Monthly Archives: آوریل 2025

08آوریل/25

«مقاومت» مانع اجرای طرح‌های شوم صهیونیست‌ها و آمریکا در منطقه – حجت‌الاسلام سید محمد حسین راجی

ولایت‌مداری سیدحسن نصرالله الگویی برای انسان‌های آزاده

سید حسن نصرالله ابتدا عضو شاخه نظامی امل بود. زمانی که بحث ولایت فقیه را در ساختار امل مطرح کرد، به اختلاف برخورد و به‌مرور زمان وارد حزب‌الله لبنان شد. به‌واسطه وی، اصل ولایت‌فقیه در اصول و اساسنامه حزب‌الله قرار گرفت. سیدحسن نصرالله به معنای واقعی کلمه ولایت‌مدار و الگویی برای اقشار مختلف جامعه و برای تمام مردان و زنان آزادۀ دنیاست.

امروز حزب‌الله لبنان مملو از انسان‌های ولایت‌مدار است. در ساختار حزب‌الله به رهبری سید حسن نصرالله، نیروهایی تربیت شده‌اند. که به گفتۀ وی صدها نفر در حزب‌الله هستند که اگر ولی‌فقیه به‌ آنها بگویند داخل تنور برو، می‌روند.

سید حسن نصرالله یک مدیر کامل بود. خودش می‌گفت اگر من از بین بروم و شورای رهبری حزب‌الله هم از بین برود، هیچ نگرانی‌ای وجود ندارد، چون تا چند نسل برای حزب‌الله نیرو تربیت کرده‌ام و نیروهای حزب‌الله و فرماندهان آن دائماً در حال شکل‌گیری هستند. گروه «کشافه‌المهدی» مدارسی هستند که حزب‌الله لبنان تأسیس کرده که در آن نیروهایی تربیت می‌شوند و هر یک از آنان در آینده‌ای نزدیک توان دبیر کل حزب‌الله شدن را دارند. لذا این خیال خامی است که چون سید حسن نصرالله به شهادت رسیده، حزب‌الله از هم فرو می‌پاشد. حزب‌الله به‌شدت قدرتمند است و هسته‌های مقاومت دیگری نیز شکل گرفته‌اند. امروز نیروهای مقاومت در اوج قدرت هستند و تحولات جنگ نیز صد در صد به نفع جبهه مقاومت است، چرا که اگر به نفع رژیم صهیونیستی بود، این‌طور جنون‌آمیز بیمارستان‌ها و مدارس و مردم عادی را هدف قرار نمی‌داد. رژیم صهیونیستی طبیعتاً نمی‌خواهد فضای افکار عمومی جهان را بیش از این علیه خود بشوراند؛ اما راه دیگری برای بقای برای او باقی نمانده است. بنحوی که نتانیاهو در سازمان ملل اعتراف کرد که: «ما داریم برای بقایمان می‌جنگیم.»

در مورد ولایت‌مداری سید حسن نصرالله و نیروهای حزب‌الله همین بس که ایشان گفته بود: «ما اگر بدانیم ولی‌فقیه کاری را دوست دارند، انجام می‌دهیم و اگر بدانیم دوست ندارند، ترک می‌کنیم. این شیوه بین ما و برادران ایرانی مشترک است. اما ما اعتقادی هم داریم که به تصور ما حتی بسیاری از برادران ما در ایران ندارند. ما همین که احتمال بدهیم حضرت آقا امری را دوست دارند، آن را انجام می‌دهیم و اگر احتمال بدهیم که ایشان دوست ندارند، قطعاً انجام نمی‌دهیم.»

حزب‌الله بسیار قوی‌تر از چیزی است که ما تصور می‌کنیم. سلسله مراتب حزب‌الله لبنان برخلاف سایر ارتش‌های جهان از بالا به پایین نیست. حزب‌الله روز به روز قدرتمندتر شده است و ده‌ها و صدها هزار نیروی مقاوم دارد که با شهادت رهبرشان مسیر حزب‌الله را بدون کوچک‌ترین اعوجاجی ادامه خواهند داد.

 

نه به وعدۀ آمریکایی‌ها:

 سیدحسن نصرالله می‌گفت: «آمریکایی‌ها به من پیام دادند؛ اگر دست از دشمنی با اسرائیل برداری، تو را حاکم مطلق لبنان خواهیم کرد؛ ولی من بی‌درنگ گفتم: امکان ندارد. حتی لحظه‌ای هم مکث نکردم تا شیطان فریبم ندهد.

“هاآرتص” که به‌زعم خود می‌خواست اشکال حزب‌الله و سید حسن نصرالله را برملا کند، طی گزارشی نوشت: «تقصیر خود سید حسن نصرالله بود. از قبل به او اطلاع داده شده بود که اگر کاری به غزه نداشته باشد، ما هم کاری با او نداریم؛ اما قبول نکرد.»

چند نفر را در سایر فرق و ادیان دیگر پیدا می‌کنید که این‌طور پای برادران اهل سنت ایستاده باشد و حاضر نشود معامله کند؟ سید حسن نصرالله این ‌گونه بود.

 

ایران در رأس نقشه‌های شوم آمریکا و صهیونیسم

امروزه یکی از پرتکرارترین سئوالات این است که چرا جمهوری اسلامی به محور مقاومت کمک می‌کند؟ برای پاسخ به این پرسش باید به یک قرن قبل برگردیم. زمانی که یهودیان آرام‌آرام به فلسطین مهاجرت کردند.  نظریه‌پرداز بزرگ یهود «تئودور هرتصل» نظریه “نیل تا فرات” را مطرح کرد و گفت ما طبق آموزه‌های کتب مقدسمان باید کشور مستقلی به نام «اسرائیل» داشته باشیم که محدوده‌اش از نیل تا فرات باشد. بر اساس همین نظریه است که پرچم رژیم صهیونیستی دو رنگ آبی نقش بسته است. منظور از نوار آبی بالا «رود نیل» و نوار آبی پایین، «رودفرات» است. برنامه‌شان از نیل تا فرات است.

در سال ۱۹۴۸ که رژیم غاصب صهیونیستی تشکیل شد، کشورهای عرب منطقه در مقابلش ایستادند و جنگ‌های مختلفی، از جمله جنگ شش روزه شکل گرفت و اعراب شکست سختی خوردند و رژیم غاصب صهیونیستی پیروز شد و تقریباً تا اوایل دهه ۱۹۸۰ بخش عمده‌ای از فلسطین به دست آنان افتاد؛ اما امروز تقریباً تمام فلسطین در دست رژیم غاصب صهیونیستی است و آنها طبق آموزه‌های افراطی خود به این بسنده نخواهند کرد. خواسته آنها از نیل تا فرات یعنی کشورهای لبنان، سوریه و عراق است.

در راستای همین تفکر و نقشه، حوالی سال ۱۹۸۰ مشاور «آریل شارون» به‌نام « اودِد یِینون»،  طرحی به‌نام «طرح مدون نیل تا فرات» را ارائه کرد. تا پیش از این، طرح “نیل تا فرات” (یا همان طرح اسرائیل بزرگ) مدون نبود، بلکه صرفاً در حد یک شعار بود؛ ولی بر اساس این طرح قرار بود تا سال ۲۰۲۰ خاورمیانه جدید را رقم بزنند و اسرائیل بزرگ شکل بگیرد. طبق این طرح کشورهای منطقه باید قطعه قطعه و به کشورهای کوچک‌تری تقسیم می‌شدند تا فقط اسرائیل به‌عنوان یک قدرت بزرگ باقی بماند. بر این اساس هر یک از کشورهای هدف، از جمله ایران، لبنان، سوریه و… قرار بود تجزیه شوند. ایران نیز بایستی به پنج قسمت تقسیم ‌شود. البته این موضوع ربطی به جمهوری اسلامی ندارد. حتی اگر حکومت پهلوی هم ادامه داشت، این کار می‌بایست انجام و کشور ایران تجزیه می‌شد.

مشاور آریل شارون “اودِد یینون” در خصوص نحوه تجزیه کشورها می‌گفت باید به صورتی باشد که این کشورها همواره بر سر مباحث نژادی، قومیتی، دینی و مذهبی‌ با هم در جنگ باشند. اساساً از همان ابتدا و در جنگ جهانی که نقشه خاورمیانه را مطرح کردند، فرانسوی‌ها آن سوی میز و انگلیسی‌ها این سوی میز نشستند، خط‌کش گذاشتند و در طرح سایکس ـ پیکو منطقه خاورمیانه را تقسیم کردند و بر پایه دعوای قومی شکل دادند، به‌نحوی که کشورهای منطقه همواره مشغول جنگ و درگیری با یکدیگر باشند.

آنزمان دلیل عدم اجرای طرح “اودد یینون”، وجود شوروی سابق بود که از قدرت بسیار زیادی در منطقه برخوردار بود و لذا آمریکا و اسرائیل جرئت نمی‌‌کردند این کار را انجام بدهند؛ اما پس از فروپاشی شوروی در دهه ۱۹۹۰ «ریچارد پِرل»، دستیار وزیر دفاع آمریکا در امور استراتژیک جهانی به همراه «پُل وُلفویس»، از دیگر دولتمر‌دان آمریکایی که به‌عنوان معمار حمله آمریکا به عراق یاد می‌شود، طرح دیگری را به‌عنوان «خاورمیانه جدید» نوشتند. در این طرح و در قلب خاورمیانه جدید، سرزمین اسرائیل بزرگ قرار دارد و کشورهای منطقه تجزیه و  تقسیم خواهند شد. این دو طرح اسرائیل بزرگ و  new Middle East (خاورمیانه جدید) در هم ادغام شدند و زمانی که جرج بوش بر سر کار آمد، به‌منظور تحقق این نقشه، به ریچارد پِرل و امثال او در وزارت خارجه آمریکا مسئولیت داد و قرار شد طرح را جلو ببرند و تا سال ۲۰۲۰ خاورمیانه جدید شکل بگیرد.

در ادامه ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد. جدای از اینکه این حادثه کار چه کسانی بود و اسناد فراوانی در این زمینه وجود دارد، «وسلی کلارک»، ژنرال چهارستاره ارتش آمریکا، در سال ۲۰۰۴ در یک سخنرانی رسمی، ماجرای عجیبی را در خصوص این حادثه مطرح ‌کرد و گفت:  «ده  روز از ۱۱ سپتامبر گذشته بود که به پنتاگون رفتم. در آنجا یکی از رفقایم را که معاون وزیر بود، دیدم. از او پرسیدم: چه خبر؟ گفت: قرار است به عراق حمله کنیم. با تعجب گفتم: عراق؟! بر چه اساسی؟ مگر نمی‌گویید ۱۱ سپتامبر به دست القاعده انجام شده؟ القاعده که مال افغانستان است، مال عراق نیست! ژنرال گفت: نمی‌دانم، ولی برنامه همین است که گفتم. او در ادامه می‌گوید: چند هفته بعد آمریکا به افغانستان حمله کرد. دفعه بعد که به پنتاگون رفتم، مجدداً او را دیدم و پرسیدم: آیا نقشه‌ای که برای حمله به عراق داشتید، هنوز هم پابرجاست؟ گفت: طرح بزرگ‌تر شده. پرسیدم: یعنی چه؟! دست مرا گرفت و داخل اتاق برد و روی میز کاغذی را به من نشان داد و گفت: این برگه همین الان از بالا آمده – منظورش از طرف وزیر -رامسفلد_ بود – و گفت: دیگر تنها عراق نیست. به ما گفته‌اند باید در عرض پنج سال به هفت کشور حمله کنیم. پرسیدم: کدام کشورها؟ گفت: عراق، سوریه، لبنان، سودان، سومالی، لیبی و در نهایت ایران. از عراق شروع می‌کنیم و در عرض پنج سال به ایران می‌رسیم. پرسیدم: چرا؟ جواب داد: نمی‌دانم.»

ژنرال “وسلی کلارک” در جای دیگری در سال ۲۰۰۷ ـ یعنی زمانی که پنج سال مهلت درنظرگرفته شده برای حمله به هفت کشور مذکور سپری شده بود ـ گفت: «ما قرار بود در عرض پنج سال به هفت کشور حمله کنیم، اما در همان کشور اول شکست خوردیم. دلیلش این بود که ایران متوجه نقشه ما شد و اجازه نداد این اتفاق بیفتد.»

جمهوری اسلامی برای مقابله با طرح شوم آمریکا چه کرد؟

کاری که ایران در آن دوران انجام داد این بود که در کشورهای مختلف، هسته‌های “مقاومت” را شکل داد. ما فقط اسم حزب‌الله و لبنان را شنیده‌ایم، ولی ایران کارهای پیچیدۀ بسیاری انجام داد. آمریکا به‌محض فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ به عراق، سودان و سومالی حمله کرد و هیچ کسی هم نتوانست در مقابلش بایستد. آمریکایی‌ها در افغانستان، اسلام‌خواهان تندرو را مسلح کردند. همین طرح را در سودان و سومالی هم اجرا کردند و موفق شدند با به‌‌جان هم انداختن مسیحیان جنوب سودان و مسلمانان شمال آن، این کشور را تجزیه کنند.

جمهوری اسلامی از گروه‌هایی که در مقابل آمریکا و به دنبال استقلال‌طلبی بودند، حمایت و هسته‌های مقاومت را در این کشورها – در سودان به یک شکل و در سومالی به شکلی دیگر – تشکیل داد. رابطه ایران با کشور سودان رابطه بسیار خوبی بود. درست است که حاکمش «عمر البشیر» دیکتاتور بود، اما از جهت مخالفت با رژیم صهیونیستی با ایران هم‌پیمان بود و دو کشور با هم ارتباطاتی داشتند. اما آمریکا، اختلاف شیعه و سنی را به‌شدت پررنگ کرد و کار را به جایی رساند که کشور سودان در سال ۲۰۱۴ رابطه‌اش را با کشور ما کم‌ و در سال ۲۰۱۶ به‌کلی ارتباط خود را با ایران قطع کرد.

با حمایت ایران از این کشورها، نقشه خاورمیانه بزرگ در آن مقطع شکست خورد. در پی این شکست، آمریکا در تمام کشورهای مورد نظر شروع به فتنه‌انگیزی کرد و تا توانست خباثت به خرج داد. بعد از افغانستان به عراق حمله کرد و سودان، سومالی و لیبی را درگیر اختلاف و فتنه‌های داخلی کرد؛ داعش را پرورش داد و هر کار خباثت‌آمیزی را انجام داد تا بتواند در سال ۲۰۲۰ نقشۀ شوم خود را عملی کند و خاورمیانه جدید را شکل بدهد. و برای تحقق این هدف، به گفتۀ ترامپ، آمریکا در طول بیست سال حضور خود در منطقه ۷ تریلیون دلار، برابر ۷ هزار میلیارد دلار هزینه کرد؛ در حالی که کل خسارات جنگ جهانی دوم ۴ هزار میلیارد دلار برآورد شده بود.

سال ۲۰۲۰ هم به پایان رسید، اما خاورمیانه جدید مورد نظر آمریکا شکل نگرفت. جمهوری اسلامی توانست با بودجه‌ای اندک در مقابل تمام ابرقدرت‌های عالم بایستد. ما جزو کشورهایی هستیم که پایین‌ترین بودجه نظامی را داریم. بودجه نظامی ما تقریباً ۱۲ میلیارد دلار است، در حالی که بودجه نظامی آمریکا بیش از ۸۰۰ میلیارد دلار است! و بودجه نظامی ژاپن و آلمانی که می‌گفتند ارتش ندارند، طی یکی دو سال اخیر بیش از ۴۸ میلیارد دلار بوده است. عربستان نیز قبل از جریان یمن ۵۰ میلیارد دلار بودجه نظامی داشت؛ اما بودجه نظامی ما فقط ۱۲ میلیارد دلار است و تمام این اقدامات را با همین بودجه اندک انجام دادیم و توانستیم موفق شویم.(۱)  جالب اینکه کل درآمد نفتی ایران از زمان اکتشاف نفت تا به امروز ۱۵۰۰ میلیارد دلار بوده است.

 

حمایت از «مقاومت» در راستای منافع ملی‌

غیرت دینی بسیار ارزشمند است، اما وقتی انسان جامع‌نگر نباشد و نداند که چه اتفاقی در حال وقوع است، تبعات سنگینی برای یک جامعه و یک کشور ایجاد و محور مقاومت را با آسیب جدی مواجه می‌کند.

متاسفانه با وجود موارد یاد شده و اعترافات صریح و مستند مقامات آمریکایی در مورد طرح خاورمیانه بزرگ و تجزیه ایران، هنوز برخی‌ها می‌پرسند تنازعات منطقه چه ارتباطی به ما دارد؟ و منطق عجیبشان این است که ما باید صبر کنیم اگر جنگ به داخل کشورمان کشیده ‌شد، آن موقع بجنگیم. سئوال اینجاست، با این منطق چرا به کودکان قطره فلج اطفال می‌دهید و واکسن می‌زنید؟ اجازه بدهید فلج اطفال اتفاق بیفتد، بعداً درمان کنید. یا در کشاورزی، صبر کنید آفت بگیرد، بعد یک فکری به حالش بکنید. دوربین‌های مدار بسته را بردارید و اجازه بدهید سرقت بشود و بعد بروید بررسی کنید.

کدام آدم عاقلی می‌پذیرد اجازه بدهیم دشمن به داخل کشور بیاید، آن موقع دفاع کنیم؟ اگر جنگ به داخل کشور کشیده شود، فارغ از اینکه چند صد هزار نفر کشته می‌شوند، به لحاظ مالی هم خسارات فراوانی خواهیم دید. کما اینکه در جنگ تحمیلی و در هشت سال دفاع مقدس که تقریباً هیچ زیرساختی نداشتیم و نیروهای بعثی صدام هم تجهیزات پیچیده کنونی را که با آنها یک ساختمان سی‌ طبقه را با یک موشک فرو می‌ریزند، در اختیار نداشت، آن همه خسارت به کشور ما وارد کرد.

خانم «سوزان مالونی»  نایب‌رئیس «مؤسسه‌ بروکینگز» و رئیس بخش «سیاست خارجی» این مؤسسه، در کتاب خود تحت عنوان «اقتصاد سیاسی ایران بعد از انقلاب» می‌نویسد: «حداقل خسارتی که ایران در جنگ [تحمیلی] دید، ۵۹۲ میلیارد دلار بود.» چیزی حدود ۶۰۰ میلیارد دلار، ۶۰۰ میلیارد دلار کجا و بر فرض صحت ادعای کذب ترامپ مبنی بر هزینه‌کرد ۱۶ میلیارد دلاری جمهوری اسلامی برای تقویت جبهه مقاومت کجا؟ و این جدای از تبعات کشتار آن‌چنانی و… احتمالی است.

اگر با مبنای انسانی نگاه کنیم، منطق ما دقیق و هدف ما دفاع از مظلومان عالم است. اگر با منطق اسلامی به قضیه نگاه کنیم، باز هم منطقمان دقیق است. «مَن أَصبَحَ لا یَهتَمُّ بِأُمورِ المُسلمینَ فَلَیسَ بِمُسلِمٍ؛ هر کسی که دغدغه مسلمانان را نداشته باشد، مسلمان نیست.»(۲) ما دغدغه داشتیم. اگر با منطق اقتصادی هم نگاه کنیم، باز هم ما پیروزیم. هر حکومتی وظیفه دارد حاکمیت و تمامیت ارضی‌اش را حفظ کند. حتی در حکومت قاجار که بخش‌های زیادی از ایران به دلیل ضعف حاکمان کشور به بیگانگان واگذار شد، بسیاری‌ که باغیرت بودند، جنگیدند؛ هر چند شکست خوردند و مجبور شدند عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای را با روسیه  امضا کنند. جمهوری اسلامی، عمق استراتژیک خود را در هسته‌های مقاومت شکل داده است.  با شکست نقشه “خاورمیانه جدید” یا “اسرائیل بزرگ” در مرحله اول، رژیم صهیونیستی با حمایت آمریکا به نقشه دومش، یعنی «معامله قرن» و ارتباط سیاسی و اقتصادی با کشورهای منطقه و تلاش برای عبور کریدور اروپا به آسیا از سرزمین‌های اشغالی و ضربه زدن به ایران از این طریق روی آورد. آنها تلاش کردند با انجام کارهای مختلف با کشورهای عربی معامله کنند تا بتوانند هدفشان را محقق کنند که بنا به فرموده رهبر معظم انقلاب، حماس با عملیات «طوفان‌الاقصی» این نقشه را نیز باطل کرد.(۳)

در واقع با عملیات “طوفان‌الاقصی”، دومین نقشه یعنی “معامله قرن” هم از بین رفت.

رژیم غاصب صهیونیستی برای بقای خود تلاش بسیار کرده که پای آمریکا و قدرت‌های فرامنطقه‌ای را به منطقه باز کند، اما جمهوری اسلامی به ‌جای اینکه خودش مستقیماً وارد جنگ شود، در طول بیست سال گذشته هسته‌های مقاومت را در کشورهای مختلف منطقه شکل داده است. این هسته‌ها به رژیم غاصب صهیونیستی فرصت نفس کشیدن  نمی‌دهند و  پی‌ در‌ پی به دشمن صهیونیستی ضربه می‌زنند. تنها چهار ساعت پس از انتشار خبر شهادت سید حسن نصرالله و در شرایطی که قاعدتاً حزب‌الله باید در بهت به سر می‌برد، بزرگ‌ترین عملیات موشکی خود از زمان “طوفان‌الاقصی” را علیه رژیم صهیونیستی انجام داد. از آن عجیب‌تر حملات موشکی یمن به سرزمین‌های اشغالی با موشک‌های هایپرسونیک بود. این عملکرد هسته‌های مقاومت است که در منطقه شکل گرفته‌اند‌.

حاج قاسم سلیمانی می‌گفت در سال ۲۰۰۶ که جنگ ۳۳ روزه اتفاق افتاد، آمریکا تمام منطقه را گرفته بود. عراق، افغانستان و برخی از کشورهای منطقه کاملاً در اختیار آمریکا بودند. هیچ کشور عربی و اسلامی‌ای نه‌تنها از حزب‌الله حمایت نکرد، بلکه به خاطر ترس از آمریکا به حمایت از رژیم صهیونیستی پرداختند.

نیروهای حزب‌الله لبنان آن ‌روز که قدرت فعلی را هم نداشت و همه منطقه و دنیا از رژیم صهیونیستی حمایت می‌کردند، این رژیم غاصب را در عرض ۳۳ روز شکست داد. امروز حزب‌الله به‌جز کاتیوشا، موشک‌های مافوق صوت دارد.

رژیم صهیونیستی نهایت تلاشش را کرد که ایران مستقیماً وارد جنگ شود تا زمینه برای ورود آمریکا به خاورمیانه فراهم شود، اما ایران نیازی به جنگ مستقیم ندارد، چون هسته‌های مقاومت بسیار قدرتمندند. یمنی‌ها موشک هایپرسونیک و مافوق صوتی را شلیک می‌کنند که پیچیده‌ترین پدافندهای دنیا هم قادر به رهگیری آنها نیستند. رژیم غاصب صهیونیستی اولین کشور جهان بود که “گنبد آهنین” داشت. آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی به‌طور همه‌جانبه حمایت کردند که به‌زعم خودشان سرزمین‌های اشغالی را تبدیل به امن‌ترین نقطه کره زمین کنند، اما یمن و حزب‌الله به این فضای امن نفوذ کردند و حیفا و تل‌آویو و چندین شهر دیگر را مورد حمله موشکی قرار دادند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. بر اساس اعلام مؤسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک در سال ۲۰۲۴، هزینه‌های نظامی، آمریکا با ۹۰۵ میلیارد دلار، رتبه اول را دارد. آلمان با ۷/۶۳ میلیارد دلار در مقام هفتم جهان و ژاپن با ۴۹ میلیارد دلار در رتبۀ نهم قرار دارد.

The Top 15 Military Spenders, 2008

۲٫پیامبر اکرم / اصول کافی، ج. ۳  ص۲۳۹

۳٫بیانات ۱۴/۳/۱۴۰۳

08آوریل/25

آتش‌بس در غزه، چه کسی پیروز شد؟ – دکتر حسین رویوران

با اعلام آتش‌بس میان مقاومت فلسطین و رژیم صهیونیستی در باریکه غزه، عملیات جنگی که از یک سال و چهار ماه قبل آغاز شده بود متوقف شد و طبق توافقی که در آن، قطر و مصر و آمریکا نقش میانجی را ایفا کرده بودند، مقرر شد اسرای دو‌ طرف در چندین مرحله مبادله شوند. این آتش‌بس در سه مرحله تعریف شده و هر مرحله شش هفته خواهد بود و در نهایت باید به آتش‌بس دائمی و عقب‌نشینی کامل ارتش رژیم صهیونیستی از نوار غزه منتهی شود. این آتش‌بس قرار است به این جنگ ۴۷۱ روزه پایان دهد و ورود کمک‌های انسانی را به مردم جنگ‌زده غزه تسهیل کند و عملیات بازسازی در غزه را نیز فراهم سازد. در تحلیل این توافق چند نکته قابل توجه است.

هر دو طرف با ادعاهایی که مطرح کردند به‌گونه‌ای تصور پیروزی دارند، ولی واقعیت چیست؟ مقاومت معتقد است استمرار مقاومت فلسطین در طول ۱۶ ماه گذشته در برابر یک رژیم تا بن‌دندان مسلح و با مشارکت همۀ غرب، به‌ویژه آمریکا، پیروزی مهمی برای آنها محسوب می‌شود. رژیم صهیونیستی نیز که با نسل‌کشی و راهبرد سرزمین سوخته و ویرانی، نزدیک به ۵۰ هزار فلسطینی را به قتل رساند و ۱۲۰ هزار نفر دیگر را مجروح یا قطع عضو کرد و نزدیک به ۸۰% خانه‌های مردم غزه را ویران ساخت، بر این باور است که به پیروزی دست یافته است. این تصور زمانی ارزش دارد که این پیروزی محسوس باشد و افکار عمومی آن‌ را تصدیق کند.

با اعلام آتش‌بس، مردم غزه با تظاهرات گسترده، جشن گرفتند؛ اظهار شادمانی کردند؛ با شعارهای سیاسی پیروزی مقاومت را تبریک گفتند و اعلام همبستگی کامل خود را با نیروهای القسام و دیگر نیروهای مقاومت اظهار داشتند.

در مقابل در رژیم صهیونیستی صحنه، صحنه اعتراض بود و «بن‌گفیر» وزیر امنیت داخلی، همچنین «هالیووی»، رئیس ستاد و فرمانده ارتش رژیم صهیونیستی و نیز فرمانده جبهه جنوبی که اداره عملیات غزه زیر نظر او جریان داشت، به‌عنوان اعتراض به این توافق از سمت خود استعفا کردند. همچنین «اسموتریچ» وزیر دارایی با تهدید اعلام کرد که اگر نتانیاهو نخست‌وزیر پس از مرحله اول آتش‌بس، به جنگ بر نگردد استعفای خود را اعلام خواهد کرد.

یک مثل عربی می‌گوید: «پیروزی صد تا صاحب دارد، ولی شکست یتیم است.» در غزه و همه سرزمین فلسطین و همه محور مقاومت، مردم پیروزی مقاومت را تصدیق کردند و با اظهار شادمانی آن را جشن گرفتند؛ در حالی که در رژیم صهیونیستی نه تنها هیچ‌گونه اظهار شادمانی دیده نشد که مسئولان سیاسی و فرماندهان نظامی رژیم با استعفا تلاش کردند مسئولیت این شکست را به گردن یکدیگر بیندازند.

البته طبق تعریف علمی، پیروزی در این جنگ نامتقارن نیز بر پایه تحقق اهداف جنگی که هر کدام از دو طرف اعلام کردند قابل بررسی است. فلسطینی‌ها از همان آغاز اعلام کردند که این جنگ را با هدف اسیر گرفتن انجام داده‌اند تا اسرای فلسطینی را از طریق مبادله از قید و بند زندان رژیم رها و طرح‌ خائنانه به اصطلاح «صلح ابراهیمی» را متوقف کنند. در این طرح قرار بود بدون شرط حل بحران فلسطین، دشمن صهیونیستی را به رسمیت بشناسد و روابط را عادی‌سازی کنند.

در مقابل، رژیم صهیونیستی اهداف متعددی چون آزاد‌سازی بدون قید و شرط اسرای رژیم، ریشه‌کنی کامل حماس و مقاومت در غزه، قطع هرگونه آتشباری از سوی غزه به سوی سرزمین‌های اشغالی، اعلام شمال غزه (شمال راه نتساریم) به‌عنوان منطقه غنیمت جنگی و اعلام برنامه اسکان یهودیان در آن، استقرار کامل و همیشگی در محور فلادلفیا و قطع کامل ارتباط زمینی میان غزه و مصر و تلاش برای آواره‌سازی مردم غزه به خارج تحت‌عنوان مهاجرت داوطلبانه را تحت عنوان اهداف جنگ اعلام کرده بود. قرار بود در روز بعد از جنگ حماس در غزه باقی بماند و در حاکمیت مشارکت نداشته باشد. چندین هدف دیگر هم از سوی مسئولان صهیونیستی، به‌ویژه نتانیاهو که بر پیروزی قطعی و مطلق تاکید زیادی داشت، اعلام شدند.

نگاهی اجمالی به پیامدهای جنگ ۱۶ ماهه غزه نشان می‌دهد که عمده اهداف مقاومت فلسطین محقق شده‌اند، در حالی‌که همه اهداف رژیم صهیونیستی زمین مانده مانده‌اند. مقاومت از روز اول بر دو اصل اصرار داشت: آتش‌بس دائمی و عقب‌نشینی کامل متجاوزین از غزه. هیچ‌گاه هم از این دو اصل عقب‌نشینی نکرد. هدف اصلی آن یعنی مبادله اسرای صهیونیستی با فلسطینیان دربند، هرچند قطره‌چکانی ادامه دارد.

مقاومت ابتدا اعلام کرد همه اسرای فلسطینی در مقابل اسرای صهیونیستی باید آزاد شوند، ولی در نهایت با ۴۰ نفر فلسطینی دربند در برابر هر اسیر صهیونیستی به توافق رسید. این صحنه نشان می‌دهد که اهداف مقاومت تا حد زیادی تحقق یافته‌اند.

در مقابل تقریباً هیچ‌ یک از اهداف اعلامی رژیم صهیونیستی جز کشتار و ویرانی و جنایت که در آن همه مقررات بین‌المللی را زیر پا گذاشت تحقق نیافت و به منفورترین رژیم در جهان تبدیل شد.

اینک نخست‌وزیر، وزیر سابق جنگ، فرماندهان و نظامیان آن به‌عنوان جنایتکاران جنگی در بیش از صد کشور جهان تحت تعقیب‌اند و دادگاه عفو بین‌الملل و دادگاه جنایات جنگی مهم‌ترین دادگاه‌های بین‌المللی این رژیم را تحت تعقیب قرار داده‌اند.

این رژیم با همه ادعاهای برخورداری از علوم پیشرفته‌ مثل هوش مصنوعی و… تا روز آخر نتوانست اسرای خود را با زور آزاد کند و در نهایت ناچار شد با حماس و مقاومت توافق کند تا اسرا مبادله شوند.

موضوع ریشه‌کنی حماس گنده‌گویی‌ای بود که تحقق نیافت و اساساً قابل تحقق نیست. نتانیاهو با همه تکبرش ناچار شد آتش‌بس را با حماس و نه کس دیگری بپذیرد.

موضوع ضرورت قطع آتشباری از غزه نیز تا روز آخر ادامه داشت هرچند مقاومت به علت محدودیت ذخیره یا مدیریت آتشباری، تعداد موشک‌های شلیک شده و زمان‌های شلیک را در چند ماه اخیر کاهش داد، اما هرگز قطع نشد.

ایجاد «جاده نتساریم» از سوی رژیم صهیونیستی و تقسیم غزه به شمال و جنوب و اعلام مناطق شمالی نتساریم به‌عنوان غنیمت جنگی هدفی است که با عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی از جاده نتساریم فرو ریخته و نیم میلیون نفر به این مناطق برگشتند و مجلس شهرک‌سازی صهیونیستی که از این منطقه دیدن کرد و برنامه‌های آینده خود را ده روز قبل از آتش‌بس اعلام کرده بود فعلاً خفقان گرفته و کاملاً ساکت شده است.

استقرار ارتش صهیونیستی در محور فیلادلفیا و مرز غزه با مصر به‌رغم تخریب این منطقه و بستن کامل آن در چند روز گذشته پس از عقب‌نشینی نیروهای اسرائیلی از این محور بازگشایی و رفت و آمد از این نقطه از سر گرفته شده است. اما در مورد موضوع حذف حماس از صحنه فلسطین و آینده آن کافی است که بدانیم که توافق با حماس انجام شده و توزیع کمک‌ها از سوی حماس خواهد بود و ایجاد هر ساختاری در غزه در آینده، بدون هماهنگی با حماس امکان پذیر نیست.

البته علاوه بر این اتفاقات، مراسم مبادله اسرا خود به‌تنهایی شرایط صحنه و واقعیت‌ها را نشان می‌دهد. رژیم صهیونیستی از خانواده‌های اسرای فلسطینی که فرزندانشان آزاد می‌شوند تعهد می‌گیرد که هیچ‌گونه مراسم جشنی برگزار نکنند و همچنین اسرای آزاد شده خود را نیز از هرگونه اظهار نظر ممنوع کرده است.

البته این رفتار بی‌تردید مشخص می‌کند که اسرای فلسطینی در چه شرایط غیر انسانی‌ای قرار داشتند در حالی که زندانیان این رژیم قبل از منع مصاحبه از رفتار انسانی مقاومت تشکر می‌کنند.

در مجموع تا اینجا صحنه‌ها و تصدیق‌ها می‌گوید که این رژیم در برابر محور مقاومت شکست بزرگی خورده است و همه کمک‌های غربی در ابعاد نظامی، سیاسی و اقتصادی نتوانست این شرایط را بنفع آنان تغییر دهد. البته این شکست بزرگ در آیندۀ نزدیک پیامدهای ویرانگری بر ساختار پوشالی این رژیم خواهد داشت و رژیم صهیونیستی از درون به علت فعال‌سازی شکاف‌های اجتماعی دچار مشکلات جدی خواهد شد و توصیف قرآن در بارۀ عملیات ویران‌سازی خانه‌های خود از طریق خود آنها و مؤمنان آغاز خواهد شد.

08آوریل/25

مروری گذرا بر زندگی و مجاهدت‌های شهید یحیی سنوار – یحیی سنوار ایثار و شهادت عاشورائی را تنها راه نجات فلسطین می‌دانست – دکتر یعقوب توکلی

۱-سرزمین فلسطین از زمانی که به دست صهیونیست‌های کشورهای مختلف اشغال شد، در طی نزدیک به صد سال اخیر شاهد مظالم و جنایات فراوانی بوده است. دولت انگلستان در جریان جنگ جهانی اول و قبل و پس از آن، با هدف‌گذاری گسیل صهیونیست‌ها از مناطق مختلف جهان، روند اشغال تدریجی این سرزمین را فراهم آورد و با قتل و غارت و آدمکشی، ساکنان اصلی آن دیار را از خانه و کاشانه خود تاراند و آنان را برای سال‌های طولانی به زندگی در اردوگاه‌های موقت و چادرنشینی مجبور کرد؛ بماند که در همین اردوگاه‌های موقت هم علی‌الدوام آنان را مورد آزار و اذیت و شکنجه‌های مختلف قرار داد و ارتش تازه تأسیس انگلیسی، آمریکائی، اسرائیلی لحظه‌ای از نسل‌کشی و بمباران این آوارگان بی‌پناه دست برنداشت و گردنکشی، جباریت، بی‌رحمی و خشونت تمدن غربی خود را به‌تمامی در قالب جامعه تازه شکل گرفته رژیم صهیونیستی در منظر جهانیان به تماشا گذاشت.

“یحیی ابراهیم حسن السنوار” معروف به “یحیی‌سنوار” در سال ۱۹۶۲ در چنین شرایطی در اردوگاه پناهندگان خان‌یونس در غزه تحت حاکمیت مصر در خانواده‌ای که اهل عسقلان بودند و در جریان جنگ سال ۱۹۴۸ فلسطین، از اشکلون اخراج شده بودند دیده به جهان گشود. او از کودکی در دامان فقر و نداری و احتیاج بالید و زیر سایه سرنیزه‌ها، نظارت و جاسوسی و بمباران هوائی دشمن، طعم تلخ دوری از خانه پدری و مادری را به جان خرید. در دوران دبیرستان بود که دریافت که باید سرسختانه مبارزه کند و کار ناکرده‌ی اجداد و پدرانش را با جان‌سختی به سرانجام برساند و چه‌بسا جبران کند.

وی پس از پایان دبیرستان، به همراه اسماعیل هنیه تحصیلاتش را در رشته ادبیات عرب در دانشگاه اسلامی غزه به پایان رساند و در همان مقطع با شیخ احمد یاسین نزدیک شد و قبل از ۲۱ سالگی در دو مقطع بدلیل فعالیت ضد صهیونیستی دستگیر و زندانی و آزاد شد تا اینکه در سال ۱۹۸۸ و در ۲۵ سالگی پس از انجام عملیات به هلاکت رساندن دو سرباز صهیونیست و چهار مزدور فلسطینی که با دشمن صهیونیستی همکاری می‌کردند، دستگیر و به چهار بار حبس ابد محکوم شد.

ارزیابی کارشناسان اسرائیلی از سنوار به‌عنوان یک زندانی این مشخصات بوده است: بسیار منظم؛ دارای روحیه‌ای عجیب و غریب در تحمل سختی‌ها و از توان بالایی برای رهبری برخوردار است و دیگر اینکه سنوار در زندان زبان عبری را فرا گرفته و با تمام بازجوها با همین زبان حرف می‌زد و به‌شدت به فرهنگ صهیونیست‌ها مسلط ‌شده بود.

سنوار در این سال‌ها بارها گفته بود، برای مبارزه با اسرائیل لازم است که آنها را با دقت بشناسیم. او معتقد بود که رژیم صهیونیستی باید نابود شود و تأکید می‌کرد که در فلسطین جایی برای صهیونیست‌ها نیست.

۲-یحیی پس از آزادی به جنبش اسلامی حماس پیوست و به دلیل ارتباط نزدیک با شیخ احمد یاسین به‌تدریج متوجه شد که باید اصول و فنون سخت‌تری را در مبارزه در پیش بگیرد. او به این نتیجه رسید که با پرتاب سنگ و عملیات مقطعی فدائیان و احیاناً عملیات استشهادی علیه نیروهای رژیم صهیونیستی نمی‌توان فلسطین را آزاد کرد، بلکه علاوه بر تشکیل سازمانی منسجم، باید حلقه اطلاعاتی و امنیت جدی‌ای را سازماندهی کرد تا جامعه‌ی لطمه خورده‌ی فلسطین که به‌دلیل روح آزرده‌اش امکان سوءاستفاده امنیتی از اعضای آن وجود داشت و می‌شد با برخی از خدمات خرد و ریز و پیش پا افتاده، او را فریفت، در برابر اقدامات امنیتی موساد و شاباک مصونیت پیدا کند و حفظ شود. لذا در چهارچوب حماس دست به تأسیس سازمان اطلاعاتی «المجد» زد که وظیفه‌اش مقابله با جاسوس‌های رژیم صهیونیستی در غزه بود تا از حماس و نیروهای فلسطینی در برابر توطئه‌های رژیم صهیونیستی محافظت کند. همکاری سنوار با هنیه و محمد‌الضیف، قدرت حماس را به‌شدت افزایش داد تا جائی که آمریکا در سال ۲۰۱۵ سنوار و محمد‌الضیف را جزو لیست تروریستی خود قرار داد.

۳-رژیم صهیونیستی دارای زندان‌های متعدد است و یکی از مخوف‌ترین و خشن‌ترین زندان‌های این رژیم زندان “نفحه‌الصحراوی” در صحرای نقب است که خطرناک‌ترین رزمندگان مقاومت از منظر صهیونیست‌ها را که دارای سوابق انقلابی جدی‌تری هستند و باید بیشترین آزار و شکنجه را ببینند به این زندان فرستاده می‌شوند. یحیی سنوار هم مثل سمیر قنطار، مروان برغوثی، روحی مشتهی و… در این زندان نگهداری می‌شدند و تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار می‌گرفتند.

در مقطعی، گروهی از رزمندگان اسیر فلسطینی زندان عسقلان توانسته بودند با فریب مدیریت زندان یکدستگاه تلفن همراه وارد زندان کنند، دسته‌جمعی به زندان “نفحه‌الصحراوی” تبعید شدند. در اینجا تعاملاتی بین بچه‌های حزب‌الله و طیفی از فرماندهان حماس و جهاد اسلامی اتفاق افتاد که در نوع خودش جالب و جزو مسائلی است که خیلی‌ها نمی‌دانند و منشاء خیر و اتفاقات بسیار بزرگ بعدی بنفع نیروهای مقاومت گردید.

یحیی سنوار در دوران زندان، زبان عبری را به‌خوبی فراگرفت بنحوی که با زندانبانان خود با زبان عبری صحبت می‌کرد. دورۀ ۲۵ سالۀ زندان برای او، حکم دورۀ تمرینات بسیار دقیق برای شناسایی نقاط قدرت و ضعف رژیم صهیونیستی، برای به‌عهده گرفتن مسئولیتی دشوار در آینده شد. او در پی همین مطالعات بود که توانست نیروهای مبارز قدرتمندی را آماده کند و طرح عملیات بی‌نظیر “طوفان‌الاقصی” را پی‌ریزی و مرگبارترین حمله را در تاریخ بیش از ۷۵ سالۀ غاصبان سرزمین‌های اشغالی رقم بزند.

در سال ۲۰۱۱ و در پی عملیات دستگیری یک سرباز رژیم صهیونیستی به نام “گیلعاد شلیط”، توسط مجاهدین حماس، رژیم صهیونیستی پس از مذاکرات و جنگ و خونریزی‌های بسیار سرانجام ناچار شد ۱۳۰۰ زندانی فلسطینی را که یحیی سنوار نیز جزو آنها بود با این سرباز مبادله کند. سنوار که با موی سیاه و بشاشیت جوانی به زندان رفته بود، اینک با موی سپید میانسالی از زندان آزاد شد. دستگاه‌های امنیتی رژیم‌صهیونیستی اعتراف کردند که آزاد کردن سنوار در جریان تبادل زندانیان اشتباه مرگباری بوده است.

۴-ایستادگی تا آخرین لحظه، هوشمندی همه‌جانبه و فراگیر، درک عمیق از ذهنیت دشمن و تحلیل روابط و اتخاذ استراتژی مؤثر در برخورد با دشمن و مهم‌تر از همه، به منصه ظهور رساندن جسارت و جرئت و مبرّا بودن از هرگونه ترس و تردیدی برای مقابله با دشمن، از ویژگی‌های برجستۀ شهید یحیی سنوار بود.

وی در اظهاراتش به امام علی(ع) استناد می‌کرد که نشانه دسترسی او به متون بسیار دور از دسترس روائی شیعه و عمق مطالعات او در منابع دینی و احیاناً شیعی بود. ارجاعات متعدد و مکرر یحیی سنوار به واقعه عاشورا نشان می‌دهد که او ایدئولوژی عاشورائی را در کنار هستی‌شناسی و عقلانیت علوی به‌درستی درک کرده و ایثار و شهادت عاشورائی را به‌عنوان تنها راه نجات فلسطین برگزیده بود، چه اینکه شجاعت او قابل قیاس با شجاعت بسیاری از بزرگان عرصه تاریخ اسلام نیست. سنوار همواره می‌گفت اگر در غزه پیروزی برای ما حاصل نشود، کربلا اتفاق خواهد افتاد. دیدگاهش نسبت به مرگ، شهادت و عالم هستی براساس دیدگاه حضرت امیرالمؤمنین(ع) تعریف و مکرراً تکرار می‌کرد.

این شجاعت کم‌نظیر و هستی‌شناسی و استراتژی و روش‌ هوشمندانه در مبارزه با دشمن و خنثی‌سازی اقدامات اطلاعاتی او، از یحیی سنوار اسطوره‌ای را پدید آورد که نماینده رژیم صهیونیستی در سازمان ملل عکس او را به‌عنوان رئیس‌جمهور آینده فلسطین سر دست گرفت.

یحیی پس از مدتی ازدواج کرد و صاحب فرزندانی شد. او در تمام ملاقات‌های رسمی و بین‌المللی و در هر جمعی که حضور پیدا می‌کرد، فرزندش را قلمدوش می‌کرد و به‌رغم تمام حساسیت‌های امنیتی و خطری که متوجه او و پسرش بود، ابراهیم را به مسلخ‌های مختلف می‌برد تا همگان بدانند که ابراهیم و ابوابراهیم هر دو در مسلخ مبارزه با رژیم صهیونیستی حیّ و حاضرند و نسل‌های پس از ایشان هم باید چنین باشند.

یحیی سنوار در سال ۲۰۱۷ به‌عنوان رهبر حماس در غزه انتخاب شد. وی در سال ۲۰۲۱ از توطئه سوءقصد رژیم صهیونیستی جان سالم به در برد. تمام دشمنان قسم خورده یحیی سنوار به‌طرز گسترده‌ای او را مغز متفکر حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل در سال ۲۰۲۳ می‌شناسند. سازوکار عظیم حفر تونل در غزه و زمینه‌سازی گسترده در سرزمین کوچکی که از زمین و آسمان و چپ و راست به‌شدت تحت نظر بود، جز به مدد ذهنی خلاق و بی‌نظیر میسر نبود. سنوار دو سال تمام برنامه حفر تونل‌ها را برای حمله برنامه‌ریزی کرده بود. او توانست به همراه سایر فرماندهان مقاومت سازوکار نبرد طولانی مدت با دشمن تا بن دندان مسلح با امکانات بی‌حد و حصر را در سرزمینی بسیار کوچک و محصور فراهم سازد و نشان دهد که ناممکن فقط در ذهن انسان‌ها وجود دارد و می‌توان به مدد ایمان و اراده هر ناشدنی‌ای را شدنی کرد.

او توانست در ۷ اکتبر با عملیاتی گسترده، شاهرگ اصلی رژیم صهیونیستی را با تیغ آخته مقاومت از هم بدَرَد و با ضربه‌ای جانانه، جهانیان را به تماشای مرگ تدریجی این رژیم کودک‌کش بنشاند. در پی ضربه ۷ اکتبر، جهان برای همراهی با یحیی سنوار قامت برافراشت و به‌رغم تمام ابزارهای رسانه‌ای نظام سلطه، وجدان‌های بیدار، در دفاع از فلسطین در کنار او و یارانش به قامت ایستادند.

بدون ضربه ۷ اکتبر و بدون برملا شدن پای شکسته و لنگان رژیم صهیونیستی و بدون تیغ آخته مقاومت در دست‌های سنوار و محمد ضیف، جهان این چنین برای حمایت از مقاومت فلسطین به احترام از جا برنمی‌خاست.

واقعیت این است که با این ضربه، شاهرگ حیاتی رژیم صهیونیستی از هم دریده شد و خون از کالبد این رژیم منحوس آشکارا و به‌تدریج بیرون می‌رود و به‌زودی زوال و مرگش را رقم خواهد زد.

رژیم صهیونیستی، آمریکا و غرب در عصر وقاحت و دریدگی معاصر، خشونت‌بارترین و وقیحانه‌ترین رفتارهای ممکن و غیرقابل تصور را با مظلومان فلسطینی و لبنانی انجام داده‌اند، اما لحظه‌ای نتوانسته‌اند بر این واقعیت سرپوش بگذارند و بیداری جهانی چنان فراگیر شده که جهانیان در برابر رژیم سفاک و خونخوار صهیونیستی و حامیان آن بسیج شده‌اند و دانشگاه‌ها، رسانه‌ها، افکارعمومی، مجالس ملی، همه و همه در برابر عظمت کار یحیی سنوار و شهادت حماسی او سر تعظیم و تکریم فرود آورده‌اند.

اینک دیگر مقامات و حتی ورزشکاران و گردشگران صهیونیست در هیچ‌جای دنیا احساس آرامش نمی‌کنند و سنگ‌های یحیی سنوار، به دست‌ آزادی‌خواهان سراسر جهان بر سر آنها باریدن گرفته و سربازان رو به تزاید مقاومت، در پی پیکر به خون تپیده یحیی سنوار، علم مقاومت را برافراشته‌تر از قبل به احتزاز درآورده‌اند.

۵-شهید یحیی سنوار با جنگیدن در وسط میدان آن هم با سلاحی که بهتر از سلاح دیگر رزمندگان نبود، آستانه شهادت را بالا برد. یحیی سنوار کسی نبود که رژیم صهیونیستی او را بعد از دستگیری بکشد یا اعدام کند. حتی وقتی که زخمی شد، دست شکسته قلم‌شده‌اش را با سیم بست. پهپاد دشمن که آمد، نارنجک و چوب پرتاب کرد. هم دست‌هایش قطع شدند، هم فرق سرش با گلوله شکافته شد. صهیونیست‌ها چنان در برابر عظمت یحیی سنوار عاجز و درمانده شده بودند که صحنۀ شهادت وی را به‌عنوان فتح‌الفتوح و سمبل پیروزی خود منتشر کردند، ولی متعاقباً متوجه شدند که مرتکب اشتباهی بزرگ و موجب رسوایی بیشتر خود شده‌اند.

شهادت شکوهمند یحیی سنوار به همه ثابت کرد او هرگز از غزه فرار نکرده و در تونل‌ها پنهان نشده بود. خود ارتش صهیونیستی اعتراف کرد که نتوانسته بود محل حضور یحیی سنوار را در یک سال گذشته پیدا کند و نظامیان اسرائیلی به‌طور اتفاقی در یکی از خرابه‌های‌ غزه با او روبه‌رو شدند.

یحیی در آن شرایط به‌رغم شهادتش بر دشمن غلبه کرد و با شهادتش، هم امپراتوری دروغ جبهه استکبار را رسوا کرد و هم موجب شناخت بیشتر واقعیت و حقانیت مقاومت به جهانیان و رسوایی بیشتر رژیم صهیونیستی شد و دروغ‌هایی را که در بارۀ او  برملا ساخت.

شهید یحیی سنوار به تعبیر قرآن نمُرده است و زنده است. امیرالمؤمنین(ع) در باره مردان مردی چون او فرمود: «فَالْمَوتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ وَ اَلْحَیَاهُ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِین: اگر مقهور شوید، زندگی‌تان مرگ است و اگر پیروز شوید، مرگتان زندگى است.» مرگ در این است که انسان زنده باشد و شکست خورده و حیات در این است که انسان حتی اگر مرده باشد، قاهر بر دشمن باشد.

یحیی سنوار شکوهمندترین، عارفانه‌ترین و حماسی‌ترین شهادت را با لبانی تشنه و تنهای تنها در میدان مبارزه با دشمن صهیونیستی به نمایش گذاشت. او اثبات کرد که چه سُنی باشد، چه شیعه، پیرو حسین بن علی(ع) است. او همچون صحنه عاشورا، همانند عباس بن علی(ع) با وجود بریده شدن دست‌هایش، علم اسلام را بر زمین ننهاد و در دفاع از اسلام و مظلومین فریاد ایستادگی و مقاومتش را به گوش جهانیان رساند.

از این پس جهان سنوارهای بی‌شماری را تجربه خواهد کرد. پویندگان راه یحیی سنوار، جهانی بدون صهیونیسم و ظلم و ستم غرب را برای بشریت به ارمغان خواهند آورد. جهانی امن، آرام و انسانی که آدمی در آن امکان زیستی شرافتمندانه، انسانی و شایسته را بیابد و در سایه برادری، مهر و همدلی، مدینه پیامبر(ص) را بار دیگر به نظاره بنشیند.

08آوریل/25

ایران به‌مثابه گرانیگاه جابجاییِ ساختارشکنانه – تولّد تاریخِ قدسی از متن مقاومت تمدّنی – دکتر مهدی جمشیدی

طرح مسأله: مقاومت ایران و نظم تجدّد

[یکم]. ماجراجویی‌های غرب در منطقۀ غربِ آسیا، «بی‌جهت» و «اتّفاقی» نیست، بلکه یکی از ریشه‌های تمرکز غرب بر این منطقه، به «اقتصاد سیاسی» بازمی‌گردد و غرب به‌درستی دریافته است که نباید از این منطقه، غفلت کند. این امر نیز برخاسته از «استعمار» است و غرب به دلیل منطق استعماری‌اش نسبت به جوامع دیگر، نسبت به غربِ آسیا نیز حسّاس و برانگیخته شده است و نمی‌خواهد استیلای بر آن را از دست بدهد. در پشت‌صحنۀ تحرّک‌ها و تکاپوهای دولت‌های غربی، چنین «محاسبۀ ناگفته»‌ای نهفته است و باید کنشگری آنها را در این چهارچوب، فهم و تفسیر کرد. این در حالی است که برخی می‌کوشند با نادیده‌گرفتن این زمینۀ تاریخی و بیرونی، همه‌چیز را به سیاست‌های درون‌خیزِ این منطقه نسبت بدهند و ریشه‌ها و انگیزهای بیرونی و فرامنطقه‌ای را نبینند. هر تحلیلی که در آن، طماعیِ غرب و جنبۀ استعماری آن نسبت به منطقۀ غربِ آسیا، کم‌رنگ باشد، گویای حقیقت نخواهد بود و نمی‌تواند به شناخت واقعیّت‌های چندلایه بینجامد.

[دوم]. روشن است که در چهارچوب منطق استعماری، هر کشوری که غنی‌تر باشد، ارزش‌مندتر است و باید برای در اختیار گرفتن آن، بیشتر تلاش کرد. ایران چنین وضعیّتی دارد. ایران از هر جهت برای غرب، یک لقمۀ چرب بوده که منافع فراوانی برایش فراهم می‌کرده. بر این ‌اساس، انگلیس که در آن دورۀ تاریخی، قدرت بیشتری داشت، توانست زمام و عنان ایران را به دست بگیرد و در طول سال‌ها، در بافت بومی و ساخت درونیِ جامعۀ ایران و حکومت آن نفوذ کند. این نفوذ، بسیار ریشه‌دار و قوی بود. دولت انگلیس، از تحرّک و تصرّف آشکار، پرهیز داشت و بیشتر می‌کوشید در پشت‌صحنه، مناسبات و معادلات را در چهارچوب منافع خویش، طرّاحی کند و در قالب «استعمار نو»، جهت‌گیریِ جامعه و حکومت را در ایران صورت‌بندی نماید. در این راستا، کامیابی‌های فراوانی را نیز تجربه کرد و خاطرات بسیار تلخی را از خویش در میان ایرانیان بر جا نهاد. پس از انگلیس، آمریکا در جریان کودتای بیست‌وهشت مرداد، ناگهان وارد عرصۀ سیاسی ایران شد و دولت انگلیس را کنار زد و تا دهه‌ها، به قدرت یکه‌تاز و منحصربه‌فرد در ایران تبدیل شد.

[سوم]. انقلاب اسلامی از این جهت یک «نقطۀ عطف تاریخی» است که زنجیرۀ انحطاط تاریخی را از هم گسست و جامعۀ ایران را از زیستن در ذیلِ تاریخ غربی نجات داد. سیر حرکت عمومی و حاکمیّتی در ایران، مطابق با منطق و غایت استعمار غربی، صورت‌بندی شده بود و از خود، هیچ‌گونه هویّت مستقل و متفاوتی نداشت. این سیر هرچه که پیش می‌رفت، بیشتر و بیشتر به انحطاط و اضمحلال جامعۀ ایران می‌انجامید و آن‌را به یک «دنبالۀ بی‌خاصیّت» و «زائدۀ حقیر» نسبت به تمدّن غربی تبدیل می‌کرد. امّا وقوع انقلاب اسلامی، ورق را برگرداند و جامعه و حاکمیّت را از استیلای تجدّد غربی رها کرد. انقلاب اسلامی، یک «رهایی‌بخشیِ تاریخی» بود؛ آن هم در شرایطی که امیدی به پیروزی نبود و تمدّن غربی، توانسته بود در ارکان قدرت در ایران نفوذ کند و از ایران، یک «مطیعِ محض» بسازد. این کمالِ هنرمندی و کفایت امام خمینی(ره) را می‌رساند که توانست در این شرایطی که آغشته به انقباض و انحطاط و ضعف بود، پرچم انقلاب را به دست بگیرد و از عمق جامعۀ ایران، یک خیزش جمعی به راه اندازد و استعمار غربی را با همۀ شوکت و هیبت ظاهری‌اش به عقب براند. دیگران هرچه که به جامعۀ ایران می‌نگریستند و در امکان‌های آن تأمّل می‌کردند، چنین برداشت و امیدی نداشتند و گمان نمی‌کردند که قیام امام به سرمنزل مقصود برسد، درحالی‌که امام با قاطعیّت مثال‌زدنی، راه تاریخ را گشود و از متن امتناع‌های خیالی و موهوم، فرصت و فصل تازه‌ای را رقم زد.

[چهارم]. انقلاب اسلامی ایران، منحصر به وجوه و لایه‌های سیاسی نبود و به جابجایی حاکمان محدود نمی‌شد. انقلاب اسلامی ایران، آشکارا در برابر تجدّد غربی قرار گرفت و بر آن شد که انسان معاصر را از چنگ آن رهایی ببخشد. چنین هدفی جز با هویّت‌پردازیِ بدیل، فراهم نمی‌شود. روشن است که حاصل تاریخ جدید، یک هویّت جدید است. در این هویّت نوپدید، قدم‌های ابتدایی برای صورت‌بندی یک تمدّن جدید، پی‌ریزی می‌شود و این به معنی طلوع هویّتی است. نخستین مسأله در این راستا، عبور از وابستگی است. در دورۀ پیشاانقلاب، هیچ امکان مستقلی از عالم تجدّد، فرض نمی‌شد و همۀ راه‌ها از غرب می‌گذشت. این وضع تاریخی، برآمده از تحمیل و تصویرسازیِ تمدّن غربی بود که بیش از هر چیز، بر سلطه‌گری تکیه داشت و هیچ دیگری‌ای را برنمی‌تابید. غرب، همگان را از خودشان تهی کرده بود و خویش را بر همه تحمیل و مسلّط.

این خویش، فقط خویشتن سیاسی نبود، بلکه بالاتر و بدتر، خویشتن هویّتی بود. من‌های هویّتیِ دیگر، طرد شدند و سبک و حقیر معرفی گردید، درحالی‌که منِ هویّتیِ غرب، نه‌فقط هیچ ترجیحی بر بسیاری از آنها نداشت، بلکه فروتر بود. سربرآوردن انقلاب اسلامی ایران، حس هویّتیِ تازه‌ای را در میان مردم ایران ایجاد کرد و آنها را نسبت به خویشتنِ هویّتی‌شان، متنبّه ساخت. این امر، زمینۀ چرخش از منِ تجدّدزده و غرب‌زده را به منِ اسلامی و انقلابی فراهم نمود.

[پنجم]. غرب، که هیچ تصوّر روشنی از انقلاب اسلامی نداشت، می‌پنداشت که می‌تواند در همان لحظه‌های تاریخیِ نخست، آن را از پا دربیاورد و وضع پیشین را دوباره برقرار سازد؛ چنان‌که قدرت پیش‌بینی انقلاب را نیز نداشت و ناگهان از متن یک خیال آسوده، با غرش و خروش انقلاب مواجه شد و خویش را باخت.

پس از این بود که هرچه در توان داشت را برای درهم‌شکستن انقلاب اسلامی به کار بست، امّا همواره طعم ناکامی را چشید و به عقب نشست. طرح‌های تقابل، یکی پس از دیگری به میدان عمل وارد می‌شدند تا انقلاب اسلامی، ساقط شود، امّا چیزی که زوال می‌یافت، امید جبهۀ دشمن بود و نه انقلاب ایران. ازاین‌رو، انقلاب ایران در دیدۀ آنها به‌شدّت «ماهیّت معمایی» یافت؛ آنها نمی‌توانستند در چهارچوبِ فکری و منطق تحلیلیِ خویش، آن را فهم کنند. این «فقدان فهم»، به صورت‌بندی راهکارهایی می‌انجامید که نسبتی با واقعیّت‌های درونی انقلاب نداشتند. به‌این‌ترتیب، شکست از پسِ شکست را تجربه کردند و در مقابل نیز، انقلاب به مسیر تاریخی خویش ادامه داد و نیرومند‌تر و تنومندتر شد.

[ششم]. هدف جبهۀ دشمن از فشارهای آنچنانی در دهۀ اخیر، تهی‌ساختن انقلاب از عناصری بود که به او «قدرت» می‌بخشیدند. اگر انقلاب از درون، ضعیف شود و توانمندی‌شان را معامله کند، درهم‌شکستن آن دشوار نخواهد بود. براین‌اساس، برجام‌های سه‌گانه در دستورکار قرار گرفتند و کوشش شدند تا با «وعده‌های خیالی»، وسوسۀ مذاکره در ایران ایجاد شود و دریچۀ اعتماد و چانه‌زنی گشوده گردد. این دام‌چاله، مسیری بود که در امتداد آن، لایه‌های مختلف «قدرت درونی»، فرسوده می‌شدند و در نهایت نیز کار انقلاب، ساخته می‌شد. در واقع، مسیر برجام به‌طور طبیعی و مطابق ارادۀ جبهۀ دشمن، بر مبنای دادوستد تعریف نشده بود، بلکه غرض ناگفته عبارت بود از متزلزل‌کردن انقلاب از طریق زدودن مؤلّفه‌های اقتدار و استحکام درونی، و آن‌گاه، فشردن زانوی خویش بر گلوی انقلاب تا برای همیشه از سر راه برداشته شود.

شخصیتی که توانست به واسطۀ حیات و عمل و مواجهه‌اش، به تجلّی ایدئولوژی مقاومت تبدیل بشود و نشان بدهد که مقاومت، ممکن و مقدور است و می‌توان در برابر غرب ایستاد و صهیونیست‌ها را وادار به انفعال کرد، شهید سیدحسن نصرالله بود. او در میدان و عمل و عین، حقیقت و کارآمدی مقاومت را با هم و در کنار هم نشان داد و این وجه عملی و عینی، یک جبهۀ وسیع انسانی و معنوی پدید آورد که در دیدۀ آنها، او به تجسّم همۀ ارزش‌های مقاومت تبدیل گشت. حیاتی که این‌گونه با مقاومت و مبارزه و خیزش پیوند بخورد، به‌حتم در ذهن و نظر توده‌های مردم، دلنشین و گیرا خواهد شد و همگان را مجذوب و شیفته خواهد کرد. زندگی او، بی‌کم‌وکاست، آمیختۀ با مقاومت بود و این هم‌نشینی و ادغام، یک امکان تاریخی پدید آورد. گاهی باید ابرمردانی با حیات عینیِ خویش، امکان تاریخی را اثبات کنند، چنان‌که امام خمینی(ره)، همین مسیر را طی کرد و به این واسطه، توانست بزرگ‌ترین انقلاب اجتماعی را رقم بزند. سیدحسن نصرالله، حتی سخنانش و لحنش نیز مطابق با حال‌وهوای مقاومت شده بود و هر مخاطبی که به او می‌نگریست، گویا با خودِ مقاومت یا صورت عینی و محسوس آن نگاه می‌کرد. وقتی نظر با عمل، توأمان بشوند و انسان نشان بدهد که به غایت و آرمانش، اعتقاد راسخ و کامل دارد، در تاریخ و در دل آدمیان خواهد بود و خطی که او گشوده است را دیگران تداوم خواهند داد.

 

فرهنگ مقاومت: اوصاف هویّت ضدصهیونی

[یکم]. روشن است که ایران، اصلی‌ترین و مرکزی‌ترین نظام سیاسی‌ در جبهۀ مقاومت است و آشکارا و سال‌هاست که حمایت‌های جدّی و حضور تعیین‌کننده‌اش در این جبهه، چشم‌های جهانیان را به خود خیره کرده و نام ایران را بر سر زبان‌ها انداخته است. حتی شهید حاج‌قاسم سلیمانی نیز که در درون جامعۀ ایران و نیز در تمام دنیا، وجاهت و منزلت آنچنانی دارد و هیبت و شوکتش مثال‌زدنی است، اعتبار عمومی و توده‌ای خود را به سبب گره‌خوردن بخش عمدۀ حیاتش با جبهۀ مقاومت دارد. مسألۀ مقاومت، از چنان ضرورتی برخوردار است که رهبر معظم انقلاب، دولت جمهوری اسلامی را دولت مقاومت خواند و تلاش در راستای تولید نظریۀ مقاومت را طلبید. این‌همه نشان می‌دهد که نسبت به مقاومت و ساخته‌وپرداخته‌کردن روایت‌های اصیل و هویتی از آن، اهتمام خاص بورزیم تا بتوانیم در قالب این روایت‌ها، نه‌فقط بدنۀ اجتماعی خویش را، بلکه ذهنیّت‌های مردمی در جوامع دیگر را متقاعد و همسو گردانیم و عرصۀ جنگ شناختی و نبرد روایت‌ها را به دشمن واگذار نکنیم. در دورۀ اندک پس از شکل‌گیری حماسۀ طوفان الاقصی نیز همچون گذشته، برخی نیروها و رسانه‌های تجدّدی در داخل و خارج ایران، هم دربارۀ ماهیّت ایدئولوژی مقاومت و عاملان آن و هم دربارۀ نسبت ایران با آن، مجموعه‌های از اشکال‌ها و ایرادها را مطرح کرده و کوشیده‌اند به این واسطه، باور جمعی در ایران به ایدئولوژی مقاومت را دچار تزلزل کنند. در مقابل، ما باید به ذخیرۀ دانشی و مفهومی خود مراجعه کنیم و از طریق تولید روایت‌های معارض و روشنگر، کج‌روایت‌های جبهۀ دشمن را رسوا گردانیم. از جمله اندوخته‌های روایتی ما که در طول دهه‌های گذشته، به آن بی‌توجهی و بی‌اهتمامی داشته‌ایم، نوشته‌های شهیدسیّد مرتضی آوینی هستند که اغلب در قالب گفتارهای متن فیلم‌های مستند ایشان نگاشته شده‌اند. این نوشته‌های پُرمایه و غنی، ‌نه‌تنها همچنان می‌توانند نقش پیشران در عرصۀ تفکر و رسانه ایفا کنند، بلکه باید اعتراف کرد که با وجود گذشت سه دهه، همچنان سرآمد و مثال‌زدنی هستند و کسی نتوانسته گامی از ایشان فراتر بنهد. آوینی دربارۀ مقاومت و جریان‌ها و تحولات آن، سه مستند به نام «انقلاب سنگ»، «نسیم حیات» و «سه نسل آواره» ساخته است که در کتاب «نسیم حیات: گفتار متن فیلم‌های مستند» منتشر شده‌اند. در این مجال، می‌کوشیم سویه‌های هویّتیِ مقاومت در برابر اسرائیل را از درون این گفتارها استخراج کنیم؛ به این معنی که چون لازمۀ روایت‌پردازی فرهنگی از مقاومت، نظرکردن به لایه‌ها و اضلاع هویتی آن است، ما نیز از این زاویه به متن‌های آوینی می‌نگریم.

[دوم]. سویۀ هویّتیِ سرزمین قدسی؛ نشانۀ عالم قدسی. به باور آوینی، فلسطین، اگرچه پاره‌ای از جهان اسلام است و از این جهت باید نسبت به آن حساسیت داشت و مجال نداد که به عنوان یکی از ممالک اسلامی، از آن بریده شود و هویت غیراسلامی بیابد، اما درد و دغدغه دربارۀ فلسطین، حتی فراتر از این است؛ چراکه هم “مسجد قبه‌الصخره” در آن واقع است که با معراج رسول اکرم(ص) گره خورده است و هم مسجد الاقصی که قبلۀ نخستین مسلمانان است. این دو نشانه از عالم قدس و ملکوت، به فلسطین اعتباری صدچندان می‌بخشد و غیرت ایمانی و اسلامی را نسبت به آن برمی‌انگیزاند. باید به فلسطین از این منظر نگریست و فراتر از هویت تاریخی و این‌که در جغرافیایی سیاسی و اعتقادی اسلام قرار دارد، باید آن را واجد لایۀ آن‌جهانی و الهی دانست. عالم در نگاه دینی به تاریخ، باطنی دارد که از حقیقت آن حکایت می‌کند؛ این باطن، همان تاریخ رسولانه است که برخلاف تاریخ‌های رایج غربی، معیار و مبنا در آن تطورات و تحولات مادی زندگی انسان نیست، بلکه مسأله این است که در هر دورۀ تاریخی، انسان چه نسبتی با عالم قدس برقرار کرده و صیرورت‌های کمالی و الهی‌اش، چگونه بوده است. در این روایت از تاریخ، چنین حالات و اوضاعی، مهم و نقطۀ عطف هستند و باید ادوار تاریخی و تمدنی انسان را بر اساس این چشم‌انداز، فهم و تحلیل کرد. اگر باید تاریخ را از این زوایه دید و فلسفۀ تاریخ را این‌چنین خواند، روشن است که باید مکان‌ها و هویت‌های آنها را نیز در این چهارچوب، تفسیر کرد و به معنابخشی‌ها و معنایابی‌های قراردادی بسنده ننمود.

