیع معترضان و شکنجه زندانیان و خلع تابعیت انقلابیون و اخراج آنها از بحرین، این قیام همچنان زنده است و اعتراضات بر ضد این رژیم و سیاست‌های ظالمانه آن ادامه دارد. تلاش یک سال اخیر این رژیم در هم‌پیمانی با رژیم صهیونیستی برای جلب حمایت بیشتر غرب با موجی بی‌سابقه از اعتراضات در داخل و خارج روبرو شده و انقلاب ابعاد سیاسی جدیدی پیدا کرده است.

از لحاظ تاریخی از همان آغاز توطئه جداسازی بحرین از ایران در سال ۱۹۷۱، غرب در پی این بود که یک کشور وابسته به خود در این منطقه به وجود آورد. در آغاز نظام مستقل و جدید بر اساس وعده‌های داده شده با ایجاد مجلس مؤسسان برای تدوین قانون اساسی و انتخاب پارلمان بر اساس آن تلاش کرد مردم بحرین را فریب بدهد، اما دیری نپایید که نظام استبدادی آل‌خلیفه همه نهادهای دموکراتیک را منحل کرد و یک نظام استبدادی و سرکوبگر را پدید آورد.

مردم بحرین در طول پنجاه سال اخیر از عمر استقلال این کشور هرگز امید خود را به ایجاد یک نظام عادلانه و مردم‌سالار از دست نداده‌اند و همواره با قیام‌های پی در پی این خواست را بیان کرده‌اند. آنچه در این فرآیند اهمیت دارد این است که در قیام اخیر خود که از ده سال پیش آغاز شد، ماهیت اسلامی قیام و نقش پر رنگ روحانیون مبارز در کنار مردم کاملاً مشهود است.

با مرگ شیخ عیسی آل‌خلیفه امیر بحرین در سال ۱۹۹۹، پسرش حمد وعده‌های زیادی در احیای دموکراسی به مردم داد و با بزرگان این کشور از جمله آیت‌الله شیخ عیسی قاسم دیدار کرد؛ اما تمام این وعده‌ها فریب دیگری از سوی این رژیم استبدادی بود که قیام مردمی ۱۴ فوریه را در پی داشت. در ابتدا، حمد بن‌عیسی آل‌خلیفه امیر جدید، زندانیان سیاسی را آزاد کرد و وعدۀ از سرگیری فعالیت‌های پارلمانی را داد و منشوری ملی را صادر کرد که بر اساس آن بحرین از کشوری امیری به پادشاهی تبدیل می‌شد و قول داد نظامی برپا خواهد کرد که در آن، مردم منشأ تمام قوا خواهند بود. مردم بحرین در آغاز در فوریه ۲۰۰۱ با مشارکت ۹۸٫۴ درصدی به منشور ملی رأی دادند. بعد از اتمام رأی‌گیری ملک‌ حمد آل‌خلیفه همه تعهدات خود را زیر پا گذاشت و به هیچ‌یک از وعده‌هایش عمل نکرد و در سال ۲۰۰۲ به خواست خود، قانون اساسی جدیدی را صادر و قانون اساسی ۱۹۷۳ را که به دست مردم نوشته شده بود ملغی کرد.

به موجب قانون اساسی تنظیمیِ پادشاه وی در عزل و نصب روسای قوای مجریه، مقننه و قضائیه اختیار مطلق داشت. از زمان به قدرت رسیدن حمد، طرحِ دادن تابعیت به افراد مقیم سنی کشورهای سوریه، اردن، شبه نظامیان حزب بعث صدام، سودان، یمن، پاکستان، هند و دیگر کشورها شروع شد و تا کنون نزدیک به ۱۲۰ هزار نفر به تابعیت این کشور در آمده‌اند. تلاش نظام برای تغییر بافت جمعیتی این کشور و از بین بردن اکثریت مطلق شیعیان با اهداف کاملاً سیاسی انجام شده است.

دلایل انقلاب بحرین را می‌توان در گزارش «دکتر شریف محمد بسیونی» رئیس کمیته حقیقت‌یاب در بحرین خلاصه کرد: «دلیل بحران بحرین مسائل مربوط به نابرابری سیاسی اهل سنت و شیعیان و سهم شیعیان در حکومت و عدالت اقتصادی و اجتماعی است. آمارها نشان می‌دهند که بیش از ۶۰ درصد جمعیت بحرین شیعه و کمتر از ۴۰ درصد سنی هستند. این در حالی است که اهل سنت بر نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سلطه دارند و شیعیان از این نهادها طرد می‌شوند.»

همه این دلایل شرایط مناسبی را برای وقوع انقلاب فراهم آورده‌اند، انقلابی که به استبدادی آل‌خلیفه پایان می‌بخشد. در پی بیداری اسلامی که از تونس شروع شد و دامنه آن به مصر نیز کشید، ملت بحرین نیز فرصت را برای شروع قیام جدید مناسب دید و با تکیه بر خداوند متعال انقلاب خود را شروع کرد. محور این انقلاب، حقانیت مطالبات همگانی برای تشکیل حکومتی مردمی با هویت اسلامی و بندگی خالصانه برای خداوند و متضمن مبانی وحی در عدالت، برابری و احترام به حقوق بشر و اعطای حقوق سیاسی و مدنی به تمام شهروندان و پایان بخشیدن به حکومت قبیله‌ای و تبدیل بحرین از نظام پادشاهی به کشوری است که ملت، منشأ اقتدار باشد.

انتخاب روز ۱۴ فوریه ۲۰۱۱ به عنوان تاریخ شروع انقلاب توسط مردم بحرین تاکیدی است بر تاریخی که ملک حمد آل‌خلیفه در ۲۰۰۲ وعده‌های خود را زیر پا گذاشت و مطابق میل خود قانون اساسی جدیدی را تدوین کرد تا مصداقی برای دیکتاتوری مطلق باشد. وی با این اقدام خود مبانی دموکراسی را که ملت در سال ۲۰۰۱ به منشور آن رأی داد، نابود و تمام قوا را قبضه کرد. ملک حمد همچنین به وعده‌های خود در مورد نقش مشورتی مجلس انتصابی و نقش قانون‌گذاری مجلس منتخب عمل نکرد. تعیین این تاریخ به عنوان شروع انقلاب مبین این واقعیت است که مطالبات انقلابیون بحرین سیاسی و به دور از هرگونه فرقه‌گرایی است و با تاریخ طولانی انقلاب‌های قرن بیستم ارتباط دارد و ادامه آن به شمار می‌آید.

انقلاب بحرین توسط گروه‌های سیاسی و یا نخبه‌ها شروع نشد، بلکه یک انقلاب توفنده مردمی بود که بیداری اسلامی را بستر مناسبی برای شروع انقلاب علیه ساختار فعلی سیاسی در بحرین یافت. این انقلاب از حمایت‌های آشکار شیخ عیسی احمد قاسم بود که در سخنرانی‌های نماز جمعه خود همواره تاکید می‌کرد که این موج عظیم مردمی هرگز متوقف نخواهد شد. حمایت وی به‌مثابه صدور مجوز برای همه مردم جهت شرکت در انقلاب با رهبری این دانشمند فرزانه بود. اقدام رژیم آل‌خلیفه در اسقاط تابعیت این روحانی مبارز و انقلابی و مهاجرت وی به عراق و ایران، این انقلاب را خاموش نکرد و اعتراضات مردمی در داخل و خارج همچنان ادامه دارد.

29دسامبر/21

زندگینامۀ آیت‌الله شیخ عیسی قاسم رهبر قیام بحرین

آیت‌الله شیخ عیسی قاسم از بزرگ‌ترین و نامورترین علمای کنونی کشور بحرین است که نام ایشان با جهاد بر ضد استبداد و تلاش برای مشروطه‌سازی نظام مطلقه پادشاهی حاکم بر این کشور عجین شده است. او از جمله رهبران سیاسی این کشور است که قیام مردم خود را در ده سال گذشته رهبری کرده است. شیخ عیسی قاسم در سال ۱۹۳۷ میلادی (۱۳۱۶ شمسی) در شهر الدراز در بحرین زاده شد. او خانواده‌ سرشناسی نداشت و پدرش ماهیگیر ساده‌ای بود که دوست داشت پسرش تحصیل کند و مدارج علمی را طی کند. ایشان دوره تحصیل ابتدایی را در زادگاهش دراز به اتمام رساند و برای تکمیل تحصیلات به شهر منامه پایتخت بحرین رفت. در منامه از طریق مشارکت در برنامه‌های دینی مسیر زندگی او تغییر یافت، زیرا او در کنار تحصیلات متوسطه در حوزه الغریفی روستای النعیم نزد شیخ عبد‌الحسین حلی به تحصیل علوم دینی پرداخت و تصمیم گرفت که تنها تحصیلات علوم دینی را ادامه دهد.

در سال ۱۹۶۲ (۱۳۴۱) به نجف سفر کرد و نزد آیت‌الله سید محمد باقر صدر به تحصیل علوم دینی ادامه داد و با علمایی چون عبدالله غریفی، عباس ریس، عبد‌الله مدنی، عبدالامیر جمری آشنا شد. سپس به دانشکده فقه پیوست و دوره دروس سطح را بسیار سریع طی کرد و در درس خارج فقهای بزرگ و مراجع اعلام مانند شهید صدر شرکت کرد. او در سال ۱۹۷۱میلادی، از مناطق مختلف برای بازگشت شیخ به سرزمینش دعوت و از او درخواست شد تا وارد مجلس موسسان شود. این مجلس برای قانون‌گذاری بحرین پس از استقلال بحرین برگزارشده بود.

وی در سال ۱۹۷۲میلادی بزرگ‌ترین و اولین جمعیت اسلامی در شیخ نشین‌ها، «جمعیه التوعیه الاسلامیه- جمعیت آگاهی بخش اسلامی» را پایه‌گذاری کرد. این جمعیت در زمینه گسترش اصلاح‌گرائی دینی در آن دوره و نیز در تقویت التزام عقیدتی و آگاهی دینی بین قشر بزرگی از فرزندان جامعه نقش بارز و آشکاری را ایفا کرد. ایشان برای سه دوره، رئیس این جمعیت و «علامه الجمری» در یکی از این دوره‌ها نائب وی بود. در سال ۱۹۷۳میلادی به‌عنوان بارزترین نماد از ائتلاف دینی، با اکثریت مطلق آرا برای عضویت مجلس ملی انتخاب شد. وی همواره به دنبال تطبیق احکام شرع مبین و صیانت دین از افکار التقاطی در دین بود. این مجلس در سال ۱۹۷۵  توسط رژیم منحل شد.

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران ایشان در رأس هیئتی از علمای بحرین با امام خمینی(ره) در تهران ملاقات کردند و به امام و ملت ایران پیروزی پرخروش انقلاب اسلامی را تبریک گفتند. در اواخر دهه ۱۹۹۲ میلادی به ایران آمد تا در حوزه علمیه قم ادامه تحصیل کند و نزد فضلایی چون آیت‌الله سید محمود هاشمی، آیت‌الله سید کاظم حائری و آیت‌الله فاضل لنکرانی تلمذ کرد.

ایشان از همان آغاز در کنار مردم کشورش، دفاع از حقوق آنان را به عهده گرفت و تلاش کرد به نظام فردی و استبدادی پایان دهد و نظامی را برپا سازد که مردم بحرین با انتخاب نمایندگانشان در فرایند تصمیم‌گیری مشارکت داشته باشند. از سال ۱۹۹۴ میلادی ایشان رهبر انتفاضه مطالبه برای بازگرداندن حقوق قانون اساسی و فعال‌سازی و احیای پارلمان از خارج شمرده می‌شد و بیانیه‌ها و سخنانش بازتاب و طرفداران زیادی داشت.

در سال ۱۹۹۹ با درخواست عده‌ای از فضلای حوزه قم، رسماً تدریس درس خارج را در مسجد امیرالمومنین «ع» در دورشهر و سپس در حسینیه بحرانی آغاز کرد. ایشان در سال ۲۰۰۰ نظر صریح و محکمی در رد “میثاق العمل الوطنی” ـ منشور ملی العمل که طرح جدید شاه به‌عنوان قانون اصلی مملکت به جای قانون اساسی بود ـ  را بیان کرد.

امیر بحرین برای فرافکنی از وضعیت بحرانی بحرین این طرح را ارائه کرد و شیـخ آشکارا گفت که این منشور بیعت با نظام است و مردم را به رأی منفی به منشور فراخواند. این منشور نه تنها عقبگرد دینی بلکه عقبگرد سیاسی هم بود و شیخ با یک بررسی تطبیقی بین منشور جدید و قانون ۱۹۷۳میلادی تفاوت‌هایی را یافت که نشان می‌داد قانون اساسی پیشین بر منشور جدید برتری دارد.

در سال ۲۰۰۱ میلادی، جناب شیـخ، بعد از آسودگی خیال از لحاظ امنیتی و نیز در حالی که اعتماد اغلب طیف‌های بحرین را به خود جلب کرده بود، به کشورش بازگشت و با استقبال باشکوه میلیونی‌ مردمی که تقریباً ۲۰ کیلومتر بود و قبل و بعد از آن در تاریخ بحرین سابقه نداشت، روبرو شد. مستقبلین ایشان را از سالن فرودگاه با شعار و تکبیر تا روستای الدراز که اقامتگاه اصلی ایشان بود، مشایعت کردند.

شیخ عیسی قاسم پس از مدتی «جمعیه الوفاق الاسلامیه» را تأسیس کرد و شاگردش شیخ علی السلمان را در رأس این تشکل قرار داد. در اولین انتخابات آزاد در دوره جدید، به‌رغم تضییقات زیاد نظام، این جمعیت ۱۹ کرسی از ۴۰ کرسی را به دست آورد. با آغاز قیام اسلامی در بحرین در فوریه ۲۰۱۱ مراسم نماز جمعه شیخ عیسی قاسم در الدراز یکی از مهم‌ترین تریبون‌های قیام شمرده می‌شد. ناخشنودی دولت بحرین از مواضع انقلابی شیخ عیسی قاسم در حمایت از خواست مردم منجر به اعلام ممنوعیت اقامه نماز جمعه شد و پلیس خانه شیخ در محله الدراز را محاصره کرد. در روز ۱۹ آبان ۱۳۹۱ش.، تمام نمازهای جمعه در بحرین از سوی حکومت تعطیل اعلام شدند و شیعیان به‌رغم موانعی که حکومت در مسیر حرکت به سمت شهر الدراز ایجاد کرده بود، با تحمل ضرب و جرح نیروهای دولتی برای اقامه نماز جمعه، به دراز رفتند و نماز جمعه را به امامت شیخ عیسی قاسم اقامه کردند. این روز در جریان مقاومت مردم بحرین به «جمعه التلبیه» معروف شده است.

شیخ عیسی قاسم با توجه به سوابق علمی و مبارزاتی، در میان شیعیان بحرین جایگاه ویژه‌ای دارد و با توجه به اینکه استاد بسیاری از فعالان سیاسی بحرین است به‌عنوان پدر قیام در این کشور شناخته شده است. ایشان از آغاز قیام در کنار مردم قرار داشت و مواضع خود را صراحتاً بیان و به‌عنوان رهبر قیام نقش‌آفرینی کرد و با حضور در جمع معترضان و همچنین عیادت از مجروحان و زندانیان، به بیان اعتراض خود علیه حکومت بحرین ادامه داد.

فوریه۲۰۱۱میلادی

اسباب و علل متعددی از جمله ظلم، تبعیض سیاسی، فشار اقتصادی و فساد اخلاقی در انقلاب بحرین دخالت دارند. گستردگی جنبش و شرکت اقشار و گروه‌های مختلف بحرین، فقط به برکت حضور فعال علما و تایید و پشتیبانی ایشان و در پرتو آگاهی رهبری و امامت و رشد فقاهت و نیز عقیده ولایی در اطاعت از نمایندگان دین بهره می‌برد.

در ۱۱ فوریه بعد از درخواست‌های جوانان از طریق وسایل ارتباط جمعی، سخنرانی‌ شیـخ نقش آشکاری در آماده‌سازی زمینه‌های انقلاب داشت. وی اعلام کرد: “طوفان شروع شده و آرام نخواهد شد و در مرزها نیز باقی نخواهد ماند.”  و بعدها هم قیام را به همین شکل پیش برد.

دولت بحرین در سال ۱۳۹۵ برای مانع‌تراشی بر سر راه قیام مستمر مردم بحرین از شیخ عیسی قاسم سلب تابعیت و او را از بحرین اخراج کرد. ایشان در حال حاضر بین حوزه‌های نجف و قم در حال رفت و آمد است و همچنان به وظیفه خود در رهبری قیام علیه رژیم آل خلیفه و دفاع از مردم کشورش ادامه می‌دهد.

29دسامبر/21

مع انتصار الثوره الاسلامیه خرج الاسلام من‌الغربه التی کان یعیشها

*من أین بدأت معرفتکم بالإمام الخمینی؟

کانت لی زیاره تشرّف -هی الأولى لسماحته رفع الله درجته فی الجنّه- مع أخٍ کریم لی من طلاّب العلم یوم کنّا فی النجف الأشرف فی دراستنا فی کلیّه الفقه والحوزه العلمیه، وذلک فی زمن إقامته فیها.

والزیاره للإمام الخمینی، وحتى لو کانت لمره واحده، تعطیک انطباعاً عن عظمته.

 

 

*من وجهه نظرکم، ما هو دور الإمام الخمینی والثوره الإسلامیه فی تغییر معادلات العالم واحیاء الإسلام المحمدی الأصیل الذی هو یعنی مدرسه أهل البیت “ع”؟

کان الإسلام مغیّباً فی مساحته الأوسع فی ساحه أمّته، ویکاد أن یکون مغیّباً تماماً على مستوى الساحه العالمیه، خاصه فی الجدل السیاسی. کان الإسلام من ناحیه عملیّه لا یرتفع له الصوت المؤثر الذی یؤبه له، کان غریباً حقّاً فی أمّته وخارجها، وکان لا ینظر لأتباعه إلاّ بالنظره المحتقره.

الحضور على مستوى الساحه الإسلامیه إنما کان على المستوى السیاسی للرجعیه المنفصله عن الطرح الإسلامی والفکر الأجنبی المعادی. والحضور الإسلامی فی حیاه المسلمین کنت إنّما تجده بدرجه ما وفی أوساط ضیّقه.

بعد الثوره الإسلامیه التی فجّرها الإمام الخمینی، والدوله المبارکه التی حقّقها الله على یدیه، عزَّ الإسلام فی أمّته وعزَّ خارجها، وصار القوه المهابه عالمیّاً، وعرف المسلمون الطالبون للحقیقه مکانه دینهم القویم، وحاجتهم وحاجه العالم کلّه له، وألاّ إنقاذ ولا نجاح للعالم کلّه إلاّ به، وارتفع صوتهم بالدعوه إلیه، وبدأت واشتدت مقاومتهم من أجله، وهان علیهم أن یبذلوا التضحیات الجسام بدافع حمایته والشعور بضروره حاکمیته.

