Monthly Archives: اکتبر 2023

29اکتبر/23

پیغمبر«ص» و آل پیغمبر«ص» ترازوی سنجش‌اند – گفتاری منتشر نشده از علامه حسن‌زاده آملی

در حدیثی آمده است: جناب آدم ابوالبشر سلام الله علیه اشباه نوریه‌ی پیغمبر(ص) فاطمه و علی و حسن و حسین سلام‌الله‌علیهم را که مشاهده می‌کند می‌پرسد که اینها اشباه کیست؟ خداوند می‌فرماید که اینها از من مشتق‌اند. از من، ظاهر شده‌اند. من حمید و محمودم در افعال خود، این شبَه، این شخص، از من مشتق است که محمد است. و من علی و عظیم هستم و این شخص، علی است و من فاطر سماوات و الارض هستم و فاطمِ اعداء از رحمتم هستم و فاطم اولیاء هستم از آنچه که موجب شِین و عیب و نقصشان بشود و این شبَه، فاطمه است و من محسنم، مُجملم؛ این حسن است و این حسین.

بعد به جناب آدم فرمود: «هؤلاء خِیارُ خَلیقَتی: اینها بهترین آفریده‌های من هستند.» ؛ «و ِکرامُ بَرِیّتی: در میان بندگان من کریم‌ترینشان و بزرگوارترینشان هستند.» که کرامت انسان، به آن حقیقت وانسانیت و به راستی و درستی‌اش است.

عارفی دنیا را تشبیه می‌کند به دوشیزه و از قول دنیا می‌گوید: «آنهایی که مرد بودند به سراغ من نیامدند و کسانی هم که پیرو این بزرگان بودند نجات یافتند.» البته گاهی دست‌اندازهایی به خاطر جنبه‌ طبیعت بشری و به خاطر نداشتن آن نیرو و قوت عقلانی و ایمانی، برایشان پیش آمده، اما خیلی زود استغفار کردند و پشیمان شدند و زود برگشتند. این افراد نجات می‌یابند.

«هؤلاء خیار خلیقَتی و کِرامُ بَریّتی: اینها بهترین آفریده‌های من هستند» ؛ «بِهِم آخُذُ و بِهِم اُعطِی و بِهِم أُعاقِبُ و بِهِم اُثِیبُ.» مقصود بنده از عنوان حدیث، این قسمت بود.

ای جناب آدم اینها را که می‌بینی؛ من به اینها  آخُذٌ، اگر کسی را مؤاخذه کنم به بودِ اینهاست. اگر کسی را عطا کنم به بودِ اینهاست. اگر باید کسی را عقاب کنم به بودِ اینهاست. اگر کسی را ثواب بدهم به بودِ اینهاست.

عرض کردم که همین حرف‌ها را درباره‌ عقل دارد که وقتی خداوند عقل را آفرید؛ به عقل گفت: «من مخلوقی گرامی‌تر از تو نیافریدم و مؤاخذه و ثواب و عقاب و عطای من، به بودِ توست.»

عقل، نعمت خوبی است. تمام گرفتاری‌ها از بی‌عقلی است. اگر عقل باشد؛ اجتماع گلستان و بهشت است. همه (گرفتاری‌ها) از جهل و نادانی است. عقل که آدم را به فحشا وادار نمی‌کند. جهل، آدم را به فحشا وا می‌دارد. دنیاپرستی و غصه‌ دنیا خوردن، از بی‌عقلی است. عقل، غصه‌ ابدش را می‌خورد.

جناب رسول الله«ص» در مجلسی نشسته بودند. یک نفر سرمایه‌دار و پولدار هم آنجا نشسته بود. فردی مستمند و فقیر آمد و کنار آن سرمایه‌دار نشست. آن سرمایه‌دار، در خودش یک گرفتگی و ناراحتی و انقباض و اشمئزازی مشاهده کرد. خودش را کنار کشید و لباسش را جمع کرد. جناب رسول‌الله«ص» متوجه شدند و به سرمایه‌دار فرمودند: «شما که خودت را جمع کردی؛ آیا بیم آن داری که از فقر او به تو چیزی برسد؟» گفت: «نه.» فرمودند: «می‌ترسی از دارایی تو چیزی نصیب او بشود؟» گفت: «نه.» فرمودند: «پس چرا خودت را جمع کردی؟» سرمایه‌دار عرض کرد: «یا رسول الله! چیزی، شیطان و قرینی در من هست که مرا بیچاره کرده و باعث شد که من خودم را از این بیچاره کنار بکشم. یا رسول الله! من نصف زندگی خودم را به این آقا تقدیم می‌کنم که با او این‌ طور رفتار کردم.» رسول الله «ص» رو کردند به آن مستمند و فرمودند: «ایشان می‌خواهد نصف مالش را به شما تقدیم کند.» مرد فقیر گفت: «نمی‌خواهم.» پرسیدند: «چرا؟» گفت: «می‌ترسم مال که به دست من آمد، آن چیزی که از ناحیه‌  مال، در سرش آمده؛ همان قرین و شیطانش، بیاید و در من هم رسوخ کند. من اگر صاحب مال بشوم، اما این خیال خام به سرم بیفتد چه کنم؟ من نمی‌خواهم یا رسول‌الله.»

اصلاً مؤمن، قانع است و قانع، عزیز است. ما چند سال در خدمت اساتیدمان بودیم. خدا گواه است ما در تن ایشان یک فاستونی ندیدیم. خیلی عادی بود لباسشان. بیش از آن، دیگر تکلف است. اگر ما هم مثل آنها بودیم به مقاماتی می‌رسیدیم. دنیا شکارمان کرده است. مگر شما خیال کرده‌اید که هر دلِ مرده‌ای، اهل قرآن است؟ هر دلِ مرده‌ای، خواب‌های خوش می‌بیند؟ هر دلِ مرده‌ای، اهل توجه و حضور و مراقبت است؟ هر دلِ مرده‌ای با ماوراء طبیعت انس پیدا می‌کند؟ مگر می‌شود؟ خیلی دهان پاک می‌خواهد. دل پاک می‌خواهد. غذای پاک می‌خواهد. مراقبت می‌خواهد. بی‌اعتنایی به دنیا می‌خواهد.

تکان بخورید و به راه بیفتید و کشکول گدایی دست بگیرید. اگر ما به راه بیفتیم و گدایی کنیم بدان که یک ارحم الراحمینی هست. یک رحمان و رحیمی هست. بدان که در کنار سفره‌ آن رحمان، که سفره‌ عام هست و آن رحیم، که سفره‌ خاص است؛ هیچ مستعدی در کنار این دو سفره محروم نمی‌ماند. باید مستعد شد. باید صاحب اشتها شد. باید به راه بود؛ به کار بود تا اینکه آدم (فیض را) بگیرد. آن هم نه اینکه امروز آمدی و یک وضویی ساختی و یک مقداری تسبیح به دست گرفتی و خودت را به بی‌اعتنایی زدی؛ دیگر امشب بهت خروار خروار می‌دهند؛ نخیر. همان طوری که چوب در کنار آتش بیکبارگی ذغال نمی‌شود و باید باشد تا کم‌کم کمال همنشین در او اثر بکند؛ ابتدا خشک بشود تا قابلیت پیدا بکند و حرارت را از مجاور خود بگیرد تا کم‌کم تبدیل به ذغال و انگِشت بشود؛ شما هم همین طور.

و این را بدان که بالا رفتن مشکل است. بالا رفتن از نردبامی که مثلا ۵۰ یا ۶۰ پله داشته باشد؛ در حالی که بار هم به دوش داشته باشی؛ طوقی هم به گردنت باشد و غل و زنجیر هم به پایت بسته باشد؛ خیلی مشکل است، مگر اینکه پله پله که بالا می‌رویم؛ این طوق‌ها، این غل و زنجیرها را بیندازیم.

الحمدلله که بنای خداوند بر ستاری هست. حالا که با شدت و حدّت و خستگی چند پله از نردبام بالا رفتی؛ اگر یک جایی پایت بلغزد؛ می‌بینی که ده پله افتادی. ده پله را که مدتی جان کنده بودی تا بالا بروی می‌بینی به‌سرعت افتادی. افتادن خیلی آسان است، اما بالا رفتن خیلی دشوار است. .

طی این مرحله بی‌همرهی خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهی

استاد بزرگوارمان می‌فرمود بی‌اعتنایی به مشایخ علم و بدبین بودن به بزرگان عالَم، اول کیفری که عاید شخص بدبین می‌کند این است که از برکات انفاس و علوم او، محروم می‌ماند. این سوءظنّ است و سوءظنّ آدم را دور می‌کند. حسن‌ظنّ به الله و اولیاءالله، امیدواری و رجا، به آدم برکت می‌دهد. امید آدم را می‌کشاند (در مسیر). ناامید نباید بود. باید در تلاش بود و امیدوار هم بود. به‌خصوص در این مقطع زمانی و در این انقلاب و بحرانی که الان همه‌ ما در آن هستیم. امیدتان را به خدای‌تان،از بهره‌ قیامتان،از الله اکبر و لا اله الا الله‌تان قطع نکنید. امیدوار باشید که این درخت شما به ثمر می‌رسد. امیدوار باشید که این کشتی شما به ساحل می‌رسد. امیدوار باشید که ولایت شما عالَمگیر می‌شود. امیدوار باشید که دین خدا شرق و غرب عالم را فرا می‌گیرد. این را بدانید که قاعده‌ اجتماع بنی‌آدم در این نشئه، قرآن است و در عوالم بی‌انتهای انسانی و در مراتب عروج و ارتقای انسانی هم، باطن قرآن است. «اقرا و رقا». جز این، نردبامی نداریم. جز این، قاعده و اساسی نداریم. جز این (قرآن)، دستور و برنامه‌ای نداریم. جز این، نوری نداریم که ما را از ظلمات نجات دهد و به کمال قرب حق تعالی برساند.

جوانانتان متوجه می‌شوند و به‌زودی به سوی شما برمی‌گردند و وقتی آمدند به سویتان با ایشان ترشرویی نکنید. این جوان‌ها ساده‌لوح‌اند و اکثرشان گول خورده‌اند. اینها گمشده دارند و به دنبال گمشده‌شان می‌روند.

حرف درشت و تلخ به اینها نزنید. به مجلس شما آمدند؛ خوش آمدند. اینها آخر می‌بینند که هر چه هست این طرف است. هر چند که ما متاع دین را در معرض بروز و ظهور نمی‌گذاریم. ما که دینداری نداریم. این اندازه هم که هست؛ گلی به جمال بیگانه‌ها که ما را به مسلمانی قبول دارند، و الا ما چه چیزی در معرض ظهور می‌گذاریم؟ ظاهرمان که این است. بلا نسبت مجلس که مجلس سنگینی است؛ ریش‌هایمان که این است (تراشیده است). گرانفروشی‌هایمان که این‌ گونه است. معاملات ربایی‌مان که آن ‌طور. اینکه متاع دین را اظهار نمودن نیست. اینی که ما داریم، اِعراض از دین است، نه عرضه نمودن دین.

حالا که بیدار شدید و انقلاب کردید مواظب باشید. هی اعتراض نکنید که چرا به ما پول نمی‌دهند. چرا خانه‌ ما بهتر نشده یا خانه نداریم یا کار نداریم و… شما تنها این جانب و این‌ سو و این بُعد انقلاب را نبینید. آن سوی دیگر هم هست. آن بُعد هم هست آقاجان. عالم ملکوت و ماوراء هم هست. یعنی مراتب روحی ما هم هست. اینها، این انقلاب، همه مقدمه است برای آن حقیقت.

آقاجان! قرآن می‌فرماید « یَوْمَ تُبْلىَ السَّرَائرُ»(طارق/۹) در پیش داریم صبر کن که آنجایی بشوی ببینی چه خبر است!

اگر جز به حق می‌رود جاده‌ات

به  آتش  کشانند سجاده‌ات

نماز، گولت نزند. روزه، گولت نزند. مسجد و محراب، گولت نزند. پناه بر خدا ببر برادر. تا امتحانی پیش بیاید و ببینیم چه کاره‌ایم!

(خداوند) درباره‌ عقل فرمود: «ای عقل! من به تو عقاب می‌دهم. من به تو ثواب می‌دهم. من تو را مؤاخذه می‌کنم. من به تو عطا می‌کنم.» که اگر عقل نباشد؛ تکلیف نیست. آنجا به عقل می‌فرماید که ثواب و عقاب و مواخذه به بودِ توست.اینجا هم به این کلمات تامّه‌ الهیه، به این عقول محضه، به پیغمبر«ص» و آل پیغمبر«ع» می‌فرماید: «شما عقل محض‌اید. شما عقل اجتماع‌اید و مؤاخذه و ثواب و عقاب به بودِ شماست.» پیغمبر«ص» و آل پیغمبر«ع» عقل منفصل‌اند. این بزرگواران عقل ما هستند. عقل، پیغمبر ماست و پیغمبر، عقل ماست. می‌بینید که یک حقیقت را در باره دو چیز، در باره‌ دو اصل، بیان فرمود که هر دو به جهتی پیغمبرند و به جهتی، عقل‌اند.

(خداوند می‌فرماید) ای پیغمبر و آل پیغمبر! ای سفرای من! ای موازین قسط من! ای ترازوی عدل من! ای میزان‌های انسان‌سنج من! مؤاخذه و عطا و ثواب و عقاب من به بودِ شماست.

اگر این عقل در اجتماع هست؛ اجتماع عاقل است. اگر این عقل‌ها را بردارید؛ اگر قرآن برداشته بشود؛ اگر پیغمبر برداشته بشود؛ اگر در اجتماع، دین نباشد؛ اگر در اجتماع، سفیر الهی نباشد؛ آن اجتماع، عاقل نیست؛ آن اجتماع، مکلف نیست. آن اجتماع، بالغ نشده و هنوز به حد تکلیف نرسیده است. اجتماع، هرج و مرج است. اجتماع، بچه‌گانه است. همان‌طور که طفل تا به مرحله‌ عقل نرسیده مؤاخذه و ثواب و عقاب ندارد؛ اجتماعی که در آن نبی و ولیّ قدم نگذارد آن اجتماع، عاقل نیست؛ آن اجتماع، بالغ نیست؛ آن اجتماع، مکلف نیست.

28اکتبر/23

بی‌پرده با تاریخ/نگاهی به وقایع تابستان ۱۳۶۸ – سیدروح‌الله امین‌آبادی

پس از رحلت امام خمینی(ره) و پایان بازنگری قانون اساسی، همه‌پرسی بازنگری قانون اساسی و انتخابات پنجمین دوره ریاست جمهوری همزمان برگزار و با انتخاب حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی، دوره جدیدی با پایان فعالیت نخست وزیری و حذف آن در قانون اساسی کشور آغاز شد. آیت الله محمد یزدی نیز با انتخاب از سوی رهبر معظم انقلاب، فعالیت خود را به عنوان رئیس جدید قوه قضائیه آغاز کرد.

بی‌شک پس از درگذشت امام خمینی(ره) و انتخاب و شروع به کار رهبر جدید و همچنین تغییرات در قانون اساسی و برگزاری رفراندوم و انتخابات در دو ماهه تیر و مرداد بیشترین اخبار را به این امور اختصاص می‌داد که به آن‌ها در ادامه به اختصار خواهیم پرداخت.

در شهریور ماه همین سال نیز آمریکا بر تداوم برنامه همیشگی خود برای براندازی جمهوری اسلامی تاکید کرد برنامه‌ای که بیش از چهار دهه است در رآس برنامه‌های خود دارد و از این همه ناکامی عبرت نمی‌گیرد!

پایان بازنگری قانون اساسی و حذف نخست وزیری  

به دنبال دستور امام خمینی(ره) مبنی بر انجام تغییراتی در قانون اساسی مصوب سال ۱۳۵۸ و تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی سرانجام تغییرات صورت گرفته در ۶ مرداد ۱۳۶۸ به رأی مردم گذاشته شد و طی رفراندومی که همزمان با پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد، قانون اساسی بازنویسی شده به تصویب اکثریت ملت ایران رسید.

 

حذف نخست وزیری

یکم تیر ۱۳۶۸ موضوع حذف منصب نخست وزیری از قوه مجریه و تفویض اختیارات آن به رئیس جمهور در بیست‌وپنجمین جلسه عمومی شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که به ریاست آیت‌الله مشکینی تشکیل شد به تصویب رسید.

خروج بحث انحلال مجلس از دستور کار شورای بازنگری

۱۰ تیر ماه همین سال نیز به خواست رهبر معظم انقلاب بحث انحلال مجلس شورای اسلامی از دستور کار شورای بازنگری قانون اساسی حذف شد.

در نامه رهبر انقلاب خطاب به آیت‌الله مشکینی رئیس شورای بازنگری قانون اساسی آمده بود: از آنجا که طرح مسئله‌ی حقّ انحلال مجلس براى مقام رهبرى، از سوى جمع کثیرى از نمایندگان محترم مجلس شوراى اسلامى و غیر آنان، مورد حسّاسیّت و اعتراض قرار گرفته است، شایسته است که موضوع یادشده از دستور کار شوراى بازنگرى حذف شود تا موجبى براى اختلاف نظر میان برادران در این جوّ صفا و صمیمیّت به وجود نیاید.

پیشنهاد کمیسیون رهبرى شوراى بازنگرى قانون اساسى به این شرح بود: «منحل نمودن مجلس شوراى اسلامى پس از موافقت اکثریّت مجمع تشخیص مصلحت؛ درصورتى‌که این مجمع رجوع به همه‌پرسى را لازم بداند، رهبر پس از انجام همه‌پرسى مجلس را منحل می‌کند. در فرمان انحلال تاریخ انجام انتخابات جدید که حدّاکثر چهل روز پس از انحلال صورت خواهد گرفت ذکر می‌شود.» (۱)

۱۷۷ نفر از نمایندگان مجلس در نامه‌اى علنى و نیز ۱۳ نفر از اعضاى شوراى بازنگرى در نامه‌اى دیگر به رئیس شوراى بازنگرى قانون اساسى، خواستار حذف این پیشنهاد از دستور کار شورا شده بودند.

آخرین جلسه شورای بازنگری و نامه آیت‌الله مشکینی به رهبر انقلاب

سرانجام ۲۰ تیر ماه همین سال کار بازنگری و تغییر و تصویب کلیه اصولی که امام خمینی(ره) انجام آن را بر عهده شورای بازنگری قانون اساسی محول کرده بودند، خاتمه یافت.

چهل و یکمین جلسه عمومی شورای بازنگری قانون اساسی در روز سه‌شنبه بیستم تیرماه ۱۳۶۸به ریاست آیت‌الله مشکینی تشکیل گردید و پس از بررسی گزارش هیات بررسی و تنظیم اصول مصوب ادامه و بدین ترتیب بازنگری در قانون اساسی با تصویب نهائی کلیه اصول به پایان رسید.

به دنبال پایان کار شورای بازنگری قانون اساسی، آیت‌الله مشکینی طی نامه‌ای خطاب به رهبر معظم انقلاب تصریح کرد: در پى فرمان مورّخ چهارم اردیبهشت ماه ۱۳۶۸ رهبر کبیر انقلاب و بنیان‌گذار جمهورى اسلامى ایران، حضرت امام خمینى(رضوان الله‌ تعالى علیه) دایر به تغییر و تتمیم قانون اساسى توسّط هیئت منتخب، این هیئت تحت عنوان “شوراى بازنگرى قانون اساسى” پس از تشکیل ۴۱ جلسه، کلّیّه‌ى اصلاحات و تغییرات لازم را در موارد ارجاعى انجام و در نهایت در ۴۸ اصل مدوّن، در جلسات سى‌وهشتم تا چهل‌ویکم (هفدهم تا بیستم تیر ماه ۱۳۶۸) به تصویب نهایى رساند. اینک متن مصوّب، در اجراى اصل یکصدوهفتادوهفتم، جهت ملاحظه‌ى حضرتعالى، و در صورت تأیید، صدور فرمان همه‌پرسى تقدیم می‌گردد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز در پاسخ به این نامه تصریح کردند: با سلام و تحیّت و تشکّر از آنجناب و سایر حضرات آقایان محترم اعضاى شوراى بازنگرى قانون اساسى، بدین‌وسیله مجموعه‌ی مصوّبات شوراى مزبور را که محصول تلاش پیگیر و دلسوزانه و عالمانه‌ی اعضاى محترم آن است، تأیید و امضا مینمایم…. اکنون به دولت محترم و به‌طور خاص به وزیر محترم کشور ابلاغ می‌گردد که متن مصوّب را براى همه‌پرسى، در معرض آراء ملّت عزیز ایران قرار دهند. (۲)

برگزاری رفراندوم قانون اساسی

ششم مرداد ۱۳۶۸، نسخه جدید قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به همه‌پرسی گذاشته شد و به تصویب ملت رسید. در این همه‌پرسی ۱۷میلیون نفر شرکت کردند که در این میان ۱۶ میلیون و ۲۵ هزار و ۴۵۹ نفر به آن رأی مثبت دادند. بدین‌ترتیب بیش از ۹۷٫۵ درصد مردم رأی موافق خود را به اصلاحات اعمال شده در قانون اساسی جدید جمهوری اسلامی ایران پس از بازنگری، اعلام کردند.

 

پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ششم مرداد ۱۳۶۸ خورشیدی برگزار و حدود ۱۶ میلیون و ۴۳۹ هزار و ۲۴۱ رأی داده شد و حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس جمهوری منتخب مردم، سکان هدایت کشور را بعد از پایان جنگ تحمیلی برای یک دوره سازندگی بر عهده گرفت.

هاشمی رفسنجانی از چندماه قبل، حتی قبل از رحلت امام(ره) از طرف جناح راست و حتی جناح چپ برای انتخابات ریاست جمهوری در نظر گرفته شده بود و به علت بی‌طرفی نسبی در برخورد با ۲ جناح، مورد تأیید هر دو جریان بود. مهدی کروبی، دبیرکل مجمع روحانیون مبارز (جناح چپ) صریحاً از کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی حمایت کرد و از حمایت «مجمع روحانیون مبارز تهران»  از او خبر داد.

سرانجام پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در فضای آرام و بدون جنجال در ششم مرداد ۱۳۶۸ خورشیدی برگزار شد و حدود ۱۶ میلیون و ۴۳۹ هزار و ۲۴۱ رأی به صندوق آرا واریز شد و حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی به عنوان رییس جمهوری منتخب مردم سکان هدایت کشور را در دست گرفت.

در این دوره میزان رأی نامزدها به این ترتیب بود:

۱- علی اکبر هاشمی رفسنجانی با ۱۵ میلیون و ۵۳۷ هزار و ۳۹۴ رأی

۲- عباس شیبانی با ۶۳۲ هزار و ۲۴۷ رأی

۳- آرای باطله مأخوذه ۲۶۹ هزار و ۶۰۰ رأی (۳)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب نیز در ۱۲ مرداد ۱۳۶۸ پس از ۲۸ روز تصدی توأم رهبری و ریاست جمهوری، ضمن استعفاء از ریاست قوه مجریه با تنفیذ، آرای مردم هاشمی رفسنجانی را به این مقام منصوب کردند.

 

سفر رئیس مجلس به شوروی

سی‌ام خرداد ماه ۱۳۶۸ حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی در صدر هیئتی بلندپایه وارد مسکو شد. این اولین سفر یک مقام عالیرتبه جمهوری اسلامی ایران به اتحاد جماهیر شوروی محسوب می‌شد و هاشمی رفسنجانی که آن زمان هنوز به مقام ریاست جمهوری نرسیده بود همچون «سران» کشور‌ها در کاخ کرملین مورد استقبال میخائیل گورباچف بالا‌ترین مقام شوروی سابق قرار گرفت.

در دیدار یک تیرماه همین سال هاشمی رفسنجانی با گورباچف در مسکو دیدار کرد و دو طرف در مورد ساخت چند نیروگاه برق، صادرات گاز و… ادامه همکاری‌ها تا سال ۲۰۰۰ به توافق رسیدند.

هاشمی در خاطرات روز ۳۰ خرداد ۶۸ می‌نویسد: «با بدرقه رسمی ساعت یازده به سوی مسکو حرکت کردیم. قبل از ما هواپیمای دیگری همراهان را برد. هیات همراه خیلی بزرگ است؛ به خاطر کارهای فراوان در دستور کار مذاکرات، ترکیبی از دولت و مجلس و نظامی و… در هواپیما مذاکرات و مشاوره انجام شد. بر فراز خاک شوروی منظره‌های کوه‌ها و مزارع و آب‌ها و…را مشاهده می‌کردیم. ساعت دو و نیم بعدازظهر در فرودگاه اختصاصی مهمانان در جنوب مسکو به زمین نشستیم. مطابق برنامه کولیاکف معاون اول گورباچف و [ادوارد شواردنادزده] وزیر خارجه و جمعی از شخصیت‌های شوروی در فرودگاه استقبال کردند، مراسم سان و رژه انجام شد؛ می‌گویند در حد پذیرایی از سران کشورهاست…» (۴)

وی ورود به کاخ کرملین، دیدار با گورباچف و مذاکرات با او را این چنین توصیف می‌کند: «در کاخ کرملین مورد استقبال گورباچف قرار گرفتیم. برخورد اول گرم و صمیمانه بود. عکاس‌ها و فیلمبرداران عکس و فیلم تهیه کردند. بلافاصله در یکی از سالن‌های کاخ با حضور جمعی از همراهان من و شخصیت‌های شوروی مذاکرات رسمی شروع شد. در این مذاکرات صحبت‌ها کلی و دوستانه و مثبت بود. سپس جلسه را با حضور وزرای خارجه و سفیرمان و مترجمی برای دو طرف خصوصی برگزار کردیم. در جلسه خصوصی، مذاکرات در مورد مسائل سیاسی، فنی، اقتصادی و نظامی، صریح و صمیمی بود. دو جلسه مجموعاً دو ساعت طول کشید و دو طرف راضی بودند.»(۵)

در جریان این سفر چهار روزه چندین توافقنامه همکاری میان ایران و شوروی به امضا رسید که بازتاب گسترده‌ای در جهان داشت.» (۶)

پایان هشت سال نخست وزیری میرحسین موسوی

۱۸ مرداد ۱۳۶۸ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پایان ۸ سال فعالیت مهندس میرحسین موسوی در مقام نخست وزیری از خدمات دولت ایشان تشکر کردند. موسوی تا تشکیل کابینه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به کار خود ادامه داد.

میرحسین موسوی که به همراه اعضای هیئت دولت خود به دیدار رهبر انقلاب رفته بود در این دیدار موفقیت دولت آینده‌ی جمهوری اسلامی ایران به ریاست هاشمی رفسنجانی در حل مسائل کشور و به پیش بردن انقلاب اسلامی را آرزو کرد و اظهار امیدواری نمود که رهبری انقلاب و مردم قهرمان و بزرگ ایران از خدمت ۸ ساله ی دولت راضی باشند. (۷)

۲۴ مرداد ماه همین‌سال نیز میرحسین موسوی از سمت نخست وزیری استعفا داد و با این استعفا نخست وزیری از نظام حکومتی ایران پس از ۸۲ سال و ۶ ماه و ۱۴ روز یعنی از۱۲ بهمن ۱۲۸۵ که اولین هیئت دولت در ایران تشکیل شد، حذف گردید.

 

انتصاب رئیس جدید قوه قضائیه

۲۴ مرداد ۱۳۶۸ با حکم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله شیخ محمد یزدی به ریاست قوه قضائیه منصوب شد.

در این حکم آمده بود: با توجّه به اصل یکصدوپنجاه‌وهفتم قانون اساسى و با معرفت و اعتقاد به شایستگی‌هاى علمى و عملى جنابعالى، مسئولیّت خطیر و حسّاس و افتخارآمیز ریاست قوّه‌ی قضائیّه را به جنابعالى تفویض می‌کنم.

در بخش دیگری از این حکم آمده بود: انتظار و امید اینجانب آن است که جنابعالى در ادامه‌ی ده سال تلاش و مجاهدتى که عناصر دلسوز و متعهّد در قوّه‌ی قضائیّه مبذول داشته‌اند، با توکّل به خداوند و استمداد از فضل و مدد الهى و با اِعمال قاطعیّت و ابتکار، دستگاه قضائى را به شکل کاملاً اسلامى و برخوردار از عدالت و انصاف کامل، سازمان‌دهى کرده و از عناصر مؤمن و عالم و متعهّد در داخل یا خارج از آن دستگاه استفاده بفرمایید و از همه‌ی علماى محترم و قضات شریف و عناصر مؤمن و غیور که به حفظ حقوق ضعفا و مظلومین اهتمام می‌ورزند، درخواست می‌کنم که دستگاه بسیار حسّاس قضا را یارى داده و هرگونه کمکى که براى آنان مقدور است، به کمال و کارایى روزافزون آن بنمایند. (۸)

۳۰ مرداد ۱۳۶۸ نیز آیت‌الله یزدی رئیس جدید قوه قضائیه طی ۲ حکم جداگانه آقایان مرتضی مقتدایی و محمد محمدی ری‌شهری را به ریاست دیوانعالی کشور و دادستانی کل کشور منصوب کرد.

اظهار تاسف دبیر کل سازمان ملل!

۲۷ مرداد ۱۳۶۸ «خاویر پرز دکوئه‌یار» دبیرکل وقت سازمان ملل طی بیانیه‌ای با اشاره به رکود یک‌ساله‌ی مذاکرات صلح ایران و عراق تاکید کرد برای من مایه تأسف عمیق است که عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی هنوز انجام نگرفته و ده ها هزار اسیر هنوز قادر به بازگشت به اوطان خود نمی باشند.

۳۱ مرداد ماه همین سال نیز ۶ مزدور سومالیایی که در سال‌های جنگ به اسارت رزمندگان جمهوری اسلامی ایران درآمده بودند با وساطت سفیر سومالی در تهران از زندان آزاد شدند.

 

نگرانی در سالگرد جنایت!

۱۲ تیر ۱۳۶۸روزنامه واشنگتن‌پست نوشت دولت آمریکا در سالگرد حمله به هواپیمای مسافربری ایران در خلیج فارس، که باعث کشته شدن ۲۹۰ مسافر آن شد، تمامی سفارتخانه‌های خود در کشورهای خاورمیانه را به حال آماده باش درآورد.

۲۷ تیر ماه همین سال نیز دولت آمریکا پس از یک سال سکوت درباره سرنگون کردن هواپیمای ایران‌، در یک عقب‌نشینی آشکار وادار به پرداخت غرامت به خانواده‌های شهیدان هواپیمای ایرباس شد.

 

لاجوردی رئیس سازمان زندان‌ها شد

۱۵ شهریور ۱۳۶۸ طی حکمی از سوی آیت‌الله یزدی رئیس قوه قضائیه، اسدالله لاجوردی رئیس سابق زندان اوین به سمت رئیس سازمان زندان ها و اقدامات تأمین و تربیتی کشور منصوب شد.

۱۲ شهریور نیز هاشمی رفسنجانی که مرداد ماه همین سال کار خود را به عنوان رئیس جمهور جدید ایران آغاز کرده بود طی حکمی میرحسین موسوی نخست وزیر سابق را به عنوان مشاور سیاسی رئیس جمهوری منصوب کرد.

آمریکا همچنان به دنبال براندازی جمهوری اسلامی!

۱۸ شهریور ماه ۱۳۶۸، ۱۸۶ تن از اعضای مجلس نمایندگان ایالات متحده با امضای نامه مشترکی از “جیمز بیکر” وزیر خارجه این کشور خواستند با توجه به این که رهبران حکومت اسلامی از آمریکا تمکین نمی‌کنند، برای براندازی حکومت اسلامی ایران به سازمان مجاهدین خلق [منافقین]  کمک کند.

در پی انتشار نامه ۱۸۶ نماینده کنگره آمریکا که در آن خواستار براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران شده بودند، نمایندگان مجلس شورای اسلامی در بیانیه مشترکی این درخواست را «ابلهانه» و «دخالت در امور داخلی ایران» خواندند.

۲۲ شهریور ماه همین سال نیز سپاه پاسداران در واکنش به نامه جمعی از نمایندگان کنگره آمریکا که خواستار اتکاء به سازمان مجاهدین خلق برای براندازی جمهوری اسلامی ایران شده بودند؛ آمادگی پاسداران و بسیجیان را برای پاسخگویی به سیاست تروریستی آمریکا اعلام کرد.

از سوی دیگر “مریلین دایملی” که رهبری ۱۸۶ نفر از نمایندگان کنگره آمریکا را در انتشار بیانیه‌ای با محتوای «لزوم براندازی جمهوری اسلامی ایران» بر عهده داشت، طی مصاحبه‌ای با «بی.بی.سی» گفت محتوای بیانیه بر اساس اطلاعات سازمان مجاهدین خلق [منافقین] تهیه شده بود.

چند روز پیش از این رخداد یک نظامی بلندپایه آمریکایی به عمدی بودن حادثه حمله ناو «وینسنس‌» به هواپیمای مسافربری ایران اعتراف کرده بود.

بازگشت به وطن

۱۹ شهریور ۱۳۶۸ کورش فولادی که در سال ۱۳۵۸ به جرم واهیِ دست داشتن در یک انفجار در لندن بازداشت شده بود پس از تحمل ۱۰ سال محکومیت، از زندان انگلیس آزاد و بلافاصله به ایران بازگشت.

۲۸ شهریور ماه همین سال کوروش فولادی در مصاحبه‌ای فاش کرد که در زندان انگلیس چشم مرا کور کردند و به محکومینی که در زندان حاضر شوند با کارد زندانبان، مرا به قتل برسانند، مژده آزادی داده بودند.

 

 

 

پی نوشت‌ها

۱٫پایگاه اطلاع رسانی رهبر معظم انقلاب اسلامی، بخش اخبار، بیانات، پیام ها و نامه‌های تیر و مرداد ۱۳۶۸

۲٫همان

۳- پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، خبرگزاری ایرنا، ۲۱ خرداد ۱۴۰۰

۴- بازسازی و سازندگی؛ کارنامه و خاطرات حجه‌الاسلام هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۸ ، به اهتمام علی لاهوتی، دفتر نشر معارف انقلاب اسلامی، ص ۱۷۸

۵- همان، ص ۱۷۹

۶- همان، ص ۱۸۹ ، پاورقی خاطرات یک تیر ۱۳۶۸

  1. پایگاه اطلاع رسانی رهبر معظم انقلاب اسلامی، بخش اخبار، بیانات، پیام ها و نامه‌های تیر و مرداد ۱۳۶۸
  2. همان
28اکتبر/23

از مقایسۀ همسرمان با دیگران، بپرهیزیم- حجه‌ الاسلام‌ و المسلمین محسن عباسی‌ولدی

این مقایسه‌هایی که در ذهن من و تو شکل می‌گیرد، توهّماتی است که نقاب واقعیّت بر چهره دارد.

از قدیم گفته‌اند: «تا ازدواج نکرده‌ای، خوب چشمت را باز کن. وقتی ازدواج کردی، چشمت را ببند». یکی از آفات بسیار خطرناک زندگی مشترک، مقایسه است؛ یعنی یکی از دو طرف، همسر خود را با همسر دیگری مقایسه کند. این مقایسه در دو سطح، انجام می‌گیرد: یکی در درون و دیگری در بیرون.

انسانی که در درون، مبتلا به درد «مقایسه» می‌شود، همیشه در تخیّلات خود، همسرش را با کسی دیگر مقایسه می‌کند. بویژه اگر همسرش عیب خاصّی داشته باشد، در هنگام بروز آن عیب، ذهنش خیلی زود به شخص مورد نظر، توجّه پیدا می‌کند. این حالت، دو خطر بزرگ دارد:

اوّل آن که حالت محبّت‌آمیزی را نسبت به شخص مورد نظر ایجاد می‌کند.

دوم آن که وقتی این حالت محبّت ایجاد شد، شخص، آرام آرام نسبت به همسر خود، دل‌زده می‌شود. البتّه بدون ایجاد این محبّت هم، به جهت حسّاس شدن روی صفات منفی، محبّت همسر، کم می‌شود.

مقایسه در زندگی مشترک، دردی روانی است که با توجّه به مطالبی که در ادامه خواهد آمد، می‌توان آن را حل کرد؛ امّا علاوه بر آن، به نکته‌ای که از داستان‌وارۀ زیر به دست می‌آید، توجّه کنید:

می‌گوید: مردُم ازدواج کرده‌اند و ما هم!

می‌‌گویم: دیگر چه شده؟

می‌گوید: نمی‌دانی که دوستم چه همسری دارد!

می‌گویم: چه همسری دارد؟

می‌گوید: انگار که از جنس بشر نیست.

می‌گویم: اگر از جنس بشر نیست، از چه جنسی است؟

می‌گوید: انگار که زمینی نیست.

می‌گویم: یعنی دوستت با یک آدم فضایی ازدواج کرده؟!

می‌گوید: نمی‌دانی چه اخلاقی دارد!

می‌گویم: چه اخلاقی؟

می‌گوید: زنش را که زن حساب نمی‌‌کند.

می‌گویم: پس مرد حساب می‌کند؟!

می‌گوید: سروَر خانه حساب می‌کند.

می‌گویم: مثلاً چه می‌کند؟

می‌گوید: به خانه‌شان که می‌رویم، نمی‌گذارد همسرش دست به سیاه و سفید بزند.

می‌گویم: حالا مرد تو چگونه است؟

می‌گوید: هیچ؛ وقتی کسی به خانه‌مان می‌آید، اگر دیوار تکان بخورد، همسر من هم تکان می‌خورد!

می‌گویم: تو اخلاق‌های دیگر همسرِ دوستت را دیده‌ای؟ می‌دانی که مثلاً وقتی شما از خانه‌شان می‌روید، با او چگونه برخورد می‌کند؟ می‌دانی اصلاً چرا نمی‌گذارد دست به سیاه و سفید بزند؟

می‌خواهد حرفی بزند که اجازه نمی‌دهم و می‌گویم: می‌دانی که این دو، خوشی‌شان را به مردم نشان نمی‌دهند و بر سر و کلّۀ هم کوفتنشان را به خودشان؟ می‌دانی که نانی که این مرد به خانه می‌آورد، حلال است یا حرام؟ می‌دانی که این مرد، اهل هرزگی هست یا نه؟ و هزار می‌دانی دیگر…

می‌گوید: نه، نمی‌دانم.

می‌گویم: پس چرا بی‌خودی همسرت را با همسر دوستت، مقایسه می‌کنی؟

بسیاری از این مقایسه‌ها هیچ دلیل عاقلانه‌ای ندارد. فقط با دیدن یک رفتار بد از همسر خود و دیدن عکس این رفتار از دیگری، همسرش را با او مقایسه کرده، آرزو می‌کند که ای کاش با کسی مثل او ازدواج کرده بود، نه با همسر فعلی‌اش.

نوع دوم مقایسه، مقایسۀ بیرونی است؛ یعنی شخص، این مقایسه را در درون خود نگه نمی‌دارد و در گفتگو با همسرش بیان می‌کند. این مقایسه، بسیار خطرناک‌تر از نوع قبل است. برخی بدون این که بخواهند، در گفتگوهای خود، همسرشان را به ورطۀ مقایسه می‌کشانند. مثلاً نزد شوهرشان، از مرد دیگری تعریف می‌کنند و یا در مقابل زنشان، از زن دیگری تمجید می‌کنند. اینها بدون آن که بخواهند، به همسرشان می‌فهمانند که او مزیّتی دارد که تو نداری و این هم یعنی مقایسه.

مقایسه،‌ ریشه در تخیّل انسان دارد. اگر انسان درست فکر کند، زندگی خود را صرف مقایسۀ همسرش با دیگران نمی‌کند. مقایسه، نتیجه‌ای جز حسرت و آه ندارد. فرض کنیم که همسر رفیقت بهتر از همسر توست، حالا  که چـه؟ تو می‌خواهی به دوستت بگویی از همسرش جدا شود تا تو با او ازدواج کنی؟! فرض کنیم که چنین چیزی هم ممکن باشد، از کجا معلوم او برای تو همسر خوبی باشد؟ آخر چرا بیهوده، خودمان را مشغول تخیّلاتی می‌کنیم که پایش به جایی بند نیست؟ به جای این تخیّلات، بهتر است از طریق همین نکته‌هایی که در این‌جا خوانده‌ایم، در رفع عیب همسرمان بکوشیم. فعلاً  آن چیزی که واقعیّت دارد، این است که اوّلاً ما با این شخص ازدواج کرده‌ایم و ثانیاً ازدواج ما با آن فردی که از نظرمان خوب است، ممکن نیست. پس دست از تخیّلات برداریم و واقعی فکر کنیم تا بتوانیم عیب همسرمان را با تدبیر، برطرف کنیم.

فردی که دچار مقایسه می‌شود، اگر مقایسه‌اش را منصفانه انجام دهد، در بسیاری از موارد، دچار حالت دل‌زدگی از همسر نخواهد شد. مقایسۀ منصفانه، این است که همسرمان را با کسانی که از نظر اخلاقی یا مسائل دیگر از همسر ما پایین‌تر هستند هم مقایسه کنیم. چرا همسر عصبانی‌مان را با کسی مقایسه می‌کنیم که عصبانی نمی‌شود؟ او را با کسی که روزی چند بار همسرش را کتک می‌زند هم مقایسه کنیم.

در این هنگام، شکر خدا را به‌جا آوریم تا خدا هم بنا بر وعده‌ای که داده، نعمت را بر ما افزون و زندگی‌مان را باصفاتر کند. خوب نیست انسان در چنین مسائلی، فقط به بالاتر از خودش نگاه کند. به پایین‌ترها نگاه کردن، باعث می‌شود که انسان، قدر زندگی خود را بداند و شکرش را به جا آورد.

نمی‌دانم چر اصرار دارم راه‌ها را برعکس طی کنم؟ برعکسِ مسیر آفرینشم. وقتی ظاهر زندگی‌ام را می‌خواهم مقایسه کنم، به جای این که نگاهم را به پایین‌ترها بدوزم و بعد صورتم را روی خاک بگذارم و خدا را شکر کنم، همیشه به بالاتر از خودم چشم می‌دوزم و بعد هم افسار زبانم را رها کرده، شروع می‌کنم به گلایه. وقتی باطن خودم را می‌خواهم مقایسه کنم، به جای این که به بالاتر از خودم نگاه کنم و با تماشای کسانی که به آسمان نزدیک‌ترند، به خود بیایم و قدم‌هایم را تندتر بردارم، به پایین‌تر از خودم نگاه می‌کنم و خدا را چنان شکر می‌کنم که گویی بر سرش منّت دارم که چنین بنده‌ای برایش هستم. برای همین هم زندگی‌ام می‌شود در جا ایستادن و گِله کردن.

پرهیز از زیاده‌بینی و کم‌بینی

برای این که بتوان قضاوت خوبی در بارۀ هر کسی، بویژه همسر داشت، باید اوّل همۀ خوبی‌ها و بدی‌ها را دید. دوم این‌که همه را به اندازۀ واقعی‌شان دید، به گونه‌ای که نه خوبی‌ها، کوچک و نه بدی‌ها، بزرگ شوند. گاهی برخی از افراد، آن قدر بدی‌ها را بزرگ می‌کنند که به چشم‌ها اجازۀ دیدن خوبی‌ها را نمی‌دهند. ما نمی‌گوییم باید چشم از بدی‌ها شست؛ امّا بزرگ کردن بدی‌ها هم کار درستی نیست. آدمی که بدی‌ها را بزرگ می‌بیند، اگر خوبی‌ها را هم ببیند، چندان فایده‌ای ندارد؛ چرا که خوبی‌ها، در بدی‌های بزرگ شده، کم‌رنگ می‌شوند. انسان واقع‌گرا، کسی است که از کوچک‌ترین خوبی هم چشم نپوشانَد و بزرگی عیب‌ها برای او مانعی در مسیر دیدن خوبی‌ها نشود.

انسانی که بدی‌ها را بزرگ می‌بیند، برخی از عیب‌های کوچک را آن قدر بزرگ می‌کند که زندگی با آنها برایش سخت و طاقت‌فرسا می‌شود.

وقتی خوبی‌ها و بدی‌ها دیده شد، باید در مقابل خوبی‌ها شکر کرد؛ هم شکر خدا و هم تشکّر از همسر به جهت داشتن این خوبی‌ها. این شکر، موجب افزایش صفات خوب در همسر می‌شود. در مقابل، ناسپاسی، موجب خواهد شد که گِره‌های کور دیگری در زندگی بیفتد که مصداق عذاب الهی است و شاید به این راحتی‌ها قابل حل نباشد.

خداوند متعال در آیه ۷ سوره مبارکه ابراهیم میفرماید: «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ» و آن‌گاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر [واقعاً] سپاس‌گزارى کنید، [نعمت‏] شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسى نمایید، قطعاً عذاب من، سخت خواهد بود.

در برابر بدی‌ها هم باید تا جایی که می‌توان با حُسن ظن پیش رفت؛ یعنی بدی را به گونه‌ای توجیه کرد که بدی به حساب نیاید یا اگر به حساب می‌آید، آن اندازه بزرگ نباشد که ارزش همسرمان در نگاهمان پایین بیاید.

برای مثال، اگر همسری عصبانی داریم، در مرحلۀ اوّل، فراموش نکنیم که این همسر، غیر از عصبانیّت، صفات دیگری دارد که ارزشمند و قابل توجّه است؛ مثل این که به وظایف شرعی خود در برابر خانواده، اهمّیت می‌دهد، نگاه آلوده‌ای ندارد، به خانوادۀ همسرش احترام می‌گذارد و… این‌ صفات، بسیار ارزشمند است و محروم بودن از آنها در زندگی، می‌تواند مشکلات بسیاری را تولید کند.

در مرحلۀ دوم هم صفت عصبانیّت را به بهترین وجه ممکن، توجیه کنیم. مثلاً شاید همسر ما در طول زندگی خود مشکلاتی را تحمّل کرده که موجب ضعفِ اعصاب او شده، شاید شدّت کارش به قدری است که اعصاب او را ضعیف کرده، شاید به برخی از حسّاسیت‌های او احترام نمی‌گذاریم که او از کوره در می‌رود و شاید…

در مرحلۀ سوم، اگر واقعاً این صفت بد را نمی‌توان طوری توجیه کرد که زشتی آن کم‌رنگ شود، آن را واقعیّتی در کنار تمام خوبی‌های همسرمان قرار داده، بپذیریم؛ امّا تلاش کنیم تا با در نظر گرفتن قواعد زندگی مشترک که در این نوشتار هم آمده و می‌آید، او را در مسیر اصلاح عیب خویش، یاری کنیم.

در مرحلۀ بعد هم عیب‌های خودمان را به یاد آوریم. ما که بدون عیب نیستیم. در یکی از گام‌ها گفتیم که باید شکارچیِ عیب‌های خودمان باشیم. اگر چنین صفتی را در خودمان ایجاد کنیم، عیب‌های دیگران، برایمان قابل تحمّل‌تر می‌شوند. در این‌جا همان توجیهاتی که برای عیب‌های خودمان می‌آوریم، برای همسرمان هم بیاوریم.

در یکی دیگر از گام‌ها گفتیم آن‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند. ما دوست داریم همسرمان در مقابل عیب‌هایمان چگونه برخورد کند؟ همان‌طور با عیب‌های او برخورد کنیم.

اگر واقعاً این مراحل اجرا شود، دیگر وجود یک یا چند عیب در همسر، موجب نخواهد شد که ما نسبت به تمام شخصیّت او، بدبین شده، از او دل‌سرد شویم.

*پرسش‌ شما:

همسرم مرا با دیگران مقایسه می‌کند

آموزشیار نهضت سواد آموزی هستم. پانزده سال است که ازدواج کرده‌ام و دو تا هم بچّه دارم؛ امّا یکی از چیزهایی که مرا خیلی ناراحت می‌کند، آن است که همسرم خیلی مرا با دیگران مقایسه می‌کند؛ بویژه با همسر برادرش. این مقایسه در ابعاد مختلف است؛ هم در بُعد ظاهری و هم در بُعد اخلاقی و هم در بُعد خانوادگی. به قدری این مقایسه روحیّه‌ام را در هم می‌شکند که نمی‌توانم سرِ کلاس بروم.

بلای خانمان‌سوز مقایسه

مقایسه، بلای خانمان‌سوزی است که متأسّفانه برخی از خانواده‌ها، گرفتار آن هستند. مقایسه، یعنی ایجاد کینۀ خود در دلِ همسر. مقایسه، یعنی فراهم کردن زمینه برای حسادت. مقایسه، یعنی آماده کردن زمینۀ عداوت و دشمنی میان همسر خود با فردی که با او مقایسه می‌شود. مقایسه، یعنی ناشکری و پیام مقایسه هم یعنی این که من از ازدواج با تو پشیمانم و این هم یعنی لرزاندن پایه‌های زندگی.

مقایسه، راه اشتباه بیان خواسته‌‌ها

در بسیاری از موارد، مقایسه، راه اشتباه بیان خواسته‌هاست. مثلاً زن اهل محبّت کردن یا احترام گذاشتن نیست و مرد از این جهت، گِله‌مند است و این گِله را با مقایسه بیان می‌کند. او در این موارد، نمی‌خواهد بگوید من از ازدواج با تو پشیمانم؛ بلکه می‌خواهد خواستۀ خود را بیان کند و بگوید: اهل محبّت باش، اهل احترام باش.

 مقایسه و اعلام نارضایتی از زندگی

گاهی هم مقایسه، بیان خواسته نیست؛ بلکه اعلام نارضایتی از کلّ زندگی است. در این موارد، مقایسه، بهانه‌گیری و لجاجت است. در این موارد، لجاجت به اندازه‌ای است که گاهی حتّی مقایسۀ صحیح هم انجام نمی‌گیرد. مثلاً مرد، زنش را با زنی مقایسه می‌کند که خوش‌بیان است، در حالی که همسر خود او هم خوش‌بیان است؛ امّا مقایسه کننده در این‌گونه موارد، اصلاً به فکر این نیست که چه مقایسه‌ای می‌کند. فقط به این فکر می‌کند که هر طور شده با همسرش مقابله کند. در این جا هم باید دلیل نارضایتی را پیدا کرد تا بتوان با مقایسه، مبارزه کرد.

نکات عمومی برای جلوگیری و درمان مقایسه

نکاتی را که می‌توان به صورت عمومی، یعنی بدون در نظر گرفتن ریشۀ مقایسه کردن بیان کرد، به این شرح است:

الف) مقابله به مِثل، ممنوع

فکر نکنید وقتی او شما را با همسر برادرش مقایسه کرد، شما می‌‌توانید با مقایسۀ او با برادرش، بر او غلبه کنید. نتیجۀ این مقابله، ایجاد یک رقابت است؛ یعنی پس از آن، همسر شما بیش از گذشته بر عیب‌های شما و خوبی‌های زن برادرش دقّت می‌کند تا در میدان رقابت، از شما عقب نیفتد.

ب) کم نکردن از محبّت و احترام

مقایسه کردن همسرتان را دلیلی برای کم کردن محبّت و احترام، قرار ندهید. همیشه به خاطر داشته باشید که بزرگواری، یکی از بُرّنده‌ترین سلاح‌ها برای تغییر دادن دیگران است. کم شدن محبّت و احترام، برای مقایسه، به او انگیزۀ بیشتری می‌دهد و موجب می‌شود زمینه‌های بیشتری را برای مقایسه بیابد.

ج) توجّه و پاسخ‌گویی به همۀ نیازها

سعی کنید تمام آنچه را که همسرتان دوست دارد و او را خوش‌حال می‌کند، پیدا کنید. پس از این هم به تمام نیازهای همسرتان، توجّه کافی داشته باشید تا بهانه‌ای برای مقایسه نیابد.

د) تقویت نکته‌های مثبت دیگران در خویش

اگر چه کار همسرتان به هیچ‌وجه درست نیست؛ امّا شما در مواردی که احساس می‌کنید آنچه همسرتان در دیگری دیده، کار یا صفت خوبی است، بدون این که بخواهید به جهت این مقایسه با او در بیفتید، آن کار را انجام دهید یا آن صفت را در خود ایجاد کنید. این، باعث می‌شود زمینۀ مقایسه از میان برود.

28اکتبر/23

حریـم نگاه – حجه‌ الاسلام‌ و المسلمین جواد محدثی

پلک‌ها که باز است، در چشم‌انداز ما خیلی چیزها قرار دارد،

دور یا نزدیک، خوب یا بد، روا یا ناروا، حلال یا حرام.

چشم هم، مثل دست و زبان و گوش و دل، محدوده‌های «ورود ممنوع» دارد.

مگر به هرچه «دیدنی» است، باید نگریست؟

مگر هرچه جلوی چشم‌مان قرار گیرد، مجاز به تماشاییم؟

مگر من حق دارم دفترچه‌ی تو را بی‌اجازه بخوانم؟

مگر تو مُجازی که بی‌اذن دوستت، کیف و کمد او را باز کنی؟

یا به جیب او دست ببری یا آلبوم عکسش را نگاه کنی یا نامه‌ای را که برای دیگری آمده، بی‌اجازه‌ی او باز کنی و بخوانی؟

اگر درِ خانه یا اتاقی باز بود، مگر باید داخل آن را دید زد؟

مگو که: دوست است و صمیمی، و ما با هم این حرف‌ها را نداریم! البته اگر رفاقت‌ها و صمیمیت‌ها تا این حد باشد، مسأله‌ای نیست. لیکن نمی‌توان همه جا، نسبت به همه کس، و همیشه چنین نظری داشت. اگر این اطمینان در کار است، حرفی نیست.

ولی… تأسف‌آور آنجاست که وی با صراحت بگوید: راضی نیستم نگاه کنی، و ما مشغول خواندن نامه و دفتر او باشیم، یا عکس‌های آلبومش را تماشا کنیم!

بگوید: به وسایل من دست مزن و ما به وارسی کیف و کتاب و جیب و اتاقش بپردازیم.

ناگفته نماند: چشمی هم که حریم زندگی شخصی دیگران را مراعات نکند، دیگر حرمت و ارزشی ندارد و اگر کورَش کنند، تاوانی بر آن نیست!

دید زدن به خانه‌ی دیگران هم از این قبیل است.

و… همین‌گونه است چشم‌چرانی و نگاه‌های ناپاک و غرض‌آلود.

قانون نیز ممنوع کرده که کسی، نامه‌ی دیگران را بگشاید، یا سرزده به خانه‌ی کسی وارد شود، یا به مکالمات تلفنی مردم، گوش دهد و «استراق سمع» کند.

گوش دادن‌های مخفیانه، نگاه‌های دزدکی، دید زدن‌های غیر مجاز، وارسی‌های بی‌اجازه، همه و همه ناپسند و حرام است.

هرکس، محدوده‌ای از «امور شخصی» و «زندگی خصوصی» خود را، از دید و نگاه و آگاهی دیگران پنهان می‌دارد. در این محدوده، دیگران هم موظف به «حفظ حریم‌»‌اند.

این که در روایات، «نگاه» را تیری از تیرهای شیطان به حساب آورده‌اند، تنها نگاه شهوت‌آلود به نوامیس مردم نیست، مصداق‌های دیگری هم دارد. ملاک، داشتن یا نداشتن «مجوز» برای نظر و نگاه است.

اگر موردی و محلی «ناروا» بود، دیده را باید فرو بست.

وگرنه، این پلک‌ها برای چیست؟

حضرت رسول(ع) در آخرین جمعه‌ی ماه شعبان و در استقبال رمضان، خطبه‌ای مفصل خواند. در این «خطبه‌ی شعبانیه» از جمله سفارش‌هایی که کرد، چنین بود:

«غضّوا عمّا لا یحل النظر الیه ابصارکم؛ چشم‌های خود را از آنچه به آن برای شما «حلال» نیست، بپوشانید و فرو ببندید.»

گاهی نگاه اول، نگاه دوم را در پی دارد.

و همین‌گونه استمرار نگاه‌ها… و سرانجام، افتادن به حرام.

آری… بین «نگاه» و «گناه» می‌تواند رابطه باشد.

چرا قلب‌مان را هدف و آماج تیرهای مسموم شیطانی سازیم؟

چرا نگاه‌مان را به گناه، آلوده کنیم؟

از کجا که برخی منظره‌ها، عکس‌ها، فیلم‌ها «دام ابلیس» نباشد که عفاف و پاکی ما را به بند کشد؟

توانایی و اراده‌ی ما، در عمل خود را نشان می‌دهد.

تا چه حد، از عهده‌ی «کنترل نگاه» برمی‌آییم؟

دو پلک است، که گاهی باز است، گاهی بسته، و… هر دو به اختیار ما!

در این گشودن و بستن چشم، هزار رمز و راز و درد و درمان و طاعت و معصیت و روا و ناروا نهفته است.

آنان که خیلی اهل ادعایند و دم از «اراده» می‌زنند، باید بتوانند حریف «نگاه» خود باشند و این دو پلک سبک و ظریف و مطیع فرمان را، بر آنچه «نباید» ببندند.

اگر نتوانیم «چشم و نگاه» را زیر فرمان داشته باشیم، پس دیگر چه ادعایی؟!

حیف است که از راه نگاه، به جهنم برویم!

 

28اکتبر/23

جایگاه «اجتماعی» زن از دیدگاه اسلام و اندیشه‌ی غربی – حجه‌الاسلام سعید هلالیان

مقدمه

در نوشتار پیشین، به «جایگاه تکوینی زن» و مبادی هستی‌شناختی و انسان‌شناسانه‌ی مرتبط از دیدگاه اسلام و غرب پرداخته شد. تعیین جایگاه زن در نظام تکوین و عالَم انسانی، زمینه‌ی بحث از «جایگاه اجتماعی زن» در دو عرصه‌ی «جامعه» و «خانواده» را فراهم می‌کند. در اینجا بخش نخست، یعنی جایگاه اجتماعی زن از دیدگاه اسلام و غرب بررسی می‌شود.

 

الف) مسأله‌ی اصلی و انحرافی

درباره‌ی جایگاه اجتماعی زن می‌توان در محورهای مختلفی بحث کرد، امّا نخست باید پرسید: «اصلی‌ترین مسأله در این زمینه چیست؟» در سده‌های اخیر به‌طور عام، و قرن نوزدهم و بیستم به‌طور خاصّ، و دهه‌های اخیر به‌طور اخصّ، روند تحولات جهانی به‌سمتی رفت که اکنون، مهم‌ترین مسأله‌ی جامعه‌شناختی عرصه‌ی زنان اینست که «آیا زن و مرد به‌‌لحاظ اجتماعی برابرند و حقوق مساوی دارند؟» امّا این مسأله، بومی جهان اسلام نیست و وارداتی و برگرفته از غرب فرهنگی است.

عوامل بسیاری در شکل‌گیری این پرسش نقش داشته است؛ مانند: تبعیض‌های تاریخی نسبت به زنان به‌ویژه در فرهنگ غربی، تحولات فکری و فرهنگی پس از رنسانس و تحکیم بنیادهای معرفتی نادرست، استفاده‌ی گسترده و ظالمانه از زنان به‌عنوان نیروی کار ارزان، ترویج فرهنگ لذت‌گرایی حداکثری و فرار از مسئولیت‌های اجتماعی ازجمله تشکیل خانواده، تحمیل فرهنگ و سبک زندگی غربی بر جوامع، پیروی کورکورانه‌ی روشنفکرنمایان از غرب، و موج‌های چندگانه‌ی فمینیسم؛ به‌خصوص موج دوم.

مهم‌تر از بومی و اصلی نبودن مسأله «تساوی»، نادرست، جعلی و انحرافی (و دست‌کم، ناقص) بودن آن است. بنابراین، باید با گذر از فضای رایج، در جستجوی مهم‌ترین مسأله‌ی جامعه‌شناختی درباره‌ی جایگاه اجتماعی زن بود. با توجه به مبادی هستی‌شناختی و انسان‌شناختی اسلامی که در نوشتار پیشین بحث شد، پرسش اصلی در این زمینه باید اینگونه مطرح شود: «نسبت و نقش زن و مرد در تشکیل جامعه انسانی به‌گونه‌ای ‌که هر کدام به کمال و سعادت نهایی خود نیز برسند، چیست؟». به دیگر بیان: «آیا با لحاظ مجموع ویژگی‌ها، نقش‌ها، تکالیف و حقوق، امکان حرکت به‌سمت بی‌نهایت و نیل به هدف کلان خلقت و سعادت نهایی برای هر انسان (چه زن یا مرد) فراهم است؟» از آنجاکه در فرهنگ غربی، با تأثّر از مبادی ماده‌گرایانه و انسان‌محور(به‌معنای منفی‌‌اش)، کنکاش‌های جدی درباره‌ی سعادت و کمال نهایی انسان به‌ گوشه‌ای نهاده شده است، در واکاوی‌های رایج جامعه‌شناختی درباره‌ی مسایل اجتماعی زن و مرد نیز بدین مقوله توجه نشده و با ساده‌سازی مسأله به اموری مثل تساوی زن و مرد، در واقع از اینگونه پرسش‌های کلیدی سرنوشت‌ساز فرار می‌شود. امّا جهت پاسخ باید به برخی مبادی توجه شود.