[سوم]. سویۀ هویّتیِ خودآگاهی تاریخی؛ تولّد جمعی دوباره. آوینی همانند بسیاری از تحلیل‌گران تاریخی و تمدّنی معتقد است که مسلمانان در حال بازیابی خویشتن اسلامی‌شان هستند و در صورت جمعی و کلی، تنبّه و توجّهی به دست آورده‌ و دریافته‌اند که سیطرۀ استعماریِ تجدّد، چگونه سرمایه‌ها و اندوخته‌های آنها را به باد داده است. چند سده، سلطۀ مطلق استعمار بر جوامع اسلامی، آنها را تهی و ضعیف کرد و مسلمانان در وضع غافلانه و خواب‌آلود، در سراشیبی تاریخ قرار گرفتند و داشته‌های‌شان را باختند. روند افول تمدّن اسلامی، چندی پیش از استعمار غربی آغاز و انحطاط تاریخی مسلمانان، صورت‌بندی شده بود، اما بدون شک، این استعمار غربی بود که این پیکر نحیف و تضعیف‌شده را به مرگ نزدیک کرد و آخرین ضربۀ کاری را بر امت اسلامی وارد کرد. اما اینک پس از دورۀ حقارت تاریخی و زبونی فرهنگی، موجی از خودآگاهی تاریخی در میان مسلمانان شکل گرفته و بیداری اسلامی، چه در وجه فرهنگی و هویتی‌اش و چه در وجه سیاسی و تمدنی‌اش، یک واقعیت واضح و پیشرونده است.

[چهارم]. سویۀ هویّتیِ امکان‌مندی انقلاب؛ تجربۀ  امام خمینی(ره). در اینجا نیز آوینی همانند بسیاری از نوشته‌های دیگرش، انقلاب اسلامی ایران را بر صدر می‌نشاند و آن را همچون امری سایه‌گستر و تاریخ‌ساز تفسیر می‌کند که نقطۀ عطف شده و تحولات بزرگی را رقم زده است. هیچ واقعیتی در دورۀ تاریخی معاصر به اندازۀ انقلاب اسلامی، منزلت و اثر در دیدۀ آوینی ندارد؛ چنان‌که باید گفت دامنه و دایرۀ اثر انقلاب ایران را عالم قلمداد می‌کند و به‌واقع معتقد به دورۀ تاریخی پساانقلاب است. انقلاب، سرآغاز یک عهد تاریخی بوده و دیگر نمی‌توان به تاریخ تجدّد، ارجاع داد و آن را محتوم و نهایی انگاشت. اینک در دورۀ درخشش عهد قدسی به سر می‌بریم که انقلاب امام خمینی، طلوع آن بود و این انقلاب می‌رود که تجلّیّات دیگری از خود را در بیرون از خود به نمایش بگذارد. در انقلاب ایران، چند حقیقت وجود داشت که جبهۀ مقاومت از آنها جان تازه گرفت و به خروش درآمد: این‌که ترکیب ارادۀ انقلابی و صبر ایمانی می‌تواند بر تجهیزات مادّی، غالب شود و جنگ کنونی، جنگ اراده‌های تاریخی است؛ این‌که از اصلاح، گرهی گشوده نمی‌شود و به‌جای ترمیم و مصالحه باید در پی انقلاب بود و بنیان‌ها را تغییر داد و عالم و آدم را از نو ساخت؛ این‌که اسلام به‌مثابه یک دین، قدرت ایجاد تحوّل سیاسی دارد و می‌تواند ساختارسازی اجتماعی کند و دوباره به زندگی جمعی و رسمی بازگردد؛ این‌که باید به‌دنبال بسیج اجتماعی بود و از نیروی مردم بهره گرفت و در متن جامعه، جریان‌سازی کرد تا تغییر، از پایین مطالبه شود؛ این‌که شریعت، ظاهری دارد و باطنی و دولت‌های اسلامی تاکنون، سرگرم ظاهر شریعت بوده‌اند و از حقایق باطنی و معنوی آن غفلت کرده‌اند. به‌این‌ترتیب، انقلاب ایران توانست در قامت یک تجربۀ تاریخیِ عینی و محقّق به عرصه وارد شود و چشم‌ها را به خود خیره کند و خودبه‌خود به الگوی برتر و کامیاب تبدیل شود.

[پنجم]. سویۀ هویّتیِ تفوّق نامعادله‌وار؛ نابهنجاری‌های تکوینی. در پاره‌ای از نوشته‌های آوینی، به نبرد داوود با جالوت اشاره شده و از طریق این تمثیل تاریخی، کوشش شده که گفته شود در جریان نبرد فلسطینیان با اسرائیل نیز، هرچند یک طرف دارای امکان‌ها و توانمندی‌های ظاهریِ فراوان است و از این جهت، قوی‌ترین ارتش‌ها را در اختیار دارد، اما فرجام نبرد، چنان خواهد شد که این معادلۀ ظاهری را تأیید نخواهد کرد. همواره این‌گونه نیست که مواجهه‌های تاریخی، بر اساس ضرورت‌های مادّی و ظاهری پیش بروند و نتیجۀ عادی و بهنجار در پی داشته باشند، بلکه در تاریخ، نامعمول‌ها و نابهنجاری‌هایی نیز دیده می‌شوند که از محاسبه‌های اینجایی و رایج تبعیّت نمی‌کنند. حرکت تاریخ و نیروی‌هایی که در متن آن قرار دارند، از قواعد دیگری نیز پیروی می‌کند که تحلیل‌‌گران ظاهربین و این‌جهانی، آنها را از ذهن خود دور نگاه داشته‌اند و مزاحم و مخل می‌انگارند، حال‌آن‌که این قواعد در لحظه‌هایی پیش‌بینی‌نشده، پا به موقعیت تاریخی می‌نهند و نامعادله‌های معمّاگونه پدید می‌آورند. به‌این‌ترتیب، ما در متن یک جنگ نامتقارن قرار گرفته‌ایم؛ چنان‌که از پاره‌ای جهات مهم، داشته‌های‌مان یکسان نیست و ما امکان‌هایی در اختیار داریم که در محاسبۀ دشمن نیامده‌اند. هرگز نباید واقعیت‌های این‌چنینی را که معادله‌های رایج و مادّی را ناکام می‌نهند و تاریخ را دچار پیچ‌های بزرگ می‌کنند، تصادف و اتّفاق انگاشت و به این واسطه، دستگاه محاسباتی خویش را تغییر نداد.

{ششم} سویۀ هویّتیِ لقای الهی؛ طلب مرگ. این جمله در نوشته‌های آوینی، فراوان به چشم می‌خورد که دشمن نیز همانند شیطان، بر ضعف‌ها و هراس‌های ما تمرکز می‌کند و از همین ناحیه به ما ضربه می‌زند. ازاین‌رو، ما باید نگران لغزش‌های درونی خویش باشیم و بدانیم بیم و خوف ما، دشمن ما خواهد شد. آوینی در اینجا نیز اصرار دارد بگوید که صهیونیست‌ها می‌خواهند ما زندگی را بر مرگ ترجیح بدهیم و ایدئولوژی مقاومت را ناسازگار با زندگی بدانیم و خسته و فرسوده، جانب تعامل و محافظه‌کاری را بگیریم و سازش را بر چالش ترجیح بدهیم. این در حالی است که هراس از مرگ، توطئۀ شیطان است برای کنار کشیدن از مقاومت و مبارزه و جهاد، و نهایت آن نیز تسلیم و عقب‌نشینیِ هرچه بیشتر است نه آسودگی و امنیت. هیچ راهی جز جهاد و شهادت، وضع بهتری را رقم نخواهد زد و تا هنگامی‌که ما دچار ضعفِ هراس از مرگ و اسارت در مرداب تعلّقات و عادات خویش هستیم، دشمن نیز پیشروی خواهد کرد و ما باید سنگرهای خویش را به او واگذار کنیم.

آوینی از عهد الهی سخن می‌گوید و ما را به طلب لقای الهی فرامی‌خواند و این حال قدسی را برآمده از نفی تعلّقات و رهاکردن عادات می‌شمارد؛ چنان‌که شهدای ما در طول هشت سال دفاع مقدس، چنین وضع و حال باطنی‌ای داشتند و شخصیت‌شان به ترکیبی از عارف و مصلح یا مجاهد و سالک تبدیل شده بود. این تجربه، تکرار همان تجربۀ نبردهای صدر اسلام است که در سایل تاریخ محمّدی، شهادت و لقای الهی، تجلّی تازه یافته بود و انسان موّحد و مؤمن، خوف از مرگ را در خود کشته بود.

 

منطق درنده‌خویی: دیوانه‌گی‌ در برابر گذار تاریخی

[یکم]. شواهد نشان می‌دهد که تاریخ، در حال نزدیک‌شدن به قطعه‌های پایانی‌اش است و وضع متفاوت، رقم خورده است. ما در آستانۀ چرخش تاریخی هستیم و می‌رود که عهد و فصل جدیدی آغاز شود. از جمله تکه‌های مهم از این اتفاق تاریخی، برچیده‌شدن رژیم صهیونیستی است؛ جهان فردا، جهان بدون صهیونیسم است و رژیم جعلی نیز چنین درک و فهمی از موقعیت کنونی یافته است. رژیم صهیونیستی می‌داند که در میان مرگ و زندگی، دست‌وپا می‌زند و نفس‌هایش به شماره افتاده است. فروپاشی، بسیار به او نزدیک شده و جبهۀ مقاومت، بیش از همیشه، سطح نزاع با اسرائیل را افزایش داده است. درگیری و کشمکش، در عالی‌ترین لایه قرار گرفته و گویا هیچ چشم‌اندازی جز یک جنگ تمام‌عیار وجود ندارد. انقلاب، در انتظار همین لحظه بوده و نه‌فقط بیمی از نبرد مستقیم و تاریخی ندارد، بلکه می‌داند اسرائیل را باید تنها از طریق جنگ و مقاومت برچید. ما ناگزیریم از منازعۀ سخت. این ما، فقط انقلاب ایران نیست ‌و همۀ جبهۀ مقاومت را شامل می‌شود. زبان صهیونیسم، زبان مذاکره و سیاست و وعده و توافق نیست.

[دوم].رژیم صهیونیستی، در چالش دشواری گرفتار شده که راه پیش و پس بر او بسته شده است و دریافته که گذشته، دیگر باز نخواهد گشت. بیش‌فعال و پرتحرک شده است؛ چون حس مرگ، سراسر وجودش را تسخیر کرده و می‌داند اگر امروز، دستی برنیاورد و تهاجم و تعدی نکند، فردا را نخواهد دید. از طرف دیگر، این واقعیت را نیز فهمیده که رفتارهای وحشیانه و واکنش‌های خشنش، پیامدهای نامطلوبی را نیز به دنبال دارد، اما شاید احساس نکرده که دیوانه‌‌گی‌هایش، فقط زمینه‌ساز تسریع زوالش است. رژیم صهیونیستی، هرچه آتش را شعله‌ورتر کند، مسیر را برای جنگ نهایی، هموارتر کرده است.

[سوم]. تردیدی وجود ندارد که در یک سوی این منازعۀ تاریخی، ایران ایستاده است، بلکه باید گفت ایران، هستۀ مرکزی جبهۀ مقاومت است. اسرائیل، برای بار دوم به خاک ایران تعرض کرده و پای ایران را به وسط معرکه کشیده است. مواجهات، در حال جدی‌تر و چالشی‌تر شدن هستند و در این میان، ایران دیگر در پشت‌صحنه نیست، بلکه به نیروی پیشران و آشکار تبدیل شده است. انقلاب ایران، خواه‌ناخواه، راه تاریخ جدید را خواهد گشود و این گشودگی، از معبر فروپاشی اسرائیل در قالب یک مواجهۀ سخت و خونین رقم خواهد خورد. در دفتر شهادت، واژۀ هراس نیست و ما می‌دانیم که زوال اسرائیل، مقدمۀ نظم جدید است. صفحه‌های تاریخ ملکوتی، با چه شتاب عجیبی در حال ورق‌خوردن هستند. این برهه، فشرده و متراکم است؛ به‌راستی، زنجیرۀ حادثه‌های تاریخی، از راه رسیده‌اند.

[چهارم]. نه‌فقط اتاق فرماندۀ جبهۀ مقاومت، بلکه اندرونی زندگی همۀ ما در محاصره و احاطۀ شبکه‌های اجتماعی صهیونیستی است. ما سال‌هاست که تصرف و رصد شده‌ایم و ضربه‌های نامحسوس خورده‌ایم، اما فریاد برنیاوردیم. فضای مجازی غربی، همۀ تاریخ و جغرافیا و هویت و انگیزۀ ما را اشغال کرده و قادر به نقطه‌زنی است. در جبهۀ مقاومت فرهنگی، رخنه ایجاد شده و ما دشمن را به خانۀ خویش راه داده‌ایم و از او زخم خورده‌ایم اما چون احساس نکرده‌ایم، انتقام نگرفته‌ایم. این‌بار نیز گویا عملیات هوشمندانه و موذیانه، ریشه در استفادۀ پیشینی از فضای مجازی غربی دارد. فضای مجازی کنونی، از تجلیات تکنیکی نظام سرمایه‌داری-صهیونیستی است که به‌ظاهر، بی‌طرف و بی‌جهت و خنثی است، اما در باطن، جهان را بلعیده و امنیت را حتی در عمق خانه‌امان – حریم جمهوری اسلامی – مخدوش کرده است. باید ریشه‌ها را بخشکانیم؛ یک‌بار برای همیشه. شب‌های پیش رو برای صهیونیست‌ها، شب‌های سرشار از کابوس وحشتناک حملۀ ایران خواهد بود. در هر لحظه، بر خویش بلرزند و از دلهرۀ شبیخون، طعم جرعه‌های تشویش و اضطراب را بچشند.

08آوریل/25

عوامل مؤثر بر «آتش‌بس غزه» و پیامدهای آن – دکتر سعدالله زارعی

رژیم صهیونیستی بلافاصله پس از عملیات فلسطینی «طوفان‌الاقصی» در ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۲/ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ ، حمله سنگینی را به باریکه کوچک غزه آغاز کرد. مقامات ارشد سیاسی و نظامی رژیم اعلام کردند جنگ را تا تحقق نابودی حماس، نابودی سلاح مقاومت و رفع دائمی تهدید اسرائیل از سمت غزه ادامه می‌دهند. جنگ در دو هفته اول با بمباران شدید هوایی همراه بود و پس از آن حمله زرهی ارتش به باریکه غزه شروع شد. جنگ سنگین در حالی شروع شد که هواداران غربی اسرائیل د رباره به نتیجه رسیدن اهداف اسرائیل از طریق جنگ تردید داشتند و در عین‌حال به‌طور کامل در ابعاد نظامی، اطلاعاتی، مالی، سیاسی و تبلیغاتی برای موفقیت رژیم پای کار آمدند. نتیجه این همکاری غربی ـ اسرائیلی ارسال حدود ۱۲۰ هزار تُن انواع سلاح بود که بدون محاسبات مالی در اختیار تل‌آویو قرار گرفت.

ده ماه پس از آغاز این جنگ برای مهم‌ترین حامی رژیم مسجل شد که امکان پیروزی نظامی در جنگ غزه وجود ندارد؛ از این‌ رو «جو بایدن»، رئیس‌جمهور وقت آمریکا طرح قبلی آتش‌بس را که در پاریس تنظیم و در قاهره و دوحه تکمیل شده بود، بازنویسی کرد؛ اما کاملاً واضح بود که اسرائیل قادر به پذیرش آن نیست، چون هیچ‌ یک از اهداف جنگ محقق نشده بودند.

در این بین «بنیامین نتانیاهو» در سفر به واشنگتن، مقامات کنگره آمریکا را متقاعد کرد که با ایجاد تغییراتی در روش جنگ می‌تواند به اهداف نزدیک شودد و حتی فراتر از آن، روش حل و فصل جنگ غزه را به مدلی برای حل و فصل منازعه با سایر میادین جبهه مقاومت در منطقه تبدیل کند. او وعده داد خاورمیانه را بر مبنای «امنیت دائمی اسرائیل و آمریکا» بازتعریف می‌کند و جمهوری اسلامی را در منطقه به انزوا می‌کشاند. این‌ فرصت به دولت اسرائیل داده شد و در این فاصله، اسرائیل دست به اقداماتی زد تا بتواند معادله جنگ را به نفع خود تغییر دهد. بر این اساس ارتش اسرائیل، فتیله جنگ را در غزه تا حدی پایین کشید تا از فشار خارجی روی خود بکاهد و از طرف دیگر شعله جنگ را به سمت لبنان برد و با تمهیداتی که از حدود دو سال پیش اندیشیده بود، ضربات سنگینی را به مقاومت لبنان وارد کرد. سپس با حدود ۷۰ هزار نفر و در قالب پنج لشکر زرهی و پیاده حمله زمینی به لبنان را آغاز کرد، اما نتوانست طرح خود را در باره لبنان به نتیجه برساند. از این ‌رو یک بار دیگر مطالبه پایان جنگ غزه به‌طور گسترده مطرح شد و در نهایت از سی‌ام دی ماه آتش‌بس در جنگ شروع شد، در حالی که مفاد طرح آتش‌بس همان مفاد پنج ماه پیش بود.

 

طوفان‌الاقصی کار خود را کرد

عملیات هجومی طوفان‌الاقصی در ۱۵ مهر ۱۴۰۲ / ۷ اکتبر ۲۰۲۳ فصل جدیدی در جنگ رژیم غاصب و فلسطینی‌ها بود. عملیات طوفان‌‌الاقصی که سهمگین‌ترین طرح نظامی فلسطینی‌ها از ۱۳۲۷ / ۱۹۴۸ به بعد محسوب می‌شود با یک غافلگیری بزرگ شروع شد. این عملیات محصول دست‌کم دو سال کار نظامی، اطلاعاتی، شناسایی، طراحی، آموزشی و تجهیز بود که همه آنها‌ در باریکه غزه آماده شده بودند. مشهور بود که نه فلسطینی‌ها آن قدر انسجام و اقتدار داخلی دارند که بتوانند تصمیمات و اقدامات بزرگ خود را مخفی نگه دارند و نه اسرائیلی‌ها  ناتوان هستند که نتوانند تحرکات اساسی مقاومت در غزه و کرانه را کشف کنند. اما “طوفان‌الاقصی” هر دو این انگاره را باطل و ثابت کرد که هم فلسطینی‌ها به آن درجه از اقتدار رسیده‌اند که بتوانند کاری به این عظمت را مدیریت و حفاظت کنند و هم اسرائیلی‌ها به‌رغم برخورداری از انواع امکانات جاسوسی، در وضعیت اقتدار کامل قرار ندارند.

عملیات طوفان‌الاقصی توانست مقاومت غزه را تا عمق ۱۲۰ کیلومتری و در ۵۰۰ کیلومتر مربع از اطراف غزه پیش ببرد و ضربات سنگینی را به پایگاه‌های نظامی و مهم‌ترین لشکر اسرائیل وارد کند و به نزدیک به ده هزار نفر از نظامیان اسرائیلی آسیب بزند. در ۷  اکتبر، اسرائیل در یک شوک بزرگ فرو رفت تا جایی که وزیر خارجه وقت آمریکا، «آنتونی بلینکن» می‌گوید من در ۸  اکتبر ـ در جریان سفر به تل‌آویو ـ اسرائیل را فروپاشیده دیدم.

طوفان‌الاقصی اگرچه با عملیات بسیار سنگین و وحشیانه ارتش اسرائیل مواجه شد، اما هرگز به پشیمانی مقاومت و ساکنان غزه و فلسطینی‌ها منجر نشد. «خلیل الحیّه» عضو ارشد حماس و مقام مذاکره‌کننده این جنبش در ۲۷ دی ماه، روزی که برقراری آتش‌بس قطعی شد، اعلام کرد «طوفان‌الاقصی برای آزادی قدس و تشکیل حکومت فلسطین بود و این هدف دنبال خواهد شد.» فلسطینی‌ها به‌رغم جنگ ۱۲ ماهه غزه، به عملیات طوفان‌الاقصی افتخار می‌کنند و خللی در دفاع آنان از این عملیات پدید نیامده است. اسرائیل در حالی توقف جنگ را پذیرفته که نتوانسته انگیزه برپایی طوفان‌الاقصی دیگری را از فلسطینی‌ها سلب کند.

 

وحدت و استحکام غزه 

جنگی در ابعاد جنگ ۱۶ ماهه غزه می‌توانست کشورهای قدرتمند را از پای درآورد، اما نتوانست مردم غزه، فلسطینی‌ها و مقاومت را متزلزل کند. مردم غزه در حالی که از اواسط سال ۱۳۸۸ / ۲۰۰۹ در محاصره شدید قرار داشتند و جنگ ۲۰۲۳ غزه فشار بر آنان را چندین برابر کرده بود، پای آرمان و مایملک خود در برابر تجاوزات اسرائیل که «مقاومت» بود، ایستادند و هرگز از آن فاصله نگرفتند. جنگی با این شدت می‌توانست آنان را دچار تفرقه و تبدیل به مخالف و موافق کند، اما مقاومت غزه حتی توانست تشکیلات‌ سازشکار خودگردان به رهبری «محمود عباس» را در خود هضم کند و جبهه سازشکار عربی با محوریت عربستان، مصر و اردن را به حاشیه براند و طرح‌های سازشکارانه آنان را از سکه بیندازد. در طول ۱۶ ماه جنگ، هیچ صدای مخالفی در بین فلسطینی‌ها بلند نشد. این در حالی بود که کمی پس از شروع جنگ، اسرائیل به دو دسته موافق و مخالف تقسیم و راهی خیابان‌های تل‌آویو و… شدند.

مقاومت مردم غزه در دو نوبت آتش‌بس را به رژیم تحمیل کرد. این در حالی بود که رژیم اسرائیل با دست باز و با هزاران تن سلاح اهدایی آمریکا و آلمان مردم غزه را بی‌رحمانه می‌زد. در واقع وحدت و انسجام فلسطینی‌ها، مقاومت آنان را به تعبیر «محمد عبدالسلام»، سخنگوی جنبش انقلابی انصارالله یمن به «اسطوره‌ای تاریخی» تبدیل کرد. مقاومت شگفت مردم مؤمن غزه ده‌ها سال در خاطره مردم منطقه می‌ماند و به «منبع انرژی» حرکت‌های ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی و ضد سازشکاری تبدیل می‌شود.

 

باز شدن زبانه‌های آتش‌ در منطقه

شهید عظیم‌الشأن و فخر المجاهدین «سید حسن نصرالله» در آغاز جنگ غزه خطاب به سران رژیم اسرائیل اعلام کرد: «اسرائیل با شروع جنگ در غزه، زبانه‌های آتش‌ جهنم را به روی خود باز کرده است.» تا پیش از جنگ ۱۴۰۲ غزه، اسرائیل بارها به این منطقه حمله و در طول ۲۰ سال گذشته ده جنگ را به مردم این باریکه تحمیل و هزاران خانه را تخریب و ده‌ها هزار نفر از ساکنان غزه را به شهادت رسانده یا مجروح کرده بود، اما هیچ‌گاه با یک جنگ در ابعاد منطقه‌ای مواجه نشده بود. جنگ اخیر غزه با توجه به شدتی که پیدا کرد سبب شد واحدهای مختلف مقاومت به صحنه بیایند و به‌قول «بنیامین نتانیاهو»، اسرائیل ناگزیر شود در هفت جبهه بجنگد. در روز نهم اکتبر/ ۱۷ مهر یک روز پس از آغاز جنگ غزه، لبنان به میدان آمد و جبهه شمالی اسرائیل را به‌شدت درگیر کرد. کمی پس از آن یمن وارد میدان شد و جبهه جنوبی اسرائیل را درگیر کرد. سپس عراق وارد عرصه شد و جبهه شرقی اسرائیل را درگیر کرد. حضور همز‌مان واحدهای مقاومت منطقه‌ای، اسرائیل، آمریکا و رژیم‌های وابسته به آن را در منطقه در وحشت عظیم فرو برد. وعده سید حسن نصرالله عملی شد؛ اسرائیل در حلقه‌ای از آتش گرفتار شد و همزمان به پایگاه‌های آمریکا در سوریه و عراق حملات زیادی صورت گرفت. پنتاگون در گزارش به کنگره عدد این حملات را ۲۰۰ فقره اعلام کرده است.

«وحدت ساحات» یک نظریه بود که در منطقه مزمزه می‌شد و کسی باور نمی‌کرد به این سادگی قابل اجرا باشد، اما واقعیت آن است که وحدت ساحات در جریان جنگ‌های ضد تروریستی در سوریه و عراق تمرین شده بود. شهید حاج قاسم سلیمانی در خلال جنگ‌های سوریه و عراق پایه‌های یک «ارتش مشترک اسلامی» را گذاشت. واحدهای رزمی پاکستانی، افغانستانی، ایرانی، عراقی، سوری، لبنانی و حتی آذربایجانی در جریان جنگ ضد تروریستی سوریه و عراق به هم پیوستند و ظرفیت بزرگی را به وجود آوردند. ارتش مشترک اسلامی که حاج قاسم پایه‌گذاری کرد از جوانان معتقدی تشکیل شد که با انگیزه‌های پاک دینی و با هدف مقابله با طراح‌های آمریکایی ـ صهیونیستی به میدان آمدند، تجهیز شدند، در میدان جنگ تمرین کردند و فوت و فن مقابله با ارتش‌های کلاسیک و گروه‌های شبه‌نظامی نامتقارن را آموختند.

در جریان جنگ غزه، یک جبهه منطقه‌ای با پذیرش هزینه و ریسک پای کار فلسطین آمد و نشان داد دوره بی‌عملی جهان اسلام به پایان رسیده و منطقه می‌تواند به‌رغم وجود دولت‌های بی‌اراده، نیروی مناسب دفاع از خود را در برابر طرح‌ها و اقدامات غربی ـ اسرائیلی پیدا کند. وقتی نیروهای عراقی با فاصله سرزمینی به نقاط مرکزی، جنوبی، شرقی و غربی رژیم صهیونیستی حمله کردند؛ همه می‌دانستند این همه ظرفیت مقاومت در عراق نیست و تصویری از شعله‌ور شدن یک جنگ بزرگ منطقه‌ای بدون آنکه لزوماً دولت‌ها در آن درگیر باشند، نشان داده شد و غربی‌ها را در وحشت زیادی فرو برد.

 

تأثیر لبنان بر جنگ غزه

مقاومت لبنان نزدیک‌ترین واحد جبهه مقاومت به غزه به حساب می‌آمد و از حیث عملیاتی هم آماده‌ترین آنها بود. البته حزب‌الله لبنان به دلیل آنکه در جنگ ضد تروریستی شش ـ هفت ساله سوریه حضور پررنگ داشت و در این جنگ آسیب‌های زیادی هم دیده بود، با شرایطی مواجه بود و ورود آن به جنگ غزه خوشایند دولت و طیف‌های مختلف لبنانی و حتی بعضی از شیعیان لبنان نبود؛ لذا شهید سید حسن نصرالله در شرایط پیچیده‌ای قرار داشت، ولی به‌رغم آن، ورود به جنگ غزه را ابتدا با شیب ملایم شروع کرد و به‌مرور بر شدت آن افزود و در این میان جامعه لبنان هم با او همراه شدند.

رژیم صهیونیستی برای غلبه بر شرایط نامناسبی که با آن مواجه شده بود ناچار شد داشته‌های اطلاعاتی خود علیه حزب‌الله را که برای شرایط خاص مهیا کرده بود، خرج کند. این خرج نابهنگام سبب شد حزب‌الله با ‌آسیب کمتر و اسرائیل با دستاورد محدودتر از این مرحله عبور کنند. اسرائیل در شرایطی دست به انفجار پیجرها و ترور فرماندهان حزب‌الله زد که جنگ، جنگ غزه بود نه جنگ لبنان. اسرائیلی‌ها همیشه پیش‌بینی می‌کردند که جنگ بزرگی با حزب‌الله خواهند داشت و هنوز هم این اعتقاد را دارند.

هم‌اینک اسرائیل، در یک جنگ حاشیه‌ای، ظرفیت خود علیه حزب‌الله را هزینه کرده است. این در حالی است که به گواهی روندی که در جنگ زمینی دو ماهه علیه لبنان پدید آمد، حزب‌الله توانست آسیب‌های خود را تا حد زیادی جبران کند و جنگ را به‌گونه‌ای پیش ببرد که ارتش اسرائیل را وادار به قبول آتش‌بس و خروج از سرزمین‌های محدود اشغال شدۀ لبنان کند. این به معنای آن است که اسرائیل توان خود را صرف کرده و حزب‌الله توانسته به نقطه پیشین برگردد.

حزب‌الله در آخرین روزهای نبرد اخیر با رژیم صهیونیستی، شمال تا مرکز اسرائیل را زیر آتش سنگین قرار داد و به تعبیری که فرمانده ارتش اسرائیل بیان کرد «درهای جهنم را به روی اسرائیل گشود». بنابراین اسرائیل از جنگ غزه خارج می‌شود در حالی که مسئله حزب‌الله را حل نکرده و ماده ناامن‌سازی را در مرزهای شمالی خود برجای گذاشته است.

حزب‌الله لبنان می‌توانست در جنگ غزه وارد نشود و یا می‌توانست با شدت بسیار کمتری با اسرائیل درگیر شود. در این ‌صورت حداقل در این مقطع اسرائیل وارد جنگ با لبنان نمی‌شد. اگر حزب‌الله وارد جنگ نمی‌شد، البته به اعتبار خود در منطقه و به‌خصوص در میان ملت‌های عربی خدشه وارد می‌کرد. حزب‌الله بر اساس انگیزه‌های انقلابی و با توجه به تعهد ویژه‌ای که در دفاع از فلسطین دارد، وارد عمل شد و حقیقتاً هزینه‌های سنگینی را هم پرداخت کرد که در رأس آن شهادت رهبر اسطوره‌ای و الهام‌بخش آن شهید سید حسن نصرالله بود.

حزب‌الله با ورود به جنگ علیه اسرائیل، بسیاری از انگاره‌های غلطی را که به واسطه ورود آن به جنگ علیه گروه‌های تکفیری ـ تروریستی سنی در سوریه پدید آمده بود از میان برداشت و اعتبار آن به زمان جنگ ۳۳ روزه بازگشت. حزب‌الله با ورود به جنگ علیه اسرائیل و دادن هزینه، انگاره طایفه‌ای دیدنِ مقاومت لبنان را که دولت‌های عربی مخالف حزب‌الله دنبال می‌کردند، باطل کرد. بنابراین حزب‌الله می‌تواند در صحنه‌های آینده  منطقه کماکان ابتکار عمل و قدرت تأثیر را در دست خود داشته باشد.

 

جمهوری اسلامی و جنگ غزه

جمهوری اسلامی به‌عنوان «مرکز جبهه مقاومت»، مأموریت ساماندهی، مدیریت، پشتیبانی و راهبری مقاومت را برعهده دارد و از این مهم‌تر به عنوان مظهر بلوک مقاومت شناخته می‌شود، از این ‌رو با سایر اضلاع جبهه مقاومت شرایط متفاوتی دارد. مرکزیت جبهه باید فارغ از درگیری‌های مرسوم سایر اضلاع باشد، چون در غیر این صورت قادر به مدیریت صحنه نیست. این موضوع توسط همه اضلاع جبهه مقاومت درک شده و لفاظی‌های مخالفان غربی ـ عربی جمهوری اسلامی در مورد چرایی عدم ورود ایران به جنگ به‌ جایی نرسیده است.  شهید سید حسن نصرالله معتقد بود ایران تحت هیچ شرایطی نباید خود درگیر جنگ باشد، زیرا ورود آن به جنگ، جنگ اصلی را به داخل ایران می‌کشاند و با آسیب دیدن احتمالی ایران، اعتماد به نفس اضلاع مقاومت از میان می‌رود. رهبران جنبش حماس هم پس از شهادت رهبر برجسته فلسطین، اسماعیل هنیه تأکید داشتند ایران نباید وارد جنگ شود، زیرا آرامش مرکزیت جبهه مقاومت به اضلاع آرامش می‌دهد و متشتت شدن ستاد فرماندهی مقاومت، آشوب را به اجزا منتقل می‌کند.

ایران از آغاز طوفان‌الاقصی به تمجید آن پرداخت و همواره این ابتکار فلسطین را تحسین و تبیین کرد و در عین‌حال ظرفیت‌های حمایتی خود را که قادر به آشکارسازی آنها نبود به میدان آورد. این حمایت‌ها شامل حمایت تسلیحاتی از غزه هم می‌شد که با دشواری‌هایی صورت گرفت.

در عین ‌حال رژیم صهیونیستی با توجه به این ملاحظه، تحلیل می‌کرد که حمله نظامی به ایران، آن را در وضعیت ناخواسته‌ای قرار می‌دهد، بر این اساس، اسرائیل در سه نوبت به‌صورت محدود به ایران حمله کرد. جمع‌بندی رژیم این بود که اگر ایران بر مبنای استراتژی «آرامش ستاد»، پاسخ ندهد، اعتبار نظامی و سیاسی آن از بین می‌رود و زبان‌ها به انتقاد و شماتت از آن بلند می‌شود. اگر هم پاسخ بدهد، مستقیماً وارد معرکه شده و می‌توان علیه آن جبهه‌ای تشکیل داد و روند جنگ اسرائیلی ـ فلسطینی را به اسرائیلی ـ ایرانی تبدیل کرد و از فشار دولت‌ها و افکار عمومی خارج شد.

ایران در این میان راهی را برگزید که نه کشاندن جنگ به داخل ایران و نه انفعال در برابر حملات نظامی اسرائیل به خاک خود باشد. از این ‌رو پاسخ «قاطع» و در عین حال «محدود» در دستور کار قوای نظامی ایران قرار گرفت و بر اساس آن عملیات‌های وعده صادق یک در فروردین و وعده صادق ۲ در مرداد ماه ۱۴۰۳ طراحی و اجرا شدند. نتیجه آن شد که توطئه اسرائیل به شکست انجامید. لذا از آن پس اسرائیل با خفض جناح برخورد کرد.

 

توافق آتش‌بس

بعد از شروع جنگ غزه، مهم‌ترین راهبرد جبهه مقاومت و از جمله مقاومت غزه، متوقف کردن جنگ بود، زیرا مقاومت با عملیات طوفان‌الاقصی به آنچه می‌خواست رسیده و پیروزی بزرگ تاریخی خود را ثبت کرده بود. توقف جنگ غزه به معنای تحمیل شکست تازه‌ای به ارتش اسرائیل بود؛ از این رو جبهه مقاومت روی توقف جنگ تأکید داشت. توافق آتش‌بس به معنای تمکین اسرائیل به بقا و ادامه مقاومت بود و در نهایت آتش‌بس غزه به امضای اسرائیل رسید. این در حالی بود که هیچ‌ یک از سه هدف اصلی اعلامی اسرائیل محقق نشده بود. طرف اسرائیلی حتی نتوانست از زیر بار مذاکره با حماس شانه خالی و این نمایندگی را به تشکیلات خودگردان فلسطین که با آن پیمان امنیتی داشت، منتقل کند.

بر اساس مفاد توافق آتش‌بس، اسرائیل طی سه مرحله در مجموع چهار و نیم ماهه خاک و آسمان غزه را ترک می‌کند و تمام موانعی را که برای رفت و آمد آزاد فلسطینی‌ها در غزه پدید آورده بود، برمی‌‌دارد. اسرائیل پذیرفت که در مقابل آزادی ده‌ها اسیر خود، هزاران اسیر فلسطینی را آزاد کند. اسرائیل پذیرفت که ساکنان غزه بتوانند به مناطق خود بازگردند. در توافق آتش‌بس ‌هیچ اشاره‌ای به سلاح مقاومت و وضعیت اداره سیاسی و اجتماعی غزه پس از پایان جنگ نشد. اسرائیل پذیرفت که بازسازی غزه آغاز و ورود روزانه ۶۰۰ کامیون حامل کمک‌های غذایی، دارویی و… از سرگرفته شود. اسرائیل پذیرفت که آزادی اسرای خود را نه از طریق جنگ بلکه از طریق توافق با حماس به دست آورد.

پیامدهای توافق آتش‌بس غزه برای کابینه و ارتش اسرائیل بسیار زیاد خواهد بود، زیرا اسرائیل در این ۱۶ ماه هزینه‌های زیادی برای تحقق استراتژی‌های نظامی خود پرداخته و دست آخر به توافقی تن داده است که می‌توانست در همان روزهای اول و بدون پرداخت هزینه‌های هنگفت صورت گیرد. رژیم صهیونیستی در واقع جنگ در غزه را تمام می‌کند در حالی که جنگ در داخل آن شروع می‌شود. اسرائیل در داخل رژیم به بی‌کفایتی در اداره جنگ و عدم تأمین داخلی امنیت متهم می‌شود و مخالفان داخلی دولت اسرائیل، آن را تحت فشار شدید قرار می‌دهند.

مسلماً یکی از پیامدهای توافق غزه، حذف نتانیاهو از قدرت و تضعیف شدید حزب لیکود خواهد بود. از سوی دیگر توافق غزه روی روابط خارجی اسرائیل اثر جدی بر جای می‌گذارد. دولت‌های حامی اسرائیل، به‌خصوص دولت‌های اروپایی اعتماد کمتری به آن خواهند کرد. توافق آتش‌بس و ابقای مقاومت در غزه، روند پیگیری سیاست دودولتی را که مدنظر کشورهای عربی با محوریت عربستان است به شدت تضعیف می‌کند.

جنایات اسرائیل در غزه و حجم عظیمی از شهادت و زخمی ‌شدن اعراب ساکن غزه و ویرانی شدید این منطقه عربی، بازسازی روند عادی‌سازی عربی ـ اسرائیلی را که پیش از جنگ به راه افتاده بود با دشواری و تأخیر زیاد مواجه می‌کند. بازسازی روابط خارجی اسرائیل پس از پایان جنگ غزه بسیار دشوار خواهد بود و این در حالی است که آتش‌بس در جنگ غزه، موقعیت طرف فلسطینی و مقاومت را تحکیم می‌بخشد.

اینک غزه و حماس برای همه فلسطینی‌ها یک نقطه مقدس و سلاحی کارآمد به حساب می‌آیند و این روند حرکت تشکیلات سازشکار خودگردان فلسطین را در بازیابی نقش در اداره غزه تضعیف و طرح‌های سازشکاران فلسطین را خنثی می‌کند.

محوریت قطر در مذاکرات منتهی به آتش‌بس هم یک بعد دیگر ماجراست که به ضرر اسرائیل و به ضرر مثلث سازش (عربستان، اردن و مصر) تمام می‌شود. قطر در میان کشورهای عربی، رابطه‌ای منحصر به فرد با حماس و غزه دارد. این کشور در روند اداره غزه شریک می‌شود و این به معنای تقویت حماس خواهد بود. کما اینکه حضور پررنگ دوحه، مصر، اردن، عربستان و امارات را در اداره پرونده فلسطین تضعیف می‌کند.

بنابراین توافق آتش‌بس می‌تواند به فصل جدیدی در موضوع فلسطین و حتی مسایل منطقه‌ای منجر شود، زیرا قطر در میان کشورهای عربی فعال در پرونده سابق فلسطین، بهترین رابطه را با جمهوری اسلامی دارد. روابط قطر با حزب‌الله لبنان هم قابل توجه است. بنابراین جانمایی قطر در موضوع فلسطین اهمیت دارد.  قطر بازسازی غزه را پذیرفته و در این موضوع تجربه هم دارد. در عین حال در این راه به کمک ایران و محور مقاومت هم محتاج است. البته واضح است که قطر نقش خود را با رعایت سیاست‌های آمریکا دنبال می‌کند و این می‌تواند محاسن و معایبی داشته باشد.

08آوریل/25

مراحل و زمینه‌های پیدایش و تکامل حزب‌الله «در گفتگو با دکتر محمدصادق کوشکی استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران – با نگاه و رویکرد مردمی سید حسن ستاره حزب‌الله اوج ‌گرفت!

اشاره:

کشور لبنان پس از فروپاشی عثمانی، ۲۳ سال تحت قیمومیت فرانسه بود و حدود هشتاد سال قبل در سال ۱۹۴۳ استقلال یافت. این در حالی بود که فرانسه در راستای اهداف استعماری خود با اجرای سیاست« تفرقه بینداز و حکومت کن» به‌گونه‌ای به اختلاف‌نظرها و درگیری‌های قومی و مذهبی در این کشور دامن زد که پس از گذشت حدود هشتاد سال از استقلال، این کشور هنوز هزینه آنها را می‌پردازد.

پس از تولد شوم رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸، این رژیم جعلی در راستای عملیاتی کردن رویای تشکیل «اسرائیل بزرگ» با تصرف چند کشور اسلامی از جمله لبنان، هشت ‌بار، در سال‌های ۱۹۴۸، ۱۹۶۷، ۱۹۷۳، ۱۹۷۸، ۱۹۸۲، ۱۹۹۳، ۱۹۹۶و ۲۰۰۶ این کشور را هدف هجوم گسترده خود قرار داد و صدمات و خسارات فراوانی را بر ملت لبنان تحمیل کرد، اما با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران و تاثیرات شگرف آن بر منطقه و ایجاد امید در ملت‌های اسلامی به‌ویژه جوانان لبنانی، در نهایت گروه‌های مقاومت از جمله «حزب‌الله» متولد شدند و نه تنها رویای رژیم صهیونیستی مبنی بر تشکیل «اسرائیل بزرگ» ناکام ماند، بلکه با احداث دیوارهای بتنی در اطراف سرزمین‌های اشغالی، خود را در همان محدوده محصور و زندانی کرد.

برای بررسی دقیق‌تر ابعاد مختلف جریانات فوق، با جناب آقای «دکتر محمدصادق کوشکی» استاد و عضو هیئت‌ علمی دانشگاه تهران به گفتگو نشستیم. ضمن تشکر از ایشان به خاطر فرصتی که در اختیار مجله «پاسدار اسلام» قرار دادند، ماحصل این‌ مصاحبه تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.

 

 

*حدود هشت دهه از استقلال لبنان از قیمومیت فرانسه می‌گذرد، اما همچنان فرانسه تأثیر فراوانی در معادلات داخلی این کشور، به‌ویژه در خصوص تقسیم‌بندی طائفه‌ای قدرت دارد. با توجه به این نفوذ فرانسه و همچنین دخالت‌های عربستان سعودی بر لبنان، نحوۀ تقسیم قدرت بین طوایف و شرایط شیعیان قبل از پیدایش حزب‌الله در لبنان را بیان بفرمائید.

قبل از شکل‌گیری حزب‌الله، موقعیت شیعیان در لبنان ضعیف و شکننده بود. شیعیان لبنان در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم به‌واسطه تسلط و سیطره فرانسه و استعمار فرانسوی‌ها بر لبنان از بسیاری از حقوق عادی شهروندی برخوردار نبودند تا آنجا که بسیاری از شیعیان از داشتن شناسنامه هم محروم بودند.

بر اساس تقسیم‌بندی طائفه‌ای قدرت در لبنان که توسط فرانسوی‌ها اتفاق افتاد، حداقل سهم ممکن به شیعیان داده شد. از جنگ جهانی دوم تا دهه هفتاد میلادی، شرایط و مناسبات تقسیم قدرت در لبنان به‌گونه‌ای بود که شیعیان به‌عنوان شهروندان عادی هم به رسمیت ‌شناخته نمی‌شدند؛ در حالی که درصد جمعیت شیعیان لبنان به‌طور کلی بیشتر از جمعیت سایر طوایف بود. اگرچه بافت جامعه لبنان همواره به صورتی بوده است که هیچ طایفه‌ای اکثریت پنجاه درصدی جمعیت را ندارد؛ اما طبق تقسیم قدرتی که متأثر از دوران استعمار و دخالت فرانسوی‌هاست، رئیس‌جمهور و فرمانده ارتش باید مسیحی مارونی و نخست‌وزیر باید اهل ‌سنت باشد و فقط ریاست مجلس از آن شیعیان است. علت هم این است که در دوران استعمار فرانسوی‌ها، شیعیان لبنان با آنها تعامل نداشتند‌ و ارتباط فرانسوی‌ها بیشتر با مسیحیان مارونی‌، سایر فرق مسیحی، دروزی‌ها و سپس تا حدودی با اهل ‌سنت لبنان بود. مسیحیان لبنان با فرانسوی‌ها کار و تعامل داشتند و فرانسوی‌ها هم از این امر استقبال می‌کردند. اغلب مسیحیان لبنانی فرهنگ فرانسوی را با آغوش باز می‌پذیرفتند. به همین خاطر فرانسوی‌ها هم بیشتر روی مسیحیان مارونی سرمایه‌گذاری کردند.

 

*رهبر معظم انقلاب از آقای صدر به‌عنوان عامل هویت‌بخشی به شیعیان لبنان یاد کرده‌اند. در مورد چگونگی رفتن آقای صدر به لبنان و مختصری از فعالیت‌های ایشان را بیان بفرمائید.

در چنان فضا و شرایطی، در اواخر دهه شصت میلادی، مرجع عالی شیعیان، مرحوم آیت‌الله بروجردی، آقای صدر را برای ساماندهی وضعیت شیعیان لبنان به این کشور اعزام ‌کردند. البته پیش از رفتن آقای صدر هم علما و روحانیون عالی‌مقامی چون سید عبدالحسین شرف‌الدین یا علامه سید محسن امین در میان جامعه شیعیان لبنان بودند که برای بهبود وضعیت شیعیان تلاش‌های زیادی کردند.

آقای صدر به‌عنوان روحانی منسوب به خاندان اصیل و اهل علم عرب و مادری ایرانی بود که در بستر فرهنگی ایران رشد کرد. وقتی ایشان به لبنان رفت، با قدرت مدیریت و با تمام توانی که داشت به شیعه، روح و هویتی تازه دمید و هویت شیعیان لبنان را در مبارزه با ظلم ساختاری موجود در لبنان انسجام ‌‌داد.

با ورود آقای صدر به لبنان و شروع فعالیت‌های مختلف ایشان در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، هویت‌یابی و انسجام جامعه شیعیان لبنان نیز به‌تدریج اتفاق ‌افتاد. در این مسیر نهادها و مجموعه‌هایی مانند «حرکت المحرومین» و سپس «جنبش امل» تاسیس و در ادامه «مجلس اعلای شیعیان لبنان» توسط آقای صدر تشکیل ‌شد.

به‌واسطه فعالیت‌های این تشک‍‌ل‌ها‌، هویت و جایگاه شیعیان لبنان تا حدود زیادی تثبیت و به‌مرور حقوق تضییع ‌شده‌ آنها احقاق و مطالبه شد. از آن پس شیعیان لبنان توانستند در برابر تعرضاتی که از سوی رژیم صهیونیستی و برخی گروه‌های چپ‌گرای لبنانی علیه آنها انجام می‌شد، ‌وارد مرحله دفاع از خود شوند و به تهاجمات مذکور به صورت نظامی پاسخ ‌دهند.

 

**فقدان آقای صدر و خلاء جانشینی

*ربایش آقای صدر توسط لیبی و فقدان ایشان چه تاثیری بر شیعیان لبنان گذاشت؟ و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که چند ماه پس از آن واقعه محققق شد، چه تأثیری بر شیعیان لبنان داشت و شهید چمران در این زمینه چه نقشی داشت؟

در شهریور ۱۳۵۷ ماجرای ربایش آقای صدر توسط معمر قذافی، حاکم وقت لیبی پیش ‌آمد و خلاء بزرگی متوجه جامعه تشیع در لبنان شد. فقدان ایشان باعث شد تا شیعیان لبنان دوباره تنهایی و بی‌سرپرستی را احساس ‌کنند و در آن مقطع کسی برای جانشینی و پر کردن خلاء ناشی از فقدان آقای صدر وجود نداشت. زیرا آقای صدر در لبنان مورد احترام همگان بود. و محبوبیت و نفوذ ایشان در حاکمیت و میان مسیحیان لبنان هم فراگیرشده بود.

مقارن با ربودن آقای صدر، جریان انقلاب اسلامی در ایران نیز شدت پیدا کرد و در نتیجه آن توجه برخی از جوانان انقلابی و شیعه لبنان به امام و نهضت ایشان جلب و به‌تدریج در دی و بهمن ۱۳۵۷ این توجه به امام و انقلاب اسلامی پررنگ‌تر و جدی‌تر ‌شد. البته وجود افرادی مانند شهید چمران هم که از ارادتمندان حضرت امام بود و سال‌ها در کنار آقای صدر به مبارزه و فعالیت در لبنان مشغول بود، در این زمینه تاثیر بسیاری داشت.

به این‌ترتیب بسیاری از جوانان شیعه لبنانی عاشق شخصیت امام ‌شدند و حس ‌کردند که حضرت امام و انقلاب اسلامی گمشده‌ آنهاست. به‌همین خاطر روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ وقتی که خبر پیروزی انقلاب اسلامی به بیروت رسید، جوانان شیعه در جنوب بیروت به خیابان‌ها ریختند و شادی خود از پیروزی انقلاب اسلامی را با تیراندازی هوایی و پخش شیرینی نشان دادند.

*و تعداد زیادی از جوانان لبنانی در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شرکت کردند.

بله. بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بعضی از این جوانان لبنانی همراه با شهید چمران به ایران ‌آمدند و در ساماندهی امور انقلاب به ایشان کمک کردند و بعد از آن در دوران دفاع مقدس به همراه آن شهید بزرگوار وارد نبرد با رژیم بعث شدند و تعدادی از آنها هم به شهادت رسیدند که در بهشت زهرای تهران و قم مدفونند. لازم به ذکر است بخشی از نیروهای مؤمن و انقلابی لبنانی همچون ابوهشام موسوی، بعد از ربوده شدن آقای صدر، از جنبش امل که دچار خلاء رهبری و سکون شده بود، انشعاب کردند و «جنبش امل اسلامی» را تشکیل دادند. آنها حضرت امام را رهبرشان می‌‌دانستند، اما این جنبش به علل مختلف نتوانست فراگیر شود.

 

*تهاجم رژیم صهیونیستی و اشغال بخش‌های زیادی از لبنان چه تاثیری بر شکل‌گیری نیروهای مقاومت در لبنان داشت؟

همزمان با آزادسازی خرمشهر در سال ۱۳۶۱، رژیم صهیونیستی حمله گسترده‌ای را علیه لبنان آغاز و نزدیک به ۷۰درصد از خاک لبنان از جمله مناطق شیعه‌نشین جنوب و بیروت را اشغال کرد. این تهاجم در حالی رخ داد که لبنان عملاً فاقد ارتش بود و گروه‌های مسلح وابسته به احزاب و جناح‌های مختلف پس از اشغال ‌این کشور ناپدید شده و یا مانند برخی شبه نظامیان مارونی به همکاری با ارتش اسرائیل علیه مسلمانان لبنان پرداخته یا تسلیم شده بودند. در چنین فضایی در برخی از مساجد جنوب لبنان و ضاحیه بیروت هسته‌هایی مرکب از جوانانی که از انقلاب اسلامی الهام گرفته بودند، شکل گرفتند و به‌عنوان تنها نفراتی که در برابر اشغالگران ایستادگی کردند، مقاومت علیه اسرائیل را در قالب گروه‌هایی چند نفره سامان دادند. این جوانان همان نیروهایی بودند که در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن، تحت تاثیر فرهنگ انقلاب و دفاع مقدس به امام و انقلاب اسلامی علاقه‌مند شده بودند. این هسته‌ها و گروه‌های مقاومت چند نفره به صورت خودجوش شکل‌گرفتند و به صورت چریکی و جنگ و گریز وارد مبارزه با اشغالگران صهیونیست‌ شدند.

در آن مقطع وجود اسلحه در دست مردم در لبنان امری عادی بود و این هسته‌ها و گروه‌های چند نفره مقاومت با هزینه خودشان اسلحه و مهمات تهیه و علیه اشغالگری رژیم صهیونیستی مبارزه می‌کردند، اما ایده مقاومت و ثمربخش بودن مبارزه با دشمنی مانند اسرائیل را از امام و انقلاب اسلامی فرا گرفتند. آنان بعد از فقدان آقای صدر، حضرت امام را به‌عنوان رهبر پذیرفته بودند. البته در همان مقطع هم علما و روحانیون مطرحی در میان شیعیان لبنان فعال بودند، اما فردی که چهره شاخصی برای رهبری و ایجاد حرکت اجتماعی و سیاسی باشد، وجود نداشت.

*چه شد که نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران برای کمک به ملت لبنان علیه رژیم صهیونیستی به لبنان اعزام شدند؟ علت فراخوانی نیروهای نظامی توسط حضرت امام چه بود و حمایت‌ از گروه‌های مقاومت به چه شکل ادامه پیدا کرد؟

جمهوری اسلامی نیروهایی را به دعوت حافظ اسد، رئیس جمهور وقت سوریه به سوریه اعزام ‌کرد تا از طریق آن کشور به لبنان بروند و با ارتش اسرائیل بجنگند. نیروهای تیپ ۲۷ حضرت رسول(ص) و نیروهای تیپ ذوالفقار از ارتش جمهوری اسلامی به دستور شورای‌عالی دفاع به سوریه اعزام شدند؛ اما به‌سرعت مشخص شد که سوریه قصد درگیری با رژیم صهیونیستی را ندارد و بیشتر به فکر استفاده تبلیغاتی از نیروهای اعزامی و نه جنگ حقیقی با اسرائیل است.

حضرت امام پس از گزارش شورای‌عالی دفاع و با دقت در این نکته که دولت سوریه عزم جدی برای مبارزه با اسرائیل ندارد، دستور بازگشت نیروهای اعزامی را صادر کردند. ایشان با مطرح کردن راهبرد «راه قدس از کربلا می‌گذرد» و دقت در این نکته که تکلیف جنگ با رژیم صدام روشن نشده، اولویت را نهایی کردن سرنوشت جنگ عنوان و به این نکته اشاره کردند که نمی‌توان بدون ساماندهی جنگ در جبهه‌ها، وارد عرصه دیگری شد و نیروها را پراکنده کرد.

به این ترتیب بخشی از این نیروها به ایران بازگشتند، اما با اشاره حضرت امام بخش دیگری از نیروهای سپاه و بسیج در لبنان باقی ماندند تا به شکل‌گیری یک مقاومت مردمی در لبنان علیه اسرائیل یاری برسانند. نیروهای باقیمانده در منطقه بعلبک لبنان، پادگانی را تاسیس و از طریق ارتباط‌ با مردم و اقشار مختلف و روحانیت آن‌ منطقه فعالیت خود را آغاز کردند. در آن مقطع زمانی روحانیون شاخصی در منطقه بقاع و بعلبک لبنان فعال بودند؛ از جمله شیخ محمد یزبک که ‌شخصیتی فقهی و تبلیغی بود و روحانی جوانی به نام سید عباس موسوی از طلاب نجف و از شاگردان شهید محمدباقر صدر و علاقه‌مند به انقلاب اسلامی.

ارتباط نیروهای بسیج و سپاه مستقر در بعلبک با سید عباس موسوی برقرار ‌شد و به دنبال آن هسته اولیه یک گروه مقاومت مبتنی بر اندیشه انقلاب اسلامی و رهبری حضرت امام شکل گرفت. در عمل به‌موازات شکل‌گیری این مجموعه، هسته‌های مقاومت بیروت نیز شکل گرفتند. هر چند ماموریت نیروهای بسیج و سپاه مستقر در بعلبک ارائه آموزش‌های نظامی به جوانان انقلابی لبنان بود، اما بیش از مباحث نظامی، تفکر و سبک زندگی انقلابی و اسلامی از طریق رفتار و گفتار مربیان به شاگردان منتقل شد و نگرش حضرت ‌امام در اذهان جوانان مستعد لبنانی جای گرفت و به این نحو جوانان شیعه لبنانی از طریق ارتباط مداوم و برادرانه با نیروهای سپاه و بسیج، با فرهنگ و سبک زندگی انقلابی مانوس شدند و این ارتباط‌ و انتقال فرهنگی به گسترش فرهنگ شهادت‌طلبی و نهراسیدن از آمریکا و اسرائیل در میان شیعیان لبنان انجامید.

 

 **از «جهاد اسلامی» تا «حزب‌الله»

*هسته‌های مقاومت از قبیل جهاد اسلامی و… چگونه شکل گرفتند و نوع فعالیت‌های آنها و تاثیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پیدایش و تاسیس و تثبیت «حزب‌الله» چگونه بود؟

از سال‌۱۹۸۲، هسته‌های مقاومتی که در بیروت تشکیل شده بودند به‌تدریج گرد هم آمدند و یک شورای یازده نفره را تشکیل دادند. در این شورای یازده نفره، افرادی مانند شهید عماد مغنیه و شهید فواد شُکر که آن زمان جوانانی بیست و چند ساله بودند و بعدها از فرماندهان عالی حزب‌الله شدند، حضور داشتند. این شورا محور تشکیل گروهی به نام «جهاد اسلامی» شد که هیچ فعالیت رسانه‌ای یا رهبری مشخص و یا نماد بیرونی نداشت. این گروه زمانی شناخته شد که دو عملیات شهادت‌طلبانه علیه مقر تفنگداران دریایی آمریکا و چتربازان فرانسوی – که برای کمک به اسرائیل در لبنان مستقر بودند- صورت گرفت که به هلاکت بیش از دویست نفر از نیروهای آمریکایی و پنجاه نفر ازنظامیان فرانسوی انجامید. در آن‌زمان رسانه‌های آمریکایی ادعا کردند که‌ این دو عملیات کار گروه‌های فلسطینی‌‌ یا چپ‌گرایان لبنان نیست و انگشت اتهام را به سوی گروه «جهاد اسلامی» گرفتند.

از سال۱۹۸۳ مجموعه‌های مقاومت بقاع و بعلبک که حاصل ارتباط مستقیم نیروهای انقلابی لبنان با بسیجیان و پاسداران انقلاب اسلامی بود، ارتباطات خود با گروه‌های زیر مجموعه جهاد اسلامی را بیشتر و مستحکم‌تر کردند و به‌تدریج مجموعه‌ای به نام «حزب‌الله» را بنیان نهادند که در سال ۱۹۸۴ به نام «حزب‌الله لبنان» بیانیه تاسیس خود را به صورت رسمی و علنی منتشر ‌کرد.

اگرچه بیانیه تاسیس حزب‌الله لبنان درسال ۱۹۸۴منتشر شد؛ اما به احتمال بسیار زیاد، این تشکّل و ساختار از پیشتر، مثلاً از یک سال قبل فعالیت‌های خود را شروع کرده بود. اولین دبیرکل حزب‌الله، شیخ صبحی طفیلی از علمای بعلبک بود. شهید سید عباس موسوی از روحانیون مبارز و فعال بعلبک بود که از ابتدای تاسیس حزب‌الله مسئولیت شاخه بقاع و بعلبک را به عهده داشت و در انجام مسئولیت خود از کمک و یاری شاگرد و دوست صمیمی خود سید حسن نصرالله که در آن زمان یک روحانی جوان حدودا بیست ساله بود، بهره می‌گرفت.

**حزب‌الله از تاسیس تا تثبیت‌

*اولین پایگاه حزب‌الله پس از اعلام موجودیت در کجا بود؟

از آنجا که جنوب لبنان در اشغال اسرائیل بود و حزب‌الله نمی‌توانست پایگاهی در جنوب داشته باشد، در هنگام اعلام موجودیت، پایگاه‌ عمده خود را در بعلبک و بیروت قرار داد. در چنین فضایی، حزب‌الله به‌عنوان یک گروه مسلح ناشناخته شروع به فعالیت و با تجهیزات و نفرات اندک ومحدود، عملیات‌های پیوسته و مستمری را علیه اشغالگران صهیونیست طراحی و اجرا کرد. در این مقطع سید حسن نصرالله که عضو حزب‌الله در بعلبک بود، به‌عنوان همکار و همراه سید عباس موسوی نقش مهمی در رشد تشکیلاتی حزب‌الله بر عهده گرفت. سید حسن در بیروت بزرگ شد؛ اما خانواده‌اش اصالتاً اهل روستای بازوریه در جنوب لبنان بودند. نکته قابل توجه درباره سید حسن این است که امام در زمانی که سید روحانی جوانی بود، ایشان را به‌عنوان یکی از وکلای خود در امور شرعی معرفی و از او با عنوان «حجت‌الاسلام» یاد کردند. این در حالی است که حضرت امام تعبیر «حجت الاسلام» را اغلب برای روحانیون برجسته به کار می‌بردند.

 

*فعالیت‌های اولیه حزب‌الله پس از تاسیس و دلیل اختلافات اولیه با برخی شیعیان چه بود؟

حزب‌الله بعد از اعلام موجودیت، همگام با انجام عملیات‌های نظامی علیه اشغالگران صهیونیست، به انجام فعالیت‌های تبلیغی و رسانه‌ای پرداخت و ساختار و نماد وپرچم اختصاصی خود را به نمایش گذاشت، مراسم و مناسبت‌های انقلابی مانند روز قدس را برگزار و به‌صورت رسمی و علنی حضرت امام خمینی را رهبر خود معرفی ‌کرد. همین اقدامات موجب شد که درگیری‌هایی بین جناح‌های مختلف شیعیان لبنان روی دهد؛ زیرا در آن زمان در باره انقلاب اسلامی و رهبری حضرت امام اختلافاتی میان بخشی از شیعیان لبنان با اکثریت این جامعه که در کنار حزب‌الله قرار گرفته بودند وجود داشت. بعد از پشت سر گذاشتن این درگیری‌ها، حزب‌الله کم‌کم به دوران تثبیت خود نزدیک شد و این مهم با دبیرکلی سید عباس موسوی صورت گرفت. بعد از حدود چهار سال از دبیرکلی شیخ صبحی طفیلی، شورای مرکزی حزب‌الله، سید عباس موسوی را به‌عنوان دبیرکل جدید انتخاب کرد. در پی دبیرکلی سید عباس موسوی، جایگاه سید حسن ارتقا پیدا کرد.

 

*سید حسن نصرالله از چه زمانی مطرح شد و چه تاثیری دراوج‌گیری فعالیت‌های حزب‌الله و عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی از لبنان داشت؟

از آنجائی که سید حسن از دستیاران سید عباس بود، محافل سیاسی و رسانه‌ای لبنان به‌تدریج سید عباس موسوی را به‌عنوان رهبر روحانی و معنوی حزب‌الله و سید حسن را به مثابه چهره محوری حزب‌الله در عرصه سیاسی توصیف ‌کردند. در پی عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی و شهادت سید عباس موسوی و انتخاب سید حسن نصرالله به دبیرکلی حزب‌الله، مبارزه حزب‌الله با اشغالگری رژیم صهیونیستی در خاک لبنان اوج گرفت و رژیم صهیونیستی ناگزیر به عقب‌نشینی تدریجی از خاک لبنان تن داد.

افزایش حملات و پیشروی‌های نظامی حزب‌الله، رژیم صهیونیستی را متوجه این حقیقت کرد که حزب‌الله دشمنی سرسخت و متفاوت از سایر گروه‌ها و تشکیلات رایج است. تا آن زمان تنها گروهی که توانسته بود به صورت مداوم علیه رژیم دست به عملیات نظامی بزند و رژیم را وادار به عقب‌نشینی کند حزب‌الله بود. با انتخاب سید حسن نصرالله به دبیرکلی حزب‌الله مجموعه‌ای از تغییر و تحولات جدی در حزب‌الله به وجود ‌آمد و فضایی متفاوت بر نحوه فعالیت‌های این مجموعه حاکم شد.

حضور دبیرکلی جدید و جوان در رآس حزب‌الله باعث شد تا سرعت و شتاب حزب‌ افزون‌تر شود، زیرا سید حسن هم معادلات سیاسی داخلی لبنان و تحولات منطقه‌ای را خوب می‌شناخت و هم در رایزنی‌ها و مجادلات سیاسی قدرت و توانایی بی‌بدیلی داشت. سید حسن از نظر تشکیلاتی فردی قوی و دارای شناخت و درک نظامی و در عین حال سیاستمداری موثر و چهره‌ای رسانه‌ای بود. به ‌همین علت در زمان دبیر کلی ایشان، نوآوری‌های مختلفی در حزب‌الله اتفاق ‌افتاد. سید حسن اهتمامی جدی به رسانه و قدرت آن داشت و بخش رسانه‌ای حزب‌الله اهمیتی معادل بخش جهادی پیدا کرد. هر چند شهید سید عباس موسوی هم رسانه را مهم می‌دانست و در زمان دبیرکلی ایشان حزب‌الله سه شبکه رادیویی محلی در نقاط مختلف لبنان تاسیس کرد، اما در دوره دبیرکلی سید حسن این بخش چندین برابر اهمیت پیدا کرد.

 

*سید حسن نصرالله برای گذار از قدرت محلی و ورود به مرحله ملی لبنان چه تدابیر و رویکردهایی را به کار برد؟

رویکردی که از زمان دبیرکلی سید حسن در حزب‌الله برجسته شد، توجه به مردم لبنان فارغ از دین و مذهب و گرایش سیاسی و جناحی و ارتباط با عامه مردم این کشور بود. نگاه سید حسن این بود که حزب‌الله غیر از کادر و حامیانش و شیعیان لبنان، باید با بقیه طوایف و شهروندان لبنانی ارتباط پیدا کند. این ارتباط با این پیام محوری شکل گرفت که حزب‌الله تنها نماینده و مدافع شیعیان لبنان نیست بلکه مدافع تمام مردم لبنان و نماینده آنها در دفاع از کشور است. البته این نگاه و رویکرد _که با دبیرکلی سید حسن در حزب‌الله شکل گرفت_ در زمان شهید سید عباس موسوی قابل اجرا نبود، چون در آن مقطع برخی از گروه‌های مسلح لبنانی دشمن حزب‌الله بودند و با انگیزه‌های مختلف و در هر فرصتی با آن درگیر می‌شدند. در زمان سید عباس موسوی حتی گروهی با هویت شیعی هم علیه حزب‌الله فعالیت می‌کرد. در اجرای این راهبرد، سید حسن در اغلب سخنرانی‌ها و گفتگوهایش مطرح می‌کرد که حزب الله مدافع و حامی ملت و کشور لبنان در برابر تهدیدات رژیم اسرائیل است و این موضع در ارتباط و پیوند اقشار مختلف مردم لبنان با حزب‌الله موثر واقع شده بود. همان ‌گونه که شهید سید عباس موسوی با شیعیان و با بدنه و کادرها و حامیان حزب‌الله ارتباط خوبی برقرار کرد، سید حسن هم ارتباط خوبی با طیف‌های مختلف جامعه لبنان داشت و همین رویکرد باعث شد تا حزب‌الله و رهبری آن در میان سایر طوایف و مذاهب لبنان هم محبوب و مورد توجه باشد.

این راهبرد به شیوه‌های مختلفی جلوه می‌کرد. به‌عنوان نمونه اسرائیلی‌ها مرتباً مناطق مسکونی لبنان را هدف قرار می‌دادند و تا آن زمان هیچ نیرویی وجود نداشت که پاسخ این حملات را بدهد. حزب‌الله با حمایت جمهوری اسلامی، امکانات موشکی اولیه را به دست آورد و امکان حمله به شهرک‌ها و مناطق مسکونی صهیونیستی در عمق ده تا پانزده کیلومتری فلسطین اشغالی را پیدا کرد و برای اولین ‌بار تصمیم گرفت به‌وسیله عملیات موشکی پاسخ حملات مکرر رژیم به مناطق مسکونی لبنان را بدهد. در سال‌های میانی دهه ۱۹۹۰ میلادی سید حسن مطرح کرد که تا الان هیچ گروه و دولت عربی توان و اراده مقابله به‌مثل با اسرائیل را نداشته و هیچ ‌کسی شهرها و مناطق زیستی صهیونیست‌ها را هدف قرار نداده و با این رژیم به «توازن وحشت» نرسیده است و ما می‌خواهیم برای اولین ‌بار این ضربه را بزنیم؛ اما تمام مردم لبنان باید خود را در افتخار این ضربه و حمله موشکی سهیم و شریک ببینند و این حرکت در انحصار حزب‌الله نباشد. در همین راستا حزب‌الله دست به ابتکار جالبی ‌زد. صندوق‌هایی را با شعار «ساهم فی‌الصواریخ» (در موشک‌ها شریک شوید) در شهرهای مختلف لبنان مستقر کرد و از مردم لبنان خواست در صورت تمایل به انجام این عملیات کمک مالی کنند.

حزب‌الله با این حرکت عملاً اعلام کرد که می‌خواهیم در پاسخ به حملات اسرائیل از موشک استفاده کنیم، اما نمی‌خواهیم افتخار این عملیات فقط برای ما ثبت شود! به دنبال این حرکت در روستاها و شهرهای مختلف و حتی مناطق مسیحی‌نشین کمک‌هایی به این صندوق‌ها واریز شدند. طبیعی بود که این حرکت نمادین بود، اما وقتی اولین مقابله موشکی در راستای «توازن وحشت» اتفاق افتاد، حزب‌الله اعلام کرد اینها همان موشک‌هایی هستند که با کمک مردم لبنان فراهم شده‌اند. شور و شوق تمام لبنان را فرا گرفت، اما این افتخار تنها برای شیعه و حزب‌الله ثبت نشد و اقشار مختلف مردم لبنان در آن سهیم شدند می‌گفتند پول این موشک‌ها را ما داده‌ایم. حتی در رسانه‌های لبنان منتشر ‌شد که کودکی در روستایی مسیحی گفته من صد لیر به این عملیات کمک کردم و این موشک من است. سید حسن دقیقاً می‌خواست این اتفاق بیفتد. این حرکت «غرور ملی» را به لبنانی‌هایی که بیست سال از حملات مداوم و اشغالگری اسرائیل آسیب دیده بودند باز‌گرداند.