 

 

*ما هو رأیکم فی مبدأ ولایه الفقیه ودورها فی النهضه والحرکه الإسلامیه؟

إذا کان لا إنقاذ ولا نجاه ولا نجاح للأمه والعالم إلاّ بالإسلام، بعلمه وعدله وأمانته وإخلاصه وتربیته، ولا تطبیق للإسلام فی الأنفس والأوضاع، ولا بلوغ لأهدافه إلا بحکومه العالِم العامل به، الأمین على کلّ أحکامه وأهدافه، القادر على الوفاء بأمانته، کان لابد من ولایه الفقیه العادل الکفوء لتحمّل مهمه الحکم الإسلامی العظیم الذی لا یهمّه شیء کما یهمّه رضوان الله سبحانه وغضبه.

 

 

 

*ما هو تقییمک لدور قائد الثوره الإسلامیه، آیه الله السید علی الخامنئی فی استمرار وازدهار الحرکه والمقاومه الإسلامیه؟

إنّ لسماحه المرشد الأعلى للثوره الإسلامیه والدوله المبارکه -بما وهبه الله عزَّ وجلّ – من مواصفات القیاده الإسلامیه الناجحه، من درجه عالیه من فقه وعداله وتقوى وخبره وکفاءه وشجاعه فی الحقّ وإخلاص لله، وإیمان متجذّر بقیمه الرساله الإلهیه، وعدم المجامله على حساب الحق للصدیق، وعدم الضعف أمام العدوّ؛ ما جعله الحامیهَ الحق لخط الثوره والدوله وقیمهما ومبدئیتهما، وحاکمیه الإسلام، والمفجّر لقابلیات الشعب الإیرانی العظیمه، وقابلیات الأمّه على خط الإسلام والمقاومه من أجله، والنهوض الدائم بمستوى قوه الشعب الإیرانی والأمّه وعظمتها، والضخ لروح الثقه والاعتزاز فیهما، وروح الهزیمه والاندحار فی الأعداء.

إنّه الشخصیّه الغنیّه بما یستلزمه موقع الولایه من شروط ومواصفات وخصائص تجعله أهلاً لأن ینال الثقه التامّه من الجماهیر المؤمنه والتسلیم لولایته.

 

 

 

*علاقه البحرینیین برجال‌الدین الشیعه الحقیقیین مشهوره بین شیعه العالم، ماهو أصل هذه العلاقه العمیقه؟

ارتباط الشعب فی البحرین بعلمائهم المخلصین مترشّح عن ولاء هذا الشعب وذوبانه فی الرسول الأعظم والأئمه الأطهار “علیهم جمیعاً أفضل الصلاه والسلام”، ومن وجود ثله کریمه صادقه ومخلصه من علماء الدین الذین یعوّل علیهم فی الحفاظ على قیم الدین ورعایه أحکامه، والحرص على مصالح المؤمنین.

 

 

*ما سبب کل هذا الضغط الذی یمارسه نظام الهیمنه والقمع من قبل حکام البحرین على الشعب بدعم من زعماء الدول الرجعیه فی المنطقه؟

شعب البحرین یعتز بانتمائه الإسلامی ویعیش صحوه إسلامیه ولا یرضى بالذل، ویملؤه الشعور بالإباء من وحی إسلامه، وله ارتباطه الشدید بالولاء لأهل البیت علیهم السلام، وهم النماذج الکبرى فی العزه والکرامه والتضحیه والفداء والإخلاص فی الإیمان.

وشعب البحرین لا یرضى الانفصال عن أمّته، ولا یفصل بین محنته ومحنتها، ولا بین نصره ونصرها، وأمنه وأمنها، ومن کان على درایه بمواقف الشارع البحرانی من مواقف الاستعمار الغربی، والوجود الصهیونی العدوانی على الأمّه العربیه والإسلامیه؛ یعرف تماماً غیره هذا الشعب وحمیّته بالنسبه لأمته وموقفه العملی المنتصر لقضایا الأمه.

هذا خط الشعب، أما الخط الرسمی للحکم فهو خط الارتباط المصیری بالغرب والاتکاء على دعمه، والطالب لمرضاته ضماناً للکرسی لانفصاله عن الشعب، وجَدَّ فی الأمر التطبیعُ العلنی الاستسلامی مع العدو الصهیونی خضوعاً لأمریکا ولهذا العدو، للشعور بالحاجه لحامٍ جدید وجدته السیاسه الخاطئه للنظام الرسمی المحلی فی الکیان الصهیونی والعصبیه الیهودیه المعادیه للمسلمین.

فخط الشعب وخط الحکم متصادمان، العلاقه بینهما علاقه تنافٍ وتناقض. ومن هنا یأتی استهداف الحکم الشعبَ، وسخط الشعب من الحکم.

 

 

*کیف ترى مستقبل البحرین ومستقبل الإسلام النقی الأصیل والمقاومه الإسلامیه ومصیر القوى العظمى المتغطرسه؟

الأمّه الإسلامیه الیوم متمثله فی مقاومتها وجماهیرها المؤمنه، وبما تتمتع به هذه الجماهیر من صحوه فی نمو مطّرد، ومقاومه مستمره، ومعها الدین الحق والضمیر الإنسانی، وروح النهضه الساریه، ووعد الله لعباده المؤمنین بالنصر، ولا خُلف لوعد الله، ولا رادّ له. النصر لدیننا، لأمّتنا، لمعسکرنا، ولنا وعد صریح بالنصر من الله. النصر على الطاغوتیه للمجاهدین فی سبیل الله قدر محتوم منه تبارک وتعالى فی کل مکان.

 

*کیف تتنبأ بنتیجه علاقه النظام البحرینی بالنظام الصهیونی من منظور القرآن الکریم؟

جاءت الاندفاعه من دول التطبیع مع العدو الصهیونی ومن أهدافها الواضحه کلّ الوضوح من أجل إرضاء أمریکا والصهیونیه وإسرائیل، طلباً لحمایتها ، والحمایه الإسرائیلیه بالخصوص لتوقع انحسار الوجود الأمریکی من المنطقه تفرغاً لاهتمامات أکبر ضروره عندها، وبما یؤثر على الثقه فی دعمها الکافی لحمایه هذه الدول.

 

وهی آخذه باستمرار فی ازدیاد ولائها للیهود المتعصبین لغیر الحقّ على خلاف الأدیان الإلهیه فی صورتها الصدق کلّها، ومنها الدیانه التی جاء بها النبی موسى “علیه السلام”، وذلک على حساب الولاء لله عزَّ وجلّ، ودین‌الإسلام القویم.

وللقرآن الکریم کلمته الحاسمه فی هذا الولاء الشیطانی البدیل عن الولاء لله عزَّ وجلّ:

(لَّا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاهً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ)، ۲۸/ النساء. وذیل الآیه الکریمه فیه تحذیر شدید، وتحذیر وتهدید من الله سبحانه من أن یرفع شعار التقیه فی غیر موضعه، وحیث یقضی على الإسلام وأمّته، وحیث یکون منطلقه الاحتماء بالکافر بسبب الظلم للمسلمین والحکم الطاغوتی المتسلط علیهم قهراً.

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ)، ۵۱/المائده.

ولاء الکافرین بعضهم لبعض ولاء کفر، والدخول فی ولائهم دخول عملی فی ولائه، ولا أقلّ من أن یؤدی هذا الولاء الملتحقین بالنصارى والکفار إلى نتیجه من نتیجه ولائهم.

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ)، ۵۷/المائده.

وهذا الالتحاق بولائهم، تصف الآیه مرتکبیه من المؤمنین بالظلم الذی یحرمهم من هدایه‌الله تبارک وتعالى.

(وَلَوْ کَانُواْ یُؤْمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلنَّبِىِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَاءَ وَلَکِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ)، ۸۱/المائده.

إنّه لولاء خطیر بما یکشف عنه من عدم الإیمان، ومن الفسق.

(وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ)، ۱۱۳/هود.

الولاء فی مقابل الولاء لله، وغیر المنتهی إلى الولاء إلى الله باطلٌ محض، ثم إنّه لا یؤدی إلى إنقاذ أو نصر.

وغایه الاحتماء والنصر والتمکین التی یطلبها المطبّعون مع العدو الصهیونی ودویله إسرائیل غایه میؤوس منها.

الإیمان الحقُّ قاضٍ بأن طلب العزّه من ولاء الکافرین تعلّق بالوهم الذی یوقع فیه ضلال الرؤیه، وایحاء الشیطان الرجیم، إنَّه یقیناَ ألاّ عزّه إلاّ لله وبیده، (ٱلَّذِینَ یَتَّخِذُونَ ٱلْکَفِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ ٱلْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلْعِزَّهَ فَإِنَّ ٱلْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا)، ۱۳۹/النساء.

والیهود کغیرهم من خلق الله لا یملکون العزّه لأنفسهم، ولا یملکون أن یعطوها للغیر بغیر إذن الله، ولمن شاء الله إذلاله على أنهم ممن لا ینبغی أن یوثق بعهودهم ومواثیقهم، فالتعلق بهم وبعهودهم خاسر من الجهتین.

یقول کتاب الله الصادق عنهم:

(وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّهٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)، ۶۳/البقره.

(وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ)، ۸۳/البقره.

(وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ)، ۱۸۷/آل عمران.

(فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَهٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ)، ۱۳/المائده.

هذا هو موقف بنی إسرائیل -إلاّ قلیلاً منهم – من مواثیق الله المغلّظه التی منها المیثاق الذی قارنه رفع الطور فوقهم تخویفاً شدیداً لهم من نقضه وقطعاً لسبیل ادّعائهم نسیانه، فکیف سیکون موقفهم من العهود من الضعاف المرتمین فی أحضانهم طلباً لنصرتهم وحمایتهم والذود عنهم، والتضحیه فی سبیل البقاء لکراسیهم إذا استغنوا عنهم أو اقتضى الأمر أن ترکبهم خسائر ببقاء تحالفهم معهم؟

التطبیع فعله طائشه، وجریمه فی حق المطبعین مع إسرائیل أنفسهم، وبأشدّ من غیرهم.

 

 

 

*بیّنوا لنا أی مطلب وفائده ترونها مناسبه، ونتمنى توجیه رساله للأمه الإسلامیه، وخاصهَ لشعب إیران وأیضاً لشعب البحرین المظلوم

کلٌّ من طریق النصر والهزیمه مفتوح أمام کلّ الأمم، والنصر الحقیقی طریقه واحد لا غیر، طریق هذا النصر فی الأخذ بمنهج الله والتمسک الصدق بدین الله، وبذل کل الجهد والتوحّد والتنسیق والتعاون وإخلاص النیه لله، وعدم نفاذ الصبر الإیجابی وتجنب الصبر السلبی المذموم، ونظم الأمر أتم نظم.

29دسامبر/21

با پیروزی انقلاب اسلامی، اسلام از غربت به در آمد

اشاره: آیت‌الله شیخ عیسی احمد قاسم از علمای بزرگ و رهبر شیعیان بحرین، هم به لحاظ مراتب علمی و هم سوابق مبارزاتی، جایگاه و محبوبیت خاصی میان مردم بحرین دارند.

این عالم وارسته و مجاهد که سابقه تحصیل معارف دینی در حوزه علمیه نجف و قم را هم دارند و مدتی را نیز عضو مجلس قانون‌گذاری و مجلس ملی بحرین بوده‌اند، همواره از زمان شکل‌گیری بحرین، صیانت از شرع مقدس و مبارزه با استبداد را  سرلوحه فعالیت‌های خود داشته‌اند. ایشان علیرغم همه سختی‌ها با حضور فعال در عرصه‌های مختلف و تربیت شاگردان مبارز، نقش مهمی در زمینه‌سازی قیام مردم بحرین علیه ظلم و استبداد رژیم آل‌خلیفه ایفا نمود‌ند و با آغاز قیام  ۱۴فوریه ۲۰۱۱ (۲۵ یهمن ۱۳۸۹) به عنوان پدر معنوی قیام نقش آفرینی کردند. بطوری که نماز جمعه آیت‌الله عیسی قاسم در الدراز به مهمترین تریبون قیام تبدیل شده بود. خشم حاکمان بحرین از مواضع انقلابی شیخ عیسی قاسم منجر به ممنوعیت اقامه نماز جمعه و سلب تابعیت ایشان در سال ۹۵ شد. رژیم بحرین در همان ایام با هجوم به انبوه مردم تحصن کننده در مقابل منزل شیخ قاسم، شماری را به شهادت رساند و ۳۰۰ نفر را بازداشت کرد و آیت‌الله عیسی قاسم را در بازداشت خانگی قرار داد.

ایشان در تابستان ۹۷ بعد از دو سال حبس خانگی به علت وخامت شدید اوضاع جسمانی به بیمارستانی در انگلیس انتقال یافتند و تحت عمل جراحی قرار گرفتند. این عالم مجاهد در حاضر در شهر مقدس قم بسر میبرند و با توجه به محدودیت‌های رژیم بحرین، دورادور زعامت مردم بحرین را بر دوش دارند.

«پاسدار اسلام» با غنیمت شمردن این فرصت، از مدت‌ها پیش، پیگیر انجام گفتگویی با این عالم مجاهد بود، که نهایتاً ایشان بعلت کسالت و بیماری قبول زحمت فرمودند و پرسش‌های ما را بصورت مکتوب و به زبان عربی پاسخ دادند. ضمن قدردانی صمیمانه از لطف آیت‌الله شیخ عیسی قاسم به «پاسدار اسلام»، متن و ترجمه این مصاحبه تقدیم خوانندگان گرامی مجله می‌شود.

 

* از کی و چگونه با حضرت امام خمینی«ره» آشنا شدید؟

اولین بار، با یکی از برادران طلبه، که در نجف اشرف باهم در دانشکده فقه و حوزه علمیه همدوره بودیم، به حضور ایشان مشرف شدیم. آن‌زمان، امام در نجف اشرف اقامت داشتند. البته با همان یک بار دیدار با ایشان به عظمت و بزرگی ایشان واقف شدم.

 

* به نظر جنابعالی، نقش امام خمینی و انقلاب اسلامی در تغییر معادلات جهانی و احیای اسلام ناب محمدی و مکتب اصیل اهل بیت«ع» چیست؟

اسلام در گستره عظیمی از جغرافیای خود، در سطح جهانی، به‌ویژه در حوزه سیاسی تقریباً مغفول مانده بود. در بعد علمی، صدای تاثیرگذار اسلام شنیده نمی‌شد و یا به‌گونه‌ای شنیده نمی‌شد که توجه دیگران را جلب کند.  اسلام واقعاً در میان امت و خارج آن شرایط غریبانه‌ای داشت و به پیروان آن با دیده حقارت نگریسته می‌شد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، نقش‌آفرینی دین اسلام محدود به سطوح سیاسی ارتجاعی منفک از دیدگاه اصلی اسلام بود و اسلام حضور بسیار کمرنگی در زندگی مسلمانان داشت.

انقلاب اسلامی که امام خمینی آغازگر آن بودند و نظام مبارک جمهوری اسلامی که خدا آن را با نقش‌آفرینی امام رقم زد، عزتمندی را  برای مسلمین و عظمت را برای اسلام در تعامل با جهان به ارمغان آورد. در نتیجه اسلام به قدرتی تبدیل شد که دشمنان به دلیل تأثیرگذاری و تبدیل شدن آن به الگویی برای مقابله با استکبار از آن بیم و هراس داشتند.  مسلمانان تشنه حقیقت نیز جایگاه اصلی و نیاز جهانیان به این دین مبین را دریافتند و متوجه شدند که اسلام تنها راه نجات مردم این جهان است. از این روی ندای دعوت و تبلیغ دین اسلام از همه جا شنیده شد. مقاومت و پایداری مسلمانان در دفاع ازاسلام از همان آغاز رو به فزونی نهاد. مسلمانان در راه دفاع از دین خود، از ایثار جان و مالشان دریغ نکردند، زیرا به دنبال دفاع از دین مبین خود بودند و حاکمیت آن را ضروری می‌دانستند.

 

 

* تحلیل جنابعالی از اصل ولایت‌‌فقیه و نقش آن در نهضت و خیزش‌های اسلامی چیست؟

اگر بپذیریم که رهایی، نجات و پیروزی امت و همچنین نجات جهان جز با معرفت، عدالت، امانت و اخلاص و آموزه‌های تربیتی اسلام محقق نمی‌شود و با توجه به اینکه اهداف اسلام جز با حکومت عالِم پایبند به فرامین آن که پاسدار همه فرامین الهی و اهداف آن و انسانی توانا، وفادار و امانتدار باشد، محقق نمی‌شود، بنابر این وجود ولی‌فقیه عادل و توانائی که جز رضای خدا مسئله دیگری برایش اهمیت نداشته باشد، برای به عهده گرفتن مسئولیت رهبری حکومت عظیم اسلامی لازم و ضروری است.

 

*ارزیابی جنابعالی از تاثیر مواضع و بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای«دام ظله»  در استمرار و شکوفایی نهضت و مقاومت اسلامی چیست؟

رهبر معظم انقلاب و نظام پر برکت اسلامی، ویژگی‌های یک رهبر مسلمان موفق را دارند. خداوند متعال به خصائل برجسته زیادی را با ایشان عنایت فرموده است، از جمله: جایگاه والای فقاهتی، عدالت، تقوی، تجربه، شایستگی، شجاعت در بیان حق، اخلاص وایمان مبتنی بر ارزش‌های الهی، دفاع بی چون و چرا از حق و عدم اظهار ضعف در برابر دشمن. این ویژگی‌ها باعث شده‌اند که ایشان به عنوان مدافع بر حق خط انقلاب و نظام و ارزش‌ها و اصول آن و حاکمیت اسلام شناخته شوند. ایشان ظرفیت‌های عظیم ملت ایران و امت اسلام را شکوفا کرده و در خدمت مقاومت اسلامی قرار داده و عظمت آن را ارتقا بخشیده و ضمن تقویت روحیه اعتماد به نفس و باورمندی در ملت و امت، روحیه دشمنان را تضعیف کرده‌اند.

ایشان همان شخصیت ارزشمندی هستند که نشستن در جایگاه ولایت مستلزم آن است. و دارای ویژگی‌ها و خصوصیت‌هایی هستند که ایشان را به شخصیتی واجد شرایط برای جلب اعتماد توده‌های مؤمن و پذیرش ولایت تبدیل کرده است.

 

 

*رابطه مردم بحرین با روحانیت راستین شیعه، مشهود و زبانزد شیعیان جهان است. دلیل این رابطه عمیق چیست؟

رابطه ملت بحرین با علمای بااخلاص خود ناشی از ولایتمداری این ملت و پایبندی کامل به سیره پیامبر اعظم«ص» و ائمه اطهار«ع» و همچنین وجود گروهی از علمای دینی شریف و صادق و با اخلاص است که برای حفظ اصول دینی و پایبندی به احکام آن و همچنین دفاع از منافع مؤمنان که می‌توان به آنان امیدوار بود و اعتماد کرد و اتکا داشت.

 

*دلیل این‌همه فشار و سرکوب مردم بحرین توسط نظام حاکم، با حمایت دولت‌های مرتجع عرب چیست؟

ملت بحرین به وابستگی و گرایشات اسلامی خود می‌بالد و هم‌اکنون در مرحله بیداری اسلامی به‌سر می‌برد و ذلت را نمی‌پذیرد. این ملت عزت و بزرگی خود را از روحانیت اسلام گرفته است و ارتباط عمیقی با اهل بیت«ع» دارند و نماد عظیم عزت، کرامت، فداکاری، گذشت، اخلاص و ایمان هستند.

