17دسامبر/16

انتقادها و پیشنهادها

تقلب ، خیانت به انقلاب
از جمله شعارهای شور انگیز و انقلابی ما دعوت به خود کفایی کشور و بی نیاز شدن از شرق و غرب است .همه می دانیم که یک ملت نمی تواند بدون خودکفایی اقتصادی ،استقلال سیاسی خویش را حفظ کند و آرزوی هر کشور وملتی است که بتواند حداقل به اندازه احتیاجات خودشان تولید نمایند البته این بدان معنی نیست که هیچگونه تبادل تجاری باسایر کشورها نداشته باشند که این برای هیچ کشوری ممکن نیست . ولی تا اندازه توان باید آنچه می توانند از امکانات طبیعی و خداداد و از نیروهای انسانی خویش استفاده کنند و وابستگی اقتصادی خود رابه دیگران به حداقل برسانند بلکه باید در مواد غذایی سعی بر این باشد که به خود کفایی کامل برسند .
انقلاب اسلامی که بر اساس استقلال ، سیاست خود را بنا نهاده ، از روز اول دعوت به خود کفایی و سعی درایجاد استقلال اقتصادی نمود ، و دراین رابطه گامهای بزرگی از سوی جوانان متعهد و افراد با استعداد و مغزهای متفکر بر داشته شده است . ولی همیشه باید نقصها وعقب ماندگیها راگوشزد نمود تا این جوشش و حرکت به سردی نگراید .
آنچه دراینجا موردبحث و انتقاد ماست ، خود کفایی در امور صنعتی است و نکته ای که در این رابطه قابل توجه است کم توجهی مسئولین به بهتر کردن تولید است . شک نیست که خودکفایی تنها با بالا بردن سطح تولید از نظر کمیت به دست نمی آیدبلکه باید تولید از جهت کیفیت به بهترین وضع مطلوب برسد ، و حال آنکه مشاهده می شودکه وضع بر عکس است و صنعت ما ازجهت کیفیت روز به روز بدتر می شود. برای مثال اتومبیل پیکان را اگر ملاحظه کنیم به وضوح می بینیم گر چه ظاهری زیبا تر یافته است اما از نظر کار و موتور و سایر جهات مورد شکایت مردم است وهمچنین قطعات یدکی آن و سایر صنایع ما نیز به همین ترتیب.
البته این مطلب مدتهاست که میان مردم نقل مجالس و محافل است ولی اخیرا از سوی بعضی از نمایندگان ،وزیر صنایع مورد سوال قرار گرفت که چرا مراعات حداقل استاندارد نیز در تولیدهای صنعتی نمی شود که این سوال بهتر بود در مورد صنایع مانند اتومبیل نیز مطرح می شد و نیز بهتر بودکه لحن سول بدین ترتیب می بود که چراسعی بر بالا بردن وضع تولید . مراعات حداکثر استاندارد نمی شود نه حداقل ، که اگرهمت ما بر حداقل باشد هیچ به ان نخواهیم رسید . همت باید بر مراعات حد اعلای استاندارد و تکنولوژی باشد تا اقلا به حداقل آن برسیم . ما توقع و انتظار پیشرفت صنعتی کشور را داریم نه عقب گرد. ملت ایران با توجه به رهنمودها و تشویقهای حضرت امام دام ظله در امر خود کفایی کشور وپیشرفت صنعت ،چشم انتظار آن روزی هستند که ما درتکنولوژی پیچیده و صنایع مورد نیاز نیز خودکفا باشیم و هوا پیماهای مدرن و مافوق مدرن هم بسازیم و آن روز انشا الله خواهد آمد ولی توقع مردم از مسئولین آن است که ببینید سیر صنعت و تکنولوژی به سمت پیشرفت است و اگر بامحاسبه وضع صنعت به این نتیجه رسیدیم که سیر معکوس داشته ایم حتما باید در برنامه ریزی خود تجدید نظر کنیم .
تذکر ما در این موضوع به دولت است و به دست اندکاران صنعت ا ز مهندسین و تکنسینها گرفته تا کارگری که کوچکترین و ساده ترین کار را در صنعت به عهده دارد .
اما تذکر به دولت این است که باید بر امر صنعت نظارت بیشتری داشته باشد و داشتن استاندارد لازم را در همه صنایع مورد توجه قرار دهد و نباید استاندارد ،اختصاص به لوازم خطرناک مانند دیگ زودپز و یا بعضی لوازم برقی داشته باشد بلکه در همه وسائل صنعتی باید این جهات ملاحظه شود . متاسفانه حتی در لوازم برقی نیز این جهت چندان ملاحظه نمی شود و بسیاری از لوازم برقی ، در بازار دیده می شود که ملاحظه استاندارد بودن در آنها نشده و بدون مراقبت ،آزادانه به فروش می رسد . از آن گذشته ، وسائل اجاق گاز از قبیل ریگلاتور و سیلندر پیک نیک و شلنگ گاز نیز بدون توجه به مسائل ایمنی ساخته و در بازار به فروش می رسد و خدامی داند چقدر فاجعه تا امروز افریده است . مسئولین امور در اینگونه موارد باید توجه بیشتری مبذول دارند و تمام مسائل را به امید آینده پس از جنگ موکول نکنند .
واما تذکر به صنعتگران زحمتکش این است که سعی شما در بهتر کردن وضع صنایع وبالابردن سطح تولید از جهت کمی و کیفی اولا یک عمل بسیار مهم و ارزنده از نظر ملی و میهنی است . شما با دقت در امر صنعت ، خود و میهن وهموطنان خود را از اسارت و و ابستگی به بیگانگان رهایی می بخشید و کشورد خود را سر بلند ومستقل می نمایید . پس شما همانند همان سربازان وپاسداران و جوانمردان جان برکفی هستیدکه در سنگر خون آتش از استقلال سیاسی میهن اسلامی خویش دفاع می کنند . استقلال سیاسی بدون استقلال اقتصادی و فرهنگی ممکن نیست . پس همه اینها است ، آنها با جان خود ازآن سنگر دفاع می کنند ،شما نیز با مغز و بازوی خویش از این سنگر حمایت کنید .
ثانیا این تلاش و کوشش به نفع شخصی شما نیز تمام می شود . زیرا هر چه صنعت بهتر و هر چه تولید بیشتر باشد . برای شما نیز بهتر است اعتبار شما بالا می برد.
ثالثا از نظر شرعی بر این امر تاکید بسیار شده است که هر کارگر باید در کار خود دقت داشته باشد و خوب کار کند.
در روایت است که پیامبر سعد بن معاذ را به دست مبارک خویش دفن نمود و درموفع دفن ،احد را محکم کاری کرد ، سپس فرمود : « انی لا علم انه سیبلی و یصل الیه البلی و لکن الله عزوجل یحب عبدا اذا عمل عملا فاحکمه …» یعنی من می دانم که این قبر از بین می رود و خراب می شود ولی خداوند دوست دارد بنده ای را که هر گاه کاری انجام می دهد محکم کاری کند و ازهم جهت خوب امجام دهد. و در روایت دیگر درمورد دفن ابراهیم فرزند رسول خدا (ص) چنین آمده است که پس از دفن ،حضرت شکافی در قبر یافتند، فورا آن را اصلاح کرده و فرمودند : « اذا عل احدکم عملا فلیتقن» هرگاه کسی از شما کاری را انجام داد درست انجام دهد و متقن و محکم سازد .
نکته قابل توجه این است که این روایات در مورد ساختن قبر مرده وارد شده گر چه بیان مطلب بنحو عموم است و این نشانگر اهمیت مطلب است که حتی درموردی که اثری از آن نمی ماند ودیری نمی پاید که از بین می رود ان هم درلحدکه دیده نمی شود در عین حال باید درکار دقت نمود .ناگفته نماندکه درست انجام ندادن کار و بی اعتنایی به تولید مفید و ارزشمند ،یک نوع خیانت و غش به جامعه به حساب می آید و می توان گفت که از این جهت یک عمل حرام و مورد مواخذه است .
امیر المومنین (ع) در روایتی فرمودند : « ان الله یحب المحترف الامین » خداوند صنعتگر و کارگری را دوست درادکه امین باشد . از این روایت استفاده می شودکه اگر صنعتگری چندان اهمیت به اتقان و محکم کاری ندهد خیانت کرده است و روایات د رمورد مذمت خائن و کسی که د ر کارش غش و دغل بازی باشد بسیار است بلکه در آیات قرآن نیز بسیار آمده است :
« ان الله لا یحب الخائنین »
خدا خیانتکاران را دوست ندارد و آیات دیگر . بلکه قبح خیانت و غش یک امر فطری و عقلی است .
درروایت است : « من غش مسلمافلیس بمسلم » کسی که نسبت به مسلمانی غش کند و خیانت نماید ، مسلمان نیست .

17دسامبر/16

مروری کوتاه بر: پیام امام و نهضت سواد آموزی

حجت الاسلام محسن قرائتی
یک بار دیگر فرمان امام را مطالعه فرمائید، به کلمات و تعبیرات ایشان دقت کنید:
۱-فرمودند: بسیجی ، آیا ما در ریشه کن کردن بیسوادی بیسج شدیم؟
۲-فرمودند: ضربتی، آیا ما در انجام این فرمان آسمانی کوتاهی نکردیم؟
۳-فرمودند: مساجد و تکایا، محل برگزاری کلاسهای نهضت باشد، آیا این دستور عملی شد؟
۴-فرمودند: ائمه جماعات شهر ها و روستاها اقدام نمایند.
۵-فرمودند: وزارت آموزش و پرورش با تمام امکانات به پا خیزد.
۶-فرمودند: ایران را به صورت مدرسه کنیم.
۷-فرمودند: اعضاء با سواد هر خانه نسبت به اعضا بی سواد آن خود را مسئول بدانند.
۸-فرمودند: اعضاء بی سواد هر خانه از یاد گیری، سر پیچی نکنند.
۹-فرمودند: بی سوادی نقص درد آور است و ایران مهد علم است، نباید ما اینهمه بی سواد داشته باشیم.
۱۰-فرمودند نیاز به خواندن و نوشتن از نیاز به مسکن و بهداشت لازم تر است.
۱۱-فرمودند: منتظر اقدامات دولت نباشید و همه در هر کجا هستید به پا خیزید.
همه با هم بپاخیزیم
من از شخص خاصی گلایه ای ندارم ولی دلم به حال اینهمه بی سواد و این فرمان آسمانی امام عزیز می سوزد، بهر حال دیر نشده باز دیگر همین فرمان را تبلیغ و همه با هم حرکت و برای انجام آن قیام کنیم.
مبارزه با جهل کمتر از مبارزه با صدام نیست زیرا او سه سال است دشمن ما است ولی جهل دشمن همه عمر ما است. پیامبر عزیز ما فرمود: «اعدی عدو المرء جهله».
مسئولین هیئت ها که برای عاشورا مردم را بسیج و تکایا و مساجد را آماده عزاداری امام حسین (ع) می کنند، می توانند بپا خیزند و بی سوادان هر کوچه و محله را در همان محله ها برای سواد آموزی جمع نمایند.
انجمن اسلامی و شوراها که برای تقسیم سیگار و پنیر و نفت! دخالت دارند همراه با فعالیت های بسیار ارزنده اسلامی خود، برای مسئله سواد آموزی هم گامی بردارند.
روحانیون هر کدام میتوانند در تبلیغ نقش مهمی ایفا نمایند.
در هر مدرسه ای مسئول آن می تواند در اوقاتی که مدرسه تعطیل است کلاسی برای پدران و مادران بی سواد تشکیل دهد.
انجمن اولیا و مربیان در حرکت دادن اولیا بی سواد فعال شوند.
شرط استخدام هر کارمند دولت و یا شرط ورود به دانشگاه را با سواد کردن چند بی سواد قرار دهند.
از کارمندان باز نشسته ای که هنوز توان و لیاقت کافی دارند هر روز یا شبی یکی دو ساعت استمداد نمائید.
در پادگانها، دایره سیاسی عقیدتی اقدام بیشتری نمایند.
و خلاصه هر گاه همه ما بپاخیزیم و فرمان امام عزیزمان را سر لوحه و دستور العمل خود قرار دهیم، مسئله بی سوادی را حل خواهیم کرد.
شاید خیال کنید که نهضت تا کنون شکست خورده، اما بشارت دهم که هرگز. در همین یک سال اخیر یعنی سال ۶۱ معلمان ما حدود ۱۵ هزار نفر زیاد شده، برابر همه سالهای قبل یعنی بیش از ۵۰ هزار کلاس تشکیل شده است. حدود یک برابر و نیم چند سال قبل افراد کارنامه گرفتند. بودجه ما حدود ۷۰۰ میلیون تومان اضافه شده و ما از کسی گله ای نداریم چون زمانیکه امام دستور بسیج مبارزه با بی سوادی را صادر فرمودند، هنوز مسئله ای بنام جنگ نداشتیم و پس از حمله عراق مسئله اصلی جنگ گردید و مردم برای آن جبهه بسیج شدند. خدا به همه اجر مرحمت فرماید. گلایه ما از کسانی است که توان سواد آموزی و کار در نهضت دارند و به جبهه هم نرفتند. شکایت ما از با سوادانی است که خود را به ملت محروم بدهکار نمی دانند و این گلایه های برادرانه را با چند نفر تذکر انشاالله برطرف و همه با هم و در کنار هم برای خدا و از انجام فرمان امام، ایران را مدرسه خواهیم کرد.

17دسامبر/16

مسائل فقهی حج قسمت سوم

حج، یکی از مهمترین ارکان اسلام و بزرگترین پایگاه صدور و گسترش انقلاب اسلامی در جهان است و چون انجام آن، نیاز به تهیه مقدمات و آموزشهای ضروری حجاج بیت الله الحرام دارد و امکان ندارد در ایامی که حجاج در تدارک سفر هستند، همه آنها را فرا گیرند، لذا دفتر تبلیغات حج و ماهنامه پاسدار اسلام به عنوان یک وظیفه مهم، بخشی از این مجله را به منظور طرح گوشه ای از مطالب مربوط به این مجمع جهانی اسلام اختصاص داده که در طول ماه های سال، در اختیار امت اسلام قرار میدهد.
امید است با همکاری بیشتر و طرح پیشنهادات و انتقادات، گامی مثبت در وصول به این هدف بزرگ برداشته شود.
س-قربانی و حلق در شب جایز است یا خیر و در صورت عدم جواز در مورد کسیکه جهل بحکم داشته و عمل کرده شرعا مسئولیت او چیست؟
ج-احوط آن است که قربانی را از روز عید تاخیر نیندازد و در هر صورت قربانی در شب صحیح است و تاخیر حلق تا آخر ایام تشریق مانع ندارد.
س-کفاره ارتکاب محرمات احرام را می شود در غیر مکه و منی انجام داد یا نه؟
ج-احتیاط واجب آن است که کفارات تقصیر در عمره را در مکه و کفارات تقصیر در حج را در منی ذبح کند ولی اگر ترک کرد می تواند در محل خود ذبح کند و صدقه بدهد.
س-شخصی بدون اخذ وکالت در ذبح از طرف عیالش یا شخص دیگری قربانی می نماید به این مستند که اذن فحوی از او دارد و مطمئن است که وقتی به عیالش یا رفیقش بگوید من در قربانگاه برای تو قربانی کرده ام او راضی است و میگوید خیلی خوب کاری کردی که زحمت مرا متحمل شدی آیا این نحوه قربانی کافی است یا نه؟
ج-کافی نیست مگر اینکه او را وکیل کرده باشد.
س-در صورتی که قربانی به دست غیر شیعه انجام گیرد و این شخص بعدا متوجه شود که حتما باید شیعه ذبح کند چه صورت دارد؟
ج-باید دو مرتبه در منی قربانی کند.
س-جمعی در قطعه زمینی متصل به منی در شب یازدهم و دوازدهم بیتوته کرده اند به اعتقاد اینکه آنجا منی است یا بگفته اشخاص محلی مطمئن شده اند که آن زمین منی است و بعد معلوم شد که منی نیست آیا بر عهده نامبردگان کفاره واجب است یا نه؟
ج-باید قربانی کنند.
س-شخصی که اجیر در حج است برای قربانی شخص ثالثی را وکیل می کند اشکال دارد یا نه و اگر برای اجیر مباشرت لازم باشد در صورتی که برای قربانیهای خود وکیل گرفته باشد باید مجددا قربانی کند یا نه؟
ج-اشکال ندارد و کفایت می کند.
س-کسی که نماز طواف او غلط است و می خواهد به جماعت بخواند آیا اقتداء به نماز یومیه کافی است یا باید نماز امام هم نماز طواف واجب باشد؟
ج-مشروعیت جماعت در نماز طواف محل اشکال است.
س-در حال طواف حاجی پول خمس نداده همراه دارد آیا به طواف او اشکال وارد می آورد یا خیر؟
ج-طواف اشکال ندارد.
س-حمل مغصوب در حال احرام خصوصا در حال طواف چه صورت دارد، آیا مخل به طواف است؟
ج-مخل نیست.
س-اگر طواف عمره و یا طواف حج را نسیانا یا جهلا بجا نیاورد تدارک آنها در هر وقت جایز است یا باید در اشهر حج باشد و آیا بین وقت طواف عمره و حج از این نظر فرق است یا نه و صورت جهل و نسیان تفاوت دارد یا نه؟
ج-تدارک در هر وقت ممکن است و فرقی نیست.
س-در شب یازدهم و دوازدهم بعد از توقف کوتاه در منی برای طواف و سایر اعمال واجب به مکه می توان رفت یا نه؟
ج-بعد از نصف شب جایز است.
س-زنان و پیرمردان که در رفتن از منی به مکه بعد از روز دوازدهم ذیحجه از جهت کثرت جمعیت به مشقت می افتند آیا می توان آنها را قبل از ضهر حرکت داد یا نه؟
ج-با وجود عذر مانع ندارد.
س-شبهائی را که باید در منی بیتوته کرد آیا تمام شب لازم است یا قسمتی از آنهم کفایت می کند؟
ج-مقدار واجب از غروب آفتاب است تا نصف شب.
س-اشخاص ناتوانی هستند اگر روز عید پیاده یا سواره که سخت تر از پیاده روی است بخواهند همراه کاروان باشند به مشقت فوق العاده می افتند آیا جائز است بعد از وقوف در مشعر قبل از فجر به منی حرکت کنند؟
ج-با وجود عذر مانع ندارد و احتیاط واجب آن است که پیش از نصف شب حرکت نکنند.
س-افرادی که بعد از ظهر روز عید قربان از منی به مکه می روند که بقیه اعمال حج تمتع را انجام دهند چه موقعی باید در منی حاضر باشند؟
ج-اول شب.
س-برای زنان و ضعفاء و سرپرست و راهنمای آنها آیا جایز است قبل از طلوع آفتاب بلکه قبل از فجر خروج از مشعر جهت رمی و قربانی و حلق یا تقصیر؟
ج-خروج از مشعر و رمی در شب در صورت عذر مانع ندارد و با تمکن از قربانی ولو با استنابه در روز عید، روز قربانی کنند و همچنین حلق یا تقصیر باید روز عید باشد.
س-زنها و مراقبین آنها و افراد ضعیفی که مجازند بعد از نصف شب از مشعر الحرام به منی وارد شوند آیا مجازند که رمی جمره عقبه را هم همان قبل از طلوع فجر بنمایند یا خیر؟
ج-می توانند شب رمی کنند.
س-بطوری که مستحضرید بلندیهای منی را اخیرا تسطیح و بدان ملحق نموده که سال گذشته گروههائی از حجاج در آن قسمتها بیتوته نمودند تمنی دارد نظر مبارک را در انجام مناسک در این قبیل امکنه بیان فرمائید و آیا می توان به علامتها و نشانه هایی که بعنوان وادی محشر یا منی و … گذاشته اند اعتماد نمود و آن را ملاک قرار داد؟
ج-اگر از منی است بیتوته در آن صحیح است.
س-افرادی که در روز عید قربان در منی باید قربانی کنند و مستحق در آنجا نیست و بیشتر گوشتها زیر خاک می شود اجازه می فرمائید که بگویند مثلا در ایران روز عید قربان از طرف حاجی که در منی می باشد قربانی کنند یا نه؟
ج-جایز نیست.
حاجی در عرفات یا منی فهمید که در احرام حج تلبیه نگفته در لحظه التفات تلبیه بگوید کافی است یا نه و تکلیف او چیست؟
ج-اگر می تواند به مکه برود و محرم شود و بقیه اعمال را که باید با احرام انجام دهد بجا آورد باید چنین کند و اگر ممکن نیست، همانجا لبیک بگوید و اگر بعد از تقصیر یا حلق متذکر شده عملش صحیح است و لازم نیست لبیک بگوید.
س-جمرات اکنون دو طبقه ساخته شده است آیا لازم است در محل سابق که طبقه تحتانی است رمی نمایند یا در طبقه فوقانی هم جایز است؟
ج-در طبقه فوقانی هم جایز است.
س-آیا زنها می توانند شب دوازدهم ذی الحجه که رمی جمرات نمودند همان شب به مکه بروند و دیگر به منی برنگردند یا باید مانند مردان تا ظهر در منی بمانند؟
ج-اگر عذر ندارند باید مثل مردان عمل کنند.
س-آیا مطلق ترس از تزاحم جمعیت از عذرهای شمرده میشودکه بتوان برای رمی جمرات نایب گرفت؟
ج-در وقت خلوت رمی کنند و مجرد ترس کافی نیست.
س-اگر کسی تعدادی از سنگریزه ها را به جمره زده ولی بعلت کثرت جمعیت مدتی فاصله شد تا دوباره خود را بجمره برساند آیا اینک باید دوباره از نو هفت مرتبه رمی کند یا بقیه دفعه گذشته را اگر تمام کند کافی است؟
ج-در فرض مذکور بقیه را تمام کند و کفایت می کند.
س-شخصی چندین مرتبه عمره مفرده بجا آورده و در هیچ کدام طواف نساء نکرده آیا یک طواف نساء برای تمام کفایت می کند یا باید برای هر کدام طواف جداگانه انجام دهد؟
ج-یک طواف کفایت می کند.
س-زنی در غیر ایام عادت لکه ای دیده و به اعتقاد پاکی طواف و نماز عمره تمتع را انجام داده و شب بعد رویت دم نمود با شرایط آیا طواف او در طهارت واقع شده یا نه و در هر حال حج خود را به این نحو تمام کرده کافی است یا نه؟
ج-اگر یقین کند که خون در باطن بوده حیض بوده و طواف و نمازش صحیح نیست و اگر شک دارد یا یقین کند که خون قطع شده حیض نبوده است و در هر صورت حج او صحیح است و در صورت اول طواف و نماز را اعاده کند و اگر وقت ضیق بوده احتیاطا بعد از حج یک عمره مفرده نیز به جا آورد.
س-خانمی هنگام احرام عمره پاک بوده وارد مکه شده خون دیده روز بعد دارو خورده خون قطع شده طواف عمره تمتع را نموده در حال پاکی. درعرفات نیز خون دیده باز قرص خورده روز بعد پاک شده طواف حج و نساء را بدون هیچ گونه غسلی انجام داده آیا حج او صحیح است و آیا این خانم بر شوهرش حرام است؟
ج-اگر خون قبل از سه روز متوالی بکلی قطع شده حکم مستحاضه را دارد که در قلیله وضوء برای طواف لازم و کافی است و در متوسطه و کثیره علاوه بر وضوء برای طواف احتیاط غسل هم بنماید و اگر بدون غسل طواف کرده طواف را اعاده کند و اگر هر سه طواف را بدون غسل انجام داده باید هر سه را اعاده نماید و اگر خودش نمی تواند یا بر او مشقت دارد، نایب بگیرد و تا خودش یا نایبش طواف را بجا نیاورده اند، بر شوهر حرام است.
س-زنی که در عمره تمتع شب نهم پاک نشده حج خود را بدل به افراد نموده ولی قبل از ظهر نهم در عرفات از حیض پاک شده آیا با تبدیل نیت و بازگشت اگر ممکن باشد وظیفه او افراد است یا تمتع؟
ج-در صورت امکان اتیان بعمره تمتع و درک اختیاری عرفه باید بر گردد و اعمال عمره تمتع را بجا آورد.
س-زنی در میقات حائض بوده و یقین داشت که نمی تواند عمره تمتع را در وقت خود به پاکی انجام دهد، لهذا نیت حج افراد کرد و بعد کشف خلاف شد، آیا حج افراد را تمام کند یا عدول کند به عمره تمتع؟
ج-اگر برای حجه الاسلام مُحرم شده احرام او باطل است و باید برای عمره تمتع مجدداً محرم شود.
س-طواف کننده مقداری از طواف را از جهت تردید در اشواط با تردید طواف کرده طوافش صحیح است یا خیر؟
ج-با فرض بقاء تردید در عدد اشواط طواف باطل است.
س-بسیار کم اتفاق می افتد که یک روز اختلاف نباشد در حجاز لذا بعضی از آقایان به عرفات می روند و بعضیها نمی روند و انعکاس این عمل چه بین برادران اهل تسنن و چه میان مردم شیعه بد نما است، تکلیف چیست؟
ج-باید در وقوف متابعت عامه کنند و در فرض مذکور تخلف جایز نیست.
س-افرادی که شب عید قربان در مشعر الحرام هستند قبل از طلوع آفتاب می توانند از وادی مُحسّر خارج شوند یا نه؟
ج-جایز نیست.
س-شخصی اگر با ماشین سقف دار رانندگی می کند و از مدینه محرم می شود و به مکه می رود یک گوسفند باید کفاره بدهد و یا اینکه هر دفعه که از ماشین پیاده و سوار می شود باید یک گوسفند کفاره بدهد؟
ج-یک گوسفند در هر احرام کفایت می کند.
س-در سعی صفا و مروه که دو طبقه ساخته اند آیا می توانند حجاج در طبقه دوم هم سعی صفا و مروه را انجام دهند یا نه؟
ج-اگر محرز نیست که بین صفا و مروه سعی می شود، جایز نیست.
س-شخصی به خیال اینکه هفت بار سعی بین صفا و مروه مرکب از ایاب و ذهاب است و به این اعتقاد چهارده مرتبه سعی را بعمل آورده، صحیح است یا نه و بر فرض بطلان اگر بعد از تقصیر و احرام حج متوجه شود، تکلیف او چیست؟
ج-سعی را اعاده کند، احتیاطا اگر چه اقوی کفایت است.
س-حاجی وظایف منی را انجام داده و صبح دوازدهم برای بعض حوائج به مکه آمده آیا لازم است برای نَفر بعد از ظهر برگردد یا نه؟
ج-واجب نیست برگردد.
((((با فریادها و دعوت ها و تظلم ها و افشاگریها و اجتماعات زنده کوبنده در مجمع مسلمین در مکه مکرمه، بتها را بشکنیم و شیاطین را که در راس آنها شیطان بزرگ است در عقبات رمی کنیم. امام خمینی))))

17دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ
پاتک دشمن برای پس گرفتن ارتفاعات کانی مانگا به شدت سرکوب شد
۱۸/۸/۶۲
۴۰ دستگاه تانک و خودرو صدامیان در ۱۵ کیلومتری غرب پنجو ین نابود شد
۱۸/۸/۶۲
۱۹ ارتفاع، ۲۰ روستا و زندان دولتو در منطقه سردشت آزاد شد.
۲۵/۸/۶۲
صد ها تن از مزدوران داخلی و بعثیهای عراق در نبردهای مرزی سردشت کشته و یا به داخل خاک عراق متواری شدند.
۲۵/۸/۶۲
نیروهای چریک ایران، جاده های تدارکاتی دشمن را در خاک عراق مین گذاری کردند.
۲۶/۸/۶۲
رزمندگان اسلام ۲ گردان از تیپهای ۳۶ و ۴۹ و ۴ گروهان مستقل ارتش عراق را نابود کردند.
۳۰/۸/۶۲
۱۵۰۰ تن از قوای دشمن بعثی کشته و زخمی و ده ها تن به اسارت در آمدند.
۱/۹/۶۲
یک فروند هواپیمای جنگی دشمن بعثی در منطقه مریوان سرنگون شد.
۱/۹/۶۲
رزمندگان اسلام با تصرف ۱۱ روستا و چند جاده تدارکاتی بر شهر «نالپاریز» عراق تسلط یافتند.
۳/۹/۶۲
جاده پنجوین – سید صادق به کنترل نیروهای اسلام در آمد.
۳/۹/۶۲
با آتش سنگین قوای اسلام ۱۹ دستگاه خودرو و یک انبار مهمات دشمن منهدم شد.
۱۵/۹/۶۲
جنگنده های ایران هواپیمای سوخو ۲۲ عراقی را در آبهای خلیج فارس سرنگون کردند.
۱۹/۹/۶۲
دو خودرو مهندسی و بخشی از مواضع نیروهای متجاوزین صدامی در منطقه پنجوین منهدم گردید.
۲۰/۹/۶۲
انقلاب و جهان
هزاران تن از مردم پاکستان طی تظاهراتی در ایالت سند آدمکهای ریگان و پرچم آمریکا را به آتش کشیدند.
۲۲/۸/۶۲
بمب افکنهای رژیم صهیونیستی، مناطق مسلمان نشین بعلبک لبنان را به مدت ۲۵ دقیقه بمباران کردند.
۲۶/۸/۶۲
یک زن فلسطینی از سرزمین های اشغالی تمامی دارائی خود را به منظورآزادی قدس برای رئیس مجلس شورای اسلامی فرستاد
۳۰/۸/۶۲
نیروهای سوریه ۲ جنگنده اسرائیل را بر فراز لبنان سرنگون کردند.
با سرنگونی یک هلیکوپتر در اطراف کابل انقلابیون مسلمان افغانی ۱۱ افسر عالی رتبه ارتش افغانستان و شوروی را به هلاکت رساندند.
۲/۹/۶۲
انقلابیون مسلمان عراقی مقر سازمان امنیت و مرکز نظامی العینه رژیم بغداد را منفجر کردند.
تعداد کشته شدگان مزدوران امنیتی رژیم عراق در مقر سازمان امنیت به بیش از ۵۰۰ تن رسید که در میان آنها تعداد زیادی افسر و درجه دار به چشم می خورد.
۷/۹/۶۲
مسلمانان لبنان در سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت متحصن شدند.
۸/۹/۶۲
سه جنگنده آمریکائی و یک سوپر اتاندارد فرانسوی بر فراز لبنان سرنگون شدند.
۱۴/۹/۶۲
انقلابیون مسلمان لبنان با حملات بی امان خود، نیروهای متجاوز آمریکائی را مجبور به ترک مواضعشان از فرودگاه بیروت کردند.
۱۹/۹/۶۲
اخبار داخلی
هلال احمر ایران خواستار استیضاح دولت فرانسه توسط صلیب سرخ جهانی شد.
۱۹/۸/۶۲
رئیس جمهور: بعید به نظر می رسد آمریکا حاضر باشد در قصر شیشه ای که در خلیج فارس ساخته به مسابقه سنگ اندازی دست بزند.
۲۱/۸/۶۲
خبرنگاران خارجی از آثار جنایات صدام از اندیمشک و دزفول بازدید کردند.
۲۲/۸/۶۲
نخستین کنگره بین المللی پزشکی تهران با شرکت ۷۰۰ متخصص و محقق جهان گشایش یافت.
۲۹/۸/۶۲
سمینار بین المللی پزشکی رژیم صدام را بخاطر استفاده از بمبهای شیمیایی شدیداً محکوم کرد.
۱/۹/۶۲
آقای هاشمی رفسنجانی: اگر ابر قدرتها جنگ را در تنگه هرمز آغاز کنند ما جنگ را به قدس خواهیم کشاند.
۶/۹/۶۲
قطعنامه پیشنهادی ایران در مورد مبارزه با فحشا و احترام به شخصیت زن در سازمان ملل به تصویب رسید.
۱۲/۹/۶۲
اختراع و اکتشاف
توسط یک مهندس ایرانی دستگاه سیم راست کن اتومات ساخته شد.
۱۸/۸/۶۲
برای اوین بار توسط صنعتگران بندر ترکمن، پر قدرت ترین دستگاه بذر پاش در ایران ساخته شد.
یک جوان مبتکر سمنانی جک الکترونیکی برای اتومبیلهای سواری ساخت.
۱۸/۸/۶۲
توسط یکی از مبتکرین کرمانی دینام ۲۴ ولت اتومبیل ساخته شد.
۲۶/۸/۶۲
توسط یکی از مبتکرین سمنانی دستگاه شیر آب الکترونیکی و خودکار ساخته شد.
۲۶/۸/۶۲
توسط یکی از مبتکرین سمنانی کولر آبی بدون پوشال ساخته شد.
۲۶/۸/۶۲
برای اولین بار در جهان در کارخانه الو مرول اراک دستگاه ایجاد کننده شیار بر روی پروفیلهای در حال آگسترود ساخته شد.
۲۶/۸/۶۲
یک جوان سمنانی با ۲۵۰۰ تومان دستگاه پلی کپی ساخت.
۳۰/۸/۶۲
توسط پزشکان ایرانی، موثرترین داروی ضد چریبهای خون در ایران تهیه شد.
۲/۹/۶۲
عمران
بیش از ۳۰۰ میلیون تومان اعتبار برای تامین برق و راه در استان فارس اختصاص یافت.
۱۸/۸/۶۲
۷۳ روستای نهاوند، الیگودرز، بروجرد و دورود دارای برق شدند.
۲۱/۸/۶۲
۲۰ کیلومتر راه، ۴۰۰ سیل برگردان و ۶ درمانگاه و خانه بهداشت در کهکیلویه و بویر احمد احداث شد.
۲۱/۸/۶۲
۱۱ میلیارد ریال جهت باز سازی کردستان اختصاص یافت.
۲۳/۸/۶۲
جهاد سازندگی ۸۲۷ کیلومتر راه، ۴۳۲ واحد آموزشی، ۲۷۲ حمام و ۱۴ در مانگاه و خانه بهداشت در آذربایجان شرقی احداث کرد.
۲۳/۸/۶۲
۲۵۰ هزار واحد مسکونی با اعتبار حساب ۱۰۰ امام در سراسر کشور احداث شد.
۹/۹/۶۲
از سوی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، بیش از ۱۰ میلیارد ریال جهت خانه سازی برای خانواده های شهدا و جانبازان در سطح کشور اختصاص یافت.
۱۲/۹/۶۲
در ماه گذشته ۲۷۰ روستا در غرب کشور برق دار شدند.
۱۵/۹/۶۲
۱۴۰۰ واحد مسکونی در سوسنگرد بازسازی و تحویل مردم این شهر شد.
۱۷/۹/۶۲
تولیدات ذوب آهن اصفهان از ۵۰۰ هزار تن به ۹/۱ میلیون تن رسید.
۱۷/۹/۶۲
ضد انقلاب
مزدوران دمکرات، یک جهادگر را پس از اسارت به شهادت رساندند.
۱۹/۸/۶۲
توسط ماموران ژاندارمری ۳۴۳ کیلو تریاک، ۳۹ کیلو طلا و میلیونها ریال کالای قاچاق کشف شد.
۲۱/۸/۶۲
تشکیلات شهری و جنگلی منافقین در گیلان و مازندران نابود شد.
۲۸/۸/۶۲
ضد انقلابیون یک پیرمرد را در بوکان بخاطر عدم همکاری شهید کردند.
۱۴/۹/۶۲

17دسامبر/16

هدایت در قرآن قسمت دوم

آیت الله جوادی آملی
کیفیّت هدایت
مهمترین بحث هائی که درباره هدایت است، بعد از آن مقدمات، در سه فصل خلاصه خواهد شد:
۱-کیفیت هدایت.
۲-پایان راه هدایت، یعنی آن جائی که باید برویم.
۳-این راه را بالاستقلال می رویم یا به زور به آنجا کشانده می شویم، یا اینکه با همراهی و توافق هادی خود، راه را طی می کنیم، و در این فصل مسئله جبرو تفویض مطرح می شود.
کیفیت هدایت قرآن: و این بر دو گونه است:
مقام اول: هدایت بالعلم.
مقام دوم: هدایت بالعمل.
در جائی از قرآن آمده است: آیات الهی را بنگرید و روی آنها مطالعه و تفکر کنید.
و در جای دیگر می فرماید:
«ان ناشئه اللیل هی اشد وطئاً و اقوم قیلاً»
نماز شب سخن خیلی بلندی است. نشئه شب و زنده داری شب باعث استواری پا و استحکام قول است، و این راه را «سبیل الله» می داند.
پس فصل اول در دو مقام مطرح است: یکی دعوت و هدایت علمی و دیگری دعوت و هدایت عملی. در مقام اول که هدایت عملی مطرح است، یک سلسله از آیاتی که درباره توجه دادن انسان به ابزار ادراک و ابزار علم بود، در درس گذشته یادآور شدیم که چگونه قرآن ما را به سمع و بصر و فؤاد هشدار داد که اینها مجاری ادراکند. اینها را ما به شما دادیم تا از آنها استفاده صحیح ببرید. معلوم می شود علم، اندیشه، فکر و مانند آن که از راه مطالعه و تدبر نصیب انسان می شود، راه و روش هدایت قرآن است. در همین مقام اول می بینیم: قرآن کریم گذشته از اینکه ما را به ابزار ادراک توجه می دهد که می گوید از این ابزار بهره صحیح ببرید، به ما می گوید جز در محیط علم، در محیطهای دیگر زندگی نکنید. دستوری که می دهد می فرماید اگر خواستید سخنی را بگوئید، مطلبی را بپذیرید، حرفی را تصدیق کنید، راهی را بروید باید عالمانه و از روی علم باشد. این در کارهای اثبات، اما در کارهای نفی، اگر خواستید چیزی را تکذیب کنید، سخنی را نفی نمائید،مطلبی را ابطال کنید، کاری را ناروا بدانید، در بعد نفی هم باید عالمانه باشد. اگر بخواهید دیگران را به سمتی هدایت و راهنمائی کنید آن هم باید عالمانه باشد. در تمام این ابعاد در مدار علم باید حرکت کنید.
بنابراین، از یک طرف ما را به مجاری ادارکمان آگاهی و توجه می دهد و از طرفی دیگر می گوید: هر کاری که می کنی بر اساس علم باشد:
اما اینکه نباید بدون علم چیزی را بپذیریم این آیه است:
«       » ( سوره اسرا آیه ۳۶)
لاتقف: یعنی تبعیت نکن از چیزی که علم به آن نداری، چرا؟
زیرا گوش و چشم و قلب مسئولیت دارد.  •        »
در این مسئله مهمتر از همه سوال از فؤاد است که انسان مسئول است و قلب انسان مسئول عنه. ممکن است از انسان بپرسند سمع را کجا صرف کردی و بصر را کجا صرف کردی؟ اما آیا می شود از انسان بپرسند قلب را کجا صرف کردی؟ در حقیت از انسان می پرسند انسانیت را کجا صرف کردی؟ این مسئول و مسئول عنه چگونه از یکدیگر جدا می شود؟ این احتیاج به تحلیل دارد برای اینکه در کلمات فارسی حرف «از» را روی اسم شخص در می آورند، می گویند از زید بپرس، از فلان شخص بپرس. ولی در تعبیرات عربی این کلمه «از» را روی آن مطلب که مسئول عنه است در می آورند نه روی شخص مثل: «یسئلونک عن الروح»، «یسئلونک عن الاهله» و … که در این صورت شخص می شود «مسئول عنه». در اینجا قرآن می فرماید: انسان مسئول است، سمع او، بصر او و فؤاد او مسئول عنه است. انسان را از سمع و بصر می شود پرسید ولی چگونه انسان را از فؤادش می پرسند. این مطلب باید در بحث های دیگر بیاید.
در صدر این آیه کریمه ما را از تبعیت غیر علمی نهی کرده پس اگر بخواهیم چیزی را تصدیق کنیم و بپذیریم و بر اساس آن حرکت کنیم، یعنی این کارهای اثباتی را انجام بدهیم، باید عالمانه باشد «لا تقف ما لیس لک به علم» و در کارهای سلبی اگر خواستیم چیزی را تصدیق نکنیم، آن هم باید بر اساس علم باشد زیرا قرآن گروهی را که بدون تحقی تکذیب کردند، مذمت کرده و می فرماید: «بل کذبوا بمالم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله» (سوره یونس، آیه ۳۹) اینهائی که ندانسته تکذیب کرده اند مذمومند. قرآن کریم این گروه را مذمت می کند برای اینکه چیزی را که احاطه علمی به آن پیدا نکردند، تکذیب نمودند، پس تکذیب و نفی و طرد غیر عالمانه هم در قرآن محکوم است.
در دنباله آیه می فرماید: «  » با اینکه هنوز تأویل آن مطلب نرسیده، آنها تکذیب کرده اند، تأویل در برابر تفسیر است.«التفسیر ینقسم الی التفسیر بالظاهر و التفسیر بالباطن» تأویل، تفسیر بالباطن نیست. تأویل علم حصولی و فکری و مفهومی و باطن گویی و باطن گرائی نیست بلکه تأویل، در مقابل تفسیر است که یک عین خارجی است. در قیامت، تأویل قرآن روشن می شود، روزی که حقایق و معارف قرآن ظهور می کند، روز قیامت است که آن روز تأویل قرآن روشن می شود. ولی دنیا جای تفسیر قرآن است یا به ظاهر و یا به باطن و معانی باطنی دقیق تر از ظاهر است. وقتی برادران یوسف آن خضوع را انجام دادند، حضرت فرمود: «یا أبت هذا تأویل رؤیای» یعنی آنچه من در عالم رؤیا مشاهده کردم رجوعش و تحقق خارجیش این است.
در هر صورت، انسان چیزی را که می پذیرد باید عالمانه باشد و چیزی را که نفی می کند هم باید عالمانه باشد. در سوره احقاف (آیه ۱۱) مشابه آیه ای که ذکر شد آمده است.«        » چون اینها هدایت نشدند و به مطلب نرسیدند آن را تکذیب کردند.
در روایتی آمده است که امام «ع» می فرماید: «ان الله خص (یا حصّن) عباده بآیتین من کتابه: بقوله تعالی «ولا تقف ما لیس لک به علم» و بقوله تعالی «کذلوا بمالم یحیطوا بعلمه…».
خداوند بندگانش را به دو آیه اختصاص داده یا (در دو حصن و دیوار محصور کرده) که اگر خواستند چیزی را تصدیق کنند، باید عالمانه باشد و اگر خواستند چیزی را نفی و تکذیب کنند، آن هم عالمانه باشد. حضرت از دو آیه استفاده کرده است که باید انسان در محور علم حرکت کند. انسان بین تصدیق و تکذیب، بین رد و پذیرش، بین نفی و قبول خلاصه می شود و هم قبول و تصدیق و پذیرشش و هم ردّ و انکار و تکذیبش باید عالمانه باشد.
اینک بحث در مقام اول است که روش فکری و علمی است، نه روش عملی، روش علمی که انسان می بیند، می اندیشد، می شنود، مطالعه می کند و چیز می فهمد، نمونه های آن هم در قرآن کریم آمده است:
در جریان فرزندان آدم که یکی دیگری را کشت و معطل ماند که چگونه این جسد را دفن کند. قرآن می فرماید: ما از راه احساس او را آگاه کردیم: «فبعث الله غراباً یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سوأه اخیه» خداوند کلاغی را فرستاد که کندو کاو کند و مقداری خاک را کنار بزند و چیزی را درون خاک دفن کند تا فرزند آدم بفهمد که این مرده را چگونه می شود جا بجا کرد و دفن نمود. این استمداد از مجاری ادراک و بهره برداری از حس است برای آگاه شدن و رسیدن به یک مطلب.
قرآن کریم می فرماید: وقتی می خواهی مردم را دعوت کنی این چنین نباشد که خودت عالمانه چیزی را بپذیری ولی مردم را جاهلانه فریب دهی. آن دو بعدی که بیان شد «فیما یرجع الی اشخص نفسه او فیما یرجع الی غیره» چه در رابطه با خودش و چه در رابطه با دعوت دیگران، باید عالمانه باشد. می فرماید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه» باید دعوت، به سوی خدا باشد و مایه های دعوت او حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن باشد چون فرمود: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه»
لازم به تذکر است که این امر مختص به رسول الله (ص) نیست زیرا «و لکم فی رسول الله اسوه حسنه» حضرت رسول الگو و نمونه است برای ما و بر ما است که به او اقتدا نمائیم و تأسی کنیم. او مأمور به دعوت است، ما نیز هستیم. پس نه تنها انسان خودش باید عالمانه در مسائل وارد شود بلکه اگر دیگران را نیز خواست دعوت کند، باید عالمانه باشد.
در هر صورت چه انسان خودش را بخواهد در تصدیق و تکذیب قانع کند یا دیگری را ارضا نماید نیاز به یک روش دارد، زیرا تمام معارف عالم –برای انسان- بدیهی نیست که انسان هیچ مجهولی نداشته باشد و انسان هم نمی تواند به هیچ چیز آگاهی نداشته باشد چون اگر چنین باشد دیگر قابل دعوت نیست. پس یا اینکه قرآن کریم راهی را به ما نشان داده که توسط آن راه و روش به مجهولاتمان پی ببریم یا به همان طریقه عقلا، بدون رد، روشی را امضا کرده که همان روش منطقی است. روش عقلا این است که روی فطرتی که دارند، از آن منطقی است.روش عقلا این است که روی فطرتی که دارند، از آن بدیهی پی به نظری می برند و از هر بدیهی هم نمی شود به هر نظری پی برد. بین این معلوم و آن مجهول باید رابطه ای باشد. حالا رابطه، یا به آن نحو است که آنچه معلوم ما است، یک جزئی از جزئیات آن است که مجهول ما است و از یک جزئی به کلی پی می بریم یا اینکه معلوم ما کلی است و آنچه مجهول ما است جزئی و ما از کلی پی به جزئی می بریم و یا آنچه معلوم است با آنچه مجهول است هر دو تحت یک امر جامع مندرجند و از یک جزئی پی به جزئی دیگر می بریم، چه این پی بردن قطعی باشد یا ظنی. بالاخره راه استدلال بشری این است: اگر بین معلوم و مجهول هیچ رابطه ای نباشد، نمی شود از معلوم پی به مجهول برد و این راه عقلاست که اگر هر صاحب فنی در هر رشته ای خواست استدلال کند، به توسط این راهها استدلال می کند پس اگر یک ادیب بخواهد بگوید این لفظ را باید مرفوع خواند می گوید این فاعل است و چون هر فاعلی مرفوع است پس این لفظ مرفوع است. اگر یک فقیه بخواهد حکم کند که این امر –مثلاً- واجب است می گوید این صلاه جمعه است و چون صلاه جمعه واجب است، پس این واجب است. یا اینکه می گوید: «هذا ما اخبر به الثقه عن المعصوم و کل ما اخبر به الثقه عن المعصوم (ع) فهو حجه». پس این امر حجت است و هر کسی دیگر در هر رشته ای که داشته باشد و بخواهد استدلال کند این میزان استدلال اوست و این هم مخصوص احدی نیست، این همراه با فطرت انسان است.
همانطورکه حرف زدن مخصوص به هیچ کسی نیست، هم چنین اندیشه به کسی اختصاص ندارد. ولی همانگونه که برای سخن گفتن، قاعده و قانونی ذکر می کنند، برای اندیشه هم ضابطه و میزانی ذکر می کنند که همان «منطق» است. وقتی دین به ما این چنین آموخت که باید در محدوده علم زندگی کنیم، چه در مسائل فردی و چه در مسائل جمعی، آن روشی را هم که با آن روش عالم می شویم، آن را هم به ما آموخت که باید حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن باشد، لذا نیاز به یک ترازو داریم که بدانیم چگونه باید اندیشید؟ و آن ترازو را «منطق» می نامند و گر چه قرآن صریحاً نمی گوید که باید این چنین اندیشید، ولی روش عقلا را امضا کرده است و با ما هم با همین روش سخن گفته است.
بشر از آن نظر که دارای فطرت سالم می باشد، در استدلالها از کلی پی به جزئی می برد، می گوید این شخص مصداق آن کلی است و آن کلی دارای این حکم است پس این شخص هم دارای آن حکم است، این قیاس اقترانی است. و همانطوری که قیاس استثنایی در قرآن فراوان است و نمونه هایی از آن ذکر شد و شاید در بحث های آینده بخواست خدا باز هم ذکر شود، قیاسهای اقترانی هم در قرآن کریم کم نیست. در سوره مبارکه طه یک اصل کلی را ذکر می کند، می فرماید: «   •         » این یک قیاس منطقی است فرمود: شما طغیان نکنید زیرا اگر طغیان کردید غضب خدا بر شما روا می شود و اگر غضب خدا بر شما روا شد سقوط می کنید. (آیه ۸۱ سوره طه)
و لا تطغوا فیه: در این امر طغیان نکنید، چرا؟ برای اینکه «•  » غضب خدا بر شما روا می شود. اگر غضب خدا روا شد چه می شود؟ « من یحلل علیه غضبی فقد هلک» پس «کل من طغی یحلّ علیه غضب الله و کل من یحل علیه غضب الله فقد هلک.» این به همان روال فطرت منطقی است.
ما می بینیم که قرآن کریم بر همین روال نمونه هائی ذکر می کند که چه کسانی طغیان کردند و غضب خدا بر این ها روان شد و در نتیجه سقوط کردند.
در سوره والفجر می فرماید: »و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد و فرعون ذی الاوتاد و الذّین طغوا فی البلاد».
آنجا فرمود: اگر طغیان کردی غضب خدا روا می شود و اگر چنین شد، هلاکت و سقوط با آن همرا ه است، اینجا فرموده است:
ثمود و فرعون طغیان کردند. و پس از آن می فرماید: «فصبّ علیهم ربک سوط عذاب» همان اصل کلی را بر اینها تطبیق کردیم.
در سوره مبارکه «والشمس» از این واضح تر بیان کرده است: در سوره والشمس از آیه ۱۰ به بعد می فرماید:کذبت ثمود بطغواها» قوم ثمود گذشته از آن تکذیبهای لفظی که داشتند، تمرد و طغیان نیز داشتتند و رسالت و پیامبرشان را تکذیب عملی کردند. چگونه تکذیب عملی کردند؟ با طغیان! «اذ انبعث اشقاها فقال لهم رسول الله ناقه الله و سقیاها».
پیامبرشان فرمود: «ناقه الله!» و این تحذیر است یعنی «حذر نفسک ناقه الله» آنها را در مورد آن شتر بر حذر داشت «فکذبوه فعقروها» پیامبر را تکذیب کردند و شتر را کشتند. بنابراین آنها هم طغیان نمودند، چون طغیان کردند خداوند آنها را کیفری سخت داد و بر آنها غضب نمود. «فدمدم علیهم ربهم بذنبهم…» رضا و غضب خدا، رضا و غضب نفسانی نیست. این خشنودی و خشم صفت فعل او است. رضا و غضب در مقابل هم می باشند و هر دو هم محدودند. رضای او تالبه جهنم میرسد و تمام می شود، غضب او هم تا لبه بهشت می رسد و تمام می شود. بهشت جای رضوان و جهنم جای غضب است.
گویا در حضور امام هشتم «ع» -یا توسط نامه- کسی خدمت امام عرض کرد: «الحمدلله منتهی علمه» خدای را حمد می کنم تا نهایت علم او. حضرت فرمود: «لیس لعلمه منتهی» برای علم خدا نهایتی نیست، این چنین نگو. عرض کرد: پس چه بگویم؟ فرمود: بگو: «الحمد لله منتهی رضاه» خدا را حمد می کنم تا آنجا که مرز رضای او است.
غضب خدا مانند رضای خدا صفت خدا است. خدا غضب می کند یعنی عذاب می کند. «فدمدم علیهم ربهم بذنبهم» آن دمدمه و عذاب را به همه داد، نه اینکه به بعضی بدهد و به بعضی ندهد بلکه همه را به سوی این عذاب کشاند «فسواها و لا یخاف عقباها» بعد از این دمدمه هر چه بشود، هیچ خوفی از نتیجه آن ندارد زیرا همانگونه که در قرآن می فرماید: «یذهبکم و یأت بخلق جدید و ما ذلک علی الله بعزیز» شما را می برد و خلق جدیدی به جای شما می آورد.
بنابراین، این یک روش فطری است که خداوند با ما به زبان خودمان صحبت می کند و برای فطرت عقلا هم ارزش قائل است. این همان قیاسهای منطقی است که گاهی به صورت قیاس اقترانی و گاهی به صورت قیاس استثنائی می باشد. قرآن با ما این روش را پیش کشیده و از این راه با ما سخن می گوید.
ادامه دارد

17دسامبر/16

طب پیشگیری برای همه

الحمیه راس الدّواء پیشگیری بهتراز درمان است امیرالمومنین (ع)
دکتر سید حسن عارفی
علائم سکته قلبی (۵)
از نظر طبی دو نوع علامت وجود دارد:
۱-علائمی است که شامل درد شدید قفسه صدری، معمولاً درد دائمی که بیش از ۲۰ دقیقه در پشت جناغ حس شود.
درد ممکن است به بازوی چپ یا به دست چپ، گلو، چانه و دندان انتشار پیدا کند.
و ممکن است بجای درد، بیمار احساس فشار در قفسه صدری نماید، توأم با احساس فشار یا درد، عرق ریزش، احساس عرق سرد و گاهی تهوع و استفراغ.
برخی بیماران احساس طپش می کنند که نشانه نامنظم بودن ضربان قلب است. چنین بیماری را باید بلافاصله در روی زمین یا در صورتی که ممکن است، روی تختی خوابانید، و بدون آنکه بیمار راه برود، او را فوری به بیمارستان انتقال داد.
سرعت انتقال به بیمارستان و بستری کردن در اطاق مراقبت های ویژه قلبی که آن را «سی سی یو» می نامند، در کاهش مرگ و میر این بیمارن مؤثر است.
۲-در بیمارستان توسط پرستار ماهر و پزشک حاذق قلب، علائم و نشانه های دیگری را می توان یافت که دلالت بر سکته قلبی می کند.
تغییرات مخصوص الکترو کاردیوگرام و تغییرات آزمایشگاهی می تواند در تشخیص سکته قلبی کمک کننده باشند.
مدت اقامت در بخش قلب و نحوه درمان طبی با توصیه جراحی، مربوط به پزشک متخصص قلب خواهد بود.
پیشگیری سکته قلبی
در پیشگیری سکته قلبی نکات ذیل مهم است:
۱-عدم اعتیاد به دخانیات در پیشگیری سکته قلبی نقش مهمی دارد. اجتماعاتی که معتاد به دخانیات نیستند، کمتر به سکته قلبی مبتلی می شوند.
آمارهای دقیق، نشان می دهد، اشخاصی که اعتیاد به دخانیات را ترک می کنند بعد از مدتی از تعداد سکته های قلبی در آنها کاسته می شود.
مثال جوی آب و رودخانه را تکرار می کنیم.
اگر مدتی در جوی آب یا رودخانه ای لجن یا آب گل آلود جاری باشد و بعداً آب روخانه یا جوی آب تمیز و زلال شود، اگر نیمی از ته رودخانه یا جوی آب توسط رسوب لجن یا شن ریزه نیمه مسدود شد، چون از این به بعد آب زلال در آن جاری است، مسلماً رودخانه یا جوی آب مسدود نمی شود، ممکن است در مرور زمان خود به خود لایروبی شود.
رگهای بدن انسان هم شبیه جوی آب و رودخانه است اگر در طول سالها، ۴۰۰۰ نوع مواد سمی دود حاصل از سوختن توتون باعث نیمه مسدود شدن رگها شده است ترک مصرف دخانیات نه تنها مانع انسداد کامل و مانع بروز سکته قلبی می شود، بلکه بدن انسان قدرت لایروبی رگها و ایجاد راههای فرعی برای خون رسانی به سلولها را نیز پیدا خواهد کرد.
بنابراین معتاد نشدن به دخانیات و ترک اعتیاد در هر زمان مهمترین نقش پیشگیری را در سکته قلبی بازی می کند.
افرادی که سکته قلبی کرده اند، اگر بعد از سکته قلبی به مصرف دخانیات ادامه، بدهند احتمال آنکه به سکته دوم و سوم مبتلی شوند بسیار زیاد است. برعکس، اگر پس از سکته قلبی اعتیاد به دخانیات را ترک کنند احتمال مبتلی شدن به سکته قلبی شدیداً کاهش پیدا می کند.
۲-پائین آوردن چربی های خون و عدم مصرف چربی های حیوانی و مصرف چربی های گیاهی توأم با چربی های حیوانی از بروز سکته های قلبی می کاهد.
آمارهای دقیق نشان می دهد: سکته های قلبی در شرق دور کمتر از غرب است و علت آن را مصرف چربی های حیوانی در غرب می دانند.
جالب است مردم فیلی پین و کره که به امریکا مهاجرت کرده اند به علت مصرف چربی های حیوانی زیاد، بیشتر به سکته قلبی مبتلی شده اند.
۳-کنترل بیماری قند بوسیله رژیم غذائی صحیح، مصرف قرص های پائین آورنده قند خون نه تنها از بروز سکته قلبی جلوگیری نمی کند بلکه در تسریع سکته قلبی موثر است. مصرف قرصهای پائین آورنده قند خون تنها در برطرف کردن علائم تشنگی و پرنوشی و پرادراری ممکن است موثر باشند.
۴-کنترل فشار خون شریانی و درمان صحیح فشار خون سبب کاهش قابل ملاحظه ای در سکته قلبی می شود.
فشار خون شریانی افراد، باید مکرراً در طول سال توسط پزشکی حاذق تعیین شود.
تعیین فشار خون در حالت خوابیده، نشسته و ایستاده در ساعات مختلف روز، بعد از استراحت و بعد از فعالیت برای پیشگیری از عوارض بالا بودن آن الزامی است.
متعادل کردن، طبیعی کردن فشار خون توسط رژیم غذائی و مصرف داروهای مناسب و –در موارد استثنائی- جراحی، بطور قابل ملاحظه ای از سکته های قلبی می کاهد.
آمارهای دقیق در سطح جهان نشان داده است که اگر فشار خون شریانی از ۹۵/۱۵۵ بالاتر رود در مدت زمان طولانی سبب افزایش سکته های قلبی و غیره خواهد شد.
پائین آوردن فشار خون شریانی حداقل، شاید مهمتر از فشار خون حداکثر می باشد.
تذکر: فشار خون شامل دو قسمت است، حداکثر و حداقل، به همین دلیل برای تعیین فشار خون شریانی باید حتماً با گوشی طبی توسط شخصی با تجربه حداکثر و حداقل فشار خون معین شود. و افراد معمولی غیر متخصص غیر از آنکه رقم غیر واقعی را به بیمار ابلاغ کنند و در آینده سبب بروز عوارض قلبی و عروقی شوند نتیجه دیگری نخواهد داشت.
بالا بودن فشار خون معمولاً یک بیماری ارثی است که تقربیاً همه عمر احتیاج به درمان دارد.
فشار خون شریانی مثل فنری است که بیش از حد معمول از هم باز شده و مصرف دارو مشابه آن است که با دست خود باعث کوتاه کردن طول فنر شویم.
به عبارت دیگر تا زمانی که دست ما روی فنر قرار دارد فنر در وضع کوتاه قرار دارد و با رها کردن فنر، طول فنر اضاف می شود.
در پیشگیری از عوارض بالا بودن فشار خون، نکات متذکر شده در فوق، الزامی است مصرف یکبار یا چند روز داروی پائین آورنده فشار خون یا رژیم غذائی مناسب و بی نمک موقتاً باعث پائین آمدن فشار خون می شود. ولی با ترک دارو یا عدم رعایت رژیم غذائی، فشار خون مجدداً بالا می رود.
در مثال فوق فشار خون مشابه فنر و مصرف دارو و رژیم غذائی مشابه فشار دست ما بر روی فنر و جمع نگاه داشتن فنر است.
۵- ازدواج افراد از دو خانواده ای که در آنها سکته های قلبی در سنین پائین شایع بوده است سبب متولد شدن فرزندانی خواهد شد که به احتمال زیاد در سنین پائین سکته قلبی خواهند کرد. بر عکس ازدواج افراد از دو خانواده که در آنها سکته قلبی در سنین پائین شایع نیست سبب متولد شدن فرزندانی خواهد شد که در سنین پائین سکته قلبی نخواهند کرد.
دخالت ارث در بروز سکته های قلبی مسلم است ولی اضافه کردن عوامل دیگر که در بروز سکته قلبی موثرند خطر بروز سکته قلبی را چندین برابر می کند.
برای مثال: پدری معتاد به دخانیات که در سنین پائین سکته قلبی کرده است در صورتی که فرزند او معتاد به دخانیات نباشد احتمال سکته قلبی در او ضعیف تر و کمتر از پدر خواهد بود. و نیز درمان فشار خون و درمان چاقی و درمان و کنترل بیماری قند در فرزندان پدران یا مادرانی که در سنین پائین سکته قلبی کرده اند سبب به تاخیر افتادن سکته قلبی در فرزندان آنها می شود.
بر عکس، اگر پدر یا مادر یا اجداد شخصی درسنین بالای ۷۰ سال هنوز زنده و سالم اند، اگر پسر آنها معتاد به دخانیات شود، احتمال آنکه این فرزند در سنین پائین سکته قلبی کند زیاد خواهد بود.
۶-تحقیق و بررسی و ریشه یابی عصبانیت و خلق و خو های حساس و زود رنج و برطرف کردن این صفات زشت و مضر انسانی سبب کاهش سکته های قلبی خواهد شد.
عصبانی بودن و رود رنج بودن و در مقابل کوچکترین ناملایمات عکس العمل شدید نشان دادن، همه و همه مربوط به شرایط زندگی محیط –از تشکیل نطفه و زندگی دوران جنینی تا دوران طفولیت و دبستان و دبیرستان و محیط خانه و مدرسه می باشد.
پدر و مادری عصبانی و زود رنج سبب پرورش فرزندی در دامان خود می شوند که به احتمال زیاد غیر طبیعی خواهد بود.
فریاد بی مورد و خشم بدون علت پدر یا مادر و یا معلم تأثیر عمیقی در ساختن وسیر تکاملی رشد خلق و خوی و کنترل سیتم عصبی طفل خواهد داشت.
از محیطی آرام و پدر و مادری منطقی و غیر عصبانی و معلمی که به اصول آموزش و پرورش طفل آشنائی داشته باشد، نوجوانی به اجتماع عرضه خواهد داشت که سالم و در کنترل عصبی خواهد بود.
با راهنمائیهای لازم و صحبت درمانی و روان کاوی در اکثر موارد، می توان صفت زودرنج بودن و عصبانی بودن را در اشخاص از بین برد.
با مطالعه و برخوردهای صحیح و منطقی و تصمیم گرفتن بر آرام زیستن و عصبانی نشدن، به مقدار قابل ملاحظه ای از سکته های قلبی خواهد کاست.
۷- ورزش و نرمش روزانه، راهپیمائی به مقدار زیاد و عدم استفاده از وسائل نقلیه در موارد غیر ضروری سبب کاهش سکته های قلبی می شود.
افرادی که شغل آنها به نحوی است که از سحر گاهان تا دیری از شب در فعالیت بدنی هستند و از مصرف مواد مخرب عروق و قلب مثل دخانیات و چربیهای حیوانی استفاده نمی کنند و مبتلی به فشار خون شریانی و مرض قند نیستند، معمولا تا سن ۸۰ سالگی به سلامتی زندگی می کنند.
مسن ترین افراد و سالم ترین افراد را در میان روستائیان و زحمتکشان کشاورز خواهید یافت و علت اصلی سالم بودن و طولانی بودن و عدم بروز سکته های قلبی در این افراد، تحرک زیاد و فعالیت های زیاد بدنی است.
مسلما سوخت و ساز و تجمع و عدم تجمع مواد سمی در جدار عروق چوپانی که قبل از طلوع آفتاب سینه کش تند کوه و تپه را بالا میرود با جوانی که برای رسیدن به طبقه اول یک ساختمان از آسانسور استفاده می کند و پشت سر هم دود حاصل از سوختن توتون را وارد ریه و خون خود می کند متفاوت است.
این موضوع صحیح است که چوپان از سر شیر و خامه و کره برای تغذیه استفاده می کند پس چرا کمتر به سکته های قلبی مبتلا می شود. در جواب باید گفت: مصرف و سوزاندن مواد با تحرک و فعالیت زیاد بستکی دارد.
راه پیمائی و کوه پیمائی روزانه و استفاده از بازوی کارگری در کارهای کشاورزی و زندگی روستائی سبب سوختن و از بین رفتن مواد غذائی خورده شده در یک روستائی می شود.
اما عدم تحرک کافی در شهر نشینان باعث تجمع مواد زاید و سمی در جدار عروق شده ولو آنکه مصرف این مواد، چندان هم زیاد نباشد.
چون تحرک این افراد در مقایسه با روستائیان و کشاورزان پر تحرک نزدیک به صفر است، بنابراین تغذیه آنها هم هر چند غنی از مواد چربی حیوانی و مواد دیگر نیست ولی در بدن جمع شده و سبب بروز بیماریها می شود.
توصیه می شود تا میتوانیم روزانه چند دقیقه ورزش سبک یا سنگین و حتی المقدور از منزل تا محل کار خود پیاده برویم. و در طول روز تا میتوانیم از وسائل ماشینی عضر حاضر مثل آسانسور، و اسکالاتور (پله برقی) و اسکالاتورهای مسطح (قرقره های روی زمین که انسان روی آن می ایستد و مسیر طولانی را بدون آنکه قدمی به جلو بگذارد طی می کند) استفاده نکنیم.
۸-از مصرف داروهائی که در بروز سکته های قلبی موثرند مثل داروهای جلوگیری از حاملگی بپرهیزیم.
اخیرا با مصرف قرص های جلوگیری از حاملگی سکته های قلبی و ضایعات عروقی فراوان تر از پیش دیده می شود.
۹-چاقی یعنی تجمع مواد غذائی که بیش از احتیاج شخص وارد بدن او شده است.
اصولاً افراد چاق بیش از افراد مناسب به انوع بیماریها مبتلی میشوند.
در صورتی که همراه چاقی یکی از عوامل مخرب عروق فوق نیز وجود داشته باشد احتمال سکته های قلبی را زیاد تر می کند.
برای جلوگیری از سکته های قلبی باید مقدار غذای مصرف شده متناسب با احتیاجات فعالیت بدن باشد. از طرف دیگر در صورتی که عوامل ایجاد کننده سکته های قلبی مثل مصرف دخانیات، فشار خون بالا، چاقی و غیره برطرف شود درصد سکته های قلبی کاهش خواهد یافت.
در خاتمه این مبحث باید تذکر دهم که: قبول است که با عامل ارث نمی توان راه پیشگیری در شخص حاضر توصیه کرد، ولی ترک مصرف دخانیات و عدم مصرف چربیهای حیوانی و مصرف کردن چربیهای گیاهی و مایع و کنترل بیماری قند و فشار خون بالا و تحرک کافی و لازم در شبانه روز و سعی در پرهیز از عصبانیت و زود رنجی و خود خوری باعث کاهش سکته های قلبی میشود.
عاقبت بیماران مبتلی به سکته قلبی
اکثر بیمارانی که به سکته قلبی مبتلی می شوند و با مراقبتهای مخصوصی که در «سی سی یو» از آنها شده و مطابق دستور پزشک متخصص از بیمارستان مرخص می شوند، در صورتیکه نکات پیشگیری متدکر شده را دقیقا به مورد اجرا گذاردند، سالهای سال زندگی نسبتاً طبیعی خواهند داشت.
مصرف داروهای تجویز شده توسط پزشک متخصص و تحت نظر پزشک بودن و اجرای دقیق دستورات پزشک مانع بسته شدن رگهای دیگر قلب و جاری شدن خون در رگهای کوچکی می شود که معمولا در حال سلامتی، مورد استفاده نبوده اند.
رعایت دقیق اصول پیشگیری و تجویز داروهای لازم، ممکن است سبب نوسازی رگهای جدید نیز شود و بعد از ماهها و سالها، بیمار یک زندگی سالم و بدون دردی را توأم با فعالیت های رزومره طبیعی بنماید.
از امور لازم، قضیه جلوگیری از بیماری است و آن اهمیتش بیشتر از خود معالجه است. امام خمینی

17دسامبر/16

فراز هائی از : سیستم قضائی اسلام

قسمت سیزدهم
داوطلبی برای قضاوت
حجت الاسلام و المسلمین محمد ری شهری
یکی از مسائلی که در رابطه با شناخت سیستم قضائی اسلام باید مورد بررسی قرار گیرد، مسأله «داوطلبی برای قضاوت از دیدگاه اسلام» است، که آیا داوطلب شدن برای پست قضاوت و تحصیل در رشته قضائی، کار خوبی است، و یا اینکه کار خوبی نیست؟
بی شک این مساله را مانند بسیاری از مسائل دیگر، مطلق نمی توان مطرح کرد و به آن پاسخ داد، نمی توان گفت داوطلبی برای قضاوت بطور مطلق از دیدگاه اسلام خوبست، و نمی توان گفت بطور مطلق خوب نیست، بلکه باید دید داوطلبی قضاوت برای چه کسی؟ و در چه شرایطی است؟
داوطلب قضاوت ممکن است واجد شرایط قضاء باشد، و ممکن است فاقد شرایط قضا باشد، و در صورتی که واجد شرایط است، ممکن است در مقطعی باشد که به اندازه کافی قاضی و یا داوطلب قضاء وجود دارد، و ممکن است در مقطعی باشد که به اندازه کافی قاضی و داوطلب قضا وجود ندارد؟
در هر یک از موارد فوق، اسلام نظریه خاصی در رابطه با داوطلبی قضاوت دارد، بنابراین ما باید مساله داوطلبی برای قضاوت را تحت سه عنوان مورد بررسی قرار دهیم:
۱-داوطلب شدن فاقدین شرایط قضاء
۲- داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت عدم نیاز .
۳- داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت نیاز.
الف: داوطلب شدن فاقدین شرایط قضاء
از دیدگاه اسلام برای کسی که واجد شرایط قضاء نیست داوطلبی قضاوت ممنوع است.
به سخن دیگر کسی که خود را واجد شرایط قضاء نمی داند اگر داوطلب قضاوت شود، نه تنها کار خوبی نکرده بلکه مرتکب فعل حرامی نیز شده است، زیرا در حقیقت داوطلب غصب جایگاه پیامبر و امام گردیده، و خود را به دروغ شایسته نمایندگی خدا مطرح نموده است.
امام خمینی بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران در کتاب تحریر الوسیله می فرماید:
«بحرمُ القضاء بَینَ النّاسِ وَ لَو فی الاشیاء اِلحقیره إذَا لم یکن من اهله»
یعنی: «وقتی کسی شایستگی برای قضاوت ندارد، داوری میان مردم هر چند در رابطه با امور کوچک و جزئی بر او حرام است».
بنابراین کسی که می خواهد داوطلب قضاوت شود باید خود را جامع شرایط قضاء وشایسته قضاوت بداند.
یعنی کسی باید داوطلب قضاوت شود که از نظر علمی شایسته باشد، و از طریق اجتهاد و یا تقلید بگونه ای که در مقاله های گذشته مطرح شد، بتواند احکام الهی را بداند، و نیز واجد ملکه عدالت و سایر ویژگیهائی باشد که از دیدگاه اسلام برای قاضی ضروری است.
و اگر کسی خود را واجد شرایط نمی داند، ولی مردم یا مسئولین کشور او را شایسته قضاوت می دانند، برای او تصدی پست قضاء جایز نیست.
مرحوم سید بن طاووس در کتاب کشف المحجه در این رابطه سخنی دارد بسیار جالب و آموزنده، متن ترجمه سخن او چنین است:
«…بعضی دیگر به من اشاره کردند که متصدی امر قضاوت گردم، و بر عادت فقها و علماء گذشته به اصلاح امور متحاکمین بپردازم.
به آنان جواب دادم که: من عقل خود را یافته ام که از هر جهت در مقام اصلاح من است، و از من می خواهد که خود را کاملا اصلاح نمایم، و بر عکس نفس و هوا و هوس من، و شیطان، هلاکت مرا خواستارند به اینکه به امور دنیا مشغول شده و از امور آخرت باز مانم.
و من خواستم در میان این دو خصم به عدل و انصاف حکومت و قضاوت نمایم، و حق را به جانب عقل داده و آنها را با وی موافق و متحد نمایم، لکن آن ها با من موافقت ننموده و از حکم من سرپیچی کردند و لسان حال عقل گویا است که جایز نیست برای من که از آنها در جهالت و هلاکت خود متابعت و پیروی نمایم. و در این مدت طولانی نتوانستم میان این دو خصم داوری کنم یا آنها را صلح و آشتی دهم که نزاع و مخالفت از میان برداشته شود، موجب روشنی چشم گردد.
پس کسی که خود را شناخته است که در تمام این مدت از یک حکومت و قضاوت عاجز است چگونه تواند در حکومت و قضاوتهای بسیار که به حساب و شمار نیاید دخالت نماید؟
پس باید کسی را که عقل و نفس و هوای او متفق شده و بر شیطان غالب آمده، و متفقاً در مقام طلب طاعت و رضای خداوند بر آمده اند، و از مهماتی که بر او واجب است فارغ است در نظر بگیرید نزد او محاکمه نمائید، که چنین شخصی با این نیرو بر حکم کردن میان مردم قادر، و بر فصل خصومات توانا است»
هر چند شایستگی سید بن طاووس قابل تردید نیست و آنچه از ایشان نقل شد بنظر می رسد که مانند سایر عذرهای او در رابطه با سایر پُست هائی که از سوی زمامداران جائر به او پیشنهاد گردیده، باشد. ولی آنچه فرموده صحیح است، و کسی که در مقام تعارض عقل و شهوت نتواند حق را به عقل دهد و در مورد خود، به حق قضاوت کند، شایستگی قضاء و داوری میان مردم را ندارد.
و اگر قاضی توانست در رابطه خود درست قضاوت کند و حکم او در مورد خود نافذ بود شایستگی قضاوت میان مردم را احراز کرده است وبگفته امام علی علیه السلام:
إذ نفذ حکمک فی نفسک تداعت الا نفس الی عدلک
یعنی وقتی که حکم و داوری تو در رابطه با خودت نافذ و مؤثر باشد، مردم به عدالت تو امیدوار می شوند و داوری ترا به عنوان داوری عدالت می پذیرند.
داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت عدم نیاز:
آنچه تا کنون عرض کردیم در رابطه با داوطلب شدن کسانی بود که واجد شرایط قضاء نیستند که شخص شد این داوطلبی نه تنها کار خوبی نیست بلکه از دیدگاه اسلام تحریم شده است، و اما داوطلب شدن کسانی که واجد شرایط قضا هستند ولی دستگاه قضائی کشور نیازی به وجود آنها ندارد؟
آنچه از مجموع روایات در این رابطه به دست می آید این است که با توجه به سنگینی مسئولیت قضاوت، و با توجه به اینکه داوطلب شدن برای کاری که به اندازه کافی، داوطلب دارد معمولا با انگیزه نفسانی همراه است، بهتر است که انسان دنبال کار دیگری برود، و داوطلب قضاوت نشود.
در رابطه با سنگینی مسئولیت قضاوت از پیامبر اسلام «صلی الله و علیه و آله» نقل شده است که:
یوتی بالقاضی العدل یوم القیامه فیلقی من شده الحساب ما یتمنّی انّه لم یفض بین اثنین فی تمره
یعنی روز قیامت قاضی عادل احضار می شود، و آنقدر در حساب سختی می بیند که آرزو می کند کاش میان دو نفر حتی در رابطه با دانه ای از خرما قضاوت نکرده بود
امام خمینی در کتاب تحریر در این رابطه می فرمایند:
و الا ولی ترکه مع وجود من به الکفایه لما فیه من الخطر و التهمه
یعنی بهتر، ترک تصدی قضاوت است، در صورتی که به اندازه کافی قاضی وجود داشته باشد چون قضاوت، هم خطرناک است و هم انسان را مورد تهمت قرار می دهد.
داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت نیاز:
اینگونه داوطلبیها بر دو نوعند:
نوع اول: داوطلبیهائی که در رابطه با تأمین اغراض مادی و رسیدن به خواسته های نفسانی، و برای اینکه زندگی خود را تامین کنند یا اینکه برای خود موقعیت و مقامی دست و پا نمایند، داوطلب قضاوت شده اند.
نوع دوم: داوطلبهائی که برای خدا و به منظور انجام تکلیف شرعی داوطلب قضاوت هستند.
دسته اول یعنی داوطلبهائی که انگیزه الهی ندارند، در حقیقت داوطلب آتش دوزخند چه دستگاه قضائی به وجود آنها نیاز داشته باشد، و چه نیاز نداشته باشد.
در احادیث بسیاری از پیامبر اسلام «صلی الله علیه و آله» نقل شده است که کسی که داوطلب قضاوت شود، خداوند او را به خود واگذار می نماید، که برای نمونه متن یک حدیث را اینجا می آوریم:
سیستم قضائی اسلام
من ابتغی القضاء و سَاَلَ فیهِ الشُفَعاء و کِلَّ الی نفسه
یعنی کسی که داوطلب قضاوت شود و برای رسیدن به این پست و مقام، دنبال واسطه و پارتی برود، خداوند او را به خود واگذار می نماید!
حال شما تصور کنید که قاضی بیچاره لب پرتگاه دوزخ است که «القاضی علی شفیر النار» و خدا هم دست او را نمی گیرد و او را بخود واگذار نموده است، آیا می تواند در دوزخ نیفتد؟!
ولی قطعاً منظور از داوطلبهایی که طبق این حدیث و احادیث نظیر آن مورد عنایت الهی نیستند و خداوند آنها را بخود واگذار می نماید، کسانی هستند که انگیزه ای الهی در داوطلبی قضاوت ندارند، نظیر قاضی بیضاوی نویسنده تفسیر انوار التنزیل معروف به تفسیر بیضاوی.
یکی از داوطلبان دوزخ!
نقل شده وقتی که قاضی بیضاوی تفسیر انوار التنزیل را بپایان رسانید یک نسخه از آنرا نزد شاه فرستاد، شاه از این کتاب خوشش آمد و به او پیغام داد که در برابر این کار از او چیزی بخواهد.
قاضی بیضاوی در پاسخ گفت قضاوت بیضاء را می خواهم تا در میان مردم وطن خود موقعیتی را احراز کنم چون آنها با دیده تحقیر به من نگاه می کردند.
گفته شده که قاضی بیضاوی برای دست یابی به منصب قضاء یکی از عرفای زمان خود بنام خواجه محمد کنجائی را که شاه از مریدان او بود پارتی و واسطه قرار داده بود.
شاه شبهای جمعه بدیدار خواجه می رفت، در یکی از این دیدارها خواجه به شاه گفت از حضرت شاه می خواهم که امشب یک قطعه از قطعات دوزخ را به شخصی که از جناب تو انتظار آن را دارد بدهی!
شاه نفهمید که خواجه چه می گوید، و از او توضیح خواست!
خواجه گفت که فلانی –یعنی قاضی بیضاوی- از تو می خواهد که منشور قاضی فارس را به او عنایت داری!
شاه قبول کرد و او را به قضاوت فارس منصوب نمود.
هر چند این خواجه عارف هم بر اساس این نقل چیزی بهتر از آن قاضی بیضا نبود، او قاضی شاه بوده و این عارف شاه، نه او برای خدا قضاوت می کرده و نه این خدا را می شناخته و گرنه برای فردی مانند قاضی بیضاوی و از کسی مانند شاه، چنین تقاضائی نمی کرد، ولی سخنی که گفته، حرف درستی است. «خَذِ الحِکمَه, ولو من افواه المنافقین» حکمت را هر چند از دهان منافق بیرون آید باید گرفت، خواجه درست گفت که داوطلب قضاوت، داوطلب قطعه ای از دوزخ است اگر انگیزه الهی نداشته باشد.
و هم اکنون در جمهوری اسلامی اگر کسانی یافت شوند که با انگیزه های غیر الهی داوطلب قضاوت شده اند و یا اینکه متصدی امر قضاوت گردیده اند باید بدانند که داوطلب قطعه ای از قطعات دوزخند، چه دستگاه قضائی کشور به آنها نیاز داشته باشد، و چه نیاز نداشته باشد، آنها باید بروند ابتدا خود را تهذیب و نیت خود را تصحیح کنند و پس از آن به فکر تامین کادر قضائی کشور افتند، که اگر انگیزه الهی نداشته باشند خیلی بیشتر از آنچه می توانند خدمت کنند به حیثیت اسلام و جمهوری اسلامی ضربه خواهند زد.
خداوند به همه ما توفیق عنایت کند که با نیت خالص و با انگیزه ای پاک و خدائی خدمتگزار جمهوری اسلامی ایران باشیم.
انشاء الله در قسمت چهاردهم از این سلسله مقاله که آخرین قسمت از مباحثی است که تحت عنوان «فرازهائی از سیستم قضائی اسلام» مطرح شد، در رابطه با داوطلبی قضاء یا انگیزه الهی بطور مشروح بحث خواهیم کرد.
ادامه دارد

17دسامبر/16

مراتب و درجات شرک

آیت الله شهید مطهری
همچنانکه توحید مراتب و درجات دارد، شرک نیز بنوبه خود مراتبی دارد که از مقایسه مراتب توحید با مراتب شرک به حکم «تعرف الاشیاء باضدادها» هم توحید را بهتر می توان شناخت و هم شرک را.
تاریخ نشان می دهد که در برابر توحیدی که پیامبران الهی از فجر تاریخ به آن دعوت می کرده اند، انواع شرکها نیز وجود داشته است.
الف- شرک ذاتی
بعضی ازملل به دو (ثننویت) یا سه (تثلیث) یا چند اصل قدیم ازلی مستقل از یکدیگر قائل بوده اند. جهان را چند پایه ای و چند قطبی و چند کانونی می دانسته اند. ریشه این گونه اندیشه ها چه بوده است، آیا هر یک از این اندیشه ها انعکاس و نمایشگر وضع اجتماعی آن مردم بوده است، مثلا آنگاه که مردمی به دو اصل قدیم و ازلی و دو محور اصلی برای جهان قائل بوده اند از آنرو بوده که جامعه شان به دو قطب مختلف تقسیم می شده است، و آنگاه که به سه اصل و سه خدا معتقد بوده اند، نظام اجتماعیشان نظام تثلیثی بوده است؟
یعنی همواره نظام اجتماعی بصورت یک اصل اعتقادی در مغز مردم انعکاس یافته است. و قهرا آنگاه که اعتقاد توحیدی و یک اصلی جهان، بوسیله پیامبران توحیدی مطرح شده است، هنگامی بوده که نظام اجتماعی به یک قطبی گرائیده است؟
این نظریه از نظریه ای فلسفی منشعب می شود که ما در گذشته درباره آن بحث کرده ایم و آن اینکه جنبه های روحی و فکری انسان و نهاد های معنوی جامعه از قبیل علم و قانون و فلسفه و مذهب و هنر تابعی از نظامات اجتماعی –بلاخص اقتصادی- او است و از خود اصالتی ندارند. در گذشته به این نظریه پاسخ داده ایم. و چون برای فکر و اندیشه، برای ایدئولوژی، و بالاخره برای انسانیت اصالت و استقلال قائل هستیم این چنین نظریات جامعه شناسانه ای را برای شرک و توحید بی اساس می دانیم.
البته اینجا مسئله دیگری هست که با این مسئله نباید اشتباه شود. و آن اینکه گاهی یک نظام اعتقادی و مذهبی وسیله سوء استفاده در یک نظام اجتماعی و اقع می شود هم چنانکه نظام خاص بت پرستی مشرکان قریش وسیله ای برای حفظ منافع رباخواران عرب بود. ولی گروه رباخواران از قبیل ابوسفیانها و ابوجهل ها و ولیدبن مغیره ها، کوچکترین اعتقادی به آن بتها نداشتند و فقط برای حفظ نظام اجتماعی موجود از آنها دفاع می کردند. این دفاعها، عملا آنگاه صورت جدی بخود گرفت که نظام توحیدی ضد استثماری و ضد ربا خواری اسلام طلوع کرد، بت پرستان که بیشتر نابودی خود را می دیدند، حرمت و قداست معتقدات عامه را بهانه کردند. در آیات قرآن به این مساله و این نکته، فراوان اشاره شده است.
مخصوصا در داستان فرعون و موسی. ولی چنانکه می دانیم این مساله غیر از آن مساله است که بطور کلی نظام اقتصادی زیر بنای نظام فکری و اعتقادی است و هر نظام فکری و اقتصادی عکس العمل جبری نظام اقتصادی و اجتماعی است.
آنچه مکتب انبیاء به شدت آن را نفی می کند این است که هر مکتب فکری، الزاماً تبلور یافته خواستهای اجتماعی است که خود آن خواستها به نوبه خود زائیده شرایط اقتصادی می باشند. بنابراین نظریه که صد در صد نظریه ای ماتریالیستی است، مکتب توحیدی انبیا نیز به نوبه خود تبلور یافته خواستهای اجتماعی و مولود نیازهای اقتصادی زمان خودشان بوده است. یعنی رشد ابزار تولید منشا یک سلسله خواستهای اجتماعی شده است که می بایست بصورت یک اندیشه توحیدی توجیه شوند. انبیاء بیشقراولان و در واقع مبعوثان این نیاز اجتماعی و اقتصادی می باشند و این است معنی زیر بنای اقتصادی داشتن یک فکر و عقیده و اندیشه و از آن جمله اندیشه توحید قرآن، به حکم اینکه برای انسان قائل به فطرت است، و فطرت را یک بعد وجودی اساسی انسان می شمارد که به نوبه خود منشاء یک سلسله اندیشه ها و خواستها است دعوت توحیدی انبیاء را پاسخگوئی به این نیاز فطری می داند. و برای توحید زیر بنائی جز فطرت توحیدی عمومی بشر قائل نیست. قرآن به حکم اینکه برای انسان، فطرت قائل است، شرایط طبقاتی را عامل جبری بک فکر و یک عقیده نمی شمارد. و اگر شرایط طبقاتی جنبه زیر بنائی داشته باشند، و فطرتی در کار نباشد، هر کسی جبرا شاهین اندیشه اش و عقربه تمایلاتش به آن سو متمایل می شود که پایگاه طبقاتی او اقتضا دارد، در این صورت اختیار و انتخابی در کار نیست، نه فرعونها مستحق ملامتند و نه ضد فرعونها شایسته تحسین و ستایش. زیرا انسان آنگاه مستحق ملامت و یا سزاوار تحسین است که بتواند غیر آنچه هست باشد، اما اگر نتواند جز آن چه هست باشد، مثل سیاهی سیاهپوست و سفیدی سفید پوست، نه مستحق ملامت است و نه شایسته ستایش. ولی می دانیم که انسان محکوم به اندیشه طبقاتی نیست، می تواند بر ضد منافع طبقاتی خود شورش کند، همچنان که موسی بزرگ شده در تنعم فرعونی چنین شورشی ئی بود، این خود دلیل بر این است که مساله زیر بنا و رو بنا علاوه بر اینکه انسانیت انسان را از او سلب می کند خرافه ای بیش نیست.
البته این، به این معنی نیست که وضع مادی و وضع فکری در یکدیگر تاثیر ندارند. از یکدیگر بیگانه و در یکدیگر غیر مؤثرند. بلکه به معنی نفی زیر بنا بودن یکی و روبنا بودن دیگری است و گرنه این خود قرآن است که می گوید:
«ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی»
انسان وقتی که خود را بی نیاز و متمکن می بیند طاغی می گردد. قرآن نقش خاص ملاء و مترفین را در مبارزه با پیامبران و نقش خاص مستضعفین را در حمایت آنها تایید می کند، ولی به این وجه که فطرت انسانی را که شایستگی دعوت و تذکر به انسان می دهد در همه قائل است. تفاوت دو گروه در این است که عین اینکه «مقتضای» پذیرش دعوت، به حکم فطرت، در هر دو گروه هست، یک گروه از نظر روحی از یک مانع بزرگ یعنی منافع مادی موجود و امتیازات ظالمانه تحصیل شده باید بگذرد (گروه ملاء و مترف) اما گروه دیگر چنین مانعی جلو راه ندارد و به قول سلمان: «نجی المخففون» ، سبکباران نجات یافتند. بلکه علاوه بر آنکه مانعی جلو راه پاسخگوئی مثبت به فطرتشان نیست، مقتضی علاوه ای دارند و آن اینکه از وضع زندگانی سختی به وضع بهتری می رسند. این است که اکثریت پیروان پیامبران، مستضعفانند. ولی همواره پیامبران از میان گروه دیگر حامیانی به دست آورده و آنها را علیه طبقه و پایگاه طبقاتی شان شورا نیده اند، همچنانکه گروهی از مستضعفان به صف دشمنان انبیاء در اثر حکومت یک سلسله عادات و تلقینات و گرایشهای خونی و غیره پیوسته اند.
قرآن دفاع فرعونها و ابوسفیانها را از نظام شرک آلود زمان خودشان که احساسات مذهبی مردم را علیه موسی و خاتم الانبیاء تحریک می کردند، به این معنی تلقی نکرده است که اینها چون وضع طبقاتیشان آن بود، جز آن نمی توانستند بیندیشند و خواستهای اجتماعی شان در آن عقائد متبلور شده بود، بلکه تلقی قرآن این است که اینها دغلبازی می کردند و در عین اینکه حقیقت را به حکم فطرت خدادادی می شناختند و درک می کردند در مقام انکار بر می آمدند «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم» قرآن کفر آنها را کفر جحودی می داند، یعنی انکار زبان در عین اقرار قلب، و به عبارت دیگر این انکارها را نوعی قیام علیه حکم وجدان تلقی می کند.
یکی از اشتباهات بزرگ این است که برخی پنداشته اند قرآن اندیشه مارکسیستی ماتریالیسم تاریخی را می پذیرد. ما در بخشی از بحثهای جهان بینی اسلامی که درباره جامعه و تاریخ از نظر اسلام به بررسی پرداخته ایم به تفصیل درباره این موضوع بحث کرده ایم. این نظریه نه با واقعیتهای عینی تاریخ منطبق است و نه از نظر علمی قابل دفاع.
به هر حال، اعتقاد به چند مبدئی، شرک در ذات است و نقطه مقابل توحید ذاتی است. قرآن آنجا که اقامه برهان می کند (برهان تمانع) و می گوید:
«       » در برابر این گروه اقامه برهان می کند. اینگونه اعتقاد سبب خروج از جرگه اهل توحید و از حوزه اسلام است، اسلام شرک ذاتی را در هر شکل و هر صورت به کلی طرد می کند.
ب- شرک در خالقیت
برخی از ملل، خدا را ذات بی مثل و مانند می دانستند و او را به عنوان یگانه اصل جهان می شناختند، اما برخی مخلوقات او را با او در خالقیت شریک می شمردند. مثلا می گفتند خداوند مسئول خلقت «شرور» نیست، شرور آفریده بعضی از مخلوقات است. اینگونه شرک که شرک در خالقیت و فاعلیت است، نقطه مقابل توحید افعالی است. اسلام اینگونه شرک را نیز غیر قابل گذشت می داند. البته شرک در خالقیت به نوبه خود مراتب دارد که بعضی از آن مراتب شرک خفی است نه شرک جلی، بنابراین موجب خروج کلی از جرگه اهل توحید و حوزه اسلام نیست.
ج- شرک صفاتی
شرک در صفات، به علت دقیق بودن مساله در میان عامه مردم هرگز مطرح نمی شود. شرک در صفات، مخصوص برخی اندیشمندان است که در اینگونه مسائل می اندیشند اما صلاحیت و تعمق کافی ندارند. اشاعره از متکلمین اسلامی دچار این نوع شرک شده اند. این نوع شرک نیز خفی است و موجب خروج از حوزه اسلام نیست.
د- شرک در پرستش
برخی از ملل، در مرحله پرستش، چوب یا سنگ یا فلز یا حیوان یا ستاره یا خورشید یا درخت یا دریا را می پرستیده اند. این نوع از شرک فراوان بود، و هنوز هم در گوشه و کنار جهان یافت می شود. این شرک، شرک در پرستش است و نقطه مقابل توحید در عبادت است.
سایر مراتب شرک که در بالا گفته شد شرک نظری و از نوع شناخت دروغین است اما این نوع شرک، شرک عملی و از نوع «بودن» و «شدن» دروغین است.
البته شرک عملی نیز به نوبه خود مراتب دارد، بالاترین مراتبش که سبب خروج از حوزه اسلام است همان است که گفته شد و شرک جلی خوانده می شود. اما انواع شرک خفی وجود دارد که اسلام در برنامه توحید عملی با آنها سخت مبارزه می کند. بعضی از شرکها آن اندازه ریز و پنهان است که با ذره بین های بسیار قوی نیز به زحمت قابل دیدن است. در حدیث است از رسول اکرم صلی الله و علیه و آله:
«الشرک اخفی من دبیب الذر علی»
«الصفا فی اللیله الظلماء و ادناه»
«یحب علی شیی من الجور یبغض»
«علی شیی من العدل و هل الدین»
«الا الحب و البغض فی الله قال»
«الله: ان کنتم تحبون الله»
«فاتبعونی یحبکم الله».
شرک (راه یافتن شرک) مخفی تر است از رفتن مورچه بر سنگ صاف در شب تاریک، کمترین شرک این است که انسان کمی از ظلم را دوست بدارد و از آن راضی باشد و یا کمی از عدل را دشمن بدارد. آیا دین چیزی جز دوست داشتن و دشمن داشتن برای خداست؟ خداوند می فرماید بگو: اگر خدا را دوست می دارید مرا (دستورات مرا که از جانب خداست) پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.
اسلام هر گونه هوا پرستی، جاه پرستی، مقام پرستی، پول پرستی، شخص پرستی را شرک می شمارد. قرآن کریم در داستان برخورد موسی و فرعون، جابرانه فرمان راندن فرعون بر بنی اسرائیل را «تبعید» (بنده گرفتن) می خواند. از زبان موسی در جواب فرعون می گوید:
«        »
یعنی تو بنی اسرائیل را بنده خود ساخته ای و آنگاه بر من منت می گذاری که هنگامی که در خانه تو بودم چنین و چنان شد؟ بدیهی است که بنی اسرائیل نه فرعون را پرستش می کردند و نه بردگان فرعون بودند، بلکه صرفا تحت سیطره طاغوتی و ظالمانه فرعون قرار داشتند که در جای دیگر از زبان فرعون این غلبه و سیطره ظالمانه را نقل می کند که :
«    »
آنان زیر دست ما و ما، فوق آنها هستیم و قاهر بر آنها، و هم در جای دیگر از زبان فرعون نقل می کند که :
«    »
یعنی خویشاوندان موسی و هارون (بنی اسرائیل) بندگان ما هستند. در این آیه کریمه کلمه «لنا» (از برای ما) بهترین قرینه است بر اینکه مقصود، پرستش نیست زیرا فرضا بنی اسرائیل مجبور به پرستش بودند، فرعون را پرستش می کردند نه همه فرعونیانرا. آن چیزی که از ناحیه فرعون و همه فرعونیان (به اصطلاح قرآن – «ملا» فرعون) بر بنی اسرائیل تحمیل شده بود اطاعت اجباری بود.
علی علیه السلام در خطبه قاصعه، آنگاه که محکومیت بنی اسرائیل را در چنگال فرعون و تسلط ظالمانه فرعون را شرح می دهد با تعبیر «بنده گرفتن» ذکر می کند می فرماید:
«اتخذتهم الفراعنه عبیدا»
فراعنه آنان را عبد خود قرار داده بودند آنگاه این بندگی را به این صورت توضیح می دهد:
« فسا موهم الغذاب و جرعوهم المرار»
«فلم تبرح الحال بهم من ذل الهلکه»
«و قهر الغلبه لا یجدون حیله فی-»
«امتناع و لا سبیلا الی دفاع»
فراعنه آنها را تحت شکنجه قرار دادند، جرعه های تلخ به آنها نوشانیدند، در ذلت هلاکت کننده و در مقهوریت ناشی از سلطه ظالمانه دشمن بسر می بردند و راهی برای خود داری یا دفاع نداشتند.
از همه صریح تر و روشنتر مفاد آیه کریمه وعده خلافت الهی به اهل ایمان است که می فرماید:
«     »
« •   »
«     »
«     »
« •   »
«       »
خداوند نوید داده به آنانکه ایمان آورده و شایسته عمل کرده اند که آنها را خلافت زمین دهد، آنچنانکه پیش از آنها به کسانی دیگر خلافت زمین داد. دینی را که خداوند برای آنها پسندیده است منتشر سازد و ترس آنها را تبدیل به امینت نماید مرا عبادت کنند و چیزی را شریک من قرار ندهند.
جمله آخر این آیه که ناظر به این است که آنگاه که حکومت حق و خلافت الهی بر قرار می شود اهل ایمان از قید اطاعت هر جباری آزادند، به این صورت بیان شد که تنها مرا عبادت می کنند و شریکی برای من نمی سازند. از این معلوم می شود که از نظر قرآن، هر اطاعت امری، عبادت است، اگر برای خدا باشد اطاعت خدا است و اگر برای غیر خدا باشد، شرک به خدا است.
این جمله عجیب است که فرمانبرداری های اجباری که از نظر اخلاقی به هیچ وجه عبادت شمرده نمی شود از نظر اجتماعی عبادت شمرده می شود. رسول اکرم فرمود:
«اذا بلغ بنوا العاص ثلثین اتخذوا»
«مال الله دولا و عباد الله خولا»
«و دین الله دخلا» .
هر گاه اولاد عاص بن امیه (جد مروان حکم و اکثریت خلفاء اموی) به سی تن رسد مال خدا را از میان خود دست به دست می کنند بندگان خدا را بنده خود قرار می دهند و دین خدا را مغشوش می سازند.
اشاره است به ظلم و استبداد امویان.
بدیهی است که امویان نه مردم را به پرستش خود می خواندند و نه آنها را مملوک و برده خود ساخته بودند. بلکه استبداد و جباریت خود را بر مردم تحمیل کرده بودند. رسول خدا «ص» با آینده نگری الهی خود، این وضع را نوعی شرک و رابطه «رب و مربوبی» خواند.

17دسامبر/16

رساله المسجد یا نداء النفاق

استاد فخرالدین حجازی
مجله ای در مکه در آمده بود بنام «رساله المسجد» بیش از صد صفحه با رنگ و لعاب و کاغذ صیقلی و عکسها و زرق و برقها و چاپ اعلای کار فرنگ که مثلش را نه در آلمان دیده بودم، نه در امریکا و انگلیس و روس، پشت جلد منظره ای زیبا و رنگین از کعبه و مسجدالحرام و در کنارش تمثال اعلیحضرت صاحب الجلاله! ملک فهد پادشاه حجاز و در پشت جلد، حجرالاسود و باز در کنارش تمثال یک پسر بچه اشرافی مجلل که پیراهن و چفیه و عقالش عربی بود و نیم تنه اش انگلیسی و در زیر عکس نوشته بود والا حضرت صاحب السّموه عبد العزیز نجل ملک فهد!…
نفهمیدم که چرا علمای وهابی حجاز که هر گونه تمثالی را حرام میدانند و عکسهای امام ما را حتی از پشت شیشه های کاروانها بر میدارند، وچگونه استنباط فرموده اند که این عکسهای روتوش شده آنهم نه در کنار که در میان مقدسترین معبدی که عاکف و بادی در آن سوایند چاپ شود.
توی مجله پر بود از صد ها عکس مساجد مجللی که به نفقه آل سعود در سراسر جهان بر پا شده است از گلدن مسک (مسجد طلائی) فیلیپین که بهمت مارکوس جلاد مسیحی و دلار نفت سعودی ساخته شده تا مسجد های هند و پاکستان و مالزی و لندن و بروکسل و شهر های افریقا و جاهای دیگر… که در این مسجد ها آخوند های وهابی اعزامی از رابطه العالم الاسلامی نماز می خوانند و به مسلمانها آئین شریعت اسلام را می آموزند و از طریق حدیث و کلام، استدلال می کنند که دین از سیاست جداست!!
همه جای مجله «رساله المسجد» سخن از وحدت مسلمین بود و نهی از تفرقه و اثبات این مطلب که چون مکه ام القری و مسجد الحرام اعظم المساجد است پس حکومت حجاز هم محور قدرت و وحدت مسلمین است و نویسنده ها داد سخن داده بودند و عکسهاشان توی گل بوته های سرخ و سبز چاپ شده بود و همه جا سخن از وحدت مسلمانان بود و اتحاد مسلمین ورسالت مسجد در ایجاد این اتحاد.
ولی در یکی از صفحات آخر مجله با تیتر درشت نوشته بود (شیعه و تحریف قرآن) و از قول یک نویسنده مزدور و صهیونیست مصری آنچه به قلم پلیدش آمده بود علیه شیعه نوشته بود.
این نویسنده خود فروخته مصری از تبار همان انور ساداتی است که اسلامش را به یهود فروخت و با پای خودش به تل ابیب رفت و در برابر دوربین عکاسان و فیلمبرداران بر چهره خانم گلدامایر بوسه زد و در کنیسه یهود سخن از اتحاد گفت و با دشمن دیرینه خدا و رسول و مسلمانان رابطه متحابه برقرار کرد و پرچم اسرائیل غاصب را در برابر نگاههای خشم آلود مسلمانان مصری در قلب قاهره بر افراشت!
این آقا، در مجله رساله المسجد نوشته بود که اتحاد با شیعه ناممکن است زیرا شیعه اَخبث و اَخطر!! فرق اسلامی است و ما زمانی میتوانیم با شیعه متحد شویم که آئین مجوس را بپذیریم!!
کله ام داغ شد میخواستم ناشرین این سیاه نامه را پیدا کنم و مجله را بفرقشان بکوبم و یا اعلیحضرت ملک فهد را در کاخ قارونی طائف پیدا کنم و به او بگویم شما که به امام امت پیغام می دهید که اسلام در خطر خارجیان است و بیائید برای حفظ اسلام با هم متحد شویم آیا این است معنی اتحاد با این مجله تان! این ندای نفاق است که از رساله المسجد شما بر می خیزد نه دعوت به اتحاد.
عجیب است که چهارده قرن است مسلمانان شیعه و سنی در کنار هم برادر وار زندگی می کنند، در حجاز، مصر، ترکیه، عراق، لبنان، افریقا، ایران، پاکستان و هند و دیگر جا ها و اکنون در ایران اسلامی، برادان سنی ما با آزادی کامل در مساجد و مدارسشان عبادت و تعلیم و تعلم دارند و با نفقه امام مراکز اسلامی آنها آباد می شود و ده ها تن از عالمان سنی مذهب، در کنار عالمان بزرگ شیعه به دست کافران و منافقان بشهادت رسیده اند و کتابخانه های مدارس اهل تسنن پر است از مآخذ و منابع غنی و تمتع تشیع و شما در دنیائی که چین کمونیست با آمریکای کاپیتالیست متحد میشود و بر ژنف و کارتر و پاپ سر یک میز می نشیند اینگونه گستاخانه به مذهب ناجیه شیعه که برخاسته از مکتب وحی و اهل بیت پاک پیامبر است میتازد و ما را پلید ترین و خطرناکترین مذاهب میدانید و می خواهید جنگ و برادر کشی راه بیندازید؟
درست است که نویسنده یک مرتد و مزدور است ولی چاپ این مقاله در مجله رساله المسجد چرا؟
کجا شیعه، معتقد به تحریف قرآن بوده است؟ شما مگر نوشته های عالمان کبار تشیع را که پاسداران شریعت غرای محمدی بوده و هستند نخوانده اید که اینگونه یک امت اصیل و معتقد را در برابر سایر مسلمانان متهم و تحقیر می کنید؟
شیعه و عدم اعتقاد به تحریف قرآن
اکنون به اختصار و بمیزان حوصله این مقاله اقوال علمای بزرگ شیعه را برایتان می آورم تا میزان دروغ و تهمت شما مشخص شود و آنکه در او غش باشد سیه روی شود.
۱-شیخ صدوق علم بزرگ شیعی متوفای سال ۳۸۱ هجری در کتاب اعتقادات صدوق می نویسد:
(انَّ اعتقادنا انَّ القرآن الذی انزله الله علی نبیه هو ما بین الدفتین و ما فی ایدی الناس لیس باکثر من ذلک و من نسب الینا انا نقول انه اکثر من ذلک فهو کاذب علینا.
یعنی اعتقاد ما بر این است که آنچه خداوند بر پیامبرش نازل فرموده همین قرآنی است که در دست مردم است و بیشتر از این نیست و کسی که بما نسبت می دهد که ما می گوئیم آنچه نازل شده بیشتر است بر ما دروغ می بندد
۲-شیخ مفید عالم بزرگ دیگر شیعه متوفای سال ۴۱۳ در، اوایل المقالات می نویسد:
إنه لم ینقص من کلمه ولا من آیه ولا من سوره
یعنی هیچ کلمه ای و آیه ای و سوره ای از قرآن کم نشده است.
۳-سید مرتضی علم الهدی متوفای سال ۴۳۶ میگوید:
إنَّ القرآن کان علی عهد رسول الله مجموعاً مولفا علی ما هو علیه الان
یعنی قرآن در زمان پیامبر خدا به همین ترتیبی که اکنون هست جمع و تألیف شده است.
۴-شیخ طوسی متوفای سال ۴۳۶ در تفسیر «تبیان» می نویسد:
و اما الکلام فی زیادته و نقصانه فما لا یلیق به لانَّ الزیاده فیه مجمع علی بطلانه و النُقصان منه فالظاهر ایضاً من مذهب المسلمین خلافه و هو الا لیق بالصحیح من مذهبنا.
یعنی سخن درباره زیادی و کمی زیبنده قرآن نیست زیرا افزون شدن چیزی در قرآن قولی است بی اساس به اجماع همگان و کاهش چیزی از آن نیز بر خلاف روش و مذهب مسلمانان بخصوص شیعیان است.
۵-شیخ طبرسی متوفای سال ۵۴۸ در تفسیر مجمع البیان می نویسد:
«امّا الزیاده فیه فمجمع بطلانه و اما النقصان فیه فالصحیح من مذهب اصحابنا خلافه»
یعنی زیاد شدن چیزی بقرآن بطور اجماع باطل است و اما نقصان در آن بر خلاف مذهب ماست.
۶-شیخ بهائی متوفای سال ۱۰۳۱ در نفحات الرحمن می نویسد:
و الصحیح انَّ القرآن العظیم محفوظ عن ذلک زیاده کان او نقصاناً
یعنی صحیح این است که قرآن عظیم از زیادی و کمی محفوظ است.
۷-علامه مجلسی متوفای سال ۱۱۱۱ در بحار الانوار مینویسد:
ان الخبر قد صح عن ائمتنا انهم امروا بقرائه ما بین الدفتین و أن لا یتعدّاه بلا زیاده فیه و لا نقصان منه»
یعنی خبر صحیح از ائمه (ع) رسیده است که آنچه میان این جلد است تلاوت کنید و چیزی به آن اضافه و یا کم نکنید.
۸-شیخ جعفر کبیر نجفی (کاشف الغطاء) متوفای سال ۱۲۲۸ در کتاب کشف الغطاء
۹-قاضی سید نورالله شوشتری شهید بسال ۱۰۱۹ در مصائب النواصب.
۱۰-شیخ حسن بن زین الدین شهید ثانی بسال ۱۰۱۱ در معالم الاصول.
۱۱-میرزاابولقاسم جیلانی (معروف به میرزای قمی) در قوانین الاصول
۱۲-ملا محمد نراقی در شرح تجرید و سایر علما و اکابر شیعه هم قول تحریف قرآن را نفی کرده اند.
۱۳-یکی از علماء متأخر شیعه شش دلیل بر عدم تحریف قرآن می آورد و این شایعه دروغ را ساخته ملا حده وزنادقه و باطنیه می داند و ۱۴ قول از اکابر علمای اسلامی را در این باره ذکر می کند.
۱۴ و ۱۵- شیخ حر عاملی و شیخ عبدالعال کرکی هر یک رساله ای مستقل در عدم نقص قرآن نوشته اند.
۱۶-علامه شهیر شیخ آغا بزرگ تهرانی در اثر ارزنده اش الذریعه مینویسد
هذا المجموع بعین الفاظه المنزله من غیر تصرف لاحدً من البشر فیها بالضروره من الدین موضوع بین الدفتین
یعنی این مجموعه همان الفاظی است که نازل شده و هیچ بشری در آن تصرف نکرده است و این مسئله از ضروریات دین است.
۱۷-شیخ جواد بلاغی در کتابی که بعنوان مجادله با اهل کتاب نوشته درباره تحریف کتب عهدین و اصالت و سندیت قران به استواری سخن گفته است.
۱۸-علامه امینی در کتاب بزرگ الغدیر مسئله تحریف قرآن را نفی می کند.
۱۹-علامه سید شرف الدین عاملی بحثی مستوفی در این باره نموده است.
۲۰-مرجع فقید آیت الله بروجردی متوفای سال ۱۳۸۰ به شدت با این شایعه ناصواب بمبارزه برخاست و با احاطه ای که در علوم رجال و حدیث داشت مجعول بودن احادیث مبنی بر وقوع تحریف را اثبات کرد که بخشی از تقریرات ایشان چنین است:
«اما روایاتی که از طرف فریقین (شیعه و سنی) که درباره کیفیت جمع قرآن رسیده و پاره ای از آنها مورد استناد طرفداران تحریف قرآن است از طرف دوستان نادان این دو گروه به منظور بیان فضیلت و اثبات منقبت پیشوایان جعل گردیده است»
و سپس چنین می افزاید:
«بطور اجمال باید دانست که قریب به دو سوم اخبار و روایاتی که درباره تحریف قرآن آمده از طرف احمد بن محمد سیاری که از کاتبان و منشیان آل طاهر است روایت و احتمالاً جعل شده است و ارباب علم رجال او را به فساد مذهب نسبت داده و روایتش را تضعیف کرده اند با اینکه روایات وی بیشتر مرسل بحذف و ابهام واسطه است و در حدود یک چهارم آن اخبار را فرات بن ابراهیم کوفی صاحب تفسیر معروف، بنام وی روایت کرده و او نیز مورد قدح وطعن ارباب رجال است. مثلاً او گفته است که در آیه یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک کلمه (فی علی) برداشته شده است در صورتیکه اگر چنین کلمه ای وجود داشت خود حضرت علی در بیانات و احتجاجات خود به آن اشاره و استناد می کرد!»
این بحث کوتاه را از قول علمای بزرگ شیعه آوردیم تا نویسندگان رساله المسجد اگر چیزی می خواهند بنویسند لا اقل تحقیق کنند و مطالب مجله شان در ردیف دروغ پراکنی های نیویورک تایمز، واشنگتن پست، اشپیگل و لوموند و مجله معروف المجله که از طرف سعودیها در لندن چاپ میشود، نباشد.
ولی این حقیقت را نیز باید گفت که شیعه معتقد به تحریف در تفسیر و تأویل قرآن هست و صاحب بزرگوار کتاب کافی هم چنین عقیده ای را داشته که نویسنده مغرض و بی دانش مصری آنرا بوق و کرنا کرده و پس از هزار سال علم کرده است!!
و اینکه گفته است شیعه اخبث و اخطر است کلمه اولی نثار خودش و ناشرین مجله شان و همانطور که آن شب در سخنرانی منی گفتم، اگر بخواهیم میتوانیم اخبث را با دلیل ثابت کنیم که کیست. و اما کلمه (اخطر) را قبول داریم بلی ما خطرناکیم برای کافران و مستکبران و صهیونیستها و استعمارگران شرق و غرب نه برای یک میلیارد مسلمان عزیز و مظلوم که اکثریتشان در چنگال حکومتهای اخبث هستند.
امام ما بکرات برادری شیعه و سنی را تأکید فرموده اندو تفرقه بین برادران مسلمان را توطئه دشمنان دانسته و مسلمانان سنی مذهب هم انقلاب اسلامی ایران را تجلیل و تکریم می کنند و همه با هم برادریم و حبل المتین ما قرآن است که در دست همه مسلمانان یکی است بدون تحریف و تغییر، و این مزدوران بیگانه و عاملان صهیونیست هستند که میخواهند بین مسلمانان، تفرقه پدید آورند و این تهمتها را به شیعه میزنند شیعه ای که از خاندان پاک پیامبر پیروی می کنند و بیشترین سهم را در نگهبانی اسلام دارند.

17دسامبر/16

رهنمودها

امام خمینی
ساختن تئاتری که مطابق با اخلاق انسانی اسلامی باشد زحمت دارد و سینما هم اگر بخواهد چنین باشد نیازمند به صرف مدتها وقت است.
۱۸/۸/۶۲
باید باور کنیم که خودمان دارای یک فرهنگ بزرگ انسانی با ارزشهای اسلامی هستیم.
۱۸/۸/۶۲
عمده این است که ما ذهن این جوانها و حتی پیرها و روشنفکر نماها را آماده کنیم که ما خودمان آدم هستیم و این طور نیست که در همه چیز دستمان را پیش دیگران دراز کنیم.
۱۸/۸/۶۲
نباید اگر صنعتی از خارجی ها می گیریم، انگلیسی یا روسی یا آمریکائی بشویم.
۲۵/۸/۶۲
دانشگاه ها و حوزه ها باید مسائلشان را با یکدیگر مبادله کنند.
۲۵/۸/۶۲
دولت فرانسه باید تروریست اعظم اسمش را گذاشت.
مبادا خطایی در قضاوت بشود. خطای شما بزرگ است. ممکن است یک خطا موجب قتل یا بباد رفتن آبروی کسی شود.
۳۰/۸/۶۲
همه فسادها زیر سر این چاقو کشهای بین المللی است، آنها باید از لبنان بیرون بروند تا منطقه آرام بگیرد.
۱۷/۹/۶۲
این ننگ را عربهاکجا می برند که اجانب و کفار آمده اند در خانه شان و به آنها تعدی می کنند و اینها نشسته اند تماشا می کنند.
۱۷/۹/۶۲
آیت الله العظمی منتظری
ردّ افراد فاقد صلاحیت واجب و قبول آنان در گزینش دانشگاه حرام می باشد.
۱۸/۸/۶۲
سعی شود اکنون که مجله «پاسدار اسلام» در میان مردم جا باز کرده محتوایش روز به روز عمیق تر و علمی تر گردد.
۲۲/۸/۶۲
باید جلو جریان یا خطی که در بازار و بعضی ارگانها مثل آموزش و پروزش و سپاه و دانشگاه اینگونه افراد را منزوی می کند قاطعانه گرفته شود.
۲۴/۸/۶۲
نباید به کسانی که تملق و چاپلوسی می کنند مجال رشد و خود نمایی داد.
تایید و تقویت دولت، ریاست جمهوری، نخست وزیر و سایر مسئولین وظیفه همه است ولی این به معنای انتقاد کردن نیست..
۲۴/۸/۶۲
اگر معایب و نقطه ضعفی به شکل معقول و مستدل گفته نشود و افراد مسئول خود را اصلاح نکنند انقلاب نخواهد ماند.
۲۴/۶/۶۲
بعضی سختگیریها ممکن است افراد را از اصل اسلام و انقلاب زده کند و آنان به کلی جذب ضد انقلاب شوند.
۳/۹/۶۲
نتیجه انگ و بر چسب زدن به افراد خوب و انقلابی منزوی شدن نیروهای لایق و خدمتگزار به اسلام است.
۹/۹/۶۲
مسئولین باید با تماس حضوری با مردم با خواسته ها و حوایج آنان آشنا شوند.
۱۰/۹/۶۲
تنها تفاوت بین حزب شما و احزاب دنیا باید این باشدکه حزب را هدف ندانید، وسیله برای پیاده کردن اسلام بدانید.
۱۴/۹/۶۲
اگر خدای ناکرده آن خلوص و صفائی که از اول در سپاه بود، کم شود، ضربه بزرگی به انقلاب می خورد.
۱۶/۹/۶۲
امیدواریم که انشاء الله تعالی مسئولین ما با یک اقدام انقلابی و شهامت این تحول را آغاز کنند و تشریفات زائد را از برنامه های دولت حذف نمایند.
۱۹/۹/۶۲
برای پیاده کردن حکومت اسلامی در جامعه، باید همان سادگی اداری صدر اسلام را الگو قرار دهیم.
۱۹/۹/۶۲
چرا باید پولهای زیاد صرف مثلاً پوسترهای غیر لازم شود به جای اینها مسئولین تبلیغات کتابها و جزوات مفید را به زبانهای مختلف دنیا چاپ کنند.
۱۹/۹/۶۲
هنوز ادارات دولتی ما گرفتار کاغذ بازی و تشریفات زائد و حتی غیر اسلامی است.
۱۹/۹/۶۲
من خوف آن را دارم که آن ارگان انقلابی( جهاد سازندگی) که تا کنون از این تشریفات و کاغذ بازیهای اداری دور بوده و به همین علت توانسته بود آن همه خدمات ارزنده را به انقلاب و مردم و در جبهه ها انجام دهد، نیز گرفتار همان مسائل سایر وزارتخانها شود.