مثالی دیگر در این زمینه ایجاد مجموعه‌ای به نام«سرایا المقاومه لبنانیه» (گروهان‌های مقاومت لبنانی) توسط حزب‎‌الله است. سید حسن در قالب این طرح این ایده را مطرح کرد که ممکن است در بین مردم لبنان کسانی باشند که از نظر سیاسی و دینی با ما موافق نباشند، اما مایل باشند با اسرائیل بجنگند. به همین خاطر حزب‌الله علاوه بر «مقاومت اسلامی» (شاخه نظامی حزب‌الله) گروه جدیدی برای مبارزه نظامی با رژیم به نام «سرایا مقاومه لبنانیه» ایجاد کرده و از افرادی که به دلایل مذهبی یا سیاسی همراه حزب‌الله نیستند اما مایل به حضور در نبرد علیه رژیم هستند در این قالب ثبت‌نام می‌کند. نگرش سید حسن، مخاطبین مردمی وی را از بدنه حزب‌الله تا کل مردم لبنان افزایش داد. این حرکت و ثبت‌نام‌ افراد و جریانات و گروه‌ها در «سرایا» هم نمادین بود. تعدادی ثبت‌نام کردند. حزب‌الله مانند گذشته عملیات‌های خود را توسط مقاومت اسلامی انجام می‌داد، اما برخی اوقات اعلام می‌کرد عملیات امروز را «سرایا المقاومه لبنانیه» انجام داده است. بعد از ماجرای «سرایا»، بسیاری از لبنانی‌های مسیحی‌، اهل سنت، سکولار یا حتی چپ‌گرا در شمار هواداران حزب الله قرار گرفتند.

 

*رویکردهای مردمی و توسعه رسانه‌ای سید حسن نصرالله در آغاز کنش‌های منطقه‌ای حزب‌الله چه تأثیری بر فعالیت‌های حزب‌الله داشتند؟

با نگاه و رویکرد مردمی سید حسن، ستاره حزب‌الله اوج ‌گرفت. سید حسن در ادامه برنامه‌های خود برای گسترش نفوذ حزب‌الله در جامعه لبنان و حتی جهان عرب، تاکید بر اهمیت رسانه‌ و استفاده از آن برای انتشار دیدگاه‌ها و اندیشه مقاومت را در فهرست اولویت‌های حزب‌الله قرار داد. در این راستا شبکه تلویزیونی «المنار» در لبنان و جهان عرب به‌عنوان زبان گویای حزب‌الله فعال شد. المنار نه تنها برای مردم لبنان بلکه برای جهان عرب و در دو قالب شبکه محلی (برای مردم لبنان) و شبکه بین‌المللی (برای جهان عرب) به فعالیت خود ادامه داد و در شرایطی که رقبای قدرتمندی مانند شبکه الجزیره – که با پول و سرمایه‌ قطر و کمک‌ فنی و محتوایی انگلستان تاسیس شده بود – در مقابلش قرار داشتند، جزو اولین شبکه‌هایی بود که در جهان عرب مخاطب قابل توجهی پیدا کرد.

در این فضا و شرایط، سید حسن می‌گفت ما باید خودمان شبکه ماهواره‌ای داشته باشیم و با جهان عرب و نه فقط مردم لبنان ارتباط برقرار کنیم. این نگرش، ورود حزب‌الله به مرحله سوم از حیات و تکامل خود و شروع نگاه و عملکرد منطقه‌ای در این جنبش بود. مرحله نخست از حیات حزب‌الله را مرحله «حزب‌الله: پیدایش و تثبیت به‌عنوان قدرت محلی»، مرحله دوم را که از زمان دبیرکلی سید حسن آغاز شد، مرحله تثبیت حزب به‌عنوان «قدرت ملی» و مرحله سوم از حیات آن را بلوغ حزب و تثبیت آن به‌عنوان «قدرت منطقه‌ای» می‌دانیم.

اولین‌ گام در مرحله سوم از حیات حزب‌الله و دستیابی به نگاه منطقه‌ای و مخاطب قرار دادن جهان عرب در تاسیس و توسعه شبکه «المنار» تجلی پیدا کرد. شبکه‌ای که مخاطب آن نه تنها مردم لبنان بلکه فراتر از آن دیده شده بود. توسعه مخاطبان المنار مقارن با آزادسازی جنوب لبنان از اشغال صهیونیست‌ها در سال ۲۰۰۰ اتفاق افتاد. این پیروزی جایگاه حزب‌الله و رسانه آن را در جهان عرب به‌شدت ارتقا ‌داد.

اما سید حسن افتخارات و پیروزی‌ها را محدود و متعلق به حزب‌الله نمی‌کرد و تمام مردم لبنان و جهان عرب را در آنها سهیم می‌دانست و ارتباط با مردم لبنان و جهان عرب را در قالب ایراد سخنرانی در اجتماعات مردمی در لبنان و حضور در نشست‌ها و همایش‌ها با نخبگان و چهره‌های سیاسی و فرهنگی و..‌ پی می‌گرفت. او به‌رغم انواع تهدیدات، بدون واهمه در اماکن و اجتماعات عمومی حاضر می‌شد و از این‌ طریق رابطه میان حزب‌الله و مردم لبنان و منطقه را گسترش می‌داد. راهبرد سید حسن برای آزادسازی جنوب لبنان از اشغال رژیم صهیونیستی، کاربرد توامان ابزارهای نظامی و رسانه‌ای بود. بعدها گزارش‌های منتشره از درون رژیم ثابت کرد تاثیر عملیات‌های رسانه‌ای حزب‌الله برای اخراج اسرائیل از خاک لبنان بیش از اقدامات نظامی آن بوده است. به همین دلیل سید حسن بارها تاکید کرده بود: «لَو لا المنار لَکانَتِ الانتصار: اگر المنار نبود پیروزی به دست نمی‌آمد.» سید معتقد بود ما اگر بخواهیم فقط با ابزار نظامی با اسرائیل بجنگیم به همه اهدافمان نمی‌رسیم و در کنار جنگ نظامی، جنگ رسانه‌ای را هم لازم و ضروری می‌دانیم.

از مهم‌ترین نمونه‌های اقدامات رسانه‌ای سید حسن می‌توان به پاسخ رسانه‌ای ایشان به جنگ روانی آمریکا و متحدان منطقه‌ای آنها علیه حزب‌الله و سید حسن به بهانه ترور رفیق حریری، نخست‌وزیر اسبق لبنان، اشاره کرد. بعد از ترور رفیق حریری، تبلیغات رسانه‌های دولت‌های عربی وابسته به آمریکا‌ به‌گونه‌ای شکل گرفت که حزب‌الله را عامل این ترور معرفی کردند. سید حسن در اولین فرصت مطلوب در یک برنامه مفصل در شبکه المنار حاضر شد و اعلام کرد که ما پهپادهای اسرائیلی عامل این ترور را هک کردیم و با پخش تصاویر ضبط شده توسط پهپادهای اسرائیلی ثابت کرد که این پهپادها روزانه محل تردد رفیق حریری را شناسایی ‌کرده و طرح ترور او را انجام داده‌اند. این برنامه مانند بمب خبری در جهان صدا کرد، زیرا علاوه بر افشاگری نقش رژیم صهیونیستی در ترور حریری، توان و قدرت حزب‌الله در نفوذ به سامانه‌های پهپادی و اطلاعاتی دشمن را نیز به نمایش گذاشت.

در ادامه همین روند، سید حسن علاوه بر توجه به استحکام و توسعه تشکیلات حزب‌الله در بخش‌های نظامی، امنیتی و فناوری، به‌دلیل تاثیر جدی و بی‌بدیل سرود و موسیقی در جهان عرب، به لزوم پرداختن به آنها در حزب‌الله هم توجه داشت. گروه‌های مختلفی چون فرقه الولایه، فرقه‌الاسرا، فرقه الفجر و… که بعضاً از زمان سید عباس موسوی در چهارچوب حزب‌الله تشکل پیدا کرده بودند، در زمان سید حسن توسعه کمی و کیفی پیدا کردند و با رعایت ضوابط شرعی و در قالب‌های عمدتاً حماسی به تولید سرود و نماهنگ‌های تصویری برای مخاطبین لبنانی و جهان عرب پرداختند. برخی از این سرودها و نماهنگ‌ها چنان در جهان عرب و جهان اسلام مشهور شدند که حتی صهیونیست‌های ساکن فلسطین اشغالی، شنیدن آنها را به اصابت ضربات پتک بر روح و روان خود تشبیه می کردند!

لازم به ذکر است موفقیت‌های المنار در زمانی محقق شدند که در لبنان علاوه بر ده‌ها شبکه تلویزیونی داخلی با محتوای رقص، آواز و موضوعات جنسی و… ده‌ها شبکه ماهواره‌ای عربی دیگر هم قابل مشاهده بودند، اما المنار بدون استفاده از جذابیت‌های جنسی و غیر شرعی و صرفاً با تکیه به هنر و محتوای سالم و فاخر و به‌واسطه قدرت رسانه‌ای، آن هم با کمترین بودجه در عرصه رسانه‌ای لبنان، در عداد شبکه‌های پر مخاطب بود و بیشترین بیننده را در لبنان داشت.

*با وجود دخالت‌های دخالت‌های خارجی اعم از عربستان و اتحادیه عرب و… در لبنان، حفظ انسجام درونی در جامعه لبنان کار بسیار دشواری بود. به‌ویژه اینکه در بدنه دولت لبنان هم مخالفت‌ها با حزب‌الله کم نبودند و حتی در مقطعی تمامی گروه‌های لبنانی به‌ویژه حزب‌الله ملزم به خلع‌سلاح شدند. در آن مقطع تدبیر سید حسن نصرالله چه بود و چه رویکردی را در پیش گرفت؟

در سال۱۹۸۹ میلادی گروه‌های لبنانی با دخالت عربستان و اتحادیه عرب معاهده‌ای را برای پایان دادن به جنگ داخلی در طائف منعقد کردند. حزب‌الله به ‌علت عدم اعتماد و ارتباط با عربستان در انعقاد این معاهده حاضر نشد، اما به احترام مردم لبنان و برای خاتمه جنگ داخلی این معاهده را پذیرفت و خود را به اجرا و رعایت مفاد آن ملزم کرد. بر اساس این معاهده، تمام گروه‌های لبنانی ملزم به خلع سلاح شدند. حزب‌الله به احترام انسجام درونی جامعه لبنان‌ پذیرفت که دیگر در صحنه داخلی لبنان حضور نظامی نداشته باشد و صرفاً در مناطق مرزی و علیه رژیم صهیونیستی از سلاح استفاده کند.

از دهه ۱۹۷۰ تا زمان اجرای پیمان طائف در سال ۱۹۹۰ در لبنان رایج بود که اغلب گروه‌های سیاسی، شاخه نظامی و اسلحه داشتند و حتی به مناسبت‌هایی در خیابان‌ها رژه نظامی برگزار می‌کردند. حزب‌الله که در سال‌های ابتدای تاسیس به مناسبت روز قدس مراسم رژه مسلحانه ترتیب می‌داد؛ ولی بعد از انعقاد پیمان طائف به احترام مردم لبنان و به نشانه پایان جنگ‌ داخلی در این کشور و با هدف حفظ انسجام درونی جامعه لبنان، اعلام کرد متعهد می‌شود که دیگر در داخل لبنان رژه نظامی نداشته باشد و سلاح حزب‌الله در شهرها و مناطق مسکونی آشکار و علنی نشود و این تعهد تا کنون نقض نشده است، زیرا منطق و باور سید حسن و حزب‌الله این بود که جنگ داخلی در لبنان تنها به نفع اسرائیل تمام خواهد شد. سید حسن براین نکته تاکید داشت که مبارزه حزب‌الله با رژیم صهیونیستی جز با حفظ آرامش و انسجام جامعه لبنان ممکن نخواهد بود و بر این اساس حداکثر تلاش خود را به کار می‌گرفت تا اختلافات و چالش‌های داخلی میان حزب‌الله و برخی گروه‌های سیاسی لبنانی را با گفتگو و بدون کاربرد خشونت حل و فصل کند.

سید حسن به‌قدری به این امر مهم باور داشت که حتی در مواردی که برخی گروه‌ها علیه حزب‌الله دست به اسلحه بردند، مقابله به‌مثل انجام نداد و حفظ نظم و امنیت را به ارتش لبنان سپرد. مثلاً در مقطع بعد از پیمان اسلو که منجر به سازش یاسر عرفات به‌عنوان نماینده بخشی از گروه‌های فلسطینی با رژیم صهیونیستی شد، هزاران نفر از مخالفان روند سازش در حومه جنوبی بیروت دست به تظاهرات زدند و صلح با رژیم را محکوم کردند. این راه‌پیمایی به صورت آرام و بدون مشکل درحال برگزاری بود که واحدهایی از ارتش لبنان به دستور نخست‌وزیر وقت لبنان، رفیق حریری که از عوامل اصلی سعودی‌ها در لبنان به شمار می‌رفت، به تظاهرکنندگان شلیک ‌کردند. براثر این تهاجم ده‌ها تن مجروح شدند و حداقل سیزده نفر از تظاهرکنندگان که اغلب آنها زنان و کودکان بودند، به شهادت ‌رسیدند. تحمل این جنایت برای جوانان و نیروهای حزب‌الله بسیار سخت بود، زیرا علاوه بر شهادت و جراحت بستگان و خانواده‌های اعضای حزب، توانایی و قدرت نظامی حزب به چالش کشیده و غرور و حیثیت آنها جریحه‌دار شد.

در لحظاتی که بسیاری از این نیروها با اسلحه‌ آماده ورود به خیابان و درگیری با عوامل تیراندازی به تظاهرات بودند، سید حسن شخصاً به ماجرا ورود کرد و مانع از بروز درگیری و جنگ داخلی شد و برای مهار خشم و هیجان نیروهای حزب از آبرو و اعتبار خود مایه گذاشت. اگر صبر و شجاعت و دوراندیشی سید نبود این مسئله می‌توانست آتش جنگ داخلی لبنان را دوباره روشن و نیروهای حزب را به جای نبرد با رژیم صهیونیستی وادار به جنگ در داخل لبنان کند.

 

 *حزب‌الله از چه سالی توانست با پشتوانه مردمی جای خود را در لبنان به‌عنوان قدرت نظامی تثبیت و در عرصه سیاسی لبنان جایگاه پیدا کند؟

از سال‌ ۲۰۰۶ به بعد که جایگاه حزب‌الله به‌عنوان قدرت اول نظامی در لبنان تثبیت شد، سید حسن، حزب‌الله را برای ورود قدرتمند به عرصه سیاست داخلی این کشور رهبری کرد. اگرچه ورود حزب‌الله به سیاست داخلی لبنان از سال‌های ۱۹۹۵ به بعد در قالب ورود نامزدهای حزب‌الله به رقابت‌های نمایندگی مجلس لبنان و موفقیت آنها در کسب آرای مردمی و عضویت در پارلمان این کشور شروع شده بود، اما با توجه به بافت طائفی قدرت و تقسیم آن بر اساس الگوهای استعماری فرانسه، سهمیه حزب‌الله حداکثر ۷ تا ۱۳نماینده از مجموع پارلمان ۱۲۸ نفری لبنان بود و عملاً حضور حزب‌الله در عرصه سیاست داخلی حالتی نمادین داشت. الگوی سهمیه‌بندی طائفی لبنان، مانع از شکل‌گیری قدرت بر اساس تعداد حامیان است و بر همین اساس سهم حزب‌الله ازقدرت رسمی لبنان درحدود ۱۲تا ۱۳ کرسی پارلمانی و یک یا دو کرسی وزارتی متوقف می‌ماند. گام اول سید حسن برای تغییر این وضعیت آن بود که حزب‌الله به شکل رسمی و در عمل نشان داد که به سهمیه خود از قدرت اکتفا می‌کند و بر خلاف بسیاری از گروه‌های سیاسی لبنان برای کسب کرسی‌های بیشتر وارد مجادلات و جنگ سیاسی آکنده از کینه و نفرت نمی‌شود. در واقع حزب‌الله برای کسب مناصب بیشتر، ورود نمی‌کرد و همین نکته باعث تمایز حزب‌الله با سایر گروه‌ها و احزاب سیاسی لبنانی شد تا آنجا که بسیاری از شهروندانی که به گرایش‌های سیاسی مختلف از مارکسیسم تا ناسیونالیسم و… وابستگی داشتند و از آنها و جنگ قدرت دائمی موجود سرخوردگی پیدا کرده بودند، به روش و منش سیاسی حزب‌الله علاقه‌مند شدند.

سید حسن این روند را تا قبل از جنگ ۳۳ روزه ادامه داد، اما از سال ۲۰۰۶ به بعد که پایگاه مردمی و اقتدار حزب‌الله تثبیت شد، راهبرد سید تغییر کرد و حزب‌الله نه برای افزایش سهم حداقلی حزب در پارلمان، بلکه برای تاثیرگذار حداکثری در فضای سیاسی لبنان با حداکثر قدرت‌ در انتخابات‌ها شرکت کرد.

در این راستا شخص سید حسن وارد تعامل با گروه‌های مختلف سیاسی شد و با اغلب جریانات و جناح‌های مختلف مذاکره و الگوی متفاوتی از رقابت سیاسی در لبنان را پایه‌گذاری کرد. در این مسیر حزب‌الله در حوزه‌های انتخاباتی سایر طوایف از جمله اهل سنت، مسیحیان مارونی، دروزی و نامزدهایی که گرایشات ملی‌گرایانه و ضد اسرائیلی داشتند وارد مذاکره می‌شد و در صورت موفقیت به حامیانش توصیه می‌کرد به نامزدهای هم‌پیمان با حزب‌الله رای بدهند. در نتیجه از میان نامزدهای مسیحی یا دروزی و… کسانی وارد پارلمان می‌شدند که رای حامیان حزب‌الله را کسب کرده بودند.

با این روش نمایندگانی از گرایشات مختلف زیر چتر حزب‌الله قرار می‌گرفتند و این عده‌ که از بافت اصلی حزب‌الله نبودند، اما با رای حامیان حزب‌الله به پارلمان می‌رفتند به همراه نمایندگان اصلی حزب‌الله، فراکسیونی به نام «کتله الوفاء لِلمقاومه» تشکیل می‌دادند که فراکسیون پارلمانی حزب‌الله بود و غیر از شیعیان، شامل نمایندگان اهل ‌سنت، مسیحی، دروزی و… هم می‌شد.

این ساز و کار ابتکاری سید حسن و حزب‌الله، مظهر همگرایی ملی در مجلس لبنان شد و عملا و بدون تغییر سهمیه‌بندی تعداد نمایندگان همراه با حزب‌الله را به ۴۵ تا ۶۰ نفر که حدوداً نیمی از پارلمان لبنان را شامل می‌شود، رساند. با این حال در هنگام کسب کرسی‌های وزارتی، حزب‌الله، همیشه بی‌اهمیت‌ترین وزارتخانه‌ها را برای حفظ انسجام سیاسی جامعه لبنان بر می‌داشت و خود را وارد جنگ‌های حزبی و سیاسی برای کسب قدرت سیاسی نمی‌کرد. در ادامه همین رویکرد بود که حزب‌الله در اغلب موارد به یک کرسی وزارتی (یک وزیر از کابینه) بسنده می‌کرد و سهم دیگرش از کرسی‌های وزارتی را به گروه‌های دیگر هم‌پیمان با حزب‌الله (مثلاً جنبش امل) تقدیم می‌کرد. این حرکت محبوبیت حزب‌الله در جامعه لبنانی را افزایش ‌داد، زیرا بقیه احزاب به دنبال سهم‌خواهی بیشتر از قدرت سیاسی بودند و برای کسب یک کرسی وزارتی بیشتر از هیچ عملی ابا نداشتند و منافع مردم لبنان را فدای منافع خود می‌کردند.

برای وصول به این جایگاه برتر در صحنه سیاسی لبنان سید حسن و دستیاران او در دفتر سیاسی حزب‌الله، رایزنی‌های سیاسی را به احسن وجه انجام می‌دادند، به‌نحوی که اگر از لبنانی‌ها پرسیده شود در بیست سال اخیر چهره اصلی دیپلماسی داخلی لبنان کیست؟ بدون تردید سید حسن را برترین مذاکره کننده در سیاست داخلی این کشور می‌دانند. سید حسن طی دو دهه اخیر سه نفر از روسای ‌جمهور لبنان را متقاعد کرد که حزب‌الله و مقاومت مسلحانه ضدصهیونیستی آن را، مقاومت ملی لبنان و مدافع کشور در برابر تجاوزات اسرائیل اعلام کنند. همین رویکرد تلاش‌های آمریکا و اروپا برای تروریستی خواندن حزب‌الله را تا حدود زیادی خنثی کرد.

جالب اینکه هر سه رئیس جمهور مذکور لبنان، مسیحی و فرمانده ارتش لبنان بودند و با حمایت حزب‌الله موفق به کسب این مقام شدند و برای بقای خود در این جایگاه نیز به حمایت حزب‌الله نیاز داشتند. با رایزنی‌های سید حسن روسای‌جمهور لبنان از حزب‌الله حمایت می‌کردند و حزب‌الله را نه گروه تروریستی، بلکه مقاومت ملی لبنان می‌دانستند.

از جمله بحران‌های سیاسی که سید حسن موفق به مهار آن شد، اتحاد احزاب و جریانات لبنانی وابسته به آمریکا، فرانسه، سعودی و… حول محور مخالفت با مقاومت اسلامی لبنان و حزب‌الله بود. این مجموعه که جریان «۱۴مارس» نامیده شد مرکب از چند حزب و شخصیت سیاسی اهل ‌سنت، تعدادی از احزاب تندرو مسیحی مارونی و…بود. حمایت مالی این جریان را عربستان برعهده داشت و خطوط سیاسی آن توسط آمریکا و فرانسه طراحی می‌شدند. جریان ۱۴ مارس طی سال‌های ۲۰۰۶ به بعد مهم‌ترین دشمن داخلی حزب‌الله در عرصه سیاسی به شمار می‌رفت و طی دو دهه اخیر با استفاده از کمک‌های مالی گسترده عربستان و حمایت رسانه‌ای و سیاسی آمریکا و اروپا تلاش‌های فراوانی برای تسلط بر فضای سیاسی لبنان و حذف حزب‌الله از صحنه سیاست لبنان انجام داده است، اما رویکرد مردمی سید حسن در ساحت سیاست لبنان و ارتباط و هماهنگی وی با جریانات و احزاب لبنانی مانع از به ثمر نشستن اقدامات جریان ۱۴ مارس شد. این اقدامات باعث ‌شدند شخصیت‌های آزاداندیش و وطن‌دوست از گروه‌های مختلف، به سید حسن و رویکرد وی علاقه‌مند شوند و در زمره حامیان حزب‌الله قرار بگیرند.

 *روش‌های سید حسن برای کادرسازی و تربیت نیرو چه بودند؟

از جمله ویژگی‌های سید حسن به‌عنوان دبیرکل حزب‌الله تلاش شدید ایشان در مسیر کادرسازی برای حزب‌الله بود، به‌نحوی که طی سه دهه رهبری او، حزب‌الله صاحب تشکیلات آهنینی شد که به‌شدت به انضباط و دقت معروف شده است. از جمله روش‌های حزب‌الله برای تربیت کادرهای آینده حزب و مقاومت، استفاده از ساز و کار پیشاهنگی بود. پیشاهنگی به‌عنوان سازمانی برای تربیت اجتماعی و فرهنگی دانش‌آموزان در اروپا و آمریکا شکل گرفت، به گونه‌ای که بزرگ‌ترین سازمان پیشاهنگی دنیا متعلق به آمریکاست. اما حزب‌الله این روش را برای تربیت کودکان و نوجوانان خود به کار گرفت و به‌قدری در این مسیر رشد کرد که مقام اول پیشاهنگی در منطقه جنوب غرب آسیا، گروه پیشاهنگی امام مهدی یا «کَشّافه الامام المهدی» است. این گروه دانش‌آموزان داوطلب را به عضویت می‌پذیرد و با همان سلسله مراتب پیشاهنگی، در کارهای خیریه و اقدامات اجتماعی به کار می‌گیرد. گروه پیشاهنگی امام مهدی(عج) کودکان و نوجوانان داوطلب لبنانی را سازماندهی می‌کند و پس از آموزش‌ در عرصه‌هایی مانند گروه سرود، خیریه، امداد و نجات و… به کار می‌گیرد و در واقع تمرین مسئولیت‌پذیری، شخصیت‌یابی و هویت‌یابی برای کودکان و نوجوانان لبنانی است. بسیاری از این نیروها بعدها به‌عنوان کادرهای متخصص در خدمت حزب‌الله قرار می‌گیرند و یا به‌عنوان مدیر در عرصه‌های مختلف به خدمت مشغول می‌شوند.

از دیگر اقدامات حزب‌الله برای تربیت نیرو در دوره سید حسن، تاسیس مجموعه مدارس خصوصی امام مهدی(عج) است. این مدارس در چهارچوب تعالیم دینی و قواعد شرعی و به‌عنوان یکی از زیر مجموعه‌های حزب‌الله از کیفیت آموزشی و تربیتی بالائی برخوردارند و در تمام مقاطع مختلف تحصیلات عمومی، دانش‌آموزان را می‌پذیرند و خانواده‌ها با اشتیاق فرزندانشان را به این مدارس می‌فرستند.

 

 *تدابیر سید حسن نصرالله برای مقابله با تحریم‌های همه‌جانبه حزب‌الله و خدمات‌رسانی اقتصادی به مردم‌ و نیروهای محور مقاومت و حزب‌الله چه بودند؟

از جمله اقدامات حزب‌الله در دوران دبیرکلی سید حسن، تاسیس موسسه سازندگی «جهاد البناء» است. این مجموعه با کمک جوانان داوطلب و اعضای حزب‌الله به روستاها و مناطقی که نیازمند خدمات عمرانی هستند کمک‌های عمرانی مانند لوله‌کشی و آب‌رسانی، تعمیر جاده‌ها و خانه‌های محرومین ارائه می‌کند و به‌ویژه نقش اصلی در بازسازی مناطق آسیب‌دیده از حملات رژیم صهیونیستی را بر عهده دارد. خدمات جهادالبناء در بازسازی مناطق تخریب شده در جنگ ۳۳ روزه که شامل آواربرداری و احداث هزاران واحد مسکونی در جنوب، بقاع و بعلبک و حومه جنوبی بیروت می‌شد، نقشی مهم در افزایش محبوبیت و جایگاه مردمی حزب‌الله ایفا کرد و نشان داد که حزب‌الله در هیچ شرایطی مردم و حامیانش را رها نخواهد کرد.

از سوی دیگر عدم ارائه هرگونه خدمات شهری به حومه جنوبی بیروت موسوم به ضاحیه از جانب دولت لبنان طی سال‌های تاسیس حزب‌الله تا کنون، باعث شده است تا حزب‌الله ارائه خدمات شهری به بیش از یک میلیون مردم این منطقه را هم بر عهده بگیرد.

بخشی دیگر از خدمات اقتصادی و اجتماعی با پشتیبانی حزب‌الله در قالب موسساتی مانند «مؤسسه ‌الشهید» و «مؤسسه الجرحی» انجام شده است. مؤسسه شهید با هدف سرپرستی و کمک به بازماندگان و خانواده‌های شهدای وابسته به حزب و خانواده‌های شهدای بمباران‌ها و حملات اسرائیل تشکیل شد و فارغ از مذهب و قومیت و… خدمات متنوع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را به خانواده‌های شهدا ارائه کرده است. مؤسسه‌ الجرحی برای انجام خدمات امدادی و رفاهی به جانبازان و مجروحان وابسته به حزب و مجروحان تجاوزات و حملات رژیم صهیونیستی تاسیس شده و رسیدگی به این گروه از جامعه لبنانی را برعهده گرفته و بدون توجه به تعلقات قومی و طائفی برای حل مشکلات مجروحان و جانبازان لبنانی تلاش کرده است.

تاسیس مراکز درمانی مجهز و متنوع (بیمارستان، درمانگاه‌های تخصصی و عمومی و…) برای ارائه خدمات درمانی به اعضا و حامیان حزب و عموم مردم لبنان در ضاحیه، جنوب و بعلبک از جمله خدماتی است که حزب‌الله در حوزه درمان به جامعه لبنان ارائه کرده است.

حزب‌الله در دوران دبیرکلی سید حسن، ابتکارات و اقدامات مهمی برای حل مشکلات اقتصادی حزب و حامیان آن انجام داد که برگرفته از دیدگاه‌های انقلابی سید شهید بود. دیدگاهی که هیچ بن‌بستی را به رسمیت نمی‌شناخت و هر مانعی را به ابزار ارتقا و صعود تبدیل می‌کرد. از جمله این موانع تحریم ارائه هر‌گونه خدمات بانکی به حزب‌الله و مؤسسات وابسته به آن از جانب آمریکا بود که به‌سرعت شامل اعضا و حامیان حزب و حتی مردم عادی لبنان شد که به‌‌نوعی با اعضا و حامیان حزب‌الله ارتباط داشتند و از جانب اروپا و کشورهای عرب وابسته به آمریکا امتداد پیدا کرد و بر اساس آن این افراد و مؤسسات حق دریافت هیچ نوع خدمتی از بانک‌های مستقر در لبنان را نداشتند.

در واقع بیش از دو دهه است که حزب‌الله و اعضایش، مشمول دریافت هیچ یک از خدمات بانکی از بانک‌های لبنان نبوده‌اند و در صورت تخطی بانک‌ها از این تحریم، دولت آمریکا آنها را تحت تحریم قرار می‌دهد و روابط آنها را با نظام بانکی بین‌المللی قطع می‌کند. حزب‌الله با هدایت سید حسن، برای مقابله با این تحریم بانک داخلی (مؤسسه قرض ‌الحسنه) برای حزب‌الله را تاسیس کرد که خدمات مالی پولی و بانکی را به اعضا و حامیان حزب و سایر شهروندان لبنان ارائه می‌داد.

عجیب اینکه‌ اسرائیل در بمباران‌های اخیر بعد از ترور سید حسن، یکی از اماکنی را که هدف قرار داد «موسسه قرض‌الحسنه» حزب‌الله بود. این بانک با همت مردم لبنان به مؤسسه اقتصادی قدرتمندی متکی به کمک‌های مردمی تبدیل شد و خلاء ناشی از تحریم بانکی حزب و اعضای آن را به‌نحو احسن پر کرد.

یکی از مشکلاتی که گروه‌هایی مانند حزب الله لبنان با آن دست به گریبانند تامین نیازهای مالی و اقتصادی آن مجموعه است، زیرا کمک‌های جمهوری اسلامی نمی‌تواند پاسخگوی همه نیازهای آنان باشد. از این‌‌رو در زمان مدیریت حزب توسط سید حسن راهکاری برای تامین بخشی از نیازهای مالی حزب اندیشیده شد. این راهکار مبتنی بر تجارت‌پیشگی مردم لبنان است. لبنانی‌ها مردمی‌ تجارت پیشه‌اند و تقریباً در هر خانواده لبنانی یک یا چند نفر به تجارت در کشورهای مختلف مشغولند. سال‌هاست که بخش قابل توجهی از‌ تجارت در غرب آفریقا، شرق و شمال شرق آمریکای لاتین و…در دست لبنانی‌هاست و تعدادی از این تجار از طرفداران حزب‌الله ‌هستند. حزب‌الله از کمک‌های مردمی مختلفی که دریافت می‌کند، سرمایه‌ای را فراهم آورده و در اختیار تاجران حامی حزب قرار داده و از درآمد حاصله، بخشی از نیازهای مالی‌اش را مرتفع می‌کند.

08آوریل/25

بازتاب منش و رهبری سید حسن نصرالله در رسانه‌های غربی و صهیونیستی – مردی که دشمنانش را وادار به اعتراف کرد – سمیرا کریم‌شاهی

در عملیات هفتم اکتبر مقاومت فلسطین یک پیوست حمایتی از جانب گروه‌ها و ملت‌های آزاده و مقاوم برنامه‌ریزی شده بود که با پیام محمد ضیف، فرمانده میدانی شاخه نظامی حماس در همان روز اعلام شد. او از کشورهای مقاومت دعوت کرد تا برای زنده نگهداشتن «مسئله فلسطین» به حرکت آنها بیپوندند‌. اولین لبیکی که در واکنش به پیام او داده شد، درست در فردای هفتم اکتبر از جبهه شمالی سرزمین‌های اشغالی و از سوی مقاومت لبنان بود. حزب‌الله لبنان با تمام محدودیت‌ها و فشارهای داخل و خارج لبنان، جبهه‌گشایی حمایتی خود را از آنچه که در غزه با جنایت‌های بی‌حد و مرز صهیونیست‌ها جریان دارد، ترک نکرده است.

رهبر فقید حزب، شهید سید حسن نصرالله نوع و گستره حضور در تنش جبهه شمالی را با تاکتیک ابهام و معادله گام ‌به‌ گام آغاز کرد و در پایان تابستانی که گذشت با تعریف معادله امنیت در شهرک‌های شمالی در مقابل آتش‌بس در غزه، عزم این حزب را برای حفظ پیوند تحولات جنوب لبنان با جبهه غزه نشان داد.  صهیونیست‌ها در یک خطای محاسباتی به ظن خود با حذف مرد شماره یک و رهبر حزب‌الله لبنان خواهند توانست این معادله را به هم بزنند و ساکنان آواره شهرک‌های شمال فلسطین اشغالی به خانه‌های غصبی خود بازگردند و حزب‌الله در وضعیت شبه نابودی عقب‌نشینی کند. اما معادله امنیتی تحمیلی آنها تا کنون اشتباه از آب در آمده است و نشان می‌دهد هرچند آنها شناخت خوب و نسبتا جامعی از شخص رهبر مقاومت اسلامی داشتند، اما در نوع رهبری او و به معنای دیگر نحوه ساز و کار حزب‌الله و دوری از وابستگی به اشخاص خطای محاسباتی رخ داده است.

در واقع رسانه‌های اسرائیلی و غربی چنانکه در مورد شخصیت‌هایی همچون حاج قاسم سلیمانی و عماد مغنیه سابقه داشته است، در مورد سید حسن نصرالله نیز وی را شخصیتی تروریست و خطرناک جلوه می‌دهند و عملیات اهریمن‌سازی را پیش می‌برند تا با این گزاره غلط باور کنند که با حذف فرد مذکور، سازمان هدف دچار فروپاشی خواهد شد. اما فارغ از روند تصویرسازی از چهره‌های مقاومت و اشتباهات رایج،  نگاه رسانه‌های جریان مسلط به رهبر شهید مقاومت لبنان در دوران قبل و بعد از شهادت او قابل توجه است. شجاعت بی‌نظیر در جهان عرب، تهدید‌های معتبر، وعده‌های صادق و استاد جنگ روانی، از سید شخصیت غیرقابل انکاری را در رشد و وزن‌دهی به مقاومت اسلامی لبنان و کل محور مقاومت در نگاه این رسانه‌ها بر جا گذاشت.

 

سید حسن نصرالله و پرچم سفید؛ هرگز!

ویژگی‌های متعدد فردی و رهبری در شخصیت سید حسن نصرلله چنان قوام یافته بودند که او را به چهره‌ بی‌نظیر جهان عرب در قامت رهبری و همچنین شاخص در جهان اسلام تبدیل کرد. اما شاید بتوان گفت هیچ‌ یک از این ویژگی‌ها به اندازه «شجاعت» در بیان و عمل او را به چنین جایگاهی نرساند. به‌ویژه با در نظر گرفتن جغرافیای عربی در برابر رژیم صهیونیستی، حلقه‌ مفقوده شجاعت در تقابل و دشمنی و شکستن هیمنه شکست‌ناپذیری صهیونیسم بارزتر می‌شود. در چنین وضعیتی شهید نصرالله رهبری گروهی را به عهده داشت که حداقل دو بار افسانه‌ نامیرایی اشغالگران را ابطال کرد. این جرئت طوفانی از لبنان به جریان‌های مقاومت فلسطینی هم منتقل شد تا در تقابل‌های متعدد بین جبهه غزه و اشغالگران طی دو دهه گذشته امکان عقب نشستن دشمن میسر شود.

یوسی ملمن، خبرنگار امنیتی صهیونیستی در کتاب «جاسوسان در آخرالزمان» در مورد دوران پسا ترور سید عباس موسوی می‌نویسد این اقدام پیامدهای وحشتناکی برای اسرائیل در پی‌ داشت. معلوم شد حسن نصرالله جانشین موسوی بسیار پرجاذبه‌تر، پرشورتر، زیرک‌تر و خطرناک‌تر از اوست. [سید] نصرالله به یکی از دشمنان سرسخت اسرائیل تبدیل شد و برای دولت یهودی دردسرهای فراوانی ایجاد کرد. (۱)
گاردین در مقاله‌ای که روز بعد از شهادت سید حسن نصرالله منتشر کرد، با اعتراف به روحیه الهام‌بخش او در رویایی با اسرائیل، یادآور می‌شود که تحت رهبری حسن نصرالله عقب‌نشینی «تحقیرآمیز» اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ میلادی رقم خورد که باعث شد به‌رغم خصومت‌ بین اهل تسنن و شیعیان رهبر حزب‌الله لبنان مورد تحسین جهان اسلام قرار بگیرد.(۲)

فارن‌پالیسی در بررسی شخصیت رهبر مقاومت می‌نویسد که بعد از جنگ ۳۳ روزه نصرلله توانست به «نماد شجاعت و مقاومت» در سرتاسر خاورمیانه تبدیل شود.(۳) همچنین در میزگردی که کانال ۱۲ رژیم صهیونیستی با موضوع تحولات جبهه شمالی ترتیب داد، عاموس ملکا، رئیس سابق دایره اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل انتظار تسلیم شدن رهبر حزب‌الله را دور از واقعیت دانست و تاکید کرد حسن نصرالله در شرایط سختی قرار دارد؛ اما این بدان معنا نیست که او پرچم سفید را به اهتزاز در خواهد آورد. معاو واردی، تحلیلگر مسائل سیاسی و تامیر هیمن، رئیس مرکز تحقیقات امنیت ملی در دانشگاه تل‌آویو، دیگر مهمانان شبکه بودند که با ناکافی دانستن اقدامات ارتش رژیم معتقد بودند ترور رهبران و ادعای از بین بردن توان نظامی آن به معنای پذیرش عقب‌نشینی حزب‌الله از مرز نیست.(۴) همین واقف بودن صهیونیست‌ها به روحیه تسلیم‌ناپذیری شهید نصرالله و غلبه شجاعت او بر فشار حداکثری به یکی از متغیرهای تصمیم ترور او تبدیل شد تا مقامات صهیونیستی به گمان خود بتوانند با شکستن این سد آهنی، معادله شمال در برابر غزه را تغییر دهند.

 

صداقت در تهدید و وعده؛ اعتبار جمعی و رسانه‌ای سید مقاومت

رسانه‌فهمی، مخاطب‌‌دانی، زمان‌‌شناسی و مهارت سخنوری سید حسن نصرالله مجموعه‌ای از سخنرانی‌های تاریخی از او به یادگار گذاشته که هرکدام در دوره زمانی خود معادله‌ساز و یا تعیین‌کننده و شرح دهنده تحولات جاری وقت بوده‌اند. صداقت در وعده و تهدید، اعتباربخش کلام سید بود. امیدواری یاران و حامیان حزب‌الله از وعده‌ها و نگرانی دشمنان از تهدیدها به‌وضوح در واکنش‌های بعد از هر سخنرانی او آشکار بود. به‌عنوان مثال، اعتبار تهدید رهبر شهید حزب‌الله در سطحی بود که سید نصرالله توانست در پاییز ۱۴۰۱گره مذاکرات میدان گازی کاریش میان دولت لبنان و رژیم اسرائیل را با میانجی‌گری آمریکا باز کند. دبیرکل شهید حزب‌الله با مشاهده نزدیک بودن نادیده انگاشتن حق مسلم مردم لبنان، طی سخنانی رژیم را تهدید کرد که اگر از زیاده‌خواهی‌های خود عقب‌نشینی نکند حزب‌الله را مجبور به اقدام خواهد کرد. با پرواز پهپادهای شناسایی حزب و مانور آنها در بالای میدان گازی کاریش، اسرائیل پی برد که طبق تجربه گذشته اراده مقاومت جدی است و ناچار به قبول توافق شد. تن دادن رژیم به این توافق انتقادهای گسترده‌ای را در داخل اسرائیل متوجه دولت وقت یائیر لاپید وارد کرد و منتقدان آن را «تسلیم شرم‌آور در برابر حسن نصرلله» نامیدند.

رون بن‌شای، کارشناس امنیتی یدیعوت آحارونوت، در یادداشتی با عنوان “حزب‌الله اصلی‌ترین تهدید اسرائیل” به کنایه، اشاره‌ای به میزان اعتبار قول و وعده‌های سران صهیونیست‌ها برای بازگشت آوارگان شهرک‌های اراضی اشغالی شمال در مقابل جدی بودن تهدید‌های سید مقاومت دارد. او در متن خود اذعان می‌کند تا زمانی که [سید] نصرالله و [آیت‌الله] خامنه‌ای اجازه ندهند آنها به خانه‌های خود باز نخواهند گشت.(۵)

شارون هاسکل، عضو کنست اسرائیل هم در ماه‌های گذشته، زمانی که تهدید‌های اسرائیل برای جبهه‌گشایی در شمال افزایش یافته بود در مطلبی با این مضمون که جنگ نمی‌تواند اثری در ادعاهای دبیرکل حزب‌الله داشته باشد، به‌درستی پیش‌بینی کرد که ما عقب‌نشینی حسن نصرالله را نخواهیم دید.(۶)

این اعتبار کلام سید مقاومت، نه تنها برای دولت اسرائیل که به شهرک‌نشین‌های اشغالگر هم منتقل شده است.       نیویورک‌تایمز در گزارش تحلیلی در مورد سید حسن نصرالله شرح قابل تاملی را از وضعیت شهرک‌های اشغالی شمال فلسطین ارائه داده است. بخشی از این گزارش به کریات شمونه، شهر مرزی اشاره دارد که در حملات بی‌امان حزب‌الله لبنان تخلیه شده است. شهرک‌نشینان تا مدت‌ها سخنرانی‌های سید حسن نصرلله را تماشا می‌کردند تا بدانند در آینده چه چیزی در انتظار آنهاست. معاون شهردار کریات شمونه به نیویورک تایمز گفت: «از کودکی همیشه حرف‌ها و صحبت‌های او را دنبال می‌کردیم تا بدانیم آیا حملات موشکی انجام می‌شودیا خیر».(۷)

رژیم صهیونیستی، بدون هیچ شانسی در مقابل یاران نصرالله

شجاعت و عمل منحصر به‌فرد سید مقاومت در مبارزه دائمی با رژیم صهیونیستی بسیاری از تحلیلگران و حتی مخالفان مقاومت را به خطای راهبردی بنیامین نتانیاهو در تصعید جبهه شمالی واقف کرده است. اعتقادی که قبل از شهادت دبیرکل حزب‌الله مکرراً مطرح شد و با ترور او و ضربه‌های سنگینی که به حزب‌الله وارد شد باز همچنان پا برجاست. چنین نظری نشان می‌دهد که دوران سی‌ساله رهبری سید حسن نصرالله چنان ساختار مستحکم و پایداری را به وجود آورده است که مخالفان او را به عدم امکان فروپاشی مقاومت اسلامی لبنان مطمئن کرده و بیش از یک سال است که این نکته را به دولت صهیونیستی تذکر می‌دهند.

استفان والت، نظریه‌پرداز روابط بین‌الملل در تحلیلی در نشریه فارن‌پالیسی در مورد دردسر جدی برای اسرائیل در صورت جنگ گسترده با حزب‌الله و ایران هشدار می‌دهد (۸) که نشانه نگرانی در باره توانایی اسرائیل در مدیریت جبهه شمالی و کیفیت خروج از جنگ لبنان است که شاید مانند دو تجاوز گذشته به صورت عقب‌نشینی و ناکامی صهیونیست‌ها در دستیابی به اهداف تعیین شده باشد.

توماس فریدمن آمریکایی هم از جمله افرادی است که بیش از یک سال است جبهه‌گشایی‌های جدید را به‌مثابه دام و باتلاق برای اسرائیل می‌داند.(۹)

اعتقاد اکثر تحلیل‌گرانی که در مورد آینده اسرائیل احساس خطر می‌کنند این است که کارنامه رهبری سید حسن نصرالله نشان می‌دهد حذف او معادله جبهه شمال را تغییر نخواهد داد؛ زیرا حذف نفرات اصلی حزب‌الله بیش از آنکه آن را به مرز فروپاشی برساند، ظرفیت تاب‌آوری آن را ارتقا می‌بخشد و در یک جنگ فرسایشی بلند آمادگی خود را در دل بحران بازسازی می‌کنند، در حالی که اسرائیل تمام کارت‌های تقابل با حزب‌الله را بازی کرده و پیشاپیش از همه گزینه‌های خود برای نبرد طولانی مدت استفاده  کرده است.

اسحاق بریک، ژنرال بازنشسته ارتش اسرائیل با اشاره به همین معضل برای اسرائیل در دوران پس از نصرالله معتقد است اگر صرفا با حذف [سید] نصرالله بخواهیم دچار سرخوشی شویم، فاجعه به بار خواهد آمد.(۱۰) چنین انعطافی در مقاومت اسلامی لبنان و آمادگی برای بدترین شرایط و سناریوها زیر سایه رهبری سید مقاومت امکان‌پذیر شده که حتی با  فقدان او، کارشناسان حامی رژیم اسرائیل چندان امیدوار به خروج پیروزمندانه اسرائیل از نبرد جاری نیستند.

رونن برگمن، تحلیلگر نظامی – امنیتی صهیونیستی در کتاب خود با نام «برخیز و اول تو بکش» می‌نویسد اگر اسرائیلی‌ها این توهم را داشتند که با ترور [سید عباس]موسوی، حزب‌الله معتدل خواهد شد، انتخاب [سید حسن] نصرالله سریعاً آنها را از اشتباه در آورد.(۱۱) ترور سید مقاومت هم روزی رژیم را از توهم امکان انزوای مقاومت اسلامی لبنان بیرون خواهد آورد.

 

  پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱. ملمن، یوسی و راویو، دان(ترجمه مرتضی میرمطهری،۱۴۰۰)، جاسوسان علیه آخرالزمان. تهران: اطلاعات
  2. ۲. Hassan Nasrallah: Hezbollah’s leader inspired adulation and bitter enmity – they will find him very hard to replace. (28 Sep 2024).

https://www.theguardian.com/world/2024/sep/28/hassan-nasrallah-hezbollahs-leader-inspired-adulation-and-bitter-enmity-they-will-find-him-very-hard-to-replace

  1. ۳. Charisma and Militancy Powered Nasrallah’s Rise, but He Became One More Corrupt Warlord. (Sep,2024).

Foreignpolicy.com/2024/09/28/ ezbollah-leader-hassan-nasrallah-lebanon-israel/

  1. ۴. إعلام إسرائیلی: نصر الله لن یرفع الرایه البیضاء وسیقدم أفضل ما لدیه. (۲۵/۹/۲۰۲۴)

www.aljazeera.net/news/2024/9/25/إعلام-إسرائیلی-نصر-الله-لن-یرفع-الرایه

  1. ۵. כך הפך חיזבאללה לאיום המרכזי והדחוף ביותר על ישראל . (۱۸٫۰۶٫۲۰۲۴)

www.ynet.co.il/news/article/yokra13965783

  1. ۶. בצל המגעים המדשדשים: בישראל מודים לראשונה – “תהיה מלחמה בצפון. (۰۸٫۰۳٫۲۰۲۴)

www.maariv.co.il/news/politics/Article-1082188

  1. ۷. Killing of Nasrallah Pushes Mideast Conflict Into New Territory. (28 Sep 2024).

https://www.nytimes.com/2024/09/28/world/middleeast/nasrallah-israel-hezbollah-iran.html

  1. ۸. The Dangerous Decline in Israeli Strategy. (August 16, 2024).

 https://foreignpolicy.com/2024/08/16/the-dangerous-decline-in-israeli-strategy/

  1. ۹. Why Everything Is Suddenly Spiraling for Israel.( 25 Sep. 2024).

https://www.nytimes.com/2024/09/25/opinion/israel-hezbollah-hamas.html

  1. ۱۰. כמו ב-۷ באוקטובר: האופוריה אחרי חיסול נסראללה עוד תמיט עלינו אסון.( ۰۳/۱۰/۲۰۲۴)

https://www.maariv.co.il/journalists/opinions/article-1137491

۱۱٫ برگمن، رونن(ترجمه هادی عبادی،۱۳۹۹). برخیز و اول تو بکش. تهران: صمدیه.

08آوریل/25

نقض اصول بنیادین حقوق بین‌الملل در ترور شهید سید حسن نصرالله – حجت‌الاسلام دکتر محمدحسین پورامینی

 

مقدمه:

ترور شخصیت‌های سیاسی، به‌ویژه در مناطق درگیری، همواره یکی از بحث‌برانگیزترین موضوعات در حقوق بین‌الملل بوده است. ترور شهید سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان، به‌عنوان یک اقدام خشونت‌آمیز و هدفمند، نقض آشکار اصول بنیادین حقوق بین‌الملل بشردوستانه و حقوق بشر محسوب می‌شود. این رویداد نه تنها تأثیرات عمیقی بر منطقه داشت، بلکه پرسش‌های مهمی را در مورد حاکمیت قانون و پاسخگویی بین‌المللی مطرح کرد.

در این مقاله با تمرکز بر ترور و شهادت  سید حسن نصرالله به بررسی برخی از ابعاد مختلف حقوقی این اقدام، از جمله نقض حق حیات، اصل تفکیک و تناسب در حملات نظامی و ناکامی نهادهای بین‌المللی در پاسخ به این جنایت خواهیم پرداخت:

 

  1. ترور شهید سید حسن نصرالله: نقض اصول بنیادین حقوق بین‌الملل

: ترور شهید سید حسن نصرالله به‌عنوان یک عمل غیرقانونی، نقض صریح اصول بنیادین حقوق بین‌الملل به شمار می‌آید. حقوق بین‌الملل به عنوان چهارچوبی برای تضمین صلح، امنیت و کرامت انسانی، بر اصول اساسی مانند حق حیات، منع قتل‌های فراقضایی و حمایت از غیرنظامیان در مخاصمات مسلحانه استوار است. اسناد بین‌المللی معتبر نظیر منشور سازمان ملل، اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون‌های ژنو این اصول را تأکید کرده‌اند، اما رژیم صهیونیستی بارها این اصول را زیر پا گذاشته است.

ترور رهبران سیاسی و نظامی در شرایطی که آنان در مناطق غیرنظامی حضور دارند، به‌وضوح نقض حق حیات و قوانین بشردوستانه بین‌المللی محسوب می‌شود. حق حیات که در ماده ۶ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی به آن اشاره شده، به‌شدت تحت تأثیر چنین اقداماتی قرار می‌گیرد. علاوه بر این، رژیم صهیونیستی مکرراً از سلاح‌های مهلک، از جمله بمب‌های سنگرشکن، استفاده کرده که به‌طور خاص طراحی شده‌اند تا زیرساخت‌های غیرنظامی و زندگی مردم غیرنظامی را هدف قرار دهند.

استفاده از بمب‌های سنگرشکن در مناطق غیرنظامی به‌ویژه نقض اصول تفکیک و تناسب در حملات نظامی است. این تسلیحات می‌توانند خسارات گسترده‌ای به زیرساخت‌ها و جان مردم غیرنظامی وارد کنند و باعث نقض آشکار قوانین بین‌المللی بشردوستانه شوند. حملات عمدی به غیرنظامیان و تخریب زیرساخت‌های حیاتی، موجب رعب و وحشت در میان مردم و مصداقی از جنایت علیه بشریت تلقی می‌شود.

از سوی دیگر باید گفت نقض‌ مکرر حقوق بین‌الملل توسط رژیم صهیونیستی نه تنها به ایجاد خسارت‌های انسانی و مادی می‌انجامد، بلکه تهدیدی جدی برای مشروعیت نظام حقوقی جهانی است و به اعتماد بین‌المللی به حاکمیت قانون آسیب می‌زند.

بنابراین، ترور شهید سید حسن نصرالله و بهره‌برداری غیرقانونی از سلاح‌های مهلک نه تنها به‌عنوان اقدامات غیراخلاقی، بلکه به لحاظ قانونی نیز غیرمجاز و جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت است.

 

  1. ترور شهید سید حسن نصرالله و نقض اصول حقوق بشردوستانه:

حزب‌الله به‌عنوان یکی از قدرتمندترین سازمان‌های سیاسی لبنان، نقشی برجسته در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی کشور ایفا می‌کند. این جنبش، همراه با جنبش امل، نماینده اصلی جامعه شیعه در پارلمان لبنان است و اعضای آن در کابینه دولت نیز حضور دارند. سید حسن نصرالله، به‌عنوان دبیرکل این حزب، مسئولیت‌های سیاسی متعددی را بر عهده و بر ساختاری متشکل از پنج شورا نظارت داشت.

چهار شورا بر وظایف غیرنظامی حزب تمرکز دارند، درحالی‌که شورای پنجم، معروف به شورای جهاد، فعالیت‌های نظامی این سازمان را هدایت می‌کند.

در بررسی قانونی یا غیرقانونی بودن حمله به یک فرد در مخاصمات مسلحانه، ابتدا باید مشخص شود که آیا وضعیت یا اقدامات او وی را به هدفی قانونی تبدیل می‌کند یا خیر.

حقوق بین‌الملل بشردوستانه سه دسته از افراد را مجاز به هدف قرار گرفتن می‌داند: رزمندگان، اعضای گروه‌های مسلح سازمان‌یافته و غیرنظامیانی که به‌صورت مستقیم در خصومت‌ها مشارکت دارند.

با بررسی جایگاه شهید سید حسن نصرالله درمی‌یابیم که ایشان در دسته اول (رزمندگان) قرار نمی‌گیرد، زیرا این مفهوم به مخاصمات مسلحانه بین‌المللی محدود می‌شود و درگیری حزب‌الله و اسرائیل یک مخاصمه مسلحانه غیر بین‌المللی است. از منظر دسته دوم، یعنی اعضای گروه‌های مسلح سازمان‌یافته، وضعیت پیچیده است. حزب‌الله یک سازمان مختلط است که هم وظایف نظامی و هم غیرنظامی دارد. بنابراین، تنها اعضای شاخه نظامی این گروه می‌توانند به‌دلیل وضعیت خود هدف قرار گیرند.

رهبران سیاسی یا کسانی که در تصمیم‌گیری‌های استراتژیک مشارکت دارند، بدون نقش مستقیم در فرماندهی یا کنترل نظامی، به‌طور خودکار واجد شرایط هدف قرار گرفتن نیستند. مطابق دستورالعمل‌های حقوق بین‌الملل و منابعی مانند دفترچه قانون جنگ وزارت دفاع آمریکا، رهبران سیاسی یا غیرنظامی تنها در صورتی هدف قانونی به‌حساب می‌آیند که نقش مستقیم در فرماندهی یا کنترل عملیات نظامی داشته باشند. بنابراین، صرف تأیید یا مشارکت  شهید نصرالله در برنامه‌ریزی نظامی برای مشروعیت‌بخشی به حمله علیه او کافی نیست.

ترور شهید سید حسن نصرالله به‌عنوان دبیرکل حزب‌الله لبنان، نقض آشکار اصول بنیادین حقوق بین‌الملل بشردوستانه و حقوق بشر است. حقوق بین‌الملل، هدف قرار دادن افراد در مخاصمات مسلحانه را تنها در شرایط خاص مجاز می‌داند، از جمله زمانی که فرد مستقیماً در خصومت‌ها مشارکت دارد یا عضوی از نیروهای مسلح سازمان‌یافته است. در مورد شهید سید حسن نصرالله، صرف نقش رهبری او در حزب‌الله نمی‌تواند توجیهی قانونی برای هدف قرار دادن وی به‌عنوان یک هدف نظامی باشد، زیرا مشارکت او عمدتاً سیاسی و استراتژیک است، نه مستقیم در میدان جنگ.

حملات گسترده رژیم صهیونیستی به مناطق مسکونی و غیرنظامی لبنان همراه با این ترور، نقض اصول تفکیک و تناسب است که در حقوق بین‌الملل بشردوستانه تصریح شده‌اند. اصل تفکیک تأکید دارد که غیرنظامیان نباید هدف قرار گیرند و اصل تناسب تصریح می‌کند که خسارات غیرنظامی نباید فراتر از حد ضرورت باشد.

حملات مذکور که تلفات گسترده غیرنظامیان و تخریب زیرساخت‌های لبنان را در پی داشت، نشان‌دهنده بی‌توجهی رژیم صهیونیستی به این تعهدات است.

 

  1. ناکامی نهادهای بین‌المللی در پاسخ به ترور شهید سید حسن نصرالله و جنایات رژیم صهیونیستی:

شورای امنیت سازمان ملل متحد هر چند علی‌الظاهر بنا بر متن ماده ۲۴ منشور ملل متحد شورای امنیت  مسئول اصلی حفظ صلح و امنیت بین‌المللی به شمار می‌رود؛ اما در مواجهه با جنایات رژیم صهیونیستی در فلسطین و لبنان  ناتوان است.

حمایت بی‌قید و شرط آمریکا و استفاده مکرر از حق وتو برای جلوگیری از صدور قطعنامه‌های الزام‌آور علیه این رژیم، شورای امنیت را به ابزاری ناکارآمد در مواجهه با اقدامات غیرقانونی وجنایتکارانه رژیم  صهیونیستی تبدیل کرده است. در موضوع شهادت سید حسن نصرالله و حملات گسترده به لبنان، این شورا اقدامی عملی و موثری انجام نداد.

علاوه بر شورای امنیت، ناکارآمدی نهادهای بین‌المللی دیگر نیز مشهود است. دیوان بین‌المللی کیفری (ICC) که به‌عنوان مرجع اصلی پیگرد جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت تأسیس شده، تحت فشارهای مختلفی قرار دارد که عملکرد آن را محدود کرده و مانع از اقدام قاطع این نهاد در پیگرد مقامات رژیم صهیونیستی به خاطر جنایات آنان در غزه و لبنان شده است.

با این حال، صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت توسط دیوان بین‌المللی کیفری یک گام مهم و تحسین‌برانگیز به شمار می‌آید. این اقدام نشان‌دهنده تلاش برای پاسخ‌گویی به جنایات و تجاوزات صورت‌گرفته است و می‌تواند نشانه‌ای از عزم دیوان در راستای تحقق عدالت و حمایت از حقوق بشر باشد.

هرچند چالش‌ها و موانع همچنان وجود دارند، اما این اقدام می‌تواند امیدی برای قربانیان این جنایات باشد و به دیگر نهادهای بین‌المللی یادآوری کند که در قبال حفظ صلح و امنیت جهانی مسئولیت دارند.

نظم حقوقی جهانی، تحت نفوذ قدرت‌های بزرگ و ابزارهایی مانند حق وتو در شورای امنیت، در برابر نقض گسترده حقوق بین‌الملل ناتوان است. برای مقابله با این ضعف ساختاری و تضعیف نظام عدالت بین‌المللی، بازنگری در ساختار سازمان ملل، اصلاح یا لغو حق وتو و تقویت استقلال نهادهایی مانند دیوان بین‌المللی کیفری ضروری است.

این اصلاحات می‌تواند تضمینی برای مقابله با جنایات جنگی آینده و بازگرداندن اعتماد به نظام حقوق بین‌الملل باشد.

 

جمع‌بندی

ترور شهید سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان، نقض آشکار حقوق بین‌الملل بشردوستانه و حقوق بشر است. این اقدام با هدف قرار دادن یک شخصیت سیاسی در مناطق غیرنظامی، حق حیات و قوانین بشردوستانه را زیر پا گذاشته و نشان‌دهنده بی‌توجهی رژیم صهیونیستی به تعهدات بین‌المللی است.

ناکارآمدی نهادهای بین‌المللی، به‌ویژه شورای امنیت، در پاسخ به این جنایات، چالش‌های جدی‌ای را برای حاکمیت قانون به وجود آورده است.

08آوریل/25

همگرایی و تعامل عالمان لبنان و ایران در سرنوشت جبهه مقاومت – -حجت‌الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی

مقدمه

شیعیان و عالمان شیعه در طول سالیان متمادی عصر غیبت که جهان اسلام و کشورهای اسلامی تحت سلطه حاکمان جائر غیرشیعی قرار داشت، به‌عنوان اقلیتی مذهبی، ‌همواره در معرض آزار، تهدید و فشار از جانب حاکمان جائر قرار داشتند و لذا بر اساس منطق شیعه، تقیّه در پیش گرفتند و سعی می‌کردند در این بستر، ضمن مقاومت در برابر استبداد و ظلم حاکمان جائر، هویت فرهنگی و مذهبی خویش را حفظ و با اتخاذ راهبردها، راهکارها و شیوه­های عقلانی برآمده از نصوص دینی، غایات و اهداف کلان دین و مذهب را در جامعه محقق کنند.

با وجود اینکه از زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس، (جز در زمان­هایی محدود) جهان اسلام، ذیل حاکمیت و سلطه حاکمان سنّی مذهب قرار داشت و بخش اعظم جهان اسلام را مسلمانان سنّی مذهب تشکیل می­دادند، اما جهان اسلام، همواره مشتمل بر جوامعی بود که در بسیاری از نقاط جامعه اسلامی یا (دارالاسلام) بر اساس مذهب، فرهنگ و سبک زندگی شیعی زندگی می­کردند و عملاً ذیل عنوان «دارالإیمان» هویّت و سرنوشت مشترکی داشتند. این جوامع متشکل از عده زیادی از شیعیان، عالمان شیعی و حوزه­های علمیه بودند و در بخش­های وسیعی از کشور ایران،‌ عراق و جبل عامل (لبنان)‌ و یمن و… زندگی می­کردند.

با وجود اینکه جوامع شیعی در نقاط مختلفی از جهان اسلام قرار داشتند و لذا ارتباط وثیق زبانی،‌ فرهنگی و ارتباطی بین آنها وجود نداشت، اما تعلّق خاطر مذهبی و دغدغه مشترک این جوامع  در مورد مذهب شیعه، ضرورت انسجام شیعیان در حفظ هویّت شیعی و هم‌افزایی قدرت آنان برای توسعه تشیّع، موجب ارتباطات و تعاملات بسیاری در بین این جوامع، به‌خصوص در سطح نخبگانی و عالمان دینی می­شد. از آن جمله می‌توان به حضور عالمان این مناطق در برخی از حوزه­های علمیه مناطق دیگر برای استفاده و افاده یاد کرد.

 

نقش و جایگاه عالمان جبل عامل (لبنان) در جهان اسلام

منطقه جبل عامل لبنان از سده­های اولیه اسلام، از مناطق شیعی جهان اسلام بود و با آنکه در محدوده مناطق غربی جهان اسلام و دورتر از مناطقی چون عراق و ایران (به‌عنوان مراکز اصلی تجمع شیعیان) قرار داشت، اما همواره مردمانی مومن، مقیّد و مبارز داشت و خاستگاه رشد و نموّ عالمان دینی و حوزه­های علمیه غنی و قویم بود. از جمله عالمان این منطقه که موجب تحول و توسعه تشیّع در مناطق خود و بلکه در سایر مناطق شیعی مذهب شدند می­توان به شهید اول، شهید ثانی، شیخ بهایی، محقق کرکی، شیخ حرّ عاملی و عبدالحسین شرف‌الدین اشاره کرد که بقا و توسعه تشیّع در آن منطقه، بلکه تحول شیعه در بسیاری از نقاط جهان اسلام، مدیون تلاش‌های علمی و عملی ایشان است.

عالمان منطقه جبل عامل از چند جهت، ذیل عالمان مقاومت قرار می­گیرند. از یک جهت، منطقه مصر و شام در زمان حاکمیّت ممالیک (قرن  هفتم تا دهم قمری) که گرایش مذهبی سنی داشتند و تلاش فراوانی برای قدرت‌گیری مذاهب اهل سنت انجام دادند. این تلاش بیشتر برای کسب مشروعیت سیاسی و مذهبی از علما بود و تبعات فراوانی مانند مهاجرت بخشی از مردم و عالمان را در پی داشت و صدماتی را به حوزه جبل عامل وارد کرد. طبعاً سلطه فراگیر حاکمان اهل سنّت شیعه‌ستیز (ممالیک)، مستلزم تلاش وافر عالمان شیعی در حفظ هویّت شیعی و بقای آن در بین شیعیان منطقه جبل عامل بود. عالمان مجاهد این دیار با تلاش و جانفشانی، هویّت شیعی، مذهبی این منطقه و شیعیان آن را حفظ و استمرار آن را تضمین کردند. بسیاری از این عالمان در این مسیر، شهد شهادت نوشیدند و الگوی بسیاری از شیعیان شدند.

از جهت دیگر، تحول جامعه شیعی در گرو تحولات اندیشگی و ارائه نقشه راه زندگی شیعیان متناسب با زمانه بود و بسیاری از فقیهان این منطقه را می­توان نماینده تحول فقه در دوره فقهی خودشان و راهبر توسعه مذهب در آن دوره دانست.

از جمله اموری که نشانه راهبری این فقیهان در عرصه مقاومت است، ارائه نقشه راه مقاومت و سبک زندگی مومنانه در جوامع شیعی است؛ چنانکه شهید اول، کتاب «اللمعه الدمشقیه» را  به درخواست شمس‌الدین محمد آوی از یاران سلطان علی بن مؤید واپسین فرمانروای سربداران خراسان برای شیعیان آن سرزمین نگاشت.(۱) طبعاً‌ آنچه فاصله مکانی زیاد میان سربداران خراسان و عالمان جبل عامل را از میان برداشت،‌ دغدغه هویت شیعی و کمک به شیعیان در سایر نقاط جهان اسلام بود. چنانکه سلطان علی بن مؤید به‌عنوان آخرین امیر سربداران خراسان (در سال ۷۶۶ ق) به‌طور رسمی از شهید اول درخواست کرد که به خراسان برود و منصب مرجعیت ایشان را برعهده بگیرد. در بخشی از نامه وی به شهید اول این گونه آمده است: «ما در میان خویش کسی را که به فتوایش از لحاظ علمی بتوان اعتماد کرد یا مردم بتوانند عقاید درست را از وی فراگیرند نمی‌یابیم. از خدای متعال مسئلت داریم که حضرتت به ما افتخار حضور و افشاندن نور بخشد تا از علمش پیروی کنیم و از راه و رسمش رفتار آموزیم. هرگاه لطف فرمایید و با توکل به خدا و پرهیز از عذر آوردن به اینجا تشریف بیاورید، مزید احسان خواهد بود.»(۲) شهید اول گرچه این درخواست را نپذیرفت، اما کتاب «اللمعه الدمشقیه» را برای هدایت و راهنمایی شیعیان خراسان در قلمرو حکومت سربداران نوشت.

در سال‌های بعد، حضور عالمانی از حوزه حلّه مانند علامه حلّی و برخی دیگر از عالمان منطقه حلّه در دربار حاکمان مغول و تأثیر به­سزای ایشان در علاقه سلطان محمد خدابنده به مذهب شیعه و ترویج آن در ایران اشاره کرد.  علامه حلّی در این راستا کتاب «نهج الحق و کشف الصدق» را تألیف و به همراه فخرالمحققین از شهر حلّه به سوی سلطانیه حرکت کرد و به دربار سلطان محمد رفت. وی دو کتاب «منهاج الکرامه» و «نهج الحق» را که کتاب شناخت ائمّه معصومین (ع) و یک دوره امام‌شناسی است برای سلطان هدیه برد.

حضور عالمان لبنان در دربار صفویان

از جمله فقیهان سرزمین جبل عامل که تأثیر به‌سزایی در توسعه شیعه به‌خصوص در کشور ایران داشت، محقق کرکی است که در پی تأسیس صفویه در ایران و رسمیّت یافتن مذهب شیعه در ایران، به دعوت حاکمان شیعه مذهب صفوی و برای اداره کشور بر محور قوانین و مقررات شیعه، به ایران آمد و تلاش بسیاری برای ترویج مذهب شیعه در ایران، تعمیق تفکر شیعی و تغییر شیعه اعتقادی و صوفی به شیعه اعتقادی و شرعی انجام داد.

