Monthly Archives: اکتبر 2024

26اکتبر/24

پاسخ ایران به رژیم صهیونیستی: حق ذاتی ناشی از دفاع مشروع – حجت‌الاسلام دکتر محمدحسین پورامینی

مقدمه
در عصر حاضر، احترام به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشورها یکی از اصول بنیادین حقوق بین‌الملل است. شهادت اسماعیل هنیه در خاک جمهوری اسلامی ایران توسط رژیم صهیونیستی نه ‌تنها نقض حاکمیت کشور، بلکه تهدیدی جدی برای صلح و امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی محسوب می‌شود. این اقدام به‌عنوان یک عمل غیرقانونی و مغایر با حقوق بشر، ضرورت بررسی و واکنش قانونی جمهوری اسلامی ایران را بر اساس ماده‌ ۵۱ منشور سازمان ملل ایجاب می‌کند. در این متن، برخی از ابعاد حقوقی و پیامدهای این تجاوز تحلیل خواهد شد.

۱٫ نقض حاکمیت جمهوری اسلامی ایران:
ترور اسماعیل هنیه در خاک جمهوری اسلامی ایران به‌وضوح نقض حاکمیت کشور محسوب می‌شود. بر اساس بند ۴ ماده ۲ منشور سازمان ملل متحد (۱۹۴۵)، تمام اعضا موظفند از تهدید یا استفاده از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشور دیگری خودداری کنند. این اصل تأکید می‌کند که هیچ دولتی حق مداخله در امور داخلی یا حاکمیت کشور دیگر را ندارد و اقداماتی مانند قتل در سرزمین یک دولت دیگر مستقیماً با این اصول در تضاد است.
نقض حاکمیت جمهوری اسلامی ایران در این زمینه به‌ روشنی از اصول حقوق بین‌الملل ناشی می‌شود. هیچ دولتی حق ندارد در سرزمین دولت دیگر به اقدامات اجرایی مانند قتل دست بزند و این اقدام می‌تواند منجر به مسئولیت بین‌المللی برای دولت مرتکب شود. در این مورد خاص، اسماعیل هنیه در زمان حمله در مأموریت سیاسی و دیپلماتیک از طرف حماس حضور داشت که به ‌عنوان نمایندگی مشروع بخشی از مردم فلسطین شناخته می‌شود. همچنین، طبق کنوانسیون جلوگیری و مجازات جرائم علیه اشخاص مورد حمایت بین‌المللی (۱۹۷۳)، هنیه به ‌عنوان شخصیتی مورد حمایت بین‌المللی در ایران محسوب می‌شود.
علاوه بر این، هر اقدام نظامی علیه شخصیت‌هایی در داخل خاک ایران نه‌ تنها مصداق توسل به زور و تجاوز است، بلکه اگر این حمله علیه یک غیرنظامی باشد، یک اقدام تروریستی نیز قلمداد می‌شود. بر اساس اصل پذیرفته ‌شده در نظام حقوق بین‌الملل، دولت‌ها دارای حاکمیت انحصاری برای اقدامات اجرایی در سرزمین خود هستند، مگر در مواردی که نظام حقوق بین‌الملل به‌طور خاص تعیین کرده باشد. هیچ دولتی حق ندارد در سرزمین دولت دیگر، به اقدامات اجرایی نظیر قتل یا بازداشت افراد دست بزند، حتی اگر آن افراد از اتباع دولت مرتکب باشند.

۲٫ ترور هدفمند، نقض حقوق بشر و حقوق بشردوستانه:
ترور هدفمند به معنای اقدام نظامی یا امنیتی برای قتل یک فرد مشخص به‌طور عمدی و برنامه‌ریزی ‌شده است. این عمل معمولاً در زمینه‌های نظامی یا امنیتی صورت می‌گیرد و به‌طور خاص به افرادی اطلاق می‌شود که به‌عنوان تهدیدی برای امنیت ملی یا عمومی شناخته می‌شوند. طبق کنوانسیون‌های بین‌المللی، ترور هدفمند معمولاً نقض حقوق بشر و حقوق بین‌الملل بشردوستانه تلقی می‌شود (کنوانسیون چهارم ژنو، ۱۹۴۹).
قتل‌های هدفمند عموماً حق بر حیات و الزامات شایسته قانون را نقض می‌کنند، زیرا این اعمال شامل کشتن فرد بدون دادرسی عادلانه و محاکمه قضایی است و این امر در اسناد حقوق بشری ممنوع اعلام شده است. همچنین، حق حیات از جمله حقوق غیرقابل تعلیق است که در تمام شرایط، از جمله در اوضاع اضطراری، باید رعایت شود. دیوان بین‌المللی دادگستری در قضایای مشورتی «دیوار حائل» (Advisory Case, 2004:106) و «مشروعیت تهدید و استفاده از سلاح هسته‌ای» (Advisory Case, 1996:239) اعلام کرد که حمایت‌های میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی، از جمله حق حیات، در زمان مخاصمات مسلحانه متوقف نمی‌شود.
در این راستا، ترور اسماعیل هنیه یک عمل غیرقانونی و نقض حقوق بشر محسوب می‌شود. چنین اقداماتی نه تنها به سلب حق حیات افراد منجر می‌شوند، بلکه با اصول تفکیک و تناسب منطبق نیستند. در گزارش‌های سازمان ملل، ترور هدفمند، کشتن عمدی افراد غیرنظامی یا نظامی که در حال حاضر درگیر در مخاصمات نیستند، تعریف شده است. این گزارش‌ها تأکید دارند که چنین اقداماتی باید تحت شرایط خاص و با رعایت حقوق بشر انجام شوند.
حقوق‌دانان و محققان در حوزه‌ حقوق بین‌الملل، ترور هدفمند را یک عمل غیرقانونی می‌دانند، مگر در شرایطی که فرد هدف یک تهدید فوری و واقعی شناخته شود و هیچ گزینه‌ای برای دستگیری یا خنثی‌سازی او وجود نداشته باشد (پروتکل‌های الحاقی به کنوانسیون‌های ژنو، ۱۹۷۷). بنابراین، ترور هدفمند یک مفهوم پیچیده و نیازمند توجه به اصول حقوق بشردوستانه، حقوق بشر و قواعد بین‌المللی است و در بسیاری از موارد نقض این اصول تلقی می‌شود. به همین دلیل، ترور اسماعیل هنیه به‌شدت محکوم است و باید به‌عنوان نقض آشکار حقوق بشر و قوانین بین‌المللی مورد توجه قرار گیرد.

۳٫ مجازات‌های فراقضایی:
اقدام رژیم صهیونیستی اسرائیل در شهادت اسماعیل هنیه، به‌وضوح نقض حق حیات به‌عنوان یکی از اصول بنیادین حقوق بشر محسوب می‌شود. این اقدام نه تنها یک «اعدام فراقضایی» است، بلکه به‌نوعی نقض حاکمیت جمهوری اسلامی ایران نیز تلقی می‌شود. در این راستا، دولت ایران قربانی این عمل متخلفانه شناخته می‌شود.
دولت‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی اسرائیل با استناد به مبارزه با تروریسم، مفهوم «هدف قرار دادن تروریست» را به وجود آورده‌اند. آنها افرادی را که به نظرشان تروریست و مخالف آنها هستند، ترور می‌کنند. این دولت‌ها بر این باورند که اگر نتوانند افرادی را که تهدیدی برای سربازان و شهروندان خود تلقی می‌کنند، دستگیر کنند، حق دارند آنها را به قتل برسانند. این نوع اقدامات معمولاً تحت عنوان «قتل هدفمند» شناخته می‌شوند.
در مقابل، مخالفان این رویکرد، شامل کارشناسان حقوق بشر و سازمان‌های بین‌المللی، این اقدامات را مغایر با قوانین بین‌المللی و «ترور» یا «اعدام فراقضایی» می‌دانند. قتل هدفمند به عملیاتی اطلاق می‌شود که در آن افراد عمداً توسط نیروهای دولتی به قتل می‌رسند و هیچ‌ کسی را نمی‌توان به خاطر این عمل محاکمه کرد.
باید تأکید کنم که مجازات فراقضایی، به‌ویژه در مورد شهید هنیه، به‌شدت برخلاف اصول حقوق بین‌الملل است. این نوع اقدامات نه تنها حق حیات را نقض می‌کنند، بلکه به تضعیف نظام‌های حقوقی و اصول بنیادین حقوق بشر در سطح جهانی منجر می‌شوند. چنین اقداماتی امنیت و ثبات را به خطر می‌اندازند و بر اساس معیارهای بین‌المللی غیرقابل توجیه هستند.

۴٫ نقض حق بر مقاومت ملت فلسطین:
شهادت اسماعیل هنیه به‌عنوان اقدامی از سوی رژیم اشغالگر صهیونیستی، نه تنها نقض حق بر مقاومت ملت فلسطین است، بلکه مصداق بارزی از ترور دولتی و نقض اصول اساسی حقوق بین‌الملل محسوب می‌شود. حق بر مقاومت، حق مشروع ملت‌های تحت سلطه استعمار و اشغال است و به آنها اجازه می‌دهد تا علیه ظلم و اشغالگری به مبارزه بپردازند. در این راستا، رژیم صهیونیستی با به شهادت رساندن هنیه، به‌وضوح حقوق بنیادین این ملت را نقض کرده و به تداوم سیاست‌های اشغالگری خود دامن زده است.
مردم فلسطین با توجه به شرایط تاریخی و فرهنگی خود، از حق مسلم مبارزه برای کسب خودمختاری و استقلال برخوردارند. این حق به‌ویژه زمانی مشروعیت می‌یابد که امکان کسب حقوق یک ملت به شیوه‌های مسالمت‌آمیز وجود نداشته باشد. در این زمینه، اقدامات حماس و دیگر گروه‌های مقاومت، در راستای پایان بخشیدن به اشغالگری و تحقق حقوق انسانی و ملی ملت فلسطین، تلاش‌ برای احقاق حق بر مقاومت تلقی می‌شود.
بنابراین، اقدام رژیم صهیونیستی در به شهادت رساندن اسماعیل هنیه، نه تنها نقض حق بر مقاومت است، بلکه یک جرم بین‌المللی و تجاوز به حقوق بشری نیز شناخته می‌شود. این اقدام به تضعیف اصول حاکمیت قانون و عدالت در سطح بین‌المللی منجر می‌شود و باید به‌عنوان یک عمل غیرقانونی و غیرانسانی محکوم شود.

۵٫ حق ذاتی دفاع مشروع جمهوری اسلامی ایران در پاسخ به تجاوز رژیم صهیونیستی
براساس ماده‌ ۵۱ منشور سازمان ملل، هر دولتی در صورت وقوع حمله مسلحانه حق دارد اقدام تلافی‌جویانه کند. این ماده به ‌وضوح حق دفاع مشروع را برای کشورها در برابر تهدیدات و حملات مسلحانه تصریح می‌کند. در این راستا، جمهوری اسلامی ایران به ‌دلیل تجاوز رژیم صهیونیستی به حاکمیت خود و ترور اسماعیل هنیه، به‌‌عنوان یک اقدام مشروع و قانونی، حق دارد از این ماده بهره‌برداری کند.
تجاوز رژیم صهیونیستی به خاک جمهوری اسلامی ایران و اقدام به ترور یک شخصیت سیاسی در قلمرو سرزمینی کشور، نه ‌تنها نقض حقوق بین‌الملل بلکه تهدیدی جدی علیه تمامیت ارضی و استقلال سیاسی ایران محسوب می‌شود. بر اساس اصول حقوق بین‌الملل، این عمل تجاوزکارانه مستلزم واکنش فوری و متناسب از سوی جمهوری اسلامی ایران است.
علاوه بر این، تاریخچه‌ حقوق بین‌الملل نشان می‌دهد که شورای امنیت سازمان ملل نیز در موارد مشابه، همچون ترور ابوجهاد در تونس، اقدام رژیم صهیونیستی را به‌‌عنوان تهدیدی علیه صلح و امنیت بین‌المللی شناسایی و محکوم کرد. این سابقه و رویه حقوقی به جمهوری اسلامی ایران امکان می‌دهد که در چهارچوب حقوق بین‌الملل، از خود دفاع کند.
در نتیجه، جمهوری اسلامی ایران با استناد به حق ذاتی دفاع مشروع، می‌تواند قانوناً و اخلاقاً به تجاوزات رژیم صهیونیستی واکنش نشان دهد و از حاکمیت و امنیت ملی خود دفاع کند. این اقدام نه ‌تنها پاسخ به حملات نظامی رژیم صهیونیستی، بلکه گامی ضروری در راستای حفظ صلح و امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی است.

نتیجه‌گیری:
با توجه به موارد مطرح‌ شده، شهادت اسماعیل هنیه توسط رژیم صهیونیستی نه ‌تنها نقض حاکمیت جمهوری اسلامی ایران و اصول بنیادین حقوق بین‌الملل، بلکه عملی غیرقانونی و غیرانسانی و آشکارا نشان‌دهنده‌ تجاوز به حق حیات و حقوق بشر است.
علاوه بر این، نقض حق بر مقاومت ملت فلسطین و تداوم سیاست‌های اشغالگری رژیم صهیونیستی، به ‌ویژه در زمینه‌های حقوق بشری و حقوق بین‌الملل بشردوستانه، باید جداً مورد توجه قرار گیرد. حق دفاع مشروع جمهوری اسلامی ایران در پاسخ به این تجاوز، در حقوق بین‌الملل یک حق شناخته شده است و به ایران اجازه می‌دهد تا قانوناً و اخلاقاً از حاکمیت و امنیت خود دفاع کند.
در نهایت، این وقایع نه‌ تنها نیازمند واکنش‌های قانونی و دیپلماتیک از سوی جمهوری اسلامی ایران هستند، بلکه جامعه‌ جهانی نیز باید با توجه به اصول حقوق بین‌الملل و حقوق بشر، به این نقض‌ قوانین واکنش نشان دهد و از تداوم چنین اقداماتی جلوگیری کند. در جهت حفظ ثبات و امنیت جهانی، باید بر احترام به حاکمیت دولت‌ها و حقوق بشر در سطح بین‌المللی تأکید شود.

26اکتبر/24

جوانگرایی رهبر معظم انقلاب از نظریه تا اجرا – حسن ابراهیم‌زاده

سوگمندانه باید گفت: شناخت ابعاد وجودی امام خامنه‌ای حتی برای بسیاری از خواص مجهول است، تا چه رسد به نسل کنونی و به‌ویژه قشر جوان که تاریخ زندگی و مبارزات یک شخص را در یک توئیت کوتاه دنبال می‌کند.
ناشناخته ماندن شخصیت رهبر معظم انقلاب و ابعاد گوناگون آن، مواضع و عملکردها و حتی آرمان‌های معظم‌له که گاهی به صراحت بیان می‌کنند و مظلومانه در گذر زمان از یاد می‌روند، علل و عوامل بسیاری دارد که یکی از آنها را می‌توان غفلت متولیان این امر از نگاه منظومه‌ای به فرمایشات و مواضع رهبر فرزانه انقلاب و تحلیل و تفسیر آنها در رفت و برگشت‌های تاریخی و عدم ارائه‌ منظومه‌ای آنها با حوادث پیرامونی و رخدادهای تاریخی به نسل کنونی و بسنده کردن به دسته‌بندی فرمایشات رهبری و اکتفا کردن به گردآوری موضوعی آنها دانست؛ تا آنجا که برخی از آنها حتی در موضوعات مهم و محوری هم زحمت انطباق و استناد مواضع و تصمیم‌گیری‌های معظم‌له با گذشته و آرمان‌ها و چشم‌اندازهای آینده‌ی رهبری را به خود نمی‌دهند.
نگاه ویژه رهبر معظم انقلاب به جوانان حتی غیرمسلمان در اروپا و آمریکا بر کسی پوشیده نیست. این نوشتار درصدد بیان جایگاه جوان از منظر رهبر معظم انقلاب و تفاوت جوان‌گرایی امامین انقلاب با جوان‌زدگی برخی جریان‌ها و دولت‌ها و یا نگاه راهبردی انقلاب به جوانان با نگاه ابزاری برخی سیاست‌بازان و چرتکه به دستان منفعت‌طلب نیست و تنها بر آن است تا در دو برش تاریخی دو برگ از تاریخ یکی در گذشته و دیگری در زمان کنونی آن هم در حد یک تابلو نوشته، نگاه راهبردی رهبر معظم انقلاب را به جوانان، هم در اتاق فکر و حوزه‌ تصمیم‌گیری و هم در عرصه‌ و میدان عمل تصویر کند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، لانه‌گزینی گروهک‌ها در دانشگاه‌ها و تبدیل شدن محیط علمی کشور به پایگاه احزاب و گروه‌های ضد انقلاب، در یک بازه زمانی موجب تعطیلی دانشگاه شد. بازگشایی مجدد دانشگاه‌ها

 

همراه و همزاد شکل‌گیری نهاد ستاد انقلاب فرهنگی بود. نیاز به ترمیم این ستاد در سال ۱۳۶۲، آیت‌الله خامنه‌ای در جایگاه ریاست جمهوری اسلامی را بر آن داشت تا اسامی اعضای حقیقی و حقوقی این ستاد را برای تأیید آنان به محضر امام خمینی ارسال کنند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که در تابستان ۱۳۶۲ از سوی کنگره سراسری حزب جمهوری اسلامی به دبیر کلی این حزب انتخاب شدند، بدون هیچ نگاه حزبی و گروهی، افرادی را که در آن مقطع صلاحیت این امر مهم را داشتند انتخاب کردند. ایشان در این فهرست دو دانشجو را در جایگاهی هم‌تراز با جایگاه نخست‌وزیر، وزیر علوم، وزیر ارشاد و شخصیت‌های علمی دانشگاه‌ها قرار دادند که بیانگر دغدغه این رئیس جمهور واقع‌بین، آینده‌نگر و حضور جوانان دانشجو در اتاق فکرها و مراکز تصمیم‌گیری بود. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تاریخ ۷/۶/۱۳۶۲ در نامه‌ای به محضر امام خمینی نوشتند:
«بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. محضر مبارک رهبر عظیم انقلاب حضرت مستطاب آیت‌الله العظمی امام خمینی «مدظله‌العالی» با نزدیک شدن زمان بازگشایی دانشگاه‌ها و با توجه به اهتمامی که آن حضرت همواره نسبت به دانشگاه و دانشگاهیان ابراز فرموده‌اید، لزوم تحرک مضاعف برای آمادگی هرچه بیشتر دانشگاه جهت پذیرش دانشجویان احساس می‌شود. با تقدیر و احترام نسبت به کلیه تلاش‌هایی که از سوی اعضای محترم ستاد انقلاب فرهنگی و همه استادان و محققان و دانشجویان دست ‌اندر کار امور دانشگاهی مخلصانه مبذول گردیده است، ترمیم و تکمیل ستاد انقلاب فرهنگی استدعا و ترکیب جدید آن به ترتیب زیر پیشنهاد می‌گردد.
۱- نخست‌وزیر محترم ۲- وزیر فرهنگ و آموزش عالی ۳- وزیر ارشاد اسلامی ۴- آقای دکتر شریعتمداری ۵- آقای دکتر احمدی ۶- آقای دکتر سروش ۷- آقای دکتر معین ۸ و ۹- دو نفر دانشجو به انتخاب جهاد دانشگاهی.
امیدوار است با توجه ویژه امام بزرگوار بازگشایی دانشگاه با حرکتی اسلامی و با توفیق الهی قرین باشد. سیدعلی خامنه‌ای – رئیس جمهور اسلامی ایران»(۱)
موافقت امام جوان‌گرا با پیشنهاد رئیس جمهور جوان‌گرا بدیهی بود. امام خمینی(ره) با شاگردان و فضلای جوان نهضت را آغاز کرده بودند و با جوانان نهضت را به انقلاب رساندند. ایشان از چنان بینش واقع‌بینانه و آینده‌نگری‌ای برخوردار بودند که جنگ را با جوانان پیش بردند و در میدان علم هم این جوانان بودند که نقش اصلی را ایفا می‌کردند.

 

امام خمینی(ره) در پاسخ به نامه‌ رئیس جمهور جوان‌گرا به مطلبی اشاره کردند که امروز مطالبه‌ رهبری انقلاب از رئیس جمهور و دولتمردان و مسئولان است.
امام در این نامه از جوانان دانشجو خواستار برخورد قاطعانه با عوامل نفوذی و عناصر منحرف وابسته به بلوک شرق و غرب و وابستگان به اجانب در دانشگاه‌ها شدند. امام خمینی در هفتم شهریور ۱۳۶۲ خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای نوشتند:
«باسمه تعالی‏
‏‏ با تشکر از زحمات اعضای محترم ستاد انقلاب فرهنگی و تمام کسانی که برای‏‎ ‎اسلامی و انسانی کردن دروس و محیط دانشگاه‌ها زحمت کشیده‌اند، امید است با‏‎ ‎‏ترمیم ستاد محترم و کوشش دانشجویان عزیز و متعهد و هماهنگی اساتید محترم و تلاش‏ تمامی دست ‌اندرکاران مؤمن و پشتیبانی ملت معظّم، این پایگاه اسلامی ـ ملی، که‏‎ ‎‏سرنوشت کشور در آتیه‌ دور و نزدیک به آن پیوستگی دارد، با استقلال و شایستگی به‏‎ ‎‏خدمت خود ادامه دهد. و امروز که کشور از استقلال شایسته برخوردار است و قید و بند‏‎ ‎‏غرب و شرق و غربزدگان و شرق‌زدگان از کشور و دانشگاه گسسته شده است، جوانان‏‎ ‎‏عزیز دانشگاهی هرچه بیشتر در کسب علوم و فنون در اعتلای کشور معظم خود کوشش‏‎ ‎‏نمایند و از نفوذ عناصر منحرف و وابسته به چپ و راست قاطعانه جلوگیری کنند، و‏‎ ‎‏نگذارند محیط مقدس دانشگاه آلوده به اغراض منحرفان و وابستگان به اجانب گردد. و‏‎ ‎‏اگر انحراف و گرایشی به شرق و غرب خدای نخواسته از اساتید یا دانشجویان مشاهده‏‎ ‎‏کردند، به ستاد فرهنگی اطلاع دهند، و در رفع آن با ستاد همراهی لازم را بنمایند.‏
‏‏از خداوند تعالی توفیق همگان را برای ادامه‌ استقلال و اعتلای میهن اسلامی‏‎ ‎‏خواستار است.
روح‌الله الموسوی الخمینی»(۲)
جایگاه جوان در اندیشه‌ امام خمینی(ره) بر کسی پوشیده نیست. تأکید رهبری انقلاب در سال‌های گذشته مبنی بر تزریق خون تازه در کالبد جامعه و جلوگیری از پیر شدن برخی نهادهای انقلابی به‌ویژه استقلال از جوان‌گرایی دولت شهید رئیسی بیانگر اهتمام این امام جوان‌گرا و جوان‌محور در میدان دادن و میدانداری جوانان است.