 

ب) سنّت «تسخیر» و شکل‌گیری جامعه

خداوند حکیم، شکل‌گیری و تکوّن جامعه‌ی انسانی را بر سنّت «تسخیر» متقابل، یعنی به‌کار گرفتن دو یا چند طرفه بنا نهاده است. تسخیر بدین معناست که چیزی در استخدام چیز دیگری درآید به‌گونه‌ای‌که عمل و کارکرد آن در مسیر تأمین اهداف تسخیرکننده باشد. البته، تسخیر ضرورتاً به‌معنای مجبورکردن و اکراه نیست؛ زیرا فاعل تسخیرشده بر طبق مقتضای طبع یا اختیار خودش عمل می‌کند.(۱)

یکی از آیات بیانگر این سنّت اجتماعی بدینگونه است: «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ؛ آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ما معیشت آنها در زندگی دنیا را بینشان تقسیم کردیم و بعضی از آنها را فوق بعضی دیگر به درجاتی بالا بردیم تا بعضی بعض دیگر را به‌کار گیرند. و رحمت پروردگارت بهتر است از آنچه جمع می‌کنند».(۲)

هر انسانی نیازهای متنوع متعددی دارد که به‌‌تنهایی قادر به تأمین آنها نیست. ازاین‌رو، انسان‌ها برای رفع حاجات مختلف به تسخیر یکدیگر نیازمندند. هیچ اجتماعی بدون تسخیر و بدون تعریف روابط نیازآلود متقابل و تعامل‌های چندجانبه شکل نمی‌گیرد یا استمرار نمی‌یابد. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) در شرح همین آیه آمده است: «خداوند فرمود که… ما معیشت آنها را در زندگانی دنیا تقسیم کردیم. پس، بعضی را به بعضی محتاج نمودیم. این را به مال آن نیازمند کردیم، و آن به کالای این نیازمند [، و این] به خدمت او محتاج شد. پس، [حتی] باشکوه‌ترین پادشاهان و داراترین ثروتمندان را به شکلی از شکل‌ها محتاج فقیرترین فقیرها می‌بینی [، بدینگونه که مثلاً] یا کالایی با اوست که با دیگری نیست و یا شایستگی خدمتی را دارد که آن پادشاه فقط با آن بی‌نیاز می‌شود، و یا بابی از علم‌ها و حکمت‌ها را دارد و او نیازمند است که آنها را از این فقیر استفاده کند. پس، این فقیر به مال آن پادشاه ثروتمند نیاز دارد و آن پادشاه به علم این فقیر یا اندیشه یا معرفت او نیازمند است».(۳)

 

ج) تلازم تسخیر با تفاوت

یکی از لوازم روشن تسخیر متقابل، «تفاوت»؛ از جمله تفاوت در نقش‌ها و وظایف است؛ زیرا هر طرف تسخیر باید ویژگی‌ها، امتیازات و توانایی‌هایی داشته باشد که طرف دیگر ندارد تا تسخیر معنا و تحقق یابد. همین تفاوت، موجب اختلاف نقش‌ها و‌ تفاوت در وظایف و حقوق متقابل نیز می‌شود و به فرموده‌ی امیرمؤمنان(ع): «مردم همواره در خیرند تا وقتی‌که متفاوت باشند. پس، اگر در زمانی [کاملاً] مستوی شدند، هلاک می‌گردند».(۴)

 

د) سنّت تسخیر در نسبت زن و مرد

قانون تسخیر، شامل زن و مرد و روابط آنها نیز می‌شود و آنها هم چه در اجتماع، چه در خانواده، از آن مُستثنا نیستند. از آنجا که تسخیر با «تفاوت»، ملازم است و تساوی و تشابه همه‌جانبه و مطلق در همه‌ی وظایف و حقوق، ممکن نیست و باعث اختلال در زندگی و معیشت اجتماعی می‌شود؛ پس،‌ هر یک از زن و مرد،‌ دسته‌ای وظایف و حقوق (در جامعه و خانواده)‌ دارند که برخی از آنها بین زن و مرد مشترک است، یعنی امور برخاسته از ویژگی‌ها، استعدادها و توانایی‌های مشترک بین آنها که در این دسته، تفاوتی بین زن و مرد نیست. به‌تعبیر دیگر، به‌‌دلیل اشتراک زن و مرد در اصل انسانیّت، هر دو دسته‌ای حقوق و وظایف مشترک، مساوی و مشابه دارند.

امّا برخی حقوق و وظایف، به‌تناسب جنسیّت و تفاوت‌های جنسیتی جعل شده‌اند؛ چه توسط قانون‌گزاران جوامع، چه از جانب شرایع الهی. بنابراین، افزون بر نیاز همگی انسان‌ها به یکدیگر به‌طور عام، زن و مرد به‌طور خاصّ‌تر و ویژه‌تری هم به یکدیگر نیاز دارند که به‌زودی بیان می‌شود. در ادامه،‌ نخست باید پرسید که تسخیر مطلوب و نامطلوب چیست؟

 

ه) تسخیر مطلوب و نامطلوب و ویژگی‌های آنها

به‌طورکّلی، بهترین نوع تسخیر آنست که چنین ویژگی‌هایی داشته باشد:

  1. منطبق بر ساختار تکوینی، خصوصیات آفرینش و ویژگی‌های خلقت باشد.
  2. در راستای کمال، سعادت و رشدِ فرد، جامعه و نوع انسان باشد (و به بیان توحیدی، در مسیر نیل به هدف زندگی بوده و‌ نزدیک‌کننده‌ی به خدا باشد).
  3. در مجموع و با توجه به ویژگی‌های دو طرف تسخیر، متعادل باشد، نه لزوماً‌ متشابه، هم‌شکل و هم‌اندازه.

 

در مقابل، بدترین شکل تسخیر چنین مشخصاتی دارد:

  1. غیرمنطبق بر ساختار تکوینی و ویژگی‌های خلقت و آفرینش باشد.
  2. دورکننده از کمال، سعادت و رشدِ فرد، جامعه و نوع انسان باشد (و به‌تعبیر توحیدی، برخلاف مسیر نیل به هدف زندگی و دورکننده‌ی از خدا باشد).
  3. در مجموع و با توجه به ویژگی‌های دو طرف تسخیر، غیرمتعادل باشد. با توجه بدین ویژگی‌ها، باید دید که آیا تسخیر بین زن و مرد، مطلوب است یا خیر؟

نخستین مؤلّفه‌ی تسخیر مطلوب، انطباق آن بر خلقت و ویژگی‌های آفرینش دو طرف تسخیر است. جهت بررسی منطبق بودن یا نبودن تسخیر متقابل زن و مرد بر ویژگی‌های تکوینی و خلقت آنها، باید تحلیلی عمیق‌تر از این تسخیر در جامعه‌ی انسانی داشت.

بیان شد که هر یک از مرد و زن به‌‌نوعی دیگری را مسخّر خود می‌کند. این امر بدیهی بوده و با اندکی التفات عقلی و توجه به واقعیت جامعه‌ی انسانی قابل درک و تصدیق است. امّا مسأله در همین حدّ نیست، یعنی از دیدگاه قرآن، عرفان و برهان، نیاز متقابل زن و مرد فقط نیازی اعتباری برای گذران زندگی اجتماعی یا کششی غریزی برای تداوم نوع انسانی نیست، بلکه نوعی نیازمندی تکوینی فطری است که افزون بر تأمین امور یادشده،‌ در تأمین سعادت و کمال نهایی انسان نیز دخالت جدی دارد. توضیح اینکه، در بخش نخست نوشتار گذشت که زن و مرد، اشتراک‌های بسیار و در عین‌حال، تفاوت‌های فراوانی دارند. مختصر اینکه، هرچند انسان‌ مظهر جمال و جلال الهی است‌؛ امّا زن، جنبه‌ی جمالی غالب دارد و درمقابل، جنبه‌ی جلالیِ مرد غالب است. بنابراین، هرکدام از زن و مرد، نسبتی از جمال و جلال را در خود دارند و فاقد بخش‌هایی از آنها هستند.

از طرف دیگر، انسان موجودی کمال‌خواه است و بلکه، به‌طور فطری طالب و جوینده‌ی «کمال مطلق» است به‌گونه‌ای‌که طلب کمال مطلق، فطرت اصلی انسان و ریشه‌ی همه فطرت‌های دیگر اوست.(۵) بنابراین، انسان همواره و در هر فعلش؛ ازجمله گرایش به جنس مخالف، در طلب کمال خویش در نهایت حدّ ممکن است. با توجه بدین مبادی، ریشه‌ی تکوینی و فطری گرایش زن و مرد به یکدیگر نیز روشن می‌گردد. مرد در سرشت خود به‌دنبال جمال زن است تا جنبه‌ی جلالی خودش کامل گردد. زن نیز به‌‌لحاظ فطرتش در پی جلال مرد است تا جنبه‌ی جمالی خودش کامل شود. این کشش فطری و تکوینی موجب می‌شود تا هرکدام دیگری را به‌نوعی تسخیر کند.

بنابراین، نخستین ویژگی تسخیر مطلوب، یعنی انطباق بر فطرت و سرشت انسان، در تسخیر متقابل زن و مرد موجود است، امّا نکته‌ی ظریفی هم در میان است. از آنجاکه فطرت، خمول‌پذیر است و گردوغبار توجّه به امور غیرفطری می‌تواند نورش را کم‌سو کند و همچنین، از آنجاکه انسان ممکنست در اثر عوامل مختلفی در گرایش‌های فطری متعالی خود دچار اشتباه در تشخیص و تطبیق مصداق شود و از سوی دیگر، چون امور فطری باید در قالب خُلق‌ها و رفتارهای متناسب با خود تفصیل و قالب بیابند و به‌تنهایی و اجمال خود برای سعادت انسان کافی نیستند؛ پس، گرایش فطری و تکوینی زن و مرد و تسخیر متقابل آنها نیز باید هدایت و مدیریت شود تا او را به سعادت و کمالش برساند.

به‌تعبیر کلّی‌تر، همانطورکه در همه‌ی عرصه‌ها، هر تسخیری موجب رسیدن به هدف نمی‌گردد و نیل بدان از قواعد متناسب خود پیروی می‌کند، به ‌همین‌گونه هرگونه تسخیری بین زن و مرد در اجتماع نیز موجب رسیدن آنها به هدف، یعنی کمال آنها نمی‌شود. تنها اگر جمال و جلال تعبیه‌ شده در انسان به‌درستی و مطابق با اقتضائات خلقت و سرشت او راهبری و مدیریت شوند، موجب کمال او می‌شوند؛ زیرا برآیند ترکیب صحیح «جلال» و «جمال»، «کمال» است.

از مطالب پیشین، وضعیت ویژگی دوم و سوم نیز مشخص می‌گردد، یعنی تسخیر متقابل زن و مرد فقط در صورتی در راستای کمال، سعادت و رشدِ فرد، جامعه و نوع انسان (یا مقرِّب به خدا) است و همچنین، تنها در صورتی تعادل مجموعی دارد که ضوابط و قواعدی بر آن حاکم باشد که با ویژگی‌های فطری زن و مرد و هدف آفرینش و معنای زندگی در تناسب باشند. بنابراین، باید در پی پاسخ این پرسش بود که اساساً چه منبعی می‌تواند هدایتگر و تدبیر کننده‌ی این تسخیر باشد به‌گونه‌ای‌که ویژگی‌های تسخیر مطلوب را دارا شود؟

 

و) منبع ترسیم تسخیر مطلوب

منبع و مصدری می‌تواند تسخیر مطلوب در همه‌ی عرصه‌های حیات اجتماعی؛ از جمله تسخیر متقابل مرد و زن، را ترسیم کند و آنها را در جامه‌ی قواعد و قوالب رفتاری و اخلاقی متناسب با واقعیت عالَم و آدم تنظیم کند که:

  1. ساختار تکوینی و خصوصیات آفرینش انسان را به‌طور کامل و تفصیلی بداند.
  2. به کمال، سعادت و رشد فرد، جامعه و نوع انسان (و قواعد قُرب به خداوند) به تفصیل علم داشته باشد.
  3. به علم، حکمت و عدل و رحمت خود، قواعد و برنامه‌های رفتاری و اخلاقی زندگی انسان را به‌گونه‌ای تنظیم کند و بدو برساند که زن و مرد با اختیار آنها و التزام بدانها، درمجموع و با توجه به ویژگی‌های خود، به حداکثر کمال و سعادت نهایی برسند.

در علومی مانند کلام و حکمت الهی به‌تفصیل بحث و برهانی شده است که اسلام، دین خاتَم و کامل‌ترین برنامه‌ی زندگی و سعادت دوسرایی است؛ چراکه تجلّی اتمّ علم اطلاقی پروردگار حکیم رحیم و شفیق نسبت به مخلوقات؛ به‌ویژه انسان است. اسلام همه‌ی عناصر لازم برای منبع ترسیم تسخیر مطلوب بودن را در حدّ‌ اعلا دارد. در همه ابعاد معارفی،‌ اخلاقی، احکامی و حقوقی تشریع اسلامی به‌صورت عام، و در تقسیم وظایف و تنظیم حقوق اجتماعی زن و مرد به‌طور خاصّ، و در طراحی نظام خانواده به‌طور اخصّ، ویژگی­های تسخیر مطلوب، در نهایت حدّ ممکن لحاظ شده و به سه مسیر ویژه، یعنی مسیر عام (متن جامعه)، خاصّ (خانواده پدر و مادری) و اخصّ (خانواده‌ی همسری) جهت راهبری و تحقق تسخیر مطلوب متقابل مرد و زن عنایت خاصّ شده است.

در اسلام هر فردی به‌اندازه‌ی وُسع و سعه وجودی و مطابق ویژگی‌های تکوینی‌اش مکلّف است؛ «لا‌یُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها…؛»(۶) «لایُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها…؛»(۷). همچنین، اسلام به جایگاه‌ها و نقش‌های دنیوی (و اساساً‌ حیات دنیا و مرتبه پایین‌تر زندگی)، جنبه‌ی اصیل نداده و همواره آنها را در جهت هدف زندگی،‌ تعریف، هدایت و ارزش‌گذاری می‌کند. از این‌رو، در آیه‌ی تسخیر نیز تفاوت‌های برآمده از وظایف و نقش‌های اجتماعی، مربوط به «حیات دنیا» و غیراصیل معرفی و «رحمت پروردگار» از اندوخته‌های مرتبط بدانها بهتر معرفی شده است(۸).

به بیان دیگر، تفاوت زن و مرد به‌لحاظ خصوصیات ظاهری و تقسیم وظایف اجتماعی و خانوادگی به‌تبع آنها و برخی تفاوت‌ها در نظام فقهی و حقوقی حاکم بر آنها، جنبه‌ی ارزشی ندارد و معیار برتری نزد خداوند و مقرّب‌تر بودن در مراتب کمالی نیست،‌ بلکه این تفاوت‌ها به اقتضاء نیازهای زندگی دنیوی و ضرورت‌های نظام تسخیری حاکم بر اجتماع و ضرورت‌های رشد و کمال انسان است که تنها در متن جامعه و از رهگذر تقسیم نقش‌ها و وظایف اجتماعی قابل تحقق است. به‌تعبیر قرآن مبین: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکُمْ…؛ ای مردم! همانا ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را شعوب و قبیله‌هایی قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامی‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین شما است…»(۹) روشن است که «کرامت عند‌الله»، به درجات تکوینی و مراتب رشد و کمال حقیقی اشاره دارد،‌ نه امور ظاهری گذرا.

اسلام، تسخیر طبیعی یا ناشی از ضرورت‌های حیات اجتماعی را ارتقا داده و با لحاظ فطرت توحیدی کمال‌جوی انسان و تسخیر فطری، بدان روح توحیدی و کمال‌آفرین بخشیده و آن را به تعاون بر نیکی و تقوا تبدیل نموده و از نزاع‌های صوری بر سر تفاوت‌های ابزاری پرهیز داده است:‌ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا… تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ شَدیدُ الْعِقابِ.»(۱۰)

افزون بر اینها، اسلام در مجموعِ حقوق و وظایف متقابل در عرصه‌های مختلف،‌ «تعادل» را درنظر گرفته است،‌ یعنی برآیند آنها متعادل، عادلانه و متکافئ است، نه ضرورتاً مشابه. به فرموده‌ی شیوای امام علی(ع): «حق برای کسی [و به نفعش] جریان پیدا نمی‌کند مگر آنکه بر او [هم] جاری شود، و بر کسی جاری نمی‌شود مگر آنکه برای او هم جریان پیدا کند. و اگر برای احدی [جایز] بود که حق برایش جریان یابد و بر او جریان نیابد حتماً چنین چیزی به‌طور خالص برای خداوند سبحان بود… خداوند سبحان…، حقوقی را برای بعضی از مردم بر بعضی دیگر حتمی کرد و آن حقوق را در وجوه آنها [و در مجموع و برآیندشان] متکافئ قرار داد».(۱۱)

این اصل راقی، در نظام تکالیف و حقوقِ طراحی‌شده توسط اسلام برای هدایت تسخیر زن و مرد نیز لحاظ شده است. به‌تعبیر قرآن کریم: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ: و برای زنان است مثلِ (نه عینِ) همان چیزی‌که بر آنهاست به معروف.»(۱۲) برای نمونه، از لحاظ فقهی، یک تکلیف زن که حق زوج اوست،‌ تمکین است؛ زیرا مرد از این جهت، ضعیف‌تر و نیازمندتر و زن از این حیث، برخوردارتر و قوی‌تر است. در مقابل، یک تکلیف مرد که حق زوجه اوست، تأمین مالی و پرداخت‌ نفقه و مسکن در شأن اوست؛ زیرا مرد از این‌جهت، برخوردارتر و توانمندتر و زن ضعیف‌تر است. همچنین، در اسلام، نقش‌های زن و مرد، مکمّل و تکامل‌بخش یکدیگر تعریف شده‌اند.

 

ز) اندیشه‌‌ی غربی، ترویج‌گرِ تسخیر نامطلوب

اندیشه‌ی غربی و غیردینی به‌دلیل ناآگاهی از تفاصیل آفرینش انسان و خلقت زن و مرد و برنامه‌های اخلاقی و رفتاری متناسب با آنها، در همه‌ی مؤلّفه‌های یادشده برای تسخیر مطلوب، نظامی نامطلوب از تسخیر زن و مرد ارایه می‌کند که کمترین انطباق را با خصوصیات تکوینی و ویژگی‌های فطری آنها دارد و حداکثر آنکه، به زندگی دنیوی آنها مقداری سامان بدهد بدون اینکه کمال غایی و سعادت نهایی آنها را درنظر بگیرد.

به‌طور طبیعی، مراعات تعادل و تکافئ مجموعی در نظام حقوق و تکالیف نیز از چنین نظامی توقع نمی‌رود. در موارد یا حیطه‌های بسیاری نیز اساساً چنان تسخیری یکجانبه و اغلب به‌ نفع مرد طراحی شده است!

اندیشه‌ی غربی می‌کوشد زن و مرد را مقابل یکدیگر قرار داده و به پیکارهای باطل، نزاع‌های بی‌حاصل و رقابت‌های عقیم بکشاند و با دمیدن در آتش نزاع جنسیّت، آنها را دو موجود بیگانه‌ی رقیب معرفی کند.

در دیدگاه‌های فمینستی نیز عمدتاً القاء می‌شود که هرگونه تفاوت زن و مرد در حقوق و وظایف، بدین معناست که مرد، جنس برتر و زن، جنس دوم است! بدین‌جهت، زن باید حقوق پایمال شده‌اش را با جنگ و ستیز ایفا کند بدین معنای نادرست که باید در همه امور کاملاً شبیه و عین مرد شود. طُرفه آنکه، در این تلاش نیز مرد اصل قرار داده می‌شود و زن باید شبیه او شود! از این‌رو، بر ترویج و تحقق چنین مسایلی تمرکز می‌شود:‌ «هرچه بیرون‌تر کشاندن زنان از حریم امن خانواده، تضعیف نقش الهی مادری به بهانه‌هایی مثل برابرى کامل حق اشتغال و لزوم استقلال اقتصادی زن، ‌منزوى‌تر ساختن مردان در اجتماع و سپردن کارهاى مناسب خلقت زن بدانها (ماده‌ی پنجم، یازدهم و سیزدهم کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان)»، «تأکید بر حذف هرگونه مفهوم کلیشه‌اى از نقش زنان و مردان‏؛ ازجمله در تمام سطوح و اشکال آموزشی به‌‌وسیله‌ی تشویق آموزش مختلط (بند ج ماده‌ی دهم)»، «نفى تقسیم وظایف بین زن و مرد و نفى اختصاصى بودن بعضى وظایف یا حقوق (ماده‌ی شانزدهم)»، و…

خاتمه

از دیدگاه اسلام، زن و مرد در رابطه‌ی تسخیری خود در متن جامعه، مکمّل همدیگرند،‌ نه مقابل یکدیگر و به‌تعبیر قرآن حکیم: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن‏…»(۱۳) بنابراین، نزاع جنسیّت بر سر جنس اوّل یا دوم بودن اساساً‌ بی موضوع و منتفی است.

اسلام به وظایف و حقوق طبیعی و فطری قایل است، بدین معنا که هر استعداد و ویژگی تکوینی و فطری، مبنا و پدیدآورنده‌ی دسته‌ای از وظایف و حقوق متناسب با خود است و تحمیل تکالیف و حقوقی نامتناسب و ناسازگار با آفرینش ویژه‌ی انسان بر او ظلم و خروج از عدل است. زن و مرد،‌ نه باید خود را دو قطب مخالف تصور کنند و نه باید خود را کاملاً شبیه همدیگر بپندارند، بلکه، باید بدانند که از طرفی، هر دو انسانند و درنتیجه، حقوق و وظایف مشترکی دارند و از طرف دیگر، هرکدام نیز ویژگی‌های آفرینشی خاصّی دارد و در نتیجه، حقوق و وظایف مختصّ و ویژه‌ای هم دارد، امّا هیچکدام اصل نیست و تنها بستری برای استکمال ارادی انسان بر پایه ویژگی‌های طبیعی و جنسیتی اوست و فقط عمل به وظایف بندگی بر پایه‌ی ایمان و تقوا سعادت‌بخش است.

از این‌رو، زن و مرد نباید در همه‌ی موارد، در پی حقوق و وظایف کاملاً متشابه باشند. البته، اینگونه تفکرها و توقع‌های نادرست و افتادن در افراط و تفریط تقابل و تضاد یا تشابه کامل، در اثر تزریق اندیشه  و فرهنگ غربی به جوامع، بسیار رواج و رسوخ یافته و حتی گاه، جزء هنجارها و رفتارهای اسلامی پنداشته می‌شود!

حاصل آنکه، زن و مرد باید ولاءها و ولایت‌های طرفَینی تشریع شده از سوی خداوند را درنظر داشته و بدانها ملتزم باشند تا کشش فطری آنها به یکدیگر، در مسیر صحیح قرار بگیرد، و بکوشند با قدم اراده در انطباق تکوین و تشریع خود نقش داشته و به کمال اعتدالی مجموعی و سعادت نهایی‌شان برسند. بنابراین، باید از فرهنگ‌هایی مثل مردسالاری یا زن‌سالاری به‌‌سمت خداگرایی و تقوامحوری رفت. مشکل عمده، زن یا مرد بودن نیست، بلکه نبودن یا ضعف عزم و اراده جدّی برای سلوک مسیر کمال و تقرّب است!

همّتی باید قدم در راه زن

صاحب آن، خواه مرد و خواه زن

غیرتی باید به مقصد ره‌نورد

خانه پرداز جهان، چه زن چه مرد

شرط راه آمد، نمودن قطع راه

بر سر رهرو چه معجر، چه کلاه(۱۴)

مباحث یادشده پایه‌های تحلیل «جایگاه زن در خانواده» از دیدگاه اسلام و غرب هستند که باید در نوشتار دیگری بدان پرداخت.

 

پاورقی:

۱- ر.ش: سیّد محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۲-۳۱۳٫

۲- زخرف/ ۳٫

۳- التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری، ص۵۰۷-۵۰۸٫ همچنین: تفسیر القمی، ج‏۲، ص۲۸۳٫

۴- شیخ صدوق، الأمالی، ص۴۴۶٫

۵- ر.ش: امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۲۷ و۱۸۲-۱۸۴٫

۶- بقره/ ۲۸۶٫

۷- طلاق/ ۷٫

۸- زخرف/ ۳۲٫

۹- حجرات/ ۱۳٫

۱۰- مائده/ ۲٫

۱۱- نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، ص۳۳۲-۳۳۳٫ ‏

۱۲- بقره/ ۲۲۸٫

۱۳- بقره/ ۱۸۷٫

۱۴- عمان سامانی، گنجینه اسرار، ص۵۹٫

28اکتبر/23

حجاب مهم‌ترین سنگر مبارزه با استیلای فرهنگی غرب – گفتگو با دکتر یعقوب توکلی

درآمد:

شرایط به وجود آمده‌ پس از اغتشاشات اخیر، ضرورت بازنگری به تاریخچه کشف حجاب در ایران، اهداف استعمار از تحمیل این پدیده به حکومت‌های پیشین و اصرار غرب در شکستن این سنگر مهم را ایجاب می‌کند. دکتر یعقوب توکلی، پژوهشگر و استاد تاریخ، همواره نگاهی دینی به مسائل تاریخی داشته‌، از این‌رو گفتگو با ایشان می‌تواند گوشه‌های مهمی از فرآیند تلاش غرب در تحمیل موضوع بی‌حجابی در گذشته و اکنون ایران را بازنمایی کند. با تشکر از ایشان که با حوصله و دقت به پرسش‌های «پاسدار اسلام» پاسخ دادند.

*آقای دکتر! به‌عنوان نخستین پرسش، ریشه مبارزه با حجاب به چه زمانی برمی‌گردد؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. از اواسط دوره قاجار مجموعه مباحثی تحت عنوان علل عقب‌ماندگی کشور ما در مقایسه با غرب مطرح شدند. روشنفکرانی که به غرب سفر کرده و یا گرایشات غربی مخالف اسلام داشتند، ادعا می‌کردند که ما چون مسلمان هستیم، از غرب عقب مانده‌ایم و علت عقب‌ماندگی ما، دین اسلام است. آنها با استناد به اعتقاد مسلمانان به تقدیر و حیات پس از مرگ و قیامت، استدلال می‌کردند که به این دلایل، مسلمانان به امور دنیوی توجهی ندارند و همه هوش و حواسشان متوجه آخرت است. آنها به یک سری رفتارهای دینی مثل نماز خواندن، روزه گرفتن و هزینه‌هایی که برای حج می‌شود، اعتراض داشتند. البته برخی از این ادعاها امروز هم مطرح هستند.

آنها می‌گفتند که اسلام دست و بال همه، به‌خصوص زن‌ها را بسته، در حالی که در اروپا، زنان در کنار مردها کار می‌کنند و تقیدی در پوشیده بودن ندارند و همین مسئله به مردها انگیزه بیشتری برای کار می‌دهد. شعرای زیادی هم در این باره شعر گفتند و داستان‌های زیادی هم ساخته و پرداخته شدند که در آنها عناصر مذهبی به سخره گرفته شدند و علیه زنان مسلمان و محجبه، زشت‌گویی‌های فراوانی شد و شعرا، از جمله ایرج میرزا، سخافت و جلافت را در این زمینه از حد گذراندند.

*چه جریاناتی در ایران در موضوع کشف حجاب نقش داشتند؟

جریانات مختلفی از قبل، برای این مسئله برنامه‌ریزی‌های دقیقی کرده بودند.

اولین جریان، جریان بابیه است که قبل از همه موضوع کشف حجاب و گسیختگی رفتاری را مطرح کردند. نمونه بارز این جریان، قره‌العین است که البته امثال او کم نبودند. اساساً آزادی رابطه زن و مرد و گسستن رشته‌های اخلاقی، برای جذب افراد به بابیه و بعداً بهائیت به‌شدت توسط این جریان مورد حمایت قرار گرفت و تقویت و ترویج شد.

جریان دوم، جریان روشنفکری معارض با اسلام است که ریشه در برخی از مذاهب و تفکرات امثال فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم‌خان داشت که بنیه‌های مذهبی نداشتند و به نقد شریعت پرداختند و در آن به حجاب زنان حمله‌های شدید و سخیفی کردند. اینها به‌ظاهر مسلمانانی بودند که انگاره‌های عبور از احکام دین را پذیرفته و معتقد بودند که این احکام متعلق به دوره قبیلگی پیامبر«ص» است و تناسبی با دوره جدید ندارد. امروز هم چنین ادعایی مطرح است!.

جریان سوم، جریان میسیونری مسیحی و یهودی است که با تأسیس مدارس مختلف در شهرهای تهران، اصفهان، ارومیه، همدان و… مسئله کشف حجاب، آموزش زندگی مختلط و رابطه بین معلم و شاگرد را دامن زدند. سند محکم در این باره کتاب خاطرات فرح پهلوی به نام «کهن دیارا» ست که او به صراحت بیان می‌کند که شاگردان در مدرسه ژاندارک که او در آنجا تحصیل می‌کرد، مورد سوء استفاده میسیونرها قرار می‌گرفتند و تشویق می‌شدند که زندگی دینی نداشته باشند. مدارس آلیانس نیز از همین سنخ بودند. این سبک زندگی بر روی جمعیت محدود شهرها در آن ایام تأثیر فراوانی داشت.

جریان چهارم، اشرافیت قاجار است که با استفاده از ثروت و قدرت، در بهره‌مندی گوناگون، از جمله بهره‌مندی از دختران جوان، به‌ شکلی کاملاً افسارگسیخته عمل می‌کرد. متین دفتری در دوره‌ای که وزیر دادگستری بود، تصمیم گرفت قانونی را به تصویب برساند که بر اساس آن ازدواج دخترکان ده دوازده ساله با پیرمردهای ۷۰، ۸۰ ساله ممنوع شود. او می‌گوید روزی در دفترم نشسته بودم که محتشم‌السلطنه اسفندیاری، رئیس مجلس آمد. من تعجب کردم که چرا چنین رجل برجسته‌ای به‌جای فرا خواندن من، خود به سراغم آمده است. او پس از کلی مقدمه‌چینی، سرانجام حرف اصلی‌اش را زد و آن اینکه شما جوان تحصیلکرده‌ای هستید و این قانونی که می‌خواهید به تصویب برسانید، قانون بدی است. پرسیدم: «چطور؟ این که بسیار جفای بزرگی است که دخترکان ده دوازده ساله به عقد پیرمردان درآیند.» گفت: «من اگر تا امروز زنده‌ام، به‌‌واسطه همین رفتار است و اگر شما این لایحه را به مجلس بفرستید، با آن مخالفت می‌کنم.» البته او فرصت چنین کاری را پیدا نکرد و در اثر سکته از دنیا رفت. در لایه‌لایه زندگی تمام اشراف، از جمله قوام‌السلطنه نیز می‌توان استفاده از قدرت در بهره‌مندی از نوامیس طبقات ضعیف‌تر را مشاهده کرد.

در دوره پهلوی‌ها این جریان شدیدتر و جدی‌تر و اشرافیت سیاسی و مالی و ملکی مشوق پدیده کشف حجاب شدند. شایان ذکر است که در دوره قاجار، حتی ناصرالدین‌شاه هم که شاه متشرعی بود، برای بانوانش از اروپا لباس‌های سبک اروپایی آورد و شخصاً از آنها عکس گرفت. البته لباس‌های آنها به نسبت لباس‌های زنان در دوره‌های بعد بسیار پوشیده‌تر و باحجاب‌تر است.

جریان پنجم، جریان فمینیسم در اواخر دوره قاجار است. در آن دوران ادبیات فمینیستی در ایران ترجمه شد و طرفداران زیادی پیدا کرد. رهایی از قوانین و سنت‌ها، برابری زن و مرد و حقوق برابر آنها در اروپا، به‌خصوص در طول جنگ‌های جهانی اول و دوم و پس از آنها برای به کار کشیدن زن‌ها در کارخانه‌ها بود. در آمریکا، در شمال دنبال کارگر ارزان برای کارخانه‌ها بودند و در جنوب برده‌داری رواج داشت. جنگ بر سر برده‌داری، دفاع از حقوق بردگان نبود، بلکه در واقع نظام سرمایه‌داری به دنبال به‌کارگیری کارگر ارزان در صنعت رو به گسترش آمریکا بود.

در ایران امثال تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه و صدیقه دولت‌آبادی تلاش زیادی برای ترویج فمینیسم کردند. در این‌زمینه مدارس متعددی توسط این بانوان تأسیس شدند. طرفه آنکه برای این مدارس عناوینی چون شرافت، امید نسوان و امثالهم انتخاب می‌شدند تا جامعه نسبت به آنها حساسیت نشان ندهد. در این مدارس انگاره‌های کشف حجاب به‌شدت ترویج می‌شدند.

و نهایتاً رژیم پهلوی بود که در واقع خروجی نهایی جریانات پیشین، یعنی بابیه، روشنفکری، اشرافیت سیاسی و ملکی و مخصوصاً سیاست‌های سفارت انگلستان بود که همواره در پی گسترش زندگی خارج از الگوهای اسلامی بود. اشرافی که ظاهراً مسلمان بودند، اما تقیدی به احکام دینی نداشتند، با پیروی از سبک زندگی غربی، برگزاری پارتی‌های شبانه مختلط، گسیختگی اخلاقی و خانوادگی و امثال اینها، به نمایندگی از جریانات گفته‌ شده، تیشه به ریشه احکام اسلامی زدند. اعلام کشف حجاب در سال ۱۳۱۴ صورت گرفت، در حالی که این جریان از سال ۱۳۰۴ شروع شده بود. روشنفکرانی چون فروغی با اعمال زور مخالف و معتقد بودند که این کار باید با شیوه‌های فرهنگی انجام و از مدارس شروع شود، اما رضاخان معتقد به ضرب و زور و فشار بود و این کار را هم کرد.

کاری که رضاخان کرد، آزادی حجاب نبود، بلکه کشف حجاب با توسل به ضرب و زور و برکناری و استفاده از پلیس سیاسی و عادی و مأموران امنیتی بود. رضاخان پس از کشف حجاب، اقدامات همه‌جانبه خود را برای حذف اسلام از زندگی مردم در پیش گرفت.

*به برخی از این اقدامات اشاره بفرمائید.

یکی از آنها تضعیف حوزه علمیه بود. آنها با گذاشتن امتحانات دشوار، تعداد طلاب را به حداقل رساندند و حوزه‌ها را در شهرهای مختلفی تبدیل به انبار و حتی طویله کردند. پروژه کشف حجاب، یکی از حلقات برنامه‌ای بود که انگلستان با کمک برخی از کشورهای اروپایی طراحی کرد و بر اساس آن نوع لباس و سبک زندگی ایرانی‌ها را به‌گونه‌ای تغییر داد که برای ادامه زندگی نیازمند تجهیزات و کالاهای اروپایی باشند. مستفرنگ شدن و به سبک و سیاق اروپایی‌ها لباس پوشیدن و زندگی کردن، جزو آرزوهای روشنفکران و طبقه متوسط اجتماعی شد و هرگونه مقاومتی در برابر کشف حجاب با سرکوب و مجازات‌های سنگینی مواجه شد.  کانون پرورش افکار توسط دکتر سیدتقی نصر، پدر دکتر حسین نصر، در جهت تغییر افکار و تبدیل آنها به تفکرات غربی در همان دوره تأسیس شد.

 *پروژه کشف حجاب در دوره محمدرضا پهلوی چگونه دنبال شد؟

در دوره پهلوی دوم ظاهراً فشار پلیس و مأموران امنیتی وجود نداشت، اما از شیوه پنهان‌تر و البته مؤثرتری استفاده شد. در این دوره، الزامات اجتماعی در برابر جریان‌های مذهبی ایستادند. در نظام اداری پهلوی دوم، دختران بی‌حجاب امکان کار و ادامه کار داشتند و افراد باحجاب با موانع جدی روبه‌رو بودند. سربازی اجباری دختران یکی از اقدامات ضد حجاب پهلوی دوم است.

*وضعیت حجاب در شرایط کنونی را چگونه می‌بینید؟

متأسفانه سیاست‌های فرهنگی و اقتصادی غلط، وضعیت حجاب را به آستانه بحرانی کشانده است. صدا و سیمای ما به‌جای تشویق حجاب، خود مشوق بی‌حجابی است. در سریال مهمی چون «کلاه پهلوی» همه خانم‌های منتسب به طرفداری از بی‌حجابی افرادی با لباس‌های شیک و زیبا و بانوان محجبه با سر و شکلی ناپسند معرفی شدند که خود باعث ترویج بی‌حجابی در میان حداقل دختران دانش‌آموز و دانشجو بود. برخی از کارمندان و معلمان برای اینکه کارشان را از دست ندهند، در محیط کار چادر به سر می‌کردند و جلوی در مدرسه یا اداره چادر را از سر برمی‌داشتند که مشاهده این وضعیت بدترین بدآموزی را در پی داشت. البته در طی چند سال گذشته این شیوه ریاکارانه شیوع بیشتری هم پیدا کرده است.

اختلافات طبقاتی در جامعه و برخورد ملایم و غیرعقلایی با مسئله اختلاس و نابرابری‌های اقتصادی بر وخامت اوضاع افزوده است. ما انتظار عدالت علوی را داشتیم و داریم و اسلام سرمایه‌داری و اموی، اثرات منفی و معکوسی بر جامعه داشته است. نظام در برابر این جرم‌های کلان و نابرابری‌های ظالمانه کوتاه می‌آید و به احکام جزئی‌تر می‌پردازد.

در این‌زمینه به ماجرای تاریخی اشاره می‌کنم. ابن‌عباس در جنگ صفین از مواجهه با دشمن ترسید. امیرالمؤمنین(ع) او را به چادر خود فرا خواند، لباس او را پوشید و به‌جای او به میدان رفت و دشمن غدار شامی را از پای درآورد و این‌گونه جان خود را برای ابن‌عباس و دفاع از آبروی او به خطر انداخت. اما همین ابن‌عباس زمانی که در بصره حاکم بود و ماجرای خلاف مالی او به گوش علی(ع) رسید، حضرت به او  پیغام داد که یا آنچه را که از بیت‌المال برداشته‌ای بازمی‌گردانی و یا تو را به شمشیری خواهم زد که می‌دانی ضربه آن به هر کسی که خورد، جایی جز جهنم نداشت.

ما انتظار چنین برخوردهایی را با فساد و تخلفات مالی در کشور داشتیم و داریم که متأسفانه کمتر شاهد بوده‌ایم. از همین روی جامعه در برابر قوانینی چون رعایت حجاب مقاومت می‌کند.

 

*در ایجاد شرایط فعلی، تأثیر سیاست‌های کشورهای استعمارگر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

استعمار در این کشور منافع سرشار درازمدت داشته و برای دهه‌های متمادی، از سلطه سیاسی در کنار تسلط اقتصادی بر ایران بهره‌مند بوده است. انقلاب اسلامی زخم عمیقی بر پیکر استعمار فرود آورد و دست تجاوزات آنها را کوتاه کرد. انجام کودتاهای متعدد، ترورهای بی‌شمار، تحمیل جنگ هشت ساله، تحریم و اقداماتی از این دست، بی‌تردید برای به زانو درآوردن نظامی است که به تعدیات آنها «نه» گفته است و آنها اصلاً عادت به «نه» شنیدن ندارند. لذا از هر طریق ممکنی در پی تسلط مجدد بر منابع و امکانات کشور ما هستند و از هیچ تلاش و صرف هزینه‌ای امتناع نخواهند کرد. این که توقع داشته باشیم کشورهایی که سالیان سال شیره این کشور را کشیده و از منابع سرشار آن منتفع بوده‌اند، امروز به استقلال سیاسی ما احترام بگذارند و دست از تعدی بردارند، تصور باطلی است که با هیچ یک از سوابق تاریخی ما و نیز با یک منطق ساده هم سازگاری ندارد.

استعمار به هر صورت و وسیله‌ای که بتواند برای به تسلیم واداشتن ما ضربه خواهد زد و به‌مرور و با مقاومت بیشتر ما بر شدت این ضربات خواهد افزود.

*حجاب در این میان چه نقشی دارد؟

حجاب اصل مسلم اسلام در جهت حفظ حرمت و جایگاه زنان و جلوگیری از تبدیل شدن آنها به وسیله تلذذ و چشم‌چرانی مردان و نیز تمایل به جلوه‌گری نامطلوب و تبرّج است. زنان در قوام خانواده و حفظ ارزش‌های اخلاقی در جامعه نقش بسیار مؤثری دارند؛ لذا اگر بتوان آنها را از شأن حقیقی  خود غافل و به عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی تبدیل کرد، نیمی از راه تسلط بر جوامع پیموده شده است. زنان در ترویج سبک زندگی اسلامی و حفظ ارزش‌های اخلاقی نقش اول را به عهده دارند. به همین دلیل است که غرب، عفاف و حجاب آنان را نشانه گرفته و بخش اعظم سرمایه‌گذاری خود را روی این موضوع متمرکز کرده است.

 

*برای مواجهه با این پروژه چه باید کرد؟

سوای اقدامات همه‌جانبه رسانه‌های معاند در ترویج ولنگاری و آزادی‌های جنسی و روحیه مصرف‌گرایی و تجمل‌پرستی، عوامل داخلی نیز به‌شدت مؤثرند. در شرایط فعلی ده درصد از جامعه ما به‌شدت برخوردار هستند و به دلیل ثروت و قدرت ناشی از آن، دست به هر نوع اباحه‌گری و تخلفی می‌زنند و معمولاً هم از مجازات جان سالم به در می‌برند. مشاهده افراد منتسب به این طبقه که از هیچ خلافی رویگردان نیستند، طبعاً ایمان نسل جوان را متزلزل و آنها را نسبت به حسن نیت حاکمیت مردد می‌کند.

نخستین وظیفه حاکمیت سر و سامان دادن به اوضاع اقتصادی طبقه متوسط به پایین و تصویب و اجرای قوانین معقول مبتنی بر تشویق‌های مالی و فرهنگی و اجتماعی برای تسهیل ازدواج جوانان و ممانعت از مجرد ماندن آنها تا سنین بالاست تا با تشکیل خانواده‌های به‌سامان و مدیریت غرایز جنسی جوانان در چهارچوب خانواده، از امکان سوء استفاده از این غرایز، مخصوصاً در زنان و دختران کاسته شود.

بی‌تردید حجاب یکی از مهم‌ترین سنگرهای مبارزه با استیلای فرهنگی و اقتصادی غرب است و حاکمیت ملزم به حفظ این سنگر است. اما در کنار آن باید به اجرای برنامه‌های عدالت‌جویانه در جهت ایجاد برابری واقعی و نه صوری بپردازد تا افراد جامعه در اجرای پروژه‌های عظیمی که لاجرم بر عهده یک کشور مستقل قرار دارد، مانند دهه‌های ۵۰ و ۶۰ با دل و جان همراهی کنند. از یاد نبریم که یک خانواده منسجم و همدل را هیچ طوفانی از بین نخواهد برد.

28اکتبر/23

انقلاب اسلامی و فضای مجازی – دکتر کامیار ثقفی

فضای مجازی در واقع امتداد فرهنگ و اجتماع انسانی در محیط  شبکه‌ای بر بستر فناوری اطلاعات و ارتباطات است. بسط این فضا به همه ابعاد و شئون زندگی، آن را به جزئی جدایی‌ناپذیر از زیست‌بوم حیات بشر تبدیل کرده است. گستردگی و رشد غیرقابل توقف این فضا باعث شده دنیای پیش ‌روی هر یک از ابنای بشر پیوسته و به شکلی تصاعدی بسیار وسیع­تر از قبل و به همین دلیل به محل زیست خیل عظیمی از انسان‌ها تبدیل شود.

جهانشمول بودن اسلام یک حقیقت قطعی است. اگرچه فضای مجازی از زمان ظهور به دلیل معماری سیال آن، به‌عنوان محوری‌ترین بستر برای تحقق ایده جهانی‌سازی (البته با قرائت غربی آن) توسط  استکبار مورد استفاده قرار گرفته است، اما در صورت درک قابلیت‌ها و ظرفیت‌های این فضا، صرف‌ نظر از نقاط ضعف و تهدیدهای ناشی از نحوه به کارگیری آن، برای تحقق تمدن نوین اسلامی غیرقابل چشم‌پوشی به نظر می‌رسد و باید به‌عنوان فرصتی بی­نظیر برای دستیابی به هدف غایی انقلاب اسلامی در نظر گرفته شود. موفقیت در چنین فضائی، مقدمتاً منوط به شناخت صحیح از مبانی نظری، الگوی معماری و سیر تحولی و سپس بازتعریف مبانی نظری بر اساس جامعه­سازی و تمدن­سازی و با توجه به نقشه راه انقلاب اسلامی و تغییر بنیادی در کارکردها از طریق ایجاد تحول، ابتدا در معماری فضای مجازی کشور و سپس در ادامه نقش­آفرینی در کلیت آن است.

بنابراین طراحی و مدیریت مستمر، جامع و دقیق بر فضای مجازی بسیار ضروری است. مطالعه نحوه عمل کشورهای مختلف در زمینه فضای مجازی به‌وضوح نشان می‌دهد که بسیاری از این کشورها علاوه بر اینکه  در زمینه مدیریت فضای مجازی کشورشان بسیار جدی هستند، نقش‌ها و جایگاه‌های جاه­طلبانه‌ای را نیز در عرصه بین‌الملل برای خود در نظر گرفته­اند. به عنوان نمونه می‌توان به:

*سیاست‌ها و برنامه‌های راهبردی و اقدام اتحادیه اروپا در راستای «انقلاب صنعتی چهارم»،

*برنامه‌های راهبردی ۲۰۲۵، ۲۰۳۵ و ۲۰۴۹ چین تحت عنوان «تمدن صنعتی چین»،

*اجرای برنامه‌های جامع راهبردی پنج ساله مرتبط با فناوری ارتباطات و اطلاعات در کره جنوبی از سال ۱۹۹۰ و هدف مطرح شده از سوی رئیس جمهور این کشور در سال ۲۰۲۲ مبنی بر تبدیل کره به «رهبر دیجیتال جهان»،

*حرکت ۲۰ ساله ژاپن از سال ۲۰۰۰ در چهارچوب قانون اساسی فناوری اطلاعات و اجرای قانون اساسی تشکیل جامعه دیجیتال ژاپن از سال ۲۰۲۱ و ایده «جامعه پنجم ژاپن» تحت عنوان «جامعه فوق هوشمند» در افق سال ۲۰۳۰،

*«جوامع هوشمند» مالزی در افق ۲۰۵۰،

*«ملت هوشمند» سنگاپور که در سال ۲۰۱۴ تدوین شد،

*«تمدن صنعتی» آمریکا در افق ۲۰۳۰ و برنامه راهبردی پنج ساله آمریکا که مهم‌ترین و محوری‌ترین هدف آن حفظ رهبری جهانی در فضای مجازی است، اشاره کرد.

اکثراین کشورها برنامه‌های کلان توسعه خود را مبتنی بر روندهای مطرح فناوری در آنچه انقلاب صنعتی چهارم نام گرفته، شکل داده‌اند. این روندها عمدتاً در حوزه‌های هوش مصنوعی و یادگیری ماشین، داده‌های کلان، رایانش ابری، اینترنت اشیا، شبکه‌های نسل ۵ و نسل ۶، روباتیک، ویرایش‌های ژنتیکی و بهره‌گیری از کوانتوم در پردازش، انتقال و ذخیره‌سازی داده‌هاست.

الگوهای مختلفی مبنای حکمرانی بر فضای مجازی از سوی کشورهاست. ساختار برخی از کشورها   (فرانسه، انگلیس و چین و…) برای حکمرانی، فرادولتی است.

گروه دیگری از کشورها (از جمله کره جنوبی و مالزی) اعمال حاکمیت بر این فضا را در سطح دولت و تحت مدیریت رئیس دولت انجام می­دهند. در برخی از کشورها از جمله: روسیه، هند، لهستان، ترکیه و آمریکا، مدیریت از طریق زیرمجموعه‌های دولت صورت می­پذیرد. در اکثر این کشورها نهادهای ذیربط، ضمن تدوین اسناد سیاستی کلان، در بخش قانونگذاری، تنظیم، کنترل و نظارت و اجرا به‌شدت فعال بوده­اند.

گستره وسیعی از موضوعات اعم از محتوا، خدمات، زیرساخت، فناوری‌های مرتبط با فضای مجازی و همچنین انواع نظامات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی، مورد توجه و اقدام این نهادهای حاکمیتی بوده است. نکته قابل توجه اینکه هر کشوری اصولی را در اعمال حاکمیت خود تدوین کرده و بدین ترتیب نظام حکمرانی خود را در فضای مجازی سامان داده­اند.

تجربه بیش از سه دهه حضور مظاهر مختلف فضای مجازی در قلمرو جمهوری اسلامی بیانگر واقعیت‌های حائز اهمیتی است.

اول اینکه جهت­گیری کلی جمهوری اسلامی همواره حرکت در مسیر بهره‌گیری موثر از دانش و فناوری‌های نو بوده است. نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی به حوزه‌های دانشی، از جمله فضای مجازی، همیشه فرصت محور بوده است تا حدی که می‌فرمایند: «سرنوشت ملتی که در دانش‌های جدید عقب بیفتد، ذلت و استعمارزدگی است.» در عین ‌حال به مواجهه عالمانه و هوشمندانه با تهدیدها و مضار آنها نیز رهنمون بوده‌اند.

دوم اینکه دستیابی کشورمان به دانش و فناوری‌های جدید و به کارگیری آن در بسیاری از کاربردها همتراز کشورهای پیشرو، بیانگر ظرفیت و توان بسیار بالای مردم در حوزه‌های تخصصی است.

بنابراین آنچه که امکان تحقق اهداف مورد اشاره در مقدمه این نوشتار را فراهم ‌کرده و باید فراهم کند، الگو و نحوه حکمرانی براین فضاست که عدم توفیق‌ها را باید در این بخش جستجو کرد.

از لحاظ ساختاری، متناسب با معماری موجود حکمرانی در جمهوری اسلامی ایران، بهترین مدل در قالب شورای عالی فضای مجازی و مرکز ملی فضای مجازی به‌عنوان بازوی اجرایی آن با حکم رهبر فرزانه انقلاب اسلامی بیش از یک دهه است که شکل گرفته است. اما به‌رغم شناخت دقیق از صحنه و اقدام به‌موقع از سوی رهبر معظم انقلاب و وجود توان اجرایی و بهره‌مندی از سرمایه­های انسانی و اقتصادی لازم، به جای سود جستن از ظرفیت‌های بی‌نظیر فضای مجازی، تعبیر «ول» گویاترین توصیف از وضعیت این فضا در کشور است.

شاهدیم که این فضا به‌عنوان ابزاری قدرتمند برای جبهه استکبار علیه اسلام و انقلاب اسلامی به کار گرفته می‌شود. گسترش شبهات و تضعیف اعتقادات و ایمان مردم، به‌خصوص جوانان و نوجوانان، عفت‌زدایی و القای ناامیدی، سلطه امپراتوری فریب و قلب واقعیت و ارائه اخبار دروغ تنها بخشی از واقعیت‌های فضای مجازی کشور است. تهدیدهای این فضا به‌حدی گسترش یافته که تعبیر قتلگاه نوجوانان و جوانان در مورد آن بسیار مناسب است.

دشمنی‌های استکبار و دنباله‌های آنان در همه عرصه‌ها همواره وجود داشته است؛ اما جایگاه ممتاز جمهوری اسلامی ایران در بسیاری از عرصه‌ها در ابعاد داخلی و بین‌المللی مبیّن این واقعیت است که ریشه مشکلات ما در فضای مجازی نه در قدرت دشمن که در سوء مدیریت ما نهفته است.

بعد از گذشت بیش از یک دهه از تاسیس شورای عالی فضای مجازی، همچنان خلاء وجود الگوی بومی برای حکمرانی بر فضای مجازی کشور محسوس است. در حالی که همگان به ادغام و امتزاج فضای مجازی با زیست مردم اذعان دارند، عدم وجود قوانین و مقررات مورد نیاز، موجب تهدید و آسیب‌های عمیقی در کشور شده است.

به‌رغم حکم رهبر معظم انقلاب مبنی بر ترتیب آثار قانونی دادن به مصوبات شورای‌عالی فضای مجازی، تا کنون برای این مهم بستری حقوقی فراهم نشده است. از یک سو، تقلیل حوزه عمل شورای‌عالی به صرفاً سیاست­گذاری کلان (آن‌هم از نوع خنثی و در عین‌حال بدون ضمانت اجرا) و از سوی دیگر، عدم تصویب قوانین و مقررات ضروری و بشدت مورد نیاز کشور توسط مراجع قانونی دیگر، ساختار تدبیر شده برای حکمرانی در این فضا را ناکارآمد کرده و عملاً فضای مجازی کشور بدون فرمانده به حال خود واگذاشته شده است.

در واقع تدبیر رهبری معظم انقلاب که فرصت بی‌نظیری را در شکست بن‌بست فرماندهی و مدیریت فضای مجازی کشور و ایجاد تحول در نظام حکمرانی کشور ایجاد کرده بود، در حصار تنگ‌نظرانه صاحبان قدرت و انحصار در نهادهای نظام سنتی و در قوای مختلف، فرصت رشد نیافت. تعمد حوزه‌های مختلف حکومتی، به‌خصوص دولت‌ها در تضعیف شورای‌عالی و مرکز ملی فضای مجازی به دلیل عدم باور به نقشه راه انقلاب اسلامی و نیز وجود فرصت‌های مختلف در فضای مجازی برای آنها از منظر منافع جناحی جهت کسب و حفظ قدرت، از جمله واقعیت‌های تلخی است که بر انقلاب اسلامی گذشته است.

با استقرار دولت سیزدهم، یکی از مهم‌ترین موانع بر سر راه تحقق اهداف تاسیس شورای‌عالی فضای مجازی که عدم باور به نقشه راه انقلاب اسلامی بود برداشته شد؛ اما به‌رغم گذشت دو سال از استقرار دولت جدید، همچنان این فضا از فقدان انسجام و رویکرد تحولی رنج می­برد. اگرچه همگان شاهد عزم رئیس محترم جمهور در حمایت از هرگونه حرکت تحولی در جهت پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی و منافع مردم هستند، لکن روندها در ارتباط با فضای مجازی تا حد زیادی همچون گذشته به‌طور غیر قابل‌قبولی دنبال می‌شود. انتظار همه دلسوزان انقلاب اسلامی این است که مسیر گذشته آسیب‌شناسی و اشتباهات جبران شود.

حفظ نظامات و ساختارهایی که در نبود فضای مجازی و برای ماموریت‌های متفاوتی نسبت به نیازهای امروز شکل گرفته‌اند خطای آشکاری است. در فرآیند تحقق اهداف اسلامی، نظام‌سازی مرحله بعد از انقلاب اسلامی بود که در قالب همه پرسی نظام جمهوری اسلامی و سپس قانون اساسی محقق شد. در پس گزاره «اهمیت داشتن فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی» واقعیت‌های بسیاری نهفته است که تا کنون به‌درستی درک نشده است. عبور از وضع نامطلوب موجود در فضای مجازی نیازمند تغییراتی به بزرگی و اهمیت این فضاست. اراده­ای ملی برای چنین تحول بزرگی در تراز آنچه در تصویب قانون اساسی رخ داد لازم است. جبران عقب ماندگی ناشی از ترک فعل­ها و سوء مدیریت‌ها راهی جز نوسازی و متناسب سازی نظامات تقنینی و اجرایی کشور و به کارگیری شیوه­های نو در ساختارها و فرایندها ندارد. پر واضح است که هرگونه انفعال یا سیاست­گذاری و برنامه‌ریزی اشتباه برای این فضا در واقع برنامه‌ریزی برای شکست خواهد بود.

28اکتبر/23

ضرورت نوسازی نظام دانشگاهی – دکتر محمدصادق کوشکی

نظام دانشگاهی در ایران محصول عصر رضاخان است. در دوران رضاخان روشنفکرانی که حکومت او را اداره می‌کردند و به‌شدت شیفته‌ غرب بودند، با این هدف که جامعه ایران به یک جامعه اروپایی و غربی تبدیل شود، تلاش کردند در همه‌ عرصه‌ها از اروپایی‌ها تقلید کنند. اما این تقلید، تقلیدی سطحی و ناشیانه بود. به همین خاطر وقتی هم که قرار شد نظام دانشگاهی در ایران شکل بگیرد، بر اساس تقلید ناقص و سطحی از کشورهای اروپایی مکانی به نام دانشگاه در ایران تأسیس شد.

دانشگاه در تمدن غرب مکانی بود برای تولید علم از طریق آزمایشگاه و تفکر در همه عرصه‌های علوم تجربی، علوم انسانی و…. اما چون در ایران قرار شد نظام دانشگاهی به تقلید از اروپا ساخته شود، عملاً هر کتاب و مقاله و نوشته‌ای که اروپائی‌ها نوشتند، ترجمه و در دانشگاه‌های ایرانی تدریس شد. غربی‌ها برای حل مشکلات جامعه و پیشبرد امورشان از طریق تولید علم و خلاقیت علمی نظریه‌ها و فرمول‌هائی را ایجاد می‌کنند و به این نظریات و فرمول‌ها علم می‌گویند که در واقع پاسخی به سئوالات جامعه‌شان است؛ اما در ایران این متون و مباحث ترجمه شدند و می‌شوند. یعنی دانشگاه‌های ما از ابتدا بنگاه بزرگ ترجمه‌ آثار علمی غربی و انتشار آنها بودند. اساتید به اروپا می‌رفتند و در آنجا تحصیل می‌کردند و در کلاس‌ها هر آنچه را که می‌شنیدند، یادداشت و کتاب‌ها و مقالات اساتیدشان را کپی می‌کردند و به ایران می‌آوردند و همان‌ها را در دانشگاه‌ها تدریس می‌کردند.

به همین خاطر اولین اشکال بزرگ نظام دانشگاهی در ایران این بود و هست که دانشگاه‌های ما مقلد متون علمی هستند و مولد علم نیستند. هنوز دانشگاه‌های ما ترجمه می‌کنند. اساتید هر چند سال یک بار به‌عنوان فرصت مطالعاتی به اروپا و آمریکا و کانادا می‌روند. در آنجا مباحث تازه‌ای را فرا می‌گیرند و همان‌ها را که کپی‌برداری کرده‌اند در ایران و در کلاس‌های خود تدریس می‌کنند. به همین خاطر دانشگاه در تمدن غرب موتور محرک جامعه به سمت اهداف و پیش‌برنده‌ جامعه و پاسخگوی سئوالات صنعت و کشاورزی و سئوالات حکمرانی، درمانی و سئوالات جامعه‌شناختی هستند؛ اما در جامعه ما از ابتدا تا امروز دانشگاه محلی برای تربیت جوانانی که محفوظاتی را حفظ کرده‌اند و کاغذی به نام مدرک در دستشان است و غالباً تولید علم، نظریه، فرهنگ، فکر و فرمول اتفاق نمی‌افتد و این یکی از آسیب‌های بزرگ نظام دانشگاهی ماست. به همین خاطر بسیاری از فارغ‌التحصیلانش، مقلد و مترجم و جوانان بدون توانمندی برای حل مسائل و بیکاره هستند.