محقق کرکی که در فضای درگیری حکومت عثمانی با صفویه و فشار و سخت‌گیری بر شیعیان در مناطق تحت سلطه عثمانی، با دعوت شاه اسماعیل به ایران آمد،(۳) در زمان شاه طهماسب به مقام شیخ الاسلامی که بالاترین مقام دینی به شمار می­رفت دست یافت. وی از این فرصت برای اصلاح برخی از امور و قوانین دربار استفاده مطلوب کرد و از این فضا برای ترویج مکتب تشیع و تثبیت مبانی آن در قلمرو حکومت صفوی نهایت بهره را برد.(۴)

وی برای تثبیت حاکمیّت شیعه مذهب صفوی در ایران، (به‌عنوان رقیب حاکمیت سنی مذهب عثمانی)، به نیابت از فقیهان، برای سلاطین صفوی، مشروعیّت ثانوی را در نظر گرفت و به‌عنوان نهادی سیاسی اجتماعی و به‌مثابه رسانه‌ای قوی در ارتباط حاکمیّت و توده مردم، حکم به جواز اقامه نماز جمعه داد و با نگارش کتاب «قاطعه اللجاج» به بیت‌المال عمومی صفویه در قالب خراج، رسمیّت بخشید.

بعدها دو فرزند محقق کرکی و نوه­های وی نیز که غالبا عالم بودند، حائز مناصب حکومتی چون شیخ‌الاسلام و حتی صدراعظم حکومت صفوی شدند. میرداماد از نوادگان دختری محقق کرکی به شمار می‌رفت و بخشی از شهرتش را مدیون انتساب به محقق کرکی بود.

از جمله عالمان جبل عامل که در ایران حضور و خدمات موثر داشتند می­توان به شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهایی اشاره کرد که سال‌ها در هرات، مشهد و قزوین حائز مناصبی بود. فرزند او شیخ بهایی، عالمی فرهیخته و صاحب‌نام و از نزدیکان شاه عباس بود و خدمات بسیاری به ایران کرد، از جمله ساخت مساجد و ابنیه­های مشهوری که هنوز هم از آنها به نیکی یاد می­شود.

حضور عالمان ایران در لبنان

اهمیّت لبنان و شیعیان آن به‌عنوان خط مقدّم مقاومت علیه نظام سلطه به‌گونه­ای است که با رحلت مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین، بنا به دعوت بسیاری از شیعیان لبنان و پیشنهاد آیت‌الله بروجردی، امام موسی صدر برای مدیریت امور شیعیان لبنان به این کشور مهاجرت کرد و از حیث فرهنگی، علمی، سیاسی و نظامی برای توسعه و ترقی جامعه شیعیان لبنان خدمات فراوانی را انجام داد. در این دوره، علاوه بر تلاش برای تقویت هویّت شیعی، شیعیان جنوب لبنان با کمک و همراهی شهید چمران، جنبش «أمل» را به‌عنوان نهادی شبه نظامی در برابر سلطه رژیم صهیونیستی بنا نهادند.

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تعامل بیشتری بین شیعیان لبنان و کشور ایران برقرار شد به‌گونه‌ای که شهید چمران برای مقابله با تهاجم رژیم بعثی عراق به ایران عزیمت کرد و در سمت­های مختلف، به دفاع از کشور پرداخت و در نهایت در این مسیر مقدس به شهادت رسید. ضرورت تعامل شیعیان ایران و لبنان به عزیمت نیروهای مستشاری سپاه ایران به لبنان و خروج رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان و تشکیل سازمان مقاومت «حزب الله» انجامید.

در عصر حاضر که مقاومت، رویکردی منطقه‌ای یافته و بسیاری از شیعیان کشورهای عراق، لبنان، یمن، افغانستان، پاکستان و … با همراهی جمهوری اسلامی ایران، در مقابل نظام سلطه به سردمداری آمریکا و ناتو، قیام کرده‌اند و با نماینده این نظام سلطه (رژیم صهیونیستی) مقابله می­کنند، سید حسن نصرالله به‌عنوان روحانی تربیت شده حوزه علمیه قم و نجف، راهبری خط مقدم مقابله با رژیم منحوس صهیونیستی را عهده‌دار شد و عملا جنوب لبنان را به عمق راهبردی مقاومت اسلامی تبدیل کرد. در زمان هجوم تروریست­های داعشی به مناطق و عتبات مقدس شیعه در سوریه و عراق، اعضای حزب‌الله به کمک نیروهای مقاومت آمدند و در نهایت در اثر تعامل و همراهی نیروهای مقاومت شیعی، داعش شکست خورد و امنیّت حرم­های مقدس تضمین شد و منطقه مقاومت از شرّ سلطه دشمنان نجات یافت.

جمع‌بندی

با توجه به نکات فوق باید گفت شیعیان جهان اسلام که دغدغه مذهبی، فرهنگی و سیاسی مشترکی در تحقّق غایات شیعه دارند، در مبارزه با دشمنان و رهائی از معضلات، همواره پشتیبان یکدیگر بوده و در تعامل با هم، مشکلات همدیگر را مرتفع کرده­اند. بر این اساس، جوامع شیعی در جهان اسلام را باید یک کل یکپارچه و منسجم دانست که در زمان­ها و شرایط لازم به کمک یکدیگر آمده و شجره طیبه شیعه را تقویت کرده و به نیازمندی­های یکدیگر بی­اعتنا نبوده­اند.

بر اساس این منطق، کمک و مساعدت مردم مومن و مقاوم ایران به شیعیان سلحشور لبنان و خانواده­های آسیب‌دیده در حملات وحشیانه و جنایتکارانه رژیم غاصب صهیونیستی، نه تنها کمک به مردم لبنان، بلکه کمک به خط مقدم جبهه مقاومت شیعی در برابر دشمن مشترک و مستند به ادله مختلفی چون ضرورت انسانی، دینی، مذهبی، فرهنگی و اجتماعی است. تقویت منطقه استراتژیک و موثر شیعی، عالم‌خیز و مقاوم جنوب لبنان، در حقیقت، تقویت عمق راهبردی انقلاب اسلامی و تلاش برای توسعه منطق انقلاب و سدی محکم در سنگر مقدم مقاومت در برابر نظام سلطه است.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. شهید اول، لمعه، جلد ۱ (مقدمه)، ص ۲۳ و ۲۴
  2. علامه امینی، شهیدان راه فضیلت، ص۱۶۸
  3. جعفریان، صفویه از ظهور تا زوال، ص۹۸
  4. تنکابنی، قصص العلماء، ص۳۴۷
08آوریل/25

قدرت ادامه مسیر در پرتو الهیات مقاومت – حجت‌الاسلام والمسلمین محمدباقر پورامینی

مفهوم مقاومت به‌عنوان یک پدیده موفق در اندیشه اسلامی و الهیات عملی مورد توجه قرار دارد و در همه لایه‌های اجتماعی بر توحید، ایمان به خدا و باور به نصرت الهی استوار است. آیات ۱۲۰ تا ۱۸۰ سوره آل‌عمران بازتابی از چالش‌ها، شکست‌ها و آموزه‌های عمیق دینی و اخلاقی را در پی جنگ احد به تصویر می‌کشند. این آیات نه تنها تلاش‌های تاریخی مسلمانان را تجزیه و تحلیل می‌کنند، بلکه نمودار مسیر راستین زندگی مؤمنان از جمله صبر، اتحاد و توجه به زندگی پس از مرگ را نیز شرح می‌دهند. در نهایت، این آیات که به مؤمنان درسی از مقاومت را ارائه می‌دهند، دستورالعمل جامعی برای استقامت در برابر مشکلات و تقویت پایه‌های ایمان در زندگی روزمره مسلمانان به شمار می‌آیند. این مفهوم مهم را برای مواجهه هوشمندانه و مؤمنانه با حوادث جاری پی می‌گیریم.

 

  1. جنگ اُحد که در سال سوم هجری در شمال مدینه روی داد، یکی از مهم‌ترین حوادث مهم در تاریخ اسلام و حاوی نکاتی حیاتی در زمینه ایمان، اتحاد، و نحوه برخورد با چالش‌ها در جامعه مسلمانان است.

در این نبرد به دلیل تدبیر شایسته نظامی پیامبر(ص)، مسلمانان در ابتدا موفق بودند و قریش را به عقب راندند؛ اما در ادامه، برخی از تیراندازان مسلمان که وظیفه داشتند از مواضع خود حفاظت کنند، با وسوسه به دست آوردن غنیمت در میدان نبرد تغییر موضع دادند. این امر باعث ایجاد خلل در صفوف مسلمانان شد و به مشرکان قریش فرصت داد تا بر مسلمانان غلبه کنند. سازماندهی دوباره مسلمانان شکست‌خورده برای تعقیب دشمن و بازسازی عزم و اراده نیروهای شرکت کننده، حتی مجروحان برای حضور در غزوه حمراء‌الاسد نیز بعد دیگری از ماجرای فردای شکست احد و متضمن نکات نغز و آموزنده‌ای است.

این آیات به تأکید بر نصرت الهی برای مؤمنان و پیروزی‌های گذشته اشاره دارند، اما یادآوری می‌کنند که مؤمنان حتی در صورت شکست ظاهری نباید ناامید شوند. از طرفی، این آیات تأکید دارند که شکست‌ها می‌توانند ناشی از خطاها یا عدم تبعیت از اوامر الهی و رهبری پیامبر(ص) باشند. این جنگ به‌عنوان نقطه عطفی در تقویت هویت اسلامی و آزمون صبر و استقامت مسلمانان در تاریخ اسلام ثبت شده است. مسلمانان از این تجربه برای تقویت همبستگی، افزایش آمادگی نظامی و استمرار فعالیت‌های تبلیغی و جهادی بهره‌برداری کردند.

 

  1. باور به نصرت الهی یک ضلع الهیات مقاومت است.‌ خداوند هم هدایت و هم یاری می‌کند و جریان مقاومت را به اهداف عالی می‌رساند و خیر و حق را برای او آن نمایان می‌سازد. این نصرت ویژه مومنان است. خداوند هرگز کفار را از نصرت خود بهره‌مند نمی‌سازد، چون نصرت نشانه محبت است و خداوند کافران را دوست ندارد.

پیامبر اکرم(ص) با تکیه بر وعده‌های الهی و امید به نصرت خداوند، مسلمانان را به ادامه راه حق و مدارای با مشکلات تشویق می‌کردند و وعده الهی را بیان می‌داشتند و می‌فرمودند که طرفد‌اران حق، پیروز نهایی‌اند. پایداری و بازسازی قوا نشان‌دهنده‌ روحیه مقاومت و ایمان به خداوند در سخت‌ترین موقعیت‌هاست.

حضرت این وعده الهی را به مسلمانان آسیب‌دیده از نبرد دادند که: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحزَنُوا وَأَنْتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنْتُم مُؤمِنِینَ؛ سستی نکنید و [از پیش آمدها و حوادث و سختی‌هایی که به شما می‌رسد] اندوهگین مشوید که شما اگر مؤمن باشید، برترید. (۱)

خداوند در قرآن مکرراً این وعده را داده است که پیروزی از آن اهل حق است. ممکن است جمعی به شهادت برسند و جمعی مجروح شوند، اما در نهایت شکست نمی‌خورند: «وَ لَیَنصُرَنَّ‌ اللهُ مَن یَنصُرُه»(۲)؛ «والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلَنا». آن کسی که دلش متکی به خدای متعال است، غالب و برخوردار از نصرت خدائی است و هیچ کسی بر او غلبه نخواهد کرد: «أَنْتُمُ الأَعلَونَ» به معنای تحقق برتری حق بر باطل است و این برتری به ایمان مؤمنان وابسته است.

علامه طباطبایی این آیه را نشانه‌ای از وعده الهی به مؤمنان می‌داند. البته شرط برتری مؤمنان این است که ایمان آنها حقیقی و عمیق باشد. به تعبیر ایشان، این آیه به معنای آن است که اگر مؤمنان در عمل و رفتار خود به اصول اسلامی متعهد بمانند، خداوند آنان را در برابر دشمنان پیروز می‌کند و برتری می‌بخشد.

 

  1. بی‌شک امید به نصرت الهی، قدرت ادامه مسیر را در دل مسلمانان ایجاد می‌کند و این امیدواری حتی در زمان‌های دشوار، می‌تواند پایه‌گذار موفقیت‌های آینده باشد.

پیامبر(ص) پس از شکست نبرد احد، با وجود تلفات سنگین و ازهم‌پاشیدگی صف مسلمانان آسیب‌دیده از این جنگ، آنان را به ادامه فعالیت جهادی و تعقیب دشمن تشویق کردند و از آنها خواستند که بر مقصود خود پایبند باشند و زمینه شکل‌گیری غزوه حمراءالاسد فراهم آمد. یک روز پس از شکست مسلمانان در غزوه احد، پیامبر(ص) احتمال بازگشت مشرکان را به مدینه با همدستی منافقان می‌دادند.

زمانی که تصمیم قریش برای حمله به اطلاع پیامبر(ص) رسید؛ حضرت سپاه خسته و مجروح از نبرد را فراخواندند و تصمیم به تعقیب سپاه دشمن گرفتند. آنگاه مسلمانان در حمراءالاسد، در جوار ذوالحلیفه اردو زدند و آنان به فرمان الهی بر محور یک جنگ ترکیبی، در دل مشرکان رعب و وحشت انداختند و آنان را از درگیری منصرف کردند. پیامبر(ص) تنها کسانی را مجاز به حضور دانستند که در غزوه احد حضور داشتند. البته در نقل تفسیر قمی کسانی حق شرکت در این جنگ را داشتند که در جنگ احد جراحت برداشته بودند.

پیامبر اکرم(ص) بر آن بودند تا به مشرکان قریش نشان دهند مسلمانان هنوز قدرت دارند.

روشن شدن بیش از صدها کومه آتش در شب‌، قدرت بالای مسلمانان را به رخ کشید و در اردوگاه مشرکان ترس ایجاد کرد.

همچنین فردی به نام معبد در ترس مشرکان بسیار موثر بود. وی در حضور ابوسفیان با گفتن اشعاری که حاکی از عظمت سپاه اسلام بود، در دل او ترس انداخت و او را از حمله مجدد به مدینه منصرف کرد.

خداوند در این زمان در دل قریشیان رعب و هراس افکند تا از جنگ بپرهیزند و عزم مکه کنند. این آیه بر همین حقیقت اشاره دارد: «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما اَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ ینَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَاْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ»؛ به‌زودی در دل‌ها‌ی کافران، به خاطر اینکه بدون دلیل، چیزهایی را برای خدا همتا قرار دادند، رعب و ترس می‌افکنیم و جایگاه آنها، آتش است و چه بد جایگاهی است جایگاه ستمکاران.(۳).

آیات ۱۷۲ تا ۱۷۴ سوره آل عمران درباره روند شکل‌گیری و پیروزی غزوه حمراءالاسد نازل شد.

 

  1. این آیات خون تازه‌ای را در رگ‌های مسلمانان جاری کرد و سکون و سستی آنان را به حرکت و حماسه تبدیل کرد. مفسران اذعان دارند که خداوند اراده فرمود کفار را مرعوب سازد؛ لذا به مسلمین فرمان داد تا مشرکین را دنبال کنند و ضمن تشویق و تحریص، آنها را از سستى ورزیدن و حزن و اندوه نهى فرمود و به آنها وعده داد در صورتى که به ایمان به خدا تمسک بجویند، سرانجام پیروزى با آنان خواهد بود.

بدیهی است این وعده الهی منشور الهیات مقاومت خواهد بود تا برای تداوم مسیر در شرایط سخت را محقق سازد و با تکیه بر امید و به پشتیبانی خداوند، انگیزه و توان حرکت به سمت پیروزی در مومنان ایجاد و موفقیت‌های آینده تضمین شوند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. آل عمران:۱۳۹
  2. حج:۴۰

۳٫ آل عمران:۱۵۵

08آوریل/25

بررسی ویژگی‌های منحصر بفرد مجاهد نستوه، شهید سیدحسن نصرالله «در گفتگو با رفیق دیرین سید مقاومت، حجه‌الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان»

سیدحسن نصرالله شاگرد اول مکتب ولایت بود

 

درآمد:

از قدیمی‌ترین دوستان «سید» در ایران است. دوستی‌ای که از اویل دهه ۶۰ حول محور حضرت امام خمینی پا گرفت.

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد حسن رحیمیان که آن روزها از مسئولین دفتر حضرت امام بود، به سبب انس و همدلی که با اعضای حزب‌الله داشت، عملاً واسطه پیگیری امور مرتبط با آنها و رهبر کبیر انقلاب نیز بود. بعد از رحلت امام این ارتباط و موانست ادامه یافت و روز به روز عمیق‌تر شد. ایشان در گفت و شنود پیش‌رو، از بیش از چهار دهه رفاقت و صمیمیت با شهید سید حسن نصرالله می‌گوید. با این‌همه کلامش بیشتر تحلیلی است تا صرفاً روایی. او پیش و بیش از هرچیز تاکید می‌ورزد، که سید از دریچه اصل اساسی «ولایت فقیه» به همه‌ امور می‌نگریست و الباقی قضایا، فرع بر این مهم است.

 

سید حسن نصرالله اشبه‌الناس به حضرت امام و حضرت آقا بود

*من ترجیح می‌دهم مصاحبه را با یک سئوال عاطفی شروع کنم. با این مقدمه که چندماه از شهادت «سیدِ مقاومت» گذشته و شما به واسطه چهار دهه رفاقت با ایشان، یکی از چهره‌های داغدار شهادت ایشان هستید. در این چند ماه وقتی به این بزرگوار فکر می‌کنید، قبل از هر نکته، چه موضوعی به خاطرتان می‌آید؟ بالاخره یک دوستی ۴۰ و چند ساله، با این رویدادِ تلخ به پایان رسید! چه احساسی پیدا می‌کنید و چه چیزی به ذهنتان می‌آید؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. بنده تا این لحظه، هنوز از اعماق قلبم، نتوانسته‌ام شهادت و فقدان «سید» را باور کنم! اصلاً به مخیله‌ام خطور نمی‌کرد که سید در اوج شکوفائی برود. من هنوز باور نکرده‌ام که چنین حادثه‌ای اتفاق افتاده و ما آن بزرگوار را در این دنیا از دست داده‌ایم. سید جامع ویژگی‌ها و صفات نیکو بود. سرشتی پاک و مطهر و بهشتی داشت. در تدبیر امور مقاومت هنرمندی بی‌نظیر بود و همتی بلند داشت و دل‌های پاک را می‌ربود. چهره‌های درخشانی چون صفی‌الدین و شیخ نبیل و… که در جای خود اسطوره‌هایی از مجاهدت و مقاومت و فضیلت بودند و معرفی و توصیف هر یک از آنها فرصت جداگانه‌ای را می‌طلبد را همچون آهنربا بسوی جان و روح خود جذب کرده بود.

بعد از مصیبت رحلت امام، حقیقتاً تلخ‌ترین مصیبت برای من شهادت سید است. بعد از رحلت حضرت امام و اشکی که در ماتمِ ایشان ریختم، در ظرف این سی و چند سال، شهادت سید تنها موردی است که شبیه رحلت حضرت امام قلب مرا شکست. یعنی من حتی برای والدین عزیزم و برای خیلی از بزرگانی که ظرف این مدت از دست دادیم، می‌توانستم خودم را نگاه دارم و گریه نکنم،‌ اما فقدان سید، شبیه رحلت حضرت امام، خیلی برای همه ما سخت بود.

چون فارغ از رفاقت و انس دیرینه با ایشان، سید اشبه‌الناس به حضرت امام و حضرت آقا بود و ویژگی‌های این دو بزرگوار را داشت. هر چه فکر می‌کنم، شبیه‌تر از سید به امام و رهبر معظم انقلاب را در ذهنم نمی‌یابم؛ از جهات مختلف. آن معنویت، اخلاص، شجاعت، شهامت، درایت، صلابت و تیزهوشی و روح حماسی و در عین‌حال عطوفت و مهربانی و تواضع در برابر دوستان و مومنان. مصداق بارزی بود از «أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم».

صفات امام و آقا را که بر می‌شمارم و برشناختی که از سید در ظرف این ۴۰ سال بدست آورده‌ام، تطبیق می‌دهم، بیشترین هماهنگی و سنخیت را می‌بینم.به تعبیری، سید شاگرد اول مکتب ولایت بود. لذا فقدان ایشان را مصیبتی بسیار سنگین برای جهان اسلام می‌دانم.

 

تاثیر شگفت‌انگیز پیروزی انقلاب اسلامی بر تغییر فضای لبنان و پیدایش «حزب‌الله»

*اگر بخواهیم درباره سید سخن بگوئیم، به دو سه مقدمه نیاز است. طبعاً یکی از آنها، علل اهمیت جایگاه لبنان و چهره‌های غیور لبنانی، بین یاران امام خمینی و انقلاب اسلامی است. کشورهای اسلامی، متعدد و متنوع هستند. خودِ عراق که حضرت امام، ۱۳ سال در آن به سر بُرد و مراقد ائمه بزرگ ما در آنجا هستند. از میان این‌همه کشورهای اسلامی چه شد که لبنان اینچنین پیام انقلاب اسلامی را گرفت؟

سئوال مهمی است. در اواخر دهه ۴۰ به اتفاق جناب آقای ناصری -که الان امام جمعه یزد هستند- از نجف اشرف برای اولین‌بار به لبنان رفتیم. در آن مقطع لبنانی را مشاهده کردیم، که اثر چندانی از مظاهر اسلام و مسلمانی، چه رسد به تشیع، در آن به چشم نمی‌خورد! چه در بعلبک چه در مناطق دیگر لبنان. یک تصویر از لبنان را در آن‌زمان مشاهده کردیم. در ادامه و در مقطعی دیگر، لبنانی را شاهد بودیم که پس از رحلت آیت‌الله حکیم، در تقلید از حضرت امام از سایر کشورهای شیعه عقب ماند! در آن مقطع زمانی، با توجه به جایگاه و درخشش امام خمینی در نجف، علاوه بر ایران، عمده کشورهای شیعه‌نشین، یعنی بخش عمده‌ای از شیعیان در افغانستان، پاکستان، هند، کشمیر و بعضی از مناطق دیگر، مقلد حضرت امام شدند. شاید تنها جائی که در این عرصه عقب ماند، لبنان بود که شیعیان آن با راهنمائی جناب آقای سیدموسی‌ صدر، عمدتاً مقلد آیت‌الله خوئی شدند و در آن مقطع با امام پیوندی پیدا نکردند. اگر پیوندی هم بود، بسیار محدود بود. پس تا این مرحله، لبنان در نسبت با امام و انقلاب اسلامی، از بسیاری از مناطق دیگر شیعه‌نشین، متأخر و عقب‌تر بود. جناب آقای سیدعیسی طباطبائی، که در دورانی با هم در نجف بودیم و بعد به لبنان مهاجرت کرد، از وضعیت لبنان و عدم همراهی و احیاناً کارشکنی‌هائی که در برابر فعالیت طرفداران امام خمینی در آنجا می‌شد داستان‌های مفصلی داشت. اینگونه روایات را، باید از زبانِ خودِ آقای طباطبائی شنید، گرچه ایشان هم چه بسا برای بیان عمومی آنچه می‌دانند، ملاحظاتی داشته باشند!

اما نکته‌ای که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، باعث شگفتی فوق‌العاده شد، این بود که همین لبنانی که شیعیان آن دیرتر از همه مقلد حضرت امام شدند، همین لبنانی که فضای عمومی حاکم بر آن، یک فضای عمدتاً غربی و دور از مظاهر اسلام و تشیع بود، شاهد پیدایش شیعیان ناب انقلابی و پدیده‌ای به نام «حزب‌الله» شد. لبنان با آن خصوصیات و پیشینه، حالا شاهد سربرآوردن چنین گروهی بود. جریانی که ظرف مدتی کوتاه، پرچمدار مقاومت شد و معجزه‌آسا، شگفتی‌ها آفرید. این پدیده، برای همه عجیب بود و نگاه‌ها و دل‌ها را به‌شدت جذب لبنان و حزب‌الله کرد. مثلاً بعلبکی که چند سال قبل در آن اثری از اسلام و تشیع ندیدیم، به نقطه‌ای رسید که فلان نشریه غربی روی جلدش تیتر زد: “بعلبک الجمهوریه الاسلامیه الایرانیه”، یعنی کانه بعلبک به پایگاهی برای مقاومت و خط امام تبدیل شده است.

عشق آتشین و باور عمیق رهبران و اعضای حزب‌الله لبنان به شخصیت و اندیشه حضرت امام خمینی و در ادامه به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و پیوند مستحکم آنها با ایشان، ابعاد وسیعی داشت. و البته به واسطه سال‌ها حضورم در خدمت حضرت امام، از نزدیک شاهد رابطه و علقه امام با حزب‌الله و تک‌تک رهبران آن و عنایت‌هائی که به آنها داشتند، بودم که خود داستان مفصل و جداگانه‌ای دارد.

و همینجا باید از شهید بزرگوار آیت‌الله سید محمدباقر صدر یاد کنیم. همان عالم برجسته و مجتهد کم‌نظیری که در حوزه نجف اشرف، بیش و پیش از سایر همسلکان خود، عظمت شخصیت واندیشه امام خمینی را شناخت و به انحای مختلف در پیام‌ها و بیانات روشنگر، عمیق‌ترین توصیف‌ها را از امام خمینی بیان کرد. ایشان صراحتاً شاگردان خود را به حرکت در مسیر امام خمینی و ذوب شدن در شخصیت الهی حضرت امام دعوت کرد و چه بسا بدینگونه بود که بسیاری از طلاب جوان آن‌ دوران نجف اشرف مانند شهید سیدعباس موسوی و شهید سیدحسن نصرالله و….به شایستگی، ملجا و مرجع اصلی خود را در امام خمینی یافتند، تا سرآغازی باشد برای شکل‌گیری و تولد حزب‌الله.

 

*خود شما با آیت الله شهید محمدباقر صدر هم از نزدیک آشنایی داشتید؟

بله. در دوران تبعید امام به نجف اشرف که به عشق ایشان و بهره‌گیری از فیوضات علوی به نجف مهاجرت کرده بودم، افتخار شاگردی مرحوم آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر در اصول فقه را هم داشتم. در عین‌حال سال‌ها رابطه صمیمانه‌ای نیز با ایشان داشتیم. تا آنجا که این عالم وارسته بزرگورانه دعوت حقیر را که آن‌زمان طلبه‌ای نوجوان بودم و درحجره مدرسه سیدثانی سکونت داشتم، برای ناهار پذیرفت و هیچگاه بزرگواری ایشان را در ستایش غذای ساده‌ای که درحجره پخته بودم فراموش نمی‌کنم.

 

 

اعتقاد راسخ به ولایت فقیه و مقاومت، اصلی‌ترین ویژگی حزب‌الله

* با توجه به تکثر و تنوع گروها و جریانات گوناگون در فضای لبنان، ویژگی اصلی‌÷ای  که حزب‌الله را از سایرین متمایز می‌کرد، چه بود؟

ویژگی اصلی حزب‌الله که آن را از دیگر گروه‌ها متمایز می‌کرد، اعتقاد راسخ نسبت به مسئله ولایت فقیه و مقاومت تمام قد در برابر صیهونیست‌ها و آمریکا و غرب بود. حزب‌الله صددرصد به‌عنوان مولود تفکر حضرت امام خمینی شکل گرفت. از سوی دیگر حضرت امام هم نسبت به حزب‌الله و رهبران آن عنایت ویژه‌ای داشتند.

در توصیف حزب‌الله، در ارتباط با ولایت فقیه و حضرت امام باید عرض کنم، که ما یک اطاعت داریم و یک تبعیت. اطاعت در برابر امر است، اما تبعیت چیزی فراتر از اطاعت است. گاهی در مواردی اصلاً مولا فرمانی صادر نمی‌کند، اما کسی که تابع است، سعی می‌کند آن‌گونه باشد که مطلوب مولای اوست. در آیات قرآن کریم نیز، اطاعت در جائی است که امر هست. در آیاتی در قرآن هم تبعیت به‌کار رفته است: «إِنَّ أَولَى ٱلنَّاسِ بِإِبراهِیمَ لَلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ». گویا تبعیت فراتر از اطاعت از فرمان، پیروی برخاسته از محبت و عشق است: «اِن‌کُنتُم تُحِبُّونَ‌اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُمُ‌الله». تبعیت برخاسته ازمحبت است. انجام هرکاری است که محبوب دوست دارد آنچه را که خدا و در امتداد خدا، رسول خدا و اولیاء خدا و نایب امام زمان(عج) دوست دارد. گاهی پیوند با مستحبات، انسان را قوی‌تر از واجبات به خدا نزدیک‌تر می‌کند. بدون عمل به واجبات، امکان پیروی از مولا از انسان سلب می‌شود، اما آن‌چیزی که انسان را به اوج می‌رساند، مستحبات است. انسان نماز نخواند به جهنم می‌رود، اما نماز شب است که: «وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَکَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا».

منظورم این است که حزب‌الله این ویژگی را داشت، که حتی منتظر امر امام به‌عنوان یک رهبر الهی نبود. آنها تفکر، ایده و هر آنچه را که احساس می‌کردند قلب و روح امام به آن تمایل دارد، با همه وجود پذیرا بودند. نه فقط اطاعت که تبعیت می‌کردند و تابع محض راه ولی فقیه بودند. چون اراده و خواست ولایت را منبعث از قرآن و تعالیم رسول اکرم«ص» و اهلبیت طاهرینش (علیهم‌السلام) می‌دانستند. متقابلاً برخوردی که حضرت امام با حزب‌الله داشت، از جهات مختلف، یک برخورد کاملاً متمایز با دیگر جریان‌ها و گروه‌ها بود.

 

تقدیم وجوهات شرعی چشمگیر شیعیان لبنان برای حضرت امام و رهبر معظم انقلاب

*لطفا ازجزئیات برخورد امام هم بفرمائید، چون برای ثبت در تاریخ مهم است…

یک نمونه بارز که الان در ذهن دارم، درباره اجازات حضرت امام در امور حسبیه بود. ایشان تقریباً برای تمام چهره‌های اصلی حزب‌الله، مثل شهید سید عباس موسوی، شهید سید حسن نصرالله، جناب شیخ یزبک، سید ابراهیم امین و… اجازه امور حسبیه صادر کردند، و مفتخرم که واسطه صدور این اجازات هم بنده بودم. در این اجازات قید شده بود، که نصف سهمین دریافتی از شیعیان لبنان در خودِ لبنان و در موارد مقرره شرعیه، توسط آقایان مصرف بشود و نصفِ دیگر را خدمت امام بفرستند. در اینجا چند اتفاق جالب افتاد. امام بعد از مدتی، تمام اجازات مصرف نصف‌ سهمین را به ثلث سهمین تبدیل کردند. ما خدمت امام عرض کردیم: برای لبنان با توجه به شرایط خاصی که دارد، اجازه می‌فرمائید همان نصف ادامه پیدا کند؟ فرمودند: «اشکالی ندارد». و لبنان را در ارتباط با این موضوع استثنا کردند. نکته دوم این‌که آن نصف دومی را هم که آقایان خدمت امام می‌فرستادند، هر بار بنده خدمت ایشان عرض می‌کردم: اگر اجازه ‌فرمائید، این نصفی را که آقایان از لبنان فرستاده‌اند، با توجه به شرایط خاص لبنان به آنها برگردانیم، که در آنجا مصرف شود. می‌فرمودند: «مانعی ندارد». بنابراین اولاً: امام اجازه مصرف نصف را برای آنها به ثلث تبدیل نکردند، ثانیاً نصف دیگر را که آنها می‌فرستادند، در طول سال‌ها مورد به مورد اجازه دادند که ما به آنها برگرداندیم. برادران حزب‌الله هم صندوق قرض الحسنه‌ای را با عنوان «صندوق بیت‌المال» تشکیل دادند و این پول در آنجا متمرکز شد و به صورت یک حسنه جاریه درآمد و به‌جای اینکه یک‌بار مصرف شود، در طول این مدت و تا الان با تدبیری که حزب‌الله اندیشید و البته عنایت خاصی که امام به این گروه داشتند، هزاران مشکل را حل و گره‌های بسیاری را باز کرده است.

لبنانی‌ها شیعیان مخلص و پا به‌رکابی بودند، که نه فقط در عرصه مقاومت، بلکه در سایر عرصه‌های اجتماعی، فرهنگی و امور خیریه نیز پیشگام و فعال شده بودند. تصور کنید که در زمانی احیاناً از ایران برای امور دینی به لبنان پول می‌رفت، ولی حالا خود مردم لبنان وجوهات شرعی خود را برای امام می‌فرستادند و امام هم کل خمس را به لبنان برمی‌گرداندند که آن‌همه برکات بر آن مترتب می‌شد.

باز هم نکته قابل‌توجه این است که برخی تصور می‌کنند ما در لبنان بسیار هزینه کرده‌ایم و القا می‌کنند بخشی از لبنانی‌ها با پولی که از ایران می‌رود زندگی می‌کنند! در حالی که اصلاً این‌طور نیست. لبنانی‌ها و مخصوصاً شیعیان آن، از فعال‌ترین مردم منطقه در عرصه‌های مختلف، چه در داخل و چه در خارج از لبنان هستند. لبنانِ پنج میلیونی، حدودا ده میلیون مهاجر در خارج از لبنان دارد و بخش مهمی از لبنانی‌ها در کشورهای مختلف دنیا، تجار برجسته و افراد معتبری در عرصه مسائل اقتصادی هستند. وجوهاتی که لبنانی‌ها برای حضرت امام می‌فرستادند و اکنون برای مقام معظم رهبری می‌فرستند، بسیار چشمگیر است. این لبنانی‌هایی که برای مرجع تقلیدشان وجوه شرعی می‌فرستند، فراتر از خمس و وجوه واجب، انفاقات مستحب هم زیاد دارند. مثلاً در همان روزهای اولی که مسئله کرونا در ایران فراگیر شد، یک تاجر لبنانی بیش از ۱۱ میلیارد تومان برای مقام معظم رهبری فرستاد تا برای مبارزه با کرونا در ایران هزینه شود.

 

عنایت ویژه و استثنائی حضرت امام خمینی به اعضای حزب‌الله

*جنابعالی خاطراتی هم از حساسیت امام‌خمینی درباره افرادی که در لبنان با حزب‌الله زاویه داشتند، دارید. هم اینک شنیدن آن برای ما مغتنم است.

حضرت امام در جهات مختلف از حزب‌الله حمایت می‌کردند. مثلاً به یاد دارم شخصیت بزرگی در لبنان، از امام درخواست اجازه برای امور حسبیه کرده بود. مراحل کار طی شد و اجازه مکتوب خدمت امام ارائه شد، تا امضا کنند. امام قلم را از جعبه چوبی کنار دستشان برداشتند که امضا کنند، بنده خدمتشان عرض کردم: «آقا! این آقا با حزب‌الله، همراه نیست!» یا تعبیری شبیه به این. با گفتن این جمله امام قلم را سر جای خودش گذاشتند و قضیه منتفی شد! یعنی برای امام، مسئله حزب‌الله و تقویت و حمایت از آن، حتی در تأییدها و عدم تأییدها یک اصل بود.

خاطرم هست یک زمانی در جلسه‌ای که با شهید سیدحسن نصرالله داشتیم، صحبت از دیدگاه‌های حضرت امام درباره حزب‌الله شد. عرض کردم: تعبیر دقیق امام درباره حزب‌الله را می‌توان در پیام به حجاج بیت‌الله‌الحرام در مرداد ۱۳۶۶ مشاهده کرد که از رزمندگان حزب‌الله به عنوان حجت الهی بر علمای جهان اسلام یاد می‌کنند. این تعبیر بسیار بلندی بود که امام برای آنها بکار برده‌اند. من خدمت سید عرض کردم که امام در طول فرآیند نهضت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هرگز از هیچیک از جریانات گوناگونی که وجود داشتند، به شکل مطلق حمایت نکردند و هیچ گروهی را به‌عنوان یک شاخصِ حق، و حجت معرفی نفرمودند. از این مساله نکته دیگری هم قابل برداشت است، ‌که حضرت امام با آن نگاه ملکوتی‌اش، اطمینان دارد که حزب‌الله ان‌شاءالله تا پایان، در خط مستقیم اسلام ناب محمدی باقی خواهد ماند. اگر امام نسبت به آینده حزب‌الله اطمینان نداشتند، مطمئناً تعبیر «حجت» را درباره آنها به کار نمی‌بردند.

اشاره به این تعبیر امام و برداشت ضمنی ثبات حزب‌الله در صراط مستقیم از کلام امام، برای سید خیلی جالب و شوق‌آفرین بود. امروز هم با گذشت حدود ۴۰ سال از آن ایام و تداوم حضور حزب‌الله در صراط مستقیم اسلام ناب محمدی«ص» و خط ولایت، نشان داد که این تعبیر امام درباره حزب‌الله چقدر دقیق بوده است. به هرحال و با توجه به آنچه که عرض کردم، به جرأت می‌توان گفت: حمایت حضرت امام از حزب‌الله کاملاً همه جانبه بود.

یک نمونه دیگر از مصادیق الطاف امام به حزب‌الله را که خودم هم از یاد برده بودم و مرحوم شهید شیخ نبیل قاووق چند سال پیش، آن ‌را یادآوری کرد عرض کنم. شیخ نبیل گفت: ما در مقطعی با تعدادی از اعضای حزب‌الله، برای برنامه‌ای به ایران آمده بودیم. روزی که قرار بود فردای آن برگردیم لبنان، برنامه ملاقات با حضرت امام در حسینیه جماران برقرار بود و ما هم کارت ملاقات‌ گرفتیم. اما آن ‌روز در ترافیک گیر کردیم و موقعی رسیدیم، که ملاقات تمام شده بود و امام به داخل منزل رفته بودند. دلشکسته و ناراحت، پیش شما آمدیم. چون فردا هم قرار بود به لبنان برگردیم و چه بسا بعضی از بچه‌ها هم ممکن بود،  دیگر توفیق آمدن به ایران و زیارت امام را پیدا نکنند و احیاناً به شهادت برسند، بسیار متأثر و مغموم بودند. همیشه برنامه ملاقات در حسینیه، آخرین برنامه روزانه امام بود و بعد که ایشان به اندرونی برمی‌گشتند، دیگر کسی به ایشان دسترسی نداشت و ملاقات‌ها، معمولاً قبل از حسینیه برگزار می‌شد. شیخ نبیل گفت: شما به داخل رفتید و برگشتید و اتفاق عجیبی افتاد! خبر دادید که امام مجدداً به ایوان منزل برگشتند و نشسته‌اند! بعد ما تک‌تک از نزدیک امام را زیارت کردیم و دست ایشان را بوسیدیم.

آن دلشکستگی و اشکی که این عناصر پاکباخته ریختند، که چرا به ملاقات در حسینیه جماران نرسیدند و نتوانستند امام را در بالکن حسینیه زیارت کنند، و از آن‌طرف علاقه‌ای که امام به این جوانان داشتند، موجب شد که برخلاف روال معمول برگردند و با آنان به‌طور اختصاصی دیدار کنند. من غیر از این مورد، مورد دیگری را به خاطر نمی‌آورم که امام به اندرونی رفته و مجدداً برگشته باشند و در ایوانِ بیرونی، افراد به دیدار ایشان بروند. این‌هم یکی از استثناهای ویژه امام، برای اعضای حزب‌الله بود.

 

پذیرایی درخشانی که از رهبران حزب‌الله در منزل صورت گرفت!

*سئوالات پیشین، همه مقدماتی لازم، خصوصاً برای اطلاع جوانان و علاقه‌مندان به حزب‌الله بود. از اینجا به بعد، وارد موضوع اصلی گفت‌وگو می‌شویم. از نخستین خاطراتی که با شهید داشتید، به مواردی اشاره می‌فرمایید؟

حضور بنده به‌عنوان کمترین خدمتگزار در دفتر حضرت امام  زمینه‌ای شد که از همان ماه‌های نخست شکل گیری حزب‌الله و رفت و آمد رهبران آن به محضر حضرت امام، طبعاً پیوند و دوستی نزدیکی هم بین ما و مجموعه این عزیزان برقرار شود. به گونه‌ای که بنده پیگیر عمده کارها و مسائلی بودم، که مربوط به حضرت امام و این دوستان بود. اعضای محوری حزب‌الله به خصوص شهیدان سیدعباس موسوی، سیدحسن نصرالله، عماد مغنیه، سیدهاشم صفی‌الدین، شیخ نبیل قاووق و… در هر سفری که به تهران می‌آمدند، دیدار با حضرت امام چه بصورت ملاقات عمومی چه بصورت دیدار از نزدیک و دست بوسی، در رأس خواسته‌هایشان بود که غالباً هم از طریق حقیر انجام می‌گرفت. معمولاً بعد از این دیدارها که ما بین ساعت ۸:۳۰ تا ۱۰:۳۰ برحسب مورد انجام می‌شد، دوستان به اتاق ما در دفتر می‌آمدند و ساعت‌ها در خدمتشان بودیم و مصاحبت  داشتیم و بعضاً برای ادامه گفتگوها به اتفاق، به منزلمان در مجاورت بیت امام می‌رفتیم و تا دیروقت درباره مسائل مختلف گفتگو می‌کردیم. مکرر پیش آمد، که سید هم می‌آمد و به اتفاق به منزل می‌رفتیم.

یک موردی که اکنون مشخصاً به خاطر دارم و شیرین هم هست، این است که در اوایل دهه ۶۰ چند نفر از افراد فوق‌الذکر، یک‌شب به منزل ما آمدند و ماندند. اتفاقاً آن‌شب باران شدیدی هم می‌بارید. از سقف منزل هم آب چکه می‌کرد و تا صبح سطل و کاسه در دست ما و مهمان‌ها بود، تا آب‌ باران را جمع کنیم و بیرون بریزیم که آب باران اتاق را برندارد. چنین پذیرائی درخشانی هم از آنها کردیم!

خاطره دیگر اینکه روزی سید بعد از دیدار امام به دفتر ما آمد در اثناء صحبت از ایشان خواستم تا با مجله «پاسدار اسلام» مصاحبه‌ای داشته باشد. سید گفت: سئوالات را بدهید من پاسخ ها را می‌نویسم. از آنجا که ما تجربه داشتیم که معمولاً وقتی آقایان نیم‌ساعت صحبت می‌کنند، پنج شش صفحه مطلب از آن درمی‌آید، ولی وقتی می‌نویسند، نیم صفحه مجله هم نمی‌شود، بر شفاهی بودن مصاحبه تاکید کردم. ایشان گفت: من هر چه را که بخواهم بگویم، عیناً می‌نویسم. برای من خیلی عجیب بود. ایشان همانجا نشست و یازده صفحه A4 مطلب نوشت، بدون اینکه حتی یک خط خوردگی داشته باشد! موضوع مصاحبه هم وضعیت لبنان و حزب‌الله بود، که آن را ترجمه و در «پاسدار اسلام» چاپ کردیم.

 

پیام رمزی حاج‌قاسم سلیمانی برای دیدار!

*رابطه جنابعالی با شهید سید حسن نصرالله، بسیار صمیمی و عاطفی بود. تا جایی که ایشان که در ایران هر سخنی را به هرکس نمی‌گفت، با آسودگی خیال حرف دلش را با شما در میان می‌گذاشت و درباره بسیاری از موارد نیز، با شما مشورت می‌کرد. به‌نظر شما، علت این صمیمیت همواره رو به ازدیاد چه بود؟

می‌توان گفت حلقه وصل و عامل ارتباط ما، حضرت امام بود. در طول مدتی که ایشان به ملاقات امام می‌آمدند و در ارتباط با مسائلی که با امام داشتند، طبعاً با بنده هم در تماس بودند یا اساساً این امور از طریق حقیر انجام می‌گرفت. اما ادامه ارتباط‌مان پس از رحلت امام و در دوران خدمتگزاری بنده در بنیاد شهید بود. در بنیاد شهید آشنائی و رفاقتی که در زمان امام شکل گرفته بود، با سفرهای مکرری که به لبنان داشتم، قوام و عمق بیشتری پیدا کرد. ایشان هم در هر سفری که به ایران می‌آمد، حتماً یکی دو جلسه در بنیاد شهید یا در منزل در خدمتشان بودیم و در جلسات طولانی و چندین ساعته درباره مسائل مختلف با هم گفت‌و‌گو داشتیم. حتی در سفرهایی که بنا بر ملاحظاتی، ایشان بصورت غیررسمی و اعلام نشده به ایران می‌آمدند، بعضا شهید حاج قاسم سلیمانی تماس می‌گرفت و برای اینکه در تلفن خیلی موضوع آشکار نباشد، بصورت سربسته می‌گفت: «رفیقتان آمده و می‌خواهد شما را ببیند».

در یکی از سفرهای غیر رسمی سید به ایران، فرصت‌شان بسیار کم بود و می‌‎خواستند قبل از بازگشت به لبنان به مشهد هم بروند. با حقیر تماس گرفتند و بعد از ظهر با هم به مشهد رفتیم و آخرشب برگشتیم. هم باهم حرم امام رضا(ع) را زیارت کردیم و هم توانستیم از فرصت طی مسیر برای صحبت‌هایمان استفاده کنیم.

 

تقبل تکفل فرزندان شهدای لبنان توسط خیرین لبنانی

*همانطور که اشاره کردید، بخش مهمی از سفرهای شما به لبنان و دیدارهایتان با شهید سید حسن نصرالله در بیروت، در دوره ریاست شما در بنیاد شهید روی داد. از برنامه‌ها و دستاوردهای این سفرها بفرمائید؟

همانطور که عرض کردم هرگاه به لبنان می‌رفتم، بدون استثناء یکی از برنامه‌های اصلی و ثابتم ملاقات با سید بود، آن‌هم بدون سقف زمانی! مثلاً مغرب که می‌رفتم، تا شام و تا دیر وقت، جلسات‌مان طول می‌کشید. طبعاً مسائل مربوط به حزب‌الله و  مقاومت و لبنان از آن‌سو و مسائل ایران از این‌ سو و گفتگو درباره خاطرات امام و رهبر معظم انقلاب، این ارتباط را نزدیک‌تر کرد. در آن مقاطع در ارتباط با بنیاد شهید هم، ایشان با ما نهایت همکاری و پشتیبانی بسیار صمیمانه‌ و مخلصانه‌ای داشتند. هیچ‌وقت این جمله جناب سیدحسن نصرالله از یادم نمی‌رود. می‌فرمود: «اگر بنیاد شهید به دستور حضرت امام در لبنان تشکیل نمی‌شد، حزب‌الله به این موفقیت‌ها دست نمی‌یافت، چون وقتی که جوان لبنانی برای عملیات استشهادی یا جنگ علیه صهیونیست‌ها می‌رود، مطمئن است که اگر شهید شود، خانواده‌اش دچار مشکل نمی‌شود و عزتمندانه به زندگی ادامه خواهد داد…». لذا سید همواره نسبت به جمهوری اسلامی، بنیاد شهید و کاری که بنیاد برای شهدای لبنان انجام می‌داد، قدردان بود. شهدائی که هر یک مجاهدان و مومنانی ناب و سرآمد بودند و به دست سرسخت‌ترین دشمنان بشریت به شهادت می‌رسیدند.

اما همین‌جا باید تاکید کنم که گمان نکنید کل هزینه بنیاد شهید لبنان را، بنیاد شهیدِ ایران تامین می‌کرد. بیش از آنچه که بنیاد شهید برای خانواده‌ها در آنجا هزینه می‌کرد، خود لبنانی‌ها تشکلی را تحت عنوان «طرح تکفل فرزندان شهدا»، ایجاد کرده بودند و سالانه رقمی بسیار فراتر از آنچه جمهوری اسلامی هدیه می‌کرد، خودشان برای کفالت و صیانت از فرزندان شهدا هزینه می‌کردند و مخارج دوران تحصیل تا دانشگاه و فارغ‌التحصیلی و ازدواج و مسکن و اشتغالشان را می‌پرداختند و آنها را تحت پوشش قرار می‌دادند.

یکی دیگر از برکات این ارتباط نزدیک و صمیمانه دوطرفه، تاسیس و شکل‌گیری شبکه تلویزیونی «المنار» در لبنان بود.

 

نحوه شکل‌گیری و تاسیس شبکۀ تلویزیونی «المنار»

 *همین شبکه المنار معروف که امروز از اصلی‌ترین رسانه‌های جبهه مقاومت است را می‌فرمائید؟

بله، در همان نیمه دوم دهه ۶۰ در زمان حیات حضرت امام، روزی چند نفر از دوستان شورای حزب‌الله بعد از ملاقات امام نزد ما آمدند. در آن جلسه صحبت شبکه‌های تلویزیونی در لبنان شد. گفتند: بیش از ۴۰ شبکه تلویزیونی در لبنان فعالیت می‌کنند. پرسیدم چه تعداد از این شبکه‌ها متعلق به شیعیان است؟ گفتند: هیـچ! آن‌روز از این موضوع خیلی متعجب و البته نگران شدم و جرقه‌ای در ذهنم زده شد. البته آن‌زمان در ایران هم فقط ۲ شبکه تلویزیونی داشتیم که آنها هم بصورت شبانه روزی برنامه نداشتند. بعد از ارتحال امام که بنده توفیق خدمتگزاری در بنیادشهید را پیدا کردم و برای سرکشی به بنیاد شهید لبنان مکرراً به آن کشور سفر داشتم، آن مساله بیشتر ذهنم را مشغول کرد تا سرانجام بودجه اولیه‌ای برای تاسیس یک شبکه تلویزیونی فراهم کردم و به اندازه همان مبلغ هم از ریاست جمهور ی وقت کمک گرفتم و با همت جناب آقای سیدعیسی طباطبایی مسئول وقت بنیادشهید لبنان، شبکه المنار تاسیس و راه اندازی شد. مرکز اولیه آن هم در طبقه زیر زمین یک برج مسکونی بود و آنتن فرستنده آن، روی منار مسجد رسول اعظم بیروت که در مجاورت بیمارستان رسول اعظم«ص» که وابسته به بنیادشهید بود، بنا شده بود، نصب شد. و به همین مناسبت که آنتن آن روی منار مسجد رسول اعظم بود، به نام «المنار» نام‌گذاری شد. آن‌زمان هنوز جنگ‌های داخلی لبنان ادامه داشت و خاطرم هست یک‌بار منار مسجد هم مورد حمله توپخانه‌ای دشمن قرار گرفت. اما بالاخره برای اولین‌بار یک شبکه تلویزیونی شیعی در حد پوشش بیروت راه اندازی شد. در همان دورۀ دبیرکلی شهید سیدعباس موسوی با آورده حزب‌الله، بنیاد شهید و حزب‌الله در مالکیت شبکه المنار بصورت ۵۰-۵۰ شریک شدند. چندی بعد در سفری که به لبنان داشتم، به این جمعبندی رسیدیم که بهتر است کل سهم بنیاد شهید هم، به حزب‌الله واگذار شود و کلاً مدیریت این رسانه را به حزب‌الله منتقل کردیم. آقای شیخ حسن حمادی که الآن هم جزو شخصیت‌های فعال و برجسته حزب‌الله است، آن‌زمان، از ناحیه ما مدیریت «المنار» را برعهده داشت. به تدریج کار شبکه تلوزیونی المنار در دوره دبیرکلی شهید سیدحسن نصرالله، گسترش یافت و نهایتاً ماهواره‌ای شد. نقشی که بعدها «المنار» تا به امروز و به‌‌طور ویژه در جنگ ۳۳ روزه و در جنگ اخیر ایفا کرد، بسیار مهم و تعیین کننده بود و به حمدالله این شبکه توانسته تا حد زیادی نیاز رسانه‌ای جبهه مقاومت و حزب‌الله را پر کند.

 

ولایت فقیه و انقلاب اسلامی؛ خط قرمز حزب‌الله

*به گفت‌و‌گوهای خصوصی خود با شهید نصرالله، درباره مسائل گوناگون از جمله شرایط داخلی ایران اشاره کردید. ایشان در مورد اخیر، بر چه موضوعاتی حساسیت بیشتری نشان می‌دادند؟

در این ‌باره، از بیان جزئیات معذورم، اما فی‌الجمله عرض می‌کنم که شهید سیدحسن نصرالله و بقیه عزیزان حزب‌الله، تمام عشق و اعتقادشان معطوف به اصل ولایت فقیه بود، چه در زمان حیات حضرت امام و چه در دوره زعامت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، مهم‌ترین مسئله‌ای بود که روی آن حساسیت داشتند و حب و بغض و گرایشات‌شان در قبال افراد و گروه‌ها و جریانات از آن نشات می‌گرفت. آنها فکر و عمل خود را، بر این مدار تنظیم می‌کردند. یعنی ملاک و معیار نوع مواجهه ایشان  با افراد و جریانات گوناگون، نوع نگرش و مناسبات و مواضع آنها در قبال ولایت بود.

سید بر اساس اعتقاد راسخ به اسلام ناب، به همانقدر که نسبت به مستکبران و جنایتکاران علیه بشریت تبری و تقابل داشت، خود را یاور و مدافع مظلومان و همه جریانهای مقاومت و در راس همه آنها، جمهوری اسلامی ایران به عنوان پایگاه انقلاب اسلامی و خاستگاه مقاومت می‌دانست. به همین دلیل عندالاقتضا و به هرنحوی که می‌توانست در این عرصه از هیچ موضع‌گیری و اقدامی دریغ نداشت. سید همانطور که دیدیم جان گرانقدر خود را بر سر دفاع از مردم غزه گذاشت، از بذل جان برای دفاع از  انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران در برابر دشمنان هیچ ابایی نداشت. او همواره در تمام فراز و فرودها، نسبت به مسایل مرتبط با جمهوری اسلامی ایران حساس بود چرا که اینجا را ستون خیمه انقلاب اسلامی و پرچمدار اسلام ناب محمدی(ص) می‌دانست.

 

 

تاثیر شهادت سیدعباس موسوی و شهادت فرزند سیدحسن در جهش محبوبیت حزب‌الله

*جنابعالی با شهید سید عباس موسوی هم دوست بودید و روابطی صمیمی داشتید. از ایشان هم برایمان بگویید. آن شهید گرانقدر چه ویژگیها و شخصیتی داشتند؟

ایشان بسیار شخصیت زلال و متینی داشت، با معنویت و با اخلاص، شجاع و بسیار وارسته و متواضع بود.

شهید سیدعباس نقش اساسی در شکل‌گیری و تثبیت حزب‌الله و تقویت پیوند شیعیان لبنان با ولایت فقیه و مقاومت اسلامی و جان گرفتن مبارزه علیه اسرائیل و آمریکا در لبنان داشت. هرچند دوران آشنایی ما و دبیرکلی شهید بزرگوار سیدعباس موسوی در حزب‌الله طولانی نبود، اما در همین مدت کوتاه، معنویت و محبت و لطافت روح او، به اندازه یک عمر، جان و دل ما را مجذوب خود کرد.

همانطور که عرض کردم آغاز ارتباط ما با ایشان و سید حسن و سایر دوستان شورای مرکزی حزب‌الله از اویل دهه ۶۰ و حول محور عشق به حضرت امام شکل گرفت و با هم انس داشتیم. اما بعدها در دوره مسئولیت بنده در بنیاد شهید، علاوه بر این انس و مصاحبت، همکاری‌ها هم به روابط ما افزوده شد و شهید سید عباس موسوی و بعدها شهید سیدحسن واقعاً حداکثر همراهی و مساعدت را در جهات مختلف داشتند. مثلاً بیمارستان رسول اعظم«ص» بیروت که بنیاد در آنجا ساخت، در ابتدا بسیار محدود و با امکاناتی کم بود، ولی در دوره دبیرکلی شهید سیدعباس موسوی با همکاری برادران لبنانی فاز به فاز توسعه پیدا کرد و بخش‌های جدید به ‌تدریج به آن اضافه شد که به اتفاق شهید سید عباس آن را افتتاح کردیم و بیمارستان گسترش بیشتری پیدا کرد.

شهید سیدحسن نصرالله خود را شاگرد شهید سیدعباس موسوی می‌دانست و خیلی هم به ایشان ارادت و علاقه داشت. به نظر من بُعد معنوی سیدعباس در شکل‌گیری حزب‌الله و جایگاه حزب‌الله در قلوب مردم نقش مهمی داشت. ولی نکته مهم تأثیر شهادت‌ها بود؛ یعنی حزب‌الله قبل از شهادت سیدعباس با بعد از شهادت ایشان تفاوت بسیار داشت. ایشان همراه با همسر و فرزند خردسالش هنگام بازگشت از مراسم سالگرد شهید شیخ راغب در حمله هلیکوپترهای ارتش رژیم سفاک صهیونیستی به خودرویشان به شهادت رسیدند. بخش عقب خودرو کاملاً منهدم شد و ایشان و همسر و فرزندش به شکل بسیار فجیعی به شهادت رسیدند و این شهادت مظلومانه در رشد پایگاه حزب‌الله تأثیر عجیبی در بین عموم مردم داشت.

همانطور که بعد از دبیر کل شدن سیدحسن نصرالله نیز در مرحله‌ای دیگر، فرزند نوجوان ایشان در جنگ مستقیم با نظامیان صهیونیست، به شهادت رسید و با این شهادت یک‌بار دیگر محبوبیت و جایگاه حزب‌الله و شخص سیدحسن نصرالله در قلوب مردم لبنان حتی در بین مسیحی‌‌ها و برادران اهل سنت به صورت جهشی افزایش یافت.

می‌دانید که تا قبل از نهضت حضرت امام، عمدتاً گروه‌های ملی‌گرا یا چپ و مارکسیست و کمونیست پرچمدار جریان‌های مبارز علیه رژیم صهیونیستی بودند. البته این جریان‌ها چندان نقش‌آفرین و پایدار هم نبودند و بعضاً هم کارشان به سازش یا افول منتهی شد. فرزندان بسیاری از رهبران این گروه‌ها هم، در کشورهای اروپائی به دنبال عیاشی و خوشگذرانی بودند. حتی یکبار شنیدیم که در جشن عروسی فرزند رهبر یکی از این گروه‌ها، مبلغ هنگفتی بابت مشروبات الکلی هزینه شده بود!

اما در نقطه مقابل، با پیروزی انقلاب اسلامی و فراگیر شدن خط و راه امام خمینی، جریانات مذهبی در خاورمیانه حول محور فلسطین رشد پیدا کردند و افق جدیدی در عرصه مبارزه با رژیم صهیونیستی و مقاومت گشوده شد. و این اتفاق بی‌سابقه بود که در یک گروه مبارز علیه اسرائیل، خود دبیرکل‌ آن، همراه با همسر و فرزندش شهید بشوند و در مرحله دیگری فرزند دبیرکل بعدی، نه در یک ترور یا حادثه، بلکه در خط مقدم جنگ با دشمن به شهادت برسد.

در آن فضائی که برخی رهبران گروه‌های فلسطینی یا لبنانی آن‌‌گونه بودند، شهادت سیدعباس موسوی همراه با خانواده‌اش و سپس شهادت سیدهادی، فرزند ارشد سیدحسن نصرالله در متن مبارزه با اسرائیل علاوه بر اینکه نقش فوق‌العاده‌ای در ارتقای محبوبیت حزب‌الله و شخص سید حسن نصرالله داشت، نقطه عطفی در جریان مبارزه علیه رژیم صهیونیستی و در جریان نهضت‌های اسلامی پدید آورد و با شکل‌گیری و شکوفایی جنبش‌های اسلامی در متن فلسطین نیز معادلات را بالکل دگرگون کرد.

 

تاثیر شخصیت ذوابعاد سید حسن نصرالله در انتخاب او به عنوان دبیرکل حزب‌الله

*بعد از شهادت سید عباس و دبیرکلی شهید سید حسن نصرالله، ایشان برای ایرانی‌ها خیلی شناخته شده نبودند و طبعاً در لبنان شناخته شده‌تر بودند. از طرفی می‌دانیم که در حزب‌الله یک سازوکار شور و مشورت قوی وجود دارد؛ یعنی یک گفت‌وگوی درون سازمانی وجود دارد و نهایتاً روی دبیرکلی شهید سید حسن اجماع شد. به نظر شما دلیل این امر چه بود و چه خصوصیاتی در سید وجود داشت که به‌رغم اینکه خودش تمایلی برای دبیرکلی نداشت و برای ادامه دروس حوزوی به ایران آمده بود، او را وادار به پذیرش این مسئولیت کرد؟

بله، ایشان در مقطعی به ایران آمد و مشغول تکمیل دروس حوزوی شد. اما ایشان از همان ابتدا در جایگاه‌های متعدد در متن حزب‌الله حضور داشت. در دورانی مسئول جنوب و در دوره‌ای مسئول اجرائی حزب‌الله بود؛ یعنی به‌رغم سن کم و جوان بودنش، در هر جایگاهی که قرار گرفت درخشید. سید با ویژگی‌های فوق العاده‌اش از جمله هوشمندی و زکاوت، ایمان، معنویت، وارستگی و اخلاق بسیار خوب و قدرت بیان، یک سیر تکاملی را طی کرد. سید واقعاً از جهات مختلف نابغه بود. بخشی از این ویژگی‌ها ظاهر و آشکار بودند، مثلاً در سخنرانی‌ها، فصاحت و بلاغت و قدرت در استدلال و بیان مطالب آن‌چنان تأثیرگذار بود که حتی صهیونیست‌ها را تحت‌تأثیر قرار می‌داد و معروف بود که اسرائیلی‌ها و یهودی‌ها به سخنان سیدحسن از جهت صداقت، صراحت و اتقان، بیشتر از سخنان رهبرانشان اعتماد داشتند و روی آنها حساب می‌کردند و این کاملاً آشکار بود، اما جنبه‌های غیرآشکار شخصیت سید بسیار فوق‌العاده بودند.

یعنی در ابعاد گوناگون، توانمندی‌ها و جذابیت و ویژگی‌هائی در سید بود که همه افرادی که در اطرافش بودند را مجذوب می‌کرد. گرچه سید از نظر سنی از برخی اعضای اصلی حزب‌الله جوان‌تر بود، اما ویژگی‌های مختلف و شخصیت ذوابعادش، ایشان را از دیگران متمایز می‌کرد. گرچه خود ایشان هم به لحاظ وارستگی، خودش را در ارتباط با این قضیه نامزد و مطرح نمی‌کرد، ولی مجموعاً به این نتیجه قطعی رسیدند که بهترین فرد برای این جایگاه، سید حسن است.

 

سید حسن نصرالله در صحنه عبادی یک عابد به تمام معنا و در مقابل دشمنان شیری غران بود

*از ویژگی‌های رهبری و مدیریتی جناب سیدحسن هم لطفاً برایمان بفرمایید.

حزب‌الله در محدوده و فضای خاصی کار را شروع کرد و در دهه اول عمرش جای خود را در لبنان و منطقه تثبیت کرد و متناسب با شرایط زمان و اوضاع منطقه و جهان با سیر صعودی به پیش رفت. در دوره دبیر کلی سیدحسن، با توجه به ویژگی‌ها‌ و نبوغ فوق‌العاده‌ای که در سید بود، طبعاً این مسئله شکل تکاملی بیشتری پیدا کرد؛ چه در زمینه مسائل نظامی و چه در زمینه مسایل اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی. هوشمندی و درایت او از جهات مختلف، در همه این حوزه‌ها بی‌نظیر بود. سید نگاه بلند و جامع‌نگری داشت و با مدیریت و رفتاری هوشمندانه توانست فضای عمومی لبنان و جهان عرب را تحت تاثیر قرار دهد و افکار عمومی را با مقاومت اسلامی علیه رژیم صهیونیستی همراه کند. تا آنجایی که علیرغم دشمنی‌ها و تبلیغات منفی رژیم صهیونیستی و آمریکا و غرب و اذناب آنها در لبنان و منطقه، رسانه‌های گوناگون جهان اعم از غربی و عربی و.. ، سید حسن را محبوبترین مرد جهان عرب، اسطوره جهان عرب و قوی‌ترین مرد خاورمیانه توصیف می‌کردند.

سید در صحنه عبادی هم یک عابد به تمام معنا بود. در عین‌حال چنان شجاعت و شهامتی داشت که وقتی علیه آمریکا و اسرائیل صحبت می‌کرد، مثل شیر می‌غرید اما هنگامی که پای عزاداری امام حسین(ع) می‌نشست یا خودش روضه‌ می‌خواند، اهل بکاء بود و به‌شدت می‌گریست. یک انسان فوق‌العاده حساس نسبت به مسائل معنوی و عبادی بود. و مثلاً در سفرهایش به ایران همواره به زیارت امام رضا(ع) حتی بعضاً با لباس مبدل، مقید بود که برود.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های ایشان اخلاص و ایمان عمیق به خداوند متعال، عبودیت حق و در امتداد این عبودیت، عشق به امام زمان «ارواحنا فداه» بود. یعنی همین ویژگی‌هائی که با شیوه تربیتی او در تک‌تک اعضای حزب‌الله ریشه دوانده است.

بنده علاوه بر انس با ایشان، شب‌هائی را با برادران رزمنده حزب‌الله در خطوط مقدم در جنوب لبنان صبح کرده‌ام. جلساتی که آمیخته با یاد و نام حضرت ولیعصر(عج) بود و از ما می‌خواستند تا از امام راحل و مقام معظم رهبری برایشان بگوئیم. و چه اشک‌هائی که از چشم‌های پاک این انسان‌های مخلص و از جان‌گذشته جاری میشد. و واقعاً این ویژگی‌ها را دقیقاً در شخص سیدحسن هم شاهد بودیم. عشق و اخلاصش نسبت به امام زمان(عج) و ارادت و اعتقاد راسخش نسبت به ولایت فقیه و شخص امام و حضرت آقا حقیقتاً بی‌نظیر بود.

 

جلوه‌هایی از کرامت رهبر معظم انقلاب از نگاه شهید سیدحسن نصرالله

 * همین‌جا فرصت را مغتنم می‌شمارم تا قدری از پیوند اعتقادی و روحی جناب سیدحسن با رهبر معظم انقلاب برایمان بفرمائید.  

سید اعتقاد فوق‌العاده‌ای به رهبر معظم انقلاب داشت و از اعماق وجودش به ایشان عشق می‌ورزید. ایشان با استناد به مواردی که برایش اتفاق افتاده بود، بارها از نمادها و جلوه‌هائی از کرامت مقام معظم رهبری که دیده بود، مطالبی برایم نقل ‌کرده است.

به یاد دارم که سید برایم تعریف کرد که در همان اوایل دهه هفتاد، چندی بعد از امضای قرارداد به اصطلاح صلح اسلو، موضوع دیدار قریب‌الوقوع اسحاق رابین نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی و حافظ اسد رئیس جمهور وقت سوریه و امضای قرارداد صلح بین دوطرف جدی شده بود، سید برای رایزنی در این خصوص به ایران می‌آید. در جلسات متعدد و مفصل در نهادهای ذیربط همه به این جمع‌بندی می‌رسند که با توجه به پیگیری‌های چندین ساله آمریکا که برای سازش انجام داده و میلیاردها دلار هم هزینه کرده، قطعاً قرارداد صلح بین حافظ اسد و اسحاق رابین بزودی امضا می‌شود و با امضای این قرارداد، پایان حزب‌الله هم رقم خواهد خورد. چون در آن زمان توانمندی و قدرت حزب‌الله به اندازه امروز نبود و از طرف دیگر گلوگاه و کانال ارتباطی ما و حزب‌الله از طریق سوریه بود و یکی از نتایج قرارداد صلح هم خاتمه دادن به همکاری سوریه با حزب‌الله بود و لذا به صورت قهری ماجرای حزب‌الله برچیده می‌شد. لذا تحلیل آقایان این بود که در آینده نزدیک کار حزب‌الله تمام می‌شود و نشسته بودند سناریوی چگونگی پایان کار حزب‌الله را از این نظر که مثلاً سلاح‌ها، پایگاه‌ها و نیروها را چه کنند، تدوین کرده بودند!

در آخر کار خدمت رهبر معظم انقلاب می‌رسند. گزارشی از ماوقع و جمعبندی تحلیل‌شان را ارائه می‌دهند. سید می‌گفت: حضرت آقا نگذاشتند صحبت‌ها کامل شود و به پایان برسد، قبل از اینکه حرف‌ها به پایان برسد، آقا با قاطعیت خطاب به من فرمودند: بلند شوید و به لبنان برگردید و با قدرت مبارزه علیه اسرائیل را ادامه بدهید؛ هیچ اتفاقی نخواهد افتاد! (قریب به همین مضمون)

یعنی آن چیزی که آنها تصور می‌کردند که قرارداد صلح بزودی امضا می‌شود و بساط حزب‌الله جمع خواهد شد، آقا با قاطعیت فرمودند این‌طور نخواهد شد. سید می‌گفت وقتی از خدمت آقا بیرون آمدیم، به عقلمان که مراجعه می‌کردیم، دو دوتا چهارتای عقل می‌گفت که تحلیل دوستان مبنی بر پایان کار حزب‌الله رقم می‌خورد. اما به قلب و باور قلبی‌ام که مراجعه می‌کردم می‌دیدم که باور اصلی قلب من حرف حضرت آقاست. لذا با اعتقاد قلبی به سخن آقا حرکت کردیم و برگشتیم و کار را ادامه دادیم، ولی همچنان منتظر بودیم تا ببینیم با توجه به این که آقا فرموده‌اند اتفاقی نمی‌افتد، دقیقاً چه خواهد ‌شد. تا اینکه چندی بعد اسحاق رابین با گلوله یک یهودی افراطی از پا درآمد. حرف قاتل هم این بود که من از طرف خدا مأمور بودم! با کشته شدن اسحاق رابین و سقوط حزب کارگر و آمدن حزب لیکود، کلاً معادلات و مسیر تاریخ در فلسطین اشغالی و جریان مبارزه با اسرائیل تغییر کرد که بعدها هم منتهی به شکل‌گیری آن وضعیت در غزه شد و مسیر اساساً، مسیر دیگری شد. یعنی آنچه که برحسب معادلات عادی و مادی ما نمی‌توانستیم تصور کنیم، به وقوع پیوست و همان‌گونه شد که حضرت آقا با قاطعیت به ما فرموده بودند.