17دسامبر/16

زمامداران در حکومت اسلامی

حجت الاسلام یحیی سلطانی
قسمت اول
مقام و منصب امتحان الهی:
مقام و ریاست برای افراد گاهی امتحانی است از طرف خدواند زیرا ریاستها معمولاً همان مقامی است که قبلا در دست دیگران بوده و از آنها سلب شده است. سنت خداوند بر این است که عده ای را بر اثر کارهای زشتی که دارند نابود می کند و عده دیگری ار جانشین آنها می سازد و ناظر بر کارهای آنها است تا آنها چگونه عمل کنند. خداوند در قرآن مجید می فرماید:
                                  •       (سوره اعراف آیه ۱۲۷-۱۲۸)
بر حسب مستفاد از داستان موسی و فرعون در قرآن مجید و آیات یاد شده، مدتها بنی اسرائیل اسیر دست قبطیان و فرعون بودند تا اینکه حضرت موسی از طرف خداوند مامور نجات آنها شد.
موسی (ع) آنها را به مبارزه در جهت رهائی از چنگال دشمن دعوت می کند و به آنها نوید پیروز ی می دهد و می گوید: «ازخدا کمک بخواهید و صبر و استقامت داشته باشید، زمین از آن خداوند است که به میراث به هر کدام از بندگان خود که بخواهد عطا می کند و عاقبت نیک برای متقین است».
قوم موسی اظهار نمودند که ما قبل از آمدن تو مورد شکنجه بودیم و بعد از آمدنت نیز همچنان در اذیت وشکنجه هستیم (پس چه روزی وعده خدا تحقق پیدا می کند و ما از این شکنجه آزاد می شویم؟)
حضرت موسی (ع) گفت: «امید است پروردگار دشمن شما را به هلاکت برساند و شما را جانشین آنها قرار دهد تا ببیند چگونه عمل می کنید.»
رژیم طاغوت در کشور ما –ایران- با همه قدرت و عظمتی که داشت سرنگون شد و آنچه برای مردم باور نکردنی بود به وقوع پیوست و اکنون زمامداران فعلی، جانشین آنها هستند و کارها در دست آنها قرار گرفته و خداوند ناظر بر کارهای آنان است تا چگونه عمل کنند و چگونه حق این امانت را ادا نمایند.
آری زمامداری در اسلام امانت است.
علی «ع» به اشعث بن قیس عامل ایشان در آذر بایجان می نویسد: عمل تو برای تو طعمه خوراک نیست، بلکه این کار بر گردن تو امانت است. «و انّ عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک مانه» (نهج البلاغه نامه ۵)
و در ضمن نامه ای که به یکی دیگر از عمال خود نوشته می فرماید: درباره کار تو به من گزارشی رسیده که ا گر آن کار را انجام داده باشی پروردگار خود را به غضب آورده ای و امام خود را نافرمانی کرده ای و امانت خود را کوچک شمرده و آن را تباه نموده ای.
«فقد بلغی عنک امر ان کنت فعلته فقد اسخطت ربک و عصیت امامک و اخزیت امانتک» (نهج البلاغه نامه ۴۰)
و در موارد دیگر نیز از زمامداری اسلام به امانت تعبیر شده است که ذکر همه آنها لازم نمی باشد.
ویژگیهای زمامدار در اسلام
بطوری که از مدارک اسلامی و شیوه زندگی رهبران اسلام استفاده می شود، زمامدار در حکومت اسلامی باید دارای ویژگیهائی باشد که پاره ای از آنها را ذیلاً تذکر می دهیم:
ویژگی اول: کوشش برای یاری دین:
در رابطه با حفظ این امانت بزرگ الهی، مهمترین وظیف زمامداران اسلامی، یاری دین خدا و رعایت حدود الهی است. امام علی (ع) در فرمان خود به مالک اشتر می فرماید:
«و ان ینصرالله سبحانه بقلبه و یده و لسانه فانه جل اسمه قد تکفل من نصره و اعزاز من أعزَّه»
مالک وظیفه دارد با دست و زبان و دل خدا را یاری نماید که خداوند تبارک و تعالی عهده دار شده که یاری دهنده خود را یاری کند و هر که عزت او را حفظ کند عزیز بدارد.
بالاترین عمل برای زمامدار که موجب عزت و سربلندی و دوام دولت او است یاری دین خدا و حفظ حریم الهی است. برحسب فرموده امام «ع» کسی که یارو حق باشد از پشتیبانی و یاری خداوند برخوردار است و هر کس خدا یار او باشد هیچ قدرتی نمی تواند به او آسیبی برساند.
ویژگی دوم – انجام واجبات و رعایت مستحبات
زمامدار اسلامی که سرپرستی مسلمانان را برعهده دارد و باید دین خدا را یاری کند (علاوه بر اینکه باید در آباد نمودن منطقه تحت فرمان خود بکوشد و به امور سیاسی مردم رسیدگی کند) موظف است مردم را به صلاح و انجام فرمان خدا دعوت نماید. علی «ع» در ضمن بیان شرح وظایف مالک اشتر می فرماید: «و استصلاح اهلها و عماره بلادها»
علی «ع» به مالک اشتر فرمان می دهد که به اصلاح اهل مصر بپردازد (و کار آنها را سر و سامان بدهد، آنها را به دین خدا و تکالیف شرعیه و اخلاق اسلامی آشنا نماید و به عمل وادار کند) و شهر های آن را آباد نماید. بنابراین، خود والی قبل از دیگران باید به صلاح آراسته و از عیوب و خلاف تقوی پیراسته باشد و به واجبات خدا اهمیت دهد و حتی المقدور مستحبات را نیز رعایت نماید.
امام «ع» می فرماید: «أمر بتقوی الله و ایثار طاعته و اتباع ما امر به فی کتابه من فرائضه و سنته» به مالک اشتر فرمان می دهد که از خدا پروا داشته باشد و اطاعت او را برگزیند و آنچه را خداوند به عنوان واجبات و مستحبات در کتاب خود امر نموده پیروی کند (و آنها را مورد عمل قرار دهد).
و نیز در همان عهد نامه به مالک می فرماید: «واجعل لنفسک فیما بینک و بین الله افضل تلک المواقیت و اجزل تلک الاقسام و ان کانت کلها لله اذا صلحت فیها النیه و سلمت منها الرعیه، ولیکن فی خاصه ما تخلص لله به دینک اقامه فرائضه التی هی له خاصه فاعط الله من بدنک فی لیلک و نهارک و وفَّ ما تقربت به الی الله من ذلک کاملاً غیر مثلوم و لا منقوص بالغاً من بدنک ما بلغ».
بهترین و پاکترین اوقات خود را برای کارهائی که بین خود و خدا داری قرار بده (یعنی از بهترین وقتها برای عبادت و راز و نیاز با خدا استفاده کن اگر چه همه وقتها (و کارهای تو که خدمتگزار اسلام هستی) برای خداست، در صورتی که نیتت خالص و برای خدا باشد و (در سایه حکومتت) زیر دستان در آسایش باشند و باید در بهترین وقت مخصوصی که آنرا برای خدا و امر دینت مقرر میداری، واجباتی را انجام دهی که مخصوص خدا است. در شبانه روز (چیزی) از بدنت را به (راه) خدا بده (یعنی آنچنان رنج عبادت را تحمل نما که در شبانه روز از بدنت کاهیده شود) و از عبادات شبانه روزی کاری را که (از بدنت میکاهد) و بوسیله آن به درگاه خدا مقرب میگردی بطور کامل و بدون عیب و نقص انجام بده از بدنت هر چه میکاهد بکاهد (و هر چه بدنت می خواهد فرسوده گردد).
ویژگی سوم- تقوی و پرهیزکاری:
یکی از چیزهائی که وجود آن در زمامداران ضرورت بیشتر دارد تقوی و پرهیزکاری است زیرا زمامدار معمولاً صاحب قدرت است و بیشتر کارهائی را که بخواهد، می تواند انجام دهد. اگر صاحب تقوی نباشد و برای انجام کارهای خلاف، رادع و مانع الهی نداشته باشد چه بسا نفس اماره، او را به فساد بکشاند آنگاه افساد او بیش از اصلاح او باشد. و اگر زمامدار، فاسد باشد دیگران نیز به فساد نزدیک می شوند. جمله معروف «الناس علی دین ملوکهم» که می گوید: مردم بر دین پادشاهان خود هستند همین مطلب را در نظر دارد. لذا امام (ع) اولین فرمانی که به مالک اشتر داده این است که او را به تقوی امر نموده است.
تقوی یک حالت خود نگهداری و یک ملکه نفسانی است که در افراد متقی موجود است و سپری است که متقی را در برابر هجوم فکرهای شیطانی حفظ می کند و هر اندازه قدرت انسان بیشتر باشد و دسترسی او به گناه و معصیت زیاد تر باشد تقوی باید در او بیشتر و محکمتر باشد. زمامدار باید سپر محکمی از تقوی داشته باشد تا مغرور قدرت و منصب نگردد و به گناه آلوده نشود و بتواند بر نفس اماره خویش حکومت کند و آن را در شهوت ها سرکوب نماید.
امام (ع) به مالک اشتر فرمان می دهد که نفس خود را از سرکشی ها باز دارد و آنرا در شهوات بشکند زیرا نفس، انسان را به بدی امر می کند مگر اینکه خدا رحم نماید: «امره ان یکسر نفسه من الشهوات و یزعها عند الجمحات فان النفس اماره بالسوء الا مارحم اله»
ویژگی چهارم –خودداری از غرور و خود پسندی:
ریاست نباید باعث گردد که زمامدار خود را از مردم دور نگه دارد و حالت نفسانی او دگرگون گردد و قدرتی که به دست او آمده نباید او را به خود پسندی و گردن فرازی بکشاند بلکه شایسته است که زمامدار پس از قدرت، به بندگان خدا نزدیکتر شود و به برادران خود توجه بیشتر نماید.
امام علی «ع» در نامه ای که به مرزداران خود نوشته است، می فرماید:
برای زمامدار سزاوار است فضل و عطائی که به آن دست یافته و قدرتی را که به آن رسیده حال او را نسبت به زیر دستان تغییر ندهد بلکه سزاوار این است که آنچه را خداوند از نعمت های خود نصیب او نموده او را به بندگان خدا نزدیکتر کند و مهربانی و توجه او را نسبت به برادران خود زیادتر نماید: «فانَّ حقاً علی الوالی ان لا یغیّره علی رعیته فضل ناله و لا طول خصَّ به وان یزیده ما قسم الله له من ننعمه دنواً من عباده و عطفاً علی اخوانه» (نهج البلاغه نامه ۵۰)
و نباید زمامدار با غرور ریاست به دیگران بزرگی بفروشد و به فرمان خدا گردن ننهد که این کار باعث خواری و زمین خوردن او خواهد بود. علی «ع» به مالک اشتر می فرماید: بترس از اینکه در عظمت با خداوند خود را برابر کنی و در جلال و جبروت خود را مانند او قرار دهی که خداوند هر گردن کشی را ذلیل می کند و هر متکبری را خوار می سازد «ایاک و مساماه الله فی عظمته و التشبه فی جبروته فانَّ الله یُذل کل جبار و یهین کل مختال»
راه علاج کبر و دوری از غرور:
الف: توجه به عظمت خداوند:
اگر زمامدار گرفتار غرور ریاست شد باید با توجه نمودن به قدرت خداوند و ضعف و کوچکی خود، نفس اماره را رام سازد و او را از غرور باز دارد. علی «ع» می فرماید: هرگز مگو که من (از طرف دولت) مأمور و امیر مردم هستم و باید آنچه را امر می کنم اظاعت شود که این چنین بودن باعث تاریکی دل و خرابی روان و سستی دین است و انسان را به تغییر نعمت و زوال دولت نزدیک می کند و اگر بواسطه سلطه و قدرتی که داری احساس ابهت کردی و به خیالت رسید که عظمت و قدرتی داری (و می توانی با قدرت خود هر کاری بخواهی انجام دهی) نگاه کن به قدرت خداوند که فوق قدرت تو است (و بدان که) خداوند بر آنچه تو نسبت به خویش قادر نیستی قادر است. (توجه به قدرت خداوند) از سرکشی تو می کاهد و تو را از تند روی باز میدارد و عقل دور گشته ات را به تو باز می گرداند.
«و لا تقولن انی مؤمر آمر فاطاع فان ذلک ادغال فی القلب و منهکه للدین و تقرب من الغیر و اذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ابهه او مخیلهً فانظر الی عظم ملک الله فوقک و قدرته منک علی ما لا تقدر علیه من نفسک فان ذلک یطامن الیک من طماحک و یکف عنک من غربک و یفی الیک بما عزب عنک من عقلک»
ب: جلوگیری از تعریفها و ثناگوئی ها:
یکی از چیزهائی که زمامداران را گرفتار خوپسندی و غرور می کند، تمجید ها و ثناگوئی های زیاده از حد است. زیاده روی در ثنا گوئی غالباً بوسیله افراد متملق و چاپلوس و فرصت طلب انجام می شود و کمترین ضرر آن این است که زمامدار گمان می کند همه کارهای او صحیح و خدا پسند است، و از عیب های خود غافل می گردد و این بزرگترین عامل است که او را در نظر مردم کوچک می کند و ملت از او دلسرد می گردند و فرصت طلبان از موقعیت به نفع خود استفاده می کنند و اوضاع قلمرو حکومت او را دگرگون می کنند و منطقه را به فساد می کشانند و یک روزی زمامدار متوجه می گردد که کار از کار گذشته باشد.
علی «ع» پس از اینکه بهترین افراد رابرای وزارت و مشاورت به مالک اشتر معرفی می کند، میفرماید: «باید برگزیده ترین آنها درنزد تو وزیری باشد که بیشتر از دیگران حق را با همه تلخی های آن برای تو بگوید و تو را در کارهای (نامشروع) که خداوند برای دوستان خود نمی پسندد کمتر کمک نماید اگر چه (حق گوئی و کمک نکردن او) با هوای نفس تو سازگار نباشد و موجب آزردگی تو گردد. و خود را به پارسایان و اهل راستی و درستی نزدیک کن (آنها را مشاور و یار نزدیک خود قرار بده) و به آنها بیاموز و آنها را عادت بده که در مدح و ستایش تو زیاده روی نکنند و تو را به خاطر اینکه کار باطل و نادرستی را انجام نداده ای خرسند نسازند زیرا زیاده روی و اصرار در ستایش برای انسان خودپسندی به بار می آورد و انسان را به سرکشی و کبر نزدیک می کند» و «ثم لیکن آثرهم عندک اقولهم بمر الحق لک و اقلهم مساعده فیما یکون منک مما کره الله لا ولیائه واقعاً ذلک من هواک حیث وقع والصق باهل الورع و الصدق ثم رضهم علی ان لا یطروک و لا یبجحوک بباطل لم تفعله فان کثره الاطراء تحدث الزهو و تدنی من العزه»
و در جای دیگر از همین عهد نامه می فرماید: (ای مالک) از خود پسندی بدور باش و هر چیزی که تورا به خودپسندی وا دارد تکیه مکن (یعنی همیشه کارهای خوب و صفات خوب خود را در نظر نیاور که موجب خودپسندی شود بپرهیز) از اینکه ستایش بیش از حد را دوست داشته باشی که خود پسندی و دوستی ستایش ها بهترین فرصت است برای شیطان که اعمال نیک نیکوکاران را نابود سازد (زیرا یکی از چیزهائی که اعمال نیک بندگان خدا را از بین می برد و آنها را از معنویت دور می سازد، عجب و خود پسندی است)
«و ایاک و الاعجاب بنفسک و الثقه بما یعجیک منها و حبّ الاطراء فان ذلک من اوثق فرض الشیطان فی نفسه لیمحق ما یکون من احسان المحسنین» امام علیه السلام در ضمن یکی از سخنرانیهای خود حقوقی را که زمامدار اسلامی بر عهده مردم دارد بر می شمرد. در این حال مردی از یاران او در ضمن یک سخن طولانی که مراتب اطاعت خود را اظهار می نمود، آن حضرت را بسیار ستایش کرد. حضرت در جواب آن مرد فرمود: سزاوار است برای کسی که جلال خداوند در نظر او عظمت یافته (و خدا را به بزرگی شناخته) ما سوای خدا را هر چه هست کوچک بشمارد… و از پست ترین حالات زمامداران در نظر مردمان صالح این است که آنها گمان کنند که زمامداران، فخر و خود ستائی را دوست دارند و کار آنها را بر کبر و خود خواهی حمل نمایند برای من ناپسند و ناگوار است که در گمان شما چنین باشد که من کثرت ستایش را دوست دارم و از شنیدن ثناگوئی ها خوشنود می گردم و من بحمد الله چنین نیستم… به مانند اینکه با گردنکشان (برای خوش آیند آنها) سخن می گویند با من سخن نگوئید… و گمان مبرید سخن حقی که برای من بگوئید بر من گران بیاید… از گفتن حق (در حضور من) خودداری نکنید (نقص ها را بگوئید و مرا در انجام کارها یاری دهید).
« ان من حق من عظم جلال الله فی نفسه و جل موضعه من قلبه ان یصفر عنده –لعظم ذلک- کل ماسواه… و ان من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس ان یظن بهم حب الفخر و یوضع امرهم علی الکبر و قد کرهت ان یکون جال فی ظنکم انی احب الاطراء و استماع اثناء و لست بحمدالله کذلک… فلا تکلمونی بما تکلم به الجباره… و لا تظنوا بی استثقالاً فی حق فیل لی… فلا تکفوا عن مقالهٍ بحق او مشوره بعدل» (نهج البلاغه صبحی صالح خطبه ۲۱۶)
ویژگی پنجم –زندگی ساده و دور از تشریفات:
زمامدار باید با مردم رابطه برادرانه داشته باشد و با یک زندگی ساده و دور از تشریفات در بین مردم زیست نماید. در مقالات مربوط به انتخابات،نظر اسلام را درباره زندگی زمامداران مشروحاً نگاشته ایم، در اینجا آنرا تکرار نمی کنیم. امیدواریم خوانندگان عزیز مطالعه فرموده باشند. فقط یکی از مطالب آنرا به جهت اهمیت موضوع به عنوان یادآوری تکرار می نمائیم و آن این است:
حرکت و رفتار علی «ع»:
علی «ع» هرگز حاضر نمی شد با اسکورت حرکت کند و هر جا که می رود عده ای را به راه بیندازد و حتی حاضر نبود هنگام راه رفتن او جلوتر از دیگران باشد و مردم بعنوان احترام پشت سر او حرکت نمایند. امام «ع» پس از مراجعت از جنگ صفین وارد کوفه شد در حالیکه حضرت سواره به راه خود ادامه می داد با مردی به نام حرب بن شرحبیل که از سرشناسان قوم و قبیله خودبرخورد نمود او بعنوان احترام پیاده پشت سر امام «ع» به راه افتاد. امام «ع» فرمود: برگرد زیرا پیاده راه رفتن شخصی مانند تو (که مورد احترام قبیله خود هستی) همراه با فردی مثل من (که سواره می باشم) برای مؤمن موجب ذلت و برای والی موجب فتنه است (یعنی اینگونه اعمال که برای مومن یک نوع اظهار کوچکی محسوب می گردد ممکن است باعث گردد که زمامدار در خود احساس کبر و خود پسندی نماید.»
«ارجع فان مشی مثلک مع مثلی فتنه للوالی و مذله للمؤمن» (نهج البلاغه- حکمت ۳۲۲).
و در حکمت ۳۷ از نهج البلاغه آمده است که امام «ع» در مسیر خود به طرف شام به محلی بنام انبار رسیدند، سران و کدخدایان آن محل که آن حضرت را دیدند از مرکب های خود پیاده شدند و جلوی روی آن حضرت با سرعت و پایکوبی به طرز مخصوصی به حرکت در آمدند. امام فرمود: این چه کاری است که شما انجام می دهید؟ گفتند: این عمل رسم و اخلاقی است از ما که بدین وسیله به امیران خود تعظیم می نمائیم (و نسبت به آنها ادای احترام می کنیم). امام «ع» فرمود: به خدا سوگند: از این عمل نفعی نمی برید ولی شما با این کار در دنیا به خودتان زحمت می دهید و در آخرت گرفتار شقاوت و کیفر آن می گردید و چقدر زیانبار است زحمتی که به دنبال آن عقاب آخرت باشد و چقدر پر سود است آن راحتی که ایمنی از آتش با آن همراه باشد.
«و قال علیه السلام وقد لقیه عند مسیره الی الشام دهاقین الانبار فترجلوا له و اشتدوا بین یدیه فقال (ع): ما هذا الذی صنعموه؟ فقالوا: خلق منا نعظم به امرائنا فقال: و الله ما ینفع بهذا امرائکم و انکم لتشقون علی انفسکم فی دنیاکم و تشقون به فی آخرتکم و ما اخسر المشقه ورائها العقاب و اربح الدعه معها الامان من النار« (نهج البلاغه صبحی الصالح ص ۴۷۵)
ادامه دارد

17دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام

قسمت دوم
دکتر محمود بروجردی
دقت نظر
در رابطه باهوش و ذکاوت بی نظیر امام، یادم می آید، هنگامی که امام در قیطریه بودند، روزی حجت الاسلام والمسلمین لواسانی به دیدن ایشان آمدند. البته در آن ایام –که امام در حصر بودند- تعداد محدودی حق داشتند با امام ملاقات کنند که یکی از آنها ایشان بود. چون قیافه آقای لواسانی شبیه امام بود و تا آن روز، رئیس نگهبانها و مامورین ساواک ایشان را ندیده بودند، لذا پس از اینکه آقای بواسانی آمدند، رئیس نگهبانها پشت اطاق آمد و اجازه خواست که خدمت امام رسیده، دست امام را ببوسد! دست امام را که بوسید، دو زانو جلوی در اطاق نشست، آنگاه مقداری به چهره امام نگاه کرد و مقداری هم به چهره آقای لواسانی. و پس از چند دقیقه، از اطاق بیرون رفت.
حضرت امام فرمودند: «این شخص آمده بود که ما دو تا را با هم تطبیق کند»
بعد از آن که ما تحقیق کردیم، معلوم شد همینطور بوده است، اینها وقتی آقای لواسانی را دیده بودند خیلی وحشت کرده و خیال کرده بودند که امام از منزل بیرون رفته است و الان دارد بر می گردد! و آن شخص آمده بود که این مطلب را تحقیق کند.
امام در قیطریه:
آن هنگام که امام در قیطریه بودند، پاکروان معدوم که در آن وقت، رئیس ساواک بود، گاهگاهی خدمت امام می رسید.شبی پاکروان آمده بود، در همان روزها یک کنفرانس اقتصادی جهانی نیز بر پا بود، امام خطاب به پاکروان سخنانی فرموده بود که من عین سخنان امام یادم هست، و در اینجا تکرار می کنم. امام چنین فرموده بودند:
«این نمایندگان اقتصادی دنیا که در اینجا جمع شده اند، همه از وضع نابسامان اقتصاد کشور هایشان صحبت کردند، در حالی که نماینده ایران که وزیر اقتصاد بود (دکتر عالیخانی) گفته بود که به سلامتی اعلیحضرت! تمام مسائل و مشکلات اقتصادی ما حل شده!!!»
امام اضافه کردند: «من به پاکروان گفتم: «چه چیزش حل شده؟! کجای اقتصاد این مملکت سالم هست؟ کدام اقتصاد سالم را ما داریم؟ چه چیزی را خودمان داریم که بشود اسمش را اقتصاد گذاشت؟»
با توجه به زمان و مکان که از طرفی امام در حصر بودند و کسی حق ملاقات با ایشان را نداشتند جز افراد خانواده (که شاید به ده نفر هم نمی رسید) و از طرفی دیگر، مخاطب ایشان، رئیس ساواک با آن قدرت دولت در آن زمان بود، معذلک امام هیچ اعتنائی به آنها نکرده، اعتراض خود را صریحاً بیان کردند.
تهجد و نماز شب:
امام هر شب، در هر حالی که باشند نماز شب می خوانند، و هنگامی که برای نماز شب از خواب بر می خیزند، اینقدر آرام و آهسته قدم بر می دارند که هیچ کس از خواب بیدار نشود و به ندرت اتفاق می افتد که از حرکت امام در دل شب، کسی بیدار شود. آن شب که امام را از تهران به قم برگرداندند (پس از تمام شدن مدت حصر) تا ساعت نیم بعد از نصف شب، در منزل امام رفت و آمد بود و پس از اینکه رفت و آمد مردم تمام شد، افراد خانواده، پروانه وار دور امام نشسته بودند. ساعت یک و نیم بعد از نصف شب بود تقریبا، که چراغها را برای استراحت خاموش کردند. امام پس از آن همه خستگی دیدارها و ملاقاتها، شاید یک ساعات نگذشته بود که دوباره بلند شدند برای نماز شب. با اینکه معلوم بود صبح زود مردم برای دیدار با امام هجوم می آورند، معذلک در ان شب هم، امام نماز شب را ترک نکردند. جالب این است که امام همیشه موقع نماز، عطر و بوی خوش مصرف می کنند و شاید بدون بوی خوش سر نماز نایستاده باشند، حتی در نجف هم که نماز شب را پشت بام می خواندند، در همان پشت بام نیز یک شیشه عطر داشتند.
امام در هواپیماری باری:
شب سیزده آبان بود که رسماً آمده بودند امام را بگیرند. نیروهای ویژه شهربانی تمام کوچه های قم را بسته و محاصره کرده بودند ناگهان مأمورین از در و دیوار به منزل ایشان ریختند. خانواده ایشان نقل کردند: من دیدم سر وصدائی هست، از اطاق بیرون آمدم ببینم چه خبر است؟ دیدم چند نفر وری دیوار هستند، آقا هم آن طرف حیاط بودند، پرسیدم: آقا چه خبر است؟ فرمودند: آمده اند مر ابگیرند، شما از اطاق بیرون نیائید.
داستان رفتن به ترکیه را خود امام چنین نقل کردند:
«مرا مستقیم آوردند تا فرودگاه، هواپیما آماده بود. داخل هواپیما که رفتیم، دیدیم یک قسمت را پتو انداخته بودند و تا اندازه ای منظمش کرده بودند برای نشستن! معلوم شد، این هواپیما باری است! آنها گفتند: چون هواپیمای مسافر بری آماده نبوده، ما خواستیم شما را با این هواپیما ببریم و این کار به سرعت انجام شود! من گفتم: نه خیر! به خاطر اینکه نمی خواستید من در میان جمعیت باشم که بروم.»
آنها اینقدر از امام وحشت داشتند که ایشان پس از چند روز توقف در «آنکارا» به ناحیه ای در شهر «بورسا» به نام «چیچکلی» بردند که از دید مردم دور باشد.
خصوصیات اخلاقی امام
امام همیشه در سلام مقدم بر دیگران هستند، و همواره وقتی وارد بر افراد می شوند، قبل از اینکه آنان سلام کنند، ایشان سلام می کنند. این شخصیت بزرگ با آن همه عظمت که تمام قدرتها و ابر قدرتها از شنیدن نام ایشان، به وحشت می افتند، آنقدر رئوف و مهربان است که حتی اگر مواجه با بچه ها نیز بشود، بر آنها سلام می کند. در دل شب، هنگامی که برای نماز شب بر می خیزد، از یک چراغ قوه بسیار کوچولو استفاده می کنند که تنها جلوی پای ایشان را روشن کند، و لامپ را روشن نمی کنند، با آرامی راه می روند تا اینکه دیگران بیدار نشوند. تا این اندازه مسائل اسلامی را رعایت می کنند.
همیشه، قبل از اذان ظهر جمعه، غسل جمعه می کنند و هیچ وقت غسل جمعه ایشان ترک نمی شود.
هر وقت امام وضو می گیرند، تمام جزئیات وضو را رو به قبله انجام می دهند حتی اگر دست شویی رو به قبله نباشد، در هر مورد پس از اینکه یک کف دست آب را برداشتند، شیر را می بندند و رو به قبله آب را به صورت یا به دست می زنند.
هر اتفاق خطرناکی که می افتد (چه ۱۵ خرداد باشد و چه کودتای نوژه و …) قیافه امام از حالت عادی بر نمی گردد و هیچ تغییر نمی کند، زیرا ایشان تکیه دارند بر توکل الهی و این توکل در وجودشان عجین شده است.
چند روزی از وفات مرحوم آیت الله بروجردی می گذشت که قرار بود امام در فاتحه ایشان شرکت کنند. آقای لواسانی از تهران آمده بودند، من و مرحوم اشراقی و یکی دیگر از فضلا پشت سر امام راه افتادیم، و با اینکه فاصله ما و امام بیش از یک قدم نبود ولی معذلک امام بر گشتند و به ما چنین فرمودند: «یا جلو تر بروید یا صبر کنید من رد بشوم»
خلاصه می خواستند به ما بفهمانند که من راضی نیستم پشت سر من راه بروید. اینقدر دقت داشتند و همیشه به تنهائی راه می رفتند.

17دسامبر/16

سواد آموزی در سخنان معصومین

امام صادق «ع» :
قرأت فی کتاب علی «ع»: انّ الله لم یأخذ علی الجهال عهداً بطلب العلم حتی أخذ علی العلماء عهداً ببذل العلم للجهال، لان العلم کان قبل الجهل». (کافی ج۱ ص ۵۱)
در کتاب علی «ع» خواندم: خداوند از نادانها برای دانش آموزی پیمانی نمی گیرد تا اینکه از دانشمندان پیمان گیرد که نادانان را دانش آموزند زیرا علم قبل از جهل و نادانی بوده است.
امام باقر «ع»:
«زکاه العلم أن تعلّمه عباد الله». (کافی ج۱ ص ۵۱)
زکات علم در این است که آن را به بندگان خدا یاد دهی.
امام باقر «ع»
«ان الذی یعلم العلم منکم له اجرٌ مثل اجر المتعلم و له الفصل علیه، فتعلمّوا العلم من حمله العلم و علّموه اخوانکم کما عملکموه العلماء». (کافی ج۱ ص ۴۲)
هر یک از شما که دانشی را به دیگری بیاموزد، مزد او به اندازه مزد دانشجو است و بر او برتری دارد، پس علم را از دانشمندان فرا گیرید و آن را به برادران خود بیاموزید همچنانکه دانشمندان به شما آموختند.
امیر المؤمنین «ع»:
«کن بالعلم شرفاً أن یدّعیه من لا یحسنه و یفرح اذ انسب الیه، و کفی بالجهل ذماً یبرأ من هو فیه».
(منیه المرید ص ۶)
در شرافت دانش همین بس که ادعایش کند آن کس که چیزی از آن نداند و خوشحال شود اگر آن را به او نسبت دهند، و برای مذمت و بدی نادانی و جهالت همین بس که از آن تبری و دوری جوید، آن کس که خود نادان است.
امیر المؤمنین «ع»:
«قیمه کل امری ما یعلمه». (نهج البلاغه- حکمت ۸۱)
ارزش هر انسانی به اندازه دانش او است.
امیر المؤمنین «ع»:
« یا کمیل! العلم خیر من المال، العلم یحرسک و انت تحرس المال».
(خصال صدوق ج ۱ ص ۸۷)
ای کمیل! علم بهتر از مال است. علم تو را نگهداری می کند ولی تو مال را نگهداری می کنی!
امام باقر «ع»:
«من علّم باب هدیَّ فله مثل أجر من عمل به ولاینقص اولئک من اجورهم شیئاً و من علّم باب ضلاله کان علیه مثل اوزار من عمل به ولاینقص اولئک من اوزارهم شیئاً».
(کافی ج۱ ص ۳۵)
هر کس بابی از هدایت (در راه هدایت) به کسانی بیاموزد، برای او است مزد هر کس که به آن عمل کند در حالی که چیزی از مزد آنان نیز کم نمی شود و هر کس بابی از گمراهی به کسانی بیاموزد بر او است گناهان هر کس که به آن عمل کند در حالی که چیزی از گناهان آنان کاسته نمی شود.
امام باقر «ع»:
«العالم کمن معه شمعه تضی ء للناس، فکل من ابصر بشمعته دعا له بخیر…».
(المحجه البیضاء ج ۱ ص ۳۱)
عالم مانند کسی است که شمعی در دست دارد و برای مردم روشن می کند، هر که از نور شمع او بهره ای ببرد، برای او دعای خیر می کند.

17دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

اول دی (۱۷ ربیع الاول) میلاد با سعادت حضرت رسول اکرم «ص» (۵۳ قبل از هجرت) و ولادت حضرت امام جعفر صادق (ع) (۸۳ ه،ق).
هفتم دی: فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل نهضت سواد آموزی (۱۳۵۸) – یورش تانکها و کشتار وحشیانه مردم قزوین (۱۳۵۷).
شهادت آیت الله حسین غفاری در زیر شکنجه دژخیمان شاه معدوم (۱۳۵۲)
یازدهم دی (اول ژانویه): تولد حضرت عیسی مسیح (ع) آغاز سال ۱۹۸۴ میلادی – سالگرد انقلاب فلسطین
شانزدهم دی : سالگرد حماسه هویزه (۱۳۵۹)
هفدهم دی: کشف حجاب به دستور رضاخان مزدور (۱۳۱۴)
نوزدهم دی: قیام مردم مسلمان قم، آغاز مرحله جدید در انقلاب اسلامی (۱۳۵۶)
بیست و یکم دی: شهادت نواب صفوی و جمعی از هم رزمانش (۱۳۳۵)
بیست و دوم دی (هشتم ربیع الآخر): و لادت حضرت امام حسن عسگری (ع) ۲۳۲ ه،ق
بیست و ششم دی: فرار شاه معدوم از ایران در اثر انقلاب شکوهمند اسلامی (۱۳۵۷)

17دسامبر/16

دانستنیهائی از قرآن

سواد آموزی
۱-دانشمندان و نادانان یکسان نیستند:
«        » (سوره زمر-آیه ۹)
بگو ای پیامبر: آیا آنانکه علم دارند با آنان که نادان و جاهلند، یکسانند؟!
۲-سواد آموزی:
«          » (سوره علق-آیه ۳-۵)
بخوان-ای پیامبر- و (بدانکه) خدای تو کریمترین کریمان است (اگر تو نمی توانی بخوانی، خدایت تو را یاد خواهد داد) خدای تو بشر را علم نوشتن با قلم آموخت و به انسان آموخت آنچه نمی دانست.
(خواندن و نوشتن از نعمتها و تفضلهای الهی است، که برای شکر گزاری از این نعمت بزرگ خدا دادی، باید با سوادان برای آموزش بیسوادان بیشترین همت را روا داشته و بالاترین کوشش را نمایند و بر بی سوادان است که آنان نیز با عمت و تلاش، خود را از کوری جهل در آورده، به جای سیر در ظلمات راه نور و علم را پیش گیرند و با مطالعه و خواندن، از جهل و نادانی خود بکاهند.)
۳-پیامبران نخستین استادان جامعه:
«             •    » (سوره بقره، آیه ۱۵۱)
…چنانکه در بین شما، پیامبری را از خود شما بر انگیختیم که آیات ما را برای شما تلاوت کند و شما را (از پلیدی و آلودگی جهل) پاک نماید و قرآن و حکمت را به شما تعلیم دهد و بیاموزد شما را آنچه تا کنون نمی دانستید.
(حال که پیامبر اسلام «ص» اولین پرچمدار نهضت سواد آموزی هستند، چه بهتر که پیروان ایشان نیز، این پرچم پر افتخار را به دست گرفته، بر سر هر شهر و روستا، هر کوی و برزن بزنند و از این خدمت مقدس دمی غفلت نورزند که خشنودی خدا و رسول در این کار است).
۴-تنها دانشمندان از خدا می ترسند:
«       » (سوره فاطر، آیه ۲۸)
تنها بندگان علم و دانشمند خدا، از خدا می ترسند
(دانایان و عالمان چون خدا را شناخته اند، از خدا خوف دارند و همین حالت خوف و خشیت آنان را به اطاعت وامی دارد و در اطاعت می توانند به درجات والا برسند و خشنودی خدا را برای خود کسب کنند، پس اولین گام در راه رستگاری، دانش است)
۵-از خدا چه بخواهیم؟
«    » (سوره طه، آیه ۱۱۴)
(همواره از خدا بخواه، بر عمل و دانشت بیفزاید) بگو: پروردگارا بر علم من بیفزا.
۶-درجات والای عالمان:
«          » (سوره مجادله، آیه ۱۱)
خداوند آنان را از شما که ایمان آوردند و دارای علم و دانش شدند، به مراتبی بالاتر (از دیگران) قرار می دهد.

17دسامبر/16

درسهائی از نهج البلاغه خطبه سی و سوم

ریاست یا خدمت؟
بسم الله الرحمن الرحیم
عبدالله بن عباس پسر عموی حضرت امیر«ع» و از اشخاصی است که در دستگاه حکومت حضرت بوده و گاهی از طرف ایشان به استانداری نیز منصوب می شده است، می گوید:
«دخلت علی امیرالمومنین (ع) بذی قار»
در ذی قار بر حضرت امیرالمومنین «ع» وارد شدم.
«و هو یخصف نعله»
در حالی (بر امام وارد شدم) که امام مشغول دوختن و وصله کردن کفشش بود. هنگامی که ابن عباس بر امام وارد می شود، اینطور در ذهنش گنجانده است که الان فرمانده کل قوا، امام و خلیفه مسلمانان مشغول مذاکره در مسائل مهم جنگ می باشند ولی آنگاه که می بیند امام «ع» در حال وصله زدن و دوختن کفش پاره اش می باشد، یکه خورده و به حالتی –تقریباً- معترضانه، به کار امیرالمومنین می نگرد.
پس از اینکه دوختن پارگیهای کفش تمام می شود، حضرت رو به ابن عباس کرده می فرماید:
«ما قیمه هذه النعل؟»
قیمت این کفش چند است؟
«فقلت: لا قیمه لها»
عرض کردم: هیچ ارزشی ندارد.
شیخ مفید که استاد سید رضی است و رتبه اش مقدم بر ایشان است، در کتاب «ارشاد» خودش که بسیاری از خطبه های حضرت را نقل کرده، در این خطبه این قسمت را افزوده است:
حضرت فرمود: حال که می گوئی قیمت ندارد، با اینکه قیمت ندارد، چند می ارزد؟
ابن عباس پاسخ می دهد: «کسر درهم» شکسته ای از درهم. یعنی یک درهم که به اندازه دوازده نخود و شش دهم نخود نقره است و مقداری از نصف مثقال بیشتر است، کفشهای حضرت اینقدر هم ارزش نداشته است.
«فقال علیه السلام: والله لهی احب الی من إمرتکم الا أن اقیم حقاً أو أدفع باطلا»
حضرت پاسخ فرمود: به خدا سوگند، این کفش نزد من محبوبتر است از حکومت بر شما مگر اینکه حقی را بر پا نمایم یا باطلی را از بین ببرم.
حضرت امیر «ع» با این سخن می خواست مطلبی را از ذهن ابن عباس بیرون ببرد که او خیال نکند، خلافت و حکومت، به خودی خود برای انسان ارزشی دارد. با این سؤال و جواب حضرت می خواست به او بفهماند که: خیال نکن من دل بستۀ به این ریاست و خلافت و حکومتم. این کفش های پاره –در هر صورت- رفع نیاز مرا می کند، اما حکومت بر شما جز مسئولیت و گرفتاری برای من هیچ ندارد.
اگر انسان چشم بصیرت داشته باشد، خود می داند چیزی که رفع نیاز او می کند خیلی باارزشتر و بهتر است از چیزی که باری بر دوش او باشد و مسئولیتی برای او به بار آورد.
آری! حضرت این واقعیت را به او می فهماند که این کفش با اینکه می گوئی بقدر یک درهم هم نمی ارزد ولی رفع نیاز مرا می کند، پس این کفش برای من محبوبتر و خوشایندتر است از حکومت و مقام مگر اینکه بتوانم از این مقام در اقامه حقی و از بین بردن باطلی استفاده نمایم.
ریاست، هدف نیست:
هیچگاه ریاست و مقام نباید برای انسان هدف باشد. ریاست جمهوری، نخست وزیری، استانداری، فرمانداری، ریاست ارتش و حتی ریاست یک اداره، اگر کسی به اینها به عنوان وسیله ای بنگرد یعنی استاندار مثلا هدفش این باشد در استان خودش به مردم خدمت کند، مشکلات آنها را بر طرف سازد، حقوق هموطنانش را تأمین کند، امنیت و آسایش را در آن منطقه برقرار نماید، برای رفاه مسلمانان تلاش کند، اگر این هدف باشد هم ارزش دارد و هم عبادت است و مورد توجه خدا است. مسئولین مملکتی آنگاه می توانند نزد خدا قرب پیدا کنند که پست را به عنوان مسئولیت بپذیرند و سعی کنند وظیفه خود را بهتر انجام داده، از عهده مسئولیت به نحو احسن بر آیند، اما اگر کسی پست را به عنوان هدف پذیرا شود، خیلی بد بخت است، زیرا دین خود را که از دست داده، در دنیا نیز نمی تواند چندان زندگی آرام و لذت بخشی داشته باشد، آن کس که بر مردم فخر بفروشد و بجای خدمت، مردم را از خود براند، نه دنیا دارد و نه آخرت. اینجا است که یک جفت کفش پاره وصله خورده بهتر و با ارزشتر است از چنین پست و مقامی.
حضرت امیر «ع» در جای دیگر از همین نهج البلاغه، در نامه ای به یکی از استاندارانش، چنین مرقوم می فرماید:
«ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه»
این پست و مقام برای تو طعمه نیست که از آن بهره ببری بلکه امانتی است که به دوش تو گذاشته شده است و باید در حفظ و نگهداری آن کوشا باشی.
هشدار به مسئولین:
اینجانب همواره به برادرانی که در پست ها هستند و از پیروان و علاقمندان حضرت علی «ع» می باشند، تذکر داده ام که این فرمایش علی «ع» را آویزه گوش خود قرار دهند من از تمام مسئولین بزرگ و کوچک، رؤسا، رئیس جمهور، نخست وزیر، استانداران، فرمانداران، فرمانداهان سپاه و فرماندهان ارتش و مدیران کل می خواهم که به مقام به عنوان هدف نگاه نکنند و بدانند که «هر که بامش بیش برفش بیشتر»
هر چه پست و مقامت بالاتر رود، وظیفه ات سنگین است.
واقعاً اگر انسان به پست و مقام به عنوان مسئولیت و وظیفه و بار سنگین نگاه کند، دیگر هیچ نگران نمی شود، اگر مقام را از او بگیرند چرا که این مقام جز مسئولیت و جوابگوئی هیچ ندارد، چه بهتر که از دست من برود و دیگری آن را متحمل شود. البته هر یک از این مقامها واجب کفائی می باشد و بر همه واجب است که آن را انجام دهند ولی اگر کسی به آن وظیفه پرداخت، از دیگران ساقط می شود مانند مرده مسلمانی که روی زمین افتاده است، بر همه واجب است که او را غسل دهند و کفن کنند و دفن نمایند پس اگر کسی این کار را کرد، از دیگران ساقط است. آیا شما که این مرده مسلمان را می بینید، اگر کسی این کارها را انجام داد و او را غسل داد و کفن کرد و نماز گزارد و دفن نمود، خوشحال نمی شوید که وظیفه شما ساقط شده است؟! این مقامها و ریاستها همین گونه اند.
اگر کسی ریاستی را پذیرفت و برای خدمت به جامعه رئیس جمهور یا نخست وزیر یا استاندار شد، قهراً ما باید خوشحال باشیم که این بار سنگین بر دوش ما قرار نگرفته است، مگر اینکه متصدیان نتوانند وظیفه خود را انجام دهند. پس آنجا که می بینیم حضرت امیر (ع) اعتراض می کنند برای این است که اشکالاتی به ذهن حضرت بوده، که مثلا فلان استاندار وظیفه خود را خوب انجام نمی دهد.
تمام شیعیان، طرفداران، پیروان و علاقمندان حضرت علی (ع) در هر پست و مقامی که هستند، باید این نکته را توجه کنند از پست و مقامشان به نفع اسلام و مسلمین استفاده کنند و وظیفه را خوب انجام دهند و از زیر بار مسئولیت بر آیند.
ای آقائی که رئیس یک اداره هستی و امضای تو برای یک بیچاره ارزش دارد، هیچ می دانی که این بیچاره ای که امروز به اداره مراجعه کرده است، یک روز کارش را رها کرده است، به اینجا آمده است و تو ای آقای مسئول اداره، در ظرف یک دقیقه می توانی کار او را انجام دهی، و فردا او می تواند به سر کارش بر گردد، هم به اقتصاد کشور خدمت کند و هم به زن و بچه اش خدمت نماید، پس تو با یک دقیقه صرف وقت، در حقیقت به اقتصاد کشور خدمت کرده ای،
پس وظیفه ات را انجام بده و در کارت اهمال نکن. دردی تنها به این نیست که سر گردنه، با اسلحه مردم را بدزدند، بلکه دزدی از وقت نیز همانگونه است.
کسی که اداره ای را اشغال کرده و موظف است ۸ ساعت در آنجا کار کند، اگر یک ساعت از اولش بزند، یک ساعت هم از آخرش بزند، یک ساعت هم به اسم نماز خواندن مردم را پشت در معطل کند، دزد است، آن هم چه دزدی؟ «ذنب لایغفر» گناهش بخشوده نیست.
اگر وقت اداره را صرف تلفن زدن بکنی، هر چند مختصر، مثلا به منزلت تلفن کنی که برای نهار چیزی تهیه کنید! اگر این سبب شود که کار بیچاره ای تأخیر بیفتد، این خودش گناه است ودزدی است. البته اگر مراجعه کننده ای نداری، و حق تلفن کردن از اداره هم داری، در آن صورت اشکال ندارد. ولی آنگاه که مردم پشت در ایستاده اند و برای هر کدام، اگر یک دقیقه وقتت را صرف کنی به سر کار خود می روند و به تولید کشور خدمت می کنند، اگر چنانچه اینها را معطل کنی (حتی برای یک تلفن زدن) دزدی از وقت کرده ای و تو که اجیر ملتی و از حقوق این مردم استفاده می کنی، بزرگترین خیانت را به آنها کرده ای. شیعه علی بودن این نیست که آرزوی زیارت کردن حضرت علی «ع» را بکنی و در عمل پیرو آن حضرت نباشی!
ثم خرج فخطب الناس فقال:
از آن پس (از خیمه) خارج شد و مردم را مخاطب قرار داد (و برای آنها سخنرانی کرد) و چنین فرمود:
هدف بعثت:
«ان الله بعث محمداً صلی الله علیه و آله، ولیس احدٌ من العرب یقرأ کتاباً و لا یدَّ عی نبوه».
خداوند بر انگیخت حضرت محمد (ص) را در وقتی که هیچ یک از عرب کتابی نمی خواند و ادعای پیامبری نمی کرد.
در آن زمان، نوعاً عرب ها سواد نداشتند و کتابی نمی خواندند ولی شاید مراد از کتاب در اینجا، کتاب آسمانی باشد یعنی عربها با دین و آئین کاری نداشتند و بیشتر بت پرست بودند مگر برخی یهودیان و مسیحیان ولی در هر صورت تورات و انجیل آنها هم خالص و بی غل و غش نبوده بلکه تحریف شده بود، بنابراین، در حقیقت کسی کتاب آسمانی در دست نداشت. از آن گذشته مدعی نبوت هم نبودند و اصلاً بحث از پیامبری و نبوت در بین نبود، هر چه بود سخن از «لات و هبل و عزّی» بود.
«فساق الناس حتی بوّأهم محلّتهم»
پیامبر اکرم (ص) مردم را (به سوی خدا) سوق داد و آنان را به جائی که باید برسند رساند.
خداوند مردم را نیافریده است که در برابر لات و هبل و عزّی و دیگر بتها کرنش کنند بلکه آنان را خلق کرده که به کمال برسند، به حقایق عالم وجود پی ببرند، پیامبر اکرم مردم را از گمراهی و سر در گمی نجات داد و به منزلگاه خودشان رساند.
«بوّاهم: جا داد آنها را
محتلهم: یعنی آن جائی که باید نازل شوند و منزل گیرند. محله اسم مکان است از ماده حلول و حلول یعنی نازل شدن. در قرآن آمده است : «تحل قرباً من دارهم» نزدیک منزلشان جای می گیرد و نازل می شود.
«و بلغهم منجاتهم»
و آنان را به محل نجاتشان رسانید.
دین اسلام را برای آنها آورد: توحید و نبوت و معاد و اخلاق حسنه اسلامی را به آنها یاد داد. و همین سبب نجاتشان شد.
منجات: اسم مکان است یعنی محل نجات.
بلغهم: رسانید آنها را
«فاستقامت قناتهم و اطماًنت صفاتهم»
سر نیزه آنان مستقیم شد (نیرومند و مقتدر شدند) و سنگ زیر پایشان محکم شد (از حالت تزلزل در آمدند و آرامش یافتند.)
استقامت: مستقیم و محکم شد.
قناتهم:قنات به معنای سر نیزه است.
استقامت قناتهم: کنایه از این است که مقتدر و نیرومند شدند. این چند نفر عربی که همواره مورد ظلم و ستم قرار می گرفتند، اسلام آنچنان قدرت و نیرویی به آنان داد که شرق و غرب، ایران و روم مطیع و مسخر آنها شدند. در ظرف سی چهل سال دین اسلام آنچنان سلطه و قدرتی پیدا کرد که این ملت عقب افتاده و بی سواد و وحشی، از تمام ملتهای جهان متمدن تر و مترقی تر شدند.
پیامبر اکرم (ص) آنان را به جائی رساند که حکومت کسری و قیصر در برابر آنها شکست خورد.
«اطمأنت: مطمئن شد و آرامش پیدا کرد.
صفاتهم: صفات مفرد است و ربطی به صفات (جمع صفت) ندارد. صّفات، سنگ صاف را گویند.
اطمانت صفاتهم: کنایه از این است که اوضاع متزلزل آنان محکم و قابل اطمینان شد.
عرب در زندگی آرامش نداشت. بی جهت به همدیگر حمله می کردند، غارت می کردند، همدیگر را می کشتند و هیچ وقت آرامش خاطر نداشتند ولی به برکت اسلام آن جنگ ها و زد و خوردهای جاهلیت از بین رفت و جای پایشان محکم شد و حالت تزلزل و اضطراب مبدل به آرامش و آسایش شد.
همگامی علی «ع» با پیامبر «ص»:
«اما والله ان کنت لفی ساقتها، حتی تولّت بجذا فیرها»
بخدا قسم من از آنها بودم که لشکر (کفر) جاهلیت را متفرق می کردم تا اینکه جاهلیت پشت کرد و به تمام وجود مغلوب شد.
حضرت می خواهد بفرماید: من هم در این جهت سهم به سزائی داشتم، در همه جا پا جای پیامبر می گذاشتم، جاهلیت و بد بختی را برطرف ساختم و به جایش اطمینان و آرامش آوردم.
ساقتها: ساقه، قسمت عقب لشگر را می گویند و این کنایه از این است که همواره من از پشت لشگر جاهلیت راه می افتادم که لشگر را از بین ببرم.
ارتش پنج قسمت داشته است: ۱-مقدمه الجیش، قسمت جلودار لشگر. ۲-میمنه، طرف راست ۳-میسره، طرف چپ ۴-قلب، وسط لشگر ۵-ساقه، قسمت عقب لشگر.
ساقه: جمع سائق یعنی راننده مانند قائد که جمعش قاده است. و ساقه لشگر به آنهائی می گویند که لشگر را می رانند، پس نقش مهمی را ایفا می کنند. البته در اینجا، حضرت نمی خواهند بگویند که من جزو ساقه ارتش کفر بودم بلکه: من در عقب این لشگر، آنها را می راندم که متفرق شوند و به جای آنها حقیقت بیاید.
إن: مخففه از مثقله است، پس اینجا انَّ است، نه اینکه ان شرطیه باشد.
ان کنت: یعنی همانا من بودم
تولّت: پشت کرد و فرار نمود.
حذافیر: جمع حذفور به معنای جانب است. بحذافیرها یعنی به تمام وجود و همه جوانب و اطراف.
«ماضعفت و لا جبنت»
هیچگاه ناتوان نشدم و هیچ وقت ترس در دلم پیدا نشد.
هدف جنگ:
«و ان مسیری هذا لمثلها»
و این مسیری که امروز (در جنگ جمل) پیش گرفته ام، مانند همان مسیری است که (در جنگهای صدر اسلام برای پیروزی اسلام) داشتم.
همانگونه که در تمام جنگهای صدر اسلام، برای پیاده شدن اسلام فعالیت می کردم، امروز که به جنگ جمل می روم با اینکه طرف مقابل –در ظاهر- مسلمان است ولی هدف من همان هدف گذشته است خیال نکنید که من در جنگ جمل –و پس از آن صفین و نهروان- شرکت می کنم، برای این است که می خواهم پایه های حکومتم را محکم کنم! هدف من تنها پیاده شدن حق و از بین بردن باطل است. من همان آدمی هستم که در آن جنگها بخاطر پیاده شدن اسلام می جنگیدم، امروز هم برای پیاده شدن اسلام و جلوگیری از فتنه می جنگم. با این که این جنگ –در صورت ظاهر- با جنگهای صدر اسلام تفاوت دارد و طرف مقابل عده ای از مسلمانان است ولی اگر آنجا، هدف از بین بردن باطل بود، اینجا هم همان هدف را دنبال می کنم.
آری! همان گونه که حضرت امیر «ع» بر علیه ستمگران قیام کرد، ما هم امروز بر علیه صدام و صدامیان باید قیام کنیم و طغیانگران و ستمگران را از بین ببریم.
«فلا بقرنَّ الباطل حتی یخرج الحق من جنبه»
بدانید که من باطل را قطعاً خواهم شکافت تا اینکه حق را از پهلوی آن بیرون کشم.
حضرت، حق را در اینجا اینچنین تشبیه کرده که گویا حیوانی آمده و در گرانبهائی را بلعیده است، در اینجا شکم حیوان را باید پاره کرد تا آن درّ گرانبها بیرون آید. امروز که حق و حقیقت با خرافات و باطلها آلوده شده و در هم آمیخته، باید این باطلها را شکافت و فتنه ها را از بین برد تا اینکه حق و حقیقت ظاهر و آشکار گردد.
لأبقرن: می شکافم. لأنقبنَّ هم گفته شده و معنایش این که سوراخ می کنم.
«مالی و لقریش»
مرا با قریش چه کار؟ قریش از من چه می خواهد؟
«والله لقد قاتلتهم کافرین و لأقاتلنهم مفتونین»
به خدا قسم با آنان جنگیدم هنگامی که کافر بودند و امروز با آنان می جنگم و مبارزه می کنم برای اینکه فتنه و فساد را براه انداخته اند.
آنگاه که قریش بت پرست وکافر بودند، با آنان به پیکار برخاستم و جنگیدم و امروز هم با آنان می جنگم و مقاتله می کنم برای اینکه گرفتار فتنه شده اند و فساد می کنند.
«و انی لصاحبهم بالأمس کما انا صاحبهم الیوم»
من همان کسی هستم که دیروز در برابر آنها ایستادم همانگونه که امروز در برابر آنها ایستادگی می کنم.
«والله ماتنقم منا قریش الا ان الله اختارنا علیهم»
بخدا سوگند، قریش هیچ دشمنی با ما ندارد مگر اینکه خداوند ما را برای آنها برگزیده است.
ادامه دارد

17دسامبر/16

درسی که حج به رهروان راه خدا می آموزد

از افتادن روی قبور مطهره و کارهایی که گاهی مخالف شرع است جداً اجتناب کنند. امام خمینی
نیابت برای نماز طواف صحیح نیست. باید هرکس بهر نحو می تواند نماز بخواند و مجزی است. امام خمینی
درسی که حج به رهروان راه خدا می آموزد
در میان درسهای با ارزشی که مراسم پر شکوه حج به انسانها می دهد، درسی است که به بندگان عابد و سالکان راه خدا می آموزد. این درس در خلال کلیه مراسم حج از شروع مسافرت تا انجام و پایان مناسک تا برگشتن به وطن در همه موارد وجود دارد. در این نوشته فقط آداب احرام، واجبات، مستحبات و محرمات آنرا از نظر می گذرانیم تا به درسهای آن آشنا شویم.
در روایات آمده است که حج نزول به خداوند و وارد شدن به او است. از علی (ع) نقل شده که فرمود: کسانی که حج و عمره می روند میهمان وارد بر خدواند هستند و حق است بر خداوند که مهمانان خود را گرامی بدارد و آنها را بیامرزد.
«عن علی (ع) قال: و الحاج و المعتمر و فد الله و حق علی الله ان یکرم وفده و یحبوه المغفره»
(جامع الاحادیث ج۱۰ ص۱۵۴).
حاجی که بسوی خانه خدا حرکت می کند گویا می خواهد بر خدا وارد شود و مقصد او ورود بر خداوند است.
مراسم احرام که در آغاز حرکت زائر بسوی کعبه انجام می شود و به عنوان ادب و احترام ورود به حرم الهی است نشان می دهد که چگونه بنده خدا و انسان عابدی که در دنیا در مسیر حرکت بسوی خداوند است باید خود را بسازد تا بر خداوند وارد شود. در روایات آمده است که مستحب است هنگام محرم شدن بگوید:
«اللهم انی اسئلک ان تجعلنی ممن استجاب لک و آمن بوعدک و اتبع فانّی عبدک و ابن عبدک و فی قبضتک»
(جامع الاحادیث ج۱۱ ص۳)
خدایا از تو مسئلت دارم مرا از کسانی قرار داهی که دعوت تو را اجابت نمودند و به وعده تو ایمان آوردند و از فرمان تو پیروی کردند زیرا من بنده تو و فرزند بنده تو و در قبضه قدرت تو هستم.
زائر باید با ابراز بندگی و اظهار کوچکی لباس ادب بپوشد و بسوی خانه خدا حرکت کند. مستحب است قبل از پوشیدن لباس احرام، بدن خود را نظیف و پاکیزه نماید و بعد لباس احرام بپوشد.
از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: هنگامیکه به میقات رسیدی موهای زیر بغل خود را ازاله نما، ناخن های خود را بگیر، موهای عانه خود را بتراش و شارب خود را کوتاه کن. «فانتف ابطیک و احلق عانتک و قلم اظفارک و قص شاربک»
(جامع الاحادیث ج۱۱ ص۱۲)
این نظافت باید قبل از احرام باشد تا زائر در حال احرام تمیز و پاکیزه باشد. حرکت حاجی به سوی خانه خدا در جمع زائران است و باید بدن و لباس او نظیف باشد تا موجب اذیت و آلوده شدن دیگران نگردد.
بنده خدا و سالک راه او نیز که همیشه در حال حرکت به سوی خدا است باید نظیف باشد زیرا زندگی و عبادت او در بین اجتماع است و نباید انسان اجتماع را ناراحت و یا آلوده کند و در عین حال که تنظیف بدن و دوری از آلودگی ظاهری برای شخص محرم لازم است.
شاید این دستور اشاره ای هم داشته باشد که دوری از آلودگی گناه و پاکیزه نمودن باطن با آب توبه در حرکت بسوی خدا لازم است. مؤید این مطلب روایتی است که از حضرت سجاد (ع) نقل شده است، در این روایت آمده است که امام سجاد (ع) از مردی پرسید: نظافت کردی و محرم شدی و حج را منعقد نمودی؟ جواب داد: آری. فرمود: هنگامی که نظافت کردی و احرام بستی و حج را منعقد نمودی، نیت کردی که با نور توبه خالص برای خدا خود را پاکیزه نمائی. جواب داد: نه. فرمود: (پس گویا) نظافت نکرده ای و احرام نبسته ای و حج را منعقد ننموده ای.
«عن علی ابن الحسین (ع) مرسلاً انه قال (فی حدیث) تنظفت و احرمت و عقدت بالحج قال: نعم قال: فحین تنظفت و احرمت و عقدت الحج نویت انک تنظفت بنور التوبه الخالصه لله تعالی قال لا قال له ما تنظفت و لا احرمت و لا عقدت الحج».
بعد از آنکه بدن خود را نظیف کرد مستحب است به عنوان احرام غسل نماید و این غسل نیز اشاره دارد که بنده خدا باید با طهارت باطن و غسل توبه و بیرون آمدن از گناه به سوی خدا حرکت کند. مرحوم صدوق می فرماید: هر گاه خواستی برای احرام غسل کنی چنین بگو: «اللهم طهرنی و طهرلی قلبی…» خدایا مرا پاکیزه گردان و قلب مرا نیز برایم پاکیزه نما.
(جامع الاحادیث ج۱۱ ص ۱۷)
هنگام محرم شدن، مرد باید لباسهای دوخته خود را بیرون آورد و لباس مخصوص احرام را بر تن کند، حتی اگر لباس احرام نداشته باشد قبای خود را وارونه و واژگونه بپوشد. یکی از چیزهائی که در انسان معمولاً نشان منیّت او از اسباب تظاهر او می گردد لباس است، چه اینکه یکی از بارزترین نشان طبقاتی که شاهان را از گدایان امتیاز میدهد لباس است. در اینجا کسی که عازم زیارت خانه خدا است و بسوی خدا میرود باید لباس های خود را بیرون بیاورد یعنی باید خود را از ریا و نفاق دور نگه دارد.
در ضمن روایتی که قسمتی از آنرا از حضرت سجاد «ع» نقل کردیم آمده است که امام سجاد «ع» از آن مرد پرسید: آیا هنگامی که لباس دوخته را از بدنت بیرون آوردی نیت نمودی که خود را از ریا و نفاق برهنه کرده باشی؟ جواب داد: نه. فرمود: (پس گویا) از لباس دوخته بیرون نیامده ای.
«فحین تجردت عن مخیط ثیابک نوبت انک تجردت من الریاء و النفاق والد خول فی الشبهات، قال لا… قال فلا تجردت عن مخیط الثیاب.»
و همینطور همه بندگان خدا که در زندگی خود همواره در حرکت بسوی خدا هستند باید خود را از ریا و نفاق دور نگهدارند.
لباس مخصوص احرام دو قطعه پارچه است که یکی را بر کمر می بندند و دیگری را روی شانه می اندازند و مستحب است که این دو قطعه ساده و سفید و بی نشان باشد تا همه را بدون تظاهر و ریا یکسان جلوه دهد. و مستحب است عقد احرام بعد از خواندن نماز باشد چه اینکه حرکت بندگان خدا به سوی خدا با نماز انجام می گیرد. سالک راه خدا باید بداند نماز بهترین عبادتی است که در هر حال می تواند رابطه عبد را با معبود محکم کند.
زائر بعد از اینکه لباسها را بیرون آورد و لباس احرام پوشید با گفتن لبیک، احرام را منعقد می کند. لبیک جواب ندای حق است که بندگان را به سوی خود فرا خوانده و یا جواب ندای ابراهیم خلیل است که مردم را به حج دعوت نموده است. اگر لبیک را به این صورت ادا کند، محرم می گردد: «لبیک، اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک».
پس از اینکه احرام منعقد گردید و زائر با لبیک به دعوت و ندای حق پاسخ داد و رو به خانه خدا حرکت کرد، در حال احرام چند چیز بر او حرام می گردد که هر کدام اشاره ای دارد بر چگونه زیستن انسان و چگونه عبادت کردن او و چیزهائی که بر محرم حرام است از این قرار است:
۱-پوشیدن لباس دوخته (برای مرد)
همانگونه که قبلا اشاره شد، لباس دوخته یکی از بارزترین نشان شخصیت و منیت است و باید هر بنده ای که بسوی خدا در حرکت است محو در او باشد و از خود هیچگونه منیتی نداشته باشد.
۲-پوشیدن جوراب و کفشی که روی پا را بپوشاند:
پا برهنه حرکت کردن علامت خضوع و نهایت فروتنی است. پوشیدن کفشی که فقط کف پا را پوشانده باشد مانند پابرهنه بودن نشانه خضوع است. بنده خدا که بسوی خدا می رود باید با خضوع باشد، نمی تواند چکمه پوش باشد و با تبختر حرکت نماید.
۳-پوشاندن سر برای مرد:
سر برهنه بودن نیز علامت خضوع است که باید محرم رعایت نماید جز برای زن که حفظ حجاب و عفت برای او لازم تر است.
۴-زیر سایه رفتن در حال حرکت:
فلسفه احکام و علل تشریع عبادات از اسراری است که فقط شارع مقدس می داند و عقل بشر نمی تواند بدون کمک از معصومین آنرا بیابد ولی در اینگونه موارد گویا به رهروان راه خدا هشداری داده شده که پیمودن راه دوست و رسیدن به مقصود مشکلات فراوان دارد، انسان نمی تواند آنها را تحمل نکند، اگر بخواهد از تابش آفتاب بهراسد و به سایه پناهنده شود و بخواهد وسیله ای فراهم کند که همیشه زیر سایه باشد از قافله رهروان عقب میماند. عابد و سالک راه خدا باید همیشه همچون بردگان حلقه به گوش، سر برهنه و پا برهنه در آفتاب و گرما، با خضوع کامل، شتابان راه را طی کند تا به منزلگه مقصود برسد.
۵-استعمال بوی خوش:
یکی از چیزهائی که انسان را در سلوک راه حق از معنی باز میدارد لذت ها و کامیابی های بیش از حد لازم است. در احادیث وارده تمتعات و بهره گیری های دنیوی اگر بیش از حد لزوم باشد، مذموم شناخته شده و آنرا یک نوع سرگرمی دانسته اند که انسان را از معنویت باز میدارد، استعمال بوی خوش اگر به قصد لذت باشد توجه زائر را به خود جلب می کند و او را به خود مشغول می سازد.
۶-گرفتن بینی از بوی بد:
آری! زندگی، ناملایمات دارد. انسان باید ناملایمات را تحمل کند. اگر قرار باشد با هر ناملایمی که برخورد میکند بینی خود را بگیرد و بگونه ای از کنار آن بگذرد که هیچگونه آسیبی به او نرسد، نمی تواند بار خود را به مقصد برساند.
قحطی ها، جنگ ها، نارسائیها، همه ناملایماتی است که انسان باید آنها را تحمل نماید و از آنها نگریزد. مسلمان عابد در اسلام نمی تواند گوشه ای را برای عبادت اختیار کند تا همچون راهبان در مسیحیت هیچ بوی بدی را استشمام نکند و هیچ ناملایمی را تحمل ننماید بلکه باید در متن اجتماع باشد و با برادران مسلمان خود در غمها و شادیها شریک باشد.
۷-صید نمودن
برای محرم در حال احرام شکار نمودن حرام است و خوردن گوشت شکار هم که دیگران صید نموده اند برای او حرام می باشد و همینطور نشان دادن شکار به شکارچی و هر نوع کمک نمودن به او بر محرم حرام است.
برای بعضی از اعراب که همیشه کارشان صید بوده و صیادی برای آنها بصورت عادتی در آمده بود، ممنوعیت از صید امتحان بزرگی بود که آیا آنها خدا را در نهان و آشکار اطاعت مینمایند یا نه؟ صیاد کسی است که همیشه با صید خویش یک موجود زنده دیگری را برای بعاء خود یا لذت بیشتر خود، ازحیات و هستی ساقط می کند، سالک راه خدا نباید اینگونه باشد. ربا خواری، احتکار، گرانفروشی و زالو صفتی همان صیادی است که اگر انسان در دنیا گرفتار آن باشد به مقام قرب خدا راه پیدا نمی کند مگر توبه کند و آنرا تلافی نماید همانطوری که حاجی، مقرب نمی گردد مگر کفاره صید خود را بدهد.
۸- لذتهای جنسی:
همانگونه که یادآور شدیم لذت ها و کامرانی هائی که جنبه حیوانی دارد، از بعد معنوی انسان می کاهد و او را از مقام قرب معبود دور می سازد. باید در اینگونه امور به متن دستورات شرع مقدس توجه گردد، هر کجا ممنوع شده خود داری شود و هر کجا مشروع گردیده به میزان لازم عمل گردد.
۹-زینت نمودن و سرمه کشیدن
زینت نمودن و سرمه کشیدن و هر گونه خود آرائی نیز با خضوع و بندگی نمی سازد و محرم باید در هر حال، خضوع خود را حفظ نماید.
۱۰-نگاه کردن در آئینه:
در آئینه نگاه کردن موجب خودبینی است و خودبینی با خدا بینی منافات دارد. سالک راه خدا باید از هر گونه عجب و خودبینی و خودپسندی بپرهیزد.
۱۱-جدال:
جدال در مناسک حج و رساله های عملیه به قسم خوردن به «الله» تعبیر شده و گفته اند معنای جدال آن است که خدا را در معرض قسم آوری چه راست باشد و چه دروغ. آری! کسی که خدا را به عظمت یافته و در تمام عمر برای رسیدن به لقاء او در تلاش است هرگز به او سوگند دروغ یاد نمی کند و او را برای اندک مسئله مادی در معرض سوگند قرار نمی دهد ولو راست باشد.
۱۲-فسوق (گناه):
خطرناکترین چیزی که انسان را از مقام قرب خدا دور میسازد گناه است. فسوق که در احرام ممنوع شده بیشتر بر دروغ گفتن و فحش دادن و به دیگران فخر فروختن اطلاق شده ولی واضح است که هر گونه گناه انسان را رو به سفوط می برد و او را از تقرب به خدا باز میدارد.
۱۳-کشتن جانوارنی که در بدن انسان ساکن هستند:
در خارج از احرام انسان می تواند جانورانی را که در بدن او هستند از خود دور کند زیرا آنها موجب اذیت انسان می گردند و چه بسا او را به بیماریها مبتلا نمایند ولی در احرام کشتن و کنار نمودن آنها حرام است.
شاید این تحریم به این مطلب اشاره داشته باشد که انسان عابد و سالک در زندگی پناهندگانی دارد که نمی تواند به بهانه اینکه توجه خلق خدا با توجه به خدا نمی سازد آنها را از خود دور نماید، پیمودن راه خدا با توجه نمودن به مخلوقات او که به انسان پناه آورده اند منافاتی ندارد بلکه پناه دادن و رسیدگی به مخلوق نیازمند و درمانده و توجه به آنها خود عبادتی است که انسان را بخدا نزدیکتر میسازد.
۱۴-برداشتن سلاح جنگ:
همراه داشتن سلاح جنگ یک نوع ترس و وحشتی در دیگران ایجاد می کند،حرم خداوند برای همه جایگاه امن است و زائر نباید در جایگاه امن، سلاح جنگ داشته باشد همینطور انسان در زندگی باید بگونه ای باشد که دنیا را برای همه جایگاه امن بداند و مردم از او در امان باشند و کسی از او خوفی نداشته باشد. اسلحه برداشتن و جنگیدن برای انسان در یک حالت اضطراری است که برای دفاع از خود و یا دفاع از کیان اسلام لازم است ولی در جای امن انسان نباید دیگران را بترساند و در دل آنها ایجاد خوف نماید.
۱۵-کندن گیاهان حرم:
از بین بردن و کندن گیاهان یک نوع خرابکاری در حرم خدا محسوب میگردد که بر محرم حرام شده است یعنی سالک راه خدا در زندگی نباید خرابکار باشد. خرابکاری در ملک خدا برای بنده خدا دور از شرط بندگی است.
برای محرم محرمات دیگری نیز وجود دارد که ریشه آنها به یکی از امور یاد شده برمیگردد.
کوتاه سخن اینکه، محرم زائری است که از میقات،پاسخ به ندای حق میدهد و لبیک گویان با آداب مخصوصی به سوی خانه خدا حرکت می کند و انسان نیز در دنیا موجودی است که در فطرت خود به ندای خدا لبیک گفته و بسوی او در حرکت است.
مراسم احرام به انسان این درس را می آموزد که ای انسان! تویی که حلقه عبودیت را بر گردن خود آویخته ای و در این راه توفیق سعادت یافته ای و بسوی معبود میروی! با صدای رسا لبیک بگو، از اوامر و نواهی حق اطاعت نما، لباس گناه را از تن بیرون بیاور، با غسل توبه خود را از آلودگی معصیت پاک گردان، بدون نفاق و تظاهر و ریا، بدون خودبینی و کبر و خود پسندی، با خضوع کامل به دور از همه سرگرمیها و غرق شدن در لذتها و کامرانیها، با تحمل مشقتها و سختی های راه و بدون خودداری از ناملایمات در حالیکه عده ای از مخلوقات خدا را نیز زیر پر بگیری و آنها را پناهنده خود بدانی و بدون اینکه دیگران را فدای خود سازی و بدون اینکه کوچکترین نا امنی برای دیگران بوجود بیاوری و بدون اینکه حتی ترسی از تو در دلهای بندگان خدا باشد و بدون کمترین عملی که موجب خرابکاری گردد، به راه خود ادامه بده، خدا تو را به مقام قرب خود راه میدهد و اگر اینگونه نباشی شرط بندگی را بجا نیاورده ای و به مقام قرب او راه پیدا نمی کنی مگر توبه کنی و همه را جبران نمائی.
طواف را به نحو متعارف که همه حجاج به جای می آورند، به جا آورند و از کارهایی که اشخاص جاهل می کند احتراز شود. امام خمینی
اگر اول ماه ذیحجه ترد علمای اهل سنت ثابت شد و حکم کردند به اول ماه، باید حجاج شیعه از آن ها تبعیت کنند. امام خمینی

17دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

سید محمد جواد مُهری (۲۴)
شیخ مرتضی انصاری
شیخ مرتضی انصاری، یگانه دوران و نابغه زمان، الگوی فقه و اصول و آینه تمام نمای ورع و پارسائی و تقوا و پرستش خدای بزرگ، آفتابی که تمام دانشمندان و فقها از پرتو انوار او، کسب فیض کردند و فضلا و عالمان از آموختن کتابهایش، مدارج فضل و کمال را طی نمودند و همواره حوزه های علمی از این وجود مقدس استفاده کرده و برای یاد گرفتن هر جمله از رسائل و مکاسبش، ساعتها و گاهی روزها وقت صرف می نمایند و تا تاریخ زنده است، شیخ انصاری زنده و جاوید است.
اگر نه این بود، که از زندگی این راد مرد بزرگ درسی بگیریم و برای خود سرمشقی داشته باشیم، از او سخن به میان نمی آوردیم، گر چه ما کوچکتر از آنیم که زندگی چنین عظیمانی را مورد بحث و بررسی قرار دهیم ولی همانگونه که گفته اند «ما لا یدرک کله، لا یترک کله» و چون انگیزه ما این است که تا می توانیم زندگی آنان را با زبان حروف –گرچه خیلی نارسا و ناقص است- بنویسیم، زیرا نه تنها علم و دانش آنها برای ما مطرح است، که زندگی روزمره آنان نیز الگو و نمونه است و باید فصولی از کتاب زندگی ساده آنان را با هم بخوانیم و در آنها از آنها تقلید کنیم، زیرا بخش علمی را دانشمندان بحث می کنند و اما فصول معنوی این کتاب را جز خدا و فرشتگان و معصومان، کسی نداند.
شیخ انصاری کیست؟
مرحوم شیخ محمد امین انصاری –که خود یکی از علمای والا مقام است- دارای سه فرزند بود: مرتضی، منصور و محمد صادق که بین هر یک از آنان (مانند فرزندان ابوطالب) ده سال فاصله بود. شیخ مرتضی انصاری در روز عید غدیر (۱۸ ذی الحجه) از سال ۱۲۱۴ هجری قمری در «دزفول» این شهر قهرمان پرور به دنیا آمد.
شاید مصادف بودن روز ولادتش با عید غدیر، تأثیری معنوی در ساختن وی داشته باشد ولی در هر صورت، آنچه شخصیت او را ساخت، در وهله اول تربیت پدر و مادر بود که نوشته اند، هیچ گاه مادرش بدون وضو به او شیر نمی داد وانگهی در محیطی از دانش و فضیلت پرورش یافت.
و از طرفی دیگر، ایمان و تقوا برای او ملکه ای شده بود که او را از هر بدی دور ساخته و به هر فضیلتی رهنمون بود. «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا».
نسب شیخ به جابر انصاری می رسد که او از یاران بزرگ پیامبر اکرم (ص) و از معدود کسانی بود که تا آخر نسبت به خاندان حضرت رسول (ص) وفادار ماند.
مادر شیخ، دختر شیخ یعقوب انصاری است. وی از زنان پرهیزگار و عابده بوده است که تا روزهای آخر زندگی نماز شب را ترک نکرد. نوشته اند: شیخ همواره مقدمات عبادت مادر را فراهم کرده و هنگام نیاز آب گرم برای وضوی او تهیه می نمود و در اواخر عمر که مادرش نابینا شده بود او را بر مصلایش قرار می داد، آنگاه خود نیز به نماز شب مشغول می شد.
هجرت علمی
شیخ انصاری مقدمات علوم را نزد عموی بزرگوارش –که از دانشمندان بنام بود- در دزفول فرا گرفت و پس از آن به فقه و اصول پرداخت و از علمای آن دیار –در مدتی کوتاه- بیشترین بهره را برد. او با نبوغ فوق العاده اش توانست، در همان اوائل زندگی و عنفوان جوانی به درجه ای والا از فقه و اصول برسد. ولی روح بزرگش هیچ گاه به این مختصر بسنده نمی کرد، لذا برای دنبال کردن این هدف مقدس، عزم ترک وطن کرده، مسافرتهای علمی خود را آغاز کرد.
نخستین مسافرت وی، همراه با پدر گرامیش، به کربلا برای زیارت مرقد مقدس سید الشهدا «ع» بود.
شیخ حسین انصاری استاد و عموی شیخ، به برادرش شیخ محمد امین گفت: هنگامی که به کربلا رسیدی، به دیدن سید محمد مجاهد (ره) برو و سلام مرا به وی برسان.
شیخ محمد امین به دیدار سید رفت و سلام برادرش را به وی رساند. در این دیدار، فرزندش شیخ مرتضی انصاری را با خود برده بود. شیخ مرتضی که بیش از ۱۸ سال ازعمرش نگذشته بود، در پائین مجلس نشسته بود.
سید مجاهد گفت: شنیده ام برادرم شیخ حسین در دزفول، نماز جمعه اقامه می کند. شیخ انصاری که فرصت را برای بحث علمی مناسب دید، از جای خود برخاسته به سید خطاب کرد:
مگر شما در وجوب نماز جمعه تردیدی دارید؟
سپس قریب دوازده دلیل بر واجب بودن نماز جمعه بر شمرده که وجوب آن برای سید و دیگر حاضران در مجلس قطعی و مسلم شد. آنگاه با دلیلهائی دیگر سخنان خود را مورد انتقاد و رد قرار داد که حاضرین، شگفت زده انگشت حیرت به دهان گرفتند.
سید که متوجه آنچنان نبوغ و استعدادی از این جوان ۱۸ ساله شده بود، رو کرد به شیخ محمد امین و گفت: او را به چه منظور آورده ای؟
-او را برای زیارت آورده ام
-او دارای استعدادی بزرگ است. لازم است برای تکمیل تحصیلات در کربلا بماند. من مخارجش را تامین می کنم و به عهده می گیرم.
شیخ محمد امین ناچار فرزند دلبندش را در کربلا گذاشت و خود به دزفول بازگشت.
شیخ چهار سال تمام در کربلا اقامت گزید و از محضر درس سید مجاهد و شریف العلمای مازندرانی استفاده شایان برد. پس از آن عثمانیان کربلا را تسخیر کردند، و علما ناچار آن دیار مقدس را رها کرده و به کاظمین رفتند.شیخ نیز به وطن بازگشت.
پس از گذشت یک سال، شیخ به کربلا بازگشت و دگر بار از محضر شریف العلما بمدت یکسال استفاده کرد، سپس به نجف اشرف هجرت کرده در حوزه درس فقیه محقق شیخ موسی کاشف العطا شرکت کرد، و پس از مدتی کوتاه به دزفول مراجعت نمود.
در سال ۱۲۴۰ هجری، شیخ قصد زیارت امام رضا (ع) را نمود هنگام حرکت فرموده بود: «آنچه را که باید از علمای عراق ببینم، دیده ام، میل دارم در این سفر از علمای ساکن ایران نیز استفاده ای کرده، بهره ای ببرم».
مادر شیخ که مدتها فراق او را تحمل کرده بود راضی به مسافرتش نبود، شیخ با اصرار زیاد از او درخواست کرد که او را اجازه دهد. پس از اصرار شیخ، بنابراین شد که هر چه خدا صلاح دید، همان را بپذیرند.
شیخ برای مادر استخاره ای کرد، این آیه شریفه آمد:
«           »
ای زن! نترس و غمگین مباش! ما او را به تو رد خواهیم کرد و او را از مرسلین قرار خواهیم داد.
این آیه اندوه مادر را تسکین داد و آینده شیخ را نیز کاملاً روشن ساخت. بالاخره مادر اجازه داد.
شیخ در راه خود به اصفهان رفته و از آنجا به کاشان عزیمت کرد. حوزه علمیه کاشان –در آن زمان- به وجود ملا احمد نراقی «ره» مزین و مفتخر بود. شیخ برای استفاده از محضر ملا احمد نراقی «ره» چهار سال در کاشان ماند و چون او را شایسته و لایق می دانست از وجود او بهره زیادی برد، گرچه مرحوم نراقی در این مورد می فرماید:
استفاده ای که من از این جوان نمودم، بیش از استفاده ای بود که او از من برد. و همچنین در جای دیگر فرموده بود: «بیش از پنجاه مجتهد مسلم دیدم که هیچ یک از ایشان مانند شیخ مرتضی نبوده اند.»
نوشته اند: در آن هنگام که شیخ در کاشان به سر می برد، در حجره یکی از محصلین حوزه علمیه کاشان بود. روزی مختصر پولی به وی داد که نان بخرد و با هم بخورند، چون بازگشت، شیخ دید حلوا هم گرفته است. به او گفت: پول حلوا را از کجا آورده ای؟
-بعنوان قرض گرفتم.
شیخ نان خالی خورد و دست به حلوا نزد و حتی از آن قسمت از نان که حلوا روی آن قرار داشت نیز نخورد! و چنین فرمود:
*من یقین ندارم که برای ادای این دین زنده بمانم!
پس از مدت زمانی که گذشته بود و شیخ به مقام مرجعیت و زعامت شیعه رسیده بود. روزی همان طلبه به خدمت شیخ امد و پرسید:
-چگونه به این مقام والا رسیدی؟
-چون من جرأت نکردم حتی نان حلوا را بخورم ولی تو با جرأت نان و حلوا را خوردی!
پس از مدتی که شیخ به دزفول بازگشته بود و به امور شرعیه مردم رسیدگی می کرد، روزی دو نفر که با هم نزاعی داشتند، خدمت شیخ رسیده، از ایشان درخواست کردند به مرافعه آنها خاتمه داده، حکمی بکنند.
شیخ فرمود: فردا برای حکم حاضر شوید.
شبانه یکی از شخصیتهای دزفول، به شیخ پیغام داد که چون یکی از این دو، با او نسبت دارند، استدعا دارد، از ایشان جانبداری کند!!
شیخ از این پیغام بقدری ناراحت شد که شبانه قصد هجرت از وطن خود نموده چنین فرمود: «شهری که منتفذین آن، در احکام شرعش مداخله می کنند، توقف در آنجا صلاح نباشد».
شیخ از آنجا به نجف اشرف هجرت کرد. در آن زمان دو شخصیت بزرگ حوزه علمیه نجف را می چرخاندند! یکی شیخ علی کاشف الغطا و دیگری شیخ محمد حسن صاحب جواهر.
شیخ چند سالی در مجلس درس شیخ علی کاشف الغطا شرکت فرمود. نوشته اند روزی مرحوم کاشف الغطا به مرحوم شیخ جعفر شوشتری فرمود: گمان نکن شیخ مرتضی برای استفاده کردن به درس ما حاضر می شود. او دیگر نیاز ی به درس خواندن ندارد ولی چون شنیده است در خانواده های علمی تحقیقاتی هست، برای بدست آوردن آنها در این محضر، حاضر می شود.
پس از گذشت آن چند سال، شیخ دیگر به هیچ مجلس درسی حاضر نمی شد بلکه خود بطور استقلال، به تدریس و تصنیف و تالیف پرداخت.
مقام علمی شیخ انصاری:
شیخ در مقام تحقیق و بررسی و حل مشکلات فقه و اصول، نه تنها از علما و فضلای زمان خود برتر و بالاتر بود، بلکه در تاریخ نظیر او کمتر دیده شده است.
علامه نوری در مستدرک الوسائل می گوید:
«جابر بن عبدالله انصاری را همین افتخار بس که خداوند بر او تفضل فرمود و از صلب او مردی را به دنیا آورد که دین و آئین را یاری نمود. هیچ یک از علمای گذشته به مرتبه او در علم و تحقیق و دقت و پارسائی و ورع و پرستش و کیاست نرسیده اند بلکه پس از او هم علما به در جه او نخواهند رسید»
استاد شهید مطهری در ستایش ایشان چنین می گوید:
«شیخ انصاری را خاتم الفقهاء و المجتهدین لقب داده اند. او از کسانی است که در دقت و عمق نظر بسیار کم نظیر است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جدیدی کرد. او در فقه و اصول ابتکاراتی دارد که بی سابقه است. دو کتاب معروف او «رسائل و مکاسب» کتاب درسی طلاب شده است. علمای بعد از او شاگرد و پیرو مکتب اویند. حواشی متعدد از طرف علماء بعد از او بر کتابهای او زده شده.
بعد از محقق حلی و علامه حلی و شهید اول، شیخ انصاری تنها کسی است که کتابهایش از طرف علمای بعد از خودش مرتب حاشیه خورده است و شرح شده است…»
شیخ در علم اصول ابتکارات و نوآوریهای بسیار جالبی دارد که می توان ادعا کرد، کسی مانند او –تا زمان وی- چنین نوآوریها نداشته و لذا گاهی آن بزرگوار را «مؤسس» می نامند. و همچنین «شیخ» علی الاطلاق در سخنان فقهای پس از ایشان بر ایشان اطلاق می شود، با اینکه در علمای گذشته «شیخ» تنها بر شیخ طوسی «ره» اطلاق می شد.
شیخ انصاری نه تنها از دیدگاه شاگردان و علمای پس از خود، مورد احترام و تقدیر بسیار بودند بلکه استادان او نیز بیش از حد ایشان را مورد علاقه و محبت وشایسته احترام می دانستند (همانگونه که ذکر کردیم).
صاحب جواهر که مرجعیت و ریاست عامه شیعه را در زمان خود داشت، در سال ۱۲۶۶ که احساس کرد آخرین ایام زندگی خود را می گذراند، مجلسی تشکیل داد و تمام علما و مجتهدین نجف اشرف را در آن مجلس دعوت کرد. صاحب جواهر شیخ مرتضی را در جمع آنان نیافت، کسی را فرستاد که شیخ مرتضی را (که در آن زمان، او را ملا مرتضی می نامیدند) بیاورند. آن مرد شیخ را در حرم مطهر حضرت امیر«ع» یافت که روی به قبله ایستاده و برای بهبودی صاحب جواهر دعا می کند. پس از اتمام دعا به مجلس صاحب جواهر حضور یافت.
صاحب جواهر، شیخ انصاری را بر بالین خود نشاند و دستش را بر روی قلب خود گذاشت وفرمود: «الان طالب لی الموت» اینک مر گ بر من گوارا است. سپس به حاضرین رو کرد –و در حالی که آنان حیرت زده به صاحب جواهر می نگریستند- چنین گفت: «هذا مرجعکم من بعدی» پس از من، این مرد مرجع شما خواهد بود. و به این ترتیب از مقام علمی شیخ انصاری تقدیر کرده، شایستگی و لیاقت او را برای زعامت و ولایت امت اعلام کرد.
ادامه دارد

17دسامبر/16

پیام شهید

این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند و بیدار می کند امام خمینی
قسمتی از وصیتنامه رزمنده شهید مصطفی تاج الدین
عزیزان! میدانید که سخن دل را نمیتوان با قلم نگاشت، آنهم در شرایطی که خودم را در کربلای مکان و عاشورای زمان می بینیم اما چه کنم که می خواهم با شما و همه مظلومان تاریخ و مستضعفان جهان و حزب الله مظلوم درد دل کنم بناچار با قلم ناتوان و شکسته ام می نویسم باشد تا شما به کلمات من روح حیات بخشید.
برادرانم! خواهرانم! هم اکنون که دیدم وظیفه ام هست که به ندای رهبرم جواب دهم، جان بر کف جهت نابودی کفر و نفاق با سلاح آتشینم و قلب پر خروشم به جبهه های جنگ حق علیه باطل اعزام شدم، مطلبی چند با شما عزیزان دارم:
اول مطلبی که با شما عزیزان و بزرگان خود دارم. از حضرت علی علیه السلام است که چرا شما از شهادت میترسید مگر کودکی را سراغ دارید که از پستان مادرش بترسد؟ پس امام عزیزمان این اسطوره مقاومت را تنها نگذارید و همواره جان بر کف بفرمان این روح خدا باشید زیرا او بود که با رهبری پیامبر گونه اش مارا از ورطه هلاکت و سقوط به اوج درجه انسانیت و شرافت رسانید و همیشه خواستتان از خدای یکتا این باشد که : «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار».
مطلب دوم اینکه امید امام و امت حضرت آیت الله العظمی منتظری و روحانیت مبارز پیرو خط امام، این مشعلداران راه حق و حقیقت و این فریاد گران سالهای خفقان همچون حضرت آیت الله طاهری که نماینده امام و امام جمعه شهرمان است از یاد نبرید و مواظب باشید با شایعه پراکنی ها، این ضد اسلامی ها، ضد قرآنی ها و این ضد روحانیت ها این عزیزان را نخواهند به کنار بزنند و مثل انقلاب مشروطه که شهید مظلوم آیت الله شیخ فضل الله نوری را کنار زدند بشود.
مطلب سوم این که ای عزیزان! امام سجاد (ع) فرمود: اگر همه مردم مشرق و مغرب بمیرند و قرآن با من باشد هیچ گاه هراسی نخواهم داشت و احساس تنهائی نخواهم کرد. شما عزیزان حزب الله مظلوم هیچ گاه احساس تنهائی نکنید گر چه سخت است به خاطر اینکه بعضی ها مانند گرگ که در لباس میش می باشند در بعضی از مساجد و بسیج ها رخنه کرده اند و ضربه های خود را می زنند، ولی چون شما عزیزان و زحمت کشان حزب الله خداوند را دارید و روحانیت پشتیبان شما است و راه حق و حقیقت و اسلام را به شما نشان می دهند نترسید که پیروزید و راه خود را ادامه دهید و این شعار را هیچ گاه از یاد نبرید و بعمل در آورید که میگوئید حزب الله میمیرد سازش نمی پذیرد. مواظب باشید دست به سازش با این سیاست بازان نزنید و همیشه زیرک و زرنگ باشید و سیاستمدار باشید نه سیاست باز. و به شما هائی که در بعضی از مساجد و بسیج ها و ارگانها رخنه کرده اید میگویم که مواظب باشید، اگر در پستهای بسیج و سپاه هم رخنه کرده باشید چون دست ولایت فقیه بر سر آنها است هر چه هم که فعالیت کنید نمی توانید به انحراف بکشید این ارگانها را.
و از شما برادران بسیج و سپاه می خواهم که مواظب باشید ارزش خود را از دست ندهید و نا آگاهانه تهمتی به کسی نزنید که فردای قیامت جلوی شما را میگیرند و این نصیحت از من کوچکتر از خودتان به شما که هر چیزی را از کسی شنیدید از او بخواهید به شما ثابت کند و کورکورانه قبول نکنید زیرا ممکن است آبروی شخصی در میان باشد و شما ترور شخصیت کنید هر چند که امام امت مان فرموده اند هر کس برای خدا بیشتر کار کند بیشتر فحش می شنود. و دیگر اینکه اگر اشتباهی کردید عیب نیست بلکه اشتباه خود را قبول نکردن و نپذیرفتن عیب است که خواست دشمنان اسلام و انقلاب این است که شما به تهمت زدن به یکدیگر و با هم درگیری ایجاد کردن مشغول باشید و آنها استفاده کنند و به اهداف خود برسند و شما را از راه اسلام و انقلاب منحرف کنند و روحانیت را کنار بزنند تا اینکه شما ارزش خود را از دست بدهید و مانند آنها در آخرت در یک جا باشید زیرا که قرآن می فرماید:
                 (سوره نساء آیه ۸۹)
یعنی منافقان و کافران به شدت آرزو می کنند که شما هم مانند آنان کافر شوید و شما را بر آنها امتیازی نباشد و همه در کفر برابر و مساوی باشید پس آنان را تا وقتی که در راه خدا هجرت نکنند بعنوان دوست نگیرید.
مطلب چهارم: سخنی با منافقان دارم و آن این است که شما چه فکر می کنید و بال و پر های امام ما را از ما میگیرید، بچه را از پستان مادرش میترسانید؟ ملت ما را از شهادت میترسانید؟ این را بدانید که با ریخته شدن خونائی همچون مطهری، مفتح، بهشتی، محمد منتظری، مدنی، دستغیب، صدوقی، اشرفی اصفهانی و امثالهم ملت ما بیدارتر می شوند و مستحکم تر بر علیه شما برمی خیزند و بیشتر عاشق شهادت می شوند این را بدانید که شهادت برای ما مانند عروسی است زیرا که مکتب ما اسلام است و به آخرت اعتقاد داریم و میدانیم که اسلام احتیاج به خون دارد .
گمان مبر که من آرام و رام میمیرم من آتشم که که عدو را بکام می گیرم
و پیام من به امت قهرمان وشهید پرور این است که در هر سنگری که هستند بر علیه کفر مبارزه را ادامه دهند و اسلحه به زمین افتاده مرا بردارند و به دشمنان اسلام بفهمانند که از کشتن ما سودی عاید آنان نخواهد شد و نخواهند توانست ما را از سنگری که برگزیده ایم یعنی پیاده کردن اسلام در تمام جهان به جای کفر یک قدم به عقب برانند…
و ای پدران و مادران! مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه ها جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا جواب مادران شهداء و زینب سلام الله علیها که تحمل هفتاد و دو تن شهید را نمود نمی توانید بدهید و ای مادران شهداء مژده باد شما را که در آخرت در مقابل فاطمه سلام الله علیها رو سفید و سر بلند خواهید بود.
و ای برادران و خواهران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز نگذارید دشمنان بین شما تفرقه بیندازند و شما را از روحانیت متعهد و مبارز جدا کنند که اگر چنین کنند آنروز بد بختی مسلمانان و روز شادی دشمنان انقلاب و اسلام است.
و از شما جوانان عزیز می خواهم که موظب زبان خویش باشید و تهمت به کسی نزنید و موظب باشید که یک عده نا آگاه و یک عده آگاه مثل گرگانی که در پوست میش ها هستند در بین شما رخنه نکنند و شما را نسبت به اشخاص و روحانیت بد بین ننمایند همچنانکه در گذشته شاهد آن بودید که چه تهمت های ناروائی به شهید بزرگوار بهشتی مظلوم و دیگر یارانش زدند و ما موقعی به این اشتباه پی بردیم که دیگر بهشتی در میان ما نبود.
پدر و مادر عزیزم برادران و خواهران مهربانم هم چون کوه باشید و استقامت کنید و با ناملایمات زندگی دست و پنجه نرم کنید و از شما کمال تشکر را می کنم که از رفتن به جبهه جلوگیری نکردید و حتی مرا تشویق به جبهه رفتن نمودید بدانید که دنیا مزرعه ای است برای آخرت و تا میتوانید در این دنیا در راه خدا قدم بردارید و برای خدا قدم بردارید تا بتوانید از آن بذری که در دنیا کاشته اید در آخرت بهره برداری کنید.

17دسامبر/16

تبلیغات حج

حجت الاسلام والمسلمین موسوی خوئینی ها
در بحثهای گذشته در رابطه با حج، قسمتی از دستاوردهای حج پس از پیروزی انقلاب اسلامی و خصوصاً حج سال جاری را بیان کردیم و در این بخش مفید می دانیم در باره تبلیغات حج مطالبی را بیان کنیم که برای حجاج و همه کسانی که با علاقه، مسئله حج را تعقیب می کنند بهره مند باشد.
یکی از وظایفی که در قانون به عهده سازمان حج گذاشته شده است، قسمت تبلیغات حج است که در حال حاضر، تبلیغات واحدی از سازمان حج به حساب می آید، تبلیغات حج دو قسمت دارد:
یک قسمت، تبلیغات داخلی، و یک قسمت، تبلیغات خارجی.
تبلیغات داخلی:
تبلیغات داخلی یعنی تبلیغات مربوط به حجاج ایرانی و کسانی که در هر سال عازم سفر حج هستند. واحد تبلیغات در ارتباط با آنها وظایفی بر عهده دارد که این وظایف عبارت است از تعلیم و آموزش مسائل و مناسک حج در درجه اول و همچنین تعلیم و آموزش آداب سفر حج مانند معاشرت حجاج با یکدیگر در سفر عموماً و بالاخص در سفر حج، واحد تبلیغات این قسمت را در قالب تعلیم روحانیون به عنوان روحانی کاروان انجام می دهد. روحانی کاروان مسئول آموزش و تعلیم مناسک حج و مسائل اخلاقی و آداب معاشرتی در سفر حج می باشد و هم چنین کلیه مسائل شرعی که برای حجاج در سفر پیش می آید، موظف است این مسائل را به زائر خانه خدا پاسخ بدهد و آنها را راهنمائی کند.
پیش از پیروزی انقلاب، رژیم گذشته عنایتی به مسائل مذهبی و دینی نداشته لذا در انتخاب روحانی برای سفر حج ضرورتی نمی دیده است که دقت کند و روحانی شایسته ای را برای کاروانها انتخاب نماید، لذا هر روحانی با انتخاب مدیر گروه و بدون هیچ ظوابطی تعیین می شد و معمولاً این افراد چندان تقید و تعهدی به وظایفی که بر عهده شان بوده و ضوابطی که یک روحانی باید داشته باشد، نداشته اند، و حتی بسیاری از روحانیون لایق و شایسته بدلیل اینکه علیه رژیم فعالیتهای تندی داشته اند و در ساواک آن روز پرونده داشته اند، به این دلیل ممنوع الخروج از کشور بوده اند و احیاناً اگر ممنوع الخروج هم نبودند جلوی آنها را می گرفتند. ولی پس از پیروزی انقلاب ، بدلیل اهمیتی که جمهوری اسلامی به مسائل شرعی و مذهبی می دهد و اساس کارش اسلام و مکتب می باشد، روی این مسئله توجه خاصی کرده و از همان اولین سال پیروزی انقلاب، واحد تبلیغات در سازمان حج شروع به تصفیه آن عناصری که بنام روحانی در داخل کاروانها بودند و شایستگی این کار را نداشته اند، می نماید و این کار تا حدودی انجام شده و از آن طرف،تعدادی روحانیون بسیار با فضیلت که از روحانیون موجه و مورد توجه جامعه بودند، در گروهها و کاروانها به عنوان روحانی کاروان انجام وظیفه کرده اند، لکن با همه تلاشهائی که شده چون اقدام متناسب با این کار بزرگ نشده است، هنوز در ارتباط با روحانیون، به آن مرحله عالی و مورد قبول خودمان نرسیده ایم یعنی ممکن است هنوز هم روحانیونی پیدا شوند که شایستگی ندارند، یا اینکه اگر به لحاظ تعهدات انقلابی و اخلاقی شایستگی دارند، آموزشهای لازم را در رابطه با این سفر ندیده اند، یا در رابطه با مسائل شرعی کلی غیر از مسائل حج هم معلومات کافی را ندارند یا از نظر معاشرت، اخلاق انها در حد بسیار بالائی برای هدایت و رهبری یک گروه کافی نیست.
باید در این اجتماع عظیم الهی، مسلمانان به بررسی مشکلات عمومی مسلمین پرداخته و در راه رفع آن ها با مشورت همگانی کوشش کنند. امام خمینی
نقش روحانیون در سفر حج:
این نکته قابل توجه است که نقش روحانی در سفر حج در میان یک کاروان خیلی حساس تر و ظریف تر و مشکل تر است تا نقش آن روحانی در داخل کشور در شرایط عادی، چون بحسب طبیعت سفر، به گونه ای که شخص ظرفیتهای روحی و اخلاقی خودش را در آن نشان می دهد همچنان که زندان هم یکی از جاهائی است که اشخاص ظرفیت و شخصیت معنویشان را بروز می دهند، خصوصاً وقتی که آن سفر همراه با رنج و سختی و مشکلات باشد لذا ممکن است یک فرد در زندگی عادی در معاشرت با همنوعان خودش خیلی از خود گذشتگی نشان دهد، از بسیاری چیزهائی که به آنها نیاز دارد آماده باشد که ایثار کند یا همنوعانش را شریک کند، اما سفر جائی است که بدرستی معلوم می شود یک فرد آیا اهل سخاوت هست یا نه؟ اهل ایثار و فداکاری هست یا نه؟ اهل از خود گذشتگی هست یا نه؟ در سفر همراهان که با هم زندگی می کنند و همه ساعات با هم می باشند، آنجا معلوم می شود که اهل خدمت به همنوع هستند یا نه؟ در آنجا معلوم می شود که آیا این افراد حاضرند برای خودشان محدودیت بپذیرند. برای اینکه همسفرهایشان در رفاه و آسایش باشند یا نه؟ آیا کارهای مربوط به خودشان را آمادگی دارند انجام بدهند یا دائماً کارهای روزمره شان را به عهده همسفران می گذارند؟ در تهیه غذا، شستن ظرفها، نظافت اطاقی که در آن زندگی می کنند و در مواردی دیگر، خودشان را مقدم می دارند یا دیگران را؟ همانگونه که گفتم سفر مثل زندان، جائی است که هر فردی آن ظرفیت وجودی و خصائل اخلاقی خودش را که ممکن است سالها در وطن و حضر برای کسی کشف نشود، در سفر کشف می شود.
وقتی که طبیعت سفر این است، پیداست که نقش یک روحانی چقدر حساس و ظریف خواهد بود، زیرا روحانی است که باید در سفربیشترین از خود گذشتگی و فداکاری را نشان بدهد، و در جائی که خدمت به همنوع در سفر یکی از فضائل اخلاقی انسان است، این فضیلت اخلاقی باید برای یک روحانی خیلی بیشتر مورد توجه و تأکید قرار بگیرد، همچنانکه اگر رعایت نکند، زشتیهای آن رعایت نکردن در روحانی بیشتر جلوه می کند! مثلاً در رژیم گذشته وقتی که حجاج بر می گشتند، از جمله حرفهائی که بعضی از حجاج می گفتند این بود که مثلا فلان روحانی در داخل کاروان یک اطاق را به خودش اختصاص داده بود در حالیکه سایرین در هر اطاقی ده نفر یا کمتر یا بیشتر –در محدودیت- زندگی می کردند! یا مثلاً در حین غذا مدیر گروه بهترین غذا را برای آن روحانی فراهم می کرد! یا سایر چیزهائی که در مسافرت است مثلا اگر میوه خاصی برای سایرین فراهم نمی کردند برای آن روحانی فراهم می کردند! هر چند ممکن است یک روحانی در میان صد روحانی این اخلاق را داشته اما این به دلیل اینکه از روحانی بسیار قبیح است، همه جا گفته می شد، طوری هم گفته می شد که شنونده خیال می کرد –خدای نخواسته- همه روحانیون چنین اخلاقی دارند!
با توجه به این نکات ظریف می فهمیم که نقش روحانی – چه نقش سازندگی و چه نقش تخریبی اش- مهم است: اگر خوب عمل کند تا چه حد اثرات مثبت دارد و اگر بد عمل کند تا چه حد اثرات بد و منفی دارد، و یا اینکه در ارتباط با مسائل شرعی که برای حجاج پیش می آید چه مسائلی شرعی که در رابطه با عمل حج و چه مسائل شرعی دیگری که عموماً برای هر فردی چه در مسافرت و چه در غیر مسافرت پیش خواهد آمد که آیا آن روحانی مسلح است به سلاح علمی که در پاسخ هر مسئله ای یا حاضر الذهن باشد یا چنانکه نمی داند، از کتب فقهی و رساله های عملیه با خود کتابی داشته باشد که بتواند با مراجعه به آنها، پاسخ مسئله را بگوید یا انیکه بطور کلی نه اطلاعات کافی دارد و نه قدرت استفاده از رساله عملیه را دارد و نه قدرت استفاده از رساله عملیه را دارد بلکه در هر مسئله ای که از او سوال می شود، جاهلانه پاسخ می دهد! و شنونده هم به گمان اینکه این پاسخ صحیح است عمل کند، بعد معلوم می شود اساساً گاهی حجش با اشکال روبرو شده است؟! اطلاع می دادند که یک روحانی سالها به عنوان روحانی کاروان، گروهی را می برده و بعد معلوم شده که در بسیاری از مسائل حج اطلاعی از مسائل شرعی نداشته و وقتی کسی به او تذکر داده با تعجب پاسخ داده یا تعجب پاسخ داده بود که من سالها است اینطور عمل می کنم!!
در هر صورت، ممکن است یک روحانی یافت شود که از لحاظ اخلاقی و تعهدات دینی و انقلابی، روحانی خوبی هم باشد اما آمادگی این مسئولیت سنگینی را نداشته چون آموزش کافی نداشته است و چون یک مسئولی بالای سر او نبوده که در حین گزینش با او برخوردی کرده باشد که بداند آیا این آمادگی پاسخ به مسائل شرعی را دارد یا ندارد؟در همین چا باید اشاره کنم که در این دو سال اخیر که من از طرف امام مسئولیت در حج بر عهده ام گذاشته شده بود با پیش بینی که کرده بودیم، در بعثه حضرت امام، گروهی را به عنوان شورای استقتاء همراه داشتیم که مورد قبول خود حضرت امام هم بودند، وجود این افراد محترم، بسیاری از نقصها و نارسائیهای سالهای قبل را بر طرف کرد.
مکه مکرمه را با هماهنگی زائران سراسر جهان و کانون فریاد علیه ستمگران تبدیل کنید که این یکی از اسرار حج است. امام خمینی
دفتر تبلیغات اسلامی و انتخاب روحانیون کاروانها:
با این تجربه دو سالی که داشتیم متوجه شدیم در رابطه با روحانیون که عمده مسائل تبلیغات داخلی بر عهده روحانیون کاروانها است، باید یک حرکت اساسی را آغاز کرد. اولین حرکتی را که ما در اولین سال انجام دادیم این بود که به نظرم رسید روحانیون حج که هر سال بر تعدادشان اضافه می شود و گاهی عدد آنها به ۱۲۰۰ نفر می رسد، توسط یک مرکزی انتخاب شوند. در مرحله اول، تنها جائی که شایسته این کار است حوزه علمیه قم می باشد هم به لحاظ اینکه محیط مانوس روحانیون است و هم به لحاظ موقعیت و وجاهت علمی، لذا حوزه براحتی می تواند این وظیفه و مسئولیت روحانیون رابر عهده بگیرد حوزه جائی است که برای هیچ روحانی مشکل نیست در برابر آن جا خودش را مسئول و پاسخگو بداند لذا در حوزه علمیه قم، دفتر تبلیغات اسلامی را که یک ارگان تبلیغاتی رسمی و مورد قبول حوزه ها بود اتنخاب کردیم که کار انتخاب و گزینش روحانیون بر عهده این دفتر باشد.
در شکل کار هم در نظر گرفته شد که بر خلاف سالهای قبل، امسال یک اعلام عمومی بکنیم که هر روحانی دارای شرایط خاص است- که آن شرائط هم تعیین و اعلام خواهد شد- و مایل است به عنوان روحانی کاروان انجام وظیفه کند، به دفتر تبلیغات اسلامی بیاید و ثبت نام کند یا از همان شهر و محلی که زندگی می کند، می تواند از طریق مکاتبه درخواست خودش را برای دفتر تبلیغات بفرستد و به این طریق ما مطمئن هستیم به نیروهای جدید و بسیار شایسته ای برخورد خواهیم کرد، بخصوص که پس از پیروزی انقلاب رفته رفته روحانیون این احساس را پیدا می کنند که کار روحانی یک کاروان شغلی به عنوان در آمد نیست.
اگر در رژیم گذشته در میان کاروانها، یا مدیر کاروان یا خود حجاج تصور می کردند که یکی از راههای کسب در آمد این است که فردی به عنوان روحانی کاروان در کاروان باشد این احساس الحمدالله از بین رفته و روحانیون این کار را به عنوان وظیفه ای در جهت خدمت به انقلاب و جمهوری اسلامی تلقی می کنند و به ویژه که حج، آن حالت گذشته اش را از دست داده و به شکل زنده کوبنده انقلابی تبدیل شده است و سال به سال هم انشاءالله بهتر خواهد شد، بنابراین روحانی با این احساس، مسئولیت در یک کاروان را به عنوان یک حرکت انقلابی می پذیرد نه اینکه یک جمع صد نفری را می خواهد ببرد به حج و همینطوری که مدیر کاروان از این راه درآمدی کسب می کند روحانی هم می خواهد درآمدی کسب کند!
اگر توجه کنید در گذشته کارهایی در کاروانهای حج انجام می شده که در شأن روحانیت نبوده است، از قبیل اینکه یک حاجی می خواسته مثلا نماز طواف را بخواند، چون مطمئن نبوده که قرائتش صحیح باشد و شرایط لازم در صحت نماز داشته باشد لذا پول می داد به یک روحانی که او برایش نماز بخواند! و همانطوری که در حج سال اول بعد از پیروزی انقلاب، حضرت امام در اعلامه مربوط به پیام حجشان از این نوع کارها جلوگیری فرمودند که ماهم در سال جاری و هم در سالهای آینده اگر متوجه شویم یک روحانی پول گرفته و برای یک زائر نماز خوانده است، این را به عنوان یک نقطه منفی در کار آن روحانی تلقی می کنیم و شاید اگر در کنار مسائل دیگری هم گذاشته بشود ممکن است عدم صلاحیت آن روحانی را اعلام کنیم.
بنابراین بسیاری از روحانیونی که شخصیتهای بزرگ علمی و اجتماعی و احیاناً سیاسی جامعه ما هستند (نه اینکه یک طبقه خاصی از روحانیون)، چه بسا مایل باشند که روحانی کاروان بشوند زیرا این مسائل تمام شده و محدودیتهای زمان سابق برداشته شده و هیچ اشکال ندارد که یک روحانی حتی اگر از شخصیتهای برجسته هم باشد و از کسانی باشد که مسئولیتهای بزرگی در جامعه امروز بر عهده اش است، در عین حال آماده باشد که روحانی یک کاروان بشود، چون احساس می کند سفر حج نه تنها عبادت است که یک حرکت انقلاب نیز می باشد.
با این شیوه جدید که بنا داریم امسال –انشاالله- از طریق دفتر تبلیغات انجام دهیم، به نظر می آید که چهره های بسیار برجسته و قابل قبول آماده برای این کار شوند، که من در همین جا از همه روحانیون فاضل و با تقوی و متعهد به انقلاب، کسانی که با حرکت انقلاب هماهنگ می باشند تقاضا می کنم که شخصیت اجتماعی و علمی و سیاسیشان مانع نباشد از اینکه آنها این کار بسیار مقدس را بپذیرند و از آنها تقاضا می کنم که بعد از اعلام دفتر تبلیغات اسلامی قم این مسئولیت را بپذیرند که طبعاً این خدمت در روند انقلابی حرکت حجمان نقش بسیار مهمی را خواهد داشت.
و اما در رابطه با آن روحانیونی که شخصیت عملی آنها محرز نیست قرار است امتحانی گذاشته شود، چه در رابطه با مسائل حج، و چه در رابطه با مسائل شرعی غیر از حج و چه در ارتباط با مسائل سیاسی و انقلاب هم چنین توسط چند نفر از روحانیون فاضل قابل قبول حوزه با این روحانیون مصاحبه شود که مصاحبه علاوه بر اینکه در امتحان کتبی قبول شده معلوم شود که شخصیت روحی، اخلاقی و معاشرتی هر کدام تا چه حد است؟ یعنی آیا این روحانی در حدی هست که یک گروه صد نفری یا صد و پنجاه نفری را هدایت کند یا نه؟ آیا آنقدر ظرفیت دارد که در مشکلات سفر مسلط بر اعصابش باشد، برخورد معاشرتیش سازنده و نسبت به همسفرانش جذب کننده باشد و به گونه ای نباشد که پس از سفر حج، اعتقاد و ایمان زائران خانه خدا نسبت به روحانیت کم شده باشد بلکه رفتارش طوری باشد که یک زائر بعد از سفر حجش، احساس کند که این قشر تا چه اندازه خدمتگزار و مفید می باشند.
دومین بخش از فعالیتهای تبلیغات داخلی این است که برای آن دسته از روحانیونی که آموزش کافی را ندارند، جلساتی و سمینارهایی گذاشته شود و آموزش لازم داده شوند و هر چه زودتر –انشاالله- روحانیون انتخاب شده، از چند ماه پیش از حج بدانند که مسافرینی که همراه آنها هستند، چه کسانی می باشند و آن مسافرین هم روحانیون خود را بشناسند و هر روحانی جلسات متعددی برای گروه خودش تشکیل دهد و در آن جلسات هم مسائل حج برای آنها بگوید و هم معاشرت و رفتار در سفر را و هم مسائل سیاسی را ، و در رابطه با حجاج سایر کشورها ، این آموزشها را در حدی که امکان دارد به حجاج کشورمان تعلیم دهند که انشاءالله آماده تر ، عازم سفر حج شوند.
بخش دیگری از تبلیغات داخلی مان که باز هم باید توسط روحانیون قسمت عمده اش انجام شود یک قسمت هم ممکن است توسط رسانه های گروهی انجام بدهیم ، و در این بخش از جزوه هایی استفاده خواهیم کرد و از انتشاراتی که چه بسا از طریق مجله پاسدار اسلام انجام بدهیم که وقتی حجاج ایرانی وارد عربستان می شوند ، در آنجا در برابر سایر کشورها مواجه با سئوالاتی می شوندکه آن سؤالها در رابطه با انقلاب و جنگ و خبرهای دروغینی است که رسانه های گروهی صهیونیستی جهانی در طول سال در دنیا پخش کرده اند و ذهن مسلمانان را در دنیا نسبت به انقلاب آشفته کرده اند ، و باید هر زایر ایرانی پاسخ آنها را بداند مثلاً در ارتباط با جنگ می پرسند : چرا جنگ تمام نمی شود ؟ چه کسی تجاوزگر و آغازگر جنگ بوده است ؟ شرایط ایران برای خاتمه جنگ چه می باشد ؟ باید حجاج ایرانی پاسخ تمام این سوالات را بدانند و به خصوص آن دسته از حجاجی که آمادگی و استعداد دارند که این پاسخها را در جمله های کوتاه عربی هم یاد بگیرند، باید در حد محدودی هم که شده با زبان عربی و لو کامل هم نباشد پاسخ این سوالات را بدهند که طبعا وقتی هر کدام از صد و پنجاه هزار زائر ایرانی بتواند چند جمله عربی را یاد بگیرد که با فرد غیر ایرانی که مواجه می شود در برابر سوال آنها این پاسخ را بدهند، طبعا ما از نظر خنثی کردن تبلیغات دشمن علیه خودمان موفقیت بزرگی را خواهیم داشت.
یکی از مهمات فلسفه حج ایجاد تفاهم و تحکیم برادری بین مسلمین است. امام خمینی
بخش خارجی تبلیغات:
قسمت دیگری از تبلیغات، بخش خارجی است. در رابطه با بخش خارجی، کار را به دو دسته می شود تقسیم کرد: یکی کارهایی که بصورت حرکتهای دسته جمعی انجام می گیرد از قبیل مراسم دعای کمیل یا مراسم راهپیمائی یا اجتماعاتی که حجاج ایرانی بمناسبتهائی در آنجا می توانند داشته باشند. یک قسمت دیگر هم عبارت از این است که با شیوه های مختلفی بتوانیم با حجاج غیر ایرانی تماس نزدیک داشته باشیم و پیام انقلابمان را به گوش آنها برسانیم، هر چند که من در رابطه با صدور انقلاب همیشه معتقد بودم که: ما انقلاب را صادر نمی کنیم بلکه اگر عکسش را بگوئیم درست است که انقلاب، ملت ایران و شخصیت مردم ایران را صادر می کند. و به عبارت دیگر مردم، از خارج ایران، به ایران می آیند که انقلاب را بشناسد، بلکه انقلاب به آنجا ها رفته و مردم علیرغم همه تبلیغات سوء دشمنان، حقیقت و جوهره انقلاب را فهمیده اند و مایه اصلیش که اسلام است را درک کرده، ضدیت این انقلاب را با استعمار و استکبار فهمیده اند، شخصیت امام و عظمت و قدرت رهبریش درست در ذهن حجاج غیر ایرانی جا افتاده است بلکه چیزی که برای آنها بسیار مهم و جالب است اینکه بیایند ایرانیها را از نزدیک ببینند که اینها چه نوع آدمهایی هستند که توانستند چنین کار عظیمی را در زمان معاصر انجام دهند که این چنین موج در دنیا ایجاد کرده و ملتی مثل ملت ایران با همه محدودیتهائی که دارند، انفجاری ایجاد کرده اند که همه قدرتهای جهانی را بفکر وا داشتند و دست و پا می زنند و همه نیروهایشان را جمع کرده اند که این انقلاب را نابود کنند، و با همه تلاش و تکاپوی قدرتهای جهانی برای بد نام کردن این انقلاب، بد جلوه دادن انقلاب، شکست دادن به نظام جمهوری اسلامی و بد معرفی کردن امام، همه تلاش مردم دنیا را متوجه عظمت انقلاب کرده که معلوم می شود یک جوهره اصیل و بسیار عظیمی است که آمریکا، شوروی، فرانسه و همه کشورهای اروپائی و همه قدرتهای شیطانی دستشان را در دست هم گذاشته اند که این انقلاب را بد نام کنند و جمهوری اسلامی را بد جلوه بدهند حتی اگر با جعل خبر دروغی مانند گرفتن اسلحه از اسرائیل باشد!! بنابراین حجاج غیر ایرانی پیش از آنکه بخواهند از زبان ایرانیها انقلاب را بشناسند از تماسهایشان می خواهند خود ایرانی ها را بشناسند و بفهمند اینها دارای چه افکار و عقایدی هستند؟ چه نوع اخلاق و رفتاری دارند؟ چه قدرتهائی در وجودشان هست که توانستند چنین کار عظیمی را انجام بدهند؟
بنابراین، با توجه به همین نکته، نقش تبلیغات خارجی ما اهمیت خاصی پیدا می کند یک قسمتش آموزش حجاج ایرانی است که اشاره کردم و هم چنین آموزش دادن به آنها، آداب معاشرت و رفتار و اخلاق آنها و مخصوصا با غیر ایرانیها و رعایت اصول مذهبی مورد احترام آنها، که در آنجا همانطور که مقدسات مذهبی و دینی ما برایمان با ارزش است و تحمل برخورد ناشایسته را با مقدسات مذهبیمان از ناحیه هیچ کس قبول نداریم، سایر مسلمانها هم همینطورند و ما باید در عمل نشان بدهیم که ما هم یک جزء لاینفک از امت واحده اسلامی هستیم و بالاتر اینکه نشان بدهیم ما برای یک حرکت عظیم اسلامی در جهان صلاحیت محور بودن را داریم.
بنابراین باید در جماعات آنها شرکت کنیم، در انجام عبادتمان نهایت دقت را داشته باشیم، آموزش بدهیم به حجاجمان که در انجام مراسم مذهبی رعایت چه نکاتی را باید بکنیم؟ در بقیع چگونه باید عزاداری کنیم؟ چه مطالبی را در آنجا نباید بگوئیم یا در مسجد الحرام برای انجام مراسم دعا، چه دعاهائی را بخوانیم؟
از این رو، بخشی از تبلیغات خارجی ما ارتباط به همان تبلیغات داخلی دارد، ما هر چه در انتخاب روحانیون دقت کنیم و هر چه در آموزش حجاج ایرانی کوشش کنیم ما در بخش تبلیغات خارجی قسمتی از موفقیتها را کسب کرده ایم.
قسمت دیگری از تبلیغات خارجیمان تهیه نشریات، جزوات و کتابهائی است در معرفی اسلام از دید اسلام شناسان بزرگ خودمان از علمای بزرگ که باید نوشته های آنها و کتابهای آنها که به زبانهای مختلف دنیا مخصوصا به زبان عربی ترجمه شده است را در اختیار حجاج غیر ایرانی قرار بدهیم، البته اگر در سطح وسیع نمی توانیم پخش و منتشر کنیم، لا اقل به تعدادی از علمائی که از کشور های اسلامی می آیند، از این کتابها بدهیم که در سال گذشته اینکار را آغاز کرده بودیم و موفقیت خوبی داشت خصوصاً در مکه که محدودیت دولت سعودی نسبت به ملاقاتهای غیر ایرانیها با ایرانیها کمتر بود بسیاری از شب ها گروه های صد نفری، صد و پنجاه نفری از مهمانهای خارجی را در بعثه داشتیم که با برادرانی که از ایران در بعثه بودند چه نمایندگان مجلس، چه شخصیت های علمی، در آن جلسات با شخصیتهای خارجی صحبت می کردند و مجموعه صحبتها و سخنرانیهایشان هم به صورت نوار تهیه شده است. اگر موفق بشویم این قسمت را توسعه دهیم، موفقیت بسیاری در تبلیغات خارجی خواهیم داشت.
ادامه دارد
لازم است در جماعت اهل سنت حاضر شوند و از انعقاد و تشکیل نماز جماعت در منازل و گذاشتن بلندگوهای مخالف رویه اجتناب نماید. امام خمینی
لازم است برادران ایرانی و شیعیان سائر کشورها از اعمال جاهلانه ای که موجب تفرق مسلمین است، احتراز کنند.