ملت بحرین جدایی از امت خود را نمی‌پذیرد. همچنین بین دغدغه خود و دغدغه امت اسلامی، پیروزی خود و پیروزی امت اسلامی و امنیت خود و امنیت امت اسلامی تفاوتی قائل نیست. موضع توده‌های مردم بحرین در برابر سیاست‌های استعماری غربی و سیاست‌های ددمشنانه رژیم صهیونیستی علیه امت عربی و اسلامی امری بدیهی و برگرفته از غیرت و تعصب این ملت در قبال امت اسلامی و آگاهی از مواضع عملی در حمایت از  احکام اسلامی است.

این خط و راه ملت است؛ اما راه و مشی رسمی حکومت، وابستگی به غرب و تکیه بر حمایت‌های کشورهای غربی و تلاش برای جلب رضایت آنان به منظور ادامه حکومت و محافظت از تاج و تخت خود با هدف دور نگهداشتن ملت از حکومت است.

در زمینه وابستگی نظام بحرین به غرب، عادی‌سازی رابطه با دشمن صهیونیستی و کوتاه آمدن در مقابل منویات رژیم صهیونیستی و تسلیم در برابر اراده آمریکا به خاطر احساس نیاز حکام بحرین به مدافعی جدید، در دستور کار این حکومت است. رویکردی که ناشی از باورها و سیاست‌های غلط نظام حاکم و نتیجه‌گیری‌های غلط آن و نیز بی‌توجهی به ماهیت رژیم صهیونیستی و پیشینه یهود و اصرار آنان بر دشمنی با مسلمان است.

راه ملت و راه نظام در دو جهت مخالف از یکدیگر قرار دارند و رابطه آنها نیز مبتنی بر نفی یکدیگر و تناقض در دیدگاه است. سرکوب ملت هم از همین‌جا نشأت می‌گیرد و نارضایتی مردم از حکومت ریشه در این اختلاف رویکرد دارد.

 

*آینده بحرین، اسلام اصیل، مقاومت اسلامی و همچنین آینده قدرت‌های استکباری را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

آینده از آنِ فرزندان امت اسلامی، رشد مستمر مقاومت، برقراری دین حق، تقویت نهضت اسلامی پویا و تحقق وعده خدا مبنی بر پیروزی بندگان مؤمن اوست. خدا هرگز خلف وعده نمی‌کند و در اراده او هیچ برگشتی وجود ندارد. پیروزی از آن دین، امت و اردوگاه اسلام است و خدا در قرآن کریم صراحتاً وعده پیروزی را به مؤمنین داده است. در راه مبارزه با طاغوت، پیروزی از آن مجاهدان در راه خداست و این تقدیر باریتعالی در هر مکانی است.

 

*با عنایت به دیدگاه قرآن کریم، پیش‌بینی جنابعالی از آینده روابط حکومت بحرین با رژیم صهیونیستی چیست؟

انگیزه و هدف اصلی کشورهایی که وارد روند عادی‌سازی روابط با دشمن صهونیستی شده‌اند، کاملاً واضح و روشن است. آنان به دنبال جلب رضایت و حمایت آمریکا و رژیم صهیونیستی هستند، زیرا که آنها محدود شدن نفوذ آمریکا در منطقه به دلیل ضرورت‌های جدید را پیش‌بینی و درک کرده‌اند. تغییر رویکرد آمریکا بر میزان اعتماد این دولت‌ها در برخورداری از حمایت‌های لازم این کشورها نیز تاثیر خواهد گذاشت.

حمایت حکومت بحرین از یهودیان متعصب و حامی باطل رو به فزونی است، یهودیانی که برخلاف ماهیت حقیقی ادیان الهی، از جمله ماهیت اصلی دین حضرت موسی«ع»، با ولایت الهی و دین مبین اسلام دشمنی می‌ورزند و از باطل حمایت می‌کنند.

قرآن کریم نسبت به ولایت شیطانی و جایگزینی آن با ولایت الهی موضع مشخص و روشنی دارد:

«لَّا یَتَّخِذِ الْمُؤمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَولِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤمِنِینَ وَمَن یَفعَل ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاهً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیر:اهل ایمان نباید مؤمنان را وا گذارند و از کافران دوست گزینند، و هر که چنین کند رابطه او با خدا مقطوع است، مگر برای در حذر بودن از شرّ آنها (تقیه). و خدا شما را از (عقاب) خود می‌ترساند و بازگشت همه به سوی اوست.»(آل‌عمران/۲۸)

این آیه هشدار و تهدیدی شدید از سوی خداوند باریتعالی برای مؤمنان است که مبادا تقیه را در جایی غیر از موضع خود، یعنی هنگامی به کار گیرند که به اسلام و امت آسیب می‌رسد و یا انگیزه آن پناه بردن به کفار و رواداشتن ظلم و ستم به مسلمانان و استمرار بخشیدن به حکومت طاغوتی است که به‌زور بر مسلمانان چیره شده است.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ: ای اهل ایمان! یهود و نصاری را سرپرستان و دوستان خود مگیرید. آنان سرپرستان و دوستان یکدیگرند [و تنها به روابط میان خود وفا دارند]. و هرکس از شما، یهود و نصاری را سرپرست و دوست خود گیرد، از زمره آنان است. بی‌تردید خدا گروه ستمکار را هدایت نمی‌کند.»(مائده/۵۱)

ولایت کافران بر یکدیگر ولایت باطلی است. پیوستن به این ولایت در حقیقت ورود عملی به ولایت کافران است. اعتماد به مسیحیان و کفار به هیچ نتیجه‌ای جز ذلت مسلمین منجر نخواهد شد و سرانجام آن شکست حتمی است.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ: ای اهل ایمان! با آن گروه از اهل کتاب و کافران که دین شما را به فسوس و بازیچه گرفتند دوستی مکنید و از خدا بترسید اگر به او ایمان آورده‌اید.»(مائده/۵۷)

این آیه مؤمنانی را که به این ولایت ملحق شدند به ارتکاب ظلم توصیف و آنان را از هدایت خدای تبارک و تعالی محروم کرده است.

«وَلَوْ کَانُواْ یُؤْمِنُونَ باللَّهِ وَٱلنَّبِىِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَاءَ وَلَکِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُمْ فَسِقُونَ: اگر به خدا و پیامبر(ص) و آنچه بر او نازل شده، ایمان مى‏آوردند،(هرگز) آنان (کافران‏) را به دوستى اختیار نمى‏کردند؛ ولى بسیارى از آنها فاسقند.»(مائده/۸۱)

ولایت کافران، به دلیل عدم ایمان و فسق و فجور آنان، ولایت بس خطرناکی است.

«وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ: و به کسانى که ستم کرده‏‌اند متمایل مشوید که آتش [دوزخ] به شما مى ‌رسد و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود و سرانجام یارى نخواهید شد»(هود/۱۱۳)

پذیرفتن ولایتی غیر از ولایت الهی یا هرگونه ولایتی که به غیر از خدا منتهی می‌شود، باطل محض است و این ولایت باطل، به رهایی و پیروزی نمی‌انجامد. پیروزی و اقتداری که دولت‌هایی که روابط خود را با دشمن صهیونیستی عادی کردند؛ به دنبال آنند، هیچگاه محقق نخواهد شد.

فرامین و احکام الهی این گونه حکم می‌کند که طلب عزت از طریق ولایت کافران، توهمی است که از اندیشه گمراه و القائات شیطان رجیم نشات می‌گیرد. بی‌شک، عزت تنها از آن خداست: «ٱلَّذِینَ یَتَّخِذُونَ ٱلْکَفِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ ٱلْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلْعِزَّهَ فَإِنَّ ٱلْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا: آن گروه که کافران را دوست گیرند و مؤمنان را ترک گویند، آیا نزد کافران عزّت می‌طلبند؟ عزّت همه نزد خداست.»(نساء/۱۳۹)

یهودیان همانند دیگر بندگان خدا از خود عزتی ندارند، بنابراین نمی‌توانند به دیگران عزت ببخشند. آنان کسانی هستند که خداوند آنان را ذلیل کرده است و باید از بستن عهد و پیمان با آنان پرهیز کرد. بنابراین وابستگی پیمان‌های آنان از دو جهت به خسران منتهی می‌شود.

و می‌فرماید:

«وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّهٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ: ای بنی‌اسرائیل! یاد آرید زمانی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سر شما برافراشتیم، (و دستور دادیم که) احکام تورات را با عقیده محکم پیروی کنید و پیوسته آن را در نظر گیرید، باشد که پرهیزگار شوید.»(بقره/۶۳)

«وَإِذ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ: و (یاد آرید) هنگامی که از بنی اسرائیل عهد گرفتیم که جز خدای را نپرستید و در حق پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران نیکی و با زبان خوش با مردم تکلّم کنید و نماز به پای دارید و زکات (مال خود) را بدهید، پس شما عهد شکستید و جز چند نفر روی گردانیدید و شمایید که از حکم خدا برگشتید.»(بقره/۸۳)

«وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ: و چون خدا از آنان که کتاب به آنها داده شد پیمان گرفت که حقایق کتاب آسمانی را برای مردم بیان کنید و کتمان مکنید، پس آنها عهد خدا را پشت سر انداخته و آیات الهی را به بهایی اندک فروختند، پس بد معامله‌ای کردند.» (آل‌عمران/۱۸۷).

«فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَهٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ: پس چون پیمان شکستند، آنان را لعنت کردیم و دل‌هایشان را سخت گردانیدیم (که موعظه در آن اثر نکرد)، کلمات خدا را از جای خود تغییر می‌دهند و از آن کلمات که به آنها پند داده شد نصیب بزرگی را از دست دادند. و دائم بر خیانتکاری آن قوم مطلع می‌شوی جز قلیلی از ایشان (که با ایمان و نیکوکارند)، پس تو از آنها درگذر و (کار بدشان را) عفو کن، که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد.»(مائده/۱۳)

قوم بنی‌اسرائیل، به‌جز تعداد اندکی از آنان، از فرامین الهی سر برتافتند و پیمان‌های سختی را که خدا با آنها بسته بود نقض کردند، از جمله پیمانی که با بالا بردن کوه طور برای ارعاب و هشدار به آنان از نقض آن پیمان با آنان بست و با ایشان اتمام حجت کرد؛ ولی با وجود بستن پیمان محکم با خدا، نقض عهد کردند. از قومی که عهد خود با خدای قادر و قاهر را زیر پا می‌گذارد، چگونه می‌توان انتظار داشت بر سر پیمان‌ خود با دولت‌های ضعیفی که خواهان نصرت و یاری از آنان هستند، پایبند باقی بمانند و برای حفظ تاج و تخت حکام آن دولت‌ها از خود مایه بگذارند و یا در آینده که از آنان بی‌نیاز می‌شوند و یا استمرار ائتلاف با آنان برایشان متضمن هزینه و تاوان‌هایی خواهد بود، همچنان به عهد خود وفا کنند؟

عادی‌‍‌سازی روابط با اسرائیل اقدامی نسنجیده و جنایتی در حق خود امضاکنندگان این توافقنامه‌هاست و لذا بانیان این خیانت بیش از دیگران متضرر خواهند شد و نتایج منفی آنها برای خود آنان شدیدتر از دیگران خواهد بود.

 

*در خاتمه اگر خطاب به ملت‌های مسلمان، به‌ویژه دو ملت ایران و بحرین پیامی دارید، بیان فرمایید؟

راه پیروزی و شکست به روی تمام ملت‌ها باز است. پیروزی راستین تنها یک راه دارد و آن در پیش گرفتن راه خدا و پایبندی راستین به دین او، تلاش مجدانه، وحدت، هماهنگی و همکاری، خلوص نیّت برای خدا و پرهیز از نا امیدی و تلاش برای تقویت صبر مثبت و هدفمند از یک سو و اجتناب از صبر منفی از سوی دیگر است. با نظم در امور و برنامه‌ریزی دقیق این اهداف به بهترین نحو محقق می‌شوند.

29دسامبر/21

با خدا، امامت را بشناس!

آن کس که بخواهد در تاریکی‌های دوران غیبت حضرت مهدی(عج) از مرگِ در گمراهی و جاهلانه، رهایی یابد و به حیاتی هدایت‌یافته و عقلانی دست یازد و در زمره سعادتمندان قرار گیرد، ناگزیر می‌بایست همه تلاش خود را در راه شناخت امام زمان خویش به کار گیرد و این سرآغازی است بر اینکه بداند در برابر چنین امامی چه وظیفه‏ای را بر عهده دارد. او می‏کوشد تا یاد آن امام را در درون و برون خویش و دیگران زنده سازد و  خود و جامعه را برای امر ظهور و قیامش آماده کند. چنین فردی شایسته یاری حجت خداوند است.

بی‌گمان امامت نقش بنیادینی در نگهداشت نظام جامعه و کمال بشر و حرکت به ‌سوی پروردگار متعال و اجرای احکام الهی دارد و پیروی از دستورات امام، از نظر شرع و عقل واجب است.

از این رو در وجوب شناخت امام بر حسب حکم عقل و شرع جای هیچ‌گونه تردیدی نیست؛ زیرا هم مقدمه اطاعت است و بدون وجوب آن، اطاعت و نصب امام بیهوده خواهد بود و هم بر حسب آنچه در روایات آمده واجب است.

از این رو در آموزه‌های اسلامی شناخت پیشوای معصوم(ع) هر زمان، پس از شناخت خداوند بزرگ و پیامبر گرامی او(ص)، از بایسته‌های انسان‌های جویای‌ حق و حقیقت تلقی شده است. پیشوای ششم شیعیان امام صادق(ع) در این باره فرمود:

«اعْرِفْ إِمَامَکَ فَإِنَّکَ إِذَا عَرَفْتَ لَمْ یَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّر : امام خویش را بشناس. همانا آنگاه که شناختی، پیش یا پس‌ افتادن این امر (ظهور) تو را آسیبی نرساند.»(۱)

همچنین آن حضرت در باره فرمایش خداوند متعال که فرمود:

«وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً :(۲)

به هر کس حکمت داده شود، به‌یقین خیری فراوان داده شده است‏.» فرمود: «طَاعَهُ اللَّهِ وَ مَعْرِفَهُ الْإِمَامِ:(۳) اطاعت پروردگار و معرفت امام .»

با این بیان روشن می‌شود که شناخت امام از معرفت خداوند جدا نیست؛ بلکه یکی از ابعاد آن است. در دعایی نقل‌شده از ناحیه مقدسه آمده است:

«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیکَ. اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حجّتکَ. اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حجّتکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَن دِینِی(۴)

خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، پیامبرت را نمی‌شناسم. خدایا! رسولت را به من بشناسان که اگر رسول خود را به من نشناسانی، حجّتت را نمی‌شناسم. خدایا! حجّتت را به من بشناسان که اگر حجّت خود را به من نشناسانی، از دین خود گمراه می‌شوم.»

امیر مؤمنان علی(ع)، در باره جایگاه و برجستگی این شناخت فرمود:

«… وَ إِنَّمَا الائِمَّهُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ و لایدْخُلُ الْجَنَّهَ إلا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لایدْخُلُ النَّارَ إِلامَنْ أَنْکَرَهُم:(۵) پیشوایان، مدیران پروردگار بر مردمند و رؤسای بندگان او هستند. هیچ کس ـ مگر شخصی که آنها را بشناسد و آنان نیز او را بشناسند ـ وارد بهشت نخواهد شد و کسی ـ جز آنکه آنها را انکار کند و آنان نیز او را انکار کنند ـ داخل دوزخ نشود.»

اما برای شناخت امام زمان(ع) و جایگاه او در نظام آفرینش، راه‌ها و منابعی است برای علاقه‌مندان که به نظر می‌رسد برجسته‌ترین آنها آیات الهی و سخنان پیشوایان معصوم(ع) و در رأس آنها بیانات نورانی آخرین پیامبر الهی(ص) است.

از این رو امروزه با توجه به انبوه روایات معتبر، راه برای شناخت امام زمان(عج)، باز است.

یکی از جامع‌ترین سخنان در باره جایگاه امام و امامت، فرمایش هشتمین پیشوای شیعیان امام علی‌بن موسی الرضا(ع) است که می‌فرماید:

«امام امانتدار الهی در میان خلقش، حجّت او بر بندگانش، خلیفه او در سرزمین‌هایش، دعوت‌کننده به سوی خدا و دفاع‌کننده از حقوق واجب او بر بندگان است.»

امام پاک از گناه و به دور از عیب‌هاست. دانش‌ها به او اختصاص دارند و او به بردباری شناخته می‌شود.

امام نظام‌دهنده به دین و باعث سربلندی مسلمانان و خشم منافقان و از بین رفتنِ کافران است.

امام یگانه روزگار خویش است. هیچ کس در مقام، به جایگاه او نزدیک نمی‌شود و هیچ دانشمندی با او برابری نمی‌کند و جایگزینی برای او پیدا نمی‌شود و شبیه و مانندی ندارد. همه فضیلت‌ها ویژه اوست، بدون آنکه آنها را طلب کرده باشد. این امتیازی از طرفِ فضل‌کننده بسیار بخشنده، برای امام است…(۶).(۷)

اما شناخت و اعتقاد به امام زمان(عج) چه آثار و برکاتی دارد؟ به‌روشنی می‌شود گفت شناخت امام زمان(ع)، مرتبه‌هایی دارد که به‌دست‌آوردن هر مرتبه از آن آثار و برکات ویژه‌ای را در پی خواهد داشت. شناخت شناسنامه‏ای امام عصر(عج) و دانستن گاه ولادت و زمان غیبت صغرا و کبرا و مانند آن، هرگز همانند معرفت معنای حقیقی امامت و شناخت حقیقت ولایت نیست.

با توجه به روایت‌هایی که پیامد بی‌معرفتی به امام را مرگ جاهلانه معرفی کرده است، می‌توان برجسته‌ترین اثر و برکت شناخت امام را فرجام سعادتمندانه برای زندگی دانست و البته از آثار برجسته شناخت ایشان می‌توان به افزایش مودت و اطاعت از امام اشاره کرد. و اما توضیح هر یک از موارد یادشده:

 

  1. زندگی سعادتمندانه و مسلمان‌ مردن

شناخت امام بهترین راه مسلمان‌ زیستن و مسلمان‌ مردن است. نوع زیستن و مردنی که در برخی از آیات قرآن بر آن تأکید شده است:

«فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون‏:(۸) نباید جز مسلمان بمیرید.» این از جمله درخواست‌های پیامبران

شایسته خداوند بوده است از جمله درخواست حضرت یوسف از خداوند که گفت: «تَوَفَّنىِ مُسْلِمًا؛(۹)

مرا  مسلمان بمیران‏.»

رویارویی حیات و کفر در آیه: «لِّیُنذِرَ مَن کاَنَ حَیًّا وَ یحَقَّ الْقَوْلُ عَلىَ الْکَافِرِین‏:(۱۰) تا هر که را [دلی‏] زنده است بیم دهد، و گفتار [خدا] در باره کافران محقّق شود.»