 

 

همین باور موجب شد که رهبری انقلاب در دیدار با رئیس جمهور کنونی و وزرا، تحویل دادن مدیران جوان در دوره‌ آخر کار این دولت را همسنگ همه‌ کارهای دیگر بدانند، ترس از غفلت این دولت و یا حاشیه‌سازی‌های خط نفوذ و… امام خامنه‌ای را بر آن داشت تا برای جلوگیری از مهاجرت جوانان نخبه، بسترسازی برای تکیه زدن جوانان بر جایگاه مدیریتی و اشتغالِ نیروی جوان در راستای جوان نگهداشتن ایران عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی یک مدیر جوان‌گرا و جوان‌محور را برای شناسایی و سازمان‌دهی آنان منصوب کنند و چنین بنویسند:
«بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. جناب آقای دکتر محمد مخبر دام توفیقه. با عنایت به خدمات متعهدانه و تأثیرگذار جناب‌عالی در عرصه‌های مدیریتی و اقتصادی به‌ویژه در دولت شهید رئیسی و سیاست درست و مدبرانه به‌کارگیری نخبگان و جوانان پرانگیزه و تلاشگر در اجرای طرح‌های گوناگون، شما را به‌عنوان مشاور و دستیار رهبری منصوب می‌کنم.
انتظار می‌رود در امتداد سیاست مزبور، شناسایی نیروهای جوان و همکاری با آنان را با برنامه‌ریزی منطقی پی گرفته و در کمک به دستگاه‌های دولتی و غیره از آن بهره‌برداری نمایید. توفیقات شما را از خداوند متعال مسئلت می‌کنم. سیدعلی خامنه‌ای، ۲ مهر ۱۴۰۳

پاورقی:
۱٫ صحیفه‌ امام، ج. ۱۸، ص. ۸۳٫
۲- صحیفه‌ امام، ج. ۱۸، صص. ۸۳ و ۸۴٫

26اکتبر/24

تجربه‌هایی مهم برای دولت چهاردهم در سیاست خارجی – حجت‌الاسلام دکتر محمد ملک‌زاده

اشاره:
آقای پزشکیان در دوره‌ تبلیغات ریاست جمهوری و مراسم تنفیذ و مناسبت‌های مختلف دیگر، مبنای فعالیت‌های دولت خود در سیاست خارجی را به‌درستی در چهارچوب سیاست‌های اعلامی مقام معظم رهبری مبتنی بر سه اصل عزت، حکمت و مصلحت اعلام کرد. این سیاست اعلامی که کاملاً در چهارچوب قانون اساسی و سیاست‌های راهبردی نظام جمهوری اسلامی ایران نیز هست، در گذشته توسط برخی دولت‌ها به‌درستی رعایت نشد و به دلیل اعتماد نابه‌جا به غرب و قدرت‌های غربی که دشمنی آنان با جمهوری اسلامی ایران در دوران پس از انقلاب بارها به اثبات رسیده است، هزینه‌هایی را برای کشور به دنبال داشت.
از این رو انتظار به‌حق نظام اسلامی و ملت ایران از دولت چهاردهم، عمل به این وعده مهم انتخاباتی در عرصه‌ سیاست خارجی و سیاست‌گذاری در چهارچوب اهداف انقلاب و ارزش‌های نظام اسلامی است. این امر نیازمند توجه به تجارب گذشته و رعایت اولویت‌های سیاست خارجی در مقطع کنونی است.

تجربه‌ شکست سیاست مذاکره و اعتماد به آمریکا
همزمان با انتخاب آقای پزشکیان در انتخابات ریاست جمهوری امیدهایی در میان برخی غرب‌گرایان ایجاد شد و آنان بدون توجه به تجربه‌ تلخ دولت آقای روحانی، به تجدید رابطه با آمریکا امیدوار شدند. این در حالی است که مروری بر تجارب گذشته نشان می‌دهد دخیل بستن به اروپا و آمریکا نه فقط مشکلی را از پیش پای ملت ایران بر نمی‌دارد که مشکلات متعددی را نیز به وجود می‌آورد.
مقام معظم رهبری در ابتدای کار دولت روحانی و در نخستین دیداری که هیئت دولت یازدهم در ششم شهریورماه سال ۱۳۹۲ با ایشان داشت به آنان توصیه کردند: «نمی‌شود از دشمن و روش‌های خصمانه‌ای که کرده، انتظار دوستی و محبت و صمیمیت داشت. نمی‌گوییم از اینها استفاده نکنید، امّا می‌گوییم اطمینان و اعتماد نکنید، چشم به آنجا ندوزید، چشم به داخل بدوزید.»
دولت آقای روحانی متأسفانه به این توصیه خیرخواهانه رهبر انقلاب توجه نکرد و رسماً پیشرفت کشور و حل مشکلات و رفع نیازهای اساسی و حتی آب خوردن ملت ایران را هم به توافق با غرب گره زد و با این رویکرد برای به اصطلاح رفع مشکلات به سراغ مذاکره با آمریکا رفت. در حین مذاکرات هسته‌ای میان ایران و ۱+۵ هم وقتی رهبر انقلاب از بدبینی خود به مذاکرات گفتند و منتقدان دلسوز‌ نظام به شخص آقای ظریف هشدار دادند که به آمریکا اعتمادی نیست و روی توافق با آمریکا حساب نکنید، او با اطمینان خاطر امضای وزیر امورخارجه آمریکا را تضمین خواند! در حالی که آمریکایی‌ها در مقابل چشم جهانیان به‌راحتی و بدون هیچ‌گونه هزینه سیاسی، حقوقی، اقتصادی و امنیتی از برجام خارج شدند و ایران حتی بر اساس ساز و کار همان برجامی که دولت روحانی آن را آفتاب تابان ‌خواند، نتوانست در برابر بدعهدی آمریکا علیه آن دولت دعوی حقوقی اقامه کند!
از این‌رو هشت سال بعد رهبر معظم انقلاب در آخرین دیدار رئیس‌جمهور و هیئت دولت دوازدهم در ۶ مرداد ۱۴۰۰ با اشاره به تجربه دولت‌های یازدهم و دوازدهم در اعتماد بیهوده به غرب، این تجربه‌ بسیار مهم را چراغ راه سیاستمداران و مسئولان و آیندگان دانستند و فرمودند: «این تجربه عبارت است از بی‌اعتمادی به غرب. آیندگان باید از این تجربه استفاده کنند. در این دولت معلوم شد که اعتماد به غرب جواب نمی‌دهد؛ به ما کمک نمی‌کنند و هرجا بتوانند ضربه می‌زنند؛ آنجایی که ضربه نمی‌زنند، آنجایی است که امکانش را ندارند؛ هرجا امکان داشته‌اند ضربه زده‌اند؛ این تجربه‌ بسیار مهمی است.»
تجربه‌ بی‌اعتمادی به غرب امروز همچون چراغ راهی در پیش پای دولت چهاردهم قرار دارد و می‌تواند تمام ابعاد و زوایای سیاست خارجه دولت جدید را روشن کند. تجربه‌ ۴۵ سال گذشته به‌ویژه با نگاهی به سیاست خارجی دولت آقای روحانی نشان می‌دهد دولت آمریکا خواه جمهوری‌خواه، خواه دموکرات، دشمن اصلی انقلاب اسلامی است و هیچ گاه دست از دشمنی علیه ملت و انقلاب ایران که سلطه آمریکا بر این کشور را برچید، بر نخواهد داشت.
این تجربه همچنین ثابت کرد که کشورهای اروپایی از خود اختیاری ندارند و همواره دنباله‌روی سیاست‌های آمریکا در منطقه بوده‌اند. بدیهی است تا وقتی این سیاست خصمانه از سوی آمریکا و سیاست منفعلانه اروپا در مقابل آمریکا ادامه پیدا کند، به‌طور طبیعی نباید در روابط ایران و آمریکا و کشورهای غربی منتظر تحولی بود.

ماهیت دشمنی آمریکا با ایران
سیاست مدارا و سازش و ابراز علاقه‌مندی به مذاکره با دشمنان سرسخت انقلاب اسلامی از سوی برخی دولت‌های گذشته گرچه با هدف تامین منافع نظام جمهوری اسلامی و ارتقای توانمندی‌های نظام در عرصه‌ سیاست خارجی و روابط بین‌الملل صورت گرفت، اما به دلیل عدم توجه کافی به ماهیت تغییرناپذیر دشمنان سرسخت جمهوری اسلامی، به‌ویژه دولتمردان آمریکا، هیچ‌گاه نتوانست منافع نظام را تامین کند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار کارگزاران دولت روحانی با ایشان با اشاره به یک تصور غلط در خصوص آمریکا می‌فرماید: «برخی تصور می‌کنند ما می‌توانیم با آمریکا کنار بیاییم و مشکلات خود را حل کنیم، در حالی که این تصور، نادرست و یک توهم است.»
ایشان با اشاره به تصور اشتباه دولت آقای روحانی و تأکید بر اینکه از لحاظ منطقی، هیچ‌گاه جمهوری اسلامی ایران مورد محبت دولت آمریکا قرار نخواهد گرفت، می‌فرماید: «رفتار آمریکایی‌ها همواره خباثت‌آمیز و همراه با عناد بوده است. بنابراین تصور اینکه مسائل ایران و آمریکا سوءتفاهم است و از طریق مذاکره و به شیوه پنجاه پنجاه قابل حل است، تصوری غیر واقعی و غلط است.» به تعبیر ایشان: «مسئله‌ اصلی آمریکایی‌ها، موجودیت جمهوری اسلامی ایران است که با مذاکره و رابطه حل نمی‌شود، زیرا قدرت و استقلال ناشی از اسلام برای استکبار غیرقابل قبول است.»
مذاکره و مصالحه با دشمنی که به چیزی جز دست کشیدن از مواضع و اصول انقلاب اسلامی نمی‌اندیشد، به معنای تنزل تدریجی و گام به گام از آرمان‌ها و اصول اساسی نظام اسلامی است. لذا ایشان می‌فرماید: «این تنزل پایانی ندارد، همان گونه که اکنون بعد از موضوع هسته‌ای، موضوع موشکی را پیش کشیده‌اند. بعد از موشک، نوبت به حقوق بشر می‌رسد. بعد از حقوق بشر، موضوع شورای نگهبان، سپس موضوع ولایت فقیه و در نهایت قانون اساسی و حاکمیت اسلام مطرح خواهد شد. بنابراین تصور اینکه جمهوری اسلامی می‌تواند با آمریکایی‌ها به مصالحه برسد، تصور نادرستی است.»(۱)

دو خطای راهبردی حامیان مذاکره با آمریکا و احیای برجام
بر اساس آنچه گذشت؛ کسانی که امروز و در دولت چهاردهم با وجود تجارب تلخ گذشته همچنان از ضرورت مذاکره با آمریکا و احیای برجام برای رفع مشکلات ایران دم می‌زنند، دچار یکی از این دو خطای تحلیلی هستند:
نخست آنکه با ماهیت دشمنی آمریکا با نظام اسلامی ایران آشنایی ندارند و آن را به برخی مسائل خرد تقلیل می‌دهند. حال آنکه جوهره و ماهیت دشمنی آمریکا با ایران، اصل انقلاب و اساس جمهوری اسلامی ایران است است. هدف اوباما از امضای توافق برجام رفع اختلافات ایران و آمریکا نبود، بلکه امید داشت از طریق برجام مسیری را برای استحاله انقلاب اسلامی بگشاید و سلطه مجدد آمریکا بر ایران را احیا کند.
دوم آنکه دچار خود تحقیری شده و دشمن را بیش از اندازه قوی و ایران را بسیار ضعیف تصور می‌کنند؛ از این‌رو تصور می‌کنند چاره‌ای جز سازش و تسلیم در برابر آمریکا نیست! وزیر امور خارجه دولت روحانی در جمع دانشجویان بر اساس همین خطای تحلیلی گفت «آمریکا با یک دکمه می‌تواند تمام تأسیسات نظامی ما را از کار بیندازد!» اما وقتی در مقابل بخشی از توان نظامی ایران قرار گرفت به اشتباه خویش اذعان کرد.

اهمیت نقش میدان در حمایت از دیپلماسی
یکی از اشکالات دولت آقای روحانی در سیاست خارجی، عدم توجه به اهمیت نقش میدان در حمایت از دیپلماسی بود. به دنبال انتشار فایل صوتی وزیر امورخارجه این دولت که در آن آقای ظریف به انتقاد از نقش مخرب نمایش قدرت نظامی برای دیپلماسی و مذاکرات با غرب پرداخته بود، رهبر معظم انقلاب اسلامی با ابراز تأسف و تعجب از این گونه اظهارات نادرست، نیروی نظامی برون‌مرزی جمهوری اسلامی ایران را بزرگ‌ترین عامل مؤثر جلوگیری از دیپلماسی انفعالی در غرب آسیا توصیف کردند. ایشان پیش از این نیز با اشاره به جایگاه قدرت نظامی در وضعیت کنونی نظامی بین‌الملل و تأثیر آن بر تقویت قدرت دیپلماسی می‌فرماید:
«کار دیپلماسى و کار سیاسى به خودى خود هیچ تضمینى ندارد…اگر کسى که در پشت میز مذاکره مى‏نشیند یا در میدان دیپلماسى وارد مى‏شود متکى به یک قدرت حقیقى و ملموس یعنى قدرت نظامى نباشد همه‌ آن حرف‌ها حرف مفت خواهد بود و قدرت حرف زدن از او سلب خواهد شد. آن روزی که جوان‌هاى ما سینه‌‏شان را سپر کردند، توى میدان ایستادند… ما مى‏توانیم قوى بگوییم ما این شرط و پیش‌شرط را قبول نمى‏کنیم و این خط را خط شاخص مى‏شناسیم و بس! قدرت دیپلماسى تابعى است از قدرت نظامى و رزمى و توان دفاعی.»(۲)
بدیهی است نمایش اقتدار نظامی و افزایش قدرت تسلیحاتی از سوی ایران هرگز به معنای جنگ‌طلبی نیست، بلکه راهکاری برای بازدارندگی از تجاوز دشمن و تضمین صلح پایدار و موفقیت در دیپلماسی است. از این رو رهبر انقلاب در پاسخ به ادعای «روزگار موشک گذشته است» می‌فرماید:
«در این اوضاع جنگل‌وار جهانی، اگر جمهوری اسلامی صرفاً به دنبال مذاکره و مبادله اقتصادی برود و در عین حال توان دفاعی نداشته باشد، آیا حتی دولت‌های کوچک نیز به خود اجازه تهدید ملت ایران را نخواهند داد؟ دشمنان مدام در حال تقویت توان نظامی و موشکی خود هستند. در این شرایط چطور می‌گوییم روزگار موشک گذشته است؟»(۳)

انتخاب دیپلمات‌های انقلابی و توانمند
دیپلمات‌های نظام اسلامی، سفرا و نمایندگان این نظام در خارج از کشورند، از این ‌رو آنان باید افرادی مهذب با ویژگی‌های مناسب یک سفیر کشور اسلامی باشند. از مهم‌ترین ویژگی‌های یک مسئول، برخورداری از علم و آگاهی کافی نسبت به لوازم مسئولیتی است که به او واگذار می‌شود. خداوند یکی از دلایل واگذاری مسئولیت به یک فرد را علم و آگاهی او به مسئولیت می‌داند: «قَالَ إِنَّ‌اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُم وَزَادَهُ بَسطَهً فِی‌الْعِلْمِ» (۴)؛ در روایتی رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «مَن عَمِلَ عَلَى غَیْرِ عِلْمٍ کَانَ مَا یُفْسِدُ أَکْثَرَ مِمَّا یُصلِح(۵): «کسی که کاری را بدون علم و آگاهی انجام دهد فساد عملش بیشتر از منفعت آن خواهد بود.» در روایت دیگر امام صادق(ع) می‌فرمایند: «العامِلُ عَلى غَیرِ بَصیرَهٍ کالسّائرِ عَلى غَیرِ طَریق، فَلا یَزیدُهُ سُرعَهُ السَّیرِ إلاّ بُعدا(۶): کسى که بدون بصیرت عمل کند، چون کسى است که در بیراهه رود. او هرچه بیشتر بشتابد از راه اصلى دورتر مى‌شود.»
لازمه‌ بصیرت کارگزاران انقلاب اسلامی، علاوه بر تخصص نسبت به مسئولیت، اعتقاد قلبی آنان به ارکان نظام و ارزش‌های انقلاب اسلامی است. کارگزاران سیاست خارجی می‌بایست به قوانین، واقعیت‌ها، اهداف و به‌طور کلی ماهیت واقعی نظام اسلامی و دشمنان نظام آگاهی کافی داشته و پیگیر اجرای کامل اصول و قوانین کشور باشند. کارگزاران غرب‌گرا نمی‌توانند از منافع نظام اسلامی در عرصه بین‌الملل دفاع کنند. تجارب متعدد نشان داده است روحیه‌ سازشکارانه دیپلمات‌ها، آنها را حامی منافع قدرت‌های غربی می‌کند و نمی‌گذارد در برابر سلطه قدرت‌های استکباری بایستند. بنابراین مهم‌ترین ویژگی‌های یک کارگزار سیاست خارجی در نظام اسلامی، دشمن‌شناسی، بصیرت و هوشیاری در برابر دسیسه‌های دشمنان است.

تجربه‌ موفق چرخش رویکرد ایران به شرق
امضای سندهای همکاری ایران با چین و روسیه در دولت شهید رئیسی بخشی از تجربه موفق این دولت در سیاست خارجی است که باید تداوم یابد. این تجربه نشان داد همکاری ایران، روسیه و چین با یکدیگر و سیاست دوستی با همسایگان منجر به خنثی‌سازی تحریم‌های غرب می‌شود و زمینه گشایش اقتصادی را فراهم می‌سازد. این در حالی است که رویکرد غربگرای برخی از دولت‌های گذشته به‌رغم ابراز حسن‌نیت‌های یک‌طرفه آنها نسبت به آمریکا و اروپا، چیزی جز خسارت و بدعهدی و تحریم‌های شدیدتر غرب علیه ایران به همراه نداشت. کشورهای روسیه و چین نشان داده‌اند که در مواجهه ایران با تحریم‌های ظالمانه غرب، شریک تجاری مطمئنی برای تجارت خارجی کشورمان هستند. سازمان‌های منطقه‌ای مثل شانگهای که ایران به عضویت آن درآمده است، در حال قدرتمندتر شدن و توسعه یافتن و جذابیت‌های بیشتر برای کشورهای جهان هستند. بنابراین هرگز نباید روابط خارجی کشور و تعاملات جهانی جمهوری اسلامی را معطل چند کشور اروپایی و غربی کرد.

حمایت قاطع از محور مقاومت
در نخستین روزهای بعد از انتخاب آقای پزشکیان به‌عنوان ریاست جمهوری اسلامی ایران شاهد مواضع صحیح ایشان در ارتباط با حمایت از محور مقاومت بودیم. این سیاست که مبتنی بر اصول راهبردی جمهوری اسلامی ایران در حوزه‌ سیاست خارجی است، در واقع ادامه همان سیاست‌هایی است که دولت سیزدهم به ریاست شهید رئیسی پیگیری می‌کرد. حمایت از محور مقاومت علاوه بر اینکه در چهارچوب سیاست‌های کلی نظام اسلامی و ارزش‌های انقلاب اسلامی قرار دارد، در حقیقت تأمین‌کننده امنیت و منافع ملی ایران نیز هست و باید با قدرت ادامه یابد.

نتیجه‌گیری
در طول چند دهه‌ گذشته بارها اشتباه بودن تفکر کسانی که برای بهبود وضع اداره کشور و حل مشکلات داخلی پیشنهاد داده‌اند که جمهوری اسلامی از تمرکز بر حل معضلات بین‌المللی و معارضه آشکار و پرهزینه با قدرت‌های ظالم دست بردارد و با مماشات با نظام ظالمانه‌ بین‌الملل بر حل مشکلات داخلی متمرکز شود به اثبات رسیده است. مواجهه با قدرت‌های مستکبر جهان بدون برخورداری از روحیه استقامت و شجاعت انقلابی باعث گستاخ‌تر شدن آنان و امیدواری به فشار بیشتر برای تسلیم ایران و رسیدن به منافع نامشروع آنان خواهد شد.
بارها تجربه کرده‌ایم که اگر ما کاری هم به روابط ظالمانه قدرت در روابط بین‌الملل نداشته باشیم و در سیاست خارجی خود شیوه مماشات و سازش با حکومت‌های ظالم را در پیش بگیریم، قدرت‌های استکباری ما را به حال خود رها نخواهند کرد، زیرا آنان با اساس و ماهیت مستقل نظام اسلامی مشکل دارند و تا نابودی کامل آن دست از توطئه‌چینی و فتنه‌انگیزی برنخواهند داشت. بنابراین برای دفاع از موجودیت و حیثیت و شرافت خویش چاره‌ای جز در پیش گرفتن سیاست انقلابی مقاومت در برابر دشمنی‌ها نداریم و اگر غیر از این عمل کنیم دشمنان را گستاخ‌تر می‌کنیم و چاره‌ای جز عقب‌نشینی‌های بیشتر در برابر آنان نخواهیم داشت.
بنابراین برای حفظ منافع ملی و تقویت عزت بین‌المللی مردم ایران باید هم به تجربه ناموفق دولت آقای روحانی توجه و هم از تجربه موفق دولت شهید رئیسی در روابط خارجی استفاده کنیم.

پاورقی:
۱٫ بیانات مقام معظم رهبری در دیدار سران سه ‌قوه، مسئولان و کارگزاران نظام، ۲۵/۳/۹۵٫
۲٫ بیانات آیت الله خامنه‌ای در جمع لشگر نجف اشرف، ۲۴/۵/۱۳۶۷٫
۳٫ بیانات آیت الله خامنه‌ای، ۱۴/۱/۱۳۹۵٫
۴٫ بقره، ۲۴۷٫
۵٫ الکافی، ج.۱، ص.۴۴٫
۶٫ الکافی، ج.۱، ص.۴۳٫

26اکتبر/24

مسئولان اجرایی تراز جمهوری اسلامی از دیدگاه قرآن‌بنیان امام خمینی – حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر محمدعلی محمدی

درآمد
جمهوری اسلامی ایران، محصول تلاش‌های افراد زیادی است که در طول قرن‌ها برای برپایی آن کوشش و در این راه خون‌ها نثار کردند. بر این اساس حفظ جمهوری اسلامی از مهم‌ترین وظایف مسئولان و آحاد جامعه است. برای حفظ نظام نیز باید مسئولانی انتخاب شوند که ویژگی‌های مدیر تراز انقلاب را داشته باشند. اینان باید اوصاف و ویژگی‌های ممتازی داشته باشند که بتوان آنها را به‌عنوان مسئول کشور اسلامی انتخاب یا انتصاب کرد.
با توجه به این مهم در مقاله فرارو در پی آن هستیم با مراجعه به دیدگاه‌های قرآن‌بنیان امام خمینی، صفات و ویژگی‌های مسئول مطلوب و خوب را در کشور امام زمان معرفی کنیم. مهم‌ترین ویژگی‌های برجسته‌ یک مسئول تراز انقلاب عبارتند از:

۱٫تعهد
جمهوری اسلامی بر دو پایه‌ اصلی اسلامیت و جمهوریت استوار است. از این رو اگر کسی به اسلام و انقلاب تعهد نداشته باشد، به هیچ وجه نمی‌تواند مسئول این نظام باشد. امام امت نیز همواره بر تعهد مسئولان تأکید داشت. ایشان نمونه‌ کامل فرد متعهد را امیر المؤمنین(ع) می‌دانست که آحاد مردم به‌ویژه مسئولان باید از ایشان پیروی کنند و فرمود:
«ما باید پیرو یک چنین انسان کاملى(حضرت علی) باشیم… هر چند کسى نمى‏تواند حتى یک هزارم هم شبیه ایشان باشد، لکن به آن اندازه‏اى که مى‏توانیم باید از ایشان تبعیت کنیم. از تعهدى که به اسلام داشت و از اینکه همه چیزش را براى اسلام داد. شما اگر تخصصى پیدا مى‏کنید باید آن بُعد زهد و تعهد را در نظر داشته باشید، زیرا متخصص بدون تعهد اگر براى رژیمى ضرر نداشته باشد، نفعى هم ندارد.»(۱)
نکته‌ مهمی که در باره‌ تعهد باید به آن توجه شود این است که مسئول تراز حکومت اسلامی نه تنها لازم است به اسلام و ایران اسلامی تعهد داشته باشد، بلکه به هیچ وجه نباید به دیگر حکومت‌ها به‌ویژه حکومت‌های استکباری متعهد باشد. آیا پذیرش تابعیت کشورهای استکباری، پذیرش تعهد آن ممالک نیست؟ مسئولی که خود یا خانواده‌ نزدیکش تابعیت دوگانه دارد، در مواردی که بین منافع نظام اسلامی و دیگران تعارضی به وجود می‌آید، چگونه می‌تواند از تعهد کامل به ایران اسلامی دم بزند؟ سخن این نیست که نباید از توان این افراد برای جامعه سود برد، بلکه نباید به این افراد مسئولیت و مدیریت کلان واگذار کرد.
امروزه، سایه‌ سنگین مدیران دو تابعیتی، دوگانه «تعهد و تخصص» را در عمل به چالش کشیده و چه بسا ما را به سوی سیاهچاله سه گانه «تعهد، تخصص و تلون» میب‌رد. مدیرانی که با دو کارت تابعیت، آماده‌ تغییر رنگ هستند، هر چند به ظاهر خود را متعهد می‌نمایانند، ولی در حقیقت، تابعیت دوم آنها، مانع تعهد کاملشان است.