مشکل دیگر نظام دانشگاهی در ایران از گذشته تا به امروز این بوده که اکثر اساتید بر اساس فضای حاکم بر دانشگاه، غرب را تولیدکننده علم و خودشان را مصرف‌کننده و منحصراً مترجم علم می‌دانند، به همین خاطر شیفته غرب هستند و غرب را مرکز جهان و پیشرفته‌ترین و بهترین مکان جهان می‌دانند و خودمان را لایق برتری نمی‌دانند. اکثر اساتید به این نتیجه رسیده‌اند که غرب لوکوموتیو و پیشران قطار بشریت است و ما باید یکی از واگن‌های این قطار باشیم؛ بدین معنا که باید دقیقاً پا جای غربی‌ها بگذاریم و در مسیری که آنها حرکت می‌کنند حرکت کنیم. اگر بخواهیم از قطار توسعه و تمدن غرب عقب نمانیم، باید خودمان را به آن متصل کنیم. این غرب‌گرایی و غرب‌زدگی که بیشتر در فضای دانشگاهی حاکم است، به اساتید منتقل می‌شود. قبل از انقلاب که این گونه بود و متاسفانه بعد از انقلاب هم چنین است. نتیجه این می‌شود که بخش قابل توجهی از اساتید، خواسته و ناخواسته، آشکار یا پنهان غرب‌محورند و حرکت در مسیر غربی‌ها را قبول دارند. بسیاری از اساتیدی که بعد از پیروزی انقلاب جذب دانشگاه‌ها شدند و حتی اهل نماز و حلال و حرام فردی هم هستند، این باور را دارند و این مسیر را طی می‌کنند. به همین خاطر سبک زندگی مورد نظر آنها سبک زندگی غربی است و اگر هم اهل اسلام و دیانت‌اند، اسلام و دیانت را در حد و اندازه فردی قبول دارند و همان گونه که در اروپا دین سکولار وجود دارد، بسیاری از اساتید ما شاید در مسائل فردی دیندار باشند؛ اما بی آنکه خود متوجه بشوند و یا حتی بخواهند، دینشان سکولار شده است.

غرب‌زدگی و شیفتگی به غرب و غرب محوری و لزوم حرکت در ریلی که غربی‌ها تأسیس کردند و پا جای پای غربی‌ها گذاشتن و پیروی کامل از سبک زندگی  آنان به یک باور غالب در بین بسیاری از اساتید دانشگاه تبدیل شده است.  این اساتید، حتی آنهائی که علوم ریاضی و تجربی و مباحث فنی و صنعتی را آموزش می‌دهند، بدون اینکه خود بخواهند در بسیاری از مواقع سبک زندگی غربی را سبک برتر و انسان و تمدن غربی را تمدن برتر و جامعه غرب را جامعه بهتر و برتر می‌دانند و بر لزوم تبعیت از سبک زندگی غربی تأکید می‌کنند.

یکی از دلایلی که بعد از پیروزی انقلاب ساختار دانشگاه در بسیاری از مواقع  مخالف جریان انقلاب اسلامی حرکت کرده و دانشجویان و بعضاً برخی از اساتید، در آشوب‌ها و اعتراضات جهت‌گیری‌هایی را داشته‌اند که در مسیر خاص دشمن بوده – مثل اتفاقاتی که در سال‌های ۷۸ و ۸۸ و۱۴۰۱ شاهد بودیم-   و همراهی آنان با مسیر مورد نظر غرب در مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران و تلاش برای براندازی و نپذیرفتن هنجارها و ارزش‌های دینی جامعه و انقلاب اسلامی ناشی از غرب‌زدگی، غرب‌محوری و غرب‌شیفتگی تنیده شده در تار و پود نظام دانشگاهی است.

مشکل دیگر نظام دانشگاهی، بی ارتباط بودن و بریده بودن نظام دانشگاهی از جامعه و نظام مسائل کشور ماست. دانشگاه در تمدن غرب پاسخگوی سئوالات و نیازمندی‌های جامعه و به همین خاطر مولد علم‌ است. دانشگاه‌های ما چون مترجم متون علمی غربی و اساتید ما صرفاً راوی‌ علوم غربی هستند، در عمل نیازی نمی‌بینند که با جامعه ایرانی، مسائل و مشکلات، ویژگی‌ها، توانمندی‌ها و داشته‌ها و نداشته‌های آن ارتباط داشته باشند و  نتیجه عملی آن این می‌شود که در بسیاری از مناطق کشور دانشگاه‌ وجود دارد، بودجه‌های کلانی تأمین و هزینه و اساتیدی استخدام می‌شوند، اما دانشگاه عملاً تأثیری در کشاورزی، صنعت، مسائل زیستی و اجتماعی آن منطقه ندارد و یا حتی متأسفانه تأثیر منفی دارد.  یعنی هزاران ساعت عمر جوانان و اساتید تلف می‌شود و میلیاردها تومان بودجه صرف می‌شود؛ اما آن دانشگاه حتی قدرت اصلاح و بهبود وضعیت زندگی و معیشت مردم همان منطقه را هم ندارد.

این بریدگی از جامعه امری طبیعی است، چون استاد نیاز ندارد به جامعه‌ خود رجوع کند. به او یاد داده‌اند که کتب غربی را بخواند؛ در یک فرصت مطالعاتی به اروپا، کانادا، آمریکا و استرالیا برود و از آنجا متون درسی را بردارد و بیاورد و ترجمه کند و درس بدهد. چنین استادی می‌تواند ارتقا پیدا کند و به تعداد آثار ترجمه‌ای یا تألیفی خود امتیاز بگیرد و حقوق و جایگاه و درجه‌اش افزایش پیدا ‌کند. به او ارز داده می‌شود که به اروپا برود و معلومات جدید را یاد بگیرد و همان‌ها را منتقل کند. این آدم چه نیازی دارد که به جامعه‌ خود مراجعه کند؟

دانشگاه غربی پژوهشگران و فارغ‌التحصیلان و اساتیدی را تربیت می‌کند که به جامعه خود مراجعه می‌کنند؛ مشکلات جامعه‌شان را می‌بینند و برای حل مشکلات و رفع نیازهای آن،  گزاره‌های علمی‌ای را تولید می‌کنند که موجب حل آن مشکلات و پاسخگوئی به آن نیازها می‌شود. اما استاد و پژوهشگر ایرانی پاسخ‌هایی را که استاد غربی برای رفع نیازهای جامعه‌ خود تولید کرده، کپی می‌کند و می‌آورد و همان‌ها را آموزش می‌دهد؛ غافل از اینکه فاصله بسیاری از نیازهای جامعه، امکانات و مشکلات ما با آنها از زمین تا آسمان است و ابداً به هم ربطی ندارند.

هر چند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای بازسازی و نوسازی نظام دانشگاهی در قالب انقلاب فرهنگی تلاش‌هایی صورت گرفتند، اما متأسفانه این تلاش‌ها کافی نبودند. آسیب‌شناسی از وضعیت دانشگاه‌ها هم آسیب‌شناسی دقیق و عمیقی نبود. به همین خاطر تلاش‌های ستاد انقلاب فرهنگی و بعدها شورای‌عالی انقلاب فرهنگی تأثیرات محدودی به جا گذاشتند و اشکالات اساسی نظام دانشگاهی را برطرف نکرد. هر چند ساختار دانشگاه‌ها قبل و بعد از پیروزی انقلاب در عرصه‌هایی مثل پزشکی یا مهندسی تأثیرات غیرقابل انکاری داشتند، اما تأثیری را که نظام دانشگاهی غرب به‌عنوان موتور متحرک تمدن آن داشت، به‌هیچ عنوان نظام دانشگاهی در کشور ما، نه در گذشته و نه در حال نداشته و این ناشی از آسیب‌هایی است بود که  اشاره شد.

جالب اینجاست که حضرت امام از قبل از پیروزی انقلاب تا سال‌های بعد از پیروزی انقلاب و شاید تا آخرین لحظات عمرشان، با درایت خاصی مشکلات اساسی نظام دانشگاهی را رصد کرده بودند و بارها برای حل این مشکلات راهکار ارائه دادند. شاید یکی از مباحثی که در طول سال‌های قبل و بعد از پیروزی انقلاب به فراوانی در پیام‌های حضرت امام دیده می‌شود، پاک‌سازی دانشگاه‌ها از نظام و تفکر غرب‌زدگی و تلاش جدی ایشان برای تبیین این نکته که دانشگاه باید مکانی برای تولید علم و حل مسائل نظام و مردم است.

دانشگاه باید جایی باشد برای پاسخ‌گویی به سئوالات و مشکلات جامعه ایرانی. دانشگاهها باید به ‌جای نگاه به غرب، نگاه به خود داشته باشند و توانایی‌ها و امکاناتی را که خدا به آنها داده بشناسند؛ با جامعه‌ مرتبط باشند تا بتوانند به‌ جای فارغ‌التحصیلان بیکار، انسان‌های گره‌گشا و مفید به جامعه تحویل بدهند.

اما به‌رغم تأکیدات جدی‌ حضرت امام و راه‌ حل‌های دقیقی که برای نوسازی دانشگاه‌ها و تبدیل دانشگاه‌های مترجم و مقلد و بی‌خاصیت و کم‌خاصیت به دانشگاه‌های مؤثر، مفید و پیشران ارائه دادند،  راهکارها و توصیه‌های ایشان جدی گرفته نشدند. بعد از امام نگرش دقیق ایشان توسط رهبری انقلاب ادامه پیدا کرد و ایشان به‌طور جدی در دیدارها، پیام‌ها و جلسات وقتشان را به  دانشگاهیان، دانشجوها و اساتید اختصاص دادند و تلاش کردند که تولید علم، نظریه‌پردازی، تولید فکر و فرهنگ و اندیشه در دانشگاه‌ها جدی گرفته شود و دانشگاه‌ها به سمت نوسازی و به‌سازی حرکت کنند، اما از آنجا که دانشگاه‌ها عملاً در دست دولت‌ها بودند و دولت‌ها رویکرد سیاسی‌  به دانشگاه‌ها داشتند و آن را پایگاه رأی خودشان می‌دیدند و بعضی از دولت‌ها هم گرایشات رسمی غرب‌گرایانه داشتند، طبیعتاً شاهد اصلاح بنیادین و نوسازی نظام دانشگاهی در کشور نبودیم. به همین علت هم امروز شاهد نظام دانشگاهی مطلوب در کشور نیستیم. این مشکل فقط ناشی از اساتید و متون هم نیست. مهم‌تر از  اساتید و متون که نیازمند نوسازی و به‌سازی هستند، روش‌ها و نگرش‌های دانشگاهی باید به‌طور جدی بازسازی و بر نیازهای جمهوری اسلامی و نظام و انقلاب منطبق شوند. این امر مهم تا امروز رخ نداده و نخبگان دانشگاهی‌ مؤمن و متعهد و حوزویان و اندیشمندان باید برای حل این مسئله به‌طور جدی تلاش کنند.

چه باید کرد؟

راهکار جدی برای نوسازی نظام دانشگاهی در کشور حذف نگرش و بینش غرب‌محوری است. نگرش غرب‌محور جز القای ناامیدی و محوریت غرب و اصرار بر حرکت در مسیر غرب و تولید انسان‌های افسرده، دل‌مرده، ناامید و غرب‌گرا محصولی برای کشور ما نداشته است.

برای تربیت یک دانشجوی لیسانس در دانشگاه‌های دولتی کشور ما بین چهارصد تا ششصد میلیون تومان هزینه می‌شود. ما سالانه جمعیتی بین پنجاه تا شصت هزار نفر، فقط در ساختار دولتی دانشجو می‌پذیریم. بیش از این تعداد در دانشگاه‌های آزاد و غیرانتفاعی و امثالهم پذیرش داریم. آیا خروجی این بودجه وحشتناک و سنگینی که به نظام دانشگاهی اختصاص پیدا می‌کند، چیزی جز تربیت فارغ‌التحصیلان بیکار و مدرک‌گرا بوده است؟

برای حل این مشکل، اولین و جدی‌ترین گام پاک‌سازی دانشگاه‌ها از تفکر غرب‌گرایی و غرب‌محوری و ترویج اندیشه توکل به خدا، اتکا به خود، تولید علم و تحقق شعار«ما می‌توانیم» و به تعبیر حضرت امام باور به این نکته است که انسان ایرانی چیزی از انسان غربی کم ندارد و دانشجو و استاد ایرانی اگر به خدا و خودش ایمان داشته باشند و توانایی‌های خود را بشناسد، می‌تواند به‌ خوبی دانشجو و استاد غربی و حتی بهتر از آنها علم تولید کند.  تأکیدات فراوان رهبری نظام و حضرت امام بر تولید علم، نظریه‌پردازی و تولید فکر و فرهنگ و اندیشه به دلیل قصور در همین نوسازی و بازسازی است. دانشگاه‌ها باید نگرش خود را به علم تغییر بدهند و آنچه را که در غرب تولید می‌شود مساوی علم ندانند، بلکه علم را مساوی نتایج و راهکارها و پاسخ‌هایی بدانند که دانشجویان و اساتید در ایران برای حل مشکلات کشور و بهتر شدن زندگی مردم پیدا کرده‌اند.

گام دیگر برای نوسازی نظام دانشگاهی در جمهوری اسلامی، کنار گذاردن  اساتید مروج اندیشه‌های غرب‌گرایانه است. رهبر انقلاب در سخنان ۲۹ خرداد سال ۱۳۹۵ به این مهم اشاره کردند و این افراد را نامطمئن توصیف کردند. مادامی که اساتید نامطمئن و به تعبیر حضرت امام غرب‌زده هستند، فکرشان غربی و شرقی است، در دانشگاه‌های ما حضور داشته باشند، نتیجه چیزی جز تربیت دانشجوهای ناامید، خودکم‌بین و غرب‌محور نخواهد بود.

این نوسازی و پاک‌سازی نیاز به یک همت جدی و عالی و البته یک روند تدریجی دارد. ساختار گزینش دانشگاه‌ها به‌شدت فرسوده، قدیمی و ناکارآمد است و باید به سمتی برود که ما به‌تدریج و گام به گام شاهد حضور اساتیدی باشیم که به ‌جای غرب‌محوری، خوداتکایی و خدااتکایی را باور دارند و عملاً برای حل مشکلات کشور، مردم و نظام راه حل ارائه می‌دهند و علم تولید می‌کنند.

مادامی که محور آموزش دانشگاه‌ها ترجمه باشد و ارتقای اساتید بر مبنای تولید مقالات و مطالب و کتاب‌های غربی  صورت بگیرد و فرصت‌های مطالعاتی به اساتید داده شود که به غرب بروند و از آنجا علم بیاورند، متأسفانه همچنان گرفتار مشکل غرب‌محوری در دانشگاه‌ها خواهیم بود و دانشگاه‌های ما تغییر نخواهند کرد و  مولد علم نخواهند شد.

همزمان با تغییر ساختار گزینش در دانشگاه‌ها باید ساختار ارزیابی آنان نیز جداً و عمیقاً تغییر کند. اگر استادی نمی‌تواند دانشجوی مفید، کارآمد و گره‌گشا تربیت و روح خودباوری و اعتماد به نفس و تکیه به خدا و خود را در بین دانشجویان ترویج کند، نباید از بیت‌المال ارتزاق کند و کرسی استادی داشته و مربی جوانان و آینده‌سازان کشور باشد. اما متأسفانه این راه حل تا کنون توسط شورای‌عالی انقلاب فرهنگی بررسی نشده و این شورا به‌نوعی خودش دچار همان آسیب غرب‌هراسی، خودکم‌بینی، مرعوبیت و نگاه غرب‌محور است. مادامی که این نگاه‌ها وجود داشته باشند، ما شاهد نوسازی ساختار دانشگاه‌ نخواهیم بود.

در نظام فعلی دانشگاهی، دانشگاه‌‌های دولتی با بودجه دولتی اداره می‌شوند. در مواردی هم شهریه‌ای از دانشجویان شبانه و امثالهم گرفته می‌شود. مادامی که بودجه‌ دانشگاه‌ها توسط دولت تأمین می‌شود، دانشگا‌ه‌ها نیازی نمی‌بینند که از طریق تولید علم، به نیازهای جامعه پاسخ بدهند و از طریق تولید به درآمد برسند و نیازهای مالی خود را مرتفع کنند. این یک اشکال ساختاری بزرگ است. وقتی دانشگاه متکی به بودجه دولت باشد، کاری به محیط پیرامونی خود ندارد و دلیلی نمی‌بیند که حلال مسئله و کمک‌کار صنعت و کشاورزی و درمان و بهبود وضعیت تربیت جامعه باشد. دانشگاه‌ها وقتی نگران جامعه و فرهنگ و صنعت و کشاورزی و دینداری جامعه می‌شوند که منبع ارتزاقشان جامعه باشد، نه گرفتن شهریه از دانشجویان. مادامی که بودجه نفت و درآمد دولت به دانشگاه‌ها اختصاص پیدا کند و دانشگاه‌ها با استفاده از بودجه دولت در مسیری که خودشان می‌خواهند حرکت کنند، عملاً نیازی به جامعه ندارند و برای آنها مهم نخواهد بود که وضعیت کشاورزی، صنعت، فرهنگ، تربیت و معنویت کشور چه خواهد بود.

اتکای دانشگاه‌ها به بودجه دولتی باید به‌تدریج کم شود و به حداقل برسد و دانشگاه‌ها باید به مسائلی که حل می‌کنند، متکی باشند؛ به‌واسطه مفید بودنشان بودجه و اعتبارات لازم را از جامعه، صنعت، کشاورزی و نظام تربیت به دست بیاورند و کمک‌هزینه‌های دولتی، بخش اصلی بودجه‌های ساختار دانشگاهی را تشکیل ندهد. در چنین حالتی اگر رشته‌هایی از دانشگاه‌ها یا اساتیدی یا معلوماتی مفید  نبودند، خود به خود حذف خواهند شد؛ زیرا برای معلومات غیرمفید بودجه‌ای اختصاص پیدا نخواهد کرد و جامعه نیازی به آن معلومات غیرمفید نخواهد داشت.

ما سالانه ده‌ها هزار فارغ‌التحصیل تربیت می‌کنیم که اصلاً جامعه به تخصص آنها ـ به فرض اینکه تخصصی داشته باشند ـ نیازی ندارد و اساساً آنها را قبول هم ندارد و به درد جامعه هم نمی‌خورند. الان این مشکل وجود دارد، چون دانشگاه بودجه‌اش را از دولت دریافت می‌کند. حال اگر بخش اعظم بودجه دانشگاه از جامعه و به‌واسطه پاسخ‌گویی به نیازهای جامعه تأمین بشود؛ یعنی صنعتگر به دانشگاه مراجعه  و مسئله‌اش را ارائه کند و دانشگاه آن مسئله را حل کند و هزینه‌اش را از صنعتگر بگیرد، تولید‌کننده، کشاورز و همه عرصه‌های دیگر به دانشگاه مراجعه و مسائلشان را مطرح می‌کنند و دانشگاه پاسخ آنها را می‌دهد و نیازهای جامعه را برطرف و بابت آن از بخش‌های مختلف دستمزد دریافت می‌کند. آن وقت رشته‌های غیرمفید، غیرمؤثر و زینتی حذف خواهند شد و تنها عرصه‌هایی باقی خواهند ماند که قدرت پاسخ‌گویی به نیازهای جامعه را دارند.

نوسازی نظام دانشگاهی یک انتخاب نیست، بلکه یک ضرورت و تنها گزینه برای حل مشکلات کشور و پیشبرد جامعه اسلامی و ایرانی ماست. هر قدر در این مسیر تعلل کنیم، رسیدن به جامعه آرمانی، حاکمیت و تمدن‌سازی مطلوب به تعویق خواهد افتاد. متأسفانه تا کنون در این مهم تأخیر شده است. علت هم این است که دولت‌های ما یا تمایلی به اصلاح نظام دانشگاه و یا جرئت این کار نداشته‌اند.

برای رسیدن به یک دانشگاه مطلوب، مولد و مؤثر و برای نوسازی و بهسازی دانشگاه‌ها و رهایی نظام دانشگاهی از وضعیت نامطلوب فعلی، از وضعیت مصرف‌کنندگی، غیرمولد بودن، بی‌ارتباط بودن با جامعه و غر‌ب‌زدگی و متأسفانه بازی کردن در زمین دشمن که ویژگی‌ بخش زیادی از نظام دانشگاهی فعلی ماست، نیازمند یک عزم جدی در دولت و شورای انقلاب فرهنگی و البته نخبگان متعهد دانشگاهی و حوزوی هستیم.

ان‌شاءالله با ابراز این جرئت و شجاعت از سوی دولت و شورای‌عالی انقلاب فرهنگی شاهد اصلاح و نوسازی و بازسازی تدریجی، اما مستمر نظام دانشگاهی‌مان باشیم تا دانشگاه‌های ما به ‌جای تربیت فارغ‌التحصیلان بیکار، ناامید و غر‌بزده، محل تربیت انسان‌های مولد، امیدوار، متعهد و مؤمن باشند.

28اکتبر/23

شیعه‌زدایی خاندان علی‌اف برای تامین منافع غرب و رژیم صهیونیستی – دکتر شیوا علیزاده

اشاره

در پی حادثه‌ حمله به سفارت باکو در تهران در ۷ بهمن ۱۴۰۱ تا ماه پایانی بهار ۱۴۰۲ بیش از هزار و صد تن از شیعیان باورمند در جمهوری آذربایجان با اتهامات ساختگی، بازداشت و روانه‌ زندان شدند و تحت شکنجه قرار گرفتند. این روند برخورد با آنها که به هویت کهن‌ سابقه خود پایبند و متعهدند از مدت‌ها قبل آغاز شده است. خاندان علی‌اف و حامیان و متحدانشان، در حال تحمیل خوانشی از هویت و منافع ملی به مردم جمهوری آذربایجان هستند که با تاریخ و فرهنگ اصیل اهالی این کشور سازگاری ندارد. شیعه‌زدایی که با جدیت و شدتی بی‌رحمانه در این کشور دنبال می‌شود، تأمین‌کننده منافع اسرائیل، انگلیس، آمریکا و عمال منطقه‌ای آنها و علیه منافع شهروندان جمهوری آذربایجان و کشورهای منطقه است.

 

تثبیت قدرت خاندان علی‌اف و سرکوب بیشتر تشیّع

در همان ایام که حاج علی‌اکرام واپسین ایام عمرش را سپری می‌کرد، فاز دیگری از سیاست‌های اسلام‌ستیزانه‌ دولت علی‌اف اجرا می‌شد. در ۱۳۸۸ اخباری دال بر صدور حکم قضایی برای تخریب مسجد حضرت زهرا(س) در باکو منتشر شد. رویدادی که اعتراض شماری از متدینین جمهوری آذربایجان با محوریت حزب اسلامی جمهوری آذربایجان به ریاست دکتر محسن صمداف را در پی داشت. تخریب مسجد حضرت زهرا(س) در پی صدور نامه و اعتراض دو تن از مراجع تقلید، آیات عظام مکارم شیرازی و صافی گلپایگانی و اعتراضات جمعی از دینداران جمهوری آذربایجان با محوریت حزب اسلامی، در اواخر اردیبهشت ۱۳۸۹ به‌ظاهر با احاله‌ تصمیم‌گیری به الله‌ شکور پاشازاده از سوی الهام علی‌اف متوقف شد.(۱)

در ادامه در آذر ۱۳۸۹ وزارت آموزش جمهوری آذربایجان با صدور آیین‌نامه‌ای لازم‌الاجرا دانش‌آموزان مدارس دولتی را به استفاده از لباس متحدالشکل مکلف کرد که به معنای کشف حجاب غیررسمی و اجباری دانش‌آموزان محجبه بود. ایام مذکور که مصادف با دهه اول محرم بود، به وقوع اعتراضاتی از سوی دینداران در ماسالی و نارداران منتهی شد. در ادامه‌ زنجیره اعتراضات، در ۱۲ دی ۱۳۸۹، محسن صمداف در جلسه شورای مرکزی حزب اسلامی جمهوری آذربایجان با اشاره به مسائلی از قبیل فساد ساختاری، پایمال شدن حقوق انسانی، بلاتکلیفی مناقشه قرا‌باغ، فشار بر اسلام‌گرایان و ممنوعیت حجاب، به انتقاد شدید از حکومت جمهوری آذربایجان پرداخت. در پی این سخنرانی، وی در ۱۷ دی ۱۳۸۹ دستگیر و در دادگاه جرایم سنگین باکو به ۱۲ سال حبس محکوم شد.(۲) در کنار رهبر حزب اسلامی جمهوری آذربایجان، معاون این حزب، حاج واقف عبدالله‌اف(۳) و چهره‌های شاخص دیگری از فعالان اسلام سیاسی ملهم از انقلاب اسلامی در این کشور، نظیر آبگل سلیمانوف نیز دستگیر و با اتهامات واهی به حبس‌های طویل‌المدت محکوم شدند.(۴)

برخورد با این فعالان مذهبی به موازات اقداماتی نظیر ساخت ‌و ساز مجتمع‌های تفریحی هنجارشکن در جوار مکان‌ها و کانون‌های مذهبی از جمله نارداران و یا برگزاری فستیوال‌های بدنام صورت می‌گرفت. باکو در خرداد ۱۳۹۱ میزبان مسابقات یوروویژن بود. رویدادی که به‌دلیل مراسم موسوم به دفاع از حقوق همجنس‌گرایان که هر ساله همزمان با افتتاح آن برگزار می‌شود، نه تنها خشم مردم مسلمان این کشور، بلکه اعتراض جمهوری اسلامی ایران را نیز به دنبال داشت. رژه‌ای که برگزاری آن در نتیجه‌ اعتراضات لغو شد، ولی دولت باکو کوشید انتقام عدم برگزاری آن‌ را با تشدید آزار و اذیت مؤمنان معترض بگیرد.

در ادامه‌ فعالیت‌های دین‌ستیزانه‌ دولت باکو، حمله‌ پلیس و نیروهای امنیتی به نارداران در پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴ (۲۶ نوامبر ۲۰۱۵) حین برگزاری مراسم عزاداری ایام اربعین به وقوع پیوست که به شهادت شماری از متدینین و دستگیری تنی چند از فعالان شیعی شاخص از جمله حجت‌الاسلام طالع باقرزاده، رهبر اتحاد مسلمانان جمهوری آذربایجان منجر و ایشان محکوم به بیست سال زندان شد.

شدت عمل و قساوت نیروهای امنیتی باکو در حمله به نارداران و اقدامات بعدی آنها برای تغییر ماهیت این کانون اصیل شیعی، حاکی از اجرای طرحی صهیونیستی در جهت تصرف و تخریب شهرک موسوم به دژ شیعه در جمهوری آذربایجان بود. نکته شایان توجه این است که سه ماه قبل از این اقدام، در سفر آیت‌الله‌ العظمی نوری همدانی به جمهوری آذربایجان، استقبال مردم متدین نارداران از ایشان، شکوه و معنویتی خاص را جلوه‌گر ساخته بود که نشانه‌ای از شکست طراحی‌ها و اقدامات شرورانه در جهت تضعیف و ریشه‌کنی تشیع اصیل در این کشور بود.

در فضای عملیات روانی علیه متدینین شیعه و جمهوری اسلامی ایران، رسانه‌های جمهوری آذربایجان بوسیدن دست آیت‌الله‌ العظمی نوری همدانی توسط تنی چند از مؤمنین در خلال سفر ایشان به این کشور را به‌ منزله سند وابستگی این افراد به جمهوری اسلامی ایران دانستند(۵) و حتی این افترا در دادگاه‌های شماری از محبوسین تهاجم به نارداران نیز در جهت اثبات مجرمیت آنها مورد استناد قرار گرفت.

با شدت گرفتن بحران در سوریه و عراق و بر سر زبان‌ افتادن نام نیروهای جبهه‌ مقاومت که در برابر تروریست‌های تکفیری به جانفشانی مشغول بودند، در کنار نام حزب‌الله و فاطمیون و زینبیون، نام حسینیون(۶) نیز مطرح شد. دولت باکو نسبت به این رزمندگان خصومت ویژه‌ای دارد و افرادی از حسینیون که به جمهوری آذربایجان بازگشته‌اند مورد تعقیب قرار گرفته و با برخوردهای قضایی شدید مواجه شده‌اند. دولت علی‌اف تکاپوهای زیادی برای وادار ساختن دیگر دولت‌ها برای دستگیری و استرداد اعضای این جنبش صورت داده است. از چهره‌های شاخص حسینیون می‌توان به حجت‌الاسلام توحید ابراهیم‌ بیگلی و شیخ اورخان محمداف اشاره کرد. در ۷ دی ۱۴۰۱، روسیه طالع یوسف‌اف معروف به حاج تقی از اعضای شاخص تیپ حسینیون را به باکو مسترد کرد.

در شرایطی ‌که جمهوری اسلامی ایران در جنگ ۲۰۲۰ قره‌باغ هم در مواضع اعلامی و هم در اقدامات عملی از آزادسازی اراضی جمهوری آذربایجان و اعاده‌ تمامیت ارضی این کشور حمایت کرد، اما در ایام پس از پیروزی این کشور، شاهد تشدید بی‌سابقه‌ تعقیب‌ها و برخوردهای قضایی با فعالان شیعی این کشور به بهانه‌های واهی بوده‌ایم. بازداشت موقت حاج ایلقار ابراهیم‌اوغلو، رئیس مرکز دفاع از آزادی دین و دستگیری اهلیمان رستم‌اف، واعظ و امام جماعت مسجد حاجی جواد و دستگیری سردار بابایف، جلال شفیع‌اف، قادر محمدوف و تمکین جعفروف، همه از اعضای اتحادیه روحانیون، سازمانی که نماینده علمای شیعه و شخصیت‌های مذهبی در جمهوری آذربایجان است،(۷) نشان از شدت یافتن روندی بود که قرار داشتن رژیم صهیونیستی در پشت پرده‌ آن امری مسجل به شمار می‌رفت.

در ادامه، دستگیری‌ها ابعاد گسترده‌تری هم پیدا کردند که برای نمونه می‌توان به بازداشت الوین مروت‌اوغلو مرادوف شاعر و مداح اهل بیت«ع» اشاره کرد. اتهام تمام این افراد ارتباط با ایران بود. روندی که پس از حادثه‌ حمله به سفارت باکو در تهران در ۷ بهمن ۱۴۰۱ به‌‌شدت افزایش یافت و شمار زیادی از متدینین شیعه به بهانه‌های واهی و اتهامات ساختگی وابستگی به جمهوری اسلامی ایران مورد آزار و تعقیب قرار گرفته‌اند.

اکنون کار به تغییر گسترده‌ امامان جماعت مساجد مختلف این کشور که منصوب ‌شده توسط اداره مسلمانان و نهادهای دولتی مرتبط بوده‌اند کشیده شده است که می‌توان آن ‌را یک تصفیه‌ همه‌شمول عنوان کرد. در شرایطی که سال‌هاست دولت باکو تحصیل اتباع این کشور در حوزه‌های علمیه‌ ایران را یک مؤلفه منفی به‌شمار آورده و بسیاری از روحانیونی که از ایران به جمهوری آذربایجان بازگشته‌اند با محدودیت‌های سخت مواجه بوده و فرصت فعالیت در امور دینی را نیافته‌اند،(۸) اکنون شاهد تصفیه‌ ائمه جماعات مساجد گوناگون هستیم که شدت شیعه‌زدایی در این کشور را نشان می‌دهد. این اقدامات توسط کمیته دولتی امور دینی جمهوری آذربایجان برنامه‌ریزی و با همکاری اداره مسلمانان قفقاز اجرا می‌شوند.

 

میدان دادن به فرقه‌های نوظهور

در دهه‌ نود میلادی وظیفه پیشبرد سیاست‌های دولتی در امور دینی بر عهده اداره روحانی مسلمانان قفقاز با مدیریت الله‌شکور پاشازاده، یکی از معتمدین خاندان علی‌اف و روحانی تربیت‌ شده در دوره شوروی و دارای ارتباطات قوی در مجامع مذهبی کشورهای همسو و همچنین کشورهای اسلامی بود که موظف به جلوگیری از اشاعه‌ پیام انقلاب اسلامی و همچنین ترویج نوعی اسلام با ویژگی‌های مورد تأیید دولت باکو در چارچوب فرآیند دولت ـ ملت‌سازی در این کشور بود. اما حیدر علی‌اف با تأسیس کمیته دولتی امور تشکل‌های دینی جمهوری آذربایجان(۹) زیرمجموعه قوه‌ مجریه در سال ۲۰۰۱ میلادی ریل‌گذاری در جهت تضعیف تشکیلات تحت مدیریت پاشازاده را انجام داد و هرچند قدرت و نفوذ پاشازاده در سطحی بود که الهام علی‌اف در سال ۲۰۰۶ در اختلافات بین پاشازاده و رئیس کمیته مذکور، رافق علی‌ا‌ف، طرف شیخ‌الاسلام را بگیرد و رافق را برکنار کند، اما در واقع دستور کار این کمیته موضوع مد نظر دولت باکو و طراحان پشت پرده بود که در زمین منافع غرب و رژیم صهیونیستی بازی می‌کردند.

کمیته امور دینی در اصل کمیته‌ای ضدشیعی است که دو لبه‌ قیچی آن عبارتند از ایجاد محدودیت و ممانعت برای فعالیت‌های شیعیان اصیل و از طرف دیگر میدان دادن و حمایت از هر مسلک و فرقه‌ دیگری، از سلفی‌ها و کلیمی‌ها و هندوها گرفته تا بهایی‌ها و شاهدان یهوه و انواع عرفان‌های کاذب نوظهور. تا پایان سال ۲۰۲۰ در جمهوری آذربایجان ۹۷۱ اجتماع مذهبی به‌طور رسمی ثبت شده‌اند که ۳۷ تای آنها غیرمسلمان هستند: ۲۶ تشکل مسیحی، هشت تشکل یهودی، دو تشکل بهایی و انجمن بین‌المللی آگاهی کریشنا.

در شرایطی ‌که در همه سال‌های سپری‌ شده از استقلال این کشور سال به سال محدودیت‌های بیشتری در قبال دینداران شیعه اعمال شده،(۱۰) در پوشش سیاست چند فرهنگ‌گرایی، زمینه‌ مناسبی برای تبلیغ هر آیین و مسلک انحرافی و کاذبی در جهت تضعیف تشیع مهیا گردیده است. در زمینه‌ معرفی جمهوری آذربایجان به‌عنوان نماد چند فرهنگ‌گرایی (کثرت‌گرایی فرهنگی) و به‌ اصطلاح مدارای مذهبی، از ظرفیت‌های سازمان‌های صهیونیستی و آمریکایی همانند سازمان «سیمون ویزنتال»، «کنفرانس رؤسای سازمان‌های یهودی آمریکا»، «کمیته یهودیان اوراسیا» و همچنین فراماسون‌ها و صهیونیست‌هایی که در هیئت امنای سازمان به‌ اصطلاح «مرکز بین‌المللی نظامی گنجوی» گرد آمده‌اند، استفاده شده است. این تکاپوها برای ارائه «چند فرهنگ‌گرایی مدل آذربایجانی» که در دل آن کمر به نابودی تشیع در این کشور بسته شده است، صورت می‌گیرد.

سیاست «تساهل دینی» و «چند فرهنگ‌گرایی» حاکم بر جمهوری آذربایجان بر خلاف معنای ظاهری این مفاهیم، به معنای تحمل تمام عقاید دینی و مذاهب نیست. مقایسه‌ وضعیت یهودیان و تشیع اصیل در جمهوری آذربایجان نیز حکایت از این دارد که تبعیضی ناروا به نفع اقلیت یهودی و به زیان اکثریت شیعه در جمهوری آذربایجان حاکم است. نمونه‌ آشکار امتیازات گسترده‌ یهودیت در جمهوری آذربایجان، وجود روستای قصبه سرخ (قرمیزی قصبه) در شهرستان قوبا (قُبِه) در شمال جمهوری آذربایجان است. مقامات و مبلغان رژیم صهیونیستی وجود این روستای یهودی‌نشین با امکانات عالی در جمهوری آذربایجان را باعث افتخار جمهوری آذربایجان می‌دانند. صهیونیست‌ها تاکید می‌کنند که روستای قرمیزی قصبه، تنها منطقه‌ مسکونی خارج از اسرائیل (فلسطین اشغالی) است که همه جمعیت آن ‌را یهودیان تشکیل می‌دهند و مدعی هستند که از این نظر یهودیان، جمهوری آذربایجان را وطن دوم خود پس از اسرائیل می‌دانند.

همچنین مقامات دولتی و رهبران کمیته دولتی امور دینی و اداره مسلمانان قفقاز جمهوری آذربایجان در مناسبت‌های مختلف، وضعیت ویژه‌ یهودیان در جمهوری آذربایجان را به‌مثابه تبلور بارز اجرای سیاست «تساهل دینی» و «کثرت‌گرایی فرهنگی» معرفی می‌کنند. با قائل شدن اولویت برای امتیازات و حقوق یهودیان در این کشور، یودا آبراموف نماینده‌ یهودی از شهرستان قوبا و عضو حزب حاکم آذربایجان نوین، به‌عنوان معاون کمیسیون حقوق بشر مجلس ملی تعیین شده است.

در چهارچوب همین سیاست، دولت جمهوری آذربایجان به حضور و فعالیت فرقه ضاله‌ بهائیت نیز در این کشور علاقه‌ جدی نشان می‌دهد. در ابتدای اکتبر ۲۰۱۵، رییس کمیته‌ دولتی امور گروه‌های دینی جمهوری آذربایجان در دیدار با نمایندگان فرقه ضاله‌ بهائیت، بر ایجاد شرایط مناسب برای فعالیت بهائیان تأکید کرد. مبارز قربانلی، رئیس کمیته‌ دولتی امور گروه‌های دینی جمهوری آذربایجان در دیدار با نمایندگان بهائیت، به وجود تساهل دینی در این کشور و توجه دولت به دین و شرایط مهیا شده برای فرقه بهائیت اشاره کرد و گفت: «برای فعالیت آزادانه ادیان در جمهوری آذربایجان، همه زمینه‌ها ایجاد شده‌اند.»

نکته‌ شایان توجه اتخاذ مواضع مکرر، آشکار و بی‌پرده‌ مقامات کمیته دولتی امور تشکل‌های دینی جمهوری آذربایجان علیه جمهوری اسلامی ایران است. آنها بارها به‌صراحت از ضرورت تغییر ظاهر تا محتوای تشیع در جمهوری آذربایجان برای ایجاد تفاوت میان شیعیان این کشور و ایران سخن گفته‌اند. هدف آنها ارائه‌ مدل آذربایجانی شیعه است. البته نباید از خاطر برد که در بسیاری از این‌ دست تحرکات، اداره مسلمانان قفقاز با کمیته دولتی امور تشکل‌های دینی هماهنگ بوده و حتی خود را طراح و مجری معرفی کرده است.

برای نمونه در اواخر شهریور ۱۳۹۳ «رحیمه دادش‌اوا» رییس واحد مطبوعاتی اداره مسلمانان قفقاز اعلام کرد که روحانیون و امامان مساجد موظف‌اند از لباس متحدالشکل جدیدی را که اداره مسلمانان قفقاز تعیین کرده است، استفاده کنند. او گفت ما لباسی را برای خادمان دینی انتخاب کرده‌ایم که به آنها امکان رفتن به مجالس مختلف و داخل جامعه را بدهد. البته که اینها بهانه‌هایی بودند برای اجرای آنچه که سیاوش نوروزاف یکی از نمایندگان متنفذ حزب حاکم آذربایجان نوین در مجلس این کشور با اعتراض به رایج بودن لباس روحانیت شیعه در میان روحانیون جمهوری آذربایجان تصریح کرده و گفته بود که این لباس باید در جمهوری آذربایجان تغییر داده شود تا روحانیون جمهوری آذربایجان لباسی شبیه روحانیون ایران نداشته باشند!(۱۱)

 

جمع‌بندی

با نگاهی به حدود سه دهه حکمرانی خاندان علی‌اف بر جمهوری آذربایجان، به‌روشنی پیداست که تشیع اصیل و اسلام سیاسی ملهم از جمهوری اسلامی ایران به ‌منزله‌ یک تهدید راهبردی از سوی آنها ارزیابی و بخش مهمی از تکاپوهای دستگاه‌های حکومتی به مقابله با این موضوع معطوف شده است. در این چهارچوب می‌توان مدعی شد که شرایط برای مؤمنین شیعه و نهاد تشیع در مقایسه با دوره شوروی نیز دشوارتر  شده است؛ چون شوروی یک ماهیت ضد دینی داشت که انواع جریان‌های دینی را تهدید می‌انگاشت و سعی در مهار دین در قالب نهادهای دولتی داشت، اما در جمهوری آذربایجان تلاش حکومت معطوف به سرکوب تشیع به هر قیمت از جمله تغییر مذهب شیعیان به تسنن، ترویج سلفی‌گری، اشاعه عرفان‌های کاذب و فرقه‌های نوظهور و البته به انحراف کشاندن شیعه و ابداع مذهبی مجعول تحت عنوان نسخه‌ آذربایجانی شیعه است.

نکته‌ طنزآلود ماجرا این است که در چهارچوب اجرای همین ایده، شیخ‌الاسلامِ به جا مانده از دوره شوروی که تمام قد به خدمتِ خاندان علی‌اف درآمد، به‌مرور زمان قدرتش را در برابر نهاد دولتی‌ای که برای مدیریت امور دینی تأسیس شد از دست داد. نهادی که عملکرد آن نشانه قرار داشتن سررشته‌های کار در دست صهیونیست‌ها و اتاق فرمانی است که در خارج از جمهوری آذربایجان قرار دارد.

در واقع می‌توان گفت که مدیریت امور دینی و تضعیف نهاد تشیع در جمهوری آذربایجان را باید تلفیق میراث دین‌ستیزانه‌ به جا مانده از دوره شوروی با طراحی‌ها و تجویزهای غربی‌ها و صهیونیست‌ها و ماسون‌ها دانست. از همین ‌رو یکی از پیچیده‌ترین و جدی‌ترین اشکال اسلام‌ستیزی و شیعه‌ستیزی را در سال‌های اخیر در این کشور شاهد بوده‌ایم؛ کشوری که در آن قانون آزادی مذهب در واقع دستورالعمل از میان بردن مذهب اصیل مردمان این کشور و چندفرهنگی‌گرایی به معنای زمینه‌سازی برای تهی ساختن کشور از فرهنگ بومی و اصیل خویش است.

در چنین وضعیتی سرکوب شیعیان در جمهوری آذربایجان با پشتیبانی رسانه‌ای دشمنان اسلام نیز همراه است و این ناشی از همسویی سیاست‌های دینی حاکم در جمهوری آذربایجان با سیاست مجموعه دولت‌های غربی در خصوص اسلام و مسلمانان است. لذا شبکه‌ رسانه‌ای حاکم بر جهان نیز در خدمت سیاست‌های دولت جمهوری آذربایجان در حوزه دین قرار دارد که نمونۀ آشکار آن ‌را می‌توان در اخباری که رسانه‌های جهانی از جمله فرانس پرس و رویترز از عملیات نیروهای دولتی جمهوری آذربایجان در قصبه ناردارن در حومه باکو منتشر کردند، به‌وضوح مشاهده کرد. در این جریان، سازمان «جنبش اتحاد مسلمانان» به رهبری حاج طالع باقرزاده، گروهی مسلح و افراط‌گرا معرفی شدند که تلاش کردند قصبه نارداران در حومه باکو را به پایگاهی برای عملیات خرابکاری مسلحانه و اقدامات تروریستی و افراط‌گرایانه تبدیل کند.

این پوشش رسانه‌ای در دیگر بزنگاه‌ها نیز به همین منوال صورت گرفته است و زمینه را برای سرکوب هر چه بیشتر متدینین مظلوم جمهوری آذربایجان فراهم کرده است.

 

 

پاورقی:

۱- پلیس باکو در جمعه ۱۱ آذر ۱۳۹۰ بعد از اقامه نماز مغرب و عشا، در مسجد را به روی متدینین بست. در بهمن ۱۳۹۵ کمیته دولتی امور گروه‌های دینی جمهوری آذربایجان اعلام کرد که تخریب مسجد حضرت فاطمه زهرا(س) را مجدد بررسی خواهد کرد و در نهایت در ۱۰ تیرماه ۱۳۹۹ مسجد حضرت زهرا در منطقه ینی گونشلی باکو تخریب شد. (https://www.mashreghnews.ir/news/1089890)

۲- حاج محسن صمداف پس از تحمل ۱۲ سال حبس در ۲۹ دی ۱۴۰۱ از زندان آزاد شد. (http://www.yjc.ir/00Yzch)

۳- حاج واقف که به یازده سال زندان محکوم شده بود در تیر ۱۳۹۱ در زندان درگذشت. ایشان به دلیل مبارزه پایمردانه‌اش در موضوع حجاب، به شهید حجاب شهرت یافت. (https://iqna.ir/fa/news/2374242/)

۴- در این دادگاه فرمایشی، علاوه بر حاج محسن صمداف، روح‌الله آخوندزاده رئیس شعبه آستارا حزب اسلام به ۱۱ سال و شش ماه حبس، واقف عبدالله‌اف معاون حزب اسلام، فردوسی محمد رضایف و حجت‌الاسلام سید فرامرز عباس‌اف از فعالان اسلامی هر کدام به ۱۱ سال حبس، دیانت صمداف دیگر فعال اسلامی به ۱۰ سال حبس و حجت‌الااسلام ذوالفقار میکائیل‌زاده از فعالان دینی و حافظ کل قرآن کریم به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شدند. (http://fa.arannews.com/News/31580)

۵-https://www.mizanonline.ir/000RKA

۶- جنبش مقاومت آذربایجان یا حسینیون یا حسینچی‌لَر (به ترکی آذربایجانی: Hüseyniyyun, Hüseynçilər)

۷- http://fna.ir/4tubi

۸-  در سال ۱۳۹۱ مجلس جمهوری آذربایجان با تصویب قانونی اشتغال طلاب تحصیلکرده در حوزه‌های علمیه خارج از جمهوری آذربایجان را در مساجد این کشور ممنوع کرد. (https://danakhabar.com/004xoJ)

۹- حیدر علی‌اف می‌خواست اسلام را از حیات سیاسی کشور دور و با تضعیف تشیع و برکشیدن اهل سنت و حتی تقویت سلفی‌ها و در نتیجه تضعیف زمینه‌های نفوذ جمهوری اسلامی ایران در این کشور، توازنی را در جهت تثبیت پایه‌های حکومت خاندانش برقرار کند. هر چند دولت باکو گهگاه با توجه به برخی از ملاحظات داخلی و یا بین‌المللی، محدودیت‌هایی را برای فعالیت‌های سلفی‌ها ایجاد کرده است، اما این محدودیت‌های گذرا و مقطعی هیچ‌گاه قابل مقایسه با فرآیند نظام‌مند شیعه‌ستیزی در این کشور نبوده است.

۱۰- بر اساس قانون اساسی جمهوری آذربایجان دین از دولت جداست و همه‌ ادیان و مذاهب و نیز افراد صرفنظر از اعتقاداتشان منزلتی برابر دارند. بر اساس این قانون برگزاری آیین‌های مذهبی به شرط نقض نکردن نظم و اخلاق عمومی آزاد است و هیچ‌ کسی را نمی‌توان به‌دلیل اعتقاداتش  تعقیب کرد. قانون آزادی مذهب در طول سال‌های ۱۹۹۲ تا ۲۰۱۴ چهارده بار اصلاح و هر بار محدودیت‌های سختگیرانه‌تری به آن اضافه شده است. از سال ۲۰۰۹ در جمهوری آذربایجان قوانینی وضع شدهاند که آزادی‌های مذهبی و به‌ویژه اسلام شیعی را باز هم محدودتر می‌کنند. در واقع از ۲۰۰۹ سرکوب اسلام با جدیت بیشتری دنبال می‌شود. در ۹ مه ۲۰۰۹ مجلس ملی جمهوری آذربایجان قانون آزادی مذهب را اصلاح کرد و به امضای رئیس‌جمهور رساند. در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۱، چهارده الحاقیه‌ جدید با امضای الهام علی‌اف به قانون آزادی مذهب اضافه شد. از جمله: منع روحانیون و اعضای تشکل‌های مذهبی از برگزاری جلسات ویژۀ کودکان و جوانان، منع ترویج افراطی‌گری مذهبی، منع برگزاری مراسم و جلسات مذهبی توسط احزاب، تشکل‌های صنفی، ادبی و سایر تشکل‌ها، ممنوعیت استفاده از نمادها و شعارهای مذهبی در خارج از اماکن مذهبی، ممنوعیت واردات و پخش بدون مجوز کتب و محصولات صوتی ـ تصویری مذهبی از خارج و تعیین جریمه‌های سنگینی (اگر کسی برای بار اول مرتکب این جرم شود ۵۰۰۰ تا ۷۰۰۰ منات جریمه می‌شود و دو تا چهار سال به زندان می‌افتد)، ممنوعیت مشغول شدن رهبران مذهبی به فعالیت‌های مذهبی وقتی که در استخدام دولت هستند، برخورداری مراکز مذهبی مورد تأیید دولت از حق انحصاری اعطای عناوین مذهبی و لغو فعالیت تشکل‌های مذهبی که رهبر آنها مورد تأیید دولت نیست. حکومت این اصلاحات را با استناد به لزوم حفظ امنیت توجیه کرد. این اصلاحات در عمل اختیارات کمیته‌ دولتی متولی تشکل‌های مذهبی را افزایش داد. شایان ذکر است برچسب افراطی که در متن این قوانین به کار رفته، معمولاً از سوی مقامات باکو در مورد شیعیان متدین به کار می‌رود.

۱۱-  https://danakhabar.com/004xoJ

 

28اکتبر/23

ریشه‌های تاریخی اسلام‌ستیزی در غرب – خانم یگانه ذوالفقاری

پس از اقدام به سوزاندن قرآن توسط راسموس پالودان، رهبر گروه ضد مهاجرت و ضد اسلام و سیاستمدار دانمارکی-سوئدی، موجی از واکنش‌ها در محکومیت اقدامات اسلام‌ستیزانه و اسلام‌هراسانه به راه افتاد. این اقدام اسلام‌ستیزانه را می‌توان حاصل تصور غلط شکل گرفته در مرحله اسلام هراسی دانست که در مرحله گذار از اسلام‌ستیزی خود را به صورت یک عمل خشونت‌آمیز ناشی از هراس نشان می‌دهد. اما موضوع قابل توجه در این ‌زمینه آن است که فقط در سوئد و برای اولین بار نبود که موجی از نفرت علیه اسلام و مسلمانان به راه افتاد و منجر به اقدامات اسلام‌ستیزانه و خشونت‌بار شد، بلکه پیشتر نیز اقداماتی مشابه در سایر کشورهای اروپایی همچون فرانسه، دانمارک و… صورت گرفته بود و در واقع اسلام‌هراسی در غرب، موضوعی ریشه‌دار در گذشته است.

وقوع جنگ‌های صلیبی، تسلط مسلمانان بر اسپانیا و تسلط امپراطوری عثمانی بر اروپای شرقی و به‌طور خلاصه روابط نا آرام غرب و اسلام از دیرباز موجب شده است تا در خاطره‌ تاریخی غرب، اسلام بیش از هر مذهب دیگری با خشونت همراه باشد. درحقیقت می‌توان اسلام‌هراسی را به‌عنوان «واژه‌ای جدید برای ترس‌های قدیمی» تعریف کرد؛ در سراسر تاریخ (دراسپانیا، اندلس مسلمان، دوران جنگ‌های صلیبی، عثمانیان و اعصار پس از آن)، غرب همواره به اسلام و مسلمانان به‌عنوان خطری برای هویت خویش نگریسته است.(۱)

از این‌ رو نگاهی به ریشه‌های تاریخی اسلام‌هراسی و به تبع آن اسلام‌ستیزی در کشورهای غربی ضروری به نظر می‌رسد. در این راستا ابتدا مفهوم و دلالت‌های «اسلام‌هراسی» و نیز تفاوت آن با اسلام‌ستیزی بررسی و سپس به‌طور گذرا، به ریشه‌های تاریخی اسلام‌هراسی در غرب اشاره می‌شود.

 

تعریف اسلام هراسی

اسلام‌هراسی را پیشداوری و تبعیض غیرعقلانی علیه اسلام و مسلمانان تعریف کرده‌اند.(۲) این اصطلاح از اواخر دهه ۱۹۸۰ در زبان‌های دنیا رایج شد.(۳) اما به اعتقاد «تراست» اساساً مفهوم تحریک‌برانگیز و تاثیرگذاری چون «اسلام‌هراسی» در سال ۱۹۹۷ و در جریان مباحثی که در انگلیس پیرامون وقوع تبعیض‌هایی که علیه مسلمانان صورت می‌گرفت ابداع شد.(۴) این امر نشان‌دهنده‌ آن است که نگرانی از اسلام و مسلمانان پیش از ۱۱ سپتامبر وجود داشته است.

«اسلام هراسی» فرایندی است که در آن با ارائه تصاویری ناقص و غیرواقعی، ذهنیت مخاطبِ ناآشنا با اسلام را نسبت به این دین و پیروان آن منفی می‌سازند و مردم و به‌خصوص جوانان را از این دین و پیروان آن می‌ترسانند. لازم به ذکر است که دو مفهوم اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی شباهت‌ها و تفاوت‌هایی دارند.

اسلام‌هراسی در واقع رفتار اجتماعی مسلمانان و کلیت اسلام را امری افراطی پنداشتن و محکوم کردن آن؛ انکار اکثریت غالب جمعیت میانه‌روی مسلمانان و در نظر گرفتن تعارضات درونی مسلمین به‌عنوان نتیجه‌ اعمال و رفتار اجتماعی آنها و تاکید روی این نکته است که مسلمانان در صدد ایجاد تغییر در جوامع پذیرنده آنها بر اساس دین خود هستند. طرد، تبعیض و پیشداوری در باره مسلمانان از نتایج این نگاه و در واقع اسلام‌هراسی، رویکردی اجتماعی و واکنشی احساسی در غرب در قبال مسلمانان است. اگر اسلام یک دین کاملاً فردی بود و احکامی برای رفتار اجتماعی نداشت چه‌ بسا چنین پنداری در مورد آن شکل نمی‌گرفت؛ اما باید به این نکته توجه کرد که این مشکل از جایی گسترش و تعمیم می‌یابد که معدودی از مسلمانان اعمالی افراطی و خلاف نفس شریعت اسلام مرتکب می‌شوند و این اعمال در نظر غیرمسلمانان به‌عنوان‌ رفتارهای اجتماعی بنیادین دین اسلام تلقی می‌شود.( ۵)

اسلام‌ستیزی ـ که اغلب به اشتباه با اسلام هراسی، یکی پنداشته می‌شود ـ واژه‌ جدیدی است که به احتمال زیاد در اواخر دهه ۱۹۸۰م. در بریتانیا خلق شد. این واژه از دیدگاه ادبی، یک ترس بی‌پایه و ناسالم از اسلام و مسلمانان را القا می‌کند. واژه‌ مزبور از همان ابتدا به معنی تنفر و ترس از غیر، خصوصاً ترس از هرآن چیزی بود که خارج از پیشینه‌ فرهنگی اروپای مسیحی است. اسلام‌ستیزی در حقیقت شکل افراطی و نمود عملی اسلام‌هراسی است. به بیان کامل‌تر، تصور غلط و افراطی شکل گرفته در مرحله اسلام‌هراسی، اکنون و در مرحله‌ تحول به اسلام‌ستیزی، خود را به صورت یک عمل خشن می‌نمایاند، عمل خشنی که در چهار شکل توهین لفظی، دشنام، تهدید، برخورد فیزیکی و آسیب‌رسانی به اموال و اماکن مذهبی تجلی پیدا می‌کند.(۶)

در یک کلام اسلام‌ستیزی نوع افراطی و تهاجمی واکنش به هراس نهادینه شده در ذهن شهروندان مبتلا به اسلام‌هراسی است. اگر اسلام‌هراسی را نوعی بیماری اجتماعی تلقی کنیم، اسلام‌ستیزی همانند آن‌دسته از داروهای نامناسبی است که فرد بیمار به‌طور خودسرانه و از روی ناآگاهی، برای رفع بیماری مصرف می‌کند. این امر موجب می‌شود که اتهام غیرمتمدن بودن و ستیزه‌جویی به مسلمانان تشدید شود و  مناظره و گفتگو که روشی منطقی و عقلایی است، میسر نشود.(۷)

ریشه‌های تاریخی اسلام هراسی

اسلام‌هراسی یک پدیده‌ ریشه‌دار تاریخی است که در یک دوره طولانی تاریخی شکل گرفته و پرورش یافته است و لذا نمی‌توان آن‌را یک موضوع معاصر تلقی کرد. با وجود آنکه برخی از صاحب‌نظران، اسلام‌هراسی را پدیده‌ای معاصر می‌دانند که از سال‌های آخر قرن بیستم بروز یافت و با وقوع حادثه‌ ۱۱ سپتامبر شدت گرفت، اما در مقابل عده‌ای دیگر معتقدند که جلوه‌های معاصر اسلام‌هراسی ریشه‌های عمیق در ضدیت با اسلام و مسلمانان دارد که مشخصاً از دوران جنگ‌های صلیبی در اندیشه‌ غربی رسوخ کرد و در دوران معاصر با جا به‌جایی قدرت در نظام بین‌الملل و مرکزیت یافتن اروپا و غرب به‌عنوان کانون قدرت و ثروت بین‌المللی برجستگی و حساسیت تاریخی یافت و تشدید شد.

پیشینه‌ اسلام‌هراسی به یک تعبیر به چگونگی شکل گرفتن اسلام و جوامع مسلمان‌نشین ارتباط دارد، اما فقط منحصر به آن نمی‌شود. آنچه اسلام‌هراسی را به‌عنوان پدیده‌ای تاریخی و ریشه‌دار درخور توجه می‌کند، جنگ‌های صلیبی و تحولات خونین آن است. به عبارت دیگر جنگ‌های دویست‌ساله‌ صلیبی (که توسط مسلمانان آغاز نشده است) بیشترین سهم را در شکل‌گیری ذهنیت تاریخی منفی غرب نسبت به اسلام داشته است.

در جنگ‌های صلیبی «اسلام هراسی» بخش جدایی‌ناپذیر روند معارضه‌آمیز بین جوامع غیرمسلمان‌نشین و بیشتر مسیحی‌نشین با مسلمانان است.