نشان می‏دهد کافر از حیات انسانی و الهی بی‏بهره است و زندگی حقیقی از آنِ مؤمنان است.

ناآشنا به امام عصر(عج)، مرگی جاهلانه دارد و عارف به ایشان زندگی‏ای عاقلانه و مؤمنانه و حیات مؤمنان به دین مرضی خداست که همانا اسلام است:

«وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا:(۱۱) و اسلام را برای شما [به عنوان‏] آیینی برگزیدم.» و زندگی مؤمنان حیات مورد رضای اوست.

پس شناخت و پیروی از اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع)، نه از باب تعبّد، بلکه به حکم عقل است، زیرا انسان خداشناس راهی به‌سوی خدا ندارد مگر از طریقی که خودِ خداوند قرار داده است و جز از این راه نمی‌تواند از خشنودی و خشم الهی آگاه شود. مراجعه مردم به ائمه اطهار(ع)، از باب مراجعه نادان به داناست. این یک حکم عقلی است؛ همچنان که عاقل در امور مادّی و دنیوی خود به دانا و متخصص مراجعه می‌کند، در امور معنوی و غیر مادی نیز عقل همین گونه حکم می‌کند.(۱۲)

 

  1. مودّت و دوست‌ داشتن امام(ع)

یکی از وظایف برجسته شیعیان، دوست ‌داشتن امام است و از برجسته‌ترین آثار معرفت او، محبت به آن وجود مقدّس است. این شناخت به هر میزان بیشتر باشد، محبت فزون‌تر می‌شود و هر قدر محبت بیشتر شود، نشانه وجود سنخیت با آن انوار مقدس است. این هم‌سنخی نیز هر قدر افزایش یابد، نشان از تقرّب به ذات اقدس الهی است که والاترین کمال است.

از آنجایی که خود پیشوایان معصوم(ع)، به مقام والای امام و امامت شناخت کاملی دارند؛ وقتی سخن از یک امام پیش می‌آید، با نهایت بزرگداشت از او یاد می‌کنند.

رسول گرامی اسلام(ص)، آن‌گاه که سخن از آخرین وصی خود به میان می‌آورند، در نهایت احترام از زیباترین واژگان محبت‌آمیز بهره می‌برند و  می‌فرمایند: «بِأَبِی وَ أُمِّی سَمِیی وَ شَبِیهِی وَ شَبِیهُ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَلَیهِ جُیوبُ النُّور…»:(۱۳) «پدر و مادرم فدایش باد که او هم ام من و شبیه من و شبیه موسی بن عمران«ع» است که بر او نورهایی احاطه دارد …».

ابوحمزه ثمالی گوید: «روزی در محضر امام باقر(ع) بودم که فرمود: «ای اباحمزه! یکی از امور یقینی که خداوند آن را ناگزیر ساخته است قیام قائم ما اهل‌بیت«عج» است و اگر کسی در آنچه که می‌گویم تردید کند، خداوند را در حالی ملاقات خواهد کرد که به او کافر شده و انکارکننده اوست.» سپس فرمود: پدر و مادرم فدای او که همنام من و هم کنیه من و هفتمین فرد پس از من است.»(۱۴)

خلادبن صفار ‌گوید: از امام صادق(ع)، پرسیده شد: «آیا قائم به دنیا آمده است؟» حضرت فرمود:

«لا وَ لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی:(۱۵) خیر! اگر او را درک کنم، در ایام زندگانی‌ام خدمت‌گزار او خواهم بود.»

حال اگر کسی در پی شناخت امام نبود چه خواهد شد؟ گفته شده به مرگ جاهلی خواهد مرد.

اما مرگ جاهلی یعنی مردن بدون شناخت خدا و رسول او(ص). کسی که امام زمان خود را نشناسد، به‌راستی از گمراهان زمان جاهلیت است که خدا و پیغمبر(ص) را نمی‌شناختند ـ  بنابراین، اگر شناخت پروردگار و پیامبر او «ص»، به معرفت امام زمان(عج) نرسد، بهره‌ای برای انسان نخواهد داشت و او را دیندار نمی‌کند.

شخصی از امام صادق(ع)، پرسید: «منظور از جاهلیت، جهل مطلق و نسبت به همه چیز است یا فقط نشناختنِ امام است؟»آن حضرت فرمود: «جَاهِلِیهَ کُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ؛(۱۶): منظور، جاهلیت کفر و نفاق و گمراهی است».

پس نتیجه نشناختن امام زمان(ع)، کفر و نفاق و گمراهی است. البته ممکن است نشناختن در اثر عدم معرفی امام زمان(ع) از سوی خدا باشد (بدون کوتاهی خود شخص). این حالت «ضلال» نامیده می‌شود و مترادف با «استضعاف» است. در این حالت، شخص مقصر نیست؛ ولی به هر حال از هدایت الهی و دینداری محروم شده است. حالت کفر و نفاق مربوط به شخصی است که برایش معرفی الهی صورت گرفته؛ ولی او در پذیرفتن آن کوتاهی کرده است. این دو حالت دارد: یا انکار و عدم تسلیم خود را به‌صراحت ابراز می‌دارد که کفر نامیده می‌شود و یا آن را پنهان می‌دارد که «نفاق» است. در هر صورت، شخص از راه بندگی خداوند دور افتاده و فرجامش خیر نیست.

و سخن پایانی اینکه اگر کسی بخواهد به هدف آفرینش خود دست یابد، جز از راه بندگی خداوند ممکن نیست و خداوند این بندگی را در مسیری خاص طلب کرده است که آن راه، ولایت انسان‌های شایسته از پیامبران و اوصیای اوست. فقط کسانی زندگی سعادتمندانه خواهند داشت که از حجت‌های الهی پیروی کنند. لازمه این پیروی معرفت به آن ذوات مقدس است. هرچه این شناخت بیشتر باشد، میزان هدایت‌یافتگی نیز بیشتر است. شایسته است همواره در راه شناخت حجت زمان(عج) از هیچ تلاشی دریغ نکنیم تا پایان عمر که عصاره و حقیقت زندگی است، بر سعادت باشد و نه جهالت.

 

پی‌نوشت:

۱- محمدبن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج۱، ص۳۷۱، ح۱٫

۲- بقره: ۲۶۹٫

۳ . پیشین، ج ۱، ص ۱۸۵، ح۱۱٫

۴ . پیشین، ص ۳۴۲، ح۲۹٫

۵- محمدبن حسین شریف الرضی، نهج البلاغه، ص ۲۱۲، خطبه ۱۵۲٫

۶- محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۲۰۰، ح۱٫

۷- روایت ادامه دارد دوستداران می‌توانند متن کامل آن را مطالعه فرمایند.

۸- بقره: ۱۳۲٫

۹- یوسف: ۱۰۱٫

۱۰- یس: ۷۰٫

۱۱- مائده: ۳٫

۱۲- سیدمحمد بنی هاشمی؛ معرفت امام عصر(ع)، ص۱۱۱٫ (با تصرف)

۱۳- علی‌بن محمد خزاز قمی، کفایه الاثر، ص۱۵۸٫

۱۴- پیشین، ص۸۶٫

۱۵- پیشین، ص۲۴۵، ح۲۳٫

۱۶- محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۷۷٫

29دسامبر/21

تفوق بر مانیفست‌های مکاتب مادی بشری

از گوشه‌ای از مسجد کوفه مناجات روح‌بخشی را شنید و بدان سمت رفت و با امام سجاد(ع) روبرو شد. این دیدار آغازی برای یک پیوند ناگسستنی جوان کوفی، «ثابت بن دینار» با امام بود.

در پرتو این انس و ارتباط محدث بزرگ عراق که به ابوحمزه ثمالی شهرت یافت، سرمایه‌های بزرگ معنوی به دست آمدند. در میان صدها روایتی که از چهارمین امام به یادگار ماند، دو میراث بزرگ در اوج ثمرات این پیوند بودند:‌ «دعای ابو حمزه ثمالی» و «رساله حقوق».

این دو میراث، تصویر ارتباط زنده،‌ با نشاط، و جامع انسان با خدا، خود و جامعه هستند.

امام به ابوحمزه در قالب آن «مناجات» و «منشور»، سبک زندگی توحیدی تراز را آموخت تا همسو با نجوای عاشقانه با خدا،‌ زمینه یک زندگی الهی شکل بگیرد و هر یک از اضلاع این حیات نقش مشخص و حق مختص به خود را داشته باشند.

دعای ابو حمزه که با جمله «إِلَهِی لا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ» آغاز و به جمله «وَ رَضِّنِی مِنَ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ» ختم می‌شود، یادگار مناجات‌های سیدالساجدین(ع) در شب‌های ماه رمضان است.

این  دعا که مشتمل بر معانی بلند و الفاظ فصیح و تعابیر بدیعی است، راه توبه و انابه و تضرع و پرهیزگاری را ترسیم کرده و نعمت‌های بزرگ الهی را برشمرده، دشواری‌های قبر و قیامت و تاریکی و تنهایی و سنگینی بار گناهان را متذکر شده و بر لزوم اطاعت و پیروی از پیامبر اکرم(ص) و خاندان معصومش«ع» تأکید فرموده و در آن وسعت روزی و حج خانه خدا و محفوظ ماندن از شر شیطان و زمامداران و پاک شدن از صفات ناپسند و تنبلی و سرخوردگی و غم و اندوه درخواست شده است.

در این دعا گذشته از درس‌های خداشناسی و معادشناسی و تأکید مقام نبوت و امامت، جامع‌ترین خواسته‌های هر فرد مؤمن برای سعادت دنیوی و اخروی بیان شده‌اند.

رساله حقوق نیز به عنوان یک منشور کامل حکمت‌آمیز حیات بشری نیز غرورآفرین و نویدبخش است. در این باره چند نکته شایسته ذکرند:

 

۱. رساله حقوق بر محور ۵۱ حق به زیبایی سه حوزه:

روابط انسان با خدای خویش،

انسان با خویش

و انسان با همنوع خویش بیان شده است.

به گفته ویلیام چیتیک اهمیت این کتاب به موضوعاتی مشابه صحیفه سجادیه پرداخته، اما با سبک و زبانی متفاوت از آن نگاشته شده‌ است.

در این کتاب علی‌بن‌الحسین«ع» تصریح می‌کند که سلسله مراتب اولویت‌ها همیشه باید رعایت شود. فرد قبل از اجتماع، معنا قبل از عمل و دانش قبل از حرکت می‌آیند.

فرد وظایف اجتماعی فراوانی دارد، اما   ضروری‌تر از وظایف، ایمان به خداست و ارتباط مناسب با حقیقت نعمت ماورایی.

 

  1. ۲. از منظری دیگر می‌توان این رساله را منشوری برای آینده حکومت اسلامی دانست که همه مناسبات و روابط، به‌خصوص حقوق متقابل مردم و حاکم اسلامی به زیبایی در آن متبلور است.

تحریف اندیشه اصیل اسلامی،‌ غلبه اندیشه جاهلی و پراکندگی و متلاشی شدن تشکیلات شیعی بر اثر فشارهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، اهم مشکلاتی بودند که چهارمین امام را به فکر بازسازی و ارتقاء جایگاه شیعه انداختند.

حضرت در ذیل دعا و موعظه و به‌خصوص ارایه این منشور، اندیشه‌های ناب توحیدی را برای جامعه و به‌ویژه شیعیان تبیین کردند.

افق نگاه امام شکل‌گیری دوباره و ارتقا یافته تشکیلات منسجم و شایسته‌ای از شیعیان بود تا زمینه‌ای برای تشکیل حکومت اسلامی شود.

سمیره مختار لیثى، دانش‌آموخته دانشگاه عین‌الشمس مصر، در رساله دکترای خود با عنوان «جهاد الشیعه»، مجموعه جهادها و مقاومت‌‌هایی را که شیعیان، به‌خصوص در سده نخست حاکمیت عباسیان به خاطر دینداری خود متحمل شدند به تصویر ‌کشید.

این نویسنده زن با آنکه به تفکرشیعی پایبند نیست، این حقیقت را درک کرده و نوشته است:

«گروه شیعیان پس از شهادت حسین«ع» به صورت تشکیلات منظمی درآمدند که اعتقادات و روابط سیاسی، آنان را به یکدیگر پیوند می‌داد و اجتماعات و رهبرانی داشتند.»

بی‌شک نقش محوری را می‌توان در مواعظ و حقوق ترسیمی چهارمین امام«ع» پیدا کرد.

 

۳. «حق» به عنوان امری تحقق یافته و ثابت در نظام «هست‌ها» و «بایدها»، محور این منشور تشکیلاتی است و تبیین آن برای یک شیعه پایبند به «تکلیف» برای ساخت یک زندگی در سایه دین، لازم و شایسته است. به‌خصوص اگر به این منشور توحیدی در مقایسه با مانیفست‌های ساخته ذهنیت‌های حقیر، محدود و وابسته مکاتب مادی بشری نگریسته شود، توفق و جامعیت آن مبرهن می‌گردد.

این حقوق ترسیمی در رساله ناظر به بسیاری از مناسبات انسان با خدا و خود و جامعه است و روابط اجتماعی هر فرد نسبت به پدر، مادر، همسر، فرزند، همسایه، استاد، شاگرد، مؤدن، امام جماعت، حکومت‌ در آن تبلور یافته است.

۴. رساله حقوق در سه کتاب «تحف العقول» اثر ابن شعبه حرّانی (درگذشته ۳۸۱ق)، «من لا یحضره الفقیه» و «الخصال» اثر شیخ صدوق(درگشته۳۸۲ق) ذکر شده است که گواه انتساب آن به امام سجاد«ع» است.

29دسامبر/21

عطر حبیب

یا رسول‌الله! کلامت روشن و فصیح بود. به فراخور عقل و درک مخاطب سخن گفتی. گاهی سخنی را سه بار تکرار می‌کردی تا طرف خوب بفهمد. هنگام سخن، کلام را با لبخند می‌آمیختی. هرگز سخن کسی را قطع نمی‌کردی و زبان به بدگویی و عیب‌جویی از دیگران نمی‌گشودی.

صدایت که می‌کردند، می‌گفتی: لبیک! خطبه‌هایت از همه کوتاه‌تر، ولی پرمایه‌تر بود. زبانت را از آنچه بی‌مورد و بیهوده بود، فرو می‌بستی. همواره خدا را یاد می‌کردی و استغفار بر زبان داشتی. چیزی می‌گفتی که دل‌ها را به هم الفت دهد، نه آنکه میانه‌ها را به هم بزند. با کسی مجادله و جر ّو بحث نمی‌کردی. هنگامی که سخن می‌گفتی، همه ساکت بودند، آن چنانکه گویی بر سرشان پرنده نشسته است، سراپا گوش! نزد تو نزاع لفظی نمی‌کردند. به سخن دیگران، خوب گوش می‌کردی. محکم و استوار راه می‌رفتی. گام برداشتنت، چنان بود که نشان می‌داد ناتوان و کسل نیستی! آن‌چنان که گویی سنگی از سرازیری می‌غلتد، بی‌مهابت و چالاک!

وقتی سواره بودی، اجازه نمی‌دادی دیگران، پیاده پا به‌ پایت راه آیند. یا بر مرکب سوارشان می‌کردی یا بر سر موعدی، قرار می‌گذاشتی. از گذرگاهی که عبور می‌کردی، عطرت نشان می‌داد که از آنجا گذشته‌ای. از هرجا می‌گذشتی سنگ‌ها و درختان، تعظیمت می‌کردند. در سفرها، آخرهای جمعیت راه می‌رفتی تا اگر کسی درماند، یا کمک خواست، کمکش کنی.

گاهی سوار اسب و گاهی بر قاطر و الاغ سوار می‌شدی، یا بر شتر و گاهی نیز پیاده! سواره که بودی، دیگران را هم بر ترک می‌نشاندی. اوقات داخل خانه را به سه قسمت تقسیم می‌کردی: بخشی برای نیایش و عبادت برای خدا، قسمتی برای خانواده و بخش دیگری برای کارهای شخصی خود.

در خانه با خانواده همکاری می‌کردی. گوشت می‌بریدی، شیر می‌دوشیدی، لباس وصله می‌زدی. هر غذایی که می‌پختند، می‌خوردی و از طعامی بد نمی‌گفتی. در را می‌گشودی. کفش خود را می‌دوختی. بر زمین می‌نشستی و بر زمین غذا می‌خوردی. به خدمتکار خانه وقتی خسته می‌شد کمک می‌کردی. زیراندازت عبایی بود و بالشی بر پوست، پر شده از لیف خرما! بر حصیر می‌خوابیدی، هنگام خواب مسواک می‌زدی و دعا می‌خواندی و چون از خواب برمی‌خاستی، خدا را سجده می‌کردی.

کار مراجعه کنندگان را راه می‌انداختی، نیازمندی را دست خالی برنمی‌گرداندی.

بنده‌ شکور خدا بودی. نور چشمانت «نماز» بود. وقتی به نماز می‌ایستادی، از خوف خدا رنگ از چهره‌ات می‌پرید. در سینه، ناله‌های سوزناک و آوای حزینی داشتی. هنگام سجود، چنان بر زمین می‌چسبیدی که گوئی جامه‌ای بر زمین افتاده است. وقت نماز که می‌رسید، دیگر کسی را نمی‌شناختی و به چیزی توجه نداشتی. به نماز عشق می‌ورزیدی.

فرا رسیدن «وقت» نماز را انتظار می‌کشیدی و هنگام نماز می‌گفتی: «ای بلال! خوشحالمان کن.» هیچ چیزی را بر نماز مقدم نمی‌داشتی.

می‌فرمودی (به ابوذر): «خداوند دیدگانم را در نماز قرار داده است. آن گونه که گرسنه، غذا را دوست می‌دارد و تشنه آب را، من هم شیفته نمازم. با این تفاوت که گرسنه و تشنه، سیر و سیراب می‌شوند، اما من از نماز سیر نمی‌شوم.»

رکوع‌ها و سجودهای طولانی داشتی. به خدا عرضه می‌داشتی: «پروردگارا! دوست دارم یک روز سیر باشم و شکرت کنم، روز دیگر گرسنه باشم تا از تو سئوال کنم.»

نشست و برخاستت، همراه با «ذکر خدا» بود. با آنکه «معصوم» بودی، ولی آن‌ قدر از خشیت خدا می‌گریستی که مصلا و سجده‌گاهت خیس می‌شد.

هنگام دعا، همچون مسکینان نیازمند، دست‌ها را بالا می‌گرفتی. «بنده خدا» بودی. یک بار که بر زمین نشسته بودی و با دست غذا می‌خوردی، زنی گفت: «یا رسول‌الله! چرا مانند بندگان نشسته غذا می‌خوری؟ و…» فرمودی: «وای بر تو! چه کسی بنده‌تر از من است؟» تو عبدِ خدا و رسولِ او بودی.