۲٫تخصص
تعهد یکی از شرایط لازم برای مدیر تراز انقلاب است، ولی به‌تنهایی کافی نیست. توجه به تخصص پیشینه‌ای طولانی دارد و در تاریخ پیامبران الهی(ع) نمونه‌هایی از آن دیده می‌شود. یوسف پیامبر(ع) به فرمانروای مصر پیشنهاد داد چون از دانش و تخصص کافی و تعهد لازم برخوردار بود، سرپرست و مدیر خزائن زمین (امور مالی و اقتصادی حکومت مصر) شود. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «قالَ اجْعَلْنِی عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ(۲)؛ (یوسف) گفت: «مرا مدیر خزانه‌داری سرزمین (مصر) قرار ده که نگهدارنده و آگاهم.»
این‌که حضرت یوسف از بین همه ویژگی‌هایی که یک مدیر کارآمد نیاز دارد به دو صفت امانتداری و تخصص اشاره می‌کند، نشان‌دهنده‌ اهمیت این دو ویژگی است. ایشان مى‏دانست یکی از علل مهم نابسامانی‌هاى مصر، مشکلات اقتصادی است از این رو سعی کرد نبض اقتصاد کشور را در دست گیرد و به یارى مستضعفان بشتابد، از تبعیض‌ها تا آنجا که قدرت دارد بکاهد، حق مظلومان را از ظالمان بگیر، و به وضع بى‏سر و سامان آن کشور پهناور نظم ببخشد.(۳)
امروزه در سایه‌ پیشرفت‌های فراوان در حوزه‌های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و… اهمیت تخصص بیش از پیش مشخص شده است. مسئول تراز حکومت اسلامی نمی‌تواند در همه‌ رشته‌های یاد شده تخصص کامل داشته باشد، ولی باید ضمن آگاهی کلی و عمومی، توان استفاده از متخصصان توانمند و متعهد را داشته باشد. به‌علاوه باید از سیاست‌های استکباری و توطئه‌های متعدد و متفاوت قدرت‌های جهانی آگاه باشد تا بتواند کشتی حکومت و جامعه اسلامی را به سر منزل مقصود برساند.
بین تعهد و تخصص ارتباط مستحکمی وجود دارد و پیوند تعهد و تخصص امری اجتناب‌ناپذیر است.(۴) مدیر متعهد خود را ملتزم به افزایش مهارت و تخصص می‌داند و همواره می‌کوشد بر معلومات و تجربه‌های خود بیفزاید و هرگاه متعهد متخصصی را یافت که از وی برای پذیرش آن مسئولیت لایق‌تر است، جای خویش را به او می‌دهد از این رو برابر دستورات اسلامی، همگان وظیفه دارند در صورتی که ببینند فرد لایق‌تری وجود دارد، جای خود را به افراد لایق‌تر بسپارند. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) می‌خوانیم: «مَنْ أَمَّ قَوْماً وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ وَ أَفْقَهُ لَمْ یَزَلْ أَمْرُهُمْ إِلَى سقال [سَفَالٍ] إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ(۵): کسى که امام و پیشوای جماعتى شود و در میان آن جماعت شخصى اعلم از وى باشد، کار آن جماعت تا روز قیامت به زوال و انحطاط‍‌ مى‌گراید.»
در سیره‌ مدیریتی پیامبر اکرم(ص) ملاک انتخاب مدیران و واگذاری مسئولیت‌ها به افراد، داشتن تعهد و تخصص (هر دو با هم) بوده است.(۶) امام‌خمینی نیز بر اهمیت تعهد و تخصص تأکید داشت و خاطرنشان می‌کرد که هیچ‌یک از این دو ضابطه، جایگزین دیگری نمی‌شود و تعهد و تخصص هر دو باید باشند تا جامعه مکتبی و آرمانیِ اسلام تحقق پیدا کند.(۷) ایشان این دو ویژگی را برای تصدی مسئولیت‌ها مانند دو بال پرنده برای پرواز می‌دانست که یکی بدون دیگری از کارایی چندانی برخوردار نیست و برای پرواز هر دو بال لازم است.(۸)

۳٫امانت‌داری
در بینش قرآنی ولایت و امامت بر مردم نوعی امانتداری محسوب می¬شود.(۹) خداوند متعال به ما دستور داده است که امانت‌ها را به اهل آن بسپاریم.(۱۰) چنانکه گذشت حضرت یوسف(ع) نیز یکی از دلایل پیشنهاد خزانه‌داری و قبول آن را امانتداری بیان کرد. همچنین امام علی(ع) در حدیثی می¬فرماید: «بر امام حق است که به آنچه که خداوند نازل کرده، حکم و امانت را ادا کند.»(۱۱) در نتیجه هدف پذیرش مسئولیت در حکومت اسلامی به دست گرفتن قدرت نیست، بلکه استفاده از آن در ادای امانت و اجرای حق و عدالت است.
امام خمینی نیز بارها بر این مطلب تأکید داشت که مسئولان و مردم باید امانتدار‌ باشند و اسلام عزیز و جمهوری اسلامی را امانت الهی بدانند که باید از آن به‌خوبی حفاظت شود. برای نمونه فرمود: «الان جمهورى اسلامى یعنى اسلام و این امانتى است بزرگ که باید از آن حفاظت کنید. مطمئن باشید که پیروزید و مورد توجه حق تعالى. پیروزى آن است که مورد توجه حق تعالى باشید، نه این‌که کشورى را بگیرید. اسلام در دست ما امانت است و ما موظفیم این امانت را حفظ کنیم.»(۱۲)

۴٫شجاعت
یکی دیگر از ویژگی‌های مهم مسئول تراز انقلاب، شجاعت است. مدیریت یک نظام انقلابی و ایستادگی در برابر گرگ‌ها و کفتارهای مستکبر و صهیونیستی لوازمی دارد که رشادت و شجاعت یکی از ارکان و لوازم اصلی آن است.
شجاعت به معنای شدت و استحکام قلب در مواقع خطر و نبردهاست.(۱۳) نقطه‌ مقابل شجاعت و جانب افراط و تفریط آن «تهور» و «جبن» است. «تهور» به معنای رو آوردن به اموری است که عقل حکم می‌کند که باید از آنها پرهیز کرد. پس تهور و بی‌باکی، جانب افراط در صفت شجاعت است. «جبن» و ترس، روگردانیدن از چیزهایی است که نباید از آنها روگردانید و آن در جانب تفریط است.
یکی از مهم‌ترین وظایف مدیر تراز انقلاب، ابلاغ پیام‌های اسلام و انقلاب به دنیاست که باید با شجاعت و بدون ذره‌ای ترس انجام شود: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کفی‏ بِاللَّهِ حَسِیباً»(۱۴)
یکی از بهترین الگوهای مدیریت و مسئول تراز، طالوت بود که در نبرد سرنوشت‌ساز طالوت و جالوت، شجاعت مثال‌زدنی او باعث شکست جالوت و پیروزی مؤمنان شد.(۱۵)
امام امت نه تنها خود مصداق کامل و عینی شجاعت بود، بلکه بارها بر لزوم شجاعت مردم و مسئولان تأکید داشت. چنان‌که در پیام به فرماندهان جنگ از جمله رئیس ستاد مشترک ارتش جمهورى اسلامى ایران و فرمانده‌ نیروى زمینى ارتش جمهورى اسلامى ایران و فرمانده‌ کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ایران، آنگاه که می‌خواهد از رزمندگان یاد کند، آنان را با اوصافی همانند: «جوانان سرشار از معرفت اللَّه و سراپا عاشق لقاءاللَّه و با تمام وجود داوطلب براى شهادت و جان‌نثار براى اسلام» معرفی می‌کرد که به تعبیر امام پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به‏ جلوه‏اى از آن نرسیده‏اند.(۱۶) در مواردی نیز امام تأکید می‌کرد که جوانان مؤمن انقلابی و فرماندهان محترم نباید توقع داشته باشند که ایشان بتواند از عهده ثنا و شکر عمل آنها برآید و می‌گفت: «شما را همان بس که محبوب خداى تعالى هستید و خداى شما فرموده که شما را که چون سدى محکم و بنیانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ایستاده‏اید دوست مى‏دارد. و این است جزاى شما و این است عاقبت عمل شما.»(۱۷)
امام امت در سخنرانى در جمع اعضاى هیئت دولت همه‌ آنان را به شجاعت و نترسیدن از دشمن فرا خواند و گفت: «حتی اگر فرض هم بکنیم که نابود می‌شویم، در راه یک حقیقتى نابود شده‌ایم و این نابودى نیست. این «بود» است… بنابراین ما هیچ خوفى از این مسائل نداریم و هیچ وقت هم نباید از جنگ و از این ارعاب‌هایى که مى‏کنند، بترسیم. چرا بترسیم؟ براى اینکه ما تکلیف داریم عمل مى‏کنیم و ما بر حقّیم. وقتى که بر حق هستیم، چرا باید بترسیم؟»(۱۸)
یکی از مهم‌ترین روش‌های استکبار برای به زانو در آوردن ملت‌ها و دولت‌های مستقل، ترساندن آنها از نیروی نظامی آمریکا و دیگر مستکبران است. اگر مدیری در جمهوری اسلامی از دشمن بترسد یا تصور کند آمریکا می‌تواند با یک بمب ایران را نابود کند، هیچ گاه نمی‌تواند در برابر ددمنشی استکبار مقامت کند و حاضر می‌شود همه‌ خواسته‌های دشمن را بپذیرد.

۵٫وفای به عهد
قرآن مجید یکی از ویژگی‌ها و خصوصیات افراد با ایمان را وفای به عهد می¬داند: «وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ(۱۹): مؤمنان آنهایی هستند که امانت‌ها و عهد خود را مراعات می¬کنند.» در جای دیگری، قرآن مجید وفای به عهد را نشانه‌ افراد نیکوکار می‌داند و می¬فرماید: «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا(۲۰)… نیکوکاران کسانی هستند که به عهد خود (هنگامی که عهد بستند) وفا می¬کنند…»
مسئول تراز حکومت اسلامی به مردم وعده‌های پوچ نمی‌دهد و به همه وعده‌های خود عمل می‌کند. اگر در شعارهای انتخاباتی از نگاه فراجناحی، تخصص، تعهد، کمک به محرومان، استکبارستیزی، حل مشکلات اقتصادی ، تقویت پول ملی و… سخن می‌گوید باید به همه‌ وعده‌هایی که داده عمل کند.

۶٫مدارا و سعه‌ صدر
مدارا، شرح صدر، تحمل مخالف و داشتن روحیه‌ نقدپذیری و پاسخگویی، فضیلتی است که می‌تواند ضریب تخلف و اشتباه متصدیان قدرت را کاهش دهد. در حکومت اسلامی مردم وظیفه دارند اشکال‌های حکومت را به مسئولان تذکر دهند و مسئولان نیز وظیفه دارند با سعه‌ صدر به سخنان مردم، حتی مخالفان گوش فرا دهند و مشکلات را برطرف کنند. خدای متعال از «شرح صدر» در قرآن به‌عنوان موهبت عظیم به پیامبر خود، یاد می‌کند: «ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدرَک(۲۱): آیا سینه‌ تو را وسیع و گشاده نساختیم؟»
با توجه به اهمیت شرح صدر، آنگاه که حضرت موسی(ع) به نبوت برگزیده شد، وسائل پیروزى در این مأموریت را از خدا خواست که نخستین و مهم‌ترین آنها شرح صدر بود؛ از این رو گفت: «پروردگار من! سینه‌ مرا گشاده بدار: قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی.»(۲۲)
آرى نخستین سرمایه براى یک رهبر انقلابى، سینه‌ گشاده، حوصله‌ فراوان، استقامت و شهامت و تحمل بار مشکلات است. به همین دلیل در حدیثى از امیر مؤمنان على(ع) مى‏خوانیم: «آله الریاسه سعه الصدر(۲۳): وسیله‌ رهبرى و ریاست سینه‌ گشاده است.»
امام امت نیز بر شرح صدر مسئولان تأکید می‌کرد و یکی از ویژگی‌های مکتب توحیدی را شرح صدر و مدارا می‌دانست و می‌فرمود:
«تا آنجا که امکان دارد در مکتب‌هاى غیرمادى مدارا و خوش‌رفتارى و دعوت هست. تا آنجایى که ممکن است با دعوت مردم را برمى‏گردانند به عالم نور و هیچ وقت در صدد جنگ و جدال نیستند، مگر اینکه احساس کنند توطئه است.»(۲۴)
کسی که می‌خواهد مجری این حکومت و مکتب توحیدی باشد، با بی‌حوصلگی، خشونت بی‌جا و تنگ‌نظری نمی‌تواند مجری این دستور الهی باشد.

۷٫حق محوری
یکی از ویژگی‌های مهم مسئول تراز انقلاب اسلامی حق‌محوری به جای گروه‌گرایی و حزب محوری است. مسئول تراز انقلاب هیچ‌گاه برای خوشامد هم‌حزبی‌ها و همفکران خود پا روی حق نمی‌گذارد، بلکه بر محور حق می‌چرخد و از همگان می‌خواهد این‌گونه رفتار کنند. نمونه‌ بارز حق‌محوری، حضرت علی(ع) بود. هنگامی که علی(ع) زمام امور خلافت را در کوفه در دست داشت و اموال بسیاری از بیت المال در اختیار آن حضرت بود، روزی برادرش عقیل نزدش آمد و از او خواست از بیت‌المال به او بدهد تا قرضش را ادا کند. امام(ع) آهنی گداخته را به دست وی که نابینا بود، نزدیک کرد. وقتی عقیل اعتراض کرد، امام علی(ع) به وی فرمود: «تو طاقت این آتش را نداری. من چگونه با زیر پا نهادن حق مردم آتش جهنم را تحمل کنم؟»(۲۵)
در این میان هر چه مسئولیت مهم‌تر باشد، خطر حزب‌گرایی در آن بیشتر است. از این رو امام امت به مسئولانی که در پست‌های حساس مشغول خدمت بودند، دستور می‌داد از ورود به احزاب پرهیز کنند. ایشان در جمع مسئولان وزارت اطلاعات فرمود:
«وابستگى به گروه‌ها، وابستگى فکرى و عملى مى‏آورد و این با کار شما منافات دارد. باید همه‌ شما کاملاً بی‌طرف باشید. دشمنى، دوستى، آشنایى و غریبگى در کار نباشد. این کار خطرش بسیار است… مبادا کسى پیدا شود و از روى اغراض و گرایش‌ها عمل کند که این کار هم براى خودش خطرناک است و هم براى مردم.(۲۶)

۸٫ قانون‌مداری
احترام به قوانین کشور یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های یک مسئول در نظام اسلامی است. در قرآن کریم نیز بر ضرورت قانون‌گرایی تأکید شده است. از جمله خداوند می‌فرماید:
«َلقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِناتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المیزانَ لِیِقُومَ النَاسَ بِالقِسطِ؛(۲۷) : به‌درستی ما پیامبران خود را با دلایل روشن و آگاهی بخش فرستادیم و همراه ایشان کتاب (مجموعه اوامر و نواهی خود) و میزان (معیارهای داوری و قضاوت) فرستادیم تا در میان مردم عدالت اجتماعی برقرار شود.»
قوانین مصوب کشور، میثاق عمومی و مصداق صریح « َوْفُوا بِالْعُقُودِ» است و همگان به‌ویژه مدیران باید به آن ملتزم باشند. رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) به همه‌ عهدنامه¬ها، حتی آنهایی که با کفار بسته بودند، احترام می¬گذاشتند.
امام امت در این باره می‌گویند:
«در کشورى که قانون حکومت نکند، خصوصاً، قانونى که قانون اسلام است، این کشور را نمى‏توانیم اسلامى حساب کنیم. کسانى که با قانون مخالفت مى‏کنند، با اسلام مخالفت مى‏کنند. کسانى که با مصوبات مجلس بعد از اینکه شوراى نگهبان نظر خودش را داد، مخالفت مى‏کنند، دانسته یا ندانسته با اسلام مخالفت مى‏کنند. اگر همه‌ اشخاص و گروه‌ها و نهادهایى که در سرتاسر کشور هستند به قانون خاضع بشویم و قانون را محترم بشمریم، هیچ اختلافى پیش نخواهد آمد. اختلافات از راه قانون‏شکنی‌ها پیش مى‏آیند. از صدر عالم تا کنون تمام انبیا براى برقرار کردن قانون آمده‏اند. اسلام براى برقرارى قانون آمده است. پیغمبر اسلام و ائمه و خلفاى اسلام همگی به قانون خاضع و تسلیم قانون بودند. ما هم باید تبعیت از پیغمبر اسلام و ائمه‌ هدى بکنیم و به قانون، هم عمل کنیم و هم در مقابل قانون خاضع باشیم. قانون براى همه است.»(۲۸)

۹٫عدالت‌محوری
از منظر اسلام و قرآن کریم، هدف از ارسال پیامبران و تشکیل حکومت اسلامی، تحقق عدالت است.(۲۹) حکومت اسلامی موظف است عدالت را در زمینه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اجرا کند.
عدالت محوری ابعاد گوناگونی دارد و شامل رفع فقر و محرومیت، تلاش برای رفاه عمومی، مقابله با فساد و رفع تبعیض و نظایر آن می¬شود.
از منظر امام خمینی، عدالت، شرط اصلى زمامداری اسلامی است. ایشان می‌گویند:
«اسلام خدایش عادل است، پیغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل و معصوم است، قاضى‏اش هم معتبر است که عادل باشد، فقیه‌اش هم معتبر است که عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است که عادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است که عادل باشد، امام جمعه‏اش هم باید عادل باشد- از ذات مقدس کبریا گرفته تا آن آخر. زمامدار باید عادل باشد؛ وُلات‌شان هم باید عادل باشند. این وُلاتى که در اسلام مى‏فرستادند، والی‌هایى که مى‏فرستادند به این‌طرف و آن‌طرف، امام جماعتشان هم بود، باید عادل باشد.»(۳۰)

پی‌نوشت:
۱٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج.۱۷، ص. ۴۱۹٫
۲٫ سوره‌ یوسف، آیه‌ ۵۵٫
۳٫ مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج.‏۱۰، ص. ۶٫
۴٫ جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ۱۴۷.
۵٫ شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ج.۱، ص.۲۰۶.
۶٫ احمدی، درآمدی بر سیره مدیریتی پیامبر(ص)، ص. ۱۰۷.
۷ . رک: امام‌خمینی، صحیفه نور، ج. ۱۹، صص. ۱۵۸-۱۵۷٫
۸٫ رک: امام‌خمینی، صحیفه نور، ج. ۱۳، ص.۴۱۳.
۹٫ رک: سوره احزاب، آیه‌ ۷۲٫
۱۰- سوره‌ نساء، آیه‌ ۵۸٫
۱۱٫ مجلسی، بحار الانوار، ج. ۳۷، ص. ۲۰۴٫
۱۲٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج.‏۱۹، ص. ۱۷۳٫
۱۳٫ طریحی، مجمع البحرین، ج.‏۴، ص. ۳۵۱٫ ابن منظور، لسان العرب، ج. ‏۸، ص. ۱۷۳٫
۱۴٫ سوره احزاب، آیه‌ ۳۹٫
۱۵٫ سوره بقره، آیات ۲۴۹ تا ۲۵۱٫
۱۶٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج.‏۱۶، ص. ۱۵۱٫
۱۷٫ همان.
۱۸٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج.‏۱۳، ص. ۵۰۲٫
۱۹٫ سوره معارج، آیه‌ ۳٫
۲۰٫ سوره بقره، آیه‌ ۱۷۷٫
۲۱٫سوره انشراح، آیه‌ ۱٫
۲۲٫ سوره طه، آیه‌ ۲۵٫
۲۳٫ نهج البلاغه، حکمت ۱۷۶٫
۲۴٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج.‏۹، ص. ۲۸۹٫
۲۵٫ ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص.۲۴۵؛ دیلمی، إرشاد القلوب، ج.۲، ص.۲۱۶.
۲۶٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج.‏۱۹، ص. ۱۸۰٫
۲۷٫ سوره حدید، آیه‌ ۲۵٫
۲۸٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج.‏۱۴، ص. ۴۱۴٫
۲۹٫ رک: سوره حدید، آیه‌ ۲۵٫
۳۰٫ صحیفه امام، ج.‏۳، ص. ۳۰۵٫

26اکتبر/24

نقش حوزه‌ی علمیۀ شیعه در ترویج عقلانیت ناب – حجت‌الاسلام سعید هلالیان

مقدمه
چندی قبل، فردی ادعا کرد: «صفویه… دین را عوض کرد. برای این دین، [به] نهاد روحانیت نیاز دارد. نهاد روحانیتش را می‌سازد… یکی از وظایف و کارکردهای اصلی این نهاد روحانیت، تزریق منظم خرافه به جامعه است… در این دوره، به‌طور سیستماتیک محصولاتی را تزریق می‌کنیم [که] پایه‌های عقلانیت ایرانی را تخریب می‌کند. هنوز هم ادامه دارد. دستگاه روحانیت امروز ما ادامه‌ی دستگاه روحانیت ساخته ‌شده در دوره‌ی صفویه و کارش همچنان همین [است]».(۱) در همین چند جمله، سخنان نادرست بسیاری مطرح شده است که با خوش‌گمانی بسیار، نشانگر ناآگاهی شدید گوینده از حقایق روشن تاریخی و مصطلحات تخصصی مرتبط یا تجاهل آنها است؛ مانند: فرق «دین» و «مذهب»؛ چراکه صفویه، دین را عوض نکرد، بلکه از تشیع به‌عنوان مذهب رسمی کشور حمایت کرد.
دیگر سخن نادرست، ساختن نهاد روحانیت توسط صفویه است که حتی آشنایی اجمالی با تاریخ نیز سستی آن را روشن می‌سازد. قرن‌ها پیش از صفویه، حوزه‌ی علمیه‌ی شیعه شکل گرفته بود و حوزه‌های شیعی بسیاری در برهه‌های مختلف، در جای‌ جایِ جهان اسلام به‌عنوان تشکیلات زنده‌ی علمی، فرهنگی‌ـ اجتماعی و حتی سیاسی فعال بودند؛ مانند حوزه‌های قم، ری، بغداد، نجف‌اشرف، حلّه، حلب و شام، کربلا، کاظمین، سامرّاء، یمن، احساء، بصره، جبل‌عامل (شامل مدارس طرابلس، جزین، جبع، کَرَک)، مشهد، اصفهان، وکاشان. از همان قرن نخست، روحانیت شیعه با توجه به ظرفیّت‌ها و شرایط درونی و بیرونی جوامع، در قالب‌هایی مانند: حلقه‌های شاگردان، گماشتن اصحاب به مناصبی مانند اِفتاء یا تعلیم یا مناظره یا قضاوت و حتی مشاغل حکومتی، نهاد وکالت (شبکه‌ی ارتباطی وکلاء در ناحیه‌های مختلف)، نهاد نقابت (خاصّ و عام)، نهاد نیابت (عام و خاص)، نهاد تقلید و مرجعیت، نهاد ولایت فقیه و…، به‌تدریج شکل‌گرفته و بسط یافت.
البته، همه‌ی این‌گونه موارد، تجلّی‌های عصری نظام ولایت و امامت اهل‌بیت(ع) هستند.(۲) در اوایل غیبت کبری(۳۲۹ق)، سازمان روحانیت شیعه، تعیّن اجتماعی‌ ـ ‌فرهنگی خاصّ پیدا کرده بود که در قرون بعدی بسط و تعمیق بسیار یافت. آثار متعددی درباره‌ی معرفی حوزه‌های علمیه، ضرورت تشکیل، کارکردها و پیشینه‌ی آنها نگاشته شده است.(۳) به ‌هرحال، دو انگاره‌ی نادرست یاد شده، محل بحث کنونی نیستند.
موضع بحث، این مدعاست ‌که «کارکرد روحانیت شیعه، تزریق نظام‌مند خرافات به جامعه و تخریب پایه‌های عقلانیت است». ضدّ عقلانیت بودن حوزه‌ی شیعه، انگاره‌ای غلط با لوازم بسیار خطیر است ‌که روشن نیست آیا گوینده بدان‌ها توجه دارد یا نه؟(۴) از ابعاد مختلفی می‌توان به نقد این گفته پرداخت؛ از جمله اشاره به نقش حوزه‌ی علمیه‌ی شیعه در بسط عقلانیت ناب.