17دسامبر/16

توطئه های آمریکا و رشد حرکت اسلامی مردم در لبنان

حجت الاسلام محتشمی پور
سفیر جمهوری اسلای ایران در سوریه
اوضاع کنونی لبنان و منطقه را از چند افق می توان بررسی کرد چرا که لبنان قلب طپنده سیاست های شرقی غربی و وابستگان آنها با اشکال گوناگون و سیاست های مستقل در چهار چوب احزاب، سازمانها، گروهها و شخصیت های مذهبی، سیاسی می باشد.
در گذشته لبنان و سوریه جزء تیول فرانسه بود و پس از پایان استعمار فرانسه این کشورها هم چنان محط اطماع فرانسه قرار داشته است و فرانسه همچنان خود را به عنوان قیمی بویژه برای لبنان می پنداشت ولی رفته رفته با خریده شدن شخصیتها و مقامات سیاسی لبنان از سوی ابر قدرتها، نفوذ قدرت ریشه دار فرانسه در لبنان رو به ضعف و افول گذاشت. ابر قدرت امریکا که در پی دست اندازی به منافع سرشار ملتهای جهان و به خصوص خاورمیانه است در سالهای اخیر به این نتیجه رسیده که دریچه جهان سوم و کشور های عربی و اسلامی، کشور لبنان است.
چنانچه آمریکا بتواند بر این کشور سیاست خیز مستقیماً دست یابد و برآن با حفظ شکل بظاهر غریبش و پیشرفت روز افزون فحشا و فساد و با توجه به بی بند و باری مقامات و شخصیتهای لبنان در سرسپردگی و در عین حال انتخاب آنان به وسیله پخش اموال در پارلمان و هم چنین سرازیر شدن ثروتمندان و شخصیتها و مقامات کشور های عربی ، مثل شیوخ خلیج فارس و سعودی و دیگر کشور های عربی اسلامی و هم چنین سفر جهانگردان شرقی و غربی و ….، با توجه به این ویژگیها، اگر حاکمیت سیاسی اجتماعی خود را به لبنان تحمیل نماید، عملاً توانسته است نبض سیاسی جهان عرب و کشورهای اسلامی و قسمتی از جهان سوم را در دست خود بگیرد.
آمریکا در ابتدا فکر می کرد که سیاستهای خود را از طریق مسالمت آمیز و هم چنین بوسیله مزدورانش هم چون سران سعودی، اردن، مصر، عراق و اغلب شیوخ امارات خلیج فارس می تواند پیاده کند.
اخراج فلسطینیها از بیروت و جنوب و اشغال جنوب لبنان و بیروت بوسیله اسرائیل مقدمه ای برای ایجاد یک حکومت مارونی فالانژ آمریکائی در لبنان و سیطره روز افزون قدرت اهریمنی استکبار امریکائی در کل منطقه بود.
آمریکا هیچ نیازی به اجرای روشهای نظامی و خشن احساس نمی کرد و علت آن نیز در دست داشتن مهره هائی چن فهد، صدام، ملک حسین و شیوخ خلیج و مبارک از یک سو و ترس و وحشت ملتها و یا جهل آنان از سوی دیگر از نیروی اهریمنی استکبار جهانی و بویژه امریالیسم آمریکا می باشد ولی حرکتی که انقلاب اسلامی ایران در منطقه ایجاد کرد بخصوص پس از حمل اسرائیل به لبنان و پس از استقرار نیروهای سپاه و بسیج در بقاع، سبب بیداری ملتها گردید و این بیداری اوضاع منطقه را دگرگون ساخت.
امپریالیسم آمریکا، وجوه مشابهی را در دو سال اخیر بین حرکت اسلامی لبنان و انقلاب اسلامی ایران مشاهده کرد. امریکا کلیه راههای سیاسی را در لبنان پیمود: از موافقنامه اسارت بار ۱۷ مه، بین اسرائیل و لبنان با اشراف شولتز گرفته تا سفر های فلیپ حبیب و ما کفرلین و میانجی گری سعودی و امیر بندر کنفرانس اخیر ژنو در تمام این مراحل در اثر بیداری اسلامی توده های مردم لبنان، با شکست مواجه شد. این بیداری و آگاهی اسلامی در لبنان با تجربه ای که امریکا در ارتباط با انقلاب اسلامی ایران داشت علیرغم خاطره های تلخی که مردم آمریکا از ویتنام داشتند و عدم زمینه مناسب در افکار عمومی آمریکا، آن را وادار به اجرا راه حل نظامی و خشونت در منطقه کرد چرا که امپریالیسم امریکا بر سر دو راهی موت و حیات در خاورمیانه قرار گرفته است.
با تسلیم شدن در برابر خواست ملتهای بیدار بخصوص مردم مسلمان لبنان کشیده شدن خط بطلان بر روی کلیه منافع و مصالح ابر جنایت غرب در منطقه و در نتیجه شکست سیاست آمریکا در جهان و یا درگیری مستقیم نیروهای امریکائی با توده های مردم در منطقه و گلوگاهش لبنان، طبیعی است که امریکا راه دوم را انتخاب می کند.
یکی از سیاستمداران مسلمان لبنانی در ملاقاتش با اینجانب می گفت:
«آنچه که در لبنان میگذرد امتدادی است از رویدادهای خلیج و ارتباط مستقیم با جنگ ایران و عراق دارد. ما و شما در یک نبرد مشترک هستیم و دارای سنگری واحد و در برابر پیمان اتلانتیک شمالی قرار گرفته ایم. رزمندگان شما و لبنان دارای یک وظیفه و واجب در یک رویاروئی و یک اردوگاه قرار دارند و نصرت الهی فرمانروای آنان است. اسرائیلیها ما را در یک گرداب سخت قرار داده اند ولی مقاومت ملی لبنان قادر است بر آن فائق آید، زیرا اقدامات بسیار مهم و چشمگیری کرده است به نحوی که بگینها و شارونها و شامیرها و … را ساقط کرده و می کند. ما با اسرائیل چنین عمل کردیم و می خواهیم در همین سطح با امریکا عمل کنیم. امریکا ابر قدرتی است که می خواهد خط خودش را در منطقه حاکم کند و در حال به انجام رساندن توطئه هایش می باشد.
مثلا برقراری آتش بس (به نظر میرسد اوهامی بیش نیست)، تثبیت اتفاقیه اسرائیل و لبنان، تسلط بر حکومت لبنان و در این رابطه مشکلات لبنان را کوچک جلوه می دهد و ممکن است امریکا سعی کند به نتایج دیگری نیز برسد، البته جبهه رهائی ملی کوشش می نماید تا در برابر توطئه های امریکا ایستادگی کند و به نظر ما می بایست این جبهه هر چه بیشتر تقویت گردد و سعی شود این جبهه را به جلو راند تا تضعیف و یا متوقف نگردد. در حال حاضر لبنان بگونه ویتنام دیگری در آمده است و حرکت مردم در لبنان مسلحانه و صد در صد بر علیه امریکاست.»
هدف آمریکا و خاورمیانه:
آنچه اکنون در منطقه در حال تولد است با توجه به همکاریهای تنگاتنگ دولت فالانژ لبنان و رژیم اشغالگر قدس و نیز قطع رابطه لبنان با ایران به دستور امریکا و مسائلی که قبل از هر چیز در کنگره امریکا مطرح است، چشم انداز وحشتناکی را از اهداف امپریالیسم امر یک در افق دید می گذارد.
در کنگره امریکا قبل از هر چیز، مسئله ریشه کن نمودن با اصطلاح تروریست افراطی (شیعه و طرفداران ایران) در لبنان مطرح است و چون آنها را تربیت شده و آموزش یافته سپاه پاسداران مستقر در لبنان می دانند و ایران را هم پیمان استراتژیک سوریه می پندارند، به این نتیجه رسیده اند که تنها راه حل مشکل لبنان تصفیه نیروهای مسلح به اصطلاح افراطی درمنطقه است.
این روندی است که شامل سوریه و نیروهای مقاومت فلسطین نیز می شود.
سفر شامیر و موشه آرینز همزمان با سفر امین جمیل به آمریکا و مذاکراتشان با مقامات سیاسی نظامی امریکا در پشت درب های بسته و بلافاصله شروع حملات هواپیماهای جنگنده بمب افکن های امریکایی اسرائیلی به پایگاه های سوری و فلسطینی در بقاع، پرده از موافقت نامه سه جانبه ریگان، شامیر، امین بر میدارد:
امریکا می خواهد اکثر پایگاههایش را در سواحل لبنان قرار دهد.
با توجه به اختلاقات عمیقی که بین حکومت های یونان و ترکیه در پیمان ناتو بوجود آمده است که این اختلافات از یکسو مستقیماً در اثر کمکهای نظامی فراوانی است که از سوی ایالات متحده به ترکیه می شود و هم چنین در اثر اختلافاتی که در ارتباط با اوضاع داخلی قبرس بوجود آمد و با توجه به نفرت زائد الوصفی که هر روز مردم یونان نسبت به امریکا پیدا می کنند. و نیز رویدادهای پیوسته ئی که در منطقه خاورمیانه بر اثر انقلاب اسلامی ایران به وقوع می پیوندد و میرود که تمام منافع و مصالح امریکا را تهدید نماید و هم چنین دگرگونی شدیدی که در مردم بپا خاسته لبنان ایجاد شده و تحولات جنگ تحمیلی به نفع انقلاب اسلامی اینها همه ضرورت حضور مستقیم پایگاههای امریکا در قلب خاورمیانه را ایجاب می کند و مناسبترین مکان برای ایجاد پایگاههای امریکائی سواحل لبنان است یعنی صور، صیدا، جونیه، طرابلس و لذا امریکا با پیاده کردن بیش از ۶ هزار نفر از تفنگداران دریائی و آوردن نزدیک به ۲۰ ناو جنگی و هواپیما بر، به سواحل لبنان در صدد است زمینه مناسب را جهت ایجاد پایگاه نظامی در لبنان فرام سازد. امپریالیسم امریکا روزی فکر می کردکه از مسقط چنین پایگاهی را بسازد، ولی هیبت اسلام و انقلاب اسلامی ایران و اختلاف و ناهماهنگی فکری حاکم بر شیوخ خلیج فارس، او را از این تصمیم منصرف کرد.
ما معتقدیم که استکبار جهانی تنها از کشور هائی که ملتهایش غافل و خواب باشند می تواند بهره برداری کند و آنگاهیکه ملت، هوشیار و بیدار شدند لحظه ایست که مرگ استعمار گر و سلطه گر فرا رسیده است.
اگر امریکا سالها توانست در ویتنام دوام آورد ولی در لبنان هنوز چند ماهی از عمر ورود نیروهایش نگذشته بود که تفنگداران آمریکائی بزرگترین تلفات را در تاریخ حیات خویش متحمل شد و هر روز تعدای از آنان به هلاکت می رسند.
و این امدادهای غیبی است که مردم مسلمان و انقلاب لبنانی را یاری می رساند.
بمباران اردوگاههای جنتا و بعلبک
پس از انفجار مقر نیروهای آمریکا و فرانسه در بیروت و انفجار مقر اسرائیلی ها در صور لبنان و دادن تلفات سنگین و بیشمار از نیروهای فوق الذکر، روز ۶ نوامبر ۸۳ خبر گزاریهای جهان از یک حمله انتقام جویانه اسرائیل به اردوگاه جنتا گزارش دادند –جنتا در ۲۵ کیلومتری جنوب شرقی بعلبک یعنی در ۵ کیلومتری مرز لبنان و سوریه قرار دارد و محل آموزش نیروهای مؤمن و مسلمان لبنانی بوسیله رزمندگان ایران است- در این حملات هوائی که به مدت ۷ دقیقه بطول انجامید چهار هواپیمای جنگی اسرائیلی با حمایت ۲۴ هواپیمای دیگر اردوگاه جنتا را زیر ضربات شدید بمب قرار دادند. در دقایق نخست ۴ نفر شهید و حدود ۳۰ نفر جراحات مختلفی برداشتند. در نتیجه حملات ناجوانمردانه صهیونیستها ساختمان مجاور اردوگاه شعله ور شد و حالت فوق العاده توام با نگرانی و اضطراب در شهر بعلبک و بنی شیث و هرمل به وجود آمد، مدارس تعطیل شد و عبور و مرور در شهر به حداقل رسید.
رادیوی رژیم اشغالگر فلسطین خبر داد که پایگاه به اصطلاح تروریستهای طرفدار جمهوری اسلامی ایران در سهل البقاع که مرکز آغاز حملات انتحاری علیه مقر اسرائیلیان در صور و هم چنین مقر سربازان نیروهای دریائی آمریکا و سربازان فرانسوی در بیروت بود کلی منهدم و ویران گردید!
سخنگوی وزارت خارجه اسرائیل علام کرد که حمله مذکور به دستور ایالات متحده امریکا نبوده ولی بین اسرائیل و امریکا همواره تبادل نظر وجود داشته است.
رسانه های گروهی سوریه گفتند که حمله و تجاوز اسرائیل به منطقه بعلبک و بنی شیث ناشی از پیمان استراتژیکی آمریکا و اسرائیل و تحریکات او در منطقه می باشد.
سخنگوی کاخ سفید در واشنگتن از اظهار نظر درباره حملات اسرائیل به جنوب شرق لبنان خود داری کرد و مدعی شد که امریکا از این تهاجم، بی اطلاع بوده است.
کمیسیون تحقیقاتی نظامی اسرائیل به ریاست ژنرال «اقتون ریشیو» که پیرامون انفجار مقر اسرائیلی ها در صور تحقیق کرده بود مدعی شد که مرتکبین حادثه انفجار صور در بعلبک پنهان شده بودند و آنان به جماعت شیعه طرفدار ایران بستگی داشته و از سوی دیگر با مخالفان عرفات و طرفداران سوریه به زعامت ابوموسی تماسهائی داشته اند.
از طرف دیگر معاون نخست وزیر رژیم اسرائیل (دیوید لیوی) به سوریه هشدار داد که از آموزش فدائیان و ترغیب آنان به حمله علیه نیروهای نظامی اسرائیل در لبنان خود داری کند.
دیوید لیو مسئولیت انفجار بندر صور را بگردن شیعیان طرفدار ایران که در دمشق آموزش می بینند نهاد.
بیست و چهار ساعت پس از عملیات صور و اظهارات میتران رئیس جمهوری فرانسه راجع به انفجار محل استقرار فرانسوی در بیروت و به هلاکت رسیدن سربازان فرانسوی و اعلام این مطلب که این عمل بدون مجازات باقی نخواهد ماند، هواپیماهای سوپر اتاتدارد فرانسوی (از ناو هواپیما بر فرانسوی بنام کلیمانسو) بر فراز آسمان بعلبک به پرواز در آمده، منطقه بعلبک و سهل البقاع را مورد بمباران قرار دادند تا به زعم سخنگوی نظامی فرانسه، عملیات به اصطلاح ضد فرانسه را در لبنان متوقف نمایند. طبق گزارشات اولیه در حمله هوائی نیروهای حافظ صلح! فرانسه در لبنان ۳۹ نفر کشته و ۱۵۰ نفر مجروح گردیده اند. حمله نخست فرانسه ۳۵ دقیقه و بار دوم به مدت بیست دقیقه طول کشید و بنا به ادعای یک مسئول فرانسوی، اهدافی را که در مورد اصابت قرار داده اند صرفاً اهداف نظامی طرفدار ایران بوده و نه هدفهای کشوری. وسائل ارتباط جمعی رسانه های گروهی فرانسه عملیات هوائی خود را بر اساس چهار نکته زیر تأکید کردند:
اولاً مقصود از حمله هوائی، جنبه دفاعی بوده بویژه اینکه مقامات ذیربط فرانسوی از دست داشتن حسین موسوی و گروه وی در انفجار بیروت یقین حاصل کرده اند.
ثانیاً– میتران رئیس جمهوری این کشور دستور داده بود و مرکز گروه مذکور در ابقاع بمباران شود.
ثالثاً- هدفها از قبل مشخص گردیده اند زیرا اردوگاه شیخ عبدالله وابسته به ارتش لبنان بوده که توسط جماعت حسین موسوی اشغال شده و مقر دیگر همان خرام مقر فرماندهی حسین موسوی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران می باشد و به هیچ وجه بمباران اماکن مسکونی در نظر نبوده.
چهارم- بدینوسیله مقامات فرانسوی خواسته اند به سوری ها تفهیم کنند که اگر بار دیگر عملیات به اصطلاح خرابکاری ضد مواضع فرانسوی تکرار شود، آنها نیز مستقیماً مورد ضربات آنان قرار خواهند گرفت.
بمباران هوائی بعلبک توسط سوپر اتاندارهای فرانسه موجبات شک و تردید مردم و مقامات مربوطه فرانسوی را فراهم ساخت. در حالیکه اعلامیه وزارت دفاع فرانسه از اصابت و عملیات موفقیت آمیز بمباران هوائی سخن میگوید، خبرنگاران و رسانه های گروهی دیگر حملات هوائی را شکست خورده تلقی نموده اند و بدین ترتیب همه را دچار حیرت کرده اند.
در حملات هوائی اسرائیل و فرانسه جمعا ۱۳ نفر از رزمندگان سپاه اسلام به در جه شهادت نائل امدند و پیکر پاک آنها بطرز با شکوهی و در میان تظاهرات عظیم هزاران نفر از مردم مسلمان شیعه و سنی دمشق و ایرانیان مقیم تشییع شد و مردم با شعارهای «الله اکبر» و «الله واحد، خمینی قائد»، «مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر فرانسه، مسلمانان متحد شوید»، اجساد شهدا را تا بارگاه حضرت زینب سلام الله علیها مشایعت کردند و پس از طواف و برگزاری جماعت در صحن شهدا جهت انتقال به ایران به فرودگاه برده شد.
بریتانیا از اقدامات فرانسه مطلع بوده و در این باره حتی توضیحی هم نداده است.
واتیکان ضمن انتقاد از فرانسه عملیات هوائی مذکور را مغایر با ماموریت فرانسه برای حفظ صلح در لبنان دانسته است.
سوریه اعلام کرد که ایالات متحده آمریکا در پشت این حملات هوائی لبنان قرار داشته و گوشزد نمودند که امریکا باید خاطرات تلخ و تجربه ویتنام را به یاد آورند.
آقای نبیه برّی فرمانده جنبش امل هجوم هوائی فرانسه را در بقاع مغایر با ماموریت صلح در لبنان دانست.
وزارت خارجه امریکا اعلام کرد:
ابر قدرتها در خاورمیانه نقش میانجی را ایفا می کنند و نمی بایستی آنان را از عملیات پیشگیرانه منع کرد. این مسئول آمریکائی هم چنین اضافه کرد: دولت آمریکا همچنان مشغول تحقیق درباره انفجار مرکز فرماندهی ماریز در بیروت میباشد و اطلاعات زیادی نیز بدست آورده است. وی احتمال اینکه آمریکا به اقدام مشابهی دست بزند بعید دانست.
پارلمان اروپا اعلام کرد: نیروهای حافظ صلح در لبنان باید به مأموریت خویش ادامه دهند و از حمایت دولت لبنان برخوردار شوند. رادیو بیروت اعلام کرد که: ایلی سالم وزیر خارجه لبنان بامداد روز ۱۵/۱۱/۸۳ با نمایندگان چهار گانه نیروهای چند ملیتی در لبنان ملاقات کرد و پیرامون رویدادهای جاری گفتگوی بعمل آورده است و بگفته همین رادیو عملیات مشکوک اعضای حزب الله را که مقرشان روبروی واحد فرانسه می باشد زیر نظر قرار داده اند.
رادیو کتائب نیز اعلام کرد که جلسه سری بین شیخ محمد حسین فضل الله و یکی از مسئولان حزب الله صورت گرفته و قرار است عملیات انتحاری دیگر را علیه واحد های فرانسوی در بیروت به اجرا در آورند. این رادیو اضافه کرد که موسوی از یک حادثه سوء قصد نجات یافت، از سوی دیگر زعمای مسلمانان جنوب لبنان سوگند یاد کرده اند که انتقام خویش را از دشمنان اسلام خواهند گرفت.
مسیح صبحی الطفیلی در بعلبک اعلام کرد ما هم اکنون با دشمنان الله وارد جنگ شده ایم و هر آن آماده شهادت می باشیم هر مسلمانی باید تفنگ خویش را بدست گیرد و با دشمنان اسلام مواجه شود.
ولید جمبلاط حملات هوائی فرانسه را عملی جنایتکارانه و کشتار مردم بیگناه توصیف کرد. دولت ایتالیا روش و موضع فرانسه را در لبنان انتقاد کرد.
قذافی رئیس جمهوری لیبی تجاوزات هوائی فرانسه و اسرائیل را علیه لبنان محکوم کرد و از اعراب خواست تا علیه غربیها جنگی را آغاز کنند. او گفت: حملات هوائی فرانسه با حملات هوائی اسرائیل مربوط می باشد و آنها خشم و غضب بی سابقه ای را در نفس هر انسان بیداری بر انگیخته اند.
وزیر دفاع اسرائیل گفت: اگر دولتهای به اصطلاح دوستدار آزادی در ازاء تهدیدات خرابکاران و اعمال تخریبی آنان ایستادگی نمایند اینگونه عملیات بکلی از بین خواهد رفت.
در کشور های حوزه خلیج فارس نیز کم و بیش بمبارانهای هوائی اسرائیل و فرانسه را محتاطانه محکوم کردند.
به نظر اینجانب قطعاً این اولین و آخرین حمله دشمنان اسلام علیه جمهوری اسلامی ایران و دیگر کشورهای مسلمان نخواهد بود و بطوریکه از اظهارات مسئول امریکائی و دیگر مقامات لبنانی آشکار و مستفاد میشود احتمالاً آمریکائیان نیز به اقدام تلافی جویانه ای دست خواهند زد یا حداقل مقامات لبنانی را وادار خواهند کرد که علیه جمهوری اسلامی ایرن اقداماتی را انجام دهند.

17دسامبر/16

حکومت اسلامی

آیت الله صانعی
ولایت در اجراء
در مباحث گذشته نسبت به قانون و قانون گذاری در اسلام تا حدی بحث کردیم. و اکنون راجع به اجراء و یا –به تعبیر دیگر- قوه مجریه بحث می کنیم تا از این راه، هم راجع به خود مسئله بحث شود و هم راجع به ولایت فقیه و حاکمیت مقام رهبری که بعد عمده ولایت فقیه را در همان اجراء باید یافت، و حتی مسئله قانونگذاری در شکل فعلی هم شعبه ای از همان اجراء است که روشن خواهد شد،؛ و در چند فصل از آن بحث خواهیم نمود.
فصل اول: اساساً از نظر عقل و نقل هیچ کس بر دیگری حاکمیت نداشته و فرمانش لازم الاتباع نیست چون همه انسانها در خلقت یکسانند. قرآن منشاء خلقت همه انسانها را از یک مرد و زن دانسته: «انا خلقناکم من ذکر و انثی» ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و هم چنین می بینیم قرآن همه انسانها را از نظر شخصیت مساوی قرار داده است:
«و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً» همانا ما گرامی داشتیم انسانها را و آنها را در دریا و خشکی به حرکت در آورده و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری دادیم.
و باز می یابیم راجع به خلقت همه انسانها بدون استثناء، به خود آفرین می گوید: «فتبارک الله احسن الخالقین»
با توجه به این آیات و آیات مشابه آن که تمام امتیازات و جهات شخصیتهای خیالی را لغو کرده، در نتیجه حاکمیت افراد برآن معیار ها را هم لغو کرده است یعنی دیگر ثروت و نژاد و طایفه و فامیل و محیط زندگی و موقعیت جغرافیائی نمی تواند علت و سبب فرماندهی باشد و همین طور هنگامی که قرآن یکجا حاکمیت را از آن خدا دانسته: «ان الحکم الاّ الله» و در جای دیگر از آن خدا و رسولش و اولی الامر دانسته: «اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» لازمه اش سلب حاکمیت از دیگران است، روشن تر از همه سرپرستی و ولایت را از خدا و سرپرستی دیگرا ن را ظلم و ستم و آنان را طاغوت و رجوع کنندگانش را کافر معرفی می نماید. «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت» راهنمائی قرآن بر نفی ولایت از افراد و عدم قدرت اجرائی آنان را خوب می توان درک کرد.
بطور خلاصه باید گفت: آیات قرآن بعضی با صراحت،و لایت و حاکمیت در اجراء را از افراد گرفته مثل آیه اخیر و بعضی با حصری که از زبان قانون و قانون گذاری معلوم می شود مانند آیات اطاعت و سوم با لازمه با توجه به فرهنگ جامعه مخصوصاً زمان نزول قرآن یعنی لغو معیار هائی که باعث شخصیت اجتماعی و در نتیجه موجب فرماندهی و قدرت می شده، مانند آیاتی که همه را مانند هم می داند و بر همین منوال است اخبار و احادیث.
و اما از جهت فرد نیز واضح است که او هیچ جهتی برای لزوم اطاعت فردی از فرد دیگر نمی یابد و اجبار به اطاعت و به عنوان یک فرد را ظلم و قبیح می داند و او را تجاوز به حقوق دیگران دانسته است اینها همه به حساب خود مسئله می باشد.
و اما از جهت ظوابط کلیه همانطور که اصل بر برائت افراد است و جرم، نیاز به اثبات دارد، نسبت به اصل جرم نیز، اصل بر برائت است، پیروی کردن از همدیگر و نپذیرفتن دستور و یا به عبارت دیگر شک در وجود اتباع مورد اصل برائت عقلی و شرعی است. بعلاوه که اصل عدم نفوذ عقود و ایقاعات بدون رضایت و عدم جواز تصرف در اموال مردم و اشخاص و عدم جواز اجراء حدود و تعزیرات که همه این اصول نافی حاکمیت افراد بر همدیگر می باشد و این اصول در موارد اجراء است و در هر مورد اجرا یک اصل از اصول مذکوره موجود دارد و حجتی است بر نفی ولایت. و اگر بخواهیم یک اصل جامع را نام ببریم، باید گفت: اصل عدم ولایت چون امری است حادث و حکمی است تابع و اثبات آن محتاج به دلیل است و در این جهت فرقی نمی باشد که اصل عدم ازلی را حجت بدانیم یا خیر که تأمل و جَهَش ظاهر می شود.
شیخ مرتضی انصاری در «کتاب البیع» بعد از آنکه اقسام ولایت را بیان می کند، می گوید: مقتضای اصل عدم ثبوت ولایت برای احدی نسبت به چیزی بر نحوی از انحاء مذکوره است. نا گفته نماند که شیخ مورد اصل را اعمال و افعال قرار داده و نه اشخاص و عاملین، و امر از این جهت هم آسان است، چون در نتیجه، تفاوتی نمی باشد.
مرحوم شیخ احمد نراقی در کتاب عوائد الایام (ص۱۸۵) بعد از آنکه بیان می نماید که حاکمیت از طرف خداوند نسبت به بندگانش برای رسول الله و اوصیاء معصومینش صلوات الله علیهم اجمعین ثابت و آنها هستند صاحبان سلطه قانونی و ولّات امور و حاکمان بر مردم و سر رشته امور مردم و اداره آن به دست و به کف با کفایت آنان می باشد و اداره امور مردم و جامعه باید تحت سرپرستی و لایت آنها باشد، چنین می گوید: اما نسبت به غیر از رسول و اوصیائش، بدون شک اصل، عدم ثبوت ولایت فردی بر فردی می باشد مگر از اطرف خداوند سبحان.
فصل دوم: در معنا و مفهوم ولایت که مصدر است از ولی، یلی که ولایت هم با فتح واو صحیح است و هم با کسر واو. معنای اصلی آن قرب و نزدیکی است. در صحاح و مصباح گوید ولی به معنای قرب و نزدیکی است و بدنبال همین معنای اصلی، سه معنای دیگر نیز برای آن در کتب لغت ذکر شده است:
۱-نصرت و یاری ۲-غلبه و سلطه ۳-سرپرستی و اداره امر و کلمه والی هم به اعتبار معنای سوم آورده می شود. البته برای مولی معانی زیادی ذکر شده، مثل پسر عمو و قوم خویش و طایفه و فامیل و یاری کننده و ملازم و آزاد و آزاد شونده و بنده و غیر اینها. و در قرآن، هم به معنای اصلی آمده و هم به معانی متفرعه.
«یا ایها الذین آمنوا قاتلوا الذین یلونکم من الکفار» (آیه ۱۲۳ توبه). ای اهل ایمان با کفاری که در دیار به شما نزدیکند بجنگید.
«الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور». خداوند سر پرست مؤمنین است و آنان را از همه ظلمتها بطرف نور و روشنائی می برد.
«ما لکم من دون الله من ولی و لا نصیر»
(آیه ۱۰۷ بقره) برای شما غیر از خداوند کسی سر پرست و یاری کننده نمی باشد.
«     » (آیه ۲۸ سوره آل عمران). مومنان کافران را دوست خود قرار ندهند.
«          » (آیه ۴۴ کهف) در آنجا تسلط از آنِ خداوند حق است.
ناگفته نماند که بعضی از لغویین گفته اند که ولایت به فتح به معنی سرپرستی و به کسر به معنای یاری کردن است، و بعضی هم گفته اند ولایت به کسر به معنای سرپرستی و به فتح و کسر به معنای نصرت و یاری کردن است. اما «المنجد» هر دو را در هر سه معنا درست و صحیح دانسته است.
ادامه دارد

17دسامبر/16

اجتهاد زکات غسل

پرسشها و پاسخها
سؤال: چرا اجتهاد در فقه ما از زمان عقب تر است و در جوّ ۱۴ قرن پیش می اندیشد و فلسفه احکام را مورد توجه قرار نمی دهد؟
مثلاً غسل، فلسفه ای بجز پاکیزگی بدن ندارد و چون استحمام در زمان پیغمبر اکرم (ص) به ندرت انجام می گرفته دستور شرع چنین بوده است که اول سر و گردن و سپس طرف راست و چپ شسته شود! چرا الان گفته نمی شود که اگر کسی به قصد قربت استحمام کند و میکروبهای بدن را دفع نماید کافی است؟! و همچنین زکات، فلسفه ای بجز منع از تجمع ثروت ندارد ولی باز هم موضوع زکات، غلات اربع و طلا و نقره و چهار پایان خاصی است. چرا بر تولید کارخانجات مختلف، زکات وضع نمی شود با توجه به اینکه ذکر آن امور در آن زمان به این جهت بودکه غالب اموال مردم را در آن زمان تشکیل می داده است؟
جواب: این سئوال را که با مقداری تغییر عبارت نقل کرده ایم برادری پرسیده است که امیدواریم سوء تعبیر ایشان ناشی از سوء نیت نسبت به شرع مقدس و علمای بزرگ دین نباشد ولی بهر حال سئوال ممکن است در ذهن بسیاری از جوانان کنجکاو خطور کند. ما برای روشن شدن مطلب سؤال را به چند بخش تقسیم می کنیم و پاسخ هر یک را جدا گانه ذکر می نمائیم:
۱-چرا اجتهاد در جوّ ۱۴ قرن پیش می اندیشد؟
-اصولاً اجتهاد به چه معنی است؟ اجتهاد به معنی سعی و کوشش است برای بدست آوردن احکام شرعیه دین مقدس اسلام از راه کاوش در ادله فقیهه که عمده آنها قرآن کریم و سنت رسول اکرم (ص) است. بنابراین یک فقیه موفق کسی است که بتواند خود را از همه افکار گوناگونی که زائیده زمان خویش است رها سازد و در جوّ ۱۴ قرن پیش بیاندیشد و روایات و آیات را طبق برداشت اهل آن زمان که مخاطب رو در رو بوده اند درک کند.
و هر چه اشتباه و انحراف در مسیر فقه پدید آمده است ناشی از تأثیر افکار مختلف زمان و محیط در برداشت فقیه است. برخی از فقها در اثر ارتباط و علاقه شدید به افکار فلسفی برداشت آنها از کتاب و سنت طبق معیارهای فلسفی بوده و بر این اساس اشتباههای بزرگی مرتکب شده اند که فقهای بعد همین جهت را بر آنها خرده گرفته اند.
البته اکثر فقها با اینکه فلسفه و سایر علوم را خوانده اند ولی در محیط فقاهت همه آنها را فراموش کرده و کنار می گذارند.بیاد دارم که استاد معظم حضرت امام خمینی دام ظله مکرر در مجلس درس این جهت را تذکر می دادند و تأکید می فرمودند که «نباید افکار فلسفی را در فقه وارد کرد.»
همین جهت نیز باید نسبت به برداشتهای عرفی امروز ملاحظه شود، ملاک در تشخیص مراد شارع، برداشت عرف آن زمان است بنابراین باید فقیه در جوّ ۱۴ قرن پیش بیندیشد تا بتواند حکم شرعی را بدست آورد.
۲-چرا فقهاء فلسفۀ احکام را مورد توجه قرار نمی دهند؟
-مکرر گفته ایم که احکام تعبدی است و فلسفه واقعی آنها را کسی نمی داند و آنچه ما می دانیم حکمتهائی است که بر آنها مترتب است. این مطلب در آینده در پاسخ سؤال دیگری از همین برادر توضیح داده می شود انشاءالله.
۳-غسل فلسفه ای بجز پاکیزگی بدن ندارد…!
-اگر این مطلب صحیح باشد پس چرا قصد قربت در آن معتبر شده همان گونه که در سئوال نیز آمده است اگر فلسفه غسل فقط پاکیزگی است پس چرا باید حتماً با قصد قربت باشد؟ و چرا اول سر و گردن و سپس طرف راست و بعد طرف چپ باید شسته شود، چرا بعکس نباشد و چرا اگر بعکس بشوید غسلش باطل می شود؟! آیا دفع میکروبهای بدن اختصاص به این زمان دارد؟ در زمان پیغمبر اکرم (ص) نیز بوسیله سدر و گیاهان دیگر و حتی در بعضی جاها بوسیله صابون، بدن خود را می شستند پس چرا شارع مقدس چنین دستوری ندادند بلکه امر به غسل با ترتیب مخصوص فرمودند؟!
وانگهی، قصد قربت چیست که با آن استحمام کافی باشد؟ معنای صریح قصد قربت یا تقرب، نزدیک شدن است. مراد نزدیک شدن معنوی است نه حسی، زیرا خداوند جسم نیست تا نزدیک شدن مکانی نسبت به او ممکن باشد و نزدیک شدن معنوی یعنی تحصیل رضا و خشنودی او. آیا این تقرب به چیزی حاصل می شود؟ آیا انسان با انجام کاری که برای مصالح شخصی خود انجام می دهد تقرب به خدا به دست می آورد؟ اگر چنین است پس همه مردم کارهای عبادی و موجب تقرب انجام می دهند زیرا همه انسانها طبق غرائز خویش و برای جلب مصلحت و منفعت و دفع مضرت کارهای شخصی را انجام می دهند و واضح است که بسیاری از آن کارها، انسان را از خدا و رضای او دور می کند نه نزدیک.
پس چه نکته ای در این غسل است که موجب تقرب است و در آن شستن بسیار جامع و مفید، نیست و لذا موجب تقرب نمی باشد؟ آن نکته امتثال امر الهی است. غسل را چون خدا گفته است انجام می دهیم و لذا موجب قرب است و اگر چنین است پس باید سعی کنیم که اوامر الهی را بدست بیاوریم نه مصالحی که برای ما در آن اوامر هست. بسا هست که امری از سوی خدا صادر می شود و برای ما به حسب ظاهر مصلحتی در آن نیست مانند بسیاری از واجبات و محرمات حج که بحسب ظاهر هیچ مصلحتی در آن نیست به جز امتحان و آزمایش انسان که معلوم شود تا چه اندازه مطیع و فرمانبردار است.
۴-زکات فلسفه ای به جز منع از تجمع ثروت ندارد…؟!
اتفاقا چنین نیست و از آیات و روایات بسیار استفاده می شود که زکات موجب رشد و بیشتر شدن مال است. اصولاً زکات در لغت به معنای رشد و افزایش است. راغب در مفردات می گوید: زکات در اصل به معنای نمو و افزایشی است که از برکت الهی حاصل شود. خداوند در قرآن می فرماید: «و ما تنفقوا من شی ء فهو یخلفه» هر چه در راه خدا انفاق کنید خداوند جای آن را پر می کند و به همین معنی آیات دیگری نیز هست.
و در روایات بسیاری آمده است که زکات رزق را فراوان میکند و زکات قوت فقرا و نگهدارنده اموال اغنیاء است.
شاید بتوان گفت که جمله «حصّنوا اموالکم بالزکاه» بطور مستفیض نزدیک به تواتر از معصومین (ع) رسیده است یعنی اموال خود را با پرداخت زکات نگهدارید. و در برخی روایات است که با منع زکات برکات زمین گرفته می شود. و اما چرا زکات فقط در غلات اربع و طلا و نقره و چهار پایان خاصی واجب شده است و در محصولات دیگر زکات نیست، مطلبی است که در فقه جای بحث از آن باز است. و شاید از بعضی روایات استفاده شود که موضوع وجوب زکات مربوط به ولی امر است که تا چه اندازه تعمیم دهد.
در روایت صحیحه ای که محمد بن مسلم و زراره از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل کرده اند، چنین آمده است: «وضع امیرالمومنین (ع) علی الخیل اعتاق الراعیه فی کل فرس فی کل عام دینارین و جعل علی البرازین دیناراً» یعنی امیرالمومنین علیه السلام جعل مالیات فرمود بر اسبان اصیلی که از مراتع می چرند در هر سال بر هر مادیانی دو دینار و بر هر اسب یابو (غیر اصیل) یک دینار.
از این روایت به صراحت استفاده می شود که ولی امر حق دارد زکات را بر غیر موارد نه گانه نیز قرار دهد. و اما احتمال استحباب در این روایت که اکثراً –به اعتبار تعارض با روایات حضر در موارد نه گانه- به آن تمسک جسته اند احتمال مردودی است زیرا عبارت «وضع، صریح در وجوب است و جای احتمال استحباب نیست. و مؤید وجوب، روایت صحیحه ای است که زراره نقل کرده است: می گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا بر قاطر چیزی (از زکات) هست فرمود: نه! گفتم: چرا بر اسبها زکات لازم شد و بر قاطر ها لازم نیست؟ فرمود: زیرا قاطر تولید مثل نمی کند و اسبان ماده تولید مثل می کنند و لذا بر اسب نر زکات نیست. گفتم آیا در الاغ چیزی (زکات) هست فرمود: نه، گفتم، آیا بر اسب ماده یا شتری که انسان برای سواری می خواهد زکات هست؟ فرمود: نه، چیزی که به آن علف داده می شود زکات ندارد. زکات فقط بر چهار پایانی است که رها شده اند و از مراتع و چراگاهها می خورند، از آن سالی که شخص آن را به دست می آورد و اما در غیر آن زکات نیست.
از این روایت به وضوح استفاده می شود که مراد وجوب زکات است و گرنه در هر مالی، زکات مستحب است و تعبیر (علی) و اختصاص آن به سائمه نشانگر وجوب است. و با این روایت، احتمال این که جعل مالیات از سوی امیرالمؤمنین (ع) ممکن است از باب زکات نباشد نیز مندفع است زیرا در این روایت تعبیر به صدقه شده است که مراد همان زکات است و با این تعبیر معنای (وضع) در روایت سابق نیز روشن می شود که مراد وضع زکات است نه مطلق مالیات.
و اما حمل این روایات بر تقیه از دو جهت مورد خدشه است: ۱-احتمال تقیه در کار امیرالمؤمنین (ع) بی مورد است زیرا او خلیفه مسلمین بود و همه از او متابعت می کردند.
۲-اگر ورود این روایات برای تقیه باشد، باید طبق فتوای فقهای عامه صادر شده باشد با اینکه تعمیم مورد نظر آنها را تامین نمی کند زیر باز هم زکات اختصاص به نوعی از اسبان دارد نه همه حیواناتی که مورد استفاده است.
و اما این که گفته شده است این روایات را باید با اینگونه جمع دلالی توجیه کرد زیرا مخالف با فتوای مشهور فقها مبنی بر عدم وجوب زکات در غیر این موارد نه گانه است چیزی نیست بجز تمسک به شهرت فتوائی در فهم معنای روایت وشهرت فتوائی بر فرض حجیت قطعاً در مورد فهم روایات و جمع دلالی میان آنها حجت نیست گذشته از این شهرت فتوائی که از اجماع بالاتر نیست و اجماع نیز اگر مدرکی باشد حجت نیست و مدرک فتوای مشهور روشن است.
شاهد دیگری بر امکان تعمیم زکات از سوی ولی امر روایاتی است که دلالت دارد بر این که خداوند زکات را به اندازه ای واجب کرده است که کفایت نیازمندی فقرا را بکند و واضح است که این مقدار زکات که بر این نُه چیز با آن شرایط مخصوص بخصوص در این زمان که شرایط وجوب بسیار کم اتفاق می افتد به هیچ وجه نیازمندی یک ماه فقرا را تأمین نمی کند تا چه رسد به نیازمندی سال آنها، آن هم با ملاحظه این که زکات مصارف دیگری نیز غیر از فقرا دارد.
عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود: خداوند زکات را واجب کرده است همانگونه که نماز را واجب کرده پس اگر کسی زکات را آشکارا بپردازد اشکالی بر او نیست زیرا خداوند برای فقرا در امول اغنیا به مقدار کفایت آنها حقوق قرار داده است و اگر خداوند می دانست که آنچه تقدیر فرموده کفایت آنها را نمی کند بیشتر قرار می داد…
گفته شده است که معلوم نیست مراد از حقوق فقرا در اموال اغنیا خصوص زکات مصطلح باشد، شاید مراد همه حقوق واجبه از قبیل خمس و کفارات و رد مظالم و مانند آنها است. ولی این احتمال بعید است زیرا جمله: «و ذلک ان الله فرض للفقراء فی اموال الغنیاء…» به عنوان علت حکم آمده و آن جواز زکات دادن به صورت علنی و آشکار است. و با این احتمال رابطه ای میان این جمله و آن حکم نیست تا علت باشد. به عبارت دیگر بنابراین احتمال معنای حدیث چنین است: (زکات را آشکارا پرداختن عیبی ندارد زیرا خداوند برای فقرا در اموال اغنیا حقوقی قرار داده است که کفایت آنها را می کند) آیا این تحلیل صحیح است؟
ولی بنابر آن احتمال معنای حدیث و تحلیل آن روشن است. (زکات را آشکارا پرداختن عیب نیست به دو علت: ۱-مانند نماز، فریضه و واجب است که در صدر حدیث ذکر شده ۲-خداوند آن قسمت از اموال اغنیا که موجب کفاف فقر است برای آنها قرار داده پس گویا مال آنها را به آنها رد می کند و این مانند صدقه مستحبه نیست که احسان است و پنهان کردن او بهتر است. در این زمینه روایات دیگری نیز آمده است.
ممکن است گفته شود که مراد از لفظ زکات در این روایات اعم از زکات مصطلح است و شامل انفاقات واجب بلکه مستحب می باشد. البته زکات در قرآن به معنای اعم آمده است به خصوص در آیاتی که قبل از تشریع زکات مصطلح نازل شده است و این خود شاهد تعمیم اصل تشریع زکات می باشد ولی مراد از زکات در روایات قطعاً خصوص زکات مصطلح است و این مطلب با ملاحظه روایات کاملا روشن است. به روایات باب ۷ ص ۲۷ ج ۶ وسائل مراجعه شود.
مهمترین مطلبی که برای نفی احتمال تعمیم زکات ذکر شده روایاتی است که مضمون آنها عفو پیغمبر اکرم (ص) از غیر این نُه چیز است.
قوی ترین حدیث در این زمینه از نظر سند روایتی است که در کافی و تهذیب و استبصار به سند صحیح از پنج نفر از فضلای اصحاب امام باقر و صادق علیهما السلام از هر دو امام نقل کرده اند که فرمود: «فرض الله عزوجل الزکاه مع الصلاه فی الاموال و سنها رسول الله (ص) فی تسعه اشیاء و عفی عما سواهن…»
خداوند زکات را در اموال مردم با نماز واجب فرموده و پیغمبر اکرم (ص) آن را در نُه چیز قرار داد و از غیر آنها عفو کرد. روایات دیگری نیز به همین مضمون است. اگر سنت در اینجا به معنای تشریع اساسی باشد که مکمل فرائض الهی است مانند رکعات اضافی نماز که پیغمبر اکرم (ص) بر دو رکعت فریضه الهی اضافه فرمودند شک نیست که دیگر نمی توان از آن تخلف نمود ولی به احتمال قوی، سنت در اینجا به معنای حکم ولایتی است و لذا تعبیر به عفو در غیر آنها شده است که معلوم می شود در اصل فرض الهی، زکات بر همه اموال بوده است به طور عموم نه این که فرض زکات به طور اجمال و ابهام باشد و پیغمبر اکرم آن را توضیح و تفسیر فرموده باشند و شاهد آن کلمه «فی الاموال» است در روایت فضلا و لذا در صحیحه ابی بصیر آمده است که گفت: پرسیدم از امام صادق علیه السلام آیا در برنج چیزی هست. فرمود: آری، سپس فرمود: مدینه در آن روز جای کشت برنج نبود تا در آن زکات قرار داده شود ولی اکنون در آن زکات است و چگونه نباشد با این که اکثر حاصل عراق برنج است. در این زمینه چهار روایت است که دلالت دارد بر نفی وجوب زکات در غیر این نُه چیز درزمان امام صادق (ع) و بنابراین احتمال اول در روایت فضلا تقویت می شود بلکه در این روایات، خشم و غضب امام از احتمال تعمیم زکات نقل شده است که دلالت بر اهمیت مطلب دارد.
ولی سه روایت از این روایات از نظر سند مورد اشکال است. روایت سوم باب مرسله است و در سند آن افراد مجهول و ضعیف هستند. روایت دوازدهم باب، راوی آن محمد بن جعفر طیار است که توثیق نشده و روایت سیزدهم در سندش جعفر بن محمد بن حکیم است که توثیق نشده بلکه «کشی» تضعیف او را نیز نقل کرده است.
و اما روایت چهارم که راوی آن علی بن مهزیار است از نظر سند معتبر است ولی علی بن مهزیار می گوید: من در نامه عبدالله بن محمد به امام هادی (ع) چنین و چنان دیدم و عبدالله بن محمد مجهول است بنابراین نمی توان چندان به آن اعتماد کرد گر چه ممکن است گفته شود علی بن مهزیار که از خواص اصحاب و وکلای ائمه بوده است حتما خط امام را می شناخته بلکه شاید خود او واسطه رساندن نامه باشد ولی به هر حال مورد شبهه است . گذشته از این، در آن نامه، عبدالله بن محمد روایتی را از امام صادق علیه السلام در مورد نفی زکات از غیر این نُه چیز نقل می کند و امام هادی (ع) در پاسخ نوشته اند: «همانطور است ولی زکات بر هر چیزی است که به کیل معامله می شود» بنابراین در خود روایت نوعی تعارض است که باید حل شود و بحث از آن مفصل است. حمل بر استحباب از عبارت بعید است. بهر حال نمی توان به این روایت بر نفی احتمال تعمیم زکات استدلال کرد، و این احتمال را آن قدر ضعیف دانست که جای بحث در آن نباشد.
البته هنوز مسأله تعمیم زکات یک امر قطعی و مسلم نیست بلکه به صورت یک احتمال فقهی مورد بحث است. سخن در این زمینه بسیار است، ولی بر فرض که زکات تعمیم داده نشود باز هم اشکالی پیش نمی آید زیرا مالیات اسلامی منحصر به زکات نیست بلکه اسلام در تمام اموال بدست آمده از کسب، تجارت، زراعت، صنعت، حیازت مباحات، غنائم جنگی و غیر ذلک مالیاتی به نام خمس قرار داده است و در این نُه چیزی که متعلق زکات است نیز خمس واجب است.
گذشته از این، مالیاتهائی که اکنون وضع می شود از نظر شرعی از دو جهت قابل توجیه است:
۱-از باب ولایت و تصدی اداره امور اجتماعی. وروشن است که ولی امر مسلمین اگر ضرورتی دید می تواند بر اموال مردم مالیاتی قرار دهد مانند دوران جنگ یا قحطی و هر ضرورت اجتماعی دیگر.
۲-قرار داد تبادلی میان دولت (شهرداری) و مردم که مالیات طبق قرارداد ضمنی در قبال خدماتی قرار می گیرد که برای آنها انجام می دهد.
بنابراین بر فرض که زکات هم تعمیم داده نشود، مشکلی از جهت تأمین نیازمندیهای اجتماعی پیش نمی آید، زیرا با وضع مالیات از طرف ولی امر مسلمین، کلیه مشکلات اقتصادی کشور اسلامی برطرف می شود.

17دسامبر/16

اقتصاد اسلامی (۳)

قسمت بیست و هشتم
آیت الله حسین نوری
در راه ریشه کن ساختن فقر فاجعه بزرگ بشریت
در چند مقاله گذشته، ضمن بحث از مفاسد «سیستم اقتصاد سرمایه داری»، به بررسی یکی از جلوه های دردناک و دهشت بار این سیستم غیر انسانی، که عبارت از «فقر» و جنبه های گوناگون آن بود پرداختیم. در آن مقالات گفتیم که اگر امروزه محققان می گویند: «بیش از دو سوم مردم دنیا –حدود ۳ میلیارد انسان- گرسنه هستند منظور آنان «گرسنگی کمّی» و عدم دسترسی به «قوت لا یموت» نیست بلکه منظور محققان «گرسنگی کیفی» یا گرسنگی مخفی است که عبارت است از مشتمل نبودن خوراک دو سوم مردم دنیا، بر مواد لازم و حیاتی سازنده ای که برای تأمین نیازهای دستگاه بدن و حفظ تعادل و ترمیم سلول های ماشین بدن انسانی ضرورت تام دارد.
طبق تحقیقات علمی، -چنانکه گفتیم- این مواد حیاتی و سازنده برسه دسته تقسیم می شود که عبارت است از مواد پروتئینی، مواد معدنی و ویتامین ها، کمبود یا فقدان هر یک از این مواد، عواقب زیانبار و شومی دارد که نسل های انسانی را مورد تهدید قرار می دهد.
چنانکه قبلاً نیز گفتیم، یکی از شایع ترین و عمومی ترین اشکال کمبود مواد غذائی، مربوط به نقصان انواع پروتئین های حیوانی است که چون تهیه کردن آنها مستلزم مخارج هنگفت است از عهده اکثریت عظیم مردم جهان بر نمی آید و در نتیجه عدم دسترسی به این مواد، بیشتر مردم دنیا از لحاظ ساختمان بدنی دچار عدم رشد کامل و دستخوش انواع بیماریها، بویژه بیماریهای عفونی هستند. موارد تأیید شده این بیماریها، نظیر «سل»، «ذات الریه»، «اسهال»، «تیفوئید» و غیره است که این عوارض زیانبار نخستین بار در میان ملت هایی که درگیر جنگ جهانی اول بودند بطور کامل کشف گردید و در حال حاضر نیز در مناطق فقیر به فراوانی دیده می شود و نسل های بشری را قربانی می سازد.
*انسان هائی که از فرط گرسنگی «چاق» می شوند!
مواردی را که تا کنون در این مبحث مورد طرح و بررسی قرار داده ایم، مربوط به نتیجه نقصان های نسبی پروتئین بوده است. یعنی مواردی مانند عقب ماندگی های ملل فقیر از لحاظ مشخصات ظاهری، ساختمان جسمانی، وزن، قد، کندی رشد اندام، نقص های بدنی، و یا ناتوان گشتن بدن انسان و مستعد شدن دستگاههای ماشین انسانی برای ابتلاء به بیماریهای گوناگون. اینها همه حاکی از مواردی است که عواقب کمبود پروتئین ها و اسید های آمینه و سایر مواد اساسی و حیاتی، بطور غیر مستقیم در افراد بروز و ظهور می کند.
اما موارد دیگری نیز هست که بسیار وخیم تر و نگران کننده تر از این نمونه های ذکر شده می باشد. و آن نیز عبارت از کمبودهای بسیار شدید مواد پروتئینی است که می تواند علائم و نشانه هایی از یک سلسله بیماریهای مشخص و هراس انگیز را به صورتی غیر قابل تردید آشکار سازد.
بارزترین نشانه های این بیماریهای مهلک، که گاه حتی بیننده را نیز علاوه بر حیرت و تأثر دچار وحشت هم می کند، هنگامی ظاهر می شود که انسان گرسنه، دچار ورم و آماس های دردناک گرسنگی می شود. چنین انسانی، به گفته یک پژوهشگر بین المللی در راه رفتن و حرکات، بد ریختی و بد ترکیبی یک عروسک کهنه و بد دوخت و در هم شکسته را پیدا می کند که نه تنها هیچ کودکی رغبت نگریستن به آن را ندارد، بلکه بزرگتر ها نیز از نظاره آن به رعشه می افتند.
طبق مدارک ارائه شده توسط همین پژوهشگر، در نواحی گرسنه و فقیر که کمبود مواد غذائی حکمفرما است، در هر دوره ای که نقصان مواد پروتئینی به حد اعلی می رسد، انسان های فراوانی دیده می شوند که از مرحله لاغری وحشت آور، ناگهان شروع به افزایش وزن و یا نوعی «چاقی بیمار گونه» می کنند، به نحوی که صورت آنها ورم می کند، ساق هایشان بی اندازه کلفت می شود شکمهایشان دچار برآمدگی عجیب و آماس های ناموزون و کریه المنظری می شود که گویی یک کیسه لاستیکی را بیش از گنجایش آن باد کرده اند وبه جای شکم، به اندامی متصل ساخته اند که کمی بالاتر از آن، از زیر پوستی نازک و بد رنگ، تمام دنده ها از فرط لاغری بیرون زده است. علت این امر، طبق یک سلسله تحقیقات علمی و تأیید شده، جمع شدن آب هائی است که بر اثر فقدان مواد پروتئینی ایجاد می شود و صورت متراکم و ورم کرده ای پیدا می کند. طی دو جنگ جهانی، در کشور های مختلف اروپا این پدیده فراوان دیده شده است. اسناد موجود نشان می دهد که در جنگ های اخلی اسپانیا نیز، تقریباً کلیه افراد و سکنه این کشور دچار ورم های گرسنگی شدند و همگی شکم هایی باد کرده و صورت هایی پف کرده پیدا کردند.
اما اگر در نقاط مذکور، این علائم وحشتناک گرسنگی تنها در زمان جنگ بروز کرده، نقاط دیگری از دنیا نیز هست که در دوران صلح هم دچار همین بلیه هستند. به عنوان نمونه می توان از بسیاری نقاط افریقا نام برد و بویژه می توان از «بیافرا» یاد کرد که چند سال پیش، امپریالیسم جهانی برای سر پوش نهادن بر بسیاری از جنایات خود، و منحرف ساختن افکار جهانی از مسائل دیگر، بر سر آن تبلیغات و جنجالهای فراوانی بر پا کرد و با کمک گرفتن از شبکه های خبری امپریالیسم و صهیونیسم جهانی، تصاویر فراوان و مختلف و غم انگیزی از مردم این سرزمین را در نشریات دنیا به چاپ رسانید. در آن تصاویر، مردان و زنان و بویژه کودکانی دیده می شدند که از فرط لاغری، تمام اندامشان گویی پوستی نازک بود که بر مشتی استخوان باریک و در هم شکسته کشیده شده است. ولی در عین حال، شکم های این افراد بقدری ورم کرده بود که گویی حجم شکم هر کدام از آنها و بخصوص حجم شکم کودکان، به تنهایی برابر با حجم تمام قسمت های دیگر بدن آنها است. همچنین جمجمه های بزرگ و بد قواره آنها که بویژه در قسمت پیشانی بطوری نامتناسب و تعجب آور رشد بیمار گونه یافته بود، سرهای بزرگ و ناموزونی را نمایش می داد که بر روی گردنی باریک و در حال شکستن و گسستن، بطور بی تناسب و نا متعادل جلوه می کرد.
غیر از «بیافرا» نیز نقاط دیگری که این پدیده جزء بلایای همیشگی آنهاست در سایر نواحی دنیا کم نیستند. از جمله در شمال شرقی کشور «برزیل» که همواره در معرض خشکسالی ها و قحطی های ادواری است، بسیار دیده می شود که هنگام هجوم بلا، مردم دسته دسته از فرط گرسنگی پا به فرار می گذاردند و به نقاط دیگر مهاجرت می کنند. این مهاجران، نوعاً چهره هائی آماس کرده دارند و بدنبال آنها کودکانی حرکت می کنند که اندام لاغر و فاقد گوشت آنها، شکم های سنگین و باد کرده ای را که بر اثر گرسنگی آب آورده و حجم و وزن عجیب و ناموزونی پیدا کرده است، روی دو ساق پای شل و کج و معوج و باریکتر از نهال نیشکر های سرزمین شان به سختی حمل می کنند.
آنچه بیان شد، موارد بسیار معدودی از صد ها مورد گوناگون عواقب شوم گرسنگی پروتئینی است که از فرط فراوانی و آشکاری نمونه های آن، تقریباً تمام مردم دنیا با آن آشنائی دارند. اما موارد و نمونه های دیگر، که از لحاظ اعداد و ارقام فراوانتر، و از لحاظ عواقب شوم آن مخوف تر است، بسیار بیش از اینها است. و در این موارد است که گرسنگی پروتئینی، همچون غده های مخفی سرطان، به جان جامعه انسانی حمله ور شده است و اعضاء و اندام های جامعه بشری را، از درون و بیرون در چنگال خود می فشارد و به تدریج اما بطور مداوم پیکر بشریت را می بلعد.
از این موارد و عواقب زیانبار و مرگ آفرین آن، طی بحثی جداگانه و به عنوان جمع بندی سلسله بحث های مربوط به فقر و گرسنگی بشر امروز، سخن خواهیم گفت.
*کمبود مواد معدنی: جلوه دیگری از گرسنگی مخفی!
قبلاً اشاره کردیم که یک دسته دیگر از مواد حیاتی و مورد نیاز بدن انسان، مواد معدنی است و کمبود یا فقدان این مواد، یا برخی از آنها در رژیم غذائی افراد انسانی، یکی دیگر از انواع گرسنگی کیفی را در جوامع انسانی مطرح می سازد.
برای پی بردن به اهمیت این مواد و درک فاجعه کمبود آنها در بدن، کافی است بدانیم که به گفته کارشناسان و دانشمندان زیست شناس: وجود املاح و مواد معدنی در تغذیه، به اندازه مجموعه نیروی بدن یا به اندازه پروتئین های لازم برای انجام اعمال حیاتی ماشین انسانی اهمیت دارد. بطوری که حتی اگر کسی دارای یک تغذیه کامل و سالم باشد و فقط در مجموعه این غذاها مقداری کلسیم یا آهن یا هر کدام از مواد معدنی مورد نیاز وجود نداشته باشد، چنین شخصی با وجود تغذیه خوب و کاملش باز هم ممکن است برای همین کمبود مختصر دچار اختلالات و اغتشاشات مزاجی شدید گردد. اهمیت املاح و مواد معدنی به علت وظایف مهمی است که این مواد باید در مکانیسم حیاتی بدن انجام دهند و برای انجام این اعمال، هیچ عامل دیگری نمی تواند جانشین آنها شود.
بدین ترتیب، اگر کسی یک یا چند قلم از این مواد را کسر داشته باشد و نتواند آنها را از راه طبیعی تغذیه و دسترسی به غذاهای کامل و در بردارنده این مواد تأمین کند، دچار اختلالاتی در سلامت جسم و روح خود می شود که هیچ عامل دیگری قادر به علاج آن نیست. در یک کلام باید گفت: درد کمبود مواد معدنی، در واقع یک درد بی درمان است و کسی که قادر به تأمین این مواد در غذای خود نباشد، باید جزو بیماران علاج ناپذیر به حساب آید.
*نقش مواد معدنی در دستگاه بدن انسان
تحقیقات علمی نشان می دهد که در ترکیب مواد زنده بدن انسان، بطور مداوم، لازم است که ۱۳ نوع شبه فلز و ۱۶ نوع فلز وجود داشته باشد. علاوه بر این ۷ ماده معدنی دیگر هم وجود دارند که در ترکیبات مزبور بطور نامنظم ظاهر می شوند و گر چه وجود آنها بطور نامنظم ظاهر می شوند و گر چه وجود آنها بطور مدام و وقفه ناپذیر مطرح نیست،ولی بهرحال برای حفظ تعادل و سلامت کامل بدن انسان، نمی توان بطور کلی از آنها چشم پوشی کرد.
با آنکه بیشتر املاح معدنی در طبیعت به فراوانی یافت می شود، باز گروه کثیری از مردم دنیا، دچار کمبود این مواد هستند. کمبود یا گرسنگی مواد معدنی به دو صورت ممکن است ظاهر شود: صورت اول در مورد ساکنان مناطقی است که تغذیه ی ناقص و نارسا دارند و غذاهایی همچون شیر و میوه و سبزیجات تازه (که منبع اصلی این مواد هستند) به مقدار کم مصرف می کنند و یا در واقع اصلاً مصرف نمی کنند .
صورت دوم این کمبود در مناطقی است که اتفاقاً به این مواد خوراکی بخوبی دسترسی دارند و به مقدار فراوان هم از آنها تغذیه می کنند،ولی باز دچار کمبود این مواد هستند. علت این امر نیز آن است که در بعض نقاط دنیا به دلیل نوع خاک و مشخصات آب و هوای منطقه ای آن، مواد خوراکی بدست آمده از لحاظ مواد معدنی و املاح مورد نیاز بدن انسان، فقیر و نارسا است. باید دانست فرضا اگر یک خوراکی معین را در نظر بگیریم ممکن است این خوراکی در یک ناحیه از دنیا دارای املاح و مواد معدنی فراوان باشد و در نقطه دیگری از کره خاکی، همان ماده غذایی، مقدار ناچیزی از مواد و املاح مزبور را داشته باشد. بنابراین برخی از زمین ها، که خاک آنها مواد سازنده و نیروی بار آوری خود را از دست داده و یا از قبل هم دچار ضعف و ناتوانی بوده است، باعث می شود که در غذای ساکنانش برخی کمبود ها ظاهر شود و عامل مؤثری در ایجاد گرسنگی کیفی آن مردم باشد. در نتیجه، خاک های اراضی مختلف از طریق محصولی که به بار می آورند و در دسترس عموم قرار می دهند، به شکلی قاطع و تردید ناپذیر درگرسنگی کیفی و در سلامت و قدرت مقاومت و تعادل، و در نیروی حیاتی افراد بشر، نقش و تأثیر بسیار مهمی دارند. دانشمندی بنام پروفسور «هوتن» که در دانشگاه هاروارد تحقیقات بیولوژیکی می کند، با مدتها مطالعه بر روی اسکلت های افراد بومی که در دشت های غربی کشور های متحده آمریکا زندگی می کرده اند، به این نتیجه رسید که: در یک فاصله زمانی هزار ساله به تدریج از اندازه قد و قامت آنها کاسته شده و ضمناً بطور مداوم هم استخوانهایشان تغییر شکل داده و هم نسل به نسل بر «کرم خوردگی دندانهایشان» افزوده شده است. وی با این تحقیقات ثابت می کند که انحطاط بیولوژیکی مداوم و تدریجی آن افراد به علت کاهش تدریجی منابع خاک محل سکونت شان بوده و باعث می شده است که انسانهای مزبور، اندک اندک و نسل پشت نسل دچار انحطاط شوند و ارزش جسمانی و روانی خود را از دست بدهند و به این ترتیب نسل آنها رو به پست شدن برود تا جایی که بکلی منقرض شود چنانکه در آینده با توفیق الهی به شرح آن خواهیم پرداخت.
ادامه دارد

17دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

فرهنگ
«اگر می گوئید فرهنگ داریم، ذخائر داریم، محصل داریم، طبیب و مهندس داریم، پس چرا از خارج استخدام می کنید؟ چرا ماهی صد هزار تومان به یک خارجی می دهید؟ جواب بدهید! اگر ندارید وا اسفا به این مملکت، صد سال است فرهنگ و دانشگاه دارد، ولی دکتر ندارد! مهندس ندارد!….»
(۱۲آذر۴۱مسجد اعظم قم)
«راه اصلاح یک مملکتی، فرهنگ آن مملکت است، اصلاح باید از فرهنگ شروع شود. دست استعمار در فرهنگ ما کارهای بزرگ می کند، نمی گذارد جوانهای ما مستقل بار بیایند، نمی گذارد در دانشگاه جوانهای ما رشد کنند…اگر فرهنگ درست بشود، یک مملکت اصلاح می شود، برای اینکه از فرهنگ است که در وزارتخانه ها می رود، از فرهنگ است که در مجلس می رود، از فرهنگ است که کارمند دولت می شود، شما یک فرهنگ مستقل درست کنید یا بدهید ما درست کنیم، شما می ترسید از آمریکا، می ترسید از دیگران، بدهید ما درست کنیم، اختیار فرهنگ را دست ما بدهید….».
(۲۷/۶/۴۲)
«آنچه می توان گفت ام الأمراض است رواج روز افزون فرهنگ اجنبی استعماری است که در سالهای بسی طولانی جوانان ما را با افکار مسموم پرورش داده و عمال داخلی استعمار بر آن دامن زده اند و از یک فرهنگ فاسد استعماری جز کارمند و کارفرمای استعمار زده حاصل نمی شود، باید کوشش کنید مفاسد فرهنگ حاضر را بررسی کرده و به اطلاع ملتها برسانید و با خواست خداوند متعال، آن را عقب زده، به جای آن فرهنگ اسلامی انسانی را جایگزین کنید تا نسلهای آینده با روش آن که انسان سازی و عدل پروری است تربیت شوند.»
(۲۴ ربیع الاول ۱۳۹۱ هجری قمری)
«فرهنگ مبدأ تمام خوشبختیها و بد بختیهای ملت است. اگر فرهنگ ناصالح شد، جوانانی که در این فرهنگ ناصالح تربیت می شوند، در آتیه فساد ایجاد خواهند کرد… اگر فرهنگ صحیح باشد، جوانان ما همه صحیح ساخته می شوند.»
(۱۹/۱۱/۵۶ نجف اشرف)
«بر فرهنگ اسلام تکیه زنید و با غرب و غربزدگی مبازره نمائید و روی پای خود بایستید و بر روشنفکران غرب زده و شرق زده بتازید و هویت خویش را دریابید.»
(۲۱/۶/۵۹)
«…دعوت به فرهنگ اسلامی بکنید، این فرهنگهای غربی را بیش از پنجاه سال است که دیدید و هر چه بر سر این ملت آمد از این فرهنگ غربی آمد. هر انحرافی که برای جوانهای عزیز ما پیدا شد به واسطه این فرهنگ غربی بود. روشنفکر ها توجه کنند به اینکه مهلت بدهند چند سالی هم فرهنگ اسلامی باشد، تجربه کنند، ببینند که با فرهنگ اسلامی چه خواهد شد.»
(۱۵/۹/۵۹)
«بی شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودات هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می دهد. و با انحراف فرهنگ هر چند جامعه در بعد های اقتصادی، سیاسی، صنعتی ونظامی قدرتمند و قوی باشد ولی پوچ و پوک و میان تهی است. اگر فرهنگ جامعه ای وابسته و مرتزق از فرهنگ مخالف باشد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا می کند و بالاخره در آن مستهلک می شود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست می دهد. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت می گیرد و ساده اندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی، استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکان پذیر است.»
(۳۱/۶/۶۰)
«اگر مشکلات فرهنگی و آموزشی بصورتی که مصالح کشور اقتضا می کند، حل شود، دیگر مسائل به آسانی حل می گردد. صدماتی که کشور ما از فرهنگ رژیم شاهنشاهی خورده است قابل مقایسه با ضررهای اقتصادی و غیره نبوده است.»
(۲۵/۷/۶۰)
«در این امر سواد آموزی که یکی از با ارزش ترین امور است باید همه قشرهای ملت کمک کنند چه آنهائی که می خواهند سواد آموزی کنند و چه آنهایی که می خواهند یاد بگیرند و چه سایر افراد کشور.»
(۷/۱۰/۶۰)

17دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

کیم یانک سوگ، معاون وزیر خارجه کره:
«ما مطمئن هستیم که در اثر خون شهدا انقلاب شما به پیروزی نهائی خواهد رسید… پیروزیهای انقلاب اسلامی تحت رهبری امام خمینی، زندگی سیاسی و اقتصادی ایران را دگرگون کرده و ما شاهد آن هستیم که این پیروزی ها بیش از دوران ۴۵ ساله رژیم سابق ایران بوده است»
۱۳/۵/۶۲
شیخ اسعد التمیمی، در سمینار سیاست و حکومت در اسلام، در لندن:
«در ایران، امام خمینی در مسجد زندگی می کند و تا زمانی که مسجد و مسجد الاقصی پا بر جاست، صهیونیستها و دشمنان اسلام نمی توانند مسلمین را شکست بدهند زیرا این وعده خداست که اسلام پیروز است.»
۱۳/۵/۶۲
شین تاورابه وزیر خارجه ژاپن:
«من معتقدم ایران بعد از انقلاب، به سوی ثبات می رود و لازم است ما روابط خود را با ایران تحکیم بخشیم.»
۱۶/۵/۶۲
شیخ زهیر کنج امام جماعت مسجد رسول اعظم «ص» در حومه بیروت:
«ما با انقلاب اسلامی هستیم زیرا این انقلاب بر حق است و خدا از آن دفاع می کند. این انقلاب شرف مسلمین و شکوه اسلام را باز گردانیده است و جمهوری اسلامی ایران تنها دولت در دنیا است که قانون اساسی آن بر تعالیم اسلامی و قرآن قرار دارد.»
۳۰/۵/۶۲
قذافی رئیس جمهور لیبی:
«انقلاب اسلامی ایران، خوب آمریکا را شناخته است و از همان ابتدای پیروزی انقلاب آن را شیطان بزرگ دانست. لیبی هم آمریکا را شیطان بزرگ می داند و دوش به دوش انقلاب اسلامی علیه آمریکا مبارزه خواهد کرد.»
۱۲/۶/۶۱
احمد هوبر مسلمان و حقوقدان و نویسنده در دو روزنامه پر تیراژ سویسی:
«مسلمانان دو رسالت را باید انجام بدهند:
۱-افکار غیر اسلامی را که تحت تاثیر تجدد و غرب زدگی می باشد از سر بیرون کنند و افکار و عمل خود را با قرآن و سنت پیامبر تطبیق دهند و در این رابطه مطالبی که امام خمینی فرموده و نوشته اند، مورد مطالعه و عمل قرار دهند. ۲-مسلمانان جهان باید مسائل سیاسی دنیا و کشور خود را با چشمی باز بررسی کنند تا در عمل بتوانند با حکومت های غیر خدائی مبارزه کنند…همانگونه که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی عمل کرد و امروز بعد از صدر اسلام شاهد یک حکومت اسلامی در ایران هستیم.»
۱۸/۱۱/۶۱
محمد ایوب نجاری نایب رئیس انجمن حقوقدانان پاکستان:
«انقلاب اسلامی تا به حال برای مستضعفین کارهای بسیاری کرده است و گامهای زیادی برداشته است. از طریق انقلاب اسلامی، مسلمانان جهان به روح اسلام آگاه شدند. و از طریق انقلاب اسلامی مسلمانان با مفهوم خودسازی آشنا شدند…ما فکر می کنیم که امروز برای حفظ اسلام فقط یک جیز ارزش دارد و آن دفاع از انقلاب اسلامی ایران است…امروز شجره طیبه در ایران جایگزین شجره خبیثه شده است و همه این مسائل که انجام شده، به دلیل این بوده است که مردم به دنبال اسلام رفتند، من امیدوارم بزودی انقلاب اسلامی حقیقی در کلیه کشورهای مسلمان بپا شود.»
۱/۱۲/۶۱

17دسامبر/16

آداب و وظائف مسافر در حج

حجه الاسلام اسد الله بیات
فریضه حج در بین فرائض الهی از ویژگی های خاصی برخوردار است و شاید جنبه های سیاسی و اجتماعی آن بر جنبه های دیگرش غلبه داشته باشد. امام خمینی
یکی از مهمات فلسفه حج ایجاد تفاهم و تحکیم برادری بین مسلمین است.
امام خمینی
در گذشته راجع به آداب سفر به طور کلی (چه در سفر حج باشد و چه سفرهای دیگر) بحث کردیم و در این بخش علاقه داریم درباره آداب سفر و مسافرت در حج و وظائف و آدابی که برای مسافر در حج لازم است آنها را مراعات کند، بحث و بررسی بعمل آوریم، از این رو از ابواب احکام العشره فی السفر و الحضر کتاب الحج وسائل الشیعه استفاده نموده و با تکیه بر روایات اسلامی و رهنمودهای امامان معصوم (ع) آداب و وظائف مسافر در سفر حج را از دیدگاه روایات بیان خواهیم کرد، در ضمن بدین نکته همه توجه داریم که مسافران و حجاج ایرانی از جهت اینکه از یک کشور انقلابی می روند و اکثریت قاطع از فقه جعفری پیروی کرده و شیعه هستند، طبیعی است مسئولیت سنگین تری بر آنها متوجه است، زیرا انتظارات از آنها بیشتر است و روی اعمال و کردار و رفتار آنها استناد می شود و هر عملی از آنها سر بزند مفهوم خاص و گویایی ویژه ای دارد.
مدارا و رفتار خوب کردن:
عن معاویه بن وهب: قال: قلت لا بی عبدالله: کیف ینبغی لنا ان نصنع فیما بیننا و بین قومنا و فیما بیننا و بین خلطائنا من الناس؟ قال: فقال: «تؤدّون الأمانه الیهم و تقیمون الشهاده لهم و علیهم و تعودون مرضاهم و تشهدون جنائزهم»
حدیث صحیحی است که معاویه بن وهب از امام صادق (ع) سئوال می کند: چگونه با برادرانی که با آنها هستیم و کسانی که با ما معاشرت دارند برخورد کنیم و رفتارمان با آنها چگونه باشد؟ امام (ع) در پاسخ ایشان به چهار مسئله در رابطه با آنها تذکر دادند:
۱-اداء امانت ۲-شهادت و گواهی دادن چه به نفع کسی باشد یا به ضرر او ۳-عیادت از مرضی و بیماران ۴-شرکت در تشییع جنازه ها
این دستورات چهار گانه در تمام مراحل، مطلوب است گر چه در سفر حج و مخصوصاً برای اینکه پیوند بن دلها و قلوب مسلمین در سراسر جهان محکم تر می گردد، مطلوب تر و لازم تر است.
در حدیث دیگری ابی اسامه زید شحّام از امام صادق (ع) نقل می کند: امام صادق (ع) بوسیله من پیام دادند و فرمودند: تمام پیروان مرا که به حرف من گوش می دهند و از دستورات من اطاعت می کنند سلام برسان و به آنها بگو: من شما را (به چند چیز) سفارش می کنم:
۱-تقوا و خوف از خداوند جل شأنه.
۲-ورع و پارسائی در امور دین.
۳-کوشش برای خدا (و در راه کسب رضا و خشنودی او)
۴-راستگوئی در گفتار
۵-اداء امانت
۶-سجود های طولانی
۷-خوش رفتاری با همسایگان
این چیزی است که رسول خدا (ص) به آن مأموریت یافته و هم چنین امانت را بپردازید و هر کسی که چیزی به شما سپرد و شما را امین دانست، آن را به صاحبش بر گردانید، چه او خوب باشد و چه بد و فاسد، چرا که پیامبر خدا (ص) دستور می داد، به بازگرداندن نخ و لباس دوخته شده (یعنی اگر لباسی را برای کسی دوختید، نخهای اضافه اش را هم به او برگردانید.) و با بستگانسان صله رحم بجا بیاورید و در تشیع جنازه ها شان شرکت جوئید و بیمارانشان را عیادت کنید و حقوق آنها را مراعات نمائید.
امّت، آینه امام است:
سپس امام صادق (ع) می فرماید: هر یک از شما اگر در دینش پارسا بود و در سخنانش راست گفت و امانت را برگرداند و اخلاق خود را با مردم نیکو کرد، به او گفته می شود: «جعفری» و این مرا خوشحال می سازد و از او خشنود می شوم، چرا که گفته می شود: او ادب را از «جعفر» یاد گرفته است.
ولی اگر چنین نبود، بلا و ننگ او بر من می رسد و گفته می شود: این ادب را از «جعفر» آموخته است!!
آری حاجی با اعمال و برخوردهایش عملاً چهره انقلاب اسلامی را معرفی می کند و خط مشی امام و امت را معرفی می نماید و اعمال حجاج ایرانی معرف و نشان دهنده امامت و دستورات امام جعفر صادق (ع) و تشیع است، و خدای نکرده اگر در اعمال آنها خلافی رخ دهد و کار زشت و ناموزونی به چشم خورد به پای رئیس مذهب و مقام رهبری و ولایت تمام کرده و به آبروی مذهب لطمه وارد می سازد. و این گناهی است نابخشودنی. و روی همین حساب می بینیم مقام رهبری، اقامه جماعت را در محل کاروانها اجازه نمی دهند و دستور می فرمایند: نماز را با جماعت مسلمین در صف واحد انجام دهید، و همین طور دیگر اعمالی که متناسب با خط مشی و نحوه برخورد امام صادق (ع) نبوده چه به صورت عبادت باشد و یا خرید اجناس باشد و یا اعمال دیگر فردی که به عنوان حج بیت الله الحرام به زیارت کعبه مشرف می شود و به زیارت حرم رسول خدا مشرف می شود و از گوشه و کنار جهان می آیند و در حرمین شریفین در کنار هم قرار می گیرند و او را نظاره می کنند باید اعمالی را که باعث وحدت دلها و الفت قلوب است انجام دهد و از کارهائی که اختلاف آور است بپرهیزد. چرا که این آدم باید در تمام گفتارها،رفتارها، روشها و سخنانش، آئینه تمام نمای امام صادق (ع) رئیس مکتب باشد نه اینکه خدای نخواسته قلب امام را به درد آورد، وای بسا یک کار زشت آبروی انقلاب را نزد مردم ببرد!
آری! گاهی یک عمل آنقدر زشت است و خطرناک که اگر این عمل و صاحب آن خودش را از مکتب بداند و اعمالش را بنام مذهب و مکتب انجام دهد باعث آبروریزی اولیا و رهبران آن مکتب می شود و گاهی بالعکس، خوبی و زیبائی عمل یک فرد باعث حیثیت و آبروی طرفداران و رهبران یک مکتب می شود. امام صادق (ع) در ذیل همان حدیث ۲ که گذشت چنین می فرماید: پدرم به من چنین فرمود:
در گذشته یکی از شیعیان علی (ع) اگر در طایفه ای بود، از بهترین آنها بود، بهتر از همه امانت را ادا نموده، از همه بهتر حقوق خود را می پرداخت و از همه در سخنانش راستگوتر بود، و همه امانتهای خود را نزد او آورده، سفارشهای خود را به او می کردند، هر گاه درباره او، از آن قبیله سئوالی می شد، می گفتند: کیست مثل فلان آدم؟ او از همه ما امین تر و راستگو تر است.
وقتی که در جامعه، طرفداران یک رهبر به امانت و صداقت و درستکاری معروف شدند و به نظم و انضباط شناخته شدند و با کمال هوشیاری و دقت و تدبر با مسائل برخورد کردند آن مکتب در جامعه بخوبی معرفی می شود و دیگران شیفته آن مکتب می شوند، و سخنان آنها را باور می کنند و به مطالب آنها گوش می دهند و این امر امکان ندارد مگر اینکه در مقام عمل، رهنمودهای امام صادق (ع) را مد نظر قرار دهیم.
در یک حدیث دیگر چنین آمده است:
حبیب خثعمی از امام ادق (ع) نقل می کند که امام فرمود: لازم است ورع را (در همه ابعاد) مراعات کنید و در این راه از هیچ کوششی فروگذاری ننمائید و در تشییع جنازه ها شرکت کرده و از بیماران و مرضی عیادت نمائید و با برادران خود در مجامع و مساجدتان حاضر شوید و برای مردم چیزی را دوست بدارید که برای خودتان آن را دوست می دارید. آیا هر یک از شما خجالت نمی کشد که همسایه اش حق او را می داند و او حق همسایه اش را نمی داند.
امام با یک روانشناسی جالب روی مسائل انگشت گذاشته و با مسئله بطور ریشه ای برخورد می نماید و چنین استفاده می شود از رهنمودهای آن حضرت که دست زدن به یک سری کارها و اعمالی که همه اش یک طرفه است و هیچ گونه بهائی به طرف داده نمی شود و عصبیت ها را تحریک می کند غلط است و روی مسائلی که همه مسلمین در آنها مشترکند و هم امت اسلامی و یا لااقل اکثریت آنها روی آن توافق دارند تکیه کردن و به مسائل خاص و محدود تکیه نکردن، از وظایف حجاج است و یکی از ابعاد بسیار مهم و حساس سیاسی حج همین است که در سمینارها و جلسات از طریق رسانه های گروهی، باید حجاج و زائران خانه خدا را با این مسائل بیشتر آشنا کرد. البته امت اسلامی ما آگاهند و به مسائل اساسی و حیاتی توجه دارند ولی در عین حال این مسائل جزء آداب حاج در سفر حج است و غفلت از آنها بسیار خطرناک است و امروز دشمن روی همین نقاط ضعف انگشت می گذارد و تبلیغ می کند و مانور می دهد و آن هدفی که اسلام و رهبران الهی از حج منظور می دارند لوث می شود و دشمنان خدا به اغراض شوم و شیطانی خودشان نایل میگردند.
بنابراین یکی از مهمترین وظائف و آداب حاجی در سفر حج آگاهی کامل سیاسی و برخورد نیکو با برادران اسلامی از سراسر جهان است و از هم اکنون باید مسئولان امور با تشکیل سمینارها و کلاسها و در سها و نوشتن بحثها و مقاله ها و کتابها، روی این موضوعات کار کنند و مرم را برای این مسائل آماده و مهیا سازند و بر کیفیت معاشرتها و برخوردها تکیه کنند و را ه ورسم زندگی را با استناد به رهنمودها و دستورات رهبران الهی خوب ترسیم نمایند که این مسئله بسیار حساس و اساسی است.

17دسامبر/16

بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال

نوشته آیت الله العظمی منتظری
قسمت دوازدهم
آیت الله محمدی گیلانی
اقسام زمین و حکم آنها
مسئله ۵- احیاء موات آیا موجب ملکیت زمین می شود یا موجب نمی شود مگر احق بودن احیاء کننده را از دیگری نظیر آنچه که در تحجیر فرموده اند؟
ممکن است گفته شود که احیاء موجب ملکیت زمین برای احیاء کننده می باشد زیرا ظاهر لام در قول معضوم علیه السلام: «فهی له» -زمین احیاء شده از آن احیاء کننده است- که در بیشتر اخبار این باب آمده، مفید ملکیت است، اگر چه لام بر حسب وضع، برای مطلق اختصاص است ولی فرد کامل اختصاص، عبارت از ملکیت است و بطور اجمال و فشرده، فرق است بین مطلق اختصاص، و اختصاص مطلق، چه آنکه مطلق اختصاص «یعنی هر اختصاصی طبعاً اعم است از اختصاص مطلق که همان معنای اختصاص بی قید است و بخصوص ملکیت منصرف می شود. این فتوی که احیاء، مملّک زمین است برای احیا کننده، مشهور بین اصحاب ما طائفه امامیه بلکه مشهور بین فقهاء فریقین است که با پی جوئی در بیان آنان در این باب و ابواب مختلفه دیگر ظاهر می گردد خصوصاً در کتاب بیع و وقف، زیرا تجویز فروش و وقف اینگونه زمینها با توجه به اینکه «لا بیع و لا وقف الا فی ملک» روشنگر است که زمین های احیاء شده، محکوم به ملکیت احیاء کننده می باشد.
ولی در کتاب تهذیب شیخ الطائفه چنین آمده است: «و اما زمینها: هر زمینی که برای ما روشن شود، از زمینهائی است که اهلش با استیلاء بر آنها اسلام آورده اند، تصرف ما در چنین زمینهائی با خرید و معاوضه و نحو آنها صحیح است. و اما اراضی خراج و اراضی انفال و آن اراضی که اهلش از آن کوچ کرده اند، تصرف در همه اینها را نیز مباح می دانیم. مادامی که امام علیه السلام غایب است، و هنگامی که آن بزرگوار ظهور می فرماید، نظر مبارک خویش را در باره این زمینها اظهار خواهد فرمود، و ما در تصرفمان پیش از ظهور آن حضرت گناهکار نیستیم. اگر گوینده ای در مقام اعتراض بگوید: جمیع آنچه بیان نمودید، دلالت دارد براباحه تصرف در این زمین ها، و دلالتی نداشت بر اینکه تملک آنها با بیع و شراء صحیح باشد و در صورتی که بیع و شراء آنها تملک آور و صحیح نباشد، طبعاً آنچه که متفرع بر آن است نیز صحیح نمی باشد مانند وقف و نحله وهبه و نظایر اینها.
در پاسخ اعتراض فوق گفته می شود: ما قبلا زمینها را به سه قسم تقسیم نمودیم: زمینی که اهل آن در حال استیلاء بر آن اسلام آورده اند، که مانند گذشته در دستشان باقی می ماند و ملک آنان است و هر زمینی که چنین حکمی دارد، خرید و فروش آن برای ما صحیح است.
و همچنین زمینهائی که با قهر و غلبه گرفته می شود و یا مورد صلح قرار می گیرد، خرید و فروش آنها برای ما مباح است، زیرا در آنها برای ما نصیبی است چون زمینهای مسلمین می باشد و این قسم نیز فروش و خریدش بر وجهی که گفتیم صحیح است.
و اما انفال و آنچه نظیر آن است، تملک آنها با فروش و خرید صحیح نیست و تنا ترف در آنها برای ما مباح است و بس»
و در کتاب استبصار بعد از ذکر بعضی از اخبار احیاء موات می فرماید:
«معنای این اخبار و نظیرش از اخباری که بسیاری از آنها را در کتاب بزرگمان نقل کرده ایم، این است که اگر کسی زمینی را احیاء کند، اولی به تصرف از دیگران در آن زمین است بدون اینکه مالک آن زمین شود، زیرا اینگونه زمینها از جمله انفال است که اختصاص به امام دارد، لکن کسی که احیاء کند، در تصرف در آن اولی از دیگران است در صورتی که مالیات آن را به امام «بپردازد» سپس بر این مدعای خویش به صحیحه ابی خالد که خواهد آمد، استدلال فرموده اند.
و در باب بیع آبها و چراگاهها از کتاب نهایه فرموده اند:
«زمینها بر چهار قسم است: قسمی از آنها زمین خراج…و قسمی از آنها زمین صلح… و قسمی از آنها زمینی است که اهل آن بالطبع و الرغبه اسلام آورده اند… وقسمی از آنها زمین انفال است و زمین انفال عبارتست از هر زمینی که اهلش بدون جنگ از آن کوچ کرده اند و زمینهای موات و فراز کوهها و بیشه ها و جنگلها و معدنها و قطائع پادشاهان که همه اینها اختصاص به امام داشته و بهر کسی که بخواهد قباله می دهد به آن نحوی که اراده می فرماید و هبه می کند و یا می فروشد، و اگر کسی زمین مواتی را احیاء کند، در ملکیت تصرف در آن اولی از دیگری است.
و اگر برای آن زمین مالک معروفی باشد، بر احیاء کننده است که سهمیه مالیاتی را بصاحب زمین پرداخت کند و مالک آن نمی تواند زمین را از دست وی انتزاع نماید مادامی که می خواهد در آن زمین کار کند و اگر زمین مفروض بلا مالک و متعلق به امام است، بر احیاء کننده است که سهمیه مالیاتی آن را به امام تقدیم نماید و امام نمی تواند زمین را از وی بگیرد و به دیگری بدهد مگر آنکه از عهده عمران و آبادی زمین به آنطوری که دیگری انجام می دهد، بر نیاید، و آنگونه که دیگری می پذیرد، او نمی پذیرد، و هر گاه احیا کننده اینگونه زمین که ذکر نمودیم، در صدد فروختن چیزی از آن باشد، نمی تواند زمین را مورد بیع قرار دهد، گر چه جایز است حق تصرفی را که در آن زمین دارد مورد فروش قرار دهد»
و نیز در باب احکام زمینها از کتاب نهایه فرموده اند: «قسم چهارم هر زمینی که اهل آن از آن کوچ کرده اند، یا موات بوده و احیاء شده یا جنگلها و بیشه ها و غیر آن که مورد کشت و زراعت نبوده و بعداً زراعتگاه شده است، تمام اینها از مختصات امام می باشد و احدی در آن نصیبی ندارد و برای آن بزرگوار است تصرف در اینگونه اراضی به اینکه قبض و هبه و بیع و شراء نماید طبق آنچه که مصلحت می داند از نصف در آمد زمین یا ثلث یا ربع آن به قباله برگزار کند. و برای آن بزرگوار نیز جایز است که بعد از انقضای مدت قباله زمینهای موات احیا شده، آنها را از دستشان بستاند و در قباله شخص دیگری در آورد، زیرا احیاء کننده زمینهای مفروض اولی به تصرف در آنها هستند مادامی که به آن نحوی که دیگری حاضر به قباله آن است، حاضر شوند، و در صورت امتناع از آن، برای امام است نیز که آن را از آنها ستانده. به کسی که مصلحت می داند قباله دهد.»
چنانکه ملاحظه می فرمائید این شیخ طوسی، بصیر و راهنمای دقایق فن فقاهت است که تملک زمین را بوسیله احیاء در کتابهایش: تهذیب و استبصار و نهایه انکار میفر مایند.
و ابن زهره در کتاب جهاد ازغنیه می فرماید: «و اما زمین انفال و آن هر زمینی است که اهلش آن را بدون کارزار تسلیم نموده اند یا زمینی که از آن کوچ کرده اند و هر زمینی که مالک آن مرده و وارثی از طریق قرابت یا ولاء عتق ندارد، و معابر سیل و فراز کوهها و بیشه ها و جنگلها و قطائع پادشاهان که مغصوب نباشد و زمنیهای موات، پس همه این انفال از مختصات امام است و دیگران حقی در آنها ندارند و برای آن بزرگوار است به نحوی که مصلحت می داند در آنها تصرف فر ماید، به اینکه با فروش و هبه یا غیر اینها و بقباله –طبق رأی خویش- برگزار فرمایند و بعد از انجام قباله حق قباله بر عهده پذیرای قباله ثابت می گردد.
و در مبحث احیاء موات از کتاب غنیه فرموده اند: «در گذشته بیان کردیم که زمین موات اختصاص به امام قائم مقام پیمبر «صلی الله و علیه و آله» داشته و از انفال است که برای آن بزرگوار جایز است همه نوع تصرف در آن کند و برای احدی تصرف در آن جایز نیست مگر با اذن آن حضرت و دلیل ما بر این دعوی، اجماع طائفه شیعه است، و بر رد آن دسته از اهل سنت که در مسئله مذکور با ما خلاف دارند، می توانیم به روایتی که خودشان از پیمبر اکرم (ص) نقل کرده اند: «در اختصاص هیچ یک از شما در نمی آید مگر آنچه با طیب خاطر امام است» احتجاج و استدلال کنیم.
اگر کسی زمینی را با اذن مالکش احیا کند و یا در تحجیر بر آن سبقت گیرد، بنصرف در آن از دیگران احق است و مالک نمی تواند از وی بستاند مگر آنکه از عهده عمران و آبادی و کیفیت قباله آنطور که دیگری انجام می دهد، بر نیاید، و دلیل ما همان اجماعی است که اشاره شد و بر رد مخالفین ما در این مسئله بجز نبوی «کسی که زمین مواتی را احیا کند آن زمین به وی تعلق دارد» که خودشان نقل کرده اند و هم چنین بجز نبوی دیگر: «کسی که با دیوار زمینی را احاطه نموده به وی تعلق دارد» می توان احتجاج کرد چه آنکه مقصود از تعلق به وی همان معنائی است که ذکر نمودیم یعنی احق به تصرف است، زیرا با اذن در احیاء، مالک رقبه زمین نمی گردد»
پس چنانکه ملاحظه می نمائید، شیخ الطائفه و ابن زهره «قدس سرهما» تصریح می فرمایند به اینکه زمین موات اختصاص به امام دارد و برای آن بزرگوار است که آن را فروخته یا بخشش نماید و ناگزیر خریدار یا موهوب له در این صورت مالک رقبه می شود، ولی صرف احیاء موجب ملکیت رقبه آن نمی گردد و احیاء کننده نمی تواند رقبه آن را بفروشد و سهمیه مالیاتی بر عهده وی است، بلی احیاء کننده احق از دیگران به آن زمین است مگر آنکه احیائش را متروک گذاشته و در اداء سهم مالیاتی امتناع نماید، بلی شیخ بزرگوار در نهایه چنانکه گذشت تصریح فرموده به اینکه جایز است برای محیی آنکه حق تصرف خویش را در آن زمین بفروشد.
مترجم: رأی مذکور اختصاص به شیخ و ابن زهره نداشته، بلکه علامه حلی در جهاد تذکره عبارتش در این مسئله تقریبا عبارت شیخ در نهایه است (ج ۱ تذکره ص ۴۲۷).
و در احیاء الموات از کتاب تذکره دو قول در مسئله نقل می فرماید که قول دوم قول مالک است که در صورت عروض موتان به زمین احیاء شده می گوید: «شخص دومی می تواند آن را احیا کند و در صورت احیاء، اولی و احق به آن زمین از اوّلی است زیرا زمین مفروض اصلش مباح بوده و وقتی که متروکه شد به حالت اباحه بر می گردد نظیر آبی که از دجله اخذ شود سپس به دجله رد گردد، و نیز علت در تملک این زمین همان حیثیت عمارت و احیائش بوده و چون حیثیت مزبور که علت بوده زائل شود، معلول نیز طبعاً زائل می گردد و هنگامی که دومی احیاء کند سبب ملکیت «براعیان» را ایجاد نموده و مالک آن می شود… بعد از نقل این عبارت از رئیس مالکیه، می فرماید: نزد من بأسی به این قول نیست سپس بعد از کلامی، مسئله مذکور را در عصر غیبت امام علیه السلام فرض می کند و همین نظر از عبارتش مستفاد می شود- ج۲ تذکره ص ۴۰۱ .
و ظاهر قول شهید ثانی در کتاب احیاء الموات شرح لمعه این است که همین نظر را پذیرفته و می فرماید که این در نزد من اقوی است خصوصا با توجه به آنچه در مسالک بعد از ذکر ادله ای که در کلام مالک گذشت می فرماید: «این قول قوی است» باید توجه شود که اسناد این نظر به علامه و شهید علیهما الرحمه مقتضای دلیلی است که اقامه فرموده اند زیرا حیثیت احیاء و عمارت را منشا تملک دانسته اند لزوماحیثیت تقییدیه است و در تعبیرات استاد مولف نیز خواهد آمد که در آنجا انشاء الله توضیح می دهیم.
و سید سند قدوه الفقهاء از آل بحر العلوم (قدس سره) در کتاب بلغه الفقیه می فرماید: «اقوی این است که احیاء زمین موات متعلق به امام، سبب ملکیت آن برای احیا کننده و خروج رقبه اش از ملک امام نمی شود و احیاء موجب نمی شود مگر احق بودن احیا کننده و اولویت او را از دیگری به تصرف در آن، بناءً علیهذا «لام» در عمومات اخبار احیاء برای صرف اختصاص است» ص ۱۲۵٫
و متاسفانه کثرت مشاغل مانع از تتبع بیشتری در این مسئله بوده و غرض این است که فقط مرحوم شیخ وابن زهره صاحب این رأی نبوده بلکه از کلام امثال علامه و شهید و دیگران نیز مستفاد می گردد و سید جلیل بحر العلوم «ره» نیر به آن تصریح فرموده است.
ادامه دارد.

17دسامبر/16

بنیاد مسکن انقلاب اسلامی

گزارشی کوتاه از بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، دستاوردی عظیم از انقلاب شکوه مند امت مسلمان ایران
قسمتهائی از فرمان تاریخی امام خمینی در مورد افتتاح حساب شماره ۱۰۰
بسم الله الرحمن الرحیم
در رژیم منفور پهلوی مسئله مسکن یکی از مصیبت بار ترین مشکلات اجتماعی مردم ما بود. بسیاری از مردم در اسارت تهیه یک قطعه زمین و داشتن یک لانه بودند و چه بسا تمام عمرشان را در زیر بانکها و سود جویان و غارتگران بسر می بردند تا بتوانند پناهگاهی را برای خود و فرزندانشان دست و پا کنند. قشر عظیمی از مستضعفان جامعه هم بکلی از داشتن خانه محروم بودند و در زوایای بیغوله ها و اطاقک های تنگ و تاریک خرابه ها بسر می بردند و چه بسا قسمت مهمی از درآمد ناچیزشان را بایستی برای اجاره آن بپردازند و این میراث شوم برای ملت ما باقی مانده و اکنون جامعه ما با چنین مصیبتی دست به گریبان است. نظام اسلامی چنین ظلم و تبعیضی را تحمل نخواهد کرد و این از حداقل حقوق هر فرد است که باید مسکن داشته باشد.
مشکل زمین باید حل شود و همه بندگان محروم خدا باید از این موهبت الهی استفاده کنند. همه محرومان باید خانه داشته باشند. هیچکس در هیچ گوشه مملکت نباید از داشتن خانه محروم باشد. بر دولت اسلامی است که برای این مسئله مهم چاره ای بیندیشد و بر همه مردم است که در این مورد همکاری کنند.
اینجانب حسابی به شماره یکصد (۱۰۰) در تمام شعب بانک ملی افتتاح کرده و از همه کسانی که توانائی دارند دعوت می کنم که برای کمک به خانه سازی برای محرومان به این حساب پول واریز کنند.
و در هر محل از بین افراد صالح و مورد اعتماد گروهی حداقل مرکب از سه نفر از مهندسان و کارشناسان شهر سازی و خانه سازی و یک نفر روحانی و یک نماینده دولت انتخاب شوند تا با صرفه جوئی و دقت کامل خانه های ارزان قیمتی بسازند و در اختیار محرومان قرار دهند و در این طرح به هیچ وجه پولی در برابر خرید زمین پرداخت نشود. من امیدوارم همه کسانی که زمین های وسیعی در اختیار دارند به این امر مهم اسلامی و انسانی کمک کنند و زمین در مناطق مرغوب و قابل سکونت در اختیار این طرح بگذارند و نیز هر کس که توانائی دارد در تامین انواع مصالح ساختمانی به این خدمت اسلامی کمک کند و نیروی کار و کارگری بطور وسیع به کار افتد و دولت نیز تصمیمات لازم را در تامین آب و برق و اسفالت و وسائل ایاب و ذهاب و مدرسه و درمانگاه و دیگر نیازمندیهای عمومی فراهم سازد.
بنیاد مستضعفین نیز باید به کمک این طرح بشتابد و از اموال مصادره خاندان پهلوی و اطرافیانش در این طرح استفاده شود و نیز دولت باید طرحهای اساسی و دراز مدت خود برای حل این مشکل در سطح عموم طرحهائی تهیه کند و اکنون این یک تجربه تازه از بسیج نیروی ایمان جامعه در راه تعاون اسلامی و مبارزه با محرومیت است که ملت با توفیق الهی باید از آن نیز سرافراز در آید. من با کمال تواضع از ملت عزیز، در این امر حیاتی استمداد می کنم و سلامت و سعادت همگان را خواستارم.
۲۱/۱/۱۳۵۸
بدینسان بود که بنیاد مسکن انقلاب اسلامی این نهاد انقلابی تولد یافت و اگر بگوئیم که در تحقق بخشیدن به فرمان امام توفیق یافته است، سخن به گزاف نگفته ایم.
آمار و ارقام گویای این واقعیت است که بنیاد مسکن از نخستین روز تأسیس خود (۲۱/۱/۱۳۵۸)، تمامی هم خود را با امکانات تشکل نیافته در جهت آنچه که در فرمان امام بدان اشارت رفته است و در واقع خواستهای امام میتوان نامید، بکار گرفت. حاصل این تلاش همه جانبه در سرتاسر کشور خاصه روستاهای جنگ زده را می توان در آمار و ارقامی که گویای ارزشهای انسانی و معنوی است بوضوح مشاهده کرد.
این آمار بازتاب فعالیت پر توان و خستگی ناپذیر کارکنان بنیاد مسکن انقلاب اسلامی است که در سخت ترین شرایط ممکنه توانسته اند بر فرمان امام جامه عمل بپوشانند و از بوته آزمایش سرافراز بر آیند.
آمار بدست آمده نمایانگر فعالیت بنیاد را تا پایان سال ۱۳۶۱ می باشد. بدیهی است ساخت واحد های مسکونی توسط بنیاد به کمک اعتبارات مالی خاصی انجام پذیر بوده است که مهمترین آن، حساب ۱۰۰ امام بوده که میزان ۸،۰۰۰ میلیون ریال هزینه شده است. در این میان کمک های مالی دولت محدود بوده و هم چنین کمک های مالی بنیاد مستضعفان بسیار کم و غیر مطلوب.
در واقع حساب ۱۰۰ امام ستون فقرات فعالیتهای ساختمانی بنیاد به حساب می آید که بیشترین وام (قرض الحسنه) پرداخت شده به روستائیان که نتایج مطلوبی را داشته از این محل تامین گردیده است. در پرداخت وامهای ساختمانی بنیاد مسکن علاوه بر نقش پرداخت کننده نظارت بر مصرف وام که بعضاً جنبه تعمیراتی و یا کمک از طریق مصالح داشته به خود اختصاص داده بود.
لکن آنچه برای بنیاد مسکن افتخار آمیز است این است که تا پایان سال ۱۳۶۱ موفق گردید ۲۴۷۷۴۳ خانوار را با برخورداری از امکانات مختلف مانند دادن وام، زمین، مصالح، یا ساختمان زیر پوشش قرار دهد. این رقم دستاوردی بسیار جالب برای انقلاب اسلامی عزیزمان است.
پرداخت وام به روستاها که همزمان با فعالیت بنیاد در روستاها (۱۳۶۱) آغاز گردید، در حدود ۲ میلیارد تومان وام روستائی پرداخت گردیده این وام صرفاً کمک به ساخت خانه های روستائی که تامین مصالح، نقشه ساختمانی نظارت را به همراه داشت به مصرف رسید که با توجه به آمارهای منتشره در سال ۶۱ به تنهائی نیز ۵۶۱۴۷ خانوار را بطریق فوق زیر پوشش داشته و سرویس داده است.
در آغاز فعالیت های باز سازی و نوسازی مناطق جنگی از زمانیکه بازسازی روستاهای جنگزده به بنیاد مسکن محول گردید ابتدا مدت زمانی صرف شناخت روستاها و تشکیل «ستادها» صرف وقت شده و پس از آن کار باز ساز ی روستاهای مزبور آغاز و با سخت کوشائی ادامه یافت. این بازسازی به دو طریق انجام پذیرفت.
روستائی که بکلی ویران شده بود و نوسازی آنها پس از مطالعه و آمادگی نقشه ها یک جابجائی را الزام آور می ساخت.
روستاهای آسیب دیده که نیاز به بازسازی داشت.
آمار و ارقام
در نتیجه کل روستا های زیر پوشش نوسازی و باز سازی ۱۹۹ روستا بود که بدنی شرح نوسازی و بازسازی گردید.
استان خوزستان ۷۸ روستا
استان باختران ۶۶ روستا
استان ایلام ۴ روستا
استان آذربایجان غربی ۴۲ روستا
استان کردستان ۹ روستا
تعداد کل واحدهای مسکونی احداث شده ۱۳۳۲ واحد به شرح زیر است.
استان خوزستان ۹۲۶ واحد
استان باختران ۵۳۴ واحد
استان آذربایجان غربی ۵۲ واحد
به این آمار واحدهای احداثی در دست اجراء نیز اضافه می شود که کلاً به ۱۴۵۹ واحد می رسد.
استان خوزستان ۷۶۳ واحد
استان باختران ۱۷۳ واحد
استان ایلام ۱۶۱ واحد
استان آذربایجان غربی ۳۰۰ واحد
استان کردستان ۶۲ واحد
واحد های مسکونی تعمیر شده ۱۳۵۸ واحد.
استان خوزستان ۸۳۲ واحد
استان باختران ۵۲۴ واحد
استان آذربایجان غربی ۲ واحد
واحدهای مسکونی در دست اجرای تعمیر ۳۵۱ واحد.
استان خوزستان ۳۱ واحد
استان باختران ۲۶۵ واحد
استان آذربایجان غربی ۱۶ واحد
استان کردستان ۵۷ واحد
نتیجه حاصله تا تاریخ ۳۰/۶/۱۳۶۲
کل واحدهای مسکونی که بطریق فوق زیر پوشش قرار گرفته اند.
احداث شده ۱۳۳۲ واحد
احداثی در دست اجراء ۱۴۵۹ واحد
تعمیر شده ۱۳۵۸ واحد
تعمیری در دست اجراء ۳۵۱ واحد
جمع کل ۴۵۰۰۰ واحد که تا آخر سال ۱۳۶۲ انجام خواهد گرفت.
گرفتاریهای بنیاد مسکن
بنیاد مسکن از بدو تاسیس تا به حال با وجود کمبود ها، تنگناها و مهمتر، عدم توجه پاره ای سازمانها، همواره کوشیده است تا به وظیفه خطیر و در عین حال انسانی خود عمل نماید و در این راه نیز موفق هم بوده است. لکن در این رهگذر نیز انتظاراتی دارد که به شرح زیر می باشد که امید هر چه زود تر نسبت به رفع آن اقدام شود.
۱-همکاری صدا و سیمای ایران در بیان فعالیت های بنیاد.
۲-محدود بودن بودجه بنیاد که متاسفانه برای سال ۱۳۶۳ مبلغ ۵۰۰۰ میلیون ریال در نظر گرفته شده است. این رقم با توجه به برنامه های آتی بنیاد و ویرانی روستاهای این مملکت که پایگاه اقتصادی است بسیار کم و کافی به نظر نمی رسد.
۳-نداشتن اساسنامه ای که در برگیرنده خطوط فرمان مهم مورخ ۲۱/۱/۱۳۵۸ امام باشد.
۴-نبودن عضو رسمی در ستادهای پشتیبانی مناطق جنگزده.
۵-نداشتن عضویت رسمی در شوراهای عالی کشاورزی و امور روستاها در زمینه کار بنیاد مسکن در امور ساختمانی روستاها و نیاز شدید به استفاده از بودجه این شورا و همفکری مسئولین آن.
بدیهی است در صورت فرجام یافتن این انتظارات و اینکه بنیاد مسکن از سال ۶۱ فقط در روستاها فعالیت می کند با در اختیار داشتن امکانات بیشتر شعاع عملیات و فعالیت خود را گسترده تر نماید تا در تحقق بخشیدن به فرمان و کمکها و ایثار مردم جان بر کف ایران در حد صد در صد توفیق یابد . من الله توفیق.

17دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

صالح آباد ایلام – برادر سرباز محمود جاوید پور:
۱-بعضی از ازدواجهای حضرت رسول (ص) احتمالاً روی مصلحتهائی بوده است که سیاست رهبری در آن زمان اقتضا داشته است. برای توضیح بیشتر به کتاب (فرازهائی از اسلام) تألیف علامه طباطبائی (ره) مراجعه کنید.
۲-قصه چنین است: معاویه به عمر و عاص هم چنانکه برای از بین بردن اسلام حیله ها داشتند برای از بین بردن یکدیگر نیز غدر می نمودند. در جنگ صفین در خیمه سلطنتی یکدیگر را به مبارزه با امیرالمومنین (ع) تحریک می کردند تا اینکه عمر زودتر خشمگین شد و حاضر به مبارزه شد و چون شمشیر حضرت امیر به طرف او حواله شد و مرگ را به چشمانش دید خود را بر زمین افکند و عورتش را ظاهر نمود، حیا و بزرگواری حضرت مانع کشتن او شد و البته موجب شکستی نبود تنها موجب باقی ماندن آن خبیث شد ولی برای همیشه رو سیاهی برای دشمنان آن حضرت و کرامت و بزرگواری برای ایشان باقی ماند که خود عمر و نیز در اشعاری این قضیه را به صراحت ذکر می کند و آن را از بزرگواری آن حضرت می داند.
قم – خواهرم – فهامی:
خدا را شکر که آن عقیده غلط و نا بجا به دادت رسید و خود کشی نکردی وگرنه بیچاره دنیا و آخرت بودی! بهر حال اگر از آن عقد ناراضی هستی عقد باطل است و برای شما و ایشان و پدرتان مشکلات شرعی بسیاری پیش خواهد آمد ولی اگر به آن راضی شوید و لو بعد از عقد باشد صحیح است. نصیحت ما این است که اگر فقط به جهت درس خواندن است و از جهات دیگر از آن شخص منزجر نیستید به این ازدواج راضی باشید و به هر صورتی که مسئولین اجازه می دهند درس بخوانید. موفق باشید.
جبهه عین خوش – برادر فرهاد خورشیدی:
۱-سجده باید بر زمین باشد یا چیزی که از زمین می روید و خوردنی یا پوشیدنی نیست به شرط اینکه پاک باشد و چون غالباً برای نماز گزار چیز پاک و تمیزی که سجده بر آن جایز است میسر نیست، مهر که خاک پاکی است برای این منظور تهیه شده است البته اگر ممکن باشد از تربت سید الشهدا (ع) تهیه شود نماز برآن افضل است به جهت روایاتی که در این باره وارد شده و چون برای همه میسر نیست به قصد تبرک سایر ائمه (ع) مانند امام رضا (ع) مهر تهیه می شود و چون برادران اهل سنت و بخصوص اهالی عربستان سعوی در اثر تبلیغات دشمنان این را نوعی شرک تلقی کرده اند ما از باب تقیه و برای دفع این توهم در مسجد الحرام و مسجد الرسول مهر نمی گذاریم ولی سجده بر سنگ مسجد می کنیم که هیچ اشکالی ندارد.
۲-رحمن صیغه مبالغه است از رحمت یعنی بسیار مهربان که رحمت و فضل او شامل مومن و کافر شده است و واضح است که چنین صفتی فقط در مورد خداوند صحیح است.
قم – برادر محب الاسلام رجبی:
۱-استمناء حرام است و دلیل آن در کتب فقهی ذکر شده است که آن که این سخن را به شما گفته شیطان است.
۲-برای ادامه زندگی نصیحت ما فقط سعی و تلاش و توکل است. و برای درس خواندن به مراکز علمی دانشگاه یا حوزه مراجعه نمائید از ما کاری ساخته نیست.
بنارویه لارستان – برادر احمد علی عباسی:
عکس شهید با تأیید سپاه و یا بنیاد شهید به نوبت چاپ خواهد شد. در مورد پایگاه بسیج از دفتر امام استفتاء کنید.
پارس آباد مغان – برادر لطیف عباد پور:
کسی که به علت بیماری روزه نگرفته و بیماری او ادامه یافته است تا رمضان بعد، قضا از او ساقط است و باید به جای هر روز، ده سیر طعام به فقیر بدهد.
شیراز – برادر ح . ی:
۱-تفسیر المیزان ۲۰ جلد است.
۲-در خواست دوم خود را از رادیو تلویزیون بنمائید.
۳-کتب مذهبی مفید بسیار است ولی ما از ذکر نام اشخاص به جهتی که مخفی نیست اجتناب می کنیم.
پیرانشهر – برادر جابر اعتمادی:
۱-ابلیس و شیطان دو نام برای یک موجود است.
۲-اینها اصطلاح است و نام گذاری که در زمانها و مکان ها مختلف می شود و از هر فرهنگی آگاهانه و یا ناخودآگاه متاثر می شود و هیچ اشکالی هم ندارد.
۳-قرآن که می فرماید «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» برای این که می داند هر کس خوب سخنان را گوش دهد و هوسها و عصبیتها او را گمراه نکند حتما سخن خدا را خواهد پذیرفت و آنان که سخنان دیگران را می پذیرند دلیلش این است که سخنان خدا را گوش نداده اند یا هوسها و عصبیتها چشمانشان را کور کرده است.
اندیمشک – برادر عبد الله مشتاقی:
آن روایتی که معلم شما ذکر کرده است ما تا به حال ندیده ایم ولی بهر حال سئوال در این مورد بی فایده است.
اهواز – برادر محمود . ح . ی:
۱-آن عمل حرام نیست و پی آمدی که ذکر کرده اید هم ندارد ولی کار بدی است و شدیداً مکروه است.
۲ و ۳- توبه کافی است ولی بشرطی که واقعاً توبه کند و همیشه از آن گناه خویش خائف و ترسان و به فضل و رحمت خدا میدوار باشد چیز دیگری بر او لازم نیست.
پارس آباد مغان – خواهر وجیهه وثوقی:
جواب خود را در شماره های گذشته بیابید.
پارس آباد مغان – برادر نورالدین وثوقی:
معاد، جسمانی است.
دشت مغان – برادر اژدر آقا زاده:
۱-نوشته اید که چرا امام صادق (ع) پیشنهاد همکاری با عباسیان را در مبارزه با بنی امیه نپذیرفت، می گوئیم: امام صادق علیه السلام با عباسیان قبل از خلافت همکاری نکرد زیرا می دانست که دعوت آنها از آن حضرت فقط برای کسب اعتبار در جامعه مسلمانان و رسیدن به اهداف سیاسی خویش است و ماهیت منافقانه آنها بر امام پوشیده نبود.
۲-جواب سوال دوم شما مفصل است به کتب تاریخ و کتبی که در مورد زندگانی امام حسین علیه السلام نوشته شده مراجعه کنید.
۳-پاسخ سوال سوم در شماره های گذشته آمده است.
۴-تنها زن مجتهده معاصر، بانو امین اصفهانی بود که چندی پیش در سن نود سالگی وفات کردند و از رسانه های گروهی خبر فوت و بیوگرافی ایشان منتشر شد.
ارومیه – خواهر سمیه . ح شماره ۱۵۰:
به نظر می رسد حل مشکل شما ازدواج است و در شرایطی که ذکر کرده اید بهتر است شما با یکی از معلولین جنگ تحمیلی ازدواج کنید که خود عملی است مورد رضای خدا و پیشنهاد آن نیز از سوی خود شما هیچ گونه اشکالی در بر ندارد ضمنا بدانید مادر برای دختر بهترین محرم راز است درد خود را از ایشان پنهان نکنید و به وی بفهمانید که رد کردن آن شخص اشتباه بوده است، در هر حال از لطف خدا نا امید نباشید و هر چه می توانید به قرآن و دعا و نماز رو بیاورید که یاد خدا دلها را آرامش می بخشد.
قم – س – تشکری:
استخاره را برای این می کنند که از حیرت و سر در گمی خارج شوند و بتوانند تصمیم بگیرند اگر شما و طرف شما بر آن امر تصمیم داشته اید استخاره بی جا بوده است. یهر حال مخالفت استخاره گرچه شرعاً اشکال ندارد ولی ممکن است عاقبت خوبی نداشته باشد البته استخاره شرایطی نیز داد، ممکن است استخاره شما دارای شرایط نبوده است.
تهران – برادر م . ق:
۱-منی مانند هر نجاست دیگر پس از ازاله آن و شستن با آب پاک می شود چه بر بدن باشد یا لباس یا چیز دیگری ولی در لباس باید آن را خوب فشار داد تا آب داخل آن خارج شود.
۲-آن مقدار چرکی که در تابستان در ظرف یک روز به کف پا می چسبد مانع رسیدن آب نیست شما وسواس دارید و باید هر چه زودتر به این روش خاتمه بدهید. فتوای امام در مورد وسواس را در مجله شماره ۲۱ بخوانید.
۴-بهترین علاج ترس وارد شدن در بحرانها و مشکلات است، به جبهه بروید و نترسید.
۵ و ۶ –جواب سئوال پنجم و ششم شما منفی است.
۷-با اخلاص به جبهه رفتن قطعاً ایمان و تقوای انسان رشد می کند به جبهه به قصد بالا بردن سطح ایمان و عقیده، خود قصد قربت است و نه فقط اشکال ندارد که مطلوب والائی است.
اسلام آباد غرب – برادر علیرضا کمری:
راجع به تقیه بحثی خواهیم داشت انشاء الله در بخش پرسشها و پاسخها. و اما راجع به کار شما باید خودتان امکانات و محیط خود را ملاحظه کنید و کار مناسب را انتخاب نمائید.
بجنورد – برادر جلیل نیستانی:
خواهر زن و برادر نامحرمند و معامله محرم با آنها مانند هر زن نامحرم دیگر گناه است.
بهشهر – برادر محمد علی زارع:
آستانه اشرفیه برادر مهدی شاد بخش:
سؤالات خود را از شورای مدیریت حوزه مستقر در مدرسه فیضیه بپرسید.
فاروج – برادر سرباز غلامرضا وحیدی:
عکس مورد سوال مربوط است به حج سال گذشته.
اصفهان – برادر مجید ا . ج . ش:
به شماره های گذشته مجله مراجعه کنید.
تهران برادر اکبر صاحبی
آبادان– برادر سرباز علی جمالی:
سؤالات خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
شیراز – خواهر ف . ا :
پاسخ سؤال شما بطور احتمال مثبت است و اگر چنین احتمالی پیش آمد باید هر چه زود تر به پزشک مراجعه شود.
لاهیجان – برار علی نوروزی :
۱-امام جماعت باید عادل باشد ولی یقین به آن لازم نیست بلکه اگر بحسب ظاهر مرد متدینی باشد و یقین به فسق او نداشته باشید کافی است.
۲-ما در شرع نمازی به نام وحدت نداریم آنچه به این نام انجام می گیرد همان نماز جماعت است و همان شرایط باید مراعات شود و شاید بهترین باشد که نام نماز وحدت را نبریم که موجب توهم شود و اگر کسی به عنوان نماز وحدت نماز بخواند بدعت و حرام است.
دارخوین اهواز – برادر محسن یزدانی:
۱-کتب اسلامی در این زمینه بسیار است می توانید با مراجعه به کتابخانه های معتبر انتخاب نمائید.
۲-نماز مستحبی که با نذر واجب شده نمی توان با جماعت خواند.
آبدانان – برادر ستار کوهستانی:
۱-متاسفانه کشورهای اسلامی بعلت خیانت سردمداران از هر لحاظ عقب مانده است نه فقط از لحاظ مادی.
۲-کتابهای بسیاری درباره توحید نوشته شده است مطالعه کنید.
۳-هر مکتبی نظر خاصی در مورد وجود این عالم دارد این نظر ها را جهان بینی می گویند . خدا پرستان جهان را بر اساس وجود خالق یکتا می دانند اینگونه جهان بینی را جهان بینی توحیدی می گویند.
۴-طبق روایات خداوند یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاده است. ما عدد بسیار کمی از آنان را به نام می شناسیم از کجا معلوم شد که همه انبیاء در مشرق زمین بوده اند.
قم – خواهر ز . م . ح:
۱-پاسخ خود را در همین بخش بیابید.
۲-اگر اشتباه نمی کنید و مطمئن اید که برادر شما خدا را منکر است وی مرتد شده و کافر است و نجس، از او اجتناب کن و با او رفت و آمد نکن و هدایای او را رد کن مگر اینکه امید به هدایتش داشته باشی و در این صورت سعی کن وی را هدایت کنی.
۳-خیر، زبیر توبه نکرد و اگر می خواست توبه کند باید در صف لشکریان امیرالمومنین (ع) وارد می شد یا اقلاً مردمی را که گمراه کرده بود بر می گرداند. او توبه نکرد بلکه با دو عامل متضاد روبرو بود یکی عصبیت و عناد و دوم شرم از روی امیر المومنین علیه السلام و لذا با حال تحیر و خشم از صحنه کنار رفت.
تهران – برادر سید اسفندیار زکریا:
مسائل فلسفی مسائل پیچیده ای است که وارد شدن در آنها بدون استاد جز سر درگمی نتیجه ای ندارد. در عین حال اگر برای شما قابل استفاده باشد کتاب روش رئالیسم را مطالعه کنید.
اراک – برادری . ف بزچلوئی:
در مورد محارم سخنی داشتیم در مجله شماره ۲۲ در بخش پرسشها و پاسخها مراجعه کنید غیر از نامبردگان در انجا همه زنان نامحرمند.
نجف آباد – برادر ف . ج
به پزشک متخصص بیماریهای تناسلی مراجعه کنید و خجالت نکشید. اهمال در این امر برای شما زیانبار است.
بناریه فارس – برادر سید عبد الرسول نجفی:
۱-فقها نواب عام امام زمانند یعنی آنها را به عنوان عام نایب قرار داده است چون مردم را به آنها ارجاع نموده و دستور تبعیت و تقلید از آنها فرموده است.
۲-نظم فرود آمدن قرآن غیر از نظم موجود در قرآن است برای توضیح بیشتر به کتاب قرآن در اسلام تألیف علامه طباطبائی (ره) مراجعه کنید.
۳-در مورد تغییر قبله از قدس به کعبه آیاتی در قرآن آمده است که از آیه ۱۴۲ سوره بقره شروع می شود به تفاسیر مراجعه کنید.
اصفهان – برادر احمد نصر اصفهانی:
نماز، نیایش به درگاه پروردگار است که در هر شریعتی به نحوی بوده است و این خصوصیات که ذکر کرده اید اختصاص به نماز شریعت اسلام دارد.
شیراز – برادر ع – ساحلی پور:
نگرانی شما بی مورد است اقدام کنید و نترسید این امر ربطی به آن جهت ندارد.
رامسر – برادر حمزه زرگریان:
۱-در مورد سوال اول، این بخش گنجایش پاسخ آن را ندارد و چندان مهم و مورد لزوم نیست تا در بخش پرسشها و پاسخها بیاوریم به ترجمه تفسیر المیزان مراجعه کنید.
۲-ظالین یعنی گمراهان که صراط مستقیم الهی را نیافته و همچنان سرگردان در راههای مختلف هر روز به سوئی کشیده می شوند.
۳-بینه یعنی روشن و واضح که گاهی صفت برای دلیل یا راه نیز می آید و گاهی این صفت به جای موصوف استعمال می شود و بینه به خود را ه روشن و دلیل روشن اطلاق می شود.
۴-فقه علمی است که بوسیله آن احکام شرع مقدس اسلام از ادله استنباط می شود.
۵-جعفر طیار برادر امیر المومنین علیه السلام است که در جنگ موته شهید شد پس از آنکه هر دو دستش را از دست داد پیغمبر فرمود خداوند به جای آن دو دست دو بال به او داده است که در بهشت با آنها پرواز می کند و بدین جهت وی را طیار گویند البته منظور دو بال مانند بال پرندگان نیست بلکه یک امری است معنوی فوق تصور و شناخت ما.
جبهه کوشک – برار سرباز ابراهیم خوشگو:
سؤال خود را از مسئولین دانشگاه و ستاد انقلاب فرهنگی بپرسید.
میانه – برادر م . اسماعیلی:
۱-در قرآن کریم ضمیر متلکم مفرد (من) نیز بسیار آمده است و اما این که چرا (ما) در موارد زیادی آمده است، ممکن است به اعتبار استناد معلومات به علل طولی باشد چون کارهایی که در عالم صورت می گیرد عللی ظاهری و غیبی دارد که علت همه آنها خداست و به ملاحظه مجموع علل طولی ضمیر جمع آمده است‌ (البته در تعبیر به علت نسبت به خدانیز مسامحه ای است که از باب کوتاهی الفاظ گفته می شود).
۲-نام گذاری اشیاء مانند همه الفاظ ساخته و پرداخته جامعه های بشری است خداوند نیز با زبان انسانها با آنان سخن می گوید.
*دستجرد اصفهان برادر احمد رضا مرادی
زرین شهر –برادر علی رهبر
زابل- برادر علیرضا سرحدی
بابل- برادر تقی قبادی
اصفهان – برادر سید سیف الدین سید موسوی
قم – برادر حسن عمرانی
برادر محمد رضا هاشمی
زرند کرمان – برادر حسن علیزاده
تربت جام – برادر جلال نجفی
دهکهنه برازجان – برادر ریاض انصاری
برادر ناصر محمدی زنجانی
شهریار – برادر اسدالله صدر زاده
دمشق – برادر پاسدار رضا حسینی پناهنده
گله دار لارستان برادر ابولقاسم محمودی
هشتگرد کرج- برادر سید حسین حجاری
تهران- برادر قاسم خوشابی
از نامه ها، مقالات، اشعار، انتقادها و پیشنهادهای شما عزیزان تشکر و سپاسگزاری می کنیم. امید است بیش از این ما را مورد لطف قرار دهید.

پاسخ به نامه ها
اصفهان – برادر عیدی محمد محمودی:
۱-این سئوال شما مانند این است که کسی بگوید چرا خداوند سنگ را سنگ و آهن را آهن آفریده است . خداوند آهن را آفریده است ولی آن را آهن نکرده است بلکه آن ذاتا آهن است. اگر حیوانات نیز دارای روح انسانی بودند آنها نیز انسان بودند ولی انسانهای چهار پا! و انسانیت انسان به روح او است نه به دست و پایش.
۲-راه جلوگیری از هواهای نفسانی، تقید به عمل کردن به احکام شرع و پیشه کردن تقوا است و این امر ی است اختیاری انسان نباید منتظر آمپولی باشد که به او تقوا تزریق کند! بلکه با اراده و تصمیم به مقام تقوی دست می یابد و همه صفات خوب و بد چنینند. دانش آموز و دانشجوئی که زحمت مطالعه به خود ندهد، نمی تواند کسب علم نماید و هیچ دارو و دعائی در وقت امتحان به درد او نمی خورد. مدرسه زندگی انسان نیز چنین است، باید با همت و اراده و تصمیم، تقوی را تحصیل نمود.
۳-در هر جا که وطنتان نیست اگر قصد ماندن ده روز ندارید نمازتان شکسته است تا روز سی ام و از روز سی و یکم نمازتان تمام است ولو یک روز بمانید.
۴-انقلاب حق هیچ کس را فرو گذار نکرده است بلکه همه بیش از حق خویش از آن استفاده کرده اند. اگر می بینید بعضیها فراموش شده اند برای این است که اکنون کشف شده است که آنچه آنها می خواستند انقلاب اسلامی نبوده است بلکه هدف آنها تنها انقلاب بوده و اسلام را پلی برای رسیدن به آن قرار داده بودند.
زرقان – برادر محمدی:
۱-فرقش این است که اعوذ صحیح است و اعود غلط!
۲-رجعت یعنی بازگشت. یکی از عقاید خاص شیعه امامیه این است که پس از ظهور امام زمان (عج) پیغمبر اکرم «ص» و ائمه «ع» و گروهی از مومنین و گروهی از منافقین –برای مصالحی- به این جهان باز می گردند.
۳-به هر بیانی که امام جمعه، مردم را به تقوی امر کند کافی است.
۴-نماز جمعه از نماز ظهر کفایت می کند ولی تنها گوش دادن به خطبه ها کافی نیست.
۵-به امام غیر عادل نمی توان اقتدا کرد ولی باید دقت کنید که خلاف میل خود را خلاف عدالت ندانید.
شیراز – برادر سید عنایت موسوی:
مگر مطالب مربوط به انسان و وضع او در برزخ و قیامت برای شما روشن شده است که سراغ حیوانات را می گیرید؟!
تبریز – خواهر فرح نیک خو:
۱-ما دلیلی برای رد قضیه حضرت عبدالله ابن عبد المطلب و قربانی کردن صد شتر نداریم.
۲-مدرک ادعای خودتان را بنویسید.
مشهد – برادر س . ه .ا . ج:
۱-کافر غیر ذمی دیه ندارد و دیه کافر دمی در اصل ۸۰۰ درهم یعنی ۸۰۰ مثقال نقره مسکوک است که فعلا موجود نیست و شاید در دادگاهها به گونه ای ارزیابی شده باشد.
۲-دست دادن به زن نامحرم حرام است. مراد از دست دادن واجب که نوشته اید معلوم نشد.
اصفهان – برادر غلامرضا هادیان قهدریجانی:
۱-جن یعنی موجود نامرئی و قطعا چنین موجوداتی هستند زیرا در قرآن از آنها بسیار یاد شده است.
۲-آری امام حسین «ع» با علم به کشته شدن قیام کرد زیرا آن را برای بقای دین لازم و واجب می دانست و اگر راهی برای تبلیغ دین بهتر از این وجود داشت حتما او می دانست و عمل می کرد.
۳-خط شما در این سوال واضح نیست.
آیات قرآن محکم دارد و متشابه و این تقسیم در خود قرآن آمده است در شماره های پیشین توضیح این دو کلمه آمده است مراجعه کنید.
۴-کسی که ضروریات زندگی ندارد مستطیع نمی شود و باید پول خود را در آنها صرف کند.
۵-اگر مراد از بخت وشانس، تقدیر الهی باشد صحیح است.
۶-خوابها دو قسم است: ۱-خواب هائی که در اثر ناراحتی و یا خستگی یا پر بودن معده یا سرمازدگی و امثال آن دیده می شود که اثری ندارد و آنها را «اصغاث احلام» می گویند که در قرآن این تعبیر آمده است ۲-خوابهائی که حکایت از یک واقعیت خارجی در گذشته یا آینده می کند یا به همان صورت خارجی خودش یا بصورت دیگر که به آن تعبیر می شود. از این خوابها نیز در قرآن ذکر شده است. مانند خواب پیغمبر اکرم «ص» و حضرت ابراهیم «ع» و خواب پادشاه مصر.
حقیقت این گونه خواب مربوط است به تجرد نفس و جدا شدن آن از بدن دروقت خواب که این مطلب نیز از قرآن استفاده می شود.
اهواز – حمیدیه – برادر سرباز یونس علی حسن زاده:
نجاست و طهارت اهل کتاب از مسائل اختلافی میان فقها است و البته دلیل قائلین به نجاست روایاتی است که در این باره وارد شده است نه طرز استدلالی که شما متذکر شده اید ولی بهر حال نجاست آنها مانع از خوش رفتاری با آنان نیست و منافاتی با همکاری با افرادی از آنان که با ما از در دوستی وارد شده اند ندارد و در این باره در قرآن نیز آیه ای داریم (سوره ممتحنه آیه ۸)
و اما مسئله همکاری در جنگ، یک امر سیاسی است که به مقتضای زمان، ولی امر مسلمین باید تصمیم بگیرد و اگر ولی مسلمین چنین مصلحت دید که مسلمانان با اهل کتابی که در ذمه مسلمین هستند دوشادوش هم بجنگند،آن امر واجب الاطاعه است و جای اشکالی نیست.
رشت – برادر کریم مسافر کیش:
۱-خواندن جامع المقدمات ازمقدمات اجتهاد نیست! بلکه ان مجموعه ای از چند کتاب است که در ادبیات عربی و منطق نوشته شده است و چون تسلط بر ادبیات عربی ازمقدمات اجتهاد است قسمتی از این کتاب را طلبه در بدو تحصیلمی خواند. بهر حال اجتهاد با خواندن چند یا چندین کتاب به دست نمی آید بلکه مراحلی از درس خواندن و به کار بستن فقه باید طی شود، و این کار، همتی والا و عزمی راسخ می خواهد.
۲-خیامی که صاحب آن اشعار معروف است عقیده منحرفی داشته است و گفته شده که خیام شاعر غیر از خیام حکیم است و اما ابوریحان بیرونی از ریاضی دانان بزرگ اسلام است.
تهران – برادر مهران کاتوزیان:
آن روح الهی چیزی بجز حقیقت انسان نیست یعنی چنین نیست که انسان چیزی باشد و آن نفس چیز دیگر که او را بسوئی بکشاند بلکه آن نفس و روح همان انسان است و هر چه می بیند از خوبی و بدی از همان روح است و این جسم ابزاری بیش نیست و هر کاری جسمی معلول یک کار روانی است. آن روح بسوئی کشیده نمی شود بلکه به اختیار خویش یهر سوئی که بخواهد می رود خداوند او را ملهم کرده است که راه خیر وشر را بشناسد و بعلاوه کتب آسمانی و پیامبران را فرستاده است که به او یاد آوری کنند و او را آزاد گذاشته که به هر راهی بخواهد برود هیچ چیز او را بسوئی نمی کشاند توضیح بیش از این در این مختصر نمی توان گنجانید. ضمنا مکاتبه با مسئولین پاسخ به نامه ها در رابطه با مجله امکان پذیر است.
تهران – برادر سید محمد منتظر :
پیشنهاد خود را به شورای مدیریت حوزه علمیه مستقر در مدرسه فیضیه بفرستید.
شوشتر – برادر ، ا، و:
حق مادر همیشه هست و شما نباید اشتباهات او را به رخش بکشید در صورتی که تحمل ندارد بلکه باید با او خوش رفتاری کنید، گر چه به شما ضرری برساند. در این باره در شماره های گذشته مجله پاسخی داشتیم مراجعه کنید.
بروجرد – برادر احمد کماسی:
خودنمایی و خلوص هر دو امر اختیاری است و شما به آسانی می توانید هر کدام را خواستید اختیار کنید البته خلوص درجاتی دارد که با ورزش روحی و سعی در کوچک دیدن عمل و بزرگ دیدن گناه خود، کم کم به درجات بالا و والای آن می رسید.
ان شاالله

17دسامبر/16

مرگتان باد! ای ابر جنایتکاران

چندی قبل یکی از شاهدان عینی از اوضاع لبنان بویژه درّه بقاع، مناطق جنوبی تحت اشغال صهیونیستها و بیروت غربی تعریف می کرد، از قوی ترین و گسترده ترین جریان مردمی لبنان که «حزب الله» نام دارد، سخن می گفت؛ از حزب الله لبنان که حنای تمام احزاب و گروه های سیاسی و نظامی آنجا را بی رنگ کرده است، از باب نمونه:
در بعلبک، با شعار «الله واحد، خمینی قائد» و دسته های گل، بزرگترین پادگان آنجا را با تمام سلاحهای مدرنی که آمریکا برای سرکوبی همین مردم به رژیم فالانژیستی لبنان اهدا کرده بود، به تصرف خود در آوردند.
روز عاشورا در بخش غربی بیروت، علیرغم حضور تفنگداران آمریکائی و فرانسوی، دسته عزاداری پنجاه هزار نفری را با همان شعارهای حزب الله ایران و تصاویر بزرگ امام خمینی راه می اندازند.
در جنوب، حزب الله از روستاها و شهرهای اشغالی، روز عاشورا در نبطیه گرد می آیند و عزاداری سنتی را به صحنه خونین زد و خورد با صهیونیستهای متجاوز تبدیل و چهار نفر سرباز اسرائیلی را می کشند که یکی از آنها را، یک پیرزن با اسلحه سرد گردن می زند و با هجوم هزاران نفر عزاداران کفن پوش، صهیونیستها پا به فرار می گذارند.
اینها و ده ها و صدها نمونه دیگر که روزانه در لبنان به وقوع می پیوندد، چنان هیجان انگیز و نوید بخش است که نموداری از حرکت میلیونی امت اسلامی ایران در سالهای ۵۷-۵۶ را ترسیم می کند؛ حرکتی که تمام تلاشهای سیاسی و فشارهای نظامی و کشتارهای فجیع که رای متوقف کردن آن به کار گرفته می شد، نتیجه معکوس می داد و مشعل انقلاب هر دم شعله ورتر و دامنه آن گسترده تر می شد و در حقیقت، آنگاه اوجگیری انقلاب در ایران آغاز شد که شاه آمریکایی در ۱۹ دی ۵۶ دست به کشتار طلاب حوزه علمیه قم زد و با این جنایت، اولین ضربه ویرانگر را بدست خود بر کاخ ستمشاهی فرود آورد.
صدور و گسترش انقلاب اسلامی در منطقه و تجلی خاص آن در لبنان، همزمان با پیروزیهای پی در پی جمهوری اسلامی در جنگ تحمیلی، چنان جهان استکبار را دچار هراس و سردرگمی کرده است که آنها را به موضع عکس العملی کشانده و صهیونیستهای مکار نیز از فرصت استفاده کرده، حتی ارباب بزرگ و هم پیمانانش را در «ناتو» به بازی گرفته و آنها را در گرداب جنگ لبنان فرو کشید و بدینسان «ناتو» و در راس آن آمریکا به طور مستقیم وارد جنگ خاورمیانه شدند، و همپای شوروی متجاوز در افغانستان توازن سنتی جنایت و تجاوز را در منطقه برقرار کردند. شوروی در افغانستان سنگ روی آسیاب و آمریکا زیرین آن، و در لبنان، آمریکا سنگ و شوروی سنگ زیرین و آنچه در میان این دو باید خرد و منکوب شوند، ملتها و انقلاب اسلامی است.
ولی شکستهای متوالی صدام به عنوان ژاندارم شرق و غرب در خلیج از رزمندگان اسلام و ضربه های مهلکی که صهیونیستها و نیروهای چند ملیتی متجاوز در هر روز و هر ساعت از حزب الله لبنان می خورد، گویای آن است که رویاهای شیرین سلطه جهانی ابر قدرتها به آشفتگی گرائیده و در حالی که کاخ نشینان واشنگتن والیزه از ترس حمله احتمالی رزمندگان جان بر کف، کاخهایشان را با کامیونهای شن و ضد هوائی های مدرن سنگر بندی کرده و درب های آهنین بزرگ کاخها را همواره بسته نگه می دارند و با به کار گرفتن آن همه تجهیزات و ناوگانهای عظیم با کمال شهامت! در چنین کاخهایی سنگر گرفته و با این همه تدابیر امنیتی باز هم نمی توانند ترس و نگرانی خودشان را از شیعیان افراطی طرفدار آیت الله خمینی (به قول خودشان) کتمان کنند، تا آنجا که اخیراً ریگان در حالی که سعی داشت عجز و ناتوانی آمریکا و مزدورانش را از رویاروئی با حرکت عظیم انقلاب اسلامی پشت کلمات خشونت آمیز و قاطع خود پنهان کند، صریحاً از ایران خواست که از انفجارها جلوگیری کند!!
عجز و ناتوانی آمریکای جهانخوار و همپیمانانش به جایی رسیده که به منظور منحرف کردن افکار عمومی جهان، این حرکت عظیم که سرتاسر منطقه و حتی داخل کشورهایشان را به شکل تظاهرات، جنگ و انفجار علیه منافعشان فرا گرفته، به جمهوری اسلامی نسبت داده یا به نوعی آن را به ایران ارتباط می دهند.
عجبا! شما که صدور انقلاب اسلامی را به باد مسخره می گرفتید و محال می دانستید! شما که می گفتید جمهوری اسلامی در سطح جهانی منزوی و کارش تمام شده است و هر لحظه انتظار سقوط آن را به مردم جهان القا می کردید! شما که می گفتید ملتها از انقلاب اسلامی بیزارند! چطو شده است که امروز با نگرانی و اضطراب، از طرفداران آیت الله خمینی در لبنان و غیره سخن می گوئید؟! چطور شده است علیرغم تجربه تلخی که از جنگ ویتنام داشتید و همواره سعی می کردید بوسیله رژیمها و ارتشهای مزدور محلی در اینجا و آنجای دنیا به مقاصد پلیدتان برسید و از دخالت مستقیم نظامی گریز داشتید، امروز تفنگداران و ناوگانهای جنگیتان را وارد جنگ لبنان کرده اید؟! رویتان سیاه باد، شما که خود منشا همه جنگها هستید، چگونه ادعا می کنید با فانتومها و سوپراتانداردها و ناوگانهای عظیم جنگی می خواهید برای ملتی رنجدیده و دست خالی صلح ایجاد کنید؟! دم خروس را ببینیم یا قسم هایتان را؟!!
ملتی که سرچشمه همه رنجها و مصائبش را از شما می داند، آنگاه که مورد تجاوز شما قرار می گیرد و هواپیما و تجهیزات مشابه را برای مقابله با شما ندارد و جانش از جنایات شما به لب رسیده، آیا چاره ای جز عملیات انتحاری دارد؟! با چه روئی کشتن تفنگداران محارب و متجاوزی که از آن سوی دنیا آمده اند و سرزمین ملتی را اشغال و به سرکوب و کشتار مردم بی پناه آن پرداخته اند، اعمال تروریستی می نامید و در بوقها و سازمانهای وابسته به خودتان محکوم می کنید؟!
مرگتان باد ای ابر جنایتکاران تاریخ که هفتاد و چند نفر را که نه نظامی بودند، نه بیگانه، نه متجاوز و نه در صحنه جنگ بلکه در ساختمانی بدون حفاظ و تأمین نشسته بودند تا فکری بحال مردم و انقلاب خودشان کنند، شما همگی آنان را با یک انفجار وحشتناک در آتش کینه خود سوزاندید! و رئیس جمهور و نخست وزیر منتخب و محبوب یک ملت را در آتش جنایت خود، تبدیل به خاکستر کردید! و اکنون هر روز با موشکهای نه متری و دوازده متری، کودکان شیرخوار و زنان باردار و پیرمردان بی دفاعی را که در اندیمشک، دزفول، بهبهان و …. در دل شب در خانه و کاشانه خود آرمیده اند، در یک لحظه به آتش و خون می کشید و باز هم انتظار دارید که ایران به ملتهایی که مورد ظلم و تجاوز قرار گرفته اند توصیه کند از شما چاقو کشان بین المللی پذیرائی کند؟! راستی مگر راهی جز نابود کردن همه شما جنایتکاران برای ملتهای بپا خاسته مانده است؟ و آیا با این همه جنایت جز این انتظار است که حتی طفل چهار ساله ما بعد از چند ساعت از زیر آوار و انبوه خاک بیرون آورده می شود، قبل از آنکه نفسی در هوای آزاد کند، فریاد می زند: «جنگ، جنگ تا پیروزی».
والسلام
رحیمیان

16دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ
رزمندگان اسلام ضمن انهدام یک قبضه موشک انداز ۱۰۷ میلیمتری دشمن بیش از ۲۰ تن از مزدوران صدامی را به هلاکت رساندند.
۲۲/۹/۶۲
رژیم جنایتکار عراق مردم شهر های دزفول اندیمشک بهبهان و رامهرمز را با موشک به خاک و خون کشید
۲۴/۹/۶۲
توسط افتخار آفرینان نیروی هوایی یک فروند هواپیمای میگ ۲۳ دشمن سرنگون شد
۳/۱۰/۶۲
۱۱۸ تن از مردم مسجد سلیمان در حمله موشکی رژیم جنایت کار عراق شهید و مجروح شدند.
۵/۱۰/۶۲
یک زاغه مهمات و بخشی از سنگرهای نفرات و جنگ افزارهای دشمن در منطقه عملیات پیرانشهر منهدم شد.
۸/۱۰/۶۲
۳ روستای آزاد شده عراق تحت پوشش هلال احمر ایران قرار گرفت.
۱۱/۱۰/۶۲
خلبانان شجاع اسلام پایگاه موشکی راس البیشه عراق ار منهدم کردند .
۱۲/۱۰/۶۲
جنگنده های ایران ۲ هواپیمای سوخو ۲۲ و میگ ۲۳ بعثی ها را سرنگون کردند . ۱۳/۱۰/۶۲
۱۰ انبار تدارکاتی و سوختی دشمن در مناطق عملیاتی مقابل مریوان پیرانشهر و سردشت منهدم شد.
رزمندگان اسلام با آزاد سازی نوار مرزی بانه مواضع دشمن را تا عمق ۱۰ کیلومتری خاک عراق منهدم کردند. ۱۷/ ۱۰/۶۲
۱۵/۱۰/۶۲
محور اصلی و انبارهای مرکزی مهمات ضد انقلابیون در موسک عراق به دست رزمندگان اسلام افتاد
۱۷/۱۰/۶۲
توسط پاسداران جان بر کف و ایثارگر گروه های تخریب قرار گاه حمزه سید الشهدا ۱۸۰هزار عدد مین از آغاز عملیات و الفجر ۴ کشف و خنثی و جمع آوری شده است
۲۰/۱۰/۶۲
انقلاب و جهان
سفارت آمریکا سفارت فرانسه مجتمع مسکونی آمریکائی ها در کویت و برج مراقبت فرودگاه پالایشگاه الشعیبه و اداره مهاجرت این کشور در اثر انفجار آسیب دیدند.
۲۱/۶/۶۲
کنفرانس بررسی جنایات صدام در حضور ۱۱۰ شخصیت از ۳۱ کشور جهان با سخنان علمای ایران و عراق آغاز به کار کرد.
۲۷/۹/۶۲
مقر فرماندهی هنگ سوم نیروهای مداخله اگر فرانسوی در بیروت منفجر شد که در اثر این انفجار ۲۳ نفر کشته و ۱۴۴ نفر زخمی شدند. ۳/۱۰/ ۶۲
انقلابیون مسلمان افغانی ۷۰۰ تن از همرزمان خود را از زندان آزاد کردند. ۲۲/ ۹/ ۶۲
مجاهدین افغانی شهرک ارگان را پس از چند ماه محاصره به تصرف درآوردند
۴/۱۰/۶۲
انقلابیون ملسمان لبنانی یک قرار گاه نیروهای فرانسه را تصرف کردند
۵/۱۰/۶۲
در پی حملات انقلابیون مسلمان لبنانی ۲۴۹ تن از نیروهای مداخله گر ایتالیایی بیروت را ترک کردند.
۸/۱۰/۶۲
توسط انقلابیون مسلمان افغانستان ۳ هواپیما و یک هلیکوپتر نیروهای اشغالگر روسی سرنگون شدند.