چهره‌ات گشاده بود و خوش‌رو. به هرکس می‌رسیدی سلام می‌گفتی. با هرکه دست می‌دادی، آن ‌قدر صبر می‌کردی تا او دستش را بکشد. به صورت کسی خیره نمی‌شدی. به هیچ‌کسی، دشنام و ناسزا نمی‌گفتی. بر تندخویی و بداخلاقی دیگران صبر می‌کردی. هدیه‌ مردم و دعوت بردگان را می‌پذیرفتی. به عیادت بیماران و تشییع جنازه می‌رفتی. از اصحاب، تفقد و احوالپرسی می‌کردی. دیر غضبناک می‌شدی و زود می‌بخشیدی، از همه بیشتر عذرپذیر بودی. با بینوایان محروم، هم غذا و همنشین می‌شدی. پیش دیگران، پایت را دراز نمی‌کردی. مزاح و شوخی می‌کردی، ولی جز «حق» نمی‌گفتی. با یاران، حلقه‌وار می‌نشستی. خود را برای اصحاب می‌آراستی و عطر می‌زدی. باری بر دوش مردم نبودی. در کارهای اجتماعی مشارکت داشتی. بخشنده و سخی بودی. چیزی را از خواستاران مضایقه نمی‌کردی. به بزرگ هر قومی احترام می‌کردی.

آری… ای رسول خدا!

وفای به عهد، صدق و راستی، امانت و محبت از ویژگی‌های تو بود. از مهمان کار نمی‌کشیدی. خلف وعده نداشتی، مردمدار و اهل مدارا بودی. سعه صدر و وسعتِ نظر داشتی. اخلاقت قرآن بود. قرآنِ مجسم بودی و آیات عینیت یافته کلام‌الله.(۱)

برگرفته از: مکارم الاخلاق، سنن‌النبی و بحارالانوار، ج ۱۶٫

29دسامبر/21

انقلاب اسلامی امتداد عاشورا تا ظهور

مقدمه:

احیای مکتب اهل بیت(علیهم السلام) حقیقت واحده ای است که در هر زمان و مکان به حسب شرایط و ظرفیت های موجود،جلوه و ظهور مرتبه ای از آن امکان پذیر است.گاهی درنماد اربعین ،گاهی در نماد شکل گیری انقلاب اسلامی است.احیای امر اهل بیت به معنی زنده نگهداشتن امر اهل بیت و آماده شدن برای ظهور حضرت ولی عصر و آماده سازی بسترهای لازم برای حاکمیت دین وسوق دادن مردم به مرتبه ای از ولایت است. مکتب عاشورایی با قیام امام حسین(علیه السلام) آغاز شد.وامتداد جریان کربلاء درانقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد،و تقدیر الهی بر این است که نام و یاد امام حسین(علیه السلام) در تاریخ جاوادانه بماند

 

۱٫ امتداد عاشورایی در حرکت اربعین

حرکت انقلابی سیدالشهداء در رویارویی با جریانی بود که پس از سقیفه با غدیر به تقابل برخاستند. امام حسین«ع» باهدف اصلاح  امت جد بزرگوارشان و با هدف بازگرداندن سنت‌های تعطیل شده دین الهی و اقامه منظومه‌های دینی با محوریت امامت قیام کردند و به همراه خانواده و اصحاب خود در کربلا و در راستای ایجاد تمدن توحیدی به شهادت رسیدند. امتداد اهداف عاشورایی در ادامه با حرکت قافله اسرا به فعلیت و منزلگاه نهایی خود نزدیک می‌شود.

بر همین اساس می‌توان گفت که فهم بسیاری از تصمیمات و اقدامات  امام حسین«ع» پیش از واقعه عاشورا در نسبت با وقایع بعد از عاشورا و نقش حرکت کاروانی اسرا  میسر است. لذا جمله معروف «کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود» سخن کاملاً درستی است، زیرا حرکت کاروانی اسرا و روشنگری حضرت زینب«س» بود که حقیقت عاشورا را به آیندگان منتقل کرد. چنانکه زینب کبری«س» سوگند یاد کرد: «قسم به خدا نمی‌توانید نام ما را فراموش کنید و وحی ما را از بین ببرید. نام ما تا ابد زنده است.»(۱) بنابراین اربعین دیروز و اربعین امروز در حقیقت امتداد جریان خونخواهی امام حسین«ع» است که توسط کاروان اسرا آغاز شد و تا به امروز با حرکت عشاق عاشورایی در حرکت است.

 

۲٫ جریان اربعین به‌مثابه رسانه‌ای پر قدرت

همان‌ طور که کاروان اسرای اهل‌بیت«ع» در آن زمان پیام مظلومیت و اقتدار عاشورایی را به گوش  افراد آن عصر رساندند، امروز نیز جریان اربعین به‌مثابه رسانه‌ای پر قدرت، این قابلیت را دارد که در دنیایی که غلبه فضای مجازی و تاثیر آن در زندگی مشهود است، نقش بی‌بدیل خود را ایفا کند. ویژگی بارز جریان اربعین در واقعی و حقیقی بودن است که به صورت مستقیم و حقیقی با حضور عاشقان عاشورایی تحقق پیدا می‌کند. تاثیر ارتباطات حقیقی بر انسان بسیار نافذتر و عمیق‌تر از امور مجازی است. پیاده‌روی اربعین که مصداقی از ارتباط حقیقی است، علاوه بر اینکه در جذب توجهات جهانی تاثیرگذار است، توانسته از تک تک شرکت کنندگان مبلغان را تربیت کند که می‌توانند جریان عاشورایی را گسترش دهند. رهبر معظم انقلاب در پیامی در بزرگداشت کنگره اربعین می‌فرمایند: «اربعین حسینی نمادی از امتداد عاشورا و انعکاس قیام امام حسین«ع» پیام‌آور عاشورایی برای جهانیان است. راه‌پیمایی اربعین قوّت اسلام، حقیقت و جبهۀ مقاومت اسلامی است. این‌‌ جور اجتماع عظیم میلیونی به‌سمت کربلا، به‌سمت حسین «ع»، به‌سمت قله راه می‌افتند و اوج افتخار فداکاری و شهادت است که همۀ آزادگان عالم باید از او درس بگیرند. از روز اول هم که اربعینی به وجود آمد، اهمیت اولین اربعین به همین اندازه بود.»(۲)

 

۳٫ اهداف سه‌گانه در حرکت کاروان اربعین

ویژگی بارز اربعین، احیای مکتب امام حسین«ع» و مکتب عاشوراست که با  جریان کربلا آغاز شد و در اربعین ادامه پیدا کرد، زیرا تقدیر الهی است که نام و یاد امام حسین«ع» در تاریخ جاوادانه بماند و این همان وعده‌ای است که حضرت زینب«س» خطاب به یزید فرمود،«فَکِدْ کَیْدَکَ وَ اسْعَ سَعْیَکَ وَ نَاصِبْ جُهْدَکَ فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْیَنَا وَ لَا تُدْرِکُ أَمَدَنَا وَ لَا تَرْحَضُ عَنْکَ عَارَهَا؛ هر کید و مکری  که داری به کار بند و هر سعی و تلاشیکه می‌توانی بکن. سوگند به خدا که هرگز نمی‌توانی یاد و نام ما را محوکنی و وحی ما را بمیرانی، چه دوران ما را درک نکرده، این عار و ننگ از تو زدوده نشود.(۳)

عاشورا به عنوان گلوگاه تاریخ در جریان نبرد حق و باطل، سه مسئله کلیدی را هدف قرار داده است. اول اینکه مرز میان مومنان و دشمنان، یعنی مرزهای، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» محمد«ص» پیامبر خداست و کسانى که با اویند بر کافران سختگیرند، کاملاً مشخص کرده است.(۴)

دوم اینکه به موازات دشمن‌شناسی و دشمن‌ستیزی، رابطه مومنان، یعنی جلوه «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» با همدیگر مهربانند را با هم مستحکم‌تر و رابطه اخوت و ولایت میان مؤمنان را محقق کرده است.(۵)

سوم اینکه این دو بال باید در سایه ولایت امام باشند.

اهداف و استراتژی‌های سه‌گانه‌ای که جریان عاشورا آنها را هدف قرار داد، در حرکت کاروان اربعین ادامه پیدا کرد. همان‌ طور که عاشورا جلوه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّار» ِدر سایه ولی‌حی«عج» بود؛ اربعین جلوه‌گاه روابط ولایی مومنین با یکدیگر ذیل عنایت امام است. به گونه‌ای که امروز زیباترین جلوه‌های محبت بین مومنین در جریان کنگره عظیم اربعین قابل مشاهده و الگوبرداری است. در عین حال این جریان مظهر دشمنی با دشمنان است که باید خط و مرز با آنها مشخص شود و این یعنی برائت از دشمنان مشترک که در آن به‌وضوح دیده می‌شود. همچنین تبعیت از امام نیز در این حرکت محقق است و تمام مسیر با محبت و تبعیت از امام شکل گرفته است و همه حوادث و اتفاقات در نسبت با امام تعریف می‌شوند.

 

۴٫ حرکت اربعینی و شکل‌گیری انقلاب اسلامی نمونه‌ای از احیای امر اهل‌بیت«ع»

یکی از اوصاف بارز انسان‌های مؤمن که در روایات به آن پرداخته شده است تلاش برای احیای نام و یاد اهل‌بیت«ع» اس.  امام صادق«ع» به شخصی به نام «فضیل» فرمود: «تَجْلِسُونَ وتَتَحَدثُونَ؟» فَقالَ «نَعَم.» قالَ: «انَّ تِلْک الْمَجالِسَ احبُّها فَأَحْیوا امْرَنا فَرَحِمَ اللّهُ مَنْ أَحْیی أَمْرَنا؛(۶) آیا مجلس حدیث دارید؟» عرض کرد: «آری.» حضرت فرمود: «من این نوع مجالس را دوست دارم. سنّت و فرهنگ ما را زنده کنید. خداوند رحمت کند کسی را که فرهنگ ما را زنده کند.»

در روایت دیگری از امام رضا«ع» نقل شده که فرمودند: «مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یحْیا فِیهِ أَمْرُنَا لَمْ یمُتْ قَلْبُهُ یوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوب؛(۷) کسی که بنشیند در مجلسی که زنده می‌شود مکتب ما، نمی‌میرد قلبش در روزی که قلب‌ها می‌میرند.»

ویژگی بارز امام حسین«ع» در احیای سنت پیامبر«ص» بود؛ چنانکه در زیارت اربعین حسینی می‌خوانیم: «فَأَعْذَرَ فِی الدُّعاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَهِ وَ حِیرَهِ الضَّلالَهِ… فَجاهَدَهُمْ فِیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّی سُفِکَ فِی طاعَتِکَ دَمُهُ وَ اسْتُبِیحَ حَرِیمُهُ.» {حسین‌بن‌علی«ع»}در طلب و کوشش، عذر را به پایان رسانید و نصایح خود را به‌نحو احسن ابلاغ و خون دلش را در راه تو عطا کرد تا اینکه بندگانت را از نادانی و ضلالت و گمراهی نجات بخشد… . او در این راه با همۀ وجود در مقابل دشمنان صبر کرد تا اینکه خونش در راه اطاعت تو بر زمین ریخت و حریم و حرمتش شکست.»(۸)

احیای امر اهل‌بیت«ع» حقیقت واحده‌ای است که در هر زمان و مکان به حسب شرایط و ظرفیت موجود جلوه و ظهور مرتبه‌ای از آن امکان‌پذیر است. گاهی در نماد اربعین، گاهی در نماد شکل‌گیری انقلاب اسلامی. احیای امر اهل‌بیت«ع» به معنی زنده نگهداشتن امر اهل‌بیت«ع» و آماده شدن برای ظهور حضرت ولی‌عصر «عج» و آماده‌سازی بسترهای لازم برای حاکمیت دین و سوق دادن مردم به مرتبه‌ای از ولایت است. شکل‌گیری انقلاب اسلامی به برکت درس‌آموزی از جریان عاشورا محقق شد و پایه شکل‌گیری انقلاب، الگو  قرار دادن نهضت امام حسین«ع» و ادامه آن تا به امروز در پایبند بودن به مکتب عاشوراست.

مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «درس عاشورا، درس فداکاری، دینداری، شجاعت، مواسات، قیام لله و درس محبت و عشق است.»(۹) عاشورا ماندگارترین حادثۀ تاریخی است که به‌سبب رنگ الهی گرفتن، جاویدان، دائمی و فرازمانی شده است. به فرمایش شهید بزرگوار سردار سلیمانی: «انقلاب ما اگر حسین«ع» را نداشته باشد، در جنگش باخته است. همان‌ طور که امام حسین«ع» در صحرای کربلا با ۷۲ نفر در مقابل لشکر ۴۰هزار نفرۀ دشمن در محاصرۀ نظامی، اقتصادی و… بود، امروز هم جنگ ما همان وضعیت را دارد.»(۱۰)   امام خمینی«ره» به تاسی از امام حسین«ع» توانست نهضت انقلاب اسلامی را به پیش ببرد. به فرمایش رهبر انقلاب  امام ده کار بزرگ را انجام دادند که بزرگ‌ترین آنها احیاى اسلام،  اعادۀ روح عزت به مسلمین و ایجاد حکومتى بر مبناى اسلام بود.

 

۵٫ اربعین رسانه‌ای در تبلیغ نهضت امام حسین«ع»

اربعین را می‌توان اعتکاف در حرکت، اعتکافی مبتنی بر مقام ولایت، آیین، دین یا عبادت در حرکت نامید. اربعین تمدنی است که در حرکت شکل می‌گیرد و جریانی کاملا تبلیغی است. اربعین یک رسانه و یک دین محقق عینی است. یعنی اگر می‌خواهید به نفع دین برای کسی برهان عینی و مصداقی و محسوس ارائه کنید، او را به راه‌پیمائی اربعین ببرید.

در راه‌پیمائی اربعین سال ۹۷ برخی از زائرین مسیحی بودند و از کشورهای اروپایی آمده بودند. در بین آنها از صنوف مختلف دیده می‌شدند: موسیقی‌دان، کارگردان سینما، کشیش مسیحی، و … . ما با آنها در یکی از موکب‌ها دیدار کردیم. هر کدام از زاویه‌ای این جریان را زیبا تحلیل می‌کردند. مثلا  یک کارگردان سینما می‌گفت هر صحنه‌ و زاویه و جهتش قابل تبدیل به یک فیلم هنری کامل بود. صدها فیلم از صدها زاویه، آن هم کاملا حماسی و پر جاذبه. آنها می‌گفتند، اربعین تجلی معنا در قالب صورت به بهترین وجه خود بود. در عصری که فرهنگ‌ها مرده‌ و  یا رو به زوال‌اند؛ اربعین به عنوان یک فرهنگ مهاجم به‌سرعت اطرافش را از سنخ خودش می‌کند و این خاصیت یک فرهنگ زنده است که  به اموات کنار خودش القای حیات می‌کند و هژمونی غالب بر فرهنگ‌های دیگر است.

تهیه و تنظیم: قاسم بابائی

 

 

 

 

 

پی‌نوشت:

۱- عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم‌نژاد، (زیر نظر آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی)، امام علی‌بن ابیطالب«ع»، قم، ۱۳۸۸ ه. ش، ص ۵۹۶٫

۲- بیانات رهبر معظم انقلاب، ۲۱مهر۱۳۹۸.

۳- عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد، (زیر نظر آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی)، امام علی‌بن ابیطالب«ع»، قم، ۱۳۸۸ ه. ش، ص ۵۹۶٫

۴- سوره فتح، آیه ۲۹٫

۵- همان.

۶- شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۹۲، حدیث ۲، ناشر آل البیت.

۷- وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۹۲، حدیث ۴٫

۸- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین.

۹- بیانات رهبر معظم انقلاب .۱۸/۲/۱۳۷۷٫

۱۰- اظهارات منتشرنشدۀ سردار سلیمانی، خبرگذاری تسنیم: «https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/06/26/2098438»

۱۱- بیانات رهبر معظم انقلاب، ۲۳تیر ۱۳۶۸.

29دسامبر/21

ویژگی‌های دوران امامت امام رضا(ع)

مقدمه

رفتار و فعل هر یک از ائمه معصومین(ع) در هر یک از شئون حیاتشان در عالم دنیا از فعل سایر معصومین(ع) گسسته و جدا نیست؛ بلکه فعل هر معصومی همچون حلقه‌های پیوسته یک زنجیر با افعال سایر معصومین ارتباط دارد و افعال معصومین، فعل یکدیگر را نقض نمی‌کنند.

در زیارت غدیریه می‌خوانیم: «لَا تَزِیدُنِی کَثْرَهُ النَّاسِ حَوْلِی عِزَّهً، وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّی وَحْشَهً، وَ لَوْ أَسْلَمَنِی النَّاسُ جَمِیعاً لَمْ أَکُنْ مُتَضَرِّعاً، اعْتَصَمْتَ‌ بِاللَّهِ‌ فَعَزَزْتَ ، وَ آثَرْتَ الْآخِرَهَ عَلَى الْأُولَى فَزَهِدْتَ، وَ أَیَّدَکَ اللَّهُ وَ هَدَاکَ، وَ أَخْلَصَکَ وَ اجْتَبَاکَ. فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُکَ، وَ لَا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُکَ، وَ لَا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُک؛ کثرت مردم در پیرامونم عزّتى به من نیفزاید و پراکنده شدنشان ترسى به من اضافه نکند. اگر همه مردم از من دست بردارند، نالان نشوم. پناهنده به خدا شدى و عزّت یافتى. آخرت را بر دنیا برگزیدى‌ و پارسا شدی. خدا تأییدت کرد و راهنمایى فرمود و در گردونه خلوص قرار داد. و تو را برگزید. کردارهایت ضد و نقیض‌ نشدند. گفتارهایت اختلاف نیافتند. حالاتت زیر و رو نشدند.»

بنابراین علاوه بر اینکه همه افعال امام معصوم(ع) در همه شئون با یک دیگر هماهنگ‌اند، افعال هر یک از معصومین(ع) نیز با افعال امام معصوم دیگر نیز هماهنگ و پیوسته‌اند. فعل امیرالمومنین(ع) ادامه فعل رسول اکرم‌(ص) است و رسالت ایشان با حلقات افعال سایر اهل بیت(ع) صورت می‌پذیرد. از همین روست که شما می‌توانید کلام امام هادی(ع) را قرینه کلام امیرالمومنین(ع) قرار بدهید. چنین هماهنگی‌ای را در کلام غیرمعصوم نمی‌توان پیدا کرد.

با داشتن چنین توجهاتی که لازمه تفقه در فعل معصوم(ع) است، می‌توان درباره دوران امامت امام رضا(ع) و هجرت آن حضرت سخن گفت.

 

*‌ شرایط سیاسی ائمه معصومین(ع) پیش از امام رضا(ع)

هجرت امام رضا(ع) ادامه سلسله رفتارهای نبی اکرم(ص)، امیرالمومنین(ع) و سایر معصومین(ع) است و بدون توجه به رویکردهای رفتار سیاسی این بزرگواران نمی‌توان این هجرت را تحلیل کرد. اگرچه با بعثت نبی اکرم‌(ص) تاریخ جهان اسلام آغاز می‌شود؛ اما برپا شدن دولت سقیفه، ادامه این مسیر را دچار چالش‌هائی می‌کند که با دوراندیشی و تدابیر امیرالمومنین(ع) و دیگر معصومین(ع) رسالت آن حضرت ادامه‌ می‌یابد. یکی از مراحل تحقق این رسالت عظیم، هجرت امام رضا(ع) از مدینه به مرو است.