 

حادثه دیگری که سید برایم نقل کرد این بود که چند سال قبل از سال ۲۰۰۰ میلادی که بخش‌هایی از جنوب لبنان در اشغال صهیونیست‌ها بود، روزی با جمعی از برادران حزب‌الله خدمت حضرت آقا رسیده بودیم. آقا در آن جلسه نوید دادند که در آینده نزدیک اسرائیل از جنوب لبنان فرار خواهد کرد و خطاب به حاضران گفتند: همه شما این پیروزی را به چشم خود خواهید دید. در سال ۲۰۰۰ با فرار صهیونیست‌ها از جنوب لبنان، اولین شکست بزرگ نظامی رژیم صهیونیستی در تاریخ این رژیم رقم خورد برای اولین‌بار اسطوره‌ شکست‌ناپذیری ارتش رژیم صهیونیستی در جهان فروریخت. سید گفت: قبل از فرار اسرائیل از جنوب لبنان، ما هر روز تقریباً چندین شهید می‌دادیم، ولی من بررسی کردم و دیدم همه آن افرادی که در جلسه آن‌روز در خدمت آقا بودند، همگی زنده مانده بودند و این پیروزی را به چشم خویش دیدند. ایشان این را هم جزو کرامات حضرت آقا می‌دانست.

اتفاقاً خود بنده هم چند ماه بعد از آن پیروزی، سفری به لبنان داشتم و دیدم که انواع تجهیزات و تسلیحات پیشرفته دراختیار حزب‌الله است و آنها می‌گفتند این همان تسلیحاتی است که صهیونیست‌ها جا گذاشته‌اند و فرار کردند.

سید در جریان جنگ ۳۳ روزه هم داستان‌های زیادی را از کرامات ائمه«ع» و حضرت زهرا«س» و از معجزاتی که اتفاق افتاده بود نقل می‌کرد که شاید خیلی قابل بیان در محافل عمومی نباشد. معجزات خارق‌العاده‌ای در جنگ ۳۳ روزه اتفاق افتاد. من به‌همین مورد بسنده می‌کنم که سید برایم نقل کرد که در جنگ ۳۳ روزه رهبر معظم انقلاب برای ما دو نامه فرستادند. ارسال نامه اول اعلام شد، اما نامه دوم رسانه‌ای نشد. نامه دوم زمانی به‌دست ما رسید که حزب‌الله در جنگ ۳۳ روزه زیر سخت‌ترین فشارهای سبعانه رژیم صهیونیستی و بمباران‌ها بود و عرصه برای رزمندگان بسیار تنگ شده بود و احساس می‌کردیم که عنقریب مقاومت به روزهای آخر برسد. در آن سخت‌ترین شرایط، نامه دوم آقا رسید. آقا قریب به این مضمون  فرموده بودند که من برای شما به مسجد مقدس جمکران رفتم و با خواندن نماز امام زمان(عج) برای شما توسل جستم و دعا کردم. مطمئن باشید که شما پیروز هستید.

سید گفت ما نامه را تکثیر کردیم و به هر نحوی که بود در محورهای مختلف برای فرماندهان و رزمندگان فرستادیم. با رسیدن این نامه به دست بچه‌ها، گویی خونی تازه در رگ‌های آنها جاری شد و امید و روحیه‌شان مثل روزهای اول شد و بالاخره بعد از چند روز مقاومت جانانه حزب‌الله در مقابل اسرائیل، آن معجزه بزرگ عصر پدید آمد. یعنی معجزه پیروزی فئه قلیله حزب‌الله در مقابل کل دنیای استکبار در جنگی که پیشرفته‌ترین سلاح‌ها و هواپیماهای جاسوسی آمریکا و پیشرفته‌ترین تانک‌ها و ناوهای جنگی در اختیار اسرائیل قرار گرفته بود و حتی بعضی از کشورهای منطقه هم پشت و روی پرده، حامی رژیم صهیونیستی بودند. جنگ، جنگ جهانی علیه یک حزب بود. رژیمی که چهل سال قبل در سال ۱۹۶۷ در ظرف شش روز ارتش مصر ابرقدرت جهان عرب و ارتش اردن و سوریه را در جنگ شکست داده بود و تا جائی که می‌خواست جلو رفته و بلندی‌های جولان و غرب رود اردن و صحرای سینا را تصرف و بیت‌المقدس را اشغال کرد. همین اسرائیل بعد از ۴۰-۳۰ سال از یک گروه به ظاهر کوچک بنام حزب‌الله طعم تلخ شکست باور نکردنی را چشید.

اما معجزه بالاتر اینکه: سید برایم نقل کرد:  بعد از جنگ ۳۳ روزه یکی از ژنرال‌ها و فرماندهان مصر در دوره جنگ شش روزه اکتبر، پیش من آمد و گفت: این که می‌گویند «جنگ شش روزه» دروغ است! جنگ شش روز نبود، چرا که طی دو ساعت اول، نیروی هوائی اسرائیل، ماشین جنگی مصر و اردن و سوریه را از کار انداخت و تا شش روز بعد تا هر کجا که خواست پیشروی ‌کرد. بدون اینکه جنگی به معنی واقعی رخ دهد. اصلاً جنگ دروغ است. جنگ واقعی اتفاق نیفتاد!

در واقع اولین جنگ حقیقی علیه رژیم صهیونیستی، جنگ ۳۳ روزه حزب‌الله بود. جنگ یک حزب با چندهزار نیرو در مقابل ارتش افسانه‌ای شکست‌ناپذیر اسرائیل! این هم یکی از معجزات الهی و از کرامات امام زمان(عج) است که نایب ایشان به مسجد جمکران می‌رود و متوسل می‌شود و با یک پیام، همه معادلات را در آن جنگ تغییر می‌دهد که به پیروزی حزب‌الله بر رژیم صهیونیستی منتهی می‌شود و برای اولین‌‌بار شکست تلخ و سنگینی را به رژیم غاصب تحمیل می‌کند. این کرامت الهی در جنگ ۳۳ روزه بود.

 

بندگی خالص خدا و باور قلبی به ولایت فقیه، رمز درخشش سید حسن نصرالله

*یکی از ویژگی‌های شگفت‌انگیز سید که شما هم تلویحاً به آن اشاره کردید، نبوغ سیاسی و اطلاعات گسترده و احاطه بسیار وسیع نسبت به مسائل سیاسی بود که از طلبه‌ای که در نجف درس خوانده و مدتی در حزبی فعال بوده، بسیار فراتر بود. به نظر می‌رسد سید یکی از هوشمندترین رهبران جهان اسلام و خاورمیانه بود. قطعاً بخشی از این توانائی‌ها ذاتی و بخشی اکتسابی بوده است. در مورد جنبه ذاتی و اکتسابی و مخصوصاً جنبه اکتسابی که شما از نزدیک شاهد بودید و این که تحلیل‌های سیاسی خود را چگونه کسب می‌کرد، مقداری برای ما تبیین کنید، چون این جنبه از شخصیت سید با اینکه مشخص هست، درست بازشکافی نشده و ابعادش معلوم نیست.

اعتقاد من این است که رمز اصلی موفقیت و عظمت ایشان بندگی خالصانه به درگاه خداوند بود «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا» و البته توسل و تمسک به اهل‌بیت «علیهم‌السلام» و مخصوصاً امام زمان (عج). اما با وجود همه ویژگی‌هائی که سید داشت، آنچه که شخصیت ایشان را متمایز می‌کرد، مسئله اعتقاد و باور قلبی به ولایت فقیه و شخص امام و آقا به عنوان رهبران الهی و پرچمداران اسلام ناب در عصر حاضر بود. این اعتقاد و این قاطعیت و ایستادگی بر سر این اعتقاد که برخاسته از اخلاص و طهارت نفس این انسان والا بود، نقش بسیار مهمی در شکوفایی و درخشش شخصیت و عملکرد ایشان در همه عرصه‌ها داشت. چرا چیزی را که دشمن به آن اعتراف می‌کند ما نگوئیم؟!

نمی‌‌خواهم نبوغ و زکاوت و استعداد ذاتی و فوق‌العاده سید را نادیده بگیرم، ولی می‌خواهم روی این نکته تأکید کنم که یادمان باشد، سید حسن منهای امام و آقا و اعتقاد راسخ به ولایت و همچنین پشتیبانی قاطع ولایت از ایشان، این سید حسنی که همه دیدیم، نبود.

غربی‌ها همواره سعی می‌کنند ولی فقیه و شخص حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را صرفاً رهبر «جمهوری اسلامی» القا کنند، اما سید به حق و از روی اعتقاد همواره ولایت فقیه را به‌عنوان یک اصل فرامرزی و فراتر از جغرافیای ایران می‌دانست و بی‌پرده ایشان را به ‌عنوان رهبر «انقلاب اسلامی» فراتر از مرزها و لازم الاتباع توصیف می‌کرد. این اعتقادش بود و همین پیوند اعتقادی بود که سید را به اوج رساند. من اطلاع دارم که سید حتی در جلسات با اصحاب و رهبران سایر جبهه‌های مقاومت‌، تأکیدش این بود که بدون واهمه و تحفظ، مسئله رهبری انقلاب اسلامی را که در ولی فقیه زمان تجسم دارد، با قاطعیت و آشکارا مطرح کنند. منهای اصل ولایت فقیه، سیدحسن می‌توانست حداکثر فردی مثل جناب آقای سید موسی صدر در لبنان شود. سید حسن نصرالله تربیت شده این مکتب و شاگرد واقعی امام خمینی بود و از اعماق وجودش به خط و اندیشه امام و رهبر انقلاب اعتقاد داشت.

 

 

شهادت رهبران حزب‌الله موجب قوام بیشتر و جهانی شدن مقاومت است

*آینده حزب‌الله و مقاومت را چگونه می‌بینید؟

ما یقین داریم با شهادت سید حسن و یارانش ان‌شاءالله جریان مقاومت و حزب‌الله قوی‌تر و باانگیزه‌تر به پیش می‌رود و این روند منجر به نابودی رژیم جعلی اسرائیل خواهد شد. به استناد  تاریخ و آیات قرآن و سنن الهی می‌توان چنین نتیجه‌ای را به صورت قطعی انتظار داشت.

هم در لبنان، هم در طول انقلاب اسلامی بارها دیده‌ایم که با شهادت‌ها چیزی را از دست نداده‌ایم. گرچه شهادت‌ها ما را جریحه‌دار کرد، ولی با گذشت زمان برایمان ثابت شده است، از شهادت امام حسین(ع) بگیرید تا شهادت شهدای اول انقلاب و دفاع مقدس و شهادت‌های اخیر، هیچ‌کدام خسارت نبوده‌اند. مجروح شده‌ایم؛ داغ دیده‎ایم، ولی همه این شهادت‌ها نقطه آغاز و جهش و تثبیت جریان حق بوده است. تاریخ معاصر نهضت امام خمینی و این ۶۰ و چند سال هم نشان می‌دهد که شهادت‌ها همواره منشاء ثبات و پایداری و شکوفائی قوام و دوام انقلاب ما و بیداری ملت‌ها بوده است.

سیدحسن سرمایه گرانبهائی بود که حسب ظاهر از دست رفت، اما ما یقین داریم که سید حسن همچنان زنده است. صفی‌الدین زنده است. شیخ نبیل زنده است و بقیه شهدا زنده‌اند. «احیاء عندربهم یرزقون» هستند. ولی همان‌گونه که شهادت سیدعباس و همسر و فرزندش، شهادت سیدهادی و شهادت سایر مجاهدان والامقام حزب‌الله، ‌قدرت و قوام  مقاومت را افزایش داد، شهادت این عزیزان هم  مقاومت را قویتر و ریشه‌دارتر و جهانی‌تر می‌کند وبه اوج می‌رساند. امام فرمود: بکشید ما را ملت ما بیدارتر می‌شوند. امروز آمریکا و رژیم صهیونیستی بعد از شهادت شهدای لبنان و  بعد از شهادت ۵۰ هزار نفر از مردم غزه، دیگر اسرائیل و آمریکای قبلی نیستند و در چشم ملتهای جهان بیش از پیش منفورند. این شهادت‌ها راه را ان‌شاءالله برای ظهور تمهید کرد و قطعاً این مسیر با قدرت بیشتر ادامه پیدا خواهد کرد و روزبه‌روز گسترده‌تر خواهد شد. همان‌طور که ما ده سال پیش تصور نمی‌کردیم یک حلقه جدید به نام انصارالله یمن وارد صحنه بشود. همه اینها کمّاً و کیفاً ان‌شاءالله در پرتو همین شهادت‌ها شکوفاتر و قدرتمندتر پیش خواهند رفت.

و هم بر اساس تجربیات تاریخی و هم براساس آیات قرآن به صورت قطعی می‌توان گفت: جنایت جنایتکاران دامنگیر خودشان می‌شود. «وَلا یَحِیقُ الْمَکرُ السَّیِّئُ إِلا بِأَهلِهِ فَهَل یَنظُرُونَ إِلا سُنَّهَ الأوَّلِینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبدِیلا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَحوِیلا». بر اساس سنت تغییرناپذیر و قطعی الهی، نیرنگ و جنایت دامنگیر کسی می‌شود که آن را به کار برده است.

 

*به عنوان سئوال پایانی بفرمایید آخرین دیدار یا تماسی که با سید داشتید کی بود؟

آخرین دیدار را الان مشخصاً به خاطر ندارم. ولی در سال‌های اخیر که به خاطر ملاحظات امنیتی ارتباطات محدودتر شده بود، از طریق دوستان حزب‌الله بصورت پیغام شفاهی و یا بعضاً مکتوب ارتباط داشتیم. مثلاً همین سال گذشته که مرحوم شهید شیخ نبیل قاووق نزد ما آمده بود، برای سید پیغام دادم و درخواست کردم تا برای همایش «غزه؛ نماد مقاومت» پیامی بفرستند. با توجه به شرایط خاصی که سید داشت، واقعاً توقع نداشتم مطلبی بیشتر از چند سطر را بنویسد، ولی  ایشان از سر لطف و محبتی که داشت پیام مفصل و جامع و متقنی را با نوشت و ارسال کرد که در همایش سال گذشته قرائت شد.

*با تشکر از قرصتی که برای این مصاحبه در اختیار ما قرار دادید.

08آوریل/25

«سلوک بی بدیل سید حسن نصرالله» در گفت‌وگوی «پاسدار اسلام» با حجه‌الاسلام والمسلمین جناب آقای هاشم‌الحیدری

دغدغه سید قبل از مقاومت ولایت بود

و مبنای مقاومت را ولایت فقیه می‌دانست

 

اشاره:

جناب حجه‌الاسلام والمسلمین سید هاشم‌الحیدری بعد از سرنگونی رژیم بعث عراق با هدف تبیین مبانی انقلاب با محوریت حاکمیت اسلام و ولایت‌فقیه به فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغی در دانشگاه‌ها، مساجد، مراکز و حوزه‌های علمیه در کشور عراق پرداخت.

ایشان علاوه بر سوابق و مسئولیت‌های مختلفی که در جبهه مقاومت اسلامی عراق داشته، دبیرکل جنبش عهدالله بوده و بعنوان یک شخصیت دینی و انقلابی شناخته می‌شود.

ارتباط ایشان با جناب سید حسن نصر‌الله از سال ۱۳۸۸ آغاز شد و به صورت پیوسته تا شهادت، دیدارهای فراوانی بین آنان انجام گرفته است. سید هاشم الحیدری همواره مورد رصد دشمنان بوده و به‌طور مکرر توسط صهیونیست‌ها به ترور تهدید شده است.

و اینک مصاحبه  پاسدار اسلام با ایشان تقدیم امت “پاسدار اسلام” می‌شود:

 

*با تشکر از فرصتی که در اختیار مجلۀ «پاسداراسلام» قرار دادید. لطفاً از اولین برخورد و آشنایی‌تان با سید حسن نصرالله برایمان بفرمائید.

بسم‌اللَّه‌‌الرحمن‌الرحیم. اولین‌ بار تقریباً در ۱۶ سال قبل به‌عنوان یک جلسه شخصی خدمت ایشان رسیدم.

 

*در لبنان خدمت ایشان رسیدید؟

بله. کل دیدارهای من با ایشان در لبنان و عمدتاً در ضاحیه بود. من غالباً هر دو سه ماه یک ‌بار خدمت ایشان می‌رسیدم. گاهی هم به حسب کار و مشغله‌ این فاصله بیشتر می‌شد.

 

*در دیدار اول چه سئوالاتی از شما پرسیدند؟

مختلف بود. مثلاً وضع اجتماعی عراق. مشکلات چه هستند؟ نظر تو چیست؟ نقاط قوت؟ ضعف؟ گروه‌ها؟ وضع سیاسی؟ فکر می‌کنم بعضی از سئوالات به خاطر آشنائی بیشتر با بنده بود و بعضی از پاسخ‌ها برای شخص خود ایشان موضوعیت داشت.

 

*حرف‌ها و خاطراتی که می‌توانند مردم را با ابعاد معنوی سید آشنا کند از زبان شما شنیدنی است.

سید فوق‌العاده انسان متواضعی بود. در پشت آن چهره انقلابی و حماسی‌ای که از ایشان در تلویزیون می‌بینیم، یک چهره فوق‌العاده فروتن وجود داشت. در جلسات در باره اوضاع و احوال منطقه، عراق، کارهایمان و مسائل و مشکلات صحبت می‌شد من توضیح و گزارش می‌دادم و سید با دقت تمام گوش می‌داد. یادم نیست کسی تا این حد و با تمام وجود به حرف‌های من گوش کرده باشد. لهجه لبنانی با لهجه عراقی فرق می‌کند. ماهم خیـلی به زبان فصیح عربی صحبت نمی‌کنیم. اگر هم یک جمله یا یک کلمه می‌گفتم که برای ایشان روشن نبود سریع سئوال می‌کردند.

بسیار آرام، دقیق و مرتب صحبت می‌کردند. بسیار موقر، در عین‌حال اهل مزاح هم بودند. من هر بار که با ایشان ملاقات می‌کردم، بعد از صحبت‌هائی که در باره منطقه یا مسائل سیاسی و… می‌شد، یک سری سئوال در باره امام زمان(عج) ، مسائل قرآنی، بعضی از احادیث و روایات از ایشان می‌پرسیدم. یادم نیست از ایشان سئوالی را پرسیده باشم که بلد نباشند، جز یک بار که گفتند بلد نیستم و بعد از یک هفته جوابش را به من دادند. همیشه به قدری دقیق جواب می‌دادند که انگار خبر داشتند سئوالات چیست. راجع به شخصیت‌ها، مسائل کشورها یا سئوالات تاریخی همیشه پاسخ‌های دقیق می‌دادند. من راجع به مهدویت از ایشان زیاد سئوال می‌پرسیدم. ایشان فوق‌العاده اهل مطالعه بودند. من واقعاً این را لمس کردم که ایشان در باره مهدویت نظر ویژه داشتند. ایشان دنبال موضوع مهدویت و نشانه‌های آن در منطقه بودند. نه اینکه با قطع و یقین حرفی بزنند، چون نمی‌شود و فقط رصد می‌کردند.

انسان در مقابل ایشان اصلاً احساس خستگی نمی‌کرد. یادم هست ایشان تماس می‌گرفت و می‌گفت: سید هاشم خسته شده. قهوه‌ای چیزی برایشان بیاورید. البته همه اینها را با خنده می‌گفت. اگر در خلال دیدارها موضوع مهمی یا سئوالی پیش می‌آمد تماس می‌گرفتند، ایشان جواب می‌دادند.

 

*ارتباط ایشان با خانواده و فرزندانشان چگونه بود؟

وضع خانواده ایشان خیلی سخت بود. سیده زینب یک سال و دوماه بود که ایشان را ندیده بود، در حالی که منزل ایشان فاصله چندانی با محل شهادت نداشت، ولی خبر نداشتند که پدر در نزدیکی آنهاست.

قبل از طوفان‌الاقصی و مدتی بعد از شهادت حاج قاسم با آقا سید جواد ملاقات داشتم و پرسیدم: آخرین بار پدرتان را کی دیدید؟ ایشان گفتند نه ماه قبل؛ یعنی در ظرف حدود یک سال، نشده بود که کل خانواده دور هم جمع بشوند. آن‌هم نه فقط به خاطر وضعیت امنیتی، بلکه مشغله ایشان خیلی زیاد بود. تصورش را بکنید که دبیرکل حزب‌الله در مقابل چنین دشمنی و مسائل فراوانی که در جهان اسلام به عهده ایشان بود. فلسطین، مقاومت، جهان اسلام، جهان تشیع. بعدها مشخص خواهد شد که مشغله‌های ایشان چقدر زیاد بوده است.

سید مهدی می‌گفت آخرین بار پدرش را در ماه رمضان دیده است که تا موقع شهادت ۶، ۷ ماه فاصله داشت. برایشان طبیعی بود. عادت کرده بودند.

*رابطه سید با حضرت آقا چگونه بود؟ ایشان چه نگاهی به حضرت آقا داشتند و برای شما چه گفتند؟

من در تمام جلساتی که با سید حسن نصرالله داشتم، هم ایمان، هم اطاعت، آن هم اطاعت به دو نحو و دو جور، هم دستورات، هم منویات. ایشان می‌گفتند اگر احتمال بدهیم حضرت آقا چیزی می‌خواهند، انجام می‌دهیم. دستور وقتی صادر می‌شود مشخص است، ولی منویات را فهمیدن فقط کار امثال سید حسن نصرالله است. نگاه ایشان به حضرت امام خامنه‌ای نگاه ولایت بود.

من به‌خصوص در سنوات آخر عرض می‌کردم که وقتی خدمت ایشان می‌روم، انگار ایشان را نمی‌بینم و حضرت آقا را می‌بینم. ایشان این‌قدر در آقا ذوب و فانی شده است.

بعد از مرحله اطاعت، مسئله عشق مطرح است. عشق و عاشقی فضا و میدان دیگری است. ایشان چندین بار به من فرمودند که من هر روز چندین بار برای آقا دعا می‌کنم که خدایا! بقیه عمر مرا بگیرد و به حضرت آقا بدهد.

 

*برخی حضرت آقا را رهبر جمهوری اسلامی می‌نامند، در حالی که ما معتقدیم و در قانون اساسی ما هم هست که ایشان رهبر انقلاب اسلامی هستند.

سید و ما ربطی به قانون اساسی جمهوری اسلامی نداریم. ما چه عراقی باشیم، چه بحرینی چه لبنانی و… نگاهمان به ایشان به‌عنوان نایب امام زمان(عج) است؛ یعنی ولی امر کل مسلمانان. حالا رسانه‌های غربی چه بگویند. نگاه ما ربطی به سیاست و قانون اساسی ندارد، بلکه بحث ما فراتر و بحث اعتقاد است. اعتقاد یعنی چیزی فراتر از مرز و سیاست و قانون.

بعد از رحلت حضرت امام، _و انتخاب رهبر معظم انقلاب_ غیر از خبرگان، آن‌چیزی که مکمل این انتخابات بود، نظر چهار مرجع بزرگ قم آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله اراکی، آیت‌الله مرعشی نجفی صاحب الکرامات و آیت‌الله هاشمی آملی پیام شرعی صادر کردند و تبریک گفتند و این انتخاب را تأئید کردند. بعضی‌ها گفتند این انتخاب الهی بود. غیر از خبرگان و چهار مرجع، ده‌ها مجتهد ایرانی، عراقی، لبنانی، بحرینی، پاکستانی و… پیام‌های زیادی صادر کردند. به نظرم پس از غیبت کبری چنین اجماعی از علمای جهان تشیع و علمای اهل سنت برای تأئید ولی امر مسلمین جمع نشده بودند، ‌ نگاه مرجعیت و ولایت خیلی فراتر از این چیزهاست.

من مسلمانان زیادی را سراغ دارم که مقلد حضرت آقا هم نبودند و نیستند، ولی رهبری ایشان را قبول دارند. ۳۵ سال رهبری ایشان تجربه‌های بسیاری را به ارمغان آورده است. واقعاً فردی تا این حد مجتهد در مسائل سیاسی و مسائل جهانی در برابر دشمنان خدا، از قرآن و نهج‌البلاغه و روایات در این حد استنباط می‌کنند. اینها هوای نفس نیست. ۱۱۰۰ سال بعد از غیبت کبری تجربه حکومت اسلامی نداشته‌ایم. حضرت امام این کار را کردند و برای آقا میدان باز شد. در جنگ تمام عیاری جبهه مقاومت تشکیل شد.

شهید سید محمدباقر صدر با اینکه متولد کاظمین و عراقی بود و در حوزه نجف تدریس می‌کرد، در باب امام خمینی فرمود: «ذوبوا فی‌الأمام‌الخمینی کما ذاب هو فی‌الاسلام؛ در امام خمینی ذوب شوید آنسان که او در اسلام فانی شده است» اینجا بحث مرز نیست. یک عراقی نجفی راجع به رهبر قیام ایران این حرف را زده. ربطی ندارد که قیام در ایران اتفاق افتاده، بلکه این یک قیام الهی و حاکمیت اسلام و حاکمیت علوی است. به همین خاطر ایشان کل امت اسلامی را نه به تقلید از یک مرجع، بلکه به ذوب شدن در رهبر جهان اسلام دعوت کردند. مبنای سید هم مبنای شهید صدر بود.

 

*از این بُعد، از سفارش‌های سید به خودتان و دیگران در بحث ولایت فقیه چه نکاتی برای شما مهم بوده است؟

ایشان سال‌ها مسئله ولایت فقیه را به بنده تأکید می‌کردند. شاید بعضی‌ها به من اشکال هم می‌گیرند که زیاد در باره ولایت فقیه حرف می‌زنی، ولی این توصیه سید به بنده در طول ۱۵ ، ۱۶ سال است و این را تا دیدار آخر چندین بار تکرار کردند و گفتند حتی اگر به خاطر ولایت کشته و شهید هم بشوی، دست از آن برندار و عقب‌نشینی نکن و استقامت بورز، چون نیاز جامعه اسلامی و امت اسلامی تبیین مقام ولایت است.

ولایت فقیه یعنی ولایت دین، ولایت فقه، ولایت حاکمیت الهی. شخصی نیست. مثل مرجعیت که شخصی نیست و در آنجا مسئله تقلید مطرح است. اما متأسفانه بسیاری از مسلمانان، حتی شیعیان در کل جهان و حتی در خود ایران چندان با اصل ولایت آشنائی ندارند. شاید شخص ولی را کمی بشناسند، اما ولایت فقیه را نمی‌شناسند. هر روز نسل جدید پدید می‌آید و هزاران نفر در کل جهان اسلام مکلف می‌شوند. دغدغه سید حسن نشر ولایت در بین نسل جدید بود.

توصیه ایشان به بنده نشر و تبیین ولایت در کل جهان بود. البته نه با مبانی و ادبیات حوزوی که برای جوانان چندان قابل فهم نیست، بلکه در عین حفظ عمق استدلال در مبانی، به زبان سادۀ همه‌فهم برای آنها بیان شود.

به‌عنوان مثال، عده‌ای در عراق لائیک، لیبرال یا هر گرایش دیگری هستند، و خیلی راحت و عادی می‌گویند ما به دنبال حکومت لیبرال یا لائیک یا دموکراتیک در عراق هستیم. آنها به یک تفکر معتقدند و آن را بیان هم می‌کنند و هیچ کسی هم اعتراض نمی‌کند، ولی ما که می‌گوئیم حکومت اسلامی، می‌گویند یعنی چه؟ سئوال ما این است که چطور آنها حق دارند عقایدشان را بیان کنند ولی ما حق نداریم؟ با سلاح و زور هم که حرف نمی‌زنیم. تبلیغ و تبیین می‌کنیم. اگر مردم استقبال کردند یا علی، اگر هم قبول نکردند مشکلی نیست.

دغدغه سید قبل از مقاومت، ولایت بود، چون مبنای مقاومت ولایت فقیه است؛ یعنی مشروعیت مقاومت در مقابل دشمنان از ولی امر گرفته می‌شود، به خاطر همین توصیه سید به همه از جمله به بنده این بود که آشکارا از ولایت فقیه دفاع کنید. الحمدلله و ان‌شاءالله که سرباز مطیعی بوده‌ام.

در باره مسائل اخلاقی هم خاطرات زیادی دارم،‌ مثل ذکر موت و مرگ. یک ‌بار ایشان به بنده فرمودند که من در اکثر اوقات به یاد مرگ هستم. سید حسن جوان بودند که یک استاد اخلاق به ایشان توصیه کرد که زیاد به یاد مرگ باش. از هر روز پنج دقیقه راجع به مرگ فکر کردن را شروع کنید، ولی پنج دقیقه مؤثر. گاهی انسان برای چند ثانیه به یاد مرگ می‌افتد و بلافاصله به این دنیا برمی‌گردد، ولی ایشان به‌عنوان یک روش تزکیه نفس از پنج دقیقه شروع کرده و بعد به آن افزوده بودند تا اینکه به اینجا رسیدند که در اکثر اوقات به یاد مرگ بودند.

ایشان یک ‌بار به من فرمودند: به حدی رسیده‌ام که اگر یک میلیون نفر به من بگویند: لبیک یا نصرالله یا بگویند مرگ بر نصرالله برای من فرقی ندارد.

 

*امام خمینی هم چنین تعبیری دارند.

بله، به‌خاطر به یاد مرگ بودن است. روی مسئله اخلاص زیاد تکیه می‌کردند. لااقل به خود بنده زیاد توصیه می‌کردند. به دیگران هم قطعاً چنین توصیه‌ای داشتند. همواره می‌گفتند کار باید با اخلاص انجام شود، نه به خاطر رأی و دل مردم. کار فقط باید برای خدا باشد. مخصوصاً در جبهه مقاومت و کارهای سیاسی پیچیده و سنگین. گاهی انسان فقط می‌خواهد نماز بخواند، شاید بتواند اخلاص را رعایت کند، ولی در یک سخنرانی طوفانی انقلابی که همه خواهند گفت به‌به و ماشاءالله، فقط برای خدا کار کردن خیلی سخت است.

در مورد گریه، به بنده چندین بار توصیه کردند. می‌گفتند زیاد اشک بریزید. یادم هست در آخرین دیداری که با ایشان داشتم…

 

*آخرین دیدارتان کی بود؟

قبل از طوفان‌الاقصی. بعد از طوفان الاقصی دیدار من با ایشان از لحاظ امنیتی سخت شد. یادم هست در چند دقیقه آخر ملاقات، از ایشان درخواست کردم چندین توصیه به من بکنند و ایشان گفتند اول اخلاص و کمی هم در این ‌باره برایم صحبت کردند و دوم اشک و توسل. گفتند به جوانان توصیه کنید که با اخلاص، گریه و توسل راه باز می‌شود. مشکلات به شرط اخلاص و تقوا با توسل برطرف می‌شوند، ولی بدون توسل، راه چندان باز نمی‌شود. علی(ع) فرمودند: «…و سلاحه البکاء.»

یک بار قرار بود سید حسن در روز جمعه و در سالگرد پیروزی جنگ ۳۳ روزه سخنرانی کند. شبکه المنار از قول “جهاد” که از نزدیکان سید بودند این خبر را اعلام کرد. روز پنجشنبه آقای سید هاشم صفی‌الدین با ایشان تماس می‌گیرد و می‌گوید: سید! فردا قرار است در باره چه موضوعی صحبت کنید؟ _من چهارشنبه بعد از آن جمعه خدمت ایشان بودم_ سید به من گفتند که من به سید هاشم گفتم: حرف زیادی ندارم بزنم. فقط چون سالگرد است از رزمندگان مقاومت تشکر می‌کنم، و خیلی حرف ندارم بزنم. سید هاشم می‌گوید: یعنی چه که حرفی ندارم‌؟ وقتی اعلام شده که سید حسن نصرالله قرار است سخنرانی کند، هم دشمنان و هم دوستان منتظرند و نمی‌شود بدون موضوع باشد و فقط تشکر کنید. این صحبت سید هاشم صفی‌الدین، ایشان را به فکر فرو می‌برد. سید می‌گفتند آمدم و نشستم و فکر کردم و فکر کردم، اما به نتیجه‌ای نرسیدم که در باره چه موضوعی حرف بزنم تا اینکه ذهناً به بن‌بست رسیدم و نشستم و یکی دو ساعت گریه و توسل کردم که باید در باره چه موضوعی حرف بزنم…؟ انگار مطالب از جای دیگری به من الهام شد. قلم و کاغذ را برداشتم و نوشتم و روز بعد، سخنرانی طوری از آب درآمد که برخی از بزرگان سیاسی ـ که اسم هم بردند و خیلی هم معروف هستند ـ از جمله یک بزرگ مسیحی گفت بود که سید حسن نصرالله یک درس بزرگ به امت اسلامی داد.

این حاصل گریه و توسل ایشان بود. به بنده هم گفتند زیاد توسل کن. درست است که انسان به تحلیل‌ها و اخبار و… توجه می‌کند، اما توجه به گریه و توسل خیلی مهم است.

 

*نگاه ایشان به آینده چگونه بود؟

خیلی خوب. مثل نگاه حضرت آقا سرشار از امید. بسیار امیدوار به پیروزی مقاومت بود او اهل خدا بود. درست است که ایشان با عِدّه و عُدّه و سلاح سر و کار داشت و دبیرکل یک حزب بود، اما نگاهش به خدا بود. مثل حضرت آقا معتقد به «إِن تَنصُرُوا ٱللَّهَ یَنصُرکُم» اگر با اخلاص باشد: «کَم مِن فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَت فِئَهً کَثیرَهً»(بقره/۲۴۹) کلاً نگاه ایشان مثبت و با امید به خدا و غیب الهی بود. مسئله جنگ ۳۳ روزه را همه می‌دانند. یک ‌بار هم حاج قاسم در مصاحبه فرمودند. من تعجب کردم که حاج قاسم به‌عنوان یک فرمانده نظامی از نقش حضرت زهرا(س) سخن گفتند؛ یعنی تا این حد به غیب اعتقاد داشتند.

افرادی مثل حاج قاسم، حاج عماد، مدافعان حرم، جنگ تحمیلی، ابومهدی‌ها و سید حسن‌ها نگاهشان به غیب و فرشتگان و نصرت و یاری الهی البته همراه با کار و تلاش و حضور در میدان بوده است. حاج قاسم همیشه خط اول بود، ولی اهل توسل و گریه بود. این همه فشار در مقابل آمریکا و غرب و صهیونیست‌ها طی سال‌ها شوخی نیست. واقعاً اعتقاد و اعتماد این شهدا به خدا و توسل به اهل بیت(ع) بود. رزمندگانی هم که در مدرسه مقاومت و مکتب امام حسین(ع) تربیت شدند اهل سلاح و در عین‌حال اهل گریه و توسل بودند. افرادی چون همت‌ها و باکری‌ها و ابراهیم هادی‌ها و… آنها به خاطر عشق و اخلاص شهرت جهانی پیدا کردند، نه به خاطر چند عملیات. جبهه مقاومت هم همین‌ طور است. به همین دلیل من با استفاده از این فرصت عرض می‌کنم که جبهه مقاومت مرز جغرافیائی ندارد، بلکه مرز آن اعتقادی است. در سوریه حوادثی رخ داده است که ربطی به جبهه مقاومت ندارد و مقاومت ضعیف نمی‌شود. اگر اراده ضعیف شود، جبهه مقاومت ضعیف می‌شود، نه فلان سرزمین یا فلان‌جا. بعضی‌ها فقط به سلاح و سرزمین و اینکه ما چند کیلومتر مربع را دراختیار داریم نظر دارند. جبهه مقاومت که حضرت آقا امام آن است، به سرزمین و… بستگی ندارد. خرمشهر چگونه آزاد شد؟ نمی‌گویم اولِ جنگ است، ولی هنوز خیلی کار داریم. شهادت امثال سید حسن و حاج قاسم و ابومهدی و شهید عماد در این راه، طبیعی است. مهم سرانجام راه است. نگاه سید حسن به خودش نبود که جایگاه من در این جبهه یا این پیروزی‌ها کجاست، بلکه نگاهش به اصل پیروزی اسلام بود که قطعاً با وجود حضرت آقا و ولایت و  جمهوری اسلامی که ام‌القرای جبهه مقاومت و خمیه حسین(ع) زمان ماست ادامه و گسترش پیدا می‌کند. البته بعضی چالش‌ها در این مبارزات طبیعی است. اگر این‌راه بدون چالش و شهید و تهاجم دشمن باشد که راه حق نیست. این رنج‌ها و ناملایمات در راه حق طبیعی است.

 

*آیا ایشان برای بعد از شهادتشان تدابیر و برنامه‌ریزی‌هائی داشتند؟

حتماً همینطور بوده. شخصیت و مدیریت سید حسن نصرالله واقعاً بی‌نظیر بود، حزب‌الله یک تشکیلات منسجم دارد.

البته فقدان و خلاء ایشان بسیار سنگین است و جای خالی ایشان به این راحتی پر نمی‌شود،‌ ولی حزب‌الله به‌عنوان یک ساختار و یک جنبش همچنان پابرجاست. شهادت سید صفی‌الدین هم سخت بود، چون ایشان به‌عنوان جانشین سید حسن نصرالله مطرح بود، ولی در حزب‌الله بخش‌های مختلف سیاسی، نظامی، فرهنگی و… مستقل هستند و مسئولین مختلفی دارند و هرکدام راه خودشان را می‌روند و کلاً به دبیرکل وصل می‌شوند، ولی تمام این مسئولین در بخش‌های خودشان صاحب تجربه‌های فراوانی هستند.

درست است که حوادثی که در این دو سه ماه آخر رخ دادند خیلی سخت و سنگین بودند، ولی الحمدلله ساختار معنوی، نظامی، سیاسی و تشکیلاتی حزب‌الله پابرجا و قوی است و ان‌شاءالله قوی‌تر هم خواهد بود.

الان شیخ نعیم قاسم جانشین سید حسن نصرالله است. خود ایشان ۴ ، ۵ سال پیش به بنده فرمودند که راه حزب‌الله از سال ۲۰۰۰ تا سال ۲۰۰۶ و جنگ ۳۳ روزه تقریباً آرام طی شد. از ۲۰۰۶ تا طوفان‌الاقصی تقریباً جنگی نبود. درست است که گردآوری تسلیحات و آمادگی برای نبرد وجود داشت و در بخش سیاسی هم چالش‌هائی در انتخابات‌ها یا موضوعات دیگر پیش می‌آمد، ولی اوضاع تقریباً طبیعی پیش می‌رفت، ولی کاری که بدون وقفه در طول این سال‌ها ادامه پیدا کرد و هرگز متوقف نشد و ایشان بسیار روی آن حساسیت داشتند، موضوعات فرهنگی بود. ایشان می‌گفتند از روز اول تأسیس حزب‌الله تا آن‌روز که با من صحبت کردند، تأکید داشتند که این مسئله برای حتی یک روز هم متوقف نشد. کار فرهنگی چه در بخش نظامی و رزمندگان و چه در بدنه مردمی حزب‌الله و زنان و دانشگاه‌ها و… ادامه پیدا کرده. سید حسن روی موضوعات فرهنگی خیلی حساس بود. یک ‌بار به من گفتند امور فرهنگی زیربنای همه این کارهاست. ایشان روی این مسئله عشق، ولایت، ایمان به خدا و آخرت و… بسیار دغدغه داشت. حزب‌الله هزاران شهید تقدیم اسلام و راه مقاومت کرد. بنابراین باید بحث بهشت و آخرت و قیامت برایش به درستی تبیین می‌شد. این مفهوم درحزب‌الله بسیار قوی است، همچنان که در سپاه و بسیج ایران.

 

*با توجه به اتفاقات سوریه و منطقه، نگاه شما به مقاومت چیست و به جوانان ایرانی چه توصیه‌ای دارید؟

چند نکته را عرض می‌کنم. در راه خدا خسارت و زیان وجود ندارد. این حرف که حیف شد که این همه شهید در سوریه دادیم، درست نیست. اولاً حزب‌الله بیشتر از ایرانی‌ها، افغانستانی‌ها، خود سوری‌ها، عراقی‌ها شهید دادند. حیف نیست. تکلیف شرعی بود و باید انجام می‌شد. حرم شریف حضرت زینب(س) حفظ شد. کسانی که رفتند، برای فلان شخص و فلان رئیس‌جمهور و سرزمین و… که نرفتند، بلکه برای دفاع از مکتب رفتند که زیان ندارد. آنها برای دیوارهای حرم حضرت زینب(س) نرفتند، بلکه برای اسلام حضرت زینب(س) رفتند، با اینکه حرم هم مقدس است. برای حفظ جبهه مقاومت، نظام جمهوری اسلامی هیچ خسارتی وجود ندارد.

طبق نظر حضرت آقا، به نظرم سوریه در آینده، بهتر از سوریه قبل خواهد شد؛ یعنی فقط حضور نیروهای نظامی و سپاهیان و فاطمیون و حیدریون و… نخواهد بود، بلکه اراده خود مردم سوریه محکم‌تر می‌شود؛ یعنی یک مقاومت فوق‌العاده صورت خواهد گرفت.

وقتی حضرت آقا فرمودند جوانان غیور سوری به پا خواهند خواست بسیار امیدوار شدم. البته که باید کار فرهنگی و جهاد تبیین بکنیم. البته با این حوادث و حضور آمریکا و اسرائیل در سوریه و اشغال آن سرزمین عده‌ای از جوانان به پا خواهند خواست. در آینده نزدیک حضور ارتش رژیم صهیونیستی را در سرزمین سوریه قبول نخواهند کرد. به نظرم اسرائیل با حضور در سوریه حماقت کرد و این کار مقدمه‌ای برای ایجاد یک مقاومت خودجوش و مردمی و دینی خواهد بود. البته شرایط آن زمان ایجاب می‌کرد که جمهوری اسلامی و سوریه آن‌گونه عمل کنند. شرایط جدید هم رویکرد خاص خودش را ایجاب می‌کند: «لکل حادث حدیث» ان‌شاءالله.

ما در یک جنگ بزرگ هستیم. به تعبیر آنها خاورمیانه بزرگ یا اسرائیل بزرگ. بحث غزه و لبنان و سوریه. نقشه دشمن مصر و اردن و عراق و یمن را هم شامل می‌شود، ولی به نظرم فرصت‌ها خیلی زیادند. من بسیار به تدبیر آقا معتقدم. بعضی‌ها می‌گویند در تحقق وعده صادق ۳ تأخیر ایجاد شده است، ولی من آن را تدبیر می‌دانم.

جبهه مقاومت قطعاً توسعه پیدا خواهد کرد. وقتی ظلم بیشتر می‌شود، مقاومت هم بیشتر می‌شود. با ظلم دشمنان، مقاومت کوچک‌تر نمی‌شود، بلکه وسیع‌تر و عمیق‌تر می‌شود ان‌شاءالله. این سنت الهی است. ما نگاه مثبتی داریم. البته قیمت خون سید حسن خیلی بالاست. به نظرم قیمت خون سید حسن نابودی اسرائیل نیست، قیمت خون حاج قاسم و حاج عماد و این شهدا نابودی اسرائیل است. ان‌شاءالله خون سید حسن مقدمه ظهور خواهد بود. اسرائیل کوچک‌تر و حقیرتر از خون سید حسن است. ان‌شاءالله قیمت این خون فتح و نصر بزرگ‌تر خواهد بود: « اِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ»(نصر/۱)

 

*با تشکر از وقتی که دراختیار ما قرار دادید.

08آوریل/25

گفتگو با آیت‌الله نجم‌الدین طبسی در خصوص شهید سید حسن نصرالله – سیـد، صهیونیست‌ها را بیچاره کرد!

اشاره:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. مکتب اهل بیت«علیهم‌السلام» و منظومه‌ای از سلسلۀ سادات و علمای برجسته شیعه، حوزه‌های همیشه سربلند تشیع و انقلاب اسلامی به رهبری دو سید، دو مرجع و دو شخصیت برخاسته از حوزه‌های تشیّع از چنان غنای معنوی، علمی و اخلاقی‌ای برخوردار هستند که شخصیتی چون شهید سید حسن نصرالله را تقدیم جهانیان می‌کنند؛ که وقتی بر صفحه تلویزیون ظاهر می‌شد و سخن می‌گفت جلوه‌ای از اسلام و انسانیت را در عرصه سیاست و اجتماع و در میدان مبارزه به نمایش می‌گذاشت. جلوه‌ای که می‌تواند نمایانگر گوشه‌ای از مکتب عاشورا و بارقه‌ای از تجلی حکمرانی در عصر ظهور باشد.

در محضر حضرت آیت‌الله حاج شیخ نجم‌الدین طبسی«حفظه‌الله» چهره نام‌آشنای حوزه‌های علمیه و از مروّجان مکتب تشیع و از مدافعان خط مقدم مکتب اهل ‌بیت«ع» هستیم؛ عالمی که اگرچه از بردن نام خود در فهرست اساتید شهید سید حسن نصرالله پرهیز می‌کند، اما خود این شهید نه‌تنها تمام دروس خارج این عالم بزرگوار را از طریق نوارها دنبال می‌کرد، بلکه در طول چند دهه از هر فرصتی، چه در ایران و چه در لبنان برای دیدار با این استاد برجسته استفاده و پرسش‌های خود را در مباحث اعتقادی، به‌ویژه در خصوص مسئله مهدویت با ایشان مطرح می‌کرد. ارتباط علمی و معنوی این دو شخصیت برجسته موجب شد که مجله «پاسدار اسلام» مصاحبه‌ای را با این استاد بزرگ ترتیب دهد و اکنون در خدمت ایشان باشیم.

 

**سید حسن نصرالله با وجود موانع امنیتی در مراسم احیا حضور فعال داشت

*حضرت استاد! از اینکه به ما وقت دادید ممنون هستیم. خداوند شما را حفظ کند. به‌عنوان اولین سئوال از محضر شریفتان اولین آشنایی حضرتعالی با شهید سید حسن نصرالله به چه زمانی برمی‌گردد؟ از نحوه آشنایی‌تان بفرمایید و اینکه چه شد که این آشنایی استمرار یافت و به رابطه شاگرد و استادی انجامید و یک علقه معنوی و اخلاقی بین حضرتعالی و ایشان شکل گرفت.

بسم الله الرحمن الرحیم. امیدوارم بتوانم حق این سید بزرگوار را در صحبت‌ها ادا کنم، هر چند می‌دانم که نمی‌توانم از عهده این کار بربیایم. آشنایی ما با این سید بزرگوار به چهل سال پیش برمی‌گردد و شاید مصلحت نبوده که تاکنون در این‌باره حرفی بزنم.

ارتباط من با ایشان درست بعد از شهادت شهید «سید عباس» شکل گرفت و رفت و آمدها، تماس‌ها و ملاقات‌هایمان با ایشان بیشتر شد. یادم نمی‌رود که ایشان از همان ابتدای آشنایی از قریب به چهل سال قبل در جلسات منبری که در شب‌های دهه اول محرم در ضاحیه داشتیم، شرکت می‌کرد. این مجالس ابتدا ده شب بود و بعد به‌تدریج که جمعیت بیشتر و دو طرف خیابان بسته می‌شد، شد بیست شب. ایشان می‌آمد و از اول تا آخر منبر را می‌نشست و استماع می‌کرد و مثل ابر بهار اشک می‌ریخت. این رویه در ماه مبارک رمضان هم که در خود ضاحیه، مرکز امام خمینی«رحمت‌الله علیه» برنامه داشتیم، ادامه داشت. البته مسائل امنیتی هم وجود داشت و از همان زمان‌ها مورد رصد سگ‌های صهیونی بود، ولی ایشان به کمک مراقبین و محافظینی که داشت تا جایی که می‌توانست از خودش مراقبت و در این مجالس هم شرکت می‌کرد، مخصوصاً شب‌های احیا. الآن که نگاه می‌کنم، در ویدئوهای ضبط‌شده لحظه ورود ایشان ثبت شده. می‌آمد و چندین ساعت می‌نشست و همانند دیگران مراسم احیاء را برپا می‌کرد. در یکی از ماه‌های رمضان سید شب سوم را نیامد. همان‌طور که می‌دانید شب احیای سوم از دو شب دیگر مهم‌تر است. این شب مخصوصاً بین عرب‌ها بسیار مورد توجه و اهمیت است، ولی سید آن شب نیامد. خود ایشان یک شب که جایی با هم افطاری دعوت بودیم به من گفت: ««فلانی، من نیامدم. محافظین نگذاشتند من بیایم.» گفتند: «جایت را پیدا کرد‌ه‌اند و می‌دانند کجا می‌نشینی. ممکن است با یک خمپار‌ه‌ای، چیزی شما را بزنند.» از این جهت معذرت می‌خواهم.»

مراسم دهه محرم که بعد از ظهرها برپا می‌شد، ابتدا چند سالی در «مرکز قرآن کریم» برگزار می‌شد و بعداً به «مرکز امام خمینی» منتقل شد. خدا رحمت کند «صفی‌الدین» را. تشکیلات زیر نظر ایشان بود و برنامه‌ها با مدیریت او انجام می‌شد. آقای سید حسن نصرالله هم می‌آمد و شرکت می‌کرد. مراسم به‌شدت شلوغ می‌شد و یکهو می‌دیدم که ایشان ـ نمی‌دانم از کجا، چون آن‌موقع هم مسائل امنیتی خیلی شدید بود ـ وارد مجلس شده و تا آخر جلسه هم می‌نشست و استماع می‌کرد. جوّ معنوی بسیار عجیبی حاکم بود.

 

 

**دختر اهل سنت لبنانی به برکت مراسم اهل‌بیت شیعه شد

*از شهید صفی‌الدین یاد کردید و از جلسات معنوی که این شهید مدیریت می‌کرد، از تاثیرات و حال و هوای آن‌روزهای ضاحیه هم اگر خاطره‌ای دارید بیان بفرمائید

نکته‌ای در این زمینه بیان می‌کنم. یک روز بعد از ظهر وارد جلسه شدم، ولی هنوز منبر نرفته بودم، چون چند دقیقه‌ای فرصت بود. دیدم دختر دانشجویی هاج و واج وارد شد و گفت: «یک سئوال.» گفتم: «بفرمایید.» گفت: «أنا سُنّیَّه.» یعنی «من سنی هستم. این چه جوّی هست اینجا راه افتاده که تا اسم اهل بیت«ع» برده می‌شود، این جور گریه می‌کنند؟ چرا ما چنین چیزی نداریم؟ چرا ما این‌طور نیستیم؟ مگر شما روی منبر چه می‌گویید؟ مگر چه خبر است؟ من از وقتی که وارد شده‌ام انگار مرا برق گرفته است. این حس تعلق به اهل بیت«ع» از کجا نشئت گرفته؟» گفتم: «مربوط به طینت است.» بگذریم. این دختر دانشجو از آن به بعد هر روز به مراسم می‌آمد تا زمانی که شیعه و عروس یکی از بزرگان حزب‌الله و از کسانی شد که در خط مقدم خدمت به حزب‌الله قرار گرفت. این جلسات زیر نظر سید حسن نصرالله و سید صفی‌الدین برگزار می‌شد. بسیاری از افرادی که در این جلسات شرکت می‌کردند شهید شدند. غرض حال و هوای معنوی و علمی جلسات حزب‌الله و اینکه آشنایی ما با ایشان به آن روزها برمی‌گردد.

 

**بیشتر سئوالات سید در حوزه مهدویت بود

*ارتباط حضرتعالی با شهید نصرالله، هنگام حضور حضرت‌عالی در لبنان بیشتر به چه صورت بود، تلفنی بود یا حضوری؟

کمتر اتفاق می‌افتاد که ما به بیروت برویم و از ما برای ناهار یا شام دعوت نکند، حتی در سفرهای آخر که ملاقات چهار ساعته با ایشان داشتیم شرط می‌گذاشت و می‌گفت: «ولی باید شام بیایید.» می‌گفتم: «باشد، می‌آیم.» دو به دو می‌نشستیم و شاید گفتگویمان چهار ساعت و نیم، پنج ساعت به درازا می‌کشید. می‌گفتم: «سید! خسته نیستی؟ تو این همه برنامه داری و بعد از این گفتگو هم برنامه‌های دیگری داری.» می‌گفت: «من منتظر این شب‌ها بودم که با هم بنشینیم و صحبت کنیم.» موضوع صحبتمان مباحث علمی و سیاسی بود حوزه‌های علمیه و مباحث، خط و خطوط و جریانات نظام و دفاع از رهبر معظم انقلاب و نظام برایش بسیار مهم بود، ولی بیشتر سئوالاتش مذهبی و در حوزه مهدویت بود.

در سفر آخری که خدمتشان رسیدم ـ خدا رحمتش کند ـ با تعجب دیدم دالانی به طول تقریباً بیست متر را طی کرده و تا جلوی ورودی آمده! به ایشان گفتم: «سید! تو مال خودت نیستی. خب من خودم می‌آیم. چرا آمدی؟!» گفت: «حرمت شما بر من واجب است.»، «انا تلمیذک.» یعنی من شاگرد تو هستم.  در صورتی که در واقع او معلم من بود. و تا جایی که ممکن بود و شرایط امنیتی اجازه می‌داد، جلسات افطار را با هم بودیم.

 

**سید حسن نصرالله در اوج درگیری‌ها به جزئیات هم توجه داشت

*به‌غیر این جلسات ایشان کتاب‌ها و مباحث حضرت‌عالی را در ایران هم دنبال می‌کردند؟

یادم نمی‌رود؛ کتاب «الایام المکیه» جلد دوم «مع الرکب الحسینی» هنوز چاپ نشده بود. صرفاً حروفچینی شده بود و قرار بود آن را مطالعه کنم و بفرستم برای چاپ. سید کسی را فرستاد و پیغام داد که کتاب را می‌خواهد. کتاب را دادم و بعد از دوازدهم [ماه محرم] رفتم به ملاقاتش. گفت: «دوازده شب منبر من از مطالب این کتاب بود.» بعد نشستیم و دوباره در باره امام حسین«ع» با هم بحث و صحبت کردیم. این ارتباطات نزدیک وجود داشت و ایشان در جلسات «حوزه رسول اکرم(ص)» و «جامعه المصطفی» که هر دو زیر نظر رهبر معظم انقلاب بود، شرکت می‌کردند. در هر جلسه‌ای، چه خصوصی و چه عمومی که مخصوص طلبه‌ها بود، شرکت و بحث می‌کرد و ما هم در خدمتشان بودیم. حتی به حوزه خواهران سر میزد. علاوه بر اینها ارتباط تلفنی هم بینمان برقرار بود.

در یک سفر در ماه محرم در اصفهان بودم که تلفنم زنگ خورد. برداشتم و گفتم: «بفرمایید.» گفت: «ابوهادی! فهمیدم [که سید است.] با توجه به اینکه ارتباط موبایلی بود و ممکن بود لو برود، گفتم: «الان نمی‌شود. با موبایل صحبت کرد. اجازه بده بروم به منزلی و از طریق أرضی (تلفن ثابت) تماس بگیرم.» حدود یک ساعتی با هم صحبت کردیم و بعد ایشان گفت: «نگران نباش ما خودمان حساب کار خودمان را کرده‌ایم.» گفتم: «من به خاطر حفظ جان شما صحبت نکردم و گفتم اگر أرضی (ثابت) باشد، بهتر است.» راجع به سفیانی سئوالاتی داشت که مطرح کرد و گفت: «امشب می‌خواهم راجع به این موضوع صحبت و با شما بررسی کنم که آیا قضیه سفیانی و این کشتارهایی که می‌گویند حتمیت دارد یا خیر؟» پاسخ دادم که: «خیر. آنچه که حتمیت دارد اصل قضیه سفیانی است. کشتارها حتمیت ندارد. این‌طور نیست و باید بین اصل موضوع سفیانی و بقیه موضوعات تفکیک قائل شویم.»

شما فرمودید من استاد ایشان بودم، اما این‌طور نیست. او بود که استاد من بود، او معلم من بود. من شاگرد ایشان بودم. این ارتباط تا آخر قطع نشد. من از بیمارستان که برگشتم دو بار هیئتی به نمایندگی از طرف خودش فرستاد. خدا رفتگان شما را بیامرزد. وقتی اخوی بنده آقا شمس‌الدین رحلت کرد، باز هم عده‌ای را فرستاد. حالا اخوی من کی فوت کرد؟ در کوران قضایای غزه و اوج درگیری‌ها. فردی را به‌عنوان نماینده خودشان فرستادند که گفت من از طرف سید آمده‌ام. به ایشان گفتم: «یعنی توی این وضعیت هم ایشان جزئیات را فراموش نمی‌کند؟!» گفت: «نه آقا، ما خودمان هم وقتی از بیروت تماس گرفت و گفت برای عرض تسلیت بروید، تعجب کردیم.» این ارتباطات وجود داشت.

 

**سید میگفت قبل از آمدن شهید اول و شهید ثانی به لبنان، شیـعه خوار و ذلیل بود!

*حوزه علمیه جبل عامل و جنوب لبنان یک دوران طلایی داشته که مدیون شهید اول و شهید ثانی است و در ادامه، شخصیت‌هایی همچون محقق کَرَکی شیخ حر عاملی، پدر شیخ بهائی که با مسافرت‌هایی که به ایران داشته‌اند، تأثیرگذار بوده‌اند. اما از آن مقطع به بعد می‌بینیم که این حوزه کم‌رنگ می‌شود و تأثیر چندان چشمگیری در جهان اسلام ندارد. آیا می‌توانیم بگوییم که سید حسن نصرالله، سید صفی‌الدین و هسته حزب‌الله که از سلسله سادات هم بودند در بازتأسیس این حوزه نقش دارند؟

قطعاً همین‌طور است. اجازه بدهید در همین راستا خاطره‌ای از ایشان نقل کنم. در سفر اخیر که به دمشق دعوت شده بودم، ایشان مطلع شد و از بنده دعوت کرد که بنده نیز بعد از دهه، یازدهم یا دوازدهم [ماه محرم] به دیدار ایشان رفتم. ایشان در آن جلسه دو نفره درخواست کرد که نمونه‌هایی از عنایات و الطاف امام عصر«عج» به افراد را بیان کنم. من مواردی را که در طول تاریخ اتفاق افتاده بود و نیز دوران معاصر برایش نقل کردم. اما موردی را هم ایشان خودش برایم تعریف کرد که بنده تا آن موقع نشنیده بودم. ایشان گفت: «یکی از الطاف و نمونه‌های محسوس امام عصر«عج» آمدن شهید اول و در ادامه شهید ثانی بود.» گفت: «شهید اول جایگاه خاصی داشت و به ایشان هم خیلی اصرار می‌کردند که به ایران بیاید، ولی او در آمدن به لبنان مصرّ بود.»

شهید دوم هم همین‌طور. به ایشان اصرار کردند که به ایران بیاید، ولی او گفت من باید بروم لبنان. سید حسن گفت: «اینها آمدند، چون تشیّع در اینجا (لبنان) خوار و ذلیل بود. کسی جرئت نمی‌کرد بگوید من شیعه‌ هستم. می‌کُشتندش. ولی ایشان در چنین موقعیتی به اینجا آمد و اتفاقاً شهید هم شد، اما با این هجرت خود تشیّع را تثبیت کرد.»

از همه سخنانش مهم‌تر این بود که گفت: «اصرار این دو بزرگوار برای مهاجرت به لبنان به اشاره امام بود و به عنایت او حوزه‌های ما احیا شد.» این را من از هیچ جا نشنیده بودم که اصرارشان برای رفتن به لبنان نتیجه دستور آقا امام زمان«عج» بوده است. البته همان‌گونه که اشاره کردید [بر حوزه] دوره‌ای گذشت که هفتاد مجتهد در تشییع جنازه دختر شهید شرکت کردند، ولی با فراز و نشیب‌هایی که دچار آن شد کمی افت کرد و مجدداً در دوران اخیر شکوفا شد. و در طول مدتی که بنده در لبنان حضور داشتم شاهد بودم که از اندک جمعیت شیعه لبنان که شاید در مجموع دو میلیون نفر هم نمی‌شدند، حوزه‌های متعددی در ضاحیه، صیدا، نبطیه، صور و منطقه صفر مرزی بوجود آمد. یکی از بهترین حوزه‌ها در نقطه صفر مرزی، حوزه سید حسن نصرالله بود. بنده از این حوزه بازدید کرده‌ام. هم از نظر تشکیلات ظاهری بسیار منظم و مرتب بود و هم طلبه‌های بسیار فاضل و جدی‌ای داشت. هر طلبه‌ای را نمی‌پذیرفتند. انصافاً همان‌طور که اشاره کردید یک شکوفایی دوباره‌ای در حوزه‌ها، هم به لحاظ کمّی و هم به لحاظ کیفی اتفاق افتاد.

**به برکت تلاش سید حسن نصرالله حوزه‌ها و مجالس اهل‌بیت و اباعبدلله(ع) شکوفا شد

در کنار این تغییر و تحولات، تعداد زیادی حوزات نَسَویه (حوزه بانوان) و هیئات نسائیه که همگی اقدامات جدیدی بود، زیر نظر ایشان بود. تربیت و اعزام مبلّغ، هم برای لبنان و هم برای آفریقا از جمله اقدامات دیگری است که انجام شده. از جمعیت شیعیان فقط دو میلیونش در لبنان و ۲۵ میلیونش در خارج از این کشور است. ایشان برنامه تربیت و اعزام مبلّغ داشتند. کلاس‌های ثقافیه [فرهنگی] متعددی برگزار و نتیجه این شد که عزاداری اباعبدالله«ع» در آنجا گل کرد. تا پیش از سیدحسن نصرالله، عزاداری اباعبدالله«ع» در بیروت کلاً دو جلسه بیشتر نبود. یکی در قُبِیری بود که فقط تا شب دهم بود. اگر شب یازدهم منبر می‌رفت، دستگیرش می‌کردند و می‌گفتند ممنوع است. اما در دوران سید حسن نصرالله که مصادف بود با دوران شکوفایی حزب‌الله و عزاداری و جلسات امام حسین«ع» و ائمه معصومین«علیهم‌السلام». فقط خود حزب‌الله صدها مجلس داشت. تأکید می‌کنم فقط حزب‌الله. علاوه بر این، بخاطر اقدامات و تشویق‌هایی که می‌کرد باعث شد تعداد جلسات امام حسین«ع» در بیروت به حدی باشد که نگویم بیروت صد تا، دویست تا جلسه داشت، بلکه بگویم بیروت حسینیه شد. نمی‌گویم در جنوب لبنان عزاداری اباعبدالله«ع» گل کرده بود، بلکه می‌گویم جنوب لبنان حسینیه شده بود. همه اینها به برکت تلاش سید حسن نصرالله، این انسان غیرتمند و حساس نسبت به مسائل اباعبدالله«ع» بود. ایشان در عین داشتن رقّت قلب و غیرت نسبت به اهل بیت«ع» یک انسان بی‌نهایت قوی، شجاع و نترس بود. از اینکه می‌بینید روی سر ایشان ۸۰ تن بمب ریختند باید فهمید که او پدر اینها را درآورده بود. بینی و بین‌الله خواب را از چشمشان ربوده بود. از ترس او خواب راحت نداشتند. عمق این جنایت حاکی از عمق ناراحتی اینها از سید حسن دارد، وگرنه باید یک بمب، دو بمب بزنند، نه ۸۰ تن بمب!

 

**سید، روح شجاعت را در مردم لبنان دمیـد

*حضرت آقا هم در مصیبت هیچ کس به اندازه شهادت آسید حسن متاثر نشدند

سید حسن نصرالله صهیونیست‌ها را بیچاره کرده بود. باید گفت: «الیوم نامَت أَعیُن بِکَ لَم تَنَم». روز شهادت سید، روز شادی صهیونیست‌ها بود. باور نمی‌کردند که بتوانند روزی او را به شهادت برسانند. اینها قبلاً برنامه‌ریزی‌های زیادی کرده بودند و حتی چندبار تا نزدیکی‌های محل سید حسن نصرالله هم رفته بودند، ولی موفق نشده بودند و نقشه‌هایشان برملا شده بود. این بزرگوار بی‌نهایت شجاع بود و این شجاعت را در مردم نیز دمیده بود. در قضیه اخیر هم دیدید که رسماً از حزب‌الله شکست خوردند و بعد به واسطه ترکیه جبهه دیگری در سوریه باز کردند. این یعنی چه؟ یعنی می‌خواهند با این کار آبرویی به این بی‌آبروهایش بدهند.

 

** سیدحسن نصرالله در عین اقتدار به‌شدت مقیّد و پایبند موازین شرعی بود.

*حضرت استاد! آیا می‌شود گفت که سید حسن نصرالله واقعاً می‌دید که امام زمان«عج» او را می‌بیند؟

ایشان چنین حرفی نمی‌زد، ولی من نیز اعتقاد دارم که کارهایش زیر نظر آقایمان و تحت عنایت او بود. آقا به افرادی کمتر از این سطح عنایت دارد، سید حسن که دیگر در خط مقدم جبهه بود. اجازه بدهید خاطره‌ای از ایشان نقل کنم.

ایشان در عین شجاعت و شهامت فوق‌العاده در جنگ ۳۳ روزه که دنبالش می‌گشتند که ترورش کنند در بالای یکی از پشت بام‌ها در ضاحیه در حالی که هواپیماها بالای سرش دور می‌زدند، مصاحبه می‌کرد! یا مثلاً یک سال سلفی‌ها تهدیدش کردند که روز عاشورای امسال نباید بیرون بیایی. ایشان گفت: «ما بنای درگیری با کسی نداریم و نمی‌خواهیم مانور بدهیم، ولی حالا که گفتید نیایید، واجب شد که بیاییم. اگر تا به حال شک داشتیم که بیاییم بیرون، الان دیگر شکی نداریم؛ خواهیم آمد. همه باید بیایند بیرون. هر کاری هم که می‌خواهید بکنید، بکنید.» ۳۰۰، ۴۰۰ هزار نفر در روز عاشورا آمدند بیرون و آنها هم هیچ کاری هم نتوانستند بکنند. خودم در بعضی از مراسم‌هایشان حضور داشتم.

سید حسن نصرالله در عین اقتدار به‌شدت مقیّد و پایبند موازین شرعی بود. مثل این وحشی‌ها که زورشان به حماس نمی‌رسد در عوض به‌جایش ۵۰ هزار بیگناه را می‌کشند. به بچه‌ها حمله می‌کنند، در چادر جزغاله‌شان می‌کنند. هر روز با موشک‌های جدید، شهرهایشان را زیر آتش گرفته‌اند. زورشان به اینها نمی‌رسد و به‌جایش به زن و بچه‌ مردم فشار می‌آورند و مردم را می‌کشند. اما علی‌رغم همه این وحشی‌گری‌ها، آسید حسن نصرالله و حزب‌الله خطوط قرمز خود را دارند و رعایت می‌کنند. «وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلَى أَلا تَعدِلُوا»؛(۱). چه‌کار کنید؟ «اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوی.(۲)

خود من خدمت ایشان نشسته بودم و داشتیم با هم صحبت می‌کردیم. ناگهان یک یادداشت آوردند که نیاز به پاسخ و تصمیم‌گیری فوری داشت. ایشان نامه را خواند و فرمود: «پیام داده‌اند که یکی از سرکردگان جنایتکار داعش آمده و الآن در یکی از ساختمان‌های حمص در تیررس ماست. پرسیده‌اند او را بزنیم یا نزنیم؟ اگر بزنیم، احتمالاً چند بیگناه هم کشته می‌شوند، چه‌کار کنیم؟». من خودم نشسته بودم و شاهد بودم که ایشان اجازه نداد! در اینجا، هم عمق اطاعت و فرمانبری سربازان حزب‌الله از شهید نصرالله قابل توجه است و هم میزان دقت سید در رعایت موازین شرعی

 

**امنیت زینبیه بقدری بود که داعشی‌ها زن و بچۀ خود را در آنجا پناه میدادند!

 *دربارۀ حاج قاسم هم نقل شده، وقتی متوجه رئیس داعشی‌ها شد که با ماشین زن باردارش را به بیمارستان میبرد از دستگیری او صرفنظر کرده بود.