توسط جنایتکاران صهیونیست ۴۰۰ تن از محرومان جنوب لبنان در بمباران بعلبک شهید و مجروح شدند.
۱۵/۱۰/۶۲
اخبار جهان
آماده باش خاکستری در ۷۵۰۰ ساختمان دولتی آمریکا به مرحله اجرا در آمد. ۲۶/ ۹/ ۶۲
دو دیپلمات شوروی به جرم جاسوسی از سوئد اخراج شدند .
۳/۱۰/۶۲
پاریس برای مقابله با انفجارهای احتمالی به کنترل نیروهای نظامی و امنیتی در آمد.
۶/۱۰/۶۲
انقلابیون السالوادوریک ایستگاه رادیوئی را در پایتخت این کشور تصرف کردند.۶/۱۰/۶۲
در پی انفجارات در کویت، دولت این کشور ۴۵۰۰ عراقی را بازداشت و پس از انتقال به مرزهای عراق آنها را به مقامات رژیم صدام تحویل داد. ۷/ ۱۰/۶۲
مامورین عراقی سه تن از شرکت کنندگان در کنفرانس بررسی جنایات صدام را ربودند
۱۰/۱۰/۶۲
در اعتراض به سیاست های اقتصادی دولت ۴۰ هزار کارمند رژیم صهیونیستی دست به اعتصاب و کم کاری زدند.
۱۳/۱۰/۶۲
در تظاهرات وسیع مردم تونس ۳۰ نفر کشته شدند
۱۵ /۱۰/۶۲
دولت عربستان ۴۰۰ پاکستانی را به خاطر جشن گرفتن میلاد حضرت رسول اکرم (ص) زندانی کرد.
۱۷/۱۰/۶۲
اخبار داخلی
کمیته بین المللی صلیب سرخ حمله وحشیانه عراق به شهرهای ایران را محکوم کرد. ۲۶/۹/۶۲
رئیس جمهور: همین که یک فرد از اعضای حکومت اسلامی در موضع گیریهای خود از مردم مستمند از عامه مردم، از توده مردم دور بماند و به اغنیا و ثروتمندان و متمکنان که یک اقلیتی هستند خودش را نزدیک کند از نظر علی «ع» این حرام است. ۲۶/ ۹/ ۶۲
آقای هاشمی رفسنجانی :
ملت ما می داند که آیت الله العظمی منتظری پر توان ترین بازوی این انقلاب بعد از امام است.
۳۰//۹/۶۲
گروه کثیری از دانشجویان ایرانی توسط دولت فرانسه اخراج شدند .
۴/۱۰/۶۲
نمایندگان صلیب سرخ جهانی از آثار جنایات صدامیان در اندیمشک و دزفول دیدن کردند
۴/۱۰/۶۲
عمل جراحی سرطان مری برای اولین بار در ایران با موفقیت کامل انجام شد.
۱۸/۱۰/۶۲
عمران
کوزه بلند شماره ۲ ذوب آهن طی مراسم پر شکوهی با حضور رئیس جمهور به کار افتاد.
۲۴/۹/۶۲
۸۵ دستگاه مدرسه در سهرهای سوسنگرد، بستان، هویزه، آبادان و خرمشهر بازسازی و نوسازی شد. ۲۴/۹/۶۲
بیمارستان ۱۰۰ تختخوابی کودکان ارومیه افتتاح شد. ۳۰/۹/۶۲
۵۴۶ روستا در استانهای فارس و بوشهر صاحب برق شدند.
۱۶۸۸ واحد مسکونی سوسنگرد با ۴۵۵ روز تلاش بازسازی و تحویل مردم شد.
۳/۱۰/۶۲
مرکز تلفن هزار شماره ای بروجن و مرکز تلفن ۲ هزار شماره ای میبد یزد افتتاح شد.
۳/۱۰/۶۲
مرکز تلفن خودکار یک هزار شماره ای بخش بهار همدان مورد بهره برداری قرار گرفت.
۱۳/۱۰/۶۲
اختراع و اکتشاف
برای نخستین بار در ایران دستگاه ساخت کابل فولادی ساخته شد.۲۱/۹/۶۲
یک مبتکر جوان روستایی موفق به ساختن نانوایی سیار برای جبه ها شد.۳۰/۹/۶۲
توسط یک جوان مبتکر سمنانی برای اولین بار در ایران فیوز جلوگیری از برق گرفتگی ساخته شد.۵/۱۰/۶۲
یک مبتکر گیلانی دستگاه کاشی سازی هیدرولیکی ساخت. ۱۳/۱۰/۶۲
توسط یک جوان سمنانی دستگاه تصفیه دود اتومبیل ساخته شد. ۱۴/۱۰/۶۲
توسط دو مبتکر ایرانی قفل اتوماتیک صندوق عقب اتومبیل ساخته شد.۱۸/۱۰/۶۲
توسط یک جوان اهل رفسنجان بولدزر بدون سرنشین ساخته شد.
با تلاشش کارکنان متعهد و مسلمان، جک تلسکوبی در بخش فولادسازی ذوب آهن اصفهان ساخته شد. ۲۲/۱۰/۶۲
ضد انقلاب
۶۹ کیلو تریاک و هرویین ۱۲۶۲ حلقه فیلم ویدئو و ۷ قبضه اسلحه در خراسان کشف شد.
۱۲/۱۰/۶۲
چهار تن از برادران کرد به دست گروهک های مزدور در روستای گرده شینان پیرانشهر مظلومانه به شهادت رسیدند.
۱۳/۱۰/۶۲
توسط پاسداران کمیته های انقلاب اسلامی در خراسان و کرمان، ۲۸ قبضه سلاح غیر مجاز و ۱۴۲ کیلو و ۴۸۶ گرم مواد مخدر کشف شد ۱۴/۱۰/۶۲
۲۳۰ تن از ضد انقلابیون در عملیات پاکسازی بانه کشته و مجروح شدند.۱۷/۱۰/۶۲
توسط ضد انقلابیون بخشی از کارخانه آجر ماشینی ارومیه تخریب شد.
۱۸/۱۰/۶۲
از یک باند قاچاقچی در اطراف بندر چابهار ۲۸۰ تخته فرش به ارزش بیش از ده میلیارد ریال کشف شد. ۲۰/۱۰/۶۲
توسط گشت انصار الله ۳۶ هزار حلقه لاستیک اتومبیل و صدها طاقه پارچه مختلف ایرانی و خارجی کشف شد.

16دسامبر/16

نقش مردم در پیروزی و تداوم انقلاب

مهم ترین عاملی که انقلاب ها بر آن استوار است حضور مردم در صحنه می باشد. ولی دیده شده است که گاهی پس از انقلاب های مردمی که در برخی کشورها به وقوع پیوسته است سستی و خستگی و فتوری در آنان ایجاد شده که دلیل ان فتور تکیه نکردن رهبران انقلاب بر قدرت خود مردم که در صورت معنوی بودن استمداد گرفته از قدرت لایزال الهی است و هیچ نیروی هر قدر که عظیم هم باشد توان مقابله با آن را ندارد دلیل دیگری برای سستی مردم می توان در پیوستن انقلاب به یکی از ابرقدرت ها دانست در حالیکه خود مردم همان گونه که انقلاب را از عدم به وجود آودند با کمال شهامت می توانند از انقلاب خود نگهداری کنند به ویژه اگر انقلاب و رهبران اصلی را از خود بدانند، هیچ دایه ای نمی تواند از مادر مهربان تر باشد و اگر ابرقدرت ها هم از انقلابی به صورتی طرفداری کنند قطعا مردم و انقلاب مورد نظر آن ها نمی باشد بلکه منافع و مصالح شخصی خود را در نظر دارند.
آری در انقلاب های زیادی که در طول تاریخ برپا شده است رهبران آن انقلاب ها چون از مردم بریدند و با آن ها فاصله گرفتند انقلابشان یا بکلی محو ونابود شده و یا با ماسکی دروغین چهره منافقانه ای به خود گرفته که بدون شک این چهره قلابی برای همشه نمی تواند مردم را فریب دهد
انقلاب اسلامی ایران که تا کنون با آن همه توطئه های رنگارنگ از سوی ابرقدرت ها و قدرتهای ستمگر روی پای خود ایستاده و نه تنها تزلزلی در آن پیدا نشده بلکه هر آن از آن قبل قوی تر و نیرومندتر و مستحکم تر می شود و جهان را به حیرت و شگفتی واداشته است برای این است که رهبر آن از همین ملت بوده «قل انما انا بشر مثلکم» و با زبان خود مردم با مردم سخن می گفته و هیچ گاه توکل خود را بر خدایش از یاد نبرده بلکه با همان مشعل فروزان الهی که مردم را از ظلمات جهل به نور ایمان در طول تاریخ رهنمون ساخته استمداد می طلبد و درگه و بیگاه با ارشادها و پندهای حکیمانه خود مردم را از انحراف به سوی راست و چپ پرهیز داده و آنان را به سوی «الله» می خواند.انقلاب اسلامی ایران هیچ گاه از مردم جدا نبوده و جدا نخواهد بود این انقلاب از درون مردم جوشیده و در راه مردم که راه خدا است مستقیمانه گام بر می دارد و لذا با رفتن یک یا چند تن از خدمتگزاران به ملت از پای در نخواهد آمد چرا که پشتوانه اش دریائی مواج از مردم به پا خواسته است و دریا از خشک شدن به دور است.
از این رو است که باید مردم را همانگونه که امام نیز دستور می دهند در صحنه نگهداشت و از آنان فاصله نگرفت که فاصله گرفتن از مردم همان و به سوی بیراهه رفتن همان
عوامل ایجاد انقلاب ها
در پیدایش هر انقلابی درو عامل وجود دارد که هر یک دیگری را تکمیل می کند آن دو عامل عبارتند از ۱- عامل منفی ۲- عامل مثبت
عامل منفی همان شاه یا سلطان یا رئیس جمهور ظالم و ستمگری است که برای نگهداشتن تخت و تاج خویش به مردم ظلم و ستم بیش از حد روا می دارد حرث و نسل را از بین می برد اموال مردم را همانند شتری که درگیاهان بهاری افتاده است به تاراج میبرد حرمت ها را نگه نمی دارد آزادی ها را از ملت می گیرد آزادی اندیشه را سلب می کند خود را به زور بر دیگران تحمیل می کند فحشا و منکرات را ترویج می نماید خداخواهان را به سیاه و چال ها می افکند مومنین را تحقیر و مستکبرین را تجلیل و در یک کلام برای بقای بیشتر خویش را از جان و مال مردم مایه می گذارد
این جا است که عامل مثبت باید دست به کار شود و آن ستمگر و ستمگری را وارونه سازد عامل مثبت قیام الله است «قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی» عامل مثبت رهبران دینی و روحانی هستند که با تبلیغات خود باید روحیه ستم ناپذیری را در مردم ایجاد کنند که در سایه این عامل مثبت دیکتاتور ظالم از بین می رود و به جایش حکومتی مردمی جایگزین می شود.
در اینجا سئوالی پیش می آید که در طول سالهای دراز، حکومتهای جائرانه و مستبدانه ای بر مردم حکومت می راندند و با اینکه روحانیون آزاده و مبارزی پیشاپیش ملت برای سرنگونی آنان قیام می کردند، متأسفانه پیروزی نصیب آنان نشده و همواره چنین قیامهائی یا در نطفه خفه و یا پس از گذشت چندین ماه به سکون و مرگ گرائیده است.
با بررسی این چنین انقلاب ها و حرکت ها در می یابیم که چند انگیزه باعث به ثمر نرسیدن آن ها شده است
۱٫ آماده نبودن شرایط سیاسی اجتماعی برای آغاز یک حکومت اسلامی
۲٫ پایین بودن سطح شعورانقلابی در مردم
۳٫ نا هموار بودن امکانات تبلیغاتی و دشواری ارتباط و تماس با افراد
۴٫ نبودن رهبری حکیمانه و مدبرانه در راس امر
۵٫ پیدایش اختلاف و نزاع در میان رهبران حرکت ها در آغاز کار
۶٫ نداشتن کادرهای کارآزموده و لازم برای ایجاد ارتباط مخفی و مستمر با توده مردم
۷٫ مغرور بودن به قدرت های پوشالی و تکیه نکردن بر قدرت های لایزال الهی
بنابراین آن چه انقلاب ما را به پیروزی رساند در درجه اول وابسته بودن رهبر به خدای یگانه و وارسته بودن از هر چه رنگ و بوی ضد خدایی دارد و از طرفی آماده کردن شرایط سیاسی اجتماعی با تبلیغ و نشر فرهنگ جهاد و پیکار با ستمگران و شیطان صفتان با آن پندهای خالصانه ای که از دل امام تراوش می کرد و به دل های مردم می نشست و مردم را به صورت دژی استوار و محکم در برابر دشمنان خدا و دین در آورد که با یک صدا و یک دست در مقابل طاغوت ایستادند و از خونریزی ها و سفاکی های او نلرزیدند و نلغزیدند و به راه خود ادامه دادند تا آن را به زمین زدند و انقلاب الهی خود را برای همیشه به خواست خداوند در ایران زمین به ثبت رساندند به امید این که دیگر ملت های ستم کشیده و در بند از این حرکت الهی استمداد جسته و طاغوت های دوران با اربانشان به خاک ذلت و خواری بکشانند. به امید آن روز فرخنده که پرچم اسلام در سراسر جهان به اهتراز درآید.

16دسامبر/16

وجوه اشتراک انقلاب اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوا

از آنجا که انقلاب، مسئله ای است اجتماعی و اجتماع، مجموعه انسانهاست و انسانها به دلیل خلقت واحد، ویژگیهای مشترکی دارند، انقلابها نیز دارای وجوه مشترک می باشند اگرچه از نظر زمان و یا مکان دارای فواصل بسیار باشند. کلیه انسانها با فطرت پاک الهی خلق شده اند.این فطرت دارای ویژگیها و آثاری است که در صورت باقی ماندن آن در ضمیر انسان و عدم محوش توسط عوامل خارجی تظاهراتی خواهد داشت. ازمهمترین ویژگیهایی که در فطرت انسان نهفته است خاصیت ضد ظلم و ضد ظالم بودن است که همین خصوصیت از عوامل مهم ایجاد انقلابات در اکثر نقاط جهان می باشد.
با توجه به مقدمه فوق، طبیعی است انقلابات جهان دارای وجوه اشتراک بوده و نقاط مشابه در آن دیده شود. بر همین مبنا وجود نقاط افترا در مقایسه دو انقلاب نیز طبیعی است زیرا علاوه بر عوامل فطرت در نهاد انسان ها که در بالا به آن اشاره شد عواملی از قبیل ایدئولوژی ، فرهنگ و … نیز در وقوع انقلابات مؤثر است که معمولا در مورد مردم جهان با یکدیگر تفاوت دارد.
در این مقال سعی بر این است که به این دو نکته یعنی وجوه اشتراک و افتراق در مورد انقلاب کبیر اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوئه اشاره شود. بدین منظور با توجه به شناخت کاملی که از سیر تحولات اجتماعی و سیاسی جامعه خودمان حداقل در دهساله اخیر برای اکثریت وجود دارد، از باب مقدمه اشاره ای به وضعیت طبیعی، اقتصادی و سیاسی کشور نیکاراگوئه و تاریخچه انقلاب این کشور کرده و سپس موضوع مقایسه ای مورد نظر، دنبال خواهد شد.
نیکاراگوئه کشوری است به وسعت حدود ۱۴۸ هزار کیلومتر مربع و با جمعیتی معادل ۵/۲میلیون نفر –تقریبا- درقلب آمریکای مرکزی از شمال به هندوراس، از جنوب به کاستاریکا از مغرب به اقیانوس آرام و از شرق به دریای کارئیب (آنتیل) محدود است. مردم نیکارگوئه مجموعه ای از نِژادهای سرخ، سفید و سیاه می باشند و جالب توجه است که این تنوع نژاد هیچگاه مشکلاتی از قبیل تبعیض نژادی و مسائل مشابه آن را در نیکاراگوا بوجود نیاورده است. زبان مردم نیکاراگوا اسپانیائی و پیرو کلیسای کاتولیک می باشند.
در اینجا به یک موقعیت استراتژیکی این کشور نیز باید اشاره شود که آن نزدیکی به کانال پاناما می باشد، نیکاراگوا با یک فاصله کوتاه (کشور کوچک کاستاریکا) در شمال کشور پاناما قرار گرفته است.
کانال پاناما تنها راه ارتباطی اقیانوس اطلس و اقیانوس کبیر بوده و از راههای ارتباطی فوق العاده مورد توجه امریکا می باشد، لذا امریکا پیوسته به منظور تحکیم موقعیت و سلطه خود بر کانال و امریکای مرکزی به این منطقه توجه خاص دارد.
سابقه تاریخی نیکاراگوا بزمانهای خیلی دور بر می گرد. نهایتا قابل ذکر است که این کشور به سال ۱۵۰۲میلادی توسط «کریستف کلمب» کشف می شود و خیلی زود به استعمار کشور اسپانیا در می آید.
بعد از آن انگلیسی ها جای اسپانیائیها در میگیرند، تا سال ۱۹۱۲ که آمریکا در پی سیاست استعمارگرانه خود و تلاشی که برای در اختیار گرفتن و تسلط بر حکومتهای دست نشانده انگلیس داشت توانست با اعزام قوا حکومت طرفدار انگلیس (زلایا) را ساقط و حکومتی امریکائی در آنجا برقرار کند.
از سال ۱۹۲۶ جنگهای میهن پرستانه مردم نیکارگوا برضد نیروی دریائی امریکا که به این کشور آمده بودند آغاز شد، طی این مبارزات که تا ۱۹۳۳ ادامه یافت، قهرمانان زیادی علیه آریکا در نیکاراگوا جنگیدند و بلاخره امریکا را مجبور کردند که خاک نیکاراگوا را ترک کند. یکی از معروفترین این قهرمانان «اگوستوساندینیو» بود. پس از خروج امریکا تنها نیروی موجود که بتواند مملکت را اداره کند گارد ملی بود که ارتشی دست نشانده و با تعلیماتی امریکا بحساب می آمد. آمریکا با سیاست مزورانه و معمول خود در این موارد ژنرالی را بنام «آناستازیوسوموزا» در رأس گارد ملی به مسند قدرت و حکومت نیکارگوا می نشاند. این ژنرال جد «سوموزا» دیکتاتور اخیر نیکارگوا می باشد.
اولین جنایتی که ژنرال سوموزا مرتکب می شود این است که قهرمان ملی نیکاراگوا یعنی «اگوستوساندینیو» را در دهانه یکی از آتشفشانهای این کشور از بین می برد (وجه مشترک همه دیکتاتورهای تاریخ در ارتکاب جنایت) ژنرال سوموزا پس از ۲۰ سال استبداد ترور می شود و یکی از پسرانش بنام «لوئیز» بکمک برادرش که فرمانده گارد ملی بود به حکومت میرسد. سپس در سال ۱۹۶۲ یکی از افراد فامیل سوموزا بنام «رنه شیک» رئیس جمهور می شود و پس از او «سوموزا» دیکتاتور معروف تا سال ۱۹۷۹- یعنی سال پیروزی انقلاب نیکاراگوا- زمام حکومت این کشور را در اختیار می گیرد. خانواده سوموزا بکمک ۱۴ فامیل دیگر حدود ۵۰ سال مستبدانه در نیکاراگوا حکومت کردند.
دیکتاتوری فامیلی سوموزا وجوه مشترکی با دیگر سیستم های استبدادی نظیر خانواده پهلوی در ایران داشت که عبارت بود از انتقال سرمایه ها و اراضی و غیره به افراد خانواده خود بطوری که ۶۰%سرمایه های مملکتی شامل زمینهای کشاورزی و سایر منابع در اختیار این خانواده بود. جالب است که دیکتاتور نیکارگوا نیز چون دیکتاتور معدوم ایران معتقد بود و پیوسته اظهار میکرد که در صورت برکناری وی، کشور دچار جنگ داخلی و تجزیه شده و نه تنها نیکاراگوا بلکه منطقه در معرض خطر قرار می گیرد! و این بهانه بازیافته همیشگی امریکا برای نفوذ و دخالت در منطقه و حمایت از رژیم دست نشانده سوموزا بود.
مبارزات مردم نیکارگوا علیه دیکتاتوری ادامه داشت تا در سال ۱۹۶۴ یکی از مبارزان نیکاراگوائی که در کوبا دوره چریکی را دیده بود به کشور باز می گردد. و جبهه آزادیبخش ملی را پایه گذاری می کند. وی این جبهه را به یاد اگوستوساندنییو قهرمان ملی نیکاراگوا جبهه ساندی نیست می نامد. این جبهه مبارزات خود را بشکل مسلحانه آغاز می کند. تا سال ۱۹۷۰ جبهه ساندنیست ها پایگاه قوی و مردمی نداشت ولی از این سال به بعد با پذیرش تدریجی مردم، این جبهه کم کم استحکام و قدرت یافت تا جائی که در سال ۱۹۷۷جبهه ساندنیست ها کاملا در جامعه نیکاراگوا شناخته و پذیرفته می شود و مبارزه اش علیه سوموزا در بعد وسیعی ادامه می یابد.
مبارزین نیکارگوا را مجموعه ای از عناصر مارکسیست لیبرالها با نقطه نظرهای سوسیال دمکرات اروپائی و میانه روها که در مبارزه شرکت داشتند تشکیل می دهد. به این ترکیب قشری از روحانیون و کشیش های مبارز نیکاراگوائی اضافه میشود که نقش بسیار مؤثری در حرکت مردم این کشور به عهده داشتند.
در اینجا به یک نکته جالب باید اشاره شود و آن عملکرد یکنواخت دولت امریکا در قبال بیشتر حرکات انقلابی مردم جهان است. یعنی همانگونه که هنگام رشد انقلاب اسلامی در ایران، امریکا ابتدا سعی در سرکوب آن داشت و پس از ناکامی در این مورد با تعویض های پی در پی دولت و جایگزینی مهره های باصطلاح سیاسی، تشکیل دولت آشتی ملی و اعطای آزادیهای ظاهری، محدودیت اختیارات شاه و حتی تفویض قدرت شاه معدوم به مهره _بزعم خود- موجهی چون بختیار، مصمم شد، سیر انقلاب را منحرف کرده و آن را بسازش بکشاند تا از به ثمر رسیدن هدف اصلی انقلاب یعنی تثبیت نظام اسلامی جلوگیری نماید. در نیکاراگوا نیز پس از شکست تلاش بسیارش برای حفظ سوموزا سعی کرد از طریق کشورهای همسایه نیکاراگوا سوموزا را به استعفا ترغیب نماید و با تشکیل یک حکومت به اصطلاح آشتی ملی از شکل گرفتن حکومت یکدست انقلابی جلوگیری کند تا بمرور با نفوذدادن افراد و عناصر وابسته بخود با کنترل جریان انقلاب کشور، به اهداف مورد نظر دست یابد. البته مبارزین ساندنیست دراین زمینه تن به سازش نداده و میگفتند که مبارزه را تا سرنگونی سوموزا ادامه میدهند. خوشبختانه تداوم این مبارزات در سال ۱۹۷۹ به سرنگونی و فرار سوموزا انجامید و مبارزین ساندنیست در این سال توانستند حکومت انقلابی نیکاراگوا تشکیل دهند.
قابل ذکر است که کمی بعد سوموزا در یکی از کشورهای امریکای جنوبی (پاراگوئه) کشته می شود. (مشابه سرنوشت شاه ملعون در مصر)
وجوه اشتراک انقلاب اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوا
همانطور که در ابتدا اشاره شد، انقلابهای مردمی چون پشتوانه آنها ظلم ستیزی و دیگر ویژگیهای فطری بشری است دارای زمینه های مشترک می باشند.
یکی از بارزترین این وجوه در انقلاب اسلامی ایران و و انقلاب نیکاراگوا، مبارزه مردم دو سرزمین علیه دیکتاتوری و نظام ظلم و جور بود. زمینه های مشترک در مبارزه دو ملت علیه سلطه جباران فاسد طی سرفصل های زیر اجمالا بیان می شود.
گرچه در برر سی این دو انقلاب پیوسته ابعاد و عظمت شرکت مردم در انقلاب اسلامی ایران و ریشه های عمیق این انقلاب در تفکر اندیشه مردم این سرزمین و ایثارگری مبارزان و کیفیت رهبری در باور هر تحلیل گر منصفی جائی والا و بدور از قیاس، بخود اختصاص می دهد.
۱-مشابهت سیستم حاکم بر دو کشور، قبل از انقلاب:
دیکتاتوری های حاکم بر دو کشور یعنی سوموزا و شاه معدوم نیز وجوه اشتراک زیادی داشتند. این دو دیکتاتور در رأس سیستمهائی مخوف، با قدرت و دیکتاتوری کامل حکومت می کردند. ثروتهای مردم دو کشور را یا در اختیار خود گرفته و یا به افراد خانواده خود واگذار کرده بودند و هر دو سرسپرده و عامل و حافظ منافع آمریکا در منطقه بودند: شاه ژاندرام خلیج فارس و سوموزا حافظ منافع آمریکا در منطقه امریکای مرکزی و دریای کارائیب محسوب میشد.
۲-نقش مذهب در دو انقلاب:
تکیه انقلاب مردم ایران به مکتب اسلام و نقش ایدئولوژی اسلامی در پیروزی انقلاب اسلامی نیازی به توضیح ندارد. در نیکاراگوا چون ایران گروهی از روحانیون نقش اصلی در بسیج توده ها را به عهده داشتند و در واقع تنها به همت گروه انقلابی کشیشان جبهه چریکی ساندنیست توانست در ذهن مردم مردم مقبولیت یافته و در میان توده ها پذیرفته شوند.
در نیکاراگوا نیز چون ایران کشیش های انقلابی نقش اصلی را در ترغیب مردم به شرکت در تظاهرات به عهده داشتند و اصلی ترین عامل ارتباطی جبهه ساندنیست با توده مردم بودند.
ظرافت و حسایست کار روحانیون نیکاراگوائی زمانی بیشتر درک می شود که بدانیم آنها نیز چون روحانیون در انقااب اسلامی مبارزه ای را نیز در جامعه خود با کشیشهای ضدانقلابی داشتند.
لازم به یادآوری است که پس از پیروزی انقلاب نیکاراگوا کشیش های انقلابی در ترکیب هئیت اجرائی کشور نقش اساسی به عهده گرفتند که از آن جمله از آقای «دسکوتو» وزیر امور خارجه و آقای «ارنستوکاردینال» وزیر فرهنگ که هردو از کشیشهای انقلابی و معروف نیکاراگوا میباشند باید نام برد.
۳-ضد امریکائی بودن دو انقلاب:
همانگونه که قبلا اشاره شد، دو کشور تحت استیلای دیکتاتوریهائی وابسته و دست نشانده امریکا اداره میشد، بدیهی است که مبارزین و مردم انقلابی دو کشور علم طغیان و ستیز را علیه صحنه گردان اصلی تجاوز و غارت یعنی امریکا برافراشته بودند و چنین است که پس از حدود پنج سال هنوز رساترین فریاد مردم انقلابی ایران فریاد: «مرگ بر امریکا»ست و مردم انقلاب نیکاراگوا نیز از طرحهای تجاوزکارانه امریکا برای تسلط مجدد بر کشورشان غافل نیستند.
۴-محاصره اقتصادی هر دو انقلاب توسط امریکا:
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و خصوصا پس از تسخیر لانه جاسوسی امریکا، دولت آمریکا و گروهی از هم پیمانانش دست به محاصره اقتصادی ایران زدند،این محدودیت ها اکنون هم در بعضی زمینه ها ادامه دارد. در مورد نیکاراگوا نیز امریکا با اعمال نفوذ درهم پیمانان و نیز سازمانهای بین المللی از قبیل بانک جهانی با توجه به اقتصاد بیمار این کشور و محاصره دریائی، مشکلات فراوانی برای دولت نوپای نیکاراگوا بوجود آورده است.
با توجه به اهداف عالی و اعتقاد به عدم وابستگی که در تفکر بنیان گذاران اولیه جنبش غیر متعهدها وجود داشت و اینکه علیرغم عدم موفقیت کامل نهضت عدم تعهد در غیروابستگی و نفوذ عوامل غرب و شرق در این نهضت هنوز جنبش غیر متعهدها را می توان در مقایسه با دیگر مجامع و سازمانهای بین المللی موجه ترین مجمع دانست. جمهوری اسلامی ایران و دولت نیکاراگوا هر دو به عضویت جنبش درآمدند و هم اکنون از اعضای فعال نهضت عدم تعهد محسوب می شوند.
۶-حمایت دو انقلاب از نهضت های آزادی بخش جهان:
جمهوری اسلامی ایران طبق اصول قانون اساسی موظف است از نهضت های آزادیبخش جهان حمایت کرده و به ندای مظلومان در هرجا که هستند پاسخ مثبت دهد. براین اساس انقلاب اسلامی ایران حامی حرکت انقلابی و اسلامی مردم فلسطین، مردم افغانستان و سایر حرکتهای اسلامی و حتی حرکت انقلابی مردم السالوادور میباشد. نیکاراگوا نیز در همین جهت حرکت می کند. البته بدلایلی که مربوط به وجوه افتراق دو انقلاب ایران و نیکاراگوا میباشد، این کشور از نهضت های خاصی مثلا جنبش مردم السالوادور حمایت مینماید.
۷-اقدامات مشابه دشمن اصلی انقلاب دو کشور
شیطان بزرگ همچنانکه در ایران برای شکست انقلاب به همه حیله ها از جمله تجزیه طلبی، مسائل کردستان، مسائل گنبد، ایجاد تشنج در فضای سیاسی و اجتماعی ایران، ترور، بمب گذاری و حمله نظامی توسط صداغم متوسل شد که با لطف الهی همه بر ظرفیت انقلابی مردم ما افزود. در نیکاراگوا نیز دقیقا همان طرحها را به اجرا درآورد، کشیش های مخالف را با گروههای ضدانقلاب پیوند داده و جبهه مخالفین را تقویت کرد. در این موردسوموزائیست ها و باقیمانده های گارد ملی سابق را تجهیر کرده و در مرزهای شمالی نیکاراگوا در کشور هندوراس استقرار داده است و هندوراس نیز مأموریت دارد که با تمام قدرت علیه نیکاراگوا عمل کند، گروهی دیگر از ضد انقلابیون نیز در مرزهای جنوبی کشور یعنی از طریق کاستاریکا به تحریکات خود علیه رژیم ساندنیست ها ادامه میدهند در واقع میتوان گفت همان مأموریتی را که امریکا با سرنگونی انقلاب اسلامی در منطقه خلیج فارس به صدام داده بود، در منطقه دریای کارائیب علیه انقلاب نیکاراگوا به عهده سوموزائیست ها، دیگر ضدانقلابیون نیکاراگوائی و رژیم هندوراس نهاده است.
در پایان این مبحث با اشاره مجدد به یکی از مهمترین وجوه اشتراک دو انقلاب یعنی نقش روحانیت در حرکت مردم دو کشور یادآوری میگردد که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و طی مبارزات روحانیت برهبری امام خمینی روحانی نمایانی بودند که در خلاف مسیر انقلاب عمل میکردند و حتی قانون اساسی شاهنشاهی را قبول کرده و به اصل «شاه سلطنت کند نه حکومت» اعتقاد داشتند در حالیکه پس از پیروزی انقلاب به قانون اسای جمهوری اسلامی خرده گرفتند و به مرور زمان کار مخالفتشان بجائی رسید که با همیاری ضدانقلابیون و گروههای وابسته توطئه هائی را در زمینه آشوب های داخلی تدارک دیدند و تا طرح براندازی و کودتا نیز پیش رفتند که خوشبختانه و با هوشیاری امت انقلابی توطئه ها خنثی شد. در نیکاراگوا نیز عینا به چنین شد. در نیکاراگوا نیز عینا به جنین مسائلی برخورد میکنیم بدینترتیب که کشیش ها و سرمایه داران ضدانقلاب با کمک های سیاسی و اقتصادی امریکا جبهه ای را علیه دولت انقلابی نیکاراگوا تشکیل داده اند و همچنان به مقابله با دولت نیکاراگوا ادامه می دهند.
۵-پیوستن دو کشور به نهضت عدم تعهد:
با توجه به اهداف عالی و اعتقاد به عدم وابستگی که در تفکر بنیان گذاران اولیه جنبش غیر متعهدها وجود داشت و اینکه علیرغم عدم موفقیت کامل نهضت عدم تعهد در غیر وابستگی و نفوذ عوامل غرب و شرق در این نهضت، هنوز جنبش غیر متعهدها را میتوان در مقایسه با دیگر مجامع و سازمانهای بین المللی موجه ترین مجمع دانست. جمهوری اسلامی ایران و دولت نیکاراگوا هردو به عضویت جنبش درآمدند و هم اکنون از اعضای فعال نهضت عدم تعهد محسوب می شوند.

16دسامبر/16

هدایت در قرآن

آیت الله جوادی آملی
وحی و روش تعلیم
در فصل اول دو مقام محل بحث بود: یکی کیفیت تعلیم و مقام دوم کیفیت تزکیه که هدایت علمی و هدایت عملی مطرح است در مقام اول که کیفیت تعلیم بود به این تنیجه رسیدیم که انسان از نظر قرآن کریم یک زندگی علمی خواهد داشت یعنی چیزی را نمی پذیرد و مگر آن که عالمانه باشد و چیزی را نفی و انکار نمی کند مگر عالمانه باشد. و کسی را دعوت به مطلبی نمی کند مگر با علم، و مواد دعوت او هم روی علم و تحقیق است که آیات نشان داده است، ولی اکنون بحث در روش تعلیم است. آیا وحی روش خاصی را ارائه داده یا همان طریق عقلا را که منطق نام دارد امضا کرده ؟
از بسیاری آیات قرآن کریم استفاده می شود که قران به گونه ای با بشر سخن می گوید که بشر از اندیشه هایی که با خودش دارد یا با دیگران دارد همان گونه می اندیشد که با خودش دارد یا با دیگران دارد همان گونه می اندیشد و حرف می زند. با بشر به طوری احتجاج کرد که بشر همانطور احتجاج می کند، یعنی از معلومی به مجهولی پی بردن از یک کلی، حکم جزئی را فهمیدن و از مماثل پی به مماثل دیگر بردن و مانند آن که شواهدی از آن گذشت.
قرآن از سه راه مسئله احتجاج های فطری و طرز تفکر فطری را تایید می کند :
راه اول: صریحا می فرماید: اگر شما در درونتان تامل کنید و به دقت بررسی نمایید حق را می یابید.      •            •   ••     قرآن می خواهد بگوید: اگر شما در درونتان تفکر کنید و خوب بیندیشید معارف و حقایق برای شما روشن می شود بدون این که بگوید چگونه بیندیشید؟
این تفکر جز با آن راه فطری که بشر دارد تامین نمی شود. همان راه فطری که بشر دارد که عبارت است از: یک معلومات اولیه ای و بین آن معلومات و مجهولات رابطه ای هست و می توان از راه آن رابطه، از معلوم پی به مجهول برد و گرنه نمی فرمود: اولم یتفکروا فی انفسهم؟ این غیر از آیات انفسی است در مقابل آیات آفاقی که در سوره و الذاریات به آن اشاره کرده و فرموده            آن فی انفسکم ناظر به آیات انفسی است دربرابر آیات آفاقی. اما آیات انفسی و ایات آفاقی را فکر و اندیشه در درون باید استدلال کند و بپروراند، این جمع را در آیه دیگر فرمود: اولم یتفکروا فی انفسهم؟
چرا به درون خود نمی اندیشند؟ معلوم می شود که انسان اگر به درون خود مراجعه کند و بیندیشد، راه باز است برای این که از معلوم پی به مجهول ببرد.
راه دوم: این است که اصول کلی و بدیهیات اولیه را در احتجاجات به رخ ما بکشند، آن گاه بگویند: با این بدیهی می توانی مطلب نظری را حل کنی. گر چه ریشه این در قران کریم است ولی به طور صریح در روایات اهل بیت (ع) آمده است. مانند بسیاری از اصول کلی که در قرآن کریم مطرح است ولی جزئیاتش در روایات آمده است.
معمولا در طرز تفکری منطقی از بدیهی پی به نظری می بریم و از هر بدیهی، بدیهی تر مسئله امتناع جمع بین نقیضین است. مسئله ارتفاع نقیضین هم به مسئله اجتماع بین نقیضین بر می گردد که دو تا ممتنع بالذات در عالم نیست. و اینکه می گوییم ارتفاع نقیضین به اجتماع نقیضین بر می گردد یعنی نقیضین اگر مرتفع شوند لازمه اش جمع بین نقیضین است در احتجاجات ائمه علیهم السلام به این اصل اولی و بدیهی فطری اشاره می کنند. در توحید مرحوم صدوق صفحه ۲۴۶ در باب الردّ علی الثنویه به والزنادقه آمده است:
هشام به حکم می گوید: زندیقی به حضور مبارک امام ششم سلام الله علیه آمد و در مسئله توحید و اثبات مبدا و وحدانیت بحث های مبسوطی شد تا آن جا که آمده است فقد حددته اذ اثبتّ وجوده) تو خدا را که ثابت کردی محدود کردی چون اوجود او را اثبات کردی قال ابوعبدالله (ع): لم احده ولکن اثبته اذ لم یکن بین الاثبات و النفی منزله) اگر خدائی نمی بود، عالم با این نظم یافت نمی شد چون نفی باطل است چاره جز اثبات نیست بین نفی و اثبات منزله ای نیست که بشود رفع نقیضیان و آن منزله، محقق بشود پس اگر نفی باطل است اثبات حق است این همان استدلال به امتناع ارتفاع نقیضین است.
در صفحه ۴۴۵ توحید مرحوم صدوق در باب (ذکر مجلس الرضا مع المروزی) حدیثی نقل شده است که معارف فراوانی دارد و باید برای آن یک فهرست مبسوطی تهیه کرد. چون چندین مسئله سنگین عقلی در این جا مطرح است در آن جا وقتی این کسی که اهل محاوره و مناظره است، چندین بار به تناقض گویی مبتلا شد، مأمون برآشفت. حضرت به مأمون فرمود: شما عصبانی نشوید برای این که هنگامی که از این مجلس بیرون رفت، خواهد گفت: احتشام خلیفه نگذاشت من علی بن موسی الرضا(ع) را مجاب کند. لذا بگذار به طور عادی بحث کنیم لذا حضرت از او خواست که بحثش را ادامه دهد او هم سوال های زیادی کرد، درباره ازلیت اراده که آیا اراده حادث است یا ازلی و مسئله بدا و امثال ذلک بحث کرد تا آن جا که آمده است: «فصاح به المامون و قال یا سلیمان ! مثله کذا وکذا… » تا می رسد به آن جا که می گوید« فاعاد علیه المساله فقال: هی محدثه یاسلیمان! حضرت می فرماید: اراده حادث است چرا ؟ « فان الشیء اذا لم یکن محدثاً کان ازلیاً.» چون ازلیت اراده باطل شد پس حادث است، زیرا شیء از این دو حال بیرون نیست، اگر ازلی نشد حادث است، اگر حادث نشد ازلی است. چون ازلیت اراده را ما ابطال کردیم پس حادث است.
در صفحه ۴۵۰ همین توحید مرحوم صدوق آمده است:« قال الرضا (ع) ویلک کم ترّدد هذه المساله‌و قد اخبرتک ان الراده‌محدثه » من چندین بار گفته ام اراده حادث است. اگر بخواهی بگویی ازلی که نشد حادث نباشد، درست نیست زیرا اگر ازلی نشد حتما حادث است. و اگر بخواهی بگویی در عین حال که حادث است ازلی هم است، این هم محال است برای این که: «الا تعلم ان مالم یزل لا یکون مفعولا و حدیثا و قدیما فی حاله واحده‌» در یک حال نمی شود هم حدیث باشد، هم قدیم این که جمع بین نقیضین است. وقتی ازلی نشد حادث هم نباشد این هم رفع بین نقیضین است و ممکن نیست. شما در یک حالت، هم قدیم باشید و هم حادث، محال است، یک جا استدلال می کنند به این که جمع بین دو نقیض است، پس محال است و یک جا استدلال می کنند که رفع دو نقیض است پس محال است یک جا هم تصریح می کند که وقتی احدالنقیضین نبود باید دیگری باشد همان طور که هیچ اصطلاحی از اصطلاحات علمی ما (چه فقه، چه اصول و چه حدیث) به صراحت در روایات نیست اصطلاحات منطقی هم به آن صراحت مدرسه ای یافت نمی شود شما در هیچ روایتی کلمه استصحاب را به عنوان استصحاب اصطلاحی نمی یابید اما مفاد و محتوایش موجود است.
بنابراین، راه اول این است که در درونت بیندیش تا به معارف پی ببری. انسان وقتی در نفسش فکر کند هم می تواند از آیاتی آفاقی استفاده کند و هم از آیات انفسی پس معلوم می شود در درون راه هست برای فهمیدن راه دوم هم این است که در احتجاجات صریحا از این اصول اولیه ای که به نام مبادی تصدیقی است استفاده می شود.
راه سوم به کار بردن این روش است ما می بینیم که در قرآن کریم و روایت به همین روش منطقی سخن می گویند و چند نمونه از آن ذکر کردیم اینک چند نمونه دیگر هم ذکر می کنیم:
در سوره یوسف آیه ۹۰ می فرماید:
                          
چون من تقوی پیدا کردم و صبر کردم، خدا هم برمن منت گذاشت و اجرم را به هدر نداد چرا؟ به این دلیل که یک اصل کلی هست: «انه من یتق و یصبر فان ّ الله …( هر کس تقوی داشته باشد و صبر کند، خداوند پاداش نیکوکاران را از بین نمی برد هر کس تقوی داشته باشد و صبر کند، خداوند پاداش نیکوکاران را از بین نمی برد) پس من هم پاداشم را از خدا گرفتم.
این جز به دو روش منطقی حرف زدن چیز دیگری نیست در سوره عنکبوت راجع به نماز این چنین می فرماید اقم الصلوه چرا ان الصلوه تنهی الفحشا و المنکر مگر هر چه که نهی از فحشا و منکر می کند لازم است؟ بله لازم است . انّ الصلوه عن الفحشاء والمنکر- و کل ماتنهی عن الفحشاء و المنکر یجب اقامته فیجب اقامه الصلوه‌، فاقم الصلوه نماز از فحشا و منکر نهی می کند و هر چه از فحشا و منکر نهی کند باید برداشت پس باید نماز را بر پا داشت این همان روش منطقی است و گرنه اینکه در یک آیه می فرماید اقم الصلوه و استدلال می کند به این که ان الصلوه تنهی عن الفحشا و المنکر، اگر هیچ رابطه ای بین نهی از منکر وجوب اقامت نباشد که استدلال درست نمی آید.
این روش استدلال روش قرآن کریم است که یکی روش فطری است ما هم اگر خواستیم سخنی بگوییم، می گوییم: چون این بخاری داغ است، کنارش نرو، زیرا هر کسی کنارش رود، می سوزد. این یک امر فطری است که از مقدمه ای با مقدمه ای دیگر مطلبی را استنتاج می کنند نه تنها راه های ساده و روان منطقی در سراسر قرآن کریم موجود است بلکه آن ها تحلیل های عمیق منطقی به نام سبر و تقسیم در تمثیل که قیاس فقهی نام دارد، آن هم به خوبی در قرآن کریم مطرح است.
در سوره طور استدلال مبسوطی دارد که مقداری به وحی و مقداری هم به توحید ربوبی بر می گردد . آیه ۲۸ به بعد سوره مبارکه طور می فرماید:(        )
این باب، باب مصاحبه است می خواهد بفرماید: نعمت حق رفیق تو است، پس تو نه کاهنی و نه مجنونی. نه مفتری هستی چون تو مصاحب نعمت الهی هستی (که بهترین نعمت، نعمت عقل و وحی و نبوت است.)
پس کاهن نیستی و مجنون نیستی (و مانند آن) (ام یقولون شاعر) گفتند: او خیالباف و شاعر است و بعد از یک مدتی هم از بین میرود (نتربص به ربب المنون) اضظراب مرگ می رسد و به حیات این شاعر خاتمه می دهد و ما انتظار آن روز را داریم (قل تربصوا فانی معکم من المتربصین)بگو منتظر باشید چرا که من هم انتظار هلاک شما را دارم. تحلیل های قیاس فقهی که همان تمثیل منطقی است به نام سبر و تقسیم برای ریشه یابی است.
در همان مثالی که می زنند و می گویند (الخمر حرام) انسان ریشه یابی می کند که حرمت خمر برای چیست ؟ اگر برای مایع بودن آن است پس آب هم باید حرام باشد و اگر برای این است که از انگور گرفته است پس شیره انگور هم باید حرام باشد و هم چنین تا همه این امور نفی میشود آن سبب اصلی که اسکار باشد می ماند. این را سبر و تقسیم می گویند که ما حکمی را برای موضوعی می دانیم ولی نمی دانیم منشأ آن حکم چیست؟ وقتی منشأ شناسی وریشه یابی کردیم و آن ریشه را در جای دیگر هم دیدیم حکم را هم سرایت می دهیم البته این همان قیاس فقهی است که منصوص العله و مستنبط العله دارد و بحث آن در فقه مفصل است.
فرمود آن هایی که در برابر تو عناد می ورزند و سخنت را نمی پذیرند چه می گویند؟ یک بار گفتنتد کاهن است بار دیگر گفتند مجنون است و یک بار هم گفتند شاعر است که عمرش به سر خواهد رسید (ام تأمرهم احلامهم بهذا) یا این که عقل هایشان آن ها را به این چنین پراکنده گویی امر می کند که یک وقت بگویند کاهن است یک وقت بگویند شاعر و یک وقت بگویند مجنون؟ اگر کاهن باشد که کهانت یک رشته عمیق فکری است و با جنون سازگار نمی باشد، پس آیا احلامشان آنان را وادار می کند که این چنین حرف بزنند یا این که آن طغیان درونیشان نمی گذارد که تسلیم شوند (ان هم قوم طاغون) طغیان درونی نمی گذارد آن ها تمکین کنند و تسلیم بشوند (ام یقولون تقوله) یا می گویند افترا است آدم زرنگی است، که سلسله علومی هم دارد که ان ها را جمع آوری کرده و به نام وحی به خدا نسبت داده شده است. (بل لا یؤمنون) بلکه این ها ایمان نمی آورند.
اگر می گویند این ساخته و پرداخته دست خود پیغمبر است (معاذالله) (فلیأتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین) اگر راست می گویند مثل این را بیاورند اگر مثل این را آوردند چون (حکم الامثال فی ما یجوز و فی ما لایجوز واحد) معلوم می شود که وحی نیست اگر مشابه او را توانستند بیاورند، معلوم می شود که آن ساخت بشر است نه ساخت خدا و آن معجزه نیست بلکه امری عادی است.
مقداری از این آیات به وحی و نبوت و رسالت بر می گشت. اما آن چه که به توحید ربوبی بر می گردد (ام خلقوا من غیر شیء ام هم الخالقون، ام خلقوا السموات و الارض و لایوقنون) این همان مسأله بطلان دور و تسلسل است. می خواهد بفرماید شما که پیدا شدید یا خود ساخته اید یعنی خودتان، خودتان را آفریده اید یا کسی شما را آفریده اگر خود ساخته باشید که یک شی بدون سبب پیدا نمی شود، اگر کسی مثل شما شما را آفرید .که او هم مثل شما است محتاج است این نسبت به انسان درباره جهان چه می گویید ؟ ایا شما آسمان و زمین را آفریدید یا خود به خود موجود شدند یا نه شما آن ها را آفریدید و نه خود به خود به وجود آمدند، بلکه یک مبدا بالاتری آن ها را آفرید. اگر بگوییم فعل فاعل ندارد که محال است و اگر بگوییم فاعل فعل خود فعل است می شود دور و این هم محال است. انسان فعل است (یعنی پدید ه است) و لکل فعل فاعل فلانسان فاعل. و اگر بگوییم که هر کدام دیگری را خلق کردند و به الله منتهی نمی شود، در این صورت می شود تسلیل و این هم ممکن نیست.
لازم به تذکر است که ما از قران کریم انتظار نداریم این اصول اولیه را با تمام جزئیات و شاخ و برگ هایشان تبیین و تفهیم بکنند (بل لایوقنون) این ها نمی خواهند بپذیرند و ایمان بیاورند . این هایی که این نظر را دارند که این شخص شایسته وحی و نبوت نیست این ها در عالم چه کاره اند که برای عالم و انسانیت تصمیم می گیرند ؟ مگر این ها قیم جهانند که منصب ها و پست ها را تقسیم می کنند؟(ام عندهم خزائن ربک) یا گنج های پروردگار نزد آن ها است که به یکی نبوت و به دیگری ندهند؟ (ام هم المسیطرون) یا اینکه آن ها سیطره دارند که برای انسان تعیین تکلیف می کنند که کی باید پیغمبر باشد و کی پیغبمرنباشد یا پیغمبری لازم است یا نیست؟ یا نه بالذات سیطره و سلطنت ندارند بلکه دستی به آسمان دراز کرده اند و از اخبار غیبی بهره ای برده اند و از غیب خبر آورده اند لذا قیم مردم شده اند؟ (ام لهم سلم یستمعون فیه) یک نردبانی داشتند و با آن رفتند به آسمان ها و از غیب آسمان ها با خبر شده اند که چنین مطالبی را می گویند؟ در توحید ربوبی هم که این ها منکر ند و فرشتگان را بنات الله می دانند! این تقسیم بندی را از کجا آورده اند (ام له البنات و لکم البنون) پس روی مسائل علمی این ها حرف قانع کننده ای ندارند آیا در مسائل اجتماعی، تو چیزی از این ها می خواهی که این ها ترس ان امور مالی وادارشان کرده که تسلیم نشوند (ام تسئلهم اجراً فهم من مغرم مثقلون) آیا اجر و مزدی از ان ها می خواهی که آن ها زیر بار سنگین این غرامت احساس سنگینی بکنند و نتوانند این بار را بکشند؟ (ام عندهم الغیب فهم یکبّون) یا این که علم غیب دارند؟ حال که هیچ کدام از این مسائل عقلی و اجتماعی نیست پس این ها می خواهند نقشه بکشند؟ (ام یریدون کیداً فالذین کفروا هم المکیدون) و ما نقشه کشیم و این ها را از پای در می آوریم این ها به چه متکی هستند ؟ به عقل، به مسائل اجتماعی، به زور یا به چیز دیگر ؟ این ها یا باید حرف صحیح داشته باشند و یا قدرتی داشته باشند که بتوانند این وحی را و این هدایت های الهی را بی اثر بگذارند (فالذین کفروا هم المکیدون) یا این که این ها زیر پوشش (ربوبی ما نیستند بلکه خدای دیگری) در عالم هست که حرف او را گوش می دهند.(ام لهم اله غیر الله سبحان الله عما یشرکون)
این همان سبر و تقسیم منطقی است که تمام احتمالات را ذکر می کند و پس از آن می گوید همه این ها باطل است (بل هم طاغون بل لا یوقنون) این طغیان درونی نمی گذارد این ها تسلیم بشوند و الا نه حرف منطقی دارند و نه علم غیبی پیش این ها است و نه تو نفع مادی می خواهی که این ها زیر بار غرامت های مادی رنج ببرند و نه نقشه های این ها موثر است این همان روش سبر و تقسیمی است که در منطق می گویند اگر محمولی بر موضوع بار بود و ما خواستیم ریشه یابی بکنیم ببینیم که آیا این متعلق است به این است یا نه؟ اگر متعلق به این است به ذاتش تعلق دارد یا به عوارض؟ گر متعلق عوارض است عرض ذاتی است یا عرض مفارق؟ اگر جامع را که موضوع واقعی حکم است شناختیم تمثیل برهانی می شود .
ادامه دارد

16دسامبر/16

یادی از شهدا

قسمتی از زندگانی سردار شهید سپاه اسلام برادر محمد بنیادی
برادر شهید محمد بنیادی در تاریخ ۲۷ مهرماه ۱۳۳۷ در خانواده ای روحانی و مبارزه در شهر مقدس قم متولد شد پس از دوران طفولیت قدم به مدرسه گذاشت و در کلاس نهم درس خواند در پی رهنمودهای پدربزرگوارش حجه الاسلام حاج شیخ اسکندر بنیادی و علاقه شدید خودش به روحانیت به ملک روحانیت در آمده و مدت چهار سال در حوزه علمیه قم به تحصیل اشتغال داشت که در این مدت نحو و صرف و مقداری از منطق و اصول را فرا گرفت و در تاریخ ۵۶ به خدمت سربازی رفته و در هنگام مبارزات قهرمانه ملت ایران به فرمان امام از سربازی فرار کرده و در حال فرار با تظاهرات مردم مسلمان شیراز مواجه شده به آنان پیوسته و همگام با آنان به پشت بام منزلی رفته و توسط اسلحه ای که از پادگان به بیرون آورده بود ۲ تن از اشرار طاغوتی را به هلاکت رساند و پس از مراجعت به قم در کمیته انقلاب اسلامی و سپس در اوائل تشکیل سپاه در قم به سپاه می پیوندند و از بنیان گذاری سپاه قم وی بود وی مسئولیت های مختلفی را در سپاه می پیوندند و از بینان گذاری سپاه قم وی بود وی مسئولیت های مختلفی را در سپاه پاسدار به عهده داشت که از جمله می توان مسئولیت یگان حفاظت قم را نام برد وی آن قدر به جبهه عشق ورزید که ساعتی بعد از ازدواجش به جبهه اعزام شد از ابتدا جنگ عاشقانه در جبهه ها می رزمید و در اکثر عملیات شرکت داد او در جبهه نیز مسئولیت های مختفی داشت از ان جمله فرماندهی تیپ حضرت معصومه علیه السلام و قائم مقام لشگر علی ابن ابیطالب علیه السلام بود تا بالاخره در مرحله سوم پیروزمندانه و الفجر ۴ (روز جمعه ۱۳/۸/۱۳۶۲ به آرزوی دیرینه خود که شهادت فی سبیل الله بود رسید و به خیل شهدا پیوست.
قسمتی از وصیت نامه شهید سید عبدالمجید صفوی
اوصیکم بتقوی الله و اینکه دنیا برای کسی باقی نبوده و برای من و شما هم همین طور خواهد بود امروز سفره ای است که معلوم نیست دیگر پهن شود یا نه و بر فرض پهن شود این دنیا بهتر است یا آخرت؟ به آسمان بالا رفتن یا به زمین چسبیدن راه را باید رفت و همه منظور الله است پس راهی را برویم که حتما برسیم نه این که برویم و خدای ناکرده همه زحمت را در راه کج انحراف بکشیم و بعد بفهمیم شیطان ولی خود قرار داده ایم خلاصه از دری گفتم برم که مخصوص خاصه اولیا خداست
قسمتی از وصیت نامه شهید عباس رنج کش
به جبهه رفتن من به خاطر هوای نفس نبوده است بلکه به خاطر احساس مسئولیت در برابر خدا و رسول خدا و رهبر انقلاب امام خمینی شنیدن پیام حسین گونه او بود آری پدر و مادر مهربان شما این حقیقت را بدانید که بی صبری در سوگ شهید به دشمنتان در راه رسیدن به اهداف منحرفشان کمک می کند و صبر استقامت چشم آن ها را کور می کند بلی در وقتی که آمریکا جنایت کار و عمال خود فروخته اش قصد تجاوز به میهن اسلامی ما دارند و روز به روز تجاوز خود را افزایش می دهند احساس کردم که نمی توانم ساکت بنشینم و شاهد این جنایت ها باشم هر وقت به فکر بمباران های وحشیانه بعثی ها که خانه های مسکونی را ویران کرده حتی از قتل عام کودکان بی گناه فروگذار نمی کند فکر می کنم این چه زندگی است من در پشت جبهه می کنم و عشق الله مرا به سوی جبهه کشاند من نمی خواستم مانند مردگان متحرک فقط زبانی برای انتقاد داشته باشم و خود در برابر مسائل بی تفاوت باشم خواهشم از دوستان و هم زمانم این است که اگر می خواهند مرا خوشحال کنند امام را تنها نگذارند به راستی که جهادگران نزد خدا با بی تفاوتان قابل مقایسه نیستند آری پدر و مادر مهربان اگر برای من ناراحتی می کشید نگذارید که دشمنتان شاد بشود و هیچ ناراحتی برای من نداشته باشید.
قسمتی از وصیت نامه شهید سید حسین میر یونسی
خدایا شهادتم را که در راه اسلام و قران است بپذیر از شما مسلمانان می خواهم که امام را تنها نگذارید و از این سنگر آزادی و عدالت حامی مستضعفین حمایت کنید دست در دست هم با وحدت آهنین خود با گام های استوار برخیزید و امر جهاد با خود را به جای آورید و از جنگ و شهادت نهراسید و بر شرق و غرب و اسرائیل جنایت کار و صهیونیزم بشورید.
چند کلمه با تو ای مادر عزیزم ای مادر عزیزم که چهره رئوف و مهربانت از دیگانم نا رفتنی است امیدوارم که با شهادت من هیچ گونه خللی در اراده آهنین تو وارد نشود و اگر اذیتی از جانت من متوجه شما بوده مرا بخشیده باشید و بار دیگر مادر خواهر و پدر و تمامی دوستان و آشنایان مبادا شهادت من باعث شود که از انقلاب و امام و ولایت فقیه دست بردارید امیداروم شهادت این سرباز کوچک امام و انقلاب باعث شود که شما هر چه توفنده تر و مقاوم تر کشتی طوفان زده انقلاب را برای امام خمینی یاری نمایید.

16دسامبر/16

زمامداران در حکومت اسلامی

حجت الاسلام یحی سلطای
زمامداری برای خدمت
یکی از مسائل مسلم در آیین اسلام این است که زمامداری فقط یک وظیفه برای خدمت به دین و ملت است و کسی که آن را به عنوان یک مقام ریاست عهده دار گردد خود را گرفتار نموده و سعادت اخروی خود را در معرض خطر قرار داده است روایاتی که از رهبران گرامی اسلام نقل شده و از ریاست خواهی مذمت نموده بسیار است و ما نمونه هایی از آن را در نوشته های خود آورده ایم و تکرار نمی کنیم آن روایات که در یک مضمون مشترک ریاست خواهی را برای دین مسلمان خطرنک دانسته نظر به کسانی دارد که ریاست را به خاطر خدمت و انجام رسالت نمی خواهند بلکه آن را به عنوان یک مقام و منصب خواسته تا بر دیگران حکومت نمایند.
مقام زمامداری از دیدگاه امام علی (ع)
از ابن عباس نقل شده که او گفت در محلی به نام ذی قار بر امیرالمومنین (ع) وارد شدم و دیدم که با دست مبارک خود کفش خود را وصله می زند پس از این که کار اصلاح کفش تمام شد فرمودند قیمت این کفش چه قدر است عرض کردم این کفش هیچ ارزشی ندارد فرموتد به خدا قسم همین کفش در نظر من محبوب تر است از امارت و فمرانروایی شما مگر این که حقی را اقامه کنم یا از باطلی جلوگیری کنم .
قال عبدالله بن عباس دخلت علی امیرالمومنین (ع) بذی قار و هو یخصف نعله فقال لی ما قیمه هذه النعل فقلت لا قیمه لها فقال علیه السلام و الله لهی احب الی من امرتکم الا ان اقیم حقا و ادفع باطلا
و درخطبه ۳ نهج البلاغه از امام علیه السلام نقل شده که فرمود به آن خدایی که دانه را شکافت و روح انسان را آفرید اگر حجت بر من تمام نبود و جمعیت برای یاران من حاضر نبود و اگر نبود که خداوند از دانایان پیمان گرفته که در برابر پرخوری ستمکاران و گرسنگی ستمدیدگان آرام نگیرند خلافت را رها می کردم شما خوب یافته اید که این دنیای شما در نزد من بی ارزش تر از آبی است که بزی آن را از بینی خود می افکند.
«اما والذی فلق الحبه و برأ النسمه لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماأ الا یقاروا علی کظه ظالم و لاسغب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها و یقیت آخرها بکأس اولها و لا لفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطه عنز»
بر حسب مستفاد از این دو سخن که از علی ( ع) نقل شده زمامداری به عنوان یک مقام و منصب دنیوی در نظر آن حضرت بی ارزشتر از کفش کهنه و بی مقدارتر از آب بینی بز بوده است فقط برای زمامداری از این نظر ارزش قائل بوده که وسیله قدرتی باشد برای اقامه حق و جلوگیری از باطل و گرفتن حق ستمدیدگان از ستمکاران
نگهبانی از احکام اسلام
یکی از بزرگترین وظایفی که بر عهده زمامدار اسلامی گذارده شده که بیشتر به ولی امر و امام امت مربوط می گردد نگهبانی از احکام اسلام است برای این که احکام خدا محفوظ بماند و دستخوش اغراض مغرضین نگردد حفظ و حراست آن بر عهده امام گذارده شده و تاکید شده که مسلمانان در موارد اختلاف به امام مراجعه نمایند این امر مربوط به امام معصوم است که در زمان غیبت فقیه عادل باید از وی نیابت نماید.
علی در ضمن بیان این که امامت ولایت را مخصوص اهل بیت رسول خدا دانسته و کسی را با آن ها قابل مقایسه نمی داند می فرماید آن ها اساس دین و استوانه یقین می باشند. تندروان به سوی آن ها بر میگردند و عقب افتادگان باید خود را به آن ها برسانند.(یعنی اهلبیت رسول خدا «ص» به علت علم و اطلاع وسیعی که از اسلام اصیل دارند همیشه الگو و نگهبان دین خدا هستند و امامت حق آنها است و هر مسلمانی باید دین خود را از آنها بیاموزد.)
لا یقاس بآل محمد ص من هذه الامه احد و لا یسوی بهم من حیرت نعمته علیه ابداء هم اساس الدین و عماد الیقین الیهم یفی ء الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصائص حق الولایه.
از اسحاق ابن عمار نقل شده که او گفت از حضرت صادق (ع) شنیدم که می فرمود: زمین هیچ گاه از امام خالی نمی ماند و امام برای این است که هرگاه مومنان چیزی را بر دین افزودند آن ها را از برگرداند و هرگاه چیزی را از دین کم نمودند آن را تکمیل نماید.
«عن اسحاق ابن عمار عن ابی عبدالله «ع» قال سمعته «ع» یقول: ان الارض لا تخلو الا و فیها امام کیما ان زاد المومنون شیئا ردهم و ان تقصوا شیئا اتمه لهم
خدمت به دین خدا:
پس از آن که روشن شد زمامداری در اسلام وسیله خدمت است باید بدانیم که اولین وظیفه زمامدار خدمت به دین و توجه دادن مردم به احکام اسلام و احیاء سنت های مذهبی و اجرا حدود الهی است.
از علی (ع)نقل شده که آن حضرت فرمود: بار خدایا! تو آگاهی که آن چه از ما سرزده در جنگلها و مبارزه ها به خاطر به دست آوردن سلطنت و حکومت و یا به دست اوردن چیزی از متاع دنیا نبوده بلکه تلاش ما برای این بوده که احکام و معالم دین تو را که از بین رفته بود برگردانیم و در شهرها و بلاد تو اصلاحی به وجود آوریم تا بندگان ستمدیده تو در ایمنی و آسایش زندگی کنند و حدود تعطیل شده تو اجرا گردد.
«الّلهم انک تعلم انّه لم یکن الّذی کان منا منافسه فی سلطان و لا التماس شی من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک.
و نیز از آن حضرت نقل شده که در بیان وظیفه امام می فرماید: امام جز وظایفی را که به موجب فرمان خداوند بر عهده او گذارده شده وظیفه دیگری ندارد و آن وظایف از این قرار است:
۱٫ رساندن پند ها و اندرزها به مردم (در راه امر به معروف و نهی از منکر بدون هیچگونه کوتاهی)
۲٫ کوشش و جدیت در خیرخواهی برای مردم ( و سوق دادن آنها به سوی یک زندگی بهتر و یک حیات انسانی تر).
۳٫ زنده نمودن و زنده نگاهداشتن سنت های اسلامی.
۴٫ اقامه حدود و مجازات نمودن کسانی را که سزاوار مجازات می باشند.
۵٫ رسانیدن سهمیه های بیت المال به مستحقین و یا به مصرف های لازم «انه لیس علی الامام الا ما حمل من امر ربه: الا بلاغ فی الموعظه و الاجتهاد فی النصیحه والاحیاء السنه و اقامه الحدود علی مستحقیها واصدار السهمان علی اهلها»
به هر حال جای تردید نیست که خدمت به دین خدا و اجرای حدود و احکام الهی اولین وظیفه زمامداران و در -دید و سیع تر- تنها وظیفه آن ها است.
خدمت به مردم :
چون زمامداران سرپرست مردم می باشند لذا باید به مردم خدمت کنند. خدمت به زیر دستان بر عهده زمامدار یک حق قانونی و عرف است که در سخنان رهبران اسلام نیز به عنوان یک حق یاد شده است
علی «ع» در زمان زمامداری خود در بیان حقی که ملت بر عهده او دارند چنین می فرماید: ای گروه مردم برای من بر عده شما حقی است و برای شما نیز بر عهده من حقی ثابت است. اما حق شما بر عهده من این است که خیرخواه شما باشم همیشه خواهان رشد و سعادت شما و در فراوانی بودجه و بالا بودن سطح اقتصاد شما بکوشم (ونگذارم چیزی از اموال شما حیف و میل گردد و آنرا عادلانه بر شما تقسیم نمایم)و آنرا و شما را دانش بیاموزم تا در جهالت نمایند و در تأدیب شما کوشش کنم تا دانا شوید.
«ایها الناس ان لی علیکم حقا و لکم علی حق فاما حقکم علی فالنصیحه لکم و توفیر فیئکم علیکم و تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا»
در خطبه ۲۰۷ از نهج البلاغه کلام مفصلی از علی (ع)نقل شده که آن حضرت لزوم رعایت حقوق متقابلی را که ملت بر عهده زمامدار و زمامدار بر عهده ملت دارند بیان می فرماید. از آن کلام شریف استفاده می¬شود که نه تنها خدمت به مردم حقی است برای آن ها بر عهده زمامداران بلکه از مهمترین و بزرگترین حقوقی است که خداوند رعایت آن را واجب فرموده است.
در آن جا می فرماید: از جمله حقوقی که خداوند سبحان مقرر فرموده حقوقی است که آن را برای بعضی از مردم بر عهده بعضی دیگر واجب نموده است… و از بین حقوق واجب بزرگترین حقی را که خداوند واجب فرموده حقی است که والی بر عهده ملت و ملب بر عهده والی دارد این حقوق فریضه ای است که خداوند آن را برای هر کدام بر عهده دیگری واجب نموده است. «ثم جعل –سبحانه- من حقوقه حقوقا افترضها لبعض الناس علی بعض… و اعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق، حق الوالی علی الرعیه و حق الرعیه علی الوالی فریضه فرضها الله سبحانه لکلٍ علی کلٍ.»
جلب رضایت توده مردم
در استقرار نظام حکومت توده مردم نقش بسیار موثری دارد و کار مهم حکومت نیز اداره صحیح امور مردم و کارهای اجتماعی آن ها براساس مکتب است از این جهت باید نظر زمامداران با اجرای دقیق قوانین شریعت جلب رضایت توده ملت باشد زیرا بارهای سنگین اداره کشور را توده ملت بر دوش می کشند و ملت است که باید از زمامدار راضی باشد و از او پشتیبانی نماید تا نظام حکومت پابرجا بماند
از علی نقل شده که به مالک اشتر فرمود
و انما عمود الدین و جماع المسلمین و العده للاعداء العامه من الامه فلیکن صفوک لهم و میلک معهم.
استوانه بر پا دارنده دین توده مردم هستند و جمعیت مسلمین و نیروی متشکل و آماده برای جنگ با دشمنان را همین توده مردم تشکیل می دهند باید میل تو به سوی آن ها باشد و با ان ها همراه باشی.
و در همان عهدنامه قبل از قسمت فوق چنین می فرماید: باید محبوب ترین کار در نظر تو میانه روی در حق باشد و بهترین کار برای تو کاری باشد که بیشتر رضایت توده ملت را جلب کند و عدالت را بهتر گسترش دهد و آن را عمومی تر نماید باید بکوشی که رضایت عامه مردم را جلب کنی و نباید نظرت جلب رضایت عده خاصی باشد زیرا نارضایتی عامه مردم و توده ملت رضایت افراد مخصوص و معدود را پایمال می کند ولی نارضایتی افراد معدود در مقابل رضایت عامه ملت اهمیتی ندارد.
«ولیکن احب الامورالیک اوسطها فی الحق واعمها فی العدل واجمها لرضی الرعیه فان سخط العامه یجهف برضی الخضه ان سخط الخاصه یغتفر مع رضی العامه»
یکی از کارهایی که ملت را خشمگین می سازد بی عدالتی در قانون و تبعیض های ناروا است زمامدار باید در اجرای قانون عدالت را کاملا مراعات نماید و برای هیچ کس امتیازی قائل نگردد بین خود و دیگران و بین مردم و نزدیکان خود با عدل و انصاف رفتار نماید از لی نقل شده که آن حضرت به مالک اشتر فرمود از جانب خودت و خویشان نزدیکت و دوستان و هوادارانت به خداوند انصاف بده یعنی اوامر و نواهی خدا را عمل نما و نزدیکان را نیز به عمل وادار کند و برای خود و نزدیکان را و دوستانت امتیازی قرار نده و بین آن ها با مردم با عدل و انصاف رفتار کن و اگر این کار را نکردی ستم کرده ای و کسی که به بندگان خدا ستم کند با او دشمن است و هر کس خدا با او دشمن باشد عذش پذیرفته نمی شود و او همواره در جنگ با خدا است تا از ستم دست بردارد و توبه نماید.
از کلام امام در این جا استفاده می شود که تبعیض در قانون و رعایت نکردن انصاف نسبت به مردم ظلم است و در حکم جنگ با خداست.
«انصف الله وانصف الناس من نفسک و من خاصه اهلک و من لک فیه هوی من رعیتک فانک ان لاتفعل تظلم و من ظلم عبادالله کان الله خصمه دون عباده و من خاصمه الله ادحض حجته و کان لله حربا حتی ینزع و یتوب»
گسترش عدالت در جامعه
علاوه بر این که زمامدار باید در اجرای قانون عدالت را مراعات کند و از تبعیضات ناروا جلوگیری نماید یابد در قلمرو حکومت خود زمینه را به گونه ای مساعد نماید که عدالت در جامعه گسترش یابد و هر کدام از افراد مردم نیز با یکدیگر با عدل و انصاف رفتار نمایند در عهدنامه مالک اشتر از علی (ع) نقل شده که فرموده بهترین چشم روشنی برای زمامداران این است که عدالت در شهرها برقرار باشد و پشتیبانی ملت و دوستی آن ها نسبت به زمامداران آشکار گردد و دوستی آن ها آشکار نمی گردد مگر این که آن ها صاف باشد .و در خود احساس خشم و نفرت و رنج و ناراحتی نکند «و ان افضل قره عین الولاه استقامه العدل فی البلاد و ظهور موده الرعیه و انه لا تظهر مودتهم الا صدروهم»
گسترش عدالت در جامعه در سایه رشد فرهنگی و اخلاقی و منظم بودن امور اقتصادی و سالم بدون دستگاه قضائی محقق می گردد که به خواست خدا در باره وظیفه زماداران در رابطه با امور فوق بحث می کنیم.
آن چه را در این جا یادآور می شویم این است که انجام این امور در صورتی میسور است که زمامداران با ملت کاملا در ارتباط باشند و علاوه بر ارتباط لازم بین آن ها و ملت دوستی و محبت باشد و همان گونه که از کلام علی نقل کردیم: بهترین چشم روشنی برای زمامداران این است که دوستی ملت با آن ها روشن و آشکار باشد یکی از چیزهایی که بین زمامداران و ملت فاصله ایجاد می کند و کم کم ملت را دلسرد می سازد و در بین مردم نارضایتی به وجود می آورد قطع رابطه آن ها با توده ملت است.
در اسلام از وجود حجاب بین مسئولین و مردم بسیار مذمت شده و رهبران اسلام آن را خطرناک دانسته اند بنابر نقل نهج البلاغه علی به مالک اشتر زمامدار مصر می فرماید پنهان بودن خود را از ملت طولانی مکن زیرا پنهان شدن زمامداران از ملت قسمی از تنگی و سختگیری است و باعث می گردد که زمامدار از امور جاری در قلمرو حکومت خود کم اطلاع باشد و در نتیجه کارهای بزرگ در نظر او کوچک و کارهای کوچک در نظر او بزرگ و خوب ها بد و بد ها خوب جلوه کند و حق با باطل آمیخته گردد زیرا زمامدار بشر است و نمی داند در پشت پرده چه می گذرد و مردم دور از اطلاع او چه می کنند!
«اما بعد فلا تطولن احتجابک الولاه عن الرعیه شعبه من الضیق و قله علم باالعمور. والا حتجاب منهم یقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فیصغر عندهم الکبیر و یعظم الصغیر و یقبح الحسن و یحسن القبیح و یشاب الحق باالباطل و انما الوالی بشر لایعرف ماتواری عنه الناس به من الامور»
در اسلام تاکید شده که باید مردم به آسانی بتوانند با مسئولین تماس بگیرند درد و دل های خود را بگویند.
از امیرالمومنین علی نقل شده که فرمود هر والی و زمامداری که خود را مردم پنهان سازد به گونه ای که از حوائج مردم ناآگاه باشد خداوند روز قیامت خود را از حوائج او دور می نماید (یعنی به حوائج او رسیدگی نمی شود)«عن امیر المومنین(ع) : ایما و ال احتجب ان حوائج الناس احتجب الله تعالی یوم القیامه عن حوائجه»
به طور کلی در اخبار و احادیث از وجود حجاب بین مومنان مذمت شده و تاکیده شده که باید هر مومنی با مومن دیگر در ارتباط باشد تا بتوانند به حوائج یکدیگر سیدگی نموده و از حال یکدیگر با خبر باشند
از حضرت صادق نقل شده که آن حضرت فرمود هر کس به قصد دیدار سوی برادر مومن خود برود با او حاجتی داشته باشد یا بخواهد سلامی عرض کند و آن برادر مومن خود را از او پنهان کند و به او راه ندهد همیشه در لعنت خدا خواهد بود تا آن گاه که مرگ او فرا رسد.(و بنا بر نقل دیگر تا آنگاه که او را ملاقات نماید)
«قال الصادق«ع» من صارالی اخیه المومن فی حاجه او مسلما فحجبه، لم یزل فی لعنه الله الی ان ضرته الوفاه»
و نیز ار آن حضرت نقل شده که فرمود:
هر مومنی که بین او و مومن دیگر حجابی باشد خداوند بین او و بهشت هفتاد هزار دیوار می کشد که بین هر دیوار تا دیوار دیگر فاصله هزار سال راه است.
«قال ابوعبدالله ایما مومن کان بینه و بین مومن الجنه سبعین الف سور ما بین السور الی السور مسیره الف عام»
در دوران گذشته کاروان ها معمولا در یک شبانه روز ۸ فرسخ راه را طی می کردند و در طول یکسال /۲۹۲۰ فرسخ راه طی می شد بنابراین مسیر یک هزار سال راه نزدیک به ۳ میلیون فرسخ راه می شود و اگر آن را در هفتاد هزار ضرب کنیم عدد بسیار بزرگی می شود.
این تعبیرات کنایه از این است که افرادی که بین خود و برادران مومن خود حجاب دارند و خود را از دیگران پنهان می کنند بگونه ای که مومنان نمی توانند به آن ها دسترسی داشته باشند از رحمت خداوند بسیار به دور می باشند.
به طول یکلی از روایات متعدد استفاده می شود هر بنده ای از بندگان خدا در دنیا با هر صفتی که زندگی می کرده و در آخرت در معرض تجلی همان صفت از صفات خداوند قرار می گیرند کسانی که در دنیا رحم داشته اند در آخرت مشمول رحمت خداند قرار میگرند وکسانی که با خشم و غضب با مردم رو به رو می شدند گرفتار غضب پروردگار می شدند همین طور کسانی هم که بدون جهت از روی بی اعتنایی بندگان خدا را از خود دور می کردند از رحمت خدا دور می شوند.
در تاریخ نقل شده که مردی معروف به ابراهیم جمال که گویا مردی شتردار و از شعیان متدین بوده است از علی بن یقطین که در آن روزگار در پست وزارت بوده اجازه خواست که بر او وارد شود علی بن یقطین او را اجازه نداد در همان سال علی بن یقطین به مسافرت حج رفت و در مدینه از حضرت امام موسی ابن جعفر اجازه ورود خواست حضرت به او اجازه نداد .
علی بن یقطین پرسید گناه من چیست که مرا اجازه ورود نمی دهید حضرت فرمود تو را راه ندادم به علت این که برادرت ابراهیم جمال را راه ندادی خداوند به سعی و کوشش تو در انجام حج و زیارت ارزش نمی دهید و حج تو مقبول درگاه او نمی گردد مگر این که ابراهیم جمال تو را ببخشد. سپس علی بن یقطین به دستور امام روانه کوفه شد و یک راست به خانه ابراهیم جمال رفت و از او عذرخواهی نمود و برای این که گناهش بخشیده شود با اصرار از ابراهیم خواست تا کف پای خود را بر گونه او بگذارد و در آن حالت گفت خدایا تو شاهد باش که در مقابل این برادر اینگونه خضوع نمودم و پس از مراجعت از کوفه امام علی (ع) او را به حضور پذیرفتند.
یک تذکر لازم
در شرایط فعلی کشور که تراکم جمعیت زیاد و مسئله حفاظت نیز احتیاج به جمعیت زیاد و مسئلت نیز احتیاج به تدبیرات دقیقی دارد باز بودن درب خانه شخصیت ها و آزادی ملاقات با آن ها مقدور نمی باشد لذا حفظ رابطه آن ها با مردم برنامه دیگری دارد که در آینده انشاالله مورد بحث قرار خواهیم داد.

16دسامبر/16

سخنان معصومین

مشورت
پیامبر اکرم (ص)
(استرشدوا العاقل و لا تعصوه فتندموا) (امالی طوسی ج ۱ص ۱۵۲۹)
با خردمند مشورت کنید و با او مخالفت نورزید تا پشیمان نشوید. (غررالحکم ص ۱۶۹)
امیرالمؤمنین (ع):
(حق علی العاقل ان یضیف الی رأیه رأیی العقلاء ویضم الی علمه علوم الحکماء)
بر خردمند است که رای عاقلان را به رای خود اضافه کند و دانش حکیمان را به دانش خود بیفزاید.
امیرالمؤمنین (ع):
(الاستشاره عین الهدایه و قد خاطر من استغنی برأیه) (نهج البلاغه، عبده ج ۲ ص ۱۹۲)
مشورت عین هدایت است و کسی که به نظر خود بسنده کند، خود را به مخاطره انداخته است.
امیرالمؤمنین (ع):
(مشاوره الجاهل المشفق الخطر) (غررالحکم ص ۳۱۹)
مشورت با نادان ترسو خطرناک است.
امیرالمومنین (ع):
انصلح لمن استشارک (مستدرک وسائل ج ۲ ص ۶۶)
هر که با تو مشورت کرد او را خیرخواهی کن.
امام صادق (ع):
شاور فی امرک الذین یخشون الله عزّوجل (بحارالانوار ج ۷۵ ص ۹۸)
در کار خود با انان که از خدا می ترسند مشورت کن.
امام صادق (ع):
استشر العاقل من الرجال فإنه لا یأمر الا بخیر و ایاک الخلاف فإن خلاف الورع العاقل مفسده فی الدین و الدنیا) (بحار الانوار ج۷۵ ص ۱۰۱)
با خردمند از مردان مشورت کن چرا که او امر نمی کند مگر به خیر و زنهار از مخالفت با او زیرا مخالفت با مرد پرهیزگار عاقل، به ضرر دین و دنیا است.
امام صادق (ع):
«شاور فی امورک مما یقضی الدین، من فیه خمس خصال: عقل و حلم و تجربه و نصح و تقوی»
(بحار الانوار ج۷۵ ص۱۰۳)
درکارهای خود تا آنجا که دینت اقتضا دارد، با کسی مشورت کن که دارای پنج صفت است:
۱- عقل ۲- بردباری ۳- تجربه ۴- خیرخواهی ۵- تقوی
امام صادق (ع):
«لاتکوننّ اول مشیر، و ایاک و الرأی الفطیر و تجنّب ارتجال الکلام و لا تشر علی مستبد برأیه و لاعلی وغد و لا علی متلون و لا علی لجوج، و خف الله فی موافقه هوی المستشیر، فان التماس موافقته لؤم وسوء الاستماع منه خیانه»
(بحار الانوار ج۷۵ ص۱۰۴)
دستور العمل امام صادق (ع) درباره مشورت:
۱٫ نخستین رای دهنده و اظهار نظر کننده نباش.
۲٫ از رای نپخته و خام بپرهیز.
۳٫ از سخن ارتجالی (بی فکر سخن گفتن و نظر دادن) اجتناب کن.
۴٫ به چند کس اظهار نکن: کسی که مستبد به رای خویش است، انسان پست و سست خرد، منافق و رنگارنگ، لجباز.
۵٫ از خدا بترس و به آن چه دلخواه مشورت کننده است نظر نده که جلب موافقت او لئامت و پستی است و گوش دادن به سخن او با سوء نیت خیانت است.
امام کاظم (ع):
… و مشاوره العاقل الناصح یمن و برکه و رشد و توفیق من الله فاذا اُشار علیک العاقل الناصح فایاک و الخلاف فان فی ذلک العطب) (تحف العقول ص۲۹۳)
مشورت با خردمند خیرخواه سعادت و برکت و هدایت و توفیق از خداست پس اگر مرد خردمند خیرخواه نظری داد با او مخالفت نکن چرا که آن مخالفت موجب هلاکت است.

16دسامبر/16

سرگذشت های ویژه از زندگی امام

حجه الاسلام اسماعیل فردوسی پور (نماینده مجلس شورای اسلامی)
روز های حساس نجف اشرف
روزهای حساسی در نجف اشرف می گذشت از طرف سازمان امنیت عراق (امن العام) گفته بودند که جان سید در معرض خطر است دولت ایران سوء قصد به جان امام دارد ومی خواهد این کار را به گردن عراق بیاندازد، لذا یا شما (روحانیون مبارز خارج از کشور) حفاظت و حراست امام را بر عهده بگیرید یا ما این کار را می کنیم حتی حاضر بودند اسلحه در اختیار بگذارند لیکن ما نپذیرفتیم قرار شد حفاظت و حراست داخلی با نزدیکان و اطرافیان امام و حفاظت خارج با آن ها باشد.
از آن روز عده ای مامور همراه امام حرکت می کردند که در واقع طبق فرموده امام مراقب امام بودند نه محافظ و این حرکت منظره خوشایندی نداشت برای این که این منظره شکسته شود و فقط ماموران امنی همراه امام نباشند برادران روحانی تصمیم گرفتند همراه امام حرکت کنند و هنگام رفتن برای درس و تشرف به حرم مطهر حضرت امیر (ع) با امام باشند و حفاظت کنند.
یکی از شب ها که به دنبال امام رفتیم و حرم مشرف شدیم درب حرم که امام کفششانرا به کفشداری دادند وقدم به داخل ایوان گذاشتند من پشت سرشان بودم برگشتند و به من فرمودند : فردوسی! من از این که شماها همراه من میایید رنج می برم. عرض کردم: ما هم می خواهیم حرم مطهر مشرف شویم فرمود وقت دیگر حرم بیایید عرض کردم وظیفه ما است در خدمت شما باشیم فرمود پس همراه من حرکت کنید از آنطرف خیابان مراقبت کنید بنا شد و در خیابان بافاصله و از آن طرف حرکت کنیم ولی در داخل حرم که مامورین نمی آیند همراه امام باشیم .
اولین شب پاریس
امام دام ظله اولین شب پاریس در آپارتمان کوچکی منزل کردند یک اطاق محل استراحت امام بود و ما هم در اطاق دیگری مقابل آن نشسته بودیم ساعت به وقت پاریس دو بعد از نمیه شب را نشان می داد که به وقت نجف اشرف چهار ساعت و به وقت تهران چهار ساعت و نیم بعد از نیمه شب بود .
در این هنگام امام از اطاق خود بیرون آمدند و به دستشوئی رفته و وضو گرفته و برگشتند با این که هنوز حدود چهار ساعت به اذان صبح داشتیم تعجب کردیم چرا این قدر زود امام بلند شدند صبح معما حل گردید امام فرومدند این جا چطور است دیشب هر چه نشستم که صبح شود نماز بخوانم هوا روشن نمی شد معلوم شد که امام عادت هر شب و مطابق افق نجف اشرف دو ساعت به اذان صبح برای نماز شب بلنده شده اند گفتیم افق این جا با نجف دو ساعت فرق دارد و شما دو ساعت زودتر از هر شب بلند شده اید فرمود: بیائید ساعت مرا درست کنید.
آن روز ها در پاریس چه می گذ شت
ساعت ۷ بعد از ظهر با یکی از برادران به منظور انجام کاری به پاریس رفته بودیم در داخل اتومبیل دکمه رادیو را باز کرد تا خلاصه اخبار را بشنود او که زبان فرانسه را خوب می دانست پس از استماع اخبار با کمال تعجب به من گفت: اخبار اعلام می کند امام دام ظله بختیار نخست وزیر وقت ایران را پذیرفتند و به همین زودی به ملاقات امام خواهد آمده ؟
با آن اطلاع و آگاهی که از موضع گیری های امام در برابر دولت های غیر قانونی ایران داشتیم و می دانستیم که امام هیچ یک از آنان را به رسمیت نمی شناسد و برای ملاقات نمی پذیرد این خبر موجب نگرانی و موجب تعجب گردید.
البته ایادی مرموزی در پاریس و ایران فعالیت می کردند که این ملاقات انجام پذیرد و اصرار داشتند که امام، بختیار را بپذیرد و به رسمیت بشناسد و او دولت آشتی شود و تماس هایی هم برقرار بود و آقایان دکتر یزدی و قطب زاده در پاریس و آقای مهندس بازرگان در ایران نقش اساسی داشتند
با عجله عازم نوفل لوشاتو محل اقامت امام دام ظله شدیم به آقای دکتر یزدی برخوردم پرسیدم چه شد جواب داد تمام شد امام ملاقات را پذیرفتند و ما هم مصاحبه کردیم و اعلام نمودیم که امام بختیار را می پذیرد و عنقریب ملاقات انجام می شود.
دفتر خلوت شد همه رفتند من تنها بودم فکر می کردم چگونه امام ملاقات بختیار را پذیرفته اند صدای زنگ تلفن بلند شد گوشی را برداشتم آیه الله العظمی منتظری دام ظله بود که از تهران (مدرسه رفاه) صحبت می کرد پس از احوال پرسی سوال کردند این خبر چه بود که خبرگزاری ها پخش کردند؟ من هم به همان اندازه که اطلاع داشتم به عرض رساندم …
فرمود: پیامی دارم می توانی الان به عرض امام برسانی گفتم فرمایشات شما را ضبط می کنم و نوار را می برم امام استماع بفرمایند رسم ما در گرفتن اخبار مهم و لازم و پیام های شخصیت ها این بود که بر نوار ضبط می کردیم و به سمع مبارک امام امت می رساندیم و به این وسیله بود که امام در متن جریان های ایران قرار می گرفتند.
آن شب حضرت آیه الله العظمی منتظری دام ظله سپس حجه السلام آقای خلخالی و حجه الاسلام آقای انواری در رابطه با ملاقات بختیار و جو حاکم در ایران مطالبی فرمودند که تمام بر نوار ضبط شدو همان ساعت که حدود ساعت ۱۰ شب به وقت پاریس بود نوار را خدمت امام بردم و امام دام ظله پس از استماع پیام زیر را صادر فرمودند ۸/۱۱/۱۳۵۷
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرات حجج اسلام تهران و سایر شهرستان ها دامت برکاتهم
آن چه ذکر شده است که شاپور بختیار را در سمت نخست وزیری من می پذیرم دروغ است بلکه تا استعفا نداده است او را نمی پذیرم چون او را قانونی نمی دانم حضرات آقایان به ملت ابلاغ فرمایید که توطئه ای در دست اجرا است و از این امور جاریه گول نخورند من با بختیار تفاهمی نکرده ام و آن چه سابق گفته است گفتگو بین من و او بوده دروغ محض است ملت باید موضع خود را حفظ کند و مراقب توطئه ها باشد.والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته روح الله الموسوی الخمینی
این پیام بلافاصله به تهران به آیه الله العظمی منتظری دام ظله و قم و هم چنین به خبرگزاری یونایتد پرس مخابره شد و موجب خرسندی پیروان خط امام و نگرانی و ناراحتی گروهی دیگر شد و پیامدهایی داشت که در وقت مناسب به بیان آن مبادرت خواهد شد
به دنبال انتشار این پیام بود که بختیار سخنرانی کرد و گفت به وسیله نزدیکان آیت الله به توافق رسیده بودیم و ترتیب ملاقات داده شده بود نمی دانم چه شد که بر هم خورد و از آن پس دستور داد فرودگاه ها را بستند تا از ورود امام امت به ایران جلوگیری به عمل آید.
در فضای ایران
پرواز انقلاب بفضای ایران نزدیک میشد، مسافرین و سرنشینان هواپیما حال و هوای دیگری داشتند…
قطب زاده از امام دام ظله پرسید حال که بخاک ایران قدم میگذارید چه احساسی دارید؟!
-هیچ
این خبر مانند دیگر اخبار مربوط به امام منتشر شد و منظور امام دام ظله کاملا روشن است.
لیکن مغرفضین و بهانه جویان مکرر با تلفن سئوال میکردند که چرا امام از ورود به ایران هیچ احساسی ندارند؟! ایرانی که این همه فداکاری کرده و جوانان عزیزش را نثار انقلاب اسلامی نموده است…
کلی از وقت دفتر، صرف جوابگوئی این افراد میشد و ناگزیر برایشان توضیح داده میشد که منظور امام این است که خاک برای من موضوعیت و اهمیت ندارد ولذا من از خاک احساسی ندارم زیرا خاک ایران و عراق برای من فرق نمیکند اما عواطف و احساست و فداکاری مردم قابل جبران و پاسخگوئی نیست…
اما از آنجائیکه همه چیز از زبان امام امت دام ظله زیباتر است روزی خدمت امام رسیدم و ضمن مسائلی که داشتم این موضوع را هم مطرح ساختم.
امام دام ظله که انتظار چنین سئوالی را نداشتند با تعجب فرمودند: چقدر بی انصافند! اما نست به عواطف و احساسات فداکاریهای مردم در سخنرانی فرودگاه گفتم که اینهمه عواطف و احساسات بردوش من سنگینی می کند و من نمی توانم پاسخ آنرا بدهم. لیکن راجع بخاک ایرانه هیچگونه احساسی ندارم زیرا برای من خاک ایران و عراق و کویت یکسان است».
برای توضیح لازم است اضافه کنم:
اواخر ماه مبارک رمضان که چند نفر از صاحب منصبان عراق خدمت امام رسیدند و گفتند: ما در برابر دولت ایران تعهداتی داریم که نمیتوانیم بر اساس آن تعهدات بشما اجازه فعالیت سیاسی بدهیم… امام فرمودند: اگر شما در برابر دولت تعهد دارید منهم در برابر ملت تعهداتی دارم که نمیتوانم دست از فعالیت سیاسی بردارم، اگر ممانعت کنید و نگذارید در اینجا کارم را انجام دهم از عراق خواهم رفت. خیال نکنید من به نجف و کربلا چسبیده ام! خیر. خمینی هرجا برود آنجا را کربلا و نجف میکند.

16دسامبر/16

طب پیشگیری برای همه

امیرالمؤمنین «ع»
الحِمیَه رَأسُ الدَّواء
پیشگیری بهترین درمان است.
دکتر سیدحسن عارفی
فشار خون
تعریف :
بالا بودن فشار خون از حد طبیعی در سنین مختلف را «هیپرتانسیون» یا بالابودن فشار خون می نامند پایین بودن فشار خون از حدود معینی در صورتی که توام با علائم خاصی باشد به نام هیپوتانسیون یا پائین بودن فشار خون نامیده می شود.
فشار خون شامل دو قسمت است
۱٫ حداکثر : که فشار خون ماگزیما نام دارد.
۲٫ حداقل : که فشار خون می نیما نام دارد.
حداکثر و حداقل فشار خون در سنین مختلف متفاوت است مطابق تابلوی مشخص و معینی فشار خون حداکثر و حداقل بعد از تولد به تدریج بالا می رود و در سن بزرگسالان به حد معینی ثابت می ماند.فشار خون اشخاص بالغ با چند میلی اختلاف از ۶۵/۹۰ تا ۹۴/۱۶۰ طبیعی می باشد.
به عبارت دیگر در اشخاص سالم و بدون علائم کلنیکی فشار خون ۶۵/۹۰ طبیعی است و اگر فشار خون بین ارقام ۶۵/۹۰ و ۸۰/۲۰ و ۸۰/۱۳۰ تا ۹۴/۱۶۰ باشد طبیعی محسوب می شود
بنابراین فشارخون بالاتر از ۹۴/۱۶۰ غیر طبیعی و فشارخون پایین تر از ۶۵/۹۰ در صورتی که توام با علائم کلنیکی باشد پایین بودن فشار خون به شمار می آید.
افراد بالغی در اجتماعات وجود دارند که فشار خون آن ها پایین تر از ۶۵/۹۰ می باشد ولی علائم کلنیکی ندارند و همه عمر سالم و فعال و مشغول زندگی طبیعی می باشند به همین دلیل پایین بودن فشار خون از رقم های ۶۵/۹۰ در صورتی خطر دارد که بیمار احساس ناراحتی کند .
افراد مسن ممکن است فشار خون حداکثر بیش از ۱۶۰ میلی جیوه داشته باشند و حداقل فشار خون آن ها در حدود طبیعی باشد که این امر ناشی از اترو اسکلروز پیشرونده ای است که در سنین بالا ظاهر می شود.
تغییرات فشارخون در وضعیت های مختلف
فشار خون معمولا در وضع ایستاده بالاتر از نشسته و در حالت خوابیده پایین تر از دو وضعیت فوق است در خواب عمیق فشار خون معمولا پایین تر از بیداری است. در خواب عمیق فشار خون ممکن است تاحدود ۴۰/۶۰ میلی متر پایین تر از حالت بیداری است
بعد از فعالیت بدنی ورزش زور زدن بلند کردن چیز سنگین از زمین هل دادن چیزی فشار خون فوق العاده بالا می رود. بالا رفتن از چندین پله و شنا رفتن روی تخت شنا توسط ورزشگاران باستانی وزنه برداری به خصوص در موقع بلند کردن وزنه سنگین در بالای سر خود سبب بالارفتن فشار خون خواهد شد. راه رفتن آهسته و آرام با حرکت دست ها در اطراف معمولا سبب کاهش فشار خون می شود.
تغییرا ت فشار خون:
در افراد سالم فشار خون در ۲۴ ساعت شبانه روز یکسان نیست صبح ها فشار خون معمولا بالاتر از عصر ها می باشد.
معمولا فشار خون بعد از خوردن غذا هیجان، خوشحالی زیاد، نگرانی شدید، ترس و وحشت تحمل درد در محل های مختلف بدن بالا می رود گاهی در موقع رو به رو شدن با صحنه ای غیر منتظره فشار خون سقوط می کند و ممکن است باعث بیهوشی شود.
اندازه گیری فشار خون شریانی :
تعیین فشار خون به دو طریق انجام می شود
۱٫ طریقه مستقیم: که عبارت از قرار دادن سوزنی در داخل شریان و منتقل کردن فشار داخل رگ روی پرده یا نوار کاغذی توسط دستگاه های دقیق الکترونیکی می باشد که اندازه گیری آن احتیاج به بستری شدن در بیمارستان و وسائل پیچیده الکترونیکی ونظارت دقیق تیم پزشکی دارد زیرا وارد کردن سوزن در داخل شریان شریان خالی از خطر نیست به همین دلیل فقط در مواردی که کنترل دقیق فشار خون در بیماری وخیم لازم است و یا به هنگامی که جراحی های بزرگ مورد لزوم باشد مورد استفاده قرار می گیرد.
۲٫ طریقه غیر مستقیم
با بستن بازوبند مخصوص فشار خون به دور بازوی بیمار فشار خون شریانی را به طورغیر مستقیم اندازه گیری می کنند در این طریق با داخل کردن هوا در بادکنک داخل بازو بند جریان خون را در بازو قطع می کنند و بعد به تدریج و به آرامی هوای داخل بازوبند را توسط پیچی که در دسترس پزشک می باشد خالی می کنند
اولین صدایی که شنیده می شود فشار خون حداکثر ماکزیما می باشد شخص معاینه کننده در حالی که به صدای نبض گوش می کند به تدریح هوای داخل باز و بند را خالی می کند در موقعی که صدای نبض به طور ناگهان کاهش پیدا کرد یا از بین رفت فشار خون حداقل (می نیما)می باشد شخصی که فشار خون را اندازه گیری می کند باید نکات ذیل را دقیقا رعایت کند تا تعیین فشار خون دقیق و خالی از اشتباه باشد:
۱٫ برای هر سن باید بازو بند مناسب مورد استفاده قرار گیرد. زیرا استفاده از بازوبند باریک سبب بالا نشان دادن فشار خون می شود.
۲٫ قبل از تعیین فشار خون باید هوای داخل بازو بند کاملا خالی باشد
۳٫ فشار خون باید در حال ایستاده نشسته و خوابیده در هر دو دست و در موارد مخصوصی در پا اندازه گیری شود
۴٫ وارد کردن هوا در داخل بازو بند باید سریع و خالی کردن هوای داخل باز و بند به آرامی انجام پذیرد.
۵٫ حتی المقدور از دستگاه فشار خون جیوه ای استفاده شود زیرا دقیق تر از دستگاه عقربه ای است
۶٫ بهتر است فشار خون را دو سه بار گرفته و معدل آن ها را ثبت کرده.
۷٫ فاصله زمانی تعیین دو فشار خون نباید کوتاه تر از یک دقیقه باشد .
۸٫ برای تصمیم گیری و قضاوت در مورد ارقام به دست آمده در موقع اندازه گیری فشار خون اطلاعات ذیل باید توسط بیمار به طبیب داده شود .
الف: قبل از مراجعه به طبیب چه داروئی مصرف می کرده است؟
ب: چند لحظه قبل از تعیین فشار خون در حال استراحت بوده یا از چندین پله بالا آمده است؟ ویا به سرعت از سربالائی بالا رفته یا قبل از وارد شدن به مطب پزشک، صحنه ای ناراحت کننده دیده یا آنکه متحمل دردی عضوی یا دردی جانسوز شده است؟ بیماری که از درد سنگ کلیه یا درد قلبی رنج می برد مسلماَ دارای فشار خون بالاتر از طبیعی خواهد بود. و یا جوانی که فاصله طولانی را در میان شلوغی خیابان یا محیطی پر سرو صدا به سرعت راه رفته و یا دویده، فشار خون بالاتر از حد طبیعی خواهد داشت. و نیز بیماری که در اطاق انتظار طبیب به هر علتی عصبانی شده است فشار خون او بالا خواهد بود.

علل بالابودن فشار خون شریانی :
علل فشار خون در سنین مختلف متفاوت است علل فشار خون کودکان بیش از ۹۰ درصد موارد به وسیله آزمایش های مختلف و معاینه مشخص و روشن می شود.
ولی علت فشار خون بالغین در حدود ۹۰ درصد موارد تا به امروز کاملا روشن نیست به همین دلیل آن را فشار خون اصلی یا«اسانسیل» می نامند بنابراین می توان علل فشار خون شریانی را به ترتیب ذیل ذکر نمود
۱٫ فشار خون اصلی : اگر با روش و آزمایش های معمول علت فشار خون معلوم نشود آن را فشار خون اصلی یا اسانسیل نامند این نوع فشار خون معمولا ارثی و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود به عبارت ساده تر و با دقت بیشتر به این نتیجه می رسیم که تنها مریض مورد معاینه فشار خون بالا ندارد بلکه پدر و مادر دائی عمه و عمو و یا افراد دیگر خانواده و برادران و خواهران نیز مبتلی به فشار بالا می باشند.
۲٫ بیماری هایی عروقی مادرزادی مثل تنگ بودن موضعی شریان آئورت یا تنگ بودن عروق کلیه.
۳٫ بیماری های هورمونی(غیر طبیعی بودن غدد مترشحه داخلی)
۴٫ بیماری های کلیوی
۵٫ وجود بعضی غذد یا تومورهای سرطانی (افزایش بیش از حد معمول یک قسمت بدن) یا غیر سرطانی که همراه ترشح مواد مخصوصی می باشند.
۶٫ مصرف بعضی از مواد سمی مانند دخانیات .
۷٫ مصرف بی مورد بعضی داروها و مواد شیمیایی. برای مثال قرص های ضد حاملگی در افرادی که مستعدند
۸٫ نگرانی و اضطراب در افراد سالخورده .
درصدد شیوع فشار خون سشریانی در اجتماعات:
در حدود ۱۵-۱۰ درصد مردم مبتلی به بالا بودن فشار خون شریانی می باشند. به عبارت دیگر از هر صد نفری که در کوچه و بازارو مسجد و اداره جات فعالیت دارند۱۵ -۱۰ نفر آن ها مبتلا به بالا بودن فشار خون شریانی می باشند به همین دلیل از نقطه نظر طب پیشگری لازم است که همه افراد هر چند یک بار فشار خون شریانی خود را توسط شخصی متخصص اندازه گیری کنند.
علائم بالا بودن فشار خون
علائم بالا بودن فشار خون شریانی بستگی به این دارد که فشارخون ناگهانی ظرف مدت کوتاهی بالارفته یا آن که به تدریج رو به افزایش گذاشته است زیرا اگر فشار خون به تدریج بالا رود اکثر افراد آن را به خوبی تحمل می کنند بدون این که خود متوجه این مرض شوند به همین دلیل ضرورت دارد فشار خون در طول سال چندبار توسط شخصی حاذق اندازه گیری شود.
ظاهر شدن فشار خون شریانی به طور ناگهانی اکثراَ سبب بروز علائم غیر قابل تحمل برای بیمار می شود زیرا سیستم کل بدن قادر به تحمل فشار خون بالای جدید نمی باشد
علائم بالا بودن فشار خون ممکن است یک یا چند مجموعه یا نشانه های ذیل باشند.
۱٫ طپش قلب: چون قلب باید در مقابل فشار خون ، بالاتر از حد معمول فعالیت کند ، شخص مبتلی به فشار خون احساس تپش قلب می کند باین ترتیب که گاهی ضربان قلب کوبنده و گاهی توام با نامنظمی قلب خواهد بود به طوری که بیماران اظهار می دارند ضربان قلب خود را حس می کنند و یا احساس می کنند که قلب آنها چون کبوتری سر بریده در داخل صندوق قفسه صدری آنها پر و بال می زند.
(رنج دیده و ستم کشیده ای از رژیم طاغوتی سابق که دستهای کارگری او شغل او را مشخص می کرد، طپش قلب خود را در ارتباط با شغل خود چنین گفت «مثل اینکه در داخل در داخل قفسه سینه من رخت می شویند»!).
۲٫ سردرد: در بعضی افراد اگر فشار خون بسیار بالا رود ممکن است سبب سردرد شود.
۳٫ عرق ریزش
۴٫ کاهش وزن
۵٫ سرگیجه
۶٫ تاری دید
۷٫ احساس ضعف و ناتوانی
۸٫ درد عضلانی
۹٫ درد عضلات ساق پا موقع راه رفتن
۱۰٫ بیدار شدن و دفع ادرار چندین بار در طول شب
۱۱٫ دفع ادرار بیش از حد معمولی
۱۲٫ دفع خون همراه ادرار
۱۳٫ عفونت ادراری
۱۴٫ افسردگی
۱۵٫ کاهش توانایی جنسی
۱۶٫ درد قفسه صدری در بیماران قلبی
۱۷٫ خونریزی از بینی
علائمی که توسط طبیب ممکن است تشخیص داده شود عبارتند از :
۱٫ فشار خون بالا
۲٫ نامنظمی قلب
۳٫ بزرگی قلب (ضخیم بودن دیواره قلب)
۴٫ تغییرات عروق ته چشم در مراحل پیشرفته خونریزی ته چشم و ورم نقطه دیده
۵٫علائم نارسایی قلب و شنیدن صداهای اضافی مثل صدام سوم و صدای چهارم و صداهای اضافی در ریه
۶٫ گاهی کلیه های بیمار بزرگ و قابل لمس است
تشخیص فشار خون شریانی
چون فشار خون شریانی در اکثر موارد به تدریج بالا می رود ممکن است برای بیمار ایجاد ناراحتی و علائم نکند. به همین دلیل وظیفه هر فرد این است که درطول سال چند بار فشار خون خود را تحت بررسی قرار دهد. و نیز پزشکان باید فشار خون تمام بیماران را در هر مراجعه بررسی کنند. و توصیه میشود بیمار، به هر عنوان و برای هر بیماری که به مطب طبیب مراجعه می کند طبیب فشار خون آنها را ارزیابی کند.
به عبارت دیگر: اگر بیماری برای بیماری پوستی به طبیب متخصص پوست و یا به طبیب متخصص چشم برای ناراحتی چشمی و یا به طبیب متخصص استخوان برای ناراحتی استخوان و غیره مراجعه می کند، صلاح است فشار خون او تحت بررسی قرار گیرد. زیرا تنها به این طریق است که می توان فشار خونهای بالا را تشخیص و قبل از بروز علائم و عوارض، درمان نمود.
تعیین فشار خون و اندازه گیری دقیق آن با در نظر گرفتن نکات یاد شده تشخیص را روشن می کندولی راجع به تعیین علت فشار خون بالا روش های ذیل انجام می شود
۱٫ معاینه دقیق بیمار توسط پزشک حاذق و دقت در شرح حال گذشته بیماری وی
۲٫ آزمایش های قند خون اوره خون کامل ادرا چربی های خون سدیم و پتاسیم خون کلسیم اسید اوریک و در صورت لزوم اندازه گیری بعضی مواد شیمیایی و هورمون های غدد مترشحه داخلی .
۳٫ رادیو گرافی فقسه صدری برای بررسی اندازه قلب و وضع ریه ها
۴٫ نوار قلبی (الکترو کاردیوگرام) برای بررسی ضخامت و بزرگی قلب و وجود نامنظمی یا تشخیص سکته های قلبی.
۵٫ در صورت لزوم عکس برداری های مختلف با تزریق مواد حاجب (که مردم آن را عکسبرداری رنگی نامند).

16دسامبر/16

فرازهایی از سیستم قضائی اسلام

داوطلبی قضا با انگیزه الهی
در مقاله ای که در شماره گذشته این مجله از نظر خوانندگان گذشت سخن به داوطلبی واجدین شرایط قضا در صورت نیاز جامعه به آن ها رسید
توضیح دادم که این گونه داوطلب ها هم دو نوعند ”
نوع اول داوطلب هایی که در رابطه با تامین هدف های مادی داوطلب قضاوت شده اند
نوع دوم داوطلب هایی که با انگیزه الهی داوطلب قضاوت هستند. در رابطه با نوع اول در مقاله گذشته توضیحات کافی داده شده وعده دادم که در این مقاله که آخرین قسمت از سلسله مقاله هایی است که تحت عنوان فراز هایی از سیستم قضایی اسلام مطرح گردیده داوطلبی قضا با انگیزه الهی مورد بررسی قرار گیرد به امید آن که با امدادهای غیبی خداوند بتوانیم در همه کارها انگییزه الهی داشته باشیم.
وسوسه های شیطان
با توجه به سنگینی مسئولیت قضاء و با توجه به مسائلی که در مقاله اخیر در رابطه با داوطلبی قضاوت مطرح شد در عصر حاضر که جمهوری اسلامی سخت نیازمند به قضات واجد شرایط است ممکن است تعدادی از کسانی که واجد شرایط هستند و یا می توانند شرایط قضاء را تحصیل کنند گرفتار وسوسه های شیطانی شوند و به بهانه های مختلف از زیر بار مسئولیت شانه خالی نمایند.
این افراد با توجه داشت در شرایطی که کشور نیاز به قاضی دارد در این رابطه دو تلکیف دارند یکی تحصیل شرایط قضا و دیگری پذیرفتن مسئولیت قضاوت بنابراین هم تصحیح انگیزه تکلیف الهی هستند و هم داوطلبی برای قضاوت
فقیه بزرگ شیعه مرحوم محقق درکتاب «شرایع الاسلام » می فرماید:
لو لم یوجد غیره تعیّن هو و لزمهم الاجابه‌»
یعنی اگر جامعه نیاز به قاضی داشته باشد وجز فرد یا افراد خاصی نتوانند نیاز قضایی آن جامعه را برطرف کنند بر آن فرد یا افراد لازم است دعوت امام را اجابت نمایند و متصدی ام رقضاوت شوند.
مرحوم صاحب جواه ردر توضیح سخن محقق می فرماید:
«در صورت فوق الذکر اگر کسی که از طرف امام منصب قضاوت به او پیشنهاد شده ازپذیرفتن این پیشنهاد امتناع نماید، فاسق می شود و بدین ترتیب شایستگی قضاوت را از دست می دهد ، هر چند که وجوب قضاء حتی دراین صورت هم ساقط نمی شود، زیرا می تواند با توبه ، شرط قضاوت را که عدالت است تحصیل نماید»
داوطلبی قضا از دیدگاه محقق
مرحوم محقق درکتاب شرایع پس از تبیین این معنی که در صورت نیاز پذیرفتن مسئولیت قضا از نظر شرعی واجب و لازم است مساله دیگری را مطرح می کند و آن این که اگر امام و رهبر جامعه اسلامی فرد یا افرادی را که شایستگی قضا داشته باشند نمی شناسند به آن ها تکلیف می کند آیا بر واجدین شرایط قضا معرفی نمودن خود لامز است یا خیر
متن کلام محقق این است:
لو لم یعلم به الامام وجب ان یعرف نفسه المان القضاء من باب الامر بالمعروف
یعنی در صورتی که امام فردی را که واجد شرایط قضاوت است نمی شناسد در صورتی که سیستم قضائی کشور نیاز به او داشته باشد بر او واجب است که خود را به امام معرفی کند و داوطلب قضا گردد زیرا قضا از باب امر به معروف است .
بنابراین داوطلبی قضا با انگیزه الهی در صورتی که کشور نیاز به قاضی داشته باشد نه تنها از دیدگاه اسلام خوب است بلکه تکلیف الهی الهی و یک وظیفه شرعی است.
نکته ای که در این رابطه قابل توجه است این است که اگر کسی با انگیزه الهی و تنها بمنظور انجام تکلیف شرعی این مسئولیت سنگین را بدوش کشد،طبق اجادیث بسیاری که شیعه وسنی نقل کرده اند خداوند به او کمک می کند و او را از لغزشهای احتمالی مصون کی دارد.
امداد های غیبی الهی به قضات
پیامبر اکرم _(ص) می فرماید:
« من یبتغی القضاء و سأل فیه الشفعأء کل الی نفسه، و من اکره علیه أنزل الله علیه ملکاً یسدّده .»
یعنی کسی که با انگیزه های مادی داوطلب قضاوت شود و برای رسیدن به این منظور متوسل به واسطه و پارتی شود اگر به مقصود خود برسد خداوند او را به خود واگذار می کند و کسی که به عنوان تکلیف شرعی و با اکراه زیر بار این مسئولیت برود خداوند فرشته ای بر او می فرستد که او را یاری دهد و از لغزش ها نگهدارد.
در حدیث دیگری امام صادق از پدران گرامی خود از پیامبر صوالت الله علیهم اجمعین نقل می کند که آن حضرت نهی کرد از این کار که شخصی داوطلب امارت و قضاوت شود فرمود:
یعنی کسی که شخصا داوطلب امام و ریاست شود از امدادهای الهی محروم می شد و سرنوشت او به ریاست سپرده می شود و کسی که ریاست به سراغ او رود بدون این که او داوطلب ریاست باشد خداوند در رابطه با درست انجام دادن این مسئولیت به او کمک می کند .
در حدیث دیگری انس بن مالک می گوید: از پیامبر اسلام شنیدم که می فرمود: کسی که داوطلب قضاوت شو د و برای رسیدن به این منظور دیگران کمک بخواهد خداوند سرنوشت او را به قضاوت می سپرد و کسی که شخصا داوطلب قضاوت نباشد و و از کسی هم برای رسدین به این منظور کمک نخواهد بلکه تنها به عنوان تکلیف الهی این مسئولیت را بپذیرد خداوند فرشته ای بر او می فرستد که او را در انجام این وظیفه یاری دهد
از این احادث سه نکته جالب استفاده می شود که بد نیست این نکات را کمی توضیح دهیم:
الف) سنگینی مسئولیت قضاوت
از این احادیث معلوم می شود که مسئولیت قضا و داوری میان مردم به قدری سنگین و لغزش گاه های آن به قدری زیاد است که جز با امدادهای غیبی الهی و عنایت خاصه خداوند متعال ، قاضی قادر نیست که این بار سنگین را آن گونه که شایسته است به دوش بکشد و از لغزش ها در امان بماند و در این رابطه حتما لازم است که خداوند به او کمک کند و فرشته ای برای یاری او اعزام نماید.
ب ) خطر داوطلبی قضا با انگیزه های غیر الهی
دومین نکته ای که از احادیث یاد شده استفاده می کنیم این است که
داوطلبی قضاوت با انگیزه های غیر الهی کاری بسی خطرناک و بد عاقبت است زیرا چنین فردی از امدادهای غیبی الهی محروم است و طبق احادیثی که ذکر شد خداوند چنین شخصی را به خودش و کرسی ریاست و میز قضاوت واگذار می کند و چون شخصا نمی تواند این بار سنگین و پر مخاطره را به دوش کشد، زیر بار مسئدولیت له می شود و بالاخره سر از آتش دوزخ در می آورد.
مژده به قضاتی که انگیزه الهی دارند
سومین نکته ای که در احادیث یاد شده به آن تصریح شده است مژده به قضاتی است که به منظورانجام تکالیف شرعی با کراهت از اینکه مبادا درست انجام وظیفه نکنند، این بار سنگین را بر دوش می کشند.
این احادیث به این گونه افراد مژده می دهد که از بزرگی و سنگینی مسئولیت نترسند که خداوند یار و مدد کار آن ها است و امدادهای غیبی الهی دست آن ها را می گیرد و از لغزیدن در لغزش گاه های قضائی آن ها را حفظ می کند و به این منظور فرشته یا فرشتگان ویژه ای را برای یاری دادن به این گونه قضات اعزام می دارد و لذا آن ها باید با دلگرمی عنایات خاصّه الهی وظیفه خطیر و پر ارزش نمایندگی الهی را در رابطه با داوری میان مردم با قاطعیت تمام انجام دهند.
قطع امدادهای غیبی از قاضی
آخرین نکته ای که در پایان این بخش توجه به آن ضروری به نظر میر سد این است که قضاتی که با انگیزه الهی به کار قضا اشتغال دارند نباید به امید امدادهای غیبی از نیرنگ های نفس و شیطان غافل شوند و به تصور این که در شرایط فعلی نمی توانند انگیزه های غیر الهی داشته باشند و با توجه به این که خداوند وعده کمک به آن ها داده است چنین پندارند که هیچ خطری در رابطه با انجام این مسئولیت آن ها را تهدید نمی کند
خیر مساله به این سادگی هم قاضی ما نیست قاضی و لو انگیزه الهی هم دارد باید مانند کسی که تکلیف شرعی ایجاب کرده از لب جهنم عبور کند با کراهت ودر عین حال با دقت کامل در این راه خطرناک حرکت نماید البته فرشته هم دست او را می گیرد ولی به شرط این که نفس و شیطان او را فریب ندهند و حکمی بر خلاف حق و عدل صادر نکند که اگر حکمی بر خلاف حق صادر کرد فرشته دست او را رها می کند و رها کردن فرشته همان و در قعر دوزخ افتادن همان!
و لذا احادیثی که از طریق عامه نقل شده است با صراحت اعلام می کند که امدادهای غیبی الهی به قاضی تا آن جا ادامه دارد که قاضی آگاهانه حکمی بر خلاف حق و عدل صادر نکند.
شخصی به نام معقل بن بسیار می گوید: پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله به من دستور داد که امدادهای غیبی الهی به قاضی تا آن جا ادامه دارد که قاضی آگاهانه حکمی بر خلاف حق و عدل صادر نکند .
شخصی به نام معقل بن یسار می گوید پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به من دستور داد که بروم و در قبیله خودم قضاوت کنم که گفتم یا رسول الله من خوب قضا نمی دانم فرمود.
ان الله مع القاضی ما لم یحف عمدا
یعنی خداوند با قاضی است تا ان جا که آگاهانه حکمی بر خلاف عدل صادر نکند.
در حدیث دیگری نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هیچ یک از قضات جامعه اسلامی قضاوت نمی کند مگر این که همراه او دو فرشته است که او را برای داوری به حق یاری می دهند تا آن جا که تصمیم نگرفته که حکمی را بر خلاف حق صادر نماید ولی پس از این که تصمیم گرفت که بنا حق داوری کند و آگاهانه تصمیم خود را اجرا کرد آن دو فرشته با ناراحتی از او جدا می شود و او رابه خود واگذارمی نماید.
و در حدیث دیگری از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که : اِنّ الله مع القاضی مالم یَجُر فاذا جار تخلّی عنه و نرمه الشیطان یعنی خداوند با قاضی است مادامی که حکمی بناحق صادر ننموده ولی پس ازا ینکه بنا حق داوری نمود خداوند او را رها می کند و شیطان ملازم همراه او می گردد.
و از امیر المومنین علی علیه السلام نقل شده است که :
یدالله فوق راس الحاکم ترفرف بالرحمه فاذا حاف فی الحکم و کله الله الی نفسه.
یعنی دست عنایت خداوند سایه رحمت او را بر سر قاضی می گسترد تاآن جا که در قضاوت ظلم نکند و هنگامی که ظلم کرد خداوند او را بخود واگذار می نماید.
در انی جا ممکن است که این سوال برای خوانندگان گرامی مطرح شود که مگر با وجود امدادهای غیبی و یاری فرشتگان او امکان دارد که قاضی بلغزد اینجا وبرخلاف حق داوری کند و اگر احتمال لغزش قاضی با وجود امدادهالی غیبی منتفی نیست پس فلسفه این امدادها چیست؟
پاسخ این است که فرق است میان امداد و اجبار طبق روایاتی که مطرح شد خداوند گاهی بلاواسطه و گاه به واسطه یک فرشته و گاه به واسطه دو فرشته به تناسبت مورد به قضاتی که با انگیزه الهی این شغل را انتخاب کرده اند یاری می رساند ولی امداد و یاری رساندن خداوند مستلزم اجبار نیست یعنی این طور نیست که با امدادهای الهی از قاضی سلب اختیار شود و قاضی به صورت یک ماشین خودکار احکام عادلانه را صادر کند حتی برخلاف میل اراده شخص خود
بلکه معنی امدادهای غیبی این است که قاضی در عین حال که آزاد است و میتواند به حق داوری کند ویا بناحق امدادهای الهی هم در تشخیص حق و هم در اجرا آن قاضی را یاری دهد ولی اگر احیانا هوای نفس بر قاضی غلبه کرد و از فرشتگانی که برای یاری او آمده اند الهام نگرفت و از آزدی خود سوء استفاده نمود در آن صورت امدادگرهای غیبی نه تنها او را به اجرای حق اجبار نمی کنند بلکه با خشم از او جدا می شوند و او را به خود واگذار می نمایند.
خداوندا ما را یاری کن تا از آن ها شویم که به گفته امام علی علیه السلام خود را ملازم عدالت نموده اند و برای نخستین گام در اجرای عدل و داد هوس را از خود دور ساخته اند
آمین یا رب العالمین.