عقلانیت و عقلانیت ناب
«عقلانیت»، واژه‌ای با معانی اصطلاحی متعدّد است؛ مانند: عقلانیت نظری، عقلانیت عملی، عقلانیت مفهومی، عقلانیت حضوری/ شهودی، عقلانیت قدسی، عقلانیت عُرفی، عقلانیت ابزاری، عقلانیت سکولار، و…، امّا در عمل، در غرب و فضاهای غرب‌زده یا روشنفکرنما، مراد از عقلانیت، «عقلانیت ابزاری» به‌عنوان جلوه‌ی مهم «عقلانیت سکولار» است که در مقابل «عقلانیت ناب» قرار می‌گیرد. مراد از «عقلانیت ناب»، عقلانیتی است که اسلام دنبال می‌کند. توضیح آنکه، هدف اسلام، رساندن انسان به بالاترین درجات کمال و سعادت است. جهت تحقق چنین هدفی باید مخاطب دین خاتَم، «انسان با همه‌ی مراتب و لایه‌های وجودی» او باشد. این قاعده، بر عقل و کنش‌های عقلی نیز صدق می‌کند. عقل یک حقیقت واحد دارای مراتب، با کنش‌های مختلفِ متناسب با هر مرتبه است. هر کنش عقل، عقلانیت متناسب با خود را پدید می‌آورد. چنان‌که در موضع خود ثابت شده است، خداوند حکیم هیچ‌کدام از قوای انسانی؛ از جمله مراتب عقل و کنش‌های عقلی مختلف را مهمل و بیهوده در آدمی به‌ ودیعه نگذاشته و هر کدام، نقشی متناسب با خود در تکامل انسان و جامعه دارند. بنابراین، آیین و برنامه‌ای می‌تواند انسان را به کمال و سعادت نهایی برساند که همه‌ی کنش‌های عقلی و انواع عقلانیت متناسب با آنها را به ‌میزان اعتبار معرفت‌شناختی هرکدام به ‌رسمیت بشناسد. از این عقلانیت جامع و شاملِ همه‌ی کنش‌های عقل، می‌توان به «عقلانیت ناب» تعبیر کرد. عقلانیت ناب ویژگی‌های دیگری هم دارد، امّا جامعیت و شمول یاد شده، مهم‌ترین ویژگی چنین عقلانیتی است و دیگر ویژگی‌ها بدان بازمی‌گردند.

حوزه و عقلانیت ناب
با توجه بدانچه گفته شد، به نقش حوزه‌ی علمیه‌ی شیعه در بسط عقلانیت ناب در جامعه پرداخته می‌شود. یک مسیر، پیگیری این مسأله است‌که حوزه‌ی علمیه کدام عقلانیت را در طول تاریخش پیگیری کرده است؟
نخستین مطلب نیازمند توجه، تناسب ذاتی تفکر شیعی با عقل‌گرایی است‌که در نهاد رسمی شناخت و ترویج دین، یعنی حوزه‌ی علمیه شیعه نیز انعکاس یافته است. برای مثال، در نزاع‌های کلامی، همواره کلام شیعه رویکرد عقلی برجسته و پررنگ‌تری داشته است؛ مانند نزدیکی بیشتر متکلّمان شیعه با عقل‌گرایانی همچون معتزله و در عین حال، استقلال از آنها به اقتضاء حکم عقل.(۵) به ‌تعبیر شهید مطهری(ره): «مورّخان اهل‌تسنّن اعتراف دارندکه… طرز تفکّر شیعى از قدیم استدلالى و تعقّلى بوده است… به ‌همین‌جهت است ‌که اکثریّت قریب به اتّفاق فلاسفه اسلامى شیعه بوده‏اند. حیات فلسفى اسلامى را فقط شیعه حفظ کرده است و شیعه این روح را از پیشوایان خود دارد؛ خصوصاً پیشواى اول، امیرالمؤمنین على(ع).
فلاسفه‌ی شیعه بدون آن‌که فلسفه را به ‌شکل کلام درآورند و از صورت حکمت برهانى به‌ صورت حکمت جدلى خارج سازند، با الهام از وحى قرآنى و افاضات پیشوایان دینى، عقاید اصیل اسلامى را تحکیم ‌کردند. از این‌رو…، حدیث شیعه و فلسفه‌ی شیعه، هر دو وظیفه‌ی علم کلام را بهتر از خود علم کلام انجام داده‏اند.(۶) احمد امین مصرى در جلد اول ظهرالإسلام… مى‏گوید: اساساً فلسفه به تشیّع بیش از تسنّن مى‏چسبد. در همه زمان‌ها و مکان‌هایى‌که تشیع رواج داشته، فلسفه رونق گرفته؛ مانند دوره‌ی فاطمیان مصر و آل‌بویه، و حتى در عصر اخیر هم عنایت جهان تشیع به مباحث عقلى بیش از جهان تسنن است».(۷)
به ‌همین جهت بود که عالم بزرگ شیعی، خواجه نصیرالدین طوسی(م۶۷۲ ق)، تحوّل شگرفی در علم کلام ایجاد کرد و رویکرد عقلی بیشتر و عقلانیت مستحکم‌تری بدان بخشید تا آنجا که به کلام فلسفی مشهور و مورد پذیرش نخبگان واقع شد، به‌گونه‌ای‌ که کتاب تجریدالإعتقاد، قرن‌ها محور درس و تحقیق قرار گرفت.
حتی آن دسته از محدّثان نخست شیعه که گرایش نقلی بیشتری داشتند نیز جایگاه والایی برای عقل قایل بودند؛ مثلاً اوّلین بخش از مجموعه‌ی گرانقدر روایی کافی، درباره‌ی عقل و جهل است. مؤلّف کتاب؛ کلینی(م۳۲۹ق) در بیان چنین وجه شروعی می‌نگارد: «…إذ العقل هو القطب الّذی علیه المدار و به یحتجّ و له الثواب و علیه العقاب‏: چراکه عقل همان قطبی است‌ که مدار [امور] بر آن است و با آن احتجاج می‌شود و برای آن، ثواب و بر آن، عقاب است».(۸)
به ‌دلیل همین عقل‌گرایی، فقه شیعه نیز مانند کلام و فلسفه، راه مستقلّى پیمود. در فقه شیعه، اصل «پیروی احکام از مصالح و مفاسد واقعی نفس‌الأمرى» و قاعده‌ی «ملازمه بین حکم عقل و شرع» تأیید شد و سهم عقل در اجتهاد محفوظ ماند. در عین‌حال، تفسیر به رأى و قیاس، بیش از همه توسط فقه شیعه تخطئه شد.(۹)
حتی در عصر صفوی که از دوره‌های بروز نسبی فرهنگ اسلامی‌ ـ ‌ایرانی است و بدین‌جهت، برخی کمر به هدم آن بسته‌اند نیز این‌گونه نیست که حوزه‌ی آن عصر به تولید و تزریق منظم خرافه در جامعه و تخریب پایه‌های عقلانیت پرداخته باشد، بلکه برعکس، عالمان آن حوزه، کارنامه‌ی درخشانی در تولید و ترویج عقلانیت ناب دارند؛ مانند تولید آثار فاخر فقهی، فلسفی، تفسیری، ادبی، هنری، و… توسط اندیشمندانی همچون: محقق کرکی (م۹۴۰ق)، مقدس اردبیلی (م۹۹۳ق)، شیخ بهایی (م۱۰۳۱ق)، میرداماد (م۱۰۴۱ق)، ملّاصدرا (م۱۰۴۵ق)، میرفندرسکی (م۱۰۵۰ق)، علّامه محمدتقی مجلسی (م۱۰۷۰ق)، علّامه محمدباقر مجلسی (م۱۱۱۰ق)، عبدالرزاق لاهیجی (م۱۰۷۲ق)، فیض کاشانی (م۱۰۹۱ق)، قاضی سعید قمی (م۱۱۰۳ق)، و ده‌ها شخصیت برجسته‌ی دیگرکه فقط ذکر آثار گرانسنگ وگسترده‌ی آنها نیازمند مجلّدی جداگانه است. همچنین، بسیاری از عالمان همین عصر، مبارزه‌ی ویژه با انحراف‌ها، بدعت‌ها و خرافه‌ها را وظیفه‌ی خود می‌دانستند. برای نمونه، می‌توان به کتاب الإعتقادات علّامه محمدتقی مجلسی، و کَسرُ الأصنام الجاهلیه [شکستن بت‌های جاهلیت] ملّاصدرا در مبارزه با برخی عارف‌نمایان مروّج تفکرات فرقه‌ای انحرافی یا مناسک خرافی اشاره نمود.(۱۰)
هرچند تفکر آسیب‌زای اخباری‌گری در برهه‌ای گریبان‌گیر بخش‌هایی از حوزه شد، امّا عقلانیت مستحکم اجتهادی شیعه بر آن چیره شد. رشد تدریجی اخباری‏گری؛ به‌ویژه در قرون۱۰ تا ۱۲، برخی علوم؛ مانند اصول، معقول و تفسیر را قدری به حاشیه راند. امّا از یک‌سو، حکیمانی مانند ملّاصدرا، شاگردان و پیروانش، بنای علوم عقلی، عرفانی، حدیثی، تفسیری را به‌شیوه‌ی اجتهادی تحکیم کردند و از دیگر سو، تفکر اصولی توسط مجتهدان برجسته‌ای همانند وحید بهبهانی (م۱۲۰۵ق)، میرزای قمی (م۱۲۳۱ق) و… بر اخباری‌گری غلبه یافت.
در این میان، مکتب فکری حکیم ربّانی؛ ملاصدرا نقطه وصل تفکّرات کلامی، فلسفی، عرفانی و تفسیری اجتهادی شد. وی با استفاده از همه تراث سنّت فکری اسلامی و بنا نهادن مکتب «حکمت متعالیه»، تحوّل‌های روشی و محتوایی جهش‌واری در علوم اسلامی پدید آورد.(۱۱)
صدرا با به‌کارگیری نتایج وحیانی و کشف و شهود، بهره‌گیری از «عقل عادی» را به استفاده از «عقل منوّر به نور وحی و کشف» ارتقاء بخشید بی‌آنکه از ضوابط روش برهانی بحثی بکاهد.(۱۲)
بدین‌ترتیب، آفت‌ها و مغالطه‌های ناشی از دخالت «عقل آمیخته به وهم» کاسته شده و عقلانیت ناب‌تری شکل می‌گیرد. همچنین، صدرا از حداکثر کنش‌های عقلی و یا بیشترین ابزارهای عقلانی استفاده نمود که خود، عقلانیت ناب‌تری را رقم می‌زند.
ضلع دیگر کار صدرا، تکمیل سه‌گانه‌ی «قرآن، عرفان، و برهان» یا تکمیل روش استفاده از متون ‌دینی در تعامل با عقل و شهود بود که در سیر تقارب و نزدیک‌تر شدن «وحی، شهود و عقل» به همدیگر در بستر سنّت فکری ‌ـ فرهنگی اسلامی، در مکتب صدرایی تکامل چشمگیری یافت.
از جمله نتایج طبیعی چنین پیشرفتی، ارتقاء کمّی و کیفی عقلانیت برآمده از منابع دینی بود که در سطوح نخبگانی، فرهیختگانی و عمومیِ جامعه نیز سرازیر شده و موجب تبلور ابعاد بیشتری از عقلانیت ناب می‌شد.
ویژگی‌های خاصّ حکمت متعالیه، موجب پیدایش نسل پیوسته و پرشماری از عالمان «فقیهِ حکیمِ عارفِ مبارزه‌جو» در سپهر فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی شد که تاکنون امتداد یافته است.(۱۳) بسیاری از کسانی‌ که به معارف عقلانی و توحیدی عمیق‌تر نیاز داشتند، از سنّت علمی و عملیِ نسل صدرایی بهره بردند.
این مسأله، در تغییر فضای اخلاقی و معنوی حوزه و ایستادگی مؤثّر دست‌کم بخشی از جامعه در برابر موج عظیم دنیاگرایی که از غرب به ملّت‌های اسلامی هجمه آورد، نقش مهمّی داشت. نسل عارفان حکیم و فقیه؛ به‌ویژه در چند دهه اخیر، در حدّ امکان در متن اجتماع حاضر بوده و از احوال خلق، وظایف اجتماعی و مبارزه با ستم غافل نبودند.
ویژگی‌های حکیمان و عارفان سده‌های اخیر؛ به‌ویژه نسل فرهیخته صدرایی، بستر مناسبی برای حرکت ویژه‌ی امام خمینی فراهم‌ کرد. با حرکت‌های ملّاصدرا سه مقوله‌ی «عقلانیّت»، «معنویّت» و «شریعت» با یکدیگر جمع شدند. این ویژگی به‌ تدریج در ذهن و عین جامعه ریشه دواند و سبب پیدایش بنیادهای معرفتی، فرهنگی و اجتماعی متناسب با خود شد که در ساحت علم، صحنه اجتماع و فرهنگ و پهنه تمدّن، ظهور یافتند. عقلانیت شیعی در سیر تکامل تاریخی، الگویی ویژه به ‌نام عقلانیت صدرایی پدیدآورد و همین عقلانیت معنوی، از پایه‌های اساسی انقلاب‌ اسلامی شد. از سوی دیگر، هرچند با نفوذ عوامل بیگانه در حکومت و فرهنگ در عصر قاجار و پهلوی؛ به‌ویژه با اقدام‌های دین‌زدایانه‌ی پهلوی برپایه‌ی طرح و نقشه‌های استعمار و با پشتیبانی روشنفکر نمایان، اوضاع حوزه به ضعف مفرط گرایید، امّا با تدبیر حکیمانه‌ی عالمان؛ به‌ویژه علمای قم در به‌زعامت رساندن مجتهدان برجسته‌ای همچون: شیخ عبدالکریم حائری(م۱۳۱۵ق) و آیت‌الله بروجردی(م۱۳۸۰ق)، حوزه به‌تدریج خود را بازسازی کرد.
امام ‌خمینی با بهره‌گیری حکیمانه از ظرفیّت‌های تاریخی یاد شده، بنیادهای انقلاب ‌اسلامی را بر پایه‌های استوار تُراث حکمی، عرفانی و فقهیِ رشد یافته در سنّت اسلامی بنا نهاد تا اسلام را با همه‌ی ابعاد معرفتی، اخلاقی و رفتاری آن اقامه‌ کند. در نتیجه، حوزه‌ی علمیه‌ی شیعه با بُنیه‌های عقلانی و معنوی مستحکم برشمرده توانست در حدود نیم قرن، از وضعیتی رو به مرگ خارج شود، ابعاد ملّی و منطقه‌ای و بین‌المللی بیابد، انقلاب‌ اسلامی را به ‌ثمر برساند و چهار دهه‌ی بعد، آن را در جامه‌ی جمهوری ‌اسلامی به گام دومش در موقف و ترازی تمدنی برساند.
آن‌چه نهضت امام‌ خمینی را ممتاز می‌نماید توفیقِ بسط حکمت ناب و معنویت توحیدی در سطوحی فراگیرتر از مباحث نظری و گسترش آنها در عرصه‌ی اجتماع، فرهنگ، سیاست و تمدّن می‌باشد. مطالعه‌ی تحلیلی زندگی امام نشانگر این است ‌که ایشان در همه‌ی ادوار حیات الهی، به بسط «معنویّت عقلانی متعبّدانه» در جان‌ها و جوامع اهتمام داشتند که دربردارنده‌ی عناصری انقلاب‌آفرین و تمدن‌ساز است. توضیح آن‌که،(۱۴)
سه عنصر کلان «معنویت»، «عقلانیت»، و «تعبدّ به شریعت»، از مهم‌ترین عناصر لازم برای تحقق فرهنگ و تمدن اسلامی هستند؛ همان‌طور که خود اسلام نیز این عناصر را به ‌کمال واجد است. اسلام تمامی حوزه‌های عقلانی؛ اعم از تلاش‌های عقلی (نظری و عملی)، حسّی و تجربی را (البته، در تلائم با وحی، شهود و لوازم آنها) به ‌رسمیت می‌شناسد.
این‌گونه توصیه‌های روشیِ دین، همراه با آموزه‌های دینی فراوان مشحون از معنویت و عقلانیت، به تعبّد عقلانیِ معنوی به احکام شریعت منتهی می‌شود. حقایق یاد شده و تعبّد به احکام شرع، در عین معنویت نهفته در آنها، همگی به ‌صورت عقلانی تثبیت می‌شوند که خود، سازگاری و تلائمی واقعی بین عقلانیت،‌ معنویت و تعبّد را به ارمغان می‌آورد که می‌توان از آن به «عقلانیتِ معنویِ شریعت‌محور» تعبیرکرد.
در فرایند فرهنگ‌سازی و تمدن‌سازیِ سعادت‌ساز؛ باید به هر سه عنصر یاد شده و روح توحیدی حاکم بر آنها توجّه کامل شود. هرگونه خلل در آنها با آفت‌های متناسب همراه است. برای مثال، وهابی‌های معاصر به‌ جهت تأکید افراطی بر برخی جنبه‌های ظاهری دین؛ حتّی پافشاری بر توحید بدون پشتوانه‌ی عقلانیت، دچار انحراف‌های مشهود؛ مانند قساوت‌های رفتاری سنگدلانه و فاقد معنویت شدند که جریان داعش از نمودهای بارزش بود. به‌ همین منوال، تأکید بر عقلانیت به‌ گونه‌ای‌ که منجر به تضعیف معنویت یا تعبّد به شریعت شود از خطراتی است که برخی روشنفکر نمایان در آن غلطیدند.
اگر در حکمت‌ متعالیه،‌ مشرب‌های کلامی، فلسفی، عرفانی، فقهی و تفسیری، جمع صحیحی با همدیگر پیدا کردند،‌ در مکتب امام، عرصه‌های مختلف دینی؛ از دانش‌های مختلف تا فرهنگ، سیاست و حکومت و دیگر مؤلّفه‌های تمدنی، به ‌طور صحیح در عرصه‌ی عینیت گسترده‌ی زندگی بشر معاصر با همدیگر جمع شدند. به ‌تعبیر دقیق‌تر، زمینه‌ی اقامه‌ی ابعاد بیشتر و کیفی‌تری از دین خاتم فراهم شد. همین امر، موجب بسط فرهنگی، اجتماعی و تمدنی بیشتر دین؛ از جمله در بُعد عقلانیت شد.

خاتمه
حوزه‌ی علمیه؛ به‌ ویژه حوزه قم در سیر تکاملی خود؛ به ‌خصوص پس از انقلاب ‌اسلامی، موجب وقوع تحول‌های گسترده ‌دامنی در عرصه‌ی همه دانش‌ها؛ از جمله علوم عقلی شد که مستقیم یا باواسطه بر عقلانیت عمومی، فرهیختگانی و نخبگانی تأثیرگذار بوده‌اند. عقلانیت ناب، در سازگاری کامل با دو عنصر معنویّت و تعبّد است و این هر سه،‌ از ویژگی‌های مهم مکتب امام هستند که برآمده از اسلام ناب است. بستر اصلی پیدایش و استمرار مکتب امام نیز حوزه علمیه شیعه بوده و است. بنابراین، حوزه‌ی علمیه، نهاد اصلی تأمین عقلانیت تمدن‌ساز بوده و است.
حتی اگر نقص‌هایی در این زمینه باشد، امّا مسیر صحیح همین است و از رهگذر تعالی حوزه رقم می‌خورد. از دستاوردهای مهم حوزه‌ی جدید قم، شکوفایی و تبلور ابعاد بیشتری از دین خاتم و دانش‌های مرتبط بود که به ‌طور طبیعی موجب بروز و شکوفایی بیشتری از عقلانیت نهفته در آنها می‌شد. به‌ تعبیر دیگر، عقلانیت ناب اسلامی، در بستر حکومت اسلامی، زمینه‌های بسیار بیشتری برای بسط اجتماعی، فرهنگی، حکومتی و تمدنی در ابعاد گوناگون کمّی وکیفی یافت. بخش عمده‌ی چنین رخدادی از حوزه‌ی علمیه‌ی شیعه ریشه گرفته است.
همان‌طور که معنویت فرهنگ اسلامی، نقطه‌ی قوّت تمدنی آن است، «عقلانیت ناب» نیز از عناصر قوّت‌ساز است‌ که وجوه برتری بسیاری بر «عقلانیت ابزاری محض» دارد. سرشت انسان با عنصر تمدن‌ساز برشمرده؛ از جمله عقلانیت ناب، آرامش پایدار می‌یابد، نه با خودمحوری نهادینه شده در «عقلانیت ابزاری» و سکولار که در نهایت، موجب آشفتگی، تضاد و فروپاشی درونی می‌شود. به‌ یقین، یکی از علل هجمه‌ی غربزدگان و روشنفکرنمایان به نهادهای تولید کننده و ترویج‌گر عقلانیت ناب دینی؛ به‌ویژه حوزه‌ی علمیه‌ی شیعه، تقابل این نهادها با اساس عقلانیت ابزاری است؛ چراکه حوزه‌ی علمیه اگر بر مدار مکتب امام و اسلام ناب حرکت کند، بهترین جایگاه تولید و بسط عقلانیت ناب است‌که نتایج تمدن‌سازی به‌ همراه دارد؛ مانند: جمع سالم میان فقاهت، حکمت، عرفان و مبارزه‌جویی، جمع سالم بین عقل و دین، جمع سالم میان دنیا و آخرت (ملک و ملکوت)، و جمع سالم میان عقلانیت، معنویت، عدالت و پیشرفت.