بله. چون ما موازین داریم. من خودم در زینبیه بودم. زینبیه تا قبل از این حوادث، ده هزار نفر جمعیت بیشتر نداشت، ولی در جریان حوادث اخیر شدند صد هزار نفر. میدانید پناهنده‌ها، همان‌هایی که می‌آمدند و زن و بچه‌شان را در زینبیه می‌گذاشتند، چه کسانی بودند؟ داعشی‌ها بودند! داعشی‌ها می‌گفتند جایی امن‌تر از منطقه شیعه‌نشین و زینبیه نیست. زن‌ و بچه‌هایشان می‌آوردند آنجا پناه می‌دادند و بعد خودشان می‌رفتند جنایت می‌کردند! این امنیت را چه کسی فراهم کرده بود؟ همان بچه‌های حزب‌الله. بارها من در دل شب، ساعت ۱۲، ۱ نیمه شب بود که می‌رفتم زیارت حرم حضرت رقیه«س». می‌دیدم بچه‌های حزب‌الله را که سینه سپر کرده‌اند و اسلحه به دست از کوچه و خیابان و حرم حضرت رقیه«س» و حرم شریف مشغول نگهبانی هستند. این امنیت را اینها پدید آوردند.

 

**سید حسن نصرالله شیعه را در بُعد سیاسی جهانی کرد

*احیای شعائر دینی، فاطمیه و عزاداری و برگرداندن شیعه از کارگری در هتل‌ها به اوج عزت، همگی از اقدمات سید حسن نصرالله بود. اما مهم‌ترین و قابل توجه‌ترین مسئله، نقش ایشان در اقتدار سیاسی شیعه است. حسنین هیکل می‌گوید: «ایرانی‌ها دو بار به مدیترانه رسیدند. یک بار با لشکر خشایار و یک بار با ولایت فقیه.» البته این را باید اضافه می‌کرد که خشایار با شمشیر رفت، اما ولایت فقیه با عشق و عاطفه و دین و محبت. ضمن اینکه تشیّع از مدیترانه هم گذشت و به قلب آفریقا و نیجریه‌ای رسید که اکنون ۱۵ میلیون شیعه دارد که اسلام را فریاد می‌زنند. نقش سید حسن نصرالله را این عزت‌بخشی و در این سیر در سیر تمدنی چطور می‌بینید؟

همین ضاحیه که به این‌شکل بمبارانش کردند ـ من بار اول در جنگ ۳۳ روزه رفتم و از آنجا بازدید کردم. ضاحیه را تبدیل به تلی از خاک کرده بود. ولی دوباره و حتی بهتر از اول ساختندش. الان هم که بمبارانش کرده‌اند، ان‌شاءالله به یاری خدا باز هم از نو و بهتر از قبل ساخته می‌شود ـ باغات مسیحی‌ها بود و شیعه‌ها در آن کارگری می‌کردند و حتی حق نداشتند نماز بخوانند. بهشان می‌گفتند شما شیعه هستید، بروید ایران نماز بخوانید. البته خدا رحمت کند شهید سید موسی صدر رضوان‌الله تعالی‌علیه را، حیّاً و میّتا. بینی و بین‌الله به شیعه هویت داد. خودش هم زیر نظر مرجعیت مرحوم امام و مرحوم آقای خوئی بود و در شکل‌گیری مجلس اعلای شیعیان و اقداماتی نظیر این نقش بسیار مهمی داشت؛ اما کسی که شیعه را در بُعد سیاسی واقعاً جهانی کرد، شهید سید حسن نصرالله بود. شوخی نیست که یک معمم سخنرانی کند و به گفته خود غربی‌ها، چندصد میلیون مستمع داشته باشد. هیچ رئیس جمهوری، این میزان مستمع نداشته. سید حسن نصرالله، البته به برکت انقلاب اسلامی، امام و رهبر معظم انقلاب کاری کرد که تشیـّع و شیعه در رأس خبرهای جهان قرار گرفت. گاهی که ایشان در برخی از جلسات رسمی شرکت می‌کرد، رؤسا برای دیدار با سید و اینکه با او دست بدهند و عکس بگیرند، صف می‌بستند! حال همین سید زمانی که برای برگزاری کنفرانس اسلامی به ایران آمد، دوید و رفت تا دست رهبر معظم انقلاب را که از پشت تریبون برمی‌گشت، ببوسد که به همه دنیا اعلام کند که اگر من اقتدار و عزتی دارم، از جانب ایشان است و شما باید دست این سید بزرگوار را ببوسید.

 

**سید حسن نصرالله شدیداً مترقب ظهور بود

*به‌عنوان آخرین سئوال اشاره‌ای داشتید به پرسش‌های شهید نصرالله از حضرت‌عالی در خصوص علائم ظهور، چه حتمی و چه غیر حتمی و موضوعاتی چون خروج سفیانی. در خصوص توجه خاص ایشان در دنبال کردن مباحث مهدویت اگر مطلب خاصی دارید بفرمائید.

بنده تاکنون ۱۴۰۰ درس مهدوی گفته‌ام. ایشان می‌فرمود من همه را گوش داده‌ام. با این همه مشکلاتی که ایشان داشتند در همین سفر اخیر فایل کتاب «اصحاب امام زمان«عجل‌الله» در عصر ظهور» که هنوز به چاپ نرسیده بود، همراهم بود. این فایل را دادم به بچه‌ها که یک نسخه از آن را پرینت بگیرند و به سید بدهند. دفعه بعد رفتم نزد ایشان و گفتم: «کتاب را خواندی؟» گفت: «نه.» گفتم: «لابد وقت نکرده‌ای.» فرمود: «چرا، وقت داشتم، اما نخواندم.» پرسیدم: «چرا نخواندی؟» گفت: «همه درس‌هایش را چهار سال قبل شنیده‌ام من پیگیر درس‌های شما هستم.»!

چون حوادث به نحوی پیش می‌رفت که احتمال می‌داد مرتبط با حوادث ظهور باشد. لذا شدیداً پیگیر علائم و حوادث بود و این قضایا را با دقت بسیار زیادی دنبال می‌کرد.

هروقت هم بنده می‌رفتم، بحث‌ها، بحث‌های معنوی و…را شدیداً پیگیر بود. از کتاب‌های ما هرچه که در ارتباط با موضوع مهدویت بود، همه را خوانده بود. همین کتاب «تا ظهور» را تا آخر مطالعه کرده بود. چرا؟ به خاطر اینکه مترقب ظهور بود.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. بخشی از آیه ۸ سورۀ مائده «دشمنی با جمعیّتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند!»

۲٫همان. «عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است!»

08آوریل/25

کربلای ضاحیه – حجت‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

خط جهاد،

خط شهادت،

خط ماندگاری!

گاهی «نبودن»

روشن‌ترین دلیل «حضور» است…

نصرالله» هم رفت، تابماند و خط مقاومت را ماندگار سازد، و خونی شود در رگ‌های امت اسلام.

شهیدان ما که نماز سرخشان را با وضوی خون، در محراب شهادت رو به قبلۀ تکلیف و تعهد

خواندند و با کوله‌بار «سلاح» و«صلاح» در جبهۀ خلوص ایستادند،

باخونشان کارنامۀ شهادت را امضا کردند. و… چه امضایی معتبرتر از خون؟!

آنان فاصلۀ حرف تا عمل و شعار تا جهاد را با بال عشق پیمودند، پیشانی‌بند اخلاص بر سر داشتند، پرچم تقوا بر دوش، تن‌پوش ایثار و اخلاص برتن.

ما شاگردان این مکتبیم،

باپشتوانه‌ای از «سنت محمدی»،«سیرۀ علوی»،

«شورحسینی»، «فقه جعفری» و «انتظارمهدوی»

نه مرعوب واشنگتن هستیم، نه مفتون لندن و پاریس.

نه پای سامری فتنه‌انگیز رسانه‌های صهیونیستی سجدۀ خودباختگی می‌آریم،

نه در فضای مجازی، حقیقت را گم می‌کنیم.

فضای حقیقت، روشن‌تر ازفضای مجازی است.

آنان که سمعک آمریکائی به گوششان است، و عینک انگلیسی به چشمشان دارند،

و فکر غربی در سرشان است، و قلب مادی درسینه‌شان،

خریداران شایعه و دروغ‌اند، و تاجران تهمت،

و بافندگان افسانه و تحریف،

ولی حقیقت، روشن است، به روشنی آفتاب.

بگذار شرق‌گرایان و غرب باوران و سلطنت طلبان

و نفاق پیشگان وهُرهُری مذهبان و داعش‌زدگان و ملی‌گرایان و بیگانه‌پرستان، هرچه می‌خواهند بگویند و بنویسند و آهنگ‌های بدآهنگ بنوازند…

مگر از بوق دشمن، انتظاری جز این است؟

تابع ولایتیم،

که مرکز دایرۀ تکلیف است.

هرکه جلو افتاد، بیراهه رفت،

و هرکه عقب ماند، باخت!

الهی! رضیً برضاءک …

 

08آوریل/25

شهید نصرالله در قامت یک مکتب – حجت‌الاسلام والمسلمین غلام نبی گلستانی

انسان‌ها به‌طور کلی یک زندگی عادی و طبیعی دارند. به دنیا می‌آیند و سالیانی را زندگی می‌کنند و بعد می‌میرند. اما در کنار این اکثریت، افراد معدود و نادری هستند که تبدیل به پدیده و مکتب می‌شوند. اینها کسانی هستند که نه تنها زندگی آنها که افکار و اندیشه‌ها و اعمال و رفتارشان نیز قابل مطالعه است.

گروه اول دین و دینداری را در حد عاملی برای تأمین زندگی خود پذیرایند و همین که دین و دینداری به زندگی مادی و مقام آنها ضرر وارد کند، آن را به‌راحتی کنار می‌گذارند. به تعبیر امام حسین(ع): « إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ. یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُون»(۱) اکثریت افراد محدود به زندگی مادی‌اند و پایبندی آنان به دین در حد لقلقه زبانی است. دینداری آنان تا وقتی است که به دنیای آنان صدمه‌ای وارد نشود؛ اما همین که به خاطر دینداری در معرض دشواری‌ها و سختی‌ها قرار گرفتند از دین رویگردان می‌شوند.

در مقابل اینها انسان‌هایی هستند که مصداق کریمه « مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُون»؛(۲) آنان که در پرتو رفتار نیک و پسندیده‌شان حیات طیبه را به دست می‌آورند و اجری شایسته را از آن خود می‌کنند.» و در آیه دیگری می‌فرماید: «کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ ؛(۳) چونان درختی پاک‌اند که ریشه آن در اعماق زمین و شاخ و برگ آن رو به آسمان است.» از ثبات و بقایی دائمی برخوردار می‌شوند و ماندگاری همیشگی را از آن خود می‌کنند.

نمونه‌های این‌گونه افراد چون امام خمینی، رهبر معظم انقلاب، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید سلیمانی و شهید سیدحسن نصرالله‌اند.

 

بندگی کن تا که سلطانت کنند

تن رها کن تا همه جانت کنند

خوی حیوانی سزاوار تو نیست

ترک این خو کن که انسانت کنند

چون علی در عالم مردانگی

فرد شو تا شاه مردانت کنند

همچو سلمان در مسلمانی بکوش

ای مسلمان تا که سلمانت کنند

این گروه نه تنها با مرگ و شهادت فانی و فراموش نمی‌شوند، بلکه زندگی تازه‌ای را ‌آغاز می‌کنند. اینان دین را با تمام وجود میفهمند و آن را باور دارند و مردم نیز با انگیزه مضاعفی به اینها رو می‌آورند. پیروزی قطعی در انتظار روندگان این راه مبارک است.

به فرموده‌ رهبرمعظم انقلاب؛ گرچه از دست دادن چهره‌های فداکار و عزیز برای ما تلخ است؛ ولی ادامه این راه و دست یافتن بر پیروزی نهایی کام قاتلان جنایتکار را تلخ‌تر خواهد کرد.(۴)

همان‌گونه که شهید سلیمانی تبدیل به الگو شد چنان که امروز شاهدیم بسیاری از جوانان ما در دنیای اسلام به‌ویژه در این منطقه تشنه‌ حضور قهرمانی‌های اویند.  اینک با شهادت شهید نصرالله قهرمانی‌های او در کل کشورهای اسلامی و جهان تمرین خواهد شد. چنان که می‌بینیم مردم در سر تا سر جهان شعار حمایت از مقاومت و اظهار نفرت و بیزاری از دولت جلاد و کودک‌کش رژیم صهیونیستی سر می‌دهند. تردیدی نیست که شهادت شهید نصرالله روح تازه‌ای در کالبد کشورهای اسلامی و مردم مسلمان، به‌ویژه مردم لبنان و ایران خواهد دمید که امکان نداشت با هیچ دستوری چنین حرکتی را به وجود آورد.

پیام ایشان به مناسبت شهادت سید حسن نصرالله گویای اوصاف شناخته شده و ناشناختۀ او بود. ایشان به نکته‌ مهمی اشاره کردند که او یک شخص نبود، یک راه و مکتب بود. محوریت بحث من در این مقاله همین مکتبی بودن ایشان است.

 

مفهوم مکتب و مکتبی

شهید مطهری می‌گویند: «انسان مکتبی یعنی کسی که برای زندگی بشریت طرح دارد و معتقد است که بشریت اگر بخواهد به سعادت برسد باید شناختش در باره جهان، نظام فکری، سیاسی، اخلاقی، اقتصادی، خانوادگی و سایر نظاماتش چنین باشد. شخصیتی رها شده از وابستگی‌های مادی و وابسته به یک آرمان و مکتب و ایدئولوژی که به آینده و به انسانیت می‌اندیشد و نه فقط به خودش.»(۵)

رهبرمعظم انقلاب در این زمینه می‌فرمایند: «اگر بخواهم آن چیزی را که اسمش را می‌گذاریم مکتب در یکی دو جمله کوتاه تبیین کنم باید بگویم مکتب عبارت است از صدق و اخلاص. این دو کلمه در واقع عنوان و نمایه‌ مکتب هستند.»(۶)

به تعبیر شیخ مجتبی تهرانی: «مکتبی یعنی کسی که در رابطه با مکتبش چه در اعمال شخصی و چه در اعمال اجتماعی به تعهداتش عمل کند. اعمال واجب را انجام دهد و حرام را ترک کند و برخوردش با افراد جامعه برخورد مکتبی باشد؛ یعنی در بعد دینی‌اش غیرتمند باشد، نه بی‌تفاوت که چشم‌پوشی کند.»(۷)

گاهی مکتبی به کسی می‌گویند که دغدغه وطن خود را دارد و نمی‌تواند در مقابل هجمه‌های دشمن ساکت بماند.

رهبرمعظم انقلاب می‌فرمایند: «”جبهه‌ی مقاومت” یک سخت‌افزار نیست که بشکند یا از هم فرو بریزد یا نابود بشود. «مقاومت» یک ایمان است، یک تفکّر است، یک تصمیم قلبی و قطعی است؛ مقاومت یک مکتب است، یک مکتب اعتقادی است. چیزی که ایمان یک عدّه مردم است، چیز قراردادی‌ای نیست ــ که من حالا میگویم چرا ایمان مردم است ــ این، با فشار آوردن نه‌فقط ضعیف نمی‌شود بلکه قوی‌تر می‌شود… انگیزه‌ی افراد جبهه‌ی مقاومت و عناصر جبهه‌ی مقاومت با دیدن خباثتها قوی‌تر میشود و دامنه‌ی جبهه‌ی مقاومت گسترده‌تر میشود. مقاومت این‌جوری است… حزب‌الله با کمال قدرت ایستاد؛ کاری کرد که خود آنها آمدند گفتند: آتش‌بس! مقاومت این است.»(۸)

«غزّه را ببینید! الان یک سال و چند ماه است که غزّه را دارند بمباران میکنند، افراد برجسته‌ی غزّه، آدمی مثل یحیی سنوار را کشتند، شهید کردند، این ضربه‌ها را وارد کردند؛ در عین حال مردم ایستاده‌اند. آنها به این خیال بودند که مردم را زیر فشار قرار بدهند تا آنها خودشان علیه حماس بِایستند و قیام کنند؛ عکس شد؛ مردم بیشتر طرفدار حماس شدند… جبهه‌ی مقاومت این است: هر چه فشار بیاورید، محکم‌تر می‌شود؛ هر چه جنایت کنید، پُرانگیزه‌تر می‌شود.»(۹)

البته تردیدی نیست که نرم‌افزار مقاومت در نخستین رویش، محصول فکر رهبر معظم انقلاب و بزرگانی چون شهید نصرالله و سلیمانی‌هاست؛ اما مهم این است که غربی‌ها و اسرائیل توان فهم و درک این موضوع را ندارند و تصور می‌کنند با شهادت تعدادی از سران مقاومت این جنبش به خاموشی می‌گراید؛ حال آنکه‌ این نرم‌افزار همانند یک جوهره‌ ماندگار در کالبد مقاومت حضوری جدی دارد. وقتی جریانی صورت مکتبی به خود  می‌گیرد، شکست‌ناپذیر است.

 

شاخصه‌های مکتبی شهید نصرالله

شاخصه‌های مکتبی شهید نصرالله متعدد و گوناگونند که به برخی از آنها اشاره و تبیین و توضیح دیگر شاخصه‌ها را به فرصتی دیگر موکول می‌کنیم.

 

  1. خدامداری و توحیدمحوری:

از مهم‌ترین شاخصه‌های مکتبی شهید نصرالله توجه به خدا بود. او محو در خدا بود و خدا در لحظه لحظه گفتار و رفتارش مشهود بود. او به معنای واقعی موحد بود. باور به توحید زیربنای همه‌ اصول و فروع پایه‌های اساسی آیین اسلام است. روح توحید نفی عبودیت غیر خداست. اگر در اسلام به اصول دیگری چون نبوت و معاد قائلیم، هرگز به معنای این نیست که توحید در ردیف اینها و برابر با اینهاست، بلکه توحید اصل و شالوده و قاعده‌ اینهاست. توحید در انسجام ساختاری مفاهیم تشکیل‌دهنده بافت کلی دین نقش تعیین کننده دارد و از همه اجزا و عناصر و تمام اصول و فروعی که تشکیل دهنده شاکله اسلام است اهمیت بیشتری دارد. خدا و باور به او استخوان‌بندی دین را تشکیل می‌دهد.

توحید نه به‌عنوان یک تفکر مجرد فلسفی که فقط در گوشه‌ ذهن انسان معتبر باشد، بلکه به‌عنوان عاملی عینی و واقعی انسان را می‌سازد و زیربنا و محرک انسان در مسائل گوناگون است. شهید نصرالله محو در توحید و به تمام معنا خداباور بود. با این ویژگی هیچ چیز مانع اقدامات خداپسندانه او نمی‌شد و به همین جهت است که بنیانگذار اسلام پیامبر اعظم«ص» دعوتش را با توحید آغاز کرد: « قُولُوا لَا اِلَهَ‌ اِلَّا اللَّهُ‌ تُفْلِحُوا »(۱۰) در پرتو پذیرش وحدانیت حضرت حق است که رستگاری دنیا و آخرت را به دست می‌آورید.

و در جای دیگری می‌فرمایند: «أدعوکُم إلى کَلِمَتَینِ خَفیفَتَینِ علَى اللِّسانِ ، ثَقیلَتَینِ فی المِیزانِ ، تَملِکونَ بهما العَرَبَ و العَجَمَ ، و تَنقادُ لَکُم بهما الاُمَمُ ، و تَدخُلونَ بهِما الجَنّهَ ، و تَنجُونَ بهما مِن النّار»(۱۱) شما را به دو کلمه که از نظر بر زبان راندن آسان و از نظر عمل و کردار بسیار سنگین است فرا می‌خوانم که با داشتن آن زمام و حکومت بر عرب و عجم را به دست می‌آورید و ملت‌های جهان را به کمند انقیاد می‌کشید و دروازه‌های بهشت دنیا و حکومت الهی و اسلامی و آخرت به روی‌تان باز می‌شوند و از آتش جانکاه دنیا و حکومت‌های طاغوتی و آخرت رهایی می‌یابید و آن گواهی گفتاری و رفتاری به یکتایی خدا و پذیرش رسالت من است.

 

۲- ولایت‌مداری و ولایت‌پذیری

دومین شاخصه از شاخصه‌های مکتب شهید نصرالله ولایت‌مداری است. او ارتباط وثیقی با مرجع مقاومت ایران و ولی فقیه داشت و خود را شاگرد مکتب امامین انقلاب می‌دانست. ایشان به فرموده استادش شهید صدر: «ذوبوا فی‌الخمینی کما ذاب فی الاسلام»، ذوب در ولایت بود.

اصل امامت نقش اساسی و مهمی در پیشبرد مقاومت داشت. به‌طور کلی پذیرش رهبری برگزیدگان و صالحان و تداوم آن در تبیین پیام وحی و پاسداری از طرح کامل مکتب، اجرای مسئولیت‌ها و تحقق بخشیدن به هدف‌های مکتب است. گرچه اصل امامت و ولایت و رهبری از نتایج توحید است، اما بدون آن هیچ کدام از پایه‌ها و ارزش‌های مکتب تحقق نخواهند یافت. به همین دلیل است که عینیت مکتب از اجرای همین اصل امامت و ولایت آغاز می‌شود.

امامت تبیین خط‌مشی مکتب و جهت‌گیری‌ها و مرکزیت و قطبیت تمام حرکت‌های جامعه‌ توحیدی است و رهبر الهی است که انسان مستعد را به رشد و شکوفایی و استعدادهایش را رهبری می‌کند. اصولاً از نظر اجرایی کلید اصول و ارزش‌های مکتب در طرح امامت و ولایت خلاصه می‌شود و با تحقق عینی آن، کل مکتب عینیت پیدا می‌کند و نظام می‌پذیرد. به فرموده امام رضا(ع): « إنّ الإمامهَ زِمامُ الدِّینِ، و نِظامُ المُسلِمینَ، و صَلاحُ الدُّنیا، و عِزُّ المُؤمِنینَ »(۱۲) و به تعبیر حضرت زهرا(ع): «و الإمامه نظاما للأم»(۱۳)

طبق این نظر دیگر پذیرش حکومت‌های غاصب و جائر و طاغوتی ممکن نخواهد بود و فلسفه مصیبت‌های وارده بر شیعه نیز چنین چیزی بوده است و تلاش حکومت‌های جور نیز در طول تاریخ همین بوده تا مردم را جوری تربیت کنند و بار بیاورند که اسلام ناب محمدی(ص) را نفهمند. چنان که امام صادق(ع) می‌فرماید: « إنَّ بَنی اُمَیَّهَ أطلَقُوا لِلنّاسِ تَعلیمَ الإیمانِ و لَم یُطلِقُوا تَعلیمَ الشِّرکِ ؛ لِکَی إذا حَمَلُوهُم علَیهِ لَم یَعرِفُوه» (۱۴) بنی امیه شناخت ایمان را به مردم اجازه می‌دادند، اما آشنایی با شرک را اجازه نمی‌دادند تا آن‌گاه که مردم را به درّه شرک کشاندند کسی متوجه نشود.

در بیروت از سید هاشم صفی الدین، معاونت حزب‌الله سئوال شد: «نسبت شما به فرامین و یا رهنمودهای ولی‌فقیه در ایران چیست؟» پاسخ داد: «وقتی با سید حسن نصرالله خدمت امام خمینی رسیدیم، وارد قلعه ولایت شدیم، لذا تصمیم گرفتیم از قلعه ولایت خارج نشویم و خلاف رهنمودهای ولی فقیه در ایران حرکتی نکنیم.»

سئوال شد: «چگونه می‌فهمید کاری که انجام می‌دهید موافق رهبری است یا نه؟» جواب داد: «ما اگر در موردی صراحت رهبری را داشته باشیم که نظر ولی‌فقیه چیست حتماً به آن عمل می‌کنیم. اگر در مواردی اختلاف‌نظر داشته باشیم که نظر ولایت فقیه چیست با اولین پرواز به تهران می‌رویم و نظر ولی‌فقیه را مستقیماً جویا می‌شویم.»(۱۵)

این سخنان نشان می‌دهند که حزب‌الله، به‌ویژه دبیرکل آن سر خود عمل نمی‌کنند، بلکه ضمن درک شرایط لبنان و منطقه تابع تصمیمات ولی‌فقیه ایران هستند.

آری باور به توحید و به دنبال آن پذیرش ولایت رسول‌الله و امامان معصوم و طاهر«ع» و در نهایت اعتقاد به ولایت‌فقیه سازنده مکتب شهید نصرالله است.

 

  1. عدالت‌گرایی و ظلم‌ستیزی

سومین شاخصه مکتب شهید نصرالله عدالت‌گرایی و رویارویی با ظلم و ستم است. استقرار عدالت یکی از هدف‌های برجسته رسالت و ولایت است. قرآن می‌فرماید: «لَقَد أَرسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط»(۱۶) هدف از بعثت در این سه قوه مقننه و قضاییه و اجراییه وادار کردن مردم برای قیام به قسط و عدالت به‌عنوان اصلی ضروری برای جامعه است که حتی نسبت به دشمن باید مراعات شود. با دشمن نیز باید عدالت پیشه کرد که به تقوا نزدیک‌تر است.

 

  1. اهتمام به امور مسلمین و مستضعفان

یکی از شاخصه‌های مکتبی نصرالله حمایت از مستضعفان و توجه به جوامع اسلامی بود. او وقتی اسرائیل به غزه حمله کرد و فلسطینیان ناجوانمردانه توسط اسرائیل قتل‌عام ‌شدند، به دفاع از آنها برخاست و حتی حاکمیت یمن و جندالله را قانع کرد به حمایت از فلسطینی‌ها برخیزند. یمن تا کنون جانانه در برابر قدرت‌های زورگوئی چون آمریکا و انگلیس و سگ هار اسرائیل جانانه مقاومت کرده است. قرآن نیز به این حقیقت با زبانی پر معنا اشاره کرده است: « وَما لَکُم لا تُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَالمُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالوِلدانِ الَّذین» (۱۷) چرا در راه خدا و کمک به مستضعفان از مردان و زنان و کودکان به پا نمی‌خیزید؟ شهید نصرالله بر اساس این آموزه قرآنی با تمام وجود در برابر اسرائیل کودک‌کش ایستاد.

 

  1. شجاعت و شهامت

پنجمین خصیصه مکتبی شهید نصرالله شجاعت کم‌نظیر اوست که برآمده از باور به توحید و پذیرش ولایت و عدالت‌گرایی او بود. شجاعت وی نمادی از شجاعت اهل‌بیت، به‌ویژه امام حسین«ع» و امام خمینی و مقام معظم رهبری بود. او از جنگیدن و شهادت هراسی نداشت و تمام هستی خود را در راه آزادی فلسطین و حراست از مکتب لبنان و دفاع از مظلومان و گسترش اسلام گرو گذاشت.

 

  1. تحلیل‌گر و اندیشه‌ورز و مرد میدان

سید حسن نصرالله فردی تحلیل‌گر و اندیشه‌ورز و درعین حال یک شخصیت عمل‌گرای میدانی بود. این ترکیب کمتر در فردی جمع می‌شود. بسیاری از افراد در صحنه‌ اندیشه پیشتازند، اما در صحنه عمل پیشتازی لازم را ندارند؛ اما نصرالله چه در تحلیل و چه در عمل در قله بود و این ترکیب نادری است.

 

  1. هماوایی بین تسامح و صلابت

وی اهل تسامح و مدارا و احسان و رحمتش فراگیر بود. در این زمینه ازسید قصه‌ها و داستان‌های فراوانی را نقل می‌کنند. او در عین حال اهل صلابت و نفوذناپذیری در مقابل دشمنان بود.

 

  1. شخصیتی ملی و فراملی

او از یک سو یک شخصیت ملی لبنانی بود و نمی‌خواست حتی یک وجب از خاک لبنان از دست برود و به سرزمین و جغرافیای آن وابسته بود و از سوی دیگر یک شخصیت فراملی و اسلامی بود. این که یک فرد بتواند هم در افق جغرافیا هم در افق منطقه و جهان تعریف شود، ترکیب نادری است که در ایشان جمع شده بود.

 

  1. آرمان‌گرا و واقع‌بین

آرمان‌گرایی و توجه به واقعیت‌ها در شخصیت مکتبی او جمع شده بود. او قلّه آرمان‌ها را درمی‌نوردید، اما به واقعیت میدان هم توجه خاص داشت. جمع آرمان‌گرایی و واقع‌بینی هم ترکیب کم سابقه‌ای است.

 

  1. هم مدیر راهبردی و هم مرد میدان

بسیار اندکند کسانی که در قله فضای مدیریت راهبردی و در عین حال مدیر میدانی باشند و یا بالعکس. او هم مدیر راهبری بود و هم مرد میدان.

 

  1. متخلق به اخلاق حسنه

او صاحب اخلاق ممتاز فردی بود. حسن خلق، معاشرت نیکو، جاذبه‌ فردی، برخورد احترام‌آمیز با دیگران، زبان خوش، سعه صدر و تخلق به اخلاق حسنه و اسلامی از ویژگی‌های برجسته او بود.

 

  1. اهل سلوک و نیایش

عبادات فراوان از واجب و مستحب و دائماً در حال ذکر و دعا بودن او کم‌نظیر بود. شهید سلیمانی نقل می‌کرد وقتی جنگ ۳۳ روزه شروع شد رهبری به من فرمودند به شهید نصرالله بگویید دعای جوشن صغیر را فراوان بخوانید. ان‌شاءالله پیروزی از آن شماست و اسرائیل با خفت و خواری شکست را خواهد پذیرفت که چنین هم شد.

 

  1. خلاق و مبتکر

از اوصاف مکتب برجسته نصرالله خلاقیت، ابتکار و نوآوری بود. او با بالاترین اطلاعات ابرقدرت دنیای امروز آمریکا و اسرائیل را کلافه و تمام نقشه‌های آنان را نقش بر آب می‌کرد.  این موضوع در جنگ ۳۳ روزه و گروگان‌گیری مرزی اسرائیل مشهود است. او آینده و عالم سیاست را می‌دید.

 

  1. سیاستمداری برجسته و جدی

در عرصه ملی – منطقه‌ای و جهانی فردی کم‌نظیر و در عین حال یک فرمانده بزرگ و الهام‌بخش بود. وی به‌رغم زندگی با محدودیت، از معادلات پیچیده بین‌المللی و از اوضاع منطقه و جهان درک عمیقی داشت.

 

  1. جهان‌شناسی

او کشورهای جهان را  خوب می‌شناخت و اوضاع آنها را تحلیل می‌کرد. کاملاً به روز بود و در مورد یمن می‌گفت کانون راهبردی و موج‌آفرینی خواهد شد. این نگاه ناشی از دید نافذ جامعه‌شناسی و روان‌شناسی و نگاه بلند ایمانی و آرمانی و به تعبیر روایت: «المُؤمِنِ فَإِنَّهُ یَنظُرُ بِنُورِ اللّه» بود.

 

  1. رویکرد تمدنی و امت واحده

هرگونه تفرقه و تشتت را در جهان اسلام آفتی بزرگ می‌دانست که به ضرر جوامع اسلامی و به نفع دشمن تمام می‌شود و هرگونه اختلاف و تفرقه‌افکنی را در مسیر نفاق می‌دانست و بر وحدت امت اسلامی تأکیدی ویژه داشت.

 

  1. مدیریت بحران‌ها

بسیاری از افراد در شرایط عادی خوش می‌درخشند، اما وقتی با بحران یا موضوع غیر منتظره‌ای رو به رو می‌شوند، دست و پایشان را گم می‌کنند و نمی‌دانند چه کنند. شهید نصرالله مدیر بحران‌ها بود و خودش را در معرکه آنها نشان می‌داد و دشمن را کلافه و سر در گم می‌کرد. اسرائیل با آن همه ادعای اطلاعاتی و گنبد آهنین نفوذناپذیر چنان در برابر رفتار شهید نصرالله در تنگنا قرار می‌گرفت که دست به اقدامات دیوانه‌وار می‌زد. سرانجام هم با ۹ بمب دو تنی سنگرشکن که تا ۲۱ متری زمین فرو می‌رود و بعد منفجر می‌شود به همراه گازهای سمی برای حذف فیزیکی شهید استفاده کرد.

  1. توانائی نهادسازی اجتماعی
  2. جهانی اندیشیدن با رویکرد عقلانی
  3. تلاش و خستگی‌ناپذیری
  4. برخورداری از عقل نظامی در اوج
  5. برخورداری از علم و دانش
  6. برخورداری از سعه صدر و روح انقلابی
  7. برخورداری از عقل راهبردی

و …

آری او سرانجام مقاومت رژیم صهیونیستی را در اعماق خود ناامن کرد آن هم رژیمی که هفتاد سال در درون خود امن بود و برای دیگران ناامنی ایجاد می‌کرد. شهادت نصرالله آغازی است بر ادامه مکتب مقاومت. آغازی پرشورتر از دوران حیات فیزیکی او. سید حسن نصرالله مکتب مقاومت را که هرچه زمان می‌گذرد اوج بیشتری خواهد گرفت، برای ما به ارث گذاشت.

وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا(۱۸)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- ابن شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص۲۴۵٫

۲- سوره نحل، آیه ۹۷٫

۳- سوره ابراهیم، آیه ۲۴٫

۴- ۱۳/۱۰/۱۳۹۸ پیام به مناسبت شهید سردار سلیمانی

۵-شهید مرتضی مطهری، آینده انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، ص ۱۲۵٫

۶- بیانات ۱۱/۱۰/۱۴۰۰ در دیدار خانواده شهید سلیمانی.

۷- شیخ مجتبی تهرانی(ره)، اخلاق، ج. ۴، ص.۶۴٫

۸- بیانات ۲۱/۹/۱۴۰۳، در دیدار هزاران نفر از اقشار مختلف مردم درباره تحولات منطقه

۹-همان

۱۰-سیره ابن هشام، ج. ۱٫

۱۱- ارشاد شیخ مفید، ص.۲۱٫

۱۲-کافی ۱/۲۰۰/۱

۱۳- خطبه فدکیه حضرت زهرا، زنجانی.

۱۴- وافی، فیض کاشانی، ج.۲، ص.۲۸٫

۱۵-مصاحبه عبدالوهاب فراتی با پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

۱۶-سوره حدید، آیه ۲۵٫

۱۷- سوره مائده، آیه ۸٫

۱۸-سوره مریم آیۀ ۱۵

08آوریل/25

«آینده سوریه، حزب‌الله و مقاومت» در گفت وشنود «پاسدار اسلام» با سیدعبدالله صفی‌الدین نماینده حزب‌الله در ایران – مقاومت نه از بین می‌رود، نه متزلزل می‌شود

درآمد:

امیدوار است و پرنشاط. به دشواری بتوان باور کرد، که چندی پیش برادری نامدار و رهبری شجاع و دوستانی صمیمی را از دست داده است. با این‌همه در گفت و گو با چهره‌هایی چون اوست که در می‌یابیم، حزب‌الله با چنین تربیت یافتگانی، نه هرگز شکست می‌خورد و نه حتی ضعیف می‌شود. بدون تطویل کلام، شما را به مطالعه گفت و شنود با جناب سیدعبدالله صفی‌الدین نماینده حزب‌الله در ایران دعوت می‌کنیم. این مصاحبه برای دوست و دشمن، پیام‌هایی روشن دارد.

***

*قاعدتاً مستحضرید که مجله «پاسدار اسلام»، به دنبال یافتن و انتشار ناگفته‌های مؤثر برای انتقال به جامعه، در موضوعات مهم و به‌روزِ جهان اسلام و محور مقاومت است. به‌ویژه که در ماه‌های گذشته، از شهیدان والامقام، یعنی حضرات سیدحسن نصرالله و سیدهاشم صفی‌الدین، فراوان سخن رفته است. با این همه شنیدن خاطرات جنابعالی، حلاوت و اهمیتی دوچندان دارد. به‌همین دلیل و در آغاز گفت و‌گو، لطفا بفرمائید که چگونه با شهید سیدحسن نصرالله آشنا شدید؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم.آشنائی بنده با سید از زمان بچگی شروع شد، چون ارتباط فامیلی داشتیم. مادرشان «رحمه‌الله علیها»، دخترعموی پدرم بود. در قدیم همه فامیل با هم زندگی می‌کردند، یعنی جد من، پدرم و پدربزرگِ مادر سید و…در یک‌جا زندگی می‌کردند. همین ارتباط، با همه اقوام پدرم هم وجود داشت. در کودکی، در مناسبت‌های اعیاد و امثال اینها، آنها به خانه ما می‌آمدند و ما هم به منزلشان می‌رفتیم. حتی یادم هست از منزلی در بیروت، که سید در آن متولد شد، یعنی از اتاق نشیمن آنها، درب کوچکی به مغازه پدرش باز می‌‌شد. یک مغازه بقالی معمولی بود و ما در نزدیکی آن، بازی می‌کردیم. ایشان، چند ماه از من بزرگ‌تر بود.

حوادث داخلی لبنان که پیش آمد، سید به دِه منتقل شد. او در زمان نوجوانی، پیش عموی من، یعنی جدش می‌آمد. از بیروت به جنوب، برای ملاقات با ایشان می‌آمد و گاهی من، ایشان را در آنجا می‌دیدم. تا اینکه سید به نجف رفت و مشغول به تحصیل شد. آقای سید محمد غروی که شاگرد ویژه شهید سید محمدباقر صدر و در حوزه فعال بود، نامه‌ای را به دست سیدحسن داد و ایشان را پیش آن شهید بزرگوار فرستاد. شهید صدر، از سید بسیار استقبال و ایشان را ملبس کرد و او به شهید سیدعباس موسوی سپرد. درآن روزها شهید سید عباس، شاگرد ویژه شهید صدر بود. عده‌ای از فضلای مدرسه علمی و فکری شهید صدر، شاگردان ویژه سید عباس بودند و او انصافاً آنها را از نظر شخصیتی، فکری و حوزوی، بسیار خوب تربیت کرد. بعد از جریانات عراق و قضایائی که برای شهید صدر پیش آمد، این عده عراق را ترک کردند و به لبنان آمدند. در لبنان، ارتباط ما زیاد شد. زمانی که ایشان در حوزه امام منتظر(عج) بعلبک بود، با یکدیگر ارتباط داشتیم و روز به روز صمیمی تر می‌شدیم.

 

*شهید نصرالله به چه دلیل، از نجف به لبنان برگشتند؟

به‌دلیل اینکه رژیم بعث، هر کس را که به هر نحوی با شهید صدر ارتباط داشت، دستگیر می‌کرد. عده‌ای از آنها، ۲۰، ۲۵ سال در زندان ماندند و عده‌ای هم شهید شدند. خدا به ایشان توفیق داد، که با عده‌ای از دوستانشان به لبنان برگردند.

 

*اندیشه‌ها و نیز عملکرد شهید سیدحسن نصرالله، موضوع دیگری است که مایلیم در گفتگو با شما در باره آن سخن بگوئیم. لطفاً در این‌باره، ارزیابی کلی خود را بیان کنید؟

در یک کلام باید گفت که شهید نصرالله، دارای آگاهی و بصیرت فراوان بود. او، دو کار انحصاری انجام داد. کار اول که مهم و مؤثر است (و بیان آن برای این ایام لازم و ضروری است و به ما کمک می‌کند تا راهی را که او ترسیم کرد) ادامه بدهیم، این است که سید به ولایت فقیه و مصادیق آن یعنی حضرت امام و حضرت آقا، نه فقط اعتقاد داشت، بلکه پیگیر منویات این دو بزرگوار بود، که نکند روزی و حتی لحظه‌ای، از عمل به فرامین ولی امرش غافل شود. او با خلوص کامل، این کار را انجام می‌داد. سید در عباداتش خالص بود، اما بالاتر از این مسئله، در کار و مدیریتش خلوص داشت. کار دوم او، تقویت اندیشه و روحیه مردم بود. سید چه در ظرف این ۳۰ سال که دبیرکل بود، چه قبل از آن، لحظه‌ای از این کار غافل نبود. یادم هست در روزهای اول تأسیس حزب‌الله، گاهی به بعلبک می‌رفتیم که در خدمت ایشان باشیم. سید در قدیم، ساکن بعلبک بود و در آنجا، هم درس می‌خواند و هم درس می‌داد. گاهی همراه با ایشان، برای تبلیغ به مناطق مختلف می‌رفتیم. سید با بصیرتی که داشت، سعی می‌کرد فکر مردم را ارتقاء دهد و اطلاعات و آگاهی‌های آنها را بیشتر کند. خاطرم هست که او در این روند، مدام روی ارتباط با ولایت و حتی ذوب در ولایت تأکید می‌کرد. تفکر سید این بود، که اگر کسی بخواهد مطیع ولی‌امر باشد، برای خودش جایگاهی قائل نمی‌شود. به قول بعضی از آقایان، در برابر صدِ ولایت، خودش را صفر حساب می‌کرد! اگر در صحبت‌های ایشان دقت می‌کردید، چه در مقطع آغاز دبیرکلی و چه در زمان پیروزی‌های بعدی و چه وقتی که چهره بزرگی شد، اصرار داشت که من صددرصد مطیع امر ولی مسلمین هستم. خیلی روی این نکته تأکید می‌کرد. چیزی که باعث شد حزب‌الله بتواند بایستد و کار خود را ادامه دهد، تأکید سید روی تقویت اندیشه و روحیه مردم بود. او حقیقتاً، فکر و قدرت تشخیص مردم را تقویت کرد. مردمی که بصیرتشان، فوق‌العاده بالاتر از بینش بسیاری از‌ مردم در جهان اسلام است. بعضی از سران جوامع کشورهای اسلامی، بصیرت مردم عادیِ روستاییِ لبنان را ندارند! سید برای این موضوع، خیلی زحمت کشید و این باعث شد که وقتی می‌گوئیم مقاومت پیروز شد، واقعاً این مردم باشند که به پیروزی رسیده‌اند. بعد از جریانات اخیر، که نه تنها رژیم صهیونیستی، بلکه نظام‌های بین‌المللی علیه ما در زمینه‌های نظامی، تبلیغاتی و… بسیج شدند، واقعاً در لبنان کربلای جدیدی ایجاد شده است! اکثر رهبرانِ مقاومت لبنان شهید شده‌اند، اما فرق لبنان با کربلا، مردم هستند که بسیار باهوشند. با این کشتارها و انهدام‌های وسیع علیه مردم، روحیه آنها بیش از پیش تقویت شده است و می‌گویند اگر باز هم جنگ بشود، حاضریم چه از لحاظ جانی، چه مالی و چه هر زمینه‌ دیگری، وارد میدان بشویم! بعضی از خانواده‌ها، پنج تن از اعضای خود را از دست داده‌اند! تمام اموال و املاکشان از بین رفته، ولی خودشان مثل کوه ایستاده‌اند! این نتیجه زحمات سید در ظرف سی سال گذشته است، که باعث می‌شود این فجایع هیچ تأثیری نگذارد. یکی از نکاتی که شهید نصرالله بدان اعتقاد راسخ داشت، این بود که اگر مردم مثل کوه بایستند، هیچ‌کسی نمی‌تواند مقاومت را از بین ببرد، یا متزلزل کند. این رفتارهای امنیتی و نظامیِ دشمن، از قبیل منهدم کردن املاک و زندگی مردم، اگر برای یک ارتش یا یک دولت به وجود می‌آمد، حتماً آن ارتش و دولت ساقط می‌شد و از بین می‌رفت، اما چرا حزب‌الله ماند و تا لحظه آخر مقاومت کرد و تا به‌حال هم آماده مقاومت است؟ چون مردم به‌طور کامل، حامی آن هستند. درست است که منازل مردم منهدم شده و مردم ما در ضاحیه و مناطق مختلف، سیاه پوشیده‌اند و همه‌جا عزاداری و شبیه کربلاست. هر کسی که به لبنان می‌آید و به وضعیت می‌نگرد، تعجب می‌کند که از مردم کوچک‌ترین گلایه‌ای شنیده نمی‌شود! ۹۹ درصد آنها که مذهبی هستند، می‌گویند الحمدلله رب‌العالمین! وقتی شخصیتی مثل سید را از دست داده‌ایم، ملک و فرزند و… به چه کارمان می‌آیند؟ در چنین شرایطی، انسان واقعاً احساس قدرت می‌کند. این باعث شده که سران و بدنه حزب‌الله، دلشان قوی‌تر شود و ان‌شاءالله آینده‌شان روشن‌تر خواهد بود. کاری که سید در تربیت و استواری نیروهای مقاومت انجام داد، چه از لحاظ ایجاد تشکیلات و نظم داخلی، چه از لحاظ تربیت بچه‌های مقاومت، واقعاً عجیب است. جریانات بسیار شگفت‌انگیزی بر مقاومت گذشته است، که در باره هریک از آنها می‌توان داستان‌های بلندی نوشت. در این باره می‌توانم با جدیت بگویم، که کوچک‌ترین تزلزلی در نیروهای حزب‌الله وجود نیامده و همگی برای دفاع، همچنان آمادگی کامل دارند. البته دوستان ما از این بیم دارند، که نکند در از دست رفتن این همه شهید تقصیری داشته‌ باشند، اما این احساس کوچک‌ترین خللی در اراده آنها ایجاد نکرده است. این افراد با سید زندگی کرده‌اند و رفتارهای او را، در چنین شرایط و مواضعی دیده‌اند. منطقه ما و خود ما، کاملاً کربلائی شده‌ایم! اگر کسی به ما پیوست، خدا به ما توفیق بیشتری می‌دهد. اگر کسی را از دست دادیم یا مواضعش عوض شد، برای ما تأثیر زیادی نخواهد داشت و فقط افسوس می‌خوریم، که بنده خدا از مسیر خارج شد، ولی ما هستیم و خواهیم بود.

در مسیری که سید ترسیم کرد، ان‌شاءالله خطائی وجود ندارد. فرمود: زمان شکست‌ ما، از سال ۲۰۰۰ سپری می‌شود و زمان پیروزی‌ها می‌رسد. قاعدتاً بعضی‌ها می‌گویند، با توجه به مسائلی که رخ داده‌، چگونه از پیروزی‌ها حرف می‌زنید؟ ما می‌گوئیم: پیروزیم، چون هستیم و مانده‌ایم. هدف اصلی دشمن حذف مقاومت بود، اما تا این لحظه مقاومت، نه فقط از لحاظ نظامی و ملّی حضور جدی‌تر و قوی‌تری دارد، بلکه از لحاظ روحیه مردم هم بسیار بهتر شده، با وجود این همه شهید که داده‌ایم، روحیه مردم ده برابر شده ‌است! ما همچنان خلوص سید را، در تدبیر، کار و مدیریت لمس می‌کنیم. به‌همین دلیل می‌گوئیم، که او زنده است و ان‌شاءالله خودش این جنگ را مدیریت می‌کند. به قول یکی از علماء، درست است که جسم سید حسن و سید هاشم در میان ما نیست، اما خودشان دارند از آسمان این جنگ را مدیریت می‌کنند! الحمدلله مسیری که سید ترسیم کرد، ادامه دارد و اثبات می‌کند که ما بر مسیر حق هستیم. همان فداکاری‌هائی که در کربلا بود، در اینجا هم مشاهده می‌شود، منتها با یک فرق که در آن دوره، این حمایت مردمی برای حضرت امام حسین(ع) وجود نداشت، ولی بحمدالله الان به همت آن بزرگان و فرصت‌ها و امکاناتی که پدید آمده‌اند، مردم همه سید حسن نصرالله و سید هاشم صفی‌الدین شده‌اند.

*برحسب شواهد بسیار، روحیه ایثار، صبر و استغناء، در مردم لبنان و به ویژه شیعیان ضاحیه جنوب بیروت بسیار بالاست. این امر به بقای حزب‌الله و در نگاه کلان‌تر مقاومت، بسیار مدد رسانده است. از دیدگاه شما، علت پیدایش چنین روحیه‌ای در شیعیان لبنان چیست؟

من عمداً به واقعه کربلا اشاره کردم. شما حتماً قصه‌ حضرت ام‌البنین (ع) را شنیده‌اید. وقتی که اُسرای کربلا از دمشق به مدینه برگشتند، از فرزندانش سئوال نکرد، تنها پرسید: از مولای ما حسین بن علی (ع) چه خبر؟ گفتند: پسر اولت شهید شد. مجدداً می‌پرسد: از آقای ما چه خبر؟ و به او می‌گویند: پسر دومت، اباالفضل و فرزند چهارمت نیز شهید شدند. با این‌همه او همچنان از امام حسین (ع) می‌پرسید. الان ما در لبنان، ام‌البنین‌های بی‌شماری داریم. آنها وقتی دیدند که سید شهید شد، دیگر حساب و کتاب نمی‌کنند که دو سه فرزندم شهید شده‌اند و املاک و زندگی‌ام از بین رفته‌اند! اینها دیگر برای آنها، هیچ ارزشی ندارند. اکثر مردم پس از شهادت سید می‌گفتند: دیگر چه چیزی در این دنیا ارزش دارد؟ چرا از شهادت فرزندمان سئوال کنیم؟ مردم واقعاً افتخار می‌کنند، که فرزندانشان در این مقطع زمانی، همراه با سید شهید شده‌اند. من از یکی از دوستان اهلِ دل در لبنان شنیدم، که در این کربلای جدیدی که اخیراً در لبنان ایجاد شد، هر کس حتی اگر سنگی به سوی دشمن پرتاب، یا یک ریال پول در راه مقاومت خرج کرد، حتماً باید به ریشه و اجدادش نگاه کنید که چقدر به یاران امام حسین(ع) شباهت داشته‌اند. چون این یک جنگ تمام عیار، بین حق و باطل است. کسانی که از لبنان می‌آیند، حتماً به شما خواهند گفت، که مادران و پدران و همسران و فرزندان شهدا، همگی معتقدند و می‌گویند: خوشا به سعادت هر کسی که در رکاب سید حسن شهید شد! چه سعادتی بالاتر از اینکه کسی، در جنگ علیه باطل مطلق ـ و نه منافقین و نه مخالفین فکری و مذهبی ـ جنگیده و شهید شده باشد؟ برای مردم لبنان، افتخاری بالاتر از این وجود ندارد. این امر، در عمق وجودشان ریشه دوانده است.

قضایای فلسطین، مردم دنیا را خیلی تحریک کرد. حتی کسانی که اصلاً دین خاصی نداشتند، یا مثلاً ۱۰ درصد به مسائل انسانی توجه داشتند، در دنیا قیام کردند. بی‌تردید مردم اروپا که قیام و اعتراض کردند، در این پیروزی شریک‌اند. به اعتقاد من اروپائی‌هائی که در دورترین نقاط دنیا قیام و نسبت به جنایات صهیونیست‌ها اعلام انزجار کردند، وقتی حضرت عیسی(ع) با حضرت مهدی(عج) تشریف بیاورند، در رکاب ایشان خواهند بود، چون خلوص دارند. خداوند به هر کسی، توفیق این کارها را نمی‌دهد.

به هرحال ما اکنون در لبنان، نمونه‌هائی از حضرت زینب(س) و حضرت ام‌البنین(س) و شهدای کربلا را داریم. حبیب بن مظاهر و دیگر چهره‌های نمادین کربلا را داریم. این توفیق است. شهید سید حسن نصرالله غیر از گرایش به ولایت -که اصل این قضیه است- اشکی که از دوره جوانی برای امام حسین(ع) بر چشم داشت، عجیب بود. سخنرانی‌های سید، حقیقتاً حسینی بود. علاوه بر این من می‌دانستم، که رابطه روحی سید با حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س)، عجیب و غریب بود. به‌همین دلیل دختران و زنانی را، با صفات زینبی تربیت کرد. اصل قضیه این است، که در کارش خلوص داشت، که او را به این مقام بالا رساند، که ملتی را نجات دهد. برخی به ریشه‌ها و ماهیت این ماجرا بی‌توجه هستند و می‌گویند: حزب‌الله با از دست دادن سید و سران خود، خسارت غیرقابل جبرانی دید! آخر این چه سخن ناسنجیده‌ای است؟ کربلا یک پیروزی عظیم است، که تاریخ را تغییر داد. در واقع امام حسین(ع) و شیعیان، سرمایه بزرگی را به دست آوردند، یعنی چه که از دست دادند یا رفته‌اند؟

 

*پیروزی حزب‌الله در جنگ اخیر، حالتی اعجازگونه داشت. همانگونه که اشاره کردید، این امر ریشه در روحیه ایثار و مقاومت لبنانی‌ها دارد. با این‌همه به نظر می‌رسد که این مساله، دارای ریشه‌های تاریخی هم هست. در این‌باره چه دیدگاهی دارید؟

شیخ مهدی فتلاوی یکی از علمای عراقی -که به رحمت خدا رفت- در زمینه ظهور خیلی کار کرده بود. ایشان این روایت را از امام صادق(ع) نقل می‌کرد، که عده‌ای از یاران حضرت در خدمت ایشان بودند و خواهش کردند که ایشان درباره آخرالزمان صحبت کنند. حضرت امام صادق(ع) فرمودند: قومی در منطقه‌ای به نام عامله از یاران و مریدان ما هستند، که شأنشان در ظهور بسیار بزرگ است و در آینده و تحقق ظهور، تأثیرات زیادی دارند. پرسیدند: چرا این‌گونه‌اند؟ بخاطر اینکه اهل نماز و روزه زیاد هستند؟ امام فرمودند: خیر، به خاطر سلامت در قلب و خلوص در عمل و سخاوت در نفس و مالشان. مطلبی که حضرت آقا در نمازجمعه نصر به آن اشاره فرمودند و یکی از علمای جبل‌عامل هم در باره آن تحقیقات زیادی انجام داده است، این است که در زمان صفویه که حدود ۲۰۰ سال طول کشید، تقریباً ۹۴ عالم و مجتهد توسط محقق کرکی به ایران آمدند و کار کردند. حضرت آقا فرمودند: شیعیان ایران، همواره مدیون علمای جبل‌عامل خواهند بود. آنها در زمان شاه عباس به ایران آمدند و برای شاه ایران شرط گذاشتند، که قوه مشرعه (به قول امروزی‌ها قوه قضائیه) باید در دست ما باشد، تا با روش اهل‌بیت(ع) قضاوت کنیم. همین حالا در شهر اصفهان که مرکزیت دولت صفویه بود، ۹۴ مجتهد مطلق از علمای جبل عامل دفن شده‌اند. الان در اصفهان، خانواده‌های عاملی و جبل‌عاملی دارید. چند سال پیش عده‌ای از فرزندان شهدای سپاه پیش من آمدند و چند تن از آنان گفتند: می‌دانید اصلیت ما از لبنان است؟ گفتم: چطور؟ گفتند: ما شجره‌نامه داریم که از منطقه جباع لبنان به اینجا آمده‌ایم… علمای زیادی از لبنان به ایران آمدند.

به هرحال همانطور که عرض کردم، کار بزرگ شهید نصرالله، تربیت مردم بود. بنابراین اصلاً تعجبی ندارد، که جنوب لبنان تا امروز مقاومت کرده و از این پس نیز خواهد کرد. برایتان خاطره‌ای نقل کنم. ما دو نفر از خیّرین لبنان را، خدمت حضرت آقا آوردیم. یکی احمد درویش بود و یکی هم عموی من سید محمد، که هر دو به رحمت خدا رفته‌اند. این دو خیّر، واقعاً از حبیب‌بن مظاهرهای زمان بودند. هر چه ملک و دارائی داشتند، به حزب‌الله تقدیم کردند. تا جایی که به هنگام پیری، برای خودشان پولی نداشتند! حتی از فرزندان و اقوامشان پول می‌گرفتند و به حزب‌الله می‌دادند! ما از این افراد، زیاد داریم. اساساً ما در لبنان، پاکیِ عجیب و غریبی داریم! به‌همین دلیل هم از همان روز اول، از امام موسی صدر استقبال و از ایشان اطاعت می‌کردند. از همین روی هم بود که وقتی حضرت امام خمینی در نوفل لوشاتو بودند، شعار شیعیان لبنان لبیک یا امام بود. در ایران انقلاب جریان داشت و ما ۱۷، ۱۸ سال بیشتر نداشتیم و اصلاً امام را نمی‌شناختیم، اما در بیروت و بقاع و جنوب لبنان تظاهرات به راه انداختیم. الحمدلله برکتی که در این منطقه هست، برکت عجیبی است. مثلاً در خود روستای ما، ۱۳ مجتهد مطلق دفن شده‌اند! یعنی علما، تا این حد در منطقه نفوذ دارند.

*بررسی تاریخچه حزب‌الله، نکته‌ای را برای ما روشن می‌کند و آن نیز عبارت است از اینکه: مسیر ملت‌ها و تحولات مربوط به آنها، از یک رهگذر معنوی عبور می‌کند، نه از یک طریق لجستیک و مادی. دشمن نگاهش به تجهیزات، ابزار و عدّه و عُدّه است و بر این اساس، وضعیت خودش را تنظیم و شرایط طرف مقابلش را ارزیابی می‌کند. از آن‌طرف حزب‌الله لبنان به امری متکی است، که شما در باره آن توضیح دادید، یعنی اراده و ایمان انسان و اتصال او به عالم ملکوت. به نظر می‌رسد که پس از تجربه اخیر در بیروت و غزه، نیازمندیم که این مهم را بیشتر بسط و توضیح دهیم. به نظر شما این قدرت چگونه به دست می‌آید؟

جوابش خیلی آسان است، کافی است به رشد حزب‌الله نگاه کنیم. ما در آغازِ کار چه داشتیم؟ مقاومت با امکانات و نیروی بسیار محدودی شروع شد. وقتی اعتقاد انسان به خدا باشد، با امکانات محدود هم نیروی زیادی ایجاد می‌شود. مثلاً به عملیات شهید احمد قصیر نگاه کنید. او عملیاتش را، با یک ماشین پژوی قراضه انجام داد! دوستان اصلاً پول نداشتند، که ماشین خوب بخرند. از مواد منفجره خیلی ساده استفاده کردند، منتها آن را خوب درست کردند و این اثر بزرگ را در تاریخ مقاومت به‌جا گذاردند. عملیات مقاومت در روزهای نخست، واقعاً سنگین بود و البته همان‌ها هم، کار را بر رژیم صهیونیستی سخت کرد. ما به یک اصل اعتقاد داریم. همان که در حدیثی قدسی نیز آمده است: «ای بنده من سعی کن و من هم با تو سعی می‌کنم!…»، یعنی شما کار را شروع کنید و تکلیفتان را انجام بدهید، خداوند هم مددکارتان خواهد بود. در روزهای اول که موسسین از لبنان خدمت امام خمینی آمدند، از محضرشان کسب تکلیف می‌کردند. امام فرمودند: «به لبنان برگردید و از صفر شروع کنید، مقاومت کنید، پیروزی از آن شما خواهد بود…». صحبت امام، دقیقاً این بود. آن‌زمان برخی در برابر این صحبت امام گفتند: پیرمرد چه می‌گوید؟ بعضی از آقایان و بزرگان از شیعیان در لبنان گفتند: این چه حرفی است؟ ما در مقابل دنیا و رژیم صهیونیستی، با این امکانات کم و آن‌همه امکانات آنها، چه کاری می‌توانیم بکنیم؟ با این همه دوستان در حزب‌الله، تنها به ادای تکلیف اندیشیدند و با همین امکانات اولیه، روز به روز رشد کردند. به این‌دلیل من اعتقاد دارم، که حزب‌الله به دلیل به کاربستن همین فرمول پیروز شد. ما یک قدم جلو می‌رویم، خدا ده قدم برای ما راه باز می‌کند! نه اینکه ما قابل شکست داده شدن نیستیم، خیر، ما هم شکست می‌خوریم، انسان در مسیر رشد گاهی زمین می‌خورد، اما از جا بلند می‌شود.

حزب‌الله، واقعاً به دنبال اجرای تکلیف بود. نه فقط در لبنان، بلکه در نقاط دیگر هم اینگونه بود. امام یک تکلیف کوچک داد و عده‌ای آن را «مالایُطاق» تفسیر کردند. در آن دوره، یک تکلیف سیاسی بود و نه الزاماً نظامی. اما الحمدلله در لبنان، هیچیک از دوستان ما و اعضای مقاومت، نه در ادای تکلیف کوتاهی و نه حتی تردید کردند، بلکه با همان امکانات اندکی که بود، به دنبال اجرا رفتند. من اعتقاد دارم، که این مسئله خیلی مهم است. همین روحیه همچنان هست و ان‌شاءالله می‌ماند. من اعتقاد دارم که این کربلای جدیدی که در لبنان ایجاد شد، باعث می‌شود که علاقه به مقاومت صددرصد افزایش پیدا کند و ان‌شاءالله در منطقه و در دنیا، اوج خواهد گرفت.

 

*در افکار عمومی تصور غلطی وجود دارد و آن نیز، متکی بودن حزب‌الله به سوریه است! در حالی که وقتی تاریخ چهل سال اخیر را می‌بینیم، سوریه به حزب‌الله متکی بوده است! درست است که سوریه یک مسیر ترانزیتی به سمت لبنان و حزب‌الله بوده، ولی واقعیت این است که در جنگ ده سال اخیر سوریه، حزب‌الله کمک کرد که این کشور دچار تجزیه و هرج و مرج نشود. در عرصه‌های دیگر نیز حزب‌الله با مهار اسرائیل اجازه داد، که سوریه به رغم ماجراهای پس از «اسلو» نفس بکشد، وگرنه در فضای اسلو فضای خفقانی بود، که سوریه امکان تنفس نداشت! حال که دولت بشار اسد در سوریه سقوط کرده، برخی تصور می‌برند که حزب‌الله هم روند نزولی پیدا خواهد کرد! در این‌باره چه نظری دارید؟

اتکای حزب‌الله، قبل از هر چیز به خداست و با هیچ مکتبی غیر از اسلام، ارتباط ندارد. دومین محل اتکایش، به ولایت فقیه است. شاید برخی بگویند ولایت هست، ولی این ولایت در جمهوری اسلامی ایران است. ما در پاسخ می‌گوئیم: خیر، این‌گونه نیست. در قانون اساسی حزب‌الله، اطاعت از ولی امر مسلمین در جمهوری اسلامی ایران آمده است. به‌همین دلیل، مشکلی نیز نخواهیم داشت.

اما موضوع سوریه و غیر سوریه. بی تردید سوریه، در موضع دشمنی با اسرائیل بود. تکلیف ما تقویت چنین مواضعی بود و تا همین روزهای آخر هم، به تکلیف خودمان عمل کردیم، اما نشد! این بدان معنا نیست، که حزب‌الله ضعیف می‌شود. روش‌های کاری ما، تغییر خواهند یافت. کسانی که این سخنان را می‌گویند، نه حزب‌الله را می‌شناسند و نه لبنان را. کسی که اراده دارد، می‌تواند از سنگ به موشک برسد! کسی که اراده دارد، از زیر دریا تونل باز می‌کند و دچار مشکل نخواهد شد. شاید سختی‌ها بیشتر شود. در دوره حافظ اسد، سوریه مثل دوره بشار اسد برای ما باز نبود، ولی در زمان حافظ اسد هم مقاومت کردیم و در جنگ‌های ۷ روزه و ۱۶ روزه، پیروز شدیم و اسرائیل نتوانست کاری از پیش ببرد. این اظهارات، به خاطر عدم شناخت از حزب‌الله و ویژگی‌های لبنان مطرح می‌شوند. اتفاقاً اگر این‌طور فکر ‌کنند، به نفع ماست! ما در طی ۴۲ سال گذشته، مقهور تبلیغات نشده‌ایم و همچنان نخواهیم شد. ما هرگز به این فضاسازی‌ها، توجه نکرده‌ایم. از یاد نبرده‌ایم که ما حضرت امام را از دست دادیم و خدا برای ما یک رهبر جوان و مدیر و مدّبر مقرر فرمود، که اولین کاری که کرد، جبران ضعف نظامی ایران بود که الان همه دنیا روی این قضیه حساب می‌کنند. خدا خودش، ما را به راه‌های خود هدایت خواهد فرمود. تا با خدا هستیم، ترسی نداریم.

 

*به نظر می‌رسد که ما در منطقه، به سمت تکثیر حزب‌الله حرکت می‌کنیم. بدون شک شرایط کنونی سوریه، کاملاً استعداد پیدایش یک حزب‌الله دیگر را دارد. این امر، هم بر معادلات سیاسی این کشور و هم بر رویکرد کشورهایی چون ترکیه، تاثیر خواهد نهاد. الگوگیری از مدل حزب‌الله پس از رویدادهای اخیر را، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

پیرو بیانات حضرت آقا درباره اوضاع منطقه عرض می‌کنم، که بقای مقاومت در لبنان باعث خواهد شد، که برای همه دنیا تبدیل به الگو شود. همه دنیا علیه مقاومت متحد شدند، اما موفق نشدند و امکان ظهور مقاومت در مناطق تحت سلطه آنها، بسیار زیادتر شده است. وقتی به کربلا اشاره کردم، به این‌دلیل بود که کربلا ماندنی است. ما مقایسه نمی‌کنیم، چون شخصیت امام حسین(ع) شخصیت غیرقابل توصیفی است، منتها کربلایی جدید و متناسب با شرایط دوران حاضر ایجاد شده است. ما شیعیان لمس کرده‌ایم، که کربلا هرگز متوقف و فراموش نمی‌شود. انقلاب اسلامی ایران که پیروز شد، امام خمینی فرمود: ما هر چه داریم از کربلا داریم. به این‌دلیل ماندن روحیه مقاومت در لبنان، مدیون الگوگیری آن از کربلای حسینی(ع) است. شاید خیلی‌ها در منطقه، به دلایل طائفه‌ای و فرقه‌ای، کربلای اصلی را به فراموشی سپرده باشند، اما از این کربلای جدید برای رهائی و آزادی‌شان الگو خواهند گرفت.

به هرحال، برای ما نگران نباشید! حتی اگر اوضاع بحرانی شود، الگوگیری از کربلا همچنان هست و تأثیر آن‌هم، هر روز بیشتر خواهد شد. به اعتقاد من در مناطق مختلف، نفس ماندن مقاومت در لبنان و روحیه پایمردی در اعضای آن و همچنین شعارها و رموز جدیدش ـ که عبارت است از سید حسن نصرالله و سید هاشم صفی‌الدین و فرماندهانی که شهید شدند ـ انرژی قوی‌ای خواهد شد برای ایجاد مقاومت‌ها و به‌طور مشخص‌تر، آزادی سوریه را نیز نزدیک خواهد کرد. حضرت آقا هم در فرمایشات اخیر خود، بر همین مضامین تاکید فرموده‌اند. آینده بسیار خوب است.

 

*شما با اطمینان ویژه‌ای، از تغییر شرایط در سوریه سخن می‌گوئید. غیر از تجربه تاریخی، چه علائمی برای تحقق این پیش‌بینی وجود دارد؟

گروهی چند تکه‌ای که اینک حکومت سوریه را در اختیار گرفته‌اند، چند ماه دیگر جنگ بین خودشان را شروع می‌کنند و شما هم آن‌را به نظاره خواهید نشست! به نظرم غیر از اینکه باید توان خود را تقویت و بازسازی لبنان را شروع کنیم، ‌کار دیگری نباید انجام دهیم و فقط به وضعیت آنان نگاه کنیم! آنها خودشان، جرقه نابودی‌شان را زده‌اند! خواهیم دید، که در آینده نزدیک چه خواهد شد. من خودم معتقدم که در ظرف ماه‌های آینده، این غائله تمام می‌شود. بین خودشان درگیر می‌شوند و نیروی یکدیگر را خنثی خواهند کرد!

*رهبر معظم انقلاب فرمودند: کاری که صهیونیست‌ها از سمت جولان و دمشق دارند انجام می‌دهند، به خاطر ترس از حزب‌الله است…

قصد دارند، که راه مرزی سوریه با لبنان را ببندند. البته در کلانِ ماجرا، آنها به دنبال اشغال کلیّت سوریه هستند…

 

*از دیدگاه شما، پیامد منطقه‌ای این حرکت رژیم صهیونیستی در سوریه چه خواهد بود؟

به نظر من این فتنه‌ای که الان در سوریه راه‌اندازی کرده‌اند، برخوردها بین ترک‌ها و اسرائیل و همچنین اصطکاک منافع با عراق را به دنبال خواهد داشت. در روزهای آینده خواهیم دید، که ترک‌ها چه خواهند کرد و چه سهمی از این وقایع خواهند گرفت، یا رژیم صهیونیستی چه سهمی می‌گیرد. البته در این بین، بین خودشان تعارضات بزرگی پیش خواهد آمد. فتنه‌ای که به نفع خودی‌ها تمام خواهد شد. در یک سال آینده، فقط باید صبر کنیم. البته باید خودمان را هم، برای دفاعِ احتمالی آماده کنیم. وقایع پیش‌رو، می‌تواند خیلی جالب باشد. در رأس این مسائل، بحث تعارض منافع کشورهای منطقه است. من قبلاً می‌گفتم، که جنگ روسیه و ترکیه روی خواهد داد، الان دارد اتفاق می‌افتد. چون ترک‌ها و اروپایی‌ها دارند تلاش می‌کنند، که روس‌ها را از سوریه اخراج کنند. تنها بندری که روس‌ها در خاورمیانه دارند، بندر لاذقیه است. می‌خواهند این را از روسیه بگیرند. منافع روس‌ها، در خاورمیانه به خطر خواهد افتاد. ناتو می‌خواهد به منافع روسیه تجاوز کند و روسیه پاسخ خواهد داد. اول از همه در کجا این کار را می‌کند؟ در ترکیه. خواب اردوغان این است، که حلب و مناطق صنعتی مال آنها شود. روسیه در بندر لاذقیه منافع دارد. اگر تعطیل شود، منطقه به سمت درگیری خواهد رفت. وقتی که می‌خواهند قانون اساسی را بنویسند و مناطق را بین خودشان تقسیم کنند، قطعاً درگیری ایجاد خواهد شد. در سال آینده، به صحنه نگاه می‌کنیم و فقط می‌خندیم! انتقام خدا برای خون سید حسن زیاد خواهد بود، چون خونش خیلی عزیز است. خدا آنها را، بدون درگیری بین خودشان رها نمی‌کند!