16دسامبر/16

توضیحی پیرامون محرم و محارم

از نویسنده رساله نوین عبد الکریم بی آزار شیرازی
کلمه محرم که جمع آن محارم است از ماده حرم و حرام می باشد و مفهوم لغوی آن همان طور که ابن منظور در لسان العرب ماده حرم صفحه ۶۱۵ ذکر نموده عبارت است از آن چه را که خداوند حرام کرده است:(والمحارم:ماحرم الله)
و در فقه به معنای کسانی است که ازدواج با آن ها حرام است چنان که در کتاب جواهر الکلام علامه شیخ محمد حسن نجفی ج ۲۹، ص ۷۲ آمده:
و کذا ان ینظر الی المحارم التی محرم علیه نکاحهن.
و نیز در کتاب تحریرالوسیله امام خمینی روحی له الفدا جلد ۲ ص ۲۴۳ می خوانیم:
والمراد بالمحارم من یحرم علیه نکاههن
این عبارت در صفحه ۷۰ رساله نوین ج ۳ چنین ترجمه شده شده ”
مقصود از محارم کسانی هستند که ازدواج با ان ها حرام است
با توجه به مفهوم لغوی و فقهی محرم و محارم بیان مفهوم آن در صفحه ۷۰ تحت عنوان فصل ۴ را در صفحه ۷۹ محارم قرار دادیم و برای تاکید به این که مقصود از این کلمه همان معنای لغوی و فقهی است در زیر عنوان محارم معنای حقیقی این کلمه آمد
کسانی که نمی توانند با یکدیگر ازدواج کنند و باز این کلمه در صفحه ۸۰ با همین مفهوم تکرار شده کسانی که از راه شیرخوارگی با آن ها بستگی پیدا می شود باشرایط زیر محارم رضاعی محسوب می شوند و ازدواج با آن ها حرام است.
بنابراین وقتی ما در صفحه ۸۲ خواهر زن را در جدول محارم سببی آورده ایم به معنای حرام بودن ازدواج با خواهر زن است (تا وقتی که خواهر دیگر همسر اوست)
متاسفانه بعضی بدون توجه به معنای لغوی و فقهی محرم و محارم و قرینه صارفه ای است که ما مکررا برای آن ذکر کرده ایم و بعضی کلمه مذکور را به معنای عرفی یعنی حلیت نگاه کردن گرفته اند.در صورتی که مقصود تنها حرمت ازدواج باخواهر زن است نه حلال بودن نگاه به خواهرزن و این مساله کاملا بدیهی و مورد اتفاق همه فقهاء اسلام است که نگاه کردن به خواهر زن حلال نیست.
بنابراین اشتباه از تبادر مفهوم از تبادر مفهوم عرفی و مجازی کلمه محرم و محارم در اذهان مردم و عدم توجه به معنای حقیقی و فقهی و قرینه صارفه از معنای مجازی سرچشمه میگیرد.
البته برای رفع هر گونه شبهه از طریق رادیو و تلویزیون و جرائد این مسئله را توضیح داده ایم و در چاپ اول این مسئله را به طور مفصل و به صورت روشن تری آورده ایم.

16دسامبر/16

حوادث و مناسبت های بهمن ماه امسال

اول بهمن :اعدام انقلابی حسنعلی منصور توسط شهید محمد بخارائی (۱۳۴۳) حمله رژیم پهلوی به دانشگاه تهران (۱۳۴۰)
چهارم بهمن : اشغال نظامی فرودگاه مهرآباد به دستور بختیار خائن جهت جلوگیری از فرود هواپیمای حامل امام (۱۳۵۷)
پنجم بهمن : شهادت لبافی نژاد و صمدیه لباف بر اثر خیانت سازمان منافقین(۱۳۴۵)
هفتم بهمن: تحصن روحانیون در دانشگاه تهران به علت جلوگیری رژیم از ورود امام خمینی به ایران (۱۳۵۷)
دوازدهم بهمن: آغاز دهه مبارک فجر و بازگشت پیروزمندانه امام امت به وطن(۱۳۵۷)
شانزدهم بهمن : در گذشت آیه الله میرزای شیرازی صاحب فتوای ضد استعماری تحریم تنباکو (۱۲۷۳)
هفدهم بهمن: به توپ بستن گنبد حرم امام رضا «ع»(۱۳۳۰)
نوزدهم بهمن : مصادف با پنجم جمادی الاول ولادت حضرت زینب قهرمان کربلا سلام الله علیها در سال ۵ هجری قمری .
بیستم بهمن: حمله گارد منحوس پهلوی به نیروی هوایی(۱۳۵۷)
بیست و یکم بهمن: شکسته شدن حکومت نظامی به دستور امام خمینی توسط ملت انقلابی ایران
بیست و دوم بهمن: پیروزی انقلاب اسلامی ایران (۱۳۵۷)
بیست و سوم بهمن: تشکیل کمیته های انقلاب اسلامی به فرمان امام (۱۳۵۷)
بیست و هفتم بهمن : مصادف با سیزدهم جمادی الاول شهادت بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا علیها السلام،سال یازدهم هجری قمری
بیست و نهم بهمن : قیام مردم مسلمان تبریز(۱۳۵۶)

16دسامبر/16

دانستنی هایی از قرآن

۱٫ دین خدا را یاری کنید تا خدا شما را یاری دهد:
          ( سوره محمد آیه ۷)
ای آنان که ایمان آورده اید، اگر خدا را (دین خدا را) نصرت و یاری کنید، خداوند شما را یاری دهد و گام هایتان را استوار و پا برجا نگهدارد.
۲٫ پیروزی را از خدا بخواهید.
                ( سوره بقره آیه ۲۵۰)
خدایا ما را صبر و بردباری بده و گام های ما را ثابت و استوار گردان و ما را بر کافران پیروز فرما.
۳٫ پیروزی مؤمنان حتمی است.
                    ( سوره روم ، آیه ۴۷)
همانا قبل از تو پیامبرانی برای (دعوت) ملت های خود فرستادیم و ان پیامبران با ادله روشن (معجزات) امدند (ولی چون آنان تکذیب کردند پیامبران خود را) پس از ان ما از جنایت کاران و (تکذیب کنندگان) انتقام گرفتیم(و آن ها را هلاک کردیم) و پیروزی دادن به مومنان را بر خود حق و واجب دانستیم.
۴٫ قیام کنندگان قبل از پیروزی با آنان که پس از پیروزی به انقلاب پیوستند، یکسان نیستند:
               •                           ( حدید ، آیه ۱۰ )
آن هائی از شما که قبل از پیروزی (فتح مکه) انفاق کردند (با مال) و جهاد و مبارزه کردند (باجان خود) یکسان نیستند (با آنان که پس از فتح مکه به مؤمنان پیوستند) درجات آن ها بالاتر است از انان که پس از فتح مکه انفاق کردند و جهاد نمودند، و هر دو را خداوند وعده پاداش و ثواب داده است و خداوند به هر چه شما می کنید آگاه است.
فتح و پیروزی مؤمنان
[آری، آنان که قبل از انقلاب، در حالی که اسلام در این کشور غریب بود، قیام کردند و با جان و مال خود برای پیروزی حق بر باطل مبارزه کردند و با دژخیمان شاه سمتگر درگیر شدند و در برابر زور و ظلم تسلیم نشدند و امام را با جان و دل یاری نمودند، این مبارزان بی نام و نشان (که بسیاری نیز در این راه مقدس غریبوار شهید شدند) هیچ گاه یکسان نیستند با آنان که پس از انقلاب پیوستند، هر چند که گروه دوم نیز اخلاص از خودنشان بدهند، ولی در هر صورت اینها که پس از انقلاب خالصانه به انقلاب و اسلام خدمت کرده و می کنند، پاداش کارهای نیک خود را از خدا خواهند گرفت گر چه گروه اول یعنی حامیان اصلی انقلاب برتر و بهتر و بالاتر از گروه دوم می باشند و همواره باید مورد تقدیر و ستایش مردم قرار گیرند.] ۵٫ خدا را شکر کنید که پیروزتان کرد:
       ••                (سوره نصر)
آن هنگام که نصرت و یاری خدا همگام با پیروزی رسید، و مردم را دیدی (ای پیامبر) که گروه گروه در دین خدا داخل می شوند (و اسلام می آورند) خدایت را تسبیح گو ( و شکر کن ) از این نعمت و از او طلب آمرزش نما چرا که بسیار آمرزنده است.
( خدایا تو را سپاس بی پایان ، که پس از سال ها در ظلم و ظلمت زیستن، بر ملت ایران لطف کردی و انقلاب خونین آنان راپیروز گرداندی و اینک ما می بینیم دنیا در برابر این انقلاب و رهبر عظیم الشأن آن ، سر تعظیم و اعجاب فرود اورده، گروه گروه به آن می پیوندند و علی رغم آن همه تبلیغات مسموم در داخل و خارج کشور، به آن ایمان و اعتقاد دارند و امام را رهبر خود می دانند، خدایا را تو را شکر می کنیم و از تو می خواهیم انقلاب و اماممان را برای ما نگه داری تا ان گاه که این پرچم را به امام زمان (عج) بسپاریم.)
۶٫ پیروزی نزدیک است:
                             (سوره بقره ، آیه ۲۱۶)
… پس از شدت ها و مصیبت های زیاد مردم متزلزل شدند ( مضطرب شدند) تا ان جا که پیامبر و آنان که به او ایمان اوردند گفتند: کی یاری خدا می رسد؟ هان (پیروزی) یاری خدا نزدیک است.

16دسامبر/16

در فجر پیروزی

بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم شهید آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی نقل می کرد در جریان انتقال ناگهانی حضرت امام مدظله العالی همراه با آن مرحوم از تبعید ترکیه به عراق وقتی که در فرودگاه بغداد پیاده می شوند آن چنان غریب و تنها بوده که نه پولی داشتند که بتوانند بابت کرایه رفتن به کاظمین پرداخت کنند و نه آشنایی بود که از او قرض کنند و داستان غریبی و سرگردانی حضرت امام را در جریان هجرت از عراق در مرز کویت و غیره نیز شنیده و دیده ایم. با این همه دیری نپائید که در دوازدهم بهمن ۵۷ علیرغم تمام فشارها و خطرات و کشتارها، جهان شاهد بزرگترین و با شکوهترین استقبال تاریخ از حضرت امام بود که در پی آن ودر فاصله ده روز، تاریخ به سرعت ورق خورد و در بیست و دوم بهمن ۵۷ عظیم ترین انقلاب اسلامی مردمی جهان به وقوع پیوست و ریشه دار ترین و نیرومندترین بنیان ظلم ستم شاهی را نابود کرد و بدین سان ملت ایران شام سیاه سلطه طاغوت را پشت سر گذاشت. فجر پیروزی رسید و روزهای ۱۲ تا ۲۲ بهمن را دهه فجر نامید، و این تازه آغاز راه بود که می بایست در پگاه طلوع دولت اسلام با سپاه ظلمت و توطئه های استکبار جهانی که از هر سو بر انقلاب می تاخت، بستیزد.
توطئه ها و تهاجمات یکی پس از دیگری به سوی انقلاب نشانه رفت ولی امام و امت اسلام همراه با الطاف خداوند چنان مقاومت کردند که کید کافران به خودشان بازگشت و انقلاب، صلابت و ثبات بیشتر یافت، کودتای نوژه، حمله طبس، ملی گراها، منافقین و و سرانجام جنگ تحمیلی، جنگی که استکبار جهانی برای نابودی مطلق انقلاب و جمهوری اسلامی راه انداخت و با توجه به زمینه سازی های قبلی و تهیه مهرهایی مانند بنی صدر خائن توانستند مناطق حیاتی و وسیعی از سرزمین اسلامی ایران را در مدتی کوتاه اشغال کنند، در آن روزها هیچ کس به خصوص دشمنان اسلام نمی توانستند تصور کنند که جمهوری اسلامی بتواند به تنهایی و در میان انبوه مشکلات ناشی از انقلاب و ضد انقلاب داخلی و تحریم اقتصادی و غیره، در مقابل حمله بایستد و به جای سقوط و تجزیه، دشمن را با ذلت تمام از خاک خود بیرون براند آن روز که دشمن توانست با خون پاک رزمندگان غریب ما خرمشهر را به «خونین شهر» تبدیل کند، چه کسی تصور می کرد بعد از یک سال و اندی، رزمندگان اسلام می توانند با گرفتن ده ها هزار کشته و اسیر از دشمن، خرمشهر را آزاد کنند و چنین است که نموداری از داستانی که در اغاز سخن بدان اشاره شد، در اکثر ماجراهایی که بر انقلاب رفته، تداعی میشود. و اکنون از تداوم دستاوردهای دهه فجر که انقلاب اسلامی را در داخل مرزهای ایران به پیروزی رساند عملیات والفجر به عنوان آخرین عملیات سرنوشت ساز، جنگ می رود تا راه را برای پیروزی و حاکمیت اسلام در منطقه و جهان هموار کند و جهان به زودی شاهد خواهد بود، همان گونه که در گذشته امت اسلامی با قدرت ایمان به خدا و رهبری امام توانست امور غیر قابل تصور را تحقق بخشد، بزودی شرّ رژیم بعثی صهیونیستی صدام این مزدور آمریکای جهان خوار را نیز از سرمنطقه کوتاه و در گام های بعدی اسرائیل غاصب را از صفحه روزگار نابود کند.
آری! انقلاب اسلامی تا کنون به هر هدفی که تعیین کرده دست یافته است و نه اینک که هدف بعدی را نابودی رژیم صدام قرار داده یقیناَ به آن دست خواهد یافت.
امروز امت مسلمان ایران همه چیز را بر مبنای اسلام و ارزشهای متعالی آن ارزیابی می کند و فداکردن جان و مال خویش را در راه خدا ثمنی می دانند. در تجارتی پر سود با خدا که رهائی از عذاب دردناک آمرزش گناهان، بهشت پرنعمت، فوزی عظیم و بالاخره نصرت خداوند فتح نزدیک در ازای ان است (اشاره به آیات ۱۳-۱۱ سوره صف) و حسین وار پا در عرصه جهاد در راه خدا گذاشته و هر زمان را عاشورا و هر مکان را کربلا دانسته و مرگ در راه خدا را سعادت زندگی در سایه ظلم را نکبت می دانند و برآنند تا از مدینه و دیار خود هجرت کرده برای آزادی سرزمین مقدس اسلامی عراق و قدس عزیز و کوتاه کردن دست ظالمان کشور های اسلامی در راه خدا جهاد کنند و به احدی الحسنیین دست یابند.
اکنون جبهه های جنگ، کعبه مشتقان الله و وعده گاه راهیان کربلای حسین است و آن جا مدرسه عشق و مکتب عرفان و تجلی گاه ایثار وایمان است، جبهه ها نزدیک ترین مقام به پیامبر و علی و حسین و امام زمان است. آن جا مکه و مدینه است، کربلا و نجف و کوفه است سامرا و کاظمین است تجلی گاه ایمان و اخلاص و عبودیت خدا است آن جا هر چه هست خدا است و عشق به خدا، در ان جا بهترین بندگان شایسته خدا و مقربان درگاه حق، دل از همه تعلقات مادی شسته و در محضر خداوند به عبادت و مناجات و تهجد و نیایش مشغولند، و دل هایشان در انتظار لقاء الله می تپد و ای کاش خفتگان، سیاه دلان و آلودگان به مادیان و اسیران هوس های نفس توفیق می یافتند تا از نزدیک با فضای ملکوتی جبهه ها نور معنویت رزمندگان اسلام آشنا شوند که در آن جا دل سنگ آب می شود و انسان هر چه هم آلوده باشد متنبه و منقلب می شود و در عالمی دیگر پای می گذارد نیروی شگفت انگیز این رزمندان خدا جوی شهادت طلب است که عزم جزمشان بر جنگ تا پیروزی نهائی و آمادگیشان برای عملیات سرنوشت ساز آینده لرزه بر اندام جهان خواران شرق و غرب انداخته است تا آنجا که آمریکا و اسرائیل با اضطراب و نگرانی از سرنوشت جنگ سخن می گویند و پرده از وحشت روز افزونشان در مورد به خطر افتادن منافع حیاتیشان با ادامه روال موجود جنگ بر می دارند و امرزو تمام ملت های مسلمان در لبنان فلسطین، تونس، مراکش ، مصر، سودان و به خوبی دریافتند که مشکلات و مصیبت های کشورهای اسلام در کازابلانکا حل نمی شود، بلکه می دانند آن ها که آنجا جمع شدند (ازمهمان و میزبان) همان ها خود عامل فراهم کننده همه مصائب هستند. آن ها همه با الهام از امام امت اسلامی ایران دریافته اند که تنها راه نجاتشان اسلام و انقلاب اسلامی است و بزرگترین امید و پشتوانه خود را جمهوری اسلامی ایران دانسته و چشم امید به پیروزی لشکریان اسلام در عملیات سرنوشت ساز آینده دوخته اند که امیدواریم عملیات آینده، مسئله جنگ را تمام وبا نابودی صدام و سقوط سد بارلو! راه برای رسیدن به قدس، کعبه و لبنان هموار و دست ابر قدرت ها از منطقه و مردم مستضعف آن کوتاه شود. انشاء الله والسلام
رحیمیان

16دسامبر/16

درس هایی ازنهج البلاغه (خطبه صدو چهارم)

پیامبر، الگوی رهبری
بسم الله الرحمن الرحیم
در برنامه گذشته خطبه ۳۳ نهج البلاغه را مطرح کردیم، ولی چون این خطبه نقل دیگری نیز شده است که مزایایی دارد، لذا در این بحث، نقل دوم را مورد بررسی قرار می دهیم.
این خطلبه را سید رضی (ره) خطبه ۱۰۴ نهج البلاغه قرار داده، ولی در شرح های مختلف شماره گذاری های نهج البلاغه تفاوت دارد لذا برخی آن را خطبه ۱۰۲ یا ۱۰۳ و شاید ۱۰۵ قرار داده اند. اینک به آن خطبه می پردازیم:
(و من خطبه له علیه السلام و قد تقدم مختارها بخلاف هذه الروایه.)
از جمله خطبه های علی (ع) که قبلا مختار خطبه را بر خلاف این روایت (با روایت و نقلی دیگر) نقل کردیم.
(اما بعد، فان الله سبحانه بعث محمدا (ص) ولیس احد من العرب یقرأ کتابا و لا یدعی نبوه و لا وحیا.)
پس از حمد و ثنای خدا، خداوند برانگیخت محمد (ص) را در حالی که هیچ یک از عرب کتابی نمی خواند و هیچ کس ادعای وحی و نبوت نداشت.
در آن هنگام که خداوند پیامبر اکرم (ص) را برانگیخت و به رسالت مبعوث کرده، هیچ یک از عرب با کتاب های آسمانی سر و کار نداشت و کتاب آسمانی بین آن ها رایج نبود بلکه نوعاً بت پرست و مشرک بودند و نه تنها کسی ادعای پیامبری و وحی نداشت بلکه هیچ گاه بحث از پیغمبر و کتاب و وحی نمی کردند. آن ها به قدری عقب افتاده بودند که گاهی با خرما بت می ساختند و آن را سجده می کردند و هنگامی که گرسنه می شدند، آن بت ساخته شده را می خورند و از ان پس خرمائی دیگر …
(فقاتل بمن اطاعه من عصاه )
پس پیامبر با همراهی پیروانش با مخالفان خود مبارزه و جهاد کرد.
پیامبر اکرم (ص) به وسیله افراد که پیرو و مطیع او بودند با آن کسانی که معصیت کار بوده و با او مخالفت می کردند، جنگ و مبارزه برخاست و جهاد کرد. در هر صورت، هدف اسلام از جهاد، کشور گشائی به عنوان آب و خاک نبوده بلکه هدف دفاع از توحید و عدالت بوده است.
خداوند هدف از جنگ را در قرآن ذکر شده است: (و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها. )
(چرا در راه خدا و ان مستضعفین از مردان و زنان و کودکان جهاد و کار زار نمی کنید، ان ها که می گویند: پروردگار ما را از این قریه ای که اهل آن ستمگر و ظالم هستند بیرون بر ….)
آری چرا در راه خدا و برای اثبات صانع و پیاده شدن توحید و گرفتن حقوق مستضعفین از دست مستکبرین مبارزه و دفاع نمی کنید؟
مستضعف، ضعیف نیست بلکه کسی است که او را به ضعف کشانده اند و تحت فشار قرار داده اند و الا ذاتاً قوی است امروزآمریکا و شوروی و سایر ابرقدرت ها کشورهای جهان سوم را به ضعف کشانده اند و از ان ها با زور می خواهند که نوکر باشند. ریگان رسما می گوید منافع ما در خاورمیانه در معرض خطر است، توبه خاورمیانه چه کار داری؟ از ان طرف دنیا دستت را دراز کرده ای و برای خودت منافعی فرض کرده ای؟ این جا است که می بینیم قرآن برای نجات مستضعفین از چنگال ستمگران، جهاد و جنگ در راه خدا فرض کرده است. پیامبر اکرم(ص) هم آن گاه که جنگ می کرد، هدفش کشور گشائی نبود بلکه می خواست ملت مسلمان را به سر منزل مقصود برساند.
(یسوقهم الی منجاتهم و یبادریهم الساعه ان تنزل بهم .)
آنان را به محل نجات و رستگاریشان سوق می داد و مبادرت می کرد که نکند ساعت مرگ آن ها را فرا رسد.(و تا آن ساعت در گمراهی فرو رفته باشند)
سخنان و پیام پیامبران همواره این بود که ای انسان خدا ترا خلق نکرده که برای بت کرنش و تواضع کنی! برای آب و خاک دعوا کنی ارزش تو از آب و خاک زیادتر است. «یا ابن آدم، خلقت الاشیاء لأجلک و خلقتک لأجلی» همه موجودات را برای تو خلق کردم و تو را برای خودم آفریدم بنابراین پیامبر(ص) آمد که مردم را به سوی منزلگاه نجات سوق دهد . پیامبر عجله داشت که آنان را رستگار کند تا مبادا ساعت مرگ یکی از افراد رسد در حالیکه به سر منزل مقصود نرسیده باشد، بمیرد در حالیکه مطیع بت است، قیامتش به پا شود در حالی که نوکر کاخ و زر و زیوردنیا است. پیامبر اکرم (ص) مبادرت به نجات مردم و رهانیدن آنان از گرداب و منجلاب فساد می کرد که قبل از فرا رسیدن مرگ یا قیامت، نجات یافته باشند.
پیامبر اکرم (ص) در این مورد آن قدر شتاب داشت که خداوند در قران خطاب به ایشان چنین فرمود: (لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین)
شاید تو داری خودت را هلاک می کنی که چرا این ها ایمان نمی آورند؟
پیامبر آن قدر تلاش می کرد و جهد نمود که یک نفر هم به جهنم نرود و اهل حق را بیشتر کند.
«یحسر الحسیر و یقف الکسیر، فیقیم علیه حتّی یلحقه غایته الّا هالکاً لاخیر فیه»

آن را که همانند شتر خسته در راه مانده با او می ایستد که خستگیش در رود یا آن که مانند شتر پا شکسته ای توان را از دست می دهد، حضرت بالای سر او می ایستد تا او را علا ج کند، مگر کسی که به هلاکت رسیده و امید به او نیست.
این قافله انسان ها که برای سیر الی الله خلق شده اند، اگر در وسط راه، یکی کند شود، پایش بشکند، موانع و حوادث برای او پیدا شود، انسان دلسوز سعی می کند خستگان را استراحت داده و بیماران را درمان نماید، مانند قافله شتری که می روند، اگر یکی پایش شکست، آن آدم دلسوز سعی می کند پای آن راببندد، آن دیگری اگر خسته شد، غذا و آبش می دهد یا کسی را برای نگهداریش می گمارد تا این که به قافله اش رساند. آری! آن رئیس قافله دلسوز حتی برای عقب افتاده ها و منحرفین نیز فکر می کند، می اندیشد تا آنان را به ساحل نجات برساند مگر این که دیگر قابل نجات نباشند.
پیامبرگرامی اسلام (ص)خستگان را رها نمی کرد و بیماران را تنها نمی گذاشت، نمی گفت، چون این آدم انقلابی نبوده، در بین ما نباید راه یابد، بلکه نیرو صرف می کرد تا این راه گمگشتان را نیز به راه رستگاری رساند و هدف را به آنان بشناساند.
اگر رهبر یک جامعه افراد خوب را گلچین کند و بقیه را رها سازد، رهبر نیست، رهبر خوب باید تمام قشرهای جامعه را زیر نظر بگیرد و حتی انان را که در انقلاب مثلا نقشی نداشتند طرد نکند. رهبر دلسوز باید بال رحمتش را بر همه بگسترد تا آن هائی که انقلاب را و حتی اسلام را هم درک نکرده اند یا درک کرده و به آن نپیوسته اند، رهنمون باشد. آن گمرهان مریضند و باید با منطق و بیان آن ها را معالجه و درمان کرد و نباید گذاشت گرگ های درنده این مریضان را بدرند.
پیامبر اکرم (ص) در روشش ان گونه نبود که عده ای را گلچین کند و دیگران را رها سازد بلکه واماندگان و خستگان را به سرمنزل مقصود راهنمایی می کرد. پیغمبر(ص) برای تالیف قلوب، ابوسفیان را نیز با آن همه شیطنت که داشت راهنمایی می کرد و از بیت المال کمکش می نمود. پیامبر رحمه للعالمین است، تا می تواند رحم می کند و با همه مردم مهربان است.
من به برادرانی که در امور قضائی و امور زندان ها خدمت می کنند سفارش می کنم، هیچ وقت نظرتان به کسی که جنایت کرده، در بازداشت و محاکمه او نظر انتقامی نباشد. البته افرادی که شیطنت می کنند و خیانت می کنند بایستی بازداشت شوند ولی نه به عنوان انتقام زندان باید واقعا ندامتگاه باشد مگر عضوی که دیگر هیچ فایده ای ندارد و نمی شود او را تربیت کرد که این مانند غده سرطانی می ماند که دیگر قابل معالجه نیست بلکه باید بریده و دور انداخته شود.

16دسامبر/16

رهنمود ها

امام خمینی
مردم اگر اسلام، استقلال، آزادی و نبودن تحت اسارت شرق و غرب را می خواهند همه در انتخابات شرکت کنند و در صحنه حاضر باشند. ۲۱/۹/۶۲
فقهای شورای نگهبان و اعضای شورایعالی قضائی باید اینطور باشند که اگر در مسأله ای اشتباه کردند صریحا بگویند اشتباه کردیم و حرف خود را پس بگیرند.
تمام مردم موظفند که در انتخابات حاضر باشند و تحت تأثیر هیچکس قرار نگیرند.
مسأله خوب بودن شخص است نه اینکه از یک دسته خاص باشد، نه اینکه اهل علم باشد حزبی باشد، بازاری باشد، اینها دیگر شرط نیست. عمه موازین اسلام است که قانون و موازین اسلم تعیین کرده است.
عقل اقضا می کند که ما الان مشکلات را تحمل کنیم مردم مشکلات را تحمل کنند مشکلات ما کمتر است از مشکلات زمان رسول الله (ص). ۲۷/۹/۶۲٫
اگر اساس را ما حفظ نکنیم نه اداره برای ما باقی می ماند، نه مجلس و نه مدرسه! این دفعه اگر اینها (قدرتهای بزرگ) تسلط برما پیدا کنند برای ما هیچ چیز نمی¬گذارند.
آقا می نوسید مالیات نباید داد! روزی چند صد میلیون خرج جنگ را با سهم امام می شود درستش کرد؟ آخر شما ببیندید بی اطلاعی تا چقدر؟!
امروز اگر همه علما و روحانیون و مجلس و دولت و همه قوای مملکت و همه ملت با هم نباشند دشمن، همه را زمین می زند.
ما تکلیف داریم آقا، اینطور نیست که حالا که ما منتظر ظهور امام زمان «سلام الله علیه» هستیم پس دیگر بنشینیم در خانه هایمان و تسبیح دست بگیریم!
دولت های اسلامی از خود ضعف نشان ندهند و مشت توی دهان قدرتهای بزرگ بزنند.
سیره بزرگان براین بوده است که معارضه می کردند با طاغوت و لو اینکه زمین بخورند ولو اینکه کشته شوند و کشته بدهند، ارزش دارد کا انسان درمقابل ظلم بایستد، در مقابل ظالم بایستد و مشتش را گره کند و توی دهنش بزند و نگذارد که اینقدر ظلم زیاد شود.
همه وارد میدانی شده ایم که اگر یک قدم عقب بنشینیم شکست می خوریم. ۱۳/۱۰/۶۲
کسانی را که انتخاب می کنید باید همه مسائل را تشخیص دهند نه افرادی باشند که اگر روس یا آمریکا یا قدرت دیگری تشری زند بترسند، باید بایستند و مقابله کنند.
اگر انسان بخواهد برای اسلام خدمت کند نباید توقع داشته باشد که همه او را بپذیرند.
در انتخابات مسلمان بودن تنها فایده ای ندارد، باید ( کاندیدا) جمهوری اسلامی را قبول داشته باشد و از مسائل روز مطلع باشد.
برای مجلس آدم خوب بودن، نماز اول وقت و نماز شب خواندن کفایت نمی کند، مجلس به اشخاص سیاسی ، اقتصاددان، سیاستمدار، مطلع براوضاع جهان، متعهد به اسلام و موافق با جمهوری اسلامی نیاز دارد.
ایه الله العظمی منتظری
این مسئله خط و خط بازی که معمول شده است گناه بزرگی است که بعضی ها مرتکب می شوند نیروهای خوب را مرتب از یکدیگر جدا می کنند. ۲۳/۹/۶۲
باید در حوزه و دولت و مجلس افراد متدین مستقل و شجاع باشند که فرضا اگر رئیس دولت یا ئیس مجلس و یا رئیس جمهور مطالبی گفت و آنها نظرشان چیز دیگری بود، شهامت ابراز آن را داشته باشند.
ائمه معظم جمعه هرکجا هستند نباید ارتباطشان با طبقات ثروتمند و متمکن بیشتر از طبقات محروم که مالک اصلی انقلاب هستند باشد.
من امروز احساس می کنم که معمولا در پست های مهم و حساس افراد ضعیف و مطیع و به اصطلاح بله قربان گوها بیشتر جذب می شوند! ۲۹/۹/۶۲
طلاب ضمن تحصیل علم باید به مسائل سیاسی روز و اوضاع سیاسی دنیا نیز آشنا شده تا بتواند طبق نیاز روز، اسلام را در دنیا پیاده و معرفی نمایند. ۳۰/۹/۶۲
اگر امریکا حماقت کند و به مقابله و جنگ رویاروی با اسلام بپردازد شما ( رئیس ، معاونین و روسای دفاتر ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی) باید به جای تهران به جبهه ها بروید و من هم باید بیایم جبهه و برایتان غذا و مایحتاج جنگی فراهمخ کنم. ۱۰/۱۰/۶۲
برادران مسئول حق ندارند قبل از رسیدگی و تشخیص مقام قضایی آبروی کسی را ببرند و شایع کنند که فلانی افکارش فلان است، خطش فلان است.
بردن آبروی یک مسلمان گناهش از ربا خوردن بیشتر است.
برای کسانی که گزارش داده شده که فلان خلاف شرع را انجام داده ولی خود آن افراد منکر هستند، نباید تجسس و تحقیق و موشکافی و یا خدای نکرده اصرار بر اقرار به گناه شود.
برادران و خواهران انجمن های اسلامی اگر فرضا از فردی نقطه ضعفی دیند نباید با آبرو و حیثیت او بازی کنند و به اصطلاح افشاگری نمایند!
این شیوه که رایج شده که اگر کسی در زمان گذشته کارخلافی کرده و یا مثلا عکسی با کسی داشته دیگر تا ابد نمی شود از چنین افرادی استفاده کرد سخت اشتباه و به ضرر انقلاب و کشور است.
توجه کنید که در کارهای اطلاعاتی از مرز اسلام و انقلاب خارج نشوید ، در زندگی افراد تجسس نکنید و اگر کسی متهم به چیزی شد طبق موازین شرعی رفتار شود.
یک نماینده مجلس باید علاوه بر داشتن امانت و دیانت از نظر فهم و شعور سیاسی و عقل اجتماعی و تدبیر و کفایت ، آگاهی به مسائل روز و نیاز انقلاب قوی باشد. ۱۵/۱۰/۶۲

16دسامبر/16

بی دین انقلابی

استاد فخر الدین حجازی:
این کلاه لنین است این کفش هایش این عصایش این چترش این اطاق ساده غذا خوریش این تخت خوابش این استکان و سماور و چایش و … این خانم میان سال رئیس موزه لنین همین طور مرتب حرف می زد مثل این که یک نوار کاست توی گلویش کار گذاشته باشند مانند خانم جوان آمریکایی که در تالار سازمان ملل متحد حرف می زد و می گفت: این جا محل شورای امنتی است این جا سالن فرهنگی یونسکو است این جا سالن عمومی است این قالی را شاه ایران هدیه کرده است این مجسه هدیه ایتالیاست این هم نواری توی گلویش بود منتها آن نوار آمریکاها پر کرده بودند و این را روس ها .
خانم روس منت هم می گذاشت و می گفت اگر دولت مردها شوروی بخواهند خانه لنین را در کرملین ببینند باید چهار سال در نوبت بمانند و شما امروز آمده اید.
از راهرو باریکی گذشت و وارد اطاقی شد و گفت این پیانو خواهر لنین است که هروقت جناب لیدر خسته می شد برایش آهنگ می نواخت و بعد انگشت را روی دکمه فشار داد و صداهای پیچیده بلند شد من که چیزی سرم نمی شد ولی خانم چشم هایش را روی هم گذاشت و سرش را تکان می داد و در خلسه ای فرو رفت و بعد گفت این عکس مادر لینن است و آن گاه چنین افزود:
ما در لنین یک خانم اشرافی و مذهبی بود و لنین را یک بار بی دین انقلابی ، بار آورد بین انقلابی
صدائی تو سرم ترکیدو کله ام داغ شد وزیر لب گفتم بی دین انقلابی !
آن ها یی که نوار را توی گلوی خانم گذاشته بودند سعی و ابرام داشتند که حتما این کلمه گفته شود.
من کلمه اولش را قبول داشتم که لنین بی دین بوده ولی انقلابی نه زیرا اصولا بی دین نمی تواند انقلابی باشد به همین دلیل عقل و هم نقل و هم شهود و لمس.
لنین آمده بود تا نقشه ها بی دیدن ها را به نام انقلاب پیاده کند بی دین هایی از دموکریت و تالس گرفته تا ابوالعلاء و ابن مقفع و بشاربن برد و بالاخره نیچه و هگل و ژرژ پولیتسر و مارکس و انگلس و حالا خودش در هر صورت او به جنگ معنویت آمده بود ولی از پنجره های اطاقش گنبدهای طلائی کلیساهای کرملین دیده می شد که به قول مدیر موزه این ها را نگه دارد و باز سازی کنید این هم نمونه ای دو هوا در بام کرملین.
آخر مگر می شود با معنویت و روح و خدا و ابدیت عرفان و عشق و نیایش و این همه زیبایی ها و هنرها و وروشنائی ها جنگید و می بینیم که می شود حتی در همه خیابانی که در مسکو نامش بی خدائی گذاشته شود خانه خدا به سیمای مسجدی با گنبد سبزش بر پاست و مسلمانان صف به صف در پس از هفتاد سال تبلیغات ضد خدائی نماز می خوانند.
گفتم بی دین نمی تواند انقلابی باشد و هر انقلابی که انگیزه بی دینی نداشته باشد هم چون همچون موجی در برکه ای پدید می آید و پییش می رود تا به دیوار آن می خورد و باز می گردد و از خروش می افتد و آرام می شود چنان که همه انقلابی های جهان که انگیزه خدائی نداشته به چنین سرنوشتی دچار شدند.
ولی انقلاب های خدائی که به دست توانای پیامبران انقلابی پدید می آید چنین نیست زیرا انفجارش از بعثت بر می خیزد و فروزشی خدائی و توانایی نیرومند و معنوی دارد و با ضربه پایدار ولی الهی همانند قارعه ای می کوبد و فطرت ها را بر می انگیزد و همه موانع را در هم می شکند و تا بی نهایت پیش می رود و هرگز از تلاطم باز نمی ایستد به کجا می رود و این که فسلفه است عرفان است هنر است و معجزه است.
عرب ها انقلابی را ثوره می گویند که از اثاره و ثار می آید یعنی برانگیختن و خون ریختن ولی اصل همان انقلاب است که واژه ای است قرآنی .
جادوگران فرعونی فریبکاران بودند که به سوی استعلا و استکبار و استبداد فرعون خدمت می کردند و او را می پرستیدند و با فریب و اغوا مردم را می فریفتند و باطل را حق جلوه می دادند مثل همین آسوشیتدپرسها و یونایتدهاپرسها و تاس ها و رویتر ها که جادوگران مترقی فراعنه زمانند ولی آن ها در برابر معجزه و انقلاب موسی تسلیم شدند و گفتند به خدای موسی ایمان آوریم فرعون گفت شما را بر دار می کشم و دست و پاتان را میبرم آن ها گفتند با کی نداریم.(انا الی ربنامنقلبون ) مابسوی پروردگارمان دگرگون می شویم .
این دگرگونی همتنصیرورت استکه انسان ا زدرون دگرگون می شود از طاغوت پرستی بخداپرستی حرکتی است همیشگی و تکاملی بسوی کمال مطلق که بی انتها سان ( ان الی ربک المنتهی )
پس دارای دو شاخصه است نخست اینکه از درون انسان می جهد و برمیخیزد و دیگر آنکه بی پایان است و بدر و دیوار طبیعت نمی خورد که بازگردد و بشکند و متلاشی و سپس آرام شود.
انقلاب ( الی الرب) هم جهت دارد و هم جامع الاطراف است و همه ابعاد پیچیده و شناخته و ناشناخته انسان را برمی کشدو بسوی رب که اوج کمال است بالا می برد، هم زیست طبیعی و مادیش را در همین پهنه طبیعت بصلاح وکمال می ر ساند هم اندیشه اش را فراتر از محدوده ماده پرواز می دهد و هم روحش را به معراج لقا الله فائز می سازد.
ودیگر اینکه همه را فرامی گیرد وازجامعه امت می سازد و انسانیت را بکمال می رساند تنها یک تن را زیرا گستره اش همگانی است و همیشگی و همه جایی .
و این جهش را قرآن رشد می نامد که تمام استعدادات انسان بشکفد و بکمال برسد و انبیا هم رسیدند و هم مرشد و خدا به آنها رشد داده است ( ولقد آتینا ابراهیم رشده ) ولی مستبدان ضد انقلاب حکومتشان ضد رشد است ( و ما امر فرعون برشید)
خودکامگان ضد رشد و ضد انقلابند و انقلاب درصورتی می تواند، خلق را ازهمه بندها برهاند و به استوای رشدوکمال کامل برساند که ( الی الرب ) باشد و گرنه خیزی برمیدارد ومی افتند، از جای نخستینش هم پایین تر، دردخمه لاشه ها ی اجداد گمراه گذاشته اش و این همان انقلاب منفی ارتجاعی است که قرآن می فرماید (‌انقلبتم علی اعقابکم)
انقلابهای اخیر دنیا هم چنین بوده ارتجاعی و منفی ، نخست آتشفشانی بوده علیه ستم و فساد ولی چون صبغه و نعشه معنوی نداشته خاموش و خاکستر شده و درگودال ارتجاع فرو افتاده است.
آقای کرین برینتون مورخ مشهور غربی جهان انقلاب را کالبد شکافی کرده و با تحلیلی عالمانه اما محتاطانه سرنوشت انقلابهای امریکا ، انگلیس ، فرانسه و روسیه رابررسی کرده و سرانجام و پاکدلتر و پرکارتری لازم است که همه انقلابهایی که از عمق فطرت خدایی انسانها برنخیزد و بسوی بی نهایت سیر نکند چگونه محکوم بشکست است .
انقلابی که اساسش مادی است و شعارش نان برای همه ، بهداشت برای همه ، مسکن و مدرسه برای همه از هر کس بمیزان توانش و به هرکس به مقدار نیازش ، نمی تواند انقلابی اصیل و موفق باشد زیرا می بینم که پس از هفتاد سال هنوز شعار نان برای همه اش به عمل نرسیده و از بلوک رقیب گندم میخرد و بافرض هم که به این شعارها برسد می خورد، بهمان بن بست ماده و چون راهی بسوی نیازهای مکتوم معنویش نیافت سرش بدیوار می خورد و می شکند و واپس می افتد.
انقلاب آمریکا
امریکایی ها در سده هجدهم علیه حکومت استعماری انگلیس قیام کردن و سال ها جنگ بود و خونریزی کشمکش تا سرانجام انقلابیون امریکا به رهبری ژرژواشنگتن پیروز شدند و استقلال یافتند و قانون اساسی نوشتند اکنون هم جناب ژرژنخستین رئیس جمهوری امریکا از مفاخر امریکائی ها است و پایتخت شان به نام او واشنگتن نهاده شده است و یک برج دراز هم به نام او و به یاد او ساخته اند که وقتی آدم می خواهد بالایش را ببیند کلاش می افتد. ولی بعد جفرسون رئیس جمهوری دیگر امریکا گفت و اشنگتن یک مرد خودکامه و مستبد بود و توین بی مورخ بزرگ و مشهور گفت هر جا انقلابی پدید می آید امریکایی ها آن را سرکوب می کنند.
اگر چه آن روز حرف توین بی را همه کس باور نمی کرد زیرا از هیکل بزرگ مجسمه آزادی در نیویورک می ترسید اما حالا می بینیم بیچاره راست می گفت و هر جا انقلابی در دنیا بروز می کند امریکائی ها مثل عقاب بر سر آن می زتازند و تکه تکه اش می کنند.
از فیلپین گرفته تا اندونزی و لبنان و فلسطین و مصر و سودان و چاد و صحرا و اریتره و نامیبیا و زئیر و سومالی و بالاخره السالوادور و نیکاراگوئه و شیلی و آرژانتین و اخیرا گرانادا و جاهای دیگر.
و در خود امریکا که سی و پنج میلیون نفر گرسنه و بیکارند و مشت پلید عمو سام مغزهای همه را می کوبید و هم چنان می کشد و عربده می کشد و این توطئه ها که علیه انقلاب اسلامی ایران می چیند و امروز دیگر نقاب تزویر و دموکراسی حقوق بشرش دریده و رسوا شده و هفت پدرش درآمده و به فلاکت افتاده و در کاخ سفید و پنتاگون و اف بی آی و کنگره ملیش امنیت ندارد و هزاربار از قداره بندان تاریخ از ژول سزار و آتیلا و چنگیز و جنایت کارتر است لی این هم انقلاب آمریکا.
انقلاب انگلیس
در زمان چارلز اول مردم انگلیس از فساد شاه و دربار و لرد ها فئولدال ها به ستوه آمده بودند همه مالیات های سنگین و درآمدها به جیب شاه ریخته می شد و بودجه کشور اعلی حضرت چارلز تنظیم می کرد و قداره بندان درباری اجازه نفس کشیدن به کسی نمی دادند تا سرانجام مردم قیام خونینی به راه انداختند و انقلابیون پورتینست برخاستند و بر ضد سلطنت قیام کردند و چارلز اول پادشاه انگلیس را گرفتند و سرش را از تنش جدا کردند به امیدی که بدون غارتگری ها و خوشگذرانی ها پایان دهند و دهقانان از زیر بار ستم مالکان بزرگ برهانند ولی دوران نقاهت انقلاب انگلیس خیلی زود فرا رسیدو از آوریل ۱۶۵۳ که پارلمان بریتانیا منحل شد کرامول به عنوان پاسدار دستگاه حکومت روی کار آمد و انگلیسی یک باره خود را به عنوان پاسدار دستگاه حکومت روی کار آمد و انگلیسی ها یک باره خود را در برابر یک قانون اساسی نوشته شده رو به رور دیدند در سال ۱۶۵۷ کرامول یک نیمه شاه گشت و با تجدید سلطنت دودمان استوارت در سال ۱۱۶۰ انقلاب انگلیس پایان داد و بعد همان فساد ها و اختناق ها و خوشگذرانی ها پدید آمد و کار به جایی رسید که شرم آورترین حرکات انحرافی در دربار ملکه ویکتوریا نمایان شدو استعمار انگلیس به صورت دزد دریایی همه جا را زیر پا فرا گرفت و امپراطوری جنایت کاران پدید آمد که آفتاب در آن غروب نمی کرد و بعد هم نوبت الیزابت ها و ژرژها رسید تا این که پس از جنگ جهانی دوم اردوگاه جنایتش به تدریج برچیده و سوخته شد و کشورهای مستعمره آزاد شدند و اکنون شیر پیر بریتانیا نه یال دارد و نه دم و نه اشکم فقط یک جزیره انگلیس مانده با مشتقی قرض و قوله امریکایی و یک دنیا ورشکستگی و تورم بیکاری و یک تکه از ایرلند که ان هر روز توی سر ارتش سلطنتی اش می کوبند و حکومت عجوزان عاجز در حال تلاشی است این هم نتیجه انقلاب انگلیس.
انقلاب فرانسه
این دیگر خیلی مهم و دهن پرکن است که هم سیاسی است و هم فرهنگی و هم نظامی وعقیدتی و آن قدر مهم است که اروپا را تکان داده و کلیسا ها و دربارها را در هم شکسته و انقلابی علمی نیز پدید آورده است.
ژاکوبن های انقلابی با نهایت جسارت برخاسته اند و سیل خروشان مردم در خیابان های پاریس سنگر گرفته می کشته اند و کشته می شده اند تا سرانجام زندان باستیل گوشده شد علی حضرت لوئی و شهبانویش گرفتارشدند و در میدان عمومی پاریس سرشان گیوتین قطع شد و در سد افتاد هورا هورا آزادی انقلاب کبیر فرانسه سقوط سلنتی حکومت دموکراسی و از این حرف ها .
و لی کم کم دوران نقاهت انقلاب فرا رسید و فرانسویان از ببرهای تشنه به خون به ستوه آمدن وا کنش های منفی آن ها چه در حکومت رو به زوال کنوانسیون و چه در حکومت دیراکتورا (هیئت پنج نفره اجزایی) اوج گرفت وبه تدریج تبعید ها به فرانسه بازگشتند و در سال ۱۷۹۹ پس از شکست های خارجی فرانسه سنت های گذشته پدید آمد و کاباره ها باز شد و بالاخره کودتای ناپلئون واقع شود وامپراطوری خون خوارتر از لوئی روی کار آمد و مردم فرانسه را به صلابه کشید و هزاران هزار فرانسوی را در میدان های جنگ روسیه و بالاخره واترلوبخاک و خون کشید و اثری از آن انقلاب پرطنطنه باقی نگذاشت.
و بعد هم که جمهوری هایی از اول تا پنجم تشکیل شد گیموله ها و ژنرال سازارها علی رغم ادعای آزادی خواهانه فرانسه همه جا انقلابیون آزاد مستعمره ها راکشتار کردند و بیش از یک میلیون مسلمان انقلابی را در الجزایر بی رحمانه کشتند.
و امروز هم که حکومت سوسیالیست فرانسه روی کار آمده نوکر آمریکا و بنده مزدور صهیونیست هاست و می بیند که چگونه در چاد لبنان کشتار می کند و در پانزده کشور دنیا سرباز پیاده کرد و تروریست ها را پناه داد به رژیم جلاد عراق اسلحه می داد و مردم فرانسه را دچار بیکاری و گرانی کرده و شرف و افتخار فرانسویان را پایمال کرده و من نمی دانم روشنفکران و نویسندگان و سیاستمداران آزاد فرانسوی چگونه حکومت خائن و دست نشانده ای را تحمل می کنند بلی این هم انقلاب به اصطلاح کبیر فرانسه.
انقلاب روسیه
برای انقلاب و سرنوشتش باید کتاب ها نوشت چون مدعی آزادی و برابری انسانها جبر تاریخ و حکومت جهانی کمونیزم محو همه آثار تبعیض و امتیاز و استعمار بهره کشی و زورگویی و اختناق همه چیز است و این قدر شعارهایش فریباست که در همه سوی جهانی جوانانی به عشق رژیم پیشرفته اش یقه می درانند و جان می سپارند.
ولی این انقلاب دوران نقاهتش از دوران خود لنین آغاز شد و اکنون سخت مانند خود رهبریش بیمار و زمین گیر است و در تجاوز و کشتار و دست اندازی به این سوی و آن سوی جهان دست کمی از کاپیتالیست ها ندارد وخودش یک امپریالیست است که با زور چکمه می خواهد قدرت ملیتاریستیش را بر جهان تحمیل کند .
جریان لشگر کشی شوروی به چکسلواکی و داستان دو بچک جریان حمله به مجارستان و اخیرا به لهستان و بالاخره کشتار بی رحمانه اش در افغانستان مسلمان نمونه ای از این زورگوییهای ضد خلقی است.
مسئله جنایت تروتسکی رئیس امنیت لنین و قتل میلیون ها نفر (می گویند ۶ میلیون نفر) و داستان استبداد سیاه استالین و جنایات بریا وسازمان مخوف کا گ ب نشان دهنده به اصطلاح مرامی بودن حکومت صلح دوست شوروی است.
از سوئی سکوتش در برابر جنایت امریکا در لبنان و فلسطین و فیلیپین و السالوادور و کمک به رژیم امریکایی بعث عراق، نشان دهنده ضد خلقی بودن و ضد انقلابی بودن حکومتی است که به ظاهر ضد امپریالیستی است ولی معلوم می شود و در کنفرانس یالتا و پشت پرده چه بند و بست هایی که با سرمایه داران امریکایی ندارند.
رادیو مسکو درباره من گفته بود که حجازی ارتجاعی به شوروی آمد و آن همه پیشرفت ها را به چشمانش دید و برگشت حقایق را دگرگونه بیان کرد.
من فرصتی هنوز پیدا نکردم که بگویم حلبی آباد ها و حصیر آباد ها را در شهر باکو دیدم و برای هر روسی فقط ۹ متر مربع را در لانه های زنبوری مسکو دیدم و ویلاهای وسیع و مجلل سران شوروی را هم در کنار رودخانه مسکو به نظر آوردم.
بلی این است انقلاب خلقی روسیه که قصد بلعیدن جهانی دارد و برخی جوانان ما و دیگران فریب تبلیغاتش را می خورند این سخن بگذرد تا وقت دگر.
انقلاب چین
مائوتسه تونک ده هزار کیلومتر پیاده به همراه انقلابیون چین راهپیمایی کرد و سرانجام پس از مبارزات طولانی و خونین رژیم کمونیزم را در چین روی کار آورد و به حدی در انقلابش داغ بود که شوروی ها را مرتجع می خواند.
ولی ناگهان در تلویزیون دیدیم که دست نیکسون رئیس جمهور امریکا را می فشارد و از اشرف پهلوی پتیاره قرن استقبال می کند و چوئنلای انقلابی بریا ورود فرح همسر منفرو شاه آن همه دوم دستگاه و رقاصی راه می اندازد پس از مرگ مائو آن همه تصفیه ها پیش می آید و همسر جناب رهبر محکوم می شود و هوا کوفنگ انقلابی در روزهایی که در خیابان های تهران و خون و آتش می بارد و با فتخار شاه جنایت کار شراب می نوشد.
اکنون هم رئیس جمهور فعلی چین با وزیر جنگ امریکا ملاقاتی دوستانه دارد و از امریکا و انگلیس اسلحه می خرد لابد برای مبارزات ضد امپریالیستی و من مفهوم این تضادهای دیالکتیکی را نمی فهمم که رژیمی خلقی از امپریالیست ها اسلحه بخرد برای مبارزه با امپریالیست ها و یا برای جنگ با روس ها که آن هم امپریالیست است و شوروی هم با امریکا بسازد برایم مبارزه با چین امپریالیست این است معنی شتر گاو پلنگ حیرتم از چشم بندی خدا.
انقلاب مصر
گروه افسران آزاد به رهبری جمال عبدالناصر انقلاب یا کودتا کردند علیه ملک فاروق ولی انقلابشان اسلامی نبود خودشان می گفتند گاهی بدنده راست افتادند و اگهی چپ بالاخره روس ها بیچاره ناصر با به خاک سیاه نشاندند تا افتاد ومرد و بعد انورسادات را که سال ها امریکایی ها و انگلیسی ها پروردانده بودند روی کار آوردند که صد رحمت به ملک فاروق زیرا آن بیچاره در ۱۹۴۸ با صهیونیست ها جنگید ولی سادات با پای خودش به تل ابیب رفت و هیکل ننگین بگین را در آغوش کشید و تسلیم اسرائیلی ها شد و بعد هم که به دست انقلابیون مسلمان مصر به جهنم و اصل شد نامبارکی جایش را گرفت که صد رحمت به کفن دزد اولی.
انقلاب یمن
ژنرال سلال علیه امیرالبدر سلطان یمن انقلاب کرد و عبدالناصر هم برایش ارتش و اسلحه فرستاد تا حکومت انقلابی بر پای بماند و حالا دو یمن داریم که شمالیش نوکر سعودی ها و بالاخره امریکائی هاست و جونبیش مارکسیست لنینیست است و در اختیار روس ها .
انقلاب عراق
عبدالکریم قاسم علیه ملک فیصل و عبدالله و نوری سعید انقلاب کرد و آن ها را کشت به دار کشید و اعلام جمهوری کرد و اصلاحاتی ظاهری بعد کودتای عارف ها روی کار آمد و دست امریکا پیدا شد و حزب بعث عفلقی حالا هم صدام حسین جنایت کار مزدور قرن که روی شمر و خولی و سنان را سفید کرده است فرزند پلید آن انقلاب غیر خدائی است.
انقلاب افغانستان
داودخان علیه ملک ظاهر شاه انقلاب کرد تا مردم سمتدیده افغانستان را به خیال خودش آزاد کند بعد ترکی و امین و بالاخره ببرک کارمل روی کار آمدند و یک کشور مسلمان دچار حکومت مارکسیستی مزدور شوروی شد که حال راه ارتش سرخ را به سرزمین اسلامی افغانستان باز کرد و آنها هم میزنند و می کشند و می سوزانند و فجیع ترین جنایت را به بار می آورند.
انقلابات دیگر
فرصت ندارم که انقلاب ها و کودتاهای دیگر را که در آسیا و آفریقا و امریکای مرکزی و لاتین پدید آمده است بررسی کنم ولی همین قدر بگویم که یا از دنده چپ به راست افتاده اند و یا از راست به چپ و استقلالی کامل در کار نیست.
مسلمانان یکی از کشورهای انقلابی به من می گفتند خوشا به حالتان که خیلی زود فهمیدید و انقلابتان را از شر لیبرال ها نجات دادید ولی ما یک میلیون بیشتر شهید داریم حالا گیر لیبرال ها افتاده ایم که با کشور قاتل ما رابطه صمیمانه دارند و می بینند که در خیابان ها شراب سبیل است و فحشا فراوان و انقلاب متوقف دولت محافظه کار و غیر انقلابی.
انقلاب ایران
انقلاب اسلامی ایران بود زیرا از فطرت و درون مردم جوشید وعلتش اصالت و صلابت و حقیقت ولایت و رهبری بود یکی از مفاهیم ولایت این است که بعد معنویت را در درون مسلمان رشد می دهد به همین جهت هم پیروزی کامل به همراه داشت وهزاران مشکل را از سر راه برداشت و به جانب چپ و راست نغلطید و خطرات را آگاهانه کشف و دفع کرد و لیبرالیسم را از کار انداخت و جنگ را برد و مشکلات را حل کرد و اکنون پس از ۵ سال نه تنها دچار نقاهت نشده بلکه با وجود دشمن کاری ها قدرت های کوچک و بزرگ شرق و غرب و وابستگانشان هر روز شعله ور تر و جهانی تر می شود که باید در باره خصالص این انقلاب عظیم اسلامی و اصالت امام و امتش مقالاتی جداگانه نوشت.
بلی انقلاب اسلامی ایران الی الرب بود
انا الی ربنا منقلبون
والسلام

16دسامبر/16

پاسخ های جناب آقای مهندس میر حسین موسوی نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران به سوالات پاسدار اسلام

با تشکر از آقای مهندس میر حسین موسوی نخست وزیر محبوب جمهوری اسلامی ایران که با تراکم کاریهای زیاد و در عین حال میزبانی از نخست وزیر دولت انقلابی صحرا به سوالاتی که پاسدار اسلام به خدمت ایشان تقدیم داشت پاسخ کتبی داند متن سوال های ما و جواب های ایشان را به امت پاسدار اسلام تقدیم می کنیم
ترسیمی از شرایط کنونی جنگ و وضع آینده آن را بیان فرمایید
موضوع قوی از آن ماست و از نظر سیاسی هم تقریبا ملت های اسلامی حقانیت ما را درک کرده اند اگر چه دولت های کشور های اسلامی بیشتر به فکر مصالح اربالبان خود هستند تا مصالح امت اسلامی ولی افکار عمومی مسلمانان در سراسر جهان تا کنون آن قدر قدرت داشته است که جلوی هر گونه اقدام مستقیم این دولت ها را بر علیه کشور ما بگیرد آینده جنگ انشا الله با پیروزی ملت ما تمام خواهد شد
مشکلات اساسی دولت چیست؟ و برای رفع آن ها چه همکاری هایی از سوی امت حزب الله و مجلس و حوزه های علمیه ضروری است.
اصلی ترین مشکل تدارک جنگ است و اگر دامنه عظمت کاری که دراین طمینه صورت می گیرد به درستی توضیح داده شود بزرگترین کمک به دولت صورت گرفته است امروز ما اثرات جنگ را در همه چیز و همه جا میتوانیم بیابیم و مشکل اساسی در آنجاست که به خاطر عادت و گاهی تبلیغات این اثرات را نادیده می گیریم.
خلا قانونی در موارد مهم اقتصادی اجتماعی یکی دیگر از مشکلات دولت است مثل مسئله زمین تجارت خارجی حیطه فعالیت های بخش خصوصی تعاونی و دولتی مسئله مالیات ها مسئله توزیع و امثال آن که طبیعی است حوزه های علمیه و مجلس در این زمینه اصل هستند و باید دولت را یاری بدهند.
مسئله بدهی قابل توجه دولت به سیستم بانکی و نقدینگی وسیع در جامعه یکی دیگر از مشکلات است که جنگ به شدت در آن دخیل است و حل آن احتیاج به زمان دارد و دراین فاصله زمانی باید در زمینه توزیع کالا با توجه به شرایط دیگر اضطراری تمهیدات ویژه ای را به کار گرفت و به نظر می رسد این شرایط اضطراری آن چنان که باید و شاید روشن نیست و همین موضوع به سوء تفاهماتی دامن می زند و ما یقین داریم درک همه جانبه این مشکلات باعث خواهد شد که حوزه های علیمه به کمک خدمتگزاران و و نوکران انقلاب اسلامی بیایند.
بهرحال کلام آخر در این مورد آنکه با تخصیص نزدیک یک سوم بودجه به مسائل مربوط به جنگ این شرایط اضطرار ادامه خواهد یافت. و شناخت مسئولانه این مسئله می تواند کمک زیادی به دولت برای ادامه پیروزمندانه تدارک جنگ بکند و برعکس هر واکنشی بدون در نظرگرفتن این مسئله ضربه ای به نیروهای رزمنده ما درجبهه ها و گامی در جهت تضعیف دولت است
در رابطه با رهنمودها و تذکرات حضرت امام و آیت الله العظمی منتظری نسبت به برخی از نارسائی های موجود دولت شما به عنوان دولت مکتبی و خدمتگزار چه گام هایی موثری در جهت رفع آن ها برداشت است.
حضرت امام امت در عین حالی که به دست های مرموزی اشاره کردند که در صدد شکستن دولت است و آن را محکوم کردند در عین حال و صحبتی دیگر ایشان به نیروهای شیطانی اشاره فرمودند که در پی اختلاف انداختن بین دولت و بازار است در این زمینه قبلا هم حضرت آیت الله العظمی منتظری رهنمود داده بودند که دولت ارتباط با متدینین بازار را زیاد کند و ما به این رهنمودها عمل می کنیم و ارتباط خود را با افرد انقلابی و مسلمان بازار چند برابر کرده ایم و عملا هم آثار خوبی گرفته ایم و ما انتظار داریم قاطبه مردم زحمتکش بازار شیاطینی را که می خواهند آن ها را به دولتی که درخدمت اسلام است بد بین کنند بشناسند و آن ها را طرد کنند و ما نیز در دولت باید همین کار را بکنیم.
ما مقلد امام هستیم و اصل برای تعبیت از اسلام و عمل به تکلیف شرعی است و نکته ای هم حضرت آیه الله العظمی منتظری فرموده اند که اهمیت زیادی دارد و آن حذف نیروهای کارآمد در میان خطوط و خط کشی ها است و بنده به عنوان یک خدمتگزار کوچک باید عرض کنم که این خطر بسیار بزرگ است و نتها در سطح محدودی مطرح نیست بلکه در کلیه ارگان ها و دستگاه ها به نظر می آید این خط کشی ها باعث حذف و طرد نیروهای کارآمدی از این طیف و یا از آن طیف می شود بنده کاملا لزوم پایان دادن به این خط کشی ها را احساس می کنم ما از نظر نیروی انسانی منابع بی پایان نداریم که این گونه عمل کنیم وا ین کارها می تواند به یک نفرت عمومی بین نیروهای حزب الله دامن بزند و عواقب خطرناکی را به بار بیاورد به اعتقاد بنده باید به معیارها و ملاک ها برگردیم به شعارهای اصلی انقلاب اسلامی باید رجوع کنیم و گرنه درا ین میان نیروهای انقلابی به انزوا کشیده خواهد شد و عده ای فرصت طلب و نان به نرخ روز خور میدان پیدا خواهند کرد.
سخنان اخیر حضرت امام در رابطه با حمایت و تقویت دولت و تصریح به مسائلی مانند مالیات و اشاره به مسئله کامیون موج عظیمی در جهت تقویت دولت ایجاد کرد چرا این موج درمسئله تامین کامیون خلاصه شد
البته صحبت امام را عده ای سعی کردند منحرف کنند و بنده در این زمینه نمی خواهم صحبت کنم ولی می خواهم بگویم این سخنان و هشدارها موج عظیمی را برای حمایت از اقدامات دولت خدمتگزار بر انگیخت البته ما این حمایت را به حساب شخص و فرد نگذاشتیم طبیعی است که در این میان کامیونداران عزیز ما این افتخار را نصیب خود کردند که نشان دهند تا چه اندازه گوش به فرمان امام خمینی هستند و جا دارد که این جانب از این همه شور تشکر کنم در میان حمایت اقشار مختلف پر اهمیت ترین آن ها حمایت یکپارچه ائمه جمعه بود که باز هم بنده باید تکرار کنم که این حمایت را ما به خاطر سخانان و به خاطر اسلامی می دانیم نه به دلیل لیاقت های فردی و شخصی.
البته عده اندکی هم سخنان امام امت را تفسیر کردند و سعی کردند معانی دیگری به آن بدهند و ما دعا می کنیم خدا به ما و آنها داههای درست رانشان بدهند
با توجه به تجاوز آشکار نیروها ناتوو نیروهای اشغالگر قدس به لبنان و مقاومت سرسختانه حزب الله در آن جا اوضاع کلی لبنان و نیروهای حزب الله را چگونه ارزیابی می فرماید و فلسفه حضور و نقش نیروهای ایران در لبنان چیست؟
با حضور اسلام در لبنان امیدی به دفع شر صهیونیست ها و ابرقدرت ها به وجود آمده است و از اول انقلاب ما شعار می دادیم که راه حل معارضه با ابرقدرت ها و اسرائیل اسلامی کردن مسئله فلسطین است و به نظر می رسد که این شعار اثرات تعیین کننده خودش را بر روی ملت های اسلامی مخصوصاً ملت فلسطین و ملت لبنان گذاشته است و اسرائیل وآمریکا امروز در بد تله ای گرفتار شده اند.
بنده اعتقاد دارم با وضعیت تازه ای که پیش آمده ما باید منتظر گسترش هر چه بیشتر انقلاب اسلامی در میان ملسلمانان جهان باشیم و حضور نیروهای حزب الله در لبنان را باید مقدمه ای برای نابودی اسرائیل به حساب بیاوریم
آینده فلسطین را با توجه به پیوست عرفات به کمپ دیوید چگونه می بینید و با توجه به تعهدات اساسی انقلاب اسامی به آزادی فلسطین موضع جمهوری اسلامی ایران را در شرایط کنونی نسبت به این مسئله بیان فرمایید
عرفات با اعمال بسیار مشکوک خودش به حیثیت سازمان آزادی بخش فلسطین ضربه وارد آورد ما بارها اعلام کرده ایم که ناسیونالیسم راه حل نجات قدس عزیز نیست بلکه اسلامی کردم مسئله فلسطین تنها راه نجات است و ملاقات عرفات و مبارک صحت ادعای ما را نشان می دهد
حنابعالی در مورد تشکیل جبهه جهانی مستضعفین هنگامی که در وزارت امور خارجه حضور داشتید تاکید می فرماید با توجه به ضرورت روز افزون اتحاد بین ملت های مستضعف در برابر توافق تمام نیروهای استکباری برای سرکوب انقلاب جهانی اسلام و مستضعفین برای تحقق این آرمان بزرگ چه گام هایی برداشته شده و چه طرح هایی در پیش دارید.
امروز بیش از همیشه جهان اسلامی آمادگی برای تشکیل این جبهه را دارد ما باید سعی کنیم روابط خود را با ملت های مستضعف زیاد تر کنیم و در سطح روابط با دولت ها متوقف نماییم و در این ارتباط طبیعی است که دولت و همه نهادهای انقلابی فعال باشند.
ما باید در یاد داشته باشیم که سلاح ما در سیاست خارجی احترام قدرت های بزرگ به ما نیست بلکه پشتیبانی ملت های مظلوم و محرم از ما است و برای همین باید روی سیاست بین الملل مبارزه اسلامی بیش از همیشه تکیه کرد به نظر می آید رجوع به اندیشه هایی که شهید محمد منتظریها را برای صدور انقلاب بر می انگیخت امروز ضروری باشد.

16دسامبر/16

پرسش و پاسخ ها

فلسفه احکام
س : شما در مورد فلسفه احکام تاکید دارید بر این که احکام تعبدی است در حالیکه می دانیم اسلام برای هر عملی فلسفه ای در نظر دارد که ما با انجام عمل به آن مطلوب نهفته می رسیم و اگر کسی فلسفه عملی را نداند چگونه آن حکم در او تاثیر دارد و چگونه می توان به مکتبی معتقد شد که احکام آن تعبدی باشد در مواردی نیز که فلسفه احکام در روایت آمده است با هم اختلاف دارد مثلا در مورد روزه روایتی آمده است که برای برپایی اخلاص است و در جائی دیگر آمده که برای این است که ثروتمند درد فقیر را احساس کند آیا با توجه روایت دوم فقیر نمی تواند روزه را ترک کند به این بهانه که فلسفه آن اختصاص به ثروتمند دارد؟ آیا این گونه روایات چه توجیهی دارد؟
جواب :
این بار نیز سوال ما از همان برادری است که سوال شماره را پیشین از او بود. در این قسمت ایشان اسائه ادبی نسبت به ساحت مقدس ائمه اظهار دارد که ما نقل نکردیم و امیدواریم در اثر جهالت و نادانی بوده و قابل عفو و اغماض باشد.
وقتی گفته می شود احکام اسلام همه بر اساس مصلحت و حکمت است یکی از دو معنای زیر منظور است:
۱٫ در انشا و جعل حکم مصلحت است به عبارت دیگر خود قانونگذاری بر اساس یک مصلحتی است و در این جهت شکی نیست زیرا قانون گذار در اسلام مانند سایر شرایع آسمانی نسبت به اصول و پایه های آن خداوند متعال است نسبت به سایر احکام پیغمبر اکرم(ص) به تفویض و اجازه الهی است شک نیست که قانون گذاری مانند هر کار دیگری که از حکیم صادر می شود باید بر اساس مصلحتی باشد خواه آن مصلحت فائده ای باشد که به عمل کننده عاید گردد یا مصلحتی برای جامعه بشریت به طور عموم یا جامعه مسلمانان (بالخصوص) باشد یا مصلحت فقط امتحان انسان و روشن شدن پایه اطاعت او از فرمان الهی باشد به هر حال در آن قطعا مصلحتی است .
۲٫ در هر حکم قطعا مصلحتی و فائده ای برای عمل کننده هست که به قول ایشان ما به انجام آن عمل به آن مطلوب نهفته می رسیم.
و بنابراین معنی اگر مراد از فائده و مصلحت ثواب اخروی یا رسیدن به مرحله ای از کمال انسانی باشد صحیح است به این معنی که هر کس به آن دستور به قصد اطاعت و فرمانبرداری از حکم الهی عمل کند مستحق ثواب است و طبعا مرحله ای از کمال را پیموده است و اما اگر مراد مصلحت مادی باشد وبه طور عموم صحیح نیست اما در مصلحت شخصی که شک نسیت بسیاری از احکام در آن مصلحت شخصی مادی وجود ندارد بلکه در آن بدترین مصیبت دنیوی برای شخص است مانند امر به جهاد و فروختن جان خویش به خداوند به خصوص اگر مستوجب تحمل شکنجه ها و ناراحتی های روانی نیز باشد و اما در مصلحت اجتماعی نیز می توان گفت بعضی از احکام هیچ گونه مصلحت اجتماعی مادی ندارد مانند بسیاری از اعمال حج البته بعضی از دانشمندان سعی بی حاصل بسیار کرده اند که برای کشتن آن قدر دام مفید برای جامعه در مسلخ منی فائده و نتیجه ای مادی بتراشند ولی واضح است که سعی بیهوده ای است ! و همچنین رمی جمرات و مانند آن هیچگونه فایده ای مادی ندارد.
خلاصه این پندار که همه احکام شرع دارای حکمتی و مصلحتی مادی برای شخص یا جامعه است اشتباه است ولی شک نیست که در انشاء هر حکم مصلحتی بسیار مهم موجود است و لااقل مصلحت امتحان و آزمایش انسان که خود مایه رسیدن به کمال است در هر حکم شرعی هست و در مواردی این جهت به خوبی مشاهده می شود مانند امر خداوند به حضرت ابراهیم در مورد کشتن فرزند خویش.
اما این که گفته شده است: اگر کسی فلسفه علمی را نداند چگونه آن حکم در او تاثیر دارد؟ این سخن مغالطه ای بیش نیست. البته روشن است هر عملی که انسان انجام می دهد بر اساس مصلحت و فایده ای است که از آن توقع دارد و اگر در مرحله قبل از اراده عمل تصدیق و اعتقاد به مصلحت و فایده آن نداشته باشد ممکن نیست اراده در نفس ایجاد شود خواه آن مصلحت یک امر خیالی و پنداری باشد و خاه یک امر واقعی. ولی لازمه این مطلب این نیست که انسان در عمل به دستورات الهی به خصوص عبادات باشد همین جهت است یعنی تحصیل رضای خداوند در تقرب به او. پس اگر فرضا مصلحت عمل را بداند نباید به قصد رسیدن به آن مصلحت عمل را انجام دهد و اگر چنین کند عبادتش باطل است. مثلا اگر به دلیلی ثابت شد که مصلحت تشریع زکات کمک به فقراست اگر کسی زکات را فقط به قصد کمک به فقرا و به انگیزه نوع دوستی انجام دهد باطل است و باید اراده کند زیرا زکات عبادت است و عبادت باید به قصد تقرب و تحصیل رضای الهی باشد.
برای روشن شدن مطلب به کارهای روزمره خود توجه کنیم. انسان از دستورات و مقررات دولتی پیروی می کند و به آنها عمل می کند با این که در اثر موارد و برای بسیاری از افراد مصلحت وضع آن قانون روشن نیست. انگیزه این انسان در این عمل یا پیروی از مقررات عرفی و دولتی است که خود یک رکن اساسی در تمدن جامعه های بشری می باشد یا از ترس قانون کیفری و جریمه است و همین اندازه برای ایجاد انگیزه در نفس انسان کافی است.
در سوال آمده بود: چگونه می توان به مکتبی معتقد شد که احکام آن تعبدی است؟
هر مکتبی که اداره شئون جامعه را در دست میگیرد چنین است و اختصاص به اسلام ندارد انسان برای پذیرفتن یک مکتب سیاسی اعتقادی نسبت به اصول و پایه های آن تحقیق کامل به عمل می آورد و اگر چنان چه آن را بر حق دانست و به آن گرایش و ایمان آورد باید نسبت به همه احکام فرعی آن حالت تسلیم و پذیرش داشته باشد زیرا برای رهبران مکتب ممکن نیست که برای عموم افراد فلسفه مقررات را بیان کنند و پذیرفتن آن ها نمی شود متوقف بر پذیرفتن آن فلسفه باشد زیرا هرج و مرج لازم می آید. اکنون برای تصویب قانون دولتی باید هر ماده قانونی مراحلی از دقت و مصلحت اندیشی را طی کند ولی پس از تصویب نهایی همه افراد ملت باید بپذیرند و تسلیم آن باشند چه مصلحت جعل و وضع بپذیرند و چه مورد اعتراض شخص یا اشخاص باشد البته اگر عموم ملت یا اکثریت قاطع آن را نپذیرفتند باید قانون گذارن در مصلحت اندیشی خویش تجدید نظر کنند ولی هر فرد نمی تواند به بهانه خلاف مصلحت بودن یک قانون با آن مخالفت عملی کند گر چه اعتراض داشته باشد.
سر این مطلب همین است که در پذیرفتن قانون پذیرفتن مصلحت آن شرط نیست تا چه رسد به علم و آگاهی به آن مصلحت و گرنه مستوجب هرج و مرج و بی نظمی جامعه خواهد بود.
و اما نسبت به قوانین الهی روشن است که هیچ کس حق اعتراض به زبان بلکه به قلب نیز ندارد زیرا پس از پذیرفتن اصول اسلامی و اعتقاد به خدای یکتای حکیم که خالق و پروردگار جهان است دیگر اعتراض به هر حکم او که ولی علی الاطلاق است معنی ندارد و هم چنین است اعتراض به حکم اولیایی که از سوی او نصب شده اند خداوند می فرماید.
                    (نساء آیه ۶۵ ) نه به پرورگارت قسم هرگز ایمان نیاورند مگر آن که تو را در آن چه مورد نزاعشان است حکومت دهند و آن گاه نسبت به قضاوت و حکم تو هیچ ناراحتی در قلب خویش احساس نکنند و کاملا تسلیم باشند.
اصولا اسلام به معنای تسلیم است و اگر تسلیم شدن به احکام دین به اساس علم به فلسفه حکم باشد در واقع این سودجویی و مصلحت خواهی است نه تسلیم به عبارت دیگر حکمی که فسلفه آن روشن باشد و همه آن را مصلحت بدانند کفار نیز می پذیرند زیرا آن ها هم مصالح شخصی و اجتماعی خویش را خواهانند ولی این پذیرفتن اسلام نیست اگر فرض کنیم کافری همه احکام اسلام را بر اساس مصلحت خواهی بپذیرد آیا او مسلمان شمرده می شود؟ هرگز! زیرا اسلام تسلیم است و او تسلیم نشده بلکه مصالح و منافع خویش را خواسته است.
و اما فلسفه احکام که در روایات آمده است و در مواردی با هم منافات دارد بباید دو نکته را در این باره مورد توجه قرار داد
۱٫ اختلال روایات که از آن در اصطلاح اصول به تعارض یاد میش ود بحثی بسیار مفصل و شیرین دارد که اهل تحقیق هر زمان آفاق جدیدی را از ان روشن می سازند و تحقیقات عمیقی را درباره سرّ اختلاف وایات و تاثیر دروغ پردازان در ان و وظیفه ما در برخورد با آن ها و بررسی امکان جمع بین آن ها و سایر اجحتبات عرضه می دارند.
۲٫روایاتی که به اصطلاح فلسفه احکام را بیان کرده است و آن ها را علل الشرایع گویند. (که شیخ صدوق کتابی به همین نان نوشته و در آن این گونه روایات را جمع آوری کرده بعضی از قدما مانند فضل بن شاذان نیز در این باره به همین نام کتاب هایی داشته اند که در دست نیست) در صدد بیان علت و فلسفه احکام نیستند بلکه بعضی از مصالح و منافعی که بر آنها مترتب می شود یاد آور شده اند که آنها در اصطلاح فقهی حکمت تشریع گویند در قبال علت تشریع.
توضیح مطلب اینکه گاهی حکم را که بیان می کنند با ذکر علت آن است مانندذ این که گفته شود (می ننوشید زیرا مست کننده است). علت حکم، هم موجب توسعه موضوع است و هم موجب تضییق یعنی درمثل این مورد چنین استنباط می شود که هرچیز مست کننده ای حرام است و این توسعه موضوع است و همچنین استنباط می شود که اگر می حالت مست کنندگی را نداشته باشد حرام نیست و این تضییق موضوع است. در واقع از این عبارت چنین استفاده می شود که موضوع حرمت مست کننده است نه می و نام بردن می به عنوان مثال است.
ولی گاهی علت حکم را بیان نمی کنند بلکه برای آن مصلحت و فائده ای ذکر می کنند و در این مورد حکم تابع موضوع است چه آن مصلحت باشد و چه نباشد و اگر موضوع نبود حکم نیست ولو مصلحت باشد این مطلب در قوانین عرفی صادق است. قانون که وضع می شود طبق مصالحی که قانون گذاران در نظر دارند بر یک موضوع مشخص عرفی قرار می دهند ولی هیچ کس به عذر این که این مصلحت در این مورد خاص وجود ندارد نمی تواند خلاف آن قانون را مرتکب شود مثلا در قوانین راهنمایی جائی را به عنوان پارکینگ ممنوع به وسیله تابلو مشخص می کنند اگر روشن شود که دلیل این ممنوعیت ازدحام آن خیابان است حال شخصی در ساعتی که توقف می کند مطمئن است که هیچ ازدحامی نیست و مزاحمتی برای کسی ایجاد نمی شود ولی پلیس حق دارد بلکه باید او را جریمه کند زیرا خلاف قانون کرده است و هر چه او بهانه خلوت بودن خیابان را عذر بیاورد پذیرفته نیست. سر این مطلب نیز همان مساله لزوم هرج و مرج است اگر بنا باشد هر فرد بتواند در هر قانون مصلحت اندیشی کند و حق داشته باشد طبق نظر خود اگر مصلحت نبود خلاف کند بی نظمی بر جامعه حکمفرما خواهد بود ولی اگر در مورد بر تابلو نوشته باشد که در وقت ازدحام پارکینگ ممنوع در این موارد هر کس می تواند در وقت خلوت بودن خیابان توقف کند.
احکام شرع نیز چنین است و قانون شرعی تابع موضوع است نه مصلحت پس اگر در روایتی آمده است که مصلحت وجوب روزه این است که ثروتمند درد فقیر را درک نمی کند نمی تواند دلیل باشد که بر فقیر روزه واجب نیست زیرا این علت حکم نیست بلکه یک مصلحتی است مترتب بر این حکم حتی اگر کسی همه مصالحی که طبق روایات بر روزه مترتب است در مورد او صادق نباشد نمی تواند روزه را ترک کند زیرا حکم تابع موضوع است نه مصلحت گر چه مصلحت انگیزه ای برای جعل حکم باشد.

16دسامبر/16

تبلور خضوع عارفان در مراسم حج

به طوری که از روایات استفاده می شود مراسم حج و طواف کعبه یکی از عوملی است که خداوند آن را وسیله امتحان بندگان خود قرار داده است که تا چه در برابر معبود خضوع دارند در حرم خدا در آن سرزمین ساده با انجام اعمالی که ظاهر فلسلفه بعضی از آن ها روشن نیست مراتب اخلاص بندگان نسبت به خداوند ظاهر میگردد بیشتر روایاتی که راجع به آداب ورود در حرم آمده است روی مسئله خضوع بسیار تکیه کرده می گوید اگر با خضوع کامل با وقار و سکینه وارد شدی همه گناهت آمرزیده می شود.
معاویه بن عمار از حضرت امام صادق نقل می کند که آن حضرت فرمود هرگاه داخل مسجدالحرام شدی پابرهنه با وقار و با خضوع و خشوع داخل شو سپس فرمود هر کس با خضوع و خشوع وارد گردد خداوند او را می آمرزد.
« عن معاویه بن عمار عن ابی عبد الله (ع) قال: ذا دخلت المسجد الحرام فادخله حافیاً علی السکینه و الوقار والحضوع . و قال من دخله بخشوع غفرالله له انشاءالله »
پس از این که زائر با احرام در کمال خضوع وارد خانه خدا شد اولین عملی که به عنوان عمره بر او واجب است طواف کعبه معظمه است زائر بر گرد آن خانه هفت بار باید بگردد. طواف در اطراف یک خانه سنگی و ساده بدون آن که آن خانه به حسب ظاهر قادر به انجام نفع یا ضرری باشد در حالی که همه با هم بدون هیچ گونه امتیاز نژادی و امتیاز طبقاتی و یا امیتاز مقامی برگرد آن می گردند در حالی که هر کسی به خود مشغول است و با خدای خود راز و نیاز بهترین تبلور خضوع عارفانه بندگان خدا در برابر خالق است و اسلامی عزیز هم همین را خواسته است این طواف را از حجرالاسود باید شروع کند و در دور هفتم به همان جا ختم نماید.
پیمان بستن در کنار حجر الاسود
در بسیاری از روایات آمده است خداوند در عالم ذر وقتی از نبی آدم پیمان توحید گرفت حجرالاسود را گواه قرار داد زائر باید در مقابل حجرالاسود بایستد و اگر بتواند دست بر او بکشد و او را گواه بگیرد که به پیمان خود وفا کرده است.
معاویه بن عمار از امام صادق نقل می کند که آن حضرت فرمود:
هنگامی که خداوند تبارک و تعالی از بندگان خود پیمان گرفت به حجرالاسود فرمان نمود پیمان ها و اقرارها را در درون خود محفوظ نگهدارد و از همین جهت است که انسان می گوید امانت خود را ادا نمودم و به پیمان خود وفا کردم تو در قیامت شهادت دهی که من به پیمان خود وفادار بودم.
« فی روایه معاویه بن عمار ان الله لما خذ مواتیق العباد امر الحجر فالتقمها و لذلک یقال : امانتی ریتها و میثاقی تعهدته لتشهد لی بالموافاه »
آری این فراز از دعا که فلسفه آن از قول امام (ع) به این گونه قل شده است در بسیاری از روایات که دستور دعا را در مقابل حجرالاسود بیان نموده دیده می شد از جمله روایتی که حریز از یکی از راویان از قول امام باقر نقل کرده چنین آمده است”
«اذا دخلت المسجد الحرام و حاذیت الحجر السود فقل:اشهد ان لا اله الا الله و حده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله، امنت بالله و کفرت بالطاغوت و باللات و الغزی و بعباده الشیطان و بعباده‌کل ندّید عی من دون الله. ثم ادن من الحجر واستلمه بیمینک ثم تقول بسم الله و الله اکبر ، اللهم امانتی ادیتها و میثاقی تعاهدته لتشهد لی بالموافاه‌»
هر گاه داخل مسجدالحرام شدی و رو به روی حجرالاسود قرار گرفتی بگو: گواهی می دهم که معبود نیست جز ذات الله او یگانه است و شریکی برای او نیست و گواهی می دهم که محمد (ص) بنده او و فرستاده او است. من به خدا ایمان آوردم و به طاغوت ولات و عزی و پرستش شیطان کفر می ورزم و چیزی غیر از خدا را نمی پذیرم پس از گفتن این جملات خود را به حجرالاسود نزدیک کن و دست راست خود را بر او بکش و سپس بگو:« به نام خدا الله اکبر بار خدایا امانت خود را ادا کردم و به پیمان خود وفا نمودم تا شهادت دهی و که من به میثاق خود وفادار بوده ام. (در بعضی از نسخه ها در همین روایت بجای«لتشهد» ، «لیشهد» آمده است و ظاهر معنی این است که چنین بگو تا حجرالاسود شهادت دهد که توبه میثاق وفادار بوده ای.)
از بعضی روایات هم استفاده می شود که حجرالاسود به منطله دست خداوند در زمین است که زائر با دست کشیدن به آن گویا با خداوند بیعت می کند و با او پیمان بندگی و اطاعت می بنندد.«و هویمین الله فی ارضه یبایع بها خلقه»
هنگام طواف دعاهای زیادی وارد شده که مضمون مشترک همه آن ها این است که طواف کننده در اظهارات خود باید با کمال خضوع از خداوند بخواهد که از گناهان او بگذرد و به او خیر و عافیت عنایت کند پس از این که طواف خود را هفت دورتمام شد واجب است پشت مقام ابراهیم رو به کعبه بایستد و دو رکعت نماز به عنوان نماز طواف بخواند مقام ابراهیم یک سنگ سیاهی است که می گویند حضرت ابراهیم هنگام بنای کعبه روی آن ایستاده و دیوار کعبه را بالابرده است هم اکنون روی آن سنگ اثر دو پا با گودی نسبتا زیادی دیده می شود. این دو رکعت نماز نیز نشانه تعظیم و خضوع است و این که گفته اند باید مقام را جلو ی خود قرار دهی شاید ادای احترامی نیستب به حضرت ابراهیم بنیان گذار کعبه نیز منظور باشد.
فلسفه سعی:
پس از اتمام دو رکعت نماز سعی و صفا و مروه واجب میباشد، که باید مسیر بین کوه صفا و کوه مروه را هفت بار طی کند به اینگونه که از کوه صفا شروع میکند و به مروه میرود و از مروه برمیگردد به صفا و مجدداً از صفا به مروه تا هفت مرتبه این راه را طی می کند که مرتبه هفتم سعی به مروه ختم می گردد.
سعی صفا و مروه نیز همانطوری که از روایات استفاده می شود یکی از مهمترین اعمالی است که خضوع بندگان خدا را نشان می دهد. در روایات آمده است که برای خدا عبادتی محبوبتر از سعی نیست زیرا در سعی و صفا و مروه گردنکشان ذلیل می گردند.
«لیس لله منسک احبّ الببه من السعی و ذلک انه یذل فیه الجبارین»
آری! در سعی صفا و مروه همه افراد پیاده گاهی آرام و با خضوع و گاهی در حال هروله میباشد، و فرقی بین شاهان و درویشان نمی باشد. دعاهای زیادی دستور داده شده که سعی کننده بخواند و مضمون مشترک همه آنها اظهار حضوع و بندگی و طلب مغفرت از خدای بزرگ است:
مطابق نقل بعضی از روایات، حضرت ابراهیم«ع» به امر خداوند همسرش هاجر و فرزند خردسال خود اسماعیل را در بیابان نزدیک جایگاه کعبه منزل داد و خود به وطن برگشت. اسماعیل پس از تمام شدن آب آشامیدنی که همراه داشتند، تشنه می شود، مادرش هاجر بدنبال آب برمی خیزد، از دور بالای کوه صفا شبه آبی را دید بطلب آن آب رفت ولی چیزی نیافت. از آنجا به طرف مروه بطلب آب رفت آنجا هم آبی نیافت و این کا را تا هفت مرتبه تکرار کرد. و از آن تاریخ به بعد این عمل برای زائران خانه خدا بصورت یک فریضه گشت.
بنابر مضمون این نقل، شاید در فلسفه این عمل نیز نهفته باشد که انسان تشنه باید بدنبال آب برود و برای به دست آوردن آن بکوشد. بدون سعی و کوشش چیزی به کسی داده نمی شود. اگر خدا اراده میکرد پس از تمام شدن آب آشامیدنی هاجر می توانست زمزم را از زیرپای اسماعیل جاری کند و او را سیراب نماید ولی این عمل انجام نگرفت تا مادرش تلاش وسیعی کرد و هنگامی که از تلاش خود مأیوس شد، آب زمزم برای او پدیدار گشت. یعنی هیچ بنده ای بدون تلاش نباید منتظر دریچه ای از غیب باشد که این امر برخلاف نظام طبیعت است.
بعد از تمام شدن سعی صفا و مروه تقصیر واجب است و آن این است که زائر مقداری از موی سر یا صورت یا شارب خود را کوتاه می کند و بدینگونه از احرام خارج میگردد. فلسفه این عمل روشن نیست و روشن نبودن فلسفه احکام تعبدی یکی از فلسفه های تشریع آن است زیرا یکی از چیزهائیکه مراتب اخلاص و خضوع بندگان را در مقابل حضرت حق روشن می سازد عملی است که علت آن مجهول باشد. بنده خاضع کسی است که بدون چون و چرا و بدون سئوال از علت و فلسفه حکم، مطیع امر مولی باشد.
عارفت و عرفات:
پس از اکمال عمل عمره با فرارسیدن عرفه و ایام خصوص، دیگر اعمال حج شروع می شود. زائر در مکه به نیت انجام عمل حج محرم می گردد و این احرام مستحب استع که در داخل مسجدالحرام واقع شود. پس از احرام، اولین عمل واجب برای حج، وقوف به عرفات است که باید روز نهم ذیحجه الحرام از ظهر تا غروب آفتاب در عرفات در عرفات آن سرزمین با شرافت وقوف نماید. عرفات شاید از واژه معرفت و شناخت ریشه گرفته و شاید به این علت باشد که در آنجا باید زائر خود را به خدا نزدیک کند و خود را در دریای بی کران «معرفه الله» شناور سازد.یکی از مراحل عالی معرفت خدا برای عارف این است که تمام مؤثر را خدا بداند و خود را در برابر معبود به چیزی نشمرد.
از دعاهائی که از طریق معصومین «ع» رسیده- مخصوصاً دعای امام حسین «ع» که آن را در عرفات خوانده است – به خوبی استفاده می شود که عرفات جای تبلور عرفان عارف است. چون دعای آن حضرت معروف و در کتب ادعیه موجود است ما جملات آن را نقل نمی کنیم، خوانندگان عزیز مراجعه فرمایند و از جملات بلند آن که امام «ع» آن را در اوج عرفان انشاء فرموده استفاده نمایند.
برخلاف آنچه بعضی از روشنفکران میگویند که عرفات جای تجمع مسلمانان است و باید مسلمین در آن مکان با یکدیگر آشنا شوند و نسبت به یکدیگر معرفت پیدا کنند، در آداب عرفاف دیده می شود که فرموده اند اگر زائر می تواند برنامه خود را بگونه ای تنظیم نماید که از ظهر تا غروب عرفه با کسی صحبت نکند و غیر از خدا به احدی توجه ننماید.
پس از غروب آفتاب از عرفات به طرف مشعر حرکت می کند و شب را در مشعر می ماند. مقدار ماندن واجب درمشعر الحرام از سفیده صبح است تا طلوع آفتاب. مشعر گویا از شعور گرفته شده و شاید منظور این باشد که باید در آنجا نیز انسان به این آگاهی برسد که او بنده است و از خود هیچ ندارد، هرچه هست از خداوند است . در مشعر برای این که فردا در منی جمره را می کند و شیطان را از خود دور نماید، سنگهای لازم را جمع می کند.
صبح روز دهم از مشعر بطرف منی حرکت می کند، درمنی جمره عقبه را که – در اصطلاح عربها- شیطان بزرگ نامیده میشود رمی می کند. در اینجا واجب است هفت ریگ را با آداب مخصوص، به آن ستون جمره بزند بگونه ای که مطمئن باشد اصابت نموده است. شاید یکی از فلسفه هایش این باشد که این زائر با انجام اعمال عمره و ارتباطی را که در عرفات و مشعر با خدا پید ا کرده دیگر گناهی برای او نمانده است، و بطوری که از روایات استفاده می شود اکنون مانند آن است که از مادر متولد شده است. باید شیطان را از خود دور کند و دیگر نگذارد در بقیه عمر شیطان بر او مسلط گردد و شاید حکمت های دیگری نیز داشته باشد.
قربانی کردن
پس از رمی جمره به قربان گاه می رود و آن جا گوسفندی را با آن شرایط خاص قربانی می کند یکی از علامات اظهار اخلاص قربانی نمودن در راه معبود است و قربانی یکی از مهم ترین کارهایی است که مراتب اخلاص قربانی کننده را نسبت به کسی که برای او قربانی داده روشن می کند روشن می کند و شاید یکی دیگر از فلسفه های آن این باشد که انسان با قربانی دادن گذشت خود را از مال و مادیت به اثبات می رساند و با تجدید خاطره ای از ابراهیم خلیل که می خواست اسماعیل خود را قربانی کند زائر آمادگی خود را برای قربانی کردن فرزند و هر گونه فداکاری دیگر اعلام می کند .
پس از انجام مراسم قربانی زائر تقصیر می کند اگر مرد است سر خود را می تراشد و اگر زن است با چیدن کمری از موی سر خود را احرام خاجر می گردد دو شب دیگر در منی می ماند و در آن جا نیز به راز و نیاز با خدا و تحکیم رابطه با معبود قیام می کند و و دو روز دیگر که در منی می ماند جمرات سه گانه را رمی می کند.
آری شیطان ممکن است با ضربات اول از پای در نیاید و در کمین اغوای انسان باشد و شاید اعوان و انصاری هم برای خود فراهم کند و به جنگ یا انسان برخیزد این دو روز دیگر در منی شیطان ها را سنگباران می کند تا مطمئن گردد دشمن از پای در آورده و بر او سلطه ای ندارد.
پس از انجام مراسم منی به مکه بر می گردد طواف و سعی و سایر اعمال را همان گونه که گذشت انجام می دهد و با خدا تجدید عهد می کند و با ذات اقدس اوپیمان محکم تری برای ادای وظیفه بندگی می بندد و در موقع مناسب به وطن بر می گردد.
راستی چه بر مسافرت پربار و چه موقعیتی معنوی است بی جهت نبوده که تمام رهبران اسلام به انجام عمل حج اصرار فراوان داشته و آن را همیشه سفارش می کرده اند و در دعاهای خود حج را در همه سال ها و در تمام عمر آرزو می نمودند .
اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام فی عامنا هذا و فی کل عام

16دسامبر/16

تحقیقی درباره ماهیات خاویاری

نظر به اینکه ماهیان خاویار، یکی از منابع مهم اقتصادی –ارزی و غذائی کشور به شمار می رود و تاکنون به عنوان حرام تلقی می شد و اخیرا معلوم گردید که این ماهیان حرام نبوده و حیلت آن ثات بوده است، «پاسدار اسلام» بر آن شد تا به منظور روشن شدن افکار عمومی نستب به این مسئله تحقیقثی همه جانبه بع عمل آورد لذا بحثی شامل جنبه های تاریخی و علمی (مشخصات مصداقی) و فقهی که بخش اول توسط شرکت شیلات و بخش دوم توسط آقای دکتر ببا مخیر (دانشیار و سرپرست دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران) و بخش فقهی آن توسط ایت الله سید جعفر کریمی(عضو حوزه استفتاء حضرت امام مدظله) تهیه و تقدیم امت پاسدار اسلام می شود.
بخش تاریخی
چنانچه از تاریخچه شیلات بگذریم و به سابقه تاریخی حیلت یا حرمت خاویار نظری بیافکنیم، ملاحظه می شود که در مرحله اول به توجه با ارزش جهانی خاویار و انحصار آن به ماهیان خاویاری در دریای مزنداران یکی از علل بارز و در واقع اساسی ترین علت توجه به روسها به دریای مازنداران گذشته از مسایل سیاسی و جنبه اقتصادی چیزی جز وجود ماهیان خاویاری مرغوب در این مناطق نبوده است.
روسها به لحظ بهره برداری از خاویار این ماهیان را حرام اعلام نموده و به ثروت سرشاری که با دادو ستد آن کسب می نمودند چشم دوخته چرا که اولا- می دانستند که حتی برداشت و استحصال یک کیلو خاویار توسط مردم ایران به منبع درآمد آنان لطمه وارد ساخته و درثانی بازار جهانی خاویار از انحصار کامل آنان خارج می گشت. لذا ملاحظه می شود که تا سال ۱۳۳۲ هجری شمسی که شیلات زیر حیطه شوروی بوده سود حاصل از صید ماهیان خاویاری و خاویار نیز مستقیما به جیب آها سرازیر میگشته است و به همین منظور و ادامه این سلطه و نفوذ شوروی بر شیلات آنان همواره بطرق گوناگون سعی در جلوگیری از صید این ماهیان توسط مردم را داشته که نهایتا به کار سازترین و بهترین حربه متوسل شده و از طریق فرهنگی مذهبی وارد میدان و حل مساله را در اعلام حرمت این ماهیان یافتند. روسها با ایجاد شایعه حرمت ماهیان خاویاری دقیقا برروی اعتقادات مذهبی و فرهنگی جامعه آنزمان ایران انگشت گذاشته و با سودجوئی از این حربه و اطلاق نمودن «سگ ماهی»! به ماهیان خاویاری در اذهان عمومی توانستند در نیل به منافع اقتصادی خود با بهره برداری از این کالای منحصر بدریای خزر گام مهمی بردارند.
در این خصوص میتوان به قسمتهائی از کتاب «شرکت شیلات ایران و شوروی (ماهی ایران) میزانهای مصرف ملزومات در عمل بهره برداری و دوایر شرکت» که به دو زبان فارسی و روسی در تاریخ ۱۶/۱/۱۳۲۶ انتشار یافته است اشاره نمود. در بند یک مقدمه این کتاب آقایان پاملسوف و ناسکوف مدیران عامل شرکت نامبرده طی شماره ۳۶۳۷ مورخ ۱۷/۲۶۸ با عنوان اداره مرکزی به آقایان رؤسای بخشهای ۱و ۲و ۳ ابلاف میفرمایند:
«۱-طبق ماده ۱۳ آئین نامه صیادی، صید ماهی حرام کوچکتر از اندازه های زیرشیلاتی (از وسط چشم الی انتهای باله مخرجی)
الف)بلوکا ۱۱۶ سانتیمتر
ب)استراوشیب۷۱ سانتیمتر
ج) اوزون برون (سوروکا) ۶۲ سانتیمتر
اکیداً ممنوع میباشد.»
این اقدام روسها و اطلاق حرمت به ماهیان خاویاری فوق الذکر را در صفحه ۲۶ همین کتاب نیز میتوان مشاهده نمود. در قسمتی از این صفحه با عنوان «دوم- کالای ماهی شور» در بند ۱ آمده است:
«۱-ماهی حرام (استراوسور و کاوبلوکاوشیب) برای تمام اقسام بعمل آوردن آنها…»
جالب توجه است که ماهیان خاویاری با ذکر کلمه حرام اطلاق می شوند و نام واقعی آنها در پرانتز ذکر می شود که به منظور تأکید بر مصطلح کردن این ماهیان به عنوان حرام انجام گردیده است و درست در صفحه ۲۲ همین کتاب ماهی اسپله که بدون فلس بوده و محققا حرام است، ذکری از حرام بودن آن به میان نیاورده و صرفا بذکر نام آن یعنی ماهی اسپله کفایت شده است که این خود نشانه بارزی بر استفاده از فرهنگ اسلامی مردم ایران به منظور تأمین منافع اقتصادی روسها می باشد.
حساسیت دیگر روسها مبنی بر تأیید این نکته اینکه پس از اعلام حلیت خاویار و تاسماهیان، اخیرا رادیو مسکو در برنامه زبان فارسی خود گزارشی را به همین منظور پخش نموده که در طی آن شدیدا به حجه الاسلام آقای احسان بخش نماینده محترم امام در استان گیلان و امام جمعه رشت حمله نموده و ایشان را و در حقیقت مسئولین جمهوری اسلامی ایران را به باد انتقاد گرفته و اعلام میدارد: اینان که خود را معتقدبه مذهب و اسلام میدانند با این اقدام در واقع برخلاف اعتقادات مذهبیشان عمل نموده اند!! و متأسفانه می بینیم که با این اوضاع و احوالی که شرح آن رفت و در حقیقت با عنوان اینگونه مطالب و اظهارات چه در کتب و نشریات خود و چه در رسانه های گروهی در دام چه عفریت هائی افتاده ایم.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ابتدا در تاریخ پنچم مهرماه ۱۳۶۰ از طرف مسئولین شیلات سه گونه ماهی غضروفی (تاسماهی، اوزون برون و فیل ماهی ) جهت رؤیت و تشخیص فلسدار بودن یا عدم آن بدفتر حضرت امام در قم انتقال و طی نامه شماره ۳۶۴۴ مورخ ۵/۷/۱۳۶۰ چنین اشاره مینمایند که: «مسئولین این شرکت برای اطمینان خاطر از جهت حفظ شئون اسلامی استدعا دارند نظر شرعی آن دفتر را در مورد مصرف یا عدم آن در داخل کشوربه این شرکت اعلام گردد.» و لذا ماهیان فوق الذکر مورد معاینه و بازدید نزدیک حضرات آیات آقایان راستی و کاشانی، حعفر کریمی (از مسئولین دفتر استفتاء حضرت امام ) و آذری قمی قرار گرفت که بالاتفاق رای بر این دادند که: «در تاریخ ششم مهرماه سال ۱۳۶۰ از طرف مسئولین شرکت سهامی شیلات شمال سه نوع ماهی برای تشخیص اینکه از قسم فلسدار و حلال است یا نه به چند نفر از اعضای شورای استفتاء دفتر امام در قم ارائه شده و آقایان پس از معاینه و تحقیق تشخیص دادند که ماهی های ارائه شده از قسم فلسدار و حلال است و صید و خرید و فروش آن مانع ندارد.»
و همچنین در جهت تعیین حلیت یا حرمت ماهیان خاویاری استفتائیه ای به محضر مقدس حضرت امام تقدیم میشود که طی پاسخی کتبی در ذیل استفتائیه مرقوم میفرمایند «اگر فلس دارد ولو در ناحیه دم حلال است».
پس از صدور پاسخ حضرت امام خمینی از طرف شیلات طی نامه شماره ۱۷/م مورخ ۲۲/۲/۶۱ از کلیه اساتید، کارشناسان و مطلعین امر امر درخواست می شود که نظرات علمی خود را صریحا اعلام نمایند. که متعاقب آن برادران اساتید و کارشناس نظرات علمی ، تحقیقی و تجربی خود را با ذکر ماخذ ارسال میدارند.
مجموعه این نظرات ضمن مراجعه به حضرت حجه الاسلام آقای احسان بخش نماینده محترم امام در استان گیلان و امام جمعه رشت مورد تبادل نظر قرار گرفت که نهایتا ایشان از طرف امام و حضرت آیت الله العظمی آقای گلپایگانی مسئول تحقیق و بررسی در امر مورد نظر گردیدند که در جهت ادامه کار مبادرت به بررسی بازدید و مذاکره با سایر علما نمودند لیکن بواسطه خیانت عوامل مزدور آمریکا که ناجوانمردانه قصد ترور حجه الاسلام آقای احسان بخش را نموده بودند به علت کسالت و دوره بهبودی ایشان، موضوع بمدت چندین ماه مسکوت باقی ماند که بحمدالله پس از بهبودی موضوع مجددا به جریان افتاد و برای روشن شدن و حل نهائی مساله و تبادل نظر بیشتر سمیناری با حضور حمعی از علمای محترم قم، تهران، گیلان و مازندران چون حجج الاسلام آقایان زین العابدین قربانی، هادی روحانی، سلیمانی، سد احمد قتیل زاد، آذری قمی، ایروانی محمد حسن رحیمیان و… و نیز برخی از کارشناسان و متخصصین و اساتید دانشگاهها چون دکتر غلامحسین وثوقی، دکتر بابا مخیر، دکتر جلالی، مهدی گل سخن، ابوالقاسم شریعتی و… و همچنین تعدادی از صیادان ، نمایندگان آنان و مردم بومی منطقه در تاریخ ۱۰/۱۱/۶۱ در بندر انزلی تشکیل گردید و اکثر برادران حاضر در جلسه نظر خود را کتبا اعلام کردند.
صورتجلسه سمینار مزبور همراه با نظرات تک تک افراد در تاریخ ۱۶/۱۱/۶۱ توسط حجه الاسلام آقای احسان بخش به محضر امام تقدیم که حضرت امام نیز طبق فتوای مبارک خود در ذیل استفتائیه تقدیمی مرقوم فرمودند: «در مورد ماهیان مورد سئوال نظر متخصصین مورد اعتماد معتبر و طبق آن عمل شود».
سرانجام با صدور این فتوای تاریخی از طرف امام، نظریه متخصصین امر در ذیل مرقومه حضرت امام جمع آوری و بار دیگر به حضور مبارک ایشان تقدیم گردید.
در نتیجه و متعاقب این اقدام حجه الاسلام آقای احسان بخش امر به اعلام حلیت خاویار و ماهیان خاویاری می نمایند که این نیز از طریق رسانه های گروهی پخش و اعلام گردید. (صدا و سیمای جمهوری اسلمی ایران در تاریخ دوشنبه ۱۴/۶/۱۳۶۲ و جرائد و مطبوعات کشور در تاریخ ۱۵/۶/۱۳۶۲).
قابل ذکر است که در جریان نهایی بررسی و اعلام حلیت خاویار از زمان تشکیل سمینار بندرانزلی در تاریخ ۱۰/۱۱/۶۱ تا زمان اعلام حلیت و بعد از آن افراد و برادرانی که دست اندکار سر و سامان دادن و حل این معضل از طریق شرعی چه به صورت مثبت و یا منفی بودند، مکررا و به انحاء گوناگون از جانب کسانی که تحت تأثیر القائات تاریخی روسها قرار داشتند، مورد هجوم و اتهامات خلاف شرع متعددی حتی در حد انتساب به بی دینی به منظور از میدان بدرکرددن این برادران واقع گردیده که بحمدالله به یاری خداوند متعال و با توجه به رسالت و وظیفه ای که به عهده داشته و داریم سرانجام یکی از مسائل و معضلات دیرینه ای که استعمار روس به انحاء گوناگون و در طول قریب یکصد و پنجاه سال از آن وسیله ای برای سودجوئی و حفظ منافع اقتصادی خود ساخته بود پایان بخشیده شد و میتوان از آن به عنوان نقطه عطفی در تاریخ فعالیتهای شیلات نام برد (این بخش توسط اداره شیلات تهیه گردیده است).
بخش علمی
وضعیت فلسها در ماهیان مختلف
پوست در برخی از ماهیان عریان می باشد ولی در بقیه مجهز به فلسهایی می باشد که در داخل آن رشد می کند و اندازه فلس ها از ریزبینی تا بزرگ و ضخامت آن ها از بافت نازک تا صفحات ضخیم و آرایش آن ها از ساده تا پیچیده و از نظر پوشش سطح بدن جزئی تا کامل و بالاخره ساختمان آن ها از غیر استخوانی تا کاملا استخوانی تغییر می کند ممکن است محکم به بدن متصل و یا به آسانی جدا شوند انواع فلس ها موجب متمایز شدن گروه های اصلی ماهیان می شود اشکال فلس ها و تعداد آن ها در طول یا اطراف بدن غالباَ به عنوان مشخصات اختصاصی کابرد دارند مار ماهیان دهان گرد فاقد فلس بوده کوسه ماهیان و امثال آنها فلس های صفحه ای شکل دندانی معروف به دندانک ماهیان استخوانی دارای اشکال گوناگون فلس های استخوانی می باشند در میان ماهیان استخوانی انواعی یافت می شوند که فلس نیز ندارند مانند اسبله.
۱٫ گروهی از ماهیان فاقد فلس می باشند مانند
– جری الجری الجریث Djirri اسبله یا سگ ماهی در دریای مازندرانی و رودخانه های آن در رودخانه های کردستان و آذربایجان غربی در کارون و شعب آن با نام علمی silurustriostegus h. جری لاسع djirri lasseye یا سمک السما samaka samma یا اشلمبویاهشت شاخ در اروند رود خرمشهر با نام علمی /
– مار ماهی با نام علمی congre conger
– مارماهی خیلج فارس با نام علمcius lu muraenesox
– الاسقنقور صقنقور saqanquoor در اروند رود – دارخوین با نام علمی (.L) Glyptothorax cous
– زمیر الزمیر ابوزمیر abu zummair در اروند رود دارخوین با نام علمی mystus pelusius (solahder)
Mystus solvilli (Gunther)
برخی از ماهیان ممکن است به جای فلس دارای قطعات استخوانی باشند مانند برخی از گربه ماهیان
۲٫ گروهی از ماهیان فقط در قسمتی از بدن خود فلس دارند به عبارت دیگر ممکن است بدن تقریبا عریان باشد و فقط در نقاط محدودی از بدن فلس وجود داشته باشد هم چنین ممکن است فلس ها چند خار و تیغ تقلیل یافته باشند که موقعیت آن ها بسیار متفاوت می باشد از این گروه می توان ماهیان پولیودونpolyodon و پسفوروس pesphurus نام برد. در ماهی پولیودون بدن فقط در کمربند سینه ای و قسمت بالای دم فلس هایی یافت می شود.
ماهیان تن فقط در قسمت سینه ای فلس دارند ماهی فوروکو در ناحیه سینه ای فلس ندارند در انواعی از ماهیان خاردار gasterosteidae بدن عریان می باشند مانند پونژیتیوس pungitiusو در انواعی دیگر به ویژه ماهی گاستروستئوس gasterosteus بدن از صفحات استخوانی پوشیده شده است وسعت ظهور قطعات استخوانی بر روی بدن با درجه شوری آب محیطی که ماهی در آن زندگی می کند ارتباط دارد.
در ماهیان کوتیده نیکره شمالی که در رودخانه ها و دریاچه ها یبزرگ زندگی می کنند در نزدیکی باله های سینه ای و برروی سر آنها خارهائی مشتق شده از فلس وجوددارد. سایر مشتقات فلسها عباراتند از خارهای گزنده سپر ماهیان تیره دازیاتیده dasyatidae استخوانی اسبک ماهی و شیپورماهی که از تیره سینگاتیده syngnathidae می باشند و ماهیان پگازیده pegasidae همچنین صفحات استخوانی گربه ماهیان لوریکارئییده (loricaiidae) در ماهیان خاویاری و تریگلیده(triglidae) سر و گونه از صفحات استخوانی پوشیده شد و ماهی زمین کن در سردارای ستیغهای استخوانی می باشد. در ماهی کپور آینه ای فقط چند فلس بزرگ در نواحی وسیعی از سطح بدن پراکنده می باشند.
در گروهی از ماهیان فلسها آنقدر کوچک می باشند و یا در عمق پوست قرار دارند که ماهی بدون فلس بنظر میرسد در حالی که چنین نیست ماند مارماهی مهاجر Anguilla قزل آلای جویباری salavelinus fontinalis و ماهی لوت lota در مارماهی مهاجر و ماهی لوت و سه خاری فلسها مانند موزائیک در کنار یکدیگر قرار دارند و همدیگر را نمی پوشانند. ممکن است لبه های آنها در تماس بوده و یا اینکه فواصل بسیار جزئی داشته باشند. در انواعی از ماهیان خلیج فارس که بیشتر در جاسک و چاه بهار صید میشوند و بنام اسب ماهی معروفند در زیر پوست فلس دارند.
در عقرب ماهیان، ماهیات کوریفنیده (coryphaenidae) وسکاله نیز فلس در داخل پوست قرار دارد و در ماهیان قورباغه ای شکل اگر فلس وجود داشته باشد در لعاب غلیظی مخفی می شوند.
۳-بالاخره در گروه بزرگی از ماهیان در تمام سطح بدن و حتی در برخی از آنها بر روی سرپوش آبششی ، گونه ها و روی سر فلس وجود دارد.
در اردک ماهی و ماهیان سر سوسماری شکل فلسها گونه ها و قسمتی از سرپوش آبششی را نیز می پوشانند در ماهیان سرسوسماری باله های شکمی زوائد فلسی قائده ای دارند .
ماهیان سرماری شکل دارای فلس های مدور بر روی بدن و سر می باشند.
در ماهیان آپوگونیده و سیلاجینیده sillaginidae فلس های روی بدن مدور به طور جزئی شانه ای شکل فلس های روی سر پوش آبششی مدور است.
ماهی سنگر روی گونه ها و سرپوش آبششی فلس دارد و روی سر ماهی کفال فلس های درشتی دیده می شود در ماهلی کوازرد فلس ها بر روی سر تا سوراخ های بینی امتداد دارند.
در یک ماهی به نام daya jerdony سوراخ های خط جانبی به جای این که داخل فلس تعبیه شده باشد در زیر فلس ها قرار داد و باله های شنای فرد در قاعده از فلس پوشیده شده اند.
در ماهی عروس یا شانک فلسها که بطور ظریف شانه ای هستند هر قدر بسمت باله های میانی نزدیک می شوند ضخیم تر می گردند.
تعریف فلس ها یا پولک و یاscales و یا ecailles
به طور کلی قطعات شاخی یا استخوانی ossification بوده که به وسیله لاپوست یا کوریون corion ایجاد می شود و روی پوست آن ها را می پوشاند به عبارت دیگر فلس ها از استخوانی شدن لایه زیرین پوست (کوریون) به وجود می آیند شبیه ناخن.
فلس ها که غالبا نرم می باشند در حفرات جیب مانند پوست به طور مجزا قرار داشته و توام با رشد ماهی نمو می کند. فلس های ردیف های جلویی معمولا مقداری از سطح فلس های خلفی را می پوشانند و به این ترتیب پوشش سخت و مقاومی برای نگهداری بدن ماهی به وجود می آورند که در عین حال مانع تحرک آزاد و راحت ماهی نمی شود برخلاف لاک پشت. طرز قرار گرفتن فلس ها را بر روی بدن ماهی می توان به طرز قرار گرفتن صفحات سفالی پشت بام های منازل نواحی جنگلی تشبیه نمود.
در ماهی حوض یا قرمز که دارای فلس های مدور می باشد از هر فلس فقط یک سوم آن از خارج نمایان و دو سوم دیگر توسط فلس های ما قبل پوشیده است بخش آزاد هر فلس همان طور که گفته شد از رو پوست حاوی یاخته های رنگی پوشیده می شود.
طبقه بندی فلس ها
طبقه بندی فلس ها به صور گوناگون انجام یافته است رایج ترین طبقه بندی به شرح زیر می باشد
۱٫ فلس های صفحه ای شکل یا پلاکوئیدی
۲٫ فلس های لوزی شکل یا گانوئیدی
۳٫ فلس های مدور یا سیکلوئیدی
۴٫ فلس های شانه ای شکل یا کتنوئیدی
فلس های صفحه ای
فلس های صفحه ای یا دندان های جلدی یا دوران عتیق یا پلاکوئیدی pelacoide صفحاتی هستند که ساختمان شبیه دندادن داشته و به شکل پونس بوده و در کوسه ماهیان و سپر ماهیان یا ماهیان چهار گوش دیده می شود که قاعده آن ها در پوست جایگزین و نوک بخش سوزنی شکل یا خار عقب برگشته آن ها از پوست خارج ونمایان می باشد که با کشیدن دست از قسمت سر کوسه ماهی به سمت دم آن ها مانند زبری های کاغذ سنباده احساس می شود.
فلس های لوزی شکل
فلس های لوزی شکل یا درخشنده و یا گونوئیدی ganoid scales rhombic به شکل صفحات لوزی شکل به علت دارد بودن مینای زیاد درخشندگی خاصی دارد مینا enamelسطح خارجی آن ها را می پوشاند و ماده درخشان گانوئین ganoin نام دارد.
این نوع فلس ها در ماهیان سنگواره ای و تاس ماهیان یا ماهیان خاو یاری یافت می شود فلس لوزی یا گانوئیدی که گویا با بدن اجداد تاس ماهیان از آن پوشیده شده بود در بدن تاس ماهیان کنونی محو شده و فقط در هلال بالائی باله دمی نوار فلس لوزی محفوظ مانده است این فلس های اصلی و اساسی از بقایای فلسهایی است که در دوران گذشته اجداد انقراض یافته این ماهیان در روی پوست خود داشتند.
فلس های خاص یا فولکرد ها در لاله بالائی باله دم و همچنین در ابتدای باله مخجری و پشتی تاس ماهیان عصر حاضر محفوظ مانده اند
فلس های لوزی شکل هم چنین در ماهیان لپیزوستئیده lapisosterus شمال آمریکا پولیپتروس polypterus رودخانه نیل و ماهی پلیودون polyodon آمریکا یافت می شود.
لازم به تذکر است که بر روی بدن تاس ماهیان یا ماهیان خاویاری پنج ردیف استخوان های برجسته وجود دارد که یک ردیف آن در پشت و دو ردیف در پهلو ها و دو ردیف در زیر شکم واقعند و از هم مجزا می باشند الته تمام پوست بدن را نمی پوشانند.بین ردیفهای پهلوئی بالاتر از خط جانبی و ردیف پشت از صفحات استخوانی و خارها و برجستگیهای استخوانی پوشیده شده است.
عقیده بعضی از محقققین این قطعات استخوانی از فلسهای لوزی شکل منشاء گرفته اند.
فلسهای مدور
فسهای مدور یا شبه مدور یا سیکلوئیدی cycloide: صفحات گردی است که قسمت خلفی آنها یا بخش آشکار فلس صاف بوده و زوائدی ندارد. مانند فلسهای ماهی حوض. فلسهای غالب ماهیان با باله های شنای نرم یا مالاکوپتریجی ای malacopterygii از این نوع می باشند. ولی ماهیان کاراسیده کپورماهیان دنداندار cyprinodontidaeو پوئسیلیده poeciliidae فلسهای شانه ای شکل دارند.
فلس ها شانه ای شکل
فلس های شانه ای شکل یا کتنوئیدی ctenoide به شکل صفحات نسبتا گردی بوده که در قسمت خلفی یای آزاد آن ها دندانه هایی در یک یا چند ردیف وجود دارد شبیه دندان های شانه مانند فلس های ماهی سوف فلس های غالب ماهیان با باله های شنای خاردار یا آکانتویتریجی ای acanthopterygit از این نوع می باشد ولی ماهیان پهلو نقره ای جویباری یا لابیدستس labidesthes فلس های مدور دارند. برخی ماهیان با باله های شنای خاردار دارای هر دو نوع فلس مدور و شانه ای می باشد . ماهی میکروپتروس Microptrus آبهای شیرین شمال آمریکا بیش از دارای فلس های شانه ای شکل بوده ولی بر روی گونه ها قاعده باله های زوج اطراف شکم و جاهای دیگر واجد دستجاب فلس های مدور می باشد ضمنا دندانه های تمام فلس های شانه ای شکل آن یکسان نمی باشد و شدت و ضعف دارد و از یک نقطه تا نقطه دیگر بدن متفاوت می باشد.
فلس ها گاسموئیدی gosmoid
این فلس ها نسبت به فلس های قبلی لایه خارجی نازکتر و سخت تر دارند با وجود این که لایه خارجی این نوع فلس ها از نظر شکل بلور ها با مینای فلس های پلاکوئیدی تفاوت جزئی دارد باز هم ویترودنتین vitrodentine نامیده شده است. لایه زیرین مینا از ماده سخت غیر یاخته ای به نام کاسمین cosmine تشکیل شده است در جلو یک لایه میانی آوندی ادامه می یابد که از ماده استخوانی سوراخ دار به نام ایزوپدین isopedineساخته شده است از مشخصات بارز این دسته از فلس ها آن است که رشد آن ها در لبه فلس از زیر صورت میگیرد نه از خارج زیرا یاخته های زنده سطح آن را نمی پوشاند در ماهی لاتیمریا latimeria فلس های کاسموئید سطح خارج دنداندار داشته و تقریبا ظاهر کلی شانه ای شکل دارد . در ماهیان دودمی dipnoi این فلس ها منظره فلس های مدور دارند زیرا ساختمان کاسموئید قاعده ای زیاد تغییر شکل پیدا کرده است.
در رشد فلس های با برجستگی های استخوانی ابتدا در پوست تجمعات ریز باخته ها ظاهر می شود که غالبا ابتدا بر روی ساقه دمی ماهی تشکیل و از ان جا انتشار می یابند این تجمعات یاخته ای به زودی صفحک یا کانون فلس آینده را به وجود می آورند صفحک های یاد شده در اندازه های مختلف افراد ماهیان گوناگون برای اولین بار ظاهر می شوند و معمولا برای گونه های معمولی اندازه ماهی زیریک اینچ می باشد به زودی ستیغ ها در سطح فلس در حال رشد نقش می بندند در گذشته تصور می شد که ستیغ ها از روی هم قرار گرفتن تیغه های تشکیل دهنده فلس به وجود می آیند بنابراین تنها ستیغ هایی که بر روی سطح فلس های ماهی معمولی و ظاهر می شوند در سمت خارج سطح هنگام رشد تشکیل می گردند و تا حدودی در ارتباط با رشد بر جای ماند در آب های مناطق معتدله نقش بستن ستیغ ها سالانه یا تغییرات فصلی صورت می گیرد که دوایر circuli تا حدودی مصرف سال ها annulus را می سازد عمیق ترین قسمت فلس که صفحه (همچنین صفحه پایه ای لایه تیغه ای) نامیده می شود از لایه های متوالی فیبرهای متوازی ساخته می شود ممکن است آهکی شدن صفحه فیبری برای قوی و ضخیم شدن فلس صورت گیرد آهکی شدن صفحه فیبری برای قوی و ضخیم شدن فلس صورت گیرد با وجود این بعضی از ماهیان فاقد صفحات فیبری می باشند مانند آن چه که در مارماهی مهاجر anguilla مشهود است و در آن فلس کم و بیش از رسوب آهکی به صورت خطوط متحدالمرکز تشکی می شود.
نتیجه گیری
۱٫ در تمام روش های طبقه بندی فلس ها فلس های لوزی شکل یا درخشان موجود بر روی باله دمی ماهیان خاویاری به عنوان فلس واقعی به شمار آمده است
۲٫ علاوه بر باله دمی در جلو باله های مخرجی و پشتی ماهیان خاویاری فولکر دیده می شود.
۳٫ پنج ردیف پلاک استخوانی موجود سطح بدن ماهی به عنوان مشتقات فلس منظور شده و در آنسیکلو یدی lamer از آن ها به عنوان فلس های لوزی شکل عظیم الجثه یاد شده است.
۴٫ در بین ردیف های پنج گانه پلاک های استخوانی کوچکتری نیز پراکنده می باشند.
۵٫ با توجه به مطالب فوق فلس های لوزی شکل بر روی بدن ماهیان خاویاری به اشکال مختلف پراکنده می باشد که با در نظر گرفتن مطالب مربوط به امکان ایجاد تغییرات در پوشش فلس در اثر اصلاح نژاد و یا علل ژنتیکی و یا کمبود مواد معدنی و غذایی مورد نیاز برای ساخته شدن فلس ها و بالاخره جذب شدن فلس ها به علت نیاز به مواد سازنده آن ها برای بدن می توان پذیرفت که محتملا زمانی بدن ماهیان خاو یاری به طور کامل از فلس پوشیده شده بود و به مرور زمان در اثر عوامل مختلف قسمت هایی از آن ها را از دست داده و قسمت های دیگر آن ها تغییر شکل یافته است.
۶٫ شایسته است مقایسه ای بین ماهیانی که به صراحت از آن ها به عنوان ماهیان بدون فلس مانند الجری الاصقنقور ابوالزمیر و مارماهی نام برده شده و ماهیان خاو یاری مقایسه ای به عمل آید ماهیان اولی به هیچ عنوان و هیچ یک از انواع شناخته شده فلس ها را ندارند. از طرف دیگر مضرات آن ها تا حدودی مشخص گشته در صورتی که خواص زیان آوری برای ماهیان خاو یاری بیان نشده است جز این که در فصل تخمریزی همانند بسیاری از ماهیان تخم های آن ها سمی می شوند.۱۵/۹/۶۲ دکتر بابا مخیر
لازم به تذکر است که : بخش فقهی این بحث که توسط آیه الله سید جعفر کریمی عضو حوزه استفتاء امام تهیه شده است در شماره آینده تقدیم دانش پژوهان خواهد شد.

16دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت بیست و پنجم
آیت الله مشکینی
انبیا اساتید رسمی بشر
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لولیه و الصلاه علی نبیه و آله
در مقاله های گذشته که سخن از مربیان بشر در میان بود سومین گروه از معلمان او را انیبا ذکر کردیم. این گروه عظیم که سوابق خدمات بی پایانشان از حیطه شمارش بیرون است دارای اسامی و القاب مختلف و هرنامی مظهر مقامی و هر اسمی حکایت از فضلیتی و هر لقبی کنایت از نبوغ و کمالی دارد اینان انبیاء هستند یعنی آگاهان و آگاهی بخشندگان، رسل هستند یعنی اعزامی ها از طرف ذات ربوبی به منظور هدف عظیم خلقت، سفرا هستند یعنی انتخاب و تعیین شده در کشور ادمیت از سوی ذات اقدس حق برای رسیدگی به همه امور سیاسی و اجتماعی طوائف بشری، خلفا هستند به معنی جانشینان ذات مبارک الهی که دانش سرشارشان نمونه ای از علم و اخلاق کریمه آن ها حاکی از جمال حق و قداستشان از آلودگی گناه و خطا روشنگر اسم سبحان خداوند، حجج الهی هستند به معنی اتمام کننده حجت و قطع اعذار هر بهانه جوئی که در محکمه عدل الهی مدعی جهل و اشتباه و دیگر عذرهای غیر موجه در ارتکاب جنایات و ترک و ظایف لازم خود باشند، اولیا هستند به این معنی که جامعه انسانی در مسیر زندگی خویش نیازمند سرپرستی آگاه و بینا و آزموده و دانا لازم دارد تا اطفال محوطه جهان را ولایت و حمایت کند و از هر سقوط و انحطاط محافظت نماید، و بالاخره آنان ائمه و رهبران اند که قافله انسان ها را هادی گردند و تحت حکومت عادله در آورند و از اعضاء و افراد این موجود عجیب طبقات مختلفی برای اداره نظام اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خویشان لایقترین را برگزیند تا همه را زیر لواء وحدت منظور از خلقت درآوردند و تشکل و انسجام بخشند و جهان را مدینه فاضله سازند تا ناآگاهان بیدار شوند و هشیاران تکامل یابند و کاملان به حرکت افتند و متحرکان بشتابند و متسارعان نزدیک شوند و نزدیکان رویت کنند رویت کندگان محبت یابند و محبان عاشق گردند و عاشقان به وصل آیند و اصلان بوجد آیند و ان شوند که غرض بود و آن باشند که هدف است.
و بالجمله اساتید رسمی بشر و معلمان قانونی این طبقه انبیاء الهی و پیام آوران حضرت حق اند. قبل از هر چیز طبق دستور حق بر همه انسان ها شناخت این گروه عظیم لازم است و بی تردید اگر چنانچه جوامع بشری اینان را ولو درخور استعداد فکر خویش می شناختند گمان نمی رود احدی از انسان ها از فرامین این گروه سر باز می زد و فرمانی از آن ها را مخالفت می نمود. همه بلیات و انحرافات و سقوط و انحطاط جامعه از روز اول از این مطلب نشأت یافت که معلمان حقیقی خویش را نشناختند و جهل و هوا و شیطان و هوس آن ها را از نزدیکی و دیدار و تماس و تفاهم با آن ها جلوگیر شده و ایتام بشر و یتیمان سرگشته این طائفه از این پدران روحی مهربان تر از پدر و معلمان معنوی دلسوز تر از مادر دور افتادند، بشر باید بداند که انبیاء عظام الهی کسانی هستند که خداوند از انان چنین یاد می کند :
آن ها فرستادگانی هستند که نشانه های توحیدم را به شما بازگو می کنند.
آن ها کتاب ها و آیات مرا به سوی شما می آوردند.
آن ها برای همه جوامع بشری مجسمه رحمت و عطوفت من اند.
آن هاخود قبل از هر گروندهای به توحید و آیات و کتاب های من ایمان آورده اند.
آن ها را به سوی شما تنها به منظور ابلاغ احکام و رساندن هدف اعزام داشتیم. بر شما لازم است که گفتار و رفتار و هر حرکت و سکون آنان را الگوی زندگی خود قرار دهید.
آنان برای شما کتاب هایی پاکیزه تر از نور تلاوت می کنند
آن ها در همه وعده ها و نویدهای خویش بی تردید صادق و راست گویند.
آن ها در مقابل همه اهانت ها و تکذیب و توطئه ها ثابت و صبور و استوارند.
آن ها برنامه ای هدایت بخش و حیات افرین بر شما عرضه می دارند.
ما آن ها را به این منظور اعزام داشتیم که فرامینشان را مو به مو اجرا نمائید و ما خود در این اجرا به آن ها و به شماها کمک غیبی خواهیم نمود.
ما آنها را از میان هر ملتی به زبان خود بر مردم مبعوث کردیم.
ما به تمام آن ها معارف حقیقی و برنامه های سودمند بشری را به وسیله وحی و تعلیمات غیبی آموختیم.
اولین دستور ما برای آن ها این بود که مردم را به شناخت و پرستش ما دعوت نمایند و چنین کردند.
ما با آن ها گفتیم که بشرها را از غضب و عذاب من بیم دهند.
ما آن ها را در روز واپسین به تمام گفتار و رفتار شما گواه خواهیم گرفت.
ما در اعزام ان ها چنین بودیم که از روز اول تمدن و اجتماع بشری پیاپی و لا ینقطع آنان را به سوی مردم گسیل داشتیم.
ما در تمام نقاط حساس ابلاغ و انجام وظایف کمک های لازم را از آنان دریغ نداشتیم.
ما آن ها را بدین منظور برانگیختیم که شما در تمام مراحل اختلاف و درگیری خویش و مشکلات خود را با آن ها ارجاع نمایید.
آن ها هر معجزه و نشانه و آیه ای را که به شما عرضه داشته اند همگی از طرف ما و به دستور ما بوده.
همه آن ها را ما انتخاب کردیم و ما در انتخاب خویش دارای اختیاریم و احدی را در این مرحله حق دخالت نیست.
آن ها همگی نه فقط عادل اند یعنی به عمد مرتکب گناه و خلاف نمی شوند، بلکه همه آن ها بدون استثناء معصومند به این معنی که تحت مراقبت الطاف الهی خطا و اشتباه و غقلت و نسیانی نیز از آن ها در موضوع دریافت احکام الهی از طرف حق و هم چنین در مرحله حفظ و ابلاغ آنها و بالاخره در مرحله عمل خودشان رخ نمی دهد چه در ایام رسالت و اوقات پیامبری و چه در زمان قبل از آن و در عصر طفولیت.
آن ها علوم ودانش فراوان دارند ودر همه رشته هایی که بشرهای زمانشان به آن نیاز دارند آشنائی دارند و متخصص تر از همه اهل زمان خویش هستند وجالب توجه آن که آن ها نه مدرسه رفته اند و نه استاد دیده اند و نه درسی از معلمی غیر از انبیاء سابق خویش فراگرفته اند، علم آن ها لدنی و ذاتی و الهی است و هیچ گاهی از هیچ دانشی غقلت و نسیانی بر آن ها عارض نمی شود.
آن ها که معلمان جامعه و مأمور ابلاغ وظایف و برنامه های حق می باشند آن چنان مأموریت دارند که باید با همه مشکلات مبارزه کنند و در انجام وظایف تا پای جان بایستند و در پیاده کردن کوچکترین فرمان الهی از همه هستی خویش که از آن جمله وجود خویش است بگذرند و باید لغت تقیه را از قاموس زندگی خویش حذف کنند و البته چنین بودند و چنین کردند.
و بالاخره آن ها مبلغان و معلمان و مربیان داعیاتی هستند که در مرحله اول از (لا) و نه شروع می کنند و نه به مرحله (الّا) برسند و این روش را نخستین فرد آن ها به کار بسته و دنبال آن ها وی یکایکشان چنین بوده اند، آن ها در وهله اول دعوت به سوی طاغوتان و ستمگران و ظلم پیشگان و جنایتکاران و استبداد منشان رو آورده و گاهی یک تنه و بدون یاور و معین بزرگترین قدرت استبدادی را وجهه همت قرار داده و به سوی آنان حلمه برده اند و با قدرت منطق و نیروی ایمان آن چنان یورش برده اند که هیمنه حقشان صولت باطل را در هم شکسته و قوت حقیقتشان قنطره مجاز را فرو ریخته است و این است که خدا می فرماید (بل تقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق) ما با شمشیر حق آن چنان بر فرق باطل بکوبیم که مغزش متلاشی شود و راهی دیار عدم و نیستی گردد
آری، آن ها به همه ما سوی الله نه گفتند هوای نفس نه هوس نه منیت نه عقاید انحرافی نه اخلاق رذیله نه پندار و گفتار و کردار ناروا و هر پلیدی نه و هر غیر حق نه و هر طاغوت نه و هر استبداد و استثمار نه و هر سلطه جوئی و سلطه پذیری نه و بالاخره (لا اله الا هو و لا معبود غیره )
علی (ع) می فرماید (اتبعث فیهم النبین مبشرین و منذرین لیهلک من هلک عن بینه من حی عن بینه و لیعقل العباد عن ربهم ما جهلوا و عرفوه بر بوبیته بعد ما انکروا و یوحدوه بلاهیه بعد ما اضدوده.) خداوند طائفه انبیا را بر انگیخت که مردم را به رحمت بالغه حق بشارت و از عذابش بیم دهند که هالکان راه باطل و سالکان راه حق هر دو به حجت خویش آشنا شوند و عذری بر احدی باقی نماند.
به این جهت برگزیدیم که پلیدی جهل و نادانی از محوطه مغز بشر زدوده گردد و مقام شامخ ربوبیت حق را دریابند و از لجنزار انحراف و انکارشان رها شوند، توحید را پس از آن که بر افکار وجودشان شرک و نفاق حکومت داشت فرا گیرند.
و نیز می فرماید: خدای بزرگ از این طائفه در برابر ابلاغ همه شئون وحی پیمان استوار گرفت و بر تبلیغ مأموریت خویش مسئولیت امانت را بر عهده آنها نهاد و پیاپی به دنبال هم در تعقیب این امر آن ها را موکل فرمود آن ها مردم را از حقایق مرموز و وجدان و اسرار نهفته فطرت آگاه ساختند و سپس به همان ثروت معنوی مکنون خویش پیمان گرفتند و به صراحت گفتند که شما بشرها چنین فطرتی را دارید و باید از آن غفلت ننمایید. آن ها هزاران دلیل و حجت بر مدعای خویش اقامه کردند و تمام خزائن معارف و صفات و دفائن گنجینه های معجون در ذات انسان را با بیان بلیغ آسمانی و زبان فصیح اعجاب انگیز روشن و هویدا ساختند و همه آیات قدرت حق را در این که چنین خزائنی در وجود محدود بشریت نهفته است به منصه ظهور آوردند و در مرآی و منظر خردهای انسانی قرار دادند. آن ها در انجام وظایف خطیر خویش نه از کمی یاور و انصار هراسیدند و نه از کثرت دشمنان و انبوه مکذبین و زورمندان و زر اندوزان.
و بالجمله از سخن دور افتادم، مسأله این بود که انبیاء معلمان بشرند و مناسب آن بود که از کیفیت تعلیم و نحوه تدریس این آموزگاران راستین سخن گوییم لکن پر واضح است که باید ابتدا ولو به نحو اجمال بشناسیم که همه عرایضمان درباره شناسائی آنان قطره ای از یم و رشحه چون نم نخواهد بشود من از مقام عظیم و ارواح پاک آنان جداً استمداد می جویم که با اشاره ی چشمی این بی مقدار را کمک کنند و از ریزش الطاف خویش این علف بی نفع عالم تکوین را حیات بخشند، باشد در آینده قطره ای از اقیانوس بیکران مقامشان را بازگو نماید و شنوندگان محترام ر ا یاری دهد و صلی الله علیهم اجمعین و لاسیما علی نبینا الا عظم سیدهم و خاتمهم و علی آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین.
امیر المؤمنین علی (ع) در اولین خطبه نهج البلاغه درباره انبیا علیهم السلام چنین می فرماید:
وَاصْطَفی سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدَهِ أَنْبیَاءَ أَخَذَ عَلَی الْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ، وَعَلَی تَبْلیغِ الرِّسَالَهِ أَمَانَتَهُمْ، لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللهِ إِلَیْهِمْ، فَجَهِلُوا حَقَّهُ، واتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ، وَاجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرفَتِهِ، وَاقتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ، فَبَعَثَ فِیهمْ رُسُلَهُ، وَوَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیاءَهُ، لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ، وَیُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ، وَیَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بَالتَّبْلِیغِ، وَیُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ، وَیُرُوهُمْ آیَاتِ الْمَقْدِرَهِ: مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ، وَمِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ، وَمَعَایِشَ تُحْیِیهِمْ، وَآجَال تُفْنِیهمْ، وَأَوْصَاب تُهْرِمُهُمْ، وَأَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَیْهِمْ، وَلَمْ یُخْلِ اللهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ، أَوْ کِتَابٍ مُنْزَلٍ، أَوْ حُجَّهٍ لاَزِمَه، أَوْ مَحَجَّهٍ قَائِمَهٍ، رُسُلٌ لاتُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّهُ عَدَدِهِمْ، وَلاَ کَثْرَهُ المُکَذِّبِینَ لَهُمْ: مِنْ سَابِقٍ سُمِّیَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ، أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ. عَلَی ذْلِکَ نَسَلَتِ القُرُونُ، وَمَضَتِ الدُّهُورُ، وَسَلَفَتِ الْآبَاءُ، وَخَلَفَتِ الْأَبْنَاءُ.

16دسامبر/16

اقتصاد اسلامی در راه ریشه کن ساختن فقر فاجعه بزرگ بشریت

قسمت بیست و نهم

آیت الله حسین نوری
فقر وتنگدستی در جهان بیداد می کند و در هر دقیقه ۳۰ کودک بر اثر گرسنگی یا فقدان دارو می میرد و هم چنین ۴۵۰ میلیون نفر به اندازه کافی غذا نمی خورند و در این در حالی است که در هر دقیقه ۳/۱ میلیون دلار صرف هزینه های نظامی در جهان می شود!
این عوامل در کنار توطئه هایی از قبیل بایر گذاشتن ۴۰ میلیون هکتار اراضی توسط دولت آمریکا سبب شده است که هیچ کشوری نتواندنیازهای اجتماعی خود را تامین کند نظیر این گونه جنایات فراوان است مثلا قیمت یک زیر دریایی هسته ای معادل بودجه آموزش سالانه ۲۳ کشور در حال توسعه با ۱۶۰ میلیون کودک در سن تحصیل است!
هدف قدرت های بزرگ مشغول داشتن افکار و اذهان ملت ها در تب و تاب افکار و اذهان ملت ها در تب و تاب مسابقات تسلیحاتی در (فقر) نگه داشتن و ترساندن آن ها از (سرداران فریاد آزادی) است!
در بعضی کشور های پر جمعیت افراد برای تامین هزینه زندگی فلاکتبارشان خون خود را ۴ بار در روز هر بار ۱۲۵۰ میلی لیتر می فروشند در صورتی که علاوه بر صرف سلالانه ۶۶۰ میلیارد دلار در جهت هزینه های نظامی جهان ۵۰ هزار سلاح هسته ای انبار شده و ۲۵ میلیون نفر در ارتش ها خدمت می کنند و یک میلیارد نفر در کشورهای تحت کنترل نظامی زندگی می کنند و نیز آمار نشان می دهد که ۹ میلیون غیر نظامی بعد از واقعه (هیروشیما) کشته شده اند و آن طور که گفته اند قدرت انفجاری سلاح های هسته ای انبار شده کنونی ۵ هزار برابر تمام سلاح هایی است که در طول آخرین جنگ جهانی مورد استفاده قرار گرفته است.
ارقام مذکور مبین این حقیقت است که کوشش در زمینه نظامی خیلی سریع تر از فعالیت های اقتصادی افزایش می یابد.
امروزه بشر بیش از هر زمان با مساله مرگ و میر ناشی از (گرسنگی) رو به رو است و در هر ۲ ثانیه یک کودک از گرسنگی می میرد .
البته این بدان معنی نیست که مواد غذایی در جهان وجود ندارد و یا کمبود عوامل طبیعی سبب این مرگ و میرمی شود بلکه جهان از نظرا مکانات تکنولوژی قادر است (گرسنگی) را از میان بردارد ولی (استراتژی جدید امپرالیسم) این است که تسلط اقتصادی خود بر جهان افزایش دهد .
ابرقدرت های جنایت کار برای این که بتوانند مردم کشورهای جهان سوم را به زیر سلطه خود درآورند علی رغم تمام قوانین انسانی از حربه مواد غذایی استفاده می کنند وباعث می شوند که روزانه صد ها انسان بی گناه بر اثر گرسنگی جان خود را از دست بدهند و هم چنین به علت عدم تعهدات سیاسی و انسانی هر ساله میلیارد ها تن مواد غذایی نابود می شود و این در حالی است که دو سوم مردم دنیا از گرسنگی و سو تغذیه می نالند و در عوض یک سوم بقیه به علت مصرف زیاد پروتئین و غذاهای غیر متعادل به بیماری های مختلف دچار می شوند.
برای مثال در استراتژی جدید امپریالیستی ، قاره افریقا به عنوان زمینه ای برای تامین منافع آن ها شناخته شده است این قاره از لحاظ وسعت خاک دومین قاره جهان به شمار می آید و از لحاظ جمعیت یکی از کم جمعیت ترین قاره ها می باشد و از لحاظ منابع طبیعی یکی از غنی ترین سرزمین ها و از نظر رفاه عمومی یکی از فقیرترین وگرسنه ترین مناطق دنیا به شمار می آید.
قاره آفریقا همواره در معرض خطرناک ترین مرحله قحطی و گرسنگی قرار گرفته است و این جای سوال است که چرا سرزمینی با این همه وسعت و درعین حال کم جمعیت تر از قاره های دیگر نمی تواند راه نجات از دام گرسنگی را به دست آورد؟
در آفریقا هم چون دیگر سرزمین های مبتلا به گرسنگی عواملی را می بینیم دست به دست هم داده و مانع از ان می گردند که انسان ها از این گرفتاری غم انگیز رهایی یابند.
در میان این عوامل برخی طبیعی هستند و برخی فرهنگی که با چگونگی اوضاع اقتصادی و سیاسی مردم آفریقا بستگی دارد حال ان که این علل طبیعی توسط استعمارگران تشدید یافته است.
آفریقا یکی از وسیع ترین میدان های عمل برای استعمارگران بوده است تاثیرات نامساعد استعمارگران در امکانات زندگی بومیان در خلال یک رشته امور اقتصادی و سیاسی که در طول همه دوران محور اصلی استعمار بوده است به خوبی قابل لمس است .
پرتغالی ها نخستین استعمارگرانی بودند که به این سرزمین گام نهادند تا کالاها و منابع طبیعی این سرزمین را به یغما ببرند و به دنبال آن ها اسپانیولی ها، فرانسوی ها، انگلیسی ها و سایر استعماگران غربی به عنوان تهیه کالا به آن سرزمین وارد شدند و به زودی متوجه شدند که پر سودترین کالاها خود سیاه پوستان هستند که میتوانند آن ها را به عنوان برده در سایر مستعمرات به فروش برسانند.
به این ترتیب سوداگری (برده فروشی) هم آغاز گردید سپس با بهره کشی و بهره برداری از منابع و ثروت های طبیعی و زیرزمینی وارد مرحله جدیدتری از استعمار شدهند.
تنها چاره ای که از طرف کشورهای ثروتمند درباره این قاره صورت گرفته این است که زاد و ولد به حداقل تقلیل یابد و این هم به خاطر وحشت آنان از زندگی مرفه خود می باشد که مبادا با افزایش جمعیت امنیت خاطر آن هابه خطر افتد و با صدور مواد خام به کشورهای غرب محدود گردد.
لازم به یادآوری است که نفوذ استکار جهانی و استثمار ملت ها در هر کشوری از جهان به اقتضای موقعیت جغرافیایی و اقلیمی آن ها صورت گرفته است ولی به هر حال هدف آن ها در فقر مطلق نگهداشتن این کشور ها می باشد.
همه می دانیم که علل پیدایش و رشد بحران تغذیه در جهان، کشورهای استکباری هستند که در تشدید و خامت اوضاع نقش اصلی را به عهده داشته و دارند.
کشورهای استکباری مخصوصا آمریکای جهان خوار با روی کار آمدن رژیم های وابسته به خود تنها به سرمایه داری وابسته امکان رشد می دهد و بیهوده نیست که در هیچ یک از کشورهای وابسته به استکبار جهانی خود کفائی در تولید محصولات کشاورزی دیده نمی شود.
بنابراین نباید از نظر دور داشت که امپریالیسم خود عامل بحران های مربوط به تغذیه است در حال حاضر صد ها میلیون نفر در جهان شب ها با شکم خالی سر به بستر می گذارند آمریکا به کشاورزانی که کشت نکنند جایزه می دهد وبیش از ۴۰ میلیون هکتار از اراضی را بایر می گذارد مادامی که انواع بهره کشی های اقتصادی از جانب سازمان های اقتصادی استکباری بر جهان گرسنه تحمیل می شود کشورهای فقیر هم چنان خراج گزار گرسنگی خواهند بود تنها با آزادی از قید ها و موانع اقتصادی سیاست های استعماری است که جهان گرسنه می تواند از این بلای وحشتناک رهایی یابد.
ما در طی بحث هایی که پیرامون سیستم اقتصاد سرمایه داری مطرح کردیم برای ان که زشتی تباهی نفرت انگیز این سیستم در برابر اصول و موازین نجات بخش و عزت آفرین اتقصادی اسلامی و روشن تر شودبه گوشه هایی از مفاسد اقتصادی سرمایه داری اشاره کردیم.
از جمله مفاسد دهشتناک اقتصاد سرمایه داری که اخیرا در مورد بحث ما قرار گرفت مساله غم انگیز (فقر) ملت های تحت ستم و استعمارو استثمار بود که در جهت نشان دادن گوشه ای ازان مصیبت عظیم و فاجعه بزرگ بشری موضوع گرسنگی را با نمونه هایی ازا نواع و اشکال و عوارض عواقب شوم آن مطرح کردیم منظور از طرح این مسائل این است که هر چه بهتر و بیشتر به ارزش و اهمیت تعالیم نجات بخش اسلام پی ببریم و بهتر و روشن تر به این مساله واقف شویم که از یک سو چرا مبنای اقتصاد اسلامی بر پایه ریشه کن کردن فقر وگرسنگی و استقرار و عدالت اجتماعی بر پایه ریشه کن کردن فقر و گرسنگی و استقرار عدالت اجتماعی و تعادل بین طبقات اجتماع قرار گرفته است و از سوی دیگر هیچ کدام از سیستم های اقتصادی جهان و راه حل ها و طرح های متفکران و دانشمندان شرق و غرب بالاخره هیچ یک از فورمول های اقتصادی ساخته بشر هرگز نمی تواند با اصول و اساس اقتصاد اسلام برابری کند و در مقابل آن رنگ و جلوه داشته باشد.
در این رابطه به منظور روشن تر ساختن مسائل مورد بحث و بررسی پدیده (گرسنگی) پرداختیم و گفتیم که گرسنگی تنها دسترس نداشتن به (قوت لا یموت) نیست بلکه شایع ترین و رایج ترین اشکال گرسنگی در جهان امروز محرومیت حدود ۸۵ درصد مردم دنیا از آن دسته مواد غذایی لازم و حیاتی است که فقدان یا حتی کمبود آن ها زیان های جبران ناپذیری برسلامت زندگی افراد وارد می آرود تا جائی که حتی اقوام و قبائل و ملل و جوامع بزرگی را یکی به چنگال انحطاط نژادی و اضمحلال ساختمان بدنی می افکند و رفته رفته ملت هائی را در کام مرگ تدریجی فرو برده نسل هایشان را منقرض و نابود می کند .
چنان که قبلا گفتیم مواد حیاتی و مورد نیاز بدن انسان که مصرف آن ها برای حفظ سلامت و تعادل دستگاه ماشین بدن انسانی ضرورت انکار ناپذیر دارد به سه گروه اصلی یعنی مواد پروتئینی (مواد معدنی) و انواع ویتامین ها تقسیم می شود که فقدان یا کمبود هر یک از ان ها زندگی انسان ها را به مخاطره می افکند و به زوال و اضمحلال می کشاند.
در مقالات قبلی درباره عوارض و عواقب گرسنگی کیفی (پروتئین) سخن گفتیم اکنون لازم است بحث خود را درباره گرسنگی مواد معدنی مطرح کنیم و از نقش مهم (مواد معدنی) سخن بگوییم:
در مورد مواد و املاح معدنی باید دانست که هر چند تمام آن ها برای سلامت انسان و تعادل دستگاه های بدن و تامین ارزش های جسمانی و روانی لزوم دارند اما به طور کلی تنها کمبود چند نوع از ان ها است که از لحاظ اجتماعی اهمیت بیشتری دارند و آن ها عبارتند از: کلسیم، آهن، سدیم و ید.
کلسیم به گفته اهل تحقیق، فراوان ترین عامل معدنی موجود در ساختمان بدن انسان است و این همان ماده ای است که در حقیقت مهم ترین ماده سازنده استخوان ها در بدن انسان است و این همان ماده ای است که در حقیقت مهم ترین ماده سانده استخوان ها در بدن انسان به شمار می رود به این دلیل و دلایل دیگر انسان روزانه به مقدار معینی کلسیم از نیم گرم تا یک گرم احتیاج دارد.
باز به گفته همین پژوهشگران از ان جا که ماده کلسیم در انواع خاک های مناطق کره زمین به طور بسیار نا منظمی توزیع شده و نیز تنها مقدار معدودی از مواد غذایی مانند شیر و تخم مرغ و چند نوع سبزیجات طبیعی ترین منبع کلسیم به شمار می روند و همین مسائل موجب می گردد که عوارض ناشی از کمبود کلسیم در جهان ما رایج و فراوان باشد لذا کمبود کلسیم یک پدیده جهانی است که مردم هرمنطقه و هر آب و هوائی بدان دچار می شوند و حتی در مناطق ثروتمند نیز در این کمبود عرض وجود می کند و عوارض خود را نشان می دهد .
طبق این تحقیقات پژوهشگران مهم ترین عواقب کلسیم عبارتند از بیماری راشیتیسم و نرمی استخوان پوک شدن و کرم خوردگی و ریختن دندان ها که خود عامل و موجددهها بیماری و عارضه دیگری است و هم چنین عقب ماندگی و رشد بدنی.
البته نباید این عوارض را ساده پنداشت چه اینها امراض بسیار خطرناکی هستند که در صورت عدم اقدام بر بروز و یا توسعه آن ها می توانند نسل ها و نژاد ها را از لحاظ جسمی و روانی تنزل دهند و رفته رفته به انحطاط کامل و نابودی بکشند .
اکنون این بحث را در همین جا متوقف می کنیم وبقیه بحث درباره عوارض کمبود مواد معدنی را به توفیق خداوند متعال برای مقاله بعدی می گذاریم.

16دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

نوید پیروزی
«… و مطمئن باشید که در سایه بردباری و استقامت با به کار بستن دستورات اسلامی فتح و ظفز از آن ملت اسلام می باشد. ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم – و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الا علون ان کنتم مومنین.»
(رمضان ۱۳۹۳)
این جانب به ملت بزرگ و عزیز ایران پس از تسلیت در این مصیبت های دل خراش و تسلیت در اهانت به قرآن کریم و حریم اهل بیت طهارت علیهم اسلام و تسلیت در واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ و ۱۷ خرداد ۵۴ تبریک می گویم بر این روشنفکری و آزادمنشی، تبریک می گویم بر طلوع صبح آزادی و قطع ریشه استعمار و عمال خبیث آن.
(اول رجب ۱۳۹۵)
«من به شما و سایر برادران که در داخل کشور زیر چکمه پلیس و در زندان ها و شکنجه گاه ها به سر می برند و با محرومیت ها و مصیبت های جان فرسا دست به گریبان هستند و به خاندان کسانی که در راه حق زیر شکنجه شاه جان خود را فدا کردند، امید نصرت و پیروزی می دهم به شرط آن که کوشش ها برای حق باشد و برای نصرت دین حق که با پیوستگی به آن از نصرت خدای تعالی برخوردار خواهید شد. من به این جنبش وبیداری عمومی که در کشورهای اسلامی عموماً در ایران خصوصا پدید آمده و به این تنفر و انزجار عمومی از دستگاه های ظلم و وحشیگری و استعمار و استعماگران امیدها دارم. این بیداری و تنفر عمومی، موقت و زودگذر نیست و تا پایان داده به دستگاه جباران و خاتمه دادن به ظلم و ستمکاران ادامه دارد.»
(۴ ذی الحجه، ۹۷)
با خواست خداوند قهار، اکنون در تمام کشور صداهای ضد شاهی و ضد رژیمی بلند است و بلندتر خواهد شد و پرچم اسلام بر دوش روحانیون ارجمند برای انتقام از این ضحاک زمان به اهتراز خواهد آمد و ملت اسلام یک دل و یک جهت به پاس از مکتب حیات بخش قرآن، آثار این رژیم ضد اسلامی و مروج زشتی را محو خواهد کرد. «الیس الصبح به قریب »
(۱۹ ربیع الاول ۹۸)
در ادامه نهضت که موافق رضای خداوند تعالی و ولی عصر است، کوشش کنند واین چراغ فروزنده هدایت را روشن و روشن تر نگهدارند و با اعتماد به خداوند تعالی، مطمئن باشند که ملت پیروز است.
(۲۸ رجب ۹۸)
«نهضت ایران تا پیروزی که مسلما از ان ملت شجاع است ادامه خواهد داشت و بر شما است که این مطلب را هر چه زودتر به ملت برسانید.»
(۱/۶/۵۷)
«عزیزان من! صبور باشید که پیروزی نهایی نزدیک و خدا با صابران است من از این راه دور چشم امید به شما دوخته ام و ان چه در قدرت دارم در خدمت به شما که خدمت به حق است، نثار می کنم و صدای آزادی خواهی و استقلال طلبی شما را به گوش جهانیان رسانده و می رسانم.
(۱۴/۸/۵۷)
«ما اعتقاد داریم که مبارزه ملت ما به پیروزی نزدیک است مبارزات کنونی ایران یک حرکت کاملا اسلامی در جهت تغییر کامل نظام شاهنشاهی و استقرار حکومت جمهوری اسلامی می باشد.»
(۱۵/آبان/ ۵۷)
«ملت ایران برای رهایی از چنگال دیو استبداد و استعمار به رسیدن به حکومت اسلامی نهضت مقدس اسلامی خود را آاغاز کرده و به یاری خدای تعالی نارسیدن به پیروزی ادامه خواهد داد.»
(۱۶/۸/۵۷)

16دسامبر/16

انتقاد ها و پیشنهاد ها

افراط و تفریط
اعتدال و میانه وری در همه امور و هر کردار و رفتاری مطابق حکمت و موافق عقل است و شرح مقدس اسلامی نیز به این جهت دستور فرموده است خداوند در قرآن ضمن بیان حکمت های جناب لقمان می فرماید: «واقصد فی مشیک» لقمان آیه ۱۹ مشی ممکن است به معنای سیر و راه رفتن باشد و ممکن است به معنای روش و رفتار سیر و راه به طور عموم باشد و قصد به معنا میانه وری است و اقتصاد نیز از همین ماده است بنابراین آیه یا به طور عموم دعوت به میانه روی در رفتار می کند یا در خصوص راه رفتن دستور اعتدال می دهد
در مورد انفاق و کمک کردن به نیازمندان خداوند به پیغمبر گرامی دستور می فرماید:
        •    • 
اسراء -۲۹ نه دست های خویش را به گردن بیاویز (کنایه از بخل و خودداری از انفاق) و نه چندان دست های خویش را باز کن که پس از ان به کنج ملامت و حسرت نشینی و در صفات بندگان خاص خویش می فرماید بندگان خاص می فرماید”
           
فرقان، آیه ۶۷
آنان که در وقت انفاق نه اسراف می کنند و نه بخل می ورزند بلکه راه میانه را می روند البته انفاق در این آیه ممکن است به معنای مصرف کردن به نحو عموم باشد و ممکن است مراد انفاق بر دیگران و کمک مستمندان باشد.
عبادت و پرستش خدا که از همه بالاتر و غایت خلقت انسان است نیز باید با اعتدال و میانه روی باشد در این باره روایات بسیار در کتب حدیث نقل شده است و وسائل الشیعه بابی به عنوان استحباب میانه روی در عبادات قرار داده است.
حکما می گویند اساس اخلاق فاضله انسانی میانه روی در کارهاست هر رفتار و صفتی طرف افراط دارد و طرف تفریط و راه دست راه میانه است مانند شجاعت که ترس تفریط در آن وتهور و بی باکی افراط در آن است. و مانند سخاوت که بخل طرف تفریط و اسراف افراط در آن است
در اینجا باید نکته ای را متذکر شد که افراط در کارهای اجتماعی مستوجب عکس العملی در جهت تفریط از سوی گروهی دیگر میشود هم چنان که تفریط مستوجب افراط گروهی دیگر می گردد و تا راه راست میانه پیدا نشود هم چنان جامعه گرفتار اضطراب و تحیر گاهی به این سو گاهی به آن سو کشیده می شود .
انقلاب های جهان همیشه همراه با یک سلسله عکس العمل های شدید است که از جهات مختلف به افراط کشیده می شود و دوباره مستوجب عکس العمل های اسلامی ما به فضل و کرم الهی و رهبری های خردمندانه امام امت از بسیاری از آن عکس العمل ها مصون و محفوظ ماند آدم کشی ها و خونریزی های دسته جمعی در کوچه و خیابان در اثر برخورد گروه های مختلف در هر انقلابی یک امر معمولی و مورد انتظار است ولی به بحمدالله به حکم یک پارچگی امت درا طاعت از امام انقلاب اسلامی ایرانی از این گونه برخوردها محفوظ ماند.
ولی درعین حال درپاره ای از مسائل برخوردهای نامطلوب افراطی موجب عکس العمل های تفریطی شد مانند مسئله حجاب بانوان که برخی از جوان غیور در ابتدای امر با برخوردهای خشونت آمیز زمینه عکس العملی تفریطی را که اکنون گرفتار آن هستیم و فراهم نمودند از رهبران و رهنمایان انتظار داریم که در هرزمینه مردم را به سوی راه اعتدال و صراط مستقیم رهنمون گردد.
ما برای تذکر به نمونه ای از تفریط ها که شاید عکس العملی بعضی از افراط ها باشد یا افراط هایی که شاید عکس العمل تفریط ها باشد اشاره می کنیم.
اوائل انقلاب اسلامی در مساله گزینش و استخدام به حدی با سادگی و خوش بینی برخورد می شد که حتی ساواکی ها نیز با تظاهرات و تحصن در مقابل نخست وزیری که در تمام مدت مبارزات طولانی ملت مسلمانان ایران دشمن امام و انقلاب بودند به پست های حساس دست یافتند چه خیانت هایی که نکردند خان ها و قلدرها با تغییر چهره یا بدون آن با کمال پر روئی طمع در تکیه زدن بر مسند وزارت وکالت داشتند. البته نباید غافل بود که هنوز هم این گونه عناصر با بعضی از کار های اجرائی را به دست دارند حتی بعضی از مناسب مقدس هم اکنون در دست کسانی است که تا قبل از سقوط علنی بلعم با عورا نماینده و مروج او بودند..
این ها همه به دلیل بعضی وساطت های ناشیانه یا مغرضانه و کم توجهی بعضی از مصادر امور است ولی به هر حال در بسیاری از سطوح حالات افراط در تحقیق و تجسس درا حوال مردم برای گزینش حکم فرماست.
دانشجویی که از تدوین و استعداد بسیار عالی برخوردار است نماینده ای که به عنوان معرف معرفی کرده بود برای تحقیق از صلاحیت وی نکیر و منکر به سراغ آن نماینده رفته بودند و ضمن این که پرسش ها از این جهت تحقیق شده بود که آیا ایشان به نماز جمعه حاضر خواهد شد؟
آیا در مراسم دعای کمیل شرکت می کند عجبا حضرت امام نماز جمعه را واجب تخییری می دانند و این آقایان با آن معامله واجبی عینی می کنند آن هم آن گونه واجبی که ترک آن موجب محرومیت از حقوق اجتماعی است چه استعدادهایی که با همین تحقیق ها بی استفاده مانده است و از این راه چه ضررهایی متوجه جامعه شده باشد من نمی دانم برای گزینشیان چه عذری در ادامه این روش باقی است امام با فریاد رسا و با کمال صراحت این گروه تحقیق های بی جا و بی معنی را بارها منع فرمودند. آیه الله العظمی منتظری با دلی پر از درد از کنار گذاشتن نیروهای با استعداد بارها و بارها شکایت کردند.
مسئولیت بلند پایه مملکتی در مناسبت های مختلف از این وضع چندش آور اظهار نارضایتی نموده وعده جلوگیری از آن ها دادند این چه گوش هایی است که صدای این بزرگان را نمی شنود یا می شنود و به مغزها تحویل نمی دهد یا …
افراط و تفریط همین است و قرآن راه میانه را می خواهد (اشداء علی الکفار رحماء بینهم) ما گاهی رحم و مهربانی و عطوفت را چنان توسعه می دهیم که شامل دشمنان خدا و خلق نیز می شود و گاهی چنان خشونت و شدت را پیش می گیریم که نیروهای لایق و مومن جامعه اسلامی را به بهانه های مقدس مآبانه خشک و بی روح از حقوق اجتماعی محروم می نماییم.
نمونه ای دیگر
در رژیم گذشته سعی بسیار می شد که جامعه را مصرفی و مبتذل نمایند. این مطلب به حدی روشن است که ذکر مثال و توضیح لازم نیست ولی اکنون مشاهده می شود که هرگونه کمبود مواد ضروری که به مقتضای ضرورت زمان یا ضعف اداری یا جهت دیگر پیش امده است، به عنوان نفی مصرفی بودن توجیه می شود.
چندی پیش یکی ازمسئولین بلند پایه طی سخنانی که از رادیو دربرنامه ( انقلاب ،مردم مسئولین) پخش میشد، خمیر دندان ودستمال کاغذی رانیز جزء امور مصرفی معرفی کردند!! و اعلام داشتند که باید صنعت کشور راطوری تنظیم کنیم که به جای اینگونه تولیدها امور ضروری جامع تولید شود. به نظر می رسد تنها اثری که اینگونه سخنها درجامعه دارد این است که محتکران اینگونه کالاها درپنهان داشتند آنها بیشتر حرص ورزیده و مصرف کنندگان نیز حاضر به پرداخت پول بیشتر باشند . آیا می توان گفت که آن مسئول – بدون توجه – خدمتی بزرگ به محتکران و گرانفروشان کرده است؟چون قطعا چنین هدفی را نداشته است پس باید بدون توجه و قصد باشد آیا واقعا اینگونه وسائل بهداشتی امور مصرفی است!؟
حتما رفته رفته صابون و شامپو مایع ظرفشویی و پودر لباسشویی نیز در لیست سیاه کالاهی مصرفی وارد می شوند زیرا اگر برگردیم به دورانها ی گذشته پدران ما با سدر و گل و سرشور و گل ختمی بدن خود را می شستند، پس احتیاجی به صابون و شامپو نیست لباسهای خود را باچوبک و امثال آن و ظرفها رابا خاک اره و شن و امثال آن می شستند ، پس احتیاجی به پودر و مایع ظرفشویی نیست!! آیا اینگونه تفکر با این همه تبلیغاتی که برای پیشگیری می شود منافات ندارد؟ و آیا می شود پیش گیری را در جامعه بدون مواد لازم ضروری ترویج کرد و جامعه را به رعایت اصول بهداشت وادار نمود؟ و آیا خمیر دندان برای رعایت بهداشت دندان لازم وضروری ( مخصوصا برای بعضی بیماران) نیست؟ شاید اصلا دندان داشتن هم یک امر مصرفی باشد زیرا اگر دندان نباشد دیگر نان هم لازم نیست!!
رفته رفته هواپیما که چه عرض کنم قطار ماشین هم مصرفی شمرده می شود و باید تاحد مقدور از حیوانان زبان بسته و مخلوق خدا استفاده کرد!
راجع به اتومبیل شخصی که مکررا بعضی ا زآقایان گفته اند که کالای مصرفی است غافل از این که مرکب شخصی در فقه ما جزو مستثنیات دین شمرده می شود و خمس به آن تعلق نمی گیرد اگر کسی مدیون و مفلس باشد مرکب شخصی او را نمیتوان از اونو گرفت. آیا چگونه می توان مقایسه کرد آن دید فقهی اسلام با این دیده تنگی بعضی مسئولینى به نظر میرسد هر کالایی که ازتهیه ان عاجز ماندند باید برآن مارک مصرفی بودن زده شود و از لیست کالای مجاز خارج شود.

16دسامبر/16

بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال

آیت الله محمدی گیلانی
قسمت سیزدهم
نوشته آیت العظمی منتظری
اقسام زمین و حکم آن ها
و اما دلالت اخبار بر این که احیاء موات، موجب ملکیت رقبه آن نمی شود از ان جمله خبر ابی خالد کابلی است که بسند صحیح در کافی و تهذیب نقل فرموده اند که می گوید:
امام باقر علیه السلام فرمودند:
(در کتاب علی علیه اسلام یافتیم: که زمین از آن خداوند است، هر که را بخواهد وارث زمین قرار می دهد و فرجام نیک از آن پرهیزگاران است، من و اهلبیتم از آنانی هستیم که خداوند ما را وارث زمین قرار می دهد و ما همانا پرهیزگاران و تمام زمین به ما تعلق دارد پس اگر کسی از مسلمانان زمین را احیا نمود باید درست آن را آبادان نماید و واجب است مالیات آن را به امام از اهل بیتم تأدیه کند و مازاد آن مربوط به خود او بوده که در معیشت خویش مصرف سازد تا حضرت قائم –ارواحنا له الفداء- از خاندانم با شمشیر ظاهر گردد پس آن بزرگوار، زمین را در حیطه حکومت خود در می آورد و بیگانه را ممنوع و از ان خارج می فرماید چنان که رسول الله صلی الله علیه و آله در حیطه خویش در آورده و بیگانه را ممنوع فرمودند مگر آن چه از زمین در دست پیروان راستین اسلام و شیعیان باشد که امام قائم علیه السلام با آنان قراردادی نسبت به زمین مذکور می بندد و زمین را به آنان واگذار می فرماید.)
چنان که ملاحظه می فرمایید از این روایت صحیحه استفاده می شود که زمین از آن امام و در اختیار آن سرور است النهایه به عموم مسلمانان و بالاخص به شیعه اجازه داده اند که آن را آبادانی و احیا کنند و مالیات آن بر عهده آنان است و مقتضای بیان مذکور این است که با احیاء مالک رقبه آن نمی شوند بلکه احیاء کننده احق به آن از دیگران است.
و شیخ الطائفه در کتاب تهذیب با سند صحیح از عمر بن یزید روایت می کند که گفت:(شنیدم مردی را از اهل جبل از امام صادق علیه السلام می پرسیده که مردی زمین مواتی را که اهلش ترک کرده بودند گرفت و آن را آباد کرده و نهرهایش را جاری ساخت و در آن اطاق هایی بنا نهاده و درخت خرما و اشجار دیگری غرس نموده ؟
امام علیه السلام فرمود: امیرالمومنین علیه السلام می فرمودند: هر کس ازمومنین زمینی را احیا کند آن زمین به وی تعلق داشته و بر عهده او است که مالیاتش را به امام در حال بدهد و سکوت تادیه نماید هنگامی که حضرت قائم علیه السلام ظهور فرماید خود را به باز پس دادن زمین مذکور مهیا سازد.)
مفاد این روایت صحیح هم این است که زمین متعلق به امام است و جائز است که مؤمن آن را احیاء نماید چنان که ملاحظه می شود در عین تصریح به این که زمین احیا شده از ان احیا کننده است تصریح فرموده اند که بر عهده احیا کننده مالکیت زمین است که دلالت می کند به این که محیی مالک زمین نمیشود بلکه احیا موجب می شود که محیی احقبه آن از دیگری است.
صحیحه دیگری عمر بن یزید ازابی سیار مسمع بن عبدالملک از امام صادق علیه السلام نقل کرده که در مسأله دوم گذشت و در آن صحیح آمده است که امام علیه اسلام به مسمع بن عبدالملک فرمودند: یا ابا سیار، تمام زمین و آن چه که خداوند متعال از آن اخراج می فرماید به ما تعلق دارد.
عرض کردم: پس تمام مال را می بایستی خدمتتان حمل کنم؟ فرمودند: یا اباسیار ما آن را برای تو مباح و حلال می کردیم و این مال خودت را برگیر و هر چه زمین در دست شیعیان ما است حلاشان کرده ایم تا زمان قیام امام قائم علیه السلام که آن حضرت مالیات از آنان می گیرید و زمین را در اختیارشان می گذارد و اما آن چه در دست بیگانگان است کسبشان از ان زمین حرام است تا قیام قائم که آن حضرت زمین را از انان می گیرد و آنان را با خواری بیرون می کند. و آن گاه ابوسیار گفت: احدی از زمین داران و عمال زمین ها را نمی بینم که لقمه ی حلال بخورند، جز خودم و کسانی از مسلمانان که زمین و عمل در آن برایشان مباح گردیده است.
از صحیحه مزبور استفاده می شود که زمین از ان امام علی علیه السلام است و آن حضرت برای پیروان راستین اسلام حلال فرموده است ولی میتواند مالیات آن را اخذ کند و هر گاه بخواهد اصل زمین را نیز از انان پس می گیرد، پس با توجه به ان چه که استفاده می شود، مالک رقبه زمین نمی باشد. ولی قبلاً احتمال دادیم که ممکن است مراد از زمین مذکور در این صحیحه همان زمین بحرین باشد که در صدر این خبر امده است و زمین بحرین زمینی است که بدون کارزار به چنگ آمده که ان نیز به امام تعلق دارد.
و علی ایّ حال، برداشت بی دغدغه از این روایت های سه گانه صحیح که شیخ و ابن زهره به مضمون آن ها در کتابهایشان که برای نقل اصول تلقی شده از معصومین علیه السلام اختصاص دارند فتوی داده اند، آن است که زمین موات متعلق به امام علیه السلام است که این مضمون موافق اخبار کثیری است که حکم به انفال بودن موات و یا حکم به تعلق داشتن آن به امام در اخبار شده است.
و مکررا گفته ایم و هم اکنون یادآور می شویم که مراد از امام در این طائفه از اخبار شخص امام نیست، بلکه همانا منصب امامت است پس می توان گفت: در حقیقت زمین موات ملک منصب امامت مسلمین و حکومت بر آنان است که می بایستی در مصالح امامت و رهبری و امت از آن اموال استفاده گردد و بیان کردیم که وظائف امامت و حکومت با غیبت امام علیه السلام تعطیل نمی شود، و ناگزیر نمایندگان و نواب ان حضرت که واجد شروط نیابتند باید عاصمه حکومت را به کف گرفته و متصدی زعامت امت گردند، و قدر متیقن در این جهت از کتاب و سنت استفاده می شود همانا فقیه عادل آشنا به حوادث زمان، توانمند بر اجراء حدود و احکام اسلامی است.
و چنین فقیه جامع الشرائطی اگر مصلحت می بیند که رقبه زمین را بفرشد و یا ببخشد، در این صورت در تملک خریدار و موهوب له در می آید، و گرنه با قباله در اخیتار احیا کننده در می آورد و از او مالیات می گیرد و چنان چه احیا کننده زمین را متروکه و مخروبه ساخت، به دیگری با قباله برگزار می نماید، و بعد از انقضاء مدت قباله چنان چه مصلحت دید از احیا کننده زمین را می ستاند، و ناچار آثار احیا را از احیا کننده خریداری می نماید. چه آن که محیی بواسطه احیا مالک حیثیت احیا که محصول فاعلیت او و مصرف نیروهای وی است می گردد ولی مالک رقبه زمین به مقتضای روایت های صحیحه سه گانه که بیان گر اخذ مالیات و جواز استرداد اصل زمین بوده اند نمی شود.
بلی می توان گفت که یک نوع ملکیت بر رقبه به تبع آثار احیا پیدا می کند و به همین جهت می توان به تبع آثار آن را بفروشد و با وقف و یا تصرف دیگری که متوقف بر ملکیت است بنماید نظیر آن چه که در زمین های مفتوح عنوه یعنی زمین هایی که با کارزار به چنگ آمده است می گوییم.
زمین های مفتوح عنوه باجماع فقها، عظام ملک مسلمین او از بیت المال ا ست و معذلک اخبار بر جواز فروش آن دلالت دارد و از ان جمله در خبر ابی برده است می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: رای مبارک در شراء زمین خراجی چیست؟فرمودند: چه کسی زمین خراجی را بفروشد؟ زمین خراجی زمین همه مسلمین است عرض کردم: همان کسی که زمین در دست اوست می فروشد فرمودند: با خراج و مالیات مسلمین چه می کند ؟
سپس فرمودند: مانعی نیست که حق صاحب زمین را خریداری نموده و حق مسلمین بر عده خریدار محول شده واین امید هست که خریدار تواناتر در بهره برداری از زمین و پرداخت مالیات از فروشنده باشد؟
در واقع بیع مذکور متعلق به حقی است که فروشنده در زمین دارد که همان حیثیت احیا است، و اگر چه ظاهرا متعلق آن زمین است وقبلا گفتیم که زمین خراجی مربوط به مسلمین است و زمین مربوط به امام علیه السلام یکسان و علی السواء و فرق اساسی بین این دو گونه زمین نیست به آخر مسئله سوم مراجعه کن .
و مؤید این نظر یعنی ملکیت حیثیت احیاء نه بر قبه، همان نکته ای است که قبلا بیان نمودیم که تشریع صحیح و تقنین معقول آن تشریع و تقنینی است که طبق نظام تکوین باشد بنابراین نکته دقیق اساس ملکیت اعتباری همانا نوعی از ملکیت تکوینی است به این تقریر که انسان به حسب تکوین فقط مالک قوای خویش و جهاز فاعلیتش می باشد و به تبع مالیکت بر قوای خویش آثار ان ها را که همان عمل و صنع وی است مالک می گردد پس آن چه که محصول مالک انسان نسبت به قوا و جهاز فاعلیت آن است همان حیثیت احیا و آثار حیات است که به زمین بخشیده است نه اصل رقبه زمین و لازم بدیهی این بیان زاول و مالکیت وی به زوال آثار حیات در زمین احیا شده است درست ان چه گفتیم و تدبر کن .
ممکن است در مقام اعتراض بگویی که آن چه راجع به عدم ملکیت رقبه زمین به وسیله احیا بیان کردید مخالف است به مفاد ظاهر لام در قول معصوم علیه السلام (فهی له) یا (فهی لهم) زیرا لام اگر چه برای مطلق اختصاص وضع شده ولی عند الاطلاق به فرد اکمل اختصاص که همان ملکیت است منصرف می شود.
در پاسخ می گوییم: آن چه گفتی مورد تصدیق است ولی روایت های صحیح سه گانه در عدم ملکیت ظاهرترند زیرا مطالبه مالیات و جواز استرداد زمین از ناحیه امام بر بقا رقبه زمین به ملکیت امام دلالت دارند پس مقتضای جمع بین لام و مطالبه مالیات ظهور لام را در ملکیت منع می کند و به ناچار بر احقیتی که در کثیری از اخبار فریقین ذکر شده حمل می گردد و می توانی هم بگویی که ظهور لام در ملکیت باقی است النهایه ملکیت نسبت به آثار احیا و نسبت به ملکیت به زمین همانا به تبع آثار است زیرا با هم از نظر وجود متحدند چنان که در زمین های خراجی نیز چنین است.
و گواه بر ان چه ذکر نمودیم آن است که صریح ترین دلیلی که فقهاء عظام برای تملک وزمین موات به واسطه احیاء ذکر کرده اند صحیحه محمد بن مسلم است که به طریق کثیره ای روایت شده و مشتمل بر این تعبیر از امام صادق علیه السلام است :
(هر قومی که چیزی از مین را احیا کنند و در آن عمل و کار سرمایه گذاری نمایند آنان احق با آن زمین بوده زمین مورد عمل به آن ها تعلق دارد.
و با مراجعه به طرق و متن حدیث مذکور روشن می شود که همه آن قطعه ای از حدیثی است که در آن از خریداری زمین یهود و نصاری سوال سوار شده و امام علیه السلام جواب داد: مانعی ندارد چه آن که رسول الله صلی الله علیه و آله بر اهل خیبر پیروز گردید و زمین را در دستشان گذاشت که در آن عمل و کار سرمایه گذارند و مالیات آن را بدهند علیهذا اشکالی نمی بینم که اگر از آن زمین چیزی خریداری کنی و هر قومی که چیزی از زمین) تا آخر عبارتی که قبلا ذکر شد و مانند صحیحه مذکور صحیحه ابی بصیر است و بدیهی است که خیبر مفتوح عنوه یا با صلح به چنگ مسلمین آمده که علی ای حال متعلق به مسلمانان است اجماعا، پس یهود در آن زمین جز عمل احیایی و آثارش نصیبی نداشته اند و همین حیثیت احیا و آثارش از ان ها خریداری می شد نه رقبه زمین.
مترجم: در خلال بحث های گذشته گفتم که حیثیت احیا در کلام استاد بزرگوار مذظله العالی از انحاء حیثیت تقییدیه می باشد نه تعلیلیه و وعده دادم که در این زمنیه توضیحی به عرضتان رسانده شود که هم اکنون وفا می کینم.
حیثیات وارد بر موضوع اقسامی دارد که از جمله آن ها حیثیت اطلاقیه و حیثیت تقییدیه و حیثیت تعلیه است حیثیت اطلاقیه فقط موکد موضوع است هیچ گونه تحدید و تضییقی در موضوع ایجاد نمی کند مثلا در قضیه ی: (جسم از حیث جسم بودن واجد سه بعد است) قید حیثیت فقط برای تاکید است نه تضییق و تحدید و از این رو چنین حیثیتی را حیثیت اطلاقیه می گویند.
و حیثیت تقییدیه خود تمام موضوع به حسب واقع از برای حکم است و نسبت حکم به مقید به العرض و المجاز است مثلا در قضیه (زمین احیا شده از حیث احیا مملوک است) حقیقه ان چه که مملوک است همان جنبه احیا است و نسبت مملوکیت به زمین نسبت عرضی و مجازی است که نظر شریف استاد مولف مده در مسئله ما نحن فیه همین است
و حیثیت تعلیلیه عبارت از این است که واسطه در ثبوت حکم حقیقه جهت موضوع است مثلا در قضیه (انسان از حیث عروض تعجب بوی خندان است) حیثیت تعجب، علت ثبوت ضحک حقیقه برای انسان است و انسان حقیقه ضاحک است نه مجازا و مال نظر شریف اکثر فقها عظام به همین است یعنی حیثیت احیا حیثیت تعلیلیه برای تملک رقبه زمین است فتامل تعرف.
ادامه دارد

16دسامبر/16

بعثه امام و نقش آن در حج

در این جا مناسبت دارد که مقداری راجع به بعثه حضرت امام توضیح بدهم که حجاج خودمان موقعیت و نقش بعثه رادر حج بهتر توجه کنند و بدانند :
حضرت امام بعد از پیروزی انقلاب نماینده یا نمایندگانی در حج انتخاب می کردند که مقر نماینده او در حج و آن جمعی که به همراه نماینده امام بودند به عوان بعثه شناخته می شد و بعثه هم عنوانی است که تنها در ارتباط با ما نیست بکله درگذشته علما و مراجع هم هیئت هایی به نام بعثه به حج اعزام می کردند گر چه آن بعثه ها فعالیتشان بسیار محدود بوده و حالا هم به جز بعثه امام فعالیت بعثه هایی دیگر محدود است چرا که آن نقشی را که بعثه امام در اتباط با شخصیت خود امام و موقعیت جهانیشان می تواند داشته باشد سایر بعثه ها آن چنان نقشی را ندارند.
وقتی که در دوسال اخیر حضرت امام بنده را به عنوان نماینده خودشان سرپرست حجاج منصوب و تعیین فرمودند و آن چه که از وظایف عمدتا بر عهده نماینده خودشان بود در رابطه با مسائل سیاسی و افشای خطوط سیاسی استکباری و استعماری درحج بود وبیان مواضع انقلاب در ارتباط با استکبار جهانی و استعمار مخصوصا در ارتباط با امریکا و اخیرا هم باید گفت مخصوصا در رابطه با شوروی آن چه که در حکم با شوروی آن چه که در حکم امام برای بنده عمدتا آمده همین بخش است که فرموده اند در اجتماعات بزرگ خیانت ها و توطعه های جهانی علیه اسلام و مسلمین را به گوش مردم دنیا برسانیدو مواضع جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی در رابطه با آن ها به مسلمان ها اعلام کنید این در درجه اول برای نماینده اول بود وهست لکن به ملاحظه این که نماینده خودشان را به عنوان سرپرست حجاج منصوب فرمودند طبعا در رابطه با همه مسائل حجاج و آن چه را که در رابطه با زائران خانه خدا که از ایران اعزام می شوند وجود دارد طبعا به دلیل سرپرست بودن مسئولیت متوجه نماینده امام می باشد اما عمدتا همان بخش اول که همه به لحاظ اصل مسئولیت و هم به لحاظ اجرای اصل مسئولیت و هم به لحاظ اجرای آن نماینده امام مسئول است اما در بخش دوم در رابطه با تداکرات حج از نظر اجرایی مسئولیتش بر عهده سازمان حج است که البته در عین حال که نماینده امام باید نظارت در کار سازمان حج نیز داشته باشد مسائلی از قبیل نحوه اعزام حجاج به عربستان یا تهیه مسکن یا تهیه غذا و نیازهایی که آن جا هست و امکانات رفاهی دیگر یا مشکلاتی که برای حجاج آن جا احیاناً پیش خواهد آمد مسائل بهدشات و درمان یا مسائلی که در ارتباط با ارز و این قبیل چیزها پیش می آید به لحاظ اجرائی بیشتر متوجه سازمان حج و ستادهای حج مکه و مدینه است که البته همان طور که گفتم نماینده امام باید نظارت هم داشته باشد و آن ها هم بر اساس حکم امام باید پاسخگوی اشکالاتی که در کارشان ممکن است باشد بوده باشند. ولی در رابطه با همان وظیفه اول بعثه واحدهایی را درون تشکیلات خودش ایجاد می کند که کارهای مختلفی را انجام می دهند و به دلیل همین کارهایی که توضیح می دهم ضروروت وجود بعثه امام مشخص می شود.
شورا استفتاء عمده ترین مسئله ای که در رابطه با حجاج ایرانی در بعثه داریم مسئله شورای استفنا است چون با همه اهمیتی که مسائل سیاسی و تبلیغایتی حج دارد به نظر این جانب مسئولیت درست انجام شدن حج برای ما مطرح است و درجه اول اهیمت را هم دارد زیرا اگر ما صدهزار نفر را به مکه ببریم هر چند هم حرکت سیاسی بسیار خوب هم انجام دهیم اگر هنگام برگشتن دریابیم که اعمال و مناسک آن ها باطل شده است آن حرکت های سیاسی برای ما هیچ ارزشی ندارد.
حرکت های سیاسی در کنار حج صحیح مطلوب ماست نه این که حجمان باطل باشد و تنها خوشحال باشیم که حرکت سیاسی بزرگی انجام داده ایم!
بنابراین به دلیل اهمیتی که صحت مناسک حج برای حجاج از نظر ما داشته از همان سال اول که مسئولیت به من واگذار شد شورای استفناء را ایجاد کردم و از شخصیت های مورد قبول خود امام را با خود بردیم و در این دو سال خدمات بسیار مهمی داشتد و متوجه شدیم که بسیاری از مشکلات سال های قبل را هم این ها برطرف کردند.
واحد دیگری را در بعثه ایجاد کردیم که این واحد مسئولیتش تماس و گفتگو بحث و تبادل و نظر با شخصیت های علمی سایر کشورها که از کشورهای اسلامی به آن جا می آیند می باشد که ما در این رابطه از علما و بزرگان علمی خودمان دعوت می کنیم و به حج می بریم مخصوصا آن ها یی که آشنایی با زبان عربی داشته باشند و احیانا هم اگر مسلط به زبان عربی نباشند مترجمینی را با آن ها می بریم که آن واحد آن جا عمدتاً در درجه اول کارشان همین گفتگو ها و بحث ها با شخصیت های علمی سایر کشورها است و یا حیانا با نوشتن مقالات برای بعضی از روزنامه ها و مجلات یا مصاحبه هایی که در آن جا لازم می شود .بسیاری از نویسندگان مجلات کشورهای اسلامی و عربی و غیر عربی به حج می آیند و به دلیل حرکت های سیاسی حجاج ایرانی به بعثه برای مصاحبه می آیند که عمدتا مصاحبه یا نماینده امام می خواهند داشته باشند بخشی آن ها هم مایلند با شخصیت های علمی بنشینند و درباره انقلاب اسلام و جمهوری اسلامی صحبت کنند و که گاهی مصاحبه های چندین ساعته با آن ها دارند.
این ها ضرورت وجود بعثه را می رساند که چنین کاری کار بسیار مهمی است و تنها در کنار نماینده امام در بعثه امام قابل انجام است گذشته از این که حجاج غیر ایرانی هنگامی که به بعثه دعوت می شدند جلسات بسیار مفید تشکیل می شد سخنرانی هایی انجام می شد که این را تنها جاذبه بعثه امام میتواند انجام بدهد از یک کاروان که به صورت عادی در ان جا هست چنین کاری ساخته نیست حجاج غیر ایرانی که دعوت می شوند یا از قشر دانشگاهی کشورهای اسلامی هستند یا از چهره های انقلابی آن کشورها و از نویسندگان و شخصیت های مهم که به آن جا می آیند و با هم تبادل نظر می شود.
خبرنامه حج
کار دیگری که در بعثه داریم تهیه یک خبرنامه است که همه روزه به دست کاروان ها و حجاجمان برسد و مسائل حج و حوادثی را که در داخل عربستان برای حجاج چه ایرانی و چه غیر ایرانی رخ می دهد این ها را درخبرنامه درج کنند هم چنین در ایامی که حجاج در عربستان هستند اگر امام بیاناتی فرمودند یا بعضی دیگر مسئولان مملکتی مسائل با اهمیتی را عنوان کردند یا آیت الله العظمی منتظری اگر مسالئی داشتند درآن ایام چون همه حجاج فرصت استفاده از رادیو را ندراند و خوب هم صدای رادیوی ما به آن جا نمی رسد مخصوصا این که رادیوی عربستان با ایجاد پارازیت های بسیارشدید مانع است از این که بتوانند حجاج استفاده بکنند این اخبار در بعثه از طرق مختلف از ایران گرفته میشود و در آن خبرنامه درج می شود و همه روزه به دست حجاج می رسد. تهیه یک خبرنامه مفید و راهنما نسبت به بعضی از مسائل خود نماینده امام اگر پیامی یا توصیه هایی برای حجاج دارد اگر بخشنامه ای می خواهد صادر کند در رابطه با بعضی از وظائفی که بر عهده روحانیون بر عهده مدیران یا بر عهده حجاج است از طریق این خبرنامه به دستشان می رسد که البته این خبرنامه برای اولین بار در سال گذشته ترتیب داده شد. در سال جاری یک مقدار بهتر شده بود امیدرواریم در سال های آینده خبرنامه در سطح بهتر و وسیع تر از لحاظ کمی و کیفی انجام شود و لازم به تذکر است تهیه چنین خبرنامه ای و توزیعش در میان حجاج از کارهای مفید و ضروری است.
در ارتباط با بازرسی و نظارت بر کار روحانیون در داخل کاروان ها چون گزینش روحانیون از طریق واحد تبلیغات می شود و مربوط به مسائل مذهبی و روحانی است مناسب است که در بعثه محلی و مکانی باشد که ورحانیونی که در ایران انتخاب می شوند از این جا آن ها را برای کار منصوب کرده و در سفر حج هم چنان نظارت بر کار آن ها داشته باشد مثلا اگر مشکلاتی برای ان ها پیش می آید آن مشکلات را رفع کند و از کاروان ها بازدید به عمل آورد ببیند که آیا حجاج از آن روحانی راضی هستند یا نه ؟ اتفاق افتاده است مواردی هر چند بسیار نادر و بسیار کم، در همان کشور عربستان یک روحانی را از مسئولیتش خلع کردیم یعنی همانجا گزارشی رسیده از رفتار یک روحانی و پس از آنکه بازرس فرستادیم و کارش را تحقیق کردند معتوم شد که صلاحیت ندارد لذا او را از آن کار خلع کردیم و روحانی دیگری را بجایش منصوب کردیم که همراه حجاج بوده است. پس واحدی هم ضرورت دارد باشد تا تعدادی از روحانیون سرکشی کنند.
البته در این ضمن اگر احیانا مسائلی در ارتباط با افراد غیر روحانی از قبیل مدیر گروه یا ناظر هم باشد آن را هم گزارش می کردند اما بعثه در آن زمینه چندان خودش را درگیر نمی کرد چون این بر عهده خود سازمان حج است که ستادهای حجی در این رابطه واحدهای خوبی و مفیدی داشتنتد که از طریق نظار وضعیت گروه را روز به روز به ستاد گزارش می کردند علاوه بر آن هم ستاد بازرس به سراغ کاروان ها می فرستاد.
واحد مراسم:
در بعثه واحدهای دیگری هم هست از جمله واحد مراسم که در بعثه متمرکز است و واحد مراسم عمدتاً نیروهائی را جمع آوری می کند که سازماندهی حرکت های سیاسی را از نظر اجرائی برعهده می گیرند،؛ یعنی دعای کمیل که می خواهد برگزار بشود، طبعاً یک مراسم دعائی که ۵۰ هزار نفر ایرانی و غیر ایرانی شرکت می کنند این کار ساده ای نیست هرچند که بحمدالله آن نظم انقلابی که حجاج ایرانی آموخته اند خود آن عمده نظم در مراسم را انجام یم دهد و مشکل را حل می کند اما بهرحال از نظر صوت نیاز است که یک جمعی امکانات را فراهم کنند که صدا به یک جمعیت ۵۰ هزار نفری برسد و یا پلاکاردهائی که در آن مراسم باید در برابر دید مردم باشد و شعارهای اسلامی و انقلابی برآن نوشته شده باشد و همچنین انتظامات را که احیاناً اگر پلیس خواست عکس العمل نامناسبی در برابر جمعیت نشان بدهد انتظامات چه آموزشهایی را باید از قبل دیده باشند که آنجا در برابر رفتار پلیس عکس العمل مناسب را انجام بدهند به هر حال هر کس که کمترین اشنایی دارد با برگزاری این گونه مراسم می داند که کار سیرا مشکلی است .
در واحد مراسم تعدادی از نیروهای خوب و ورزیده و فعال می نشینند و طرح باصطلاح سازماندهی را می ریزند و آماده می شوند برای انجام آن که البته از نیروی جوان حجاجی که آنجا هستند از برادران مختلف (از نهادها، ارگانهای مختلف)هرکس آمادگی دارد از آنها دعوت می شود با شناسایی قبلی و آنها هم در انتظامات شرکت می کنند چون طبیعی است – مثلا- در راهپیمایی مکه که بیش از صد هزار نفر جمعیت هستند این تعداد نیروئی که لازم دارد برای انتظامات چیزی نیست که از اینجا به عنون واحد مراسم در بعثه به همراه خود ببریم، ما تعداد کمی را می بریم و این تعداد کم آنجا سازماندهی می کنند و از جوانهایی که به حج به عنوان زائر آمده اند ، استفاده می کنیم.
واحدهای دیگری نیز در بعثه هست که کارهای مشابهی را انجام یم دهد و همه اینها کارهایی است ضروری که با ید انجام شود و مناسب ترین جا همان بعثه است.
بنابراین کار بعثه در حج همان هدایت حرکتهای سیاسی ومتمرکز کردن نظارت و بازرسی و هدایت کار تبلیغات داخلی و همچنین مرجعی و ملجائی است برای حجاج ایرانی و غیر ایرانی . درسفر حج هیچ کشوری مثل کشور ایران یک مرجع معنوی و روحانی که در رابطه با رهبری ملت باشد، وجود ندارد اینها تنها حجاج ایرانی هستند که در ارتباط با مقام رهبری کشورشان و انقلابشان در حج نیز مرجع و ملجائی دارند که مردم و حجاج به آنجا به عنوان نمودی و نمایشی از مقام رهبری در داخل کشور نگاه می کنند یعنی آن برخوردو نگاه و اعتقاد و ایمانی که حجاج به بعثه دارند چیزی از قبیل توقعاتشان از ستاد و سازمان حج نیست، درست در داخل کشور همان برخوردی که با امام دارند در حج هم بعثه را به عنوان محل نماینده امام در همان رابطه معنوی احساس می کنند سایر کشورها هم نگاه توقع و انتظارشان از بعثه غیر از آن چیزی است که به سازمان حج دارند. کشورهای دیگر در حج تنها همان مرکزیتی را دارند که ما در آنجا به نام ستاد حج دریم ما در حج هم ستاد حج داریم که در رابطه با تدارکات و خدمات حج وظایفی را به عهده دارد و چیزی هم بنام بعثه داریم که نماینده امام هست و چه وظایف مهمی برعهده اش می باشد.
سایر کشورها فقط همان ستاد حج را دارند و حتی خود ما بسیار جویا شدیم که در حج در رابطه با حجاج غیرایرانی به جائی مراجعه کنیم که نظیر بعثقه خود ما باشد ولی چنان جائی را نیافتیم. ستاد یا بعثه در بعضی از کشورها از چند نفر پزشک تجاوز نمی کند و حتی در بعضی از ستادها آن پزشک هم وجود ندارد! و بعضی از کشورها اگر برای حجاجشان مشکلات درمانی و پزشکی پیش می آید به بیمارستان و درمانگاههای هلال احمر جمهوری اسلامی در عربستان مراجعه می کنند . این تنها کشور ایران است که از یک چنین موقعیتی در حج برخوردار است.
بهرحا تبلیغات بخش مهمی از سازمان حج است که عمده وظایف و مسئولیتهایش هم چیزهائی بود که به آنها اشاره کردم، البته این کارها از اصل بعد از پیروزی انقلاب شروع شده و بخصوص مثل همه کارهایی که بعد از ۱یروزی انقلاب آن نظام لازم خودش را از اول نداشته و به تدریج و آرام آرام بسمت یک نظمی سریع حرکت کرده است، کار حج هم بعد از پیروزی انقلاب بتدریج بسمت یک نظم و سازماندهی مطلوبی حرکت کرده که در این یکی دو سال اخیر بخاطر توجه بیشتر امام به مسئله حج این نظم و سازمان خودش را شکل یافته تر پیدا کرده که انشاء الله در سالهای آینده مفیدتر و بهتر هم خواهد شد.
در هرصورت حجاج سالهای آینده آموزش دیده تر و آشناتر خواهند شد با مسئولیتهایی که برعهده یک حاجی ایرانی هست یعنی بیشتر احساس خواهند کرد که هر یک شخصیتی سیاسی است که وارد عربستان می شود نه یک فرد عادی، ایرانی که امروز به خارج ایران سفرمی کند بخصوص ایرانی که امروز به عنوان زائر خانه خدا به حج می رود درست یک نماینده سیاسی تلقی می شود: رفتارش، گفتارش،کردارش در آنجا زیرذره بین گذاشته می شود خدای ناکرده اگر نقصی و عیبی داشته باشد اثرات منفی دارد امیدواریم با تلاش همه مصادر و دست اندرکاران حج و مخصوصاً با آماده تر شدن هرچه بیشتر روحانیون که نقش اول را در حج دارند و همچنین با آموزش دیدن ملت ایران، آنهایی که می خواهند در سالهای آینده به حج بروند خودشان هم پی گیری کنند و دنبال کنند که در آنجا چه روشی و رفتاری مؤثرتر است و در ایفاء آن رسالت پیامبری انقلاب انشاء الله با رعایت همه آن مسائل، سال به سال حجمان انقلابی تر و کوبنده ترو زنده تر خواهد شدو انشاء الله بسمت یک حرکت انقلابی و جهانی از کنار خانه کعبه خواهیم رفت که این امید ماست و چیزی است که به ما در روایات و اخبار اسلامی مان خبر دادند که چنین حرکت اسلامی عظیم از کعبه شروع خواهد شد و ما این حج انقلاب اسلامی را که در این سالها شروع شده به فال نیک می گیریم برای نزدیک شدن به آن حرکت جهانی.

16دسامبر/16

به مناسبت دهه مبارک فجر

و الفجر ولیال عشر …
با فرا رسیدن دهه فجر و یاد آوری از هم پاشیدن دستگاه طاغوت سوره مبارکه فجر از قرآن مجید تداعی می شود خداوند در آن سوره مبارکه پس از آغاز سوره با بسم الله چهار سوگند یاد می کند می فرماید:
سوگند به فجر و سوگند به شب های دهگانه و سوگند به جفت و طاق و سوگند به شب هنگامی که می رود و به پایان نزدیک می گردد.
سپس می فرماید آیا ندیدی پروردگار تو با قوم عاد چه کرد آن قومی که دارای شهری بودند که با ستونها بنا شده بود و هنوز مانند آن در شهر ها به وجود نیامده بود و ندیدی که با قوم ثمود چه کرد آن قومی که سنگ ها را تراشیده و با سنگ برای خود خانه ساخته بودند و ندیدی که با فرعون چه کرد آن فرعونی که شکنجه گاه داشت و مخالفان خود را به میخ می کشید این ها کسانی بودند که در شهرها طغیان کردند و فساد بسیار به بار آوردند و پروردگار تو تازیانه عذاب را پی در پی بر پیکر آنان فرود آورد
تا اینجا از سوره مبارکه که گویایی یک حقیقت تاریخی است که در عصر حاضر تکرار شده تازیانه عذاب بر پیکر طاغوتیان که در سرزمین ایران اسلامی ظلم و فساد را از حد گذرانده بود فرود آورد و در بهمن سال ۱۳۵۷ سقوط نمود
پس از آیات یادشده خداوند در آیه ۱۳ از همین سوره می فرماید . انّ ربک لبا لمرصاد. محققا پروردگار تو در کمین است آن ها یی که بعد از عادها و ثمود ها و فرعون ها بر مسند قدرت تکیه زدند چگونه رفتار می نمایند؟
سپس می فرماید انسان هر گاه پروردگار او را مورد آزمایش قرار دهد و به او نعمتی عطا کند می گوید پروردگار من مرا گرامی داشت و هر گاه او را برای آزمایش سختی و تنگی روزی قرار دهد می گوید پروردگار به من اهانت کرده (و مرا خار و بی مقدار نموده است)
چنین نیست نه نعمت ها دلیل بر لیاقت و کرامت صاحبان نعمت است و نه سختی ها دلیل بر اهانت بندگان بلکه نعمت ها سختی ها همه آن ها ممکن است وسیله آزمایش و ابتلا الهی باشد تا بندگان را بیازماید.
سپس به دنبال این آیات می فرماید شما یتیمان را گرامی نمی دارید و مردم را به اطعام نمودن بینوایان ترغیب نمی کنید و همه میراث ها را چه از دیگران و چه از خودتان می خوریدو مال دنیا را بسیار دوست می دارید.
پس از این جملات در آخر سوره محشر انسان ها را در صحنه محضر در محضر پروردگار به یاد می آورد و عذاب جهنم را مجسم می سازد و می فرماید در آنروز انسان متذکر می شود و می فهمد که همه نعمت ها و قدرت ها وسیله آزمایش او بوده و او از عهده آزمایش برنیامده است.
از مجموع محتوای این سوره چنین استفاده می شود که ساقط شدن حکومت ها و از بین رفتن قدرت ها تازیانه عذابی الست که خداوند بر پیکر ستمکاران فرود می آورد و رسیدن قدرت و نعمت به دست دیگران نیز به وسیله آزمایش آن ها است و خداوند مراقب است تا دیگران چه می گویند آیا به داد دل بینوایان می رسند آیا طبقه محروم را مورد توجه قرار می دهند یا خود به قدرت طلبی و ثروت اندوزی مشغول می گردند ؟
قرآن مجید در سوره اعراف آیه ۱۲۹ از قول حضرت موسی (ع) نقل می کند که آن حضرت به پیروان خود که با فرعون رو به رو بودند و با او مبارزه داشتند فرمود امید است پروردگار شما دشمن شما را نابود سازد و شما را در زمین جانشن آن ها قرار دهد تاببیند چگونه عمل می کنید؟ «قال عسی رببّکم ان یهلک عدوَّکم و سیتخلفکم فی الرض فینظر کیف تعملون».
روز ۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ امام امت خمینی کبیر پس از سال ها رنج تبعید به وطن بازگشت و با ورود او به کشور ایران فجر پیروزی اسلام نمایان شد و پس از ده روز سیاهی ظلم و طغیان از آسمان ایران اسلامی به کلی برطرف گشت و در ۲۲ بهمن ماه رژیم طاغوت به کلی سقوط کرد و با رهبری امام کبیر اوضاع در دست امت حزب الله امت قرار گرفت و ملت با تشکیل کمیته ها که از متن انقلاب جوشید ابتکار عمل را به دست گرفت و امکان هر گونه حرکت و تلاش انقلابی را از دشمن سلب نمود و اکنون پنج سال است که از تاریخ سقوط کامل رژیم طاغوت می گذرد ملت رشید ایران در طول این ۵ سال با تحمل انواع شدائد و سختی ها (مانند تحریم اقتصادی و جنگ تحمیلی و ترورها و کمبودها و گرانی ها) که همه را ضد انقلاب به وجود آورده محکم و استوار روی پای خود ایستاده بر شکوه و عظمت خود افزوده است و با همه مشکلات توانست حکومت خود را شکل دهد با یک همه پرسی دقیق نوع حکومت را به نام جمهوری اسلامی که حاکی از یک حکومت مردمی با شکل خاص اسلامی آن است تعیین کرد خبرنگار خود را اتنتخاب نمود و قانون اساسی را بر اساس اسلام تدوین کرد مجلس شورای اسلامی را با شکل خاص اسلامی مردمی تششکیل داد و سه قوه اداره کننده کشور را براسلام و قانون اساسی تعیین نمود و این همه را در ظرف مدت ۱۵ ماه به طور معجزه آسائی انجام داد و اینک نزد همه مشکلات را به خاطر خدا و رسیدن به آرزوی نهایی خود تحمل می کند همه روزه شهید می دهد و ایثار می کند با همه کمبودها و گرانی ها می سازد وبه مخارج جنگ هم کمک می نماید زنان طلا و زیورهای خود را برای خدا به راه خدا می دهند و مردان برای اداره جنگ از هیچ فداکاری دریغ ندارند روستائیان با همه محرومیت هایی که رژیم گذشته برای ان ها به میراث گذاشته می سازند با اهدای نان خشک و حبوبات و گوسفندان و غیره جبهه ها را یاری می کنند.
ملت از انجام وظایف خود کوتاهی نکرده و نمی کند و اکنون بر عهده دولت مردان است که از عهده امتحان الهی بر آیند و این حکومت را همان طوری که اسلام خواسته و ملت انتظار دارد اداره کند. دولت مردان همه می دانند این پیروزی عظیم که نصیب ایران شد و آن ها را از شکنجه ها فشارها و خفقان های طاغوتی نجات داد و به مسند قدرت نشانید همه با همت این ملت همراه با الطاف خداوند و با نصرت و مددهای غیبی او بود نصرت خداوند تا هنگامی بر بندگان فرود آیند که اگر نعوذبالله به جای یاری دیدن خدا و تواضع در پیشگاه حضرت حق قدرت طلبی ها و خود محوری ها و باندبازی ها و گروه گرائی ها و احیانا ثروت اندوزی ها رواج پیدا کند و از یاری مستضعفین و ستمدیدگان غفلت شود نصرت خداوندی برداشته شود و انقلاب لطمه می بیند زیرا دست و پنجه نرم کردن با این همه مشکلات بدون یاری خداوند و پشتیبانی ملت ممکن نخواهد بود.
در نهج البلاغه نقل شده که علی د رعهد نامه خند می فرماید: امیر مومنان به مالک اشتر فر مان می دهد ) که خدا را بادل و دست و زبان یاری نماید زیرا خداوند متکفل شده که یاری دهد کسی راکه او را یاری نماید و عزت بخشد کسی راکه او را عزیز بدارد. و«و ان ینصر الله سبحانه بقلبه و یده السانه فانه جل اسمه قد تکفل بننصرمن نصره و اعزاز من عززه »
در خطبه ۵۵ از آن حضرت نقل شده که می فرماید ما با معیت رسول خدا برای اسلام می جنگیدیم چه بسا پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود را (که با اسلام روبه رو بودند برای خدا) می کشتیم و این امر ایمان و تسلیم ما را در برابر اسلام می افزود و بهتر ما را به راه اسلام می برد و صبر و استقامت ما را بر تحمل دردها زیاد می کرد و ما را در جهاد با دشمن جدی تر می ساخت و چه بسا یکی از ما با دشمن در میدان جنگ مانند دو حیوان نر گلاویز می شد و با جدیت می خواست روح طرف را از کالبد بیرون بیاورد و او را شربت مرگ بچشاند همان طوری که دشمن نیز با او همین قصد را داشت گاهی نبرد به نفع ما و به ضرر دشمن بود و گاهی به نفع دشمن و به ضرر ما تمام می شد هنگامی که خداوند راستی و صداقت ما را دید بر شمنان ما ذلت و شکست نازل فرمود و ما را یاری داد و پیروز شدیم تا این که اسلام استقرار یافت (و همچون شتری که ایمنی یافته و گردن خود را برای استراحت روی زمین می گذارد از خطر محفوظ می ماند) و جای خود را در دل اجتماع باز کرد به جان خودم سوگند اگر ما زمان رسول خدا (ص) در صدر اسلام مانند شما با این سستی عمل می کردیم برای دین ستونی برافراشته نمی شد درخت ایمان شاخ و برگی پیدا نمی کرد به خدا سوگند با این شیوه ای که شما در پیش گرفته اید در آینده از پستان این حکومت خون می دوشید و به دنبال این اعمال پشیمانی خواهید کشید.
« ولقد کنّانمع رسول الله (ص) نقتل آبائنا و ابنائنا و اخواننا و عمامنامایزیدنا ذلک الا ایماناً و تسلیما و مضیا علی اللقم و صبراً علی مضض الالم و جدّدا فی جهاد العدو لقدکان الرجل منا و الاخر من عدونا یتصاولان تصاول الفحلین یتخالسان انفسهما ایّما یسقی صاحبه کاس المنون فمره لنا من عدوناّ ومره لعدونا منا فلما رای الله صدقنا انزل بعدونا اکبت وانزل علینا النصر حتی استقر الاسلام ملقیا جرانه ومتبوا اوطانه و اعمری لوکنا ناتی ما اتیتم ما قام للدین عمودٌ و لا خضرللیمان عود و ایم الله التُحلبنا دما و لتتبعنها ندما ً »
از سخنان گهربار امام علی (ع) با وضوح استفاده می شود که نصرت خداوند در زمینه ای است که اجتماع در فکر نصرت و یاری دین خدا باشد و برای خدا با صداقت بکوشد و یاری دین خدا باشد و به خود سستی راه ندهد و در کوشش هایی که به نام دین و خدا انجام می گیرد اگر مطامع دنیوی اغراض نفسانی منظور باشد نصرت خداوند برداشته می شود و کار برای انسان مشکل می گردد خداوند همه ما را در راه خدمت به اسلام و مسلمین کوشا بفرماید.

16دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ
 توسط سپاهیان اسلام یک قبضه تفنگ ۱۰۶ میلیمتری، ۱۲ سنگرجنگ افزار و ۲ پست دیده بانی دشمن در آن سوی اروند رود منهدم گردید و ۱۵ تن از متجاوزین بعثی کشته و یا زخمی شدند.
۲۶/ ۱۰/ ۶۲
 جنگنده های ایران پایگاه کلاله در خاک عراق را منهدم کردند.
۲۹/ ۱۰/ ۶۲
 هواپیماهای متجاوز عراقی عشایر چادرنشین سر پل ذهاب و گیلانغرب را بمباران کردند.
۲۹/ ۱۰/ ۶۲
 توپخانه ایران تأسیسات نظامی دشمن را در مناطق «زله و هانی گرمله» نابود کرد.
۲/ ۱۱/ ۶۲
 رژیم عراق، کارگران بنگلادشی را به اجبار روانه جبهه جنگ کرد. مزدوران صدامی یک بنگلادشی را که از رفتن به جبهه خودداری کرده بود اعدام کردند.
۹/ ۱۱/ ۶۲
 ۱۹۰ تن از اسیران غیر نظامی و سالخورده ایرانی، پس از ۲ سال و نیم اسارت وارد تهران شدند.
۱۰/ ۱۱/ ۶۲
 ایران رسماً اخطار کرد، در برابر حمله صدام به مناطق مسکونی، تأسیسات صنعتی و اقتصادی عراق را در هم خواهد کوبید.
۱۵/ ۱۱/ ۶۲
انقلاب و جهان
 دولت تونس به کشتار ۷۹ تن از مسلمانان این کشور در جریان ناآرامی های اخیر اعتراف کرد.
۲۴/ ۱۰/ ۶۲
 طی چند رشته عملیات ۲۱ تن از نیروهای صهیونیستی در حملات انقلابیون مسلمان لبنانی کشته و مجروح شدند.
۲۵/ ۱۰/ ۶۲
 رئیس دانشگاه آمریکائی بیروت توسط گروه جهاد اسلامی به قتل رسید.
۲۹/ ۱۰/ ۶۲
 در اعتراض به جنایات صهیونیست ها مردم مسلمان بقاع به اعتصابیون جنوب لبنان پیوستند.
۲۹/ ۱۰/ ۶۲
 به دنبال درگیری های شدید میان دانش آموزان و دانشجویان با نیروهای نظامی شاه حسن، پلیس مراکش مدارس شهرهای بزرگ را محاصره کرد.
۱/ ۱۱/ ۶۲
 تلویزیون ا ـ بی ـ سی آمریکا: اعتراف کرد که تمام محاسبات آمریکا در مورد انقلاب اسلامی غلط از آب در آمده و این انقلاب یک تغییر بنیانی به ضرر آمریکا در منطقه به وجود آورده است.
۲/ ۱۱/ ۶۲
 در نتیجه قیام مسلمانان تونس خطوط ارتباطی و حمل و نقل در کلیه شهرهای جنوب تا تونس مرکز تونس مختل شد.
۲/ ۱۱/ ۶۲
 در پی بالا گرفتن موج اعتراضات، تظاهرات در شهرهای مراکش تاکنون ۲۵ تا ۵۰ کشته به جای گذاشته است.
۲/ ۱۱/ ۶۲
 مردم مکه معظمه بیش از ۱۱ هزار ریال سعودی و ۸۰۰ گرم طلا به جبهه های جنگ حق علیه باطل اهداء کردند.
۳/ ۱۱/ ۶۲
 با آزاد سازی گمرک تورغندی در استان هرات ۱۱۰ سرباز و افسر ارتش افغانستان به انقلابیون مسملان این کشور پیوستند.
۳/ ۱۱/ ۶۲
 اعتصاب عمومی علیه رژیم شاه حسن سراسر مراکش را به تعطیل کشاند.
۴/ ۱۱/ ۶۲
 توسط انقلابیون مسلمان افغانی یک فروند میگ روسی سرنگون شد.
۵/ ۱۱/ ۶۲
 ۴ جنگنده انگلیس برای انجام عمیات مشترک با نیروی هوائی عمان در این سلطان نشین مستقر شدند.
۹/ ۱۱/ ۶۲
 تظاهرات مسلمانان مراکشی مقیم پاریس با حمله پلیس فرانسه سرکوب گردید.
۹/ ۱۱/ ۶۲
 به دنبال به هلاکت رسیدن یک تفنگدار آمریکا در بیروت، دیوانه وار دانش آموزان یک مدرسه را به گلوله بستند. در این حمله وحشیانه ۲۵ تن کشته و زخمی شدند.
۱۱/ ۱۱/ ۶۲
 تفنگداران آمریکائی، یک اتوبوس حامل دانش آموزان شیعه را در لبنان به رگبار بستند.
۱۲/ ۱۱/ ۶۲
 دولت کویت ۲۳ تن دیگر از ایرانیان مقیم آن کشور را اخراج کرد.
۱۳/ ۱۱/ ۶۲
 جهت حفظ منافع دراز مدت در آمریکا در منطقه، ولیعهد عربستان خواستار خروج نیروهای آمریکائی از لبنان شد.
۱۳/ ۱۱/ ۶۲
 مخالفین رژیم نمیری، یک مجتمع نفتی آمریکا را در سودان تصرف کردند، در جریان تصرف این مجتمع سه خارجی کشته و گروهی مجروح شدند.
۱۵/ ۱۱/ ۶۲
 نبرد بی سابقه انقلابیون مسلمان برای تصرف مواضع کلیدی ارتش لبنان، ۱۷۰ کتشه و مجروح بر جای گذاشت.
۱۵/ ۱۱/ ۶۲
 شاه عربستان خواستار دخالت فرانسه در بحران خاورمیانه شد!!
۱۶/ ۱۱/ ۶۲
اخبار داخلی
 اولین سری قرار دادهای بانک ملی بر مبنای قانون جدید به مبلغ ۶۰ میلیارد ریال بسته شد.
۲۶/ ۱۰/ ۶۲
 طی ۲۰ روز اول دی ماه ۵۸ هزار دستگاه کامیون به بنادر و مبادی ورودی کشور مراجعه کرده اند.
۲۶/ ۱۰/ ۶۲
 توسط رئیس جمهور فرستنده رادیوئی ۸۰۰ کیلو واتی در جزیره کیش افتتاح شد. با این افتتاح، عربستان، مصر، اردن، سودان، افغانستان، پاکستان و جنوب شوروی زیر پوشش برنامه های رادیوئی ایران قرار گرفت.
۲/ ۱۱/ ۶۲
 آقای هاشمی رفسنجانی: به ملت آمریکا اخطار می کنم در صورتی که مقامات آمریکائی در لبنان یا سوریه ماجراجویی کنند منافع آنها در همه جا مورد خطر قرار می گیرد.
۴/ ۱۱/ ۶۲
 کنفرانس بین المللی اندیشه اسلامی در تهران آغاز به کار کرد. در این کنفرانس ۱۰۰ تن از شخصیت های علمی جهان شرکت کردند.
۱۳/ ۱۱/ ۶۲
 به مناسبت دهه فجر، ۵۵۵ نفر از زندانیان دادسراهای انقلاب اسلامی تبریز، لرستان، رشت، اهواز و قم آزاد شدند.
۱۵/ ۱۱/ ۶۲
اخبار جهان
 سه کارشناس فرانسوی و سه کارشناس ایتالیائی، مصری و تایلندی به اسارت کردهای عراقی درآمدند.
۲۲/ ۱۰/ ۶۲
 به دنبال تلفات فراوان نیروهای متجاوز بعثی، رژیم حاکم بر بغداد سن مشمولین نظام وظیفه را یک سال کاهش داد.
۲۲/ ۱۰/ ۶۲
 به علت عدم حضور رهبران کشورهای مترقی کنفرانس سران کشورهای اسلامی در آغاز کار با بن بست روبه رو شد.
۲۷/ ۱۰/ ۶۲
 ۱۹ هزار کارگر صنایع اسلحه سازی در انگلستان دست به اعتصاب زدند.
۲۸/ ۱۰/ ۶۲
 رژیم سعودی با استقرار موشک های «پرشینک» در عربستان موافقت کرد.
۸/ ۱۱/ ۶۲
 ۱۶۰۰۰ کشاورز اعتصابی در هند دستگیر شدند.
 نیروهای فرانسوی، یکصد کیلومتر به سوی شمال چاد پیشروی کردند.
 هواپیماهای اف ـ ۱۴ آمریکا در آسمان لبنان، پرواز شناسائی انجام دادند.
۹/ ۱۱/ ۶۲
 کارخانه زره پوش سازی فرانسه در انفجار مهیب بمب منفجر شد.
۱۰/ ۱۱/ ۶۲
 یک خلبان عراقی حین آموزش با هواپیماهای نظامی در انگلیس کشته شد.
۱۱/ ۱۱/ ۶۲
 ۷۰ هزار کارگر در فلسطین اشغالی، دست به اعتصاب زدند.
۱۱/ ۱۱/ ۶۲
 در ادامه اعتصار به سیاست های رژیم دیکتاتوری مارکوس، ده ها هزار نفر تظاهر کننده فیلیپینی خواستار بر کناری مارکوس شدند.
۱۲/ ۱۱/ ۶۲
 ترکیه، مبارزه جدی با پوشش اسلامی بانوان در دانشگاه ها را آغاز کرد.
۱۳/ ۱۱/ ۶۲
 ۱۱ بمب افکن هندوراس، مراکز نظامی و دولتی نیکاراگوا را ویران کردند.
۱۵/ ۱۱/ ۶۲
عمران
 توسط مأموران اداره کشاورزی و عمران روستائی ۵۰ حمام در روستاهای پاوه احداث شد.
۲۲/ ۱۰/ ۶۲
 ۴۷۴ دستگاه تراکتور و کمباین به کشاورزان آذربایجان واگذار شد.
۲۶/ ۱۰/ ۶۲
 بیش از ۵۲ هزار هکتار از اراضی سیستان و بلوچستان و جنوب خراسان به روستائیان واگذار شد.
۲۷/ ۱۰/ ۶۲
 شورای اقتصاد ۴۵۰ میلیون دلار به تولید یا ورود، ماشین آلات راهسازی و ساختمانی اختصاص داد.
۲۷/ ۱۰/ ۶۲
 ۱۳۴ واحد مسکونی در ۱۴ روستای مهاباد توسیط بنیاد مسکن احداث شد.
۲۸/ ۱۰/ ۶۲
 نوسازی ۸ روستا در سر پل ذهاب و دشت عباس پایان یافت.
 پس از پیروزی انقلاب تاکنون، بیش از ۹۰۷ روستا در استان های آذربایجان غربی و شرقی صاحب برق شده اند.
 ایستگاه تقویت فشار گاز شهید دستیاری با ظرفیت روزانه ۲۵ میلیون متر مکعب گاز تعمیر و راه اندازی شد.
۱۳/ ۱۱/ ۶۲
 طی ۸ ماه گذشته مبلغ ۱۲۲ میلیارد و ۶۵۰ میلیون ریال به کشاورزان وام پرداخت شد.
۱۵/ ۱۱/ ۶۲
 پالایشگاه گاز بید بلند، پس از ۴ سال تعطیل، راه اندازی شد، این پالایشگاه قادر است روزانه ۱۲۰ میلیون فوت، گاز ترش را پس از تصفیه وارد خط سراسری گاز کشور بکند.
۱۶/ ۱۱/ ۶۲
 شبکه آبرسانی فم با حضور جمعی از مقامات مملکتی، افتتاح شد.
۱۶/ ۱۱/ ۶۲
اختراع و اکتشاف
 با همکاری دانشکده دندانپزشکی و جهاد دانشگاهی مرکز برای اولین بار پودر پر کننده دندان در ایران ساخته شد.
۲۶/ ۱۰ / ۶۲
 با همت کارگران مبتکر، متعهد کارخانجات راه آهن، دستگاه های پرس هیدرولیک و آسانسور هیدرولیک در داخل کشور ساخته شد.
۲۷/ ۱۰/ ۶۲
 با همت متخصصین ایرانی، دستگاه های فیلتر هوا مخصوص اتاق عمل و کامپیوتر در ایران ساخته شد.
۲۷/ ۱۰/ ۶۲
 به ابتکار کارگران متعهد واحد تولیدی مشهد، کولر، بخاری گازی از نوع سوپر کالر ایتالیائی در ایران ساخته شد.
۴/ ۱۱/ ۶۲
 به ابتکار یکی از تراشکاران متعهد بخش کلار آباد از توابع شهرستان گنبد کاووس دستگاه پرس ۶۰ تنی کمپرسی ساخته شد.
۸/ ۱۱/ ۶۲
ضد انقلاب
 در عملیات زمستانی قرارگاه حمزه سید الشهداء ۳۰ تن از رهبران و ۳۰۰ تن از مزدوران دمکرات و کومله در حملات چریکی سپاه پاسداران به هلاکت رسیدند.
۸/ ۱۱/ ۶۲
 ۱۳ زندای تواب عضو گروهک ها در بوشهر عفو شدند.

16دسامبر/16

وجوه اشتراک و افتراق انقلاب اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوا

محمد صدر
در شماره پیشین، قسمت اول این مقاله با عنوان «وجوه اشتراک انقلاب اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوا» به چاپ رسید.
از آن جا که عناون کلی این مقاله «وجوه اشتراک و افتراق انقلاب اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوا» بود، بدین وسیله تصحیح و اکنون قسمت دوم این مقاله، تقدیم امت پاسدار اسلام می شود.
بخش دوم
قبل از ورود به بحث وجوه افتراق دو انقلاب مقدمتاً یادآوری می گردد که به طور اجمال می توان انقلاب ها را به سه دسته تقسیم کرد:
۱- انقلاب ناسیونالیستی
۲- انقلاب ضد استبدادی و ضد استعماری.
۳- انقلاب ایدئولوژیکی.
ـ یکی از عوامل اصلی در شکل گرفتن انقلاب ناسیونالیستی، تجاوز و استقرار نیروهای نظامی یک کشور در کشوری دیگر می باشد. در واقع باید گفت: حضور نیروهای اشغالگر میان یک ملت معمولاً باعث تحریک و طغیان احساسات ناسیونالیستی مردم آن کشور می گردد.
ـ در مورد انقلاب ضد استبدادی، حضور نیروهای خارجی در یک کشور ضروری نیست بلکه عامل اصلی آن، تسلط و فرمانروائی یک حاکم و یا سلطان جابر و دیکتاتور در کشور می باشد. این فرمانروایان نوعاً به قدرت های قوی تر و بیرون از مرزهای کشور وابستگی داشته و در واقع خط مشی را از آن مرکز قدرت دریافت می کنند. (توضیح اینکه این روش نفوذ قدرت های بزرگ در یک کشور، همان استعمار نو می باشد) روش خشونت آمیز و ظالمانه ای که از مشخصات این نوع حکومت ها می باشد، با تعارضی که این مشخصه با فطرت ظلم ستیزی انسان ها دارد عامل طغیان توده ها و حرکت آن ها برای رهائی از یوغ استبداد و استعمار می گردد.
ـ انقلاب های ضد استبدادی و ضد استعماری ممکن است دارای یک پشتوانه ایدئولوژیک بوده و یا فاقد آن باشد. وقتی یک انقلاب ضد استعماری و استبدادی از پشتوانه قوی ایدئولوژیکی برخوردار باشد، ضریب انحراف و سازشکاری در آن تقریباً به صفر می رسد و حال آن که وقتی یک چنین انقلابی از هدایت مکتبی محروم باشد هر آن در خطر انحراف و سازش قرار دارد.
وجوه افتراق انقلاب اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوا را با توجه به نکته اخیر به شرح زیر بیان می کنیم.
۱- پشتوانه ایدئولوژیک دو انقلاب
انقلاب اسلامی ایران همانگونه که از نامش پیداست انقلابی است متکی بر مبانی اسلام که اصالت، جامعیت و پویائی این مکتب مهمترین عامل در اصلاح پیوسته حرکت این انقلاب و سد اصلی هر گونه انحراف و سازش در آن می باشد، چه اسلام، ماهیتاً از هر گونه انحراف بری بوده و سازشکاری در این مکتب محکوم است. در مقابل، ایدئولوژی های دیگر در مقاطع حساس به سازش کشانده می شوند. که ما در عصر حاضر سازشکاری مکتب به اصطلاح مهم جهان یعنی مارکسیسم، را به وضوح می بینیم.
اصالت مکتبی انقلاب اسلامی باعث شده که پس از پیروزی انقلاب علیرغم تضییقات و تهدیدات و تجاوزات شیطان بزرگ، تزلزلی در راستای پویایی حرکت انقلاب اسلامی پدیدار نشود و علیرغم تصورات باطل بعضی تحلیلگران، کمترین گرایش فکری، به شرق در جامعه انقلابی ما ظاهر نگردد و در میان ناباوری گوره ها ی وابسته به شرق و غرب در اوج خصومت وکینه توزی غرب ( که از نظر خود باختگان مارکسیسم بهترین و موجه ترین دلیل برای هم آغوشی با شرق است) با توقیف و محاکمه سران حزب توده، سازش ناپذیری و استواری انقلاب اسلامی بیش از پیش آشکار شد، لیکن انقلاب نیکاراگوا فاقد چنین محور فکری عمیق و پویائی بوده و به دلیل همین ضعف ایدئولوژی هر فشاری از طرف ابرقدرت غرب را با گامی در همسوئی بیشتر با ابرقدرت های شرق جبران می کند.
در مورد انقالب نیکاراگوا باید گفت: همین ضعف ایدئولوژی و ماهیت سازشکاری مکتب مارکسیسم باعث می شود که رهبران انقلابی این کشور بارها خواهان نشست و مذاکره با سران دولت امریکا شوند و این شیطان بزرگم است که با درک این نقطه ضعف پیوسته از زیر بار چنین مذاکراتی شانه خالی می کند.
۲- کیفیت رهبری در دو انقلاب:
همانطور که می دانیم نطفه انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۴۱ به رهبری امام امت بسته شد و تا زمان اوج و پیروزی انقلاب، این رهبری پیامبر گونه به طور مستمر وجود داشت و رهنمودهای ایشان در هر کجا که بودند در طول مبارزه به وسیله سیستم هدایتی روحانیت مبارز، در میان توده مردم در حداقل زمان ارائه می شد و همین رهبری یگانه که پایگاهش در عمق اعتقاد مردم قرار دارد پس از پیروزی انقلاب نیز تاکنون حرکت انقالب را از هرگونه انحرافی دور نگاه داشته است.
اما در مورد نیکاراگوا چنین نیست و رهبری واحد وجود ندارد بلکه در آن جا ساندنیست ها که چریک های مبارز علیه سوموزا بودند و نیز گروهی از کشیشان انقلابی و همچنین یک دسته از روشنفکرها با افکار لیبرالی و اروپائی که در مبارزه شرکت داشتند با ترکیبی از بازرگانان و سرمایه داران موافق انقلاب جبهه ای را تشکیل داده بودند و علیه دیکتاتوری سوموزا می جنگیدند و می بینیم که بعده اجناح های مختلف از گروه هائی که نام برده شد در کادر رهبری شرکت می کنند و شاید بتوان گفت: یکی از دلایلی که انقلاب نیکاراگوا مشکل بتواند در مسیر صد در صد صحیح یک انقلاب حرکت کند، همین عدم وجود رهبری واحد باشد.
۳- عکس العمل روانی و عاطفی در مقابل ابرقدرت ها
موضعگیری انقلابیون نیکاراگوا در مقابل ابرقدت ها اغلب این معنا را تداعی می کند که برای باقی ماندن باید به دامان یکی از دو ابر قدرت شرق و یا غرب متوسل شد. صرفنظر از نقاط ضعف سیاس نیکاراگوا در مقابل ابر قدرت ها که قبلاً به آن اشاره کردیم، نوعی خود باختگی که می توان آن را مسئله سیاسی ـ روانی نامید در اغلب رهبران فعلی نیکاراگوا وجود دارد. لیکن در مورد انقلاب اسلامی ایران چنین نقیصه ای وجود ندارد و علت اصلی آن اتکاء به نفس است که ایدئولوژی اسلام به معتقدین به این مکتب القاء می کند و سبب می گردد که هیچ گونه ضعفی در مقابل ابرقدرت ها احساس نشود که البته این ویژگی منبعث از تفکر توحیدی اسلامی است که برای انسان خدا ترس، ترس از هیچ نیروئی وجود ندارد.
۴- نقش جنگ مسلحانه در دو انقلاب
با توضیحی مختصر در مورد مبارزات مسلحانه به این وجه افتراق دو انقلاب می پردازیم:
اولاً جنگ مسلحانه زمانی به وجود می آید که مبارزه زیر بنای مردمی نداشته باشد، در این شرایط گروه هائی که برای سرنگونی نظام حاکم وارد مبارزه می شوند از پایگاه مردمی مورد نیاز محروم می باشند و به این دلیل ناچار مبارزات را به شکل مخفی و زیر زمینی دنبال می کنند. بدیهی است اگر حرکت، مسیر حق را بپیماید به مرور زمان رشد می کند و می تواند کم کم با جلب نظر مردم، آنان را جذب حرکت انقلابی بنماید و هرگاه مسیر مبارزه بر خط صحیح و حق طلبانه ای منطبق نباشد طبیعی است که در ضمیر حق جویانه مردم رنگ باخته و از بین می رود. این مطلب مؤید جمله معروف «چریک مانند ماهی است و مردم مانند اقیانوس» می باشد، چه هر گاه مردم، چریک را در بین خودشان نگیرند، چریک خفه خواهد شد. مصداق این مطلب گروه هائی بودند که قبل از انقلاب اسلامی ایران و حتی بعد از انقلاب دست به یک سری عملیات چریکی زدند و همان عدم پذیرش مردم و فقدان پایگاه مردمی لازم آن ها را خفه کرد، در سال های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ ساواک توانست تمام شبکه آن ها را متلاشی کند زیرا مردم احساس کرده بودند که علیرغم رنگ مخالفت با شاه در حرکت این گروه های چریکی فکر و خواسته هایشان با آن ها یکی نیست. این احساس مردم پس از انقلاب، شکل واقعی به خود گرفت زیرا حرکات تروریستی این گروه ها و انجام سایر جنایات آن ها به بسان وصله های ناجور و اجسام ناهمگون نمودار و به کناری افکند. در مقابل این فعل و انفعال، عدم موفقیت ساواک و نیروهای امنیتی رژیم سابق برای کنترل و سرکوب تظاهرات و حرکت ایدئولوژیک و سیاسی مردم در سال ۱۳۵۷ قابل تعمق و بررسی می باشد.
این عدم توفیق به دلیل پایگاه مردمی حرکت انقلابی و نفوذ رهبران روحانی این حرکت در اعمال فکر و اندیشه مردم بود.
البته گایه با دیدی سطحی انقلاب اسلامی یاران را به دلیل عملیات مسلحانه روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن ماه سال ۱۳۵۷ حرکتی مسلحانه قلمداد می کنند که این یک اشتباه بزرگ است چه همانگونه که در بالا اشاره شد یکی از ویژگی های مبارزات مسلحانه ـ خاصه اگر به پیروزی بیانجامد ـ طور مدت مبارزه است و افتادن سلاح در دست انقلابیون ما در ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ همزمان با سقوط ارتش و نیروهای امنیتی رژیم سابق و در شرایطی بود که امواج انقلابی مردم دیگر سدی در پیش نداشت.
همین جا به وجه افتراق انقلاب نیکاراگوا و انقلاب اسلامی ایران در این زمینه اشاراه می کنیم، که جنبش چریکی و مبارزه مسلحانه در انقلاب نیکاراگوا نقش بسیرا مهمی را داشته است. در واقع می توان گفت بدون مبارزه چریکی و حرکت مسلحانه که عامل اصلی متلاشی شدن گارد ملی سوموزا بود، انقلاب نیکاراگوا به پیروزی نمی رسید و همان طور که در قسمت های قبل اشاره شد سیر تحولات لازم در حرکت مسلحانه از عملیات مخفی، طول زمان مبارزه چریکی، نفوذ تدریجی در مردم و جلب حمایت نسبی آن ها در مبارزات مسلحانه ساندنیست ها به چشم می خورد ولی در انقلاب اسلامی ایران چنین مکانی برای مبارزات مسلحانه وجود ندارد، و اگر چه مردم در ۲۱ بهمن اسلحه به دست گرفتند ولی همچنان که اشاره شد این در شرایطی بود که در حقیقت ارتش و سایر ارگان ها و نیورها توسط حرکت انقلابی و عظیم مردم غیر مسلح سقوط کرده بود و یا در شرف فرو ریختن بودو در واقع اسلحه وقتی به دست انقلابیون افتاد که دشمن شکسته شده بود و این حرکت با مبارزات مسلحانه که گاهی ده ها سال ادامه می یابد تا بتواند بر رژیم جابر حاکم پیروز شود (مانند نیکاراگوا) متفاوت است.
۵- اتکاء اقتصادی به کشورهای خارج:
انقلاب نیکاراگوا از ابتدای شکل گیری از کشورهای خارجی نظیر کوبا کمک هائی را دریافت می کرد. این کمک ها عمدتاً آموزش های چریکی و بعضا کمک های مالی بود. اهمیت این همکاری و کمک برای مبارزین نیکاراگوا در حدی بوده است که در صورت فقدانش، احتمالاً انقلاب نیکاراگوا به پیروزی نمی رسید. مهمترین اشکال این نوع کمک ها باز پرداخت آن هاست که تنها به صورت گرایش و همسوئی فکری و عقیدتی پذیرفته می شود هم اکنون در انقلاب نیکاراگوا چنین گرایشاتی به وضوح احساس می شود. در مقابل انقلاب اسلامی ایران، از ابتدا متکی بر نیروی توده مردم با پشتوانه اعتقادی آنان بوده است و بدون دریافت کمک های مادی و تعهد آورد، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و هم اکنون جمهوری اسلامی ایران به دلیل عدم دریافت کمک های خارجی می تواند راست و استوار روی پای خود بایستد و هیچ گونه وابستگی و تعهدی نست به به دول خارجی نداشته باشد.
در خاتمه یادآوری می گردد که ویژگی ها و طبیعت انقلاب با توجه به اینکه با سرشت و تفکرات پیچیده انسان ها نزدیکی و آمیختگی دارد خود به خود شناخت و تجزیه و تحلیل آن را دشوار می سازد و مطمئنا در انقلاب بزرگ اسلامی ایران نکات و ظرافت های زیادی وجود دارد که در این بررسی به جهت اجمال در بیان به تحریر در نیامده است.