پس از رحلت نبی اکرم‌(ص) و شکل‌گیری آن حوادث، امیرالمومنین(ع) به‌طور مستقیم با شخص سران ظلم و نفاق درگیر نمی‌شوند؛ بلکه با اتخاد تدابیر بلندی که در شأن معصومیت و ولایت امام است، به جنگ با محصول آنها، یعنی «نکث» و «قسط» و «مروق» می‌روند و چشم فتنه را کور می‌کنند. لذا سرحلقه بصیرتی که محصول رویارویی‌های امیرالمومنین(ع) با ناکثین و قاسطین و مارقین است، ارزشمندترین و غنی‌ترین سرمایه شیعه در طول تاریخ است. حضرت وقتی آماده شهادت شدند، مأموریت خودشان در کور کردن چشم «ظلماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعض» را که همان ظلمات حاصل از آن حوادث است، تمام کرده بودند. شاهد این مطلب بخشی از زیارت غدیریه است: «وَ لَمَّا رَأَیْتَ قَدْ قَتَلَتْ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ، وَ صَدَّقَکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَعْدَهُ، فَأَوْفَیْتَ بِعَهْدِه؛ زمانى که دیدى پیمان‌شکنان و ستمکاران و بیرون‌رفتگان از دین را کشتى و رسول خدا که درود خدا بر او و خاندانش باد، وعده‌اش را به تو راست گفته بود، تو هم به عهدش وفا کردى.»

پس از ایشان، دشمن در برابر تدابیر امام حسن مجتبی و امام حسین(ع) ناچار شد در برابر نشر و پخش معارف اهل‌بیت(ع) سد ایجاد کند و مانع از گسترده‌‌تر شدن دامنه مخاطبان علوم اهل‌بیت(ع) عترت و طهارت شود. هر دو امام بزرگوار در این مسیر با شهادتشان، روح تازه‌ای در کالبد جامعه شیعه دمیدند. برای چگونگی خفقان سیاسی و فرهنگی دوره بنی‌امیه دقت در این کلام علامه طباطبایی(ره) کافی است: «من همه وسائل‌الشیعه را که تتبع کردم، بیش از سه روایت فقهی از سیدالشهداء(ع) پیدا نکردم!» این مطلب، خیلی عجیب است، زیرا عموم مسلمان‌ها بر این ‌مسئله اتفاق نظر دارند که علم نبی اکرم‌(ص) در میان خاندان ایشان است. یعنی حتی اگر دسته‌ای از مسلمانان به خطا رفته و مرجعیت و رهبری سیاسی امام معصوم در جامعه اسلامی را نیز قبول نداشته باشند؛ عموم مسلمانان، مرجعیت علمی اهل‌بیت(ع) را به رسمیت می‌شناسند. حال در جامعه اسلامی چه اتفاقی افتاده است که ابوحریره‌ها، مرجع روایت حدیث از نبی خاتم می‌شوند؛ اما از سیدالشهداء(ع) در جامع‌ترین کتاب فقهی و روایی شیعه، بیشتر از سه حدیث نقل نمی‌شود؟ این ‌مسئله حکایت از آن دارد که مردم در این دوره، حتی مسائل فقهی‌شان را هم از ائمه معصومین(ع) نمی‌پرسیدند.

بنابراین خون سیدالشهدا(ع)، موجبات نابودی دستگاه شیطان و منزوی شدن شیاطین انس و جن را فراهم کرد و رجعتی به سمت شیعه پدید آمد و بستری فراهم شد تا امام باقر(ع) و امام صادق(ع) انقلاب عظیمی را در حوزه اندیشه جهان اسلام راه بیندازند و زمینه تأسیس جغرافیای جدیدی را برای شیعه فراهم آورند.

اما آنچه خون سیدالشهدا(ع) را به انقلاب علمی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) پیوند می‌دهد، تصرفات عظیم امام سجاد(ع) با «احیای توحید و معنویت» از یک سو و «احیای توجه به اهل‌بیت(ع) از طریق توجه به عاشورا» از سوی دیگر است که قیام اباعبدالله(ع) را به بار نشاندند و حقیقت رسالت نبی اکرم(ص) را دیگر بار احیا کردند. خلاصه کردن طریق مبارزه امام سجاد(ع) به دعا، در شأن تحلیل فعل معصوم و توصیف مقامات امام نیست. این تحلیل، بیشتر از آنکه توصیف امام باشد، تحقیر امام است. صحیفه سجادیه، تجلّی احیای توحید در جامعه مسلمان‌هاست. فعل اصلی ایشان در ایام امامتشان، احیای دیگرباره معنویت حقیقی فراموش‌شده‌ای است که در خلاء این معنویت، مرجعیت اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) به فراموشی سپرده شده و فرزند رسول خدا در این فراموشی به مسلخ رفته بود.

این بازگشت و توجه به امام معصوم، محصول تصرفات امام سجاد(ع) برای اصلاح انحرافی است که پدر بزرگوارشان نیز برای مبارزه با آن قیام کرده بودند. در اثر مشی امام سجاد(ع)، مردم این امکان را پیدا کردند که معنویت و قداست امام معصوم(ع) را ببینند و سرچشمه توحید و بندگی را پیدا کنند. پس، این‌ طور نیست که حضرت با دعا به جنگ با بنی‌امیه رفته باشند؛ بلکه دعا یکی از شئون امامت ایشان و احیای معنویت است. به بیان دیگر؛ صحیفه تجلی احیای توحید در جامعه زمان امام سجاد(ع) است؛ نه ابزار مبارزه حضرت.

در پی مراجعه مردم به خانه اهل‌بیت(ع) که نتیجه تلاش‌های امام سجاد(ع) بود، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) جایگاه مرجعیت علمی امام معصوم را نیز در جامعه اسلامی احیا و معادله مراجعه مردم برای حل و فصل مسائل فقهی را عوض کردند. پیشتر، جامعه شیعه مسائل فقهی‌اش را از اهل سنت اخذ می‌کرد؛ اما در این دوره با احیای مرجعیت علمی امام معصوم، کار به جایی رسید که بزرگان هر چهار مذهب اهل سنت در مکتب تدریس امام صادق(ع) حضور پیدا می‌کردند و از شاگردان آن حضرت به شمار می‌آمدند.

امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با ایجاد پایگاه مرجعیت علمی در جهان اسلام، نه تنها شیعیان که حتی اهل سنت را از افتادن در ورطه انحطاط فکری نجات دادند و چهارچوب‌های مقننی را در معارف اسلامی بنا نهادند. آنان ضمن اتخاذ تدابیر بلند با تربیت شاگردان فقهی در بدنه اهل سنت در برابر پدید آمدن انحراف‌های خطرناک‌‌تر که می‌توانست به فروپاشی جامعه اسلامی منتهی شود و نام اسلام و مسلمانی را یکسره در تاریخ به فراموشی بسپارد، ایستادند. اگر امروز عموم مسلمانان به جای داشتن معنویت مبهم، وارث معارف متقن و مستدلی هستند؛ همه اینها مدیون تدابیر این دو امام بزرگوار و عظیم‌الشأن است.

دوره حضرت موسی‌بن جعفر(ع) نیز دوره فوق‌العاده‌ای است و توسعه جغرافیایی شیعه حاصل تدابیر ایشان است. جمعیت شیعیان، فراوان، اما در اطراف دنیای اسلام پراکنده بودند. ایشان کاری کردند که بنی عباس مجبور شدند روش خود را تغییر بدهند و برای مهار شیعه، سیاست دیگری را اتخاذ کنند. این تغییر، به ویژه در دوران حاکمیت مأمون کاملا هویداست.

 

* ویژگی‌های دوران امامت حضرت علی‌بن موسی الرضا(ع)

مأمون که یکی از باهوش‌ترین خلفای عباسی بود، بر آن شد تا با شریک کردن امام رضا(ع) در امر حکومت، این چرخش سیاسی را به شیعیان آن حضرت نشان دهد. هدف او از شریک کردن امام رضا(ع) در حکومت خود، این بود که به همه نشان دهد ‌که حکومت، قدسی و زمینی و آسمانی ندارد و حتی اگر امام شیعه نیز در این مسند بنشیند و دست او به حکومت باز شود، همان سیاستی را در پیش می‌گیرد که ما انجام می‌دهیم! امام رضا(ع) نیز بر آن بودند تا با پذیرفتن ولایتعهدی، این ‌مسئله را نشان دهند که خلافت الهی، امر دیگری است و اگر امام بر مسند حکومت بنشیند، به گونه دیگری رفتار خواهد کرد.

در مورد تحولات عظیم جامعه شیعه در عصر امام رضا(ع) که با تدابیر آن حضرت صورت گرفتند، تنها وجه ظاهری و مُلکی آنها مد نظر نیستند، بلکه باطن تحولات و آن حقیقت ملکوتی‌ای که با تصرفات ایشان صورت پذیرفت، اهمیت دارد که از دسترس ما خارج است.

یکی از تغییرات جدی‌ای که در عصر امام رضا(ع) واقع شد، این بود که گفتمان امامت و گفت‌وگو در باب ولایت ائمه معصومین(ع) به‌طور جدی در جامعه رواج یافت و تقیه در موضوع ولایت نسبت به زمان‌های قبل برداشته شد. این موضوع را در احتجاجات آن حضرت می‌توان مشاهده کرد. از همین روست که اکثر معارف سنگین حول مقامات ائمه(ع) در دوره ایشان آشکار شدند و زمینه‌ای پدید آمد تا معارف بیشتری چون زیارت جامعه کبیره و زیارت ائمه المومنین، در زمان امام هادی(ع) بیان شوند و بستر معرفی امام و امامت از نو احیا شود.

در پی نشر و احیای چنین معارف نابی بود که جامعه شیعه این قابلیت را پیدا کرد تا برای اولین بار به امام خردسال امتحان شود و از این آزمایش سخت، سربلند بیرون آید. شیعه در زمان امام رضا(ع) به‌قدری بالغ شده بود که پس از ایشان، انشعاب جدی دیگری در میان شیعیان پدیدار نشد؛ در حالی که سه تن از امامان پس از ایشان – امام جواد، امام هادی و امام عصر(ع) – از نظر سنی، خردسال بودند.

در نقل آمده است: «روزی جناب علی‌ بن جعفر علیه الرحمه، عموی ثامن الائمه(ع)، در میان شاگردان خود در مسجد نبوی نشسته و مشغول تدریس بود. در همین حال، امام جواد(ع) که به حسب ظاهر خردسال بودند، وارد شدند. جناب علی ‌بن جعفر به احترام ایشان، تمام قد بلند شد؛ به استقبال حضرت رفت؛ با تحت الهنک خود، غبار کفش حضرت را پاک کرد  و دست حضرت را بوسید. شاگردان که از این کار ایشان تعجب کرده بودند، گفتند: «این کار شایسته شما نیست! سن و سالی از شما گذشته و عالم بزرگی شده‌ و چند تن از امامان را درک کرده‌اید.» علی ‌بن جعفر در پاسخ به پرسش آنها گفتند: «این گونه نیست. خدای متعال، محاسن سفید مرا لایق امامت ندانسته‌ و در عوض این آقازاده را لایق چنین مقامی دیده‌ است.»

چنین فهمی تصادفی نیست؛ بلکه از رشد جامعه شیعه در درک عمیق‌تری از معنای امامت و ظرفیت بالاتری از تحمل ولایت حکایت دارد. این بلوغ، محصول تصرفات و معارفی است که امام رضا(ع) ضمن هجرت خود از مدینه به مرو، در اختیار جامعه شیعه قرار دادند و ظرفیت شیعیان را تا حد اطاعت از امام خردسال ارتقا بخشیدند. عجیب‌‌تر اینکه، کسانی در برابر امامت امام جواد(ع) تسلیم شده بودند که از علمای بزرگ شیعه محسوب می‌شدند و شاگردی امام صادق(ع) را تجربه کرده بودند.

اگرچه شیعیان در زمان ولایت امام رضا(ع) از کثرت قابل توجهی برخوردار شده بودند، اما در دنیای اسلام  متفرق بودند و مرکزیت خاصی نداشتند. در چنین شرایطی بود که امام رضا(ع) به مرو هجرت فرمودند و تدابیری اندیشیدند که مأمون مجبور شد به بغداد کوچ کند. بخش دیگری از تدابیر تاریخی ثامن الحجج(ع) فراخواندن امام‌زاده‌ها به سمت خراسان بود. هجرت این بزرگواران موجب شد تا مدنیت شیعه در ایران، حول امام‌زاده‌ها شکل بگیرد و شهرسازی در ایران، حول بیوت نور ائمه اطهار(ع) توسعه یابد. یعنی، مردم به‌جای آنکه مانند سایر اقوام و ملل حول آب و مرتع و علفزار خوب جمع شوند؛ حول نسل نورانی نبی اکرم‌(ص) گردآمدند. از این روست که: «بنیان جامعه شیعه، علی التقواست.»

حضرت در هجرتی که به خراسان داشتند، ضمن ایجاد مرکزیت برای شیعیان، حقیقت ولایت و امامت را احیا و شأن امام را به جامعه اسلامی معرفی کردند. تلقی من از اینکه می‌گویند: «ثواب زیارت امام رضا(ع) از ثواب زیارت جدشان بیشتر است» از این ‌مسئله نشأت می‌گیرد که ثواب زیارت امام رضا(ع) «ثواب اقامه» است. بارگاه ایشان، زیارتگاه شیعیان دوازده‌امامی است و تنها کسانی به زیارت ایشان نایل می‌شوند که شیعه تام باشند. زیارت امام رضا(ع) به معنای اقامه ولایت دوازده امام معصوم است؛ لذا ثواب هر قدمی که برای زیارت ایشان برداشته می‌شود، معادل یک حج عمره مقبوله محاسبه می‌شود. این هجرت پربرکت، زمینه‌ای را فراهم آورد تا دولت و پادشاهی شیعی در ایران مستقر شود و ان‌شاءالله حکومت ولایت فقیه مقدمه عصر ظهور باشد.

29دسامبر/21

علی(ع)، آنکه یادش هم عبادت است

درآمد: در ادامه مبحـث سلسله مقالات سیمای امیرالمؤمنین(ع) در قرآن که شرح زیارت حضرت امیرمؤمنــان علــی(ع) از حضـرت امـام هـادی(ع) روایت شـده و به تصویر سیمای مولی علی(ع) از نگاه قـرآن پرداختـه است. در این شماره بـه بخش‌هایی دیگری از این زیارت می‌پردازیم.

 

تردیدناپذیری مقامات و فضائل امیرمؤمنان علی(ع)

اشهد یا امیرمؤمنین ان الشاک فیک ما أمن بالرسول‌الامین: گواهی می‌دهم ای امیرمؤمنان! هرکس در حقانیت و امامتت شک کند به رسول امین خدا(ص) ایمان نیاورده است.

 

هویت شک

شک و تردید همانند ویروس است و برای آمدن اجازه نمی‌گیرد. بر این اساس شک وقتی بدون اختیار و اراده انسان بیاید مشمول حدیث معروف «رفع» است و مورد مؤاخذه قرار نمی‌گیرد؛ اما اگر زمینه‌ساز شک و تردید خود انسان شد، مؤاخذه می‌شود. مؤمن کاری می‌کند که زمینه آمدن این ویروس در جان وی پدید نیاید:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأمْوَالِهِمْ وَأنْفُسِهُم فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚأُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُون؛(۱) مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند و هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جان‌های خود در راه خدا جهاد کرده‌اند. آنها راستگویانند.

«ریب و ارتیاب» به معنای شک نیست. ریب به چیزی گفته می‌شود که عامل شک و انحراف باشد و ارتیاب به این معنی است که انسان عوامل شک‌آور را از خودش زائل نکند، بلکه آنها را بپذیرد. آیه می‌گوید مؤمن کسی است که موجبات شک و انحرافاتی را که در اندیشه پدید می‌آیند، با کسب علم و فضیلت و مداومت در عمل تدریجاً از وجود خویش زائل سازد.

به عبارت دیگر امر و نهی به چیزی تعلق می‌گیرد که اختیاری باشد و شک تا آنجا که از اختیار بیرون است منهی‌عنه نیست و زمانی امر به پرهیز از آن می‌شود که تحت اختیار انسان باشد؛ یعنی زمینه آن را فراهم نسازید.

به این ترتیب معنای این جمله امام هادی(ع) روشن می‌شود که  کسی که شک در حقانیت حضرتت داشته باشد ایمان به رسول امین (ص) نیاورده است. یعنی آن کسی که به پیامبر(ص) ایمان داشته باشد با آن همه تأکیدی که از آغاز تا پایان بعثت پیامبر(ص) بر امامت حضرتت داشت، در آن تردید نخواهد کرد و اگر همچنان مردد بماند، معنایش این است که در پیامبر(ص) تردید دارد.

 

اصرار پیامبر(ص) بر معرفی شخصیت والای امام علی(ع)

شاید بتوان گفت که بعد از توحید بیشترین عنصری که پیامبر اکرم(ص) بر آن تأکید کرده است ولایت و افضلیت امیرمؤمنان علی(ع) است. اینک برخی از کلمات قصار پیامبر(ص) را در باره امیرالمؤمنین(ع) تقدیم می‌دارم:

۱- علی خیر امتی

۲- علی خیر اهلی

۳- علی خیر اخوتی؛ علی(ع) بهترین برادر من است.

۴- علی خیر البشر؛ علی(ع) بهترین بشر

۵- علی خیر البریّه، علی(ع) بهترین بندگان

۶- علی خیر الامه؛ علی(ع) بهترین امت

۷- علی خیر الخلف؛ علی(ع) بهترین جانشین

۸- علی خیر الخلق؛ علی(ع) بهترین بندگان

۹- علی خیر الرجال؛ علی(ع) بهترین مردان

۱۰- علی خیر الناس؛ علی(ع) بهترین مردم

۱۱- علی خیر الاوصیاء؛ علی(ع) بهترین اوصیاء

۱۲- علی افضل الناس حلماً؛ علی(ع) برترین مردم در حلم

۱۳- علی امام امتی؛ علی(ع) امام امتم

۱۴- علی حجتی علی امتی؛ علی(ع) حجت من بر امتم

۱۵- علی اعلم الناس بالله؛ علی(ع) عالم‌ترین مردم به خدا

۱۶- حبّ علی عباده؛ محبت علی(ع) عبادت است.

۱۷- ذکر علی عباده؛ یاد علی(ع) عبادت است.

۱۸- النظر الی وجه علی عباده؛ نگاه به چهره علی(ع) عبادت است.

۱۹- موده علی عباده؛ دوستی علی(ع) عبادت است.

۲۰- عادی الله عادی علیاً؛ آن کس که با علی(ع) دشمنی کند خدا با او دشمنی می‌کند.

۲۱- علی عمود الاسلام؛ علی(ع) ستون خیمه دین است.

۲۲- و انا افتخر بعلی‌بن ابیطالب؛ من به علی(ع) افتخار می‌کنم و…. چند صفحه مجموع این کلمات قصار است.(۲) اگر کسی در پی حق باشد بدون تردید این جملات نورانی او را به یقین می‌رساند.