 

*برخی ادعا می‌کنند که ایران به دلیل شرایط جدید، مانند سابق امکان حمایت عملی و تسلیحاتی از مقاومت را نخواهد داشت. پاسخ شما به این انگاره چیست؟

از این حرف‌ها زیاد می‌زنند، نگران ما نباشید! هر چیزی که برای ادامه مقاومت لازم است، وجود دارد. اگر هم وجود نداشته باشد، از تمام نقاط دنیا خواهد رسید! من به‌همین دلیل گفتم، که حزب‌الله و لبنان را نمی‌شناسند. لبنان مشکلی ندارد. ما در روز اولی که فعالیت شروع کردیم، دوهزار دلار نداشتیم که یک ماشین پژو بخریم و الان در شرایطی هستیم، که اصلاً تصور آن را نمی‌کردیم! به جای افرادی که رفته‌اند، افرادی آمده‌اند که تمام این تجربه‌ها را از سر گذرانده و با آن زندگی کرده‌اند. هر کسی هر حرفی که می‌خواهد، بزند! ما هیچ روزی به این تبلیغات گوش ندادیم و وقتمان را صرف پاسخ دادن به آنها نکردیم و کار خودمان را انجام دادیم.

 

*سوالی که قاعدتاً برای مخاطب ما هم مهم خواهد بود،‌ شرایط حزب‌الله در داخل لبنان است. بعد از تجاوزات رژیم صهیونیستی به سوریه و لبنان و این که مشخص شد که از سازوکارهای بین‌المللی هیچ خیری بیرون نمی‌آید، گویا این احساس در لبنانی‌ها تقویت شده، که حزب‌الله باید وجود داشته و مقتدر باشد. آنان به این نتیجه رسیده‌اند، که به این گروه قوی نیاز دارند و با ارتش و اتحادیه عرب، نمی‌توان کاری را از پیش ببرد. به این ارزیابی، چقدر اعتقاد دارید؟

تاریخ اثبات کرده که در لبنان، هیچ طایفه‌ای، حتی طایفه کوچکی مثل علوی‌ها -که کوچک‌ترین طایفه مذهبی لبنان هستند- حذف شدنی نیستند. تجربه‌های فراوان چه از قدیم و چه اکنون، شاهدی بر این مدعاست. بعضی‌ها فکر می‌کنند، که حزب‌الله نباید سلاح داشته باشد. منتها آنها به زودی درخواهند یافت، که حزب‌الله سلاح دارد، ولی برای داخل لبنان از آن استفاده نمی‌کند. اینها خواهند دید، که چند ماه دیگر در سوریه چه اتفاقی خواهد افتاد. نیاز به حزب‌الله در لبنان، نیاز مبرمی است. آنها هم دیدند، که ما برای خودمان چیزی نخواستیم. بله، آنها که با رژیم صهیونیستی و آمریکا ارتباطاتی دارند، مخالف سلاحِ حزب‌الله هستند. آنها خیلی زود پشیمان خواهند شد و اصرار خواهند کرد، که سلاح دراختیار حزب‌الله بماند. مگر سلاح حزب‌الله، از مسیحیانِ لبنان دفاع نکرد؟ خود مسیحی‌ها این را می‌فهمند، اما عده‌ای هم این مساله را درک نمی‌کنند، آنها دستگاه اطلاعاتی و امنیتی هم دارند. با این همه مخالفت‌های آنان، برای ما مهم نیست. به هرحال لبنان فضای بازی دارد و ماهم متوقع نیستیم، که همه یک فکر داشته باشند. مهم این است، که آنها نمی‌توانند برای ما مشکلی ایجاد کنند.

 

*در حال حاضر، روابط داخلی حزب‌الله چگونه است؟

با همه خوب است. در جنگ ۳۳ روزه، دولت دشمن ما بود. در جنگ اخیر، دولت صددرصد با ما همراه بود. بخش زیادی از مسیحی‌ها و طوایف لبنان، با ما همدلی داشتند. همین حالا هم با ما هستند. در آن‌زمان دروزی‌ها با ما نبودند، اما در این جنگ کل دروزی‌ها با ما بودند. ولید جنبلاط در آن‌ مقطع با ما نبود، اما الان با ماست. اهل تسنن به خاطر همراهی حزب‌الله با مردم غزه، از ما حمایت می‌کردند. چون ما هر چه داشتیم، به اهل سنت فلسطین دادیم! الحمدلله وضعیت ما، از قبل خیلی بهتر است و نسبت به آینده هیچ نگرانی‌ای نداریم، جز دفاع از لبنان که البته دفاع هم خواهیم کرد. رژیم صهیونیستی دیگر دست به تکرار این جنگ نخواهد زد.

 

*به عنوان واپسین فرازِ این گفت و شنود، قدری در باره برادر ارجمندتان حجت‌الاسلام والمسلمین سید هاشم صفی‌الدین صحبت کنید؟

خیلی سخت است، که انسان در باره امری مربوط به خود صحبت کند. اگر اجازه بدهید، در این موضوع صحبت نکنم!

 

*ایشان به یکی از چهره‌های نامدار جریان مقاومت تبدیل شده‌اند و صحبت از ایشان، شخصی نیست…

اخوی از کودکی، رفیقِ بنده و دو سال از من کوچک‌تر بود. ما ۹ خواهر و برادر هستیم. از بچگی، با هم در مدرسه درس می‌خواندیم و به مسجد می‌رفتیم. بعد که بزرگ‌تر شدیم، به اتحادیه دانشجویان مسلمان لبنان پیوستیم. در دوران پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پس از چندی تشکیل حزب‌الله نیز، با هم بودیم. می‌‌توان گفت، که کل زندگی ما با هم گذشت. حتی فرزندان من و فرزندان سید هاشم، با هم در یک منزل زندگی می‌کردند. از نظر تشکیلاتی و اجرائی من زیر نظر ایشان بودم، ولی او در اعمال مدیریت بر من، خیلی خجالت می‌کشید! اساساً سید هاشم، خیلی خجالتی بود. طبعاً در باره او خیلی چیزها می‌توانم بگویم، که در این مجال اندک مقدور نیست.

 

*آخرین ارتباط شما با سیدهاشم، در چه زمانی برقرار شد؟

روزی که خبر انفجار پیجرها منتشر شد. بعد از غروب با سیدهاشم تماس گرفتم و گفتم: تعداد مجروحین فلان مقدار است، اگر موافق هستید به مسئولان امر در ایران بگویم و درخواست کنیم که برای انتقال مجروحین هواپیما بفرستند. گفت: خوب است، ولی باید از سید اجازه بگیریم. با سید صحبت کرد و سید گفته بود: نه، نظرشان این بود که زحمت می‌شود، برای ایران مزاحمت درست نکنید. سیدحسن، خیلی رعایت این مساله را می‌کرد. سپس من با سید صحبت کردم، گفت به‌شرط اینکه خود شما در جریانِ کار باشید. نگران بود. من همان شب به آقای کولیوند زنگ زدم و او گفت هماهنگ می‌کنیم و فردا در بیروت هستیم. ساعت ۴ صبح به بیروت رفتیم، من ساعت ۱۰ رفتم و یک ساعت با سید هاشم حرف زدم. صحبت‌های زیادی کردیم. من گفتم: می‌روم و شاید دیگر تو یا سید حسن را نبینم، سلام مرا برسان و بگو دعا کنید، که فلانی قبل از شما شهید شود. سید هاشم اهل شوخی بود و گفت: دعا می‌کنم قبل از من از دنیا بروی! سپس گفت: من نگران شما هستم، اگر از شما زودتر بروم، خودت باید خانواده ما را اداره کنی و مشکلات زیادی برایت پیش خواهد آمد! گفتم: واقعاً نگران من هستی، چون دلت بزرگ است!

در سفر قبل از آن، دو ساعت با شهید سید حسن نصرالله حرف زدم. همیشه می‌گفت: «اگر پیش آقا رفتید، بگوئید برای ما دعا کنند و نگران ما نباشند…». سید خیلی خوش‌بین بود، منتهی بعد از قضیه پیجرها قدری اندوهگین شد! چهار هزار مجروح در ظرف یک لحظه، برای همه سخت بود. اما همیشه به لطف خدا امیدوار بوده و هستیم.

08آوریل/25

مروری بر «ابعاد شخصیتی شهید سید حسن نصرالله» در گفت‌وگو با سردار محمد جعفر اسدی – سیدحسن استخوان در گلو و خار در چشم همه شیاطین بود

اشاره:

سید حسن نصرالله در زمره شخصیت‌های بی‌بدیل تاریخ تشیـّع و اسلام است که توصیفش از هر زبانی شنیدنی است. شخصیتی که حتی دشمنانش به عظمت او اذعان دارند و در یکی از دشوارترین و خطیرترین مقاطع تاریخ تشیـع و در تقابل با مجهزترین و وحشی‌ترین دشمن اسلام و بلکه بشریت، تحت دقیق‌ترین تدابیر امنیتی برای مدتی طولانی به تربیت نسلی پرداخت که پیروزی‌های آینده را تضمین کرده‌اند.

در پرتو حکمت، تیزهوشی، اخلاص و ایمان سید حسن نصرالله، اینک حزب‌الله و مقاومت به یک جریان مستمر و غیرقابل شکست تبدیل شده است که بی‌تردید از فراز و فرودهای دشوار عبور خواهد کرد و پرچم اسلام را به دست صاحب اصلی آن خواهد رساند، ان‌شاءالله.

در مورد ابعاد شخصیتی شهید سیدحسن نصرالله با سردار محمدجعفر اسدی از فرماندهان و رزمندگان پیشگام چهل‌سالۀ جبهۀ مقاومت که فرماندهی نیروهای مستشاری ایران در سوربه را نیز در کارنامه پربار خود دارد و از دوستان و همرزمان سید مقاومت محسوب می‌شود، به گفتگو نشستیم. ماحصل این گفتگو تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود:

 

*بسم‌اللَّه الرحمن‌الرحیم. با تشکر و سپاس فراوان از فرصتی که در اختیار مجلۀ «پاسداراسلام» قرار دادید، برای شروع گفتگو در مورد آشنایی خود با شهید سیدحسن نصرالله بفرمایید با توجه به اینکه حوالی سال ۶۵ زمانی که حزب‌الله تأسیس شد شما در کوران جنگ تحمیلی بودید. از همان زمان ایشان را شناختید یا از وقتی که دبیرکل حزب‌الله شدند؟

بسم‌اللَّه الرحمن‌الرحیم. ایشان از طلبه‌هائی بودند که ابتدا در نجف و بعد در قم در محضر علما تلمذ کردند و بعد از شهادت سید عباس موسوی«رحمه‌الله‌علیه» این مسئولیت را به عهده گرفتند. در سال ۲۰۰۰ که اسرائیلی‌ها از لبنان عقب‌نشینی کردند، ما هم با خانواده به زیارت حضرت زینب(س) رفته بودیم. اخوی ما در اطلاعات سپاه لبنان مشغول بود و به منزل ایشان هم سری زدیم. در آن مقطع،‌ خدا رحمت کند آقای زاهدی فرمانده لبنان بود. ایشان هماهنگ کردند و با خانواده در قالب یک دیدار دوستانه به دیدار سید حسن رفتیم. این گذشت تا سال ۲۰۰۳

*شما با سید حسن نصرالله دیدار داشتید و احیاناً درباره ایشان چیزهای مختلفی را هم شنیده بودید. وقتی برای اولین ‌بار با چنین شخصیتی دیدار کردید، چه تصویری به ذهن شما آمد؟ برداشت اولیه‌تان از سید چه بود؟

حتماً برای شما هم پیش آمده. آدم بعضی‌ها را همان‌بار اول که می‌بیند سیمش به آنها وصل می‌شود. ما در همان اولین دیدار مجذوب ایشان شدیم، منتها نه مسئولیتی در آنجا داشتیم، نه موضوعیتی داشت که بحثی صورت بگیرد.

 

**دشمنان سیدحسن نصرالله را به عنوان «عدوّ صادق» می‌شناختند!   

*با اینکه سن ایشان از شما کمتر بود، ولی حس کردید که جاذبه دارد؟

جاذبه ایشان انصافاً خیلی قوی بود. لطافت روحی آقای سید حسن و صداقت و پاکی‌ای که در وجود ایشان بود، موجب شده بود تا این جاذبه را داشته باشند. این خاطره را خود سید حسن برای ما گفتند: «بعد از ترور رفیق حریری _ نخست‌وزیر لبنان در سال‌های ۱۹۹۰ میلادی به بعد _ اغلب مسئولین احزاب و چهره‌های سیاسی این کشور برای تسلیت به ملاقات خانواده او رفتند، اما من چندین روز بعد از ترور رفتم. همسر ایشان گله کرد که آقای سید حسن! همه آمدند. ما زودتر از اینها منتظر شما بودیم. شما آخرین نفری هستید که آمدید. من به ایشان گفتم: من نمی‌دانم دیگران برای چه آمده‌اند، ولی من واقعاً برای تسلیت گفتن آمده‌ام. هر کسی هر قصدی داشته نمی‌دانم، ولی من عجله نداشتم که بخواهم از دیگران سبقت بگیرم. بر اساس معمول آمدم. وقتی که این را گفتم، دختر آقای حریری رو کرد به مادرش و گفت: پدر شب‌ها که به منزل می‌آمد عموماً خسته و گرفته بود. به ندرت و بعضی از شب‌ها شاداب بود. یک شب که شاداب بود به او گفتم: امشب خیلی شاداب هستید. گفت:‌ بله با آقای سید حسن نصرالله جلسه داشتم. ما با سید هم‌خط نیستیم. من در اکثر جلساتی که با افرادی که با من هم‌خط هستند هم شرکت می‌کنم در آنها صداقت نمی‌بینم، ولی جلسه با سید به‌قدری صادقانه است که حتی علیه من هم که حرف می‌زند می‌فهمم که دارد راست می‌گوید و مثل دیگران منافقانه برخورد نمی‌کند.»

 

*این را خود سید گفتند؟

بله و در ادامه اضافه کردند: «کسانی که برای عرض تسلیت می‌رفتند شخصیت‌های مهمی بودند و خانواده آقای حریری به احترام آنها تا در اتاق بدرقه‌شان می‌کردند. سید می‌گفت آن جلسه به‌قدری برای همه جذاب شد که برای بدرقه‌ام تا درب حیاط و حتی تا کوچه آمدند. کسی که آنجا بود گفته بود اولین‌بار است که خانواده حریری تا بیرون منزل برای بدرقه شخصیتی آمده‌اند.»

می‌خواستم این ‌را بگویم که حتی کسانی که هم مسیر و همفکر سید هم نبودند، این شخصیت را این‌گونه می‌شناختند و در رسانه‌های دشمن خبیثی مثل صهیونیست‌ها راجع به سید می‌نوشتند: «عدوّ صادق» یعنی دشمن راستگو. طبیعی است که انسان در همان اولین دیدار جذب چنین شخصیتی می‌شود. اینکه سئوال کردید خواستم بگویم این یک امر طبیعی بود که ما هم جذب ایشان شدیم، نه فقط برای سیادتش بلکه به خاطر شخصیتش. خدمت ایشان که می‌رسیدیم، با اینکه ایشان اجازه نمی‌داد، اما ما اصرار می‌کردیم و دستشان را می‌بوسیدیم. من از سال ۲۰۰۳ که فرمانده سپاه لبنان و فلسطین و سوریه شدم، توفیق زیارت ایشان را پیدا کردم و چون عضو شورای مرکزی حزب‌الله بودم، و من شرکت می‌کردم.

سفیر وقت ما در سوریه، مرحوم آقای شیخ‌الاسلام بود. خدا رحمت‌شان کند. واقعاً با همه گرفتاری‌هائی که داشت مقید بود که حتماً در این جلسات شرکت کند. خود آقا سید و چند نفر دیگر از اعضای شورا بودند. بعضاً از اعضای حزب‌الله هم شرکت می‌کردند و تعداد اعضا بعضاً به ۱۰، ۱۵ نفر هم می‌رسید. از واحد عملیات و اطلاعات هم می‌آمدند و مطالبشان را می‌گفتند یا بعضی از فقها را دعوت می‌کردند و راجع به مسائل فقهی هم بحث و صحبت می‌شد.

 

**پیش‌بینی رهبر معظم انقلاب برای پس از حافظ اسد

*شما خدمت ایشان می‌رفتید یا جلسات در مکان دیگری بود؟

مکانی بود که سید هم می‌آمد آنجا. عموماً در جلسات شام هم می‌دادند. خدا ام‌مصطفی _ همسر شهید عماد مغنیه_ را عمر بدهد. ایشان خودش می‌رفت و مواد غذائی را از بازار تهیه می‌کرد. برای اینکه رعایت اصول امنیتی و حفاظتی بشود هیچ چیزی را از هیچ کسی قبول نمی‌کرد. خودش می‌خرید و می‌پخت و در اتاق مجاور سفره را پهن می‌کرد. خودش غذا را می‌کشید و بچه‌ها کمکش می‌کردند و سفره را می‌چید و از کنار در اشاره می‌کرد که غذا آماده است.

به هر حال بعضاً هم جلسات عمومی داشتیم. و هم گعده‌های دونفره پیش می‌آمد که خیلی دلی بود. در مورد رهبر معظم انقلاب و مسائل داخلی و…

ایشان یکبار در خاطره‌ای فرمودند: در اواخر عمر حافظ اسد، ۴۱ نفر از مسئولین حزب‌الله برای ملاقات با حضرت‌آقا آمدیم به ایران. درخواست ملاقات ‌دادیم و فردای آن روز به ما وقت دادند. رفتیم محضر حضرت آقا. موضوع در مورد آقای حافظ اسد بود که بشدت بیمار بود و اطباء گفته بودند نهایتاً یک هفته دیگر از دنیا می‌رود. ما آمده بودیم که تکلیفمان را روشن کنیم. سید می‌گفت ما شرایط را کامل برای آقا توضیح دادیم و اینکه ما در چه جایگاهی هستیم، آسمان ما در سیطره اسرائیل است. در یک‌ طرف دریاست که آن هم در سیطره اسرائیل است. یک طرف هم فلسطین است که در سیطره اسرائیل است و…، ما آمده‌ایم محضر شما که ببینیم تکلیف ما چیست؟. سید می‌گفت بعد از اینکه ما شرایط را توضیح دادیم و آقا هم گوش ‌دادند. حالا ما در ذهنمان این‌ بود که بعد از توضیحات ما، آقا می‌فرمایند که مدتی اینجا بمانید تا تکلیف روشن شود و ببینیم چه اتفاقی می‌افتد. آقا خوب که گوش دادند، فرمودند: «آقای سید حسن نصرالله! از کجا می‌دانید که خدا کسی بهتر از حافظ اسد را به شما نخواهد داد؟» همه به همدیگر نگاه کردیم و پرسیدیم: آن شخص چه کسی می‌تواند باشد؟ آقای رفعت اسد برادر آقای حافظ اسد، که صددرصد آمریکائی است. ما همه شخصیت‌های سوری را می‌شناختیم. هرچه مرور کردیم، دیدیم اصلاً کسی که بتواند با ما کار کند در بین آنها نیست. آقا چگونه می‌فرمایند «خدا می‌خواهد بهتر از حافظ اسد به شما بدهد؟!» بعد فرمودند که همین امروز برگردید لبنان. از بیت بیرون آمدیم وفردا برگشتیم، ولی این جواب آقا همچنان برایمان گنگ بود.

به لبنان برگشتیم و آقای حافظ اسد سه روز بعد از دنیا رفت. خود او از قبل پسرش آقای باسل اسد را به‌عنوان جانشین خود انتخاب کرده بود که با تصادف (یاترور) از دنیا رفته بود. تنها کسی که اصلاً به ذهن ما خطور نمی‌کرد جایگزین حافظ اسد شود آقای بشار اسد بود. در انگلستان درس می‌خواند و برای ریاست بشار موانعی وجود داشت جوان بود و طبق قانون آن زمان سوریه، رئیس‌جمهور باید رئیس حزب بعث هم می‌بود و در قانون حزب بعث، افراد زیر ۴۰ سال نمی‌توانستند رئیس حزب شوند، ولی همه موانع رفع شدند و بشار اسد رئیس‌جمهور شد. سید حسن نصرالله می‌گفت از خودمان می‌پرسیدیم آیا ایشان درک دقیقی از وضعیت ما و منطقه دارد؟ با این شک برای تبریک نزد او رفتیم؛ اما در همان اولین جلسه بشار به من گفت: آقای سید حسن! اولویت ۱ و ۲ و ۳ من شما هستید. هر چیزی می‌خواهید از ارتش سوریه بگیرید. برایمان خیلی عجیب بود. سید می‌گفت در زمان حافظ اسد ارتش سوریه یک فشنگ به ما نمی‌داد. ولی همین‌که راه می‌داد کمک برای ما بیاید از او ممنون بودیم.

بعد از مدتی پیغام داد که سرهنگ محمد _از افسران سوری_ نماینده ما برای ارتباط با حزب‌الله است و همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب فرموده بودند در زمان بشار روابط ما با سوریه بسیار بهتر شد.

 

*نمونه‌ای از این روابط بهتر را در ذهن دارید؟

بله. روزی سید حسن به من گفتند شما با آقای رضوان(عماد) بروید و به سرهنگ محمد سری بزنید. چند روز بعد حاج رضوان زنگ زد و گفت: امشب برویم سراغ سرهنگ. زمانی راه افتادیم که تا از بیروت به سوریه برسیم نیمه شب شد. خانه سرهنگ در یکی از مناطق اطراف دمشق بود. ساعت از ۱۲ شب گذشته بود که رسیدیم و مستقیم به  خانه ایشان رفتیم. حاج رضوان خانه‌اش را بلد بود. زنگ زدیم. محافظ آمد و عماد گفت: بگوئید از حزب‌الله آمده‌اند و با شما کار دارند. محافظ رفت و پس از چند دقیقه سرهنگ با لباس منزل آمد دم در. ما را خیلی تحویل گرفت و به داخل خانه برد. بعد هم سریع دستور داد با قهوه و چای از ما پذیرائی کردند. حاج رضوان گفت: سید حسن ما را خدمت شما فرستاده که ببینیم چه کمکی می‌توانید به ما بکنید. ایشان هم گفت: رئیس جمهور _بشار اسد_  به ما دستور داده در مورد هرآنچه می‌خواهید در خدمت شما باشیم.

یادم می‌آید که حاج رضوان برای آزمایش به سرهنگ گفت: ما دوست داریم یک بازدیدی از پادگان‌های ارتش داشته باشیم. سرهنگ پرسید: کِی؟ حاج‌رضوان گفت: همین الان! پرسید کدام پادگان؟ حاج رضوان گفت برویم پادگان حماه را ببینیم. ساعت دو بعد از نصف شب بود. بنده خدا رفت لباس پوشید و آمد. موقعی که به حماه رسیدیم وقت نماز شده بود، نماز صبح را خواندیم. همه اینها آزمایشی بود که ببینیم بشار و سرهنگ محمد چه اندازه به حزب‌الله توجه دارند؟ حاج رضوان گفت: شنیده‌ام که اینجا پهپادهای روسی وجود دارند. سرهنگ گفت: بله. رضوان گفت: دوست داریم اگر بشود پرواز کند آن را ببینیم. که درخواست ما اجابت شد.

آزمایش بعدی حاج رضوان این بود که گفت: سرهنگ! ما شنیده‌ایم که شما موشک‌های خوبی می‌سازید. گفت: بله. گفت: می‌شود تعدادی از آنها را به ما بدهید؟ سرهنگ فکری کرد و گفت: بگذارید من یک میدان تیر بگذارم؛ شما بیائید کاربردش را ببینید و بعد راجع به واگذاری موشک‌ها صحبت ‌کنیم. پیدا بود که می‌‌خواهد برود استمزاج کند و ببیند با این درخواست چه کند؟. یک هفته طول کشید،‌ خبر داد که میدان تیر آماده است بیائید.

عماد (حاج رضوان) از روز اولی که با او آشنا شدیم محاسن داشت. اما شبی که پیش سرهنگ رفتیم، با کلاه و عینک و اصلاح صورت، قیافه‌اش را کاملاً تغییر داده بود و به سرهنگ محمد هم اسم مستعارش را گفت. در میدان تیر موشک شلیک شد. ۹۵ کیلومتر برد داشت. با هلیکوپتر رفتیم و محل اصابت موشک را دیدیم. عماد از من پرسید: چند تا درخواست کنیم؟ گفتم: نمی‌دانم چند تا می‌توانند بدهند؟ پرسید: دوهزار تا خوب است؟ گفتم: موشک آر.پی.جی نیست که دوهزار تا درخواست کنیم. دویست تا هم بدهند خوب است. اگر بگوئیم دوهزار تا، خواهند گفت اینها اصلاً نظامی نیستند که دوهزار تا موشک درخواست می‌کنند. رضوان گفت: بله ما نظامی نیستیم ولی ما چریک هستیم و یک کاغذ برداشت و دوهزار موشک درخواست کرد. سرهنگ نگاهی کرد و گفت: می‌برم خدمت جناب بشار .

حدود یک هفته بعد سرهنگ پیغام فرستاد و گفت: رئیس جمهور دستور داده‌اند که هر چه دارید بدهید و آنچه می‌سازید بدهید تا دوهزار موشک تأمین شود.

من آمدم ایران و رفتم خدمت آقا رحیم، فرمانده وقت سپاه برای ارائه گزارش و گفتم: الحمدلله اوضاع خوب شده است و در مورد موشک‌ها توضیح دادم…، آقا رحیم پرسید: قرار است به شما دویست تا موشک بدهند؟ گفتم: خیر، قرار است دوهزار تا بدهند. تا الان پانصد تا گرفته‌ایم. پرسید: خودت دیده‌ای؟ گفتم: در انبارهای خودم است! و گفتم که آقا سید حسن می‌گفتند ما وقتی رفتیم خدمت آقا، برای کسب تکلیف در مورد بعد از حافظ اسد، فرمودند: از کجا می‌دانید که خدا یک کسی بهتر از حافظ اسد را به شما ندهد؟ ما در صحنه دیدیم که بشار خیلی بهتر از قبل به ما کمک کرد.

سید حسن می‌گفتند در یکی از دیدارها، بشار به من گفت: از عربستان و قطر پیش من آمدند و گفتند که ما پیش آمریکائی‌ها وساطت می‌کنیم که شما لبنان را اداره کنید. شما دو تا لشکرتان را بردارید و ببرید و سر مرز فلسطین و حزب‌الله را جمع کنید و لبنان مال شما بشود. من به آنها گفتم شما وقتی آمدید و این حرف را زدید دو فرضیه داشتید که یکی درست بود و یکی غلط. فرضیه اول شما این بود که بشار جوان است. فرضیه دوم شما این بود که چون جوان است احمق هم هست که این غلط است. من احمق نیستم. در جنوب لبنان زیر هر درختی، پشت هر تخته سنگی و روی پشت‌بام هر خانه‌ای، یک نفر عضو حزب‌الله دارد که از لبنان و دمشق حفاظت می‌کنند. من اینها را جمع کنم و دوتا لشکر بیاورم که اسرائیلی‌ها ظرف یک ساعت جمعشان کنند؟ این عین حماقت است. این‌را که گفته بود، آنها از در سلبی وارد شدند. گفتند اگر این‌طور باشد، ما اجازه نمی‌دهیم شما در لبنان باشید. گفت اجازه ندهید، می‌آیم بیرون. گفتند: شما باید در سوریه بمانید. گفت: خب می‌مانیم.

آقا سید در مورد فرمایش حضرت آقا و بهتر شدن رابطه سوریه با حزب‌الله پس از حافظ اسد، نکته جالب دیگری را اشاره داشتند و می‌گفتند: رسم است وقتی یک طلبه خدمت یک مرجع می‌رود، باید دو زانو بنشیند، مؤدب باشد. و فقط گوش بدهد. می‌گفت در زمان حافظ اسد، ما مثل طلبه‌ها بودیم و حافظ اسد مثل مرجع بود. اما در دوران بشار اسد دقیقاً برعکس شد، ما مرجع شدیم و بشاراسد طلبه. اینقدر احترام ما را داشت.

 

**سید حسن به فرقان رسیده بود

*شناخت سید حسن از تحولات چگونه بود؟

فهم و درک سید حسن نصرالله از امور داخلی لبنان و سوریه و حتی از ایران کامل بود و اشراف کاملی در این زمینه‌ها داشت.

*ایشان این اشراف را از کجا به دست می‌آورد؟ از رسانه‌ها یا گزارش‌ها یا فکر می‌کنید از منبع دیگری بود؟

یک وقتی حضرت آیت‌الله مدنی فرمودند:‌ اگر کسی در مسیر خدا قرار بگیرد و دستورات الهی را رعایت کند، به فرقان می‌رسد. فرقان غیر از این علمی است که ما با تحقیقات به آن می‌رسیم. منظور من از این جمله این است که آقای سید حسن به فرقان رسیده بود. از راه فرقان مسائل را ارزیابی می‌کرد، نه با مطالعه این جزوه و آن جزوه و دیدار با این شخصیت و فلان مقام و…! البته آنها را هم دنبال می‌کرد. مطالعاتش بسیار بالا بود، تمام نوارهای درس خارج حضرت آقا را گوش می‌داد. امکان نداشت که آقا برای طلبه‌های اینجا درس خارج گذاشته باشند و ایشان صوتش را دریافت نکرده و گوش نداده باشد. دنبال معلومات بود، اما نکاتی که از ایشان صادر می‌شد به نظر من از روی فرقان بود.

 

**درک بسیار بالای سید از مسائل نظامی و امنیتی

*شما به‌عنوان یک شخصیت نظامی در لبنان بودید و احتمالاً کارهائی هم که با سید داشتید مباحث نظامی بودند. درک و اطلاعات نظامی ایشان چقدر بود و چه میزان علاقه داشتند که در این عرصه ورود کنند؟ آیا امور نظامی را به نیروهای جهادی واگذار یا خودشان ورود می‌کردند؟

من واقعاً اشراف و درک ایشان را از جهت نظامی خیلی عالی می‌دیدم. خیلی مواقع پیش می‌آمد که درباره طرح‌های نظامی و امنیتی نظر می‌دادند. اصول حفاظتی را هم خوب رعایت می‌کردند. من یک وقتی به ذهنم رسید گزارش کاملی از توانمندی‌هایی را که حاج قاسم«رحمه‌الله علیه» ایجاد کرده بود، برای ایشان بگویم. لیستی را نوشتم و رفتم پیش ایشان. فقط ما دو نفر بودیم. بند اول را شروع کردم به توضیح دادن در مورد تعداد موشک و…! کنار هم نشسته بودیم. دست مرا گرفتند و گفتند: این مطالبی را که می‌خواهید بگوئید حاج رضوان می‌داند؟ گفتم: بله؟ گفت: نیاز نیست به من بگوئید. گفتم: شما مسئولیت دارید و دبیرکل حزب‌الله هستید و… فرمودند: آقای اسدی! فرض کن دارم می‌روم ایران. از دمشق پرواز کرده‌ایم و دوتا هواپیمای جنگی آمدند و هواپیمای ما را نشاندند. من هم در این هواپیما هستم. به نظر شما من این اطلاعات را بدانم بهتر است یا ندانم؟ گفتم: ندانید بهتر است. گفتند: به همین دلیل نیازی نیست به من بگوئید. آمار و ارقام را به من نگوئید.

 

**سید حسن نصرالله استاد جنگ روانی بود.

*سید حسن در چه مواردی در مسائل نظامی ورود می‌کردند ؟ آیا نمونه‌ای دارید؟

فکر می‌کنم در سال ۲۰۰۴ بود که توسط آلمان، بین حزب‌الله و رژیم صهیونیستی توافقی شد که اسرا مبادله شوند. آنها غشّ در معامله کردند و از تعدادی که توافق شده بود و امضا کرده بودند، یک نفر _ سمیر قنطار_ را تحویل ندادند. دو سه روز بعد در جشن پیروزی و آزادی اسرا، سید حسن سخنرانی کرد و فرمود در همه ادیان الهی غشّ در معامله حرام است و رژیم صهیونیستی غشّ در معامله کرده و ما مجبوریم دو اسیر بگیریم تا آقای سمیر قنطار را آزاد کنند. دو ساعت نگذشته بود که بچه‌های اطلاعات حزب‌الله خبر دادند که ارتش رژیم به‌خاطر صحبت‌های آقا سید آماده‌باش داده است. هدف این بود که ارتش رژیم در آماده‌باش فرسوده بشود.

بچه‌های اطلاعات حزب‌الله شنود می‌کردند. کار به‌جائی رسید که شش ماه آماده‌باش صددرصد بودند به شکلی که بالگرد و جنگنده‌های رژیم، شش‌ماه روی باند آماده پرواز مانده بودند. خلبان این یکی را خاموش می‌کرد و برای استراحت می‌رفت و خلبان بعدی جنگنده بعدی را آماده پرواز می‌کرد.

خدا رحمت کند شهید شیخ نبیل قاووق مسئول حزب‌الله در جنوب لبنان بود. یک ماه بعد از شروع آماده‌باش رژیم، شیخ قاووق سر نماز مغرب و عشا از مردم خواست برای پیروزی حزب‌الله در عملیات نظامی پیش‌رو دعا کنند. سید حسن ایشان را احضار و توبیخ کرد که چرا عملیات را لو دادی؟ در حالی که اصلاً عملیاتی در کار نبود! جاسوسان رژیم این سناریو را باور کرده بودند و آماده‌باش را افزایش دادند در حالی که قرار نبود عملیاتی انجام شود و هدف ادامه وضع آماده‌باش در ارتش اسرائیل بود. طرح سید به‌قدری کامل بود که فرماندهان رژیم شک نکردند و نیروهایشان را ماه‌ها در آماده باش نگه داشتند. یک‌سال و نیم بعد وقتی رژیم آماده‌باش را لغو کرد حزب‌الله طی عملیاتی دو اسیر گرفت و در قبال آن دو اسیر، سمیر قنطار را آزاد کرد.

 

*صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها می‌گویند طراح و مغز متفکر جنگ روانی در حزب‌الله، سید حسن بود. شما این را تأئید می‌کنید؟ آیا نمونه دیگری از این موارد در ذهنتان هست؟

اگر سخنرانی‌های سید را با دقت پیاده کنید می‌بینید ایشان با چه ظرافتی با دشمن جنگ روانی می‌کرد. یک چشمه‌ای در دامنه یکی از کوه‌های مرزی لبنان و فلسطین اشغالی بود که آب آن مقداری در لبنان جاری بود و بعد وارد فلسطین اشغالی می‌شد. اسم این چشمه وزّانی بود. سید پیشنهادی داد و آقای نبیه‌‌بری هم پذیرفت که این آب که از لبنان سرچشمه می‌گیرد، چرا باید به سرزمین‌های اشغالی برود؟ این آب را از دره وارد لبنان می‌کنیم چون کشاورزان و باغداران به این آب نیاز دارند. اسرائیلی‌ها واقعاً تصمیم گرفتند که نگذارند این اتفاق بیفتد، چون به این آب نیاز داشتند و اگر آب به آنجا نمی‌رفت، صهیونیست‌ها خیلی ضرر می‌کردند.

اگر سخنرانی‌های سید را در طول دوماهی که لوله‌گذاری و جدول‌بندی  و راه عبور آب به فلسطین اشغالی مسدود شد و به سمت لبنان آمد گوش بدهید متوجه مدیریت صحنه توسط سید می‌شوید. جالب این است که اسرائیلی‌ها گفته بودند به‌محض اینکه این اتفاق بیفتد، ما طرح آب‌رسانی و بیروت را می‌زنیم و چنین و چنان می‌کنیم. سید اصلاً اعتنائی نکرد و آن‌‌روز خود آقای نبیه‌بری هم برای افتتاح آمد.

در آنجا جشنی گرفتند و گوسفند ذبح کردند و برنامه مفصلی را به راه انداختند. من شک نداشتم که اسرائیل آنجا را می‌زند، ولی سید طوری برنامه‌ریزی و صحبت کرد که جرئت نکردند بزنند و آب چشمه وزّانی مسیرش عوض شد و وارد لبنان شد.

 

**تحقیر صهیونیست‌ها توسط سیدحسن نصرالله

*ایشان در بحث جنگ‌های روانی استاد بودند. آیا در بحث‌های نظامی هم هرجا لازم می‌دیدند ورود می‌کردند؟

موضوعات نظامی در حضور ایشان مطرح می‌شد. ایشان خوب گوش می‌داد. همه که بحث می‌کردند، نهایتاً سید جمع‌بندی می‌کرد. و بهترین جمع‌بندی طرح از نظر نظامی ارائه میشد.

مثلاً در اوایل سال ۲۰۰۵ یا اواخر ۲۰۰۴ بود ما می‌خواستیم برای اولین ‌‌بار یک پهپاد را داخل فلسطین اشغالی بفرستیم. تاریخ دقیقش یادم نیست، ولی می‌دانم که در ماه مبارک رمضان بود. سید از قبل، رژیم را به انجام عملیات پهپادی تهدید کرده بود. ما بحثمان‌ درباره عملیات با فرماندهان حزب‌الله با اختلاف‌نظر مواجه شد. من می‌گفتم پهپاد را تا حیفا بفرستیم و برمی‌گردانیم. مسئول عملیات حزب‌الله که از قُدمای حزب‌الله و فردی عملیاتی و آدم بسیار مسلطی بود و همین اخیراً ایشان را شهید کردند مخالف بود و نظر دیگری داشت. در آخرین لحظات حاج رضوان گفت: نه حرف شما، نه حرف ایشان، این پرواز تا روی نهاریا در دوازده کیلومتری مرز برود و برگردد. فاصله تا حیفا ۴۰ کیلومتر بود.

 

*این مال قبل از جنگ ۳۳ روزه است؟

بله. هنوز یک سال و خرده‌ای به جنگ ۳۳ روزه مانده بود. مشخص کردیم که پهپاد از کجا بلند شود و برود و برگردد. همه کارهایش انجام شد. و بچه‌های حزب‌الله پیشنهادی دادند و سید هم تایید کرد که پهپاد را  با آرم حزب‌الله تزئین کنیم که اگر کسی از پائین دید یا عکس گرفت، آرم حزب‌الله را هم ببیند.

شب بیست و سوم ماه رمضان تصمیم گرفتیم کار را انجام بدهیم. مدتی هم بود که سید اسرائیلی‌ها را تهدید کرده بود.

به یکی از همکاران مأموریت داده بودیم برود پای پرواز. به‌محض این که پرنده پرید، با من تماس بگیرد و بدون اینکه حرفی بزند قطع کند. به بچه‌های اطلاعات هم گفتیم به‌محض اینکه اولین سیگنال را دریافت کردید که آنها این پرنده را شناسایی کردند، زمانش را به ما بدهد که ببینیم چه مدت از پرواز طول می‌کشد تا رژیم پرواز را کشف و شناسایی کند.

بالاخره ساعت کمی از هشت گذشته بود که همکارمان تماس گرفت و قطع کرد. با بچه‌های اطلاعات تماس گرفتیم و پرسیدیم چه خبر؟ گفتند: زمانی که ما گرفتیم ۳۱ دقیقه طول کشید تا اولین تماس در رژیم برقرار شد که یک پرنده ناشناس در منطقه شناسایی شده است. بعد از آن هواپیمای F16  را بلند کردند. پهپاد رفت روی نهاریا و عکس و فیلم گرفت و دور زد. قرار بود پهپاد از روی دریا بیاید. اگر بچه‌ها توانستند آن را بنشانند و اگر مشکلی بود، آن را داخل آب بیندازند و بگیرند و دیگر خیلی معطل نشوند. خبری هم نبود، ولی بچه‌ها عجله کردند و آن را داخل آب انداختند و هواپیما را سالم گرفتند و آوردند.

ارتش لبنان در بالای مرز پاسگاهی داشت و اولین خبر را به رسانه‌های لبنان داد که یک پهپاد اسرائیلی در آب‌های لبنان سقوط کرده است. چون پهپاد از طرف فلسطین اشغالی ‌آمده بود، نیروهای ارتش لبنان فکر کرده بودند پهپاد اسرائیلی است.

خبر خیلی سریع روی آنتن رفت. ممکن بود این خبر اشتباه جا بیفتد؛ به همین دلیل به المنار خبر دادند که خیلی فوری بگوید که این پرنده متعلق به حزب‌الله است که مأموریتش را داخل فلسطین اشغالی انجام داده و برگشته و سقوط هم نکرده و روی آب نشسته و آن را آورده‌اند و سالم است و هیچ مشکلی هم ندارد.

بعد از ظهر آن روز سید سخنرانی کرد و اسرائیلی‌ها را به‌شدت تحقیر کرد. شاید چند سخنرانی بعدی سید پیرامون همین عملیاتی بود که انجام شد. کار به‌جائی رسید که خانواده‌های لبنانی در کنار دریا پهپاد اسباب‌بازی به هوا فرستاده بودند و رژیم برایش F16 بلند کرده بود طوری شد که گارد ساحلی لبنان اعلام کرد که کسی حق ندارد حتی پهپاد اسباب‌بازی را هم به پرواز دربیاورد. این کار در تکمیل کار روانی‌ای که سید انجام می‌داد خیلی قیمت پیدا کرد و تأثیر گذاشت. کارهای جنگ روانی سید واقعاً بی‌بدیل بود.

 

*سیـد یک شخصیت روحانی هم داشت. شما روحانیون مختلفی چون شهید مدنی را هم دیده بودید. به‌عنوان یک روحانی چه ویژگی‌هائی در ایشان بارز بود؟  

مطالعات ایشان در مباحث اسلامی و فقهی کامل بود. مثالی می‌زنم. ما متوجه شدیم که بچه‌های حزب‌الله از مقطعی بسیار به آقای بهجت علاقه‌مند شده‌اند. مشهور بود که سید این بچه‌ها را سوق داده بود که از آقای بهجت استفاده معنوی کنید.

 

 *آیا شنیده بودید که ایشان در این زمینه توصیه‌ای داشته باشند که بچه‌های حزب‌الله در زمینه‌های عرفانی و اذکار و امثالهم به آقای بهجت رجوع کنند؟ مشهور است که سید در دوران جنگ ۳۳ روزه   با رهبرمعظم انقلاب و با آقای بهجت تماس داشتند که دعا کنند. آیا ایشان به‌عنوان یک فرد روحانی در تشویق به سمت موضوعات معنوی به جوانان حزب‌الله نظیر همین موردی که ذکر کردم توصیه‌هائی داشتند؟

این نکته‌ای که در بارۀ آقای بهجت گفتید، اقتضای جبهه و جنگ، معنویت خاصی را می‌طلبید که در آن آتش و سختی‌ها انسان به طرف معنویت برود. سید مانع گرایش نیروهای حزب به آقایان علما نبودند، اما تاکیدشان حضرت آقا بود و اینکه همه‌چیز را از ایشان بگیرند. ولی مبنا شخص حضرت آقا بود. آنچه من می‌دیدم این بود که خود آیت‌الله بهجت نیز همه را به سمت آقا سوق می‌دادند. حتی در مسائل عبادی هم می‌گفتند کمال در تبعیت از حضرت آقا بوده و هست.

 

*با توجه به فرماندهی شما در سوریه در قضایای آنجا آیا خاطراتی از سید دارید؟

اولین‌‌بار که به ماموریت سوریه رفتم، با شناخت قبلی‌ای که از سید داشتم، همه سفارشاتی را که حاج قاسم در باره سوریه کرده بود یقین داشتم که حکیمانه است، منتهی احساس کردم کمبودی دارم و آن هم ملاقات با سید است. لذا به‌محض اینکه رسیدم، به محضر سید رفتم و ماموریتم را خدمت ایشان عرض کردم. سید گفت:‌ حاج قاسم به من گفته که شما می‌آئید. گفتم: راهنمائی بفرمائید. ایشان واقعاً راهنمائی‌های بسیار حکیمانه‌ای کردند.

 

 

**سید حسن نصرالله هر کاری را به کاردان خودش می‌سپرد

*شما مدت زیادی درکنار ایشان بودید. ایشان اهل رفاقت و صمیمیت شخصی هم بودند؟ مثلاً فرضاً به مناسبتی هدیه‌ای به شما بدهند یا به خانواده‌تان احترام بگذارند؟ آیا به این نکات هم توجه داشتند؟ چیزی حضور ذهن دارید؟

سید حسن _ رحمت به روح بلندش _ شخصیت جامعی بود. بعضی از عزیزان ما در بعدی در زندگی‌شان قوی هستند و به بقیه ابعاد توجه چندانی ندارند. ایشان به دوستانشان خیلی لطف داشتند. همین که متوجه می‌شدند کسی صادقانه مقلد حضرت آقاست، او را با همه وجود می‌پذیرفتند. پاسدارها خودشان را سرباز امام و حضرت آقا می‌دانستند و لذا ایشان علاقه خاصی به آنها داشت. ما به مناسبت عید غدیر جشنی را ترتیب دادیم و گفتیم  خانواده پاسداران ‌ در بیروت غریب هستند و جائی را ندارند. زیرزمینی را مرتب و تجهیز کردیم و گفتیم همه بیایند.

 

*خانواده‌های نیروهای خودتان؟

بله، پاسدارها. به سید گفتیم داریم چنین کاری می‌کنیم، اگر شما صلاح می‌دانید به جلسه ما تشریف بیاورید. فرمودند: می‌آیم. ایشان یک ساعت و ربع به زبان فارسی در آن جلسه سخنرانی کرد. هر کسی که در آن جمع علاقه داشت با سید عکس داشته باشد، زن، مرد،‌ کوچک و بزرگ آمدند و عکس گرفتند. ایشان نزدیک به سه چهار ساعت وقت گذاشت. واقعاً عجیب است کسی که این همه مشغله و گرفتاری دارد، در یک حصر کامل و رعایت اصول حفاظتی این‌‌طور بیاید و برای این خانواده‌ها وقت بگذارد.

سید واقعاً در لبنان در حصر کامل بود. یک وقت‌هائی پیش می‌آمد که به ایران می‌آمدیم. در فضائی که امنیت کامل بود، فیلمش را داریم که سید و حاج قاسم و آقای پورجعفری و جمعی از محافظ‌ها والیبال‌بازی می‌کردند. یک روحانی و مجاهد با آن جایگاه، مثل یک ورزشکار حرفه‌ای بازی می‌کرد و پیدا بود که توان انجام این برنامه‌ها را هم دارد.

نکته جالب در باره سید این بود که با همه فهم و درک بالائی که داشت، مثلاً در مسئله حفاظت مطیع محافظ‌ها بود. اگر محافظ‌ها می‌گفتند: حاج آقا! امشب اینجا نمانیم، می‌گفت:‌ باشد. هرجا می‌گوئید آنجا برویم و خودش نظر نمی‌داد. شبی حاج قاسم گفت: اسدی! یک ماشین بردار برویم. من خودم راننده بودم. حاج قاسم بغل دستم بود و سید و دوتا از محافظ‌ها عقب نشسته بودند.

 

 

*در لبنان؟

نه، در تهران. از محلی که بودیم رفتیم منطقه‌ای در حوالی تهران. قرار شد شب در آنجا بمانیم. محافظ سید از من سئوال کرد آیا در این اطراف درمانگاه یا بیمارستانی هست؟ گفتم: در کرج هست، چون در حومه کرج بودیم. وقتی مشخص شد تا اولین مرکز درمانی فاصله زیادی هست محافظ گفت: ما باید مطمئن باشیم که اگر خدای ناکرده مشکلی پیش آمد به یک مرکز پزشکی دسترسی سریع داشته باشیم. بعد از قدری صحبت، سید گفت هرچه نظر محافظ‌هاست. یعنی هر کاری را به کاردان خودش می‌سپرد. و بالاخره آمدیم به جایی نزدیک‌تر به کرج.

سید افراد را می‌شناخت و از هر کسی در حد توان و بضاعت خودش کار می‌خواست. مثلاً بعضی از موضوعات را که می‌گفتیم بسپاریم به آقای زید،‌ می‌گفت حد آقای زید این نیست. این را بدهید به فلانی،  چون حد اوست. حدود را بلد بود و می‌شناخت و بسیاری از مسائل کوچکی را که ما به آنها توجه نمی‌کردیم، ایشان حواسش بود. به نظر من ایشان حکیم و صحبت‌هایش از روی حکمت بود.

 

 

*موردی یادتان می‌آید که ایشان از یک بحران سیاسی یا موضوعی ترسیده باشد؟

در صحنه‌های مقابله با دشمنان، من فکر نمی‌کنم کسی از ایشان شجاع‌تر بود، تنها دغدغه‌اش این بود که بچه‌های حزب‌الله انحراف پیدا نکنند. در صحنه مقابله با دشمنان سر سوزنی ‌ترس نداشت.

 

**سید حسن نصرالله بسیار شجاع و پایبند اصول بود و به قولش وفا می‌کرد.

*پایگاه مردمی حزب‌الله و ارتباط سید حسن نصرالله با مردم چگونه بود؟ در این زمینه نکته‌ای را به یاد دارید؟

رفتار و سلوکش با مردم این را می‌رساند که از علاقه‌مندی مردم به حزب‌الله خشنود و امیدوار بود. برخورد ایشان عموماً ایجابی بود و سلبی نبود. من خودم این‌‌طور استنباط کردم که ایشان محبتی را که یک مؤمن باید به خدا داشته باشد، داشت و لذا خدا هم محبت ایشان را در دل انسان‌ها انداخته بود. موردی را یادم هست که برنامه‌ای بود که قرار بود اکثر اعضای شورای حزب‌الله با حضور سید در آنجا شرکت کنند و سید هم مستقیم سخنرانی کند برخی مخالف بودند و می‌گفتند از نظر امنیتی مشکل دارد. ایشان گفت: من به مردم قول داده‌ام و باید بروم و با آنها صحبت ‌کنم. حاج عماد به من گفت: فلانی! سید وقتی می‌گوید کاری را می‌کند، حتماً انجام می‌دهد. بلندشوید برویم تدارکان لازم را ببینیم. خدا رحمت کند عماد را، دستور داد از طرابلس تا جنوب لبنان ۴۰ تا ماشین کرایه کنند و بچه‌ها شبانه شیشه همه را فوم زدند و سیاه کردند. قرار شد فردا سید در آن میدان سخنرانی کند. عماد دستورات جامع و کاملی داده بود. در آن ساعتی که قرار بود سید برود برای دیدار با مردم، هر دوتا ماشین از یک زیرزمین بیرون می‌آمدند و به مسیری ادامه می‌دادند. از آن ۲۰ جفت ماشینی که آمدند و رفتند، یک جفت حامل سید بود که معلوم نبود کدام ماشین است در یک جفت از ماشین‌ها هم من و حاج قاسم بودیم. انواع و اقسام ماشین‌ها از بنز گرفته تا بی‌ام‌و و… در نهایت به زیرزمینی وارد شدیم و از آنجا به جائی که قرار بود برویم رفتیم و در طبقه دوم مستقر شدیم. حالا مردم در میدان جمع شده‌اند و مجری دارد مقدمات را می‌چیند.

 

*اسم میدان یادتان هست؟

نه، ولی در بیروت بود. خیلی برای من جالب بود. من و حاج قاسم آنجا بودیم. موقعی که داشتیم می‌رفتیم، مردم هر ماشینی را که نمی‌شد داخلش را دید، فکر می‌کردند ماشین سید است و به رسم لبنان برای خوشامد‌گویی روی آن شکلات می‌ریختند. غوغائی بود و شور و نشاط عجیبی برپا شد.

ما رفتیم طبقه دوم، مجری در طبقه پائین پشت تریبون قرار داشت و تلاوت قرآن شروع شد. تصور من این بود که سید می‌رود پائین و پشت تریبون قرار می‌گیرد، ولی دیدم که سید رفت توی بالکن. یک تریبون بود و یک سایبان ازطبقه بالا، محل استقرار سید را پوشش می‌داد و سید از هیچ‌یک از ساختمان‌های روبه‌رو دیده نمی‌شد، ولی همه کسانی که پائین بودند می‌توانستند سید را ببینند. همه چشمشان به تریبون پائین بود که یکمرتبه صدای سید را از بالا شنیدند. این تدبیر آقای عماد بود. به‌نحوی که اگر کسی هم برنامه‌ریزی کرده بود که در جائی کمین کند و با تفنگ دوربرد سید را بزند نتواند. سید اصول را کاملاً رعایت می‌کرد و شجاعت این را هم داشت که وقتی قول داده به قولش وفا کند.

 

*یادتان می‌آید که چه در مقام یک روحانی، چه در مقام دبیرکلی حزب‌الله یا بعنوان یک دوست توصیه خاصی به شما کرده باشند که مثلاً حواستان به این مسئله باشد. نکته‌ خاصی از ایشان به یادگار دارید؟

ایشان بسیار مؤدب به آداب اسلامی بودند. در جلسات عمومی تذکرات بسیار به‌جایی مثل صداقت در امور، رعایت مسائل امنیتی و حفاظتی و امثالهم را می‌دادند. به‌عنوان نمونه ما داشتیم در جنوب لبنان کارهای مهندسی انجام می‌دادیم. پیشنهاد دادیم که اعضای شورا را ببریم تا مرحله اول کارها را ببینند. ما داشتیم مرحله چهارم را انجام می‌دادیم. فکر کردیم دیدن این برنامه‌ها روحیه آنها را تقویت می‌کند. با عماد برنامه‌ای ریختیم که چگونه آنها را ببریم که عملیات را از نزدیک ببینند. تمهیداتی را اندیشیدیم که در میانه راه کجا ماشین‌ها را عوض کنیم و کجا برویم. در مرحله آخر همگی که جدا جدا آمده بودیم، سوار یک ون شدیم. خدا رحمت کند حاج محسن _ شهید فوادشکر_ به سید گفت: آقا سید! اگراین کارسرّی است و نیاز نیست که ما ببینیم، بهتر است نیائیم. سید گفت: اگر شماها نبینید، چه کسی ببیند؟ این مربوط به شماهاست و باید در همه در جریان باشید. برای همه شما ضرورت دارد.

رفتیم و دیدیم و در برگشت، من بودم و حاج عماد و ایشان. سید حسن گفتند: ما در کار فرهنگی الحمدلله موفق شدیم. درگذشته همین افرادی که امروز با ما آمدند توقع داشتند همه مسائل را بدانند و اگر مطلبی به آنها گفته نمی‌شد، ناراحت می‌شدند و می‌گفتند مگر ما نامحرم هستیم؟ اما الان دیدید حاج محسن چه برخورد خوبی کرد؟ یکی از کسانی که قبلاً به‌شدت معترض بود که اعضای شورا باید همه‌ چیز را بدانند همین آقای حاج محسن بود. الحمدلله کار فرهنگی و تذکرات ما در باره مسائل حفاظتی تأثیر گذاشته و افراد توجیه شده‌اند که اصلاً نیازی نیست در جریان همه امور قرار بگیرند و حالا قانع شده‌اند. یعنی ایشان معتقد بود که تدابیر فرهنگی انجام شده در مسائل حفاظتی و… نتیجه داده است.

سید حسن می‌گفت یکی از موارد خطرناک در گذشته این بود که اگر یک نفر از موضوعی باخبر می‌شد، بلافاصله بقیه را هم در جریان قرار می‌داد، در حالی که الان اعضای حزب‌الله اولاً سعی می‌کنند از موضوعاتی که به ماموریتشان ربطی ندارد مطلع نشوند و اگر هم مطلع شدند به دیگران منتقل نمی‌کنند.

سید حسن می‌گفتند ما تلاش می‌کنیم که مجموعه‌های جهادی فلسطینی را هم قانع کنیم که در مسائل حفاظتی به این شیوه عمل کنند. من فکر می‌کنم رعایت بی‌نظیر مسائل حفاظتی در عملیات “طوفان الاقصی” ریشه در این فرهنگ و تذکرات سید حسن نصرالله داشت.

 

*نکته‌ای هست که بخواهید به‌عنوان سخن پایانی مطرح کنید؟

سید حسن بحـر بسیار وسیع و بزرگی بود که خدا به ما داده بود. یکی از برادرها از روی علاقه می‌گفت حیف شد که سید به شهادت رسید. به این برادر گفتم: من در زمان جنگ به مقر لشکر ۴۱ ثارالله رفتم. روی کانکسی با خطی زیبا حدیثی از قول معصوم(ع) نوشته بود: شهادت یک لحظه از عمر کسی را کم یا زیاد نمی‌کند. سید حسن سی سال استخوان در گلوی همه شیاطین و استکبار و خار در چشم همه آنها بود. بعد از سی سال مجاهدت خوب بود سکته کند؟ و یا با کرونا از دنیا برود؟ لحظه شهادت سید،‌ لحظه رفتنش بود و با شهادت رفت. نباید این‌‌قدر بگوئیم حیف شد. قرار بوده درختی بهترین و شیرین‌ترین و گواراترین میوه را بدهد که داده. ما باید نسبت به نعمتی که خدا داده شاکر و قانع باشیم. تأثیر شهادت سید هم کم از حیاتش نیست. سید بحر بسیار وسیعی بود و خدماتش بسیار ارزنده بوده و ادامه خواهد داشت.

خدا ان‌شاءالله ما را هم قدرشناس نعمت‌هایش قرار بدهد.

08آوریل/25

ولایت‌پذیری سیدالشهدای مقاومت در آیینه تاریخ – ارادت و اطاعت – حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر عالمیان

سید حسن نصرالله، رهبر شجاع و متعهد جنبش مقاومت حزب‌الله لبنان را باید در شمار معدود قهرمانان و نامداران تاریخ معاصر جهان اسلام به شمار آورد. جهاد دائمی «سید مقاومت» و «اسطوره جهان عرب» او را مجاهد و مبارزی صاحب‌نام و نستوه نشان داد که از هر فرصتی برای اعتلای کلمه‌الله بهره می‌برد. «برادر عزیز» و «مایه‌ فخر» ولی فقیه زمان، در بیان و قلم آیت‌الله العظمی خامنه‌ای مفتخر به اوصافی نظیر: مجاهد کبیر، پرچمدار مقاومت در منطقه، عالم بافضیلت دینی، رهبر مدبر سیاسی، چهره محبوب دنیای اسلام، زبان گویای ملت‌های منطقه، عصاره فضائل تاریخی و هویتی و گوهر درخشان لبنان شد.

راز این همه محبوبیت سیدالشهدای مظلوم مقاومت چه بود؟ پاسخ به این پرسش را باید در دو مؤلفه جستجو کرد: ارادت و اطاعت از نایب امام زمان(عج).

 

الف. ارادت

ارادت سید مظلوم مقاومت نسبت به ولی امر مسلمین جهان، کم‌نظیر بود. او در فرازهای گوناگون از حیات خود این علاقه و ارادت را علنی ساخته و به‌صراحت گفته بود که: «من علاقه اعتقادی خاصی به رهبر انقلاب دارم.»(۱) او این علاقه را در سه مرحله می‌دانست. در درجه نخست علاقه اعتقادی، روحی و معنوی و به‌طور طبیعی، عاطفی و در نهایت علاقه سیاسی بود.(۲) بر همین اساس او ایمان داشت که «ایشان در جهان اسلام عالم‌تر، فقیه‌تر، نیرومندتر و شایسته‌ترین برای عهده‌داری این مقام یعنی مقام رهبری و پیشوایی هستند.»(۳)

به اعتقاد شهید سید حسن نصرالله: «ایشان رهبری است که از طرف خدا تائید و کمک می‌شود، ما به چنین چیزی یقین داریم و شکی در این ‌باره نداریم که ایشان رهبری است که خداوند ایشان را تائید و کمک می‌کند و بر همین اساس ما ایشان را بسیار دوست داریم و در لبنان بسیاری در دعاهایشان نمی‌گویند از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر بیفزا، بلکه می‌گویند مابقی عمر ما را بگیر و به عمر رهبر بیفزا و من یکی از آنان هستم. ما معتقدیم که بقای عمر شریف ایشان به‌عنوان رهبری بزرگ، فواید و منافع بزرگی برای امت و اسلام دارد و از بقای هر یک از ما مهم‌تر است.»(۴)

از نگاه سیدالشهدای مظلوم مقاومت، آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای ویژگی‌های شخصیتی و روحی عجیبی دارند و همین ویژگی‌ها بر میزان ارادت او نسبت به ولی امر مسلمین جهان می‌افزود:

  1. اعتماد بالا به خداوند

او یکی از ویژگی‌های آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای را اعتماد بالای ایشان به خداوند می‌داند: «از جمله مواردی که اعتقاد دارم جزو ویژگی‌های متمایز ایشان محسوب می‌شود، اعتماد بالای ایشان به خداوند متعال است. ما در اینجا از شخصی که برای عبادت در مکانی گوشه گرفته یا شخصی که در زمینه‌های آموزشی و علمی فعالیت می‌کند و می‌گوید اعتمادم به خداوند زیاد است، سخن نمی‌گوییم. امتحان حقیقی آن است که مسئولیتی را به ‌اندازه‌ حجم مسئولیت حضرت السید القائد (۵) در اداره‌ جمهوری اسلامی، رهبری امت، مقابله با آمریکا و طاغوت‌های کره‌ زمین و مستکبران جهان برعهده بگیری و از مستضعفان و مظلومان حمایت کنی، به سخت‌ترین کارزارهای نبرد بروی و بگویی من به خداوند اعتماد دارم و حقیقتاً هم اعتماد داشته باشی. فرق اینجاست. این، اعتماد واقعی به خداوند و برخورداری از قدرت ایجاد آن در دیگران است. مقصود من، تنها سخن گفتن از این اعتماد نیست، بلکه ایجاد آن در قلوب و عقول دیگرانی مانند حزب‌الله لبنان است. در سایه این اعتماد است که پیشرفت، آگاهی، مجاهدت و پیروزی حاصل می‌شود. با این اعتماد است که ملت ایران و جوانان ایرانی در مقابل آمریکا و تمام چالش‌ها ایستاده‌اند. اگر خود السید‌القائد به این درجه‌ عظیم از اعتماد به خداوند نرسیده بودند، نمی‌توانستند آن را به دیگران منتقل کنند.»(۶)

  1. شجاعت

از دیگر ویژگی‌های رهبر معظم انقلاب از نگاه شهید نصرالله، شجاعت کم‌نظیر ایشان است: «در آن‌روز (پس از حوادث ۱۱سپتامبر)، جرج بوش گفت که جهان یا با ماست یا علیه ما. او نیروهای آمریکا را به کشورهای اطراف ایران اعزام کرد. هر کسی در مقابل امریکا قرار می‌گرفت، او برای نابودی‌اش تلاش می‌کرد. بسیاری در منطقه دچار ترس و وحشت شدید شدند، چون گمان می‌کردند آمریکا به منطقه می‌آید و بر آنجا مسلط می‌شود….چه کسی مقابل آمریکا ایستاد؟ السید القائد. این اقدام تنها نیاز به شناخت تاریخی و آگاهی سیاسی و تدین و اخلاص ندارد، بلکه مستلزم برخورداری از سطح بالایی از شجاعت است. ایشان در مقابل تنها ابرقدرت متکبر استکباری در جهان ایستادند؛ ابرقدرت خشمگینی که به هیچ قید و بندی پایبند نیست. ایشان در مقابل آن ایستادند،؛ اما نه به‌حالت تسلیم که به‌صورت تهاجمی. کسی که نبرد مواجهه با پروژه‌ آمریکایی در منطقه را طی سال‌های گذشته رهبری کرد، السید القائد بود.» (۷)

  1. مقاومت

یکی دیگر از این ویژگی‌ها، مقاومت معظم‌له در برابر مشکلات است: «…به‌دلیل سختی‌ها، چالش‌ها و خطرات بسیار، مراحل سختی را سپری می‌کردیم و خسته شده بودیم. طبیعتاً آن موقع من جوان بودم، محاسنم کاملاً سیاه بود و باری که بر دوش داشتم، فراتر از طاقتم بود. یک بار که به ایران سفر کردم، در نزد السید القائد خطاب به ایشان گفتم «ای سید ما! چه کنم؟» السید القائد در آن زمان به من گفتند: «تو هنوز جوان هستی و تمام محاسنت سیاه است. من از خستگی چه بگویم که تمامی محاسنم سفید شده است؟» ایشان گفتند: «طبیعی است که انسان در مسیرش با چالش‌ها، سختی‌ها و مخاطراتی، گاهی از سوی دشمنان و گاهی از سوی دوستان خود مواجه شود. غالباً هم اذیت‌های دوستان، آزاردهنده‌تر از اذیت‌های دشمنان است و درد بیشتری را به انسان تحمیل می‌کند. در نهایت هم محدودیت‌هایی در بسیاری از امور وجود دارند. انسان گاهی از لحاظ روحی خسته می‌شود و به کسی احتیاج پیدا می‌کند که او را راهنمایی کند و مسیر را به او نشان بدهد. گاهی انسان به کسی احتیاج پیدا می‌کند که دستش را بگیرد؛ گاهی به کسی احتیاج پیدا می‌کند که او را آرام کند و از لحاظ روحی و معنوی به او آرامش و اطمینان ببخشد. گاهی هم به کسی نیاز پیدا می‌کند که قدرتش را افزایش بدهد و عزمش را راسخ کند. در همه‌ این اموری که بدان احتیاج داریم، ما خداوند متعال را داریم و به دیگران نیازی نداریم.»(۸)

  1. قدرت عالی تدبیر امور

از نگاه شهید سید حسن نصرالله، امام خامنه‌ای از قدرت عالی تدبیر امور برخوردارند و این ویژگی با مسئولیت خطیری که برعهده دارند، بسیار اهمیت دارد. ایشان از زمان ارتحال حضرت امام خمینی(ره) رهبری امت اسلامی و مسلمانان را به بهترین وجه ممکن و در مراحل بسیار سخت انجام داده‌اند.(۹)

  1. متفکر و اندیشمندی بزرگ

از نگاه شهید نصرالله: «امام خامنه‌ای فرماندهی شجاع برای امت اسلامی و متفکر و اندیشمندی بزرگ هستند که با علوم غیرحوزوی مانند شعر و ادب و فرهنگ هم آشنایی بسیاری دارند.»(۱۰) وی همچنین، امام خامنه‌ای را فقیهی دانشمند می‌داند که با زبان عصر که همه آن را درک می‌کنند و می‌فهمند، سخن می‌گویند و با متون دینی آشنایی کامل دارند.(۱۱)

  1. عامل اقتدار ایران

از نگاه سیدالشهدای مظلوم مقاومت، آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای نه تنها عامل اقتدار جهان اسلام هستند، بلکه جمهوری اسلامی ایران نیز با رهبری حکیمانه ایشان به یک قدرت بزرگ منطقه‌ای تبدیل شده است.(۱۲)

شهید نصرالله با ذکر این خصوصیات، بر لزوم شناخت بیش از پیش ولی امر مسلمین تاکید می‌کند و معتقد است: «باید شخصیت بزرگ امام خامنه‌ای را بیشتر و بیشتر بشناسیم و معرفی کنیم نه اینکه ایشان نیاز دارند بلکه ما و مردم در هر زمانی نیازداریم مرجع تقلید و رهبری که امت را در رویارویی با محورهای بین‌المللی، تهدیدها و توطئه‌ها هدایت می‌کند، بشناسیم.»(۱۳)

 

ب. اطاعت

بازخورد این ارادت قلبی و روحی، اطاعت محض این شهید والامقام از رهبر و مرادش بود. در این زمینه شواهد تاریخی گوناگونی وجود داربد که به برخی اشاره می‌کنیم.