تاریخ مملو از درگیری‌های فراوان میان مسلمانان و مسیحیان غربی بوده است که به دوران فتوحات ارتش اسلامی و تسلط مسلمانان بر شبه جزیره‌ ایبری و پیشروی «عبدالرحمن عرب» تا میانه خاک فرانسه و تجربیات تلخ اروپائیان در برخورد با مسلمانان بر می‌گردد، اما مهم‌ترین برخورد و تقابل دنیای اسلام با غرب در قرون میانه (۱۲ و ۱۳) رخ داد و طی آن مسلمانان و مسیحیان بارها بر سر بیت‌المقدس با یکدیگر جنگیدند.(۸)

جنگ‌های صلیبی منجر به شکل‌گیری تصویری منفی و تحریف شده از اسلام در اروپای غربی شد و همین تصویر پایه و اساس فکر و اندیشه‌ غربیان را در مورد اسلام و مسلمانان شکل داد. درواقعتصویر منفی جهان اسلام در ذهنیت مسیحیت در ابتدای امر و در چهار قرن نخستین اسلام، زاییده و نتیجه‌ جهل و بی‌اطلاعی از اسلام بود؛ اما دشمنی و خصومت زمانی بالا گرفت که اسلام گسترش یافت و به‌تدریج به سرزمین‌های مسیحی‌نشین نیز سرایت کرد.( ۹)

زمینه‌سازی برای جنگ صلیبی

موضوع جنگ‌های صلیبی، پس از وقوع حادثه‌ ۱۱سپتامبر در سخنان جرج بوش رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا مجددا مطرح شد. پس از این حادثه، جرج بوش با اتخاذ موضعی خصمانه، از شروع جنگ‌های صلیبی علیه مسلمانان خبر داد و به دنبال آن با اعلام «جنگ علیه تروریسم» حمله به افغانستان و عراق آغاز شد. در واقع همان طور که خالد علی ‌بیدون، نویسنده و دانشیار وین‌استیت در باره اسلام‌ستیزی در آمریکا بیان می‌کند: «آمریکا با سیاست «جنگ علیه تروریسم» و اعلام «یک جنگ صلیبی دیگر»، اسلام‌ستیزی و اسلام‌هراسی را صادر کرد. به عبارتی اسلام‌هراسی ابزار و سلاحی است که آمریکا برای پیشبرد قدرت جهانی خود و استثمار منابع طبیعی مورد نظر، به‌ویژه نفت در عراق از آن استفاده می‌کند.(۱۰)

در این‌زمینه رهبر معظم انقلاب گفته‌اند: «چند سال قبل، یکی از رؤسای اروپایی آمده بود تهران و در ملاقات با من، با یک تعبیری، اشاره‌ای کرد به جنگ مسیحی و مسلمان. من اظهار تعجب کردم و گفتم مگر بناست جنگی بین مسلمانان و مسیحی‌ها واقع بشود؟ گفتم مسلمان‌ها انگیزه‌ جنگیدن با مسیحیان را ندارند. در این صد سال اخیر هم – و شاید هم بیشتر- هرچه جنگ در دنیا – جنگ‌های بزرگ- اتفاق افتاده است، جنگِ بین خود مسیحی‌ها بوده است. جنگ اول جهانی، جنگ دوم جهانی، جنگ‌های فرانسه و آلمان. اسم آوردم و به او گفتم که این جنگ‌ها بین دولت‌های مسیحی بوده و بین مسیحیان و مسلمانان نبوده است. آن وقت، تعجب کردم از اینکه چرا این‌حرف را مطرح کرد. بعد از چندی، این ماجرای برج‌های نیویورک اتفاق افتاد و اظهارنظر رئیس‌جمهور آمریکا که جنگ صلیبی شروع شده است! این شخصی که مورد بحث ماست – که با من صحبت می‌کرد- یکی از کسانِ اصلی‌ای بود که پس از بیانات جورج بوش در پروژه‌ آمریکایی – صهیونیستیِ حمله‌ به عراق، دخالت مستقیم داشت. من آنجا توجه کردم که این حرفی که با من در اینجا مطرح شده بود، مسبوقِ به یک مذاکره، به یک گفتگو، به یک قرار در بین سران استکبار جهانی بوده است؛ کسانی که حلقه‌ توطئه‌ آمریکایی – صهیونیستی را در مورد خاورمیانه تشکیل داده بودند، که قدم اولشان هم حمله‌ به عراق بود. آنجا معنای آن حرف برای من آشکار شد؛ جنگ صلیبی! جنگ مسلمانان و مسیحیان! البته موفق نشدند. از آن ‌روز تا امروز تلاش‌های زیادی کردند…(۱۱)

 

تاثیر حادثه‌ ۱۱ سپتامبر بر تشدید اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی

بر هیچ کس پوشیده نیست که وقوع حادثه‌ ۱۱سپتامبر و شوک تاریخی این حادثه، منجر به شکل‌گیری نگرش منفی در اذهان عمومی بسیاری از آمریکایی‌ها و تشدید اسلام‌هراسی در غرب شد. هرچند باید گفت که این حادثه، گرایش اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی را که قرن‌ها پیش و از دوران جنگ‌های صلیبی وجود داشت، توسعه داد و به اولویت مباحث و معادلات اجتماعی سیاسی در کشورهای غربی تبدیل کرد.

حادثه ۱۱سپتامبر بیشترین تاثیر را بر شکل‌گیری افکار عمومی در مورد اسلام بر جای گذاشت و ارتباطی را که تصور می‌شد بین اسلام و خشونت وجود دارد، تقویت و نگرش به اسلام به‌عنوان معضلی برای غرب را پر رنگ کرد. همان گونه که «مرکز اروپایی پایش نژادپرستی و بیگانه‌ستیزی» در گزارش خود درباره‌ اسلام‌هراسی در ۱۵ کشور اروپایی در پی حملات ۱۱سپتامبر عنوان کرد: «بخش اعظم آنچه پس از ۱۱ سپتامبر رخ داد بر نگرش‌های قبلی اسلام‌هراسی و بیگانه‌ستیزی استوار بود.» ۱۱سپتامبر تنها پیشداوری‌های قبلی و واقعیت‌های میدانی موجود را اعتبار و وزن بیشتری بخشید. در حقیقت با انتساب این حادثه به اسلام‌گرایان افراطی، ۱۱ سپتامبر به نقطه‌ عطفی در روند تحولات اسلام‌هراسی تبدیل شد.

شکل‌گیری و گسترش گروه‌های ضد اسلامی در جهان غرب و برگزاری راه‌پیمایی‌ها و تظاهرات‌های ضد اسلامی که در آن خواستار خروج مسلمانان از کشورهای خود هستند، نوشتن کتاب‌ها و مقالات ضد اسلامی، کاریکاتورهای توهین‌آمیز در باره پیامبر اسلام «ص»، به آتش کشیدن قرآن کریم، برقراری قوانین منع حجاب، جلوگیری از کسب مجوز برای ایجاد مراکز اسلامی نظیر مساجد و….گوشه‌ای از اقدامات اسلام‌ستیزانه و اسلام‌هراسانه در جهان غرب است که در پی این حادثه و تا حد زیادی در نتیجه‌ تبلیغات منفی رسانه‌های غربی و تصویرسازی‌های آنها از اسلام و مسلمانان صورت گرفته است.

 

پاورقی‌ها:

۱-Abduljalil,Sajid. Islamophobia: A New World for an Old Fear, OSCE conference on Antisemitism and on other forms of intolerance, corodoba, 8 and 9 June 2005

۲-Sandra Fredman , Discrimination and Human Rights ,Oxford University Press ,ISBN p.121

۳-Islamophobia:A challenge for Us All ,Runnymed Trust, 1997.P.1,cited in Quraishi, Muzammil, Muslims and Crime :A Comparative study ,Ashgate Publishing Ltd., 2005.P.60

۴-Trust,Runymede,Islamophobia: A Challenge for US All(London: Runnymede truste,1997

۵٫خاکسار،۱۳۹۳: ۶۵ص

۶٫همان ص ۶۹

۷-Richardson,Robin. Islamophobia or Anti-Muslim Racism?-concepts and termsrevisited,2012, instead consutancy.n.s

۸٫شیرغلامی، خلیل؛ «اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی:ده سال پس از حادثه ۱۱ سپتامبر»؛ فصلنامه سیاست خارجی؛ شماره ۹۹؛ زمستان ۱۳۹۰

۹٫خان‌محمدی، کریم (۱۳۸۵)؛ «اسلام،غرب و رسانه‌ها»، فصلنامه علوم سیاسی، شماره ۳۶

۱۰٫ذوالفقاری، یگانه؛ بررسی نگرش هالیوود نسبت به شهروندان غرب آسیا و تاثیر آن در سیاست خارجی آمریکا در منطقه(۱۹۹۲-۲۰۱۲)، دانشگاه تهران،۱۳۹۳

  1. بیانات ۲۷/۶/۱۳۸۵
28اکتبر/23

بحران خشونت و جرایم جنسی علیه زنان در غرب

در گذشته‌های نه‌چندان دور زنان در کشورهای غربی پوشش کاملی داشتند. اما در پی رواج فرهنگ برهنگی و به دنبال آن ترویج فرهنگ ابتذال و فساد اخلاقی، بویژه با گسترش و فراگیرشدن اینترنت و فضای مجازی، آمار جرایم تعرض جنسی و تجاوز به عنف و در نتیجه، پدیدۀ شوم حرامزادگی بشدت رو به افزایش گذاشته است. همچنین به دنبال این پدیده مبتذل، خشونت علیه زنان در اروپا رشد فزاینده‌ای داشته، بگونه‌ای که در حال‌حاضر تبدیل به یک واقعیت انکار ناپذیر در جوامع غربی تبدیل شده و هرساله به آمار آن افزوده می‌شود!

وقتی سردمداران غرب به جنایت علیه زنان اعتراف می‌کنند

“جیمی کارتر” رئیس جمهور پیشین آمریکا، در کتابی به اسم “تقاضایی برای اقدام” به موضوع نقض حقوق بشر و تجاوزات وحشتناک علیه زنان پرداخته است. جیمی کارتر در این کتاب می‌گوید: هر ساله صدهزار دختر به‌عنوان برده در آمریکا فروخته می‌شود. جایی که صاحب یک روسپی‌خانه میتواند دختری را که معمولاً اهل آمریکای لاتین یا آفریقا است، با قیمتی برابر هزار دلار خریداری کند. وی همچنین به تجاوزات جنسی که در محوّطه‌های کالج‌ها رخ می‌دهد اشاره دارد؛ به جایی که از هر بیست‌وپنج مورد تنها یک مورد گزارش می‌شود. کارتر همچنین عنوان می‌کند که تنها یک درصد از متجاوزان جنسی در ارتش محاکمه می‌شود.(۱)

«امانوئل مکرون» رئیس‌جمهور فرانسه که کشورش در صدر جرم و جنایت علیه زنان در اروپا قرار دارد با وعده‌ی «پایان دادن به خشونت علیه زنان» به رقابت‌های انتخاباتی وارد شد، اما بعدها به‌دنبال انتشار آمار تعداد زنانی که در فرانسه به دست شریک زندگی‌شان کشته شده بودند عذرخواهی کرد و نوشت: «خانم‌ها من از شما عذر می‌خواهم. جمهوری فرانسه نتوانست به خوبی از شما محافظت کند.» مکرون در توئیتی نوشت: «زنان بیشتر و بیشتر از ترس اینکه مورد حمله و تعرض قرار بگیرند، دیگر جرأت سوار شدن به وسایل نقلیه عمومی را ندارند. ما قصد داریم حضور پلیس در حمل‌ونقل را دو برابر کنیم، به‌ویژه در زمان‌هایی که حملات بیشتر رخ می‌دهد.»(۲)

 «میشل اونفری» فیلسوف سرشناس فرانسوی: در مصاحبه‌ای ضمن اشاره به وضع اسفناک زنان غربی می‌گوید: «آنچه که در غرب می‌بینیم، حقوق زن نیست». و «حقوق زنان در اسلام به کرامت انسانی مربوط است نه قوانین و فرهنگ» وی می‌گوید: ما رعایت حقوق زنان را ضروری نمی‌بینیم ولی مسلمانان رعایت حقوق زن را “کرامت انسانی” می‌دانند، چون مسلمانان با شرافت و عزت‌مند هستند ولی ما حس شرافت خود را از دست داده‌ایم. مسلمانان در واقع دارند به ما درس می‌آموزند و این حق آنهاست. درسِ مقابله با مادی‌گرایی. نظر ما نسبت به آنها هرچه هم که باشد ولی آنها انسان‌هایی هستند که از یک افق ایده‌آل برخوردارند. چون مسلمانان معتقدند می‌شود از آرمان‌های مادی پیشی گرفت. من از نسل جدید مسلمانان سخن نمی‌گویم که در حقیقت مخلوطی از همه‌چیز هستند. آن آرمان‌های مادی که می‌شود از آن پیشی گرفت محدود به تلفن‌های همراه، اتومبیل‌های لوکس شاسی‌بلند و مواردی مثل اینها نیست. آنها انسان‌های معنوی، با ادب و دارای اصول و ضوابط اخلاقی هستند و از ارزش‌های والایی برخوردارند. آنها معتقدند ما باید از اینکه پدران خود را به خانه سالمندان بفرستیم خجالت بکشیم. زندگی زناشویی مسلمانان مثل ما بر پایه هوا و هوس نیست.

ما رعایت حقوق زنان و کرامتشان را در روابط با آنها ضروری نمی‌بینیم. و در واقع آنچه که در غرب می‌بینیم، حقوق زن نیست.(۳)

اوج وقاحت در ادعای رعایت حقوق زنان

وقاحت برخی سردمداران غربی‌تا بدانجا رسیده، در حالیکه از تامین امنیت زنان در کشور خود عاجز مانده‌اند و هر از گاهی خبر تعرض سیاستمداران در کنگره یا حتی در دفتر نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور به کارکنان زن، رسانه‌ای می‌شود!(۴) برای سرپوش گذاشتن بر روی عجز و ناتوانی خود، افراد و نهادهای سایر کشورها در آفریقا و آسیا را با اتهام “خشونت علیه زنان و ناقضین حقوق آنان” در لیست تحریم خود قرار می‌دهند!

در همین راستا خبرگزاری فرانسه اخیراً به‌نقل از منابع دیپلماتیک، از تحریم افراد و نهادهای شش کشور تحت عنوان اعمال خشونت علیه زنان و نقض حقوق آنها، توسط اتحادیه اروپا خبر داد!! این خبرگزاری که به متن سند تحریم‌های تازه اتحادیه اروپا دسترسی پیدا کرده، گزارش داد که این تحریم‌ها علیه ۹ فرد و سه نهاد مسئولِ نقش حقوق زنان و اعمال خشونت علیه آنها در کشورهای ایران، افغانستان، روسیه، سوریه، سودان جنوبی و میانمار وضع شده است.(۵)

در ادامه بصورت مختصر به نمونه‌هایی از این جرایم و خشونت‌ها علیه زنان، نه از منابع داخلی، بلکه از منابع مشهور غربی اشاره می‌شود:

تجاوز جنسی به زنان در خیابان‌ها و اماکن عمومی پاریس

به گزارش یورو نیوز: موضوع تجاوز جنسی به زنان در خیابان‌ها و اماکن عمومی پاریس پایتخت فرانسه، در پی شکایت یک زن ۲۷ ساله، بار دیگر مورد توجه قرار گرفته است.

به گزارش رسانه‌های فرانسه این زن با مراجعه به پلیس گفته است که ساعت پنج صبح روز یکشنبه گذشته در حالی که از شب‌نشینی با دوستانش به خانه باز می‌گشت در یکی از خیابان‌های منطقه یازدهم پاریس مورد تجاوز جنسی قرار گرفت. او فرد متجاوز را مردی دوچرخه سوار معرفی کرده است.

این در حالی است که طی هفته‌های گذشته گزارش‌های دیگری مبنی بر تجاوز جنسی به زنان در خیابان‌ها یا اماکن عمومی پاریس منتشر شده بود.

آمار فرمانداری پاریس نشان می‌دهد که از ابتدای سال جاری تا پایان ماه اوت ۶۷ مورد تجاوز جنسی در اماکن عمومی ثبت شده است!(۶)

انگلیس و یکصد آزار و تعرض جنسی فقط در بیمارستان‌ها!

روزنامه گاردین (the Guardian) انگلیس نوشت: «کارشناسان هشدار داده‌اند که سالانه بیش از ۱۰۰هزار مورد خشونت جنسی و رفتار نادرست در بیمارستان‌های سرویس ملی بهداشت (NHS) انگلیس ثبت و بررسی نمی‌شوند.»

ژورنال پزشکی بریتانیا (British Medical Journal) در دوم خرداد سال جاری، گزارش تحقیقی مشترکی با روزنامه گاردین  منتشر کرد که حاوی نکات تکان دهنده‌ای بود. ارقام منتشره در این تحقیق صرفاً مربوط به افرادی است که به تعبیر این ژورنال، شجاعت اعلام آزار جنسی را داشته‌اند. بازه زمانی تحقیق از سال ۲۰۱۷ الی ۲۰۲۲ در بیمارستان‌های مربوط به سرویس ملی سلامت انگلیس (NHS) بود. موارد آزار جنسی شامل تجاوز، انواع تعرض و اظهار جنسی است. منظور از کادر بیمارستان در گزارش نیز شامل پزشک، پرستار، نیروهای خدماتی و …می‌باشد.(۷)

طبق این تحقیقات، ۹۰۲ نفر از کادر بیمارستان از سوی همکاران خود مورد آزار جنسی قرار گرفته‌اند. ۲۰۹۲۸ نفر از کادر بیمارستان از سوی بیماران مورد آزار جنسی قرار گرفتند. همچنین ۳۱۳ نفر از کادر بیمارستان اعلام کردند که از سوی عیادت کنندگان مورد آزار جنسی قرار گرفتند. به بیان دیگر، ۹۵% موارد آزار جنسی کادر بیمارستان از سوی بیماران بوده است!

از سوی دیگر،  ۳۲۱۸ نفر از بیماران توسط کادر بیمارستان مورد آزار جنسی قرار گرفته‌اند. ۷۴۶۴ نفر از بیماران نیز توسط سایر بیماران مورد آزار جنسی قرار گرفتند. همچنین ۱۵۵۲ نفر از کادر بیمارستان از سوی عیادت کنندگان مورد آزار جنسی قرار گرفتند! به تعبیری، بیماران، سوژه تعرض جنسی ۷۸% از کادر بیمارستانی مرتکب آزار جنسی بوده‌اند.

«سایمون فیلیمنگ» یکی از نویسندگان کتاب «تعرض جنسی در اتاق جراحی: یک حقیقت دردناک»  می‌گوید که شخص او ۱۰۰ها پزشک زن می‌شناسد که مورد تعرض جنسی قرار گرفتند، هزاران پزشک زن  می‌شناسد که مورد آزار جنسی قرار گرفتند. او همچنین گفت در این میان، تعداد قابل توجهی از زنان پزشک را نیز می‌شناسد که مورد تجاوز قرار گرفتند. با این حال، روایتی از این افراد وجود ندارد. «فلمینگ» مدعی است که بیماران اغلب از کادر بیمارستان سوء استفاده می‌کنند و برخی از این موارد دیگر عادی شده است!(۸)

 

زن‌کشی و افزایش خشونت علیه زنان در آلمان!

به گفته لیزا پاوس، وزیر خانواده آلمان: خشونت جنسی علیه زنان به بخشی از زندگی روزمره آلمان تبدیل شده است. وی در ادامه گفت: من آگاهانه از مقوله زن کشی (در آلمان) سخن می‌گویم؛ به گفته لیزا پاوس، وزیر خانواده آلمان: «کنوانسیون مبارزه با خشونت علیه زنان (موسوم به کنوانسیون استانبول)، همانند یک سپر محافظ برای زنان و کودکان است و من مایلم که چنین باشد. این نمی‌شود که در آلمان، تقریبا در هر سه روز، یک زن به دست شریک فعلی یا سابق زندگی اش، کشته شود. بر همین اساس است که من آگاهانه از مقوله «زن کشی» (در آلمان) سخن به میان می‌آورم. متاسفانه خشونت جنسی علیه زنان به بخشی از روزمره آلمان تبدیل شده است.» تبدیل خشونت جنسی علیه زنان به یکی از اخبار روزمره جامعه آلمان، موضوعی است که پیشتر صدراعظم آلمان نیز درباره آن ابراز تاسف کرده بود.(۹)

هر سه روز یک زن در آلمان به دست همسرش کشته می‌شود. اولاف شولتس صدراعظم آلمان در تاریخ ۲۵ نوامبر سال ۲۰۲۱ میلادی در دو رشته توییت در این‌باره گفته بود: «باید به لحاظ ساختاری از زنان، در برابر خشونت‌های خانگی، بهتر محافظت کنیم. این محافظت، شامل حق محافظت در برابر خشونت، تأمین مالی قابل اعتماد برای پناهگاه‌های زنان و ثبت بهتر جنایات نفرت انگیز زن ستیزانه است.»

از سوی دیگر آلمان؛ دارای بزرگ‌ترین روسپی‌خانه زنان و مردان اروپایی است و بهره‌کشی جنسی از زن زیر چتر حمایتی قانون و شعارهای لیبرالی قرار دارد. روسپی‌گری در آلمان به عنوان یک هنجار فرهنگی، کاملاً پذیرفته شده است. در ادوار مختلف تاریخ آلمان، هرگز هیچ نهاد یا کارگزار دولتی خواهان برچیده شدن روسپی‌گری نشده و حتی در برخی ادوار، به توسعه آن کمک نیز کرده‌اند. برای مثال در دهه ۱۹۶۰ یکی از بزرگ‌ترین فاحشه‌خانه‌های دنیا در هامبورگ راه‌اندازی شد که همچنان فعال است.

بهره‌کشی جنسی در آلمان، بسیار گسترده و رایج است. دیتمار رولر (Dietmar Roller)، رئیس دفتر گروه عدالت بین‌المللی (IJM) در آلمان مدعی است که «آلمان فاحشه‌خانه اروپا است»(۱۰)

 

پاورقی‌ها:

  1. ۱. https://www.khabaronline.ir/news/350652
  2. ۲. http://www.ensafnews.com/178946
  3. ۳. https://rasekhoon.net/media/show/1553703
  4. ۴. https://www.asriran.com/fa/news/241257 مشهورترین رسوایی‌های اخلاقی سیاستمداران جهان
  5. ۵. https://parsi.euronews.com/2023/03/07
  6. ۶. cases-women-rape-paris-street-67- plaint- filled-during- during-last-8-months- https://parsi.euronews.com/2023/10/4/

bmj.com/content/381/bmj.p1105#xref-boxed-text-1-17.

  1. :https://www.theguardian.com/society/2023/may/23/nhs-staff-report-20000-claims-of-patient-sexual-misconduct-over-five-years

https://www.farsnews.ir/news/14020303000793/

۹ https://www.iribnews.ir/.FqwZ…

. https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news/873192

۱۰٫:https://www.theguardian.com/society/2023/may/23/nhs-staff-report-20000-claims-of-patient-sexual-misconduct-over-five-years  —

https://www.farsnews.ir/news/14010802000302

28اکتبر/23

غرب چگونه غرب شد؟! – دکتر مهدی سعیدی

خردادماه سال ۱۴۰۱ بود که حکیم انقلاب اسلامی در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) از حقیقتی تلخ که در طول بیش از سه قرن بر جهانیان گذشته است، سخن گفتند. ایشان در حالی که برگه‌هایی از تاریخ جهان را ورق می‌زدند، فرمودند:

«غربی‌ها سه قرن دنیا را غارت کردند.از شرق آسیا، اندونزی، فیلیپین، نپال، شبه‌قاره‌ هند بگیرید تا آسیای مرکزی و آسیای غربی و تا شمال آفریقا، بخش‌های مغرب آفریقا و سراسر آفریقای سیاه. غربی‌ها به اینجا هم اکتفا نکردند. روی آمریکای جنوبی هم دست گذاشتند و آنجا را هم غارت کردند. قاره‌ آمریکا هم صاحبانی و تمدنی و ملت‌هایی داشت. اینها با حیله‌های گوناگون ــ که همه‌ اینها در تاریخ‌های دقیق مشخص است؛ کتاب بخوانید ان‌شاءالله، این حقایق را بیشتر از نزدیک درک کنید ــ فاجعه آفریدند. قتل، غارت، کشتار جمعی، شکنجه، فشار، برده‌گیری، برده‌داری.اینها شاهکارهای تمدّن غرب است!»

 

آغاز داستان غارت جهان

شاید هیچ حادثه مهمی در تاریخ هزاره گذشته، همچون آغاز استعمارگری غرب، جهان را از خود متأثر نکرده است. آن روز که برای اولین بار سودای جهانگشایی و دست‌یابی به ثروت‌های ماوراء بحار در دربار پادشاه پرتغال و اسپانیا شکل گرفت، کمتر کسی می‌توانست باور کند که این اقدام می‌تواند بنیان‌های زندگی در غرب و شرق را دگرگون کند و نظامی فراگیر مبتنی بر سلطه و استثمار بخشی از جهان بر بخشی دیگر شکل گیرد؛ اما چنین شد و در طول پنج قرن کشورهای آسیایی، آفریقایی، آمریکای لاتین به استثنای چند مورد، تحت سلطه استعماری یا نیمه استعماری کشورهای اروپایی درآمدند و منابع انسانی و طبیعی و فرهنگی آنان غارت شدند و برای ساختن تمدن غرب به یغما رفتند.

تا پایان قرن نوزدهم میلادی، بیش از صد و سی کشوری که امروزه در قاره‌های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به نام جهان سوم موجودیت سیاسی مستقل دارند، مستقیم و غیرمستقیم زیر سلطه کشورهای استعمارگر غربی بودند. تا پایان این قرن فقط معدودی از کشورهای جهان سوم به‌طور مستقیم و تمام عیار ضمیمه امپراتوری‌های استعماری نشدند؛ اما اینها نیز به صورت دیگری عرصه حضور و نفوذ استعمارگران غربی بودند و از تبعات آن دور نماندند.(۱)

روژه گارودی فیلسوف، سیاستمدار و نویسنده شهیر فرانسوی در این ‌باره چنین می‌نویسد: «کشورهای اروپایی با روش‌های مشابه، دنیا را بین خود تقسیم کردند: انگلیسی‌ها از هند تا آفریقای شرقی و خاورمیانه؛ فرانسه از آفریقای غربی تا هند و چین و از مغرب تا اقیانوسیه؛ تزارها در سیبری، بلژیک در کنگو، هلند در اندونزی.»(۲)

با ورود اروپائیان به قاره آمریکا و دخالت نظامی کشورهای اروپایی در این قاره علیه بومیان، به‌تدریج اروپایی‌ها به مناطق مختلف آن مهاجرت کردند. آمریکای شمالی توسط انگلیسی‌ها، آمریکای مرکزی از سوی اسپانیایی‌ها و آمریکای جنوبی توسط پرتغالی‌ها و اسپانیایی‌ها به استعمار درآمدند. چیزی نگذشت که کشورهای دیگر اروپایی، مانند فرانسه، هلند و آلمان نیز مناطق ویژه خود را در این قارهبه استعمار در آوردند.(۳)

اولین برخورد اروپایی‌ها با بومیان آمریکای لاتین، خشونت‌آمیز و غارتگرانه بود. مهاجمان پرتغالی و اسپانیایی برای غارت جواهرات و ظروف طلا و نقره که در این مناطق به‌وفور یافت می‌شدند و همچنین به منظور سیطره بر سرزمین‌های آنان، وارد جنگ خونباری شدند و به‌زودی تمدن آنان را درهم شکستند؛ به‌طوری که امروزه مجموع جمعیت این بومیان که زمانی در سراسر آمریکای لاتین پراکنده بودند، از یک میلیون تن تجاوز نمی‌کند.(۴)

در دوره تسلط قدرت‌ها، استعمارگران ذخایر عظیم آفریقا را در اختیار گرفتند و به کشورهای متروپل صادر ‌کردند. به گفته قوام نکرومه، آفریقا قاره‌ای است ثروتمند که در آن مواد اولیه فراوانی وجود دارد و اگر این مواد در داخل قاره به کار گرفته می‌شد، آفریقا به یکی از مناطق مدرن دنیا تبدیل می‌شد؛ اما مواد خام آن توسط استعمارگران از قاره خارج شدند و برای توسعه بیگانگان به کار رفت.(۵)

استعمار، این قاره را تبدیل به مزرعه بزرگی برای تولید انواع متنوع محصولات مصرفی جهان غرب، مثل پنبه، گندم، قهوه، دانه‌های روغنی و به موازات آن محصولات معدنی مثل طلا، مس و در آخر نفت خام را به یغما برد. مردان و جوانان این سرزمین به بردگی کشیده شدند و میلیون‌ها سیاه‌پوست با وحشی‌گری اروپایی‌ها کشته شدند. پیشرفت جوامع آفریقایی به‌خصوص در زمینه‌های آموزش و پرورش، تکنولوژِی، تجارت و تبادل تجربیات با بخش‌های دیگر جهان در عمل متوقف شد. قدرت‌های استعماری تلاش کردند تا با تهاجم فرهنگی و تبلیغ مسیحیت نوع غربی، فرهنگ آفریقا را تغییر دهند. این سیاست در غرب و جنوب آفریقا که تحت نفوذ اسلام نبود، موفق شد و نتیجه‌ آن تبدیل مردم آن سرزمین‌ها به شهروند درجه دوم غرب بود.

 

استعمار و روابط استعماری

«استعمار» معادل عربی کلمه لاتین «کلونیزاسیون»(۶) است که در زبان فارسی نیز کاربرد پیدا کرده است. استاد حسن عمید در لغت‌نامه خود «اِستِعمار» را به معنای طلب آبادانی کردن، آبادانی خواستن، آبادانی کردن معنا کرده است که در اصطلاح امروز به «دست‌درازی و اعمال نفوذ و مداخله دولت‌های قوی در کشورها و سرزمین‌های دولت‌های ضعیف به بهانه آبادی و عمران و به قصد استفاده از منابع ثروت آنها» گفته می‌شود.(۷) فرهنگ معین، استعمار را به معنای «آباد کردن کشور به ظاهر و غارت و چپاول آن در نهان» دانسته است.(۸) در فرهنگ دهخدا نیز در معنای استعمار آمده است: «در اصطلاح کنونی استعمار به معنی تصرف عدوانی دولتی قوی مملکتی ضعیف را و غصب اموال و پایمال کردن حقوق و فعال مایشائی وی در آنجا.»

استعمار از لحاظ سیاسی به معنای حاکمیت گروهی از قدرت‌های خارجی بر مردم یا بر سرزمین دیگر است. استعمار با اصطلاح امپریالیسم پیوندی ناگسستنی دارد. امپریالیسم، در حقیقت به حکومتی اطلاق می‌شود که در آن یک حاکم نیرومند بر بسیاری از سرزمین‌های دور و نزدیک حکومت می‌کند؛ ولی بعدها به هرگونه حاکمیت مستقیم و غیرمستقیم کشورهای قدرتمند و کشورهای دیگر، عنوان امپریالیسم داده شد.(۹)

در ادبیات مارکسیستی، به جای کلمه­ استعمار بیشتر از کلمه­ «امپریالیسم» استفاده می‌شود. مارکسیست‌ها امپریالیسم را عالی‌ترین مرحله نظام سرمایه‌داری می‌دانند که به انحصار جهانی در حوزه اقتصاد و بهره‌برداری تمام عیار از دیگر طبقات اجتماعی می‌انجامد و این امر با تشکیل کارتل‌ها و تراست‌ها محقّق می‌شود. در نزد متفکران آسیایی و آفریقایی، امپریالیسم اغلب به معنای تسلط سیاسی است و مفهوم اقتصادی آن را در کلمه‌ «استعمار» می‌جویند.(۱۰)

دکتر همایون الهی بعد از بررسی تعاریف مختلف، تعریف جامع خود از استعمار را چنین بیان می‌کند: «استعمار عبارت است از تسلط یافتن یک قدرت سیاسی بر سرزمین یا کشور دیگر توسط اتباع کشور مهاجم. این تسلط بدون رضایت واقعی ساکنین «مستعمره» انجام می‌شود و اتباع کشور استعمارکننده وابستگی خود را به کشور متبوع خویش حفظ می‌کنند و تحت حمایت قدرت آن کشور به استثمار جدید می‌پردازند.»(۱۱)

با طرح موضوع استعمار به کلیدواژه‌های هم‌خانواده آن برمی‌خوریم که هر یک در یک منظومه فکری منسجم معنا می‌یابند. کلماتی چون مستعمره، استعمارگر، استعمارشونده، روابط استعماری.

به‌واقع از لحاظ لغت، کلمه فرانسوی «کلنیالیزم» از «کلنی» مشتق است که این خود از واژه لاتینی «کلینیا» آمده است. مقصود از کلنی، به یک معنی گروهی از اشخاص است که از کشور خود مهاجرت می‌کنند و در کشورهای دیگر مستقر می‌شوند. به معنای دیگر، کلنی کشوری است که این قبیل اشخاص در آن مستقر شده‌اند.(۱۲) داریوش آشوری می‌نویسد: «مستعمره یا کلنی(۱۳) در لغت به معنای ماندگاه گروهی از شهروندان یک دولت در سرزمینی جدا از کشور اصلی بود که با کشور مادر رابطه‌ای اداری و قانونی داشت»؛(۱۴) اما در اصطلاح امروزی، یعنی سرزمینی فاقد استقلال سیاسی و اقتصادی که در همه شئون کاملاً تابع دولت امپریالیستی استیلاگر است. این دولت و انحصارات امپریالیستی آن از مستعمره به‌عنوان منبع مواد خام، نیروی کار ارزان، بازار فروش کالاها و عرصه سرمایه‌گذاری‌های پرسود و همچنین به‌مثابه پایگاه‌های نظامی و سوق‌الجیشی استفاده می‌کنند.

روابط استعماری به این معناست که وابستگی نظامی و سیاسی، به کشورهای مسلّط اجازه می‌دهد که مستعمره‌شان را به زایده‌ای از اقتصاد خود بدل کنند و قواعد مبادله و تعرفه‌های گمرکی‌ای را که به‌طور یک جانبه به سود کشور صاحب سلطه است به کشور تحت سلطه خود بقبولانند.(۱۵)

استعمار به‌عنوان پدیده‌ای سیاسی – اقتصادی حدود سال ۱۵۰۰م.  آغاز شد. در طول این مدت، استعمارگران برخی از کشورهای اروپایی، مناطق وسیعی از دنیا را کشف کردند و در آنجا ساکن شدند و به بهره‌برداری پرداختند. برخی از صاحب‌نظران معتقدند که استعمار به دوران باستان برمی‌گردد و اقدامات حکومت‌های باستانی نظیر فینیقیه، یونانی‌ها و سرانجام رومی‌ها را در ایجاد پایگاه‌هایی خارج از سرزمین‌شان، به منظور استفاده از آن‌ سرزمین‌ها  برای تجارت، جنگ یا گسترش فرهنگ خود، نوعی استعمار می‌دانند.

 

پیدایش استعمار

پیدایش استعمار در عصر جدید با ظهور کشورهای قدرتمند اروپایی یعنی انگلیس، فرانسه، پرتغال، اسپانیا و… همراه بود. بعد از کشف راه‌های دریایی در اطراف آفریقای جنوب شرقی (۱۴۸۸م.) و کشف قاره­ آمریکا در سال ۱۴۹۲م.، مسافرت‌های دریایی به‌منظور استعمار و سلطه بر سرزمین‌های جدید آغاز شد. اروپاییان با لشکرکشی‌های خود به این سرزمین‌ها آنها را یکی پس از دیگری از دست بومیان خارج و به امپراتوری‌های خود ضمیمه کردند. ابتدا مهم‌ترین انگیزه و هدف آنها دستیابی به‌ ثروت‌های موجود در آن سرزمین‌ها (به‌ویژه جواهرات) بود؛ اما به‌تدریج انگیزه‌های وسیع­تر اقتصادی نظیر تجارت، انتقال مواد اولیه­ معدنی و کشاورزی به سرزمین‌های اروپایی و فروش کالاهای مصنوع و روبه افزایش کشورهای اروپایی به فعالیت‌ها و رقابت‌های استعماری وسعت بخشید.

حضور و نفوذ طولانی استعمار ‌در حیات سیاسی و اقتصادی آن دسته از سرزمین‌هایی که هنگام یورش استعمار یا از نهادهای نسبتاً قدرتمند بومی برخوردار بودند و یا به دلایلی دیگر (نظیر شدید بودن رقابت استعماری بر سر آنها) استعمارگران قادر به انقیاد کامل آنها نشدند، (نظیر ایران و چین)، موجب دگرگونی‌هایی شد که این تغییرات بیش از آنکه در جهت منافع و نیازهای داخلی این کشورها باشد، در جهت منافع تحت کنترل استعمارگران درآمد. برای مثال ساختار اقتصادی این کشورها آن‌چنان تغییر یافت تا برآورنده نیازهای بازار جهانی باشد و نه برآورنده نیازهای بازار داخلی؛ چنان که این کشورها به تولید کننده ‌یک یا چند کالای اولیه (معدنی یا کشاورزی) تبدیل شدند؛ در حالی که می‌بایست نیازهای متنوع خود به کالاهای مصنوع را از بازار جهانی و به عبارت دیگر از اضافه تولید کشورهای صنعتی وارد کنند.(۱۶)

آغاز استعمار به‌واقع ثمره پیوند سه کانون است: خاندان‌های حکومت‌گر اروپا که با قدرت سیاسی و نظامی خویش از مالکیّت پلانت‌ها(۱۷) در برابر رقبای مهاجم حفاظت می‌کردند؛ صرّافان و سرمایه‌گذاران بزرگ مراکز اصلی مالی اروپا که از طریق کمپانی‌های متعدد، سرمایه لازم را برای شکار برده و احداث پلانت‌ها تأمین می‌کردند؛ و سرانجام، بنیان‌گذاران و مدیران این پلانت‌ها که «نخبگان پلنتوکرات» نامیده می‌شدند و الیگارشی حاکم بر پلنت‌ها به شمار می‌رفتند. در پیرامون این کانون‌ها شبکه وسیعی از دلالان و ماجراجویان و شکارچیان و تجار برده حضور داشت.(۱۸)

پیوند این مثلث بود که همه جنایات پانصد سال گذشته در بیش از نیمی از جهان را رقم زد و بستر توسعه و رفاه بخش کوچکی از جهان را فراهم آورد.

 

 

پاورقی:

۱٫معمولا از هفت کشور غیراروپایی زیر به عنوان کشورهایی نام می‌برند که هیچ‌گاه مستقیماً به صورت مستعمره در نیامدند: ایران، ترکیه(عثمانی سابق)، چین، ژاپن، تایلند، حبشه و افغانستان. (احمد ساعی، مسائل سیاسی – اقتصادی جهان سوم، تهران: سمت، چاپ دوم، ۱۳۷۸، ص. ۴۵).

۲٫گارودی، روژه؛ آمریکا پیشتاز انحطاط، ترجمه: قاسم صنعوی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸، ص. ۹۶٫

۳٫مولانا ، حمید؛ آمریکاشناسی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۹، ص. ۱۳۲٫

۴٫ساعی، احمد؛ همان، ص. ۵۹٫

۵٫شیخ نوری،محمد امیر؛ نقش غرب در پیدایش و گسترش اختلافات مرزی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۵، ص. ۲۵۹٫

  1. Colonization.
  2. عمید، حسن؛ فرهنگ فارسی عمید، تهران: امیرکبیر، چاپ سی و چهارم، ۱۳۸۶، ص. ۱۲۹٫

۸٫معین،محمد؛ فرهنگ فارسی معین(یک جلدی)، تهران: معین، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۷، ص. ۱۳۷٫

۹٫مومسن،ج. ولفگانگ؛ نظریه‌های امپریالیسم، ترجمه احمد ساعی، تهران: قومس، چاپ هفتم، ۱۳۷۸، صص. ۱۲ – ‌۷٫

۱۰٫آشوری،داریوش؛ دانشنامه سیاسی، تهران: انتشارات مروارید، چاپ هفدهم، ۱۳۸۸، صص. ۳۸-۳۷٫

۱۱٫الهی،همایون؛ شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم، تهران: قومس، چاپ دوم، ۱۳۸۶، ص. ۵٫

۱۲٫رهنما، مجید؛ مسائل کشورهای آسیایی – آفریقایی، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۵۰، ص.۱۵.

۱۳٫Colony.

۱۴٫آشوری،داریوش؛ همان، ص. ۳۰۱٫

۱۵٫گارودی،روژه؛ همان، ص. ۱۰۰٫

۱۶٫ساعی،احمد؛ همان، صص. ۴۷- ۴۶٫

  1. Plant؛ به مزارع بزرگی گفته می‌شد که استعمارگران در سرزمین‌های اشغالی ایجاد و بردگان را به کشت و کار در آنها مجبور می‌کردند.

۱۸٫شهبازی،عبدالله؛ زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، ج.۱، تهران: موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۷۷، ص. ۲۲۲٫

28اکتبر/23

ریشه‌های اعتراضات ادامه‌دار در سرزمین‌های اشغالی – دکتر حسین رویوران

تظاهرات گسترده صدها هزار معترض در طول ۳۴ هفته در شهرهای مختلف رژیم صهیونیستی علیه اصلاحات قضایی پیشنهادی دولت راست افراطی حاکم به ریاست نتانیاهو نخست وزیر و آغاز نافرمانی مدنی معترضان در بستن راه‌ها، خودداری از خدمت در ارتش، و اعتصاب در جاهای مختلف پس از تصویب کامل این اصلاحات قضایی، این پرسش را مطرح می‌کند که اساساً اصلاحات قضایی ائتلاف راست چه تغییری در این رژیم ایجاد می‌کند و چرا جامعه صهیونیستی تا این حد نگران این فرآیند است؟ و اساساً این اختلاف تا چه حد ریشه‌دار و عمیق است؟  برای پاسخ به این پرسش‌ها به مهم‌ترین نکات تحلیلی آن اشاره می‌گردد.

اولین اتفاق این است که اصلاحات قضایی پیشنهادی جریان راست، ساختار نظام سیاسی در اسرائیل را از یک نظام قانون‌محور به یک نظام اقتدارگرا تغییر ماهیت می‌دهد و معترضان معتقدند که این تغییر، نظام را از حالت دموکراتیک خارج می‌کند. جالب است بدانیم که رژیم صهیونیستی مانند کشور انگلیس فاقد قانون اساسی است و علت آن این است که مرزهای این رژیم جعلی تعیین نشده و رؤیای از نیل تا فرات همچنان در مخیله‌ آنان وجود دارد و نیز تا به حال تعریف نشده که چه کسی یهودی است که به‌زعم خود، آنها صاحبان اصلی این سرزمین‌اند.

از زمان اعلام موجودیت تا کنون، با بروز هرگونه اختلاف در سطح نظام، دادگاه عالی با احکام خود اختلافات را  حل می‌کرد. اصلاحات قضایی عملاً از جایگاه برتر این دادگاه در حل اختلاف میان سه قوه و یا میان مردم و نظام می‌کاهد و آن دادگاه را تابع مصوبات اکثریت پارلمانی قرار می‌دهد. به عبارت دیگر از این پس تعیین اکثر قضات این دادگاه توسط اکثریت نمایندگان کنست یا پارلمان صورت خواهد گرفت و این دادگاه توان نقض مصوبات پارلمان را نخواهد داشت.

این مصوبه اگر اجرا شود عملاً به استقلال قوه قضائیه پایان می‌بخشد و آن را تابعی از اکثریت پارلمانی قرار می‌دهد. این اقدام یکی از مهم‌ترین راهکارهای جلوگیری از استبداد در نظام‌های سیاسی را که استقلال قوا از یکدیگر است، نقض می‌کند. در نظام‌های دموکراتیک، استقلال قوا مهم‌ترین شاخص شفافیت و نظارت متقابل است.

اصلاحات قضایی در اسرائیل به نظارت دادگاه عالی بر رفتار قوه مجریه پایان می‌دهد و اساساً سه قوه را تابعی از اکثریت پارلمانی قرار خواهد داد؛ زیرا اکثریت پارلمانی به‌طور طبیعی بر قوه مقننه سلطه خواهد داشت و بر اساس اکثریت داشتن، دولت تشکیل می‌دهد و بر اساس اصلاحات قضایی، قوه قضائیه تابعی از پارلمان خواهد بود.

بسیاری از معترضان معتقدند که این اصلاحات نه برای حل مشکلات ساختاری نظام سیاسی، بلکه برای حل مشکلات شخصی برخی از سران ائتلاف حاکم که پرونده فساد در دادگاه دارند و باید محاکمه بشوند صورت گرفته است.

نتانیاهو نخست وزیر و رهبر حزب لیکود و ارئیل‌درعی رهبر حزب «شاس» در دادگاه پرونده‌ فساد دارند و با تغییر اختیارات قضایی دادگاه عالی، تلاش می‌کنند به اتهامات علیه خود پایان دهند و امکان محاکمه خود را از بین ببرند. به عبارت دیگر آنها می‌خواهند قانون را بر اساس نیازهای فردی و نه اجتماعی تغییر دهند.

معترضان معتقدند که اصلاحات قضایی مفسده‌ساز است و شرایط شفاف و نظارت بر قوه مجریه را در آینده از بین می‌برد و دست اکثریت پارلمانی و دولت تعیین شده از طرف آنها را برای انجام هرکاری باز خواهد کرد و به آنها مصونیت قضایی خواهد داد.

 به اعتقاد کارشناسان سیاسی، اعتراضات مردمی در رژیم صهیونیستی از شکاف‌های اجتماعی موجود در جامعه صهیونیستی سرچشمه می‌گیرد. نظامیان در جامعه به‌شدت عصبانی هستند و علت خودداری آنها از خدمت را به دلیل شرایط تبعیض‌آمیز در خدمت و عدم شایستگی فرماندهان واحدهای نظامی می‌دانند.

در رژیم صهیونیستی جریان‌های متدین «حریدیمی» و «ارتدوکس» تا کنون از خدمت نظامی وظیفه معاف‌ بوده‌اند. این درحالی است که همه مردان سه سال و زنان دو سال در ارتش خدمت می‌کنند. مضاف بر اینکه مردان تا سن ۵۰ سالگی و زنان تا سن ۴۵ سالگی، باید هر سال یک ‌ماه به‌عنوان خدمت احتیاط در ارتش خدمت کنند. این طولانی‌ترین زمان خدمت نظام وظیفه در جهان به‌شمار می‌رود.

این شرایط نابرابر، از سال‌ها پیش مورد اعتراض اکثریت جامعه صهیونیستی بوده و حدود دو دهه است که رهبران سیاسی قول داده‌اند به این شرایط تبعیض‌آمیز پایان دهند، اما به ‌دلیل فشار احزاب حریدیمی این ‌وعده تحقق پیدا نکرده است. افزون بر آن ضرورت‌های ائتلاف سیاسی برای شکل‌گیری اکثریت در پارلمان و سپس تشکیل کابینه موجب شده که نتانیاهو با “حزب عظمت یهودی” (جریان سیاسی صهیونیسم دینی) که بخشی از «جریان حریدی» است، ائتلاف کند.

رهبران این حزب یعنی «اسموتریچ»، وزیر دارائی و «بن غفیر»، وزیر امنیت داخلی از کسانی هستند که خدمت نظام وظیفه را انجام نداده‌اند، ولی اکنون به علت شرط‌گذاری آنها برای ورود به ائتلاف، مسئولیت کامل نیروهای امنیتی در کرانه باختری به «بن غفیر» و عملاً جانشینی وزارت دفاع در کنار وزارت دارایی به «اسموتریچ» واگذار شده است. نظامیان می‌گویند این شرایط، یعنی فرماندهی افرادی که خدمت وظیفه را انجام نداده‌اند بر واحدهای نظامی، قابل تحمل و بر هیچ منطقی  استوار نیست و توهین بزرگی به نظامیان به شمار می‌رود.

شکاف‌های اجتماعی دیگر که در اعتراضات کنونی تاثیرگذار است، شکاف جغرافیایی میان اشکنازهای اروپایی‌تبار و سفردیم‌های شرقی است. آنچه مسلم است اشکنازها اولین مهاجران یهودی به سرزمین فلسطین بوده‌اند که بر اساس وعده «بالفور» توسط استعمار انگلیس به فلسطین مهاجرت داده شدند و با زد و بند با استعمار پیر در سال ۱۹۴۸ توسط رهبرشان «بن‌گوریون» موجودیت این رژیم غاصب را اعلام کردند.

از آنجا که آنها به‌عنوان مهم‌ترین لایه اجتماعی در ارتش و اقتصاد این رژیم ایفای نقش می‌کنند؛ ضرورت‌های تشکیل ائتلاف اکثریتی از سوی حزب اشکنازی لیکود به رهبری نتانیاهو او را مجبور کرد تا با دو حزب عظمت یهودی و شاس که اغلب اعضای آنها از سفردیم‌ها هستند، ائتلاف کند.

این احزاب نمایندگی اقلیت اجتماعی( حدود ۲۲%) را دارند اما به دلایلی اختیارات گسترده‌ای که از نتانیاهو به دست آورده‌اند، عملاً اکثریت را زیر سلطه‌ خود قرار داده‌اند که این امر اشکنازها را دچار انزجار و وحشت ساخته است.

این وحشت از آنجا ناشی می‌شود که «بن‌غفیر» و «اسموتریچ» در صدد تحمیل دیدگاه افراطی دینی خود به اشکنازها در داخل جامعه یهودی و نیز تلاش برای تشدید تقابل با فلسطینی‌ها در کرانه باختری هستند که این شرایط ناامنی گسترده‌ای را برای نیروهای امنیتی و جامعه پدید می‌آورد و آینده این رژیم را با خطر جدی مواجه می‌سازد.

همکاری وسیع احزاب حریدیمی عظمت یهودی، یهودا هاتورات و شاس برای اجرای برنامه تعطیلی کامل روز شنبه و درخواست توقف پروازها، حرکت خودروها و قطارها و نیز تعطیلی نیروگاه‌های تولید برق، اشکنازهای اروپایی‌تبار را دچار وحشت کرده و آنها را در مورد آینده نگران می‌کند.

در مذهب یهودی چند مذهب وجود دارند که حردیم، ارتدکس و مذهب اصلاح، مهم‌ترین آنها هستند و تحمیل نگاه یک اقلیت دینی بر کل جامعه برای اشکنازها قابل تحمل نیست. اشکنازها می‌گویند یک اقلیت مذهبی نباید دیدگاه خود را بر اکثریت جامعه یهودی تحمیل کند.

بسیاری از کارشناسان بر این باورند که موفقیت ائتلاف حاکم در امر اصلاحات قضایی در این نقطه متوقف نخواهد شد، بلکه آنها، آن هم با مصونیت قضائی، دیگر دیدگاه‌های افراطی خود را تحمیل خواهند کرد که این اقدام جامعه صهیونیستی را به سمت تقابل و جنگ داخلی خواهد کشاند.

تاکنون وحشت اشکنازها، به مهاجرت بی‌سابقه‌ی آنان به کشورهای غربی منجـر شده است. که استمرار این فرآیند ممکن است یک نوع فروپاشی اجتماعی را در آینده پدید آورد.

28اکتبر/23

افول قدرت آمریکا شعار نیست – دکتر مجید صفاتاج

رهبر معظم انقلاب بیش از سه دهه است که از افول قدرت آمریکا صحبت می‌کنند. آیا این دیدگاه را نظریه‏پردازان و اندیشمندان غربی و آمریکایی هم دارند؟

حقیقت آن است که جهان آبستن حادثه‌ مهمی است:

«افول نظم لیبرال غربی و قدرت آمریکا در حوزه سیاسی و انتقال قدرت از غرب به شرق.»

افول نظم لیبرال غربی، واقعیتی است که در نظام بین‌الملل در حال وقوع است. افزون بر آن، پدیده‌ انتقال قدرت از غرب به شرق نیز که  یک رویداد چند بعدی  با وجوه سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی است، افول نظم لیبرال غربی و کاهش قدرت آمریکا را تسریع کرده است.

از آغاز هزاره سوم میلادى و و شروع دخالت‌هاى سازماندهی شده نظامى آمریکا در غرب آسیا، بسیارى از تحلیلگران، نظریه ‌پردازان، جامعه‏‌شناسان، تاریخ‌دانان و سیاستمداران غربى شکست سیاست‌هاى آمریکایى- صهیونیستى در غرب آسیا و سپس در جهان را پیش‌بینى کردند. امروز آمریکا نه یک ابرقدرت هژمون، بلکه حتی از کسب عنوان «ابرقدرتی» برای خود نیز عاجز است.

این نظر، صرفاً شعار مخالفان سیاست‌های استکباری دولت آمریکا نیست، بلکه صاحب‌نظران بسیاری، هم در داخل آمریکا و هم در خارج آن بر این موضوع تاکید دارند. آمریکا قطعاً  از قدرتی که تصور می‌شود برخوردار نیست و در بهترین حالت می‌توان قدرتی بزرگ در کنار قدرت‌های دیگر است. افول قدرت آمریکا در سال‌های اخیر مورد توجه صاحب‌نظران و کارشناسان و اندیشمندان و نظریه‌پردازان سیاسی غربی و اندیشکده‌های تحقیقاتی ‌آمریکا قرار گرفته است. آنان بر اساس شواهد و واقعیت‌های موجود، از سال‌ها قبل از وقوع، از آن خبر داده‌ و اذعان و تصریح کرده‌اند که ایالات‌ متحده ‌آمریکا، گرفتار مشکلات پیچیده‌ای شده و نشانه‌های افول اقتدار جهانی آن در ابعاد مختلف نمایان شده است. آنها معتقدند که نظم جهانی مبتنی بر قدرت آمریکا در حال فروپاشی و سقوط است و شاهد شکل‌گیری نظم جدیدی در جهان هستیم.

در این نوشتار به منظور رعایت اختصار، صرفاً به چند نمونه از نوشته‌های صاحب‌نظران و اندیشکده‌های غربی که در سال‌های اخیر، کم و کیف این موضوع را تجزیه و تحلیل کرده‌اند؛ اشاره می‌شود:

 

  1. جان ایکنبری، نظریه‌پرداز روابط ‌بین‌الملل و سیاست خارجی آمریکا

جان ایکنبری، نظریه‌پرداز روابط ‌بین‌الملل و سیاست خارجی آمریکا و استاد علوم سیاسی و روابط بین‌الملل دانشگاه پرینستون آمریکا، در سال ۲۰۱۴ در مقاله‌ای با عنوان «آینده نظم جهانی لیبرال» که توسط مجله «فارین افرز» منتشر شد، به تغییر قدرت جهانی اشاره کرد. وی معتقد است تغییر قدرت جهانی و افول قدرت آمریکا و تغییر نظام تک‌قطبی در جریان است. عصر آمریکا رو به پایان است و نظم جهانی شرقی جایگزین نظم جهانی غربی شده است. در حالی که قدرت آمریکا در حال فرسایش است؛ شاهد پیدایش قدرت‌های نوظهوری هستیم.

قدرت در حال انتقال از غرب به شرق است و کشور چین در کانون این تغییر قرار دارد. رسانه‌های آمریکا تصدیق می‌کنند که چین بزودی بزرگ‌ترین اقتصاد دنیا یعنی آمریکا را پشت سر خواهد گذاشت. بنابراین جهان به‌نوعی در وضعیت تحول قدرت جهانی از قدرت متمرکز به نظام چندقطبی است که می‌توان از آن به عنوان «سیستم انتشار قدرت» یاد کرد. کشور چین شاید بیشترین بهره را از این انتقال قدرت داشته باشد.(۱)

 

  1. رابرت مری جامعه‌شناس و نویسنده‌ آمریکایی

رابرت مری نویسنده آمریکایى اظهار  معتقد است که واشنگتن با عملکرد خود، کشورهاى جهان را واداشته است براى پیروى از ایده‌آلیسم آمریکایى، فرهنگ خود را کنار بگذارند و آن را به دست فراموشى بسپارند. «رابرت مرى»(۲) در کتاب خود «شن‌هاى امپراتورى ـ سیاست آمریکا وخطرات آرمان‌هاى آن»(۳) مى‏گوید:

«دولت بوش با عملکرد کنونى خود از آمریکا به عنوان یک حکومت صلیبى(۴) ضد اسلام به تصویر کشیده است که سعى دارد جهان را مطابق الگوى خود تغییر دهد. روندى که در نهایت به نابودى آمریکائیان به دست خود خواهد انجامید.»

اندیشه براندازى دیگر رژیم‌ها با به کارگیرى زور و خشونت که هم اکنون از سوى کاخ سفید مورد توجه قرار گرفته است، تا کنون در تاریخ آمریکا بى‏سابقه بوده است.

به نوشته رابرت مرى، در اوایل قرن بیستم و در دوران ریاست جمهورى «وودرو ویلسن»، «ویلسونیسم»  در سیاست خارجى آمریکا مورد توجه قرار گرفت که بر اساس همکاری‌هاى بین‌المللى استوار شد، ولى آن سیاست هم اکنون راه خود را کج کرده و به صورت ماجراجویى‏هاى خطرناک درآمده است.

این کتاب همچنین اندیشه‏هاى «توماس فریدمن» تحلیل‌گر «نیویورک تایمز» را مورد انتقاد قرار مى‏دهد که مى‏گوید:

«آمریکا نه تنها رهبرى بدون قید و شرط دنیاى سرمایه‌دارى را بر عهده دارد؛ بلکه وظیفه دارد اندیشه سرمایه‌دارى و جهان‌شمولى را در سراسر جهان منتشر کند.»

نویسنده با بررسى دوران ریاست جمهورى بوش پدر و کلینتون و سپس بوش پسر، چنین نتیجه‏گیرى مى‏کند که آمریکا آن چنان مسئولیت رهبرى جهان را بر عهده گرفته که امنیت خود را به خطر انداخته است. ضمن آنکه تا کنون نتوانسته توجیه و دلیل خاص و قابل قبولى براى عملکردهاى خود ارائه دهد. چالشى که واشنگتن هم اکنون با آن روبه‌روست، احساس برترى آمریکا نیست، بلکه همانا ناتوانى آمریکائیان در درک صحیح و واقع‏بینانه جهان و جهانیان است.

جورج بوش در آغاز دوره دوم ریاست جمهورى خود، سیاست حکومت خود را مبتنی بر سه اصل معرفى کرد:

– دعوت براى دمکراسى

ـ دعوت براى آزادى

ـ اینکه آزادى جهان و امنیت آمریکا دو مسئله به هم پیوسته و ناگسستنى هستند.

با مطرح کردن این سه اصل، رئیس جمهورى آمریکا خود را به عنوان فرد غیرتمند و خیرخواه جهان قلمداد کرد. رویداد ۱۱ سپتامبر، بوش را وادار کرد پیروان سه مکتب اندیشه استراتژیک را براى بر عهده گرفتن سیاست خارجى آمریکا، به کار گیرد:

  1. واقع‌گرایان که معتقد به زورمندى و کشمکش و دخالت در روابط بین‏الملل هستند که در پیشاپیش آنان «هنرى کیسینجر» قرار دارد.

۲ـ ملى‏گرایان آمریکایى، از جمله «دیک چنی» و «دونالد رامسفلد»  که معتقد به ضرورت گسترش دموکراسى در سراسر جهان هستند.

۳ـ محافظه‌کاران متجدد، از جمله «پل وولفویتز» که عقیده دارند آمریکا نقش شرافتمندانه‏اى را در جهان برعهده دارد.

نویسنده کتاب سپس با بررسى جنبه‏هاى قومى و مذهبى جامعه عراق، نتیجه‏گیرى مى‏کند که:

«علت اصلى ناکامى آمریکا در عراق، ناتوانى سیاستمداران کاخ سفید در درک صحیح واقعیت و فرهنگ جامعه عراق است.»

«رابرت مرى» پس از آن اشاره مى‏کند که بوش در سخنرانى ماه ژوئن ۲۰۰۲ خود سه اصل را مطرح کرد:

ـ آمریکا براى جلوگیرى از هر گونه تجاوز به خاک خود، حق دارد در هر جاى کره زمین جنگ راه بیندازد.

ـ هیچ قدرت دیگری جز آمریکا حق ندارد توانمندی‌هاى نظامى مانند و یا هم‌تراز با آمریکا  داشته باشد.

ـ مأموریت اصلى آمریکا گسترش ارزش‌هاى دموکراسى در سراسر جهان است.

نویسنده سپس مى‏گوید:

«آمریکا هم اکنون با یک حمله گسترده علیه غیر نظامیان در داخل خاک خود و در خارج از سرزمین خود روبه‌روست که فقط در صورت اتخاذ اقدامات ذیل از سوى واشنگتن مى‏توان این خطر را از میان برداشت:

۱ ـ درک صحیح دشمن.

۲-برقرارى روابط دیپلماتیک خوب با جهان اسلام

۳-وحدت غرب (اروپا و آمریکا)

۴ـ نبرد در داخل براى برقرارى امنیت داخلى.»

نویسنده کتاب سپس با اشاره به نبرد آمریکا علیه «اسلام‌گرایان» مى‏افزاید که این اقدام نیازمند درک واقعى اسلام است. در حقیقت واشنگتن باید فرهنگ تمام ملت‌ها را خوب بشناسد و درک کند. وى مى‏افزاید:

«باید اقرار کرد که آمریکا در حال حاضر در حال در جنگ با اسلام است و این جنگ چند دهه به طول خواهد انجامید. دشمن در این جنگ آمریکایى، یک ملت و یا قومیت نیست، بلکه یک فرهنگ است و این نیازمند دیپلماسى بسیار زیرکانه از سوى واشنگتن، رعایت شدید امنیت داخلى و داشتن سازمان هاى امنیتى و اطلاعاتى بسیار قوى است.»

رابرت مرى به دیدگاه‌هاى اندیشمندان، نویسندگان و تحلیلگران آمریکایى پس از رویداد ۱۱ سپتامبر مى‏پردازد و دیدگاه‌هاى توماس فریدمن، ساموئل هانتینگتون و دیگران را مطرح مى‏کند سپس به سال ۱۹۱۷ و به دوران پرزیدنت «تئودور روزولت» در کاخ سفید باز مى‏گردد که در آن وابستگى به آمریکا زیباترین احساس در جامعه ایالات متحده به شمار مى‏رفت.

«روزولت نیز در اندیشه امپراتورى آمریکایى همانند امپراتورى انگلیس بود، ولى در درجه اول به اصلاح، امنیت و پیشرفت آمریکا اهمیت مى‏داد و در عین حال روش وى در این زمینه بر اساس دور نگهداشتن آمریکا از دیگران استوار بود. روزولت به عکس کاخ سفید نشینان کنونى مى‏گفت که جهان را همچنان که هست باید پذیرفت؛ ولى در حال حاضر آمریکا نه تنها خود را گرفتار «ستیر با تمدن‌ها» کرده، بلکه همه اروپائیان را نیز در نبرد علیه برجسته‏ترین مجموعه فرهنگى در جهان یعنى جهان اسلام، همراه خود ساخته است.»