 

امام علی(ع) بعد از پیامبر بی‌همتا

و ان العادل بک غیرک عاند عن الدین القویم الذی ارتضاه لنا رب العالمین و اکمله بولایتک یوم الغدیر؛ و هر که دیگری را در جایگاه تو بداند با دین استواری که پروردگار عالم برای ما پسندید و آن را در روز غدیر به ولایت و امامت تو کامل فرمود، دشمنی کرده است.

خداوند وعده می‌دهد که دین آینده بشریت دینی است که خداوند آن را پسندیده است.

« وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ۚ وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِکَ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (۳): خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کاری شایسته انجام داده‌اند وعده می‌دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آئینی را که برای آنان پسندید، پابرجا و ریشه‌دار خواهد ساخت و ترسشان‌ را به امنیت و آرامش مبدل می‌کند تا آنکه تنها مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت و کسانی که پس از آن کافر شوند آنها فاسقانند.»

سئوال این است که دینی را که  خداوند برای آینده بشریت پسندیده است کدام است؟

پاسخ این است این دین همان است که در آیه پس از نصب امیرالمؤمنین(ع) به امامت نازل شده آمده است:

اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً….؛(۴) امروز دین اسلام را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آئین جاودان شما پذیرفتم…

همان گونه که در این زیارت بلند هم آمده، شواهد فراوان و آشکار گویای آنند که آن روز، روز نصب امیرمؤمنان علی(ع) به امامت بود.

 

صراط مستقیم راه امام علی(ع) است

«وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ المُعَنیّ بّقَولِ العَزیزِ الحَکیم» ؛ «وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ» (انعام/ ۱۵۳): و گواهی می‌دهم که مقصود در این کلام خداوند عزیز و مهربان توئی که می‌فرماید این راه مستقیم من است. از آن پیروی کنید و از راه‌های دیگر پیروی نکنید که شما را از راه حق دور می‌سازد.

این آیه به صراحت کثرت‌گرایی دینی (پلورالیسم)(۵) را رد می‌کند، زیرا در قرآن کریم صراط تنها مفرد به کار رفته است و سبل الله هم راه‌های فرعی‌اند که به صراط می‌پیوندند، همانند نورهای ضعیف گوناگون که به خورشید مرتبط‌اند.

راوی می‌گوید از امام باقر(ع) پرسیدم که معنای این آیه چیست که: «وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ»؛(۶) این راه مستقیم من است از آن پیروی کنید. حضرت فرمودند و الله علیٌ هو و الله علی المیزان و الصراط؛(۷) به خدا قسم او علی است و در میزان و صراط حاضر است.

 

دشمنی ما مولی علی(ع) گمراهی است

ضلّ والله و اضلّ من اتبع سواک و عند عن الحق من ناداک؛ گمراه شد به خدا قسم کسی که از غیر تو پیروی کرد، دیگران را نیز گمراه کرد و هرکه با تو دشمنی کرد با حق دشمن بود و از راه حق منحرف شد.

وقتی مولی علی(ع) محور حق است، طبیعتاً انحراف از او انحراف از حق است.

در چندین روایت که شیعه و سنی روایت کرده‌اند آمده است که پیامبر اکرم(ص) به جناب عمار فرمود: «اگر دیدی علی به مسیری می‌رود و مردم به مسیر دیگر، به راه علی برو و مردم را رها کن…»(۸)

در روایات متعدد از پیامبر اکرم(ص) رسیده است: علی مَعَ الحَق وَ الحقُ مَعَ العلی؛(۹) علی با حق است و حق با علی است.

این روایت را امامان اهل سنت از عده‌ای از اصحاب پیامبر(ص) نقل کرده‌اند از ام سلمه، از ابی سعید خدری از عائشه، از کعب ‌بن عجره و از اعلام اهل سنت ترمذی، طبرانی، حاکم، خطیب ابن عساکر، بزاز و…(۱۰)

 

ثبات در صراط مستقیم

اَلّلهُمُّ سَمِعنا لِامرِک وَ اطعَنا وَ اتَّبَعَنا صِراطِکَ المُستَقیم فَاهدَنا رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَ اجعَلنا مِن الشّاکِرین لانعَمِک؛ خدایا فرمان تو را شنیدیم و اطاعت و تبعیت کردیم از راه مستقیمت. بار پروردگارا! ما را هدایت فرما (در این صراط ثابت‌قدم نگهدار) و دل‌های ما را پس از آنکه به راه طاعت هدایت کردی، منحرف مگردان و ما را از شکرگزاران نعمت‌هایت (به‌خصوص نعمت ولایت) قرار ده.

در این فراز گفته می‌شود خداوندا! حال که توفیق شنیدن امرت را یافته و در صراط مستقیم حضرتت قرار گرفته‌ایم، در این صراط بمانیم و منحرف نشویم و با استقامت در این مسیر شکر نعمت ستودنی ولایت را به جا آوریم.

این فراز برگرفته از آیه ۸ سوره آل عمران است:

رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ‌….؛ پروردگارا! دل‌های‌مان را بعد از آنکه هدایت کردی از راه حق منحرف مگردان و از سوی خود رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده‌ای.

«زیغ» به معنای انحراف و تمایل به یک سو (به چپ و راست) است. در تفسیر آیه شریفه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» این سئوال مطرح شده است. نمازگزار در صراط مستقیم است. پس معنای اینکه مرا به صراط مستقیم هدایت کن چیست؟

درخواست ادامه دادن این راه مستقیم است. حضرت مولی علی(ع) در تفسیر این جمله می‌فرماید: «ادم لنا توفیقک الذی اطعناک به فی ماضی ایامنا حتی نطیعک کذلک فی مستقبل اعمارنا؛(۱۱) خداوندا! توفیقاتی را که در گذشته بر ما ارزانی داشتی و به برکت آن تو را اطاعت کردیم همچنان ادامه ده تا در آینده عمرمان نیز تو را اطاعت کنیم.

در روایت دیگری در تفسیر آیه از امام صادق(ع) رسیده است: «ارشدنا للزوم الطریق المؤدی الی محبتک و المبلّغ الی جنتک و المانع من ان نتبع اهواءنا فنعطب او ان تأخذ بأرائنا فنهلک؛(۱۲) خداوندا! ما را بر راهی که به محبت تو می‌رسد و به بهشت واصل می‌شود و مانع از پیروی هوس‌های کشنده و آرای انحرفی و هلاک کننده می‌شود، ثابت بدار.»

 

پی‌نوشت:

۱- حجرات، آیه ۲۵٫

۲- فهرس محلقات احقاق الحق، از ص۳۹۵ تا ص۴۱۱٫

۳- نور، آیه ۵۵٫

۴- مائده، آیه ۳٫

۵- پلورالیسم ترکیبی از «پلورال» و پسوند «ایسم» یا «ایزم» است که به کثرت‌‌گرایی یا آئین کثرت ترجمه شده است. تفسیر تسنیم، ج ۲۷، ص ۴۲۲ به نقل از فرهنگ کامل انگلیسی فارسی، ج ۴، ص۴۰۹۱٫ فرهنگ جامع پیشرو آریان‌پور، ج ۴، ص ۳۹۴۹٫

۶- انعام، آیه ۱۵۳٫

۷- بصائرالدرجات، ج ۱، ص۵۱۲٫

۸- المستدرک علی الصحصحین، ج ۳، ص ۵۷٫

۹- تاریخ دمشق، ج ۳، ص ۱۲۰٫

۱۰- قادتنا کیف نعرفهم، ج ۲، ص .۱۸۳

۱۱- معانی الاخبار، ص ۳۳، ح ۴٫ بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۹٫

۱۲- وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۴۹ (چاپ آل البیت).

29دسامبر/21

انسان، اسم اعظم حق

مقدمه:

آیت‌اللّه حسن طبری آملی، مشهور به حسن‌زاده آملی، از نوابغ و نوادر روزگار و گوهر گرانبهای علم و فضل و کمال در اواخر سال ۱۳۰۷ هجری شمسی در روستای «ایرای» در بخش «لاریجان» شهرستان آمل و در خانواده‌ای متقی و از مادر و پدری بغایت پرهیزکار قدم به دنیای خاکی گذاشت. ایشان در وصف مادر بزرگوارش می‌فرماید: «در دامن او که دامن ولایت و درایت و طهارت بود پرورش یافتم و همانا یقین دارم هر برکتی که از پروردگارم به من افاضه شده است، از اینجا ناشی شده که خدای‌تعالی مرا در چنان دامن عفیفی پرورش داده است.»

در شش سالگی به مکتب رفت و در محضر یک معلّم روحانی خواندن و نوشتن را آموخت و تمام قرآن را در کودکی فرا گرفت. پس از طی دوران مدرسه، در سال ۱۳۲۳ وارد حوزه علمیه قم شد و از محضر اساتید بزرگ آنجا کسب فیض کرد. ایشان همواره شور و شوق عجیبی برای کسب علم و مدارج معنوی و روحانی داشت. خود در این‌باره می‌فرماید:

منم آن تشنه دانش که گر دانش شود آتش

مرا اندر دل آتش همی ‌باشد نشیمن‌ها

این دانشور گرانمایه در علومی چون قرآن و تفسیر، نهج‌البلاغه و حدیث، کلام اسلامی، فقه و اصول، حکمت و عرفان، رجال، ریاضیات، نگارش و خوش‌نویسی، ادبیات و شعر، نجوم، هیئت و علوم غریبه تبحر داشت و تدریس کرد و در بسیاری از این رشته‏ها صاحب‌نظر و در برخی از این معارف صاحب سبک و نوآوری بود. این ویژگی‏ها موجب شده بودند که ایشان شخصیتی جامع و عالمی ذوفنون به شمار آید و خاطره مشاهیر صاحب عنوان و علمای برجسته سلف را در اذهان تداعی کند.

ایشان جامع علم و عمل و برخوردار از علوم رسمی و عرفانی و حامل نور ظاهر و باطن و نمونه‏ای نادر از تربیت یافتگان حوزوی بود که درک محضر اعاظمی چون آیات عظام محمد تقی آملی، ابوالحسن شعرانی، رفیعی قزوینی، مهدی الهی قمشه‏ای، فاضل تونی، میرزا احمد آشتیانی، علامه طباطبایی و برادرشان محمد حسن الهی از معظم‌له شخصیتی بی‏بدیل ساخته بود. از این‌رو این ویژگی سبب شده بود که حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای در توصیف ایشان بگویند: «استادی کسی همچون حضرت آقای حسن‌زاده آملی ـ دامت معالیه ـ که میان مراتب عالیه علمی و مقامات و فتوحات معنوی و روحی جمع کرده‌اند، برای هر مؤسسه علمی و دانشگاهی و حوزه‌ای مغتنم و موجب افتخار است.»

آیت‌الله حسن‌زاده آملی، پیش از تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه در سال ۱۳۴۳ش، به قم رفت و از ایشان حمایت کرد و در حوادث تاریخ انقلاب نقشی به‌سزا داشت. ایشان پس از رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به حمایت از ایشان پرداخت و همواره بر اطاعت از ایشان تاکید می‌کرد.

مجموعه آثار حضرت علامه حسن‌زاده آملی بیش از یک صد و ده مجلد است که بیش از نیمی از آنها منتشر شده‌اند.

سرانجام آیت‌الله حسن‌زاده آملی، پس از یک عمر مجاهدات عملی و معنوی، در سوم مهر ۱۴۰۰ به ملکوت اعلی پیوست و با درگذشت خویش ثلمه‌ای بر اسلام وارد کرد.

حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای در بخشی از پیام تسلیتی که به مناسبت درگذشت آن سالک توحیدی صادر نمودند فرمودند: «این روحانی دانشمند و ذوفنون از جمله‌ی چهره‌های نادر و فاخری بود که نمونه‌های معدودی از آنان در هر دوره، چشم و دل آشنایان را می‌نوازد و توأماً دانش و معرفت و عقل و دل آنان را بهره‌مند می‌سازد. نوشته‌ها و منشأت این بزرگوار منبع پر فیضی برای دوستداران معارف و لطائف بوده و خواهد بود ان‌شاءالله»

ماهنامه «پاسدار اسلام» ضمن گرامیداشت یاد آن  فقیه بزرگوار و عارف وارسته، با انتشار یکی دیگر از مطالب ایشان در این شماره، از درگاه خداوند متعال برای ایشان علو درجات را خواستار است.

***

از جناب رسول‌الله«ص» درباره اسم اعظم پرسیدند که اسم اعظم چیست؟ فرمودند: «اسم اعظم برگشتش به خود انسان است. انسان اگر انسان بشود، نفسش به کمال برسد، قوتش به فعلیت منتهی بشود، اسمی بزرگ‌تر از او نیست. حقیقتش این است که اسم اعظم حق، جناب انسان است.»

اگر انسان خودش را به معنا برساند و واقعیت را دریابد و خویشتن را بشناسد و آن نهال وجودش را آسیب نزند و اگر این آب حیات برسد او بزرگ‌ترین اسم الهی خواهد بود. به تعبیر قرآن، «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحیِیکُم؛ ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می‌خواند که شما را حیات می‌بخشد و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می‌شود…» (۱)

«یقین»، اسم اعظم حق است. انسان زمانی از شجرۀ وجودش بهره می‌گیرد که به یقین برسد. یقین، انسان را قرب می‌دهد. یقین، موجب آن می‌شود که فحشا و منکرات کم شود و کم‌کم زایل شود. یقین، انسان را ولی‌الله می‌کند؛ انسان را خلیفه‌الله می‌کند. اگر صفت یقین برای کسی حاصل شود؛ دیگر اضطراب و دلهره و تشویش ‌خاطر ندارد.

این مردمی را که می‌بینید نگران و در اضطراب هستند و آرامش ندارند، اینها در مقام شکّ‌اند و به یقین نرسیده‌اند. شک و تردید، موجب رعب و ترس و وحشت می‌شود.

در نظام هستی هر انسانی که به «یقین» رسیده آرمیده است. انسان اگر به جایی برسد می‌فهمد که خداوند عالم نگهدار احسن عالم است و تمام ذرات، همه و همه مظاهر اسماء و صفات علیا و حسناتش هستند و ما همگی برده‌ایم و باید حلقۀ عبودیتش را درگوش بگیریم و به فکر بندگی‌اش باشیم؛ چنین انسانی، آرمیده می‌شود. «اعتماد» و «یقین» ما به خداوند نباید کمتر از اعتماد و یقین طفل شیرخوار به مادرش باشد که چقدر آرمیده است. طفل، چه دلهره و اضطرابی برای غذایش دارد؟ او فقط یک جیغی می‌کشد، یک اخطاری به مادر می‌دهد که گرسنه‌ام شده است. بیش از این که نیست.

چقدر برای ما ناپسند است که در این سن قرار گرفته‌ایم و این همه دنیا را آزموده‌ایم و این‌همه آمد و شد‌ها را دیده‌ و نشیب و فرازها را طی کرده‌ایم؛ گرما و سرماهای گوناگون را چشیده‌ایم و هنوز در مقام شک و تردید باشیم و هنوز ندانیم که کیستیم!

بزرگ‌ترین اسم اعظم حق، این آقای انسان است اگر از قوه به فعلیت برسد؛ اگر از نقص به کمال برسد؛ یعنی این دانه‌اش، خوشه بشود؛ یعنی این حبه، این تخم، درخت بشود، میوه بدهد؛ اگر به چنین مقامی برسد؛ آسوده است، آرمیده است.

امیرالمومنین على(ع) فرمود: «یُستَدَلُّ علَى الیَقینِ بِقِصَرِ الأملِ، و إخلاصِ العَملِ، و الزُّهدِ فی الدُّنیا :  کوتاهى آرزو، اخلاص در عمل و بى‌رغبتى به دنیا، دلیل بر داشتن یقین است.»(۲)

استدلال مى‌شود بر مقام یقین شخص به خدا و به عالم آخرت به اینکه آمال و آرزوى دور و دراز در دنیا نداشته و عملش خالص براى رضاى خدا باشد و از دنیا و امور دنیوى زهد و اعراض کند.

حضرت در اینجا علائم اهل یقین به خدا و عالم آخرت را سه چیز فرموده است:

اول: نداشتن آرزوها و خیالات باطل دنیوى از مال و جاه و اعتبار؛

دوم: خلوص عمل؛ یعنى همۀ کارش براى رضاى خدا و خالص لوجه‌الله باشد، زیرا عملى که خالص براى رضاى خدا نباشد در آن مرض قلب و غرض ‍ دنیوى است و آن دلیل عدم یقین به خداست؛

سوم: زهد، یعنى بى‌رغبتى به لذات و شهوات و مقامات دنیوى زاید بر ضرورت.

این سه صفت بهترین دلیل یقین به خدا و قیامت و واضح‌ترین برهان بر درجه استیقان اهل ایمان است و لازمه این اوصاف مقام کشف و شهود عالم برزخ و دیدن جهان ارواح است.

هشام ‌بن عبدالملک، خلیفه اموی، در ایام خلافت خود به قصد حج وارد مکه شد. دستور داد یکی از کسانی که زمان رسول خدا«ص» را درک کرده و به شرف مصاحبت آن حضرت نائل شده بود، حاضر کنند تا از او راجع به آن عصر و آن روزگاران سئوالاتی بپرسد. به او گفتند از اصحاب رسول خدا«ص» کسی باقی نمانده است و همه در گذشته‌اند. هشام گفت: «پس یکی از تابعین(۳) را حاضر کنید تا از محضرش استفاده کنیم.» طاووس یمانی را حاضر کردند.

طاووس وقتی که وارد شد، کفش خود را جلوی روی هشام، روی فرش، از پای خود در آورد. وقتی هم که سلام کرد بر خلاف معمول که هر کس سلام می‌کرد و می‌گفت السلام علیک یا امیرالمؤمنین، طاووس به السلام علیک قناعت کرد و جمله «یا امیر المؤمنین» را به زبان نیاورد. بعلاوه فوراً در مقابل هشام نشست و منتظر اجازه نشستن نشد و حال آنکه معمولاً در حضور خلیفه می‌ایستادند تا اینکه خود مقام خلافت اجازه نشستن بدهد. از همه بالاتر اینکه طاووس به عنوان احوالپرسی گفت: «هشام! حالت چطور است؟» رفتار و کردار طاووس، هشام را سخت خشمناک ساخت، رو کرد به او و گفت: «این چه ‌کاری است که تو در حضور من کردی؟ چرا کفش‌هایت را در حضور من در آوردی؟ چرا مرا به عنوان امیرالمؤمنین خطاب نکردی؟ چرا بدون اجازه من در حضور من نشستی؟ چرا این ‌گونه توهین‌آمیز از من احوالپرسی کردی؟»

طاووس گفت: اما اینکه کفش‌ها را در حضور تو در آوردم، برای این بود که من روزی پنج بار در حضور خداوند عزیز کفش‌هایم در می‌آورم و او از این جهت بر من خشم نمی‌گیرد. اما اینکه تو را به عنوان امیر همه مؤمنان نخواندم، چون واقعاً تو امیر همه مؤمنان نیستی. بسیاری از اهل ایمان از امارت و حکومت تو ناراضی‌اند.اما اینکه تو را به نام خودت خواندم، زیرا خداوند پیغمبران خود را به نام می‌خواند و در قرآن از آنها به «یا داوود» و «یا یحیی» و «یا عیسی» یاد می‌کند و این کار توهینی به مقام انبیا تلقی نمی‌شود. بر عکس، خداوند ابو لهب را با کنیه – نه به نام – یاد کرده است. و اما اینکه گفتی چرا در حضور تو پیش از اجازه نشستم، برای اینکه از امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب«ع» شنیدم که فرمود: «اگر می‌خواهی مردی از اهل آتش را ببینی، نظر کن به کسی که خودش نشسته است و مردم در اطراف او ایستاده‌اند.»