16دسامبر/16

هدایت در قرآن

(آیت الله جوادی آملی)
قسمت چهارم
روش منطقی و فطری در روایات
در مقالات گذشته بحث کردیم که اگر یک سلسله معلومات اولی و بدیهی نباشد و اگر راهی روشن برای انتقال از بدیهی به نظری نباشد، تعلیم و تعلم ممکن نیست، و اینکه قرآن کریم ما را دعوت به تفکر می کند و می گوید اگر در درونتان بیندیشید حق برای شما روشن می شود، یا برای این است که راه مشخصی را جلوی پای انسان نصب می کند و یا برای این است که اصل راه را به عنوان دلیلی فطری در نهاد انسان متفکر می پذیرد.
در سوره روم آیه ۸ می فرماید:
«اولم یتفکروا فی انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل مسمی و ان کثیراً من الناس بلقاء ربهم لکافرون» آیا در درون های خودشان نمی اندیشند که خدا آسمان ها و زمین و آن چه میان آن هاست همه را جز به حق و به وقت معین نیافریده ولی بسیاری از مردم به دیدار خدای خود کافرند (قیامت را قبول ندارند). آری! اگر درونتان بیاندیشید و تفکر کنید هم مسأله مبدأ و هم مسأله معاد برای شما حل می شود.
در بحث گذشته اشاره شد که از سه راه می توانیم این روش فطری را صحیح بدانیم:
راه اول: قرآن به ما دستور می دهد که بیندیشیم ولی نمی گوید: چگونه بیندیشید؟ پس معلوم می شود این راه فطری عقلا را امضا کرده است.
راه دوم: سبک خود قرآن کریم است که می بینیم بر اسلوب عقلا ـ که از بدیهی به نظری می رسند ـ با روش منطقی سخن می گوید.
راه سوم: تصریح کردن معصومین (ع) به آن مبادی اولیه است، نظیر: «بطلان جمع بین نقیضین» «بطلان رفع نقیضین» و «ثبوت یکی از دو نقیض با زوال نقیض دیگر» که در توحید مرحوم صدوق به آن اشاره شده است.
اینک به عنوان نمونه هنگامی که به آیه گذشته می نگریم، می بینیم درباره اثبات معاد از همین راه ها و روش های فطری و عقلی که اسلوبی منطقی است، استفاده شده است.
در کتاب شریف احتجاج (جلد اول، صفحه ۱۴) آن چه که از رسول الله (ص) به عنوان احتجاج نقل شده می بینیم حضرت برای اثبات معاد چگونه استدلال می فرماید و چگونه از آیه سوره روم استفاده می کند و روش تفکر را ـ که بدیهی را پلی برای رسیدن به نظری می داند ـ امضا می نماید.
و اینک اصل حدیث:
«قال ابو محمد الحسن بن علی العسکری (علیهما السلام): ذکر عند الصادق ع الجدال فی الدین و ان رسول الله صلی الله علیه و آله و الائمه علیهم السلام قد نهوا عنه». در محضر امام ششم سلام الله علیه این بحث طرح شد که معصومین علیهم السلام از جدال نهی کردند، فقال الصادق علیه السلام «لم ینه عنه مطلقا و لکنه نهی عن الجدال بغیر التی هی احسن» امام صادق (ع) فرمود: از جدال ـ به خوبی خود ـ نهی نشده، بلکه از جدال به غیر احسن نهی شده است.
جدال:
جدال دو قسم است: ۱- جدال به احسن ۲- جدال به غیر احسن. احسن در عبارت بالا احسن تفضیلی در مقابل حسن نیست، بلکه به معنای حسن است در برابر قبیح، جدال به احسن، حَسَن است و روا، و جدال به غیر احسن قبیح است و ناروا. آن گاه حضرت استدلال می کند و می فرماید:
«اما تسمعون الله یقول: «و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن» و قوله: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن» فالجدال بالتی هی احسن قد قرنه العلماء بالدین و الجدال بغیر التی هی احسن محرم حرمه الله علی شیعتنا و کیف یحرم الله الجدال جمله و هو یقول: «لن یدخل الجنه الا من کان هودا او نصاری» و قال الله تعالی: «تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین»
آیا نمی شنوید خداوند (در قرآن) می فرماید: با اهل کتاب بحث و مجادله نکنید مگر به نیکوترین روش بحث. و همچنین می فرماید: با حکمت و پند نیکو (مردم را) به راه پروردگارت دعوت کن و (با کافران) بحث و جدال مکن مگر با بهترین روش. پس مجادله با بهترین روش را علما همراه دین و جزء دین دانسته اند. و اما جدال به غیر التی هی احسن (مجادله با روشی غیر از روش نیکو و پسندیده ای که خداوند دستور دادها ست) حرام است، خداوند آن را بر شیعیان ما حرام دانسته ولی چگونه ممکن است که خدا هر گونه جدالی را حرام بداند و خود می فرماید:
یهودیان گفتند، بهشت مخصوص یهود است و نصاری گفتند: بهشت مخصوص نصاری است، پس از آن می فرماید: این آروزهای آن ها است، بگو (ای پیامبر) دلیل های خود را بیاورید اگر راست می گوئید.
«فجعل الله علم الصدق و الایمان بالبرهان و هل یؤتی بالبرهان الا فی الجدال بالتی هی احسن»
برهان بدون مجادله بالتی هی احسن میسر نیست. آن گاه تشریح می فرماید:
«قیل یا ابن رسول الله فما الجدال بالتی هی احسن و بالتی لیست بأحسن؟
حدال به احسن کدام است و جدال به غیر احسن کدام؟
«قال: اما الجدال بغیر التی هی احسن فان تجادل به مبطلا فیورد علیک باطلا فلا ترده بحجه قد نصبها الله و لکن تحجد قوله او تحجد حقا یرید بذلک المبطل ان یعین به باطله».
جدال ناروا و غیر احسن آن است که شما با یک انسان باطل گوئی طرف بحث بشوید و در حالی که او دلیلی را اقامه می کند که شما توان دفع آن را ندارید، اگر در لا به لای سخن او حقی است یا از حقی به عنوان اثبات باطلش خواست بهره برداری کند، شما آن را انکار کنید یا از باطلی کمک بگیرید که باطل را با باطل و مانند آن دفع کنید و نتوانید باطل او را با حجتی که خدا نصب کرده و حجت صحیح است، از بین ببرد.
«فتجحد ذلک الحق مخافه ان یکون له علیک فیه حجه، لانک لا تدری کیف المخلص منه فذلک حرام علی شعیتنا ان یصیروا فتنه علی ضعفاء اخوانهم و علی المبطلبین. اما المبطلون فیجعلون ضعف الضعیف منکم إذا تعاطی مجادلته و ضعف فی یده حجه له علی باطله.
شما چون راه فرار از جدال دشمن را نمی دانید حقش را انکار می کنید که مبادا باطل او تثبیت شود و این جدال به غیر احسن است و بر شیعیان ما حرام است، زیرا دشمن از برخورد ضعیف شما سوء استفاده می کند و این را دلیل حقانیت خود قرار می دهد.
«و اما الضعفاء منکم فتغم قلوبهم لما یرون من ضعف المحق فی ید المبطل»
و اما افرادی از شما که عقلشان ضعیف است از شکست شما غمگین می شوند که چگونه حقی و محقی توسط باطل و مبطلی شکست خورد و این جدال به غیر احسن است.
جدال پسندیده و احسن:
«و اما الجدال بالتی هی احسن فهو ما امر الله تعالی به نبیه ان یجادل به من جحد البعث بعد الموت و احیاءه له»
اما جدال به احسن جدالی است که خداوند، رسولش را امر فرمود که آن گونه با کسانی که منکر بعث و حیات پس از مرگ هستند، جدال کند.
«فقال الله له حاکیا عنه: و ضرب لنا مثلاً و نسی خلقه قال من یحیی العظام و هی رمیم» فقال الله تعالی فی الرد علیه: «قل (یا محمد) یحییها الذی انشأها اول مره و هو بکل خلق علیم، الذی جعل لکم من الشجر الا خضر نارا فاذا انتم منه توقدون، الی آخرس السوره»
آن جا که فرمود: بگو (ای پیامبر) خدائی که از اول آن را آفرید، می تواند آن را زنده کند، با این سخن خداوند از پیامبرش می خواهد که با آن آدم مبطل مجادله کند.
«فاراد الله من نبیه ان یجادل المبطل الذی قال: کیف یجوز ان یبعث هذه العظام و هی رمیم؟ فقال الله تعالی: قل یحییها الذی انشاها اول مره».
آن باطل گو می گوید: این پوسیده ها و استخوان های فرسوده چگونه دوباره زنده می شوند؟
بگو (ای پیامبر) آن مبدأی که این استخوان ها را از عدم به وجود آورد، آن قدرت را هم دارد که بعد از پوسیدن دوباره اینها را احیاء کند.
«افیعجز من ابتدأ به لا من شیء أن یعیده بعد ان یبلی بل ابتداؤه اصعب عندکم من اعادته».
آیا آن خدائی که این استخوان ها را (لامن شیء) نه از چیزی آفرید عاجز است پس از آن که فرسوده شدند دوباره آن ها را زنده کند؟ این را به عنوان یک اصل مسلم بین متکلم و مخاطب قرار داده است، این اصل یا بدیهی است و بین یا مبین بالبین است، یعنی هر کسی از اول کاری را کرد و از عدم چیزی را به وجود آورد، لا من شیء را شیء کرد بدون شک قادر است که دوباره آن را احیا کند. این دیگر نه آیه است و نه روایت، بلکه این عقل است و مورد قبول مخاطب و متکلم، این یک امر بدیهی است و حضرت به روال منطقی استدلال کرده و می فرماید: این کار (دشوارتر بودن احیا از اعاده لا شیء را شیء کردن) سخت تر از آن است که دوباره همان را به حال اول برگرداند.
اگر درختی اصلا موجود نبود ومبدأی، آن درخت را از عدم به وجود آورد، آیا این کار سنگین تر از آن نیست که که درخت بخشکد و دوباره آن را سبز کند؟
بدون شک کسی که چیزی را از عدم به وجود آورد، اگر حال آن عوض شود و بپوسد، احیا و اعاده مجدد آن آسانتر از ایجاد نخستین آن است. این اصلی است کلی که خدای متعال موجودات و انسان را نه از چیزی ایجاد کرد و آفرید «هل أتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا» آیا روزگارانی بر انسان نگذشته است که چیز قابل ذکری نبود، اکنون که خداوند این انسان را آفرید، پس از مرگ او، آسان تر است زنده کردنش از ایجاد ابتدائیش؟ این یک کبرای کلی است که هر فاعلی اگر توانست کاری را ابتدائا انجام دهد،ایجاد دوباره آن برای او آسانتر است. مگر این روش را که حضرت دارد به آن استدلال می کند، با عقل انطباق ندارد؟ روش، روشی است منطقی و مبدأ هم از مبادی تصدیقیه است و این مطابق است با فطرت انسانی که هم آن مبادی تصدیقیه را و هم آن روش استدلالی را می پذیرد. حضرت دارد به دستور وحی الهی با کسی که منکر معاد است ـ نظیر آن چه خدا به حضرت ابراهیم آموخت ـ استدلال می کند.
«و تلک حجتنا آتیناها ابراهیم علی قومه»
این روش احتجاجی بود که ما به ابراهیم آموختیم تا با قوم خود احتجاج کند. و همین روش را هم به رسول الله می آموزیم.
در این جا که می فرماید: «اصعب عندکم» این جدال است نه برهان ولی جمله «افیعجز من ابتدأه…» برهان است، البته برای خدا سبک و سنگین فرقی ندارد ولی چون با ما سخن می گوید آن را در قالب جدال به احسن می آورد و می گوید که کار اول (پیدایش نخستین) مشکل تر است از کار دوم که احیا و زنده گرداندن آن است. ولی برای توضیح بیشتر، در ذیل بحث می فرماید: او قدرت مطلقه دارد و اینطور نیست که برای خدا چیزی آسان باشد و چیزی آسانتر، چون در برابر قدرت نامحدود، آسان و آسانتر، معنی ندارد، شما الان اراده می¬کنید که در ذهنتان یک قطره آب تصور کنید و اراده می کنید که در دهنتان اقیانوس اطلس تصور کنید، هیچکدام شما را خسته نمی کند. مگر اینچنین نیست؟ اصولاً در برابر نامحدود همه کارها علی السوا است و آن فاعلی که با حرکت کار می کند خسته می شود اما آن که فاعل لا بالحرکه است (طبق بیان حضرت امیر (ع) در خطبه توحید) خستگی ندارد، لذا قرآن می فرماید سبکترین و سنگین ترین کارها پیش خدا آسان است نه اینکه یکی آسان باشد یکی آسانتر.
سایه شاخص را قرآن چنین بیان می کند: وقتی آفتاب طلوع کرد برای این شاخص سایه ای پیدا می شود، آنگاه آن سایه را خدا قبض می کند. «ثم قبضناه الینا قبضا یسیراً» یعنی قبضنا سهلاً یعنی جمع کردن سایه این شاخص برای ما آسان است این استدلال در رابطه با آسانترین کارها است.
و همچنین در تبیین حشر اکبر می فرماید: «قل ان الاولین و الاخرین لمجموعون الی میقات یوم المعلوم» بگو (ای پیامبر) که (تمام بشر) از اولین و آخرین، برای روز معلوم، جمع می شوند. نسبت به این «حشر اکبر» هم می فرماید: «ذلک حشر علینا یسیر» این گردآوری (با آن عظمت) برای ما آسان است. کار به آن آسانی ـ که جمع کردن سایه بود ـ با این کار برگ که جمع آوری تمام نسل ها از اولین و آخرین در روز قیامت بود، برای خدا یکسان است، نه اینکه یکی آسان باشد و دیگری آسانتر. بنابراین، آن جا که می فرماید: «و هو اهون علیه» که احیاء چیزی از ایجاد ابتدائی آن آسانتر است، فورا استدراک می کند که مبادا کسی خیال کند بعضی از کارها برای خدا آسان و بعضی آسانتر است لذا می فرماید: «و له المثل الاعلی» برای خدا است مثل اعلی، پس اینجا که می فرماید، برای خدا آسانتر است، فقط برای تقریب اذهان مردم و با همان روش استدلالی خودشان، استدلال می کند، نه اینکه در حقیقت برای خدا فرقی داشته باشد. اصلا کاری که با مشیت انجام می شود نه با حرکت، این کار خستگی ندارد که آسان یا آسانتر بر آن صدق کند! و از این رو است که قرآن می فرماید: «افعیینا بالخلق الاول» مگر ما (که این نظام را آفریدیم) از آفرینش نخستین خسته شدیم؟ مگر این ها خستگی می آورد؟ این جدال به احسن است.
دنباله روایت:
«ثم قال: «الذی جعل لکم من الشجر الاخضر ناراً»، ای «اذا اکمن النار الحاره فی الشجر الاخضر الرطب ثم یستخرجها فعرفکم انه علی اعاده مابلی اقدر ثم قال: «اولیس الذی خلق السموات و الارض بقادر علی ان یخلق مثلهم، بلی و هو الخلاق العلیم» ای: اذا کان خلق السموات و الارض اعظم و ابعد فی اوهامکم و قدرکم ان تقدروا علیه من اعاده البالی فکیف جوزتم من الله خلق هذا الاعجب عندکم و الا صعب لدیکم و لم تجوزوا منه ما هو اسهل عندکم من اعاده البالی».
در همه جدال ها عندکم علیکم، لدیکم مطرح است (در نزد شما اینطور است و الا برا ی خداوند همه امور یکسان است).
آن گاه جدال به غیر احسن را چنین بیان می فرماید:
«و اما الجدال بغیر التی هی احسن فان تجحد حقا لا یمکنک ان تفرق بینه و بین باطل من تجادله و انما تدفعه عن باطله بان تجحد الحق فهذا هو المحرم لانک مثله، جحد هو حقا و جحدت انت حقا آخر».
مواد و مقدماتی را مسلم گرفتند و روش استدلالی را قبول کردند و با ان استدلال نمودند ولی این روش و این مواد در کلام قرآن نبود.
ادامه دارد

16دسامبر/16

یادی از شهدا

این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار می کند. امام خمینی
قسمتی از وصیت نامه شهید جعفر ذیلائی فرانی
… اینک که با یاد خدا به جبهه آمده ام و آماده حمله بر سپاه کافر می شوم نه برای انتقام بلکه به منظور احیای دینم و تداوم انقلابم و امنیت میهنم و سلامتی رهبرم و ادامه راه شهدا پای در چکمه می کنم و خدا را به یاری می طلبم و از او می خواهم که هدایتم کند به آن سو و آن راه که خود صلاح داند و اکنون می روم تا به یاری خدا و رهبری مهدی موعود پرچم لا اله الا لله محمدا رسول الله را بر فراز کاخ سفید واشنگتن و کاخ سرخ کرملین و تمام بلاد غیر مسلمان برفرازم و اگر خدا بخواهد تا به این هدف مقدسم نائل نگردم دست از مبارزه بر نخواهم د اشت و اگر خداوند نظر لطفی بر این بنده حقیر و ناتوانش داشته باشد و این فوز عظیم شهادت را در این راه مقدس نصیبم کرد که الحمد لله، الحمد لله که چه سعادتی و آن هنگام است که از پیوستن قطره های ناچیز خون سرخم بر دریای بیکران خون شهداء راهگشای عبور کشتی های صدور انقلاب اسلامی این ثمره جوشش خون هزاران شهید و معلول و مجروح به دیگر محرومان جامعه بشری خواهم بود و آن هنگام است که این مسئولیت خطیر از دوشم برداشته خواهد شد.
قسمتی از وصیت نامه شهید محمد میر یونسی
با ستایش از خدائی که ما را بر این مقام راهنمائی کرد که اگر هدایت و لطف خدا نبود از این مقام برخوردار نمی شدیم و الآن که این سعادت نصیبم گشته است که در جبهه های حق علیه باطل حاضر شوم این حقیر نصایحی دارم که بیان می کنم: به حرف های رهبر کبیر انقلاب جامه عمل بپوشانید، در خط ولایت فقیه باشید مساجد را ترک نکنید، دعاهای خود را افزایش دهید، رزمندگان و امام را دعا کنید و بر جمیع رفتگان رحمت فرستید.
قسمتی از وصیت نامه شهید عبد المحمد ثابت
اینجانب با آگاهی کاملی که از شهادت دارم برای دفاع از اسلام و حیثیت انقلاب اسلام و دفاع از مملکت اسلامی به فرمان بزرگ رهبر مسلمانان جهان و مرجع عالیقدرم حضرت امام خمینی به جبهه حق علیه باطل شتافتم و امید است که خون من نهال نوپای انقلاب اسلامی را بارور کند و شهادت ما موجب آگاهی و رشد فکری جامعه اسلامی جهان گردد.
اینجانب از ملت قهرمان ایران به عنوان فرزند کوچکی از شما ملت تقاضا دارم همانطوری که تا به حال یار این انقلاب و اما م بوده اید سعی کنید حتماً سطح فکری خود را با مطالعه زیاد در مورد این انقلاب خدائی هر چه بیشتر بالا ببرید تا آگاهی شما نسبت به این انقلاب حسینی هر چه بیشتر و انشاء الله دشمنان این انقلاب را قاطعانه سرکوب کنید و اگر قابل هدایت اند هدایت و انشاء الله پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به این انقلاب وارد نشود و از شما ملت قهرمان می خواهم که پشتیبان روحانیت مبارز و متعهد به اسلام باشید انشاء الله که هستید چون به قول امام عزیزمان روحانیت است که تاکنون اسلام را زنده نگه داشته است.
قسمتی از وصیت نامه پاسدار شهید محمد علی محمدی
… آی آن کسانی که در پای مجلس های روضه خوانی حسین با ریختن اشک فریاد بر می آورید که ای کاش من در کربلای حسین بودم و حسین را یاری می کردم! به هوش باش که اگر لحظه ای به خود نیایی دیگر تا ابد نخواهی فهمید، هر چه زودتر تصمیمت را بگیر، لکن اگر معتقد نیستی که تاریخ تکرار شده و اسلام همان طور که در صدر اسلام احتیاج داشت به تو و من احتیاج پیدا کرده، اگر نمی دانی که نشستن و سستی خیانت به اسلام است، بدان و اگر می دانی حرکت کن، حرکت کن که باید اسلام را یاری کنی، امروز تمام کفار و منافقین، چه شرق و چه غرب بر علیه قرآن و اسلام و مکتب و شرف و انسانیت ما برخاسته اند، بدانید که اگر این نهضت خدای ناکرده شکست بخورد، همانگونه که امام عزیزمان فرمود دیگر نمی توانیم از اسلام حتی اسمی ببریم و اگر پیروز شویم که می شویم و یقین داریم، برای ابد کفر و نفاقی بر جای نخواهد ماند.
قسمتی از وصیت نامه شهید مجید جلیلی
ای مادر کفنم را بیاورید تا بپوشم که خون من از خون امام حسین (ع) و علی اصغر به خون خفته رنگینتر نیست به جهان خواران شرق و غرب بگوئید که اگر خانه و کاشانه ام را به آتش بکشید، اگر گلوله های شما قلبم را سوراخ کند آرزوی یک کلمه ضعف و زبونی و آرزوی فروختن دینم را به گور خواهید برد، به آن ها بگوئید که اگر پیکرم را زنده زنده پاره کنید اگر پاره تنم را در آتش بسوزانید، اگر خاکسترم را به دریا بریزد از دل امواج خروشان دریا صدایم را خواهید شنید که فرید می زنم اسلام پیروز است. کفر و منافق نابود است.

16دسامبر/16

شهادت شیخ راغب حرب به دست صهیونیست ها

تضمینی برای پیروزی انقلاب اسلامی در لبنان
از صدر اسلام تاکنون مشهود بوده است که شهادت ها و نثار خون ها در راه خدا، همواره راه رسیدن به استقلال و آزادی از یوغ ستمگران را هموار می کرده است و همانگونه که امام می فرماید: «مکتبی که شهادت دارد، اسارت ندارد» زیرا با شهادت نه احدی الحسنیین که هر دو حسن به دست می آورد و پیروزی را ملت اسلامی که همه برادران و خواهران آن شهیدند. و این مطلب چیزی نیست که منحصر به لابه لای کتاب ها و نوشته ها باشد بلکه استقراء نیز ثابت کرده است و چه روشنتر از انقلاب اسلامی ایران.
بنابراین، دشمنان اسلام با کشتن و به شهادت رساندن چهره های مبارز و انقلابی نه آن ها را می کشند که خود را کشته اند و گور خود را کنده اندو انقلابیون مسلمان لبنان که امروز این چنین مصمم و بی پروا به پیش می تازند و جهان خواران را مبهوت و سرگردان کرده اند، بدون شک، شهادت شیخ راغب حرب نه تنها آن ها را سست نمی کند که حرکت انقلاب را شتابانه تر و انقلابیون را مصمم تر می نماید.
آشنائی با انقلاب
حجه الاسلام شیخ راغب حرب، چهره فعال و مبارز لبنانی، در حدود یک سال و نیم پیش، جهت آشنائی بیشتر با انقلاب اسلامی ایران، وارد قم شد و چندین ماه در این شهر مقدس به سر برد.
پس از مراجعت از قم به لبنان، با شکل گیری مبارزات لبنان، رسالت خود را علنی و آشکر آغاز کرد و هر روز با شکوفاتر شدن انقلاب اسلامی در لبنان و بیشتر به صحنه آمدن حزب الله و «خمینوین» لبنانی، بیش از پیش جلوه کرد. زمانی که اسرائیل جنایتکار بر جنوب لبنان و شیعیان مظلوم آن سامان تاخت و آن سرزمین مظلوم را زیر سلطه خود در آورد، شیخ راغب حرب بر خود واجب دانست که به وظیفه الهی خود قیام کند و رو در روی اسرائیل غاصب بایستد.
دستگیری و شکنجه
شهرک بنی شیث (جبشیت) از اولین روستاهائی بود که با تعالیم وی رو در روی اسرائیل ایستاد و تمام کالاهای اسرائیلی را تحریم کرد و زن و مردش در بیرون راندن مزدوران صهیونیست کوشش فراوانی کردند.
اسرائیل که متوجه شده بود، پیروی کردن مردم از شیخ، برای آن گران تمام می شود و از آن طرف شیخ را مردی سخت و انعطاف ناپذیر می دید و احساس می کرد اگر افکار او و روحانیون بزرگواری مانند او اوج گیرد، بدون شک اهداف اسرائیل و آمریکا در لبنان و منطقه پایمال خواهد شد، تلاش کرد که به نحوی نهضت نوپای انقلابیون لبنان را سرکوب کند و کاری کن دکه دیگران بهراسند و از صحنه نبرد منزوی و خارج شوند، لذا اقدام به دستگیری وی نمود.
با این که شکنجه های وحشیانه اسرائیل و برخوردهای ددمنشانه افسران وابسته و مزدور با این چهره اصیل و روحانی بزرگوار به حدی بود که خود شیخ راغب حرب آن شکنجه ها را از وحشیانه ترین شکنجه ها می دانست، و اسرائیل فکر می کرد با دستگیری وی می تواند او را به نحوی نابود کند و نام او را به فراموشی سپارد ولی بر عکس، با دستگیری و به زندان افکندن وی، موج اعتصابات و تظاهرات سراسر لبنان را فرا گرفت و کم کم به یک تعطیل عمومی مبدل گشت.
اسرائیل که آن روز توان مقاومت بیشتری را در برابر سیل بنیان افکن ملت مسلمان لبنان ندا شت، ناچار او را و چند نفر از علمای دیگر را که دستگیر کرده بود، آزاد نمود که شاید با آزادی او ، از خشم ملت مظلوم لبنان مخصوصا جنوب بکاهد ولی این کار نیز ناموفق ماند و اما با مراجعت به روستای جبشیت و آن استقبال باشکوه، کار خود را پر تلاش تر آغاز کرد و سنگینی بار مسئولیت را بیشتر بر دوش خود احساس می نمود. لذا این بار، قیام و حرکت را منحصر به جنوب ندانست بلکه در پی حرکتی همگانی و فرا گیر افتاد و با همکاری و همیاری علما و روحانیون مبارز لبنان، سراسر کشور را به حرکت در آوردند. و به دنبال اوجگیری مبارزات اسلامی، «حزب الله» در بیروت به نحو گسترده تری وارد میدان شد و جریانات و انفجارات و کشتن و ترور افراد آمریکائی، صهیونیست ها و فرانسوی و مزدوران داخلی وابسته اوج گرفت تا به انفجار مقر تفنگداران آمریکائی و سرانجام بیرون راندن آنان گردید.
قابل توجه است که شیخ راغب حرب، در کنگره ائمه جمعه و جشن های دهه فجر سال گذشته شرکت داشت. و همچنین به عنوان نماینده حضرت آیت الله العظمی منتظری، در هفته قدس، به کشورهای عربی و آفریقائی برای تبلیغ انقلاب اسلامی مسافرت کرد.
چندی پیش به کنفرانس بررسی جنایات صدام در ایران دعوت شد و پس از برگشت به لبنان، به منطقه جنوب رفت و کار خود را دنبال کرد. اسرائیل که تمام نقشه های شوم خود را بر باد رفته می دید این بار دست به جنایتی هولناکتر زد.
چگونگی شهادت:
نیمه شب جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۶۲ در حالی که شیخ راغب حرب پس از ادای نماز و سخنرانی در مسجد جبشیت به خانه اش می رفت، نیروهای اشغالگر قدس، سر راه ایشان کمین کرده و با رگبار مسلسل او را به شهادت رساندند. دو مرد دیگر که همراه وی بودند نیز به شدت مجروح شدند.
به گفته خبرنگاران، شیخ راغب حرب پیش از مرگ فریاد زد: «الله اکبر، آن ها مرا کشتند».
پس از این حادثه، جوانان شهرک جبشیت، جنازه شیخ را به دوش گرفتند و در خیابان های این شهرک به راه افتادند که ناگهان با آتش نیروهای امنیتی اسرائیل رو به رو شدند که در این تیراندازی پنج نفر زخمی شدند. رادیو فالانژها نیز گزارش داد، نیروهای اسرائیل پس از این حادثه، شهرک جبشیت را محاصره کردند.
اسرائیل فکر می کند با کشتن شیخ راغب حرب و ایجاد رعب و وحشت در بین مردم مظلوم لبنان، می تواند جلو گسترش انقلاب اسلامی را بگیرد ولی دیگر دیر شده است، هر چه جنایت بیشتر شود، حرکت مردم فعالتر و انقلاب پیشرفته تر می شود.
صهیونیست ها و مبارزه با روحانیت
در هر صورت صهیونیست ها با خیال خام خود، به فکر جلوگیری از این حرکت اسلامی افتاده اند، چند روز قبل از دست زدن به این جنایت، عوامل آن ها با ارسال یک بسته مملو از مواد منفجره برای سفیر محترم جمهوری اسلامی ایران در دمشق، جناب حجه الاسلام سید علی اکبر محتشمی خواستند این چهره فعال و مبارز انقلابی را از کار باز دارند که به لطف خدای منان جنایت آنان ناکام ماند و آقای محتشمی زخمی شدند. امیدواریم به زودی زود بهبود یافته و بیش از پیش برای مقابله با دشمنان اسلام و خدمت به انقلاب اسلامی به فعالیت بپردازند.
آری! این انقلاب نه مرز می شناسد و نه تابعیت. اگر چند روز پیش آقای محتشمی را آن گونه مجروح می سازد، همان عوامل شناخته شده پلید، دیروز دست به ترور شیخ راغب حرب می زنند چرا که فهمیده اند تا روحانیت در صحنه است، جائی برای پای آنان نخواهد بود و روحانیت هم با هیچ ترفندی از میدان به در نخواهد رفت حتی لا تکون فتنه و یکون الدین کله الله.

16دسامبر/16

طب پیشگیری برای همه

دکتر سید حسن عارفی
امیر المؤمنین (ع)
الحمیه راس الدّواء
پیشگیری بهتر از درمان است
عوارض فشار خون بالا
قسمت دوم
اگر فشار خون به سرعت بالا رود ممکن است سبب علائمی شود که برای بیمار و اطرافیان بیمار غیر منتظره و ناراحت کننده است این علائم و نشانه ها عبارتند از:
۱- سکته مغزی که به علت پاره شدن یکی از عروق مغز یا خونریزی در داخل مغز به وجو می آید. این سکته مغزی ممکن است فقط ایجاد فلج یک طرفه بدن و لالی کند و در موارد شدید ممکن است بیمار بیهوش شده و به زمین افتد و در این مورد، اکثراً در عرض چند روزی یا یک هفته مرگ او فرا رسد.
۲- سرگیجه
۳- تپش قلب
۴- تار دیدن محیط
۵- خونریزی از بینی
۶- احساس ناراحتی و احساس سنگینی در سر و قفسه صدری و سر درد
۷- نارسائی قلب که به شکل تنگی نفس و احساس خفگی است که فوراً باید به پزشک مراجعه کند.
اگر فشار خون به تدریج بالا رود، در صورت عدم درمان و عدم پائین آوردن فشار خون ممکن است یک یا چند علامت از علائم ذیل ظاهر شود.
۱- وجود فشار خون بالا به مدت طولانی سبب افزایش کار قلب می شود. و به تدریج دیواره قلب کلفت می شود، و در نهایت ، قلب قادر به انجام وظیفه خود که عبارت از عمل تلمبه ای است نمی باشد.
با نارسا شدن قلب، قلب شل و گشاد می شود و انقباضات قوی و لازم را برای جاری کردن خون در بدن نخواهد داشت و در نتیجه ریه ها پر خون و تنگی نفس ظاهر می شود و بیمار احساس خفگی می کند و در صورتی که به موقع مناسب درمان نشود سبب مرگ خواهد شد.
۲- فشار خون بالا به مدت طولانی سبب خرابی رگ ها می شود. یک علت شایع سکته های قلبی بالا بودن فشار خون است، زیرا از یک طرف قطر داخلی رگ ها تنگ می شود و از طرف دیگر قابلیت اتساعی عروق مختلف می شود و قلب نیز به علت کار زیاد در مقابل مقاومت و فشار بالا به تدریج دیواره اش کلفت می شود، و به دلائل فوق، خون رسانی به عضله قلب مشکل و در نهایت غیر ممکن می شود و سبب بروز سکته قلبی می گردد.
۳- تغییراتی که به علت بالا بودن فشار خون بالا درته چشم در طول زمان به وجود می آید شامل تنگی عروق ته چشم و ترشح مواد زاید در ته چشم و خونریزی در ته چشم می شود و در نهایت ممکن است کوری به وجود آید.
۴- بالا بودن فشار خون شریانی در زمان طولانی، سبب خرابی سلول های مغز، قلب، کلیه، پوست و اعضای دیگر می شود.
افرادی که سال ها فشار خون شریانی بالا داشته اند بدون آن که علائم سکته مغزی واضح داشته باشند گاهی مبتلی به خرابی سلول های مغز می شوند که با علائم: اشکال در راه رفتن و تغییر در رفتار و اخلاق و بروز علائم روانی توأم می باشد.
۵- همیشه این سئوال مطرح است که آیا بالا بودن فشار خون سبب نارسائی کلیه می شود؟ یا نارسائی کلیه و بیماری اولیه کلیه است که باعث بالا رفتن فشار خون شریانی خواهد شد؟ به هر جهت فشار خون بالا به مدت طولانی سبب نقص در جریان خون کلیه و نقص در کار کلیه می شود که به تدریج بیماری کلیه به وجود می آید و یا بیماری کلیه قبلی را شدیدتر می کند.
پیشگیری فشار خون بالا
همانگونه که مکرر تذکر داده ایم پیشگیری همیشه بر درمان رجحان دارد، بنابراین نکات ذیل را در ارتباط با پیشگیری فشار خون بالا ذکر می کنیم:
۱- ثابت شده است که فشار خون بالا یک بیماری ارثی است، بدین معنی که در افراد یک خانواده از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و معمولاً در یک نسل ـ از پدربزرگ تا فرزندان ـ چندین نفر به بیماری فشار خون مبتلی می باشند و بر عکس در فامیل دیگر به ندرت اشخاص مبتلی به فشار خونِ بالا می توان یافت. گو اینکه از نظر عملی مشکل و شاید غیر ممکن است و احتیاج به بحث زیاد دارد ولی از نقطه نظر علمی و تئوری، تنها راه پیشگیری فشار خون های ارثی، عدم ازدواج این افراد با یکدیگر است. به عبارت دیگر ازدواج یک فردی که در خانواده پدری و مادری او بیماری فشار خون وجود ندارد با فرد دیگری که در خانواده او نیز فشار خون از نسلی به نسل دیگر منتقل نمی شود (ارثی نیست) سبب متولد شدن فرزندانی می شود که به احتمال زیاد ـ در آینده دور یا نزدیک ـ مبتلی به فشار خون بالا نخواهند بود، و به عکس، ازدواج فردی از خانواده مبتلی به بیماری فشار خون سبب متولد شدن فرزندانی می شود که به احتمال زیاد چند نفری از آن ها در آینده مبتلی به فشار خون خواهند شد.
۲- نوزادان و اطفال مانند بزرگسالان باید به وسیله دستگاه فشار خون و بازو بند مناسب، فشار خون آن ها اندازه گیری و یادداشت شود.
مدارکی در دست است که یک سوم بزرگسالانی که مبتلی به بیماری فشار خون شریانی می باشند، قبل از بلوغ، فشار خون شریانی آن ها بالاتر از حد طبیعی هم سن های خود آن ها بوده است.
بنابراین از نقطه نظر طب پیشگیری، تشخیص بیماری های عضوی در نوزادان و اطفال ـ مشابه آن در بزرگسالان ـ و در صورت امکان درمان طبی یا جراحی به موقع، از بروز عوارض فشار خون می کاهد، تشخیص تنگی شریان آئورت و یا عروق کلیه و یا بیماری غدد داخلی مثل بیماری کوسنیگ و یا خارج کردن تومور (غده) سرطانی یا غیر سرطانی باعث پیشگیری از عوارض این بیماری ها می شود.
۳- چون فشار خون بالا در مدت طولانی باعث خرابی رگ های بدن می شود، توصیه می¬شود، پزشکان خود را موظف بدانند فشار خون تمام بیماران را بررسی کنند، و این تنها راه تشخیص بیماری و درمان آن قبل از بروز عوارض است.
پیشگیری از بروز سکته های قلبی و سکته های مغزی و کوری به علت خونریزی و ورم ته چشم، تشخیص به موقع و درمان به موقع بیماران فشار خونی می باشد. همانگونه که ذکر شد فشار خون بالا در مدت طولانی سبب خرابی عروق و پاره شدن یا مسدود شدن آن ها و یا کلفت شدن دیواره قلب و نارسائی عروق قلب و نارسائی قلب و سکته قلبی و مغزی می شود. بناباین با تشخیص و درمان به موقع می توان از بروز این عوارض جلوگیری نمود.
۴- مدارکی در دست است که فشار خون بالا در ایجاد سکته های قلبی و مغزی و کوری چشم شرکت می کند ولی مصرف دخانیات خطر به وجود آمدن عوارض فوق را چندین برابر می کند به همین دلیل مصرف دخانیات به تنهائی یک عامل مخرب رگ ها و ایجاد کننده سکته های قلبی و مغزی و سرطانزا می باشد. به عبارت دیگر مصرف دخانیات برای تمام افراد ـ بدون استثنا ـ ثم مهلک و کشنده است و لی برای فشار خونی ها کشنده تر و مهلک تر می باشد، و ترک آن برای همه انسان ها اجباری و الزامی است.
۵- چون مصرف نمک طعام در ایجاد فشار خون شریانی بسیار مؤثر است تصویه می شود اشخاصی که در فامیل خود سابقه فشار خون دارند و یا به عبارت دیگر مستعد مبتلی شدن به فشار خون می باشند، از مصرف بی رویه نمک پرهیز کنند.
مدارکی در دست است که نوزادانی که از شیر مادر استفاده می کنند خیلی کم به فشار خون شریانی در سنین بالا مبتلی می شوند و علت آن را ناشی از کمی نمک شیر مادر و بالا بودن نمک اکثر شیرهای غیر مادر می¬دانند.
۶- مدارکی وجود دارد که مصرف چربی های حیوانی سبب «تصلب شرائین» زودرس می شود.
۷- از تحریکات عصبی، هیجانات و اضطراب و نگرانی، تحمل دردهای روحی و عضوی باید دوری کرد، زیرا عوامل فوق سبب بالا رفتن فشار خون شریانی می شود، و اگر مداوم باشند سبب بروز عواض شایع فشار خون می شوند.
۸- افراد مبتلی به فشار خون شریانی از انجام کارهای سنگینی که احتیاج به زور بازو دارد باید اجتناب کنند، زیرا بلند کردن جسم سنگین از روی زمین یا کمک کردن در بیرون آوردن ماشین فرو رفته در گل یا انجام ورزش های سنگین مثل: وزنه برداری و شنا رفتن روی تخته شنا در گود زورخانه یا حرکات و فعالیت های مشابه سبب بالا رفتن فشار خون و گاهی ایجاد سکته مغزی یا قلبی ـ در موقع انجام کارهای فوق ـ می شود.
چه بسا ورزشکاران باستانی دیده شده اند که در وسط گود زورخانه سکته مغزی یا قلبی کرده و نقش زمین شده اند. چه بسا افرادی را دیده ایم که در موقع بالا رفتن از پله های ساختمان چند طبقه، در وسط پله های طولانی سکته مغزی یا سکته قلبی کرده و به زمین افتاده اند. بنابر این عدم انجام کارهای سنگین بدنی و فعالیت های شدید عضلانی در پیشگیری از عوارض فشار خون شریانی الزامی است.
۹- چون یک علت فشار خون بالا، به خصوص در خانم ها ـ عفونت های مزمن کلیه است، باید در سنین مختلف اشخاص را از نظر عفونت های کلیه بررسی و در صورت وجود بیماری، به درمان جدی آن ها پرداخت.
۱۰- چون افزایش وزن در بعضی مریض ها با افزایش فشار خون شریانی همراه است و کاهش وزن سبب کاهش فشار خون می شود، باید همیشه رژیم غذائی را به نحوی اجرا نمود که افزایش وزن و چاقی به وجود نیاید.
درمان فشار خون
اگر علت فشار خون بالا تنگی رگ و یا وجود ورم سرطانی یا غیر سرطانی و یا پر کاری یکی از غدد مترشحه داخلی باشد، درمان آن اکثراً جراحی است. در صورتی که علت فشار خون شریانی مشخص نیست و از نوع فشار خون های«اسانسیل» است. درمان مطابق اصول ذیل باید انجام شود:
۱- در صورت وجود چاقی مفرط با اجرای رژیم غذائی، باید وزن را کاهش داد.
۲- استفاده از رژیم کم نمک و بی نمک.
۳- کوشش در دور بودن از عوامل هیجان انگیز و مضطرب کننده و ایجاد محیطی آرام برای زندگی و کار مفید.
۴- ترک دخانیات به طور کامل و به هر طریق ممکن.
۵- عدم انجام کارهائی که احتیاج به زور بازو و فعالیت بدنی دارد.
۶- درمان داروئی: طبق آمار، عده زیادی از افرادی که در ملاقات اول با طبیب دارای فشار خون بالا می باشند، در دفعات بعد فشار خون طبیعی دارند. بنابراین توصیه می شود اگر در سه جلسه به فواصل متفاوت، فشار خون بیمار بالاتر از طبیعی ـ مطابق سن او ـ باشد، در ابتدا از اصول فوق استفاده شود و در صورت عدم موفقیت، برای جلوگیری از عوارض وخیم فشار خون، باید درمان داروئی را شروع نمود. لازم به یادآوری است فشار خون بالا مشابه فنری است که بیش از اندازه باز شده است، و برای کوتاه کردن طول این فنر احتیاج به فشار آوردن روی فنر با دست یا وسیله دیگر دارد، تا وقتی که دست ما یا گیره ای فنر را فشار میدهد طول فنر کوتاه خواهد ماند و اگر فشار دست و یا گیره از روی فنر برداشته شود فنر مجدداً بلند خواهد شد.
در درمان فشار خون شریانی، فشار خون مشابه همان فنر است که بیش از حد معمول به طول آن اضافه شده و دارو و رژیم بی نمک و کاهش وزن و دور بودن از نگرانی و هیجان و غیره، مشابه فشار دست با گیره روی فنر است.
بنابراین، در درمان طبی که توسط پزشکی حاذق تجویز می شود، داروها ـ که انواع مختلف دارند ـ و مکانیسم پائین آوردن فشار خون توسط هر یک مخصوص به خود است، باید تحت نظر پزشک ادامه یابد.
اشتباهی که بیشتر اوقات اتفاق می افتد این است که وقتی با تجویز داروئی و توصیه های پزشکی، فشار خون، به حد طبیعی می رسد مردم کوچه و بازار و متاسفانه بعضی اشخاص مربوط به رشته پزشکی هم دارو و رژیم را قطع می کنند. مسلما فشار خون چنین افرادی در آینده دور یا نزدیک مجددا بالا می رود و ممکن است سبب بروز عوارض وخیم و حتی کشنده فشار خون شود.
داروهای پائین آورنده فشار خون ممکن است سبب عوارضی شوند، ولی معمولا نادر و شناخته شده است ولی عدم مصرف دارو به بهانه اینکه داروهای شیمیائی و ساختگی و فرنگی مضر است ممکن است خدای نکرده سبب بالا رفتن فشار خون شریانی و سکته مغزی و یا قلبی و یا کوری چشم یا نارسائی کلیه و قلب شود که غیر قابل جبران و گاهی نیز کشنده است.
عاقبت بیماران مبتلی به فشار خون شریانی
در صورتی که فشار خون شریانی به موقع تشخیص داده شود و درمان مناسب انجام گیرد، عاقبت بیماران خوب می باشد. و در صورتی که به بهانه ای رژیم غذائی را رعایت نکرده باشند، و وزن اضافی خود را کاهش ندهند و مصرف دخانیت را ادامه داده و از چربی های حیوانی به مقدار زیاد استفاده کنند و داروهای جدید پائین آورنده فشار خون را به بهانه اینکه دارای ماده شیمیائی و ساختگی است! و فرنگی است! استفاده نکنند، دیر یا زود به یکی از عوارض وخیم فشار خون مبتلی خواهند شد.
تذکر لازم:
مصرف بعضی داروهای گیاهی که معلوم نیست چه ضرر هائی برای بدن انسان دارد؟، نه تنها در پائین آوردن فشار خون مفید نیست بلکه باعث گول زدن بیماران نیز می شود. در قرن حاضر علم پزشکی به سرعت در پیشرفت برق آسای خود ادامه داده و می دهد، روزانه هزاران صفحه ما طلب جدید به چاپ می رسد و صد ها مقاله راجع به فصول مختلف علم پزشکی نوشته و منتشر می شود.
برای عرضه کردن و اجازه دادن به مصرف یک دارو چند بار روی حیوانات آزمایشگاهی بررسی می شود و فرمول شیمیائی آن دقیقا مشخص می شود. عوارض دارو بیش از خواص آن در نظر گرفته می شود و بعد از مصرف، در مراکز تحقیقاتی بر روی عده مشخصی مورد استفاده قرار می گیرد. در صورتی که ضرر آن کمتر از فایده و برای درمان بیماران مفید باشد به بازار عرضه می شود. و اگر مصرف داروئی ایجاد عوارض پیش بینی نشده کند در متون طبی مقاله ها نوشته می شود و در صورتی که مضر تشخیص داده شود، شرکت سازنده را مجرم شناخته و آن دارو را از بازار جمع می کنند.
صادقانه قضاوت کنیم، آیا دقتی که طب امروز، مراکز تحقیقاتی امروز و دولت های ممالک مختلف (خوب یا بد) به عرضه کردن دارو در جهان طب می کنند قابل تقدیر نیست؟
باید گفت: اکثراً قابل تحسین است. ولی سئوال اینجانب این است که مصرف سیر و چای هندی و عناب و گل گاوزبان و ده ها علف و گیاه دیگر در طب علمی امروزی چه جائی دارد، غیر از آن که مردم و بیماران بدبخت فشارخونی و بیماران دیگر را گول زده و مدتی آن ها را سرگردان کنیم تا سکته مغزی و قلبی و نارسائی قلب پیدا کنند و کور و کر شوند، نتیجه دیگری نخواهد داشت. درست مثل آن است که انسان امروزی که از نظر علمی با عصای علم و محاسبه دقیقه و ثانیه توسط سفینه به کره ماه قدم می گذارد ما هنوز به دنبال دراز گوش قدیمی خود باشیم و بخواهیم با آن به مشهد و یا با شتر به مکه مشرف شویم!!
عناب، سه پستان، اسطوخودوس، سیر و پیاز برای درمان آن زمان به درد می خورد و بس. و کسانی که برای درمان دردها از آن علوفه و گیاه ها استفاده می کنند از پیشرفت های دانش پزشکی امروز بی اطلاع می باشند. بدون شک، فشار خون بالا با خوردن بعضی گیاه ها پائین نمی آید و اگر هم ـ به فرض محال ـ چنین باشد مواد سمی و مضری که در گیاه مورد نظر وجود دارد شناخته نشده است و در آینده بیمار بیچاره علاوه بر فشار خون بالا و عوارض ناشی از آن، گرفتار چندین بیماری بدون علاج ـ به علت مواد سمی موجود که در هر گیاه و علفی وجود دارد ـ خواهد شد، و مقصر این فاجعه ها کسانی هستند که از علم پزشکی و پیشرفت های پزشکی امروز بی اطلاع می باشند.

16دسامبر/16

کنفرانس اسلامی و قیام مردم مسلمان مراکش

به دنبال برگزاری اجلاس سران کشورهای اسلامی حوادث مهمی در کشور مراکش به وقوع پیوست. این حوادث بزرگترین ضربات سیاسی را بر رژیم شاه وارد ساخت و در واقع پاسخی دندان شکن به تصمیمات ضد مردمی و اسلامی و ناموفق این کنفرانس محسوب می شود.
سران کشورهای اسلامی با انگیزه بررسی و بحث و تبادل نظر در مورد مشکلات عمده جهان اسلام در کشور مراکش جمع شده بودند. شهر کازابلانکا و شاه مراکش ـ حسن ثانی ـ میزبان نمایندگان این چهل و چند کشوری بود که به عنوان نمایندگان بیش از یک میلیارد مسلمان دور هم جمع می شوند! با کمال تأسف باید پذیرفت که پس از سه دروه و بیش از ۱۳ سال که از تأسیس این تشکیلات می گذرد هنوز هیچ گام مثبتی در جهت رفع مشکلات اصلی جهان اسلام بر نداشته اند. و با نگرانی، باید به این واقعیت تلخ اذعان نمود ه حتی در راستای اهداف اولیه این سازمان که پس از به آتش کشیده شدن مسجد الاقصی و به منظور مقابله با گسترش نفوذ صهیونیست ها به وجود آمد نه تنها هیچ گامی بر داشته نشده است بلکه صهیونیسم جنایتکار با حمایت امپریالیسم و سازشکاری سران مرتجع و سکوت و پذیرش طرح های تسلیم طلبانه توسط همین سازمان و امثال آن هر روز گامی به پیش می نهد.
همزمان با پایان یافتن کنفرانس و روشن شدن نتایج آن و به دنبال حوادثی که چندی قبل در کشور تونس رخ داد و حرکت مردم مراکش که موجی از عکس العمل را به دنبال داشت در این شرایط به وقوع پیوست. از آن جائی که مطبوعات در جمهوری اسلامی وظیفه خود می دانند صدام ملت های مظلوم و تحت ستم را که با سانسور و خفقان و شکنجه به سر می برند منعکس نمایند. نکاتی چند در این رابطه بیان می گردد:
زنگ خطر!
مردم تونس در تظاهرات خود فریاد می زدند «قدس آزادخواهد شد» «صهیونیسم نابود خواهد شد» «الله اکبر» «لا اله الا الله» «الموت لامریکا» «القدس لنا». این تظاهرات که کمتر از دو هفته قبل از قیام مردم مسلمان مراکش به وقوع پیوست زنگ خطری بود برای رژیم هائی که به عقاید خالص ملت های خود وقعی نمی نهند و بر خلاف مصالح و منافع مردمشان عمل می کنند. این زنگ خطر در مراکش در قالبی وسیع تر به صدا در آمد، هر چند که به دنبال شروع درگیری ها کلیه خبرنگاران خارجی اخراج شدند و در کلیه رسانه های کشوری سانسور کامل حکمفرما گشت، اما آن چه که از لابه لای اخبار خبرگزاری ها و به نقل از مسافرین نقل می شود، حرکت مردم، بسیار وسیع و غیر منتظره بوده و گفته می شود که بیش از ۲۰ شهر را فرا گرفته و در اکثر این شهرها شدت تظاهرات به شکلی بوده است که مأموران انتظامی رژیم را مجبور به عکس العمل های شدید کرده اند.
و طبق آخرین گزارشات رسیده از خبرگزاری ها، بیش از ۴۰۰ نفر به شهادت رسیده اند که این آمار از طرف خبرگزاری های خارجی خود نشانگر بعد و وسعت کشتار می باشد، در زمانی که کلیه خبرنگاران از سراسر جهان در شهر کازابلانکا ـ مقر اجلاس کنفرانس اسلامی ـ جمع شده بودند و موقعیت مناسبی بود برای رسیدن پیام ملت مراکش به جهان، اما با شروع درگیری ها، بیرون راندن کلیه خبرنگاران و ایجاد جو شدید سانسور و خفقان کامل از اولین اقداماتی بود که شاه دستور اجرای آن را داد و بر اساس شواهد و قرائن، بیشترین تلاش برای جلوگیری از انعکاس واقعی این درگیری ها و شعارهای اصلی آن به جهان انجام شده است ولی بنا به اعتراف خود شاه و شاهدان عینی مسافر، بیشتر شعارها جنبه اسلامی و ضدیت با رژیم شاهنشاهی بوده است.
نحوه انعکاس در رسانه های عربی
رادیوهای عربی در رابطه با پخش اخبار مربوط به حرکت های اخیر تونس و مراکش سکوت معنی دار و هماهنگی را اتخاذ نمودند همچنین بعضی از کشورهای عربی مرتجع با ادامه رفت و آمدهای خود در همان زمانی که مردم یک کشور در حال قیام بر علیه نظام شاهی بودند، عملاً یک هماهنگی نامقدس را در جهت سرکوب این حرکت انجام دادند. شاه عربستان سعودی که به منظور شرکت در کنفراس سران اسلامی به مراکش سفر کرده است در طول درگیری ها این کشور را ترک نکرد.
اصرار شاه به ثبات رژیم
اقدامات شاه و دوستانش در جهت سرکوبی متظاهرین از طرفی و پشتیبانی های سیاسی از شاه با سفرها و اعلام حمایت ها و چهره کریه آن هائی که ضعف و سقوط شاه را ضربه ای بر ای خود می پندارند از هر طرف سرازیر شد. تلاش ملک عربستان و وزیر اسپانیا و سفیر امریکا و ضد انقلاب ایران انسان را به یاد دست و پا زدن های شاه و به این شاخه و به آن شاخه پریدن های رژیم پهلوی در سال های آخر عمر رژیم می اندازد. به هر حال می توان به خوبی دید که از طرفی شاه سخت در تلاش است تا خود را قوی و قدرتمند جلوه دهد و هر گونه حرکتی را با قدرت سرکوب نماید و به حامیان خود نشان دهد که هنوز قادر است تا حکومت خود را ادامه دهد، از طرفی نگرانی شدید امریکا از بروز یک حرکت اسلامی جدید در اقصی نقطه مغرب عربی به خوبی آشکار می باشد، یک روزنامه ایتالیائی تعبیر جالبی را بیان می کند ،این روزنامه می نویسد: این حرکت فقط کاخ شاه حسن را به مخاطره نمی اندازد بلکه با مشاهده تصویری از شاه سابق ایران روی میز سفیر آمریکا در رباط چنین برداشت می شود که: آمریکا قصد دارد به هر صورت ممکن از وقوع یک انقلاب اسلامی جدید در کشوری که از نظر منافع استراتژیکی برای غرب اهمیت حیاتی دارد جلوگیری کند.
بحران اقتصادی
مهمترین دلیلی را که رسانه های غربی در شکل گیری این درگیری ها ذکر نمودند، بحران ا قتصادی و گرانی کالاها بود. البته ناگفته نماند: چندی قبل از به وجود آمدن این درگیری ها رژیم با توجه به وضع بسیار بد اقتصادی که گفته می شود بیش از دوازده میلیارد دلار قرض خارجی دارد ـ قیمت اچناس و کالاهای مصرفی مردم را تا دو برابر افزایش داده بود و اما آن چه که در زمینه های موجود و شعارهای مردم مسلمان و اعترافات مشخص شاه حسن و همچنین اظهارات بنگاه های خبرپراکنی دنیا استنباط می شود، حرکت های اخیر مراکش و تونس و رای یک نارضایتی ساده از وضع بد اقتصادی و بالا رفتن قیمت ها بود. و قابل ذکر است که برای مردم فقیری همچون مراکش با درآمدهای بسیار پائین، پذیرفتن بالا رفتن قیمت ها در آن سطح و در عین حال مشاهده ریخت و پاش وابستگان به دربار و اعیان و اشراف، مشکل است لکن خمیر مایه این حرکت، اسلام است که در مسیر حرکت تاریخی جامعه مراکش همیشه به عنوان اصلی ترین عنصر محرک می درخشیده است.
عامل این حرکت کیست؟!
بعد از این همه توضیحات که ارائه شد، سئوال تعجب آوری است اما آن چه که انسان را به طرح این سئوالات و پاسخ به آن مجبور می سازد، اظهاراتی است که از طرف شاه حسن و بنگاه های خبر پراکنی امپریالیستی مبنی بر نسبت دادن حرکت مردم به ایران بیان می شود، در بدو بروز درگیری ها، شاه پشت تلویزیون سراسری ظاهر شده و اعلام داشت که: عوامل اصلی رویدادهای اخیر طرفداران (امام) خمینی و مارکسیست ها و سرویس های صهیونیستی می باشند!! شاه از این اعلام دو هدف را دنبال می کند.
۱- بدنام کردن جمهوری اسلامی با در کنار گذاشتن نام حضرت امام در کنار مارکسیست ها و اسرائیل. و در همین رابطه لوموند که خود به دلیل بروز همین درگیری ها عزا گرفته بود می نویسد: به سختی می توان تصورد کرد که سرویس های اطلاعاتی صهیونیستی قصد بی ثبات نمودن شاه حسن را که با رهبران اسرائیلی روابطی مخفیانه و مداوم دارد، داشته باشند. و این انگیزه بسیار مسخره است در جائی که مخالفت و تضاد و مبارزه جمهوری اسلامی ایران با صهیونیسم بیشتر و کوبنده تر از هر نیروی دیگر در جهان می باشد و این بر هیچ کس پوشیده نیست.
۲-غیر مستقل جلوه دادن این حرکت و بالنتیجه به دست آوردن مشروعیت جهت سرکوب آن و لذا علیرغم این که همین اعلام شاه خود می تواند تبلیغی برای ما و بیان کننده ثبات جمهوری اسلامی و نیز نفوذا انقلاب در بین اقشار مسلمین و بیشتر امیدوار شدن ملت های تحت ستم باشد، اما رژیم که از نیروهای مردمی احساس خطر می کند به دنبال هر انگیزه ای جهت سرکوب ملت برخاسته، می گردد، ولی اینک می دانیم که «و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین»، آری! حرکت هیچ مردمی اگر چنانچه دارای شرایط (مردمی) باشد هرگز نمی تواند از خارج نشأت گرفته باشد ولی قابل قابل انکار نیست که انسان ها پند آموزند و پند انقلاب اسلامی برای مسلمانان جهان و مستضعفین دنیا شیرین و گوارا است.
در پایان به گفته¬های یک دانشجوی مراکشی که در خود مراکش و در بین درگیری ها با وی مصاحبه شده است و یک روزنامه ایتالیائی که قبلا نیز در مورد حوادث تونس گزارشی کم و بیش واقعی منتشر ساخته بود، توجه می کنیم. وی اظهار می دارد!
انقلاب اسلامی باعث شد تا امید تازه ای در مراکش پدیدار شود. برای اولین بار در تاریخ، یک انقلاب مردمی توانست بدون تکیه به قدرت های خارجی، رژیمی دیکتاتوری را ساقط کرده و شاه را نابود سازد. واقعه ای که در تهران اتفاق افتاد درسی است برای همه ما و ملل مسلمان دنیا، انقلاب اسلامی باعث شد تا مسلمانان دنیا به خود آیند و بفهمند که اسلام تنها سلاح کاری بر علیه دشمنان است.

16دسامبر/16

مصاحبه با حجه الاسلام و المسلمین خامنه ای

رئیس جمهور و رئیس شورای عالی دفاع
با تشکر از حضرت رئیس جمهوری و رئیس شورای عالی دفاع که وقت گرانبهایشان را در اختیار امت پاسدار اسلام گذاشتند خواهشمند است بفرمائید:
 مسأله مقابله به مثل و ضرورت آن در شرایط کنونی، امری است مسلم و پذیرفته شده لطفاً این مسئله را از نظر مقررات و مبانی اسلام تبیین فرمایئد
 بسم الله الرحمن الرحیم. وقتی عنوان مقابله به مثل صدق می کند، ریشه فقهی و قرآن آن واضح است و آن عبارت است از آیات متعددی که در این باره آمده است مانند آیه شریفه «فمن اعتدین علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم».
در مورد زدن شهرها آن چه که اصل موضوع است ویران کردن شهرها است و ویران کردن شهرها عملی است نابرابر بین ما و عراق که اکنون پس از ۳ سال و چند ماه صبر و تحمل، مقابله به مثل توسط ما انجام می گیرد. آن چه که در این میان می توانست به عنوان یک مانع محسوب شود، ضربه وارد آمدن به ساکنین شهرها بود که آن را هم ما با اعلانی که کردیم و هشداری که دادیم، در حقیقت این مانع را از سر راه خودمان برداشتیم و مردم را تشویق کردیم که شهرها را تخلیه کنند و مصداق جمله معروف «من انذر أعذر» شدیم و بر طبق این هم حدیث هست که کسی که کشته می دهد معذور است.
پس در مورد زدن شهر ـ فقط خود شهر ـ و ضربه وارد آوردن به آبادی های شهری، ما مصداق «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم» هستیم و در مورد آسیب خوردن مردم، مصداق «من انذر اعذر» هستیم، از این رو هیچ گونه اشکالی نداریم، از لحاظ ریشه فقهی هم همان طور که اشاره کردم در آثار وارده معصومین (ع) موضوع من انذر اعذر هست.
این مسئله از لحاظ فقها هم یک مسئله قابل قبول و مسلمی است یعنی این حدیث مقبول فقهای اسلام نیز هست و این حدیث مهجور و مورد عمل قرار نگرفته ای نیست. یک نگاه بالاتر که بکنیم برای هدف های عالی اسلام و برای دفاع کلی از اسلام آن مواردی که لازم بشود حتی جان مسلمین و به طور مشخص اسیرانی که ما دست دشمن داریم نیز می تواند قربانی این هدف ها قرار بگیرد. مسئله معروف تتّرس به مسلمین در میان فقها یک مسئله مشهور و مقبولی است لذاست که ما موضوع را از لحاظ فقهی و مبنای اسلامی موضوعی روشن و غیر قابل بحث می شمریم.
بنابراین، این امری که اخیراً در کشور ما واقع شد با تلقی و قبول همه دین شناسان و آگاهان علاوه بر پذیرش مردم واقع شد. و البته همان طور که گفتم در عنوان مقابله به مثل اکتفا می کنیم و این عنوان را هرگز از دست نمی دهیم، صرفاً مقابله به مثل می کنیم و ابتدائاً، بدون اینکه دشمن حمله کرده باشد حاضر نیستیم اقدام به این کار بکنیم.
اوضاع جبهه ها:
 لطفاً ترسیمی از عملیات والفجر ۵ و اهداف آن و اوضاع کلی جبهه ها را بیان فرمائید.
 و الفجر ۵ چون الآن در بحبوحه شروع کارش هست، هنوز در مرحله مصاحبه و تبلیغات قرار نگرفته ولی اجمالاً به شما عرض می کنم که این عملیات نقش بسیار مهمی دارد و در صورتی که انشاء الله به هدف های خودش برسد می تواند اقدام بزرگی در راه پیروزی نهائی ما باشد.
در مجموع اوضاع جبهه ها، خیلی خوب است. ما در طول خطوط، عناصر مومن و صبور و علاقمندی را داریم که دائماً آماده فداکاری هستند و از لحاظ بسیج کردن آن ها برای یک حمله همگانی هیچ مشکلی نداریم بلکه به عکس، برای نگه داشتن آن ها تا هنگامی که واقعاً مصلحت های جنگی ایجاب کند مشکل داریم زیرا آن ها دائماً مسئولین امر را در فشار می گذارند که اجازه بدهند هر چه زودتر حمله کنند. با داشتن چنین نیروهای کاری، طبیعی است که وضع جبهه ها به سود ماست و از نظر ما بسیار خوب است و از آن طرف دشمن شدیداً کمبود نیروی انسانیش را که همیشه داشته باز هم دارد.
نظام آینده عراق:
 به نظر می رسد پیروزی نهائی اسلام و سقوط صدام نزدیک است. لطفاً ترسیمی از نظام آینده عراق و رابطه میان ایران و عراق را در آن شرایط بیان فرمائید.
 یک بحث این است که ما چه چیزی را برای آینده عراق آرزو می کنیم و یک بحث هم این است که آن چه را آرزو می کنیم چقدر به ما یا به مردم عراق نزدیک است. در مورد اول بایستی بگویم که ما برای عراق حکومتی را آرزو می کنیم که دارای دو ویژگی مردمی و اسلامی باشد. طبیعی است که ما به عنوان یک ملت همسایه و یا یک ملت مسلمان، برای عراق بهترین آرزوها را داریم و برای آن ها بهترین شیوه های نظام و حکومت را ترسیم می کنیم لکن به هیچ وجه در صدد تحمیل خواست خودمان بر مردم عراق نیستیم. آن چه که برای ما فوق العاده مهم است این است که وضعی که پیش می آید ابتکار خود مردم عراق باشد و تحمیل بر آن ها نشده باشد و فریبی در میان آن ها نباشد. گروه ها و جناح ها و اشخاص و سیاست های کلی منطقه و کلی جهانی در پدید آوردن آن چه که پدید می آید نقش نداشته باشند. این آرزوی ماست و ما معتقدیم که انشاء ا… این خواهد شد.
اما اینکه ما بگوئیم این آینده چقدر نزدیک است، این چیزی است که به اعتقاد من خیلی به صورت قاطع نمی توان آن را پیشگوئی کرد. زیرا تشکیل آن چنان نظامی فقط به سقوط رژیم کنونی عراق مبتنی نیست بلکه به چیزهای دیگری نیز مبتنی است. البته پیروزی سپاهیان اسلام عامل بزرگی در سقوط صدام و زمینه خوبی برای تشکیل حکومت مردمی خواهد بود گرچه چیزی که همواره در عراق به صورت سنتی وجود داشته، حکومت نظامیان با شکست نظامیان بوده است ولی این خیلی بعید به نظر می رسد یعنی مستبعد می دانیم که بعد از این جریانات و بعد از شکست مسلحانه نظامی که عراق از ما خواهد خورد، نظامیان عراق این نفوذ سیاسی و این توانایی را داشته باشند که بتوانند باز هم در صحنه سیاست عراق همه کاره و میدان دار بشوند و تز نظامی را تشکیل بدهند، ولیکن با این حال نمی توانیم به صورت قاطع پیش بینی کنیم که بلافاصله بعد از سقوط صدام، نیروهای مردمی و اسلامی بر سر کار خواهند آمد و حکومت مردمی و اسلامی را تشکیل خواهند داد، این بسته به این است که مجلس اعلای انقلاب اسلامی و همه نیروهای مردمی و اسلامی که به سرنوشت عراق اهمیت می دهند و دلبسته هستند و به خصوص عناصری که در خود کشور عراق فعلا هستند ـ چه در زندان ها و چه در بیرون ـ و عمدتاً توده های عظیم مردم عراق چقدر به این مسئله اهمیت بدهند و برایش فداکاری کنند و آماده سرمایه گذاری باشند.
آینده عراق از یک نظر برای ما روشن است و آن این است که ما معتقدیم این شکلی که ما تصور کردیم، انشاء ا… عراق به آن خواهد رسید، این شکل حتمی است لکن کی به آن شکل خواهد رسید این را به طور مسجل نمی توانیم پیش بینی کنیم.
در هر صوت یک نکته را می توانم بگویم و آن این است که بعد از فرو پاشیدن نظام عفلقی عراق، دیگر هیچ نظام غیر مطلوب مردم اگر هم با کمک این یا آن قدرت، بر سر کار بیاید قابل ادامه نخواهد بود. یعنی اگر در مرحله اول هم مردم عراق نتوانند حکومت دلخواهشان را بر سر کار بیاورند و سیاست ها به مردم عراق رودست بزنند این فریب و تحمیل خیلی ادامه پیدا نخواهد کرد و پس از اندکی منقلب خواهد شد.
اوج گیری حرکت های اسلامی:
 اوج گیری و توسعه حرکت اسلامی را در سطح منطقه چگونه ارزیابی می فرمائید و رسالتی را که جمهوری اسلامی ایران به عنوان محور و مرکز ثقل انقلاب اسلامی در قبال آن ها دارد بیان فرمائید.
 حرکات اسلامی مشهود است که رو به توسعه و نیز رو به عمق می باشد. این چیزی است که مربوط به بعد از انقلاب نیست، شاید صد سال است که حرکات اسلامی در منطقه آغاز شده، انقلاب ما و پیروزی های پی در پی پس از تشکیل جمهوری اسلامی به این حرکات امیدی و آینده روشنتری بخشید و همچنین شتاب بیشتری به آن ها داده، ولی حرکت اسلامی در منطقه وجود داشته و باز هم وجود خواهد داشت و به هیچ قیمتی هم با تدابیر قدرت های استکباری جهانی قابل علاج نیست یعنی اینطور نیست که تصور بشود که امروز حرکات اسلامی را در مراکش یا در مصر یا جای دیگر می توانند با سرکوب از بین ببرند. این نشدنی است، حرکات اسلامی یک حالت نو و ضروری و قطعی و حتمی برای ملت های مسلمان است که ناشی از بازگشت آن ها به خویشتن اسلامیشان و به سرچشمه قرآن و خستگی و ملالت شدید آن ها از تسلط بیگانگان می باشد و مادامی که به اسلام و قرآن برنگشته اند و به خود بازگشت نکرده اند و از تسلط بیگانگان رها نشده اند، این رشد فزاینده به سمت خودآگاهی وجود خواهد داشت. البته انقلاب ما نقش فروانی در این مورد داشته است.
در مورد این بخش از سئوال که جمهوری اسلامی چه نقشی می تواند داشته باشد؟، جمهوری اسلامی نقشی غیر مستقیم دارد و به نظر ما نقش غیر مستقیم مهمتر از نقش مستقیم است. یعنی نفس وجود جمهوری اسلامی تجربه ای است برای آن ها.
من فراموش نمی کنم نوشته یکی از نویسندگان معروف مصری را ـ که از روشنفکران قدیمی و پیشگامان بیداری اسلامی است و کتاب های او به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده و کتاب های متقنی دارد ـ که می گوید اگر اسلام در یک جزیره ای در گوشه ای از دنیا پیدا شود بزرگترین تبلیغ برای اسلام است. ما فعلا همان جزیره هستیم که نه در یک گوشه دنیا بلکه در چهار راه خاورمیانه و در حساس ترین نقطه استراتژیک از لحاظ نظامی و اقتصادی و سیاسی دنیا قرار گرفته ایم و یک تجربه شده ایم و خود این محور شدن جمهوری اسلامی و انقلاب ما بزرگترین تبلیغ غیر مستقیم و کمک غیر مستقیم به آن نهضت هاست.
دخالت مستقیم:
اما کمک مستقیمش، باید توجه داشت که ما کمک مستقیم به نهضت ها به معنای دخالت در کار کشورها ـ بنابر قانون اساسی ـ مطلقا نداریم، البته ملت ها را، نهضت ها را، بیداری ها را، هرگونه حرکت مترقی را در هر جای دنیا محترم می شمریم ولی نه به این معنی که مستقیماً با یک گروهی در یک کشوری ارتباط برقرار کنیم و آن ها را کمک کنیم و آن ها را وارد به تغییر نظامشان بکنیم. چنین کاری را جمهوری اسلامی مطلقاً در سیاست خودش قرار نداده و هر چه که از این قبیل نسبت به ما داده بشود خلاف واقع و دروغ است. ما می توانیم با اشاعه فرهنگ اسلامی که فرهنگ نظام کنونی ماست به بینش های اسلامی عمق بدهیم. شما ببینید منتشر کردن یک کتاب، به وجود آوردن یک جلسه بحث و مذاکره، یک سمینار، یک کنگره، یک کنفرانس جهانی چقدر می تواند اثر بگذارد. منتشر کردن یک مقاله علمی و تحقیقی، ارائه نظرات نو و مبتکرانه در باب مسائل اسلامی مثل آن چیزی که در نظرات شهید مطهری به وفور یافت می شود چقدر می شود دنیای اسلام را به آگاهی و عمق روشن بینی اسلامی نزدیک کرد. این کارها را ما داریم می کنیم و خواهیم کرد این اشاعه اسلام است، تبلیغ فرهنگ اسلامی است، این وظیفه ماست و به هیچ نظامی با هیچ رژیمی هم به صورت رو در رو کاری نداریم، ما اسلام را تبلیغ می کنیم. اگر تبلیغ اسلام به ضرر هر رژیمی است، بگذار باشد، از این، روگردانی نداریم. بنابراین مهمترین کمک ما به شکل غیر مستقیم است و در درجه دوم که به شکل مستقیم است به صورت عمق بخشیدن به بینش ها و اندیشه های اسلامی می باشد.
نقش جمهوری اسلامی در لبنان
 با توجه به پیروزی های چشم گیر حزب الله و حرکت اسلامی در لبنان انتظار می رود جمهوری اسلامی نقش فعال تری در جهت کمک به تسریع و یک سره کردن اوضاع در لبنان ایفا نماید. در صورت امکان، موضع جمهوری اسلامی را در این رابطه بیان فرمائید.
 ما در مورد مسئله لبنان فعال هستیم، خودمان را در مسائل لبنان ذی سهم و ذی نظر می دانیم. لبنان یک پایگاه اسلامی است و اکثریت اسلامی و تعیین کننده و قوی به صورت دو سوم تقریباً در آن جا وجود دارند و به آن ها کمتر رسیدگی شده است. البته بزرگترین اقلیت هم آن جا هست که شیعه است یعنی شیعه هم از برادران مسلمان اهل تسنن و هم از غیر مسلمان ها عده شان بیشتر است. این ها همه موجب می شود که ما نسبت به لبنان اهتمام داشته باشیم به خصوص که مردم مسلمان لبنان نسبت به جمهوری اسلامی یک اعتقاد و یک اتکا و امیدواری زیادی دارند، لذا خوشبختانه ما فعال هستیم و به فضل الهی این فعالیت را ادامه خواهیم داد و طبیعی است که فعالیت ما در لبنان در چهارچوب مقدورات و مجوزهای بین المللی است.
 با توجه به مطالبی که در پاسخ سئوال قبل فرمودید، ممکن است این سئوال پیش آید که وجه حضور تقریباً نظامی جمهوری اسلامی در لبنان چیست؟
 نباید فراموش شود که مسئله لبنان با مسئله اسرائیل شدیداً آمیخته است و مسئله اسرائیل یک واجب اسلامی عمومی مسلمین است. هر کس خیال کند قضیه فلسطین، قضیه کشورهای آن منطقه و قضیه عرب هاست سخت اشتباه کرده است، قضیه فلسطین یک قضیه اسلامی است و ما همان قدر در آن سهم داریم که بقیه کشورهای اسلامی، ولی چرا دیگران عمل نمی کنند به وظایفشان این بحث دیگری است. ما مایل هستیم و اصرار داریم که تا حد ممکن به این وظیفه عمل کنیم، البته دخالت قوی و قطعی ما در این قضیه هنگامی خواهد بود که مسئله عراق را یکسره کنیم و این جنگ پایان پذیرد، اما آن چه که تا حالا هم پیش آمده به دنبال اقدامی است که سال های گذشته انجام دادیم و هنگامی که اسرائیلی ها و یهودی ها دخالت کردند در لبنان و مردم لبنان را زیر فشار قرار دادند ما وظیفه خودمان دانستیم که تا اندازه ای به مردم لبنان برای مقاومت در مقابل اسرائیل کمک کنیم.
حضور ما در آن جا یک حضوری است در خدمت مردم لبنان برای مبارزه با اشغالگران صهیونیست که مردم مسلمان آن جا را که اکثریت هستند زیر فشار قرار داده است.
جلوگیری از مهاجرت روستائیان به شهرها
 با توجه به آثار سوء مهاجرت روستائیان به شهرها، چه اقداماتی در جهت جلوگیری از آن و بهبود وضع روستاها و کمک به کشاورزان و چه رهنمودهائی برای بر طرف کردن وضع موجود دارید؟
 این سئوالی است که ما همواره با تأکید از دولت، چه وزارت کشاورزی و چه بقیه بخش های مربوط به روستائی ها داریم. ما معتقدیم که خدمات ضروری اگر برای روستاها انجام بگیرد اولین اثرش کند کردن آهنگ مهاجرت روستائیان به شهرهاست و اثر دوم: توسعه اقتصادی کشور و خودکفائی کشاورزی است. اگر روستائی ها راه داشته باشند، برق و امکانات کشاورزی داشته باشند، آب داشته باشند، خدمات گوناگون موجود برای شهری ها که در روستاها مورد نیاز است، داشته باشند، دقیقاً به سمت شهرها راه نخواهند افتاد. هم نیروی کار را تبدیل به نیروی مصرف نخواهند کرد که خود این ضایعه بزرگی برای کشور است و هم خودشان سرگردان و حیران نخواهند شد که این مشکلی برای خود آن هاست. بنابراین مهمترین پیشنهاد ما و نظر ما به دولت و مسئولین اجرائی که بارها هم با آن ها در میان می گذاریم و تدبیری هم اتخاذ می شود این است که هر چه سریعتر خدمات اساسی برای روستائی ها ارائه شود.
باید انتخابات مردمی باشد
 با توجه به فرا رسیدن موعد انتخابات دوره دوم و اهمیت آن، نظر مبارک را در مورد هر چه بهتر برگزار شدن آن بیان فرمائید.
 به نظر من رهنمود امام در پیام تاریخ ساز ۲۲ بهمن مهمترین نقطه انتخابات را روشن کرد و مهمترین گره انتخابات را باز کرد. اگر مردم هر حوزه انتخابیه ای تنها خودشان در تعیین نامزد انتخاباتی آن حوزه دخالت کنند و همه مردم آن حوزه هم در این امر مساهمت و مشارکت داشته باشند انتخابات به همان شکلی انجام خواهد گرفت که مطلوب است و مجلس هم مجلس مردمی خوبی خواهد شد لذا بود که ما چه در جامعه روحانیت مبارز تهران و چه در حزب جمهوری اسلامی مسئله را حل کردیم یعنی اطلاع دادیم که هر کسی منتظر نظر ما در سراسر کشور هست بیشتر از این منتظر نماند، ما نظری نسبت به غیر تهران نخواهم داد و تهران و مردم شهرستان ها و مردم حوزه انتخابی خودشان بایستی نظر بدهند. اگر این شرط که همان مردمی بودن و همگانی بودن انتخابات است توأم بشود با رعایت دقیق ضوابط انتخاباتی که آن ضوابط هم مشخص است یعنی تقوی، آگاه سیاسی، بینش درست اسلامی، دارا بودن یکی از تخصص هائی که قانونمندی به آن ها نیازمند است یا دارا بودن فقاهت، آگاه بودن به مسائل کشور، و معروف و مقبول بودن میان مردم، اگر این شرایط رعایت بشود ما معتقدیم که انتخابات حتی از انتخابات دوره اول هم بهتر خواهد شد.
ضرورت انقلاب اداری
 بعد از گذشت پنج سال از پیروزی انقلاب، هنوز آثاری از نارضایتی مراجعین و مردم ایثارگر نسبت به برخی ادارات، چه از نظر مقررات دست و پا گیر و چه از جهت برخورد مأمورین دیده می شود! آیا اقداماتی در جهت یک انقلاب اداری فراگیر مورد نظر هست؟ رهنمودهای جنابعالی در رابطه با اصلاح وضع موجود چه می باشد؟
 مسئله تحول در نظام اداری یک از بزرگترین مسائل ماست و باید بگویم: یکی از دشوارترین آن ها نیز می باشد. ساختن و پرداختن و چیدن نیروی انسانی به مراتب مشکل تر از ساختن و پرداختن و به کار گرفتن مواد مصرفی و مواد اولیه برای تولید و امثال این هاست. و در کوتاه مدت امکان پذیر نیست در میان اداری ها دگرگونی حاصل شود. البته عناصر خوب، مؤمن، فداکار، و بسیار انقلابی هستند اما عناصری هم هستند که این معیارها یا در آن ها وجود ندارد یا وجود دارد ولی خیلی ضعیف است. و همان ها هستند که یکی از آن ها کار صد آدم خوب را زیر سئوال می برد و در بدبین کردن مردم نقش زیادی دارد.
ما همواره به سازمان امور اداری و استخدامی تأکیدهای فراوان و پی در پی کرده ایم که در تنظیم یک شکل درست برای تشکیلات دولت جمهوری اسلامی که طبعاً همان ضوابط اداری استخدامی جدید است را هر چه سریعتر ارائه کنند و حتی به سازمان امور اداری و استخدامی تأکید کردیم که در شروع و تهیه یک چنین نظامی با مجلس شورای اسلامی از اول همکاری کنند که بعد مشکلاتی را در مجلس پدید نیاورد که در موارد مشابهی چنین مشکلاتی وجود داشته است یعنی خواستیم که در آن واحد از دو منبع فکری ـ یکی دولت و یکی مجلس ـ برای تنظیم این کار استفاده بشود و برادرانمان در سازمان اداری و استخدامی که برادران مؤمنی هستند پذیرفتند که این کار را بکنند و مشغول این کار هم شده اند اما این کار دشواری است از این رو پیگیری و همت زیاد دولت را می طلبد که امیدواریم برادران ما در دولت این همت و پیگیری را انجام بدهند.

16دسامبر/16

درس هائی از نهج البلاغه خطبه ۱۸۵

آیه الله العظمی منتظری
انحصار ستایش به ذات باریتعالی
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه:
از اینکه برخی برادران اصرار داشتند خطبه هائی که مشتمل بر مباحث کلامی و مسائل اعتقادی است مورد بررسی و تفسیر قرار گیرد و از طرفی هم بحث مسائل عقیدتی برای همه لازم است، لذا این گونه خطبه ها را مورد بحث قرار می دهیم. ضمناً برادران و خواهران متوجه می شوند حضرت امیر المؤمنین (ع) با اینکه در محیط عربستان بوده اند و در آن جا نه دانشگاهی و نه فلاسفه ای وجود داشته است، چه مسائل عالی وعمیق فلسفی و کلامی را مورد بحث قرار داده اند.
در این جا نیز لازم است، برادران و خواهران توجه داشته باشند که مسائل اسلام سه بخش است:
۱- مسائل اعتقادی: که از آن به عنوان اصول اعتقادی یاد می شود.
۲- مسائل اخلاقی.
۳- مسائل فقهی.
و این تقسیم بندی هم ارتباط با خود انسان دارد، زیرا انسان دارای سه مرحله وجودی است و برای هر یک وظیفه ای است:
۱- مرحله عالی وجود: این مرحله عقل و تفکر است و ما به الامتیاز انسان از حیوانات همین مرحله است. وظیفه این مرحله عالی وجودی، اصول دین و عقائد است که آن را «جهان بینی اسلامی» می نامند. انسان باید به آن چیزهائی که واقعیت دارد، اعتقاد کامل داشته باشد. خدا، فرشتگان، فرستادگان خدا، جهان دنیا، جهان پس از مرگ (عالم برزخ) و عالم قیامت واقعیت دارند و باید انسان به همه آن ها اعتقاد داشته باشد. در این جا جهان بینی به معنای اعم جهان مطرح است نه جهان ماده!
انسان باید به خدا، صفات کمال خدا، فاعلیَّت خدا، وسائط فیض خدا، حساب، کتاب، بهشت و جهنم اعتقاد داشته باشد چون این ها وجود دارند. در آیه شریفه قرآن ـ که شاید آقایان عادت داشته باشند، پس از نماز عشاء بخوانند ـ آمده است:
«              …..».
«پیامبر ایمان آورده است به آن چه که از طرف پروردگار بر او نازل شده است، و همچنین مؤمنان (نیز ایمان آوردند). هر یک ایمان آورده است به خدا و فرشتگان او و کتاب های او و پیامبران او…» بنابراین مسائل اعتقادی، در حقیقت، یک جهان بینی به معنای وسیع است.
۱۸۵ـ و من خطبه له علیه السلام
بحمد الله فیها و یثی علی رسوله و یصف خلقا من الحیوان
حمد الله تعالی
الحمد لله الذی لا تدرکه الشواهد، و لا تحویه المشاهد، و لا تراه النواظر، و لا تحجبه السواتر، الدال علی قدمه بحدوث خلقه، و بحدوث خلقه علی وجوده، و باشتباههم علی ان لا شبه له. الذی صدق فی میعاده، و ارتفع عن ظلم عباده، و قام بالقسط فی خلقه، و عدل علیهم فی حکمه. مستشهد بحدوث الأشیاء علی أزلیته، و بما وسمها به من العجز علی قدرته، و بما اضطرها الیه من الفناء علی دوامه. واحد لا بعدد، و دائم لا بأمد، و قائم لا بعمد. تتلقاه الأذهان لا بمشاعره، و تشهد له المرائی لا بمحاضره. لم تحط به الاوهام، بل تجلی لها بها، و بها امتنع منها و إلیها حاکمها. لیس بذی کبر امتدت به النهایات فکبرته تجسیما، و لا بذی عظم تناهت به الغایات فعظمته تجسیدا، بل کبر شانا، و عظم سلطانا.
۲- مرحله متوسط وجود انسان: مرحله متوسط، همان مرحله غرائز و عواطف و احساسات است خداوند از ما خواسته است در جائی که کنترل کردن غرائز مطرح است، آن ها را کنترل کنیم. اخلاق وظیفه این مرحله وجودی است.
۳- مرحله نازل وجود انسان: این مرحله عبارت است از مرحله اعضا و جوارح انسان که در علم فقه وظائفش مطرح شده است. نماز خواندن، روزه گرفتن، خمس و زکات دادن، کارهای واجب را انجام دادن، از کارهای حرام اجتناب کردن، کارهای مستحب و مکروه و مباح انجام دادن، تجارت، روابط فرد با جامعه، روابط با خانواده، برخورد حاکم با رعایا و بالعکس و آن چه مربوط است به کارهائی که توسط دست، پا، چشم، گوش و اعضا و جوارح بدن انجام می شود، در علم فقه بحث شده است.
در این سه وظیفه ای که انسان دارد، تنها یک موردش را می تواند از مجتهدی آگاه تقلید کند که همان مرحله سوم و مسائل فقهی است که به آن فروع دین گفته می شود. و دلیل این که به ما حق داده اند که در فروع دین از مجتهد تقلید کنیم، برای این است که هر کس نمی تواند در این مسائل مجتهد شود و چون تکلیف مالا یطاق است، لذا باید به افرادی که در فقه تخصص دارند مراجعه کنیم و این نظیر مراجعه بیمار است به پزشک متخصص، ولی در اصول دین، نمی شود از کسی تقلید کرد بلکه مسائل عقیدتی را بایست یاد بگیریم و به آن ها معتقد شویم.
بررسی خطبه:
شماره این خطبه ـ که مورد بحث ما است ـ در نهج البلاعه محمد عبده ۱۸۵ است و در شرح فیض الاسلام ۲۲۷ که البته این اختلافی که در چاپ های مختلف نهج البلاغه به وجود آمده، نیاز به بررسی و تتّبع دارد. در هر صورت خطبه صد و هشتاد و پنجم درباره اثبات خدا و توحید و صفات خدا است:
«الحمد الله الذی لا تدرکه الشواهد و لا تحویه المشاهد»
ستایش منحصر است به خدائی که آلات و حواس مشاهده او را درک نمی کنند و احاطه نمی کند او را جاهائی که مکان اجتماع و حضور مردم است.
حمد ـ مدح ـ شکر:
معانی این سه لفظ (حمد ـ مدح ـ شکر) به هم نزدیک است. هر سه به معنای ستایش کردن و ثنا گفتن است ولی مدح، به این معنی است که چیزی را ستایش کنی خواه از ذوی العقول باشد مانند انسان و خواه از غیر ذوی العقول باشد (یعنی عقل نداشته باشد) مانند آفتاب ولی باید دارای کمال باشد، مثلا: مدحت الشَّمس یعنی خورشید را مدح کردم، با این که خورشید از ذوی العقول نیست ولی چون دارای کمال است، لذا می توانی آن را مدح کنی.
ولی حمد و شکر نسبت به چیزهائی که شعور ندارند اطلاق نمی شود بلکه «حمد» و «شکر»، تعریف و ستایش موجوداتی است که دارای عقل و شعورند مثلا می توان گفت: خدا را حمد می کنیم، یک انسان را شکر می کنیم ولی نمی توان گفت خورشید را شکر می کنیم.
بنابراین حمد و شکر مربوط به تعریف کردن و ستایش از چیزهائی است که دارای عقل می باشند. و فرق بین حمد و شکر این است که «شکر» برای نعمت است، پس اگر کسی به شما نعمتی داد او را شکر می کنید ولی در «حمد» لازم نیست مقابل نعمت باشد، بلکه چه نعمت بدهد و چه ندهد در مقابل کمالاتی که دارد، خواه آن کمالات از سنخ نعمت باشد خواه نباشد، او را حمد می کنیم. پس، خدا را حمد می کنیم.
«الحمد لله» یعنی جنس ستایش از آن خدا است. این لام لام اختصاص است یعنی جنس حمد مخصوص خدا است، برای اینکه ستایش در مقابل کمال است و اگر موجودات دیگر هم کمال داشته باشند، چون هر چه دارند از خدا است، لذا ستایش و تمجید مخصوص خدا می شود و به بیان روشنتر موجودات در مقابل خدا کمال ندارند بلکه اصلاً شیئیت ندارند و هر چه کمال هست مال خدا است.
در سوره حمد می خوانیم: «الحمد لله رب العالمین» جنس ستایش مخصوص خدا است، چرا؟ برای اینکه او مربی و پروردگار تمام عوالم وجود است. موجودات هر چه کمال دارند، چون خدا به آن ها داده است و ستایش هم برای کمالات است، پس قهرا ستایش مخصوص خدا می شود. خدا رب العالمین است، رحمان و رحیم است، مالک روز جزا است، مالک دنیا و آخرت است و هر چه خیر و کمال در این دو عالم است از خدا است پس ستایش تنها اختصاص به خدا دارد.
بنابراین اگر کسی دیگری را ستایش کند، این اشتباه در تطبیق کرده است چنین می پندارد که او کمال دارد لذا ستایش می کند او را ولی در حقیقت او آن شخص را ستایش نکرده بلکه خدا را ستایش کرده چون آن چه باعث ستایش وی شده، کمالات آن شخص است و کمالات را خدا به او داده است. لذا می گویند: تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است یعنی اگر حکمی را روی موضوعی آوردی، سپس صفتی برایش ذکر کردی، این صفت در حقیقت علت حکم را ذکر کرده است، مثلاً اگر گفته شد. «اکرم زیدا العالم» اکرام بکن زید را که عالم است، چون صفت عالم را ذکر کرده اند، شما می فهمید که اکرام او به خاطر علمش است. اینجا هم که می گوئیم الحمد لله و پس از آن صفت را می آوریم «رب العالمین» می فهمیم که ستایش مخصوص خدا است برای اینکه خدا رب العالمین است و همچنین صفت های دیگر که پس از آن آیه می آید «الرحمن الرحیم مالک یوم الدین».
حدیثی به پیامبر اکرم ص نسبت می دهند که می فرمود: «اللهم أرنا الأشیاء کما هی» خدایا به ما بنما اشیاء و موجودات را همانگونه که هستند. این به چه معنی است؟ من و شما موجودات را مستقل می بینیم و ارتباطشان را با خدا نمی بینیم و از آن غفلت داریم لذا پیغمبر اکرم (ص) خواسته است بگوید: خدایا موجودات را همان طور که جلوه های تو هستند، و وابسته به تو می باشند به من بنما یعنی از خدا می خواهیم که قوه دراکه ما را طوری کند که دیوارها و حجاب ها را بشکافند و برسند به آن که حقیقت هستی است و تمام موجودات جلوه های او هستند. شما اگر به چراغ نگاه کنی و نور آن را ببینی، ممکن است خیال کنی، این نور خودیت و استقلال دارد ولی اگر واقعیت آن نور را بخواهی بدانی، آن تنها جلوه و پرتوی از چراغ است که اگر چراغ را برداری نوری باقی نمی ماند، موجودات هم اینگونه اند، هر چه دارند به خدا وابسته است و صاحب و مالک همه آن ها خدا است پس ستایش هم باید مخصوص این خدائی باشد که پروردگار و صاحب تمام عوالم است.
«لا تدرکه الشواهد»: حمد مخصوص خدائی است که آلات و حواس مشاهده کننده و درک کننده نمی توانند او را درک کنند.
حواس درک کننده دو نوع است:
۱- حواس ظاهری
۲- حواس باطنی
انسان پنج حاسه ظاهری و پنج حاسه باطنی دارد که حواس ظاهری عبارتند از:
۱- باطره (دیدن با چشم)
۲- سامعه (شنیدن با گوش)
۳- لامسه (لمس کردن با دست)
۴- ذائقه (چشیدن با زبان)
۵- شامه (بوئیدن با بینی)
حواس پنجگانه باطنی را ـ که فلاسفه می گویند ـ عبارتند از:
۱- حس مشترک
۲- قوه واهمه
۳- قوه متخیله
۴- حافظه
۵- قوه مفکره یا متصرفه
عقل هم بالاترین قوا است که ادراک کلیات می کند.
این جا که حضرت می فرماید: حواس و شواهد نمی توانند خدا را درک کنند، شاید مقصود، شواهد و حواس ظاهری و باطنی باشد زیرا نه قوای ظاهری قدرت درک کردن خدا را دارند و نه قوای باطنی و حتی عقل هم به کنه ذات خدا راه ندارد. ما اجمالاً می دانیم خدا هست ولی به هیچ وجه نمی توانیم کنه ذات خدا را در یابیم، پس ممکن است شواهد، همان حواس ظاهری باشد و ممکن است اعم از شواهد ظاهری و باطنی و خلاصه مطلق مدرکات باشد، و با این نظر، معنای جمله امام این می شود که: ستایش خدائی را که قوای مدرکه ـ چه پنج حس ظاهر و چه پنج حس باطن و چه قوه عاقله که ادراک کلیات را می کند ـ نمی توانند او را درک کنند.
شهد: به معنای حضر است، از باب این که این آلات ادراک نزد شما حاضرند و ممکن است همه به معنای شهادت دهنده باشد یعنی همه حواس و شواهد نزد عقل که سلطان قوا است شهادت می دهند، مثلا گوش شهادت می دهد که این صوت است، چشم شهادت می دهد که این نوشته است، قوه ذائقه شهادت می دهد که حلوا شیرین است و و …
«و لا تحویه المشاهد»
مشاهد: یعنی محل حضوره المشهد العام: محل حضور عمومی (برای همه) المشهد الخاص: محل حضور خواص، شهد: همانگونه که ذکر شد به معنای حَضَرَ است.
این مجامع و اماکن که مراکز حضور مردم است، نمی تواند به خدا احاطه پیدا کند زیرا خدا جا و مکان ندارد، او فوق زمان و مکان است و او است که احاطه به همه زمان ها و مکان ها دارد، قرآن می فرماید:
«و هو معکم اینما کنتم» خدا با شما است در هر جا که باشید ولی به آن گونه نیست که ما یک مکانی را ـ مثلاً ـ در اطاق اشغال می کنیم زیرا ما در آن صورت محدود می شویم به آن مکان ولی نمی شود گفت: خدا در این اطاق است به آن معنی که جائی را اشغال کرده باشد! برای این که این از خواص اجسام است و خدا جسم نیست.
 احتواء: یعنی در برداشتن و مشتمل بودن
«و لا تراه النواظر»
و دیده ها او را نمی بینند.
در جمله اول فرمود: شواهد خدا را درک نمی کنند و چون یکی از شواهد قوای مدرکه، قوه باصره است که مخصوص دیدن می باشد، لذا این جمله، ذکر خاص بعد از عام می شود.
 نواظر: جمع ناظر است به معنای قوه باصره، احتمال دیگری هم داده می شود و آن این است که مقصود از نظر، دیدن با چشم نباشد بلکه دقت کردن باشد. اگر کلمه «ابصار» آمده بود، به معنای دیدن با چشم است ولی ابصار با نظر فرق دارد، نظر آن نگاهی است که، با دقت توأم است. در آیه شریفه می خوانیم: «وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره» چهره های آن روز خرسند و خوشحالند که نسبت به خدای خود دقت و توجه عمیق دارند. بنابراین، در این جا ممکن است معنای نواظر دید چشم باشد و ممکن است دید قلب باشد. از آن گذشته، هر چه دیدها عمیق هم باشند نمی توانند خدا را مشاهده کنند زیرا خدا بالاتر از این است که مورد دید و دقت ما قرار گیرد.
«و لا تحجبه السواتر»
پوشنده ها و پرده ها خدا را نمی پوشانند.
این جمله به نحوی با جله «لا تحویه المشاهد» ارتباط پیدا می کند. یکی از خواص جسم این است که پرده، دیوار، و هر ساتری آن را می پوشاند و حاجب و مانع از دیدن آن می شود ولی خداوند جسم نیست که پشت پرده قرار گیرد یا ساتری آن را بپوشاند و آن جا که گفته می شود خدا از ما محجوب است، معنایش این است که ما خدا را نمی بینیم ولی خدا ما را می بیند، پرده و ساتر برای ما است نه برای خدا. در آیه شریفه می فرماید «و هو معلکم أینما کنتم» خدا با شما است هر جا که باشید.
 سواتر: جمع ساتر یعنی آن چه می پوشاند.
پس از این، حضرت راجع به قِدَم خدا و اصل وجود خدا وارد بحث می شوند، که به ناچار برای اینکه مطلب برای برادران و خواهران قابل فهم باشد، برخی از اصطلاحات و کلمات را ـ که در بحث مورد استفاده قرار خواهیم داد ـ اجمالاً شرح می دهیم تا اینکه به فرهنگ این کلمات آشنائی پیدا شود. در ضمن یکی از معجزات بزرگ حضرت امیر المؤمنین (ع) نمایان شود که حضرت با اینکه در هیچ دانشگاه و هیچ کلاسی این درس ها را نخوانده است، آن چنان مسائل عمیق فلسفی را مورد بحث قرار داده است که حیرت آور و شگفت انگیز است.
وجود ـ ماهیت ـ عدم
وجود یعنی هستی، واقعیت های خارجی را وجود می گویند و در مقابل آن عدم است. عدم یعنی نیستی. گاهی هستی غیر متناهی است یعنی یک وجود محض است که حدی ندارد، مثل ذات باریتعالی که وجود غیر متناهی است، در این جا می گویند، این وجود ماهیت ندارد. و گاهی هستی، وجودی است که حد خاصی دارد، آن حد را «ماهیت» می نامند، مثلا انسان: موجودی است که حد خاصی دارد که آن حد را انسانیت می توان نامید، و این انسانیت، یک نوع کمالی دارد که با کمال ملائکه فرق دارد و از طرفی دیگر ـ مثلاً ـ با کمال زردآلو فرق دارد، یعنی ماهیت این انسان غیر از ماهیت ملائکه است و همچنین غیر از ماهیت زردآلو است زردآلو نیز کمالی دارد که با سایر میوه ها فرق دارد، پس، ماهیت هر یک کمال خاص به او را تمییز می دهد. بنابراین، ماهیت ها مربوط است به آن موجوداتی که دارای حد خاصی از کمالات هستند ولی اگر وجودی بی پایان باشد که همه کمالات را داشته باشد و حد خاصی نداشته باشد، مثل ذات باریتعالی، به او می گویند: ماهیت ندارد و وجود غیر متناهی است.
وجوب ـ امکان ـ امتناع
واجب: آن است که باید باشد. ممتنع: آن است که باید نباشد. ممکن: آن است که ممکن است باشد و ممکن است نباشد.
عدد دو را می گویند: واجب الزوجیه، یعنی جفت بودنش واجب است و ممکن نیست فرد باشد ولی عدد یک ممتنع الزوجیه است یعنی نمی توان زوج باشد ولی گردو را می گوئیم ممکن الزوجیه زیرا ممکن است جفت باشد و ممکن است هم فرد باشد، اگر دو تا باشد جفت می شود و اگر یکی بود فرد است، ولی در مورد عدد دو، واجب است که زوج باشد و همچنین عدد یک، نسبت به زوجیت ممتنع و محال است یعنی باید زوج نباشد.
از این سه (واجب، ممکن و ممتنع) آن که احتیاج به علت دارد، ممکن است ولی واجب و ممتنع علت نمی خواهند. جفت بودن عدد دو یا فرد بودن عدد یک نیاز به علت ندارد ولی ممکن، نیاز به علت دارد، مثلا گردو ممکن است جفت باشد و ممکن است فرد باشد و این بسته به دست شما است پس اگر دو گردو را بخشیدی، گردو جفت شده است ولی اگر یک گردو بخشیدی، آن گردو دیگر جفت نیست بلکه فرد است. نتیجه می گیریم که: واجب احتیاج به علت ندارد برای اینکه شأنش بالاتر از علت است، ممتنع هم نیاز به علت ندارد زیرا شأنش از علت پائین تر است، ممتنع هم نیاز به علت ندارد زیرا شأنش از علت پائین تر است ولی ممکن نیاز به علت دارد. و در اصطلاح علمی می گویند: «واجب غنای فوق جعل دارد» یعنی مستغنی از علت است و ممتنع غنای دون جعل دارد ولی ممکن، محتاج علت است زیرا وجود و عدمش، هر کدام، وابسته به غیر است.

16دسامبر/16

دو قطب جدید

بسم الله الرحمن الرحیم
چندی قبل مجله ای به زبان عربی به دست نویسنده رسید که از آغاز تا پایان و روی جلد و پشت جلد و جزء جزء محتوای آن آن گونه با خط امام و راه و روش انقلاب و جمهوری اسلامی منطبق بود که وقتی به قصد آزمایش، آن را با استتار نام مرکز نشر، به یکی از دوستان عرب زبان، ارائه و از او خواستم با مرور بر عناوین مندرجه حدس زند که توسط چه کسی و در کجا نشر یافته است؟ آن دوست، تمام ارگان ها و سازمان های وابسته به انقلاب اسلامی را نام برد، تا ذهن او از تصور هر چیز دیگر باز ماند. و آن گاه که شناسنامه مجله مزبور را به او نشان دادم چشم او بر کلماتی افتاد که از شدت حیرت و ناباوری، حالتی عجیب به او دست داد. «جمعیه شبان المسلمین فی القدس!» اوه! آیا درست می بینم؟ آیا این راست است؟! جمعیت جوانان مسلمان در بیت المقدس؟! آیا واقعاً انقلاب اسلامی و خط امام این چنین تا قلب سرزمین های اشغالی فلسطینف علیرغم سلطه اهریمنی صهیونیست ها، شکوفا و نیروند شده است؟! آری! این یک واقعیت است. و باز هم نمونه ای دیگر از آن سوی دنیا و از مرکز بزرگترین قدرت دشمن اسلام، از قلب آمریکای جهانخوار:
دانش آموزان سرخ پوست دبیرستان «اسپرینگ دال» ایالت «ارکانزاس» آمریکا، یک جفت جوراب سفید بسیار جالب که از نظر آن ها نمودار اوج اظهار محبت است، همراه با نامه ای آکنده از احساس و عاطفه و عشق نسبت به امام به عنوان شخصیت جهانی بزرگی که مظهر دفاع از مظلومان تاریخ و نوید بخش رهایی ملت های محروم جهان است برای حضرت امام خمینی مدظله العالی فرستاده بودند. (و حضرت امام نیز متقابلاً پاسخی پر مهر با عنوان «فرزندان عزیز خوب» همراه یک جزوه شامل احادیث مناسب با نونهالان از پیغمبر اکرم (ص) ـ که دستور فرمودند ترجمه شود ـ برای آن ها ارسال داشتند.) این ها و هزاران هزار نمونه دیگر از لبنان، مراکش، تونس، عربستان سعودی، مصر، سودان، و دیگر کشورهای تحت ستم نمودارهایی هستند از صدور انقلاب.
آثار انقلاب جهانی اسلام در جای جای صحنه گیتی به ویژه در کشورهای اسلامی اوج گرفته و هم اکنون شرایط سال های مختلف قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در کشورهای مختلف اسلامی در جریان است. در لبنان، شرایط سال ۵۷ و در بعضی دیگر مشابه سال های ۵۶ و ۵۵ و و …
آری! ما هنوز سانسور شدید وسائل ارتباط جمعی جهان استکبار را در مورد اخبار حرکت اسلامی ایران تا قبل از پیروزی فراموش نکرده ایم و اکنون نیز همان وسائل خبری با تجربه و مهارت بیشتر در پنهان نگاه داشتن یا تحریف اخبار انقلاب جهانی اسلام، سعی داشته و هماهنگ با رژیم های وابسته به امریکا و شوروی در خاموش کردن آن کوشش می کنند.
وسعت، عظمت و قدرت انقلاب اسلامی را از هماهنگی تنگاتنگ و اتحاد شوم شرق و غرب و همه اقمار آنان در مقابله با انقلاب اسلامی، می توان دریافت و اگر تا چندی پیش جهان به دو قطب متضاد و رقیب به عنوان شرق و غرب یا کمونیسم و امپریالیسم و اقمار آن دو تقسیم می شد، اکنون با پیروزی انقلاب اسلامی و صدور و گسترش روز افزون آن و استقرار و ثبات جمهوری اسلامی، پرده تزویر از چهره کریه آمریکا و شوروی و … برداشته شده و شرق و غرب به مصداق «الکفر مله واحده» در کنار هم به صورت یک قطب در آمده و در نتیجه، جهان به تقسیم بندی جدیدی رسیده است، که در یک سو تمام مستکبران جهانخوار و رژیم های شیطانی بزرگ و کوچک و در سوی دیگر انقلاب جهانی اسلام و مرکز ثقل و مشعل فروزان آن یعنی جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
دشمنان اسلام و مستکبران جهانخوار که با گسترش اشعه نور اسلام، خود را در پرتگاه زوال و نابودی یافته اند، در همان حال که همچون مار زخم خورده، دیوانه وار به سرکوبی جنبش های اسلامی در مناطق مختلف پرداخته اند، بیشترین تلاش و نیرویشان را در خاموش کردن کانون انقلاب (جمهوری اسلامی) به کار گرفته اند و جنگ تحمیلی و ماجراجوئی ها و به خاک و خون کشیدن شهرهای جنوب و غرب ایران به وسیله موشک ها و بمباران ها و به کار گرفتن بمب های شیمیائی و خوشه ای که هر کدام اهدائی یکی از جنایتکاران شرق و غرب است، همزمان با گلوله باران کردن غرب بیروت، دلیلی آشکار بر این مدعا است.
ولی امریکا و شوروی و همه رژیم های دست نشانده آن ها علیرغم جنگ جهانی اعلام نشده ای که به صورت جنگ تحمیلی و توطئه های دیگر علیه اسلام به راه انداخته اند، باید بدانند: امت بزرگ اسلام که شهادت را سعادت و مرگ را آغاز زندگی و جهاد فی سبیل الله را فریضه و نثار جان و هستی خود را در راه خدا، منتهای آرزو می داند، با اقتداء به اسوه های بزرگی همچون حضرت علی و امام حسین علیهما السلام، تا محو کفر و استکبار و نابودی همه ستمگران غارتگر، دست از مبارزه نخواهد کشید و در این راه مقدس حتی ویرانی تمام شهرها و به شهادت رسیدن ده ها میلیون نفر را، خسارت ندانسته بلکه آن ها را سرمایه های اندک و ناچیز در پیشگاه خداوند بزرگ و اجر عظیم او محسوب داشته و برای پیروزی اسلام و تحقق آرمان های جهانشمول آن و آزادی بشریت از انواع بندگی جز خدا، قاطعانه و سرسختانه به راه خود ادامه می دهد.
امت بزرگ اسلام به عنوان وارث اهداف تمام پیامبران و امامان و شهدا و صالحین تاریخ، در حساسترین فراز تاریخ اسلام، رسالت رهائی تمام مستضعفان دربند را بر دوش گرفته و بر آن است که در بزرگترین جنگ سرنوشت ساز بین حق و باطل، نیروی خدائی بیکران خود را در لشکرهای قدس و ارتش بیست میلیونی، تشکل داده با هجومی سیل آسا و سریع، بغداد را بر سر صدامیان بعثی خراب و راه را برای آزادی قدس شریف و رهائی ملت های منطقه باز کند انشاء الله. و السلام.
رحیمیان

16دسامبر/16

رهنمودها

امام خمینی
• آمریکا حالا علنا به میدان آمده، جوان ها بروند به جبهه ها و هر چه زودتر جنگ را تمام کنند.
• رئیس جمهور آمریکا گفته است ایران ما را تحقیر کرد. این اول کار است، ایران تا آخر شما را تحقیر خواهد کرد.
• همه کسانی که دارای ابزاری هستند برای خدمت، همان ابزار، آزمایش آن ها است.
• مائی که امروز مقدرات مملکتمان به دست خودمان افتاده است، همه مان مسئولیم، کسی نیست که مسئول نباشد.
• فرض کنید همه ـ خدای نخواسته ـ همه افراد کشور خلاف می کنند، شما یک نفر خوب کار کنید.
• آن هائی که نشسته اند کنار و می خوابند و می خورند و زندگی حیوانی دارند و نق می زنند، آن ها یک قدری بتوجه کنند و از خواب بیدار شوند.
• این نعمت آزادی را که پیش آمده است، و الآن هیچ قدرتی نمی تواند به شما بگوید بالای چشمت ابرو است، این را حفظش کنید، این یک نعمت الهی است.
• باید انسان توجه کند به اینکه آیا اگر یک نفر دیگری بهتر از کسی بود که من می خواهم انتخاب کنم، لکن با من ارتباطی نداشت بلکه دلخوری هم داشت، آیا آن را کاندید می کردم، اگر چنین بود، معلوم می شود که دارد برای خدا کار می کند و اگر اینطور نشد، بداند که مسأله شیطانی است.
۱۲/ ۱۱/ ۶۲
• اگر صدام شهرهای ما را بزند، تو دهنی خواهد خورد.
• دولت ها باید با مردم آشنا بشوند، مردم را زیر فشار قرار ندهند، دنیا دیگر قبول نمی کند این را، یک روز یک انفجار حاصل می شود که همه از بین خواهند رفت.
• ما کراراً به دولت های منطقه گفته ایم که بیائید با هم دست بدهیم و خودمان را از چنگال ابرقدرت ها بیرون کنیم، مظلوم ها دیگر نمی توانند تحت ظلم ابرقدرت ها باشند.
• صدام رفتنی است، به دولت هایتان بگوئید فکری برای خودشان بکنند.
• ما از اول با هیچ کس جنگ نداشتیم لکن با صدام نمی توانیم صلح بکنیم، صدام یک جانی است که به هیچ یک از تعهداتی که می کند اعتبار نیست.
• دنیا عوض شده است، دنیا دنیای سابق نیست که یا انگلستان بر همه دنیا حکومت کند یا آمریکا یا شوروی! این را دنیای امروز نمی پذیرد.
۱۹/ ۱۱/ ۶۲
رهنمودها
آیه الله العظمی منتظری
• آقایان (سفرا) از دست زدن به کارهائی که خلاف برنامه های کشور میزبان است پرهیز نمایند گرچه ممکن است بعضی جوانان انقلابی چنین توقعی را از آنان داشته باشند.
۲۴/ ۱۰/۶۲
• اسلام، خزیدن به گوشه ای و اکتفا کردن به چند رکعت نماز و بی تفاوتی نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان در برابر کفر جهانی و مظالم ابرقدرت ها و جنایت های صهیونیست ها را گناه بزرگ می داند.
۲۴/ ۱۰/ ۶۲
• باید ترتیبی داده شود تا حالات و خصلت های اشرافی گری و گرایش به تجملات در سپاه و سایر نیروهای مسلح به وجود نیابد.
۱/ ۱۱/ ۶۲
• اسلام هرگز اجازه نمی دهد در هنگام پذیرش ها و استخدام افراد، سئوالات غیر مربوط و موهومی را مطرح کرده و افراد عاقل و متخصص را به این بهانه رد کنیم.
۱/ ۱۱/ ۶۲
• دولت باید کارها و شغل های زیاد و کاذبی را که در گذشته به دلائل مختلف بر این ملت تحمیل شده است حذف کند.
۵/ ۱۱/ ۶۲
• وظیفه محققین اسلامی است که سعی کنند یک تاریخ دقیق، مستند و محکمی برای انقلاب بنویسند.
۸/ ۱۱/ ۶۲
• به هیچ وجه نباید افرادی که در گذشته به عللی لغزش هائی کرده اند و امروز خدمت می کنند سرشان افشا شود.
۸/ ۱۱/ ۶۲
• من بارها گفته ام سپاه پاسداران و سایر مسئولین انتظامی نباید در جائی که احتمال توطئه علیه انقلاب نباشد، به داخل منازل و زندگی اشخاص سرکشی و تجسس نمایند، ما فقط می توانیم از تظاهر افراد بی بند و بار در ملأ عام به خلاف شرع جلوگیری نمائیم.
۱۱/ ۱۱/ ۶۲
• هیچ کس حق توهین کردن به افراد متهم یا بستگان و زن و بچه آن ها را ندارد.
۱۱/ ۱۱/ ۶۲
• اگر برخورد با مردم تند و خارج از رویه اسلامی باشد، تمام این ها به حساب اسلام و انقلاب گذاشته می شود.
۱۱/ ۱۱/ ۶۲
• ضرر تندروی ها و دخالت کردن در کار مدیریت ها و انگ زدن به اساتیدن و افراد متخصص در کارخانجات و دانشگاه ها و سایر مؤسسات، از ضرر ضد انقلاب کمتر نیست.
۱۳/ ۱۱/ ۶۲

16دسامبر/16

زمامداران در حکومت اسلامی

حجت الاسلام یحیی سلطانی
قسمت سوم
رابطه زمامداران با مردم
قبلا یاد آور شدیم که مؤمنان باید با یکدیگر کاملا در ارتباط باشند تا بتوانند از حال یکدیگر مطلع گردند و هیچ مؤمنی نباید بین خود و دیگران حجابی به وجود آورد و چون زمامداران بیشتر مورد مراجعه مردم هستند و بیشتر مورد مراجعه مردم هستند و بیشتر نیازهای مردم به دست آن ها برآورده می شود روی مسأله نبودن حجاب بین آن ها و مردم بیشتر تکیه شده و توصیه شده است که آن ها باید با ملت در ارتباط کامل باشند.
در نهج البلاغه از امیر المؤمنین (ع) نقل شده که آن حضرت در نامه ای که به قثم بن عبا فرماندار مکه نوشته و او را به اهمیت وظیفه خود در مراسم حج تنبه داده، چنین فرموده است: حج را برای مردم به پا دار (کارهای حج را زر نظر داشته باش و تا می توانی وسایل تسهیل انجام آن را برای حاجیان آماده کن) ایام الله را برای آن ها یاد آوری کن. صبح و عصر با آن ها نشست داشته باش، پاسخ سئوال کنندگان را بگو و نادانان را بیاموز و با علما گفتگو کن. نباید از جانب تو برای مردم پیغام رسانی باشد مگر زبانت و نباید بین تو و مردم پرده داری باشد مگر صورتت (یعنی باید بدون واسطه با مردم مستقیما در تماس باشی و شخصاً با آن ها گفتگو نمائی) و هرگز از نیازمندی که بخواهد تو را ملاقات کند و نیاز خود را بگوید دوری مکن و بین خودت و نیازمندان حجابی به وجود نیاور.
اولین بار که نیازمندی به خانه تو آمد اگر او را رد نمودی و نیاز او را برطرف نکردی، او دیگر (رنجیده شده) و تو (در نظر او) پسندیده نخواهی بود ( و در خور ستایش نیستی) اگر چه در آینده حاجت او را بر آوری.
«اما بعد، فأقم للناس الحج، و ذکرهم بایام الله، و اجلیس لهم العصرین،فافت المستفتی و علم الجاهل و ذاکر العالم. و لا یکن لک الی الناس سفیر الا لسانک و لا حاجب الا وجهک و لا تحجبن ذا حاجه عن لقائک بها فانها ان زیدت عن ابوابک فی اول وردها لم تحمد فیما بعد علی قضائها».
از این نامه شریف، اهمیت مردیم بودن و با مردم جوشیدن زمامداران در حکومت اسلامی روشن می گردد.
در شرایط فعلی کشور به دو علت زمامداران نمی توانند درب خانه و یا اداره کار خود را به روی همه مردم باز بگذراند. علت اول مسئله کثرت و تراکم جمعیت است. اگر قرار باشد همه مردم بتوانند با آزادی وارد هر اداره یا یا هر خانه ای از خانه های مسئولین بشوند همه اوقات آن ها گرفته می شود و به کارهای خود نمی رسند. علت دوم، مسئله تدابیر امنیتی است که با شرایط فعلی تأمین امنیت برای مسئولین با آزادی کامل ملاقات ها مقدور نمی باشد. بنابر این باید تدابیری اندیشید و برنامه ر ا به گونه ای تنظیم کرد که با رعایت جهات فوق، رابطه مسئولین با مردم قطع نباشد و زمامداران از آن چه در جامعه می گذرد مطلع باشند. برای تحقق بخشیدن به این امر، انجام دو برنامه دقیق و منظم برای زمامداران لازم و ضروری است.
برنامه اول ـ ترتیب ملاقات های عمومی و برنامه دوم ـ انتخاب مشاور از بین مردم.
ضرورت ملاقاتهای عمومی:
برای اینکه زمامدار بتواند با دردهای مردم آشنا شود نباید اختیار ورود مردم به خانه او و ملاقات های نیازمندان با او در دست افراد خاصی باشد زیرا اگر افراد خاصی او را احاطه کرده باشند معمولاً آن ها کسانی را که خودشان مایل باشند به ملاقات راه می دهند و از ملاقات دیگران که اغلب آن ها نیازمندان و صاحبان درد هستند جلوگیری می شود، در این صورت زمامدار ـ به اصطلاح امروزی ها ـ کانالیزه می شود و بسیاری از مطالب بر او مجهول می ماند، اینکه در بعضی از روایات آمده است که مسئولین نباید دربان داشته باشند به آن معنی نیست که محافظ نداشته باشند بلکه به این معنی است که نباید خانه آن ها متولی خاصی داشته باشد. اگر بخواهند در شرایط فعلی، مسئله حفاظت عملی گردد و کثرت جمعیت مزاحمتی ایجاد نکند و در عین حال مردم بتوانند حرف های خود را بزنند، بهترین راه این است که مسئولین محترم هر چند روزی یک مرتبه در ساعت های معین ملاقات عمومی داشته باشند تا همه اقشار بتوانند خود را به آن ها برسانند و باید در ملاقات های عمومی به مردم آزادی کامل داده شود تا بتوانند حرف های خود را بزنند. امیرالمؤمنین(ع) عینا همین دستور را به مالک اشتر داده است.
در عهدنامه معروف از آن حضرت نقل شده که می فرماید: (ای مالک) قسمتی از وقت خود را مخصوص افرادی قرار بده که دست نیاز به سوی تو دارند و فارغ از کارهای دیگر خود را برای رسیدگی به نیاز آن ها آماده نما. برای خدائی که تو را آفریده تواضع کن و در مجلس عمومی بنشین و سربازان و مأمورین محافظ و دربانان را از جلوگیری مردم باز دارد تا گوینده آن ها بدون وحشت و لکنت زبان سخنان خود را بگوید. زیرا من از رسول خدا در موارد متعدد شنیدم که می فرمود: در امتی که بدون ترس و لکنت زبان حق ضعیف از قوی گرفته نگردد آن امت پیراسته و بدون عیب نخواهد بود. درشتی و خشونت و سخنان نادرست آن ها را تحمل کن و تنگ نظری و خوی خودپسندی در مقابل مردم نداشته باشد (تا سخنان آن ها بر تو گران نیاید و از آن ها غضبناک نگردی.)
«و اجعل لذوی الحاجات منک قسما تفرغ لهم فیه شخصک و تجلس لهم جلسا عاما فتتواضع فیه لله الذی خلقک و تقعد عنهم جندک و اعوانک من احراسک و شرطک حتی یکلمک متکلمهم غیر متتعتع فانی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ـ یقو فی غیر موطن : «لن تقدس امه لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع: ثمّ احتمل الخرق منهم و العی و نح عنهم الضیق و الانف».
انتخاب مشاوران بین مردم
برنامه دومی که زمامدار باید داشته باشد تا بتواند از آن چه در اجتماع می گذرد با خبر باشد، انتخاب مشاور از بین مردم است. زمامدار باید مشاورانی داشته باشد که در متن اجتماع باشند و بهتر است از میان افرادی انتخاب شوند که کارهای دولتی در دست آن ها نباشد. اینگونه افراد که معمولاً از بین اصناف مختلف انتخاب می شوند چون در متن جامعه زندگی می کنند از چگونگی قضاوت عمومی در مورد کارهای حکومت اطلاع دارند و اگر صداقت و درستی و ایمان کافی در آن ها باشد غالبا خیرخواهانه صحبت م یکنند و از تملق گوئی ها اجتناب می نمایند. زمامدار می تواند از طریق این افراد، اطلاع صحیح و دقیق به دست بیاورد و علاوه بر این، برای اداره صحیح حکومت، مشورت با صاحب نظران لازم است زیرا فکر واحد معمولا نمی تواند تحلیل های صد در صد صحیحی داشته باشد و از خطا و اشتباه به دور باشد ولی هنگامی که فکرها و اندیشه ها به یکدیگر ضمیمه شد نتیجه بهتری بدست می دهد و احتمال خطای آن بسیار کم می گردد. از این جهت اسلام روی اصل مشورت تکیه می کند و قرآن مجید مشاوره در امور را یکی از صفات قابل ستایش برای مؤمنان می شمارد. (سوره شوری آیه ۳۷).
ما در مقالات مربوط به بحث انتخابات، درباره قانون شوری مفصلا بحث نمودیم، در این جا آن را تکرار نمی کنیم. نکته ای که لازم به یادآوری است این است که مشورت نمودن با مردم در رابطه با تصمیم گیری هائی که به زندگی آن ها مربوط می گردد، علاوه بر اینکه راهگشای مهمی برای مشروت کننده است، یک نوع احترامی به افکار و اندیشه مردم نیز می باشد. و این امر موجب می گردد که آن ها را دلگرم کند و از حکومت حمایت نمایند و چون تصمیم ها با مشورت آن ها گرفته شده و آن را تصمیم خودشان می دانند حمایت از آن را نیز بر خود لازم می دانند.
ارزش قائل شدن برای مردم و بها دادن و شخصیت دادن به آن ها، دل های آن ها را از حقدها و کینه ها پاک می¬گرداند و آن ها را جذب صحنه سیاست می نماید.
مشورت های رسول خدا (ص)
به طوری که از تاریخ اسلام استفاده می شود، رسول خدا ص در موارد زیادی مخصوصاً در مسائل جنگی با اصحاب مشورت می کردند. از جلمه مواردی که تاریخ مشوت آن حضرت را ثبت نموده واقعه جنگ احد است. نیروی قریش که آماده ضربه زدن به اسلام و مسلمانان بود. روز پنجشنبه پنجم شوال سال سوم هجرت در دامنه کوه احد پیاده شد. رسول خدا(ص) آن روز و روز جمعه را در مدینه ماندند و روز جمعه شورای نظامی تشکیل دادند و در نحوه دفاع از افسران و صاحب نظران نظرخواهی فرمودند و در انجمن بزرگی که عده ای از سربازان و افسران حضور داشتند فرمودند: «اشیرو الی» نظرهای خود را به من بگوئید، و سرانجام نتیجه مشورت این بود که ارتش اسلام از شهر بیرون روند و با کفار وارد جنگ شوند. نتیجه این مشورت، بسیار مطلوب بود. لشکر اسلام در پناه کوه احد طوری سنگر گرفت که بر دشمن مسلط باشد و در پشت جبهه نیروی حفاظت مستقر نمود که دشمن نتواند از پشت به آن ها حمله نماید، این نقشه از لحاظ فنون رزمی متناسب با آن زمان، بسیار دقیق و حساب شده بود و لذا مسلمانان در آغاز پیروز شدند و لشگر دشمنم رو به هزیمت نهاد ولی بر اثر اشتباه عده ای از محافظین پشت جبهه که پست حفاظتی خود را رها کردند، دشمن از فرصت استفاده نمود از پشت سر حمله کرد و مسلمانان را شکست داد.
مشورت برای جذب افراد
در این جا از آیات سوره آل عمران استفاده می شود که مسلمانان فرار می کردند و برای حفظ جان خود از کوه بالا می رفتند و هر چه رسول خدا آن ها را دا می زد گوش نمی دادند و هموراه به فکر بودند که چگونه جان خود را از مهلکه نجات دهند.
«اذ تصعدون و لا تلون علی احد و الرسول یدعوکم فی اخریکم» (آیه ۱۵۲) با عنایات خداوند رسول خدا از خطر محفوظ ماند و لشکر کفار که مطمئن بودند آن حضرت کشته شده از مدینه به قصد مکه عزیمت نمودند.
از آیه ۱۵۴ ـ آل عمران استفاده می شود که خداوند این گناه مسلمانان فراری را که ناشی از اغوای شیطان بوده، مورد عفو قرار داده است.
و از آیه ۱۵۹ سوره آل عمران استفاده می شود که رسول خدا نیز برای جذب آن ها با رحمت و مهربانی رفتار نموده و خداوند رفتار آن حضرت را ستوده و تأکید فرموده که پیامبر(ص) آن ها را مورد عفو قرار دهد و برای آن ها طلب آمرزش نماید و به دنبال این دستور خداوند می فرماید: با این ها (یعنی با همین مسلمانانی که بعضی از آن ها را شیطان فریب داد و فرار نمودند و اکنون پشیمان شده اند) در کار مشورت نما.
«فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لا نفضوا من حولک فاعف عنهم استغفر لهم و شاورهم فی الامر».
از دلالت سیاق آیه ـ که خداوند حالت نرمش پیغمبر را که در جهت جذب مسلمانان مؤثر بوده می ستاید و به او دستور عفو و اغماض می دهد و به دنبال آن می فرماید آن ها را مورد مشورت قرار بده ـ استفاده می شود که این مشورت نیز به علت اینکه به مسلمانان شخصیت و بها می دهد و موجب جذب بیشتر آن ها می گردد مورد عنایت خداوند بوده است و شاید مهمترین فلسفه مشورت نمودن رسول خدا که خود عقل کل بوده و در باطن نیازی به مشورت نداشته، همین امر می باشد.
ویژگی های مشاورین
زمامدار اسلامی باید در انتخاب مشاور دقت داشته باشد و افرادی را از بین سیاستمداران ورزیده و مؤمن انتخاب کند که او را در اداره امور یاری دهند و همیشه خیرخواهانه با او برخورد نمایند. افرادی متعهد و دلسوز باشند و رأی و نظر آن ها فقط برای خدا و اسلام و حفظ حکومت اسلامی باشد، آن ها را خوب آزمایش کند و با دقت کامل انتخاب نماید.
امیر المؤمنین علی (ع) ویژگی های وزیران و مشاوران را برای مالک اشتر شرح می دهد. از مجموع ویژگی هائی که امام (ع) فرموده اند استفاده می شودن که باید مسلمانی مؤمن و متعهد و دور از طمع و آزاد مرد باشد، به گونه ای که از گفتن حق پروا نداشته باشد. خلق های فاسدی که او را وادار به موضع گیری های خاصی می کند در او نباشد. زمامدار، مسئول دارائی مردم است و باید برای رشد اقتصادی کشور بکوشد و بینوایان را دستگیری کند. مشاور او نباید بخیل و خسیس باشد زیرا بخیل او را از بخشش و عطا باز می دارد. دین خدا و کشور اسلامی دشمنانی دارد که علیه حکومت توطئه می کنند و گاهی جنگی را بر ملت تحمل می نمایند، مشاور نباید ترسو باشد زیرا او زمامدار را از مقابله با دشمن می ترساند.
مشاوران و یاران نزدیک زمامدار نباید از بین افرادی انتخاب شوند که از حاشیه نشینان و یاران نزدیک ستمکاران بوده اند زیرا آن ها غالباً افرادی بوده اند که برای کسب قدرت و مکنت اطراف زمامداران ظالم جمع می شدند و آن ها را ستمکاری کمک می کرده اند. اینگونه افراد انگیزه ای غیر از اغراض نفسانی ندارند و همیشه می خواهند از قدرت حکومت به نفع اغراض پلید خود استفاده کنند. مطلب بسیار جالب و مهمی که از سخنان امام (ع) استفاده می شود این است که امام (ع) سفارش می فرماید: باید افرادی که حق را می گویند و زمامداران را در کارهای خلاف تأیید نمی کنند بهتر مورد عنایت باشند و نیز استفاده می شود که باید زمامداران سفارش کنند که حاشیه نشینان آن ها را بیش از حد مداحی نکنند و اگر اینگونه نباشد ممکن است یاران و نزدیکان زمامدار کم کم حالت آزادگی را از دست بدهند و به صورت افرادی متملق و چاپلوس در آیند و برای خوش آیند حاکم سخن بگویند به طوری که معروف است در زمان شاه معدوم با اینکه مملکت بحرانی بود، یاران نزدیک او همواره می گفتند خاطر همایونی آسوده باشد مملکت آرام است شما بر اوضاع مسلط هستید!! و در زمان بنی صدر یاران او که مأمور سنجش افکار بودند همیشه به او می¬گفتند قلب ملت در عشق تو می تپد!! و روحانیت در جامعه جای پائی ندارد!! اینگونه افراد چاپلوس و متملق جز اینکه زمامدار را در بی خبری نگاه دارند تا گاهی که او را سرنگون سازند نفعی ندارند.
رابطه دوستانه بین زمامداران و مردم
یکی از چیزهائی که جامعه را منسجم می سازد و عامل مؤثری برای بهسازی همزیستی ها می باشد، محبت و دوستی است. نقش محبت در تحکیم روابط اجتماعی بیش از نقش عدالت است زیرا عدالت فقط می تواند از تضییع حقوق جلوگیری کند ولی در جامعه ایثار و فداکاری به وجود نمی آورد و اگر در جامعه ایثار و فداکاری نباشد روح وحدت حاکم نخواهد بود.
در اسلام سفارش شده است که باید بین زمامداران و مردم، مبحت و دوستی برقرار باشد و در دل، یکدیگر را دوست داشته باشند. در عهدنامه مالک اشتر آمده است که امام (ع) می فرماید: ای مالک! دلت را برای زیردستان کانون محبت و لطف و مهربانی قرار بده (آن ها را در دل دوست داشته باش و با آن ها با مهربانی و لطف و مدارا رفتار کن).
«و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم».
معمولاً دوستی مقامات مافوق نسبت به مادون، منشأ رفق و مدارا و لطف و مهربانی آن ها می گردد و دوستی زیردستان نسبت به مافوق موجب ادب و احترام آن ها است و هر گاه طبقه مافوق نسبت به زیر دستان لطف و مهربانی داشته باشند طبعا زیردستان آن ها را دوست دارند و در راه آن ها ایثار و فداکاری می نمایند.
عوامل دوستی مردم
محبت و دوستی یکی از چیزهائی است که در دل انسان نسبت به دیگران پدیدار می گردد و حصول آن در دل عوامل خاصی دارد که بدون وجود آن عوامل پیدا شدن محبت ممکن نیست. محبت با زور و سفارش در دل افراد ایجاد نمی شود. اگر همه مردم سفارش کنند که باید فلان شخص را دوست بداری ممکن نیست علقه محبت ایجاد گردد زیرا محبت که در فارسی به یک مرحله عالی آن دلبستگی گفته می شود، یک نوع بستگی و ارتباطی است بین دل و محبوب و این ارتباط هنگامی به وجود می آید که در محبوب عاملی باشد که دل را به طرف خود جذب کند تا بین آن ها ارتباط و بستگی به وجود بیاید.
عواملی که در زمامداران می تواند دل های مردم را به طرف آن ها متوجه سازد به این شرح است :
عالم اول ـ لطف و مدارای آن ها نسبت به مردم:
اگر زمامداران نسبت به مردم شقفت و مهربانی داشته باشند و مردم احساس کنند که آن ها از روی دلسوزی به کار رعیت رسیدگی می نمایند و نمی خواهند بر آن ها حاکم باشند و آن ها را مورد استثمار قرار دهند طبعاً آن ها را دوست دراند. مطابق نقل عهدنامه مالک اشتر علی (ع) می¬فرمایند: مبادا نسبت به زیردستان مانند درنده خونخواری خوردن آن ها را برای خود غنیمت بدانی (با آن ها مهربان باش) زیرا آن ها (که در قلمرو حکومت تو زندگی می کنند) یا مسلمان و برادر دینی تو هستند و یا مانند تو انسان می باشند (و خواسته های یک انسان در آن ها نیز موجود است).
«و لا تکونن علیهم سبعاً ضاریا تغتنم اکلهم فانهم نفان: اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق».
عامل دوم ـ عفو و گذشت:
انسان معمولاً خطا و اشتباه دارد و از لغزش به دور نمی باشد و جز معصومین (ع) که مورد عنایت پرودرگار و در صیانت حضرت حق می باشند بقیه انسان ها در معرض لغزش و خطا قرار دارند. اگر مسئله عفو و گذشت برداشته شود کارها مشکل می گردد. زمامدار باید خطا و لغزش های افراد را مورد عفو قرا دهد مگر در مواردی که خطا کار به انجام خطا اصرار داشته باشد و خطای او برای اسلام خسارت به بار بیاورد.
در عهدنامه آمده است که امام ع به مالک می فرماید: (ای مالک!) از افراد ملت لغزش ها فراوان سر می زند (زیرا آن ها انسان هستند و انسان طبعاً در معرض اشتباه و لغزش است) و علت هائی برای آن ها پیش می آید (که نمی توانند کارها را به درستی انجام دهند و یا به موجب علت هائی لغزش از آن ها سر می زند) و به عمد یا خطا کارهای نادرستی مرتکب می شوند. پس همانگونه که دوست داری خداوند تو را مورد عفو قرار دهد و از لغزش های تو صرف نظر کند تو نیز افراد را مورد عفو قرار بده و از لغزش ها صرف نظر کن تو (در نظام سیاسی در رتبه) فوق دیگران قرار گرفته ای و فوق تو والی امر است و خداوند فوق والی (هیچکدام فعال مایشاء نیستیم. خداوند فوق همه و ناظر بر همه کارها است)… مبادا که از عفو و گذشت پشیمان گردی و بر عقوبت نمودن شادمان باشی (زرا شادمانی بر عقوبت علامت خشم و خشونت و از خوی سبعیت است) و هر گاه (بر اثر پیش آمدی) خشمگین شدی و راهی بر فرو نشاندن خشم خود داشته باشی در عقوبت نمودن سرعت مگیر (زیرا در عفو لذتی است که در انتقام نیست)
عامل سوم ـ اجراء عدالت
مهم ترین عاملی که دل های مردم را به زمامداران متوجه می سازد، اجراء عدالت است. اگر زمامدار از حق کشی ها جلوگیری نماید و در گسترش عدالت بکوشد، ملت به او علاقه مند می شوند. ما این مطلب را در گذشته توضیح داده ایم که آن را تکرار نمی کنیم.