نویسنده کتاب در پایان مى‏افزاید:

«غرب نمى‏تواند در نبرد خود علیه اسلام پیروز شود، مگر آنکه واقعیت اسلام و مسلمانان را درک کند. نخستین گام در این راه شناخت صحیح فرهنگ مسلمانان است. این درک به خودى خود مسلمانان را نسبت به آمریکا و به‌طور کلى غرب و فرهنگ آنان خوش‌بین خواهد کرد. تنها راهى که آمریکا را به بازیافتن جایگاه بین‏المللى خویش نزدیک مى‏کند، بازگشت به فرهنگ آمریکایى دوران «روزولت» است که آمریکا را به دور از هر گونه درگیرى با دیگران نگه مى‏داشت وگرنه…!؟»(۵)

 

  1. فرید زکریا نظریه‌پرداز نئورئالیست

«فرید زکریا» در مقاله‌ای با عنوان «جهان پساآمریکا» معتقد است که جهان در حال انتقال از عصر آمریکایی به عصر پساآمریکایی است. جهانی که در پیش داریم جهانی است که در آن ایالات متحده آمریکا نه رهبری اقتصادی و ژئوپلیتیک آن را بر عهده خواهد داشت و نه بر فرهنگ آن چیره خواهد بود؛ بلکه قدرت آن سقوط خواهدکرد. به اعتقاد فرید زکریا، ما در حال «خیزش دیگران» هستیم که چشم‌انداز جدید جهانی را به وجود می‌آورند و در آن چشم‌انداز قدرت و ثروت در حال جابه‌جایی و فاصله گرفتن از سلطه آمریکایی است. ما در حال گام نهادن به جهان پساآمریکایی هستیم که مردمان بسیار در نقاط بسیار، جهت و ماهیت آن را تعیین می‌کنند.(۶)

 

  1. فرانسیس فوکویاما نظریه‌پرداز آمریکایی

 

قرن بیستم به‌خصوص پس از جنگ‌های بین‌الملل اول و دوم، محمل شکل‌گیری اندیشه‌های گوناگون در باب پایان تاریخ بود. از جمله‌ افرادی که در این زمینه سخن گفته‌اند، «فرانسیس فوکویاما» نظریه‌پرداز آمریکایی است. رهبر انقلاب در بیاناتی بهمناسبت سالروز تسخیر لانه جاسوسی، اشاره‌ای کوتاه به سخنان او مبنی بر تجدیدنظرش درباره‌ پایان تاریخ داشتند. در یادداشت ذیل، ضمن مرور زمینه‌های تاریخی و فکری طرح نظریه‌ «پایان تاریخ»، دلایل این تجدیدنظر تحلیل و بررسی شده است.

«پایان تاریخ و آخرین انسان» عنوان کتابی از «فوکویاما» است که در سال ۱۹۹۲ میلادی منتشر شد و در آن به طرح ایده‌ خود درباره‌ پایان تاریخ با غلبه‌ی لیبرال دموکراسی به‌عنوان بهترین نظام سیاسی ممکن پرداخت که در نهایتِ تمامی تلاش‌ها و مبارزات ایدئولوژیک در سطح جهانی در قالب این ایدئولوژی سر برآورده است و همه‌ نظام‌های سیاسی در جهت تبدیل به یک نظام لیبرال دموکرات حرکت خواهند کرد.

اما فوکویاما در سال ۲۰۱۸ میلادی با حضور در برنام تلویزیونی شبکه‌ «بی‌بی‌سی» و در بخشی از گفته‌های خود اظهار داشت:

«من فکر نمی‌کنم جهت تاریخ هنوز هم به سمت لیبرال دموکراسی باشد. دموکراسی بسیار شکننده است و آنچه من در این ۲۵ سال به آن رسیده‌ام این است که ایجاد نهادها، به‌خصوص حکومت‌های دموکراتیکی که بتوانند بدون فساد اداری و مالی به مردم خدمات بدهند؛ بسیار دشوار و این‌گونه نظام‌ها در دنیا بسیار نادرند.»

هر چند او معترف به خروج تاریخ از مسیر حرکت به سوی لیبرال دموکراسی است، اما از لحن آکنده از افسوس او برمی‌آید که هنوز در طلب چنین پایانی برای تاریخ است. این امر حکایت از آن دارد که نظریه‌ او را بیش از آنکه بتوان صورتی از احیای یک فلسفه‌ نظری تاریخ دانست، باید تفسیری ایدئولوژیک از سیر تاریخ قلمداد کرد که البته به مدد تفسیری خاص از فلسفه‌ تاریخ هگل موجه شده است. در حالی‌که بسیاری از متفکران پست‌مدرن، بدبینی پنهان در قرن بیستم را عمیق و بنیادین می‌دانستند؛ او از خوش‌بینی نسبت به نظریه‌های کلی تاریخ دست نکشید. فوکویاما همچنان در جستجوی معنا، غایت و جهت کلی تاریخ بود. او در این کاوش سعی کرد تا دریابد آیا تحول جهانی روی به سوی لیبرال دموکراسی داشته و در نهایت با آن پایان می‌یابد یا خیر.

نظریه‌ فوکویاما اساساً با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی – به‌عنوان اصلی‌ترین رقیب جهانی بلوک غرب به رهبری آمریکا- صورت تحقق یافت. حتی چند سال پیش از این رخداد و در اواخر جنگ سرد نیز کاهش تنش میان شوروی و آمریکا و در طرحی مشابه میان چین و آمریکا، امکان تبدیل مارکسیسم به‌عنوان جناح چپ تجدد به نیرویی علیه لیبرال دموکراسی خنثی شده بود؛ اما به ‌هرحال با زوال کمونیسم، فوکویاما عملاً بدیل معتبری را در مقابل لیبرال دموکراسی به رسمیت نمی‌شناخت. در اینجا سخن او مبنی بر لیبرال دموکراسی به ‌مثابه‌ پایان تاریخ تنها ناظر به شکست ایدئولوژی‌های سکولار در برابر لیبرال دموکراسی نیست، بلکه از نظر او هرگونه ایدئولوژی یا نیروی تاریخیِ دینی نیز یارای مقاومت در برابر آن را ندارد. نقطه‌ ثقل دعوی او ساز و کار علم طبیعی مدرن است.

به‌رغم اینکه فوکویاما ساز و کارهای علوم طبیعی مدرن و تکنولوژی را پدیدآورنده‌ یک جهت‌گیریِ ضروری و بی‌بازگشت برای تاریخ جهان می‌داند که تصرف و تمتع انسان از طبیعت را ممکن کرده، اما از نظر او این سیر لزوماً به لیبرال دموکراسی ختم نخواهد شد. در طول چند سده‌ اخیر، ملل گوناگون در سطح جهان و در مقاطع مختلف بنا به این ضرورت تاریخی وارد مسیر بهره‌برداری از علوم طبیعی و تکنولوژی خصوصاً برای دستیابی به توانایی نظامی شدند، اما در هیچ یک از ملل شرقی و کمونیستی، لیبرال دموکراسی تحقق نیافت.

طرح مسئله‌ پایان تاریخ بلافاصله پس از فروپاشی شوروی توسط فوکویاما به این دلیل است که از نظر او مهم‌ترین مانع تحقق لیبرال دموکراسی از میان برداشته شده و از این رو آمریکا این فرصت را دارد تا با جمع میان لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی، دولتی جهانی را برپا کند.

نکته‌ مهم اینکه به دلیل مواردی که هم در درون نظریه‌ فوکویاما وجود دارد و هم مواردی که نظریه‌ او از آنها غفلت کرده، نه‌تنها جهان در سطح فرهنگی به سمت یکسان‌سازی نرفت، بلکه واگرایی‌های مختلف، زمینه‌ساز ظهور تکثرهای متعددی شد. دلیل ناقض و درونی نظریه‌ فوکویاما وضع تاریخی خود آمریکاست که با غلبه‌ لیبرالیسم اقتصادی و بازار آزاد، معیارِ «میزان انباشت سرمایه» تعیین‌کننده‌ شأن اجتماعی افراد است. قبول این معیار و گسترش تدریجی شکاف طبقاتی ناشی از رقابت – که لزوماً در شرایط سالمی رخ نداده- طبقه‌ای از ابَرسرمایه‌داران را با فاصله‌ بسیار از دیگر طبقات پدید آورده که در طول دهه‌‌ها با استفاده از قدرت و ثروت، آرام‌آرام بر سیطره‌ خویش بر سیاست آمریکا در جهت حفظ و افزایش منافع خویش، نحوی از دموکراسی کنترل‌شده را خلق کرده‌اند؛ مسئله‌ای که از اساس، امکان تحقق لیبرال دموکراسی مدنظر فوکویاما را از میان برده است. روی کار آمدن ترامپ و تشدید گرایش‌های ملی‌گرایانه یا نژادپرستانه، آزمونی است که آمریکا را در برابر ادعای بین‌المللی‌گرایی، مدیریت جهانی و ایجاد فرصت‌های برابر برای مردم جهان و حتی جامعه‌ متکثر آمریکایی قرار داده است.

از جمله دلایل بیرونی، بحران‌های معرفت‌شناسانه‌ای است که به‌ واسطه‌ ظهور اندیشه‌ مابعد تجددی به‌نحوی بنیادین اعتبار عام عقلانیت و علم مدرن را ویران کرده است. با این رخداد است که فرهنگ‌های گوناگون، امکان به رسمیت شناخته شدن یافته‌اند و نه‌تنها تاریخ واحد جهانی مبتنی بر عقلانیت مدرن به تاریخ خاص غربی محدود می‌شود، بلکه امکان ظهور تاریخ‌ها در افق آینده پدیدار می‌شود.

تکثرات فرهنگی و ظهور تاریخ‌های موازی به معنی نضج گرفتن اَشکال تازه‌ای از بازشناسی هویتی است که به دلیل برتری‌طلبی گفتمان تجدد، امکان ابراز وجود نیافته بودند. فوکویاما در مقاله‌ای با عنوان «آیا تاریخ مجدداً آغاز شده است؟» یکی از این بازشناسی‌های هویتی را برجسته و به‌نحو مشخص به اسلام ایران اشاره می‌کند. اذعان او به خروج تاریخ از مسیر تحقق لیبرال دموکراسی از پی ناتوانی آمریکا در این امر و همچنین تأکید بر سیاست‌های بازتوزیع ثروت، نشان از خطری است که او از جانب آنچه «میشل فوکو» اندیشمند فرانسوی، آن را «معنویت سیاسی» در انقلاب ایران نامیده بود، حس می‌کند. اما مسئله اینجاست که این طرح تازه، زمانی می‌تواند به بقای خود زیر فشارهای بیرونی امیدوار باشد که تلاشِ تا پای جان برای به رسمیت شناخته شدن خویش را ادامه دهد و این میسر نخواهد شد مگر از مسیر روایت هویت جمهوری اسلامی؛ موضوعی که رهبر انقلاب به دقت آن را «تبیین نظریه‌ مقاومت» نام نهادند.(۷)

 

  1. امانوئل والرشتاین جامعه‌شناس شهیر آمریکایی

«امانوئل والرشتاین»(۸) جامعه‌شناس شهیر آمریکایی و ارائه‌دهنده‌ نظریه «نظام جهانی»(۹) به‌صراحت تأکید می‌کند که آمریکا در مسیر سقوط قرار گرفته و افول این کشور امری حتمی و اجتناب‌ناپذیر است. به‌گفته‌ این جامعه‌شناس:

«از زمان جنگ ویتنام تا حادثه‌ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، از سرعت روند و توسعه‌ اقتصادی آمریکا کاسته شده و این کشور، درخشش ایدئولوژیک خود را از دست داده است. تفوق آمریکا فقط به برتری نظامی خلاصه می‌شود و این حکایت از آن دارد که این ابرقدرت در حال افول است.»(۱۰)

 

  1. ۶. دانشکده تجارت هاروارد آمریکا

«دانشکده تجارت هاروارد» در گزارشی با عنوان «شکست نظام سیاسی آمریکا» می‌نویسد: «بر اساس یافته‌های «دانشکده تجارت هاروارد»، نظام سیاسی آمریکا شکست خورده و اقتصاد آن هم در حال سقوط است و دست ‌و‌ پا می‌زند. رشد و رفاه اقتصادی آمریکا ۲۰ سال پیش به پایان رسید. رویای آمریکایی در معرض خطر است. آمریکایی‌ها به رهبران سیاسی اعتماد ندارند و قطب‌بندی سیاسی به‌طرز چشمگیری افزایش یافته است. آمریکایی‌ها از نظام سیاسی خود ناامید هستند و اعتماد کمتری به دو حزب بزرگ دارند. این شرایط اقتصادی و سیاسی، بیانگر آن است که رویای آمریکایی در خطر است.(۱۱)

 

۷٫شورای اطلاعات ملی آمریکا

«شورای اطلاعات ملی آمریکا» پیش‌بینی کرده که در سال ۲۰۲۵ ایالات متحده به‌عنوان یک قدرت باقی می‌ماند؛ اما سلطه آمریکا از بین خواهد رفت. در قرن حاضر، قدرت آمریکا را می‌توان با قدرت انگلستان در قرن گذشته مقایسه و سقوط هژمونی آمریکا را پیش‌بینی کرد. اما آمریکا به‌طور مطلق سقوط نمی‌کند و سقوط آن نسبی خواهد بود.(۱۲)

 

  1. استیفن کوهن نظریه‌پرداز آمریکایی

استفان کوهن در مقاله‌ای با عنوان «پایان نفوذ آمریکا» معتقد است: «ایالات متحده آمریکا قدرت و نفوذ خود را از دست خواهد داد. نفوذ آمریکا در جهان در حال اتمام است و بازگشت آن غیرقابل پیش‌بینی است. استانداردهای زندگی در آمریکا در مقایسه با کشورهای توسعه‌یافته و در حال توسعه، کاهش یافته است. ایالات متحده آمریکا، کشوری با ثروت، قدرت و نفوذ بود؛ اما همه اینها در حال تغییر و رؤیای لیبرالیسم رو به پایان است.»(۱۳)

نکته‌ آخر اینکه: بسیاری از اندیشمندان جهان می‌گویند سئوال واقعی این نیست که آیا آمریکا سقوط خواهد کرد یا خیر، زیرا افول آمریکا حتمی است؛ بلکه نکته‌ مهم این است که آیا می‌توان راهی پیدا کرد که هنگام سقوط آمریکا، کمترین آسیب به جهان وارد شود؟

 

پی‌نوشت:

۱- وطن امروز، ۶/۹/۱۳۹۵، «اندیشمندان و اندیشکده‌های غربی درباره فروپاشی امپراتوری ایالات متحده چه می‌گویند؟»، به نقل از خبرگزاری تسنیم.

۲- .Robert W.Merry

۳-Hazards of Global Sands of Empire: Missionary Zeal American Foreign Policy and the Ambition

۴- Crusaders

۵-  خبرگزارى قدس (قدسنا)، ۴/۶/۱۳۸۴

۶- وطن امروز، ۶/۹/۱۳۹۵، «اندیشمندان و اندیشکده‌های غربی درباره فروپاشی امپراتوری ایالات متحده چه می‌گویند؟»، به نقل از خبرگزاری تسنیم.

۷- پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، ۲۰ آبان ۱۳۹۷

۸- Immanuel Wallerstein

۹- The Modern World-System

۱۰- پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، «افول آمریکا و انتقال قدرت از غرب به شرق» ،۳۰ آبان ۱۳۹۷

۱۱- وطن امروز، پیشین.

۱۲- همان.

۱۳- همان.

28اکتبر/23

انقلاب اسلامی، عصیان علیه نظام سلطه را کلید زد – گفتگو با دکتر سعدالله زارعی

اشاره:

انقلاب اسلامی موجد تحولات عظیمی در سراسر جهان بود و نظم قدیم دنیا را به ریخت و نظم نوینی را به وجود آورد. افسانه دوقطبی بودن جهان به فراموشی سپرده شد و تمدن اسلامی از پس قرون و اعصار به میدان آمد و غرب و نظم آن را به چالش کشید. غربی‌ها تا مدت‌ها تلاش کردند این نظم نوین را انکار کنند، اما سرانجام ناچار شدند آن را بپذیرند و برای مقابله با آن به چاره‌اندیشی بپردازند.

حضرت امام با درایت خویش در نامه‌ای به گورباچف به‌درستی سقوط نظم جهانی و حاکمیت دین الهی را پیش‌بینی کرده و به دنیای غرب هشدار داده بودند، اما غرب غرق تفرعن این پیام آسمانی را درک نکرد تا وقتی که به‌عینه با واقعیت اضمحلال خود رو‌به‌رو شد و اینک غرب بویژه آمریکا در آستانه تحول عظیم جهانی قرار گرفته‌اند و نظم حاکم در شرف فروپاشی قطعی قرار گرفته است و ایران در تعریف نظم جدید مسئولیت سنگینی را به عهده دارد.

دکتر زارعی در این گفتگو با تحلیل و بررسی پیشینه نظم جهانی، به تبیین وضعیت فعلی جهان و تحلیل وظایف ایران می‌پردازند.

 

*بعنوان اولین سئوال بفرمایید از نگاه شما نظم جدید جهانی چیست؟

«نظم جدید جهانی» که غرب درصدد انکار آن بود، مدتی است به «اعتراف» تبدیل شده است. نظم جهانی یک کلان سیستم برای اداره جهان است و وقتی با واژه‌هایی مثل «جدید» می‌آید، به معنای ظهور یک کلان سیستم است. نظم بین‌المللی فراتر از «رژیم بین‌المللی» یا «قدرت بین‌المللی» یا «تئوری بین‌المللی» است، زیرا رژیم یک مفهوم عمدتاً حقوقی است که محدوده و موضوع خاصی مثل «حقوق دریاها» را در بر می‌گیرد. قدرت بین‌المللی هم اشاره به کشور خاصی دارد. براین اساس آنچه در عالم واقع در حال تحقق است یک کلان سیستم ذوابعاد است. اما غربی‌ها که مدت‌ها منکر پیدایی یا منکر ضرورت پیدایی نظم جدید بین‌المللی بودند، بعد از آنکه اجباراً به آن اعتراف نمودند، سعی کردند دایره آن را در حد یک رژیم یا یک فرایند تنزل دهند و دست آخر به «بازسازی نظم کهنه» برسند. یعنی با سوار شدن بر موج نوخواهی نظم بین‌الملل، آن را در قالب نظم کهنه جاسازی کنند.

 

*بنظر جنابعالی آیا این محدودسازی امکان‌پذیر است؟ مختصات نظم کهنه چیست؟

نظم کهنه همان نظم دوقطبی متصلبی است که قدرت‌های پیروز جنگ جهانی دوم از سال ۱۳۲۶ ش./ ۱۹۴۷م. پدید آوردند و تا اوائل دهه ۲۰۱۰ به شکلی آن را استمرار بخشیدند. این نظم دوقطبی بر پایه منافع قدرت‌های پیروز جنگ دوم تأسیس شد و سران دولت‌های غربی صراحتاً خود را «برادر بزرگ‌تری» که باید بقیه جهان را هم اداره کنند، خواندند. بر این اساس در نظم کهنه، دو ساختار موازی متفاوت دیده شد. یکی ساختار و کارکردی اجبارگرا داشت و دیگری غیراجرایی و فرهنگی بود. شورای امنیت سازمان ملل براساس منافع و مصالح قدرت‌های پیروز جنگ دوم جهانی ـ آمریکا، شوروی، انگلیس، چین و فرانسه ـ تنظیم شد و احکام آن الزام‌آور بود و در حالی که مجمع عمومی سازمان ملل با حضور همه کشورها و به‌منظور مشارکتی دیده شدن نظام بین‌الملل تأسیس شد، احکام آن غیرالزام‌آور و «توصیه‌ای» در نظر گرفته شد! براین اساس هرگاه نظر اکثریت کشورهای جهان با نظر پنج عضو شورای امنیت و گاهی حتی با نظر یکی از آن پنج عضو در تضاد بود، نظر اکثر کشورها توصیه‌ای و غیرالزام‌آور بود و نظر یک عضو شورای امنیت به سایر دولت‌ها دیکته می‌شد. در واقع می‌توان گفت نظم دوقطبی که امروز به آن نظم کهنه می‌گوئیم، نظمی یک‌سویه و اجبارگرا و متصلب بود.

 

*به پیشینه نظم کهنه‌ی جهانی و شورای امنیت اشاره کردید لطفاً در مورد کارنامه نظم کهنه جهانی و چگونگی تشکیل و عملکرد شورای امنیت هم اشاره‌ای داشته باشید.

کارنامه نظم کهنه جهانی پر از آشوب‌ها، کودتاها، جنگ‌ها، تجزیه‌ها و اجحاف‌ها علیه ملت‌ها بود که یکی از آنها واگذاری سرزمین یک ملت به یک قوم غیرساکن در فلسطین بود. شورای امنیت براساس آنچه در اساسنامه آن آمده بود، مأموریت داشت تا مانع پیدایی جنگ بین ملت‌ها شود؛ اما عملکرد آن در فاصله ۱۹۴۸ تا ۲۰۱۰ و بعد از آن تا امروز منبع جنگ‌ها و درگیری‌ها بوده است. جنگ ۱۳۹۳ه.ش./ ۲۰۱۴م. یمن یکی از آخرین جنگ‌هایی است که مسبب آن شورای امنیت سازمان ملل بود، زیرا به عربستان سعودی اجازه داد برای غلبه بر یک ملت، این کشور را به محاصره هوایی، زمینی و دریایی درآورد و با بمب به بازارها، خانه‌ها، تأسیسات و مردم آن حمله کند.

شورای امنیت در طول سال‌های ۱۹۴۸ تا ۲۰۱۰ بارها مجوز حمله به کشورهای ضعیف را صادر کرد؛ چشم خود را به روی استفاده از سلاح‌های غیرمتعارف علیه ملت‌ها بست؛ مقاومت ملت‌ها در برابر تجاوز را ذیل واژه تروریسم محکوم کرد؛ کشورهایی را تحریم و احکام تبعیض‌آمیز را علیه ملت‌ها صادر کرد که یکی از این موارد صدور پنج قطع‌نامه علیه ایران به واسطه استفاده از انرژی هسته‌ای بود. شورای امنیت بارها اجحاف‌های اقتصادی قدرت‌ها علیه ملت‌ها را نادیده گرفت و بعضاً به آنها وجهه حقوقی داد.

شورای امنیت بارها در جنگ‌ها، زیرپاگذاشتن قوانین بین‌المللی از سوی یک طرف را نادیده گرفت و طرف قربانی را تحت فشار قرار ‌داد که یک نمونه از آن جنگ نظام سلطه علیه ایران در سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ بود.

نظم کهنه، جهان در قرنطینه قدرت‌های بزرگ قرار داد و رقابت‌های توسعه‌طلبانه ابرقدرت‌ها را وجهه و میدانی بین‌المللی بخشید به‌گونه‌ای که جور رقابت‌های ابرقدرت‌ها را ملت‌های جهان متحمل شدند. بر مبنای نظم کهنه، استقلال یک ملت معنا نداشت و رسماً از سوی قدرت‌های حاکم یا یک قدرت حاکم با جنگ و درگیری و کودتا و تحریم پاسخ داده می‌شد. براساس نظم کهنه، هر گونه اقدامی که یک ملت در جهت صیانت از خاک، فرهنگ، منافع و امنیت خود انجام می‌داد، ذیل عنوان اقدام علیه امنیت بین‌‌الملل تعریف و با آن مقابله می‌شد. در دوره حاکمیت نظم کهنه اگرچه کشورهای عضو سازمان ملل آزاد خوانده می‌شدند؛ اما منابع حیاتی آنان در سلطه قدرت‌های حاکم بود به‌گونه‌ای که تلاش بعضی کشورها مثل ایران برای به‌دست گرفتن اداره منابع خود، با کودتای قدرت‌های عضو شورای امنیت پاسخ داده می‌شد. فرانسه اگرچه به ظاهر استقلال کشورهای غرب آفریقا ـ کشورهای ساحلی ـ را پذیرفته بود؛ اما منابع آنها را هر‌طور می‌‌خواست به خاک خود منتقل می‌کرد و ارزش‌گذاری این منابع را در انحصار خود قرار داده بود. تا جایی که بعد از ۷۶ سال کشورهایی نظیر مالی، بورکینافاسو، نیجر، گابن و… برای رهایی از سلطه فرانسه انقلاب کردند و در همان حال متهم به هرج و مرج‌طلبی شدند.

نظم کهنه اگرچه دوقطبی خوانده می‌شد؛ اما ماهیت آن غربی بود، زیراایدئولوژی‌های حاکم بر این دوره اعم از کاپیتالیستی، سوسیالیستی و ناسیونالیستی، همه ریشه غربی داشتند و بر این اساس گرچه شوروی و آمریکا دو ضلع در حال تقابل دیده می‌شدند، اما هر دو در موضوع حکمرانی به شیوه واحد عمل می‌کردند و کشورهایی که در ذیل آنها قرار داشتند با یک شیوه تحت امر بودند و منابع آنان توسط رئیس بلوکی که در ذیل آن جانمایی شده بودند، به غارت می‌رفت. ماهیت غربی نظم دوقطبی سبب شد که به‌رغم فروپاشی شوروی و بلوک کمونیسم، در سال ۱۳۶۹، طی سه دهه اخیر نظم دوقطبی حفظ شود! آمریکا با استفاده از منطق نظم دوقطبی تلاش کرد تا سیطره خود را از طریق حفظ ساز و کارهای دوران حضور شوروی در عرصه بین‌الملل ادامه دهد.

نظم کهنه از نظر فرهنگی «هضم» فرهنگ‌ها را در یک فرهنگ دنبال می‌کرد و رسماً از دیگران می‌خواست در موارد تناقض فرهنگی میان فرهنگی ملی و فرهنگ نظام سلطه، فرهنگ ملی را کنار بگذارند. بر این اساس شبکه‌های مختلف غرب در حوزه‌های فرهنگی شکل گرفتند و هر کدام هضم فرهنگی ملت‌ها را دنبال می‌کردند.

*لطفاً چگونگی پیدایی ماهیت نظم دوقطبی و آثار آن‌را تشریح بفرمایید.

ماهیت نظم دوقطبی در واقع تکرار نظم اروپایی قرن ۱۹است. نظم دوقطبی براساس «پیمان وستفالی» که یک پیمان کاملاً اروپایی (در آن موقع غربی) بود، شکل گرفت، کما اینکه نظم پیشین که به کنسرت اروپا شهرت پیدا کرد و در حد فاصل ۱۱۹۴ه.ش./۱۹۱۵م. تا ۱۳۱۸ه.ش./۱۹۳۹م. به مدت ۱۲۴ سال بر دنیا حاکم شد، یک پیمان کاملاً اروپایی بود. خود «پیمان وستفالی» از دل جنگ ۳۰ ساله ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸ اروپا پدید آمد. کمااینکه کنسرت اروپا و نظام دوقطبی هم از دل جنگ زاده شدند. در هر سه مورد ادعای غرب این بود که با پیمان دسته‌جمعی در صدد جلوگیری از وقوع جنگ‌ها و گستره تأثیر آنهاست و حال آنکه این ادعا را کسانی مطرح می‌کردند که «جنگ‌افروز» و مسئول جنگ‌های پیشین بودند! رطب‌خورده منع رطب کی کند؟ خاصیت این پیمان و نظم‌های بین‌المللی ناشی از آن این بود که زورگویی را نهادینه کند و در اختیار و انحصار چند کشور درآورد.

یکی از نتایج این حکمرانی به مستعمره و اشغال نظامی درآمدن بخش‌های وسیعی از سه قاره آمریکا، آفریقا و آسیا بود. سیستم کنسرت اروپا که بر مبنای برتری قدرت‌های اروپایی استوار بود، در نهایت به جنگ بزرگ در اروپا در حد فاصل ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ منجر شد. در این جنگ حدود ۷۰ میلیون نیروی نظامی غرب رو در روی هم قرار گرفتند؛ بیش از ۲۲ میلیون نفر کشته و بیش از ۲۱ میلیون نفر زخمی شدند. این جنگ سبب انحلال چهار امپراتوری اروپایی در پهنای آلمان، عثمانی، اتریش ـ مجارستان و روسیه شد. حکومت کنسرت اروپا، دو قدرت مسلمان آسیایی ـ گورکانی در هندوستان و عثمانی در آسیای غربی ـ را از بین برد و سرزمین‌های آنان را قطعه‌ قطعه کرد و رویاروی هم قرار داد. بعد از جنگ همین میراث‌داران کنسرت اروپا به تأسیس جامعه ملل دست زدند؛ اما پس از دو دهه رویارویی نظامی بزرگ‌تری در اروپا با بیش از ۱۰۰ میلیون نفر نظامی شکل گرفت که به کشته شدن حدود ۸۵ میلیون نفر از آنان و مردم عادی منجر شد. زمان آن هم دو برابر جنگ پیشین بود! بعد از جنگ، آنان که هنوز رمقی داشتند با همان منطق وستفالی و کنگره وین ابتدا به تأسیس سازمان ملل دست زدند و سپس نظام دوقطبی را پایه‌گذاری کردند.

*اهداف شکل‌گیری و چگونگی تاسیس سازمان ملل چگونه بوده است؟

تأسیس سازمان ملل دقیقاً در چهارچوب ادبیات و منطق وستفالی شکل گرفت و در واقع معماری سازمان ملل و نظم جدید را میراث‌داران وستفالی و وین در دست گرفتند. پیدایش واژه «قدرت‌های بزرگ» هم براساس توافق اروپایی وستفالی و کنگره اروپایی وین شکل گرفت. اروپایی‌ها با خلق این واژه از یک ‌سو به حقوقی کردن دخالت خود در امور کشورهای دیگر دست زدند و از سوی دیگر مانع حضور کشورهای دیگر در روند اداره جهان شدند.

مثلاً اروپایی‌ها در سال ۱۸۳۹ ذیل پیمان وستفالی و منطق حاکم بر کنسرت اروپا، درگیر و دار جنگ مصر و عثمانی، سلطان محمود دوم را وادار کردند وساطت اروپا را بپذیرد و حل و فصل اختلافات با مصر را به کنفرانسی مرکب از سفرای پنج کشور عضو کنسرت اروپا احاله کند. در دوران حاکمیت کنسرت اروپا، هر کشوری که توافقات کنگره وین را نقض می‌کرد، با واکنش نظامی هماهنگ پنج عضو کنسرت اروپا مواجه می‌شد.

*هدف کنونی میراث‌داران «وستفالی» و وین چیست؟

در شرایط فعلی آنان تلاش می‌کنند تا نظم کهنه را بازآرایی و به‌عنوان نظم نو وارد بازار کنند! امروز اگر از مدعیان نظم نو در آمریکا، انگلیس و فرانسه پرسیده شود کارنامه نظم بین‌المللی در فاصله ۱۹۴۷ تا ۲۰۲۳ چیست و آیا امروز جهان و حتی خود قدرت‌های شکل‌دهنده نظم پیشین از امنیت بیشتری برخوردارند، پاسخ آنها به هیچ روی «آری» نیست. حداکثر سخنی که خواهند گفت این است که: اگر این نظم نبود جنگ‌های بیشتری اتفاق می‌افتادند و بر دامنه ناامنی‌ها افزوده می‌شد. این پاسخ یعنی نظم قبلی، بازدارنده نبوده و مشکل را چاره نکرده و فقط آن را تخفیف داده است. ضمن اینکه کاستن از ناامنی قبل از هر چیز اراده می‌خواهد. کشورهایی که «قدرت‌های بزرگ» خوانده می‌شدند و خود عامل وقوع و تطویل جنگ‌ها بوده‌اند، چگونه می‌توانند از دایره آن بکاهند؟

 

*بنظر جنابعالی چالش‌های موجود بر سر راه نظم نوین جهانی کدامند؟

نظم جدید جهانی در شرایطی مطرح است که نظم پیشین با دو چالش اساسی از درون و بیرون مواجه است. چالش درونی آن، در بعد امنیتی، جنگ نظم‌ستیز اوکراین میان قدرت‌های اروپایی است که رفته‌رفته به چالش جهان تبدیل شده است. در این جنگ، دو طرف حتی از احتمال استفاده از بمب اتم حرف زدند و در عمل هم به سمت استفاده از سلاح کشتار جمعی رفتند و علیه هم از آن استفاده کردند. در بعد اقتصادی شاهد فروپاشی عمیق اقتصادی در آمریکا هستیم تا جایی که ریچارد هاس در کتاب «جهانی در بی‌نظمی» نوشت «در ادامه روندی که از حدود دو دهه پیش آغاز شده است، بدهی آمریکا در سال ۲۰۳۰ از تولید ناخالص داخلی آن بیشتر خواهد شد.» الان بدهی آمریکا حدود ۸۰ درصد تولید ناخالص داخلی آن است. وی معتقد است این بحث اختلافات سیاسی ـ و در واقع دوقطبی شدید سیاسی و اجتماعی ـ اگر با بحث‌ مالی تقاطع پیدا کند، فروپاشی حتمی است. همین ترکیب تنش‌های سیاسی داخلی و بحران مالی در انگلیس، فرانسه و آلمان هم مشاهده می‌شود.

 

*بنظر جنابعالی با توجه به ناتوانی نظم نوین، چه توجیهی برای دخالت غرب در کشورهای دیگر وجود دارد؟

در اینجا دو سئوال اساسی پیش‌ روی عقلای عالم وجود دارد؛ پرسش اول همین است که نظمی که در ابعاد امنیتی، سیاسی و اقتصادی در درون دچار بحران شده است، چگونه می‌تواند مسایل پیچیده‌تر اقتصادی‌ای را که جهان در دهه‌های آینده با آن مواجه است، حل کند؟ پرسش دوم این است که کشورهای داعیه‌دار در نظم پیشین در حالی که به شکست اعتراف می‌کنند، چگونه می‌توانند پلیس‌های خوبی برای نظم پیچیده‌تر پیش‌رو باشند؟ پاسخ این سئوالات روشن است؛ از این‌‌رو باید گفت بر خلاف مدعای هنری کیسینجر در کتاب «نظم جهانی؛ تأملی در ویژگی ملت‌ها و جریان تاریخ» و مدعای ریچارد هاس در کتاب «جهانی در بی‌نظمی» که صاحبان نظم پیشین قادرند نظم قبلی را ویرایش کنند و خود دوباره در رأس آن قرار بگیرند، داعیه‌داران نظم کهنه نمی‌توانند پیشاهنگان نظم جدید باشند و منطق مردود نظم کهنه نمی‌تواند مورد پذیرش بین‌المللی قرار گیرد.

*سرنوشت نظم نوین جهانی را چگونه می‌بینید؟

تغییر نظم و ناظم حتمی است. نظم‌های دوقطبی و تک‌قطبی از میان رفته‌اند. در اوایل مهر ماه، «آنتونی بلینکن» وزیر خارجه آمریکا صراحتاً اعلام کرد که: «نظم پیشین به پایان رسیده است.» در اینجا یک سئوال اساسی وجود دارد. عوامل فروپاشی نظم کهنه چه بودند و چه کشورهایی در محو آن محوریت داشتند؟ ریچارد هاس مشاور برجسته رؤسای‌جمهور دموکرات آمریکا ـ اوباما و بایدن ـ در کتاب خود مدعی است آمریکا، روسیه و چین نظم آینده جهانی را شکل خواهند داد. او اروپا و هند را به‌عنوان قدرت مکمل آمریکا ذکر کرده است.

نظام دوقطبی و تک‌قطبی پیشین به‌صورت تصادفی و بدون وجود عامل خارجی ساقط نشده است. در این میان اقتصاد، عامل فروپاشی آن نبود، زیرا جمع قدرت اقتصادی آمریکا و اروپا در مقایسه با چین و روسیه هنوز هم بالاتر است. بنابراین قدرت‌های اقتصادی نوظهور هم به خودی خود نمی‌توانند شکل‌دهنده نظمی جهانی باشند. آنان که در نظم پیشین کم و بیش محوریت داشتند و یا با کشورهای محور اختلاف اساسی نداشتند، بخشی از ساختاری بوده‌اند که اینک وجود خارجی ندارد. پس خود آنان عامل این فروپاشی نیستند. چین رسماً اعلام می‌کرد تا سال ۲۰۳۵ هیچ چالش سیاست خارجی نخواهد داشت و روسیه هم در حد فاصل فروپاشی شوروی تا امروز، منهای جنگ اوکراین، تعارضی با آمریکا و تروئیکای اروپایی نداشته است. پس فروپاشی نظم کهنه نه تنها محصول سیاست‌های آنان نیست، بلکه این فروپاشی علیه حاکمیتی است که خود بخشی از آن بوده‌اند.

منطق حاکم بر نظام بین‌الملل هم نمی‌تواند تغییر نکند؛ چون از یک ‌سو خود این منطق یکی از دلایل فروپاشی نظم کهنه بوده و از سوی دیگر برخلاف وضع جهان در سال ۱۸۱۴ و ۱۹۴۷، ملت‌ها اجازه تکرار یک نظم وستفالی را نمی‌دهند. آمریکا، چین و روسیه با فرض اینکه بتوانند اختلافات عمیق میان خود را از میان بردارند، نمی‌توانند به نمایندگی از بقیه ملت‌ها و کشورها تصمیم بگیرند.

اینکه ریچارد هاس از اروپا یه‌عنوان «دنباله» و جان بولتون از آن به‌عنوان «دم» آمریکا یاد می‌کند، اگرچه چندان بی‌راه نیست، با واقعیت اروپا تطبیق کامل هم ندارد. فرانسه به‌عنوان یکی از قدرت‌های اروپا به تکرار از لزوم استقلال اروپا از آمریکا سخن گفته است. آلمان دنبال فرصتی است تا طوق ۷۶ ساله بردگی قدرت‌های پیروز جنگ جهانی دوم را بشکند. کشورهای دیگری نظیر ایران، برزیل و هند هم که گاهی عدد آنها از ده کشور فراتر خوانده شده است، دیگر اهل وکالت دادن به این قدرت و آن قدرت نیستند.

 

*از طرح این موضوعات می‌خواهید به چه نتیجه‌ای برسید؟

از این موضوع چند نکته بیرون می‌آید؛:

ـ یکی اینکه نظم جدید، نظم منعطف و چرخشی و در مقابل نظم متصلب و جبری پیشین خواهد بود؛

ـ دوم اینکه نظم جدید فقط با مشارکت ناظمان قبلی شکل نمی‌گیرد؛

ـ سوم اینکه تغییر فقط در ناظم نیست، نظم بین‌المللی از نظر مفهوم، محتوا، کارکرد و پیامد دستخوش تغییر اساسی خواهد بود.

*بنظر جنابعالی نقش ایران در فروپاشی نظم کهنه چه بوده است؟ آیا میتوانیم برای ایران در این زمینه نقشی قائل شویم؟

بله. ایران در این زمینه نقشی اساسی داشته است. انقلاب اسلامی با تکیه اساسی بر معنویتی ریشه‌دار، نظم مادی دوقطبی را به چالش کشید و راه‌حل بهبود را هم نشان داد. نظم مادی در وجوه شرقی و غربی آن، یک نظم حیوانی است و نمی‌تواند تأمین‌کننده آمال، اهداف و آرمان‌های انسانی باشد. بنابراین وقتی با قوه قهریه بر ملت‌ها تحمیل شود ـ آن‌گونه که در سال ۱۹۴۷ این اتفاق افتاد ـ ملت‌ها را به بن‌بست می‌کشاند و این بن‌بست یأس‌آور خواهد بود تا زمانی که نوری نمایان شود و راه دیگری را باز کند. در اینجا علم انسان‌ها به کژراهه بودن نظم حاکم، آنان را به مقاومت و نهضت در برابر آن وادار می‌کند. در اینجا یأس تبدیل به نشاط و پذیرش تبدیل به عصیان می‌شود.

انقلاب اسلامی با تأسیس نظامی ترکیبی از دین و دنیا که هیچ نسبتی با ایدئولوژی‌های کاپیتالیستی، سوسیالیستی و ناسیونالیستی نداشت، نوری به جهان تاریک تاباند و عصیان علیه نظم حاکم بر آن را کلید زد و از حیث تئوریک، دائماً عصیان علیه آن را تغذیه کرد و با پیروزی‌های پی در پی بر آن، شکنندگی این نظم را نشان داد. بر این اساس جهان بدهکار انقلاب ایران است.

 

*امام خمینی(ره) از جمله طلایه‌داران هشدار در زمینه نابودی نظام حاکم بر جهان بودند. اشاره‌ای به فرمایشات ایشان هم داشته باشید.

دو سال پیش از پایان عمر شوروی، در سال ۱۳۶۹ و حدود ۲۲ سال پیش از پایان ابرقدرتی آمریکا در سال ۲۰۱۰، در بهمن ماه سال ۱۳۶۷، از پایان حیات نظم دوقطبی «خبر» داد. ایشان در نامه به رئیس وقت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی فرمود «باید به حقیقت رو آورد، مشکل اصلی کشور شما، مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست، مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال کشیده و یا خواهد کشید، مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.» در بخش دیگری از این پیام آمد «شما اگر بخواهید در این مقطع، تنها گره‌های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه‌داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده‌اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند، زیرا امروز اگر مارکسیسم در روش‌های اقتصادی و اجتماعی به بن‌بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسایل البته به شکلی دیگر و نیز در مسایل دیگر گرفتار حادثه است.»

امام(ره) در این نامه ضمن بیان حقیقت فروپاشی نظم دوقطبی، راه را هم نشان داد: «تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این‌گونه مسایل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکل به خدا، از عمق لطیف باریک‌تر از موی منازل معرفت آگاه شوند» و «اسلام دارای ارزش‌های والا و جهان‌شمول است که می‌تواند وسیله راحتی و نجات همه ملت‌ها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز کند.»

پرواضح است آنچه به ماهیت تئوریک نظم پیشین بین‌المللی خدشه وارد کرده، چین، هند، روسیه و اروپا و مجموعه‌های خارج از این قدرت‌ها نظیر جنبش عدم تعهد و خیزش‌های ناسیونالیستی هم نبوده‌اند، زیرا این جنبش‌ها اصولاً در ستیز واقعی با نظم پیشین و قدرت‌های آن نبوده‌اند تا در شکست آن نقشی داشته باشند.

 

*مختصات لازم در نظم آینده چیست؟

همان‌‌طور که گفته شد، نظم جهانی یک کلان سیستم و پدیده‌ای چندوجهی است و کشورها به تناسب توانمندی‌ها و سیاست‌های خود در آن نقش ایفا می‌کنند. یکی از وجوه نظم بین‌المللی اقتصادی است. کشورهایی که از حیث منابع با ثبات و تجدیدپذیر افق روشن دارند، در فعل و انفعالات اقتصادی نظام بین‌الملل نقش اساسی خواهند داشت. در این میان تولید ناخالص داخلی اهمیت ویژه‌ای دارد و در محاسبات خارجی از وضع اداره داخلی اقتصاد یک کشور، مهم‌تر شمرده می‌شود.

یکی دیگر از جنبه‌های قدرت، جنبه ژئوپلیتیکی و به عبارتی «مختصات سرزمینی» است. قدرت کشوری که در بن‌بست جغرافیایی قرار گرفته، با قدرت کشوری که انبساط جغرافیایی دارد، تفاوت زیادی دارد. ژئوپلیتیک یک کشور هزینه‌ساز و ژئوپلیتیک کشور دیگر ثروت‌ساز است. اتصال یک کشور به آبراه‌های بین‌المللی و نزدیکی آن به خلیج‌ها، تنگه‌ها و جزایر به آن، موقعیت جبری ژئوپلیتیکی می‌دهد. یکی دیگر از جبنه‌ها نقش یک کشور در موضوعات اقتصادی حساس، نظیر انرژی، سلول‌های بنیادین، نانو، هوش مصنوعی و توانمندی هسته‌ای است. کشوری که در این حوزه‌ها توانمندی دارد، می‌تواند بر روندهای حساس بین‌المللی اثر بگذارد. یکی دیگر از جنبه‌های اقتصادی برخورداری از موقعیت «بازار بین‌المللی» است. یک کشور در میان مجموعه‌ای از کشورها می‌تواند نقش ویژه‌ای‌ ‌داشته باشد. مثلاً برزیل برای محیط پیرامونی خود در آمریکای لاتین موقعیت ویژه‌ای دارد. این بازار هرچه پررونق‌تر باشد، موقعیت کشوری که در مرکزیت آن قرار گرفته است ویژه‌تر خواهد بود.

یکی دیگر از جنبه‌های نظم نوین، قدرت سیاسی است که به دو عامل راهبردی وابسته است. یکی از این دو عامل تجمیع خصوصیات راهبردی در یک کشور است و دیگری وجود راهبرانی خردمند، دارای ابتکار و جدیت و اهل دل به دریا زدن است. به همین جهت تاریخ، لحظه‌های حساسی را به ثبت رسانده که کارآمدی یا ناکارآمدی رهبران را فریاد می‌زنند.

یکی دیگر از جنبه‌های قدرت، ائتلاف‌سازی و نفوذ در موقعیت‌های مختلف جهان است. یک ملت در ائتلاف و همکاری با گروهی از کشورها می‌تواند موقعیت ویژه‌ای را برای کشور خود رقم بزند. وجود یک جبهه خارجی برای هر کشوری در حکم «پوسته سخت» است که ضمن محافظت از آن، سبب تداوم و رشد آن می‌شود.

یکی دیگر از جنبه‌های قدرت، توانمندی‌های فرهنگی و نرم‌افزاری است. صحنه بین‌الملل طبعاً به یک نظم نیاز دارد و این نظم هم لزوماً باید «جامع» باشد و یکی از جنبه‌های مهم جامعیت، جنبه فرهنگی آن است. فرهنگ یک مقوله ذاتی است و در گذر سالیان به‌د‌ست می‌آید.

فرهنگ مقوله‌ای ذواطراف و شامل فقه، فلسفه و حکمت، عرفان و معنویت، کلام و اعتقادات، تاریخ، ادبیات، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، هنرهای تجسمی و نمایشی، زبان و… است. در جهان پیچیده آینده فقط فرهنگ‌هایی که سرآمدی دارند، می‌توانند کالایی درخور ارائه کنند.

*نقش و اعتبار ایران در نظم جدید را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به اعتبار اینکه ایران نقشی اساسی در فروپاشی نظام مادی پیشین داشته است، استحقاق بیشتری برای تعریف نظم جدید و قواعد آن دارد. از این‌رو تعریف نظم نوین باید دو جنبه معنوی و مادی را در خود داشته باشد. ایران به دلیل برخورداری از موقعیت‌هایی که خاص ایران هستند، می‌تواند جبهه‌ای را ایجاد و بر اساس آن مطالبات خود را در مرحله گذار، متوجه سازمان ملل و محیط بین‌الملل کند.

*برای ایفای این نقش باید چه اقداماتی را انجام بدهیم؟ موقعیت کانونی ایران در کجا و چیست؟ همچنین عناصر مهمی که می‌تواند ایران را برای ایفای نقش در نظم نوین یاری دهد کدام است؟

گام اول ارائه تعریف هوشمندانه و جامع و مانع از نظمی است که می‌خواهیم منافع ما را در نظر داشته باشد. بعضی با نگاه به پاره‌ای مشکلات اقتصادی روزمره که همه کشورها به‌نوعی با آن درگیرند، می‌گویند ایران قادر به ورود به عرصه اقتصادی بین‌المللی در جایی که امثال چین، آمریکا، هند و اتحادیه اروپا حضور دارند، نیست. واقعیت این است که خود کشورهایی که نام بردیم، ایران را دارای موقعیت اقتصادی برجسته می‌بینند و می‌دانند که بخش بزرگی از قدرت اقتصادی ایران، ذاتی است. مثلاً موقعیت‌های ژئوپلیتیکی و سرزمینی و فرهنگی و سیاسی ایران قابل تغییر نیستند. علاوه بر آن در میان کشورهایی که مدعی نظمی نوین هستند، تنها ایران بر یک انقلاب تاریخی شکوهمند تکیه دارد. چنین کشوری از نوعی اقتدار درونی در برابر تکانه‌های بین‌المللی برخوردار است و از این رو «باثبات» دیده می‌شود.

حجم اقتصاد ایران در زمان کنونی، آن را در ردیف چهاردهم جهان قرار داده و این در حالی است که ایران یک دهه رکود مطلق را تجربه کرده است. رفع این رکود و اتصالات جدیدی که جمهوری اسلامی پیدا کرده، موقعیت اقتصادی ایران را به یکی از ۷ تا ۸ کشور اول جهان خواهد رساند.

جنبه دیگر، موقعیت کانونی ایران در چند موضوع مؤثر و اساسی است؛ موقعیت کانونی در بحث انرژی، با توجه به حجم نفت و گاز ایران؛ موقعیت کانونی در بحث ژئوپلیتیکی، با توجه به اشراف ایران بر اقیانوس هند و تنگه هرمز و از این طریق بر دریاهای دوردست؛ موقعیت کانونی ایران در جبهه مقاومت و گسترش آن از دریای عمان تا مدیترانه؛ موقعیت کانونی در حوزه نظامی و امنیتی و تولید جنگ‌افزار؛ موقعیت کانونی در حوزه علمی به‌گونه‌ای که در بعضی حوزه‌ها در موقعیت چهارم علمی دنیا قرار گرفته است؛ موقعیت کانونی در جنبش جهانی ضدیت با صهیونیسم؛ موقعیت کانونی در جنبش جهانی ضدآمریکا که به ایران پوسته‌ای ضخیم بخشیده است.

اینها بخشی از موقعیت‌های ایران به حساب می‌آیند. بخشی دیگر جنبه فرهنگی و اجتماعی قدرت ایران است. جهان در عرصه فرهنگی به کانونی احتیاج دارد که دارای قدرت معنوی اصیل و اثرگذاری ویژه‌ باشد تا بتواند جلوی قدرت فرهنگی غرب با نزدیک به ۳۰۰ سال ساختارسازی و نهادینه‌سازی ظاهر بایستد و بر آن غلبه کند. این فرهنگ ضرورتاً باید چند لایه باشد. ایران از این حیث موقعیت غیرقابل رقابتی از سوی دیگران دارد. ایران از یک‌ طرف متکی به غنی‌ترین ادیان الهی و از طرف دیگر متکی به یکی از تاریخی‌ترین ملت‌هاست.

در فرهنگ شیعی روی عنصر «عقل» تأکید ویژه‌ای شده است، تا جایی که بعضی صاحب‌نظران در تقسیم‌بندی کلامی، شیعه را به غلط در ردیف «معتزله» قرار داده‌اند. تأکید بر عنصر عقل در واقع توجه دادن به موضوع اجتهاد است. فقه اجتهادی و بالنده شیعه، عرفان ناب متکی به نحله‌های مختلف عرفانی، فلسفه و حکمت متأثر از شخصیت‌های فلسفی در تراز جهانی در طول بیش از ۱۴۰۰ سال، ادبیات و شعری غنی در حجم بیش از ۷۰۰۰ سال مدنیت، کلام و اعتقادات بالنده و مبارز، حقوق و تفسیر متکی به هزاران جلد کتاب که در طول تاریخ مورد اهتمام مفسرین نامدار بوده‌اند.

یک عنصر مهم دیگر که در حرکت یک ملت به سمت جلو، بسیار مؤثر است، وجود رهبران خردمند و فرهیخته، نخبگان مسئولیت‌شناس و توده‌های وفادار است. در طول سالیان پس از انقلاب، این رهبری خردمند در ایران وجود داشته و کشور را در ۴۵ سال گذشته که با ده‌ها موضوع مواجه بوده، به ایمنی رسانده است.

انقلاب اسلامی با آزادسازی نیروهای عظیم اجتماعی، یک طیف قدرتمند وفادار به خود در سنین مختلف و به‌ویژه جوانان پدید آورده که کارکرد اساسی آنها رفع مشکلات از جلوی پای نظام جمهوری اسلامی است. انقلاب با تکیه بر آنها به پیروزی‌های شگرفی رسیده است و در نهایت «توده‌های وفادار» است که از جاذبه بسیاری برخوردارند. بدون شک هیچ انقلاب دیگری نیست که با گذشت ده‌ها سال و به‌رغم مواجهه با انواع مشکلات عظیم، توده‌ها را در حمایت از خود در صحنه حفظ کرده باشد. عدم تبدیل انقلاب به یک خاطره تاریخی پس از شکل گرفتن نظام سیاسی، در میان انقلاب‌ها یک استثنا به حساب می‌آید. مردم در انقلاب اسلامی، مطالبه‌گری دارند، اما این مطالبه متوجه خود انقلاب اسلامی نیست. مردم هوادار و دلبسته انقلاب و نظام اسلامی هستند. در انقلاب ایران، مردم به‌مرور به بار انقلاب تبدیل نشده و حرکت آن را کند نکرده‌اند. نقش مردم رفع موانع و سرعت دادن به حرکت انقلاب اسلامی است.

براساس آنچه برشمردیم، ایران ظرفیت عظیمی برای تعریف نظم جدید و ارائه الگویی ترکیبی از آن و ایجاد جبهه‌ای برای ساماندهی به امور مقدماتی آن، هویت‌بخشی به آن و پشتیبانی از آن و متقابلاً استفاده ویژه از آن دارد. ما کشور و ملت کوچکی نیستیم و ابزارهای متنوعی را در اختیار داریم که باید راه‌های استفاده دقیق و به هنگام از آن را به دست آوریم.

 

*بعنوان سئوال آخر در مورد از میان رفتن نظم قبلی و شکل‌گیری نظم جدید با وجود چالش‌های موجود مثل بحران اوکراین و تلاش آمریکا برای بازسازی نظم قبلی، به نظر جنابعالی افق پیش‌رو چگونه است؟

اگرچه حداقل ۱۳ سال است، نظم قبلی از میان رفته، نظم جهانی جدید، هنوز شکل نگرفته و تا شکل‌گیری کامل آن حدود دو دهه فرصت وجود دارد. این نظم شکل خواهد گرفت و وجهه آسیایی آن هم خیلی قوی خواهد بود. آمریکایی‌ها که به تکاپوی ویژه افتاده‌اند، قادر به بازسازی نظم متصلب پیشین نخواهند بود. روسیه و چین، طیفی از کشورها را در کنار خود ندارند تا جهان را به هر سمتی که بخواهند ببرند و در کوتاه‌مدت هم قادر به حل و فصل این معضل نخواهند بود؛ کشورهایی نظر هند، ژاپن، کره و اروپا که روند جهان برخلاف انتظار آنان، به سمت دیگر می‌رود، در کوتاه‌مدت قادر به حل مسایل خود با چین و روسیه نیستند. چالش‌های جهانی کنونی نظیر جنگ اوکراین به دلیل آنکه هر موضوعی از نظم کهنه در کشاکش پیدایی نظمی جدید، به تطویل می‌افتد، طی دو سه سال آینده حل و فصل نخواهد شد. رقبای منطقه‌ای ایران از این جهت که در طول دوره نظام پیشین بخشی از نظم کهنه بوده‌اند، نمی‌توانند از تبعات فروپاشی آن نظم، فرار کنند. این وضعیت موقعیت آنان را خود به خود تضعیف می‌کند. تلاش ترکیه برای جانمایی حضور امنیتی خود در قفقاز و شروط جدید عربستان سعودی برای برقراری رابطه رسمی با رژیم صهیونیستی و آشکارسازی آن در این راستا صورت می‌گیرد.

ما در این وانفسا دارای موقعیت اساسی و از لحاظ منطقه‌ای تقریباً بلامعارض هستیم. البته مشکلاتی هم در درون به‌خصوص در موضوع اقتصاد ملی داریم که حتماً باید به رفع آن به‌عنوان پیش‌نیاز حضور فعال، مؤثر و مداوم در عرصه بین‌الملل نگاه و نسبت به آن اهتمام ویژه مصروف کنیم.

28اکتبر/23

ناامیدی مردم، کلان راهبرد غرب در مواجهه با ملت ایران – حجهالاسلام عسکری اسلامپور کریمی

اشاره:

تاریخ انقلاب اسلامی، مملو از مبارزه با دشمنی‌های گوناگون استکبار جهانی در عرصه‌های مختلف بوده است و بدون اغراق می‌توان ادعا کرد که از بدو پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ تا کنون، هر روز و هرلحظه شاهد انواع توطئه‌ها و دسیسه‌ها از ایجاد تفرقه قومی و ترویج جدایی‌طلبی در بین اقوام مختلف گرفته تا ترور شخصیت‌های انقلابی، برنامه‌ریزی برای کودتا و حمله نظامی ناجوانمردانه‌ ۸ ساله، تحریم‌های ظالمانه و محاصره اقتصادی برای جلوگیری از پیشرفت‌های علمی و صنعتی و تحت فشار قرار دادن مردم به‌منظور دلسردی و جدا کردن آنان از نظام اسلامی و…، بوده‌ایم.

امروز در جنگ ترکیبی و نبرد شناختی همه‌جانبه، از طرق گوناگون، با انبوه سیاه‌نمایی‌ها و شایعات و روایت‌های دروغ و تحریف شده‌ به وسیله صدها شبکه تلویزیونی و کانال‌های مختلف در فضایِ ولنگار مجازی حاکم بر کشور، دشمنان نظام سعی می‌کنند با حمله به باورها و اعتقادات مردم و تزریق یاس و ناامیدی، افق و آینده کشور را برای مردم به‌ویژه جوانان تیره و تار جلوه دهند. در واقع ناامید کردن جامعه، از کلان‌راهبرهایی است که مستکبرین و زورگویان در طول تاریخ به کار گرفته‌اند تا درخت امید را در جان افراد جامعه مورد نظر بخشکانند و در سایه تاریک نومیدی به اهداف شوم خود برسند.

اهمیت و بایستگی ‌امید و امیدواری در قرآن و آموزه‌های اسلامی

در اسلام امید و آرزو جایگاه رفیعی دارد تا جایی که در روایات حضرات معصومین«ع» از امید که منشأ همت و کار به شمار می‌رود، به‌عنوان رحمت الهی یاد شده است. با مطالعه آموزه‌های اصیل اسلامی درمی‌یابیم که اساس زندگانی بر امید بنا شده است. تمام تلاش‌های انبیا و اولیای الهی با محوریت امید صورت گرفتند. براین اساس، انسان و جامعه‌ای رشد یافته و متکامل خواهد بود که با توکّل بر خداوند بتواند بر مشکلات غلبه کند. قرآن کریم مؤمنان، مهاجران و مجاهدان در راه خداوند را امیدوار به رحمت خداوند(۱) و ناامیدی را نشانه گمراهی معرفی می‌کند و از کسانی که امید به رحمت خداوند ندارند، به «گمراه و ضالون» تعبیر کرده است:

«گفت به جز مردم گمراه چه کسی از لطف خدای خود نومید می‌شود؟»(۲) در برخی از آیات قرآن کریم، یأس و ناامیدی از رحمت خداوند، از صفات کافران و موجب کفر دانسته شده است: «…إنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ‌اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ: جز گروه کافران کسی از رحمت ‏خدا نومید نمی‏شود»(۳)

حضرت سجاد(ع) می‌فرماید: «یأس انسان از نجات، از روی قنوط یعنی  ناامیدی مطلق است که از گناهان کبیره است.»(۴)

رسول اکرم(ص) نیز می‌فرمایند: «إنّما الأمل رحمه من اللَّه لامّتی، لولا الأمل ما أرضعت أمّ ولدا و لا غرس غارس شجرا: امید برای امت من مایه رحمت است و اگر امید نبود هیچ مادری فرزندش را شیر نمی‌داد و هیچ باغبانی درختی نمی‎‌کاشت.»(۵) و نیز می‌فرمایند: «امید و آرزو، رحمتی برای امت من است.»