سخن طاووس که به اینجا رسید، هشام گفت: «ای طاووس! مرا موعظه کن.» طاووس گفت: «از امیرالمؤمنین علی(ع) شنیدم که در جهنم مارها و عقرب‌هایی است بس بزرگ. آن مار و عقرب‌ها مامور گزیدن امیری هستند که با مردم به عدالت رفتار نمی‌کند.»

طاووس این را گفت و از جا حرکت کرد و به سرعت بیرون رفت.(۴)

هرکسی مهمان سفره خود است. به عبارتی هرکسی زارع و مزرعه خودش است و نیّات و علوم و اعمالش بذرهایش. بنگر تا در مزرعه خویش چه کاشته‌ای که علی التحقیق علم و عالم و معلوم و عمل و عامل و معمول اتحاد وجودی دارند و آن تویی.

پیامبر اکرم«ص» فرمود: «هرکس که می‎خواهد بداند چه قدر و منزلتى نزد خداوند دارد، بنگرد که قدر و منزلت خدای متعال نزد او چقدر است؟ چون خداوند بنده‎اش را همان اندازه قدر مى‎نهد، که بنده او را.»

ابان بن تغلب گوید: «زنى دیدم پسرش مرد، برخاست چشمش را بست و او را پوشاند و گفت: جزع و گریه چه فایده دارد؟ آنچه را پدرت چشید تو هم چشیدى و مادرت بعد از تو خواهد چشید. بزرگ‌ترین راحت‌ها براى انسان خواب است و خواب، برادر مرگ است. چه فرق می‌کند در رختخواب بخوابى یا جاى دیگر. اگر اهل بهشت باشى، مرگ به حال تو ضرر ندارد و اگر اهل نارى، زندگى به حال تو فایده ندارد.»

درباره اسم اعظم از پیامبر اکرم «ص» سئوال کردند. آن حضرت فرمود: «هر اسمی از اسمای الهی، اعظم است.» همان‌ گونه که امام باقر«ع» در دعای عظیم‌الشان سحرهای ماه مبارک رمضان می‌فرماید، «اللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ مِن اَسماَّئِکَ بِاَکبَرِها وَکُلُّ اَسماَّئِکَ کَبیرَه». لکن تو دلت را از غیر خدا خالی کن و دعا کن با هر اسمی که خواستی (۵) و در تفسیرابوالفتوح رازی نقل شده است که شخصی از امام صادق«ع» درباره اسم اعظم سئوال کرد. حضرت فرمودند که او را در آب بیندازند و اجازه ندادند که بیرون بیاید و از طرفی هم آن شخص با شنا آشنا نبود. نزدیک غرق شدن از ته دل صدا زد: «یا الله اغثنی: ای خدا نجاتم بده» آن‌گاه حضرت فرمودند: «این اسم اعظم است و این اسم در صورتی اثر دارد که تو امیدت را از ما سوی الله قطع کنی و خالصانه حق تعالی را صدا بزنی.»

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. سوره مبارکه انفال/۲۴
  2. غررالحکم: ۱۰۹۷۰
  3. تابعین به کسانی گویند که به شرف مصاحبت پیغمبر اکرم«ص» نائل نشده‌اند، ولی صحبت اصحاب پیغمبر را درک کرده‌اند.

۴٫سفینه البحار، ماده «طوس»

۵٫ مصباح الشریعه، باب۱۹

29دسامبر/21

اسراف، کفران نعمت

اشاره

جهان سراسر سرشار از نعمت‌های الهی و انسان متنعم از این مائده است تا در مسیر بندگی و کمال قدم نهد و سر تعظیم بر آستان ربوبی فرود آورد و به رستگاری نائل آید. یکی از موانع صعود انسان و از جمله آسیب‌های رفتاری او در حیاتش، رذیله‌ای اخلاقی و عملی تباه کننده خوبی‌ها به نام «اسراف» است.

قرآن کریم میان سپاسگزاری و فزونی نعمت، رابطه‌ای ناگسستنی قائل است و در مقابل برای کافران وعده‌ عذاب شدید را داده است(۱) و یادآور می‌شود که: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ؛(۲) خداوند اعلام کرد که اگر سپاسگزار باشید، بر نعمت شما مى‌افزایم و اگر کفران نعمت کنید عذاب من شدید است.»

سپاس در برابر نعمت‌هاى خداوند، به معنى تشویق و تقدیر از خدا نیست؛ زیرا تشویق که ملازم با انفعال روحى در طرف است، در ساحت خدا متصور نیست و بنده خدا کمتر از آن است که از خدا تقدیر کند. بندگان خدا با سپاس خود، لیاقت و شایستگى‌شان را نسبت به نعمتى که خدا به آنان عنایت کرده، ثابت مى‌کنند. افراد لایق و شایسته، پیوسته مستحق دوام فیض خواهند بود و بر عکس، افراد نالایق و ناشایست حتى نعمتى هم که در کف دارند براى آنان اضافى است تا چه رسد به فزونى آن.(۳) اسراف از خصوصیات بارز این افراد است و اینان مهم‌ترین نعمت خداوند، یعنی گوهر عمر و سرمایه حیات را بر باد می‌دهند.

 

  1. چیستی اسراف

قرآن از اسراف در آیات متعدد، ۲۱ مرتبه یاد کرده و راغب معنای آن را با توجه به این آیات به «تجاوز از حدود رفتاری انسان، حتی در انفاق» تفسیر کرده است.(۴) به تعبیر روشن‌تر اسراف به معنای تجاوز از حدّ و خروج از حلال به حرام نیز معنا پیدا می‌کند.(۵)

نیم نگاهی به آیات یاد شده نشان می‌دهد که اسراف گناهی است که با زیاده‌روی در زندگی همراه(۶) و از مصادیق آن، تجاوز از حدود و حقوق الهی(۷) و خصوصیت بارز آن ضعف در ایمان(۸) است.

 

  1. اقسام اسراف در قرآن

مصادیق اسراف در آیات را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:

۱٫خوردن و آشامیدن؛(۹)

  1. انفاق؛(۱۰)
  2. اجرای قصاص؛(۱۱)
  3. از بین بردن دشمنان اسلام؛(۱۲)
  4. نفس؛(۱۳)

از میان موارد یاد شده، اسراف در «خوردن و آشامیدن»، «انفاق» و «نفس» بیشتر در میان جامعه ظهور و بروز دارد و شایسته است مورد توجه قرار گیرد.

 

۱٫۲٫ اسراف در خوردن و آشامیدن

خداوند در سوره اعراف می‌فرماید: «یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاتُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ‌»(۱۴)

کلام وحی در ابتدای آیه، انسان را به بهره‌مندی از زینت و تنعم دعوت می‌کند و با آیه دیگر: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْط»(۱۵) میزان را قسط (حدّ وسط) در این امور قرار می‌دهد. اما آنچه بیانگر معیار در خوردن و آشامیدن است، انحراف از سلامتی و تعادل مزاج است.(۱۶)

میانه‌روى در غذا و خوراک، لباس و پوشاک و سایر امور نظیر تفریح و ورزش، علاقه و مهر به افراد، خدمت به جامعه و مردم، مجاهدت‌هاى روحى و نفسانى، کوشش‌هاى علمى و فکرى در همۀ حالات زندگى فردى و اجتماعى مورد ستایش وتشویق اسلام و هر نوع انحرافی از خط میانه، هرچند از نظر کمیت کوچک باشد، تحت عنوان واژه اسراف، مورد نکوهش قرآن و اسلام است.(۱۷)

 

۲٫۲٫ اسراف در انفاق

تفکر در آفرینش گواه این مطلب است که اصل بخشش در تمام عالم طبیعت حکمفرماست. به چند نمونه توجه کنید!

آفتاب، پیوسته نورافشانی می‌کند و درختان، میلیون‌ها تُن از مواد غذایی زمین را به صورت میوه، غلات و چوب و… را به موجودات هدیه می‌کنند و باران که محصول تبخیر آب دریاست، بر تمام زمین جاری می‌شود و در دل زمین فرو می‌رود.(۱۸) و هزاران موجود زنده دیگر در جهان طبیعت نیز تداوم‌بخش حیات دیگرانند.

از این رو، انفاق نیروهاى اضافى یک سنت همگانى و قانون طبیعى است و انسان که خود جزئى از این طبیعت و جهان آفرینش است، نمى‌تواند از این قانون مستثنی باشد. او نیز باید از روش طبیعت پیروى کند و در این راه گام بردارد. کسانى که دست ‌و دلِ ‌بازى ندارند و از انفاق به دیگران و کمک به همنوعان خوددارى مى‌کنند، از خاک هم پست‌ترند.(۱۹) توصیف این دو دسته انسان در کلام امام هشتم(ع) شنیدنی است که مى‌فرماید:

«السخىّ قریب من اللّه، قریب من الجنّه، قریب من الناس، و البخیل بعید من اللّه، بعید من الجنّه، بعید من الناس؛(۲۰) افراد سخاوتمند به خدا و بهشت و مردم، نزدیک و افراد بخیل و ممسک از خدا و بهشت و از مردم دورند.»

 

۱٫۲٫۲٫ میانه‌روی در انفاق

بزرگ‌ترین انفاق‌کننده جهان، قلب انسان است. کار او پخش خون به تمام اعضاى بدن و سیراب کردن تمام سلول‌هاست، ولى با این همه، پیوسته مقدارى خون به اندازۀ نیاز خود نگاه مى‌دارد و مقدار اضافى را به سراسر بدن پخش مى‌کند و اگر در این راه، بیش از حد انفاق کند، از ادارۀ بدن باز مى‌ماند.(۲۱)

یکی از اصول عالی اخلاقی اسلام، انفاق در حدّ امکان و همراه با میانه‌روی است. خداوند در سوره اسراء می‌فرماید: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً؛(۲۲) دست خود را به گردنت مبند و آن را به‌طور کامل هم باز مکن، مبادا ملامت شده و حسرت زده برجاى خود بنشینى.»

افرادى که دست خود را به گردن خویش می‌بندند، قدرت انفاق ندارند و کسانى هم که دست خود را کامل می‌گشایند، چیزى برای‌شان باقى نمى‌ماند و مورد ملامت دیگران واقع و به اموالى که به دیگران بخشیده‌اند، به‌شدت نیازمند می‌شوند و به‌ناچار با حسرت به آن خواهند نگریست.(۲۳)

مبند از سر امساک دست بر گردن

که خصلتی است نکوهیده پیش اهل نهی

مکن به جانب اسراف نیز چندان میل

که هرچه هست به یک‌دم کنی ز دست رها

پس اختیار وسط راست در جمیع امور

بــدان دلـیـل کـه «خَـیـرُ الـاُمـور اوسَـطِـهـا»

 

۲٫۲٫۲٫ تمثیل امام صادق(ع) در میانه‌روی

امام صادق(ع) هر سه موضوع (امساک و اسراف و اعتدال) را به شیوۀ تمثیلی مجسم کرده است. امام در هنگام قرائت این آیه در برابر یکى از یارانش قرار گرفته بود. ایشان خم شد و مشتى از ریگ‌هاى زمین را برداشت و مشت خود را محکم گرفت، به‌طورى که دانه‌اى از آن به زمین نریخت و فرمود: «هذا الاقتتار الّذی ذکر اللّه فی کتابه: این همان تقتیرى است که خداوند در قرآن خود بیان کرده است.» سپس مشت دیگری برداشت و دست خود را باز کرد و همه را به زمین ریخت و فرمود: «هذا الإسراف؛ این همان اسراف است.» سپس مشت دیگرى برداشت و قسمتى را ریخت و قسمتى را در دست نگاه داشت و فرمود: «و هذا القوام» این همان میانه‌روى است که روش عادلانه است و خداوند از آن به لفظ «قواما» یاد کرده است.(۲۴)

 

۳٫۲٫  اسراف در نفس

یکی دیگر از مصادیق اسراف، گناه کردن و به تباهی کشاندن هستی خویش است که در قرآن اسراف در نفس نامیده می‌شود.(۲۵) خداوند در سوره زمر می‌فرماید: «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ: «بگو به بندگان من که دربارۀ خویش زیاده‌روى کرده‌اند، از رحمت خدا نومید نشوید، خداوند تمام گناهان را مى‌بخشد؛ اوست رحیم و آمرزنده.»

مؤمنان در مواجهه با گناه، بزرگوارانه از کنار آن عبور می کنند و خود را آلوده نمی‌کنند.(۲۶) اما برخی از افراد با این‌که با سرمایه خدادادی به دنیا قدم نهاده‌اند، در منطق قرآن اهل خسران هستند.(۲۷) ملاک زیان‌کارى این افراد همین است که از استعدادهاى سرشار و مواهب الهى بهره‌اى جز لذت چند روزه نمى‌برند و براى زندگى در جهان دیگر در اندیشۀ توشه‌اى نیستند و گاهى قرآن آنها را به این عنوان معرفى مى‌کند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً؛(۲۸) آیا شما را به زیان‌کارترین افراد از نظر کار و کوشش آگاه سازم‌؟ آنان کسانى هستند که کار و کوشش آنها در این جهان، بى‌نتیجه و تلف شده است و تصور مى‌کنند که کار نیک و تجارت پرسودى را انجام مى‌دهند.»

هر عملى که در سراى آخرت بازدهی داشته باشد، عملى خوب و نیکوست، ولى قرآن هر عملى را که فاقد بازدهى اخروى باشد، «ضَلَّ سَعیَهُم» می‌داند. گوش فرا دادن به سخنان لهو و بیهوده و یا اشتغال به کارهاى لغو، از جمله اعمالى هستند که هرگز بازدهى ندارند و جز اتلاف سرمایۀ گرانبهاى عمر، نتیجۀ دیگرى عاید انسان نمى‌شود.(۲۹)

 

۱٫۳٫۲٫ مهم‌ترین زمینه اسراف در نفس، دوری از خداوند

امروز بشر در فضاى روح خود خلأ وحشتناکى را احساس مى‌کند، خلائى که با هیچ چیزى پر نمى‌شود و به روح او ثبات و سکون نمى‌بخشد و بسان مرغى از شاخه‌اى به شاخه‌اى مى‌پرد و از لذتى به لذت دیگر پناه مى‌برد و هیچ کدام، عطش او را برطرف نمى‌کنند. در گذشته این خلأ از طریق معنویات و توجه به خدا و تعالیم الهى که بهراستى حیات‌بخش و ثبات‌آفرینند، پر مى‌شد. انسان از دو رکعت نماز، از احیاى شب، از کمک به بینوایان و… چنان کامیاب مى‌شد که دیگر وقتى براى کارهاى لغو و بیهوده نداشت و پیوسته مى‌کوشید در خود، روح اطاعت از خدا و پرهیز از گناه و خدمت به اجتماع را بیافریند و از همۀ این کارها لذت عجیبى مى‌برد؛ اما امروز بر اثر دورى از معنویت و تعالیم پیامبران براى گذراندن وقت به داستان‌هاى دروغین و سرگذشت‌هاى بى‌اساس که زاییدۀ خیال نویسنده‌هاى حرفه‌اى است پناه مى‌برد و سرمایۀ عمر را در جاهایی صرف می‌کند که اصلا بازده ندارند. بگذریم از برخى بازی‌ها که دشمن جان انسانند و روح وحشیگرى و درّندگى را در او زنده مى‌کنند. به‌راستى بزرگ‌ترین خسران، صرف سرمایۀ گرانبهاى عمر در این مراحل زندگى است.(۳۰) چه نیکو سروده است شاعر:

دامن کشان به مقصد پیرى روانه‌ایم

هر دم خدنگ و تیر بلا را نشانه‌ایم

جاى بسى فسوس که در وادى گناه

در خـواب غـفـلـتـیـم و پشیمان چرا نه‌ایم

طـبـل رحـیـل کـوفـت دلـا کاروان عمر

ما همچنان به فکر خور و خواب و خانه‌ایم

امـروز زنـده‌ایـم در ایـن جـمـع لـاجـرم

فـردا بـه پـیش پیر و جوان چون فسانه‌ایم

 

 نتیجه‌گیری:

اسراف به معنای خروج از حدّ و خروج از حلال الهی به حرام است. اسراف از خصوصیات زیانکاران است و در قرآن به اقسامی از آن اشاره شده است. اسراف در خوردن و آشامیدن، انفاق و اسراف در نفس و اهل معصیت شدن از شایع ترین موارد اسراف در زندگی امروزه هستند. راه نجات انسان از این رذیله، بندگی و تمسک به تعالیم انسان‌ساز اسلام و پناه بردن به خداوند از وسوسه‌های شیاطین جن و انس است تا بتوان در مسیر سعادت گام برداشت و قله فلاح را فتح کرد.

 

پی‌نوشت:

۱- منشور جاوید، ج۱۳، ص۲۸۹٫

۲- ابراهیم: ۷٫

۳- منشور جاوید، ج۱۳، ص۲۹۰٫

۴- راغب اصفهانی، مفردات، ص ۴۰۷٫

۵- منیه الطالبین، ج۱۱، ص ۱۲۱٫

۶-  «… رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا…»؛ آل عمران: ۱۴۷٫

۷- انعام: ۱۴۱؛ اعراف: ۳۱-۳۲ و ۸۱٫

۸- طه: ۱۲۷٫

۹- اعراف: ۳۱٫

۱۰- فرقان: ۶۷؛ اسراء:۲۹؛ انعام: ۱۴۱٫

۱۱- اسراء: ۳۳٫

۱۲- بقره: ۱۹۰٫

۱۳- زمر: ۵۳٫

۱۴- اعراف: ۳۱٫

۱۵- اعراف: ۲۹٫

۱۶- الطاف الرحمن، ج۳، ص ۳۲۴٫

۱۷- منشور جاوید، ج۱۳، ص۲۲۷٫

۱۸- الطاف الرحمن، ج۳، ص ۳۲۶؛ سیمای انسان کامل، ص۲۸۰٫

۱۹- همان، ص ۲۸۱٫

۲۰- سفینه البحار، ج ۱، مادۀ «سخى».

۲۱- سیمای انسان کامل، ص ۲۸۲٫

۲۲- اسراء: ۲۹.

۲۳- الطاف الرحمن، ج۳، ص۳۲۷؛ سیمای انسان کامل در قرآن،ص ۲۸۳.

۲۴- تفسیر برهان، ج ۳، ص ۱۷۳.

۲۵- زمر: ۵۳٫

۲۶- فرقان: ۷۲٫

۲۷- عصر: ۲٫

۲۸- کهف: ۱۰۳ و ۱۰۴.

۲۹- سیمای انسان کامل در قرآن، ص۳۴۲.

۳۰- همان، ۳۴۲.