26اکتبر/24

تأملات معرفتی و سیاستی در بارۀ چالش تحمیلی حجاب کشف حجاب – دکتر مهدی جمشیدی

۱٫ تمنای تبرّج در شهر؛ تجاهر به معصیت
در عیان و علن، روزانه‌ صحنه‌های شرم‌آوری از «کشف حجاب» و «کشف بدن» و مناسبات دیگر را می‌بینیم که گزندگی و تلخی‌شان، وصف‌شدنی نیست. در حیرت هستیم از این همه «بی‌حیایی زنان» که از مردم مسلمان پروا ندارند و «بی‌غیرتی مردان‌»شان که ناموس‌شان را به نمایش چشم‌های بیگانه نهاده‌اند. خیابان، بازار حراج عفت شده است و تساهل، سکۀ رایج. حرام و‌ حریم و حرمت و حیا را یکجا بلعیده‌ و مستانه، ابلیس را در آغوش خویش فشرده‌اند. به چشم‌ها، بدن می‌فروشند و لذت می‌خرند. عربده نفسانیت در خیابان، فرشتگان را رانده و شیاطین را فراخوانده. جنود جهل، جسارت خودنمایی یافته‌ و شریعت را به بازی گرفته‌اند. اقلیت نفسانی و اکثریت نظاره‌گر، ابر سیاه ظلمت را بر آسمان شهر گسترده‌، دمل‌های چرکین ترکیده‌ و به جان جامعه، عفونت پاشیده‌اند.
مکشفه‌ها، اسیر طغیان میل هستند و گرفتار سیلاب هوس. تمنای تبرج دارند. تنشان، همان منشان شده است و نگاه، گدایی می‌کنند. با تنشان، ترانه شهوت در خیابان می‌خوانند و عربده عصیان سر می‌دهند. سبک زندگی‌شان، برآمده از انفجار عقده‌های فروخورده است. عفیف، بدنش را به بازارچه چشم‌های گرسنه نمی‌برد و با تن‌نمایی، حیا نمی‌فروشد و هوس نمی‌خرد.
ایدئولوژی بدن‌محور، حتی لباس را به‌صورتی طراحی می‌کند که مهیج و مولد شهوت باشد. این‌ چنین پوششی، بازی با پوشش است. در حال تخریب و تهی‌سازی نظام مفاهیم ارزشی هستند: عفت یعنی قضاوت و تصمیم دیگران درباره بدن من، بدن من یعنی حق من، غیرت یعنی تعصب و حسادت مردانه، ناموس یعنی مردسالاری

 

و مالکیت مرد، حیا یعنی خجالت، حجاب یعنی تحمیل سلیقه جمهوری اسلامی و…! اما هرچه گذشته و باز هم بگذرد، هرگز «تجاهر به معصیت» – و نه ‌فقط معصیت – در کام ما، عادی نخواهد شد.
ما با فسق اجتماعی خو نمی‌گیریم، بلکه رنج می‌بریم و می‌‌گدازیم. «فریاد»، جرم است و «تذکر»، محکوم. فقط آهی سرد از عمق سینه‌مان برمی‌آوریم و درد را نجوا می‌کنیم.‌ جرعه‌ جرعه، جام زهر می‌نوشیم و دم بر نمی‌آوریم. حتی از «سخن»، فاجعه می‌سازند و آتش فتنه می‌افروزند.

۲٫ نسبت ذاتی عفت با حجاب؛ فروکاهیدن عشق به غریزه
برهنگی به معنی در اختیار «همه چشم‌ها» نهادن بدن است. فراهم ‌کردن امکان «لذت چشمی» نسبت به بدن در عرصه عمومی، «هرزگی» است؛ چون هرزگی به «لذت لمسی» منحصر نمی‌شود. «دیدن دیگران»، خود نوعی کنش است (به تعبیر قدما، نظربازی) و «بدن دیده‌ شده»، مفعول است. برهنگی زن در عرصه عمومی، یعنی «من» او همان «بدن»ش و به دلیل عقده، «محتاج» نگاه‌های حریص مردانه به بدنش است. یعنی «عفیف» نیست. بدن این زنان، تمنای هماغوشی با چشم‌های گرسنه را دارد. با «دیده‌شدن»، اشباع می‌شوند. چون عقده دارند، همه وجودشان «معطوف به دیگری» است. «کشف بدن» در عرصه عمومی یعنی فروکاهیدن «عشق» به «غریزه». غریزه، «تمنای بدن» است و بس.
از این‌‌رو، همین که «تماس بدنی» – یا به قول شیخ‌الرئیس، ملاقات سطوح – تمام شد، همه‌چیز تمام می‌شود. پس بدن‌نمایی زن، هرگز از هیچ مردی «عاشق» نمی‌سازد. عشق یعنی برای کسی بودن و نه برای همه بودن، و لازمه این امر، اختصاص بدن به طرف مقابل ماجرای عشق است، اما برهنگی یعنی دیگران به قصه لذت وارد کردن و برای همه شدن. عشق، انحصار است و برهنگی، تکثر تمام‌نشدنی. لیبرال‌های مذهبی به دنبال «جداسازی حجاب از عفاف» هستند تا حجاب را بی‌پشتوانه و تاریخی تفسیر کنند؛ در حالی‌که استاد مطهری، «حجاب» را به مجموعه مفاهیم «حیا» و «عفت» و «ناموس‌داری» و «غیرت» ربط می‌دهد. کسانی از طرح پشتوانه‌زدایی از حجاب غافلند.
لیبرال‌های مذهبی در پی تهی‌کردن حکم الهی از معنا و حکمتش هستند تا در مرحله بعدی، آن را به یک هنجار اجتماعی و شناور تقلیل بدهند. وقتی بدن‌نمایی، خلاف عفت نباشد، دیگر چه دلیل و حجت قانع‌کننده‌ای

 

برای پایبندی به حجاب در دست خواهیم داشت؟ حجاب، حکم خداست و هنجار، حکم جامعه است. خدا، حقیقت محض است و‌ جامعه، سیال و‌ اعتباری. در واقع، عفت یک هسته اخلاقی است که توسط حجاب به‌عنوان یک پوسته رفتاری، حفظ می‌شود. کنار رفتن پوسته، مساوی است با از دست رفتن هسته. حجاب منهای عفاف یعنی سکولارسازی حجاب و زدودن پشتوانه اخلاقی حجاب؛ یعنی حکم خدا، اعتباری است و فلسفه ندارد؛ یعنی بی‌حکمت و تاریخی است؛ یعنی مهم‌ترین دلیل حجاب را از حجاب ستاندن؛ یعنی حجاب، رسم است نه حقیقت؛ یعنی بدن‌نمایی و برهنگی، خلاف اخلاق نیست.
لیبرال‌های مذهبی می‌خواهند «عفاف» را از «حجاب» جدا کنند تا عبور از حجاب، تسهیل شود. ما نباید اجازه بدهیم عفاف به عنوان «تکیه‌گاه» و «فلسفه‌» حجاب، کنار زده شود و حجاب، به هنجار تقلیل یابد. وقتی کشف حجاب، خلاف عفت نباشد، کم‌ارزش خواهد شد. باید به جامعه تفهیم کنیم که کشف حجاب، نقص در عفت است. «حجاب»، «عفت»، «دینداری» و «انقلابی‌بودن»، مفاهیمی هستند که «درجات» و «مراتب» دارند. بعضی از افراد بالاترند و بعضی پایین‌تر. هر که «دیندارتر» است، بیشتر به احکام شرع، از جمله حجاب، «تقید» دارد. ممکن است کسی «محجبه غیرانقلابی» باشد و کسی «شل‌حجاب انقلابی». ولی عفت، رابطه قطعی با حجاب دارد.
یکی از علل تشریع حکم حجاب، همین است: عفت، محفوظ بماند. «معنی رفتار» و «اثر رفتار» نیز، تابع قصد ما نیست. کم‌حجابی یعنی بدن‌نمایی، و بدن‌نمایی یعنی التذاذ جنسی دیگران. چه بخواهیم چه نخواهیم. به همین دلیل، خداوند نگفته اگر نیت تحریک جنسی ندارید، مجاز به کشف حجاب و‌ بدن‌نمایی هستید. در اینجا قصد و انگیزه، دخالت ندارد. وقتی می‌نویسم «نقص در عفت» یا «کم‌عفتی»، یعنی معتقد به درجات و مراتب هستم. مسئله ما، فهم کشف حجاب به‌عنوان عمل مخالف با عفت است. زن عفیف، بدن خودش را برای غیر از همسرش آشکار نمی‌کند؛ جز در حدی که خدا اجازه داده است. هرچه از این حد، فروتر باشد، از عفت نیز فاصله گرفته است.
مکشفه‌ها، مبتلا به حرام شرعی شده‌اند، اما این حرام شرعی، با چه فضایل اخلاقی‌ای منافات دارد جز عفت و حیا؟ جز غیرت؟ حرام شرعی است، اما با هیچ فضیلتی تعارض ندارد؟ و این به معنی متهم‌کردن شخص به بی‌دینی و ضدانقلابی‌بودن است؟ مگر رهبر معظم انقلاب که گفتند کار اینها حرام شرعی است، آنها را بی‌دین

 

دانسته‌اند؟ و یا گفتند حرام سیاسی است، آنها را ضدانقلاب شمرده‌اند؟ فردی که مرتکب محرمات شرعی و سیاسی می‌شود، لزوماً از دین یا انقلاب خارج نمی‌شود.
«حجاب»، مظهر «عفت» و پوسته حافظ آن است و مکشفه‌ها و برهنگان با «نمایش زنانگی‌ها»ی‌شان در عرصه عمومی، چوب حراج بر عفت خویش زده‌اند و حرمت و حریم زنانه‌شان را هتک کرده‌اند. باید تأسف خورد برای زنی که «تعهد دینی» و حتی «وجدان اخلاقی‌»اش در خواب است و «قانون» باید نگهبان عفتش باشد.

۳٫ نسبت ذاتی غیرت با حجاب؛ لذت بصری جنسی
اینکه بیش از «چهل درصد» از مکشفه‌ها، «متأهل» هستند، یعنی مسئله «غیرت مرد» در جامعه ما دچار اختلال و تزلزل شده است. ازاین‌رو، اگر این مسئله برطرف شود، نزدیک به «نیمی از مشکل کشف حجاب»، حل خواهد شد. به ‌عبارت ‌دیگر، «نقص عفت در زن مکشفه»، با «نقص غیرت در شوهر او» نیز ارتباط جدی دارد. گمان کرده‌اند که «خلاف عفت»، فقط «زنا»ست و‌ اگر مرد در این زمینه، بی‌واکنش باشد، بی‌غیرت است؛ درحالی‌که نحوه حرف ‌زدن و راه‌ رفتن و پوشش زن هم به عفاف مربوط است. در نتیجه، همه موارد مقابل و مخالف اینها، خلاف غیرت مرد نیز هست و یک‌ به ‌یک متناظرند: هر بی‌عفتی در زن، نشانه بی‌غیرتی در مرد است. مردی که در کنار زن سر برهنه‌اش در خیابان راه می‌رود، غیرتمند است؟ نمایش‌دادن مو و بدن زنش، از شرف و مردانگی و ناموس‌داری او حکایت می‌کند؟ زیبایی‌های زنش را به همه مردان در خیابان «عرضه» می‌کند و امکان «لذت بصری جنسی» ‌را فراهم می‌کند، حقیقتاً غیرت دارد؟
این نوع «اباحه‌گری عملی» یا در انحراف اعتقادی ریشه دارد یا در فساد عملی. ملاک و حد غیرت را خدا تعیین می‌کند نه ذهنیت فرد. ما باید با «معیار دینی» قضاوت کنیم. هرچه که خدا در زن، به‌عنوان «عفت» تعریف کرده، مرد باید نسبت به آن «غیرت» بورزد. اگر فلان حد از پوشش، مبنای عفت زن است، متناظر با آن باید مرد، غیرت بورزد. بیشترش «تعصب» است و‌ کمترش «کم‌غیرتی».
اصرار استاد مطهری در کتاب مسئله حجاب این است که در زمینه حجاب، خود «صورت مسئله»، غلط مطرح شده است. از نظر او، مسئله واقعی این است که آیا باید «لذت جنسی مرد از زن»، آزاد و بی‌چهارچوب و خیابانی باشد؟ (نه این که زن، پوشیده باشد. استاد مطهری، لذت جنسی مرد از زن را دو لایه می‌داند: «لذت

 

لمسی» و «لذت نظری». معطوف به لذت جنسی نظری (یا بصری)، دو معصیت جنسی وجود دارد: «تبرّج در زن» و «چشم‌چرانی در مرد»، میل تبرّج در زن یعنی کشش زن به عرضه و دادن زیبایی بدنش به نگاه‌های مردان. و چون «عفت»، معطوف به «امر جنسی» و یکی از دو رکن آن است، پس «حجاب»، بنیان جنسی (هم) دارد از این ‌رو، «دهندگی لذت جنسی نظری به چشم مردان» – در قالب بدن‌نمایی و برهنگی و کشف حجاب – نقص در عفت زن (و نه بی‌عفتی یا عدم‌عفت) خواهد بود.
در نقطه مقابل نیز، «غیرت» در کنار عفت به‌عنوان رکن دوم اخلاق جنسی در اسلام مطرح شده که معطوف به مرد برای پاسداری از «ناموس» خویش است. پس عفت زن فقط به معنی «پاکدامنی» نیست، بلکه عفت و عدم‌عفت به «پوشش» و «سخن‌گفتن» و «راه‌رفتن» و… نیز نسبت داده می‌شود. نقص در «حجاب» به معنی نقص در «عفت» است، و «عفت زن» و‌ «غیرت مرد»، دو روی یک سکه هستند. پس «زنان کم‌عفت»، «مردان کم‌غیرت» دارند.
مرد کم‌غیرت، اجازه مشاهده زیبایی مو و بدن ناموسش را به چشم‌های لذت‌طلب خیابانی می‌دهد، اما حس شرمساری ندارد. به‌راستی، «کم‌غیرتی مرد» از «کم‌عفتی زن»، سخیف‌تر است.

۴٫ ریشه‌ها و راه‌حل‌ها؛ الزام قانونی و تنبّه اخلاقی
چند اتفاق همزمان در حال رخ‌ دادن هستند: تثبیت ‌شدن و هنجار شدن نسبی کشف حجاب، گسترش کمی کشف حجاب و فراتر رفتن از کشف حجاب و عریانی سایر قسمت‌های بدن. همچنین سلسله‌ای از برنامه‌های ضد فرهنگی طراحی شده‌اند: صلح ‌کل بودن و دافعه ‌نداشتن، تساهل و تسامح نسبت به اباحی‌گری، بی‌غیرتی نسبت به ولنگاری، تعطیلی فریضه نهی ‌از منکر، فراموشی حجاب به‌عنوان نماد هویتی، بازگشت انگاره اسلام رحمانی، تن‌دادن به کثرت‌گرایی اجتماعی، اندولسی‌شدن جامعه، جرئت‌ یافتن هرچه بیشتر بی‌حجاب‌ها، سست و رقیق شدن خطوط ارزشی و هنجاری جامعه و …
اما این اندازه اصرار بر بدن‌نمایی و عریانی به چه سبب است؟ چه لذتی از ابتلای چشم‌ها و وسوسه دل‌ها می‌برند؟ علاج کدام عقده نهفته را در برهنگی یافته‌اند؟ رسم در برابر خدا ایستادن و چنگ به صورت شریعت افکندن را از که آموخته‌اند؟ چرا در خیابان، نیم‌جامه شهرت می‌پوشند و بذر شهوت می‌پاشند؟ اسیر کدام جهل

 

هستند که با تجلی هیچ حقیقتی، برطرف نمی‌شود؟ کدام موعظه می‌تواند اینان را از زنجیر میلشان رها سازد؟ چرا «زندگی‌»شان در بدن خلاصه شده و‌ «آزادی‌»شان در بدن‌نمایی؟ چرا از «زن»، عروسک خیابانی ساخته‌اند؟ زنانی که در خیابان کشف حجاب می‌کنند، هم از «قانون» بی‌خبرند و هم از «شرع»؟ یعنی نمی‌دانند و باید به آنها گفت؟ ممکن است که با وجود سال‌ها کشاکش اجتماعی، هنوز ندانند؟ یا این‌که «می‌دانند»، اما لجوجانه یا هوس‌بازانه «نمی‌خواهند»؟
پاسخ لجاجت و هوس عامدانه، «مواجهه قانونی» نیست؟ هرگز نباید تصور کرد که گذار از کشف حجاب به کشف بدن، به معنی آن است که باید کشف حجاب را «کف» و «حداقل» فرض کرد و با فقط کشف بدن تقابل داشت. مصالحه‌‌، «زنجیره زیاده‌خواهی» را در پی خواهد داشت. ضعف حجاب نیز مشروع نیست، اما کشف حجاب، مخالفت آشکار و نمادین است. میل به برهنگی و بدن‌نمایی و تبرّج در غریزه زن وجود دارد، اما تحریک ساختاری و رسمی آن و تبدیل شدنش به یک مسئله اجتماعی، امری خارج از نظام فرهنگ بومی ماست. پس با یک مسئله وارداتی و تلقین‌ شده از بیرون مواجه هستیم که منشأ آن نیز غرب است.
درباره الزام به حجاب، می‌توان دو استدلال بیان کرد: نظریه «قرارداد اجتماعی» که مبتنی بر «رضایت جمعی» و تقید به «مدنیت» و تقدم «جامعه» بر «فرد» می‌گوید نباید «هنجارهای جامعه» را شکست. نظریه «سعادت» که مبتنی بر «فطرت» و تقید به «دیانت» و تقدم «حق» بر «میل» می‌گوید «کمال جامعه»، مشروط به عفت است. ریشۀ مسئله کشف حجاب، «نفوذ سبک زندگی غربی» است که در بند هفتم بیانیه گام دوم به آن اشاره شده است. مفاهیم غیرت و حیا و عفت و‌ حجاب و ناموس، در نظر مکشفه‌ها کم‌رنگ شده‌اند؛ سبک زندگی مبتنی بر «ولنگاری» و «بی‌بند و باری» شکل گرفته است؛ دچار «نفسانیت» شده‌ و به تبرّج در خیابان خو کرده‌اند. «فلسفه زندگی» در این لایه، تغییر کرده و این تغییر، خود را در «سبک زندگی» نشان داده است؛ به این معنی که در میان اینها، «لذت‌اندیشی» و «شهر‌ت‌طلبی» و «خودخواهی»، سکه رایج شده است.
مسئله، رقیق‌شدن هویت دینی در بخش‌هایی از مردم است که در سبک زندگی عملی‌شان تجسم پیدا کرده است و ریشه این آفت نیز، جنگ شناختی دشمن در دهه‌های گذشته است. محال است کسی سال‌ها با شبکه‌های ماهواره‌ای و اینستاگرام، مأنوس باشد و به کشف حجاب نرسد. مصاحبت با اشرار و اهل معصیت، اثر خودش را خواهد گذاشت.

 

این‌که رهبر معظم انقلاب تصریح کردند که دولت اسلامی باید از کشف حجاب به‌عنوان «حرام اجتماعی» جلوگیری کند، بر اساس استدلالی معطوف به سه زمینه فلسفۀ اخلاق و فلسفه حقوق و فلسفه سیاست است که عرصه اجتماعی(حوزه عمومی)، حریم خصوصی نیست که فرد در آن رها (به‌ خود وانهاده) باشد. حقوق معنوی (ارزش‌های الهی) هم مانند حقوق مادی، معتبر و واقع‌نما هستند، بلکه اصالت دارند. حقوق جامعه بر حقوق فرد، تقدم دارند، چون مصالح اکثریت، مهم‌ترند.
دولت اسلامی – به سبب ماهیت و غایت دینی خود که آن را از دولت سکولار، متمایز می‌سازد – باید حافظ و حامی حقوق معنوی جامعه نیز باشد. فاعلیت و مدخلیت دولت اسلامی در عرصه استقرار دین در جامعه، هم به ‌صورت هدایت و تبیین است و هم به ‌صورت تقنین و الزام. هم جنبه فردی و عاملیتی دارد و هم جنبه ساختاری و نهادین. مواجهه با کشف حجاب، در عمق خویش یک مواجهه تمدنی است که هم «لایه فرهنگی» دارد و هم «لایه امنیتی»؛ هم «الزام وجدانی» می‌طلبد و هم «الزام قانونی»؛ هم محتاج «موعظه» است و هم محتاج «مجازات»؛ هم «عمل حکومت» می‌خواهد و هم «اقدام جامعه».
ابتدا باید «فهم حقیقی» نسبت به «حرام اجتماعی» شکل بگیرد که در اینجا، ترکیبی از «حرام شرعی» و «حرام سیاسی» است. اکنون حتی بخشی از نیروهای انقلابی می‌کوشند مسئله را به‌عنوان «تکثر قهری»، فهم و تعبیر کنند؛ حال‌ آن‌ که معصیت، قابل فروکاهش به سلیقه و‌ تنوع فرهنگی نیست؛ به‌خصوص اگر «جنبه اجتماعی» و «جنبه سیاسی» بیابد و ذیل حرام اجتماعی و حرام سیاسی قرار بگیرد. در اینجا باید واقعیت زشت و زمخت عمل را نشان داد و جامعه را نسبت به آن، «حساس» و «برانگیخته» کرد. مسئله، یک معصیت شخصی نیست، بلکه آشکارسازی معصیت و شکستن خطوط قرمز الهی در عیان و سوق‌ دادن جامعه به سوی عادی‌سازی محرمات شرعی است.
از این رو باید صریح و قاطع ایستاد و حرف و‌ حکم خدا را بی‌پروا بیان کرد. حجاب باید قانونی هم باشد؛ آن هم برای کسانی که لجاجت دارند، وگرنه اکثریت مردم با تربیت و مدارا و اخلاق و فرهنگ‌سازی، همراه می‌شوند. روش‌ها، اغلب مشکلاتی دارند و در عمل، اصلاح می‌شوند. در اینجا نیز همین‌‌طور است. اصلاح، لازم است، اما اصلاح به معنی قانون‌زدایی از حجاب و رواج حجاب اختیاری و ولنگاری نیست. آنان که فرهنگ عمومی ایرانیان را می‌شناسند، می‌دانند که اتفاقات خیابانی اخیر، هیچ نسبتی با متانت و نجابت و

 