پیامبر اکرم(ص) بهترین الگو و سرمشق

خداوند، پیامبراکرم(ص) را برای انسان‌ها الگو و سرمشقى نیکو معرفی می‌فرماید: «لَقَد کَانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَومَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا: البته شما را به رسول خدا (چه در صبر و مقاومت با دشمن و چه دیگر اوصاف و افعال نیکو) اقتدایی نیکوست، برای آن کس که به (ثواب) خدا و روز قیامت امیدوار باشد…،(۶)

و در یازده آیه با عناوینی مانند: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول»، «أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول» و «وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَه»، مردم را به اطاعت و پیروی از خود و رسولش دعوت می‌کند. البته عناوین دیگری نیز وجود دارند که بیانگر همین معنا است مانند: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ…»(۷)

در منابع روایی اسلام در حدیثی از حضرت مسیح(ع) می‌خوانیم: ایشان در جایی نشسته بود و پیرمردی را مشاهده کرد که با کمک بیل و کلنگ به شکافتن زمین مشغول است. حضرت مسیح(ع) به پیشگاه خدا عرضه داشت: خدایا! امید و آرزو را از او بگیر. ناگهان پیرمرد بیل را به کناری انداخت و روی زمین دراز کشید و خوابید. کمی بعد حضرت مسیح(ع) عرضه داشت؛ بارالها! امید و آرزو را به او برگردان. ناگهان مشاهده کرد که پیرمرد برخاست و دوباره مشغول فعالیت و کار شد. حضرت مسیح(ع) از او سئوال کرد که من دو حال مختلف از تو دیدم. یک بار بیل را به کنار افکندی و روی زمین خوابیدی، اما در مرحله دوم برخاستی و مشغول به کار شدی؟ پیرمرد در جواب گفت: در مرتبه اول فکر کردم پیر و ناتوان شده‌ام، چرا این همه به خود زحمت بدهم و تلاش کنم؟ بیل را به کنار انداختم و بر زمین خوابیدم؛ ولی چیزی نگذشت که این فکر به خاطرم خطور کرد که از کجا معلوم که سال‌های زیادی زنده نمانم؟ انسان تا زنده است باید تلاش کند، ازاین‌ رو برخاستم و مشغول کار شدم.(۸)

وعده‌های خداوند بر یاری مومنین

افزون بر موارد یاد شده، خداوند برای امیدواری مسلمین، بر خود واجب کرده است که مومنان را نجات دهد، چنانکه می‌فرماید: «ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ، آنگاه پیامبرانمان و کسانى را که ایمان آورده‌اند مى‌رهانیم؛ زیرا بر ما فریضه است که مؤمنان را برهانیم.»(۹)

و نیز: «…کَم مِن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَت فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ؛ چه بسیار شده که گروهی اندک به یاری خدا بر سپاهی بسیار غالب آمده‌اند و خدا با صابران است.»(۱۰)

جنگ احزاب می‌تواند نمونه‌ای از نقش تربیتی امیـد و اطاعت از دستور خدای متعال و رسول مکرم اسلام«ص» باشد که خدای متعال در سوره مبارکه احزاب بدان اشاره دارد.(۱۱)

در جنگ احزاب قبایل عرب، یهود و همه گروه‌های ضد اسلام با مشرکان همدست شدند و با لشکری عظیم به استعداد ده هزار نفر با تمام تجهیزات به شهر مدینه حمله کردند و مسلمانان را که تعدادشان بیش از سه هزار نفر نبود در شهر مدینه محاصره کردند. مسلمانان از داخل و خارج مدینه در محاصره دشمن قرارگرفته بودند. لشکر احزاب در بیرون مدینه و کارشکنی منافقان و تهدیدات قبایل یهود مقیم مدینه از داخل، روحیه آنان را تضعیف کرده بود. شرایط چنان دشوار بود که جان‌ هم به حلق رسیده بود.(۱۲). منافقان، اسلام را نابودشده تلقی می‌کردند. در این موقعیت، گروهی که به خدا و به نصرت و امداد الهی امیـد داشتند، با روبه‌رو شدن با مشکلات و لشکر احزاب نه تنها سست نشدند، بلکه بر ایمان، استقامت و تلاششان افزوده شد. وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند این همان وعده خدا و رسول خداست و ما پیروزیم و سرانجام نیز با فداکاری و تلاش امیر مؤمنان (ع) و امداد الهی، لشکر اسلام پیروز شد و لشکر احزاب شکست خورد و این میسر نشد مگر با امیـد و اعتماد به‌نفس و ایمان رزمندگان اسلام به یاری خداوند.

آری مومنان واقعی وعده‌های تخلف‌ناپذیر خداوند را باور دارند و چنان نسیم روح‌بخش رحمت الهی و امید در دل‌هایشان نقش می‌بندد که اگر همۀ دنیا با تمام گستره‌اش بر آنان تنگ شود و همه دشمنان دست به دست هم بدهند تا نابودشان کنند و زیر فشار مشکلات، محاصره‌ها و جنگ‌های روانی و… به نفس‌ نفس بیفتند، تمام تلاش خود را انجام می‌دهند و جز به رحمت و وعده‌های الهی امید نمی‌بندند.

 

تلاش دشمن برای از بین بردن امید ملت ایران

رهبر معظم انقلاب مکرراً در بیاناتشان، ضمن اشاره به نقشه‌های گوناگون دشمنان برای از بین بردن امید و اعتماد به‌نفس ملت ایران، به عامل مهم امیـد و امیدواری و لزوم داشتن اعتماد به‌نفس ملت تأکید فرموده‌اند که به اختصار به چند مؤلفه اشاره می‌شود:

 

القای نا‌‌امیدی، شگرد دشمن

بنا به تعبیر رهبر معظم انقلاب، «استمرارِ انقلاب»، دشمن را به ستوه آورده و عزم خود را جزم کرده تا‌ «از این استمرار و استقامت جلوگیری کند.»(۱۳) دشمن به دنبال آن است که: «احساس بُن‌بست به مردم بدهد.»(۱۴) و «ملّت ایران را به این نتیجه برساند که بن‌بست است، راه‌حل وجود ندارد مگر پناه بردن به آمریکا و زانو زدن و تسلیم شدن در مقابل آمریکا.»(۱۵)

«شما ببینید امروز دشمنان ما که از برخورد چهره ‌به ‌چهره با این ملت مأیوس‌اند و از طرق گوناگون می­خواهند روی این ملت اثر بگذارند، از همین وسایل استفاده می‌کنند؛ یعنی سعی می‌کنند افق را تیره و تار نشان بدهند و جوانان را ناامید کنند.»(۱۶)

«برادران عزیز، خواهران عزیز! بدانید امروز بیشترین نقشه‌ دشمنان، این کارهای عظیم، متوجه این است که ملت ایران این اعتماد به نفسی را که دارد از دست بدهد….برای یک ملّت بدترین حادثه این است که اعتمادبه‌نفس  و امیدش به آینده را از دست بدهد.»(۱۷)

«سعی دشمن این است که نشان دهد آینده، مبهم و تیره‌ و تار است و معلوم نیست که چه خواهد شد و به کجا می‌‌رسند…»(۱۸)

۱٫امید، نعمت بزرگ الهی

«یکی از بزرگ‌‌ترین نعم الهی، امید و اعتماد به ‌نفس در مردم است. روح امیدواری، بسیار نعمت بزرگی است. مردمِ مأیوس، ناامید و بدون افق دید، بی‌‌صبری می‌‌کنند؛ نه تنها کار نمی‌‌کنند، مانع کار هم می‌شوند؛ ولی مردمِ امیدوار، خودشان جلو جلو می‌‌دوند و مسئولان را به دنبال خودشان می‌‌کشانند. این اتفاق امروز در کشور افتاده است و روح امید بر مردم حاکم است. مردم به آینده امیدوارند. این، خیلی نعمت بزرگی است. باید قدر این نعمت را بدانیم و شکر کنیم.»(۱۹)

 

۳٫امید، منشأ پیشرفت‌ها

رهبر معظم انقلاب با یادآوری امید به عنوان مهم‌ترین ابزار پیشرفت فرموده‌اند: «امید، مهم‌ترین ابزار پیشرفت است و دشمن روی این موضوع متمرکز شده است. دشمن دارد از همه‌ توان خود برای القای ناامیدی و بن‌بست استفاده می‌کند… پیشرفت به امید احتیاج دارد. دشمن روی امید ملت ایران متمرکز است. این امکانات گسترده‌ای که دشمن به کار گرفته، این رسانه‌ها، ماهواره‌ها، فضای مجازیِ عجیب و غریب، تلویزیون‌های مزدور، همه‌ اینها برای این است که امید را در مردم بکشند.»(۲۰)

ایشان امیدآفرینی را پیش‌نیاز پیشرفت ملی می‌دانند: «بعضی‌ها خیال می‌کنند «امیدآفرینی» پنهان کردن ضعف‌ها و خودفریبی است. خیـر. ضعف‌ها هم باید بیان بشوند، اشکالی هم ندارد؛ اما در کنار بیان ضعف‌ها بایستی امیدآفرینی هم بشود. آینده و افق روشن در مقابل چشم قرار بگیرد و نشان داده بشود. وضع ما بحمداللّه وضع خوبی است. ما امروز باید این آیه‌ شریفه را در نظر بگیریم: «وَ لا تَهِنوا»، سست نشوید، «وَ لا تَحزَنوا»، اندوهگین نشوید، «وَ اَنتُمُ الاَعلَون»، شما برترین هستید، «اِن کُنتُم مُؤمِنین»(۲۱) ایمان شما موجب علوّ شماست، موجب برتری شماست».(۲۲)

این «امید به پیشرفت» است که زمینه‌سازِ حرکت تک تک افراد یک ملت و دستیابی به قله‌های افتخار می‌شود: «امید، بزرگ‌ترین قوه محرکه انسان است. امید به پیروزی، پیشرفت و موفقیت، هر انسانی را به حرکت وامی‌دارد. اگر قرار باشد یک  انسان فعال و سرزنده و شاداب از حرکت بیفتد، کافی است او را ناامید کنند. اگر ناامید شد، دست‌های فعال او سست خواهند شد و زانوان فعال و استوارش به لرزه خواهند افتاد. می‌خواهند ملت ایران را ناامید کنند. چرا؟ چون می‌بینند که ملت ایران امروز به سوی یک آینده خوب و روشن که در آن، هم دنیای مادی او تأمین است و هم عزت و سربلندی و ایمان و نفوذ او در سطح دنیای اسلام تأمین می‌شود، حرکت می‌کند… ما هنوز در میانه راهیم.»(۲۳)

رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها بر اهمیت امید و امیدواری در حرکت یک ملت به سوی رشد و تعالی تأکید فرموده­اند: «یک ملت با امید می‌تواند به پیش برود. یک سرباز در جبهه جنگ، فقط با امید می‌تواند بجنگد. اگر امید را از او گرفتند، همه چیز را از او گرفته‌اند»(۲۴)

ایشان در جای دیگری با یادآور شدن اهمیت امید در مجاهدت و ظلم‌ستیزی یک ملت خاطرنشان کردند که: «امید موجب می‌شود انسان تلاش و حرکت کند، پیش برود، مبارزه کند و زنده بماند. فرض کنید ملتی در زیر سلطه ظالمانه قدرت مسلطی قرار دارد و هیچ امیدی هم ندارد. این ملت مجبور است تسلیم شود. اگر تسلیم نشد، کارهای کور و بی‌جهتی انجام می‌دهد. اما اگر این ملت و جماعت، امیدی در دلشان باشد و بدانند که حتماً عاقبتِ خوبی وجود دارد، چه می‌کنند؟ طبیعی است که مبارزه خواهند کرد و مبارزه را نظم خواهند داد و اگر مانعی در راه مبارزه وجود داشته باشد، آن را بر طرف خواهند کرد.»(۲۵)

 

پیروزی ملت ایران تضمین شده است!

«…پیروزی این جریان عظیم انقلابی در ایران، تضمین‌شده است. خدای متعال در قرآن می‌فرماید: «اِن یَنصُرکُمُ اللهُ فَلا غالِبَ لَکُم؛(۲۶) اگر خدا شما را یاری کند، هیچ‌ کسی بر شما غلبه نمی‌کند. یاری کردن خدا چگونه است؟ اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم‌‌؛(۲۷) اگر شما دین خدا، جهت‌گیری الهی، منطق خدایی و راه خدا را یاری کردید، خدا هم شما را یاری خواهد کرد. این همان چیزی است که امروز وجود دارد. این جریان عظیم انقلابی در کشور دارد اهداف الهی و ایجاد جامعه‌ اسلامی و تحقّق شریعت الهی را دنبال می‌کند. پس کار، راه و نصرت خداست. وقتی نصرت خدا شد، خدای متعال هم نصرت خواهد کرد، و وقتی خدای متعال نصرت کرد، فَلا غالِبَ لَکُم؛(۲۸) هیچ کس بر شما غلبه نخواهد کرد.»(۲۹)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. بقره ۲۱۸
  2. حجر/۵۶٫
  3. یوسف/۸۷٫
  4. صحیفه سجادیه، ۱۳۸۶ :۲۳۵
  5. بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۷۳
  6. احزاب / ۲۱
  7. نسا / ۸۰
  8. بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۳۲۹
  9. یونس / ۱۰۳
  10. بقره / ۲۴۹
  11. آیات ۹ به بعد
  12. احزاب/۱۰
  13. بیانات ۱۵/۶/۹۷
  14. بیانات ۱۹/۱۱/۹۶
  15. بیانات ۱۲/۷/۹۷
  16. بیانات‌ ۲۴/۱۲/۱۳۸۳
  17. بیانات ۶/۱۰/۱۳۹۶
  18. بیانات ۳/۱۰/۱۳۷۶
  19. بیانات ۲۹/۳/۱۳۸۵٫
  20. بیانات ۲۸/۸/۱۴۰۱٫
  21. آل عمران/۱۳۹٫
  22. بیانات ۱/۱/۱۴۰۲٫
  23. بیانات ۲۴/۱/۱۳۷۶٫
  24. بیانات ۳۰/۵/۱۳۷۰.
  25. بیانات ۱۷/۱۰/۱۳۷۴٫
  26. .آل عمران/۱۶۰
  27. محمد(ص) / ۷
  28. آل عمران/۱۶۰
  29. بیانات ۶/۹/۱۳۹۸
28اکتبر/23

تأمّل راهبردی دربارۀ موقعیت کنونی انقلاب – دکتر مهدی جمشیدی

تجربۀ اغتشاش سال گذشته، هنوز کهنه و فرسوده نشده و انتظار می‌رود که دوباره، بازسازی شود. ازاین ‌رو، باید ضعف‌ها را در این تجربه علاج کرد و مجال نداد که از یک سوراخ، دو بار گزیده شویم. باید تأمل کرد که در این تجربه، دشمن توانست از کدام مسیرها به ما ضربه بزند؛ زیرا امروز هم همان راه‌ها را در پیش خواهد گرفت و دامنۀ تجدیدنظرهایش چندان گسترده نیست. باید دست‌کم این منافذ را بست و خلاء‌ها را جبران کرد. در این باره، با چند نقطۀ کانونی مواجه هستیم.

  1. فیلم‌نامۀ دشمن، تکراری و تجربه ‌شده است: ساختن یک «خرده‌واقعیت تلخ» در لایۀ شبه‌مردمی، تولید «روایت کلان» برای تدارک جنگ شناختی ـ هیجانی، بسیج «بدنۀ اجتماعی تجددی» برای فشار بر حاکمیت، ایجاد «چالش ملی» در راستای قفل‌شدگی و تداوم موج بر اساس آفرینش «زنجیرۀ ریز واقعیت‌های تلخ».

دشمن دریافته که بخشی از جامعه، دیگر «فکر» نمی‌کند، بلکه فقط «تکرار» می‌کند؛ چنان‌ که «فرضیه‌بافی‌های شیادانۀ دشمن»، جای «دلیل» و «شاهد» نشسته‌اند. دشمن فهمیده که می‌تواند با «حرکت‌های ایذایی جزئی»، «کج‌روایت‌های کلی از انقلابی‌ها» برای خود پیاده نظام بسازد. نیاز به اقیانوس انسانی نیست. نقطۀ شروع، همیشه کوچک است و تصاویر بزرگ، از واقعیت‌های کوچک ساخته می‌شوند. واقعیت خُرد که تولید شد، واقعیت‌های فراگیر، خودشان از راه خواهند رسید. شناخت، بردۀ همین تصویرهای روزمره و تنگ‌دامنه است. شاید در واقعیت، بیش از این پنج نفر در میان نباشند، اما وقتی منطقه عملیات، ذهن‌ها و شناخت‌هاست، تخیل ذهنی، مهم است، نه تعداد میدانی. دشمن در پی تولید ریزواقعیت‌هاست تا با تکیه بر آنها، جامعه را تحریک و تهییج کند.

نقطۀ شروع، همین ریزواقعیت‌ها هستند که در سیری شتابنده و صعودی، واقعیت‌های بزرگ را صورت‌بندی می‌کنند. در درجۀ اول باید از شکل‌گیری ریزواقعیت‌های منفی، جلوگیری کرد و در درجۀ دوم، باید بسیار زودتر از دشمن به روایت‌پردازی در بارۀ آن پرداخت و مجال نداد که روایت اول، از آنِ رسانه‌های دشمن شود. در این مرحله، ثانیه‌ها سرنوشت‌سازند و تأخیر به معنی واگذارکردن بازی به دشمن است.

  1. استحاله از درون آغاز و اغلب هم از «نمادها» شروع می‌شود، مانند تجربۀ فروپاشی شوروی که در آن، «مک‌دونالد» به نماد تجدد و تغییر سیاسی و اجتماعی تبدیل شد. در ایران نیز «کشف ‌حجاب» به نقطۀ تمرکز در جنگ نمادین تبدیل شد. بت تجدد در هر جا جلوه‌ای دارد. مسئله این است که می‌خواهند «خطوط قرمز فرهنگی انقلاب» را به عقب برانند، و ضدارزش‌ها را «عادی» و‌ «هنجار» جلوه بدهند. می‌خواهند ارزش‌های الهی در جامعه، «رسمیت» و «غلبه» نداشته باشند و «خدای شارع» از جامعه برچیده شود. تعابیر «تکثر» و‌ «تنوع»، توجیه‌اند. واقعیت آن است که در پی «نسبی‌سازی ارزش‌ها» و «تساهل» هستند. عبور از حجاب، «حلقۀ اول» از زنجیرۀ درنوردیدن مرزهای دینی و شکستن حریم‌های اخلاقی و پیشروی ضدارزشی، «تدریجی» و «گام‌به‌گام» است. هر ارزشی که شکسته شود، شکستن ارزش بعدی «آسان‌تر» و «کم‌هزینه‌تر» خواهد بود. می‌دانند که کافی ا‌ست «قدم نخست» را بردارند. آری، به دنبال «فتح سنگر به سنگر» هستند. با «رهاسازی حجاب»، بخش اندکی از زنان به طرف «برهنگی‌ حداکثری» حرکت خواهند کرد. در ابتدا، یک مرگ طبیعی را به بهانه‌ای برای «کشف حجاب» تبدیل کردند و اکنون در خیابان‌های تهران، «نیم‌تنه» می‌پوشند. آن متفکر انقلابی که این آشوب را برآمده از «هرزگی» دانست، درست گفته بود. اینکه حاکمیت، «اعمال قدرت» نکند و «رهاسازی حجاب» را در پیش بگیرد به معنی حل‌شدن مسئله نیست، بلکه مواجهه در لایۀ مردمی میان «متدینان» با «ولنگارها» شکل خواهد گرفت.کنار کشیدن حاکمیت، فاجعه‌ساز است؛ چون آغاز «نامدنیّت» و «تنش اجتماعی» است. به‌راستی، فلسفۀ وجود «دولت اسلامی» چیست؟
  2. بستر اصلی و اولیۀ جریان اغتشاش، فضای مجازیِ غربی بود و تمام نیروها و جریان‌هایی که با اغتشاش همراه بودند، یکدیگر را در این فضا یافتند و انسجام یافتند. این فضای رهاشده و بی‌مهار، همچنان از ظرفیت تولید جریان‌های تخریبی برخوردار است و ما در این بستر، به‌شدت آسیب‌پذیریم. ازاین‌ رو، باید این فضای متعارض با حاکمیت ملی را کنار زد و مجال نداد که ذهنیت جامعه به‌آسانی در اختیار بازی‌هایی قرار بگیرد که در آن ساخته ‌و پرداخته می‌شوند. نباید از انسداد این فضا هراسید؛ چون حق حاکمیت ملیِ ما را به رسمیت نمی‌شناسد، بلکه به کانون تهاجم و بسیج نیروهای معارض تبدیل شده است. میان گشودگی این فضا و تلاطم اجتماعی، نسبت مستقیم برقرار است. توطئه در خیابان از کج‌روایت در فضای مجازیِ غربی ریشه گرفت و چالش ایجاد کرد.
  3. بخش عمده‌ای از توطئه به سلبریتی‌ها سپرده شده است و جامعه از طریق اینان، تحریک و برآشفته می‌شود. پیش از این، سلبریتی‌ها هرچه می‌خواستند می‌گفتند و می‌نوشتند و مسئولیتی را نیز عهده‌دار نبودند. برخی از افراد جامعه گمان می‌کنند که سخن اینها، صحیح و صواب است. به دلیل همین تأثیر و تعیین‌کنندگی اجتماعی باید صحنه را به صورتی طراحی کرد که اینها در برابر تمام مواضع خویش، مسئولیت‌پذیر باشند و اگر موضع نادرستی گرفتند و ذهنیت جمعی را آلوده کردند، بی‌درنگ در چالش حقوقی قرار بگیرند. ه

همچنین برخی از «روحانیان لیبرال»، نقش تخریبی مهمی را در بی‌ثبات‌سازی جنبۀ شرعی حجاب و اهمیت آن و الزام حکومتی به آن ایفا کردند. این ادبیات تجدیدنظرطلبانه، قداست و فضیلت و قطعیت حجاب را در برخی ذهنیت‌ها فرسود و‌ زمینۀ فکری عبور از آن را فراهم کرد. پیش از این مباحث فقهی و تفسیری بازاندیشانه، حجاب در تصور توده‌ها، منزلت جزمی و‌ حتمی داشت.

  1. ادعای برخی این بود که بر اساس آمار، درصدی بالایی از مردم (گویا اکثریت)، مخالف مداخله حقوقی و قانونی حکومت در حجاب هستند و این یعنی اکثریت مردم می‌گویند نه به حجاب اجباری (قانونی و دارای ضمانت اجرا)؛ هر چند فقط ده درصد، کشف حجاب کردند. در طول ماه‌های پس از اغتشاش تا کنون، مخالفان مداخله حکومت، افزایش یافته‌اند. یعنی برهنگی بیشتر و روشن شدن ماهیت جریان زن، زندگی، آزادی هیچ تاثیر منفی‌ای بر عدم همراهی مردم نداشته، بلکه مردم بیشتر با شعار اصلی این جریان(نه به حجاب اجباری)، همراه شدند.

در مقابل باید گفت مشاهدات نشان می‌دهند که هم سئوالات در پیمایش‌ها سوگیری دارند و هم رویه عملی نظرسنجی، مخدوش و نامعرّف است. از طرف دیگر می‌شود از منطق ایجاد ظرفیت اجتماعی پسینی استفاده کرد؛ یعنی هر چند مخالفت ابتدایی وجود دارد، اما می‌توان در عمل، یک صورت مطلوب و نمونه موجه از مداخله حاکمیتی ارائه کرد تا مردم در متن جریان عینی و با مشاهده معقولیت، همراه شوند. چون مخالفت با اجرای حکم اسلام بر خلاف شرع است، حاکمیت اسلامی نمی‌تواند از آن تبعیت کند؛ هر چند این مخالفان، اکثریت باشند. به‌خصوص که می‌توان حدس قوی زد که اکثریتِ این اکثریت، تنها مخالفت ذهنی دارند و حاضر نیستند برای این مخالفت، هزینه عملی بدهند و اختلال و تنش ایجاد کنند.

  1. برخی مواجهه‌ با «کشف حجاب» را موجب «دوقطبی ‌شدن جامعه» می‌دانند. اینان در واقع به هویت جامعۀ ایران «بدبین» هستند؛ چون پیش‌فرض ناگفته‌شان این است که بخش مهمی از جامعه، «ولنگار» و «لذت‌پرست» و «اباحه‌گر» شده‌اند و‌ ارزش‌های دینی ـ از جمله تعهد به حجاب در عرصۀ عمومی ـ را برنمی‌تابند.

«دوقطبی‌ شدن جامعه»، دروغ و برای مقاومت‌زدایی از جبهۀ انقلاب در برابر طرح «لیبرال‌سازی جامعۀ ایران» است. کسانی با اعداد و مفاهیم به جان ذهنیت مسئولان افتادند و این اندیشه را به آنان القا کردند که هرگونه تصرف در جامعه موجب دوقطبی‌ شدن و شکاف و تنش خواهد شد و باید از حجاب عبور کرد و جامعه دیگر به وضع قبلی باز نخواهد گشت. هرکاری هم صوری و سطحی و بی‌اثر است و جز اسقاط تکلیف و بستن دهان متدینان نتیجه‌ای نخواهد داد. حلقه‌های اطراف، به نام تحلیل اجتماعی، چنین برداشتی از جامعه را تلقین کرده‌اند. اما دوگانه‌سازی از اجرای شریعت/ دوقطبی ‌شدن جامعه، راه‌حل و حاصلش چیزی بیش از عرفی‌ شدنِ تدریجیِ جمهوری اسلامی نیست. کسانی ساده‌ترین راه‌ها را انتخاب و از کیسۀ شریعت خرج می‌کنند تا ضعف‌های دیگر را بپوشانند. صورت پوست‌کنده و عریان حرف برخی این است که بخشی از جامعه از شریعت عبور کرده و ما چاره‌ای جز پذیرش واقعیت‌های فرهنگیِ جدید نداریم و باید مصالحه و مدارا کنیم و در بهترین حالت، حد وسط را بگیریم.

در مقابل باید گفت که بدون شک، باید با کشف حجاب مواجهه داشت؛ هم «اکنون» و هم «خیابانی». این مواجهه، تلۀ امنیتی نیست، بلکه بی‌عملی، تبعات غیرقابل‌ بازگشت خواهد داشت. اقلیت تجددی و ولنگار، اگر رها شوند، قدرت پیشروی بالایی دارند و تمام جامعه را از جهت ظهورات بیرونی و تجلی اجتماعی، خواهند بلعید. فقط این مواجهه، «ضمیمه‌ها» و «پیوست‌ها»ی مهم‌تر از متن دارد، از جمله جلوه‌گری اقتدار حاکمیت. جریان سکولار باید احساس کند که حاکمیت، اهل عقب‌نشینی نیست.

لازمه قطعیِ بعدی، به‌دست‌ گرفتن روایت مسلط است. رهبر معظم انقلاب به جای امتناع، گشایش می‌ببینند و از بازسازی انقلابیِ ساختار فرهنگ سخن می‌گویند و ساختار فرهنگی را نیز ذهنیت تغییرکرده بخشی از مردم می‌دانند. این یعنی نه ‌فقط نباید عقب نشست و واقعیت منفی و نباید استحاله ‌شده را پذیرفت، بلکه باید آن را شکست و دگرگون کرد.

رهبر معظم انقلاب، نگاه اراده‌گرایانه دارند و همواره می‌فرمایند می‌شود و ممکن است و مقدور است و می‌توانیم. ایشان متفکر امکان است نه امتناع. از جامعه هم نمی‌هراسد. چنانکه فرمودند عده‌ای کم‌عمق و احساساتی در اغتشاشات بودند. روایت ایشان از جامعه، انقباضی و تهدیدمحور نیست که مرعوب شوند. رهبر معظم انقلاب با نظرسنجی‌هایی که با «هویت دینی جامعه ایران»، همراه هستند مخالفتی ندارند. مخالفت ایشان در آنجاست که نتایج نظرسنجی‌ها، متضاد با منطق جامعه ایران و جهت‌گیری اسلامی و انقلابی آن است.‌ ازاین‌‌رو، ایشان می‌فرمایند نظرسنجی‌ها «ملاک» نیستند؛ یعنی باید آنها را به نشانه‌های بیرونی خود جامعه، «ارجاع» داد.

  1. رهبر معظم انقلاب از در پیش بودن فتح خرمشهرها سخن می‌گویند، ولی حس برخی، حس سقوط است؛ بدون فتح و رو به عقب‌نشینی تدریجی و معطوف به حفظ سنگرهای باقیمانده نه فتح خرمشهرهای از دست رفته. در مقابل، باید بتوان از طریق هضم و مستحیل کردن جزییاتی که نیروهای انقلابی را آزار می‌دهد در آن کلیت تاریخی، از تبدیل رنجش به یأس جلوگیری کرد؛ یعنی از طریق ارجاع با بافت کلی و الهی، تحولات و تنش‌ها را طبیعی یا ناتوان از استحاله ترسیم و تعریف کرد.

برداشت من این است که سیر واقعی و عینیِ حرکت انقلاب، دست‌کم در عرصۀ اجتماعی، وضع قهقرایی داشته و انقلاب، جامعه و اصالت‌های فرهنگی را باخته و اکنون این شیب منفی، سر بر آورده است. این واقعیتِ عینی است و تحلیل‌های کلان و عام و تاریخی باید از عهدۀ حل این پاره‌های نچسب و ناملایم برآید؛ تا به کلی‌نگری‌های انتزاعی و بریده از سطح واقعی نیز متهم نشویم.

باید تلاش کنیم که خرده‌ها و جزئیات ناخوشایند را نادیده نگیریم، بلکه در حد و وزن خود ببینیم و انقلاب را از دست رفته ترسیم نکنیم. اینکه تنها «ده درصد» از زنان، دچار کشف حجاب و برهنگی شده‌اند به این معنی است که «نود درصد» از زنان، چه محجبه و چه ضعیف الححاب، همراه و همدل هستند. ریزش ده درصدی به معنی شکست فرهنگی نیست و به‌کارگیری قانون برای مهار این ده درصد، به معنی حقوقی و سخت شدن زبان نظام در مقام استقرار ارزش‌ها نیست.

  1. جبهۀ نیروهای اجتماعی و غیرحاکمیتیِ انقلاب، «بی ‌سر» و «به ‌خود وانهاده» است. تا زمانی که علامه مصباح حضور داشت، به‌رسمیت شناخته می‌شد و محل رجوع بود. اکنون کسی در سطح ایشان در میان نیست که بتواند نقش پدری و رهبریِ غیررسمی را ایفا کند. جبهۀ ما درهم‌ریخته و مشوش است و حداکثر اینکه تکه‌ها و پاره‌های متحدی وجود دارند، اما در عین حال، «نقشۀ کلی» در میان نیست. وقتی وضع ما «جبهه‌وار» نباشد، انسجام و هم‌افزایی هم در رقیق‌ترین حالت خود است. نه تقسیم‌ کار داریم و نه حمایت می‌شویم. بگذریم از اینکه اغلب افراد، متوسط‌اند و توانایی حضور مستقیم در جنگ ترکیبی را ندارند. پیش از انقلاب، امام خمینی(ره) توصیه کردند که حداقل، اندکی با هم بنشینید و در کنار یکدیگر چای بنوشید تا قرابت و وحدتی حاصل شود. امروز این فوریت، حیاتی‌تر شده است. گویا باید دستی از آستین به در آید و نیروهای پراکنده را مفصل‌بندی کند.
  2. نظام به یک گروه چریکیِ پنجاه نفری از نویسندگان و تحلیل‌گرانِ صریح و میدانی و معتبر نیاز دارد تا در برابر هر واقعیت و روایتی موضع‌گیری و فضا را به دست بگیرند و ذهنیت جمعی را سامان‌دهی کنند. دشمن چنین جبهه‌ای را طراحی کرده و از طریق نیروها و جریان‌های غیررسمی، بازی‌سازی می‌کند و حاکمیت را در موضع انفعال و اضطرار قرار می‌دهد. آنها با «روایت‌سازی» توانستند «کشف حجاب» را تحمیل کنند. ما نیز با «روایت‌پردازی»، «حفظ حجاب» را بازمی‌گردانیم. قدرت «روایت»، صدها برابر قدرت «گشت ارشاد» است. من هرچه که در مسئله‌ها عمیق‌تر می‌شوم، بیشتر به حکمت سخن رهبر انقلاب پی می‌برم که گفتند: «تبیین، واجب فوری و قطعی است». برای ما نیروهای عرصۀ عمومی، تکلیف بنیادین و البته مؤثر بر حاکمیت، گفتن و بازگفتن است. باید از طریق روشنگری و روایت، «فضای اجتماعی» ساخت و‌ «ذهنیت عمومی» ایجاد کرد. راه، این است.
  3. اقتدار اجتماعیِ نظام، آسیب دیده است، نه به دلیل اجرای شریعت، بلکه به دلیل ارسال پیام ضعف از درون حاکمیت به جامعه. حاکمیتی که اقتدارش تَرک برداشته باشد، دیگر نه تبلیغ و فرهنگ و تذکر و کتابش اثر دارد، نه امنیت و قانون و برخورد و آهنش. طبقۀ سکولار احساس کرده است می‌شود با نظام، چانه‎زنی کرد و نظام در ازای بقا و دوامش، حاضر است باج فرهنگی بدهد و از سبک زندگی به نفع سیاست، عقب‌نشینی کند. وقتی جامعه مشاهده می‌کند که در درون حاکمیت و در نیروهای انقلاب، تشتت و اختلاف غوغا می‌کند و پس از یک سال، همچنان بحث بر سر ترجیح فرهنگ یا قانون و…است، احساس می‌کند که مجال بیانِ خویشتنِ تجددی‌اش را دارد.

چندسخنی و اختلاف درونی و کاشتن بذر تردید، موجبات سلطۀ اشرار فرهنگی را بر جامعه فراهم کرد. حفظ نظام به معنی حفظ ارزش‌های اسلامی است و به تعبیر رهبر انقلاب، نظام، منهای ارزش‌ها یعنی سکولاریسم پنهان. نظام با مقاومت حفظ می‌شود نه با تسلیم و سازش؛ چه در سیاست خارجی و چه در اقتصاد و چه در فرهنگ. البته اقتدار، جلالت است نه جباریت، تمکین است نه تحکم، هیبت است نه هلاکت. راه‌حل این است: معبرگشایی برای حضور نیروهای اصیل انقلابی به درون حاکمیت؛ یعنی آدم‌های شالوده‌شکن و غیرمتعهد به جنبه‌های ناصواب وضع موجود. البته ورود به صورت جمعی نه افرادی که محاصره و منفعل شوند و سپس حمایت قاطع نیروهای بیرونی و غیررسمی ضرورت دارد. پس باید در پی چرخش رسمی در قدرت به همراه اهرم چانه‌زنی اجتماعی بود. برای این کار، ابتدا باید از نیروهای محافظه‌کار و انقلابی‌های متوسط عبور کرد و در برابر عادی‌سازی و ترمیدور، آرمان‌ها را بر سر واقعیت‌های ناخوشایند و منفی کوفت و بازسازی انقلابی را طلبید.

28اکتبر/23

اهمیت تبلیغ در جهان امروز – استاد اصغر طاهرزاده

فرمایشات رهبر معظم انقلاب در مورد تبلیغ، در جمع مبلغین و طلاب، نشان می‌دهد وضعیت مطلوب با وضعیت موجود و تراز انقلاب اسلامی هماهنگی ندارد. و باید مسئله را باید بسیار جدی‌تر‌ گرفت. به‌خصوص که ‌فرمودند: «نسبت به تبلیغ نگرانم.» با توجه به اینکه یکی از ابعاد تبلیغ این است که بتوانیم آنچه راکه باید و شاید به بهترین نحو به مخاطب‌مان برسانیم؛ پرسش این است که ایشان چرا نگرانند؟ آیا این نگرانی حاکی از این نیست که اهل تبلیغ باید خود را در ساحت برتری حاضر کنند؟ زیرا «وسعت دید، تنها در گرو دگرگونیِ افق دید ممکن است.» در این زمینه اشاره به نکاتی چند ضروری به نظر می‌رسد.

۱٫به گفته‌ رهبر معظم انقلاب نیاز ما بیش از چیزی است که در حال حاضر انجام می‌شود، زیرا در بستر تبلیغ می‌توان افق‌هایی از حضور را در منظر انس با حقیقت در مقابل مخاطب گشود. در این مورد می‌توان به موضوع «تبلیغ» اندیشید تا مخاطب بتواند در این افق‌ها با حقیقت مأنوس شود و به وجه پیدا و پنهان حقیقت نظر کند. به نظر می‌آید این کافی نیست که به مخاطب خود بگوییم «حقیقتی هست»، بلکه او باید با حقیقت مواجه شود. از آن جهت ‌که حقیقت امری است پیدا و پنهان؛ جلوه می‌کند و رخ برمی‌تابد.

حال سخن در آن است که وقتی می‌خواهیم تبلیغ را در نسبت با حقیقت معنا کنیم باید متوجه باشیم که باید مخاطبان‌ ما افقی را در مقابل خود احساس کنند و از این جهت باید متوجه باشیم که اطلاع از وجود حقایق و عوالم وجود کافی نیست. بشر، به‌خصوص بشر عصر جدید به خاطر ظرفیتی که دارد، نیازمند حضور در عوالم وجود است. تصور بنده آن است که رهبر معظم انقلاب متذکر همین امرند، زیرا تا دیروز مخاطب ما می‌فهمید که خدا هست، پیغمبر حقیقتاً پیامبر است و معاد هست و می‌توانست با آن باورها زندگی کند، ولی امروز با انسان‌هایی روبه‌رو هستیم که نیاز دارند با تبلیغ با آنها طوری سخن بگوییم که در نسبت با حقیقت نوعی حضور پیدا کند. مقام معظم رهبری در این زمینه می‌فرمایند:

«هدف نهایی تبلیغ ارتقای انسان است در مسیر خلیفهالله و انسان کامل شدن. تشکیل نظام اسلامی نیز جزو اهداف دین است.»

  1. باید از خود پرسید اسلام در نهایت چه نوع حضوری در عالم پیدا می‌کند؟ آیا جز آن حضوری است که به حاکمیت وجود مقدس حضرت مهدی«عج» در تمام عالم تعبیر می‌کنیم؛ در آن حد که امام صادق«ع» به جهت بسط حاکمیت دین در تمام ابعاد آرزوی دیدار و خدمت‌گذاری آن حضرت را دارند. در همین زمینه می‌توان گفت اگر اسلام بخواهد به اهداف خود نزدیک شود، مسلماً یکی از اهداف اسلام این است که انسان را در ابعاد اجتماعی و سیاسی‌ بپروراند و مبلغین باید به این نکته بیندیشند و در تبلیغ چشم‌اندازی را متذکر شوند که مخاطبان آنها آن را احساس کنند و در عین شهروندی گرفتار سکولاریته نشوند، امری که متأسفانه عده‌ای از روشنفکران دینی به‌عنوان اسلام غیرسیاسی آن را مطرح می‌کنند.

باید در تبلیغ دین متوجه باشیم  چه سمت و سویی مد نظر ماست تا مخاطبان متوجه باشند که در عین حضور در تکالیف فردی، هویت اجتماعی‌ خویش را هم در حضور دینی احساس کنند. امام خمینی در این باره ‌فرمودند: «والله اسلام تمامش سیاست است.»(صحیفه امام ج ۱ ص ۲۷۰) اگر همه دین سیاست است، پس یکی از ابعاد دینداری تشکیل نظام سیاسی و اجتماعی است. مبلغین محترم می‌توانند در یک دستگاه و نگاه دینی، مخاطب خود را در این فضا قرار دهند وگرنه او در امور فردی مسلمان است و در امور اجتماعی‌ سکولار! و این توقفگاه خطرناکی است.

۳- در تبلیغ باید تلاش کرد تا انسان خود را نزد خود، به‌عنوان موجودی متصل به حضرت حق و در اجتماع موجودی احساس کند که در نسبت با بقیه ابعاد زندگی در حضور خداست؛ زیرا انسان از آن‌رو که دو بُعد دارد، در محضر حق به دو نوع حضور نیاز دارد. یک بعد فردی که خدا خالق‌ انسان است و بودن انسان تکویناً متصل به حق است و عبادات هم در واقع پاس داشتن این بودن است؛ اما از یک سو هم با بقیه، شهر و نظام اجتماعی مرتبط است. اگر در این زمینه با حضرت حق مرتبط نباشد عملاً یکی از ابعادش الهی نیست. از این رو تبلیغ عاملی است تا انسان متوجه حضور در نزد خود و در عالم بشود، حضوری که شایسته همه ابعاد به‌عنوان انسانی متعالی است.

۴- رهبر معظم انقلاب در باره تبلیغ، مواردی مثل ترویج «کلمه طیب» و «عمل صالح» را برشمردند و به این آیه اشاره کردند که‌: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»(فاطر/۱۰) به این معنا که عقیده پاک انسان را به‌سوی حق می‌برد و عمل صالح او را ترفیع می‌بخشد:

«مواردی مثل کلمه طیب و عمل صالح هست، آن هم با تبلیغ؛ یعنی رساندنی که جای شبهه در مخاطب باقی نگذارد، یعنی همان بلاغ مبین.»

مبلغِ ما وظیفه دارد متذکر این امر باشد که این اعتباریات باید به‌نحوی با ابعاد قدسی انسان رابطه پیدا کنند و لازمه این امر، تشکیل نظام اسلام سیاسی یعنی همان «حکومت اسلامی» است. باید جایگاه تاریخی حکومت اسلامی برای افراد تبیین شود. در این حالت انسان وجود خود را در وسعت تاریخی که در آن قرار دارد و در وسعتی که در نزد خود تا ابدیت حاضر است، احساس می‌کند. لذا تبلیغ عاملی است که انسان از طریق آن در همه ابعاد، خود را الهی درک کند.

۵- رهبر معظم انقلاب در ادامه سخنان خود می‌فرمایند: «در این دوره که دوره حاکمیت اسلام است در سازمان سیاسیِ مدیریت کشور و دشمنی با اسلام شدت گرفته، تبلیغ اهمیت مضاعف یافته تا ایمان مردم که قوام نظام است محفوظ بماند و رشد کند.»

گاهی جملات رهبر معظم انقلاب نکات پنهانی دارند که اگر با دقت دنبال نکنیم آنها را در نمی‌یابیم و ممکن است از آن کلمات، ساده بگذریم. ایشان متذکر می‌شوند که دوره حاکمیت اسلام در سازمان سیاسی مدیریت کشور است. بدیهی است که استکبار با این نوع حضور از اسلام، برخورد می‌کند و این غیر از آن نوع دینداری است که سنت‌گراهای امثال آقای سید حسین نصر دنبال می‌کنند که با آمریکا مسئله ندارند و آمریکا هم هیچ دشمنی‌ای با آنها ندارد، زیرا پذیرفته‌اند که اسلام آنها محدود به امور فردی انسان‌هاست. با توجه به این نکته، رهبر معظم انقلاب موضوع حاکمیت اسلام را در سازمان سیاسی مدیریت کشور و دلیل شدت گرفتن دشمنی با اسلام و مضاعف شدن اهمیت تبلیغ برای رشد ایمان مردم را مطرح کردند.

در نکته فوق نسبتی بین ایمان مردم و قوام نظام وجود دارد. هر اندازه ایمان مردم رشد کند، نظام با قدرت بیشتری حفظ می‌شود. تبلیغ در اینجا نظر به رشد ایمان دارد در راستای حفظ نظامی که به حاکمیت اسلام در امور سیاسی و مدیریت کشور ورود کرده و به همین جهت دشمنی با اسلام شدت گرفته است. انگیزه اصلی دشمنی دشمن با نظام اسلامی روشن است و تبلیغ در اینجا یعنی رساندن حقیقت به انسان‌ها به‌طوری که کاملاً برای آنان روشن شود که باید در نسبت با این نظام متوجه هویت الهی و دینی خود باشیم، زیرا حاکمیت اسلام جزء لاینفک دینداریِ ماست که باید از طریق تبلیغ روشن شود.

۶- جنگ، جنگ حقیقت است با توهّم؛ در زمانه‌ای که بناست همه‌چیز به‌سوی ذات خود برود؛ مدرنیته به‌سوی ذات خود و اسلام نیز در حال سیر به ذات خود است. مدرنیته یعنی توهّم، زیرا به‌خصوص در ابعاد اجتماعی، انسان را بدون توجه به نسبتی که باید با حقیقت و با خدا داشته باشد تعریف کرده است. این اسلام است که به میدان آمده تا متذکر حضور حقیقت در همه ابعاد انسانی بشود.

۷- وقتی رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند در حال حاضر «تبلیغ اهمیت مضاعف یافته»؛ باید به ایمان مردم به صورت اساسی فکر کرد، زیرا ایمان مردم موجب قوام نظام است. پس باید مُبَلغِ ایمانی باشیم که تا مرز لمس حقیقت جلو آمده باشد. ایشان با توجه به این امر می‌فرمایند: «اگر حفظ نظام از اوجب واجبات است و اگر حفظ نظام به ایمان مردم است، پس حفظ ایمان مردم در دوره پسا‌اینترنت از اوجب واجبات است و تبلیغ جهت این امر اهمیت خود را پیدا می‌کند تا گرفتار استحاله فرهنگی نشویم…»

اگر ما در مقابل تحولات نو به نو در موضوع تبلیغ، غفلت و سستی کنیم دچار استحاله فرهنگی می‌شویم و مانند غرب گرفتار قبح‌زدایی قدم به قدم از گناهان بزرگ خواهیم شد که جبران آن، به آسانی ممکن نیست، همچنان که امام مکرر می‌گفت اگر اسلام در ایران سیلی بخورد تا سال‌های سال اثرش باقی خواهد بود.

حفظ نظام و در واقع حفظ ایمان مردم اوجب واجبات است ضمن اینکه تبلیغ در دوره کنونی با انواع و اقسام شیوه‌های متکی بر علم و گسترش ابزار‌ها از جمله اینترنت و هوش مصنوعی (به‌عنوان نمادی از مرحله پسا اینترنت) توسعه فراوان یافته، بنابراین عقل هم حکم می‌کند در مقابل شمشیر‌های خون‌ریز تبلیغات دشمنان، تبلیغ را اولویت اول بدانیم.

اگر ما در مقابل تحولات نو به نو در موضوع تبلیغ، غفلت و سستی کنیم دچار استحاله فرهنگی می‌شویم و مانند غرب گرفتار قبح‌زداییِ قدم به قدم از گناهان بزرگ خواهیم شد که جبران آن، به آسانی ممکن نیست، همچنان که امام مکرر می‌گفت اگر اسلام در ایران سیلی بخورد تا سال‌های سال اثرش باقی خواهد بود.

این جملات، جملات کسی است که در میدان است و می‌داند در دنیا و حوزه‌های علمیه چه استعدادی دارد، مناسبات را می‌شناسد و به همین جهت جدی‌ترین سخنان را با مبلغین و طلاب در میان می‌گذارند که اگر توانسته‌ایم یک مدیریت سیاسی و اجتماعی را به میان آوریم، دشمن هم در مقابل این مدیریت دشمنی می‌کند و تلاش دارد این نظام را ساقط کند. از آنجایی که پشتوانه این نظام، ایمان مردم است، دشمن سعی می‌کند ایمان مردم را از آنها بگیرد. پس باید در تبلیغ، تمرکز ما روی ایمان مردم باشد. آن هم ایمانی که مردم بفهمند در این تاریخ حقیقتِ دینداری با سعه حضور آنها مرتبط است.

۸- با توجه به نکته فوق باید به کمک زبانِ دین، طوری با او گفتگو کرد که خود را به‌عنوان یک دیندار در سعه حضور اجتماعی و تاریخی‌اش دیندارانه حس کند، امری که در جبهه‌ها دیدیم. فتح حضرت امام، فتح تاریخیِ مقابله‌ی ایمان بود با کفر و حفظ حکومت اسلامی. مردم ما به جبهه نرفته بودند تا فقط بجنگند، بلکه رفته بودند تا ایمان ناب خود را در میدان جنگ تجربه کنند. به لطف الهی نظام اسلامی همان میدان است که انسان می‌تواند در گوشه گوشه آن با حرکات سیاسی و اجتماعی‌اش، ایمان خود را تجربه کند امری که می‌توان در تبلیغات خود متذکر آن شد وگرنه همان‌‌طور که رهبر معظم انقلاب فرمودند گرفتار استحاله فرهنگی می‌شویم و سیلی می‌خوریم.

۹-حفظ ایمان مردم در دوره پسامدرن، حضور در ایمانی است که انسانِ جهانی ‌شده متوجه نیست‌. این حضوری است از جنس حضوری  که خداوند برای رسول خود – آن نهایی‌ترین انسان- پیش آورد و خطاب به آن حضرت فرمود: «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى.» حضوری که پیامبر خدا«ص» اراده خود را غرق اراده الهی احساس کردند، بدون آنکه از بودن خود در این حضور محروم باشند.

۱۰- بناست در این دوران برای حفظ نظام، ایمان مردم را به آنها گوشزد کنیم، آن هم ایمانی که انسان احساس کند می‌تواند حضوری پیدا کند که حضور خدا در عالم است. در این حالت است که انسان از دوران نیست‌انگاری عبور می‌کند. با توجه به این امر رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: اگر ما در مقابل تحولات نو به نو در موضوع تبلیغ، غفلت و سستی کنیم دچار استحاله فرهنگی می‌شویم و مانند غرب گرفتار قبح‌زدایی قدم به قدم از گناهان بزرگ خواهیم شد

«غفلت از تبلیغِ درست موجب قبح‌زدایی از گناهان بزرگ می‌شود، مثل آنچه قدم به قدم در غرب پیش آمد.»

زیرا در غرب از تذکر و توجه به وسعت انسان غفلت و در نتیجه انسان از خودش غافل شد. تبلیغ در اینجا یعنی جهانی که انسان باید در نزد خود حاضر شود را طوری ترسیم کنیم که متوجه آفات گناه بشود و اینکه چگونه با ارتکاب گناهان از جهان‌های فراخ محروم می‌شود.

۱۱- رهبر معظم انقلاب فرمودند: «چیزهایی هست که مناسب امروزِ منبر است، ولی فردا ممکن است از اثر بیفتد و بی‌فایده باشد.» زیرا از توجه نسبت به طوفانی که در انتظار نسل جدید است، فرار می‌کنیم و با توجه به آنچه که عرض شد: «وسعت دید، تنها در دگرگونی افقِ دید ممکن است» امری که درون جان نسل جدید نیز از آن حمایت می‌کند.

بحث در بسط انسان است در راستای عبور از برکه‌ بودن به سوی اقیانوس ‌شدن. رهبر معظم انقلاب حتی افراد بی‌حجاب را هم از خودمان جدا نمی‌کنند، بی کشف حجاب آن‌ها را تأیید کنند. زیرا دستیابی به نظام معرفتیِ اصیل امکان تبیین و دفاع از امور دینی را فراهم می‌کند و بشر جدید را متوجه جهان گمشده‌ای می‌کند که در جان خود به دنبال آن است، آن هم در تاریخی که پیش‌فرض‌هایِ دیروزین او فرو ریخته‌اند و نیاز به تفسیر دیگری از عالم قدس دارد.

28اکتبر/23

دام استحاله فرهنگی – حجه‌الاسلام محمدباقر پورامینی

سراسر زندگی پادشاهان اموی در خوش‌گذرانی، خنیاگری، مجالس لهو و لعب، فسق و فجور گذشت. شب بیداری‌های آنها پر از باده‌گساری، آواز و رقص بود و نخستین کسی که پیِ آوازخوانی رفت، یزید‌بن معاویه از میان بنی‌امیه بود که آشکارا آوازخوان‌ها را جمع کرد.

در آن‌دوره، خوش‌گذرانى به دو شهر مقدس مکه و مدینه نیز کشیده شد آ نسان که مردم مدینه آشکارا به شراب‌‌خوارى می‌پرداختند و مجالس رقص و آواز به‏طور دسته جمعى و مختلط تشکیل مى‏دادند و تغییر و انحطاط فرهنگی بدان حد رسید که به گزارش مولف کتاب الاغانی، بزرگ‌‌ترین خواننده‌ها و نوازنده‌ها، عیاش‌ها و عشرت‌طلب‌های دنیای اسلام، در آن‌زمان در شهر مدینه و مکه بودند! هروقت خلیفه در شام دلش برای غنا تنگ می‌شد و خواننده، ‌خنیاگر و نوازنده‌ای را می‌خواست، آن را در مدینه یا مکه می‌جست. بدترین و هرزه‌دراترین شعرا در مکه و مدینه بودند نیم قرن بعد از درخشش اسلام، مهبط‌ وحی(۱) پیغمبر و زادگاه اسلام، مرکزی برای فحشا و فساد شده بود.

چهره‌هائی که امروزه به سلبریتی‌ها مشهورند در شکل‌دهی فرهنگ عمومی و سمت و سودهی آنان می‌کوشیدند و کانون فعالیت‌های فسادساز خود را در شهرهای تمدنی و مذهبی قرار داده بودند و ضلع مهمی از استحاله فرهنگی به شمار می‌آمدند؛ جمیله مغنیه،‌ ابن‌عایشه و عمربن ابی ربیعه از پیشگامان این انحطاط اخلاقی به شمار می‌آمدند.

جمیله مغنیه در مدینه برای تعلیم غنا می‌نشست و مردم و دختران به خانه‌اش هجوم می‌آوردند و آوازهای او را می‌آموختند تا اینکه در مدینه آوازخوان مشهوری شد.

ابن‌عایشه آوازخوان زبردستی امویان و مروانیان بود که روزی به دستور یزید بن عبدالملک آواز خواند و به وقت خواندن، ولید در حال طرب، خداوند را انکار کرد و ملحد شد و به ساقی خود گفت: ما را به حق آسمان چهارم شراب دهید.

عمر بن ‌ابی ‌ربیعه(م ۹۳) از شعرای هرزه‌درا بود که هنرش طواف با زنان زیبارو همراه با غزل‌خوانی سخیف در مسجدالحرام بود. با مرگ او در مکه و مدینه عزای عمومی اعلام شد و مردم در کوچه‌‌های آن دو شهر در عزایش می‌گریستند.

ضلع دیگر این استحاله فرهنگی،‌ نخبگان و سرآمدانی بودند که به اعتبار عنوان صحابی و تابعی دل خوش داشتند و آقایی خود را در سکوت در برابر این فساد فرهنگی می‌جستند. آنان حرمت‌شکنی به دو شهر مدینه و مکه را نظاره می‌کردند، ولیکن درهم و دینارهای دربار را بر باید و نبایدهای الهی ترجیح می‌دادند و دل بر ذلت حاکمیت اشرار خوش داشتند و مُهر زبونی را بر لب زده بودند. همانان که پیشتر حسین بن علی«ع» ‌به ایشان بانگ زده بود که: «من می‌ترسم کیفری از کیفرهای الهی بر شما فرود آید، زیرا شما از کرامت خدا به منزلتی دست یافته‌اید که بدان بر دیگری برتری دارید و با اینکه خود به خاطر خدا در میان مردم احترام دارید، کسی را که به‌وسیله خدا (بر شما) شناسانده می‌شود، گرامی نمی‌دارید. شما با اینکه برای یک نقض پیمانِ پدران خود به هراس می‌افتید، می‌بینید که پیمان‌های خدا شکسته می‌شوند و نگران نمی‌شوید . می‌بینید که پیمان رسول خدا«ص» خوار و ناچیز شده و کورها و لال‌ها و از کار افتاده‌ها در شهرها رها شده‌اند و رحم نمی‌کنید و در خور مسئولیت خود کاری نمی‌کنید و به کسانی که در آن راه تلاش می‌کنند وقعی نمی‌نهید و خود با چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده‌ خاطرید. همه اینها همان جلوگیری و بازداشتن دسته‌جمعی است که خداوند بدان فرمان داده و شما از آن غافلید. مصیبت شما از همه مردم بزرگ‌تر است؛ زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید، کاش (در حفظ آن) تلاش می‌کردید.»

این نخبگانِ مردود شده نه جایگاه قرآن را پاس داشتند؛ نه به عترت(ع) تمسک جستند و نه به سنت نبی اعظم «ص» و توصیه ایشان در پیروی از ثقلین وقعی نهادند. ‌بی‌شک التزام به این توصیه راهبردی، تضمینی برای عدم انحراف امت بود، آن سان که حضرت بر این نکته صحه گذاشتند بودند که « مَا إِن تَمَسَّکتُم بِهِمَا لَن تَضِلُّوا أبَداً»

خطر انحراف جامعه دینی همواره وجود دارد. دشمن امروز همان دشمن دیروز است، اما با تغییر چهره و برق انداختن محتوای باطل خود استحاله فرهنگی ملت ما را دنبال می‌کند. غفلت در برابر این حرکت دشمن روا نیست و جبهه انقلاب به‌خصوص روحانیون با اهتمام در تحقق این مطالبه همراه با هشدار رهبر معظم انقلاب،‌ وظیفه بیداری، ‌روشنگری و تبیین دارند؛ ایشان در مرداد ۱۴۰۲ چنین بیان داشتند:

«اگر امروز حوزه‌ علمیّه از اهمیت تبلیغ و حساسیت تبلیغ و مضاعف بودن وظیفه‌ تبلیغ غفلت بکند، دچار عارضه‌ای می‌شویم که جبرانش به‌آسانی ممکن نیست؛ نمی‌گویم محال است، اما به‌آسانی ممکن [نیست] و دچار استحاله‌ فرهنگی می‌شویم. اگر لاسمح‌الله(۲) استحاله‌ فرهنگی پیش بیاید، درست و جبران کردنش دیگر کار یک‌ ذره و دو ذره نیست. امام در مواردی مکرر می‌فرمودند که اگر چنین اتفاقی بیفتد، اسلام سیلی‌ای خواهد خورد که تا سال‌های متمادی اثرش بر روی او باقی خواهد ماند؛(۳)

قضیّه این است. اگر چنانچه ما غفلت بکنیم این پیش می‌آید. اگر غفلت بکنیم، از گناهان بزرگ و کبائر قبح‌زدایی و عادی‌سازی می‌شود؛ کما اینکه در غرب شده است. آنها دارند قدم به قدم پیش می‌روند. آدم دوست ندارد تعبیرات رایج اینها را تکرار بکند و واقعاً شأن حرف زدن انسان و زبان انسان بالاتر از این است که اینها را تکرار کند؛ اما هست دیگر. اگر تبلیغ را دستِ‌کم بگیریم، اینها دامن جامعه‌ ما را خواهد گرفت.»

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. به معنای محلی است که وحی بعد از نزول از مبدأ، در آن محل استقرار پیدا می‌کند(قرارگاه و جایگاه وحی)
  2. خدای نکرده، خدای نخواسته
  3. از جمله، صحیفه‌ امام، ج. ۱۷، ص. ۳۸۳؛ بیانات در جمع مسئولان نظام جمهوری اسلامی(۱/۱/۱۳۶۲)
28اکتبر/23

تا درِ مساجد بسته است باب فتنه‌ها باز است – حسن ابراهیم‌زاده

شهادت حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان ماه ۱۳۵۶ که امام خمینی(ره) از آن به «الطاف خفیه الهی» یاد کردند، غیراز تسریع در تبدیل نهضت به انقلاب، در تعیین قرارگاه‌های انقلاب اسلامی در نواحی و شهرهای ایران نقش اساسی داشت. یکی از ابعاد این الطاف خفیه الهی، تبدیل مساجد و حسینیه‌ها به کانون اصلی انقلاب بود. برپایی چهلم‌های ختم شهادت حاج آقا مصطفی در مساجد شهر‌های بزرگ کشور و آغاز راه‌پیمایی‌های بزرگ از این مساجد، مبدأ و مقر اصلی انقلاب را تعیین و عملاً تجمعات پارک‌ها و و میتینگ‌های دستجات چپ‌گرا و راست‌گرا، به‌ویژه از سوی ملی‌گراها و نهضت آزادی را به حاشیه برد، اگر چه مبدأ و کانون حرکت را امام خمینی(ره) در بهار ۱۳۴۲ مشخص کرد، اما عملاً در آغاز بهار۱۳۵۷ نهال نهضت میوه داد و مساجد و حسینیه‌ها با محوریت روحانیت و تحت نظارت «مساجد مرکز» و «عالم بزرگ شهر» محدوده تحت نفوذ خود را تا مسجد و حسینیه‌ای دیگر تعیین و وظیفه حفظ و حراست از مردم و اموال، پخش اعلامیه و شعارنویسی و سازماندهی راه‌پیمایی‌ها و حتی رسیدگی به تخلفات و دعاوی و شکایات مردم را بر عهده گرفت و هسته‌های حزب‌الله و کمیته‌های دفاع شهری آموزش نظامی و رصد تحرکات نیروهای رژیم سابق در مساجد و حسینیه‌ها برعهده گرفت، در همین مساجد بود که ماه‌ها قبل از انقلاب شکل گرفت و خاطره‌ تأسیس و کارکرد اولین مسجد اسلام در شهر مدینه را زنده ساخت. مساجد زنده شدند و انقلاب زندگی‌بخش زیر پرچم اسلام به پیروزی رسید.