  1. برای انجام وظیفه، منتظر دستور نیستیم

آیت‌الله مصباح یزدی در این مورد به نکته بسیار مهمی اشاره می‌کند. ایشان می‌گوید: «من کسی را در بین دوستانی که می‌شناسم، ندیده‌ام که مانند جناب سید حسن نصرالله نسبت به رهبر معظم انقلاب باشد. او می‌فرمود: «شما خیال نکنید ما منتظریم آقا امر کنند تا ما کاری را انجام دهیم. اگر احتمال بدهیم که کاری را دوست دارند، انجام می‌دهیم، چون به ما ثابت شده که خدا به ایشان فهم و بصیرتی داده که به ما نداده است. ایشان چیزهایی را می‌فهمد که ما نمی‌فهمیم. ایشان جز رضای خدا چیزی نمی‌خواهد. یعنی اگر احتمال بدهیم ایشان چیزی را دوست دارند، دنبال آن احتمال می‌رویم، چه برسد به اینکه دستور بدهند.»(۱۴)

  1. ۲. دلیل محبت آیت‌الله مصباح یزدی به سیدحسن نصرالله

آیت‌الله مصباح یزدی دلیل محبت به سید حسن نصرالله را تبعیت کامل ایشان از ولایت فقیه می‌دانست و می‌گفت: «کسی که این صفت را داشته باشد در ولایت ائمه فانی می‌شود. ولایت نائب امام در این عصر (حضرت آیت‌الله خامنه‌ای) و ولایت ولی‌اش سید حسن نصرالله بر همه ما واجب است.»(۱۵)

  1. ۳. اعتقاد قاطع به اصل ولایت‌فقیه

ایشان همچنین تاکید می‌کند: «هیچ اصل فکری و اعتقادی‌ای مانند اصل ولایت نمی‌تواند سبب وحدت باشد. به همین خاطر همگی باید حول این محور حرکت و آن ‌را تقویت کنیم. اگر رهبر حزب‌الله لبنان متواضعانه خود را سرباز کوچک امام خامنه‌ای می‌داند به دلیل اعتقاد او به اصل ولایت‌فقیه است.»(۱۶)

  1. ۴. گریه به خاطر تفاوت موضع با رهبری

یکی از روحانیون نقل می‌کند که: «وقتی شهید سید حسن دریافت که نظرش در باره برکناری محمد مرسی رئیس جمهور مصر با نظر رهبر معظم انقلاب اسلامی متفاوت است، از این اتفاق و این اختلاف نظر از شدت ناراحتی گریه کرد. او بلافاصله به ایران آمد و محضر رهبر معظم انقلاب رفت و گفت: «ما اشتباه کردیم، توبه و استغفار می‌کنیم. از ما راضی باشید.» (۱۷)

  1. تبعیت کامل از ولایت فقیه

یکی دیگر از این روحانیون در پاسخ به این سئوال که شهید نصرالله به‌عنوان رهبر شیعیان لبنان چه نسبتی با رهبر انقلاب برقرار می‌کرد گفت: «رهبر معظم انقلاب اسلامی در نامه‌ای مکتوب به شهید نصرالله او را رهبر عربی خطاب می‌کنند، زیرا معتقدند ایشان امت عرب را رهبری می‌کند. در مقابل نیز شهید نصرالله معتقد بود که او بیش از ایرانی‌ها به ولایت فقیه ایمان دارد. او تاکید داشت که برخی‌ها در ایران بر اساس قانون اساسی ولایت‌فقیه را قبول دارند. این در حالی است که من با تمام وجود ولایت‌فقیه را پذیرفته‌ام و قبول دارم.(۱۸)

  1. ۶. سربازی گوش به فرمان رهبر معظم انقلاب

در مورد اطاعت محض شهید نصرالله از رهبر معظم انقلاب نقل شده است که: «این شهید با توجه به اینکه خود یک فرمانده توانمند، با هوش، عاقل و دارای قدرت تحلیل سیاسی و نظامی و… بود؛ اما در برابر رهبر معظم انقلاب سرباز بود و نه فقط تعبد داشت که ایشان را نایب امام زمان(عج) و ولی‌فقیه می‌دانست؛ راهنمائی‌ها، راهبردها و تدابیر رهبر معظم انقلاب را باور داشت و بی چون و چرا تسلیم امر ایشان بود. اگر نظری داشت نظرش را بیان می‌کرد، اگر حضرت آقا می‌پذیرفتند که هیچ، اما جایی که آقا نظر دیگری داشتند باور داشت که نظر آقا دقیق‌تر است و این را تجربه کرده بود چون همواره تشخیص آقا درست بود.»(۱۹)

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. www.mizanonline.ir/fa/news/290500

۲٫همان

۳٫همان

  1. همان
  2. سیدحسن نصرالله در جریان آن گفت‌وگو، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی را به عنوان «السید القائد» یاد می‌کند.
  3. سیدحسن نصرالله در دومین همایش نوآوری و اجتهاد از دیدگاه حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای

www.asriran.com/fa/news/400203

  1. گفتگوی سیدحسن نصرالله با دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

si.khamenei.ir/newsontent?id=43569

  1. سید حسن نصرالله در دومین همایش نوآوری و اجتهاد از دیدگاه حضرت آیت الله العظمی امام خامنه‌ای

www.asriran.com/fa/news/400203

۹٫همان

۱۰٫همان

۱۱٫همان

۱۲٫همان

۱۳٫همان

۱۴٫www.hawzahnews.com/news/1189158

۱۵٫hawzah.net/fa/News/View/90357

۱۶٫mesbahyazdi.ir/node/3042

  1. حجت‌الاسلام عبدالله حاجی صادقی نماینده ولی فقیه در سپاه در برنامه سوره

www.tabnak.ir/fa/news/1270350

  1. به نقل از حجت‌الاسلام علی شیرازی

defapress.ir/fa/news/703868

  1. مصاحبه حجت‌الاسلام‌والمسلمین احمد مروی با رسانه KHAMENEI.IR

www.mashreghnews.ir/news/1650225

08آوریل/25

شهادت سید حسن نصرالله و حضور گسترده او در آینده تاریخ توحیدی – استاد اصغر طاهر زاده

شهید سید حسن نصرالله  نماد حیات متعالی انسانِ مقابل با استکبار بود و شهادت او شهادتی است که امیدها را برای عطایی بس بزرگ‌تر زنده و زنده‌تر می‌کند. به امید آنکه متوجه عطایایی بشویم که در راستای چنین شهادت‌هایی پیش می‌آیند، عطایایی که تنها در مسیر توحید تاریخی ظهور می‌یابند و ما به کمک آنها می‌توانیم بیش از پیش فردای خود را با احساسی متعالی‌تر درک کنیم و این است معنای حضور در آینده تاریخِ توحیدی با گستردگی آخرالزمانی.

 

۱- با نظر به آیاتی که متذکر شکست اولیه ما در جنگ اُحد هستند، قرآن قصه خودِ ما را در امروزمان با ما در میان می‌گذارد.  با تدبر در آیه ۱۳۷ سوره آل‌عمران متوجه خواهیم شد که در این تاریخ چه نوع حضوری می‌توانیم داشته باشیم و باید سعی کنیم به کمک آیات قرآن عملکرد خود را ارزیابی کنیم.

 

۲- بعد از آنکه­ مسلمانان ظاهراً در جنگ احد شکست خوردند و بعضی از مؤمنین که همراه با پیامبر خدا«ص» وارد جنگ با کفار شده بودند تعجب کردند که چگونه جبهه حق شکست ­خورد؛ حضرت حق این آیه را نازل کرد: «قَد خَلَت مِن قَبلِکُم سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ»(۱) شما را چه شده است؟ چرا به حضور تاریخی جبهه­های حق در مقابل باطل در گذشته نگاه نمی­کنید؟ «قَد خَلَت مِن قَبلِکُم سُنَنٌ» قبل از شما هم سنت­هایی بوده‌اند و خداوند در تاریخ، سنت‌های خاصی دارد: «فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» بروید با نگاه تاریخی- جغرافیای زمین را بنگرید: «فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ» پس ملاحظه کنید عاقبت کار انکارکنندگانِ حقیقت به کجا کشیده شد، در حالی­که در گذشته هم به ظاهر لشکر ابوسفیان­ها و یزیدها پیروز شدند، ولی اگر به عاقبت کار آنها بنگرید با صحنه­های نابودی آنها در تاریخ مواجه می‌شوید، زیرا در مقابل حقیقت ایستادند. آری: «فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ؛».

 

۳- خداوند در ادامه آیه فوق با ما گفت‌وگوهایی دارد و بصیرت تاریخیِ خوبی را با ما در میان می­گذارد، زیرا هنگامی که به پدیده­های تاریخی با نظر به جایگاه تاریخی آنها بنگریم، نسبت به حرکات توحیدی، متوجه آینده­ای متعالی و پایدار می­شویم که در مقابل جبهه توحیدی در افق آینده گشوده می­شود. در همین  زمینه در ادامه می­فرماید: «هَذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ»(۲) بالاخره این نور قرآن است که مشخص می­کند ما در کجای تاریخ ایستاده­ایم: «هَذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ» این قرآن برای مردم روشن­کننده حق از باطل است: «وَهُدًى وَمَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ» و برای اهل تقوا هدایت و موعظه است.

برای مردم عادی اگر در ندای فطرت خود حاضر باشند و خود را فریب ندهند؛ قرآن به‌خوبی روشن می­کند که جبهه حق کدام است و جبهه باطل کدام. همان قرآن برای متقین هدایت است و حقایق را در افق پیش روی‌شان نمایان می­سازد و مدّ نظر می­آورد. یعنی آن افق­های دور را نسبت به حضوری که با شهادت پیش آمده، نشان می­دهد و علاوه بر هدایت، «وَمَوعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ» موعظه­ای است برای اهل تقوا که آن ایمانی است بعد از ایمانی.

 

 

۴در ادامه در آیه ۱۳۹ می­فرماید: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» با توجه به آینده­ای که در دل همین تنگناها در پیش است به گفته علامه طباطبایی در اقامه دین و مقابله با دشمنان اسلام، نه ضعف و سستی به خود راه بدهید و نه حزن و اندوه. کافی است ما در این مورد در پرتو نور قرآن و تذکراتی که بعد از شکست جنگ اُحد پیش آمدند که فرمود همیشه قبل از شما سنت‌هایی در صحنه عالم جاری بوده‌اند: «فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ»، بنگرید عاقبت و نهایت کار منکران حقیقت به کجا کشید. با توجه به این امر می­فرماید: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» اصلاً جای سستی و کوتاهی نیست.

رهبر معظم انقلاب با نظر به شهادت سید مقاومت متذکر می­شوند که ما بیش از دیروز در مقابل با استکبار و صهیونیسم به صحنه می­آییم. جنس حرکت توحیدیِ انقلاب اسلامی چنین است.

 

۵-بعد از طرح آیات فوق در ادامه در آیه ۱۴۰ سوره آل­عمران جمع­بندیِ دقیقی برای فهم جایگاه تاریخی همه صحنه­های حق در مقابل با باطل با ما در میان می­گذارد و می­فرماید: «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ، وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ، وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ» در هر جنگی هر دو طرف ضربه می­زنند و ضربه می‌خورند. بنا نیست وقتی جنگی در مقابل کفر شروع می­شود فقط شما غالب باشید. به گفته علامه طباطبایی در این صورت دیگر امتحانی برای مؤمنین پیش نمی­آید. امتحان یعنی در مسیر توحید، هم ضربه بخوریم و هم ضربه بزنیم، زیرا قاعده آن است که: «وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ» یعنی راز این نوع ضربه­ها آن است که روزگار دنیا در بین طبقات و مردمان در گردش باشد.

این یکی از نکات بسیار مهم در فلسفه تاریخ است که امروزه بدان پرداخته می­شود و می­توان با بشر جدید آن را در میان گذاشت که چرا خداوند می­فرماید سنت ما این است که روزگار و بهره­مندی از دنیا در بین مردم در گردش باشد. به گفته علامه طباطبایی پیروزی جبهه توحید به این معنا نیست که دشمن بعضاً سلطه نداشته باشد، ولی پیروزی ندارد. باید بین پیروزی و سلطه تفکیک قائل شد. با اسلحه­ها و رسانه­ها می­توان به‌ظاهر سلطه پیدا کرد ولی پیروزی نه، زیرا در سلطه بر انسان­ها روان آنها با سلطه­گر همراه نیست و همین امر موجب بی­آیندگی­اش می­شود، هرچند با سختی تمام بتواند مدتی سلطه خود را حفظ کند.

 

سئوال؟ مگر خدا از ایمان مؤمنین خبر ندارد؟

آری! خبر دارد ولی آیه: «وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا» به این معناست تا ایمان مؤمنین آشکار شود و الگوها و نمادهای دینداری معلوم شوند. مانند حضرت امیرالمؤمنین«ع» در جنگ احد که مانند کوه در مقابل دشمن و در کنار پیامبر خدا(ص) و دفاع از آن حضرت ایستادند، در حالی­که عده­ای فرار کردند. قرآن می‌فرماید ما این­طور برنامه­ریزی کردیم تا اولاً ایمان مؤمنین آشکار شود و ثانیاً: «وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ،» شهدا در اینجا به معنای نماد و الگو هستند. یعنی امیرالمؤمنین­های دفاع مقدس را خداوند معلوم کند. آنهایی که در شکست­ها و پیروزی­ها و ضربه خوردن­ها و ضربه زدن­ها شخصیتشان­ معلوم می‌شود.

شایسته است روی این آیات کمی تأمل و تدبر شود که بالاخره چه کسانی روحیه خود را در مشکلات نمی­بازند؟ ملاحظه کرده­اید چگونه بعضی از روشنفکران غرب‌زده ما تا آنجا ترسیده­اند که پیشنهاد صلح با اسرائیل را به میان می­آورند، در حالی­که برای سرداران و مردان انقلاب اسلامی هر اندازه میدان مقابل با دشمنان انقلاب و حقیقت سخت­تر و تنگ­تر شود، امیدوارتر می­شوند که چگونه عظمت اسلام در همین میدان­ها بروز پیدا می‌کند.

قرآن کریم در ادامه آیه فوق می­فرماید: «وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ» خداوند چنین افرادی را که به حقیقت پشت کرده­اند و در مقابل جبهه توحید ایستاده­اند، دوست ندارد و هیچ کمکی به آنها نمی­کند، هرچند ممکن است در بعضی از مراحل، موقتاً سلطه‌ای پیدا کنند و این به جهت آن است که ما بیشتر به خود آییم. ولی بدانید مدیریت الهی در همه ابعاد در صحنه است و در این راستا: «وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ» خداوند نظری و محبّتی به ظالمین که مقابل جبهه توحیدی ایستاده­اند، ندارد.

 

۶-در ادامه، راز این شهادت­ها و سختی­ها را این­ طور بیان می­فرماید: «وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ»(۳) به گفته علامه طباطبایی: تا به‌تدریج آلودگی­ها و کفر از قلب مؤمنین پاک و قلب آنها بیش از پیش نورانی و ایمانی شود.

مردان جنگ و مبارزه در جبهه توحید باید تا مرز خلوص حاج قاسم سلیمانی جلو بروند.(۴) زیرا خداوند اراده کرده است تمام حق در مقابل تمام باطل به صحنه آید. تمام حق با حاضر شدن مؤمنین در ایمان و معارف ناب توحیدی به صحنه می­آید و در این راستا باطل محو می­شود. لذا فرمود: «وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ». «محق» به معنی آرام­آرام از بین رفتن است، به همان معنایی که گفته می­شود هلال ماه در مُحاق می­رود، یعنی آرام­آرام از حالتِ بدر و روشنی کامل به سوی هلال و باریک­ شدن و محو شدن جلو می­رود. قرآن می­فرماید: «وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ» یعنی کفر را آرام­آرام از بین می­برد.

رهبر معظم انقلاب در ۱۴ خرداد ۱۴۰۳ فرمودند: «رژیم صهیونیستی دارد در مقابل چشم مردم دنیا ذوب می‌شود.» و این صادق­ترین سخنی است که از سر بصیرتِ تاریخی به میان آمد.

 

۷-سپس در آیه ۱۴۲ می­فرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ»، مگر قرار بوده شما بدون امتحان به بهشت بروید؟ آیا تصور کرده­اید وارد بهشت می­شوید بدون آنکه ایمان مجاهدان شما آشکار شوند و معلوم نشود اهل صبر و مقاومت چه کسانی­اند؟ مدعیان دینداری که اهل مقاومت و صبر و پایداری در مقابل دشمنان اسلام و حقیقت نیستند، گمان نکنند مسیرشان مسیر ورود به بهشت است، زیرا میدان، میدان مقابله با دشمن حقیقت است که با امتحان‌های سخت و با جداشدن مرزهای حق از باطل معلوم می­شود چه کسی اهل ایمان است و چه کسی تنها ادعا می­کند. فرمود: «وَیَعلَمَ الصَّابِرِینَ»، صابر یعنی اهل مقاومت و استقامت و به همین جهت اگر با شهادت سید حسن نصرالله عزیز عزاداریم، ولی غمزده نیستیم. راه صابران، راه عجیبی است. در این راه شهید می­دهیم، ولی پایدار می­مانیم و می­دانیم شهید شدن برای ما به معنای فعال­ترشدن در صحنه مقابله با ظلم است. مقاومت و صبر برای ما مانند طنابی است که وارد چاه شد و حضرت یوسف«ع» را از آن چاه نجات داد.(۵) تا در ادامه حضور خود راهی را در مقابل انسان‌ها بگشاید و این یعنی شهادت سید حسن نصرالله و شهادت یحیی سنوار.

 

۸-ما در دل انقلاب اسلامی عظمت شهادت­ها را تجربه کردیم. در ادامه همین آیات در سوره آل‌عمران می­رسیم به آیات ۱۶۹ و ۱۷۰ که آیات مشهوری هستند. آنجا­ که می­فرماید: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا، بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»؛ «وَلَا تَحْسَبَنَّ» یعنی در فهم جایگاه­­هایی که در راه خدا شهید می­شوند با قواعد دنیایی محاسبه نکنید تا گمان کنید آنها مرده­اند «بَلْ أَحْیَاءٌ» بلکه آنها زنده­اند و از نعمت‌هائی که نزد پروردگارشان است، بهره­ می­برند.

وقتی فردی تصادف و رحلت می‌کند، روح او به برزخ می­رود. آیا شهدا نیز وقتی شهید شدند مانند آن فرد به برزخ می­روند؟ این­ معنای اَحیایی نیست که آیه فوق متذکر می‌شود. شهدا در همین صحنه­هایی که شما در تاریخ خودتان حاضرید، در صحنه حاضرند. هرکسی که از دنیا می‌رود به همان معنای «اَمْوَاتًا» به برزخ می­رود. در حالی­که قرآن می­فرماید شهدا زنده­اند و در نسبت خاصی که با پروردگارشان پیدا می‌کنند، از بهره­های خاصی برخوردار می­شوند. یعنی سید حسن نصرالله، به گفته رهبر معظم انقلاب که ذیل همین آیه نکاتی دارند، از این به بعد دستش بازتر و نطقش رساتر است. رهبر معظم انقلاب فرمودند: «نطق شهدا بعد از شهید شدن باز می­شود و با مردم حرف­ها دارند، صدای­شان تازه بعد از رفتن بلندتر می­شود.»(۶).

با این نگاه باید به آینده جهان نگاه کرد. با توجه به این امر، شهادت برای بیشتر حاضر شدن شهید در صحنه است. قرآن در ادامه می­فرماید: «فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ»(۷) یعنی با رسم شهادت جهانی گسترده­تر در مقابل شهید گشوده می­شود و می­یابد که چه آینده­ای در همان مسیری که شهید شد، در پیشِ‌روست.

با تأمل در این آیات امروز و فردای خودمان را درمی­یابیم و آن­ را بهتر احساس می­کنیم. واژه « یَسْتَبْشِرُونَ » حکایت بشارتی است که پیش می­آید. یعنی وقتی شهادت برای انسان پیش می­آید جهانی در مقابلش گشوده می­شود که احساس حضور بیشتر در همین جهان برایش آشکار می­شود و این ربطی به حضور برزخی او ندارد. نوعی بهره­مند شدن است در همین تاریخ. و لذا شروع می­کند به سخن­گفتن و بشارت­ دادن، به همان معنایی که رهبر معظم انقلاب فرمودند نطقشان باز می­شود: «وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ» بشارت می­دهند به آنهایی که هنوز به شهدا ملحق نشده­اند. یعنی به کسانی که اظهار می­دارند راه سید حسن نصرالله راهِ آنها نیز هست.

حال، سید حسن نصرالله­ها که شهید شده­اند دارند می­گویند: «أَلَّا خَوفٌ عَلَیْهِم وَلَا هُم یَحْزَنُونَ» نه جای نگرانی نسبت به آینده است و نه جای غم و حزن نسبت به گذشته. «خوف» یعنی نگرانی نسبت به آینده و اینکه گمان کنیم حال که رژیم صهیونیستی فرمانده­ها را شهید کرده و رسانه­های جهان استکباری هم به نفع او تبلیغ می­کنند، پس نکند کار به نفع آنها تمام شود در حالی­ که خداوند سخن شهدا را به رفقای­شان متذکر می­شود که: «أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» نگران آینده نباشند «وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» و به گمان آنکه کوتاهی­های آنها منجر به این شهادت­ها شده است، غم کوتاهی‌های گذشته را نیز را نخورند. مثلاً در جریان­های اخیر بگوییم چرا ما زودتر متوجه برنامه­هایی که اتفاق افتاد، نشدیم! آیات فوق به ما متذکر می­شوند که اساساً قضیه و تقدیر چیز دیگری است و نباید ملامتی به خود راه دهیم و از آینده ناامید شویم.

 

۹-در جنگ اُحد به یک معنا ما شکست خوردیم و دشمن از ما حدود ۷۰ شهید گرفت و به طرف مکه برگشت. ابوسفیان و لشکرش در میانه راه به این فکر افتادند که برگردند و کارِ مسلمانان را یکسره کنند. عده­ای از منافقین خبر تصمیم لشکر ابوسفیان را به مسلمانان رساندند به امید آنکه مسلمانان مضطرب شوند و دست و پای خود را گُم کنند و از اطراف پیامبر«ص» خدا پراکنده شوند و آن حضرت را تنها بگذارند. پیامبر خدا«ص» برای مقابله با آن جریان دستور دادند فقط آنهایی که به‌نحوی از جنگ زخم برداشته­ و زخمی شده­اند برای مقابله با دشمن حرکت کنند و آنها به دستور پیامبر«ص» برای تعقیب ابوسفیان و لشکرش راه افتادند.

همین­که ابوسفیان متوجه شد برعکسِ تصور او لشکر اسلام تا این اندازه اهل مقاومت است، از حمله دوباره منصرف شد و به مکه برگشت و خداوند این آیه را نازل فرمود: «الَّذِینَ استَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ»(۸) آنهایی که امر خدا و رسول خدا را اجابت کردند بعد از آنکه زخمی شده بودند: «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ» برای آنهایی که نیکی و تقوا پیشه کردند، اجر عظیمی مقرر است، اجری که به جهت عظمت آن قابل توصیف نیست و این یعنی در مسیر توحید در دل شکست، پیروزی عظیمی وجود دارد.

آیه بعد در تبیین آن موضوع می­فرماید: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»(۹) این اجر عظیم شامل آنهایی است که چون منافقین خبر دادند لشکر ابوسفیان آماده شده که مجدداً حمله کند، پس بترسید و خود را از میدان مهلکه خارج کنید:  «فَزَادَهُمْ إِیمَانًا» در مواجهه با چنین خبرِ به ظاهر خطرناک، نه­تنها خود را نباختند، بلکه به صورت معجزه­آسایی تازه ایمانشان زیادتر شد، به جهت اینکه ‌خوب فهمیده بودند باید در شرایط سخت، عظمت اسلام را به نمایش گذاشت و لذا: «وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ».

این جمله را در اوج خطر و در عین آنکه بدنشان در آن جنگ زخم­ها برداشته بود، بر زبان راندند که ما را مدد الهی کافی است و او برای ما بهترین وکیل و سرپرست خواهد بود. نتیجه آن شد که خداوند در قرآن می­­فرماید: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ»(۱۰) علامه طباطبایی در این باره می­فرمایند در نتیجه امتیاز خاصی نصیب آنها شد که آن نعمت الهی و فضلی بود آسیب­ناپذیر، زیرا در مسیر الهی و با انگیزه طلب رضایت خداوند قدم برداشتند، خدایی که فضل عظیمی دارد و هرکسی که در مسیر او قدم بردارد، مفتخر به آن امتیاز خاص و آن فضل عظیم خواهد شد.

این یعنی پایمردی در جبهه مقاومت. یعنی پیام فوق­العادۀ رهبر معظم انقلاب که می­فرمایند: «لبنان به حول و قوه الهی دشمن متجاوز و خبیث را پشیمان خواهد کرد».(۱۱) برای اینکه روح فرزندان مقاومت، روح امیدواری به رحمت الهی است و در نتیجه بنا به وعده الهی و: «وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ» از اموری بهره­مند می­شوند که آسیب­ناپذیر و شکست­ناپذیر است. جمهوری اسلامی نیز با همین روحیه­ای که تا آخر ایستاده است شکست­ناپذیر خواهد بود و ان‌شاءالله این روحیه برای کل جهان اسلام در مقابل استکبار پیش خواهد آمد.

علت اینکه چنین روحیه­ای به فضل الهی برای جبهه مقاومت پیش آمده و نمونه آن را در سید مقاومت یافتید: «وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ» بود و اینکه به دنبال رضایت خداوند بود، حتی تا آن حد که پیروزی بر دشمن برای­ او مسئله اصلی نبود زیرا :«وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ» خداوندی که شهدا برای رضایت او به صحنه آمده بودند دارای فضل عظیمی است و انسان را در جهانی حاضر می­کند که تصور آن را هم نمی­توان کرد.

امری که بحمدلله  در این مرحله از تاریخ انقلاب اسلامی ملاحظه می‌شود که خداوند زمینه برخورد مستقیم ایران با رژیم صهیونی را فراهم کرده است.

 

۱۰-با توجه به آیات فوق حیف است که ما در این تاریخ باشیم و همه عزم ما در راستای دنبال­کردن رضوان الهی در مقابله با رژیم صهیونیستی و آمریکا نباشد. حزب‌الله به این دلیل احساس شکست نمی­کند که جوانان آن می­دانند این راه، راه دنبال­کردن نتیجه رضوان و نتیجه آن حتماً فضل عظیم الهی است. بی­حساب نیست که رهبر معظم انقلاب در «جمعه نصر» در تاریخ ۱۳/۷/۱۴۰۳ فرمودند:

«مقاومت در غزه، چشم دنیا را خیره کرد؛ به اسلام عزت بخشید. در غزه، اسلام در برابر همه‌ شرارت و پلیدی سینه سپر کرده است. هیچ انسان آزاده‌ای نیست که بر این ایستادگی درود و بر دشمن سفاک و خون‌آشامش لعنت نفرستد.»

و در ملاقات با شهید اسماعیل هنیه نیز فرمودند: «امروز بلندترین پرچم اسلام در دستان مردم غزه است.»

قرآن در ادامه متذکر می­شود: «إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»(۱۲) آن منافقین و جاسوسان و مشرکین، لشکر شیطانند و شیطان یاران و دوستداران خود را می­ترساند و شما اگر به‌واقع مؤمن هستید از من ترس و ابا داشته باشید. می­گویند رژیم صهیونیستی گفته کار حزب‌الله تمام شده است. آیه می­فرماید ای فرزندان اسلام شما سادگی نکنید و ذره­ای خوف به خود راه ندهید. این آدم­های خودفروخته هستند که می­گویند شکست خوردیم و تمام شد.

خداوند با توجه به این نکته می­فرماید: «وَلَا یَحزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی‌الْکُفْرِ، إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئًا، یُرِیدُ اللَّهُ أَلا یَجْعَلَ لَهُم حَظًّا فِی الْآخِرَهِ، وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»(۱۳) از اینکه عده­ای تحت تأثیر آن سخنان قرار می­گیرند «وَلَا یَحزُنْکَ» شما را محزون نکند، آ­ها با عبور و جدا شدن از مسیری که شما گشوده­اید، هیچ آسیبی نمی­توانند به شما بزنند: «یُرِیدُ‌اللَّهُ أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی‌الْآخِرَهِ، وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»(۱۴) خداوند بنا دارد آن آدم­های سطحی و بُزدل و حتی شیخ­مسلک را که بویی از شجاعت و مبارزه نبرده­اند، از بهره­های­ آخرت محروم کند و برای آنها که نسبت به چنین جبهه­ای که جبهه مقابله با ظلم و کفر است، بی‌اعتنا هستند، عذاب عظیمی است.

آیه فوق مربوط به کسانی است که انتقاد می­کنند مبارزه با آمریکا و صهیونیست چه فایده­ای برای ما دارد و از ترس شکست، خود را باخته­اند. حرف و سخن روشنفکران غرب­زده این است که اسلام توان مقابله با کفر را در این زمانه ندارد. لذا پیشنهاد می­کنند با اسرائیل صلح کنید. در حالی­که قرآن می­فرماید خداوند اراده کرده این افراد که در واقع باطن خود را با این سخنان ظاهر می­کنند، از بهره­­های ابدی محروم کند و گرفتار عذاب عظیمی خواهند شد؛ زیرا نسبت به جبهه حق در مقابل باطل یا بی‌اعتنا­ بودند و یا به سوی آنها متمایل شدند. قضیه از این قرار است که: «إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»(۱۵) آنانی که به جای ایمان، کفر را انتخاب کرده‌اند هیچ آسیبی به مسیری که خداوند گشوده، نمی­رسانند و برای آنان عذاب دردناکی است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫آل عمران/ ۱۳۷

۲٫آل عمران/ ۱۳۸

۳٫آل عمران/ ۱۴۱

۴٫رهبر معظم انقلاب«حفظه‌اللّه» در مورد شهید حاج قاسم سلیمانی می‌فرمایند: «می‌دانید که مردم قدر پدر شما را دانستند و این ناشی از «اخلاص» است؛ این «اخلاص» است. اگر «اخلاص» نباشد، این جور دل‌های مردم متوجه نمی‌شود؛ دل‌ها دست خداست؛ اینکه دل‌ها این جور همه متوجه می‌شوند، نشان‌دهنده این است که یک «اخلاص» بزرگی در آن مرد وجود داشت.»

۵٫جناب مولوی در مورد صبر و مقاومت و پایداری و نتیجه آن می­فرماید:

یوسف حسنی و این عالم چو چاه

و این رسن صبر است بر امر اله‏

یوسفا آمد رسن در زن دو دست

از رسن غافل مشو بی‏گه شده است‏

حمد لله که این رسن آویختند

فضل و رحمت را به هم آمیختند

تا ببینی عالم جان جدید

عالم بس آشکارِ ناپدید

  1. به بیانات رهبر معظم انقلاب در تاریخ ۲۱/۷/۱۳۹۸ رجوع شود.

۷٫آل‌عمران / ۱۷۰

۸٫همان / ۱۷۲

۹٫همان / ۱۷۳

۱۰٫همان / ۱۷۴

۱۱٫بخشی از پیام مورخ ۷/۷/۱۴۰۳ در مورد وقایع لبنان

  1. آل‌عمران / ۱۷۵

۱۳٫همان / ۱۷۶

۱۴٫همان

۱۵٫همان / ۱۷۷

08آوریل/25

شرایط نزول نصرت الهی – شهید نصرالله مصداق عالم ربانی – آیت‌الله سید مهدی میرباقری

شهید سید حسن نصرالله جزو کسانی است که «صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ»، بودند. البته ایشان ویژگی‌های فراوانی داشتند که از مهم‌ترین آنها عالم ربّانی بودن است. عالم ربانی چراغ راه یک امت و مدار هدایت و استقامت یک امت است. آنها سابقونی هستند که راه را باز می‌کنند و سختی‌های راه را تحمل می‌کنند که دیگران بتوانند راه را هموار طی کنند. محور اصلی هم معصومین علیهم السلام هستند، آنها محور استقامت جبهۀ حق در تاریخ‌اند. بارها هم روی دوش آنهاست، سیدالشهداء علیه السلام است که «السَّلَامُ عَلَى سَاکِنِ کَرْبَلَاء»، هنوز هم با بلای خودشان عالم را به سوی خدای متعال سلوک می‌دهند. شیعیان، محبین و مقربان حضرت هم همین‌طورند؛ با استقامت آنها راه باز می‌شود.

در روایت داریم، گاهی صبر یک انسان عامل نجات یک امت می‌شود؛ مثل حضرت یوسف صدیق «سلام‌الله‌علیه» او صبر کرد، ولی مردم مصر موحد شدند و از مرگ و قحطی نجات پیدا کردند.

بزرگوارانی مثل سید حسن نصر‌الله سال‌ها مرگ را به بازی گرفته بودند. آن‌موقع که اوضاع عراق بحرانی بود، یکی از بزرگان در عراق فرموده بود تمام نمازهایم است. امام می‌فرماید به‌گونه‌ای نماز بخوانید، گویی این آخرین نمازتان است و می‌فرمود من همۀ نمازهایم صلات مُوَدِّع است، یعنی احساس می‌کنم، نماز بعدی واقعاً نباشم. امثال شهید نصرالله این عالم بزرگوار، واقعاً نمازشان صلاه مودع بوده، در همۀ نمازهایشان در طول سی سال احساس می‌کردند، این آخرین نمازشان است. این‌گونه با مرگ مأنوس بودند، دلدادۀ مرگ بودند، مشتاق مرگ بودند؛ «یَسْتَأنِسُونَ بِالمَنیّه دُونى‌ إِستیناسَ الطِّفْلِ إِلى‌ مَحالبِ أُمِّهِ». انسان تا این‌گونه نشود، یعنی مسئلۀ مرگ و عوالم بالاتر را برای خودش حل نکند، نمی‌تواند در راه خدا در کنار ولیّ خدا بایستد. در یکی از بیانات سیدالشهداء(ع)، وقتی اصحاب عاشوراء را توصیف می‌کنند، می‌فرمایند اینها با مرگِ پیش‌روی من مأنوس‌اند، مثل انس طفل با مادر خودش.

شخصیت‌هایی این‌چنین وقتی شهید می‌شوند، موجب رسوخ آن بنایی که گذاشتند می‌شوند. آنها یک بنای استواری را گذاشتند که این بنا به راحتی متزلزل نمی‌شود، به خصوص وقتی خون پاکشان پای این شجرۀ طیبه می‌رسد، این شجرۀ طیبه مستقر می‌شود. قطعاً گشایش‌ها و فتوحاتی به دنبال این شهادت‌ها برای جبهۀ حق اتفاق می‌افتد. از این بحث بگذرم.

علت درگیری ما با مستکبرین عالم

در مورد درگیری و شرایطی که در آن قرار داریم نکته‌ای وجود دارد درگیری‌ای که تازه هم نیست، از اول انقلاب اسلامی و حتی قبل از آن هم بوده است. آن نکته این است که برخی جنگ‌ها بین قدرت‌های مادی در طول تاریخ اتفاق افتاده و تلفات زیادی هم بر بشریت وارد کرده، مثل جنگ اول و دوم جهانی که آمار کشته‌های رسمی آن پنجاه میلیون است؛ تازه این آمار غیر از کشته‌های خاموش آن مثل قحطی‌ها و بیماری‌های فراگیر است. مثلاً در باب مردم ایران می‌گویند، بین جنگ اول و دوم هفت یا هشت میلیون تلفات داشتیم، با اینکه وارد جنگ هم نشدیم.

از این دسته از جنگ‌ها بگذرید که برای تصاحب دنیا و برای مسابقه بر قدرت است. یک جنگی و درگیری در عالم هست که یک بُعد آن قتال است و آن درگیری بین حق و باطل است، بین انبیاء و اوصیاء و اولیاء الهی از یک سو و جبهۀ شیاطین و فرعون‌ها و طواغیت از سوی دیگر است. مدار این جنگ هم یک کلمه بیشتر نیست، به تعبیر قرآن، «هذانِ خَصمانِ اخْتَصَمُوا فی‏‌رَبِّهِمْ»،(۱) این دو گروه با هم مخاصمه دارند و این مخاصمه بر سر منابع طبیعی دنیا نیست، «اختَصَمُوا فی‏‌رَبِّهِم»، منازعه بر سر پروردگار است. ربوبیت او محل بحث است.

امام صادق(ع) ذیل این آیه می‌فرمایند، ما هستیم و جبهه دشمنان ما مثلاً بنی‌امیه. فرمودند دعوا بر سر این است که ما می‌گوییم خدا راست گفته، آنها می‌گویند خدا دروغ گفته است. خدا راست گفته، یعنی چه؟ یعنی ما می‌گوییم ربوبیت خدا را قبول داریم، می‌گوییم او رب‌العالمین است، او طرح و برنامه‌ای برای سعادت بشر و برای رسیدن بشر به آرامش و سعادت و کرامت و قرب دارد و این طرح هم یک طرح بزرگ و فراگیر نسبت به دنیا و آخرت و همۀ عوالم است.

در مقابل، آنها می‌گویند این طرح دروغ است، ما هستیم و عالمِ دنیا، «إِن هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحیا»،(۲) طرح هم برای همین شصت سال و هفتاد سال است، مثل طرح‌های توسعۀ امروز؛ طرح توسعۀ پایدار برای زندگی پنجاه شصت هفتادساله انسان از تولد تا مرگش است؛ آن هم فقط قوای مادی، طبیعی و شهوانی انسان! آنها انسان را یک توده انبوه پیچیده شده، یک تودۀ انبوهی از ماده می‌بینند که پیچیده‌تر شده، یا فقط یک دهان و دامن و دستی می‌بینند. بنابراین معتقدند طرح خدای متعال دروغ است و او ربوبیتی ندارد و خود ما باید طرحی بگذاریم. الان هم درگیری بر سر همین است. این تمدن مادی سخنش همین است. با صدای بلند هم گفته که دورۀ انبیاء گذشته، دورۀ صباوت انسان گذشته، ما انسان بالغیم و خودمان زندگی خودمان را تنظیم می‌کنیم. به فیلسوفان دورۀ روشنگری می‌گویند انبیاء؛ یعنی کأنه اینها خودشان را جای انبیاء می‌دانند! کأنه صاحب نبأ (اخبار) حقیقی اینها هستند! الان هم نزاع بر سر همین است، مستکبرین عالم می‌خواهند برای عالم یک طرح واحدی بدهند و عالم را مستقل از طرح خدای متعال اداره کنند. اصلاً اساس منازعه انبیاء هم همین بوده، الان هم منازعه جبهه حق و باطل بر سر همین است.

نظمی که آنها  برای جهان و منطقه تعریف می‌کنند، بر محور ولایت و مدیریت خودشان و طرح‌هایی است که به قول خودشان برای سعادت و کرامت و آزادی بشر دارند. یعنی ربوبیت خدا را منکرند و برای خود طرح قائل‌اند! یکی از منازعات یهود با خدای متعال بر سر طرح آخرالزمانی است. آنها مدعی بودند که باید هم نبی خاتم، هم خاتم‌الاوصیاء _کسی که جهان را وارد عصر ظهور می‌کند_ از آنها باشد، اما خدای متعال مشیت دیگری داشت. اینها با خدای متعال درگیرند، معتقدند که «یَدُ اللَّهِ مَغلُولَهٌ» و می‌گویند طرح آخرالزمانی را ما روی زمین می‌گذاریم! اگر صبغۀ دینی هم به آن می‌دهند، برای همین است، نه اینکه واقعاً ربوبیت خدای متعال را قبول دارند.

پیروزی مطلق جبهه حق

بنابراین محور نزاع معلوم است. در این نزاع و درگیری پیروزی با کدام طرف است؟ خیلی روشن است؛ یک طرف طرف خدای متعال است، «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى‏‌أَمْرِهِ»؛ لذا خدای متعال در اشکال مختلف با صراحت بیان می‌کند، «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی‏»،  این مسیر غالب است. این غلبه هم فقط در عالم آخرت نیست، بلکه در دنیا هم همین است، «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الأَشهاد.»(۳)

سئوال می‌شود که پس شکست‌ها چه می‌شود؟ باید تعریف کنیم که این ضرباتی که جبهه حق می‌خورد چیست؛ «إِن یَمسَسکُم قَرْحٌ فَقَد مَسَّ الْقَومَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَینَ النَّاسِ».(۴) یکی از کارهایی که آدم لازم است مرتب انجام بدهد، این است که ببیند همراهان نبی اکرم(ص) در قرآن چه خصوصیاتی دارند. «إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنى‏ مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَهٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ»،  خدا می‌داند که شما و یک عده‌ای که همراه شما هستند، دو ثلث شب بیدار هستید و تلاوت قرآن می‌کنید. دستوری که خدای متعال در آغاز سورۀ مزمل داده است؛ بیدار باش «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً»،(۵) این دستور برای این است که انسان با طرح بزرگ خدای متعال آشنا شود.

اگر انسان با طرح بزرگ خدا آشنا نشود و نتواند از آن منظر عالم را ببیند، قضاوت‌های او محدود می‌شود و پیروزی‌ها را شکست می‌بیند. در گودی قتلگاه سیدالشهداء(ع) پیروز است یا ابن زیاد؟ در مجلس یزید، اهل بیت سیدالشهداء پیروزند یا یزید؟

در ظاهر هم اگر خوب نگاه بکنید، وسعت طرح را ببینید، سیدالشهداء(ع) پیروز طرح‌اند.

شخصی در شام به امام سجاد(ع) عرض کرد دیدید شکست خوردید. حضرت فرمود بگذار مؤذن اذان بگوید، معلوم می‌شود چه کسی پیروز شده است. اهل بیت یک کاری در عالم می‌کنند و به مقصد هم می‌رسند، منتها آن طرح، کوچک نیست، طرح بزرگی است. سیدالشهداء(ع) به هیچ‌وجه شکست نخورده است؛ طرح ایشان طرح بزرگی است و با بلای خود، عالم را راه می‌برد. یک منزلت از طرح بزرگ ایشان بلاست. ولی این بلاء، بلایی است که پیروزی در دل آن است. حضرت در روز عاشورا هم پیروز است.

پس یک مسئله، مسئلۀ پیروزی است. مسئلۀ دیگر مسئلۀ عُلُوّ است؛ «أَنْتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنْتُم مُؤمِنین،…شما فیروزمندترین و بلندترین ملل دنیایید اگر در ایمان ثابت قدم باشید.».(۶) شرط دارد، مؤمنی که در وادی ایمان و در طرح خدای متعال حرکت می‌کند، همیشه دست برتر است. هیچ‌وقت زیردست کافر نیست.

سیدالشهداء(ع) در گودی قتلگاه هم دست برتر دارد. حضرت در حال رسیدن به هدف خود است و آنها هم دارند جهنمی می‌شوند. حضرت در سحر عاشوراء این آیۀ شریفه را می‌خواندند: «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤمِنینَ عَلى‏ ما أَنْتُم عَلَیْهِ حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ…؛ چنین نبود که خداوند، مؤمنان را به همان‌گونه که شما هستید واگذارد؛ مگر آنکه ناپاک را از پاک جدا سازد…»(۷). راوی نقل می‌کند، سرباز دشمنی که مراقب خیمه‌ها بود، وقتی این آیات را شنید، منظور حضرت را فهمید، گفت فردا خدا می‌خواهد ما پاک‌ها را جدا کند! جدا کردن صف خوب و بدها عاشورا می‌خواهد و حضرت دارد این کار را انجام می‌دهد و در این کار موفق و پیروز است.

ابتلاء، مسیر فتح است، باطن آن هم ضیافت است. زینب کبری(س) جمله‌ای به ابن زیاد گفتند که جملۀ بسیار عجیبی است در مجلس ابن زیاد حضرت به عنوان اسیر وارد شدند، اهل بیت وارد شدند، سر مطهر سیدالشهداء(ع) در تشت مقابل ابن زیاد قرار داشت، وقتی صحبت‌های ابن زیاد به اینجا رسید که کار خدا با برادرت را دیدی، وقتی به «صُنْعَ‌اللَّه‏» رسید، حضرت فرمودند: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً»، من در کار خدا جز زیبایی ندیدم. بعد توضیح دادند کجای عاشورا زیباست. «هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِم»، اول اینکه اینها مجبور نبودند که بیایند، عاشقانه با خدا قرار بسته بودند و خدای متعال قرار عاشقی اینها را قبول کرده بود.

بله ما از شهادت نصرالله غصه داریم، مگر ما بر سیدالشهداء(ع) گریه نمی‌کنیم؟! اما متأسف نیستیم. این بیان امام سجاد(ع) است؛ ما چیزی از دست ندادیم که تأسف بر فوت چیزی بخوریم، ولی غصه داریم. ما نبودیم مدافع عزیزانمان در لبنان بشویم، غصه داریم نبودیم سپر بشویم و نگذاریم دشمن این‌گونه تعدی بکند و عزیزان ما در لبنان مظلوم واقع بشوند، چرا غصه‌دار نباشیم؟ کسی که بر بلای مؤمنین غصه‌دار نباشد که مؤمن نیست. بلا غُصه می‌آورد، کسی وارد بلا نشود، به ضیافت نمی‌رسد. زینب کبری(س) می‌گویند، اینها مجبور نبودند بیایند، یک‌یک با خدا قرار بسته بودند و خود را به‌زحمت سر قرار عاشقی‌ رسانده بودند و خدا هم قرار آنها را قبول کرده است. این اتفاق فوق‌العاده زیباست، از یک طرف ضیافت خدای متعال است، از طرف دیگر فداکاری اصحاب و اهل بیت است.

چرا صنع خدا با سیدالشهداء زیباست؟ دو نکته دارد: اول اینکه خدای متعال با یک عده‌ای قراری بسته و آنها سر قرارشان آمدند، در حالی که می‌توانستند نیایند. می‌دانید هرکدام چگونه خود را به کربلا رساندند و چگونه شب عاشورا برای ماندن التماس کردند؟! کجای این زشت است؟! خدا هم سفره ضیافتی برای سیدالشهداء(ع) و اصحاب ایشان پهن کرده است، «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه». از طرفی هم نصرت بعدی در رجعت است.

پس اگر ما وسعت دید پیدا کنیم و به وسعت طرح نگاه بکنیم، می‌توانیم فتوحات را درست بفهمیم. البته یک‌جا مؤمن شکست می‌خورد، آنجایی که پایش را از طرح خدا بیرون بگذارد، آنجا شکست می‌خورد. کسی که با خدا راه می‌رود، شکستی ندارد. برای همین است که قرآن می‌فرماید مؤمن به یکی از «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ» می‌رسد، چون مسیری که انتخاب کرده، مسیر مسدود و بن‌بستِ دنیا نیست که وقتی تمام شد، طرح او هم شکست خورده باشد. شب عاشورا وقتی اصحاب سیدالشهداء(ع) ماندند و پای قرارشان ایستادند، یکی از چیزهایی که نقل شده حضرت به آنها فرمودند این است که بدانید طرح ما بزرگ است و ما در رجعت برمی‌گردیم؛ یک قسمت کارمان را الان انجام می‌دهیم و عالم را به سمت ظهور می‌بریم و در رجعت دوباره برمی‌گردیم. به نظر شما این طرح شکست دارد؟ سختی و بلاء دارد، اما شکست ندارد.

حضرت، چراغ را روشن کردند، بنا نیست به‌زور کسی را ببرند. روشن‌تر از چراغ عاشورا هم ما چراغی در عالم نداریم. «إِنَّ الحُسَینَ مِصبَاحُ‌الهُدَى»،  نه فقط مصباح بلکه سفینه است، کسی بخواهد از راه خدا در دل این دنیا برود، باید سوار بر این کشتی بشود.

اگر نگاه‌مان را واسع نکنیم، نمی‌توانیم بفهمیم که چه اتفاقی در عالم در حال رخ دادن است. همگی این نقل را شنیده‌اید؛ دختر امیرالمؤمنین(ع) به امام سجاد(ع) عرض کردند: پسر برادرم شما بهتر از من می‌دانید اوضاع این‌گونه نمی‌ماند، این بدن‌ها دفن می‌شوند، اینجا زیارتگاه می‌شود، محل رفت و آمد ملائکه و انبیاء می‌شود. ما نباید این‌گونه نگاه کنیم که اینها کشته‌های‌شان را دفن کردند، اما بدن سیدالشهداء(ع) عریان مقابل آفتاب افتاده است. کسی که این نگاه را دارد، چه کسی را پیروز می‌بیند؟ سیدالشهداء(ع) پیروز است یا دشمن؟ شما طرح را چگونه می‌بینید؟ لذا به نظر می‌آید، اگر ما قرآن را زیاد بخوانیم، با این طرح آشنا شویم و روحمان بزرگ بشود، آن‌وقت می‌توانیم بفهمیم، نقشۀ الهی چیست و پیروزی را دائماً احساس می‌کنیم. سختی دارد، ضربه خوردن دارد، اما «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ»، شما ضربه خوردید، دشمن هم ضربه خورده، بنا نیست در عالم ابتلاء دست دشمن را ببندیم و دست جبهۀ ایمان را باز بگذاریم. البته اگر شما درست راه بروید، ما شما را کمک کرده و پیروز می‌کنیم.

با توجه، آیات سورۀ مبارکۀ آل‌عمران را که راجع به جنگ اُحد است و به حسب ظاهر مسلمان‌ها آنجا ضربۀ سختی خوردند مطالعه کنید. خدای متعال در آنجا توضیح می‌دهد که مدار اتفاقات نقشۀ الهی است؛ چه اتفاقاتی در احد افتاده؟ جبهه حق خالص شده، نقاط ضعفشان را فهمیدند و صف منافق و مؤمن جدا شده است. انسان نباید این‌گونه نگاه کند که چون خدای متعال طرف ماست، «نصرت» قواعد ندارد!. نصرت الهی قواعدی دارد، قطعاً جبهه حق پیروز است، ولی قواعد و شرایطی دارد. شرط آن چیست؟

در جنگ احد یک عده‌ای مجروح شده بودند که محورشان هم امیرالمومنین (سلام‌الله‌علیه) است، هفتاد زخم یا بیشتر به بدن ایشان وارد شده بود، آن‌قدر زخم‌ها عمیق بود که وقتی برای دوختن زخم از یک طرف نخ وارد می‌کردند، از طرف دیگر، باز می‌شد. حضرت این‌گونه زخمی شده بودند. حضرت حمزه سیدالشهداء(ع)  شهید شدند، بعد از  آن، خبر رسید که دشمن دارد برمی‌گردد. حضرت فرمودند به سمت دشمن بروید، آنهایی هم که فرار کردند، این بار نباید بیایند. آنهایی که ایستاده بودند که عمدتاً هم مجروح بودند، دوباره به سمت دشمن حرکت کردند. قرآن می‌فرماید: «الَّذینَ استَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِن بَعدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ»،(۸) کسانی که بعد از آن صدمۀ سنگین وقتی دوباره حضرت دعوت کردند، اجابت کردند ـ البته این اجابت هم اجابت سختی بود، در بین اینها هم همه کامیاب نیستند ـ «لِلَّذینَ أَحسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیم‏»، آنهایی که خوب طرح را انجام دادند و پا پس نکشیدند و درست در صحنه وارد شدند و تقوای الهی را پیشه کردند، به اجر عظیم می‌رسند.

نقش و وظیفۀ ما در جنگ فعلی

بعد می‌فرماید این دسته چه کسانی‌اند: «الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ»،(۹) مردم به آنها گفتند الان به شما ضربه زدند، کم بود؟! همان‌ها که به شما ضربه زدند، قوایشان را جمع کرده‌اند و تازه نفس برمی‌گردند سراغ شما، بترسید. اما آنها از اینکه دشمن مستحکم‌تر ایستاده، مؤمن‌تر شدند، «فَزادَهُمْ إیماناً». وقتی آن طرف دشمن استوار می‌ایستد، علامت حقانیت و اقتدار این طرف است.

اگر ما قدرتمند نبودیم، چرا دشمن ۴۵ سال است، همۀ قوایش را روی ما متمرکز کرده است؟ چرا چندبار گفته می‌روم که نظم منطقه را تغییر بدهم؟ یک بار بوش پسر گفت، یک‌بار داعش راه انداختند، یک‌بار هم از دهان این سگ هارشان می‌گویند نظم جدید. هیچ بار هم موفق نبودند. نقشۀ خاورمیانه جدید یا به تعبیر صحیح، نقشه غرب آسیا را منتشر کردند؛ ایران باید پنج کشور میشد، عراق سه کشور؛ یعنی پیچ و مهره‌های منطقه‌ای را برای حاکمیت نظم اروپایی، نظم غربی، نظم آمریکایی باز کردند؛ در مقابل حضرت آقا می‌فرمایند برای اینکه بتوانیم با این نظم جدید مقابله کنیم، باید به‌هم وصل شویم.

در جنگ احزاب مدینه را محاصره کردند، حضرت دستور دادند خندق بکنید؛ در روایت دارد وقتی خندق می‌کندند،  به یک سنگی رسیدند که نتوانستند از سر راه بردارند، حضرت وارد خندق شدند و با سه ضربه این سنگ را از سر راه برداشتند. در هر ضربه‌ای برقی جهید و حضرت تکبیر گفتند. پرسیدند آقا چرا تکبیر گفتید؟ فرمودند دیدم که ایران فتح شد، روم فتح شد، تا یمن رفتیم. منافقین گفتند: «ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً»،  جز دروغ و فریب نمی‌گویند؛ مدینه را محاصره کردند، می‌گوید ما یمن را گرفتیم، ایران را گرفتیم، روم را فتح کردیم. قرآن می‌فرماید، مؤمنین می‌گفتند: «هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ‌اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»،  خدا به ما این‌را فرموده بود، پیامبرش فرموده بود، شما پا به جفت بایستید، دشمن می‌آید، ولی اگر ایستادید پیروز خواهید بود، «أَنْتُمُ الأَعلَون‏». نصرت این‌گونه می‌آید. جنگ احد با آن سختی‌ها تمام شده، حضرت همین‌ها را دوباره راه می‌اندازند و گسیل می‌شوند. وقتی هم می‌روند همه به آنها می‌گویند نروید، دشمن پا به جفت است. «فَزادَهُم إیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل»، اما آنها می‌گویند ما وظیفۀ خود را انجام می‌دهیم، کارمان را هم به خدا واگذار کردیم و او کافی برای ما کافیست. واقعاً هم کافی است، قواعد نصرت خدا این قواعدی که ما خیال می‌کنیم نیست، به عِدّه و عُدّه نیست. البته به یک معنا عِده و عُده می‌خواهد، یعنی ما باید عِده و عُده تهیه کنیم، قطعاً نصرت از طرف خدای متعال می‌آید.

اینکه میفرماید: «أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّه» وظیفۀ ماست که باید یک کاری بکنیم، اما خدای متعال یک کار دیگری می‌کند. ما باید هم قدرت نرممان را تدارک کنیم، هم قدرت سختمان را؛ قدرت نرم مثل نماز جمعۀ قبل، جمعه نصر، است، این قدرت نرم ماست. ایمان یک ملت، توکل یک ملت به خدا، حرف جدیدی که برای جهان دارند، استقامتی که پای حرفشان می‌کنند، رهبر فرزانه و حکیمشان با شجاعت می‌آید آن‌گونه خطبه می‌خواند و آنها هم پشت سر او می‌ایستند، این قدرت نرم است. قدرت سخت هم می‌خواهیم؛ ساختارهای اقتصاد کشورمان باید مقاومتی ساخته بشود. باید هم‌بستگی ایجاد بشود، اما نه هم‌بستگی سیاسی، هم‌بستگی بر محور یک گفتمان، هم‌بستگی گفتمانی، هم‌بستگی ملی. قدرت نظامی ما هم باید گسترش پیدا کند، اینها لازم است. هر دوی این قدرت‌ها را نیاز داریم، ولی نصرت الهی چیز دیگری است.

نصرت خدای متعال شرط دارد: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرکُم»؛ اگر اتفاق افتاد، پیروزی قطعی است؛ تردیدی نیست که پیروزی هست؛ منتها یک قواعدی دارد. مثال اینکه جنگ حنین به فاصله کوتاهی بعد از فتح مکه اتفاق افتاده، مسلمان‌ها بدون خونریزی در سال هشتم هجری مکه را که مرکز قریش و قبلۀ مسلمان‌هاست، فتح کردند. مردم مکه یا به ظاهر یا به باطن، بعضی منافقانه و بعضی مؤمنانه مسلمان شدند. چند هزار نفر از آنها هم به لشکر حضرت پیوستند و با یک لشکر عظیمی به سمت طائف و حنین راه افتادند.

خدای متعال می‌فرماید ما شما را مکرر نصرت کردیم، «لَقَد نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی‏ مَواطِنَ کَثیرَهٍ»،  این آیه در سوره مبارکۀ برائت است. خدای متعال در سال نهم هجری به پیامبر دستور می‌دهد، صف‌بندی و برائت را با مشرکین محکم کن و آنها را از سرزمین اسلام بیرون کن. اگر امت مبرای از شرک می‌خواهی بسازی، مشرکین نباید اینجا باشند، چون نمی‌گذارند. با آنها بجنگ و جنگ را به ائمۀ آنها برسان، «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُم لا أَیْمانَ لَهُم»،  نمی‌فرماید ایمان ندارند، بلکه می‌فرماید عهد ندارند؛ هم ایمان ندارند، هم عهد ندارند؛ اینها فقط قدرت و قتال را می‌فهمند. مسلمان‌ها با این دستورات نگران می‌شوند، در اینجا خدای متعال می‌فرماید: «لَقَد نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی‏ مَواطِنَ کَثیرَهٍ» ما مکرر شما را نصرت کردیم، یک نگاه به پشت‌سر خود بیندازید، بدر را ببینید، احد را ببینید، خیبر را ببینید…

 

قاعدۀ نصرت الهی

چرا خداوند مدام یادآور کردند؟ برای اینکه مسلمان‌ها غفلت می‌کردند. وقتی صحنۀ سختی پیش می‌آمد، پیروزی‌های گذشته را نمی‌دیدند که در دل سختی‌ها پیروزی‌ها حاصل شده است. قاعدۀ نصرت الهی این است: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسرِ یُسراً». نکاتی هم دارد که چرا انسان در سختی به گشایش می‌رسد؛ چون بدون سختی شدنی نیست؛ چون گشایش، ظاهری نیست؛ فتوحات، باطنیه است. در دل استقامت، بستر فتوحات باطنی آماده می‌شود و خدای متعال گشایش ایجاد می‌کند.

قرآن می‌فرماید: «لَقَد نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی‏‌مَواطِنَ کَثیرَهٍ وَ یَومَ حُنَیْنٍ»(۱۰)، در جنگ حنین ما شما را نصرت کردیم، قاعدۀ نصرت چه چیزی است؟ «إِذْ أَعْجَبَتْکُم کَثرَتُکُم»، اول معجب به قوا و کثرت خودتان شدید، یک لشکر فاتحی که مرکز کفار را بدون خونریزی فتح کرده، آنها هم همراه شدند، «إِذ أَعجَبَتْکُم کَثْرَتُکُمْ فَلَم تُغنِ عَنْکُم شَیْئاً»، ذره‌ای به کارتان نیامد و شما را بی‌نیاز نکرد. «وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ» زمین با همه وسعت بر شما تنگ شد، «ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرین»، به جنگ پشت کرده و فرار کردید، این مرحلۀ اول است. نصرت با آدم‌های معجب، مغرور و منافق واقع نمی‌شود. پیروزی اسلام برای اهلش واقع می‌شود. وقتی معلوم شد، پیروز میدان نیستند و با آنها کار اسلام جلو نمی‌رود، «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ»،(۱۱) خدای متعال در دل این صحنۀ سخت که همه فرار کرده بودند و دشمن به ظاهر پیروز شده بود،  آرامش را در مرحلۀ اول بر وجود مقدس نبی اکرم(ص) و بعد بر مؤمنین نازل کرد، «وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَم تَرَوها»، با یک لشکری شما را کمک کردیم که شما نمی‌دیدید. «ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرین»، همان که درجنگ حنین بر سرشان آمد مجازاتشان بود.

پس نصرت یک قواعدی دارد. با قواعد آن پیروزی حتماً می‌آید.

چگونه می‌شود نصرت خدا را نازل کرد؟ استقامت می‌خواهد، پای حرف خدا ایستادن می‌خواهد، پا پس نکشیدن می‌خواهد. راه خدا چنین راهی است. خدای متعال می‌فرماید اگر می‌خواستم خودم پیروز می‌شدم، اما آن وقت شما لایق شهادت نمی‌شدید. این نکات در قرآن به صورت مفصل، در سورۀ رسول و جاهای دیگر بیان شده است.

نصرت خدا قواعدی دارد که خیلی هم متوقف بر امکانات نیست. داستان طالوت و جالوت را در سورۀ مبارکۀ بقره دیده‌اید. جناب طالوت آنهایی را که آماده شدند، با خود به بیرون شهر برد، وقتی آنها را از خانه و زندگی جدا کرد، یک امتحان پیش آمد؛ فرمود نباید از نهری که برخورد می‌کنید بنوشید، مگر کسی که یک غرفه سوا کند و بخورد. این سفرۀ دنیاست که خدا برای شیاطین پهن کرده، کسی از آن سفره بخورد، دیگر همراه انبیاء نیست، دیگر نمی‌تواند با شیاطین مقابله کند. اگر کسی یک مشت جدا کند، پالایش کند و بعد بخورد، او حسابش جداست.

عده‌ای آب خوردند و نیامدند؛ جناب طالوت آنهایی را که از این نهر نخوردند یا یک مشت خوردند، عبور داد، « فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ»،  لشکر دشمن را که دیدند، گفتند: «لا طاقَهَ لَنَا الْیَومَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ»، ما توان مقابله با آنان را نداریم! کسانی که این حرف را گفتند، همان‌هایی بودند که یک غرفه خورده بودند. قرآن می‌فرماید: «قالَ اَلَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ»، آنهایی که به لقاء الهی مطمئن بودند، گفتند: «کَم مِن فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ»، چه لشکرهای اندکی که بر جمعیت‌های کثیر به اذن خدا پیروز شدند. بعد هم از خدای متعال اینطور خواستند: «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرین؛ پروردگارا، به ما صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم دار و بر شکست کافران یاری فرما.»

اگر یک نگاه به پشت سرمان بیندازیم، همین‌طور بوده است، «لَقَد نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی‏ مَواطِنَ کَثیرَهٍ».

۴۵ سال گذشته را مرور کنید، شوروی که واقعاً یک قدرت شیطانی استکباری بود، متلاشی شد. امام سال آخر حیاتشان نامۀ پایان تاریخ مارکسیسم را نوشتند. این نصرت خداست. بوش پسر در سال ۲۰۰۱ ـ نه الان که جهان خیلی با آمریکا همراهی نمی‌کند ـ می‌گفت یا با ما یا علیه ما، حدود پنجاه درصد قدرت ناتو را به منطقه آورد، مقصودش این بود که ریشه جبهه مقاومت را بکند؛ افغانستان، عراق و… بعد ایران. الان چند سال از آن سال‌ها گذشته؟ نقشۀ خاورمیانۀ جدید هم روی میزشان بود. خوب است حتی کسانی که به ملیت معتقدند به این مسئله دقت کنند؛ در طرح جدیدی که الان نتانیاهو دوباره رونمایی کرده، مطمئن باشید به ایران واحد قائل نیستند و می‌خواهند پیچ و مهره‌های منطقه را باز کنند و طبق نظم جدید خودشان ببندند. آیا نقشۀ خاورمیانۀ جدیدشان محقق شد؟ بعد از ۲۳ سال، باهفت هزار میلیارد دلار هزینه‌ای که کردند، با کشته‌هایی که دادند، با صدمهه‌ای که به منطقه زدند، بین یک تا سه میلیون کشته در عراق ایجاد کردند، آیا پیروز شدند؟ داعش واقعاً پیروز شد؟

 

نابودی دین و دنیا، نتیجۀ کوتاهی در میدان مبارزه

ما باید مقاومت کنیم که جبهۀ مقاومت بر محور ادیان الهی و اسلام دوباره متحد شوند و حق غالب شود. اینجا منطقۀ محوری جهان بوده و هست، منطقۀ ظهور انبیاست، منطقه حادثۀ مهم آخرالزمانی است، آنها دنبال نظم مادی هستند، اما ما نظم دیگری بر جهان می‌خواهیم، البته ما نمی‌خواهیم استیلاء بر منطقه پیدا کنیم، منطق ما که استیلاء نیست؛ منطق ما منطق ایثار و فداکاری برای رشد امت است. منطق آنها سلطه و جنگ نیابتی درست کردن است. الان از قبل قوی‌تر نیستند، خودشان هم می‌دانند. می‌دانند جبهه مقاومت هم خیلی قوی‌تر شده است. حضرت آقا دو سال قبل فرمودند نظم جدید در حال شکل گرفتن است و نظم کنونی در حال زوال و فروپاشی است. سه مشخصه هم برای آن فرمودند که هر سه مشخصه در این دو سال فوق‌العاده محقق شده؛ تضعیف آمریکا، انتقال قدرت به آسیا، گسترش جبهۀ مقاومت و ادبیات مقاومت.

دشمن با همۀ توان آمده ما را برگرداند. مرگ یعنی چه؟ یعنی اگر پای پیروزی تاریخی نایستید، این پیروزی به عقب می‌افتد؛ خدای متعال شما را می‌برد، یک قوم دیگری می‌آورد و پیروزی به دست آنها واقع خواهد شد. شرط نصرت الهی این است: «إِن تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم‏»، «لِلَّذینَ أَحسَنُوا مِنهُم وَ اتَّقَوا أَجرٌ عَظیمٌ». رهبر معظم انقلاب قبلاً هم فرموده‌اند، ما نزدیک قله‌ایم و اینجا جای پا پس کشیدن نیست.

ما یک مسیری را آمده‌ایم، دشمن هم با همۀ قوا آمده؛ وقتی با همۀ قوا آمده که نگذارد شما به قله برسید، به میزان همراهی با سنت‌های الهی پیروزی به دست شما واقع می‌شود. پیروزی هست، اما از مسیر نصرت دین خدا، از مسیر فتوحات و از مسیر راهگشایی برای بشر به سمت سعادت، والا محروم می‌شویم، «یَأْتِی‌اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُم». دنیایمان را هم از دست می‌دهیم.

کسی خیال نکند ما الان در مقابل آمریکا و اسرائیل کوتاه بیاییم، آنها منافع ما را به رسمیت می‌شناسند. بی‌تردید آنهایی که دنبال گره خوردن به نظم جهانی هستند، اشتباه می‌کنند. اولاً این نظم در حال زوال و فروپاشی است، ثانیاً در نظمی که مدیران این نظم برای آینده ترسیم کرده‌اند، ما به عنوان یک ملت واحد و یک ملتی که از حقوق خودش برخوردار باشد، جایی نداریم. این نظمی که آمریکا این بار می‌خواهد از طریق رژیم صهیونیستی در جهان حاکم کند، ناتو را پشت سر اسرائیل آورده و از اسرائیل می‌خواهد وارد بشود و جبهه مقاومت را بزند و جلو بیاید، در آن نقشه کشور ایران، عراق سوریه، مسیر سیاه هست است و نقشۀ سبزشان از دریا می‌آید و از کشورهایی که همکاری با اسرائیل را قبول کردند، می‌گذرد و به سمت دریای مدیترانه می‌رود. اگر کسی خیال کند، اینها دنبال این هستند که منافع مردم ایران را به رسمیت بشناسند و به دنبال همزیستی مسالمت‌آمیز هستند، بداند که آنها دروغ می‌گویند. آن مردک سیاست‌مدار آمریکایی که آقا به او فرمودند احمق، می‌گوید: «ما این نسل را باید ریشه کن کنیم، اینها ژن ناسالم‌اند.»

لحظه پا پس کشیدن نیست. دشمن با همۀ وجود آمده و احساس می‌کند که ما داریم، همه چیز را از دست او در می‌آوریم. چون فهمیده که ما نزدیک قله هستیم و اگر یک قدم دیگر برداریم، او باید کل منطقه را رها کند و برود. به همین دلیل با همۀ وجود آمده؛ لذا مسئله جدی است. وقتی کار سخت می‌شود، باید نگاهمان به نصرت الهی باشد.

سختی‌ها برای چیست؟ آدم باید بهشتی بشود تا وارد عالم بهشت بشود. می‌خواهند زمین را برای ما بهشت کنند، «أَم حَسِبتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصرُ‌اللَّهِ»،(۱۲) آنقدر کار بر امت‌های گذشته سخت می‌شده که همه متزلزل می‌شدند، جز پیامبر و همراهانی که اندک بودند؛ آنها هم می‌گفتند خدایا پس پیروزی چه زمانی می‌رسد؟ همه دارند می‌روند. در این هنگام خدای متعال می‌فرماید: «إِنَّ نَصرَ‌اللَّهِ قَریب»(۱۳)، قرب نصرت همینجاست. لذا وقتی شرایط به این نقطه‌ها می‌رسد، همیشه باید منتظر یک نصرت و فتحی بود.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫بخشی از آیه ۱۹ سوره حج

  1. بخشی از آیه ۲۴ سوره جاثیه

۳٫غافر / ۵۱

۴٫بخشی از آیه ۴۰ آل‌عمران، اگر (در میدان احد،) به شما جراحتی رسید (و ضربه‌ای وارد شد)، به آن جمعیّت نیز (در میدان بدر)، جراحتی همانند آن وارد گردید.

۵٫مزمل / ۴ ؛ پیامبر خدا(ص) درباره آیه: «و رتّل القرآن ترتیلاً» فرمود : قرآن را روشن و شمرده بخوان و آن را مانند تخم علف پراکنده‌اش مساز و همچون شعر به شتاب و بریده و بریده مخوان. در شگفتی‌هایش درنگ کنید، دلها را با آن به تپش و حرکت در آورید و همه کوشش شما این نباشد که سوره را به آخر برسانید. (النوادر‌للراوندی : ۲۴۷/۱۶۴)

۶٫بخشی از آیه ۱۳۹ آل‌عمران

۷٫بخشی از آیه ۱۷۹ آل‌عمران

۸٫بخشی از آیه ۱۷۲ آل‌عمران

۹٫همان ۱۷۳

۱۰٫بخشی از آیه ۲۵ توبه

  1. همان آیه ۲۶
  2. بقره/۲۱۴

۱۳همان