صبوری و خویشتنداری ایرانیان ندارند. اقلیت قانون‌شکن، نماینده مردم ایران نیستند. می‌خواهند با فشار روایت دروغ و زور خشونت عریان، خودشان را به جامعه ایران تحمیل کنند.
حاکمیت، همچنان از اقتدار برخوردار است و چنانچه «سخن مقتدرانه» بگوید – و اندکی نیز «قدرت» خویش را به رخ بکشد – گره گشوده خواهد شد و نه ‌تنها روند پیش‌رونده، متوقف خواهد شد، بلکه بساط کشف حجاب و برهنگی نیز جمع خواهد شد. در واقع، چشم مکشفه‌ها به «رفتار حاکمیت» است و بر اساس آن، رفتار خود را تعریف و بازتعریف می‌کنند. از این ‌رو، روندها و سیرهای اجتماعی در این لایه، به سستی یا قوت «گفتارهای حاکمیتی» وابسته است.
متأسفانه «ضعف گفتاری» در ادبیات رسمی مسئولان، «اقتدار حاکمیت» را تا اندازه‌ای مخدوش کرده است و باید از طریق جدیت و غلظت ‌بخشیدن به گفتارهای رسمی، گذشته را جبران کرد. در ادبیات علوم اجتماعی، میان «قدرت» و «اقتدار» تفاوت وجود دارد. قدرت، زور عریان و بیرونی است، ولی اقتدار، هیبت و شوکت و جلالت است. در فضای مقتدرانه، کاربست قدرت (زور آشکار و سخت) لازم نیست. تذکر جدی و رسمی از سوی نیروی انتظامی به مکشفه‌ها، «اثرگذاری اجتماعی فراوان» داشته است. «اکثریت مخاطبان» به این تذکرها عمل می‌کنند؛ بدون جریمه و دادگاه. این یعنی کاربست اقتدار به جای قدرت.
پس نه حضور نیروی انتظامی، «بحران‌آفرین» است و نه باید این حضور را با تعبیر ناروای «بگیر و ببند» نامگذاری کرد. ظرفیت و بضاعت بخش تجددی جامعه در زمینه اغتشاش معطوف به حجاب، تخلیه شده و چیزی از آن باقی نمانده است. از این ‌رو، خطری در میان نیست. اکنون مخاطره از سبک زندگی به اقتصاد منتقل شده است. در زمینه کشف حجاب، شاهد یک هوا و هوس القائی بودیم که تجربه شد و امروز، امکان عبور قطعی از آن وجود دارد. این لایه اجتماعی، دیگر «کشش اغتشاش‌سازی» ندارد. با ترکیب «اقتدار» و «تبیین»، می‌توان موج را فرونشاند.
جوهره کار فرهنگی نیز، ایجاد یک فکر و هویت و معنای تازه در ذهن کسانی است که دچار ضعف در حجاب هستند. باید تعریفی همدلانه از حجاب در ذهن آنها ایجاد کرد. ضعف حجاب، یک مشکل دیرینه در جامعه ماست که پس از چهل سال، همچنان حل نشده است، پس برآمده از گشت ارشاد نیست. در همان آغاز انقلاب هم بخشی از زنان، حاضر به رعایت حجاب نبودند و در نهایت، فشار حاکمیت، موجب التزام عملی این بخش

 

از زنان شد. البته این التزام هم در دهه‌های بعد به‌تدریج رنگ باخت و ضعف حجاب، برجسته‌تر و بیشتر شد. این مشکل نه‌ فقط حل نشده، بلکه تشدید هم شده و به کشف حجاب رسیده است.
ما در درون یک سیر فزاینده قرار گرفته‌ایم. این‌که «چهل درصد» از مکشفه‌ها در «پیش از تیرماه سال گذشته» کشف حجاب کرده‌اند (مطابق آمار پژوهشکده باقرالعلوم که وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی است) ، بیانگر این حقیقت است که «موج» و «شیب» کشف حجاب به ‌صورت جدی و گسترده آغاز شده و «روند خطی» و «سیر فزاینده» شکل گرفته است.
باید سال‌های آغازین دهه نود را «نقطه عطف» حجاب دانست و «موج جدید» را به آن نسبت داد و اتفاق‌های امروز را در اتصال و همبستگی با این گذشته تبیین‌گر، فهم کرد، نه این‌ که چند تخلف موردی و اندک گشت ارشاد را در سال‌های اخیر، اصل و اساس انگاشت و یا حادثه مرگ مهسا امینی را گرانیگاه قلمداد کرد. رگه‌ها و ریشه‌ها به «خرده‌رویدادها»یی باز می‌گردد که از آغاز دهه نود توسط رسانه‌های فارسی‌زبان و دنباله داخلی آنها در جریان اصلاحات، به‌تدریج صورت‌بندی شدند و یک «سیر نامحسوس» را پدید آورند. این سیر، به یک «کلان‌رویداد» نیاز داشت؛ یک حادثه تلخ و بسیج‌گر و احساسی که در اثر انفجار آن، هم نقص شصت درصدی خود را جبران کند و هم با شرمنده‌سازی حاکمیت، به خود رسمیت بدهد.
این در حالی است که «قدرت‌نشینان منفعل» و‌ «منبرنشینان توجیه‌گر»، به عنوان دو لبه یکی قیچی، با انقلاب و ارزش‌ها، معامله تزویر می‌کنند. «کارگزاران لیبرال- تکنوکرات» و «عالمان اسلام رحمانی»، دو روی یک سکه هستند: یکی از انقلاب، «اقتدارزادیی» کرده و دیگری از دین، «قطعیت‌زدایی»، یکی نظام را بر جایگاه «متهم» نشان داده و دیگری دین را «سکولار»، یکی سودای «قدرت» دارد و دیگری در طلب «بدعت» است، یکی دچار «تعارض منافع» است و دیگری گرفتار «کتمان حقایق»، یکی بر «اسلام محافظه‌کار» تکیه کرده و دیگری بر «اسلام رحمانی»، یکی «مصانعه» می‌کند و دیگری «مداهنه» می‌ورزد، یکی اهل «هراس» است و دیگری در مرداب «هوا» فرو رفته است، یکی «تعلل» می‌‌ورزد و دیگری «توجیه» می‌سازد، یکی «عمل‌گرا» است و دیگری «مصلحت‌اندیش».

26اکتبر/24

مهار بی‌حجابی در جمهوری اسلامی، نخواستن یا نتوانستن – دکتر محمد صادق کوشکی

از جمله مهم‌ترین پیامدهای آشوب‌های پاییز ۱۴۰۱ در ایران، شیوع کشف حجاب و عادی شدن بی‌حجابی در صحنه اجتماع بود. هر چند سابقه عدم رعایت حجاب شرعی در جمهوری اسلامی به سال‌های ابتدایی دهه ۷۰ شمسی و آغاز به کار دولت موسوم به سازندگی باز می‌گردد. این معضل به‌تدریج در سال‌های بعد از دولت سازندگی گسترش پیدا کرد تا آنجا که عدم رعایت حدود شرعی در پوشش زنان به امری عادی و پذیرفته شده در سطح جامعه تبدیل شد (که آن را با عبارت غلط «بدحجابی» توصیف می‌کردند.) اما هیچ‌گاه کشف حجاب و برهنگی زنان امری شایع و پذیرفته شده به شمار نمی‌رفت.
از اواخر دهه ۹۰ شمسی و با گسترش فضای ولنگار و بی‌قانون مجازی، تظاهر به بی‌حجابی و ارتکاب کشف حجاب در فضای مجازی، به پدیده رایجی بدل شد، اما هنوز در سطح جامعه، کشف حجاب، شایع نبود. (هر چند که پدیده موسوم به بدحجابی به حالت حداکثری خود رسیده و فاصله چندانی با کشف حجاب نداشت.) اما بروز آشوب‌های ضد حجاب از مهرماه ۱۴۰۱و شدت گرفتن آن در ماه‌های بعد، موجب عبور برخی از زنان و دختران از حریم حداقلی حجاب و ظهور پدیده کشف حجاب و برهنگی زنان به شکل آشکار و گستاخانه شد و به دنبال آن در سال‌های ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ جامعه ایرانی شاهد انواع برهنگی‌ها و بی‌حجابی‌هایی شبیه به کشورهایی چون ترکیه و ارمنستان و….. بود.
این روند خطرناک در حالی رخ داد که در شرایط کنونی اغلب زنان جامعه ایران (بیش از ۹۰ درصد) عملاً حجاب شرعی یا عرفی را رعایت می‌کنند و تعداد زنان برهنه و مرتکبین کشف حجاب به ۱۰ درصد زنان جامعه هم نمی‌رسد. در این میان موضع‌گیری مسئولان نظام و چهره‌ها و جریانات سیاسی در برابر این پدیده متفاوت و در برخی اوقات متناقض و متضاد بوده است. برخی(مانند اغلب فعالان جناح موسوم به اصلاح‌طلب) رسماً و یا تلویحاً از آشوبگران۱۴۰۱ حمایت می‌کنند و الزام به رعایت حجاب در جامعه را مغایر با آزادی‌ها و حقوق شهروندی می‌دانند و خواستار آزادی پوشش و پذیرش رسمی بی‌حجابی از جانب نظام هستند.
برخی دیگر به‌رغم اعتراف به ضرورت رعایت حجاب در جامعه، با الزام قانونی زنان به رعایت حجاب مخالفت می‌کنند و از راهکار فرهنگی برای ترویج حجاب سخن به میان می‌آورند. در نظر این گروه الزام قانونی به حجاب و جرم‌انگاری بی حجابی در قوانین جمهوری اسلامی ایران حرکتی شکست خورده و غلط است و نباید ادامه پیدا کند. تعبیر رایج و راهکار پیشنهادی این گروه برای مقابله با بی‌حجابی رایج در جامعه، «مواجهه فرهنگی با یک معضل فرهنگی» (یعنی بی‌حجابی) است.
از سوی دیگر رهبر معظم انقلاب و بسیاری از مومنان و متشرعان جامعه با تکیه بر دیدگاه حضرت امام که فلسفه تشکیل حکومت اسلامی را اجرای احکام شریعت می‌دانستند، بر این باورند که با توجه به ماهیت و اهداف نظام جمهوری اسلامی ایران، بی‌حجابی حرام شرعی و حرام سیاسی است و نظام وظیفه دارد با ابزارهای فرهنگی و انتظامی از این حکم الهی پاسداری کند.
در این میان پرسش‌هایی جدی در باره علل بروز بحران بی‌حجابی در جمهوری اسلامی مطرح است. پرسش‌هایی که نحوه مهار این بحران را در دل خود دارد: *آیا امکان ممانعت از بروز بی‌حجابی در نظام وجود داشت؟ * آیا مسئولان نظام نتوانستند با بی‌حجابی مقابله کنند؟ * آیا متولیان نظام اراده‌ای برای ممانعت از کشف حجاب داشتند؟ نوشتار حاضر در پی اثبات این فرضیه است که: «طی چهار دهه اخیر اراده جدی برای ممانعت از بروز بی‌حجابی و در مقابل آن گسترش حجاب در اغلب مسئولان نظام وجود نداشته و اگرمدیران نظام تمایلی به ترویج حجاب و مقابله با بی‌حجابی داشتند می‌توانستند با ابزارها و سیاست‌های فرهنگی، اداری و انتظامی مانع از بروز بی‌حجابی در جامعه ایرانی شوند.»
دلائل اثبات این فرضیه به شرح زیر است:
الف) بی‌توجهی و غفلت مسئولان نظام نسبت به حجاب
با وجود تاکیدات حضرت امام و پس از ایشان رهبر معظم انقلاب به مقوله حجاب و اهمیت آن در نظام اسلامی، طی چهار دهه گذشته اغلب مسئولان ارشد (به‌ویژه سران قوای سه‌گانه‌) و به تبع آنها مدیران میانی و حتی نهادهای انقلابی، موضوع حجاب و عفاف را در فهرست اولویت‌های خود قرار ندادند و برای گسترش و ترویج آن، برنامه و اقدام موثری نداشتند. متاسفانه این بی‌توجهی و غفلت به نهادهای دینی مانند نمازهای جمعه و جماعات، حوزه‌های علمیه، موسسات پژوهشی، فرهنگی و آموزشی متنوع وابسته به حوزه و روحانیت هم سرایت کرد.
مرور سخنان و موضع‌گیری‌های متولیان نظام در چهار دهه اخیر این حقیقت تلخ را آشکار می‌کند. این در حالی است که موضوعاتی مانند ورزش، اوقات فراغت، تفریحات و… مستمراً در فهرست اولویت‌های نظام و مسئولان آن قرار داشته‌اند.
از سوی دیگر در حالی که مقابله با مواد مخدر (به‌عنوان یک آسیب اجتماعی) از جمله اولویت‌های اصلی نظام بوده و در مسیر مقابله با آن بیش از سه هزار شهید و هزاران جانباز و مجروح تقدیم شده و نهادی مانند «ستاد مبارزه با مواد مخدر» با بودجه و امکانات مفصل برای پیگیری مبارزه با این پدیده شوم تاسیس شده، برای مقابله با منکراتی مانند بی‌حجابی (و شرب خمر، فحشا، قمار، روزه‌خواری در ملاء عام و..) توجه، تمرکز و متولی خاصی وجود نداشته و پس از حذف کمیته انقلاب اسلامی (به‌عنوان تنها نهاد مسئول مقابله با منکرات) در سال ۱۳۶۹، هیچ دستگاهی پرچم مبارزه با بی‌حجابی و منکرات را بر دوش نگرفته و این مهم به‌عنوان یکی از ۵۲ وظیفه نیروی انتظامی به عهده این دستگاه قرار گرفت که بر مبنای برنامه‌های ابلاغی، معاونت مبارزه با مفاسد اجتماعی را منحل کرد و مقابله با بی‌حجابی و منکرات را به عهده یک اداره کوچک در زیر مجموعه معاونت امنیت گذاشت؛ در نتیجه عرصه مقابله انتظامی با بی‌حجابی و منکرات در سراسر کشور عملاً به مدیریتی محدود با کمترین نیرو و امکانات محول شد.
به موازات همین مسیر، دستگاه قضا نیز مواجهه قانونی و قضائی با بی‌حجابی را از دایره توجهات خود خارج کرد تا آنجا که از دهه ۸۰ شمسی به بعد دادسراها در اغلب موارد از پذیرش پرونده‌های افرادی که توسط ضابطین قضایی به اتهام بی‌حجابی دستگیر و برای محاکمه و مجازات به دستگاه قضا ارسال می‌شد خودداری می‌کردند و این استنکاف از انجام وظیفه قانونی به‌تدریج به عرف حاکم بر دستگاه قضا تبدیل شد تا آنجا که انتشار تعداد پرونده‌های مختوم به مجازات در خصوص بی حجابی در سال‌های ۱۳۸۰ تا امروز (‌به واسطه تعداد اندک) شگفتی همگان را برخواهد انگیخت و این موضوع مهم را اثبات خواهد کرد که دستگاه قضا هیچ تمایلی به برخورد قضائی با جرم مشهود بی‌حجابی ندارد.
از دیگر نمادهای بی‌توجهی مسئولان ارشد نظام به مقوله حجاب، عدم وضع قانون مستقل و جامع برای مقابله با بی‌حجابی و ترویج حجاب است. متاسفانه در طول سال‌های پس از انقلاب اسلامی هیچ قانونی در این عرصه وضع نشده و تنها مصداق وضع قانون برای مقابله با بی‌حجابی، تبصره‌ای ذیل ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی است که مجازاتی معادل ۲ ماه زندان را برای مرتکبین بی‌حجابی در ملاعام در نظر گرفته است.
این در حالی است که ماده ۶۸۰ همین قانون به صورت مستقل برای مقابله با صید و شکار غیرمجاز وضع شده و برای مرتکبین این جرم تا ۳ سال زندان در نظر گرفته است. همین مورد برای درک بی‌توجهی قانون‌گذاران به مقوله حجاب و عفت عمومی کفایت می‌کند. طبیعی است مردم با مشاهده این قانون به این نتیجه می‌رسند که اهمیت و حرمت حجاب در جمهوری اسلامی بسیار کمتر از مسئله شکار است.
از دیگر نمونه‌های غفلت و بی‌توجهی به مسئله حجاب و عفاف در جمهوری اسلامی، جای خالی این مقوله در برنامه‌های رسانه ملی و تولیدات فرهنگی و هنری اعم از فیلم، مجموعه‌های نمایشی، پویا نمایی، تئاتر، داستان، شعر، هنرهای تجسمی و سود و نماهنگ و… است، به‌گونه‌ای که حتی با جستجوی فراوان بعید است بتوان یک فیلم سینمایی، مجموعه نمایشی، پویانمایی ونماهنگ یافت که موضوع اصلی آن حجاب و فوائد آن یا بی‌حجابی و زیان‌های آن باشد. بدیهی است که در دنیای امروز موثرترین شیوه در ترویج حجاب و پوشش دینی و ایجاد نفرت و دلزدگی نسبت به بی‌حجابی، تولید آثار نمایشی با محتوای مرتبط با حجاب و ثمرات آن و زیان‌های بی‌حجابی است.
این در حالی است که سیمای جمهوری اسلامی سالانه هزاران ساعت محصول نمایشی با محتواهایی سخیف و نازل – دعوای عروس و مادر شوهر، ازدواج مجدد مردان، مهاجرت به اروپا و آمریکا و نظائر آن – تولید می‌کند. دقیقاً همین مشکل در خصوص تولیدات سینمایی و عملکرد وزارت ارشاد و حوزه هنری سازمان تبلیغات در عرصه تولید آثار سینمایی وجود دارد؛ در حالی که سالانه بین ۸۰ تا ۱۰۰ فیلم سینمایی و در مجموع در ۳۰ سال اخیر حداقل ۲۰۰۰ فیلم سینمایی در کشور تولید شده‌اند و حتی یک فیلم هم با محوریت حجاب و عفاف ساخته نشده است.
تنها یک علت برای عدم تولید آثار هنری با محتوای حجاب و عفاف وجود دارد و آن غفلت و بی‌اعتنایی متولیان رسانه ملی و دستگاه‌هایی مانند وزارت ارشاد، حوزه هنری و دفتر تبلیغات حوزه علمیه و… به حکم الهی حجاب و لزوم ترویج آن است.
جستجو و بررسی محتوای سخنان، پیام‌ها و موضع گیری‌های منتشر شده سران سه قوه و مسئولان نهادهای انقلابی طی سال‌های ۱۳۶۹ تا به امروز نشان می‌دهد که سهم واژه‌ها و مفاهیمی چون حجاب، عفاف، پوشش شرعی و مترادفات آن در بیانات و مکتوبات این اشخاص نزدیک به صفر و این خود بهترین نشانه غفلت آشکار آنان نسبت به این مقولات مهم است تا آنجا که حتی در سخن نیز از پرداختن به این مقولات دریغ کرده‌اند، چه‌رسد به داشتن برنامه برای ترویج حجاب و پوشش شرعی و مقابله با بی‌حجابی.
تنها اقدامی که در همه این سال‌ها در باره موضوع حجاب و عفاف و در سطح حاکمیت کلان کشور رخ داد، مصوبه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۸۶با هدف مشخص کردن وظایف دستگاه‌های مختلف حکومتی در مسئله ترویج حجاب و مقابله با بی‌حجابی بود که البته هیچ‌گاه حتی توسط تصویب‌کنندگان این مصوبه، تلاشی برای عملی شدن آن صورت نگرفت و روی کاغذ ماند و به تاریخ پیوست.
ب) نداشتن باور و اعتقاد به وظیفه حاکمیت در زمینه حجاب و پوشش شرعی
مرور سخنان و عملکرد برخی از مسئولین نظام در سه دهه اخیر نشان می دهد که این عده نه تنها اهتمام و توجهی به مقوله حجاب و عفاف نداشته‌اند، بلکه مخالف ورود و دخالت حکومت در موضوع حجاب و پوشش بوده‌اند. این افراد یا دین و احکام آن را امری شخصی فرض می‌کردند و حکومت را متولی امور شرعی نمی‌دانستند. آنان در واقع به سکولاریسم معتقد بودند و با هرگونه اقدام حاکمیت برای اجرای شریعت مخالفت می‌کردند و الزام به رعایت احکام شریعت در جامعه ایرانی را مغایر با آزادی و حقوق افراد می‌دانستند یا تصور می‌کردند دخالت حاکمیت در اجرای شریعت مفید نیست و منجر به تحقق احکام الهی نخواهد شد.
از نظر این عده وظیفه نظام جمهوری اسلامی صرفا دعوت جامعه به پذیرش دین و اجرای تعالیم آن است و نظام تکلیفی در الزام مردم به رعایت احکام شریعت در ساحت عمومی جامعه ندارد. در این میان دسته سومی هم هستند که اصل و ضرورت تدین را هم قبول ندارند و به واسطه نفاق یا بی‌توجهی متولیان امور وارد ساختار حاکمیت شده‌اند و در عمل با هرگونه رفتار دینی و پایبندی به احکام الهی مخالفند و در حد وسع در مسیر تحقق احکام شرعی در کشور سنگ‌اندازی و مانع‌تراشی می‌کنند. این گروه تا آنجا آزادی عمل دارند که حتی در بسیاری از مواقع با امکانات نظام اسلامی به ترویج بی‌حجابی و بی‌عفتی می‌پردازند.
بررسی تولیدات سینمایی، تئاترهای به نمایش درآمده، کنسرت‌ها، بازار نشر کتب و مجلات، جلسات و همایش‌های ظاهراً علمی و حتی برخی از برنامه‌ها و تولیدات رسانه ملی به‌وضوح نشان می‌دهد که دسته سوم با مشارکت مسئولان سکولار یا بی‌اعتنا به امور دینی و شرعی در ترویج بی‌حجابی و بی‌عفتی نهایت تلاش را کرده‌اند. زمینه‌سازی و طراحی و اقدام برای تبدیل برخی بازیگران، ورزشکاران و خوانندگان متجاهر به فسق و بی‌عفتی به الگوهای نوجوانان و جوانان (موسوم به سلبریتی‌سازی) و عادی‌سازی بی‌حجابی و اختلاط مفسده‌انگیز نامحرمان در آثار و تولیدات نمایشی، اعم از سینما و تئاتر و حتی سیمای جمهوری اسلامی و تبدیل بی‌حجابی و بی‌حیایی به‌عنوان هنجار مطلوب و ارزش حاکم، بها دادن به زنان و دختران بی‌حجاب در ادارات و سازمان‌های حکومتی و در بسیاری از مواقع اولویت دادن به این افراد در استخدام‌ها و همکاری‌ها نمونه‌هایی از اقدامات دسته سوم در ترویج بی‌حجابی با استفاده از امکانات و اقتدار حاکمیت است.
اعطای جوایز جشنواره‌های سینمایی و هنری به چهره‌ها و هنرمندان بی‌حجاب و بزرگداشت و تکریم این افراد به مناسبت‌های مختلف در شبکه‌های مختلف سیما و اصرار وزارت ارشاد به اعطای مجوز به کنسرت‌ها و حمایت همه‌جانبه از آنها با علم به مفاسد متعدد موجود در این تجمعات، گوشه‌هایی از اقدامات مستمر دسته سوم طی سه دهه اخیر در جهت ترویج منکرات، خصوصاً بی‌حجابی و بی‌حیایی، آن هم با امکانات حکومتی و به هزینه بیت‌المال بوده است.
بدیهی است این دسته از مسئولین به واسطه سکوت یا همراهی و حمایت پنهان و آشکار گروه اول و دوم از مسئولان نظام و با سو استفاده از غفلت و یا سادگی مسئولان متدین نظام موفق به ارتکاب چنین خیانت‌هایی شده‌اند و هوشیاری و آگاهی مدیران متدین نظام قطعاً می‌توانست و می‌تواند مانع از فعالیت مدیران دین‌ستیز نظام – که در حقیقت غاصبان مناصب و کرسی‌های حکومت اسلامی‌اند – در دین‌زدایی از جامعه و ترویج منکرات و در رآس آنها بی‌حجابی شود.
بی‌تردید همان‌گونه که مهار و مقابله موفق با بحران‌هایی مانند کرونا به واسطه دقت، تمرکز و توجه نظام و مسئولان امر و بسیج امکانات دولتی و مردمی، ممکن شد، مواجهه انتظامی و قضایی مستمر و قاطع با بی‌حجابان متجاهر و به موازات آن برنامه‌ریزی برای ترویج فرهنگ عفاف و حجاب و بسیج امکانات و توجه حاکمیت در مسیر تحقق این فرهنگ در جامعه و توکل بر خدای متعال، منجر به پاک‌سازی جامعه اسلامی ایران از آلودگی بی‌حجابی و بی‌عفتی خواهد شد.
ان‌شالله

26اکتبر/24

مسئولیت حکومت اسلامی در هدایت جامعه – حجت‌الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی

مقدمه
شناخت حکومت اسلامی و تمایز آن با سایر نظام‌های سیاسی از دغدغه‌هایی است که از دیرباز در مجامع علمی مدنظر اندیشمندان بوده است و با وجود برخورداری همه حکومت‌ها از کارکردهای مشابه، می‌توان به تمایزات و اختلافات بسیاری میان حکومت اسلامی و نظام‌های غیردینی اشاره کرد.
از یک‌سو، حکومت‌های سکولار در عصر حاضر، به‌ویژه نظام‌های لیبرال – دموکراسی، کارکردهای دولت را به رفع نیازهای مادی شهروندان و تأمین رفاه آنان محدود کرده و اصولاً وظیفه حکومت‌ها را در محدوده نظم عمومی، رفع نزاع‌های احتمالی، تضمین آزادی‌های سیاسی، تأمین رفاه مطلوب مادی و ایجاد بستری برای برخورداری مساوی همگان از امکانات جامعه معنا می‌کنند. در این نظام‌های سیاسی، چون حاکمان، منتخب و برگزیده مردم برشمرده می‌شوند و مشروعیت حکومت در گرو رأی و نظر مردم است، لذا حاکمان تنها وکیل مردم محسوب می‌شوند و وظیفه کارگزاران، تنها محدود به خواست و اراده‌ مردم است. از این‌روی، نه ‌تنها ورود در امور مرتبط با عقاید و سعادت معنوی و اخروی مردم از وظایف و کارکردهای حاکمان به‌ حساب نمی‌آید، بلکه رسیدگی به آنها از سوی دولت‌ها دخالت در اموری فرض می‌شود که در محدوده وظایفشان نیست؛ لذا حکومت‌های سکولار و غیردینی به ‌خاطر محدود بودن اهداف و کارکردهای دولت به امور مادی، نظریه «دولت حداقلی» ارائه و از ورود به گستره توسعه‌ فرهنگ، دین و عقاید مردم پرهیز می‌کنند و هدایت مردم به ‌سوی سعادت را وظیفه خود نمی‌دانند.
از سوی دیگر، حکومت‌های دینی ارزش حکومت را نه در ذات آن، بلکه در گرو کارکردها و تحقق اهداف دین و ارزش‌های فرامادی در جامعه از سوی حکومت می‌دانند؛ از این ‌روی، با ردّ نظریه‌ «دولت حداقلی»، علاوه بر کارکردهای نظام‌های سکولار در رفع نیازمندی‌های مادی شهروندان، حجم وسیعی از کارکردهای مرتبط با اموری چون خیر، سعادت، اخلاق و معنویت شهروندان جامعه را که در نظام‌های غیردینی، از قلمرو اهداف و وظایف دولت خارج و به حریم خصوصی افراد مرتبط دانسته می‌شود، بر عهده می‌گیرند.
نظریه دولت «حداکثری» و برعهده داشتن وظایف مرتبط با تقویت عقاید مذهبی، ترویج دینداری و هدایت جامعه به‌ سوی سعادت و ارزش‌های اسلامی، در گرو پیش‌فرض‌ها و مبانی و ادله‌ مبتنی بر مبانی و ادله دینی است.
مبانی مسئولیت حاکمیت اسلامی در هدایت جامعه
در آموزه‌های دینی مبانی و پیش‌فرض‌های بسیاری وجود دارند که مقتضی عدم اهمال حکومت در مباحث فرهنگی هستند. این مبانی، نه فقط بر کارکرد حکومت در ضرورت هدایت مردم به ‌سوی سعادت، تأکید می‌کنند، بلکه این وظیفه را قدر متیقّن از اموری می‌دانند که از سوی خداوند بر حاکمان فرض شده است؛ چه آنکه برخلاف دولت حداقلی که مشروعیت خود را وامدار رأی و نظر مردم است و لذا در راستای خواست و اراده آنان گام برمی¬دارد و هدایت آنها به‌ سوی سعادت را از جمله کارکردهایش نمی¬داند، مشروعیت حکومت در دولت حداکثری، در گرو انتصاب الهی است و اوست که فردی با اختصاص ویژگی‌های ممتاز برای حاکم جامعه‌ اسلامی، هدایت و راهبری مردم به ‌سوی سعادت مادی و معنوی آنان را مدنظر قرار داده است؛ زیرا سنخ اوصافی که شارع برای حاکم اسلامی در نظر گرفته است می‌تواند در تبیین کارکردهای حکومت، مؤثر و مفید باشد. بر این ‌اساس، شارع اوصافی چون فقاهت، عدالت و تقوا را برای حاکم اسلامی در نظر گرفته است تا وی بتواند با کاربست این اوصاف، افراد جامعه را به‌ سوی سعادت عام دنیوی و اخروی راهبری کند.
«ما به‌ عنوان دولت اسلامی… وظیفه داریم مردم خودمان را هدایت بکنیم؛ ریاست در جامعه‌ اسلامی، ریاست مادی محض و صرف نیست؛ بلکه اداره‌ امور زندگی مردم است همراه با هدایت.»(۲)
برخلاف بسیاری از ادیان که به بخش خاصی از امور عبادی و معنوی مردم می‌پردازند و اظهارنظر در خصوص سایر موارد را در محدوده اختیارات خود نمی‌دانند، احکام اسلام، به‌عنوان دین خاتم، از جامعیت و فراگیری نسبت به نیازهای گوناگون فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… برخوردار است و در حوزه‌ فردی برای سامان دادن به زندگی فردی و در حوزه‌ فرهنگی – اجتماعی، به‌ صورت قوانینی برای اداره‌ نظام اجتماعی سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی و در راستای تأمین سعادت جامعه کارکرد دارد.
بر این ‌اساس، تمام این دستورات اسلام برای پاسخ‌گویی به نیازهای مردم در قالب یک نظام متمرکز و حکومت تعبیه شده‌اند است که مطابق آن، علاوه بر جایگاه آخرتی و تعبّدی برخی از اعمال، امور عبادی و فرهنگی شریعت، برای ایجاد آرامش در جامعه، امور اقتصادی آن، برای اداره‌ صحیح اقتصاد در سطح خُرد و کلان و حاکمیت سیاسی، امور نظامی و انتظامی برای ایجاد امنیت در فضای جغرافیایی نظام سیاسی، امور حقوقی، جزائی و قضائی فقه برای تنظیم و حسن اداره‌ امور جامعه و… تعبیه و تشریع شده‌اند:
«با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع درمی‌یابیم که اجرای آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است. بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره نمی‌توان به وظیفه اجرای احکام الهی عمل کرد.»(۳)
بدیهی است احکام اسلامی نمی‌توانند بخشی از مهم‌ترین نیازهای افراد در عرصه فرهنگ و معنویت را نادیده بگیرند و حکومت اسلامی نمی‌تواند از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کند؛ زیرا قدر متیقّن از اموری که شارع بر عهده‌ حاکم اسلامی نهاده است، تحقق شریعت، اجرای حدود شرعی و احکام اسلام است که عمدتاً رویکرد فرهنگی دارند و در راستای بهداشت فرهنگی و معنوی جامعه قابل ‌ارزیابی هستند.
نکته‌ مهم اینکه در حکومت اسلامی، علاوه بر تضمین نظم عمومی و تأمین رفاه اجتماعی، عمدتاً بر اجرای حدود شرعی توصیه و تأکید شده است.
صاحب جواهر از فقیهان صاحب¬نام و سبک در حوزه‌ فقه، در راستای اجرای احکام اسلامی، بر ضرورت جایگاه نظام سیاسی بر اجرای این احکام تأکید کرده و معتقد است که اگر حکومتی دینی و با اختیارات کامل وجود نداشته باشد، بسیاری از امور شیعه مانند اجرای حدود و تعزیرات اجرا نمی‌شوند که نزد شارع مطلوب نیست: «تعطیل حدود منجر به ارتکاب محرمات و انتشار مفاسد در جامعه می‌شود و ترک این مسائل نزد شارع مطلوب است.»(۴)
بر این ‌اساس نمی‌توان از یک ‌سو حکم به ضرورت برقراری حکومتی اسلامی برای تحقق احکام شرع در جامعه داد و از سوی دیگر وظیفه‌ راهبری مردم و جامعه به ‌سوی سعادت و تحقق احکامی را که این حدود برای انجام آنها‌ صورت پذیرفته است، انکار کرد.
امام خمینی بر همین اساس، ضمن اینکه بر جامعیت فقه شیعه نسبت به همه مسائل و تمام عرصه‌های زندگی تأکید می‌کند، همه امور فرهنگی را ذیل حکومت دینی و از کارکردهای آن قرار می‌دهد و حکومت را فلسفه عملی تحقق این احکام معرفی می‌کند‌:
«حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه علمی همه فقه در تمام زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشان‌دهنده‌ جنبه‌ عملی فقه در برخورد با تمام معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است، فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است.» (۵)

هدایت جامعه اسلامی به مثابه غایت حکومت اسلامی
اهتمام به امر غایات حکومت اسلامی، در فهم کارکردهای حداکثری دولت اسلامی از آن روست که در مکتب اسلام، ارزش حکومت به ادای امانت الهی و ادای این امانت در گرو پیاده‌کردن اهداف و وظایفی است که حاکمان و کارگزاران می‌بایست انجام دهند. لذا جدا از اینکه مشروعیت حاکم در گرو انتصاب الهی است، می‌توان این مشروعیت را در گرو حرکت در امتداد غایات نظام اسلامی و تحقق این غایات در جامعه هم بر شمرد.
مراجعه به مجموعه‌ای از ادلّه دینی (مشتمل بر آیات و روایات) هر اندیشمند منصفی را مجاب می‌کند که اهداف و غایات برشمرده شده برای حکومت دینی، مجموعه‌ای وسیع از امور مادی و معنوی را دربر می‌گیرد؛ لذا کارویژه‌های متمایزی نیز متناسب با این اهداف و غایات، برای حکومت دینی برشمرده شده‌اند.
بر این ‌اساس، حکومت اسلامی می‌بایست در پیروی از غایات حکومت نبوی احیای ارزش‌های اخلاقی و تزکیهی نفوس را سرلوحه‌ کارهای خود بداند؛ چه آنکه پیامبر(ص) نیز هدف بعثت خویش را کامل کردن فضائل اخلاقی در جامعه اعلام داشتند و عملاً در این مسیر گام برداشتند.
از این ‌روی، نظام سیاسی اسلام، با الگوگیری از رسالت نبوی(ص) و تأمین غایات آن، موظف است به ارتقای جهت‌گیری اخلاقی و ارزشی جامعه توجه کند و هماهنگی و انطباق مقررات فردی و اجتماعی با احکام الهی و رشد عقلانیت بشر را مدنظر قرار دهد.
«إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلَاق»؛(۶) همانا به رسالت برانگیخته شدم تا فضایل اخلاقی را به کمال برسانم.
بر اساس موازین دینی و روایات اهل‌بیت(ع)، در اصل ضرورت حکومت برای تحصیل اموری چون تأمین نظم فراگیر، امنیت اجتماعی، رفاه عمومی، احقاق حق، مقابله با دشمنان و… تردیدی نیست و در کلام حضرت علی(ع) اصل حکومت برای تضمین این کارویژه‌ها، فارغ از هر گرایش دینی، ضرورتی انکارناپذیر است:
«إِنَّهُ لَابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یسْتَمْتِعُ فیها الْکافِرُ وَ یبَلِّغُ اللَّهُ فیها الْأَجَلَ وَ یجْمَعُ بِهِ الْفَیءُ وَ یقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِی حَتَّی یسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ؛(۷) چاره‌ای برای مردم از وجود فرمانروا و امیر نیست، خواه (این امیر) نیکوکار و خواه بدکار باشد. (فرمانروایی) که در حکومت آن فرمانروا، شخص با ایمان، اعمال (صالح) خود را انجام می‌دهد و شخص کافر از دنیا بهره‌مند می‌شود. خداوند (به‌وسیله برقراری امنیت اجتماعی)، عمرها را طولانی می‌کند، غنائم جمع و با دشمنان جهاد و راه‌ها امن و حق ضعیف از قوی گرفته می‌شود تا اینکه حاکم نیکوکار از ناخوشی‌های دنیا آسوده و اهل دنیا از فاجر آسوده شوند.»
لکن بر اهل اندیشه مخفی نیست که دین اسلام به این مقدار از کارویژه‌ها به‌‌عنوان حدّاقل‌هایی است که حکومت‌ها می‌بایست در جامعه اجرا کنند، اکتفا نمی‌کند، بلکه نصوص دینی، کارویژه‌های مختلفی را برای حکومت برمی‌شمارند که با شناخت آنها، حکومت دینی از حکومت‌های سکولار تمیز داده می‌شود.
امیرالمؤمنین(ع) در شروع‌ حکومت، حاکمیت سیاسی خویش را در گرو اموری متناسب با اهداف معنوی حکومت نهاد و در تمایز حکومت خویش با سایر حکومت‌ها، برخی از کارویژه‌های حکومت دینی را برشمرد که از آن میان می‌توان به بازگرداندن نشانه‌های از بین رفته دین در جامعه و اجرای حدود برای تحقق شریعت در جامعه اشاره کرد.
قالَ امیرالمؤمنین(ع) «اللَّهُمَّ إِنَّک تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یکنِ الَّذِی کانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَی‌ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکنْ لِنَرُدَّ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِک وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِک فَیأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِک وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَهُ مِنْ حُدُودِک…»(۸) خدایا! تو آگاهی آنچه از ما صادر شده نه برای میل و رغبت در سلطنت و خلافت بود و نه برای به‌ دست‌آوردن چیزی از متاع دنیا، بلکه برای این بود که آثار دین تو را باز گردانیم و در شهرهای تو اصلاح و آسایش را برقرار کنیم تا بندگان ستم‌کشیده‌ات در امن و آسودگی باشند و احکام تو که ضایع مانده بودند، جاری شوند.»
در روایتی دیگر از حضرت امام رضا(ع) که غالباً در خصوص ضرورت حکومت دینی، مورد استناد قرار می‌گیرد، حضرت، ضرورت حکومت مطلوب را در گرو اموری قرار داده و فقدان حاکمی مطلوب در جامعه را موجب از بین ‌رفتن تدریجی دین و سنّت پیامبر(ص) و شیوع بدعت‌ها و ترکتازی ملحدین دانسته‌اند.
«لَوْ لَمْ یجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَیماً أَمِیناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّهُ وَ ذَهَبَ الدِّینُ وَ غُیرَتِ السُّنَنُ وَ الْأَحْکامُ وَ لَزَادَ فِیهِ الْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ الْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِک عَلَی الْمُسْلِمِینَ…»(۹) اگر خداوند رهبری امین را برای سرپرستی و حفظ امانت امامت امت قرار ندهد، مذهب و دین به‌تدریج از بین می‌رود و سنّت پیامبر(ص) و احکام الهی دستخوش تغییر و تبدیل می‌شوند. بدین ترتیب که بدعت‌گذاران اموری را بر دین می‌افزایند و ملحدین مسائلی را از دین می‌کاهند و در نتیجه حقیقت را بر مسلمین مشتبه می‌سازند.
بدیهی است هرگاه حاکم اسلامی، متصدی این امور نشود، نه فقط وظایف خود را انجام نداده و از کارکردهای خود عدول کرده است، بلکه به‌ خاطر اینکه جامعه را به ورطه سکولاریسم کشانده و اهداف غایی شارع را در جامعه پیاده نکرده است، به معضل فقدان مشروعیت نیز دچار خواهد شد.
«دستگاه سیاسی در کشور به اهل دین اجازه می‌دهد؛ بلکه از آنها می‌خواهد که در راه ترویج شریعت حرکت کنند. مسئولین نظام اگر با معیارهای دینی تطبیق نکنند، طبق قانون، مشروعیت خودشان را از دست می‌دهند.»(۱۰)

نتیجه
تأکید بر کارکرد حکومت در عرصه‌ فرهنگ و هدایت جامعه به معنای اجبار مردم به رفتاری خاص برای وصول به سعادت و فوز راه ‌یافتن به بهشت نیست؛ زیرا حاکم در صورتی قادر است شهروندانش را به ‌سوی سعادت سوق دهد که آنان بدین امر مشتاق باشند و از حاکم اسلامی پیروی کنند. با توجه به اینکه وصول به بهشت در گرو اموری چون ایمان و عمل صالح مبتنی بر باورهای ایمانی است، لذا حاکم هیچ-گاه قادر نخواهد بود با اجبار کسی را به بهشت سوق دهد و سعادت را به وی تحمیل کند. بلکه انسان تنها در صورتی که این باورها را در خود ایجاد کند و در مسیر ایمان و معنویت گام بردارد، می‌تواند مسافر کوی سعادت شود. حاکم اسلامی در این میان می‌تواند در فرایند تصمیم‌سازی‌ها، بسترسازی‌ها و هدایت‌‌ها، فضای عمومی جامعه را به‌گونه‌ای هدایت کند که مردم بدین سمت گرایش یابند و آفاتی چون دین‌گریزی و مادی‌گرایی از جامعه رخت بربندد.
امیرالمؤمنین فرمود: «اگر از من اطاعت کنید، من شما را به بهشت می‌رسانم.» هدف امیرالمؤمنین رساندن انسان‌ها به بهشت است. ایشان در زمینه فکری و روحی و قلبی و حیات اجتماعی مردم، نقش‌آفرین است. فرق حاکم اسلامی با حکام دیگر در همین است. حاکم اسلامی می‌خواهد کاری کند که مردم به بهشت و به سعادت حقیقی و اخروی و عقبائی برسند؛ لذا باید راه‌ها را هموار کند. اینجا بحث زور و فشار و تحمیل نیست؛ بحث کمک‌ کردن است. فطرت انسان‌ها متمایل به سعادت است، ما باید راه را باز و کار را تسهیل کنیم تا مردم بتوانند خود را به بهشت برسانند. این وظیفه ما و کاری است که امیرالمؤمنین(ع) بار آن را بر دوش گرفته است و احساس وظیفه می‌کند مردم را به بهشت برساند.»(۱۱)

پاورقی:
۱٫ مدرس خارج فقه و اصول حوزه‌ علمیه و استاد پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
۲٫بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار اعضای هیئت دولت، ۱۳۸۸/۰۶/۱۶٫
۳٫ امام خمینی، ولایت فقیه، ص. ۳۰٫
۴٫ محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج. ۲۱، ص. ۳۹۶٫
۵٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج. ۲۱، ص. ۲۸۹٫
۶٫ نهج الفصاحه،‌ ص. ۳۴۵٫
۷٫ نهج البلاغه، خطبه‌ ۳۹٫
۸٫ نهج البلاغه، خطبه‌ ۱۳۱٫
۹٫ شیخ صدوق، علل الشرائع؛ ج. ۱، ص. ۲۵۳٫
۱۰٫ بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار روحانیون و طلاب تشیع و تسنن کردستان، ‌ ۱۳۸۸/۲/۲۳٫
۱۱٫ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم استان ایلام در سالروز ولادت امیرالمؤمنین(ع)، ۱۳۹۳/۰۲/۲۳٫

26اکتبر/24

جایگاه غریزۀ خودخواهی در وجود انسان – مجموعه گفتارهای منتشر نشده از مرحوم آیت‌الله مرتضی تهرانی(ره)

ریشه تعبد و اطاعت در نفس انسان چند اصل است که آن اصول با طینت انسان عجین شده‌اند و در نهاد انسان وجود دارند. اصل اول این است که انسان از عجز و جهل متنفر است و به‌طور فطری می‌خواهد نادانی و ناتوانی را از وجود خود دور کند و به این دو کمال یعنی علم و آگاهی و دانش و قدرت و توانایی مزین و متصف باشد. اگر فرد دریابد که مبتلا به نادانی و ناتوانی است، این احساس، با آن قانون کلی که در فطرتش وجود دارد، او را وادار می‌کند که برای رسیدن به کمال تلاش و نادانی و ناتوانی را از وجود خود بیرون کند.

مفهوم حقیقی خودخواهی
انسان حب به ذات دارد که با خمیرۀ وجودی او عجین شده است. در فارسی برای حب به ذات واژه خودخواهی را به کار می‌برند که دارای دو مفهوم عرفی و حقیقی است. مفهوم عرفی خودخواهی این است که انسان در تماس‌ها و معاشرت¬ها و زندگی‌و در تمام احوال و کیفیات مختلف، تمرکزش در یک جهت باشد و آن اینکه اگر نفعی و خیری را در جایی دید، آن را به سوی خود متوجه کند، اگرچه دیگران از آن خیر محروم بمانند. افراد خودخواه حکم داس را دارند که همه چیز را به سوی خود درو می‌کند. از مفهوم عرفی فقط در مواردی استفاده می‌شود که انسان بدون رعایت ضوابط و قوانین و حقیقت مسائل، بر حسب تشخیص حیوانی خود، خیر‌های مادی و دنیوی را به سوی خود جلب کند، هرچند دیگران دچار ضرر، خسارت و یا محرومیت شوند.
مفهوم حقیقی خودخواهی بسیار وسیع‌تر از مفهوم عرفی آن است. در واژه خودخواهی دو بخش وجود دارند: خود و خواستن. تحقق وجود و شخصیت انسان بستگی به پوست و گوشت و استخوان و سن و لباس و مکان و زمان و خصوصیات مادی ندارد. اگر شخصیت انسانی انسان به این امور بستگی داشته باشد، در مواردی که ثروتمندی ثروتش را از دست می‌دهد، انسانیتش ضعیف‌تر و کمتر و در مواردی که یک بی‌بضاعت ثروتمند می‌شود و امکانات مالی پیدا می‌کند، انسانیتش بیشتر می‌شود. قوام انسان به حقیقت انسانیت بستگی دارد و حقیقت انسانیت ارتباطی با امور ظاهری مادی و جسمانی ندارد.
در مورد کلمه «خود» که جزئی از واژه خودخواهی است، وقتی انسانیت انسان به ابعاد ملموس مادی بستگی ندارد، پس باید به امور و واقعیت‌هایی بستگی داشته باشد که مادی نیستند، بلکه امور معنوی و روحی و صفات مربوط به روح انسان هستند. فضایل و اوصاف و خوی‌های پسندیده‌ شایسته مقام انسانی انسان هستند. مقام واقعی انسان و شخصیت انسانی او به این است که دارای آن فضایل و آن صفات و خوی‌ها باشد.
غیر از آن صفات پسندیده¬ای که در علم اخلاق از آنها به اخلاق حمیده و فضایل اخلاقی تعبیر می‌شود، چیزهای دیگری هم برای انسان تصور می‌شود که او را به علم و قدرت می¬رسانند. اگر انسان در بُعد معنوی تلاش کند و به فضایل انسانی برسد، خودش را به مبدأ و مرکز علم و آگاهی واقعی یعنی حق تعالی نزدیک کرده است. اگر انسان بتواند با تهذیب نفس و ریاضت‌های مشروع دادن به این بدن، خود را به فضایل و اوصافی برساند که شایسته مقام انسانی است، خود را به مبدأ قدرت نزدیک کرده است و به هر مقداری که خود را به مبدأ علم و قدرت، یعنی حق تعالی نزدیک کند، از آن علم و قدرت برخوردار خواهد شد. این همان علم و قدرتی است که فطرت انسان، عاشق آن دو ارزش و به همین دلیل از کمبود آنها متنفر است. انسان از جهل و از عجز متنفر است.
بنابراین «خود» انسان که انسانیت او از آن تشکیل شده، بُعد روحانی انسان است، نه بُعد مادی و جسمانی. در این بُعد، سن، زمان و مکان، جوانی و پیری، سلامت و بیماری جسمی دخالت ندارد. تحقق شخصیت انسانی به صفاتی است که هر مقداری که آن صفات در انسان تقویت شود، شخصیت انسانی او تقویت می‌شود و به هر مقداری که این صفات در انسانی تضعیف و رقیق شود، شخصیت انسانی او تضعیف و رقیق می‌شود. این یک محاسبه¬ علمی اثبات شده است. با توجه به این محاسبه و این توضیحات علمی انسان می‌فهمد که شخصیت او چیست.