از زمستان ۱۳۵۷ تا بهار ۱۳۶۰ که دوران تاسیس و تثبیت و نظام‌سازی جمهوری اسلامی خوانده می‌شود و انقلاب در شرایطی سخت و شکننده با بحران‌های کوچک و بزرگ توانست غیر از برپایی رفراندوم، تعیین نوع حکومت و انتخابات مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی و مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری، دشمنان داخلی را چون دشمنان خارجی ناامید کند، این مساجد و حسینیه‌ها بودند که نقش اصلی را در عملیاتی کردن فرامین رهبری و بسیج مردمی و مبارزه با دستجات و گروهک‌ها ایفا کردند. ویژگی این دوره‌ مساجد، باز بودن آنها از نماز صبح تا پاسی از شب و در مساجد مرکز و مادر، شبانه‌روزی بودن آنها و درست مانند مساجد صدر اسلام محل رفت و آمد همگان بود.

همین ویژگی عملاً ابتکار عمل را از هرگونه فتنه‌گری گرفت، به‌گونه‌ای که با اعلام جنگ مسلحانه توسط سازمان منافقین در خرداد ۱۳۶۰ و آغاز ترورهای آشکار و وحشیانه، باز بودن مساجد، آن ‌هم به‌صورت «سنگر»، راه مقابله با این فتنه‌گران و بقای نظام اسلامی بود و در مقابل آنانی که در همان ‌زمان بر آن بودند تا از مسجد معبد بسازند، ایستادند. از این‌ رو امام خمینی(ره) درست سه روز پس از شهادت شهید بهشتی و یارانش در اولین دیدار پس از این فاجعه در جمع روحانیون تهران در آستانه حلول ماه مبارک رمضان پس از عرض تسلیت شهادت شهید بهشتی و یارانش در بخشی از سخنرانی خود فرمودند:

«مسجدها را سنگر قرار بدهید برای اسلام. در صدر اسلام، از این مسجدها همه چیز بیرون می‌رفت. مسجد محل قضاوت بود، مسجد محل چه بود، مسجد محل بسیج بود. بسیج سپاه بود. این مسجدها را باید شما محکم نگه دارید. نگویند به شما که دیگر مسجد می‌خواهیم چه کنیم؛ ما انقلاب کردیم؛ ما انقلاب کردیم مسجد درست کنیم. ما برای خدا انقلاب کردیم. شما، ملت ما انقلاب کرده است و از زبان ملت است که «جمهوری اسلامی». جمهوری اسلامی باید همه چیزش اسلامی باشد. این مساجد سنگرهای اسلام است. محراب محل حرب است. اینها سنگرند برای اسلام. حفظ کنید اینها را. گول نخورید از این اشخاصی که می‌خواهند بازی بدهند که «آقا شما چه کار دارید به این کارها…!»(۱)

با کلید خوردن خط ترور و آشوب، این مساجد و حسینیه‌های باز و زنده بودند که به بازوی قدرتمند نظام در برابر فتنه‌گرانِ منافق تبدیل شدند. جوانان انقلابی با حضور فعال و گشت‌زنی‌های محدوده‌ها‌ی تعریف شده و هم‌افزایی با نیروهای کمیته و سپاه، طومار خانه‌های تیمی منافقین را در هم پیچیدند. منافقین با روبهرو شدن با این سنگر‌های محکم و استوار و پرحضور، کف خیابان‌ها و کوچه‌ها را از دست دادند و تنها با ترورهای کور و بمب‌گذاری‌های ناجوانمردانه، موجودیت خود را اعلام می‌کردند. این در حالی بود که همین مساجد و حسینیه‌ها در کنار کمک به محرومان، برخورد با هنجارشکنان به دانشگاه تربیت رزمندگانی تبدیل شدند که حماسه‌ هشت سال دفاع مقدس را رقم زدند. در این سال‌ها، مرزی بین مردم و مسجد نبود و هیچ دیواری بین پایگاه‌های بسیج با حیاط و شبستان مساجد کشیده نشد و روضه‌ها و نوحه‌ها با نام شهیدان محله متبرک می‌شدند. در این سال‌ها، مساجد زنده، امام جماعت محله، هرچند ماه با همراهی جمعی از معتمدین محله با اهدایی‌های جمع‌آوری‌شده به دیدار فرزندان محله در مناطق جنگی می‌رفتند.

در آن روز‌ها مسجد تنها نمازخانه نبود و امام جماعت هم تنها پیشنماز نبود. آن روزها محراب، محل حرب درونی و بیرونی و محدوده مسجد فراتر از محدوده‌ آن تا خانه و مغازه و‌ مسجد دیگری بود که توسط جوانان پرشور انقلابی هر محله در توافقی تکلیف‌مدارانه اداره می‌شد و گاهی برای کسب محدوده بیشتر به مناظره و مناقشه می‌پرداختند و هیچ حرکتی از چشم تیزبین آنان پنهان نمی‌ماند.

پس از پایان دفاع مقدس، سیاست حذف و تغییر به نام سازندگی در دستور کار تکنوکرات‌ها قرار گرفت، دو نهاد برخاسته از میان مردم و انقلاب چون «جهاد سازندگی» و «کمیته‌های انقلاب» به نام ادغام، حذف شدند. حال نوبت به تحدید قدرت مساجد و امام جماعت آن رسید و گستره‌ مسجد تا در حیاط آن عقب‌نشینی ‌کرد و امام جماعت تا جایگاه پیش‌نمازی تقلیل ‌یافت. فرهنگسراها، باشگاه‌های ورزشی، پارک‌ها و کتابخانه‌ها از محدوده نظارت مسجد و بچه‌های مسجد خارج شدند و رفیق دیروز به رقیب امروز مساجد تبدیل شد.

در طول هشت‌ سال که رهبری انقلاب فریاد تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی سر دادند، عدم حمایت متولیان فرهنگی از مساجد و تنها گذاشتن امام مسجد، زمان باز بودن مساجد را به حداقل رساند تا جایی که امروز اکثر مساجد کشور در۲۴ ساعت تنها ۳ ساعت باز و فقط محل اقامه نماز هستند و پس (بخوانید نمازخانه نه مسجد) تکنوکرات‌های غرب‌گرا در دوران سازندگی کار خود را کردند، اگر چه نتوانستند مساجد را تعطیل و فرهنگسراها و پارک‌ها و… را جایگزین مسجد کنند و سیاستی را که در برابر جهاد سازندگی وکمیته‌های انقلاب عملی سازند، اما عملاً مسجد و امامت مسجد را از دایره‌ نقش‌آفرینی در محلات خارج کردند. بسته شدن در مساجد، آنها را از جوانان خالی کرد و زمینه‌ دیوار کشیدن بین شبستان و حیاط مسجد با پایگاه‌های مقاومت را فراهم ساخت و عملاً شأنیت جایگاه پایگاه‌های مقاومت را به جایگاه و نسبت مغازه‌ها و اغذیه فروشی‌های چسبیده به مساجد تقلیل داد.

با پایان سیاست‌های فرهنگی تکنوکرات‌های غرب‌گرا که رهبری از آن به «قتل‌عام فرهنگی» یاد کردند، در حالی زمینه برای استحاله کامل فرهنگی از سوی مدعیان اصلاح‌گری آغاز شد که فتنه‌گری در کف خیابان با بسته شدن مساجد فراهم گردید و حرکت معکوس آغاز شد. اگر روزی جوانان پرشور مساجد و پایگاه‌های متصل به محراب و شبستان با حلقه زدن به دور امام جماعت محل خود، قبل از بروز و ظهور هر فتنه‌ای به سراغ خانه‌های تیمی دشمنان اسلام و انقلاب می‌رفتند و آنان را محاصره می‌کردند، حال فتنه‌گران به‌راحتی از کنار مساجد قفل شده و خالی می‌گذشتند و آن‌ را در هر فتنه‌ای سنگ‌باران می‌کردند.

در تحلیل جایگاه «مسجد» در نگاه امامین انقلاب و نقش آن در خنثی‌سازی فتنه‌ها باید گفت اگر امام خمینی(ره) در تیرماه ۱۳۶۰ و پس از شهادت شهید بهشتی و یاران امام و آغاز فتنه منافقین در جمع خانواده شهدا، روحانیون و مسئولان به‌صراحت فرمودند: «مسجدها را سنگر قرار دهید.» رهبری معظم انقلاب در مرداد ماه ۱۳۹۵ در دیدار با ائمه جماعات مساجد تهران، پس از اشاره به مسئله فتنه سال ۸۸ به‌صراحت فرمودند: «مسجد بایستی برقرار باشد.»؛ «این‌ جور نباشد که در مسجد را ببندند.»

رهبر معظم انقلاب به ضرورت باز بودن مساجد اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: «یک نکته‌ای که بنده بارها عرض کرده‌ام این است که مسجد بایستی برقرار باشد؛ که حالا خب [با توجّه به] آمارهایی که بیان کردند، بحمدالله تا حدودی گویا این‌ جور شده و تحقّق پیدا کرده، لکن باید کامل بشود. وقت نماز، مسجد باید باز باشد. هر سه وقت در مسجد باید نماز جماعت برگزار بشود. بنا را بر این باید گذاشت. حالا ممکن است بنده مثلاً فرض کنید توانایی ندارم که هر سه وقت بروم، خب یک نفر دیگر را حتماً آنجا بگذارم که سه ‌وقت در این مسجد نماز اقامه بشود و در مسجد را از پیش از ظهر که باز می‌کنند برای نماز ظهر و عصر تا شب بعد از نماز عشا باز باشد. این ‌جور نباشد که در مسجد را ببندند. بنده شنیدم بعضی‌ها می‌گفتند که عصری وارد تهران شدیم، نماز ظهر و عصر می‌خواستیم بخوانیم، در هر مسجدی رفتیم بسته بود. البته مال چند سال پیش است. مسجد باید باز باشد. »(۲)

امام خمینی(ره) در تیر ماه ۱۳۶۰ پس از یاد کردن از شهدا برای رویارویی با فتنه منافقین درباره‌ مسجد فرمودند: «اینها سنگرند، برای اسلام حفظ کنید اینهارا،. گول نخورید از این اشخاصی که می‌خواهند بازی بدهند که آقا شما چه کار دارید به این کارها و رهبر معظم انقلاب هم در مرداد ۱۳۹۵ پس از اشاره به فتنه ۸۸ فرمودند:

«…یک نکته دیگر این است که بعضی‌ها می‌خواهند مسجد را برخلاف آنچه ما حالا عرض کردیم، از مسائل سیاسی به‌کلی برکنار بدارند [می‌گویند] آقا شما وارد سیاست نشوید. کار خودتان را بکنید. کار خودتان یعنی چه؟ یعنی بیایید همان نمازتان را بخوانید و بروید. فقط نماز محض. این همان سکولاریسم است. سکولاریسم به معنای بی‌دینی نیست. سکولاریسم به معنای این است که دین در غیر عمل شخصی هیچ بروز و ظهوری نداشته باشد. نظام اجتماعی کاری به دین نداشته باشد. بله هر کسی در داخل نظام اجتماعی متنوع غربی و شرقی و امثال اینها خودش برای خودش، در دل خودش، برای عمل خودش، یک ارتباطی با خدا داشته باشد. سکولاریسم یعنی این. این همان چیزی است که دشمنان می‌خواهند.»(۳)

امام خمینی(ره) در سال ۱۳۶۰فرمودند: «در صدر اسلام از این مسجد‌ها همه‌ چیز بیرون می‌رفت، مسجد محل قضاوت بود، مسجد محل چه بود، مسجد محل بسیج بود، اما وظیفه امام جماعت را تنها در پیش‌نمازی خلاصه نمی‌کردند.»

رهبرمعظم انقلاب در مرداد ۹۵ مسجد را «پایگاه خودسازی، انسان‌سازی، تعمیر دل و تعمیر دنیا و مقابله با دشمن و زمینه‌سازی برای ایجاد تمدن اسلامی و بصیرت‌افزایی» خواندند و وظیفه امام جماعت مسجد را نیز چنین توصیف کردند:

«بنابراین پیش‌نمازی مسجد تنهاوظیفه‌ امام جماعت نیست. پیش‌نمازی هم یکی از کارهاست. اقامه‌ نماز، اقامه‌ حق و عدل، اقامه‌ دین، ابلاغ احکام دینی، وظیفه‌ ما به‌عنوان پیش‌نماز و به‌عنوان امام جماعت است. یعنی محور مسجد امام جماعت است. مسجد بر محور امام جماعت [است‌]. خب اگر این شد، احساس مسئولیّت انسان سنگین خواهد شد. تصور بنده این است که یکی از کارهای اساسی عبارت است از امامت مسجد. [این‌] یک کار مهم است. نباید به‌عنوان یک کار حاشیه‌ای به آن نگاه کرد. اینکه ما به کارهای روزانه‌مان، به مشاغل گوناگونمان برسیم، بعد سر ظهر یا مغرب با عجله‌ تمام در ترافیک و مانند اینها خودمان را برسانیم، نیم‌ساعت، سه‌ربع هم از وقت دیر شده باشد، برویم آنجا بِایستیم به نماز، این کم گذاشتن در حق مسجد است. این را باید یک شغل مهم و اساسی به ‌حساب آورد. عرض نمی‌کنیم که وقتی امام جماعت شدیم، از همه‌ کارهای دیگر دست برداریم. نه، انسان می‌تواند به‌قدر ظرفیت خود به کارهای دیگر علمی یا غیرعلمی بپردازد، لکن حق مسجد باید ادا بشود.»(۴)

امام خمینی(ره) در سال۱۳۶۰، از مسجد به «سنگر» یاد کردند و از محارب به محل «حرب» با شیاطین انسی و جنی و دشمنان درونی و بیرونی و با بیان این تفسیر، تفاوت مسجد در اسلام را با «معابد» سایر ادیان بیان کردند.

امام خامنه‌ای هم در سال ۱۳۹۵ تفاوت «مسجد» در اسلام را با معابد مسیحیان و یهودیان و بودائیان چنین تفسیر کردند: «بله معبد در همه‌ ادیان هست که می‌نشینند در آنجا و عبادت می‌کنند، لکن مسجد با معابد مسیحی و یهودی و بودایی و بعصی جاهای دیگر که ما دیده‌ یا شنیده‌ایم متفاوت است. پیغمبر اکرم«ص» فقط به مسجد نمی‌رفتند که نماز بخواند و بیرون بیاید. کاری که برای اجتماع پیش می‌آمد و مهم بود صدا می‌زدند: الصلوه جامعه. بروید به سمت محل صلات، برای چه؟ برای اینکه راجع به مسئله جنگ مشورت کنیم یا خبر بدهیم یا همکاری یا بسیج کنیم امکانات را و بقیه‌ چیزها را بسیج کنیم. و شما در تاریخ اسلام مشاهده می‌کنید که مساجد، مرکزی برای تعلیم بود. می‌شنویم و در روایات می‌خوانیم که در مسجد‌الحرام یا مسجد‌النبی حلقه درس زید و عمر و بکر از نحله‌های مختلف فکری و مذهبی وجود داشت معنای این خیلی متفاوت است با کلیسا و یا با کنیسه‌ی یهودی که فقط می‌روند آنجا یک عبادتی می‌کنند و بیرون می‌آیند. مسجد پایگاه و بر محور ذکر و نماز است.»(۵)

امام خمینی(ره) فرمودند: «مساجد سنگرهای اسلام‌اند.» رهبر معظم انقلاب این سنگر را «هسته مقاومت» در همه عرصه‌ها و حوزه‌ها خواندند و فرمودند: «…یک مسئله‌ دیگر در مورد مسجد عبارت است از هسته‌ مقاومت. مقاومت وقتی گفته می‌شود، فوراً ذهن می‌رود به مقاومت نظامی و امنیتی و امثال اینها. بله، آن هم قطعاً مقاومت است، اما بالاتر از آن، مقاومت فرهنگی، حصار فرهنگی و خاکریز فرهنگی در کشور است که اگر سست باشد، همه‌چیز از دست خواهد رفت.

من به شما عرض بکنم. امروز بعد از۳۷، ۳۸ سال از پیروزی انقلاب، انگیزه‌ دشمنان برای نفوذ در حصار فرهنگی از روز اول بیشتر است. نه اینکه کم نشده، قطعاً زیاد شده. روش‌ها را هم که شما می‌بینید. این شیوه‌های فضای مجازی و تبلیغات گوناگون و ماهواره و امثال اینها [یعنی] انگیزه‌ها بیشتر شده آماج این حرکت هم درست همان چیزی است که مایه و هسته‌ اصلی ایجاد نظام اسلامی شد، یعنی ایمان دینی. با حکومت و جمهوری اسلامی و سیاست‌های جمهوری اسلامی به خاطر مخالفت با ایمان دینی مخالفند، چون می‌دانند اگر ایمان دینی نبود، این انقلاب پیروز نمی‌شد و این نظام به وجود نمی‌آمد.»(۶)

 بی‌شک اگر متولیان سیاسی و فرهنگی و مراکز اداری و موسسات اقتصادی توصیه‌ها وهشدارهای امامین انقلاب را نصب‌العین خود قرار می‌دادند و به مسجد به چشم «سنگر» و «هسته‌ مقاومت» نگاه می‌کردند و به یاری مساجد و حسینیه‌ها و امام جماعت‌ها و هیئت امنای آنان می‌شتافتند و یا لااقل فرمان رهبر معظم انقلاب را در سال ۱۳۹۵ در باز گذاشتن مساجد عملی می‌کردند؛ شاید شاهد فتنه‌های سال ۹۶، ۹۸، و ۱۴۰۱ نبودیم. شاید اگر در محدوده شهادت شهید علی‌وردی، مسجدی زنده، باز و پر از جوانان پرشور و انقلابی چون سال‌های اول انقلاب و دوران دفاع مقدس بودیم، این شهید عزیز در حلقه کفتارهای غربگرا گرفتار نمی‌شد و آن گونه مظلومانه و غریبانه به شهادت نمی‌رسید.

رهبر معظم انقلاب در دیدار با مبلغین سراسر کشور ضمن بیان ضرورت در اولویت قراردادن مسئله تبلیغ و بیان هدف نهایی دین در قرار دادن انسان در مسیر خلیفه‌اللهی و هدف‌های ابتدایی و میانی چون اقامه قسط و تشکیل نظام اسلامی،این نکته را بیان کردند که، «در نظام اسلامی پایه و قوام نظام مردمند، ایمان مردم است و اگر چنانچه ایمان مردم نباشد نظام نخواهد بود.»(۷)

رهبری انقلاب ضمن تاکید بر ضرورت جذب به‌ویژه جوانان و بیان مضاعف شدن فتنه‌های فرهنگی دشمن برای دومین‌ بار باز مطالبه‌ بر زمین مانده خود را مبنی بر باز کردن در مساجد در ساعات غیر نماز تکرار کردند و فرمودند: «یکی از این جاذبه‌ها مسجد و هیئت است. اینها مهم هستند. آباد کردن مساجد، زنده نگهداشتن مساجد، یکی از کارهای واجب است. البته ما در سطح کشور نسبت به جمعیت مسجد کم داریم، اما همانی را هم که داریم، بعضی‌هایش یا شاید بسیاری‌شان‌ معمور و آباد نیستند. حداکثر [این است که] وقت نماز باز می‌کنند. نماز خوانده و بعد در مسجد بسته می‌شود. این[طور] نمی‌شود. مسجد بایستی محل رفت و آمد دائمی مردم باشد.»(۸)

پرسش این است که گستره و اعمال نفوذ حاکمیت نظام اسلامی بر روی مساجد و حسینیه‌ها تا چه انداره است و تقصیرها و قصورها در حمایت از مساجد و ائمه جماعات به چه نهادها و مراکز دولتی باز می‌گردد؟ این پرسشی است که متولیان سیاسی و فرهنگی باید پاسخگوی آن باشند.

اما سخن مردم و نیروهای وفادار اسلام و انقلاب این است، اگر این بار هم مطالبه‌ رهبر معظم انقلاب در باز شدن در مساجد به‌ روی همگان در غیر از وقت نماز روی زمین بماند و مساجد به وضعیت دهه‌ اول انقلاب باز نگردد، مردم و نظام قدرتمندترین بازو، تسخیر ناپذیرترین سنگر و کادرسازترین مرکز برای اسلام و انقلاب در برخورد با فتنه و فتنه‌گران را از دست خواهد داد و باید منتظر عواقب جبران‌ناپذیر آن بود.

پاورقی‌ها:

۱٫ صحیفه امام، ج. ۱۵، ص. ۱۴

۲٫بیانات ۳۱/۵/۱۳۹۵

۳٫همان

۴٫همان

۵٫همان

۶٫همان

۷٫ بیانات ۲۱/۴/۱۴۰۲

۸٫همان

28اکتبر/23

راهبردی برای تعامل سیاسی فرامرزی – حجه‌الاسلام‌والمسلمین دکتر محمدحسین پورامینی

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مرداد ۱۴۰۲ این سئوال را مطرح کردند که مگر حاکمیت سیاسی اسلام چه خصوصیتی دارد که سبب حساسیت و واکنش دشمنان جمهوری اسلامی ایران شده است؟ ایشان با بیان چهار شاخصه مهم از خصوصیات حاکمیت اسلام، همگان را به تامل و تعمق در آنها سفارش کردند، زیرا شناخت این شاخصه‌ها را موجب دشمن‌شناسی می‌دانند.

این نوشتار به‌طور گذرا به تبیین‌ این شاخصه‌ها که در حقیقت راهبردی برای تعامل سیاسی فرا مرزی جمهوری اسلامی به شمار می‌روند، می‌پردازد:

 

۱٫ظلم‌ستیزی

بشر از دیرباز شاهد ظلم، ستم، رنج و تبعیض بوده و همواره از دست طواغیت و قدرتمندان زورگو سیلى خورده است. به همین دلیل احقاق حقوق انسانى و حمایت از مظلوم و مقابله با ظالم، یکى از مبانى مؤکد اسلام و نقطه درخشان حکومت‌هاى توحیدمحور و تبعیت از این الگو، راهى صواب در خوشبختى و سعادت جوامع بشرى است. در جامعه‌اى که سلطه‌گرى و ظلم و بیداد بر آن سایه افکنده باشد، آزادى و عزت وجود ندارند. به همین‌ دلیل مقابله با ظلم براى احقاق حقوق حقه مظلومان و حمایت از آنان و حفظ شأن و کرامت انسانى، خصلت‌هاى ذاتى جوامع خواستار آزادى و طرفدار عدالتند.(۱)

رهبر معظم انقلاب، نظام سیاسی اسلام را مخالف ظلم توصیف می‌کنند و با اشاره به وصیّت امیرالمومنین«ع» خطاب به فرزندانشان که می‌فرمایند: «و کونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً. »(۲) این فرمایش را یکی از مشخصه‌های حاکمیت اسلامی می‌دانند(۳) و تاکید می‌کنند که «ما خصم ظالم و عون مظلومیم. این موضع، طبعاً دشمن و دشمنى به وجود مى‌آورد و دعوا به راه مى‌اندازد.»(۴) ایشان با اشاره به وصیت امیرالمومنین«ع» خصم را غیر از دشمن می‌دانند و می‌فرمایند: «خصم غیر از دشمن است. یک‌‌وقت کسى دشمن ظالم است؛ یعنى از ظالم بدش مى‌آید. این کافى نیست. «خصم او باش»، یعنى «مدّعى‌اش باش.» خصم یعنى «دشمنى که مدّعى است»، «گریبان ظالم را مى‌گیرد و او را رها نمى‌کند.»(۵) از این‌رو معتقدند که «بشریت بعد از امیرالمؤمنین«ع» تا امروز، به سبب نگرفتن گریبان ستمکاران، بدبخت و روسیاه شد. اگر دست‌هاى باایمان، گریبان ظالمان و ستمکاران را مى‌گرفتند، ظلم در دنیا این‌قدر پیش نمى‌رفت؛ بلکه از بُن بر مى‌افتاد.»(۶)

بنابراین ایشان با استناد به این سفارش امیرالمومنین«ع» «و کونا للظّالم خصماً» به معنای خصم ظالم بودن تاکید می‌کنند که «در دنیا، هرجا ظلم و ظالمى هست، تو که اینجا هستى، خود را خصمش بدان.» «و‌للمظلوم عوناً.» هرجا مظلومى هست، به او کمک کن.» البته تاکید می‌کنند که مراد از «عون مظلوم بودن»، طرفدار او بودن نیست، بلکه باید به هر نحو که می‌توانیم به مظلوم کمک کنیم. از این‌رو همواره کمک به ملت‌های اسلامی همچون مبارزان فلسطینی و…را یک تکلیف شرعی و الهی و انسانی می‌دانند.(۷)

 

  1. مخالفت نظام اسلامی با دست‌درازی به منافع ملت‌ها

رهبر معظم انقلاب با استناد به آیه شریفه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسطِ وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(۸)  ظلم‌ستیزى و اجراى عدالت را از جمله اصول پذیرفته شده در اسلام توصیف و بیان می‌کنند که «نظام اسلامی با دست‌درازی به منافع ملت‌ها مخالف است؛ حتی اگر در عقیده و رفتار همسان نباشند..«شَنَآنُ قَومٍ»، یعنی حتی اگر با شما مخالفت هم می‌کنند، در برخورد با آنها نباید بی‌عدالتی کنید.» و این نگاه علت مخالفت «رژیم‌هایی را که مبنای کارشان بی‌عدالتی است»، با نظام جمهوری اسلامی توصیف می‌کنند.(۹)

از این‌‌رو افراد جامعه نباید در مورد انحرافات ساکت و به ظلم و تعدى ظالمان بى‌اعتنا باشند: «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ‌»(۱۰). آحاد جامعه اسلامى نیز نه باید به دیگران ظلم و نه ظلم و فساد را در جامعه تحمل کنند.(۱۱)

 

۳٫اعتقاد نظام اسلامی به کرامت انسان

حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای همواره بر کرامت انسانی در نظام اسلامی تأکید کرده و خدشه بر آن‌ را مردود دانسته‌ و فرموده‌اند:   «نظام اسلامی معتقد به کرامت انسان است؛ انسان بماهو انسان، نه انسان فلان منطقه، انسان فلان نژاد، انسان فلان رنگ: «وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَم‌؛ ما بنی آدم را تکریم کردیم» این قرآن است؛ سیاهِ منطقه‌ سیاه‌پوست هم «بَنی آدَم» است و هیچ فرقی ندارد.»(۱۲) و: «در نظام اسلامی هر آن ‌چیزی که تکریم انسان در آن خدشه‌دار و کرامت انسانی در آن پایمال بشود، مردود است و هر آن‌ چیزی که انسان‌ را رشد ‌دهد و به تعالی و معنای واقعی انسان نزدیک کند، مطلوب و مرغوب است.»(۱۳)

با این مبنا  ایشان علت مخالف دشمنان انقلاب اسلامی را این‌ گونه بیان می‌دارند: «این منطقِ تبعیضی که غربی‌ها به شکل فضاحت‌باری گسترش دادند و عمل کردند و تا امروز هم دارند ادامه می‌دهند، صد درصد ضد قرآن و ضد اسلام است. نظام اسلامی با این مخالف است. شما می‌خواهید آمریکا که هنوز بعد از گذشت‌ سیصد چهارصد سال از آغاز ورود غربی‌ها به آمریکا، گرفتار مسئله‌ تبعیض نژادی است، با نظام اسلامی مهربان باشد؟ نظام اسلامی مخالف این چیزهاست.»(۱۴)

درخصوص اعتقاد نظام اسلامی به کرامت انسان، باید گفت این اصل یکی از مهم‌ترین مبانی نظری فتوای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مسئله هسته‌ای نیز  به شمار می‌رود، زیرا ایشان استفاده از سلاح ‌هسته‌ای را ضد بشری و ضد انسانی توصیف کرده‌اند و معتقدند که استفاده از سلاح هسته‌ای به کشتار و تخریب گسترده منجر می‌شود و میان آحاد ملت، نظامی و غیرنظامی، کوچک و بزرگ، زن و مرد و کهنسال و خردسال تمایزی قائل نمی‌شود و آثار ضد بشری آن مرزهای سیاسی و جغرافیایی را درمی‌نوردد و حتی به نسل‌های بعدی نیز خسارت‌های جبران‌ناپذیر وارد می‌کند(۱۵) و این موارد بی‌شک مغایر کرامت انسانی است. هیچ چیزی در نظام اسلامی نباید منجر به خدشه‌دار شدن کرامت انسانی شود.(۱۶) ایشان رسماً اعلام کردند: «ما کاربرد این سلاح‌ها را حرام و تلاش برای مصونیت بخشیدن ابنای بشر از این بلای بزرگ را وظیفۀ‌ همگان می‌دانیم.»(۱۷)

 

  1. رفتار مسالمت‌آمیز با دولت‌های غیرمتخاصم و مقابله با پیمان‌شکنان و دروغ‌گویان

یکی دیگر از خصوصیات مهمی که رهبر معظم انقلاب برای نظام اسلامی بیان می‌دارند این است که نظام اسلامی با هیچ دولتی بنای مخاصمه و دشمنی ندارد. ایشان با بیان آیه شریفه: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‌»(۱۸) (و اگر به صلح و آشتى گرایند، تو نیز بدان بگراى و بر خدا توکل کن که مسلماً اوست شنوا و دانا.)، بر رفتار مسالمت‌آمیز با دولت‌های غیرمتخاصم تاکید می‌کنند.(۱۹) «لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ‌»(۲۰)؛ آن کفّارى که با شما مسئله و دعوا و سابقه‌ سویى ندارند و به شما ظلم و اخراجتان نکردند، شما می‌توانید با آنها ارتباطات حسنه داشته باشید.» البته این رابطه را تا زمانی می‌دانند که پیمان شکنی انجام ندهند: «‌وَ إِن نَکَثُوا أَیْمانَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُم فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُم لا أَیْمانَ لَهُم لَعَلَّهُم یَنْتَهُون؛(۲۱) و اگر پیمانشان را پس از آنکه بِدان متعهد شدند، شکستند و به شما در دینتان طعنه زدند، پس به سراغ ائمّه‌ کفر بروید و آنان را بکشید؛ همانا آنان بر عهد و پیمانى استوار نمی‌مانند، شاید که از کارشان دست بردارند.»

از این‌رو مشاهده می‌کنیم که رهبر معظم انقلاب همواره بر پایبندی ایران اسلامی به پیمان‌ها و قراردادهای بین‌المللی هر چند با دشمنان جمهوری اسلامی منعقد شده باشد، تاکید دارند و عدم نقض آنها را تا زمانی که دشمنان به آنها پایبند بمانند، اعلام کرده‌اند.(۲۲) این امر در معاهدات متعدد بین‌المللی جمهوری اسلامی با کشورهای دیگر مشهود است.

 

نکته آخر: افزایش  توانمندی کشور، راهبردی در بازداندگی و امنیت کشور

رهبر معظم انقلاب با اسنتاد به آیه شریفه «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یعْلَمُهُمْ»؛(۲۳) «هر نیرویی که دارید، برای مقابله با آنها (دشمنان) آماده‌سازید! و (همچنین) اسب‌های ورزیده (برای میدان نبرد) تا به‌ وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و (همچنین) گروه دیگری غیر از اینها را که شما نمی‌شناسید و خدا آنها را می‌شناسد.» بر لزوم  افزایش توانمندی و قدرت کشور تاکید و این امر را سبب  ترس دشمنان و بازدارندگی و حفظ امنیت کشور توصیف می‌کنند.(۲۴)

در خصوص آیه فوق توجه به دو نکته لازم است:

۱٫بر اساس دیدگاه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای منظور از قوّه در آیه شریفه توانمندی و قدرت است که به اقتضای زمانه و اجتماع می‌تواند در هر عنصری اعم از سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و علمی ظهور پیدا کند. از این‌‌ رو مشاهده می‌کنیم، زمانی منظور از قوّه در تفنگ و سلاح است و در زمانی دیگر معنای دیگری دارد. از این‌‌رو به تعبیر رهبر معظم انقلاب: «آنچه در باره آن باید آمادگی ایجاد کنید، اولاً قُوَّهٍ است…قوّه یعنی قدرت، یعنی توان و نیرو»؛(۲۵) «البته قوّه نظامی هم هست، اما فقط قوّه نظامی نیست.» (۲۶) «قوّه، اعم است از قوّه مادی و معنوی، از قوّه اقتصادی و نظامی، از قوّه علمی و اخلاقی»(۲۷) کلمه «رباط الخیل» نیز در آیه شریفه عطف بر «قوّه» و منظور از آن، ابزار و ادوات است.(۲۸)

۲-نکته دوم اینکه کلمه «تُرهِبون» در آیه شریفه موضوعیت دارد، به این معنا که دستور الهی مبنی بر آماده‌سازی خود، تجهیز امکانات و نیروها برای ترساندن و بیمناک کردن دشمنان است تا جرئت حمله به مسلمانان ‌را پیدا نکنند؛ از این‌‌روست که حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای در معنای «تُرهِبون» می‌گویند: «تُرهِبون فقط به معنای این نیست که کاری کنید که از شما بترسند. منظور ترس بازدارنده است. اگر چنانچه دشمن بیمناک شد از قدرت و آمادگی شما؛ آن‌‌‌وقت این بیمناکی، بازدارنده دشمن است».(۲۹)

از این‌رو ایشان معتقدند که آنچه می‌تواند ما را در مقابل تهاجم همه‌جانبه دشمنان در سطوح مختلف حفظ کند، عبارت است از تقویت ایمان، تقویت علم، تقویت فناوری، تسلط بر فنون روز، پیشاهنگ شدن در تولید علم، شکوفایی استعدادهای آحاد ملت و جوانان در رشته‌های مختلف اعم از علوم انسانی، طبیعی و انواع گوناگون علوم تجربی(۳۰). به این‌ دلیل ایشان همواره بر لزوم حرکت بر مرزهای دانش و فناوری تأکید کرده‌اند.(۳۱)

امروزه مشاهده می‌کنیم که بخش نظامی کشور با استفاده از ظرفیت جوانان مؤمن و تقویت فناوری، تسلط بر فنون روز، انواع پهپاد و موشک‌هایی را تولید کرده که به تعبیر حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای تا حدود زیادی موجب بازدارندگی شده است؛(۳۲) بی‌آنکه سلاح هسته‌ای تولید کرده باشیم.

 

پاورقی‌ها:

۱٫اندیشه نامه‌ انقلاب اسلامی، انتشارات انقلاب اسلامی ۱۳۹۸؛ ص.۸،

۲٫نهج‌البلاغه، خطبه‌ ۴۷، ص. ۴۲۱

۳٫بیانات در دیدار با فرماندهان سپاه انقلاب اسلامی ۲۶/۵/۱۴۰۲

۴٫در دیدار رئیس و اعضاى مجلس خبرگان رهبرى ۲۴/۱۲/۱۳۹۶

۵٫بیانات  ۱۳۷۲/۱۲/۱۳

۶٫بیانات  ۱۳۷۲/۱۲/۱۳

۷٫بیانات ۱۳۷۰/۰۷/۲۷

۸٫مائده ۸

۹٫بیانات در دیدار با فرماندهان سپاه انقلاب اسلامی ۱۴۰۲/۵/۲۶

۱۰٫بقره ۲۷۹

۱۱٫بیانات، ۱۳۷۵/۳/۱۶؛ ۱۳۷۶/۸/۱۴

۱۲٫بیانات در دیدار با فرماندهان سپاه انقلاب اسلامی ۱۴۰۲/۵/۲۶

  1. بیانات در تاریخ ۲/۱۰/۱۳۶۱٫

۱۴٫بیانات در دیدار با فرماندهان سپاه انقلاب اسلامی ۱۴۰۲/۵/۲۶

۱۵٫پیام به نخستین اجلاس بین‌المللی خلع سلاح هسته‌ای و عدم اشاعه در تهران در تاریخ ۲۸/۱/ ۱۳۸۹٫

۱۶٫بیانات در تاریخ ۲/۱۰/۱۳۶۱٫

۱۷٫پیام به نخستین اجلاس بین‌المللی خلع سلاح هسته‌ای و عدم اشاعه در تهران در تاریخ ۲۸/۱/۱۳۸۹٫

۱۸٫الأنفال، ۵۸

۱۹٫بیانات در دیدار با فرماندهان سپاه انقلاب اسلامی ۱۴۰۲/۵/۲۶

۲۰٫ممتحنه، ۸، ترجمه: «[امّا] خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‌اند بازنمی‌دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید.»

۲۱٫توبه: ۱۲

۲۲٫بیانات آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام، ۲۵/۳/ ۱۳۹۵٫

۲۳٫انفال ۸: ۶۰٫

۲۴٫بیانات در دیدار با فرمانده‌هان سپاه انقلاب اسلامی ۱۴۰۲/۵/۲۶

۲۵٫بیانات در مراسم دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه امام‌حسین† در تاریخ ۲۱/۷/۱۳۹۸٫

۲۶٫بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی در تاریخ ۲۷/۱۱/۱۳۹۵٫

۲۷٫بیانات در دیدار مسئولان نظام در تاریخ ۲۵/۳/۱۳۹۵٫

۲۸٫بیانات در مراسم دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه امام‌حسین† در تاریخ ۲۱/۷/۱۳۹۸٫

۲۹٫همان.

۳۰٫بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان کرمان در تاریخ ۱۱/۲/۱۳۸۴٫

۳۱٫همان.

۳۲٫بیانات در مراسم سی‌امین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) در تاریخ ۱۴/۳/۱۳۹۸٫

 

28اکتبر/23

وعده نزدیکی قله، نغمه لالایی نیست – دکتر سید یاسر جبرائیلی

یکی از کوهنوردان حرفه‌ای، مطلبی با عنوان «راهنمای صعود به قله سبلان» منتشر کرده که روایت زیبایی از وضعیت «نزدیک قله» است: «اولین نقطه مشخص در مسیر، سنگ پروانه (پروانه داشی) است که در ارتفاع ۴۰۰۰ متری قرار دارد. پس از این سنگ، شیب سخت و طاقت فرسایی انتظار شما را می‌کشد. اصلاً نگران سختی راه نباشید، تا جایی که می‌توانید به مسیر تمرکز کنید، آب بنوشید و از تغذیه مناسب بهره ببرید. با دیدن افرادی که برمی‌گردند روحیه خود را از دست ندهید. آنها دلایل خود را برای منصرف شدن از صعود و بازگشت دارند. تا جایی که می‌توانید به خستگی نیاندیشید و ذهن خود را برای رسیدن به دریاچه متمرکز کنید. با حوصله پیش بروید و از هرگونه عجله بپرهیزید (به قول معروف آهسته و پیوسته حرکت کنید). در طول مسیر پستی‌ها و بلندی‌های زیادی را پشت سر خواهید گذاشت. زمانی که به تابلوی خسته نباشید رسیدید بدانید که بیشتر مسیر را طی کرده اید. یکی از سخت‌ترین مراحل مسیر، شیب پایین دست سنگ محراب (محراب داشی) است. اگر این مسیر را با موفقیت طی کنید تقریبا کار تمام است.»

رهبر حکیم انقلاب اسلامی در دیدار ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ خود با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نکته‌ای را فرمودند که هم پرسش‌های فراوانی را در اذهان ایجاد کرد و هم پاسخ‌های فراوانی به این پرسش‌ها داده شد. ایشان فرمودند: «ما فصل مُشبعی را حرکت کرده‌ایم؛ این سربالایی، این شیب تند را عبور کرده‌ایم، به قله‌ها نزدیک شده‌ایم. نباید خسته بشویم. امروز روز خسته شدن نیست، روز ناامید شدن نیست؛ امروز روز شوق است، روز امید است، روز حرکت است.»

هسته اصلی پرسش‌هایی که ناظر به این بیانات مطرح شد، این بود که قله‌هایی که حضرت آقا از آنها سخن می‌گویند، کجایند؟ مشخصا نزدیک کدام قله‌ها هستیم؟ کدام گام‌ها برای رسیدن به قله‌ها باقی است؟ خاصیت این قله‌ها برای ما چه خواهد بود؟ بنای این قلم در نوشتار حاضر، ارائه یک تفسیر متن به متن از فرمایشات رهبر حکیم انقلاب اسلامی و شرحی بر یافته‌های این تفسیر است.

بلاتردید برای فهم آنچه رهبر حکیم انقلاب اسلامی درباره قله‌ها فرمودند، صالح‌ترین مرجع، بیانات گذشته خود ایشان است. حضرت آقا مشخصا با طرح این پرسش که «قله کجاست؟» در پاسخ می‌فرمایند: «جایی که ایرانی پس از رسیدن به آن بتواند از همه جهت روی پای خودش بایستد؛ مردم از لحاظ اقتصادی تأمین شوند؛ از لحاظ اخلاقی به سلامت و صلاح برسند و مشکلی در داخل کشور ما نباشد. واقعاً بهشت باشد. بهشت آنجاست که آزاری نباشد.»

ایشان در بیاناتی دیگر به نتایج رسیدن به قله پرداخته‌اند: «وقتی آنجا رسیدیم، دیگر بالای قله‌ایم. رسیدن به بالای قله برای یک ملت، هم شرف و آبروست، هم مصونیت و امنیت. آن‌ وقت دیگر هیچ‌ کسی نمی‌تواند به ملت ایران تعرض و گستاخی کند و جلوی منافعش را بگیرد. اگر این ملت بتواند خود را به قله‌های پیشرفت و علم و ترقی برساند، دروازه‌ عظیمی جلوی راه ملت‌ها برای رفتن به سمت معنویت باز می‌شود.»

تعبیر بهشت در ادبیات حضرت آقا بسیار مهم است. قله‌ای که ایشان ترسیم می‌کنند، یک بهشت روی زمین است که انسان در آن از رنج و مشکلات رها و از تعرض جنود شیطان مصون می‌شود و دروازه رفتن به سمت معنویت پیش رویش باز می‌شود. این، همان تحقق وعده الهی درباره جانشینی مومنان در زمین است که حضرت آقا به زیبایی اثبات فرموده‌اند که محدود و منحصر به عضر ظهور نیست: «خدای متعال در قرآن وعده کرده است که «وَعَدَ‌اللهُ الَذینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی‌الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم: خدا وعده کرده است به کسانی از شما که ایمان بیاورند و عمل شایسته و صالح کنند، یعنی طبق تعهدات این ایمان عمل کنند، آنان را در زمین جانشین سازد، همچنانی که مؤمنان پیشین را جانشین ساخته است.»

برخی تنگ‌نظری کرده و می‌گویند این آیه مخصوص زمان حضرت ولی عصر«عج» است. در اینکه آیه مربوط به آن زمان است تردیدی نیست، اما آیا این آیه تحقق وعده‌ الهی را محدود به آن زمان کرده است؟ مگر خدای متعال با مؤمنین صدر اسلام این وعده را عمل نکرد؟ این آیه یک‌ بار در آنجا عمل شد و هزار بار دیگر هم قابل عمل شدن است. آیه صراحت دارد که «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ». همچنان که مؤمنان پیشین را جانشین ساخته است؛ روی زمین از آن شماست و حکومت آن در دست شما، همچنان که در دست پیشینیان شما، یعنی مؤمنان دوران‌های قبل بود. بنابراین، نباید تحقق وعده‌ الهی درباره‌ جانشینی مؤمنان را محدود و منحصر به ظهور حضرت حجت«عج» کرد؛ هرچند، آن دوره، مصداق کامل این آیه است .

شاید این تعبیر در سرمقاله‌ روزنامه‌ گاردین دو روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نشان‌دهنده‌ این باشد که حتی در نگاه ناظران بین‌المللی، آنچه ملت ایران رقم زد، تحولی عمیق، ریشه‌دار با جهت مشخص بود که برای تحلیل ماهیت آن باید به فلسفه‌ بعثت پیامبر اعظم«ص»، و برای پیش‌بینی ساختار و رفتار نظام برخاسته از این انقلاب باید به قرآن و سنت رسول خدا«ص» و ائمه‌ اطهار مراجعه می‌شد: «حتی اگر نیروهای وفادار به شاه بتوانند دوباره قدرت گیرند و از شاه بخواهند به ایران بازگردد، دیگر نمی‌توانند جلوی جنبشی را بگیرند که گرچه فقط سرعت دوازده ماهه داشته، ولی سیزده قرن گذشته پشتوانه‌ آن بوده است.»

بلاتردید نخستین گام در جهت تشکیل آن مدینه فاضله اسلامی، تاسیس نظام اسلامی بود؛ چه بدون تشکیل حکومت اسلامی، دستیابی به چنان اهدافی میسور نیست. اما صرف براندازی حکومت طاغوت و تاسیس نظام اسلامی نیز کافی نبود. اگر در چهارچوب نظام اسلامی، یک دولت اسلامی که جهت‌گیری و رفتار کارگزارانش بر اساس معیارهای اسلامی باشد، شکل نمی‌گرفت، نیروهایی به وجود نمی‌آمدند که گام‌هائی به سمت قله بردارند.

حقیقت آن است که در طی ۴۵ سال گذشته، ما در تقلا و تلاش برای دولت‌سازی اسلامی بوده‌ایم. این دولت‌سازی، یک بخش سخت‌افزاری و یک بخش نرم‌افزاری داشته است. بخش سخت افزاری عبارت است از: «علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسی و نظامی، اعتبار بین‌المللی، تبلیغ و ابزارهای تبلیغ». در این جهت پیشرفت‌های قابل توجهی حاصل شده و سیر این پیشرفت همچنان ادامه‌دار است. از طرف دشمنان، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تلاش گسترده و همه‌جانبه‌ای در جریان بوده که جمهوری اسلامی به این وسائط و این سخت‌افزارها دست نیابد. می‌توان طیف گسترده‌ای از اقدامات دشمن را در این چهارجوب فهرست کرد: حمله نظامی، تحریم‌های اقتصادی، فتنه‌های سیاسی داخلی، فتنه‌های سیاسی منطقه‌ای.

امروز وقتی به مسیری که از پای کوه تا بدینجا طی کرده‌ایم می‌نگریم، با خود می‌گوئیم هر جزئی از اجزای سلسله اقدامات دشمن طی این چهار و نیم دهه برای زمین زدن یک ملت کفایت می‌کرد، اما به برکت مقاومت، مولفه‌های قدرت ما را صد چندان کرد. جمهوری اسلامی در عرصه نظامی به بازدارندگی کامل رسیده است، به‌نحوی که به تعبیر دقیق حضرت آقا، گزینه نظامی دشمن از روی میز تکان هم نخورد. دیروز مزدور منطقه‌ای آمریکا به نام صدام حسین چنان ادب شد که امروز خود آمریکا نیز امکان و جرئت اقدام نظامی علیه ایران را ندارد.

در سال ۲۰۱۶ موسسه رند یک گزارش مهم با عنوان «قدرت اعمال فشار» منتشر کرد که در آن تصریح شده بود آمریکا امکان استفاده از گزینه نظامی علیه ایران را ندارد. تحریم‌هایی که رسماً و علناً برای منزوی کردن و فلج کردن اقتصاد ما و ایجاد تقابل میان مردم و نظام وضع شده بود، امروز کمانه کرده و تبدیل به یکی از محورهای اتحاد دشمنان و رقیبان آمریکا شده است. تردید نکنید که اگر این تحریم‌ها روی ایران اثرگذار بود و ایران را از پای می‌انداخت، تبدیل به یک اهرم موثر قدرت آمریکا علیه رقیبانش می‌شد. اگر نقطه تمرکز تحریم‌ها، صفر کردن صادرات نفت ایران و مختل کردن تجارت خارجی ایران بود، امروز تمام گزارش‌های معتبر داخلی و بین‌المللی می‌گویند صادرات نفت ایران به دوره پیش از تحریم‌ها بازگشته و حجم تجارت خارجی ایران از دوره اجرای برجام بیشتر است!

فتنه‌های سیاسی داخلی از فتنه ۷۸ تا ۸۸ تا ۹۶ و ۹۸ و اخیراً ۱۴۰۱ با بصیرت و هوشیاری ملت ذیل هدایت و رهبری نایب حضرت حجت «ارواحنا فداه» ناکام ماندند. این وصف جک استراو، وزیر خارجه سابق انگلیس در سال ۹۲ پس از سفری که به تهران کرده بود، از ایران تحت تحریم حقیقتاً خواندنی است: «در حالی که از فرودگاه ]امام[ خمینی(ره) به سوی هتل محل اقامت خود می‌رفتیم از پیشرفت‌ها در زمینه ساخت و ساز تاسیسات زیربنایی شگفت‌زده شدم؛ در حالی که فقط ۹ سال از سفر قبلی من به تهران می‌گذرد. ساخت و ساز بزرگراه‌ها و خطوط متروی جدیدی در حال انجام بود. با وجود تحریم‌ها تهران بیشتر شبیه مادرید و آتن به نظر می‌رسد و نه شبیه بمبئی یا قاهره.» تحقیقاً روزی نیست که خبری از دستیابی دانشمندان جوان کشورمان به یک توانمندی و فناوری منتشر نشود؛ به‌نحوی که این اخبار دیگر برایمان عادی شده‌اند. پیام اخیر کاخ سفید به یکی از مزدوران سرشناس خود که از میدانداران فتنه ۱۴۰۱ بود، یک پیام نمادین است. به او گفته‌اند که هویت و اسمش را تغییر دهد و از عرصه عمومی ناپدید شود.

هدف دشمن، ایجاد اجماع جهانی علیه ایران به بهانه هسته‌ای بود، اما مقاومت ملت ما این پروژه اجماع‌سازی را ناکام گذاشت؛ به‌نحوی که امروز ایران یکی از محورهای سازمان‌ها و ائتلاف‌های جدیدی است که نظم جدید را رقم زده‌اند. از سازمان شانگهای تا بریکس آغوش خود را به روی ایران گشوده‌اند. آمریکا در منطقه غرب آسیا فتنه‌انگیزی کرد تا ایران را تضعیف و در تله منطقه ناامن گرفتار کند؛ متحدان ایران را براندازد و همسایگان ایران را گرفتار جنگ داخلی کند. اما نه موفق شد حکومت سوریه را براندازد و نه پروژه داعش، واشنگتن را به مقصود رساند. مقاومت ایران و متحدان منطقه‌ای‌اش، تهدید نظامی آمریکا در جهان را نیز -همچون تحریم‌هایش- بی‌اعتبار کرد. امروز نه کشوری می‌تواند به قدرت نظامی آمریکا اتکا و احساس امنیت کند، نه کشوری وقعی به قدرت نظامی آمریکا می‌نهد که از هراس آن، به متحدان واشنگتن حمله نکند.

اما همه اینها پیشرفت‌های سخت افزاری هستند. به تعبیر دقیق رهبر حکیم انقلاب اسلامی، اگر در بخش نرم افزاری که متن زندگی است، پیشرفت نکنیم، «پیشرفت‌هائی که در بخش اول کردیم، نمی‌توانند ما را رستگار کنند و به ما امنیت و آرامش روانی ببخشند؛ همچنان که در دنیای غرب نتوانسته‌اند. در آنجا با اینکه ثروت، بمب اتم، پیشرفت‌های گوناگون علمی و قدرت نظامی هست، افسردگی، ناامیدی، از درون به‌هم ریختن، عدم امنیت انسان‌ها در اجتماع و در خانواده و بی‌هدفی و پوچی هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگی را، این بخش اصلی تمدن را اصلاح کنیم.»

حضرت آقا می‌فرمایند این بخش نرم‌افزاری، یعنی بخش حقیقی و اصلی تمدن اسلامی، عبارت است از سبک زندگی، خانواده، ازدواج، مسکن، لباس، الگوی مصرف، نوع خوراک، آشپزی، تفریحات، خط، زبان، کسب و کار، رفتار ما در محل کار، دانشگاه، مدرسه، فعالیت سیاسی، ورزش، رسانه‌ای که در اختیار ماست، پدر و مادر، همسر، فرزند، رئیس، مرئوس، پلیس، مأمور دولت، سفر، نظافت و طهارت، دوست، دشمن و بیگانه. در یک کلام، بخش نرم‌افزاری تمدن اسلامی عبارت است از فرهنگ اسلامی.

به‌نظر می‌رسد مسیری که از امروز تا قله باقی مانده و باید پیمود، نصب نرم‌افزار اسلامی روی سخت‌افزارهایی است که در این مدت به دست آورده‌ایم. در این گردنه پایانی، باید در اقتصاد، فرهنگ، روابط خارجی، روابط اجتماعی و… نسخه‌های نرم‌افزاری دشمن را از روی سخت‌افزارهای خود حذف و نسخه‌های اسلامی را جایگزین کنیم. چه، اگر روی سخت افزارهای خود، نظامات فکری منبعث از تمدن غرب را نصب کنیم، خروجی‌اش، بلاتردید یک انسان مطلوب غربی خواهد بود، نه یک انسان مطلوب اسلامی.

این امر، بلاتردید یکی از مظاهر اساسی جهاد کبیر و عدم اطاعت از کافران است. به‌ویژه اینکه نسخه دشمن، لباس علم پوشیده و مع‌الاسف از زبان دوست جاهل نیز بیان می‌شود. امروز البته منبع صدور این نسخه‌ها نیز تضعیف شده است. نسخه‌های فرهنگی-اقتصادی غربی، شعاعی از سلطه جهانی آمریکاست. آن منبع شعله تضعیف و شعاع‌هایش کم‌نور و بی‌رمق شده‌اند. امروز ایدئولوژی لیبرال-دموکراسی به شکل بی‌سابقه‌ای دچار بحران جذابیت و کارآمدی است و این، فرصت بی‌نظیری است که انقلاب اسلامی نسخه خود را مسلط سازد. امروز، در این گردنه آخر، باید به اقتصاد و فرهنگ و نظام بهداشت و درمان و آموزش نئولیبرال «نه» گفت و با جدیت و قدرت و تلاش خستگی ناپذیر، نسخه های ایرانی-اسلامی را پیاده کرد.

به تعبیر دقیق حضرت آقا، «استقلال یعنی آزادی در ابعاد یک ملت.» ما مسیر سخت و دشواری را برای رسیدن به استقلال سخت‌افزاری پیموده ایم. امروز باید گام‌های آخر را محکم‌تر و شجاعانه‌تر و امیدوارانه‌تر برداریم که به استقلال نرم‌افزاری نیز برسیم و طعم شیرین آزادی را بچشیم. وقتی به قله رسیدیم و آزاد شدیم، مهیای پرواز خواهیم بود.

و نکته آخر اینکه باید دقت داشته باشیم که حرکت به سمت قله، یک حرکت اتوبوسی نیست. این طور نیست که ما روی صندلی‌های گرم و نرم چرت بزنیم و راننده ما را به قله برساند. فتح قله یک اقدام جمعی است. همه باید حرکت کنند و با طناب وحدت به هم متصل باشند و لغزش افراد، در اراده جمع محو شود. تک تک ما مسئولیم و باید گام‌هایی را که بر عهده ماست، با قدرت برداریم. وعده نزدیکی قله، نغمه لالایی نیست.

28اکتبر/23

افزایش توان نظامی، فرمان الهی است – حجه‌ الاسلام سیدجواد حسینی

اشاره:

پیامبراکرم«ص» «رَحمَهٌ لِلعَالَمین» و «اسلام» دین رحمت، مودّت و دوستی است و خداوند متعال پیغمبر اکرم«ص» را امر به صبر و شکیبایی کرده است. چنانکه می‌فرماید: «وَ لِرَبِّکَ فَاصبِر؛ و به خاطر پروردگارت شکیبایی کن.»(۱) و همچنین می‌فرماید: «وَ اصبِر عَلی ما یَقولون»؛ و در برابر آنچه (دشمنان) می‌گویند شکیبا باش و به‌طرزی شایسته از آنان دوری گزین!» و نیز دستور به استقامت و پایداری می‌دهد: «وَ استَقِم کَما اُمِرت…»(۲). اما در عین‌ حال این دستورات به معنای دست روی دست گذاشتن و انتظار نتایج و حوادث را کشیدن نیست. طبق فرمایشات قرآن و روایات، جبهه حق همواره و همیشه‌ زمان در مواجهه با جبهه باطل است و طواغیت و ظالمان زورگو و متجاوزان توسعه‌طلب همیشه در طول تاریخ وجود داشته‌اند، همچنان که از بدو بعثت پیامبر اکرم«ص» ظالمان و ستمگران عصر، اعم از یهودیان و مشرکین و اشراف متکبّر قدرتمند متنفذ مکه و…، که با تعالیم اسلام منافعشان به خطر افتاد به دشمنی با رسول خدا«ص» پرداختند و جنگ‌های متعددی را بر مسلمانان تحمیل کردند، لذا خداوند رحمان در آیات متعدد بر لزوم آمادگی مسلمین برای مقابله با دشمنان صریحاً دستور و تاکید می‌فرماید.

 

دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان خدا

همان‌‌گونه که اشاره شد، اسلام دین رحمت و مودّت و دوستی است و مبنای اصلی رسالت پیامبر اکرم«ص» نیز محبت بود. این از مزیّت‌های ویژه اسلام است که خداوند به رسول اکرم«ص» دستور می‌دهد با کسانی که در پی جنگ و فتنه‌گری نیستند، در هر جای عالم که باشند، با عدالت و محبّت رفتار کند.

«لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَم یُقَاتِلُوکُم فِی‌الدِّینِ وَلَم یُخرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُم وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِم، خدا شما را از آنان که با شما در دین قتال و دشمنی و شما را از دیارتان بیرون نکردند نهی نمی‌کند که با آنان نیکی و به عدالت و انصاف رفتار کنید.(۳)

و با وجود تاکید بر مهربانی با یکدیگر، اما اجازه‌ هیچ گونه سستی در مقابل دشمنان اسلام و ظالمان و ستمگران را نداده و مسلمانان را موظف به دفاع و مقابله با مستکبرین و زورگویان کرده است. چنانکه می‌فرماید:

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ‌اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى‌الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُم؛ محمد«ص» فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند.»(۴)

و بر سختگیری بر دشمنان «أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ» و مقابله و جنگ با دشمنان تاکید دارد: «وَقَاتِلُوا فِی‌سَبِیلِ‌اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُم وَلَا تَعتَدُوا؛ و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید،»(۵)

 وجوب توانمندی و آمادگی نظامی:

در قرآن کریم آیات متعددی بر امر توانمندی و آمادگی نظامی دلالت دارند. مهم‌ترین آیات عبارتند از:

الف): «وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّهٍ وَمِن رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُم وَآخَرِینَ مِن دُونِهِم لَا تَعلَمُونَهُمُ‌اللَّهُ‌ یَعلَمُهُم…؛(۶) در برابر آنها (دشمنان) آنچه توانائی دارید از نیرو آماده سازید (و همچنین) اسب‌های ورزیده (برای میدان نبرد) تا به‌وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید و (همچنین) گروه دیگری غیر از اینها را که شما نمی‌شناسید» این آیه با تاکیدات تمام به آمادگی نظامی: «وَ‌أعِدُّوا» سفارش می‌کند.

شرایط زمان نزول آیه:

هنگامی که پیامبراکرم«ص» از مکه به مدینه هجرت کردند، غزوه‌های متعددی پیش آمد: از قبیل بدر، احد، خندق، بنی‌قریظه، بنی‌المصطلق و خیبر آن هم در کمتر از ۸ سال متوالی که حکایت از جدال سخت دشمنان با مسلمانان دارد. آیه‌ مذکور بعد از جنگ بدر در حالی که تمام اموال مسلمانان در مکه باقی مانده بود و در حال تدارک مسکن و معاش مجدد بودند، نازل شد «وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم».

ایجاد آمادگی در سپاه اسلام به‌حدی برای پیامبر اکرم«ص» اهمیت داشت که همواره به دنبال جدید‌ترین توانمندی‌ها بودند تا جایی که وقتی به ایشان خبر رسید که در یمن سلاح جدیدی ساخته‌اند. پیامبر«ص» چند نفر از اصحاب را مأمور کردند تا به یمن بروند و فناوری ساخت سلاح جدید را بیاموزند.

ب): «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهًوَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ؛(۷)

ای اهل ایمان با کافران از هر که با شما نزدیک‌تر است شروع به جهاد کنید و باید کفار در شما درشتی و نیرومندی و قوّت و پایداری حس کنند (تا از سپاه اسلام بیمناک شوند و شما مؤمنان هیچ گاه نترسید) و بدانید که خدا همیشه یار پرهیزگاران است.» این آیه نیز بر قوی شدن تأکید دارد.

ج): «انفِروُا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ‌جهِدوُا بأمولِکُم و أنفُسِکُم فِی سَبیلِ اللّهِ ذلِکُم خیرٌ لَکُم إن کُنتُم تَعلَمُون».(۸)

در این آیه به بیرون رفتن از وطن که از مصادیق آمادگی است، فرمان داده است. گروهی از فقیهان و مفسّران، آمادگی نظامی را واجب عینی(۹) و گروهی دیگر، واجب کفایی دانسته‌اند؛ از این‌رو، آمادگی نظامی از نظر وجوب و اهمّیّت در حکم جهاد است.(۱۰)

د): تلاش تا رفع فتنه:

«وَقَاتِلُوهُم حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ؛(۱۱) و با آنان بجنگید تا هیچ نوع فساد و فتنه [و خونریزی و ناامنی] بر جا نماند، و دین [در سراسر گیتی] ویژه خدا شود؛ پس اگر از فتنه بازایستند [با آنان نجنگید] زیرا خدا به آنچه انجام می‌دهند، بیناست.»

در این آیه تاکید بر قدرتی دارد که مسلمین و مؤمنان فتنه را از جهان ریشه‌کن کنند.

ه): حفظ مرزها:

مصداق دیگر برای توانمندی حفظ ثغور و مرزهای اسلامی است.

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‌ ؛(۱۲) اى کسانى که ایمان آورده‌اید! (در برابر مشکلات و هوس‌ها،) استقامت کنید؛ و در برابر دشمنان، پایدار باشید و از مرزهاى خود، مراقبت کنید….» «رابطو» از « ربط» به معنای محکم کردن چیزی برای حفظ و نگهداری آن است؛ از این رو به مکانی که نگهبانان در آن استقرار می‌یابند، «رباط» گفته می‌شود و منظور از «رابطوا» بنابر احتمالی، حفظ مرزهای سرزمین‌های اسلامی است.(۱۳)

و): آمادگی حتی در نماز:

حتی در نماز که عبادت الهی است ، قدرت و توان نظامی را باید حفظ کرد

«وَ إِذا کُنْتَ فیهِم فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاهَ فَلْتَقُمْ طائِفَهٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِن وَرائِکُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَهٌ أُخْری‏ لَم یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَو تَغْفُلُونَ عَنْ أَسلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَهً واحِدَهً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کانَ بِکُمْ أَذیً مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُم مَرضی‏ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً؛(۱۴) و هنگامی که در میان آنها باشی و (در میدان جنگ برای آنها نماز برپا کنی، باید دسته‌‌ای از آنها با تو (به نماز) برخیزند و سلاح‌های خود را با خود برگیرند و هنگامی که سجده کردند (و نماز را به پایان رسانیدند) به پشت سر شما (به میدان نبرد) بروند و آن دسته دیگر که نماز نخوانده‌‌اند (و مشغول پیکار بوده‌‌اند) بیایند و با تو نماز بخوانند و باید آنها وسایل دفاعی و سلاح‌های خود را با خود (در حال نماز) حمل کنند (زیرا) کافران دوست دارند که شما از سلاح‌ها و متاع‌های خود غافل شوید و ناگهان به شما هجوم آورند…»

ز): با قدرت در کمینگاه:

قدرت و توان مسلمین و مؤمنین باید به‌حدی باشد که در هر جا توان مقابله با دشمنان را داشته باشند:

«…فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ..؛(۱۵) مشرکان را هر جا بیابید به قتل برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه بر سر راه آنها بنشینید.»

ح): لزوم آمادگی پیش از حرکت:

به صورت خاص لزوم آمادگی کامل نیروهای رزمنده پیش از حرکت برای نبرد با دشمن ضروری است:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعا ؛(۱۶) ای کسانی که ایمان آورده‌‌اید آمادگی خود را (در برابر دشمن) حفظ کنید و در دسته‌‌های متعدد یا به صورت دسته واحد (طبق شرایط موجود) به سوی دشمن حرکت کنید.»

ط): پاداش عظیم آمادگی و توانمندی نظامی:

گاه لزوم آمادگی رزمی و انجام کارهای مقدماتی جهاد از طریق بیان پاداش بیان شده است:

«وَلَا یُنفِقُونَ نَفَقَهً صَغِیرَهً وَلَا کَبِیرَهً وَلَا یَقْطَعُونَ وَادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ‏ ؛(۱۷) و هیچ مال کوچک یا بزرگی را (در این راه) انفاق نمی‌کنند، و هیچ سرزمینی را (به سوی میدان جهاد و یا در بازگشت) نمی‌پیمایند، مگر اینکه برای آنها نوشته می‌شود؛ تا خداوند آن را به‌عنوان بهترین اعمالشان، پاداش دهد.»

با توجه به این که آیات درباره جنگ تبوک است.(۱۸) و در تبوک، جنگی صورت نگرفت و نیز چون انفاق و پیمودن دره‌ها از مقدمات جنگ است، نکته فوق برداشت می‌شود. البته این پاداش عظیم شرائطی دارد از جمله این که آمادگی رزمی به همراه تقوا و احسان:

«لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ‌. ؛(۱۹) آنها که دعوت خدا و پیامبر(ص) را، پس از آن همه جراحاتی که به ایشان رسید، اجابت کردند؛ برای کسانی از آنها که نیکی کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگی است.»

ی): آمادگی به‌رغم آسیب‌دیدگی:

شایعه آمادگی نظامی دشمن برای حمله دوباره به مسلمانان پس از جنگ احد، از سوی منافقان: « الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ؛(۲۰)

اینها کسانی بودند که (بعضی از) مردم، به آنان گفتند: مردم (لشکر دشمن) برای (حمله به) شما اجتماع کرده‌اند؛ از آنها بترسید! اما این سخن، بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست.»

لذا مجاهدان، به‌رغم آسیب‌دیدگی آماده مقابله شدند.(۲۱) آنها که دعوت خدا و پیامبر«ص» را پس از آن همه جراحاتی که به ایشان رسید، اجابت کردند…» با این که هنوز زخم‌های میدان احد التیام نیافته بود، به سوی میدان «حمرار الاسد» حرکت کردند.»

این آیه در شأن مجاهدان و مجروحان غزوه حمراءالاسد نازل شده و در صدد ستایش از مجاهدانی است که به‌رغم شکست و آسیب دیدن در غزوه احد، با شنیدن ندای پیامبر(ص) به صورت شگفت‌آوری پاسخ دادند و آمادگی خود را برای نبرد با دشمن اعلام کردند.(۲۲)

ک): آمادگی دائمی: خداوند بر آمادگی دائمی تاکید می‌کند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً؛(۲۳)؛

ای کسانی که ایمان آورده‌‌اید آمادگی خود را (در برابر دشمن) حفظ و در دسته‌‌های متعدد یا به صورت دسته واحد (طبق شرایط موجود) به سوی دشمن حرکت کنید.»

ل): باید نیرومند باشید:

قرآن می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(۲۴)

«ای اهل ایمان با کافران از هر که با شما نزدیک‌تر است شروع به جهاد کنید و باید کفار در شما درشتی و نیرومندی و قوّت و پایداری حس کنند (تا از سپاه اسلام بیمناک شوند و شما مؤمنان هیچ گاه نترسید و بدانید که خدا همیشه یار پرهیزگاران است.»

 

پیامبر اکرم«ص» و تربیت نظامی

رسول اکرم«ص» همان‌‌گونه که در مقابل نیازمندان و محرومان جامعه فروتن بودند، همان‌ گونه هم در مقابل مستکبران و ستمگران با صلابت و قاطعیت عمل می‌کردند و ابهت و غرور آنان را می‌شکستند.

در تفسیر نورالثقلین آمده است که آمادگی سپاه اسلام تنها به تجهیزات و افراد محدود نمی‌شد و نیرو‌های اسلام در جنگ‌ها برای ایجاد رعب و وحشت در دل دشمن با خضاب کردن موى صورت، دشمن را به هراس می‌انداختند. از دیگر اهداف این کار این بود که افرادی که محاسن سفید داشتند در لشکر محسوس نباشند تا دشمن گمان نکند که لشکریان مسلمان پیرند.(۲۵)

 

تاکید امامین انقلاب بروجوب توانمندی و آمادگی نظامی

موضوع آمادگی نظامی در نظام جمهوری اسلامی ایران همواره بر مبنای دستورات الهی بوده است تا جایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در حالی که جمعیت کشورمان حدود ۳۰ میلیون نفر بود، امام خمینی(ره) فرمود: «ما باید ارتشی ۲۰ میلیونی داشته باشیم.» و «دفاع از مملکت اسلامی، دفاع از نوامیس مسلمین، از واجبات شرعیۀ الهیه‌ای است که بر همۀ ما واجب است.»(۲۶)

همچنین امام راحل (ره) با استناد به آیه: «وَ اَعِدّوا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّه» بر لزوم توجه کامل به آن آیه فرموده‌اند:

«مطمئناً غفلت از تقویت بنیه دفاعی کشور طمع تهاجم و تجاوز بیگانگان و نهایتاً تحمیل جنگ‌ها و توطئه‌ها را به دنبال می‌آورد.»(۲۷)

در اندیشه‌ امام خمینی(ره) قطع وابستگی به قدرت‌های استکباری تنها با توسعه تکنولوژی دفاعی و خودکفایی کامل در این زمینه امکان‌پذیر است و غفلت از این امر حیاتی موجب طمع بیگانگان در حمله به کشور می‌شود. (۲۸)

امام(ره) در این زمینه می‌فرمایند:

«من به‌عنوان فرمانده کل قوا به مسئولین و تصمیم‌گیرندگان نیز دستور می‌دهم که در هیچ شرایطی از تقویت نیروهای مسلح و بالا بردن آموزش‌های عقیدتی و نظامی و توسعه تخصص‌های لازم و خصوصاً حرکت به طرف خودکفایی نظامی غفلت نکنند.»(۲۹)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز با تاکید مکرر بر وجوب توانمندی و آمادگی نظامی می‌فرمایند:

«لازمه‌ مسلمانی، هوشیاری و آمادگی است. مسلمان آن نیست که بنشیند تا خطر او را غافلگیر کند و سراسیمه دنبال علاج‌ باشد؛ بلکه مسلمان آن است که به حکم قرآن که فرموده است: «وَ اَعِدّوا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّه…» خود را از پیش در حد اعلای توان آماده می‌کند.»(۳۰)

آیه‌ فوق تاکنون بیش از ۱۵ بار به‌طور مستقیم در بیانات رهبر معظم انقلاب به کار رفته است که اکثر آنها مربوط به دیدارهای نیروهای مسلح بوده است. معظم‌له تمام جوانب آیه را به‌طور مفصل در سخنرانی‌های خویش تبیین می‌کنند که خلاصه آنها آورده می‌شود:

«قرآن صریحاً، یعنی بدون تأویل، دستور داده که «وَ اَعِدّوا لَهُم»، در مقابل دشمنان آماده‌سازی کنید؛ «مَا استَطَعتُم»، هر چه می‌توانید. ببینید، این قرآن است. این دیگر یک احتمال دینی، [یک] روایت ضعیف نیست، بلکه نص صریح قرآن است. دشمن هم وقتی که این را می‌بیند، مجبور می‌شود دست و پایش را جمع کند؛ به‌طور طبیعی این ‌جور است. در همین آیه هم دارد:

«تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَه»؛ شما آماده‌سازی‌تان را زیاد کنید تا دشمن احساس کند که شما آماده‌اید.»(۳۱)

 

معنای «ترهبون به»؛ رسیدن به قدرت بازدارندگی:

۱٫احساس مصونیت: ملاک تقویت و پیشرفت در ابزار آلات و توانمندی‌های مختلف کشور را نیز قرآن مشخص کرده است. پیشرفت باید تا جایی باشد که علاوه بر اینکه خودمان احساس مصونیت می‌کنیم، در دل دشمنان نیز هراسی ایجاد شود تا جرئت تجاوز و تعرض به کشور را به خود راه ندهد.

۲٫ترسیدن دشمن: «تُرهِبون فقط به معنای این نیست که آنها را بترسانید که از شما بترسند؛ نه، این ترس، بازدارنده است. اگر چنانچه دشمن از قدرت و آمادگی شما بیمناک شد، آن وقت این بیمناکی، بازدارنده‌ دشمن است. باید کاری کنید که دشمن از هیبت مردان جوان مؤمن فداکار پرُانگیزه احساس بیم بکند؛ و خودِ این مهم‌ترین بخشِ بازدارنده است.»(۳۲) و نیز فرمود: «دشمن اگر نترسد، تعرّض می‌کند و به خود جرئت می‌دهد که تجاوز بکند.»(۳۳)

۳٫بازدارندگی دشمن: «بعضی خیال می‌کنند باید در لاک دفاعی برویم. این ‌جوری نیست. در لاک دفاعی نمی‌رویم و در موضع انفعال قرار نمی‌گیریم، بلکه ما در موضع «اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم…» قرار می‌گیریم. در موضعی قرار می‌گیریم که در این آیه‌ شریفه از آن تعبیر شده است به «تُرهِبونَ بِه»؛ «تُرهِبونَ بِه» همان چیزی است که در ادبیات سیاسی امروز به آن «قدرت بازدارندگی» می‌گویند. جمهوری اسلامی در جایگاهی قرار می‌گیرد که دارای قدرت بازدارندگی و دارای اقتدار بازدارنده است.»(۳۴)

 

برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی

که در نظام طبیعت ضعیف پامال است

«می‌خواهم به مسئولین کشور و ملّت عزیزمان توصیه کنم سعی کنند قوی بشوند؛ به قول شاعر خراسانی ما: «برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی» باید قوی بشوید؛ هم در اقتصاد؛ هم در علم؛ هم در فنّاوری؛ هم در دفاع نظامی.تا قوی نشوید، دشمن‌ها به شما طمع و تعرّض و تجاوز خواهند کرد. این توصیه‌ اوّل که توصیه‌ همیشگی من است و من خودم تا توان دارم و تا توفیق از طرف پروردگار داشته باشم، این قضیه را دنبال می‌کنم؛ مسئولین هم موظفند دنبال کنند.»(۳۵)

معظم‌له در بیانات مختلف ضمن اشاره به آیه «وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّهٍ…» به نکاتی از این آیه شریفه اشاره می‌فرمایند:

اوّلاً: اِعداد -[یعنی] آماده کردن- به اندازه‌ استطاعت؛ یعنی هیچ قانع نباشید به یک حدّی. هرچه می‌توانید، این آمادگی را… تأکید و زیاد کنید.»(۳۶) «معنایش این است که اگر چنانچه دشمنی به شما حمله کرد، شما بر اثر کمبود امکانات، و سلاح و مهمّات وآمادگی، خسارت تحمّل نکنید که خسارت شما خسارت ملّت و خسارت اسلام است.»(۳۷) «این، آن دستوری است که قرآن به ما داده است. باید این آمادگی‌ها را روز به ‌روز افزایش بدهیم.»(۳۸) «ممکن است ملت ایران و کشور عزیز ما تا سال‌های متمادی هم مورد تهاجم هیچ دشمنی قرار نگیرد. ممکن است دشمنان با نگاه به ملت ایران و آمادگی‌های جوانان مؤمن و سلحشور ما هرگز جرئت نکنند به حریم این ملت نزدیک شوند؛ اما این نباید موجب کاهش آمادگی‌ها شود. هرچه در توان یک ملت است، باید آن را برای آمادگی در مقابل زورگویی و تجاوز و تحقیری که از سوی قدرت‌های ظالم پیش می‌آید، به‌کار بگیرد.»(۳۹)

 

دوم: معنای «قوّه»: توانمندی در تمام زمینه‌ها:

  1. تفوق: «منظور از قوّه در آیه شریفه توانمندی و قدرت است که به اقتضای زمانه و اجتماع می‌تواند در هر عنصری اعم از سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و علمی ظهور پیدا کند. در زمانی منظور از قوّه ظهور تفنگ و سلاح بود، اما اکنون در هرآنچه که سبب تفوق بر دشمن شود، قابل استفاده است.»(۴۰)
  2. توانمندی علمی: «از مهمترین پیش نیازهای سیر تکاملی دولت‌ها پیشرفت و توانمندی علمی است. در سایه علم است که قدرت و ثروت و اقتدار محقق خواهد شد. از مهم‌ترین مصادیق قوه تقویت توان علمی است. …همه‌ حرکت موفّقِ مجموعه‌های گوناگونِ بشری ابتدائاً در سایه‌ علم انجام گرفته‌است. در سایه‌ علم است که به قدرت، ثروت، اقتدار بین‌المللی و عزّت دست پیدا می‌کنند. این همه هم که در اسلام روی علم تکیه شده، به خاطر این است. پس یک بخش مهم از «قُوَّه» عبارت است از علم.»(۴۱)
  3. بیداری دائم: [قوّه‌] در زمینه‌ بیداری و آماده‌به‌کاری. غفلت مطلقاً مورد قبول نیست بایستی دائم بیدار و هوشیار بود. به فرموده امیرالمومنین«ع» فرمود: «مَن نامَ لَم یُنَم عَنه: اگر شما در سنگر خوابت برد، معنایش این نیست که دشمن در سنگر مقابل شما هم خوابش برده است. او ممکن است بیدار باشد؛ باید همواره در سنگر بیدار و آماده‌ به‌کار بود. قوّت [یعنی] عزم راسخ و پولادین؛ ایمان قوی و خالص و انگیزه‌ روزافزون. اینها همه قوّت هستند. اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّه. همه‌ اینها را باید آماده کنید. قوّت، تربیت جوانان بلندهمّت و پُرانگیزه است»(۴۲)

در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت اندیشه نظامی از منظر امامین انقلاب اسلامی، اجرای دستورات صریح قرآن کریم و برگرفته از اندیشه اسلامی و آموزه‌های دینی است.

 

پاورقی‌ها:

  1. المدثر /۷
  2. هود / ۱۱۲
  3. ممتحنه/۸
  4. الفتح/۲۹
  5. بقره/۱۹۰
  6. انفال /۶۰٫
  7. توبه/ ۱۲۳.
  8. توبه/ ۴۱
  9. ابن عربی، محمد بن علی، احکام القرآن، ج‌۲، ص‌۴۲۱.
  10. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۱۶، ص‌۵۶.
  11. انفال/ ۳۹
  12. آل عمران/ ۲۰۰.
  13. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن،ص.۱۸۵، ذیل ربط .
  14. نساء/ ۱۰۲
  15. توبه/ ۵
  16. نساء/ ۷۱
  17. توبه/ ۱۲۱
  18. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج.۵،ص.۱۴۲
  19. آل عمران/ ۱۷۲
  20. آل عمران/ ۱۷۳
  21. آل عمران/ ۱۷۲
  22. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن،ج.۲،ص.۴۴۶
  23. نساء/ ۷۱
  24. توبه/ ۱۲۳
  25. https://www.farsnews.ir/news/13990709000086
  26. صحیفه امام؛ ج.۱۳، ص. ۱۸۲
  27. صحیفه امام، ج. ۲۱، ص. ۱۰۱
  28. منصوری لاریجانی، ۱۳۷۷: ۷۲
  29. صحیفه امام، ج. ۲۱، ص. ۳۵۷
  30. بیانات ۲۴/۹/۱۳۶۹
  31. بیانات ۱۵/۵/۱۴۰۲
  32. بیانات ۲۱/۰۷/۱۳۹۸٫
  33. بیانات ۱۵/۰۷/۱۳۹۴٫
  34. بیانات ۲۰/۰۲/۱۳۹۶٫
  35. بیانات ۲۶/۹/۱۳۹۹
  36. بیانات ۲۱/۰۷/۱۳۹۸٫
  37. بیانات ۳۰/۰۱/۱۳۹۴٫
  38. بیانات ۱۸/۰۶/۱۳۹۷٫
  39. بیانات۱۹/۱۲/۱۳۸۳٫
  40. بیانات۲۱/۰۷/۱۳۹۸٫
  41. همان
  42. همان
28اکتبر/23

روش‌های پیامبر«ص» در تعامل با جوانان – حجه الاسلام‌ و المسلمین دکتر محمدعلی محمدی

درآمد:

همه‌ انسان‌ها در ذات و عمق وجود خودشان به دین و دینداری اشتیاق و علاقه دارند، به گونه‌ای که دینداری از موضوعات فطری انسان محسوب می‌شود. در این بین عواملی به وجود می‌آیند که باعث می‌شوند عده‌ای از این فطرت الهی فاصله بگیرند و نسبت به دین زاویه‌دار شوند. این مسئله به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مسائل جامعه کنونی مطرح شده است.

از آنجا که مسئله یاد شده در زمان پیامبر اعظم«ص» هم وجود داشت و عواملی باعث دین‌گریزی و دین‌ستیزی مردم به‌ویژه نسل جوان می‌شد، در این نوشتار روش‌های پیامبر اعظم«ص» برای حل مسئله دین‌گریزی را بررسی کرده‌ایم.

در این بخش از مقاله به پنج روش از روش‌های پیامبر اعظم«ص» برای مواجهه با دین‌گریزی اشاره کرده‌ایم که عبارتند از : «تقویت ایمانی و استدلال برهانی»، «پاسخ‌گویی به سئوالات و شبهات»، «هماهنگی گفتار و کردار»، «تکریم شخصیت» و «اصلاح اقتصاد و معیشت».

 

۱٫ تقویت ایمانی و استدلال برهانی

ریشه بخش زیادی از دین‌گریزی جوانان، ضعف باورهای اعتقادی است. گویا پس از انقلاب اسلامی به مناسک و آیین‌های مذهبی توجه بیشتری شده، ولی اقدامات انجام شده برای تقویت باورهای اعتقادی ناکافی و ناقص‌اند. در حالی که دشمن تمام تلاش خودش را برای تضعیف اعتقادات جوانان به کار گرفته است، کارهای جدی و مناسب چندانی برای تقویت اعتقادی جوانان صورت نپذیرفته‌اند. در نتیجه بسیاری از جوانان و نوجوانان هر چند جسته و گریخته در کلاس‌های درس، مطالب اعتقادی را خوانده‌اند؛ ولی به باور عمیق نرسیده‌اند و از این رو از دین‌گریزان هستند. تقویت باورهای دینی و پی‌ریزی بینشی درست در زمینه مذهب و سیاست می‌تواند همچون سنگری نفوذناپذیر جوانان را حفظ کند.

در قرآن کریم نیز بر ارائه دلایل و برهان‌های صحیح برای تبلیغ دینی تأکید شده است. قرآن می‌فرماید: «ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَن؛(۱) با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن!»

برخی از دانشوران از جمله علامه طباطبایی(۲) و دیگران(۳) معتقدند آیه شریفه‌ یاد شده بر راه‌های سه‌گانه عقلی برهان، خطابه و جدل دلالت دارد. مراد از حکمت، حجتى است که نتیجه آن حق است، به‌گونه‌ای که هیچ شک و ابهامى در آن نماند. موعظه یعنی بیانى که مایه صلاح حال شنونده است و نفس او را نرم کند و قلبش را به رقت در آورد و جدال یعنی دلیلى که صرفاً براى منصرف کردن خصم از آنچه که بر سر آن نزاع مى‏کند به کار می‌رود، بدون اینکه لزوماً خاصیت روشنگرى و حق‌نمایی داشته باشد. پس جدال به معنای رد استدلال خصم با مقبولات خود او و یا مقبولات مردم است.

در نتیجه روش‌های سه‌گانه‌ای که خدا براى دعوت بیان کرده با همان سه طریق منطقى، یعنى برهان و خطابه و جدل منطبق است.

همچنین خداوند به پیامبر«ص» دستور می‌دهد که با مشرکان دین‌گریز این‌ گونه احتجاج کند:

«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکمْ مَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى‏ فَما لَکمْ کیْفَ تَحْکمُونَ؛(۴) بگو: آیا هیچ یک از معبودهایتان شما را به سوى حق هدایت مى‏کند؟! بگو: «تنها خدا به حق هدایت مى‏کند! آیا کسى که هدایت به سوى حق مى‏کند براى پیروى شایسته‏تر است یا آن کس که خود هدایت نمى‏شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه مى‏شود؟ چگونه داورى مى‏کنید؟»

امروزه جاهلیت مدرن، بسیار پیشرفته‌تر و قوی‌تر از جاهلیت کهنه، برای برخی از جوانان، خدایان دروغینی را خلق کرده که جوانان در عمل، آنان را می‌ستایند. عده‌ای، از سلبریتی‌هایی پیروی می‌کنند که هیچ فضل و دانشی ندارند. برخی مُدپرست و عده‌ای بیگانه‌پرست و گروهی حیوان‌پرست هستند. عده‌ای تمام هوش و گوششان به آن ‌طرف آب است و تصور می‌کنند هرچه غرب یا شرق بگوید درست است.

خداوند در این آیه به دین‌مداران می‌آموزد که راه پیامبر اکرم«ص» را ادامه دهند و با جوانانی که در دام این بت‌های مدرن افتاده‌اند گفتگو و با بیانی روشن، روح خفته و عقل به خواب رفته آنان را بیدار کنند. باید از این جوانان پرسید: آیا هیچ‌یک از معشوق‌ها و معبودهاى ساختگى و دروغین یاد شده، آنان را به سوى حق هدایت مى‏کنند؟ آنان چه سود و فایده‌ای برای شما دارند؟! آیا می‌توانند زیانی را از شما دفع کنند؟! این پرسش‌ها و سئوالات مشابه که همگی بر پایه عقل استوارند، می‌توانند جوانان را از دین‌گریزی نجات دهند و به سوی آیین حق رهنمون باشند.

برهانی که در آیه شریفه بدان اشاره شده و می‌تواند بسیار راهگشا باشد، قیاس اولویت است. خداوند می‌فرماید: «آیا کسى که به سوى حق هدایت مى‏کند براى پیروى شایسته‏تر است یا آن کس که خود هدایت نمى‏شود مگر آنکه هدایتش کنند؟» و در پایان آیه با بیانى توبیخ‌آمیز و سرزنش‏بار مى‏گوید: «شما را چه مى‏شود؟ چگونه قضاوت مى‏کنید؟»

 

۲٫ پاسخ‌گویی به سئوالات و شبهات

وجود شبهات دینی در بین جوانان و نبودِ پاسخ صحیح به آنها یکی از علت‌های دین‌گریزی جوانان است.

استاد مطهری یکی از علل گرایش نسل جوان به مکاتب الحادی، چه در مسیحیت و چه در جوامع اسلامی را پاسخ غیرمنطقی و غیرمعقول به نیازها و سئوالات این نسل و نیز برخوردهای منفی با این نسل می‌داند. از این رو، معتقد است که باید از طرد این نسل دوری گزید و به پرسش‌ها و شبهات جوانان، پاسخ‌های صحیح و دقیق داد. وی زایش و پیدایش سئوالات جدید و نیازهای تازه را انحراف و انحطاط و زاییده هوس‌ها و شهوت‌های نسل جوان نمی‌شمارد، بلکه آن را نشانه رشد و حیات یک جامعه زنده می‌داند؛ البته به شرط آنکه اندیشمندان و عالمان دینی به وظیفه خود در پاسخ‌گویی و رفع نیازهای این نسل به‌خوبی عمل کنند.(۵)

با توجه به نقشی که پرسشگری در دین‌گرایی و دین‌گریزی دارد، پیامبر اعظم«ص» از دیگران از جمله جوانان می‌خواست که پرسش‌ها و شبهات خودشان را مطرح و پاسخ کافی دریافت کنند. از جمله فرمود: «دانش گنجینه‌هایى است و کلیدهاى آنها پرسش است. پس رحمت خدا بر شما. بپرسید که بر اثر آن چهار نفر پاداش مى‌یابند: پرسنده، گوینده، شنونده و دوستدار آنان.»(۶)

گفتگوهای پیامبر اکرم«ص» با دین‌گریزان و حتی دین‌ستیزان بسیار بود و آن حضرت با روش پرسش و پاسخ، بسیاری از افراد را به دامن دین رهنمون باز گرداندند. برای نمونه جمعى از پیشوایان پنج فرقه اسلام‌ستیز یعنی یهود، نصارى، دهرى، ثنوّه و بت‌پرستان در محضر آن حضرت حاضر شدند و هر گروه پرسش‌ها و شبهات خود را مطرح کردند و پیامبر اعظم«ص» با حوصله به همه آنها پاسخ دادند. در نتیجه پس از سه روز، این بیست و پنج نفر در محضر پیامبر«ص» حاضر و ضمن اقرار به نبوت آن حضرت، مسلمان شدند.(۷)

امروزه که سیل شبهات ویرانگر به سوی دین روان شده است، عالمان دینی و حوزه‌های علمیه وظیفه بسیار مهمی دارند. آنان باید پیامبرگونه در برابر شبهات بایستند و جلوی دین‌گریزی جوانان را بگیرند. امام امت در این باره فرمود:

«شما (روحانیون) باید به تبلیغات و تعلیمات در جهت معرفی و بسط اسلام همت بگمارید. ما موظفیم ابهامی را که نسبت به اسلام به وجود آوردند، برطرف سازیم. تا این ابهام را از اذهان نزداییم، هیچ کاری نمی‌توانیم انجام بدهیم.»(۸)

 

۳٫هماهنگی گفتار با رفتار

یکی از مهم‌ترین علت‌های دین‌گریزی جوانان ناهماهنگی بین گفتار و رفتار برخی از متولیان امور دین است. آنان وقتی می‌‌بینند متولیان امور دینی به گفته‌های خود عمل نمی‌کنند، دین‌گریز می‌شوند. اگر مسئولی در جمهوری اسلامی از ساده‌زیستی دم بزند، ولی خودش در منزل بسیار مجللی زندگی کند، اگر از مبارزه با شیطان بزرگ سخن بگوید، ولی فرزندانش را برای تحصیل، حتی در رشته‌هایی که در ایران وجود دارند، به ینگه دنیا بفرستد، اگر از مبارزه با فساد دم بزند، ولی خود و خانواده‌اش مسئول برخی از فسادهای اقتصادی و…. باشند، بسیاری از مردم، به‌ویژه جوانانی که شاهد این تناقض رفتاری هستند، از دین زده می‌شوند و اگر اسلام ستیز نشوند، لااقل در کنار دین‌گریزان جای می‌گیرند.

خداوند کسانی را که به گفته‌های خود عمل نمی‌کنند، به‌شدت نکوهش و ملامت می‌کند و می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ:(۹) اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چرا سخنى مى‏گویید که بدان عمل نمى‏کنید؟»

سپس در ادامه همین آیه مى‏افزاید: «این کار موجب خشم عظیم نزد خداست که سخنانى بگویید که عمل نمى‏کنید.»(۱۰)

در نتیجه یکی از نشانه‏هاى مهم مؤمنان راستین این است که گفتار و کردارشان صد در صد هماهنگ باشند؛ چون انسان هر قدر انسان از این اصل دور شود، از حقیقت ایمان دور شده است.(۱۱)

در بررسی تاریخ اسلام در می‌یابیم بسیاری از جوانان دین‌گریز، با مشاهده هماهنگی رفتار و گفتار پیامبر اکرم«ص» به اسلام گرویدند و از مؤمنان راستین شدند. عدى فرزند حاتم طائی مشهور‏ یکی از آنان بود. وی قبل از اسلام موقعیت ویژه‌ای داشت. با ظهور اسلام، فرزند حاتم طائی از دین‌گریزان شد و برای آنکه مسلمان نشود، به همراه افراد خانواده‌اش فرار کرد و به سرزمین شام رفت. پس از مدتی تصمیم گرفت برای تحقیق در باره اسلام راهی مدینه شود. او در مدینه با پیامبر اکرم«ص» ملاقات کرد.

پیغمبر اکرم«ص» در مسجد مدینه بودند که عدى وارد شد و بر آن حضرت سلام و خودش را معرفی کرد. پیغمبر«ص» او را احترام کردند و با خود به خانه بردند. عدی بدون اینکه هدف خود از مسافرت به مدینه را به پیامبر اکرم«ص» بگوید، رفتار آن حضرت را با دقت زیر نظر داشت. او می‌دید که پیامبر اکرم«ص» چگونه به زنان کهنسال و فرتوت از کار افتاده و دیگر افراد به ظاهر تهیدست و بی نام و نشان، احترام می‌گذارند، سخن آنان را می‌شنوند، با مهربانی با مردم عادی برخورد می‌کنند، زندگی ساده و بی پیرایه‌ای دارند، با هوشمندی از آینده خبر می‌دهند، با ذکر گذشته‌های عدی او را راهنمایی می‌کنند و… مشاهده رفتارهای پیامبر«ص» باعث شد که عدی با اشتیاق به سوی اسلام روی آورد و مسلمان شود.(۱۲) عدی بن حاتم پس از رحلت پیامبر«ص» نیز با اهل بیت«ع» همراه بود و در نبرد صفین سه فرزندش در رکاب حضرت علی«ع» شربت شهادت نوشیدند. جالب آنکه وی مهم‌ترین دلیل برای اشتیاق وافر به حضرت علی«ع» را «هماهنگی رفتار و گفتار» امیرالمؤمنین«ع» می‌دانست.(۱۳)

 

۴٫تکریم شخصیت

تکریم شخصیت در باره همه انسان‌ها مهم و در باره جوانان «بسیار مهم» و از عوامل روی آوردن آنان به دین یا روی گرداندن آنان از دین است. «تکریم» در لغت به معنای گرامی داشتن، احترام کردن و نیکویی رساندن به انسان و در اصطلاح، برخوردها، رفتارها و روابط مبتنی بر ارج نهادن انسان‌ها به یکدیگر است. شخصیت انسان، از دیدگاه قرآن و روایات بسیار والاست. برای نمونه، خداوند می‌فرماید:

«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً؛(۱۴): و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا نشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده‌های خود برتری دادیم.»

یکی از مشکلاتی که متأسفانه در مواردی بین افراد مؤمن و حتی در مساجد نیز دیده می‌شود، بی‌توجهی به کرامت افراد به‌ویژه کودکان، نوجوانان و جوانان است. چه بسا افرادی که به خاطر «تکریم شخصیت» آنان در برخورد با مؤمنان جذب دین شده‌اند و در مواردی نیز عکس این مطلب اتفاق افتاده است. ممکن است نوجوانان به مقتضای سن وموقعیت‌های خانوادگی رفتارهایی را انجام دهند که از دید افراد مسن‌تر، ناصواب به حساب آیند. مثلاً در مسجد بخندند، با یکدیگر مزاح کنند و…. در این‌گونه موارد برخی افراد با خشونت با جوانان برخورد می‌کنند و باعث فرار آنان از دین و دیانت می‌شوند. ولی رفتار پیامبر اعظم«ص» به عکس بود؛ برای نمونه گاه نوزادی را نزد پیامبر«ص» می‌آوردند تا حضرت کودک را نامگذاری یا برایش دعا کنند. آن حضرت کودک را با آغوش باز می‌پذیرفتند و در دامان خود می‌گذاشتند. گاهى اتفاق مى‌‏افتاد که کودک در دامن پیغمبر«ص» ادرار می‌کرد. کسانى که ناظر بودند سر کودک فریاد می‌زدند و تندى می‌کردند تا او را از این کار باز دارند. نبى اکرم«ص» آنان را از این برخورد منع می‌کردند و می‌فرمودند: «با تندى و خشونت از ادرار کودک جلوگیرى نکنید.» سپس طفل را آزاد می‌گذاشتند تا کارش را تمام کند. موقعى که دعا یا نام‌گذارى تمام می‌شد، بستگان کودکان با خوشحالی، کودک خود را می‌گرفتند و کمترین آزردگى و ملامت خاطری در پیامبر مهربان از ادرار کودکشان احساس نمی‌کردند. موقعى که کسان طفل می‌رفتند رسول خدا«ص» لباس خود را می‌شستند.(۱۵)

کسانی که از اسلام فراری یا حتی دشمن اسلام بودند، وقتی این رفتار پیامبر«ص» با کودکان و نوجوانان را می‌دیدند، به اسلام رو می‌آوردند. برای نمونه در روایتی می‌خوانیم پیامبر اعظم«ص» به همراه برخی از اصحاب نماز جماعت می‌خواندند. وقتی به سجده می‌رفتند، امام حسین(ع) که کودکی بیش نبود، روی پشت پیامبر«ص» سوار می‌شد. آن حضرت سجده را کمی طولانی‌تر می‌کردند. آن گاه با آرامش امام حسین«ع» را از پشت خود برمی‌داشتند و سجده دوم را انجام می‌دادند و رفتار امام حسین(ع) تکرار می‌شدند. یک نفر یهودی که شاهد ماجرا بود، گفت: «ای محمد! شما با کودکانتان رفتاری دارید که ما هرگز چنین نمی‌کنیم.» پیامبر«ص» فرمودند: «اگر شما هم به خدا و پیامبرش ایمان داشتید، رفتارتان همین‌گونه بود.» یهودی گفت: «شما چه قدر خوشخو و خوش اخلاق هستید.» سپس به دست پیامبر اعظم«ص» مسلمان شد.(۱۶)

چنانکه در روایت فوق مشاهده می‌شود، تکریم شخصیت یک کودک باعث اسلام‌پذیری یک نفر یهودی شد؛ در حالی که یهودیان بیشترین کینه را نسبت به اسلام دارند. آیا امروزه نیز مسلمانان و حتی امامان جماعت با کودکان و نوجوانان این گونه رفتار می‌کنند که آنان بتوانند هنگام نماز امام جماعت نیز به کارهای کودکانه خودشان بپردازند؟!

 

۵٫اصلاح اقتصاد و معیشت

یکـی دیگر از عوامل دین‌گریزی جوانان، بیکاری و مشکلات اقتصادی آنان است. تأمین به‌موقع نیازهای اقتصادی، نقش بسیار مهمی در تعدیل رفتار و رشد و تکامل انسان‌ها به‌ویژه جوانان دارد و بی‌توجهی به این مهم مانع رشد و کمال و سبب ناهنجاری‌های رفتاری زیادی می‌شود. کفر ـ به‌عنوان یک ناهنجاری اعتقادی ـ همان‌سان که می‌تواند معلول جهل و ضعف معرفتی باشد، معلول فقر نیز هست. از این‌رو، معصومان«ع» فرموده‌اند: «یکی از پیامدهای احتمالی فقر، کفر و دین‌گریزی است.» پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «کَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً؛(۱۷): چه بسیار نزدیک است که فقر، کفر باشد.»

امام خامنه‌ای ضمن اشاره به روایت فوق و تبیین رابطه فقر و ایمان فرمود:

«از جمله‌ چیزهایى که مردم را به بهشت نزدیک می‌کند، بهبود معیشت مردم است. «کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفرا». جامعه‌اى که در آن فقر، بیکارى باشد، مشکلات معیشتىِ غیرقابل حل وجود داشته باشند، اختلاف طبقاتى، تبعیض و شکاف طبقاتى باشد، حالت آرامش ایمانى پیدا نمی‌کند. فقر، انسان‌ها را به فساد و کفر می‌کشاند؛ فقر را باید ریشه‌کن کرد. کار اقتصادى، فعالّت اقتصادى باید به‌طور جدى در برنامه‌هاى مسئولین قرار گیر.»(۱۸)

با توجه به این مهم، یکی از برنامه‌های اصلی پیامبر اکرم«ص» برای مواجهه با دین‌گریزی جوانان، تشویق آنها به فعالیت اقتصادی بود.

رسول اکرم«ص» گاهی با جوانان سالم و نیرومندی مواجه می‌شدند. بازوهای ستبر و اندام مناسب آنان، موجب شگفتی پیامبر«ص» می‌شد، ولی در برخی موارد وقتی از وضعیت زندگی و شغلشان سئوال می‌کردند، اگر در جواب گفته می‌شد که او بیکار است و هیچ شغلی ندارد؛ آن بزرگوار ناراحت می‌شدند و می‌فرمودند: «سَقَطَ مِن عَیْنی»؛ از چشمم افتاد.» (فرد بیکار در نظر من ارزشی ندارد.) اطرافیان می‌پرسیدند: «یا رسول‌اللّه! چرا این افراد را دوست ندارید؟» پیامبر«ص» می‌فرمودند: «برای اینکه اگر مؤمن شغلی نداشته باشد که با آن امرار معاش کند، برای امرار معاش، از دین خود خرج می‌کند.»(۱۹)

در بررسی سیره نبوی مشخص می‌شود که آن حضرت برای جوانان سخت‌کوشی که در راه تأمین نیازهای اقتصادی جامعه تلاش می‌کردند ارزش فوق‌العاده‌ای قائل بودند. هنگامی که پیامبر خدا«ص» از جنگ تبوک بازگشتند، سعد انصاری به استقبال ایشان آمد و پیامبر«ص» با او دست دادند. سپس به او فرمودند: «چرا دست‌هایت پینه بسته‌اند.» گفت: «ای پیامبر خدا! طناب می‌کشم و بیل می‌زنم تا خرجی خانواده ام را فراهم آورم.» پیامبر«ص» دست او را بوسیدند و فرمودند: «این دستی است که آتش [دوزخ]، به آن نمی‌رسد.»(۲۰)

 

سخن پایانی

در این نوشتار کوتاه به یکی از مهم‌ترین چالش‌های مردم به‌ویژه جوانان یعنی دین‌گریزی پرداختیم. این مسئله را به محضر سیره نبوی ارائه و روش آن حضرت را برای رفع مشکل بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که برای مواجهه با دین‌گریزی باید ابتدا عوامل دین‌گریزی شناسایی شوند. در این بخش ۵ عامل به شرح زیر بررسی شدند: ضعف اعتقادی، بی‌توجهی به سیل شبهات، ناهماهنگی گفتار و رفتار برخی از مسئولان، بی‌توجهی به کرامت جوانان و مشکلات اقتصادی آنان. پس از بررسی مشکل، شیوه رفتاری پیامبر«ص» در مواجهه با این مشکلات ارائه شد.

ان‌شاءالله در مقاله بعدی، برخی دیگر از روش‌های مواجهه پیامبر اکرم«ص» بررسی خواهد شد.

 

 

پاورقی:

۱- نحل/ ۱۲۵٫

۲- طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج.‏۱۲، ص. ۳۷۳٫

۳- رک: سایس، تفسیر آیات الأحکام، ص. ۴۸۲٫

۴- یونس/ ۳۵٫

۵- رک: مطهری، مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج.‏۲۴، ص. ۵۳۰٫

۶- تحف العقول، ص. ۴۱.

۷- طبرسی، الإحتجاج، ج.‏۱، ص. ۲۸٫

۸- امام خمینی، ولایت فقیه(حکومت اسلامى)، ص. ۱۳۰٫

۹- صف/ ۳٫

۱۰- صف/ ۴٫

۱۱- تفسیر نمونه، ج.‏۲۴، ص. ۶۳٫

۱۲- رک: مطهری، مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج.‏۱۸، ص. ۳۵۷؛ ابن هشام، سیره ابن هشام، ج. ۲، ص.۵۸۰-۵۷۸٫

۱۳- رک: محدث قمی الکنى والالقاب، ج. ۲ ص. ۱۰۵٫

۱۴- اسراء/ ۷۰٫

۱۵- مجلسى، بحار الأنوار، ج. ۱۶، ص. ۲۴۰٫

۱۶- طریحی، المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، ص.۸۳٫

۱۷- کلینی الکافی، ج.۲، ص.۳۰۷.

۱۸-  https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1363

۱۹- مجلسی، بحارالانوار، ج. ۱۰۰، ص. ۱۰ و محدث نوری مستدرک الوسائل، ج. ۱۳، ص. ۱۱٫

۲۰- ابن اثیر، اسدالغابه، ج. ۲، ص. ۱۶۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج. ۳، ص. ۷۲٫

28اکتبر/23

علی«ع» در قله ایمان – آیت‌الله سید احمد خاتمی

اشاره

در ادامه مجموعه مقالات فضائل حضرت امام علی(ع)، با الهام از زیارت امیرمؤمنان علی(ع) در غدیر که حضرت امام هادی(ع) آن را القا کرده‌اند. در شماره‌های قبل، به ۵ مورد از ۱۱ موردی که امام هادی(ع) در فضایل حضرت مولا علی(ع) بیان فرمودند اشاره گردید و اینک ادامه آن تقدیم می‌شود.

 

۶- برپادارنده‌ نماز و پردازنده‌ زکات

« قَدْ اَقَمْتَ الْصَّلوهَ وَ آتَیْتَ الزَّکوه: و نماز را برپا داشتی و زکات را پرداخت کردی.

اقامه‌ نماز و ایتاء زکوه در بسیاری از آیات قرآن آمده است.

«قیام» در مقابل قعود است. اقامه‌ نماز یعنی برپاداشتن آن در مقابل زمین ماندنش. این مفهوم هم در عرصه‌ فردی معنا می‌دهد، هم در عرصه‌ غیر فردی. در عرصه‌ فردی اقامه نماز درست به جا آوردن نماز است، آن گونه که خدای تبارک و تعالی خواسته است. طریحی می‌گوید: «اقامتها ان یؤتی بها بحقوقها:(۱) اقامه نماز آن است که حق نماز ادا شود.

در عرصه غیرفردی اقامه نماز، مطرح کردن نماز و به صحنه آوردن آن است. یک مصداق آن اقامه نماز جمعه و جماعت است.

«ایتاء» که پسوند آن زکات است به معنای اعطاست، یعنی پرداختن وظیفه‌ مالی زکات.

«صلوه» عبارت است از عبادتی که تشکیل شده از افعال و اقوال مخصوص و به گفته مرحوم علامه طباطبایی نماد تمام وظایفی است که بنده در رابطه با خدا دارد.

«و اقامه الصلوه ممثله لایتان ما للعبد من وظائف العبودیه مع الله سبحانه(۲)

«زکات» عبارت است از صدقه‌ای که به اصل شرع (و نه با نذر و قسم) واجب شده است. زکات به حقی واجب در مال که به رسیدن آن به حد نصاب شرط وجوب آن است.

در اینجا نیز مرحوم علامه طباطبایی می‌گوید: «و ایتاء الزکوه ممثل لوظائفه مع الخلق؛(۳) ایتاء زکات در قرآن هم نماد ادای وظایف خود در برابر خلق خداست.

اینک با این توضیح سئوال این است که مقصود از این دو جمله که در زیارت امامان دیگر هم آمده است، چیست؟ واضح است که امامان نماز را به‌عنوان یک فریضه عبادی و زکات را هم به‌عنوان یک فریضه مالی ادا کردند. این مقدار را دیگران هم می‌توانند انجام دهند. (البته نه به کیفیت والای نماز و زکات امامان)

آنچه مایه افتخار امامان است آن است که زنده بودن فرهنگ معنویت (که یک مصداق آن نماز است) مدیون امامان سلام الله علیهم اجمعین است. فصلی از زندگانی امامان سیره نماز و اذکار آنان است.

امامان بهترین و شایسته‌ترین برخوردها را با مردم (دوست و دشمن)داشتند و با رفتار خود درس‌های بی‌شماری را آموزش دادند. ضمن آنکه وظایف واجب و مستحب مالی خود را نسبت به مردم به‌خوبی انجام دادند. فصل برجسته‌ای در زندگی همه امامان صدقات و انفاقات امامان است.

نقل کرده‌اند حضرت علی(ع) نخلستانی داشت که درختان آن را رسول خدا«ص» غرس کرده بودند. امام نخلستان را فروخت. چهار هزار درهم را به یک عرب بیابانی بخشید و بقیه را میان مستمندان مدینه تقسیم کرد و حتی درهمی برای خود باقی نگذاشت.(۴)

در زندگی امام حسن مجتبی(ع) آمده است که حضرت سه بار همه‌ اموال خویش را با مستمندان تقسیم کرد.(۵)

زهری می‌گوید: «در شبی سرد و بارانی حضرت امام زین‌العابدین(ع) را دیدم که کیسه‌ای پر آرد بر دوش دارد. گفتم ای پسر پیامبر این کیسه را کجا می‌بری؟ فرمود: سفری در پیش دارم و مشغول تهیه توشه آن هستم. گفتم اجازه دهید بنده یا خدمتکارم آن را برایتان بیاوریم. فرمود: خوش دارم با دست خودم زاد و توشه‌ام را مهیا کنم. شما هم معطل من نشوید و به کار خویش بپردازید.»

«زهری» پس از چند روز دید که امام سجاد(ع) به سفر نرفته است و از این رو پرسید: «از سفر منصرف شدید؟ امام در پاسخ فرمود: «منظورم سفر آخرت بود که باید خود را برای آن آماده کنیم و آمادگی برای چنین سفری دوری از گناه و کوشش در راه خیر است.»(۶)

سپس آشکار شد که امام سجاد(ع) شبانه و دور از چشم مردم آذوقه به خانه‌ مستمندان می‌برده است. چنانچه بر اثر آن کتف ایشان پینه بسته بود. این را وقتی فهمیدند که خواستند بدن مطهرشان را پس از شهادت غسل دهند.(۷)

 

۷- آمر به معروف و ناهی از منکر

« وَ اَمَرتَ بِالمَعروفِ وَ نَهَیتَ عَنِ المُنکَر مَا اسْتَطَعْتُ: در حد توانت امر به معروف و نهی از منکر کردی.»

امر به معروف و نهی از منکر دو واجب نماد غیرت دینی است.

«غیرت» حالت عاطفی‌ است که هنگام درک لزوم پاسداری و دفاع از کس یا چیزی که موجب دلبستگی است برانگیخته شود.(۸)

«دین‌مداری» اقتضای آن را دارد که در برابر کسانی که از خطوط قرمز دین عبور می‌کنند، حداقل با چهره گرفته واکنش نشان بدهیم تا مرتکب منکر بفهمد که این کارش منفور است. حضرت امام علی(ع) فرمود:

«أمَرَنا رَسوُلُ اللّه صلی الله علیه و آله أن نُلقِی أهلَ المَعاصِی بِوُجُوهٍ مُکفَّرَهٍ.(۹) رسول خدا(ص) به ما دستور دادند که با افراد گنهکار با چهره‌ای درهم کشیده روبه‌رو شویم.»

از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که: « لایَنبَغی لِنفسٍ مُؤمِنَهٍ تَری مَن یَعصِی اللهَ فَلا تُنکِرَ: هیچ انسان مؤمنی را نشاید که ببیند که کسی نافرمانی خدا می‌کند بر او خرده نگیرد.»(۱۰)

در روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که: «إنَّ اللّه َ تَبارَکَ و تَعالى لَیُبغِضُ المُؤمِنَ الضَّعیفَ الّذی لا زَبْرَ لَهُ، و قالَ: هُوَ الّذی لا یَنهى عَنِ المُنکَرِ؛(۱۱) خدای تبارک و تعالی مؤمن ضعیفی را که هیبت و صلابت ندارد دشمن می‌دارد و او کسی است که نهی از منکر نمی‌کند.»

و در روایت دیگر فرمود: « «اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیُبغِضَ المُؤمِنَ الضَّعیفَ الّذَی لا دینَ لَهُ، فَقیلَ لَهُ: وَ ما المُؤمِنُ الّذی لادینَ لَهُ؟ قالَ الّذی لایَنهی عَنْ المُنکَرِ.؛ خدای عزوجل از مؤمن ضعیفی که دین ندارد نفرت دارد. عرض شد مؤمنی که دین ندارد کیست؟ فرمود کسی که نهی از منکر نمی‌کند.»(۱۲)

امامان معصوم «سلام الله علیهم اجمعین» بر قلّه غیرت دین‌ ایستاده‌اند و خود واقف به شرائط آنند. لکن نکته قابل تأمل آن است که امامان هم بر امر به معروف‌های کلان که تلاش در جهت تشکیل حکومت دینی است تأکید داشتند و هم معروف‌های فردی که وظائف فردی و اجتماعی است و هم منکرهای کلان را که حکومت فاسد است نهی می‌کردند. «اریدان أمر بالمعروف و انهی عن المنکر؛(۱۳) که از حضرت سیدالشهدا(ع) در منشور جاویدش نقل شده بی‌تردید یک مصداق آن حکومت یزیدی است.

آئین یزیدی که بری بود ز انصاف

ننمود به تطمیع و به تهدید گواهی

و هم بر نهی از منکرهای غیرکلان تأکید داشتند که نمونه‌هایی از آنها را در گذشته در سیره حضرت امیر مؤمنان علی(ع) گفتیم.

 

۸- رضای خدامحور

«مبتغیاً ما عندالله راغباً فیما وعدالله»؛ (در همه احوال) در پی رضای حق و مشتاق وعده‌های رحمت خدا بودی.

امیرمؤمنان و فرزندان معصومش به چیزی جز رضای حق فکر نمی‌کردند، زیرا تنها دین ارزش فکر و اندیشه و تلاش در پی دارد.

سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) فرمود:

«من طلب رضاالله بسخط الناس کفاه الله امور الناس و من طلب رضا الناس بسخط الله و کله الله الی الناس:(۱۴) هرکس خشنودی خدا را با ناخشنودی مردم بطلبد، او را از مردم بی‌نیاز می‌کند و هر کس خشنودی مردم را با ناخشنود کردن خدا بجوید خداوند او را به مردم واگذار می‌کند.

 

۹- بی‌اعتنایی به سختی‌های راه

«لا تحفل بالنوائب»؛ به حوادث (در سرانجام وظیفه) بی اعتنا بودی.

«لاتحفل» از ریشه حفل در اصل به معنای ندوشیدن شیر از پستان گوسفند تا شیر در پستان جمع و آنگاه دوشیده شود.(۱۵) و از آنجا ندوشیدن شیر بی‌اعتنایی به آن است در مورد بی‌اعتنایی به کار رفته است.

«نائبه» به معنای حوادثی است که متوجه انسان می‌شود. «النائِبه: هی ما ینوب الإنسان؛ أی ینزل به من المهمّات و الحوادث»(۱۶)

به این ترتیب معنای جمله «لاتحفل بالنوائب» این است که اعتنایی به حوادث و مشکلاتی که در مسیر انجام تکلیف برایت پیش می‌آمد نداشتی و مهم برایت انجام وظیفه بود. در حقیقت به این آیه عمل کردی:

« یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاهَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِر عَلَى مَا أَصَابَکَ  إِنَّ ذَلِکَ مِن عَزْمِ الْأُمُورِ:(۱۷)

پسرم نماز را برپا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و در برابر مصائبی که به تو می‌رسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است.

 

۱۰- سستی‌ناپذیر در وظیفه

«لا تحفل بالنوائب، ولاتهن عندالشدائد، و لا تحجم عن محارب أفک…»

«و در سختی‌ها و شداید روزگار باکی نداشتی و در مشکلات سستی به خود راه نمی‏دادی و از جنگ‌ها – در راه اسلام – باز نایستادی…»

در گذشته «وهن» را معنا کردیم که به معنای سستی است، چه سستی جسمی  چه سستی روحی. در این جمله خطاب به مولا می‌گوئیم در سختی روزگار سست نشدی، زیرا در قله ایمان ایستاده بودی: « وَلا تَهِنوا وَ لا تَحزَنوا وش اَنتُمُ الاَعلَونَ، اِن کُنتُم مُؤمِنینَ:(۱۸) و سست نشوید و غمگین نگردید و شما برترید اگر ایمان داشته باشید.»

او از مصادیق بارز «ربیون» قرآن است:

«وَکَأَیِّن مِن نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّه: (۱۹) و چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند.»

«ربیون» جمع ربّی است و به کسی گفته می‌شود که ارتباط و پیوند او با خدا محکم، باایمان، دانشمند با استقامت و با اخلاص ‌باشد.

در سراسر زندگی حضرت مولا علی(ع) یک کلمه که بوی «وهن» سستی از آن به مشام برسد، وجود ندارد، به‌حدی که حتی دشمنان او هم چنین ضعفی را به حضرت نسبت نداده‌اند.

 

۱۱- یورشگر بی‌گریز

«و لا تجحم عن محارب»؛ و در جنگ‌ها هرگز پشت به دشمن نکرده فرار نکردی.

از اوصاف حضرت، کرّار است، یعنی مهاجمی که فرار در قاموسش نیست. در جنگ خیبر پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

«لُاعطِینَّ الرّایهَ غَدا رَجُلاً یحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ، ویحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ، کرّارا غَیرَ فَرّارٍ، لایرجِعُ حَتّى یفتَحَ اللّهُ عَلى یدَیهِ:(۲۰) فردا پرچم را به دست مردی می‌دهم که هم او خدا و رسولش را دوست دارد و هم خدا و رسولش او را دوست دارند. او مهاجم غیر عقب‌نشینی کننده است. برنمی‌گردد مگر اینکه خداوند پیروزی را نصیب وی می‌کند.»

جناب ابن شهر آشوب مازندرانی می‌گوید:

«قد اجتمعت الامه علی ان علیا کان المجاهد فی سبیل‌الله و الکاشف الکروب عن وجه رسول الله المقدّم فی سائر الغزوات اذا لم یحضر النبی و اذا حضر فهو تالیه و صاحب الرایه و اللواء معاً و ما کان قطّ تحت لواء جماعه احد و لافرّ زحف؛»(۲۱) همه امت بر این اتفاق دارند که علی(ع) مجاهد راه خدا بود و از بین برنده غم از چهره پیامبر خدا«ص» پیشتاز همه جنگ‌ها بود (اگر پیامبر حاضر نبود) و در پشت سر او (هرگاه پیامبر حاضر بود) و وی صاحب بیرق و لوا هر دو بود و هیچ گاه زیر لوای دیگری نبود و از جنگ فرار نکرد.

 

افترا بر مولا علی(ع)

أ«َفِک مَن نَسَبَ غَیرَ ذَلِک إِلَیک، وَ افتَرَی بَاطِلاً عَلَیک، وَ أَوْلَی لِمَن عَنَدَ عَنک…: و هر که سخنی برخلاف این اوصاف به تو نسبت دهد دروغ و بهتانی باطل است و آن لایق دشمنان و مخالفان توست.»

این اوصاف، اوصافی نیست که تنها دوستان امیرالمؤمنین«ع» گفته باشند، بلکه دشمنان ایشان هم به این فضائل معترفند.

«لَقَد جَاهَدتَ فِی اللَّهِ حَقَّ الْجِهَادِ وَ صَبَرتَ عَلَی الْأَذَی صَبرَ احتِسَابٍ: در راه خدا به شایستگی تمام جهاد و برای خدا بر اذیت‌ها صبر کردی.»

 

 

پاورقی:

۱- مجمع البحرین، ج. ۳، ص. ۱۵۲۷، مؤسسه البعثه تهران.

۲- المیزان، ج. ۱۵، صص.۱۲۸-۱۲۷٫

۳- المیزان، ج. ۱۵، ص. ۱۲۸ ذیل آیه ۳۸ سوره نور.

۴- بحارالانوار، ج. ۴۱، ص. ۴۵٫

۵- الاستبصار، ج. ۲، ص. ۴۱٫

۶- بحارالانوار، ج. ۴۶، ص. ۴۵٫

۷- بحارالانوار، ج. ۴۶، ص. ۶۶٫

۸- فرهنگ بزرگ سخن، ج. ۶، ص. ۵۲۲۶٫

۹- الکافی، ج. ۵، ص. ۵۹٫

۱۰- میزان الحکمه، ج. ۸، ص. ۳۷۰۲ کلمه معروف.

۱۱- معانی الاخبار، ص. ۳۷٫

۱۲- الکافی، ج. ۵، ص. ۵۹٫

۱۳- لهوف.

۱۴- بحارالانوار، ج. ۷۱، ص. ۱۰۸٫

۱۵- مجمع البحرین، ج. ۱، ص. ۴۲۹؛ لسان العرب، ج. ۱۱، ص. ۱۵۹٫

۱۶- مجمع البحرین، ج. ۳، ص. ۱۸۴۴، مؤسسه البعثه تهران.

۱۷- لقمان، آیه ۱۷٫

۱۸- آل عمران، آیه ۱۳۹٫

۱۹- آل عمران، آیه ۱۴۶٫

۲۰- تاریخ دمشق، ج. ۴۱، ص. ۲۱۹؛ الاحتجاج، ج. ۱، ص. ۲۷۴٫

۲۱- المناقب، ج. ۲، ص. ۶۲٫