شخصیت واقعی انسان از دیدگاه قرآن
قرآن کریم در مقام نکوهش و مذمت می‌فرماید: «گروهی هستند که خودشان را فراموش کرده¬اند.» این خود چه خودی است؟ این نفس چه نفسی است؟ اگر نفس، نفس حیوانی باشد که هیچ انسانی هیچ‌ وقت خود را فراموش نمی‌کند. او راه می‌رود، سوار ماشین می‌شود، پیاده می‌شود، ظهر که می‌شود ناهار می‌خورد. شب شام می‌خورد. اگر فرد خود را فراموش کند، ناهار و شام نمی‌خورد! یعنی بُعد حیوانی فرد که تحقق آن بستگی به خوردن و آشامیدن و خوابیدن و بقیه مسائل طبیعی دارد، فراموش نمی‌شود. آنچه فراموش می‌شود، حقیقت انسانیت او یعنی بُعد روحانی و معنوی¬اش است. فراموش کردن بُعد معنوی نه¬تنها ممکن است، بلکه زیاد پیش می‌آید.
بسیاری از انسان‌ها در عین اینکه کاملاً مراقب تقویت بُعد جسمانی و حیوانی خود هستند، بُعد معنوی خود را به‌کلی فراموش می‌کنند و از آن غافلند. در نتیجه آن بعد رو به ضعف و ناتوانی می‌گذارد. نتیجه این می‌شود که نسبت بین بُعد حقیقی انسانی و بُعد ظاهری و مادی انسانی عوض می‌شود. خدا می‌فرماید: «وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُم أَنْفُسَهُم»: خودشان را فراموش کردند. این یعنی شکم، دستگاه گوارش، قوه غضب و شهوت خودخواهی را فراموش کرده‌اند؟ اگر این‌طور بود باید ناهار نمی‌خوردند، حال آنکه چنین اتفاقی نیفتاده است. این افراد خود حیوانی‌شان را فراموش نکرده‌اند، ولی خود انسانی‌شان را فراموش کرده‌اند. ما غیر از در خانه خدا و ائمه طاهرین و چهارده معصوم(ع) به کجا برویم که توان القای معارف به ما را داشته باشند؟ فقط همین درگاه خدا و اولیای خداست. با عنایت حق‌تعالی راحت این مسائل را از قرآن کریم درک می‌کنیم و قدرت شکر این یک نعمت از بین این همه نعمت را هم که عطا کرده نداریم.

جایگاه غریزه خودخواهی در وجود انسان
خدای متعال در انسان غریزه خودخواهی قرار داده است. معنی خودخواهی این نیست که قوه غضب یا قوه شهوت را از خودت راضی و آن را اشباع کنی؛ بلکه معنی‌اش این است که خودت را پیدا کنی و بدانی شخصیت تو که انسان هستی به چه حیثیتی است. آن را بخواهی و طلب و تقویت و تکمیل کنی. اول خودت را پیدا کن که آن «من» که گفته می‌شود آیا گوشت و پوست و استخوان است؟ انسان اول باید دنبال پیدا کردن حقیقت خود باشد. اگر از اول انسان مصداق حقیقی ذاتش را اشتباه گرفت و به دنبال پیدا کردن خود نرفت، در این صورت از راه منحرف می‌شود و در عوض این که به بیت‌الله برود، به ترکستان می¬رود.
غریزه خودخواهی بسیار غریزه خوبی است، به شرط آنکه انسان خود واقعی‌اش را پیدا کند و در مقام طلب و خواستن و علاقه به آن شخصیت واقعی و تکمیل و تقویت آن کوشا باشد. شکی نیست که یک چنین خودخواهی‌ای انسان را به خداخواهی می‌رساند: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّه». اگر آدم بداند که کیست؟ و چیست؟، به خدا و به معرفت‌الله می‌رسد؛ اما اگر وقتی خواست نفسش را پیدا کند به معده رسید، این ذات و شخصیت انسانی‌اش نیست‌! در این صورت به دنبالش «عَرَفَ رَبَّه» نیست. اگر این غریزه خودخواهی در انسان انحرافِ مسیر پیدا نکرد و هرز نرفت، اگر به دنبال یافتن ذات واقعی بود، این غریزه انسان را به «عَرَفَ رَبَّه» می‌رساند.
تعبد و اطاعت مایه سعادت انسان است. برای اینکه اگر انسان خود را شناخت و دانست که کیست، حتماً برای تکمیل و تداوم بخشیدن به این واقعیت، برای دور کردن این حقیقت از فنا، هلاکت، نابودی و ضعف، چیزی را پیدا می‌کند که قوام‌بخش این واقعیت باشد. آیا جز خدا و اولیای خدا و مبدأ قدرت، چیزی می‌تواند به انسان نیرو بدهد؟ آیا غیر از مبدأ علم چیزی می‌تواند به انسان علم و دانش بدهد تا از ضد ارزش‌های جهل و نادانی و عجز و ناتوانی دور شود؟ ببینید چقدر مسئله ظریف است و کمال و نقص و توحید و شرک از چه نقطه‌ای شروع می‌شود؛ اگر اولیا و صلحا به درجه کمال و معرفت‌الله رسیدند و عارف به رب شدند، از کجا شروع کردند و اگر اشقیایی مثل عمر سعد منحرف شدند، انحرافشان از کجا بوده است؟
سعادت و شقاوت دو جریان مثبت و منفی و ارزش و ضد ارزش هستند. دقت کنید که مبداء و سرچشمه این دو جریان کجا هستند؟ آنجا را پیدا و از آنجا شروع کنید. اگر انسان بخواهد به نتیجه برسد، جز راهی که خدا و انبیا و اولیا گفته‌اند، راهی ندارد. این نکات مستفاد از فرمایشات آنهاست. ما از خودمان چیزی نداریم. هر چه که از آنها نباشد، به درد بخور نیست. به دردبخور از مبدأ علم و قدرت است. غیر آن قابل فراگیری نیست.

26اکتبر/24

جزا، نفس عمل است – گفتاری منتشر نشده از مرحوم علامه حسن زاده آملی

بسم الله الرحمن الرحیم

قرآن سرگذشت ما را بیان می‌کند و می‌گوید که چه عوالمی را در پیش داریم و پاداشمان چگونه است.

در قرآن، خداوند به خود، ملائکه و جناب رسول الله(ص) درود و رحمت می‌فرستد و می‌فرماید ملائکه دم به دم به ما درود و رحمت می‌فرستند؟ چگونه؟

در عالم و همین جایی که هستیم به فارسی، به ترکی، به عربی و زبان‌های دیگر غوغایی است از حرف، منتهی من و شما نمی‌شنویم. پیچ رادیو را که باز کنی؛ می‌بینی چه غوغائی است و چقدر حرف و صوت و صدا در عالم هست و ما بی‌خبریم. در فلان جا چه صحبت‌هایی هست و ما نمی‌شنویم. این حرف‌ها در فضا هست، منتها باید پیچ رادیو را باز کنی تا بشنوی.

دار هستی هم دار غوغا و پر از رحمت و درود و سلام و صلوات و غفران است، منتها باید آن کلید را زد.

ملا هادی سبزواری چه خوش فرمود:

موسی‌ای نیست که دعوی انا الحق شنود

ور نه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست

از تمام شاخه‌های درخت‌ها و گیاه‌ها و رستنی‌ها، بانگ توحید بلند است.؛ منتهی باید کلیدش را زد و روشن بود. ما هنوز آن ‌طور نشده‌ایم که بشنویم. باید گوشمان را باز کنیم. متاسفانه پنبه‌ غفلت در گوشمان است. کر هستیم و نمی‌شنویم. قلب را آمادگی ندادیم و زنگارگونه است وگرنه دار هستی یکپارچه انی اناالله است.

منتها تا به آنجا برسیم که زمزمه‌ نظام هستی را بشنویم و دل را به او بدهیم؛ قدری راه است. باید عروج کنی. رسول الله(ص) عروج کردند و معراج داشتند. ایشان به راه افتادند. از زمین به سوی آسمان، از حضیض به سوی اوج، از بدن به سوی روح، از دنیا به سوی خدا، از خود به سوی خدا. همین که به راه افتادند، جناب جبرئیل به ایشان فرمان ایست داد. رسول الله(ص) فرمودند چرا بایستم؟ جبرئیل عرض کرد: خداوند دارد خودش را تسبیح می‌کند.

رسول الله(ص) ایستادند و دیدند که تمام ذرات هستی، بدون سرسوزنی استثنا، یکپارچه می‌گویند: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوح. همه، زبان‌اند و از بطن و متن دار هستی برخاسته‌اند. سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوح. باید راه افتاد. باید عروج کرد تا شنید.

سفر نکرده و راه نیفتاده که نمی‌شود شنید. درست است که حرفش را می‌زنیم، اما این حرف را باید، بنده و جنابعالی در خودمان پیاده کنیم. دانستن و دانا بودن حرفی است، دارا بودن حرف دیگری است. ممکن است که بنده بدانم در کجا گنجی، دفینه‌ای، نهفته است. دانستن کجا و دارایی کجا؟ دانایی، غیر از دارایی است. دانستن و گفتن و منبر آمدن و برای شما حکایت کردن؛ یک حرف است مثل دانستن مکان گنج. اما آنکه گنج را بیرون می‌آورد و تصرف می‌کند؛ حرف دیگری است. این، دارایی که اهمیت دارد. این حرف‌ها باید در من و شما پیاده شود.

راه که بیفتیم و یک مقدار عروج که داشته باشیم و بالا برویم، می‌بینیم که جهان پر از “سبوحٌ قدوس” است.

قرآن، سرگذشت انسان و شرح حال و سفرنامه‌ ماست. قرآن، تبیان کل شیئی است و مهم‌ترین شیئی، انسان است. قرآن، انسان کامل است. انسان کامل، قرآن ناطق است. خداوند به ما و شما مسلمانان توفیق بدهد. باید بکوشیم قرآن بشویم. باید قرآن در ما پیاده بشود. باید درجات قرآن بشویم. به آن اندازه‌ای که قرآن شدیم، به همان اندازه انسانیم. زیرا قرآن، انسان است. انسان، قرآن است. حقیقت انسان، قرآن است. حقیقت قرآن، انسان است. کشتی‌ها را ساختن و اقیانوس‌ها را پیمودن غیر از انسان بودن است. طیاره‌ها و هلیکوپترها و آپولوها را ساختن و در هوا پرواز کردن، غیر از انسان بودن است. به قول خواجه عبدالله انصاری، مرغابی هم روی دریا راه می‌رود. پشه هم در هوا پرواز می‌کند. مگس هم پرواز می‌کند. کلاغ و شب پره هم پرواز می‌کنند. اینها که انسان شدن نیست.

اگر بر آب روی خسی باشی؛ اگر در هوا پری مگسی باشی؛ دلی به دست آر تا کسی باشی.

کتاب وجود خود را بخوان. به سرّ خودت برس. اهل دل شو. صاحبدل باش. صاحبدل که شدی، کسی هستی.

مهم‌ترین صنعت، صنعت آدم‌سازی است. کشتی‌سازی و آپولوسازی مهم نیست. انسان‌سازی مهم است و انسان‌ساز فقط، سلسله‌ انبیاء و پیروانشان‌ هستند. انبیاء و اوتاد آنان و علما، برای انسان‌سازی‌ آمده‌اند. اگر عالمی را دیدید که گفتار و رفتارش در جهت انسان‌سازی نیست؛ آن عالم، خودش انسان و در مسیر انبیاء نیست.

ممکن است بپرسید که چرا این‌‌قدر این را می‌گویی و تأکید می‌کنی؟ آن‌قدر درد زیاد است که هر دم هم که بگوییم باز کم است. وقت، کم است. انسان‌های واقعی، شکارها می‌کنند؛ اما ما هنوز اسیر مطبخ و اصطبل هستیم.

حال ممکن است یکی بگوید این نیاز و میل به غذا را خدا داده، آن وقت شما می‌گویی نباشد؟ نخیر. ما نمی‌گوییم که اینها نباشند. شکم داشتن و دستگاه گوارش داشتن حرفی است؛ شکمباره بودن حرف دیگری است. شکمباره بودن نمی‌گذارد مزه‌ عشق و نهر عسل را بچشیم. برای اهل دل، نهرهای عسل مصفا مهیاست. شیرینی شوق لله و خواستن او و به سوی او پر گشودن و همه چیز را فدای او کردن است.

برای بنده پیش آمده که هر وقت خواسته‌ام در یک امر اخروی و سیر و سلوکی و دستوری و راجع به یک آیه قرآنی اقدام کنم؛ هزاران وسوسه و خیال پیش آمد تا بالاخره از ما گرفته شد. این‌وقت و ساعت، مشکل حاصل می‌شود. چه‌بسا پیش آمده که در امور دنیوی، وقت مضیّق‌ و کار مشکل بوده، اما کار را خیلی خوب پیش بردیم و گذراندیم؛ ولی نمی‌دانم چرا وقتی به سیر انسانی خودمان رسیدیم، وقت خیلی کوتاه بود؟

چه‌ موانع بی‌شماری در ما هست و به چه چیزهائی خو گرفته‌ایم که ملکه ما شده، در ما رسوخ کرده و اخلاق ما شده‌اند. اینها در ما عادت ثانویه شده و در ما ریشه دوانده، پایبندمان کرده و دست و پای ما را بسته‌اند. با دست بسته چه‌کار می‌شود کرد؟ با چشم بسته کجا را می‌توان دید؟ با گوش ‌بسته چه چیزی را می‌توان شنید؟ شکم پر که برای چیزی جا نمی‌گذارد.

ما شوق عشق نداریم. انسان باید آن مزه، محبت، عشق و شور قرب الی‌الله را ادراک کند و بچشد. باید کام را پیدا کرد. با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی‌شود.

در سوره ملک داریم که مردم کافر، بی‌خبرها، غافل‌ها، تکان نخورده‌ها، مادی‌ها، سر تا به پا آتش می‌شوند.

تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیظ کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَم یَأْتِکُم نَذِیرٌ(۱) وقتی اینها وارد آتش می‌شوند؛ ملائکه موکل آتش می‌پرسند: «أَلَم یَأْتِکُم نَذِیرٌ؟» شما آخوندی، ملایی، مبلّغی، بیم دهنده‌ای، رهبری، مرشدی نداشتید؟ چرا این‌طوری محشور شدید؟ چرا خودرو وکج و معوج بار آمدید؟ چرا جهنمی شدید؟ چرا ریخت انسانی ندارید؟ شما را که خداوند به احسن تقویم آفرید. چرا این‌طوری شدید؟ شما هیچ کسی را نداشتید که توسط او در مسیر و صراط مستقیم الهی و قرآن و انبیاء قرار بگیرید؟

قالوا: بلی. می‌گویند: داشتیم، اما تا به آنها می‌رسیدیم متلک می‌گفتیم. داشتیم، اما برای کشتنشان بمب کار می‌گذاشتیم. ترورشان می‌کردیم. با آنها دشمنی می‌کردیم. آن بیچاره‌های غافل نمی‌دانند و نمی‌فهمند که آن بمب‌ها را برای نابودی خودشان کار گذاشتند نه برای نابودی اهل‌الله.

در قرآن داریم که خزنه‌(۲) دوزخ نوزده تا هستند به عدد حروف بِسمِ‌‌اَللّهِ‌ اَلرَّحمنِ‌‌اَلرَّحِیم، ۱۹ حرف است. خزنه‌ آتش هم ۱۹ ملک‌اند. آتش به اینها آسیب نمی‌رساند؟ خیر.

انسان که ملک می‌شود، آتش و آب را مهار می‌کند، چون خلیفه‌الله و جانشین خدا شده است. اگر ما این معنا را در خود بپرورانیم که انسان باید خلیفه‌الله بشود، دیگر چیزی را فروگذار نمی‌کند. آتش، حضرت ابراهیم را نسوزاند، چون خلیفه‌الله بود. الله، سمیع، بصیر، قاهر و رحیم است. انسان هم صاحب همه این خصلت‌ها و خلیفه‌الله و صاحب تمام اسماءالله بی‌پایان الهی است.

بعد از صدر اسلام حضرت رسول الله(ص) و جناب سیدالشهدا(ع) و کربلا، این قیام و از خودگذشتگی شما نمونه است. ما خیلی چیزها راجع به غزوات رسول الله(ص) و امیرالمومنین(ع) در کتاب‌ها می‌خواندیم، اما الان به چشم می‌بینیم. مواظب باشیم. دشمن در کمین است. مشکلات بسیار در پیش داریم. باید همدرد و شریک باشیم. جنگ است و دشمن. این از خود گذشتگی‌ها باید باشند. نباید بخل ورزید.

مبادا بر سر سفره‌ خدا بخل بورزید. همان اندازه‌ای که او فرموده خرج کنید، نه بیشتر‌ نه کمتر.

دستتان شل نباشد که به سختی بیفتید. جناب رسول الله(ص) فرمود: اول عائله. اول واجب النفقه‌ خودت.

چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش

چون رنده ز کار خویش بی بهره نباش

تعلیم ز اره گیر در امر معاش

نیمی سوی خود می‌کش و نیمی می‌پاش(۳)

 

تو مهمان سفره‌ و عمل خودت هستی

یک بار در خانه‌‌مان را محکم ‌زدند. رفتم دم در. دیدم بنده خدایی آمده و در دستش پارچ آب و لیوان است. گفتیم اینها چیست؟ گفت: «یکی از بستگان دارد می‌میرد. این، آّب توبه است. به این بدمید که این شخص بخورد و با توبه بمیرد.» گفتم: «به این آب توبه نمی‌گویند. توبه آبی است که انسان را می‌شوید. نه اینکه برویم به خانه‌ آخوند که بدمد که آب، آب توبه شود و یکی دو قطره در دهانش بچکانند و بگویند پاک شد و داخل پاکان شد!»

به این آسانی‌ها که نیست. باید از حالا بیدار و متنبه و شستشو بشویم. این آب مادی، آبی است که بدن را شستشو می دهد. توبه، آبی است که روح و جان را شستشو می‌دهد.

أَلَم یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ؟ شما کسی را نداشتید که از سرگذشت‌ و از ابدتان شما را بیم بدهد؟

جزا، عین عمل است. با عملی که دارید می‌کنید، برای خودتان جزا می‌آفرینید.

امام(ع) فرمود که ریشه دوزخ، دنیاست. جهنمی، مار و افعی، آتش، فشار قبر، ظلمات، حسرت و انتظار را از اینجا با خود می‌برد.

هرگاه بنده خدایی به تو روی آورد؛ کارش را راه بینداز و اگر برایت مقدور نیست؛ بگو معذورم بدارید و این کار از من ساخته نیست. نه این‌که مدام امروز و فردا کنی و بنده خدا را در انتظار بگذاری. این انتظار، تو را در آنجا به انتظار نگه می‌دارد. انتظار شکنجه روحیه بدی است که خودت به خودت می‌دهی. بندگان خدا را چرا در انتظار می‌گذاری؟

امام صادق(ع) فرمود: «اگر در خانه قولی به خردسالانتان دادید، به عهدتان وفا کنید. به بچه‌ها یاد ندهید که انسان می‌تواند حرفی بزند و عمل نکند. از ابتدا ببینید اگر نمی‌شود عمل کرد؛ قول ندهید. اگر قول دادید؛ بچه‌ها را در انتظار نگذارید. نسبت به زیر دستانتان از عهده‌ قولتان‌ برآیید.»

فرمود که ریشه‌ دوزخ، دنیاست. دنیا، از خدا غافل شدن است. ریشه‌ بهشت هم دنیاست.

خیلی از کارها را فکر می‌کنیم دنیوی است. مثلاً تمیز و نظیف بودن دنیوی است. نخیر. اینها دنیا نیست، آخرت است. حرام‌ها دنیاست. حرام‌ها ریشه دوزخ‌اند.

خداوند جمال و زیبایی محض و حسن مطلق و نیکویی صرف است و جمال را دوست دارد.

باید دهانت، دندانت، خانه‌ات، حیاط منزل‌ات، خیابان‌هایت، خوراکت تمیز باشند. آشغال‌خور و مانده‌خوار و کثیف‌خوار نباشید. انسان چرا لجن‌خوار و حرام‌خور باشد؟ حرام‌ بدترین و مردار است.

خدا ترشرویی و گرفتگی و کثیف بودن و چیزهایی را که باعث اشمئزاز و تنفر است دوست ندارد. چرا چهره و جبین‌ات باز و تمیز نباشد؟

اینها امور فطری و طبیعی هستند. خانه و زندگی و کسب و کار باید تمیز و پاک باشند. تمیزی شکُفتگی می‌آورد. فرمایش معصوم ‌است: «خداوند زیبایى و خود آرایى را دوست دارد و از بینوایى و بینوا نمایى نفرت دارد؛ زیرا خداوند عزّ و جلّ هرگاه به بنده اى نعمتى عطا کند دوست دارد اثر آن را در او ببیند. عرض شد : از چه طریق؟ فرمود: جامه تمیز بپوشد، بوى خوش به کار برد، جلو در منزلش را بروبد و حتى روشن کردن چراغ پیش از غروب آفتاب فقر را مى برد و روزى را زیاد مى‌کند.(۴)

حرام‌ها و بدگویی‌ها و هرز‌گی‌ها، دنیاست. دنیا، ریشه‌ جهنم است.

حضرت موسی کلیم‌الله عرض کرد: بارالها! من می‌خواهم خزانه‌ جزای اعمال و پاداش مردم را ببینم.

پرده برداشته شد و دید که لباس‌های مندرس، کفش‌های پاره، غذاهای ترش شده و مانده و زباله و آشغال‌ها را آنجا ریخته‌اند. به خدا عرض کرد: اینها چیست؟ خداوند فرمود: مردم همین‌ها را فرستادند برای خودشان. اینها جزای‌شان است.

آنجا دیگر نپرس که خدایا! این غذای ترش شده و متعفن و بدبو چیست؟ اینها را خودت فرستادی. تو مهمان سفره‌ و عمل خودت هستی.

إِنَّمَا‌هِیَ‌أَعمَالُکُمْ تُرَدُّ إِلَیکُم: این جزای عمل شماست که به سوی شما بازگشت داده می‌شود. عملی که در اینجا از آدم صادر شده، در آنجا او را می‌شناسد. یک ارتباط عجیبی است. شما در اینجا یک گاو شیرده داری و همسایه‌ات هم یک گاو شیرده دارد. غروب که این دو گاو از صحرا بر می‌گردند، هر گاوی وارد خانه‌ خودش می‌شود. اعمال ما این‌‌طوری هستند و ما را می‌شناسند. بالاخره تو را پیدا می‌کنند و با تو هستند. اینها الان هم از تو جدا نیستند. تو نفس عمل جزای خودی.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ملک، آیه‌ ۸٫

۲٫خزنه «جمع خازن» «به معنای «محافظ و نگاهبان» و از مادّه‌ «خزن» (بر وزن جزم) به معنای حفظ کردن چیزی است.

۳٫ابوسعید ابوالخیر رباعی ۳۶۷٫

  1. الأمالی‌للطوسیّ : ۲۷۵ / ۵۲۶