16دسامبر/16

سخنان معصومین

ریاکاری
• امام صادق ع:
یجاء یعبد یوم القیامه قد صلی فیقول: یا رب صلیت ابتغاء وجهک فیقال له: بل صلیت لیقال: ما احسن صلاه فلان، إذهبوا به الی النار! و یجاء بعبد قد تعلم القرآن فیقول: یا رب تعلمت القرآن ابتغاء وجهک، فیقال له: بل تعلمت لیقال: ما احسن صوت فلان، إذهبوا به الی النار! و یجاء بعبد قد قاتل فیقول: یا رب قاتلت ابتغاء وجهک. فیقال له: بل قاتلت لیقال ما أشجع فلانا، إذهبوا به إلی النار! و یجاء بعبد قد انفق ماله، فیقول: یا رب انفقت مالی ابتغاء وجهک. فیقال له: بل انفقته لیقال: ما أسخی فلانا، إذهبوا به إلی النار.
(بحار الانوار، ج ۷۲، ص ۳۰۱)
در روز قیامت، یکی از بندگانی که نماز خوانده است را می آورند، او می گوید: پروردگارا! برای رضای تو نماز گزاردم! پاسخ داده می شود: بلکه نمازگزاردی که بگویند: فلانی چه نماز خوبی می خواند؟! او را (ای فرشتگان) به جهنم ببرید. بنده ای دیگر را می آورند که قرآن آموخته است، می گوید: پروردگارا! برای رضای تو قرآن یاد گرفتم! به او گفته می شود: بلکه یاد گرفتی که گفته شود: وه! فلانی چه صدای خوشی دارد؟! او را روانه جهنم سازید.
یکی دیگر از بندگان را می آورند که مبارزه و کارزار کرده است، می گوید: خدایا! برای خاطر تو کارزرا کردم! به او گفته می شود: بلکه (با دشمنان) قتال و مبارزه کردی که بگویند، فلان آدم چقدر شجاع است؟! او را به جهنم روانه کنید. بنده دیگری را می آورند که دارائی خود را انفاق کرده است، می گوید: پروردگارا! دارائیم را برای خشنودی تو انفاق کردم! به او گفته می شود: بلکه انفاق کردی که بگویند: چقدر سخاوتمند است فلان آدم؟! او را هم روانه جهنم سازید.
• امیر المؤمنین (ع):
«ثلاث علامات للمرائی: ینشط أذا رأی الناس، و یکسل إذا کان وحده، و یحب أن یحمد فی جمیع اموره».
(بحار الانوار ج ۷۲، ص ۳۰۳)
ریاکار سه نشانه دارد:
۱- مردم را که می بیند، فعال و کوشا می شود.
۲- تنها که شد سست و تنبل می شود.
۳- دوست دارد در تمام کارهایش، او را ستایش کنند.
• پیامبر اکرم (ص):
«سیأتی علی امتی زمان تخبث فیه سرائرهم، و تحسن فیه علانیتهم طمعا فی الدنیا، لا یریدون به ما عند الله عزوجل، یکون أمرهم ریاء لا یخالطه خوف، یعمهم الله بعقاب فیدعونه دعاء الغریق فلا یستجاب لهم».
(ثواب الاعمال ـ ص ۲۲۶)
بر امت من زمانی خواهد آمد که از طمع در دنیا باطن هایشان پلید و ظاهرشان نیکو باشد. از آن چه نزد خدا است چیزی نمی خواهند. کارهای آن ها ریا است بدون آن که با خوف و ترس (از خدا) توأم باشد. خداوند همه آن ها را به عذابی گرفتار می کند که اگر مانند غرق شده ای خدا را بخوانند، دعایشان مستجاب نشود.
• امام صادق (ع):
«کل ریاء شرک، إنه من عمل للناس کان ثوابه علی الناس و من عمل لله کان ثوابه علی الله».
(کافی ـ جلد دوم ـ ص ۲۹۳)
هر ریائی شرک است. همانا هر کس برای مردم کار کند، اجر او بر مردم است و هر کس برای خدا کار کند، اجر او بر خداست.

16دسامبر/16

سفارش های امیرالمؤمنین «ع» به رزمندگان اسلام

ای مسلمانان! ترس (از خدا) را شعار خود و وقار و آرامش را (در جنگ) لباس خود قرار دهید. دندان ها را بر هم بفشارید زیرا (این روش) شمشیرها را از سرها دور کننده تر است (و با این کار به اعصاب و روان خود آرامش می بخشید). زره را به صورت کامل بپوشید و شمشیرها را پیش از کشیدن از غلاف ها به حرکت درآورید (تا اینکه صدای آلات جنگی شما، دشمن را به وحشت اندازد) و با گوشه چشم (به دشمن) نگاه کنید (که علامت غضب و خشم در چهره شما نمایان باشد) و به طرف چپ و راست نیزه بزنید (از هر سو بجنگید) و با نوک شمشیرها بجنگید و شمشیرهای خود را به گام های دشمنان وصل کنید (دشمنان را از پای درآورید) و بدانید که خداوند کارزار شما را می بیند و شما با پسر عموی رسول خدا (ص) هستید، پس پی در پی حمله کنید و از فرار و گریختن خجالت بکشید چرا که فرار بر نسل های شما ننگ است و روز قیامت، آتش خواهد بود و خرسند باشید که (در راه خدا) روحتان از بدن جدا شود و به سوی مرگ به آسانی روانه شوید…
«معاشر المسلمین! استشعروا الخشیه و تجلببوا السکینه، و عضوا علی النواجذ، فإنه انبی للسیوف عن الهام، و اکملوا اللامه، و قلقلوا السیوف فی أعمادها قبل سلها، و الحظوا الخزر و اطعنوا الشزر و نافحوا بالظبی و صلوا السیوف بالخطی، و اعلموا انکم بعین الله و مع ابن عم رسول الله (ص) فعاودوا الکر و استحیوا من الفر فإنه عار فی الاعقاب و نار یوم الحساب و طیبوا عن انفسکم نفسا و امشوا الی الموت مشیا سجحا…»

16دسامبر/16

حوادث و مناسبت های مهم

• اول اسفند: تعیین اعضای شورای نگهبان قانون اساسی، از سوی امام امت (۱۳۵۸)
• سوم اسفند: کودتای انگلیسی رضاخان مزدور (۱۲۹۹)
• چهارم اسفند: انتصاب اولین رئیس دیوان عالی کشور و دادستان کل کشور از سوی امام خمینی (۱۳۵۸)
• دهم اسفند: ورود امام خمینی دام ظله به شهر خون و قیام «قم» (۱۳۵۷)
• هفدهم اسفند: آغاز مبارزه مردم مسلمان فیلیپین به رهبری جبهه آزادی بخش مورو (۱۳۴۷)
• هیجدهم اسفند: شهادت مصلح بزرگ، سید جمال الدین حسینی اسد آبادی (۱۲۷۵
• بیست و یکم اسفند: لغو پیمان استعماری سنتو (۱۳۵۷)
• بیست و سوم اسفند: درگذشت آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، رهبر فقید نهضت ملی شدن صنعت نفت (۱۳۴۰)
• بیست و چهارم اسفند: تصویب ملی شدن نفت در مجلس شورا (۱۳۲۹)
• بیست و هفتم اسفند: پایان تجاوز آشکار فرانسه به الجزایر (۱۳۴۱)
• بیست و نهم اسفند: روز ملی شدن صنعت نفت

16دسامبر/16

دانستنی هائی از قرآن

۱- مجاهدین در راه خدا با کناره گیران در یک مقام نیستند:
«                                  •           ».
(سوره نساء، آیه ۹۵، ۹۶)
مؤمنانی که بی هیچ عذری از جهاد باز ایستند ،هرگز (در درجه) مساوی و یکسان نخواهند بود با آن مجاهدینی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد می کنند. خدا مجاهدان با مال و جان را بر نشستگان برتری داده و همه را (همه اهل ایمان را) وعده نیکو داده است (ولی) مجاهدین را بر نشستگان با پاداش عظیم برتری داده است، این درجات و برتری ها، آمرزش و رحمت از سوی خدا است و خداوند آمرزنده و مهربان است.
۲- تفاوت درجات پیامبران:
«و لقد فضلنا بعض النبیین علی بعض»
(سوره اسراء، آیه ۲۱)
و همانا برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم.
۳- دانشمندان و علما برتری دارند:
«        »
(سوره زمر، آیه ۹)
بگو ( ای پیامبر) آیا دانایان (دانشمندان) و آنان که نمی دانند (و علم ندارند) با هم یکسانند؟!
«              »
(سوره مجادله، آیه ۱۱)
خداوند درجات آنان را که ایمان آوردند و دانش آموختند بالا می برد و خدا به هر چه کنید آگاه است.
۴- درجات به اندازه کارهای خیر است:
«          »
(سوره احقاف، آیه ۱۹)
برای هر کسی به اندازه کارهائی که کرده است، درجاتی تعیین شده، و (همه) به پاداش اعمال خود کاملا می رسند و هیچگونه ظلمی به آن ها نخواهد شد.
۵- مبارزان قبل از پیروزی با مبارزان پس از پیروزی یکسان نیستند»
«   •               ….»
(سوره حدید، ایه ۱۰)
آنانکه قبل از فتح مکه (پیروزی اسلام) انفاق (در راه خدا کردند) و کارزار کردند یکسان نیستند با آنان که پس از فتح مکه (و هنگام قوت اسلام) انفاق کردند و جهاد نمودند.
۶- آنان که خیرشان به مردم می رسد برترند:
«    •       •       •                                            »
(سوره نحل آیه ۷۵)
خداوند مثلی زده است: آیا بنده مملوکی که قادر بر چیزی نیست، با مردی که به او رزق نیکو (مال فراوان) دادیم و از آن رزق مخفیانه و آشکار (در راه خدا) انفاق می کند، این دو یکسانند؟ ستایش مخصوص خدا است، ولی بیشتر مردم آگاه نیستند. و خدا مثلی زده: دو مرد که یکی از آن ها گنگ است و بر هیچ کاری توانائی ندارد و کل بر مولای خود می باشد و هر جا او را روانه می کند، خیری (به مالک خود) نمی رساند، آیا او یکسان است با آن مردی که به عدالت دستور می دهد و خود در صراط مستقیم است؟

16دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

• تهران ـ برادر سید علی اصغر کرباسی:
۱- ما از دور نمی توانیم در مورد اشخاص قضاوت کنیم ولی اگر مورد دوم از نوشته های شما صحیح باشد، بهتر است با ایشان قطع رابطه کنید.
۲- اگر از کسی تقلید شود که صالحیت مرجعیت ندارد، باید رجوع شود به تقلید مرجع صالح سایر مسائل تقلید را به رساله مراجعه کنید.
• یزد ـ برادر م ـ ج ـ (م ـ س):
آن چه در خواب حاصل می شود گناه نیست ولی سعی کنید در بیداری بر خود مسلط باشید، گناه های گذشته را می توان با توبه جبران کرد ناامید نباشید. اینگونه که از نامه شما بر می آید، شما مبتلا به ضعف اعصاب هستید، به پزشک متخصص اعصاب مراجعه کنید.
• برادر علی ـ م ـ ز:
۱- آن نماز به قصد نماز مستحبی وارد در همان شب است.
۲- جایز است ولی شدیداً کراهت دارد.
• اراک ـ برادر ف ـ م:
۱- اگر اطاق با موافقت ولی امر خانه اختصاص به شما یافته است، باید هر کس می خواهد وارد شود، اجازه بگیرد.
۲- اگر امید ندارید که با رابطه با آن ها بتوانید آن ها را هدایت کنید، بهتر است قطع رابطه نمائید مخصوصاً اگر ترس تأثیر آنان در بعضی افراد شما باشد. کار آن روحانی ممکن است توجیهی بداشته باشد، ما نمی توانیم از دور و در غیاب ایشان قضاوت کنیم.
۳- آن روحانی را تذکر دهید تا شما را مخفیانه و با مهربانی نصیحت کند. حتماً او خیرخواه شما است ولی توجه ندارد.
۴- البته باید با چنین فرد منحرفی قطع رابطه کرد ولی اگر گناه او علنی نیست، نباید او را غیبت کنید مگر اینکه خطری برای جامعه داشته باشد.
۵- این یک حالت طبیعی است، هر کس توقع دارد او را احترام کنند ولی از خصوصیات مؤمن واقعی این است که از اینگونه برخوردها ناراحت نمی شود.
۶- از تلفن اداره بدون اجازه مسئول مربوطه جایز نیست استفاده شخصی شود ولی اگر اجازه دادند ـ چه عموماً و چه خصوصاً ـ جایز است.
• تهران ـ برادر بهروز نبی بالا:
در پاسخ به سئوال دوم شما می گوئیم: آری، جایز است.
• آمل ـ برادر ا ـ ک:
شما استطاعت ندارید و اگر با قرض حج بروید، وجوب حجه السلام (حج واجب) از شما ساقط نمی شود یعنی هر قوت بعد از این هم مستطیع شدید باید دوباره بروید و اما این پول قرض، خمس ندارد.
• برادر دارنده اشتراک شماره ۱۳۷۸۶:
در رابطه با دروس حوزه، شما خود به وضع خویش آگاهترین، اگر امکان درس خواندن از نظر مادی و معنوی برای شما هست ادامه دهید و گرنه می توانید در عین حالی که به کاری مشغول هستید، درس هم بخوانید. البته در این صورت پیشرفت شما خیلی کم خواهد بود. و اما کتاب هائی که نام برده اید مانند سیار کتاب ها ،دارای مطالب خوب و مطالب ضعیف است.
• دماوند ـ برادر ر ـ رجبعلی:
عرق کسی که محتلم شده (در خواب جنب شده) نجس نیست!
• عجب شیر ـ برادر رحیم کیوانی:
سئوال شما روشن نیست، لطفا واضحتر بنویسید.
• بابل ـ برادر ل ـ م ـ ن ـ ع:
۱- بسم الله گفتن برای هر کاری خوب و نتیجه بخش و آرامش دهنده است.
۲- کسی که دزدی کرده، می تواند توبه کند ولی باید هر وقت قدرت پیدا کرد، در اولین فرصت پول آن شخص را برگرداند.
• تهران ـ برادر ح ـ الف:
شما که توبه کرده اید، دیگر حقی از کسی بر شما نیست، موفق باشید.
• تهران ـ برادر احمد اختری:
۱- با شورای مدیریت حوزه تماس بگیرید.
۲- هر کدام از معلمین که به حسب ظاهر، شخص متدین و پای بند به دستورات شرع است، می توانید به او اقتدا کنید و گرنه نمی شود اقتدا کرد.
• اراک ـ خواهر ف ـ شکری:
تکلیف شما این است که نصیحت پدر را گوش کنید.
• شهر بابک ـ برادر ی ـ خ:
فرقه ای که نام برده اید، اگر نسبت به ائمه (ع) ولو یکی از آن ها دشمنی نکنند نجس نیستند، غذا خوردن از منزل آن ها اشکالی ندارد.
• جبهه فکه ـ سرباز وظیفه ی ـ حسینی:
همانطور که در رساله دیده اید، آن عمل حرام است و گناهی بزرگ است و کفاره نیز دارد.
• تهران ـ دلسوز مادر:
اگر می توانید مادر خود را با کمال تواضع و فروتنی نصیحت کنید و اگر نمی توانید برای او دعا کنید و سوء اخلاق او را تحمل بنمائید. ضمناً احتمال بدهید که شما در سن شش سالگی اشتباه کرده اید و فرضا راست باشد گناهی است مانند سایر گناهان که اگر توبه کرده باشد خدا او را می بخشد.
• اراک ـ برادر یا خواهر، ر ـ د:
۱- اگر نام آن شخص را ننویسید اشکال ندارد.
۲- از هر راهی به اسلام خدمت کنید خوب است.
۳- ما ایشان را نمی شناسیم.
۴- روش فیش برداری در کتاب های مستقل نوشته شده است، مراجعه کنید.
۵- کتاب های شهوت انگیز را نخوانید، به هر دلیل باشد.
۶- در صورتی که شهوت انگیز نباشد اشکال ندارد.
۷- نقاشی هائی که عکس زن مشخص نیست، اگر شهوت انگیز نباشد اشکالی ندارد.
۸- مسلمان است و جواب سلام او واجب است.
۹- همیشه باید اصل را بر فرو بردن خشم گذاشت ولی موارد زیادی است که صلاح دراین ا ست که انسان خشم را ابراز کند.
• قمشه ـ خواهر م ـ م:
آدرس خصوصی خود را بنویسید و دقیقا حال خود را قبل از ترک آن عمل ذکر کنید تا پاسخ شما را با پست ارسال داریم.
• لاهیجان ـ برادر الف ـ الف:
شما نیز آدرس خود را بنویسید، تا پاسخ شما را با پست ارسال داریم.
• جبهه ـ برادر ع ـ سلیمانی:
با کیس ازدواج کنید که با شرایط مالی شما جور بیاید. ازدواج قبل از برادر بزرگتر هیچ اشکالی ندارد و همچنین ازدواج در زمان جنگ نیز اشکال ندارد.
• یزد ـ برادر م ـ پ:
۱- توبه شما ان شاء الله پذیرفته می شود ولی پول آن گوسفند حرام است و باید برگردانده شود و شما ضامنید، اگر آن مشتری ها را می شناسید پول آن ها را باید بدهید و اگر نمی شناسید به مقدار قیمت گوسفند، از جانب آن اشخاص صدقه بدهید.
۲- به هر وسیله، باید پول او را به او برگرداند، نه چیز دیگر. ولی درخواست رضایت لازم نیست.
• ساری ـ برادر س م ـ ر:
۱- شما تکلیفی درباره آن اشخاص ندارید و حق ندارید تحقیق کنید.
۲- هر چه پیغمبر و امام فرموده اند البته صحیح است ولی روایاتی که نقل می شود، برخی از آن ها صحیح نیست یعنی پیغمبر و امام نفرموده اند، شاید روایتی که نقل کرده اید از آن قبیل باشد.
• منجیل ـ برادر سرباز وظیفه موحدی:
با دفتر امام در جماران تماس بگیرید.
• تهران ـ برادر ع ـ ج ـ ا:
باور نداریم با این انقلاب عظیمی که در جامعه ما شده است، فردی که خصوصیات اخلاقی لازم داشته باشد نایاب باشد بلکه فراوان است، اینقدر سختگیری نکنید، از خصوصیات مادی صرف نظر کنید و به تکلیف شرعی خود که ازدواج است عمل نمائید.
• منطقه جنگی ـ برادر حبیب الف ـ ب ـ لی:
۱- سئوال اول شما روشن نیست. چگونه ممکن است مسائل خانوادگی و اجتماعی، شما را از اعتقاد به اسلام و قرآن باز دارد.
۲- مخالفت خانواده مانع نیست می توانید پاسدار شوید یا هر کار دیگر اختیار کنید.
۳- از شرایط خود بکاهید و ازدواج کنید. این بهانه ها القاءات شیطانی است که می خواهد جوانان ما را به هر وسیله که شده است از ازدواج، این امر مهم باز دارد.
• عنبر آباد جیرفت ـ خواهر، م طیاری:
۱- ترک مکروهات اگر به قصد قربت و اطاعت حق باشد، ثواب دارد.
۲- خداوند انسان را آزاد آفریده و به او این همه نیرو داده است تا او را بیازماید.
۳- هر گونه عملی که انسان با خود از روی شهوت انجام دهد، حرام است.
۴- سئوال چهارم را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
• بم برادر ض ـ ف:
۱- چیزی که وقف جائی مانند حسینیه یا مسجد است، تا در آن جا مورد استفاده است، جایز نیست به جای دیگر منتقل کنند.
۲- با پدر و مادر در هیچ شرایطی نباید تندی کرد.
۳- توبه کنید، خداوند ارحم الراحمین است.
• تهران ـ برادر م ـ غ:
۱- آن شخص از ارحام شما نیست ولی به هر حال برادر دینی شما است و نباید با او قطع رابطه کنید، گناه گذشته او مجوز این تنفر نیست. کیست که گناهی مرتکب نشده باشد؟ نصیحت ما این است که رابطه خود را با او محکم کنید و از سابقه دوستی در کارهای خیر و انقلابی استفاده کنید تا کفاره گناهان آن دوران باشد.
۲- نگاه کردن به دست و صورت نامحرم اگر واقعاً بدون قصد شهوت باشد، اشکالی ندارد ولی دست دادن به وی جایز نیست.
• اراک ـ برادر س . م. ه. ص:
دعا برای هر مشکلی است ولو به وجود آمدن به دست خود انسان باشد.
• دزفول ـ برادر س عطاریان:
۱- به نظر ما بهتر است درستان را ادامه دهید و سپس وارد حوزه شوید. شرایط پذیرش را می توانید از شورای مدیریت حوزه بپرسید. و اما راجع به پدرتان در هر حال احترام وی بر شما واجب است و بد رفتاری او مجوز توهین یا قهر کردن شما نمی باشد. گناه ا و به گردن خودش است. اکنون که به شما ضرری نمی زند برای رضای خدا وی را احترام کنید و حتی جواب بدگوئی های او را ندهید بلکه جوابش را به نیکی و احترام بدهید.
۲- گناهکاری که توبه کرده است می تواند عادل باشد ولی حاکم شعر بودن شرایط دیگری دارد که در جای خود ذکر شده است.
• دزفول ـ برارد س ـ ی ـ ع ـ ی:
به خود بدبین نباشید، اگر ایمان شما ضعیف بود به جبهه نمی رفتید، سعی کنید همین جا که هستید حال و هوای جبهه را برای خود تحصیل کنید. در محافل و مجالس مذهبی شرکت کنید، اوقات فراغت را به تفکر در امور اعتقادی و دینی و علمی صرف کنید. نه در خیالات و اوهام شیطانی و شهوانی. کتاب هائی را مطالعه کنید که علاوه بر مذهبی بودن، شما را به تفکر و دقت وادارد مانند کتاب های استاد شهید مطهری نه کتاب هائی که فقط روش مقدس مآبی را نشان دهد، این گونه کتاب ها نمی تواند خواسته روح جوان را در راستای علم و معرفت برآورده کند و مغز و دل او را سیر نماید. و نصیحت آخر، تصمیم جدی در ترک عادت های زشت و اقدام سریعتر به ازدواج است.
• یاسوج ـ برادر م ـ ک:
راه حلی برای شما به جز ازدواج، سراغ نداریم، از شرایط و خواسته های دست و پا گیر دست بردارید و برای خدا به طور ساده ازدواج کنید.
• سر پل ذهاب ـ برادر سید رضا ـ ع:
۱- اگر در بلد خود مشهورید به سیادت و کسی آن را انکار نکرده، کافی است برای اثبات آن.
۲- با دختر خاله خود ازدواج کنید. بزرگتر بودن زن هیچ مانعی ندارد.
• یزد ـ برادر علی ـ ح:
اشکالی ندارد و به شدت مکروه است.
• تهران ـ برادر ابراهیم امیری:
۱- از دفتر استفتاء امام بپرسید.
۲- خواندن دعا یا قرآن با صدای بلند، اگر موجب ناراحتی و اذیت دیگران است جایز نیست.
۳- این حدیث مربوط به زمانی است که نماز جمعه واجب تعیینی است یعنی زمان ظهور امام معصوم (ع).
• دزفول ـ خواهر خ:
سئوال اول خود را به بنیاد شهید بفرستید.
۲- اگر یک لحظه هم قبل از مغرب شعری عادت ببیند، روزه او باطل است ولی معیار اذان نیست، مغرب شرعی از بین رفتن سرخی است که از طرف مشرق بالا می آید.
۳- لباس های خونی شهید پاک نیست.
۴- خداوند ان شاء الله به چنین شخصی ثواب شهید را عطا می فرماید.
• بهبهان ـ برادر صمد دهقان:
نمازهای قضای مرحوم پدرتان بر برادر بزرگتر واجب است ولی هر کس می تواند آن ها را به جا آورد و اگر شما بخوانید بسیار خوب است و ادای حق پدری است و ثواب زیاد دارد. موفق باشید.
• قم ـ برادر م ـ ف:
۱- البته با سواد بهتر از بی سواد است ولی به هر حال خیلی مقید نباشید و در ازدواج، دین و اخلاق را بیشتر مورد توجه قرار دهید.
۲- خود را به مسئولین اعزام معرفی کنید، در صورت نیاز، بر هر کاری مقدم است.
• میانه ـ خواهر د ـ م:
با عرض معذرت پاسخ شما را در مجله نمی توانیم بنویسیم. آدرس خصوصی ـ چه از خودتان و چه از دیگری ـ بفرستید تا جواب شما را بدهیم.
• آغا جاری ـ برادر رمضان (پ):
۱- در فرض مذکور، غسل لازم نیست.
۲- در کعبه به هر سو می توان نماز خواند.
۳- حدیث و روایت، هر دو به یک معنی است و حدیث قدسی سخنانی است که پیامبر اکرم ()ص از خداوند متعال نقل کرده است ولی در قرآن نمی باشد.
۴- پی بردن به اعتبار حدیث کاری است تخصصی و این جا جای بحث از آن نیست.
• بابل ـ برادر علی آهی:
۱- البته مسافر روزه را می خورد و باید بعداً قضا کند. برادران رزمنده نیز همین حکم را دارند.
۲- اینگونه افراد که یادآوری شده اید، مسلمان و پاکند.
• بابل ـ برادر سید محمد میرتبار:
خداوند هر گناهی را ممکن است با توبه ببخشد. وظیفه ما توبه است،در عین حال باید ترس این را داشته باشمی که توبه ما قبول نباشد. امید به رحمت خدا و ترس از نتیجه اعمال.
• خرم آباد ـ برادر اردشیر فلاح کردی:
آدرس آن حدیث: تحف العقول صفحه ۴۱۰ می باشد.
• خوانسار ـ برادر م ـ ک:
شما در هر پست و هر کار و هر محیط، می توانید به اسلام و انقلاب خدمت کنید. خدا را در نظر داشته باشید و هر کاری را که می پسندید و قدرتش دارید اختیار نمائید.
• درگز ـ خواهر ر ـ ر:
شما باید به پزشک مراجعه کنید و از نظر شرعی، مسأله خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
• امل ـ کاظم عبد اللهی:
سئوال خود را از خود آن آقا توسط نامه بپرسید!
• سبزوار ـ خواهر ط ـ ب:
اگر شما به آن ازدواج راضی نباشید عقد باطل خواهد بود. این جهت را باید در نظر داشته باشید و اما از نظر صلاحیت آن شخص، اشکالی که شما در نظر دارید چندان مهم نیست، اگر خود آن شخص متدین باشد. و اما مسأله خمس و زکات، از کجا برای شما مشخص شد که به طور کامل نمی پردازند، شما مسئول تحقیق در این امور نیستید. برادرش اگر سرباز فراری است گناهی به گردن او نیست، به نظر ما بهتر است شما از صمیم قلب راضی شوید و اما مسأله آن شخص البته توجیهی ندارد و کارش حرام است ولی خوردن از خانه او اشکالی ندارد.
• بندر لنگه ـ برادر عیسی رضا پور:
۱- سرباز هم اگر حقوقی یا درآمدی داشته باشد و سال بر آن بگذرد ،خمس باید بدهد.
۲- سئوال دوم خود را روشنتر بنویسید.
• ایلام ـ برادر ن ـ ر ـ م:
۱- امیر المؤمنین (ع) می فرماید: «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» (آن چه باید مورت توجه قرار گیرد، سخن و محتوای آن است نه گوینده آن) بنابراین مهم نیست که آن مطلب که در مجله خواندید از کدام استاد است یا اصلا از استادی است یا از شاگردی بلکه مهم این است که آیا استدلالی که بر رد آن حدیث آمده بود با توجه به ضعیف بودن آن از نظر سند، آیا قانع کننده است یا نه؟!
۲- با نکته ای که شما در مورد آن آقایان متذکر شده اید، تکلیف آن ها روشن است.
• تهران ـ خواهر (ن ـ ر):
شما اشتباه می کنید که فکر می کنید تنها شما این گرفتاری را دارید، مانند شما بسیار است. زندگی شما در چنین خانواده ای، خود یک نوع جهاد و مبارزه است. آیا همین شما را خوشحال نمی کند که زمینه ای فراهم شده است که در راه خدا جهاد کنید. راستی مگر نه امروز اسلام دوباره زنده شده است و این وضع مانند وضع بسیاری از مسلمانان صدر اسلام است که در خانواده های خود شکنجه می شدند که چرا مسلمان شده اند. این وضع برای امثال شما، یک بوته آزمایش و وسیله تکامل است. صبر کنید که صبر کلید گشایش است. آن خیال های باطل را نیز از سر خود دور کنید و تنها در فکر نجات خود از راه معقول و منطقی که همان ازدواج است باشید. ضمناً آن تقید را هم کنار بگذارید و تنها ایمان و اخلاق خوب، معیار قرار دهید.
• کرج ـ برادر علی نظام زاده:
۱- پاسخ سئوال اول شما در شماره های گذشته آمده است.
۲- به فرهنگ اطلاعات عمومی مراجعه کنید.
۳- می تواند با وی صحبت کند ولی بهتر است در حضور دیگری باشد.
۴- اگر طرف را می شناسد باید از او ارضایت بخواهد و گرنه برای او دعا کند و استغفار نماید.
• برادر ـ ح ـ ص:
هر مکروهی جایز است. حالتی که ذکر کرده اید کراهت را بر نمی دارد ولی به هر حال جایز است.
• تهران ـ برادر ب ـ ص ـ پ:
۱- این شبهبه در فلسفه ذکر شده ولی این جا جای بحث از آن نیست، به کتب مربوطه مراجعه کنید.
۲- ازدواج با دختر باکره ـ چه موقت و چه دائم ـ بدون اذن پدر یا جد پدری ـ طبق نظر امام ـ بنابر احتیاط واجب، جایز نیست.
۳- تحصیل عذر نیست، ازدواج کنید و خود را از این ناراحتی برهانید.
• تهران ـ برادر ح ـ م ـ ط:
برادر: اگر شکایتی از کسی یا نهادی دارید باید به مسئولین مربوطه اطلاع دهید.
• اسماعیل آباد زرند کرمان ـ برادر حسین ـ ف:
برادر عزیز: شما نیز مانند بسیاری از جوانان انقلابی در دام کودتای خزنده ای که آیت الله العظمی منتظری مکرر خطر آن را گوشزد فرموده اند قرار گرفته اید. سعی این کودتاچیان که در لباس های مختلف هستند بر این است که در هر ارگان و در هر منطقه نفوذ کنند و عناصر انقلابی و خیرخواه را به بهانه های گوناگون کنار بگذارند و عناصر منحرف بله قربان گو را میدان دهند ولی ناامید نباشید که این توطئه نیز مانند صدها توطئه پیشین زیر سنگ آسیاب ملت قهرمان خرد خواهد شد ان شاء الله. شما به هیئت پیگیری فرمان امام شکایت کنید. در رابطه با سئوال دوم از شورای مدیریت حوزه بپرسید.
• تهران ـ برادر علیرضا ـ ح:
۱- حرام نیست ولی شدیداً مکروه است.
۲- ازاله موهای بدن ـ به جز محاسن ـ با تیغ اشکالی ندارد.
۳- اسلام راهی برای پیشگیری از حاملگی پیشنهاد نکرده است ولی هر راهی باشد در صورتی که موجب عقیم شدن نباشد اشکال ندارد.
• تهران ـ برادر مهدی ـ م :
۱- برادر! کیست که گناه نکند؟! مهم این است که در گناه فرو نرویم و بر آن اصرار نورزیم که ما را احاطه کند و دیگر راه برگشت نداشته باشیم. البته باید سعی کنیم که هیج گناهی از ما سر نزند ولی هر قوت مبتلا به گناهی شدیم، باید فورا به خدا روی آورده، با تضرع و زاری طلب آمرزش کنیم و هیچوقت نباید از رحمت او مأیوس باشیم.
۲- آنهائی را که غیبت کرده اید، اگر ممکن است از آن ها رضایت بخواهید و اگر ممکن نیست برای آنان استغفار و دعا کنید، خداوند همه را می بخشد انشاء الله.
۳- درخواست شما بر عکس است! شما باید در اطاعت فرمان الهی بسیار بکوشید تا ایمانتان زیاد شود نه اینکه منتظر باشید با دارو یا دعائی، ایمانتان به اعلی درجه برسد تا بتوانید طاعات الهی را انجام دهید!
• بابل ـ خواهر فاطمه صغری رمضان نژاد:
درخواست خود را از دفتر مرکزی جهاد سازندگی بخواهید.
• بوشهر ـ برادر علی احمدی:
به شماره های گذشته مراجعه کنید.
• مازندران ـ برادر جمشید پور:
درخواست خود را از واحد نوارخانه دفتر تبلیغات اسلامی بخواهید.
• سوسنگرد ـ برادر سید حسین حسینی:
درخواست خود را با شورای مدیریت حوزه در مدرسه فیضیه قم، در میان بگذارید.
• پلهم جان رامسر ـ برادر نور علی کهن:
۱- اگر می توانید ایشان را نصیحت کنید و گرنه ـ در صورت امکان ـ تحمل کنید، در غیر این صورت با او قطع رابطه کنید.
۲- اگر همه سال در مسافرت بوده اید، سال بعد روزه های خود را قضا کنید و دیگری نمی تواند به جای شما قضا نماید.
• مشهد ـ برادر حسن بردبار:
۱- تعطیل در مناسبات یک امر عرفی است که در موارد خاصی رسمی و قانونی شده است. البته در بعضی از روزها مانند عاشورا، در روایات آمده است که به کارهای دنیا نپردازید.
۲- تعدد زوجات بیش از چهار تا، از احکام اختصاصی پیامبر گرامی است و در سوره احزاب به آن اشاره شده است، و همه آن ها به امر خدا بوده و مصالح اسلام و امت اسلامی را مورد نظر داشته است.
۳- زنی که مدت ازدواج موقتش تمام شده است، پس از تمام شدن عده ـ که به حسب موارد، مختلف است ـ دوباره می تواند ازدواج کند چه موقت و چه دائم.
۴- باید امام را عادل بدانید و گرنه نمی توانید به او اقتدا کنید. البته حسن ظاهر کافی است و تحقیق در زندگی خصوصی امام جماعت لازم نیست و اما در مورد قراءات، اگر ندانید که غلط می خواند کافی است.
۵- احضار ارواح یا خواب مغناطیسی یا هر کار دیگری از این قبیل، سحر است یا ملحق به سحر است و حرام می باشد. پول گرفتن بر آن ها نیز حرام است. برای توضیح بیشتر می توانید به مسأله ۱۶ از مکاسب محرمه تحریر الوسیله مراجعه کنید.
• تهران ـ برادر اصغر مشایخی:
از دفتر استفتاء امام بپرسید.
• خرمشهر ـ برادر م ـ ص ـ ب:
زن برادر نامحرم است و باید مانند هر نامحرم دیگر با وی رفتار کند صحبت کردن از پشت پرده یا چادر در صورتی که شهوت انگیز نباشد اشکال ندارد ولی نباید اختلاط و معاشرت مانند محارم باشد. الته همان طور که نوشته اید این مشکل بسیاری از خانواده ها است ولی حکم شرع به هر حال همین است و باید سعی کنیم جامعه ما دست از رسوم و عادات غلط بردارد و پای بند احکام مقدس اسلام شود.
• تهران ـ برادر م ـ ز:
۱- رفتن به جبهه عقیده و ایمان شما را محکم می کند. عقیده از روی احساسات بیشتر محکم می شود تا از راه استدلال.
۲- سئوال دوم خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
۳- امام زمان عجل الله فرجه پس از علی بن محمد سمری ،دیگر نایب خاص ندارند و فقها نواب عام آن حضرتند یعنی آن ها به عنوان شخصی نایب آن حضرت نیستند بلکه به عنوان فقیه، نیابت دارند.
۴- آری! ممکن است کسانی آن حضرت را ببینند.
۵- حسد تا در باطن انسان است اشکال ندارد. اشکال وقتی است که بر زبان یا دست ظاهر شود و عملی از انسان در این رابطه سر زند.
• اهواز ـ برادر محمد حسین زواری:
خوردن سهوی زوره را باطل نمی کند ولو قضا یا مستحبی باشد.
• چالوس ـ برادر جمعلی باباپور:
پاسخ شما در شماره های گذشته آمده است، مراجعه کنید.
• شفت ـ برادر حسن سالک معلمی:
۱- گناهی بر او نیست ولی باید هر چه زودتر ازدواج کند.
۲- پان ایرانیسم یعنی همبستگی تمام اقوام ایرانی پان پیشوندی است که معنای همگامی و اتحاد را می دهد.
۳- اگر فروختن آن وسیله مشروط به چیزی نبوده اشکالی ندارد.
۴- اکثر احادیث و روایاتم شیعه از امام صادق علیه السلام است که به جهت طول عمر (نسبت به سایر ائمه علیهم السلام) و فرصت مناسبی که به دست ایشان آمد توانستند بیش از همه علوم اسلامی را منتشر سازند و به همین دلیل مذهب شیعه را جعفری گویند.
۵- اعتقاد علمای اهل سنت در رابطه با امام زمان مختلف است و غالبا اصل ظهور مهدی آل محمد را به همین عنوان قبول دارند ولی بعضی از آن ها مهدی بودن فرزند برومند امام عسکری را نیز معتقدند.
۶- اصول دین سه تاست: توحید، نبوت، معاد. یعنی هر کس به یکی از این سه موضوع معتقد نباشد مسلمان نیست و اصول مذهب به علاوه این سه، دو چیز است: عدل و امامت.که هر کس یکی از این دو موضوع را کاملا نپذیرفته باشد شیعه نیست.
• ارومیه ـ برادر سرباز ق ـ علی . گ:
اگر واقعا آن دختر به ازدواج راضی نبوده و بعدا هم راضی نشده ازدواج باطل است و هیچکس حق ندارد دختر خود را مجبور به ازدواج با کسی کند ولی به هر حال شما باید از او چشم بپوشید و بدانید که علاقه شما دلیلی به جز غریزه جنسی نداشته است. با دیگری ازدواج کنید و مطمئن باشدی از زندگی راضی خواهید شد.
• جبهه زبیدات ـ برادر عبد الله مشتاقی:
۱- در مواردی که می دانید ده روز یا بیشتر در یک جا می مانید نمازتان تمام است و لو قصد نکنید ولی در مواردی که قصد ماندن ده روز نداشته اید و نمی دانستید که ده روز می مانید گرچه ده روز بمانید نمازتان شکسته است و نمازهائی که به علت ندانستن مسئله تمام خوانده اید اگر اصل حکم شکسته بودن نماز مسافر را می دانستید ولی حکم خاص آن مسأله را نمی دانستید باید آن نمازها را به طور شکسته قضا کنید ولی اگر اصل شکسته بودن نماز مسافر را نمی دانستید قضا لازم نیست.
۲- قسمتی که از بدن انسان زنده قطع شود اگر با استخوان باشد مس آن غسل دارد و اگر بدون استخوان باشد غسل ندارد و در غسل مس میت فرقی میان مرده مسلمان و کافر نیست.
• برادر سید کمال موسوی زنجانی:
جواب نامه شما آماده است. آدرس مشخص شخصی بدهید تا ارسال شود.
• شهر ری ـ برادر علی شریفی:
نظر امام در این مسأله تغییر یافته به بخش استفتائات مجله شماره ۱۸ مراجعه کنید.
• شمیران ـ خواهر فاطمه ابراهیمی:
۱- پاسخ سؤال اول را در همین بخش بیابید.
۲- حتما شما اشتباه شنیده اید یا آن آقا اشتباه کرده است فتوای امام همان است که در رساله است.
۳- با مکتب توحید تماس بگیرید.
• قائم شهر ـ برادر محمد باقر نجف زاده:
تنها با نوشتن نام آن اقایان پشت پاکت و اضافه کردن شهرستان قم، نامه به آن ها می رسد و اما در مورد کتاب، به کتاب فروشی دفتر تبلیغات اسلامی، خیابان ارم، نامه بنویسید.
• اراک ـ برادر شمسعلی جباری:
چندین بار تذکر داده ایم که عکس شهدا با تأییدیه بنیاد شهید یا سپاه پاسداران منطقه خودتان اگر بفرستید، در نوبت چاپ خواهد شد، و اما وصیتنامه شهیدآ ن نیز با رعایت نوبت و در صورتی که مطلب غیر تکرار داشته باشد، چاپ خواهد شد.
• قلعه رئیس دهدشت ـ برادر اغولی بادین:
مشکل خود را با مقامات قضائی در میان بگذارید.
• اهواز برادر علی اکبر رفیعی. • روستای قوهه ـ برادر حسین عزیز پور • بابلسر ـ برادر سیدیان. • سمنان ـ برادر ابوالفضل طاهریان.
سئوالات خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
• کلیشاد ـ برادر اکبر رحیمی. • تهران ـ برادر احمد نوراهان • عنبر آباد جیرفت ـ برادر حسین زابلی نژاد • بروجن ـ برادر عزیز الله احمدی • لنگرود ـ برادر سید هاشم ساداتپور • تفرش ـ برادر محمود رادفر • تهران ـ برادر محمود دودانگه •گله دار خنج ـ برادر ابوالقاسم محمودی • تهران ـ برادر اکبر قجاوند • ایوان غرب ـ برادر محمد حسین باسامی • تویسرکان ـ برادر علی باقری (پویا) • دماوند ـ برادر احمد درگاهی • قائمشهر ـ برادر محمد حسین تقوی • تایباد ـ برادر علیمحمد متعلمی • اصفهان ـ برادر ید الله حاجی علی اکبری • سبزوار ـ برادر ح ـ رحیمی • قم برادر حسین آوردی • هندوستان ـ دهلی ـ برادر سید حمید جهانبخت • اندیمشک ـ برادر مسلم انیانلو • تهران ـ برادر ابوالفضل دیسناد تهرانی • تهران ـ برادر غلامرضا قلی زاده • تهران ـ برادر محمد مهدی حاجعلی.
از نامه ها، مقالات، اشعار، انتقادها و پیشنهادهای شما عزیزان تشکر و سپاسگزاری می کنیم. امید است بیش از این ما را مورد لطف قرار دهید.

16دسامبر/16

پاسداران برگ اسلام

سید محمد جواد مهری
قسمت دوم
شیخ مرتضی انصاری
در مقاله گذشته، با بیانی نارسا، پیرامون شخصیت و مقام شیخ انصاری، این چهره بسیار تابناک و درخشان جهان اسلام، بحثی مختصر داشتیم، اینک به دنباله آن بحث می پردازیم:
• اخلاق و رفتار شیخ انصاری:
شیخ انصاری (ره) نه تنها در علم گوی سبقت را از دیگران ربوده بود بلکه در عمل نیز نظیری نداشت. به مشکلات و امور مردم رسیدگی می کرد و از احوال طلاب و محصلین همواره جویا می شد و برای ترویج بیشتر از علوم دین، با بودن علما و طلاب در یکی از شهرستان ها اجازه نمی داد سهم امام را از آن جا به جائی دیگر ببرند و سفارش می نمود که در همان شهر به مصرف محصلین و طلاب برسانند.
صاحب کتاب «زندگانی شیخ انصاری» نقل کرده است که: شخصی خدمت شیخ رسید و به او گفت: فلان طلبه چای می خورد! (گویا در آن زمان چای مرسوم نبوده و جزء تشریفات به حساب می آمده است) و با این سخن می خواست سعایتی کرده باشد ،حقوق آن طلبه کم شود. ولی شیخ با شنیدن این سخن ، رو به او کرده، گفت: خدا رحمتت کند که این مطلب را به من گفتی و دستور داد اضافه بر ماهیانه آن طلبه، مخارج چای را نیز از بیت المال به وی بپردازند تا اینکه با راحتی و آسایش بیشتر به تحصیل خود ادامه دهد.
شیخ نه تنها به طلاب حوزه رسیدگی می کرد بلکه همواره به فکر فقرا و مستمندان بوده و شبانه همانند رهبر و مولایش امیر المؤمنین (ع) به خانه های مسکونی فقرا سر می زد و مواد غذائی بر دوش گرفته بر خانواده های مستمند و بیچاره تقسیم می نمود.
در «لؤلؤ الصدف» چنین آمده است: «… و اغلب عطایای آن مرحوم در سر بوده، کثیری از فقرا معاش (حقوق) معین داشتند که همیشه سالانه و ماهانه به آن ها می رسید و هیچ نمی دانستند از کجا است. در وقت سحر بر در خانه فقرا می رفت با لباس مبدل و صورت خود را ستر می کرد (می پوشاند) و به مقدار حاجت آن ها مرحمت می فرمود و چون شیخ مرحوم از دنیا رفت، معلوم شد آن مردی که بر درب منازل این مردم در اوقات غیر متعارفه می آمده، آن مرحوم بود و انصافاً روی اسلام را سفید کرد..».
نوشته اند: یکی از یاران شیخ، نسبت به این کار انسانی وی (کمک به فقرا و مستمندان) از او ستایش و تمجید کرد. شیخ در پاسخ گفت: «این وسیله فخر و کرامتی نیست زیرا وظیفه هر فرد معمولی است که امانت را به صاحبانش برساند و این وجوه هم حقوق فقرا است که به عنوان امانت نزد من می باشد و من به صاحبانش می رسانم».
ملکات فاضله و اخلاق پسندیده شیخ قابل توصیف نیست. در همان هنگام که رهبری امت را به عهده گرفته بود و مجلس درس داشت و نماز جماعت بر پا می نمود و کارهای مردم را بررسی می کرد و عیادت بیماران و تشییع جنازه ها می رفت و گره از مشکلات مردم باز می کرد، در آن زمان یکی از علما ـ نقل می کند ـ که خدمت شیخ رسیدم و به او گفتم: فلان سید طلبه بدهکار و بیچاره است، مرحمتی در باره او بفرمائید! شیخ می فرماید: «اکنون پولی ندارم مگر هشت تومان که مربوط به دو سال نماز و روزه است، این را به ایشان بدهید و از وی بخواهید که دو سال نماز و روزه را به جای آورد». آن عالم می گوید: در پاسخ گفتم: ولی او مرد محترمی است و از خانواده های با شخصیت است و تاکنون چنین کارهائی نکرده است. شیخ مقداری تأمل نمود سپس چنین فرمود:
«دو سال عبادت (نماز و روزه) را خودم به جا می آوردم (از طرف صاحب وجه) و شما هشت تومان اجرتش را به آن سید بدهید.»
شیخ انصاری به قدری متقی و پرهیزکار بود که حتی هدایائی که برای ایشان می آوردند، بین طلاب تقسیم می نمود، و خود به اندازه حقوق یک طلبه معمولی بر می داشت.
در کتاب «دار السلام» آمده است: «با آن که در هر سال زیاده از صد هزار تومان از وجوه به سوی او متوجه می گردید، وفات کرد و درهم و دیناری نگذاشت و در حیات به اقل ما یقنع به اکتفا نمود».
در «نور الآفاق» آمده است: «مرحوم علیین مقام، حجه الاسلام و آیه اله المک العلام، عالم ربانی الحاج شیخ مرتضی الانصاری «اعلی الله مقامه و طاب مضجعه» نقل شده که ایشان از خود مالیه ای نداشتند و همیشه به اقل ما یقنع معیشت می کرده و به عسرت می گذرانید و فرمود: من یک نفر فقیر هستم، باید مانند یک نفر از فقرا زندگی نمایم».
نویسنده کتاب «شخصیت شیخ انصاری» می نویسد:
«شیخ هنگامی که خواست دختر خود را با برادرزده اش شیخ محمد حسن انصاری عروسی نماید، حاج محمد صالح کبه (وکیل شیخ در بغداد) به نجف آمدو از وی استدعا نمود که اجازه دهد تا جمیع مخارج این امر خیر را از مال خویش به عهده گیرد ولی شیخ به او اجازه نداد و قبول نفرمود و با یک جهیزیه بسیار ناچیز عروسی را انجام داد».
آری! باید از روش زندگی این بزرگان سرمشق بگیریم و به جای ایکه دنبال سنت های غلط و بیجائی که از بیگانگان بر ما تحمیل شده، برویم از سنت های الهی و اسلامی که توسط رهبران و سروران روحانی ما به ما یاد داده شده، پیروی کنیم. این سنت های خوب و خداپسندانه را می توان در لا به لای زندگی آن بزرگان و شخصیت های والا مقام یافت و از آن ها تبعیت کرد.
• مسجد شیخ انصاری :
یکی از خدمات ارزنده ای که شیخ انصاری به حوزه علمیه نجف کردند، ساختن مسجد بود که در اوقات نماز، جماعت در آن به پا می شد و در سایر اوقات مرکزی بود برای درس و بحث و تحقیق لابه لای متون فقهی و اصولی.
داستان بنای این مسجد، از این قرار بوده که یکی از ثروتمندان ایرانی مبلغی را به شیخ داد تا برای خود منزلی بسازد. شیخ با آن پول، زمین خرید و در آن زمین مسجد ساخت. هنگام بازگشت آن ثروتمند به نجف اشرف، شیخ او را به مسجد برد و گفت: این است منزل من که توسط شما ساخته شده! و بدین وسیله ارادت و محبت آن مرد به شیخ بیشتر شد. در کتاب «ماضی النجف و حاضرها» آمده است: «این مسجد را شیخ انصاری به نظارت استاد معروف حاج محسن استاد ساخت و خود در آن جا به نماز جماعت اشتتغال داشت». پس از رحلت شیخ، علما و دانشمندان بزرگ در آن مسجد اقامه جماعت می کردند و مجالس درس خارج نیز داشتند که تاکنون هزاران طلبه فاضل از این مرکز الهی مستفیض شده اند.
• استادان و شاگردان شیخ:
شیخ انصاری در تمام مدت تحصیل، تنها نزد شش نفر از دانشمندان و علمای بنام، دروس اسلامی را آموخته است که این بزرگان عبارتند از:
۱- شیخ حسین انصاری دزفولی: شیخ انصاری قسمت زیادی از دروس مقدماتی خود را نزد ایشان خوانده است.
۲- ملا محمد شریف مازندانی معروف به شریف العلماء.
۳- شیخ موسی کاشف الغطاء: مقام علمی ایشان به قدری بلند است که پدرش شیخ جعفر کبیر، او را از تمام فقهای شیعه به جز محقق و شهید اول، برتر و بالاتر دانسته است. شیخ انصاری به مدت یک سال یا کمی بیشتر نزد ایشان فقه و اصول آموخته است.
۴- شیخ علی کاشف الغطاء، برادر شیخ موسی کاشف الغطاء.
۵- سید محمد مجاهد فرزند سید علی صاحب «ریاض»: شیخ انصاری چهار سال در محضر درس ایشان حاضر شده و بهره های فراوانی برده است.
۶- حاج ملا احمد، علامه نراقی: آن بزرگوار ساکن کاشان بوده و در یکی از مسافرت های شیخ انصاری به آن دیار، چون دریافته بود که ایشان از فقهای بزرگ و جامع معقول و منقول بوده است، مدتی در آن جا اقامت گزید و از محضر درس آن شخصیت والا مقام درس های زیادی آموخت.
در جلسه درس شیخ انصاری بیش از پانصد طلبه حاضر می شدند که بسیاری از آنان به درجه اجتهاد رسیده و از شخصیت های عالم تشیع به شمار می آیند. اینک برخی از آنان را در این جا نام می بریم:
۱- میرزا محمد حسن شیرازی معروف به مجدد شیرازی: پس از وفات شیخ انصاری، مردم به میرازی شیرازی (ره) رجوع کردند و مرجعیت عامه شیعه به آن بزرگوار رسید.
۲- میراز محمد حسن قمی.
۳- سید جمال الدین اسد آبادی.
۴- میرزا حسین نوری معروف به علامه نوری.
۵- شیخ محمد طه نجف.
۶- شیخ عبد الحسین جواهری فرزند صاحب جواهر.
۷- آخوند ملا محمد کاظم خراسانی معروف به آخوند، صاحب کتاب اصولی معروف «کفایه الاصول».
۸- شیخ میرزا محمود عراقی صاحب «قوامع».
۹- سید مهدی حسینی قزوینی.
۱۰- شیخ جعفر شوشتری.
۱۱- میرزا محمد هاشم خوانساری.
۱۲- حاج میرزا حسین خلیلی.
۱۳- شیخ محمد حسن مامقانی.
۱۴- میرزا حبیب الله رشتی.
۱۵- شیخ ابراهیم آل صادق.
• تألیفات شیخ انصاری:
تألیفات و آثار علمی شیخ انصاری گرچه زیاد نیست ولی از نظر محتوا فوق العاده است. کافی است نظری به دو کتاب رسائل و مکاسب ایشان بیافکنیم تا به مقام علمی وی پی ببریم.
علامه نوری در پایان جلد سوم «مستدرک» می گوید: «هر یک از علما و فقهای الام که پس از ایشان آمدند ناچار، اوقات خود را صرف کتاب ها، نوشته ها و تحقیقات علمی او کرده، کوشش ها و زحمت ها کشیدند تا اینکه از اندیشه های شیخ استفاده کنند، و با آن همه رنج ها که در این راه متحمل شدند، اعتراف به عجز خود در رسیدن به افکار شیخ می کنند تا چه رسد که به مقام او نائل آیند».
• برخی از نوشته های شیخ انصاری:
۱- رسائل شیخ، «فرائد الاصول» نام دارد که در علم اصول، ابتکاری و بی نظیر است و می توان شیخ را از مؤسسین این علم دانست.
۲- مکاسب یا متاجر که از متون مهم فقهی و کتابی درسی است.
۳- رساله در ارث.
۴- رساله در تقیه.
۵- رساله در خلل.
۶- حاشیه بر استصحاب قوانین.
۷- حاشیه بر نجاه العباد.
۸- کتاب الطهاره.
۹- کتاب رجال.
۱۰- رساله در قطع.
۱۱- اصول الفقه.
۱۲- حواشی متفرقه بر عوائد نراقی.
• وفات شیخ انصاری:
شیخ انصاری، استاد فقه و اصول و استاد مجتهدین و دانشمندان، این فقیه پارسا و با تقوا پس از ۶۸ سال زندگی پر برکت، در شب هیجدهم جمادی الثانی، سال ۱۲۸۱ هجری قمری در نجف اشرف دنیا را بدرود گفت و عالم را در وفات خود سوگوار نمود.
پس از رحلت شیخ، ملا محمد طالقانی او را غسل داد و سید علی شوشتری بر وی نماز گذاشت و در حجره ای متصل به درب قبله صحن مطهر حضرت امیر (ع) در جوار شیخ حسین نجف که در زهد و تقوی بی نظیر بوده، به خاک سپرده شد. خبر وفات شیخ، عالم اسلام را به سوگ و عزا نشاند.
امروز مقبره شیخ مورد توجه مسلمانان است و آنان که به زیارت امیر المؤمنین علیه السلام مشرف می شوند، کنار قبر شیخ نیز عرض ادب می کنند.
درود بی پایان خدا بر او و بر پویندگان راه او.

16دسامبر/16

پرسش ها و پاسخ ها

تقیه
تقیه چیست و مورد آن کجا است؟
تقیه و تقوی از یک ریشه است و در لغت به معنای حفظ و نگهداری است از هر چه انسان از آن بیمناک باشد و بدین مناسبت گاهی بر خود ترس نیز اطلاق می شود.
تقیه امری فطری است زیرا بشر به مقتضای عقل و فطرت خویش، برای دفع شر و ناملایمات از خود هر چیزی که به او وابسته است، دست به کارهائی می زند که ذاتاً به آن ها تمایلی ندارد. از این رو، اگر در موردی ترس بر جان، مال و یا آبروی خویش داشته باشد، در برابر دشمن یا شخص ناشناس، سخنی می گوید یا کاری انجام می دهد که مخالف با عقیده و میل خویشتن است تا از شر احتمالی یا حتمی آن شخص در امان بماند. این اصل تقیه است ولی مسامحه بر معنای دیگری که به نام تقیه مداراتی نیز اطلاق می شود، بیان آن خواهد آمد.
در این جا سئوالی مطرح است که آیا تقیه در امور دینی جایز است و انسان مکلف می تواند بر خلاف مقررات شرع، به بهانه تقیه عمل کند یا جایز نیست بلکه انسان باید طبق دستورات اولیه مذهب خویش عمل کند و لو جانش در خطر باشد؟
برخی از ظاهر بینان چنین تصور کرده اند که تقیه در دین جایز نیست و همین امر را بر پیروان ائمه علیهم السلام خرده می گیرند که بر اظهارات اینان اعتمادی نیست زیرا ممکن است تقیه کنند!
در قرآن، بر جایز بودن تقیه تصریح شده است. خداوند تعالی در سوره آل عمران، آیه ۲۸ می فرماید: «لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شیء الا ان تتقوا منهم تقیه…» تقاه به الف خوانده می شود و به معنای تقیه است، یعنی نباید مؤمنان، کفار را دوستان خویش قرار دهند به جای مؤمنین و کسی که چنین باشد، ارتباطی با حزب الله و گروه خدا ندارد مگر این که از آنان تقیه کند. و مراد این است که اگر مورد تقیه باشد جایز است اظهار دوستی و محبت با کفار. لازم به تذکر است که در آیه ۸ سوره ممتحنه آمده است که: دوستی با کسانی که با مسلمانان دشمین نمی کنند اشکال ندارد. و در سوره نحل آیه ۱۰۶ می فرماید «من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن عذاب عظیم» کسانی که پس از ایمان به خدا کافر شوند ـ نه آنانکه از روی اکراه کفر را بر زبان جرای سازند ولی دلهایشان به ایمان مطمئن و آرام است بلکه آنان که سینه خود را برای کفر گسترده اند ـ مورد غضب خدایند و برای آن ها عذاب بزرگی است.
این آیه در مورد جناب عمار نازل شده است که برای دفع شکنجه کفار کلمه کفر را بر زبان آورد و سپس با ناراحتی خدمت پیغمبر اکرم (ص) رسید، حضرت وی را دلداری دادند و این آیه را تلاوت فرمودند. بنابراین اصل جواز تقیه در قرآن آمده است و جای تشکیک نیست و از آن جا که حفظ نفس واجب است در موردی که حفظ نفس بر آن متوقف باشد تقیه واجب می شود. ولی تقیه اختصاص به موارد ترس بر جان و مال و امثال آن ندارد بلکه به ملاحظه روایت وارده از اهل بیت علیهم السلام معلوم می شود که تقیه موارد دیگری نیز دارد. مثلاً حفظ وحدت مسلمین و اخوت اسلامی ایجاب می کند که ما در مواردی که بعضی از سنن و آداب مذهبی خویش بلکه گاهی بعضی از واجبات را ترک کنیم. و شاید به همین جهت باشد که حضرت امام دام ظله تأکید می فرمایند که در مکه و مدینه ملاحظه جهانی شود. مثلاً بر مهر نماز نخوانند و به حکمی قاضی اهل سنت در مورد عرفه و عید عمل کنند، و مانند آن. در این گونه موارد ترس بر جان و مال نیست بلکه ممکن است اعتراض نیز نشود ولی اختلاف فقهی مذاهب مسلمین نباید به گونه ای علنی باشد که به وحدت جامعه اسلامی لطمه وارد کند. این یک نوع تقیه است ولی نه بر اساس ترس بر جان و مال بلکه ترس بر وحدت مسلمین. و همچنین گاهی حفظ آبرو و عظمت دین یا مذهب اقتضا می کند که واجبی را ترک کنند. همچنانکه حضرت امام دام ظله ر تحریر الوسیله مواردی از احتیاط که معمولاً شیعه در مورد طواف و امثال آن انجام می دادند حرام دانسته اند به دلیل اینکه موجب وهن مذهب می شود و احتیاجی به آن احتیاط نیست. (به جزء اول تحریر الوسیله ص ۴۳۲ مراجعه شود) این موارد از نوع تقیه مداراتی که ذکر آن خواهد آمد نیست بلکه تقیه اضطراری است که به منظرو دفع یک ضرر از جامعه اسلامی به آن عمل می شود.
نوعی دیگر از تقیه، تقیه مداراتی است که تعبیر از آن به تقیه ـ همانگونه که گفتیم ـ نوعی مسامحه است و منظور خود مدارات است مانند حضور در مجامع و مساجد برادران اهل سنت و سایر اجتماعات مذهبی آن ها که ائمه علیهم السلام بر آن بسیار تأکید فرموده اند و مورد آن ها ترس و خوف نیست بلکه فقط به منظور جلب محبت و ایجاد وحدت و یکپارچگی در امت اسلامی چنین دستوراتی صادر فرموده اند. و بر این اساس حضرت امام در توصیه هائی که به حجاج ایرانی فرمودند دستور دادند که به نماز جماعت در مکه و مدینه حاضر شوید و نماز را در مرکز کاروان ها نخوانید.
در مورد تقیه اضطراری که ترس بر جان و مال است و انسان ناچار است عمل حرامی را انجام دهد یا واجبی را ترک کند باید ملاحظه کند که چه عملی را در مقابل چه ضرری می خواهد انجام دهد. در بعضی از موارد، تقیه حرام است. مثلا اگر کسی را مجبور کنند که مؤمنی را بکشد نمی تواند به عذر تقیه و حفظ نفس، او را بکشد و لو یقین داشته باشد که کشته می شود. و همچنین اگر از وی درخواست کنند عملی را که لطمه ای بر اصل دین یا بعض ضروریات دین وارد می سازد انجام دهد که در این مورد نیز تقیه جایز نیست. و در بعضی از موارد تقیه قطعاً واجب است مانند مواردی که انسان می تواند با مخالفت عملی یک تکلیف ساده یا گفتن یک سخن خلاف حق، جان خود یا دیگری را نجات دهد بدون اینکه به دیگری زیانی برساند یا به اصل دین لطمه ای وارد سازد.
البته موارد مختلف تقیه مورد اختلاف فقها است و شرح و بسیط در این جا ممکن نیست. به هر حال مهم این است که در این موارد با ملاحظه اهمیت چیزی که باید حفظ شود مانند جان خود یا دیگران یا مال خود یا دیگران یا عرض و ناموس خود یا دیگران و ملاحظه زشتی آن عمل که از او درخواست می شود و ملاحظه شخص مبتلا به تقیه باید تصمیم مناسب گرفته شود. ممکن است عملی برای افراد عادی در مورد تقیه اشکال نداشته باشد یا واجب باشد ولی برای رهبر جامعه اسلامی یا امام معصوم جایز نباشدن و شاید بدین جهت در بعض روایات آمده است که امام می فرماید: ما در مورد شرب خمر تقیه نمی کنیم. البته احتمال دیگری در این روایت یا روایات هست که شاید به دلیل وضوح حکم در قرآن و سنت رسول اکرم (ص) امام می فرماید جای تقیه نیست یعنی در قبال حکومت جباران وقت که ائمه علیهم السلام از آنان تقیهن می کردند در مورد شرب خمر و بعضی چیزهای دیگر که در روایت آمده جای تقیه نیست زیرا حجت امام در این موارد روشن است و آن استدلال به آیات قرآن کریم است. این مطلب توضیحی دارد که جای بحث از آن نیست.
از چه کسانی تقیه می شود؟
اما تقیه در امور عادی که مربوط به جهات دینی نمی باشد در مورد هر انسانی و در مقابل هر نوع دشمنی یا شخص ناشناسی ممکن است واقع شود و یک امر طبیعی و فطری است همانگونه که که گذشت و اما تقیه در امور دینی ممکن است از کافر باشد که درباره جناب عمار پیش آمد. البته در مورد اهل کتاب ممکن است نوعی تقیه مداراتی نیز مشروع باشد در صورتی که موجب جلب مودت و جذب آنان به اسلام باشد و ممکن است قیه از اهل مذاهب دیگر اسلامی باشد در صورتی که انسان دچار افراد متعصب شود که اگر رعایت مقررات مذهبی آن ها را ننماید. خطر کشته شدن یا جهات دیگر او را تهدید می کند، خوشبختانه امروز چنین موردی اگر باشد بسیار نادر و در گوشه کنار مناطق غیر متمدن است. و ممکن است تقیه از حکام جور باشد که در این مورد فرقی میان مسلمان و کافر و همچنین مذاهب مختلف اسلامی نیست. زیرا ملاک در آن دارا بودن سلطه جابرانه است که انسان ناچار است مراعات مقررات غیر مشروع آن ها را بنماید برای حفظ جان و مال و آبروی خود و وابستگانش. و باید حتماً ملاحظه جهاتی که ذکر شد بشود. یعنی به بهانه تقیه نباید کاری که لطمه به اصل دین وارد می سازد انجام دهد. و بر این اساس حضرت امام دام ظله تقیه را در زمان طاغوت و در مقابل ستمگری او جایز ندانستند زیرا اساس دین در خطر بود و ممکن است تقیه از افراد معمولی جامعه باشد و به عبارت دیگر از جو حاکم بر جامعه باشد که این نوع تقیه در همه زمان ها مورد ابتلای پیامبران و ائمه علیهم السلام و علماء و بزرگان دین بوده است. این تقیه از نوع تقیه مداراتی است که رهبر با ملاحظه وضع روانی جامعه به دلیل عدم تحمل آن ها به ناچار بعضی از حقایق را از آنان پوشیده می دارد. در این جا نیز اهمیت آن حکم مورد نظر است و در موردی ا زگفتن حقائق خودداری می شود که پوشیدن آن ها صدمه ای به اصل دین و دینداری در جامعه نزند و موجب فسادی بزرگتر از فساد دانستن آن نباشد. باید گفت که این نوع تقیه مورد ابتلای هر فردی که مسئولیت رهبری یا تربیتی فرد یا افرادی را به عهده دارد واقع می شود. پدر بعضی از حقائق را از اهل خانه مخفی می کند. معلم همه حقائق را نمی تواند به محصلین خود بازگو نماید و همچنین سایر مراتب مسئولیت های تربیتی و اداری.

16دسامبر/16

تحقیقی درباره ماهیان خاویاری

آیت الله سید جعفر کریمی
بخش فقهی
حکم حلیت و حرمت آبزیان
«و هو الذی سخر لکم البحر لتأکلوا منه لحما طریا و تستخرجوا منه حلیه تلبسونها و تری الفلک مواخر فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون». صدق الله العلی العظیم.
از دیر زمان آبزیان دریاها و رودخانه ها مورد توجه و استفاده بود و چه بسا ملت هایی بودند که تنها تغذیه آن ها از حیوانات دریایی و بالاخص از ماهی بوده است.
بحث در این است که آیا همه آبزیان دریاها و رودخانه ها حلال است یا بعضی حلال است و بعضی حرام. از ائمه معصومین علیهم السلام روایاتی در این باره رسیده است و فقهای قدیم و جدید در کتاب های فقهی خود متعرض حکم حیوانات دریائی شده اند.
در شریعت اسلام یک قسم از محرمات و محللات هست که تحت عنوان خاص به خودش حلال یا حرام شده است مثلا در چهارپایان گاو به عنوان گاو و خرگوش به عنوان خرگوش بدون اینکه علائمی ذکر شده باشد، نام برده شده است. برای اشاره به آن قسم حلال این حیوانات تحت نام خودشان، حلال گوشتند و یک قسم نیز تحت همان اسامی خاص خودشان حرام گوشت شده اند مثل سگ، خوک، خرگوش. این مطلب اختصاص به حیوانات خشکی یا دریایی، پرنده یا غیر پرنده ندارد. یک قسم از محرمات و محللات تحت عنوان خاصی محکوم به حرمت و حلیت نشده اند بلکه یک عنوان عامی در روایات ذکر شده که هر حیوانی دارای آن عنوان عام باشد حلال گوشت است و همچنین عنوان عامی برای حرام گوشت ها ذکر شده است، مثلا در روایت است: پرنده ای که دارای چنگال باشد حرام گوشت است یا پرنده ای که پر زدنش بیشتر باشد از پر گستردن در هوا حلال است و یا پرنده ای که چینه دان داشته باشد حلال است و اگر نداشته باشد حرام است.
در مورد حکم آبزیان، با مراجعه به روایات اهل البیت و کلمات فقهاء شیعه رضوان الله علیهم، می بینیم به جز در چند مورد که با نام بردن نوع خاص آبزی بیان حکم شرعی شده، مانند جریث، مارماهی، زمیر، زهو که از قسم ماهی های حرام، و ابلامی، طبرانی، طمر، ابیثا، اربیان، کنعت از قسم ماهی های حلال ذکر شده است، در باقی موارد با ذکر علامت و عنوان عام برای هر یک از قسم حلال و قسم حرام بیان حکم حلیت و حرمت شده است.
اولین سئوال دراین رابطه این است که آیا همه حیوانات دریائی حلال گوشت است یا بعضی حلالند و بعضی حرام، در این جا میان مذاهب اسلامی اختلاف است، از نظر مذهب شیعه که الهام گرفته و بیان شده از لسان اهل بیت (ع) است بعضی حرام است و بعضی حلال ولی سایر مذاهب اسلامی اکثراً قائل به حلیت همه حیواناتی که در آب زندگی می کنند ـ از ماهی و غیر ماهی ـ می باشند. در مذهب شیعه در میان حیوانات آبی (غیر از پرندگان که این ها دو زیستی هستند مانند مرغابی که هم در آب زندگی می کند و هم در خشکی) آن هائی که حیاتشان به آب بسته است و ماهی نمی باشد، هر چه باشد از حیوانات آبزی تحت عنوان «ما لیس بسمک» یعنی حیوانی که ماهی شمرده نمی شود و در آب زندگی می کند، حرام است.
پوشش روی پوست ماهی
از روایات چنین استفاده شده و فقها هم بر آن اتفاق دارند. از اواخر سده سوم هجرت که نوشتن کتاب به عنوان دستور العمل اسلامی، کتاب فقهی شروع شد تا این زمان، چنین فرموده اند که از حیوانات دریایی فقط ماهی حلال است و غیر ماهی هر چه باشد حرام است. و اما ماهی ها خواه از دریا باشند یا از رودخانه، از نظر شکل هندسی بدن به اشکال مختلف هستند که بعضی دراز است و بعضی پهن، سرهایشان اختلاف دارد و بدنشان الی ما شاء الله اختلاف دارد. در روایات و کلمات فقها در بیان قسم حلال و حرام به هیچ نحو شکل ماهی عنوان نشده است که چه شکل باشد. پهن باشد، دراز باشد، اشکال هندسی به شکل تخم مرغی یا مربع باشد یا اشکال دیگر، این اشکال به هیچ نحو عنوان نشده است. یک جهت دیگر این که ماهی ها به طور کلی از لحاظ ساختمان ظاهری بدن یعنی پوستی که روی استخوان و گوشت است دو قسم می شوند: یک قسم علاوه بر پوستی که پوشش است برای بدن چیز دیگری روی پوست دارد و قسم دیگر به جز پوستی که روی بدن حیوان است چیز دیگری ندارد. در روایات و کلمات فقهای شیعه بالاتفاق چنین آمده است که از ماهیان آن قسم که به جز پوست روی پوشش بدن هیچ پوشش دیگری ندارد حرام است گرچه ماهی شمرده می شود.
مرحوم شیخ طوسی (قده) در نهایه و مبسوط قائل شده است که بعضی اقسام این نوع ماهی ها حلالند و مکروه و با استناد به یکی دو تا روایت، ولی سایر فقهای غیر ایشان قائلند به حرمت این نوع از ماهی که آن را بی فلس (اُملس) می نامیم و خود مرحوم شیخ نیز در مبسوط در مسأله خرید و فروش چنین ماهی قائل شده به حرمت معامله.
نظر فقهای بزرگ درباره فلس ماهی
اینک اشاره ای به کلمات فقها رضوان الله علیهم می کنیم: صدوق (ره) در هدایه می فرماید: اگر ماهی فلس دارد مانع ندارد بخورید و آن ماهی را که فلس ندارد نخورید. سید مرتضی (ره) در انتصار می فرماید: از احکامی که امامیه قائل به آن است ـ یعنی غیر امامیه این حرف را نمی زند ـ این است که ید دریا اگر فلس نداشته باشد حتی اگر ماهی باشد باز هم حرام است و تنها از صید دریا، ماهی فلس دارد حلال است. باز در نکته نهایه است که می فرماید: ماهی خوردنی ـ یعنی ماهی که حلال است خوردنش ـ آن ماهی است که دارای فلس باشد و باید از آن که فلس ندارد اجتناب کرد.
ابن زهره در «غنیه» می فرماید: حلال نیست ماهی که فلس نداشته باشد و ماهی حلال آن ماهی است که دارای فلس باشد. در مراسم این چنین وارد مطلب می شود: صید دریا دو قسم است: ماهی و غیر ماهی، غیر ماهی به کلی حرام است. ماهی اقسام دارد: فلس دار و فاقد فلس، آن که فلس ندارد حرام و آن که فلس دارد حلال است.
نظیر تعبیر سید ابن زهره در «غنیه» ابن حمزه در وسیله می فرماید: ماهی دو قسم است: فلس دار و بدون فلس، فلس دار حلال است به شرط این که تزکیه شده باشد (که تزکیه ماهی عبارت است از زنده از آب گرفتن) و بدون فلس حرام است. شیخ طوسی در خلاف می فرماید: از حیوانات دریایی، غیر ماهی خوردنی نیست (یعنی جایز نیست خوردنش) و در میان انواع ماهی، آن که فلس ندارد خوردنی نیست فقط فلس دار است که جایز است خوردنش.
علامه حلی در تحریر نظیر همین تعبیر را دارد که می فرماید: از حیوانات دریایی فقط ماهی فلس دار حلال است و آن که فلس ندارد حلال نیست. باز علامه در مختلف نقل از نهایه شیخ می کند که خوردن حیوانات دریایی جایز نیست مگر ماهی و ماهی هم خصوص فلس دارش، خوردنش اشکال ندارد و فاقد فلس حرام است.
مرحوم ابن جنید باز نظیر همین تعبیر را دارد که می فرماید: از ماهیان دریا نظیر جری و مارماهی و هر ماهی که فلس ندارد حرام است و تنها آن ماهی که فلس دارد حلال است.
مرحوم سلار نیز در این باب می فرماید: ماهی اقسامی دارد جری، مارماهی، زمار، طانی و غیر ذلک، که این ماهی ها و هر ماهی که در آب می میرد و به پشت روی آب قرار می گیرد حرام است و غیر این ها آن ماهی که فلس دارد حلال و آن که فلس ندارد حرام است. در مستند باز یک چنین مطلبی را عنوان می کند: از ماهی ها حلال است آن که فلس داشته باشد و حرام است آن که فلس ندارد به هر نامی بنامند و به هر شکلی که باشد.
محقق ثانی در جامع المقاصد می فرماید: آن ماهی که فلس دارد حلال است اعم از این که فلس بر او باقی باشد مانند «شبوط» (که شبیه است به ماهی کپور) و یا آن ماهی که فلس بر بدنش باقی نباشد مانند «کنعت» و این یک نوع ماهی است که در روایات آمده است: این ماهی خود را به هر سوئی می زند و فلس هایش می ریزد، فقط در طرف دمش و زیر گوشش فلس هایی می ماند.
شهید اول (ره) در دروس می فرماید: حیوانات دریائی خصوص ماهی فلس دار حلال است چه فلس بر بدنش موجود باشد و یا فعلا موجود نباشد، کافی است که از قسم فلس دار باشد.
در این جا نکته ای است که باید تذکر داده شود و آن این است که اکثر فقها علامت حلیت ماهی را فلس قرار داده اند و در روایات (در دو مرسله و سه روایت) علامت حلیت ماهی عنوان فلس ذکر شده لکن در پانزده روایت که اکثر آن ها معتبره است عنوان دیگری اخذ شده و آن «قشر» است. آیا فلس همان قشر است یا این دو با هم مغایرند؟.
با مراجعه به کلمات فقها و روایات می فهمیم: اگر فقها تعبیر به فلس نمودند منظورشان از فلس همان معنایی است که قشر بر آن منطبق است. در اکثر روایات تعبیر شده است به قشر. قشر در لغت به چه معنا است؟ در نهایه ابن اثیر آمده است: قشر به معنای لباس است. صاحب المنجد می گوید: قشر عبارت است از پوشش شیء، پوششی را که خلقتاً باشد یا عرضا و باز در منجد است، فلس عبارتست از پوشش روی پوست ماهی و در قاموس است: القشر بالکسر غشاء شیء خلقه او عراضاً» هر لباسی و هر پوششی که روی آن چیزی باشد از آن تعبیر می کنند به قشر.
در فلس، شکل هندسی خاصی معتبر نیست
از کلمات فقها و از روایات روشن می شود که فلس یا قشر عبارت است از آن پوششی که روی پوست بدن ماهی است و اما شکل هندسی و خصوصیات فلس و قشر نه در روایات به عنوان خاص ذکر شده و نه در کلمات فقها بلکه آن چه که بیان شده است به عنوان علامت برای ماهی های حلال این است که پوششی روی پوست بدنش زائد بر پوست باشد و این پوشش نظر به این که اکثراً به صورت پولک هایی است که بی شباهت نیست از نظر شکل ظاهری به پول سیاهی که در سابق رایج بوده، شاید از این جهت آن را فلس گفته اند. مثلا بر بدن شبوط یا کپور که پولک هائی است که شباهت دارد به پول سیاه (فلس). ولی فلس اختصاص به این قسم از پولک ها ندارد بلکه از روایات و کلمات فقها استفاده می شود که هر نوع پوششی که روی پوست بدن ماهی باشد زائد بر پوست آن، همان فلس است و محکوم به حلیت می شود. حال این پوشش شبیه به دایره و پولک مانند باشد یا لوزی شکل باشد یا شکل دیگر و از نظر قطر چه ضخیم باشد و چه رقیق، در روایات اشاره ای بدین جهت نشده است که فلسی که علامت است برای حلال بودن یا قشری که علامت است برای حلال بودن ماهی، خصوص آن قشری است که دارای شکل هندسی خاصی شبیه به پول سیاه های سابق باشد.
بلکه همان طور که عرض شد در روایات خلاف این آمده است مثلا در روایت از امام (ع) سئوال می کنند از رو بیان یعنی میگو که این حلال است یا حرام؟ حضرت می فرماید: حلال است برای اینکه قشر دارد.
راوی از امام صادق (ع) سئوال می کند رو بیان حلال است یا حرام؟ حضرت می فرماید: حلال است برای اینکه از قسم ماهی است، پس از آن حضرت می فرماید: اما تراها تقلقل فی قشرها؟ آیا نمی بینی آن را که اول می خورد و حرکت می کند در قشر خودش؟
بنابراین قشری که در لسان روایات علامت قرار داده شده برای حلال بودن ماهی، وقتی که ما می بینیم در لسان امام تطبیق شد بر آن پوشش روی پوست بدن اربیان (میگو)، از این جا می فهمیم که این قشر تطبیق می شود بر پوشش زائد بر پوست به هر شکلی که باشد.
در روایت دیگر که صحیحه زراره است نکته قابل توجهی است. زراره می گوید: از حکم «جریث» از امام صادق (ع) سئوال کردم؟ امام فرمود: جریث چیست؟ توصیفش کردم شاید تقیه ای در بین بود که حضرت تصریح به حلیت و حرمتش نکرد فقط آیه ای را تلاوت فرمود «قل لا اجد فیما اوتی الی محرما علی طاعم یطعمه…» بعد فرمودند که خداوند منان از حیوانات دریا فقط خوک را به عینه حرام قرار داد سپس فرمودند: «و یکره کل شییء من البحر لیس له قشر مثل الورق» از حیوانات دریایی که قشر همانند برگ نداشته باشد کراهت دارد و حرام است یعنی آن که قشر همانند برگ دارد بلا شبهه حلال است.
پس ماهیان دریا و آبزیان به یک تقسیمی، تقسیم می شوند به دو قسم: ماهی و غیر ماهی، غیر ماهی در مذهب شیعه حرام است بالاتفاق، در ماهی از نظر شکل، به هر شکلی باشد از نظر رنگ به هر رنگی باشد نیز تقسیم می شود به دو قسم: ماهی فلس دار و ماهی بدون فلس و در این تقسیم فقط ماهی فلس دار محکوم به حلیت است.
این که حضرت می فرماید قشر همانند برگ، منظور از این تشبیه چیست؟ از نظر شکل هندسی برگ ها به یک شکل نیستند بلکه هزاران شکل دارند مثل برگ درخت کالیپتوس باریک و دراز است برگ درخت پرتقال به شکل دیگر است، برگ درخت انجیر، درخت سرو، چنار هر یک به شکلی است. همچنین نباتات دیگر، هر نباتی برگ هایش شکل مخصوص به خود دارد پس حضرت که می فرماید از حیوانات دریایی آن چه که قشر همانند برگ داشته باشد حلال است و اشکال ندارد، منظورشان یک برگ، به خصوص با یک شکل هندسی ویژه ای نمی باشد.
شاید گفته شود: درخت دو پوشش دارد یک پوشش، پوست خود ساقه های درخت است که تنیده است از پایین به طوری که جدای از درخت نمی باشد و یک پارچه و یک پوشش دیگر برگ است که تکه تکه و بریده است اما مجموع این برگ ها پوشش است برای درخت که ساقه ها را در خودش می پوشاند، شاید بتوان گفت که منظور حضرت این است که گمان نکنید مراد از قشر همان پوست بدن ماهی است که تمام بدن را یکسره می پوشاند بلکه منظور از قشر آن پوشش های بریده بریده ای است که روی پوست است. مثل برگ درخت که ساقه نیست، پوست روی ساقه نیست و در عین حال پوششی است برای اینکه این برگ ها در عین حال که پوششی است برای درخت به آن چسبیده است و از ظواهر درخت حساب می شود، از آن ارتزاق می کند، آب می گیرد، رشد می کند تا در فصل خزان زرد می شود و می ریزد. شاید منظور حضرت این باشد که قشری که علامت حلیت ماهی در میان انواع آبزیان است، عبارت از آن پوششی که زاید بر پوست و روی پوست است و شکل آن شکل پوست بدن حیوان نیست که از سر تا دم یکسره پوشیده باشد بلکه تکه تکه و بریده بریده است که پوششی است روی پوست، از این جهت شاید تعبیر شده از آن به «العدق» نظیر همین تعبیری که در روایت هست.
مرحوم محقق در شرایع می فرماید: در میان حیوانات دریائی، خوردنی نیست مگر آن که از قسم ماهی باشد و برای آن فلس باشد و عبارت محقق این چنین است: «و لا یؤکل منه ای من حیوان البحر الا ما کان سمکا له فلس» در شرح این عبارت «له فلس» صاحب جواهر می فرماید: «ای قشر کالورق» که از همان روایت اخذ نموده است.
بنابر این منظور از قشر و فلس یک شکل هندسی خاص نیست که قابل تغییر و تبدیل نباشد بلکه آن چه از روایت بر می آید وکلمات فقها رضوان … تعالی علیهم مساعد بر آن است، این است که زاید بر پوستی که پوشش بدن حیوان است آن چیزی که روی پوست، پوشش برای بدن حیوان حساب بشود و سرتاسری و یکپارچه مانند پوست نباشد بلکه پوشش بریده بریده و تکه تکه مانند ورق روی پوست بدن حیوان باشد چه این پوشش به شکل دایره، ذوزنقه، لوزی و چه هر شکل دیگری باشد، قطرش زیاد یا کم باشد و از نظر جنس به صورت غضروف مانند باشد یا جنس های دیگر قشر حساب می شود و علامت حلیت است. اگر بگوئیم قشری که علامت حلیت است عبارتست از پولک دایره ای شکل که از جنس غضروف باشد یا استخوانی باشد، این دلیل می خواهد و ما چنین دلیلی در روایات نداریم، بلکه آن چه روایت مساعد است و فقها (ره) استنباط فرموده اند، این است که : یک چنین پوششی که باز تکرار می کنم این پوشش از نظر شکل هندسی به هر شکلی باشد و از نظر نوعیت جنس به هر جنسی که باشد علامت حلیت است و ماهی اگر دارای این علامت باشد محکوم به حلیت می شود. و در طرف مقابل: آن ماهی که املس است و صاف و پوست بدنش مثل پوست تخم مرغ می ماند که هیچ ندارد، آن را می گویند: «لا فلس له»، «لاقشر له» و به اجماع فقهای امامیه و اقتباس از کلمات ائمه معصومین ع آن را تعبیر می کنند به ماهی بدون فلس و محکوم به حرمت است.
ادامه دارد

16دسامبر/16

اخلاق در اسلام قسمت بیست و ششم

آیت الله مشکینی
متصدیان تعلیم و تربیت بشر
بسم الله الرحمن الرحیم
سخن از گروه سوم معلمین بشر یعنی سلسله پیامبران الهی بود که از طرف حضرت حق به عنوان تعلیم و تربیت جوامع انسانی تعیین شده اند. آنان شریف ترین مخلوق عالم وجود و بدون استثنا بهترین و پاکترین و مقدس ترین موجود جهان هستی حتی فرشتگان مقرب درگاه حق می باشند و اگر سخنی و صحبتی در علم کلام راجع به افضلیت انسان از فرشته و یا عکس آن به میان آمده باشد مربوط به شاگردان کلاس این گروه یعنی انسان ها ی عادی و غیر انبیا است و گرنه آنان بی تردید از همه فرشتگان افضل و مقرب تر در نزد حق تعالی هستند.
این اساتید برجسته دانشگاه عالم انسانیت دارای همه صفات فاضله در بالاترین درجه آن ها و عاری از همه صفات رذیله و نقائص روحی می باشند و انصافا اوج افکار و علو مقام و کمال معنوی و عظمت روحی و شایستگی فطری و اکتسابی آنان به قدری است که صلاحیت آن که معلمان جوامع انسانی و مربیان طائفه بشری باشند، را دارند.
در این مقام به برخی از مطالب که در آیات و اخبار در رابطه با مقام آنان آمده، اشاره می کنیم تا علاوه بر آن که لازم است در مقام شناخت آنان به این مطالب توجه کرد، الگو و ملاک باشد برای همه کسانی که متکفل تعلیم و تربیت در جامعه خویش می باشند و آرزو داریم توفیق آن را در یابیم، خود را به آنان در اتصاف به این مطالب نزدیک سازیم چه آن که قرب به آن ها میزان قرب حق تعالی و دوری از آن ها ملاک دوری از الله است.
یک ـ یکی از طرق تحصیل و قبول شدن در کلاس این معلمان آن که باید همه شاگردان به ارتباط این دسته با خدای تعالی به وسیله وحی آسمانی و القائات غیبی و فرا گرفتن علم و دانش از مبدأ اول و خلاصه به نبوت آن ها باور کرده و معتقد باشند و نیز باید به عدالت و عصمت و قداست روح آنان اذعان نمایند. و اگر اعتقاد فوق در محصلین این مدرسه نباشد، مورد پذیرش نخواهند بود گر چه تمام مطالب استاد را دریابند و به رموز مسائل و محتوای دروس و کنه تعلیمات آن ها آشنا گردند. و حتی اگر در مرحله عمل نیز کارهای نیک و شایسته از آن ها صادر شود که مع ذلک مصداق آیات زیر خواهند بود: «حبطت اعمالهم» و اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف و «کسر بقیعه یحسبه الظمان ماء حتی اذا جاءه لم یجده شیئا فوجد الله عنده فوفاه حسابه»
همه عمل های خیر آن ها را از درجه اعتبار انداختیم و باطل کردیم و عم لهای خیر آنان همانند خاکستری نرم است در مقابل بادی شدید در روزی که وزش باد بسیار سخت باشد و همه کردارشان چون سراب است که از دور اشعه آفتاب آن را در چشم انداز انسان آب نشان می دهد و چون به نزدیک برسد چیزی نمی بیند.
و بالجمله در این کلاس مسلمان می پذیرند نه اسلام شناس!
این خصییصه یعنی مشروط بودن پذیرش شاگرد در مکتب انبیا به اعتقاد و ایمان و حسن اذعان او مخصوص گروه انبیا و تلامذه و شاگردان آن ها است و در کلاس های آموزشی و دانشگاه های دیروز و امروز جهان پیدا نمی شود.
این مساله در حوزه های علمی اسلامی و دروس دینی کاملا مورد دقت است و شاگردان این حوزه ها خود را موظف می بینند در نزد استادی که او را به قداست می شناسند درس بخوانند و علوم و معارف اسلامی از دانشمند با تقوی و مؤمن و عامل به دانش خویش فرا گیرند.
اینجانب از دانشگاه های اسلامی کشورهای دیگر اطلاع دقیقی ندارم و جز نوشته هائی از حالات آن ها ندیده ام لیکن از حوزه های اسلامی تشیع مطلعم و از نزدیک لمس کرده ام که اینان طبق منظور اصلی خداوند درباره اساتید عالم انسانیت و محصلین این کلاس عمل می کنند و دریافته اند که روش تحصیل و شرایط ملحوظه در استاد و شاگرد چگونه باید باشد. اینان بدان منظور که ایمان و اعتقاد خود را درباره استاد حفظ کنند و ضمنا سخنان و دروس القائی آن ها در دلشان جا پیدا کند استادی را می پذیرند که علاوه بر دانش و علم، عدالت و تقوی داشته باشد و گویا عدالت او را شرط فهمیدن خویش می دانند، گرچه در واقع علم غیر از عمل است و گفتار استاد غیر از کردار وی. اینان چنین می پندارند و چنین نیز هست علمی که از فیلتر زبان و قلم استاد می گذرد و از کانال گوش و چشم شاگرد به منزلگه مغز او وارد می شود (همانند آبی که از خلال سنگ ها و معدن ها عبور کند و موادی از کانها در وی محلول شود) از عقاید و اخلاق و آثار روش استاد در آن جذب می گردد و در روان متعلم اثر می گذارد، و این مطالب را چشمان بینای روح و روان های آگاه روشنان درک می کنند.
و چنان چه گهگاهی طلاب حوزه علمیه دینی مجبور باشند از استادی بی تقوی، دانش جویند آن را با کمال احتیاط فرا می گیرند و در لابراتوار مغز خویش تصفیه نموده و تنها دانش مربوطه را استنتاج کرده، خلیط و مزیج آن را رد می کنند و درست همانند آن که دری را در لجن زاری بیابند آن را بر می دارند لکن می شورند و در کیسه می نهند و روایت مشهور را «الحکمه ضاله المومن اینما وجدها اخذها» دانش و سخن حکیمانه گمشده انسان مؤمن است که در هر جا بیابد بر گیرد، به همین معنی حمل می کنند و بالجمله در مکتب انبیا استادی، مقام شامخ و تعلیم و تربیت، شغلی پر ارج و فرا گرفتن دانش دارای امتیازات و شرایط است.
و حتی در این کلاس اعتقاد و ایمان به یک استاد و اعتراف و اذعان تنها به معلم آن کلاس نیز کافی نیست و می باید به همه سلسله این گروه از ابتداء تا نهایت معتقد شد چه آن که همه از سوی یک مبدأ مأمور، و به ابلاغ یک هدف موظف، و به اجتماع در یک محیط بررسی نتایج دعوت، و بالاخره برای برخورداری از پاداش تحصیل و تربیت در یک محیط حاضر خواهند بود. خداوند می فرماید: «و المؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق بین احد من رسله» (۲۸۵ بقره) همه مؤمنان، به خدا و فرشتگان و کتاب های آسمانی و به پیامبران او گرویده اند. زبان حال و قال آن ها، اینکه ما میان پیامبران الهی در اعتقاد و ایمان و اطاعت و انقیاد فرق و امتیازی قائل نیستیم.
تبلیغ با بیانی ساده و روشن
دو: سلسله عظیم انبیاء در مراحل تعلیماتی عنایت داشتند با همه اقشار مستمعان و تلامذه درس و افراد حوزه تبلیغی خود با بیانی ساده و روشن و گفتاری صریح و متقن و مطالبی در خور ادراک و متناسب با استعداد آن ها سخن بگویند و بدین جهت بود که گفتارشان سرعت اثری چون برق و روشنی قلبی همانند نور و جاذبه روحی همانند کهربا داشت و گویا بی اختیار شنوندگان را به سوی خویش می ربود و تحت تأثیر قرار می داد که حضرت نوح می گوید: «و انی کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی اذانهم استغشوا ثیابهم و اصروا و استکبروا استکبار» (نوح/ ۷) پروردگارا هر لحظه که خواستم اینان را به سوی غفرانت دعوت کنم انگشتان در گوش کردند و لباس ها بر سر پیچیدند و بر عناد خویش اصرار ورزیدند و از اطاعت تو به شدت سرپیچی کردند. چرا انگشت در گوش و لباس بر دور سر می پیچیدند؟ چون سخنان نوح در گوش هر شنونده ای بی اختیار اثر داشت و این از خصائص یک استاد فهمیده است که مطالب را تنزل داده در خور افکار عموم قرار دهد چنانچه یکی از احتمالات در معنی «نزول قرآن» این است که معارف عالیه آن از عالم بالای علم الهی و مقام والای فهم فرشتگان تنزل یافته تا آن جا که در خور فهم عموم قرار گرفته است.
نبی اکرم اسلام (ص) چنین می فرماید: «انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم» (سفینه عقل) ما طائفه پیامبران مأموریت داریم همه حقایق عالیه دینی و مطالب علوم و معارف را آن چنان تنزل دهیم و به طرزی بیان نمائیم که مطابق افق افکار و در خور خردهای جامعه باشد.
و امام صادق (ع) فرمود: «ما کلم رسول الله العباد بکنه عقله» (سفینه عقل) پیامبر اسلام با احدی از بندگان حق به میزان عقل خود سخن نگفت. یعنی به میزان عقل آنان صحبت کرد تا آن که بفهمند و اذعان نمایند.
کسانی که در مساله آموزش واردند بهتر درک می کنند که یکی از فنون تعلیم و راه صحیح آموزش همین است چه آن که حقایق و دانش ها در مرحله اول از افق فکر جاهل و ناآشنا فراتراست و تنزل دادن و در قالب الفاظ ساده درآوردن و با مغزها آشنا کردن آن ها بسی مشکل و نیازمند اعمال مهارت است. و لذا برای یک دانشمند عالی مقام، نگارش یک کتاب علمی دقیق بسا می شود که از نوشتن کتاب درسی و یا داستان برای کودک آسان تر باشد.
ما همه طلاب محترم و معلمان عزیز را توصیه می کنیم که از مغلق گوئی و ابهام بیان در سخن خیوش بپرهیزند و بکوشند که روشن گو و صریح اللهجه و لطیف البیان باشند تا اسباب زحمت و یا احساسات انحراف و اعوجاج فهم نباشند.
احتراز از لغزش و خطا
سه: یکی از خصایص و یا شرایط تعلیم این سلسله، احتراز و دوری آنان از لغزش و خطا و انحراف و اشتباه است. این مطلب مهمترین صفت و مؤکدترین شرایط و بارزترین خصیصه سلسله انبیاء است. آنان در موضوع دریافت علوم و معارف از مرحله فراگیری تا ابلاغ در چهار بعد مصونیت داشتند.
بعد اول آن که یکایک دانش های مربوط را در آن لحظه که از فرشته وحی فرا می گرفتند نه اشتباه می کردند و نه کج فهمی داشتند و نه کسانی که از قبیل شیاطین و اجنه می توانستند در این مرحله دخالت یا القاء شبهه نمایند.
بعد دوم آن که در مقام حفظ و نگهداری مطالب عارضه ای بر آن ها رخ نمی دهد و فراموش نمی کنند که در نتیجه بد آموزی به بار آید.
ابلاغ و نشر معلومات غیبی
بعد سوم: در مرحله ابلاغ و نشر و رساندن معلومات غیبی به شاگردان عصر خویش و یا همه اعصار دچار خطا و اشتباه نبودند نه عمدا خلاف واقع و دروغ گفته اند و نه اشتباها حکمی را به خطا ابلاغ نموده اند، اینان از بدو عمرشان تا آخرین لحظات زندگی و گفتارشان یک کلمه بر خلاف واقع به زبان نیاورده اند و یک جمله اشتباه نسروده اند. وه چه امر بزرگ و خطیری به ویژه اگر مقایسه با بشرهای رسمی کنیم که فقط دروغ های آنان در طول زندگی یادداشت شود مثنوی هفتاد من کاغذ شود.
بعد چهارم آن که انبیاء در مرحله عمل به گفتار خویش نیز مصون بوده و هیچ گاهی از آن چه گفته اند قدمی بر خلاف بر نداشته اند و بدین جهت ما آنان را معصوم می دانیم و عاری از همه نقائص.
و بالجمله این رویه در این سلسله شریفه به همه معلمان و مربیان بشر چنین تفهیم می کند که باید بکوشند از خطا و انحراف در مرحله فراگیری مطالب و در حفظ آن ها و سپس در ابلاغ و بالاخره در عمل مصون و محفوظ باشند چه آن معلم کلاس اول باشد و چه استاد دانشگاه و چه مدرس حوزه طلاب و چه آیت عظمی و چه گوینده و سخنران و چه نویسنده و صاحب قلم و چه قاضی دادگاه و چه مقنن مجلس شوری و چه دیگران. همه ماها موظفیم طبق قضاوت وجدان و دستور اکید انبیاء همه دانش ها را صحیح فرا بگیریم و خوب حفظ کنیم و درست بیان کنیم و بالاخره دانشمند بی عمل و بی تقوی نباشیم. آری «و لکم فی رسول الله اسوه حسنه».
پیامبران از اشتباه و انحراف مصونند
خداوند درباره اینکه پیامبران و سفیران او که آموزگاران و اسوه عملی برای جامعه هستند باید از خطا و اشتباه و یا نسیان و انحراف محفوظ باشند چنین می فرماید: «فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصداً لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لدیهم و احصی کل شیء عددا» (۲۸ جن) خدای تعالی برای اعزامی های خویش که به منظور تعلیم جوامع انسانی فرستاده می شوند گروهی از فرشتگان را موکل می سازد که از مقابل رو و پشت سر یعنی از هر طرف او را محافظت کنند ـ تا چنین نباشد که در فراگیری و حضور ذهن و توضیح و بیان مقصود به خطا افتند ـ او چنین مقرر داشته تا معلوم شود اهداف عالیه الهی مو به مو به سمع بشری می رسید و البته او به آن چه در باطن گوینده و شنونده است آن چنان محیط است که همه چیز را تا حدود ذرات اتمی او به شمارش در آورده.
و نیز می فرماید «سنقرئک فلا تنسی» ای پیامبر ما به تو قدرت سخن و گفتار خواهیم داد و تو هیچگاه آنچه را که فرا گرفته باشی فراموش نخواهی کرد.
و بالجمله این خصلت از معلمان جامعه به ما بشرها چنین می آموزد که به حد کامل مواظب خویش باشیم و از راه حق و صراط مستقیم منحرف نگردیم.
پروردگارا افکار ما، اندیشه های ما، اخلاق ما، زبان ها و سخنان ما، حرکت و تکاپوی ما، قلم و نوشتار ما، فرد و جامعه ما، نهضت و قیام ما، فرهنگ و دانش ما، تعلیم و تربیت ما، صلح و جنگ ما، روابط و ضوابط ما، حال و آینده ما، و بالاخره مادیت و معنویت ما و دنیا و آخرت ما را از کژی و انحراف و سقوط و انحطاط و پلیدی و آلودگی و هر عیب و نقص و شقاوت و ذلت رهائی بخش و این دعائی که بر ما آموختی و حداقل روزی ده بار بدان نحوه درخواست را (اهدنا الصراط المستقیم) بر ما واجب نمودی از ماها تقبل فرما. ما را آن چنان کن که رضایت معلمان حقیقی خویش را جلب کنیم تا بتوانیم رضای تو را به دست آوریم. آمین یا رب العالمین.

16دسامبر/16

ارزش ها و مکتب ها

سلسله مقالاتی که از این شماره، تحت عنوان «ارزش ها و مکتب ها» تقدیم امت پاسدار اسلام می شود، به قلم یکی از دانشمندان برجسته و شخصیت های عالیقدر به رشته تحریر در آمده است، که ما ضمن تشکر صمیمانه از معظم له به خاطر اینکه این مجموعه را در اختیار مجله پاسدار اسلام گذاشته اند، امیدواریم با چاپ این مقالات ارزنده برای جویندگان حقیقت و فریب خوردگان مکتب های پوچ و دلباختگان مارکسیسم، راهی هموار به سوی حق و حقیقت گشوده شود.
پیشگفتار
در زندگی انسان ها یک سری مفاهیم و موضوعات و حقایقی وجود داشته و دارد که دارای تقدس و ارج و ارزش و اعتبار است البته با درجات و مراتب مختلف و گوناگون.
و جلوتر از این یک سری معیارها و ملاک ها است که ارزش ها و اعتبارات را توجیه می کند.
همین ارزش ها و اعتبارات است که بخش عظیمی از فعل و انفعالات جوامع انسانی را تفسیر و تعیین می نماید و تاریخ ساز و حادثه آفرین است. جنگ ها و صلح ها، قهرها و آشتی ها، حرکت ها و سکون ها، دوستی ها و دشمنی ها، مسافرت ها و مهاجرت ها، درس خواندن ها و گفتن ها و نوشتن ها، تجارت ها و تولیدها و انباشتن ها و … همه و همه به یک یا چند ارزش و ریشه می رسانند.
اگر این ارزش ها و معیارها و ملاک ها را از انسانیت بگیرند، این موجود فعال متحرک ناآرام تبدیل به شیئی خمود و جامد می گردد. و این جوهر پر جوش و حررات مجسمه ای بی روح و سرد می شود و این همه قضاوت و اختلاف و تضاد که در تاریخ بشریت به چشم می خورد تا حدود زیادی از ناحیه اختلاف در ارزشگذاری و تعیین معیارها قابل تبیین و تفسیر است.
انبیاء الهی و مصلحان مکتب دار بشر هم در مکتب های اصلاحی و سازنده خود به جای آن که به فروع و شاخه و ظواهر بپردازند دست روی همین ریشه ها و پایه ها گذاشته و برنامه های عملی و اجرائی خود را بر اساس ارزش های مورد قبول مکتب خود تنظیم کرده اند و تفاوت اساسی مصلحان صاحب مکتب و رفرمیست های سطحی هم همین است که رفرمیست ها بدون توجه به اصول و ریشه های کار، همت و تلاش خود را برای سر و سامان دادن سطح ظاهر جامعه بشریت به کار گرفته اند. کاری ابتر و خانه ای در مسیر سیل ولی اربابان مکاتیب با توجه به اصول و ریشه ها، برنامه ریزی کرده اند.
البته گذشته از مکتب انبیا که به خاطر ریشه گرفتن از وحی وی اطلاع همه جانبه خدای خالق و مدبر جهان، خالی از اشتباه و خطاست، همه مکتب های بشری به خاطر اطلاعات ناقص و دید محدود انسان همیشه در انتخاب و معرفی ارزش ها دچار اشتباهات بزرگ و در نتیجه مایه خسارت های جبران ناپذیر برای بشریت بوده اند.
انسان در جهان بینی مکتب انبیاء
تعیین ارزش ها در هر مکتبی بستگی به جهان بینی آن مکتب دارد. مکتب های انبیاء عموما جهان را آفریده آفریننده ای عالم و قادر مطلق می دانند و برای تمام پدیده ها و حرکات جهان، هدف وحساب قائلند.
انسان در این مکتب، دارای موقعیتی عالی و مقام ارجمندن و کلمه بزرگ خلقت و گل سرسبد است و در عالم طبیعت، ابدی و جاودان و نمردنی. موجودی که در حرکت و کمال خود مسافر راه خدا و تا بینهایت، میدان کمال و رشد و ترقی دارد و خداوند عالم به او این حق را داده که از تمام نیروهای عالم طبیعت در این سفر روحانی بهره بگیرد «و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض» نیروهای غیبی و غیر طبیعی هم در این راه وظیفه کمک و امداد انسان را دارند.
در جهان بینی این مکتب، انسان برای حرکت در این راه طولانی و پرواز در این فضای بیکران همه وسائل لازم را «بالقوه» دارد و مسئولیت «به فعلیت» در آوردن آن استعدادها و نقد کردن آن امکانات به عهده خود او گذاشته شده است.
انبیاء در برنامه های فکری و عملی خود اصول و فروع این امکانات و راه به دست آوردن و به فعلیت رساندن آن ها را نشان داده اند که ارزش ها و ملاک و معیار ارزش ها از همین جا به دست می آید.
ناگفته نماند که انبیا، توجهشان فقط به بعد معنوی و جهات اخروی انسان محدود نشده بلکه بر اساس جهان بینی صحیح و واقع بینی الهی در حد لازم به بعد مادی و علایق و نیازهای جسمی انسان هم پرداخته و ارزش های مادی را در درجه و حد خود ارج نهاده اند «و لا تنس نصیبک من الدنیا» و بر این اساس در برنامه انبیاء برای انسان، دنیا و آخرت آباد و رفاه دو جهان گنجانده شده «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه» و بالاتر اینکه از دید اسلام، نابسامانی زندگی مادی در این دنیا مانع تکامل معنوی هم هست.
جلوه گاه قسمتی از ارزش های مکاتیب الهی برای انسان در رابطه با خدا و خلق خدا و طبیعت از اینقرار است:
ایمان، تسلیم، عبادت، معرفت، تقوی، رضا، خضوع، خشوع، ذکرو اخلاص، صداقت، امانت، محبت، صفا، مواسات، مواخات، گذشت، فداکاری، احسان، انفاق، وفا، حیا، حلم، خیرخواهی، صمیمیت، تواضع، کرم، صراحت، متانت، سخاوت، عدالت، عزت نفس، کرمت، شهامت، شجاعت، عفت، استقامت، نشاط، تلاش، حکمت، ادب هنر، علم، بصیرت، آزادگی، جوانمردی، وقار، حرکت، پشتکار و ….
مقدار موفقیت و دوام و بقاء این مکتب ها تا حدود زیادی بستگی به اصالت و صحت و واقعیت این ارزش ها و معیار ارزش ها دارد.
اگر می بینیم بعد از دو هزار سال هنوز حضرت عیسی بن مریم بیش از یک میلیارد نفر انسان را به دنبال خود می کشاند و یا برنامه حضرت موسی با اینکه پس از گذشت ۳ هزار سال دو مرحله از واقعیت زندگی عقب است، هنوز برای میلیون ها یهودی جاذبه دارد و یا دین حنیف حضرت ابراهیم از ماقبل تاریخ تا به امروز دل میلیاردها انسان را مجذوب خود می کند و یا جاذبه اسلام از پی چهارده قرن و از میان گرد و کولاک و رعد و برق تمدن های فریبای فردی اخیر و مکاتیب پر طنطنه روز، نزدیک به یک میلیارد مسلمان را در طیف جاذبه خود گرفته، این ها بی جهت و بی دلیلی نیست، همان ارزش های اصیلی که پایه تعلیمات قرار گرفته و همان معیارهای درست و حساب شده و سازگار با فطرت انسان است که نیروی حرکت و مایه سوخت وجود شده است.
با مقداری اختلاف و تفاوت، بودیسم، کنفوسیوسیسم و مسلک زرتشت و هندوئیسم و مکتب سقراط و افلاطون و … به طور نسبی اعتبار و ادامه حرمت خویش را مرهون همان ملاک ها و ارزش های پایه ای خود می باشند.
در مکتب انبیا تمام ارزش های اصیل و واقعی در نظر گرفته شده و برنامه های آن ها به این ارزش ها متکی است، ولی در مکتب های ساخته و فکر و نظر دانشمندان و حکما و معلمان بشری تا آن جا که قدرت فهم و درکشان رسیده به ارزش هائی دست یافته اند و بدون شک بسیاری از ارزش های اصیل بشر به خاطر محدود بودن قدرت درک و میدان دید، مورد توجه قرار نگرفته است. و تفاوت اساسی میان مکتب انبیاء و مصلحان غیر مرتبط به وحی و آسمان در همین است.
خلاصه آن که سعادت بشر و در گرو همین ارزش ها است که نکبت و بدبختی و فلاکت هم در اثر پشت کردن به این منابع خیر و سعادت، دامنگیر انسانیت می شود.
اگر تحلیلی منصفانه و بی طرفانه در تاریخ بشر بشود و رگه های اوج و حضیض شقاوت و سعادت و کمال و سقوط و شکست و فتح بشریت بررسی گردد، رد پای همین ارزش ها در حرکات تکاملی انسان ها و جای خالی همین ها در نشیب های شکست و نکبت جوامع انسانی دیده می شود.
بحران ارزش ها
با کمال تاسف باید به این حقیقت تلخ و دردناک اعتراف کرد که: در هیچ زمانی مثل امروز ارزش های اصیل انسانی در سراسر جامعه بشریت، دچار بحران و تزلزل نبوده است.
البته همیشه در گوشه و کنار و بخش کوچک یا بزرگی از دنیای انسان، بحران و انحراف ارزش ها وجود داشته و آثار شوم خود را عرضه نموده ولی فعلا سخن بر سر وسعت دامنه و عمق بحران است که همه جا و همه چیز را در معرض خطر قرار داده و به صورت مرضی مسری و خطرناک رو به توسعه می باشد.
علت این وسعت و عمق هم روشن است. دنیای امروز غیر از دنیا دیروز و پریروز است. امروز دنیا در سایه وسائل ارتباط جمعی که بر بال برق و بخار و نور و هوا و موج نشسته همه جا و همه چیز را زیر پوشش خود گرفته به صورت یک خانه در بست درآمده و هر فکری و هر ایده ای و هر شبهه ای و هر ایرادی اگر مبتکر آن در با ند قدرت قرار داشته باشد، خیلی زود از این سوی دنیا به آن سوی دنیا پرواز می کند و به هر زبانی سخن می گوید. این بحران و تزلزل در افکار و روحیات نسل جوان که عمق و وسعت بیشتر و خطرناکتری به خود گرفته، آینده محیط انسانیت را تیره تر از امروز نشان می دهد.
جوامع امروز به بسیاری از اصول اخلاقی که ضامن سعادت جمع است پشت کرده و ارج و اعتباری برای آن ها قائل نیستند. خانواده، آن استحکام و ثبات سابق خود را ندارد. تقوی و فضیلت، مقام شایسته خود را در این جوامع احراز نکرده و روابط طبقات و قشرها و نژادها و ملل و نحل گوناگون علیرغم دم زدن از جامعه ملل و حقوق بشر بر اساس درستی قرار ندارد.
رواج هیپیسم و هیپی گری و سرعت گسترش مراکز لهو و لعب و کانون فساد و تفریحات ناسالم و سرگرمی های مضر و بی ثمر در جهان به اصطلاح متمدن، همگی نمایشی از بحران و نبودن محتوای فکری و بی سر و سامانی احساسات واقعی انسان امروز است.
این کانون های خطر، این جنگ ها و درگیری های منطقه ای و درگیری ها داخلی، شورش ها و طغیان ها و این تحمیل ها، فشارها، استبدادها، این مسابقات خانمان برانداز تسلیحاتی و این چنگ و دندان نشان دادن ها و عربده کشی ها و نفس کش خواستن ها، و تازه این هنوز از نتایج سحر است، و خدا نکند که روزی این اردوگاه های متضاد جهان بشریت که تا دندان با اسلحه اتمی و کلاسیک مجهز شده و دل ها را پر از کینه و تبعیض و نفرت نسبت به یکدیگر کرده دست به اسلحه ببرند، در آن صورت چه بر سر این گوی معلق خواهد آمد؟! و تا چه حدودی قابل پیش بینی است که پیش بینی هم شده است. بهتر است بگذریم و دنبال عوامل و اسباب این بحران و تزلزل برویم و با شناخت و معرفی آن ها راه اصلاح و بازگشت به سوی انسانیت راستین را برای نسل سرگردان و تشنه حق مشخص نمائیم.
عوامل بحران ارزش ها
۱- تعریف و انحراف
انحراف از تعلیمات و خواسته های مکتب انبیاء و هر مکتب مفید دیگر ـ اگر باشد ـ که معمولاً پس از رفتن خود آن ها شروع می شود و توسعه می یابد، اولین ضربه را بر پیکر ارزش ها و مقدسات وارد می سازد. البته تا وقتی که کار به دست جانشینان صالح و امامان حق مکتب است، پاسداری از میراث رسالت، کامل و ارزش ها در امان می باشند.
متاسفانه اولین انحراف در خود رهبری و ملاک ها و معیارهای آن به وجود می آید و افراد ناصالح، تولیت این ارزش ها و رهبری این مکتب را به عهده می گیرند و از همین جا دست اندازی به میراث انبیا شروع می شود و ارزش ها به نفع این افراد، مورد دستبرد قرار می گیرند. بسیاری از مقدسات و مفاهیم ارجح به نفع مفاهیم نامقدس و ناروا و احیاناً مضر، عرصه را خالی می کنند و یا خود تغییر معنا و مفهوم داده و به صورت مسخ شده در خدمت اغراض پلید سردمداران و متولیان قرار گرفته و خاصیت اصلی خود را از دست می دهند.
البته در ادیان آسمانی معمولا برای جلوگیری از این خطر، پیش بینی هائی به صورت تعیین امام وخلیفه و بعثت انبیائی دیگر برای حفظ مکتب و میراث انبیاء برای بشریت شده،ولی با همه این ها، ارزش ها و مقدسات مکاتیب آسمانی هم از شر دستبرد عوامل ناباب مصون نمانده که در گذشته با آمدن آئین جدید و پیغمبر نو، ارزش ها تجدید حیات و در بسیاری از موارد تکامل پیدا کرده اند و مکتب اسلام با تعیین امامت و ولایت الهی ـ از دیدگاه شیعه ـ و تجویز اجتهاد زنده و پویا، پیش بینی پاسداری و نگهبانی از این آخرین و کاملترین میراث آسمانی (اسلام) را نموده است که متاسفانه مطامع و اغراض سودجویان و خود پرستان بنی نوع خودمان بشریت را از منافع کامل امامت و اجتهاد محروم کرده اند.
به هر حال، دست اندازی و دخل و تصرف در ارزش های مکاتیب انبیاء و مصلحان بشری، بسیاری از ارزش ها را معدوم یا مخدوش کرده و با اختلاط حق و باطل، از اعتبار آن ها کاسته است.
۲- رنسانس
در چنین شرایطی، دوره رنسانس فرا می رسد و بشریت با تلاش فکری خود بسیاری از اسرار طبیعت و حقایق جهان ماده را کشف می کند. پرده هائی بالا می رود و گوشه هائی از حقایق طبیعی و مادی برای انسان کشف می گردد، نیروهائی جدید از طبیعت به استخدام بشر در می آید و قدرت و امکانات انسان را با سرعت افزایش می دهد و بشریت با گام های غول آسای به سوی تکامل و ترقی و مادی پیش می رود. این تغییر و تحول و پیشرفت و تکامل در محیط و منطقه ای روی می دهد که تحت حاکمیت کلیسا است، کلیسا هم به ادعای خویش میراث اصیل عیسی بن مریم پیغمبر عظیم الشان خداست، ارزش هائی که در طول تاریخ با دخالت ها و دستبردهای متولیان و تبلیغات مکاتیب دیگر اصالت و اعتبار و صلاحیت خود را از دست داده مسخ شده یا اصلا عوضی است.
اربابان اکتشافات جدید اعم از طبیعی و فلسفی و اجتماعی بیرحمانه بر پیکر ارزش های قدیم و کهنه و کم واقعیت شلاق می زنند و کلیسا جاهلانه و مغرورانه و مستبدانه از ارزش های غیر قابل دفاع و مسخ شده تحت تولیت خود به دفاع بر می خیزد.
بدون اینکه برای شما تاریخ بنویسم، خودتان می توانید حدس بزنید که در نزاع و کشمکش میان دو جبهه که یکی با سلاح علم و فن مجهز شده و از تکامل و پیشرفت دفاع می کند و دیگری با اسلحه زور و قدرت و تفتیش عقاید و سرکوبی بی رحمانه، از ارتجاع و ارزش های مغشوش و مخلوط از حق و باطل، دفاع می نماید، نتیجه چیست؟
همانطور که شما حدس می زنید نتیجه دراز مدت شکست کلیسا و پیروزی رنسانس است باضافه یک پرونده قطور از ظلم و ستم و خونریزی و حق کشی و مقاومت غلط که هم کلیسا را بیش از پیش بدنام می کند و هم دامن بسیاری از ارزش های صحیح و مفاهیم مقدسی را که در لابلای تعلیمات مخلوط و مغشوش کلیسا وجود داشت، آلوده می سازد و سرانجام آتش، خشک و تر را می سوزاند و خوب و بد و مقدس و نامقدس در یک روال مورد بغض و نفرت قرار می گیرند و محکوم می شوند.
۳- مکتب های ناقص
به دنبال تحریف مکاتیب اصیل و صحیح، در گوشه و کنار اجتماع، افرادی با مقاصد خیرخواهانه یا مقاصد سوء برای اصلاح جامعه و به عنوان خدمت به بشر، اقدام به ایجاد مکتب ها و طرح های اصلاحی «من درآودی» کرده و اباطیلی را که خود فهمیده اند و یا خواسته اند، در اختیار بشر قرار داده و طبعا برای دفاع از افکار خود و اثبات حقانیت آن و ابطال مکتب های دیگر دست به تبلیغ و نفی و اثبات زده و در نتیجه از طرفی موجب ضعف و بی اعتباری در برخی از ارزش های اصیل انسانی می شوند و از سوی دیگر برخی از بافته های ناصحیح آن ها تقدس کسب کرده و در ردیف مفاهیم مقدس بشر از خود تاثیر به جا می گذارند.
مکتب سازی گرچه در روزگار قدیم بی سابقه نیست ولی اوج و شور آن پس از رنسانس در اروپا است، زیرا چند موفقیت بزرگ و پر سر و صدای علمی افکار را تکان داد و احساسات را تهییج کرد و رسوم تحریف شده و مسخ شده کهنه در مقابل نوآوری ها لشکرکشی کرد و پیکار به راه انداخت و در حالی که پیکار به نفع جدید و به ضرر قدیم رو به پایان می رفت، فضای مناسبی برای ابراز انظرات جدید در هر موضوع و به هر صورت به وجود آمدو هر کسی را که در خود جربزه اظهار نظری می دهد تحریک می کرد که خودی نشان دهد و چیزی بگوید.
اگر در غرب هم مثل شرق و مخصوصا ایران یک فلسفه محکم و متینی که در سایه کتب دانشمندان و فلاسفه اسلامی پا گرفت و رشد کرد وجود داشت، بی شک چنین هرج و مرجی در فلسفه به وجود نمی آمد و بالاخره معیارها و ملاکاتی برای مسائل فلسفی مراعات می شد ولی متاسفانه زمینه خیلی خالی تر از آن بود که اکنون ما فکر می کنیم.
و به همین علت در دو سه قرن پس از رنسانس، آن قدر گفته های پوچ و بی اساس به نام فلسفه به خورد مردم داده شده که روی اساطیر دوران قدیم را سفید کرده است و البته فلاسفه و دانشمندانی مثل دکارت و هگل و … هم در صحنه فلسفه اروپا ظاهر شدند و آثار ارجمندی به جهان دانش تحویل دادند.
ولی هیچوقت فلسفه اروپا مثل دنیای اسلام به یک سلسله اصول و قواعد محکم و پابرجا ـ که معیار و ملاک معتبری برای حوزه های فلسفی باشد ـ به خود ندید، این نقص و خلأ از طرفی و حرص و ولع دانش پژوهان فرنگ در اثر رسیدن به محیط و شرایط آزاد پس از نجات از دوره هزار ساله رکود قرون وسطی و پشت سر گذاشتن استبداد فکری و انگیزسیون و تفتیش عقاید اربابان کلیسا برای اظهار نظر و ابراز وجود، از طرف دیگر، چنین وضعی را به وجود آورده، آن جا که فردی مثل «کنت دو گوبیو» خاورشناس و سیاستمدار و بنیان گذار مکتب «گوئیسم» در فلسفه تاریخ با این که سال ها در ایران و در مهد حکمت متعالیه صدر المتألهین به سر برده و با فضلا و ادبا سر و کار داشته، مکتب صدر المتالهین را عیناً همان مکتب ابو علی سینا می داند و اسفار را جمع سفر به معنای کتاب خیال می کند! (که معلوم می شود صفحات اول مقدمه اسفار را هم نخوانده بوده و ظاهرا اطلاعات خود را از یک یهودی به نام «ملا لاله زار» گرفته).
آنان نیز روش محقق میرداماد را همان «دیالکتیک» معرفی می کنند و آن جا ادوارد برون که در میان غربیان حرفش سندیت و ارزش و اعتبار خاصی دارد و بهترین شرق شناس و متبحرترین روش شناس است، «اسفار» صدر المتألهین را جمع «سفر» ولی به معنای سفرنامه معرفی می نماید!
و آن جا که دانشمندی مثل هگل در کتاب فلسفه حقوق با صراحت می گوید: اصلا در شرق قانون و اصول برای جامعه وجود ندارد و نداشته و فقط خود حکومت های مستبد قانون است. از چنان محیطی که اطلاعشان از عمیقترین فلسفه موجود دنیا که از قدیم بسیاری از رساله های آن ها را داشته اند و در مدارس جزء مواد درسیشان بوده و مورد توجه، این مقدار باشد و به خصوص از قانون جامع و همه جانبه فقه اسلامی که بیش از ده قرن در حوزه های دینی و علمی مطرح بوده بی اطلاعند، انتظار نوآوری در فلسفه و اصول اجتماعی خیلی عاقلانه نیست.
به هر حال طلوع و افور این سری مکاتیب فلسفی و اجتماعی و عوارض ناشی از آن ها را می توان در ردیف عوامل کاستن از ارزش های انسانی و ایجاد بحران در آن ها دانست و از همین طریق می شود فهمید که چگونه نظریات و بافته های مارکس و انگلس به عنوان یک مکتب اجتماعی و فلسفی کامل ورد توجه بخشی از اروپائیان قرار می گیرد!
آن جا که انحطاط زمینه را برای تجدید حیات مکتب سوفیست ها و شکاکان که دو هزار سال به بایگانی تاریخ سپرده شده بودند آماده کرد، خیلی آسان از این گونه اباطیل هم استقبال می کند.
این جدال و نزاع محدود به منطقه قلمرو کلیسا نماند و منحصر به غرب نشد بلکه نتایج این کشمکش جزئی از تمدن غرب شد و همراه آثار دیگر تمدن خود را به سراسر جهان کشانید و به هر حال، پیروان اسلام، بودیسم، هندوئیسم و … از هجوم آن در امان نماندند.
گرچه در خود این محیط ها هم اگر نه به اندازه کلیسا تا حدود زیادی ارزش های اصیل دچار تحریف و دستبرد شده بود و مفاهیم و موضوعات عوضی یا مسخ شده جای بسیاری از مفاهیم و موضوعات ارجدار را گرفته بودند و متولیان مسجد و … هم مثل متولیان کلیسا در مراحل بعد به این باطل ها کشیده شدند و تا حدودی مزه تلخ شکست را چشیدند. با یک نکته اضافی که در مبارزه کلیسا و رنسانس هنوز قدرت های سرمایه داری و استعمار خود جان نگرفته بوند که به نفع یک طرف وارد معرکه شدند ولی در پیکار تجدد متولیان ارزش های مغشوش دنیای غرب، استعمار هم در پشت تجدد و فرهنگ نو بود و آن طور که می خواست دعوی را مطرح می کرد و هر چه را که مایه عظمت و مقاومت و احیانا وسیله تکامل و تجدید حیات این مناطق بود حساب شده زیر ضربات خود می گرفت و نابود می کرد و به همین جهت ضربه وارده بر مسجد با این که به اندازه کلیسا هم منحرف و ناباب و مستحق شکست نبود احتمالاً کاری تر و عمیق تر از آب درآمد.
۴- سرمایه داری غرب
غول سرمایه داری از میان گردو غبار میدان کارزار قدیم و جدید و کلیسا و رنسانس و مکتب های بشری سر بر آورد و به آسمان تنوره کشید و به موازات رشد و تکامل علوم، فنون، ابتکارات، اختراعات، صنعت و سرمایه داری تنومند و تنومند تر می شد، انسان متجدد غربی به کمک علوم و فنون، طبیعت را روز به روز بیشتر و بهتر مسخر می کرد و به خدمت می گرفت.
تنگنای فرنگ برای توسعه طلبی انسان های مسلح به علم و فن و عاری از ارزش های اصیل انسانی، بسیار محدود و خفه کننده بود. نه مواد خام کافی برای صنعت داشت و نه بازار وسیع برای آب کردن مصنوعات، به طرف شرق و غرب و جنوب به راه افتادند و از راه خشکی و دریا خود را به همه پهنه گیتی کشاندند.
غارت و چپاول، تحقیر و توهین، تخیلات فکری و اجتماعی و سیاسی یا مستقیما توسط خود استعمارگران و یا توسط عمال بومی و دست نشانده ها و مهره های خودمانی مردم همه جا بیداد می کرد، چند کشور کوچک لوس و ننر اروپائی که قلمرو جغرافیائی همه آن ها به اندازه یک کشور شرق مثل ایران نمی رسید همه دنیا را دست انداخته بودند.
در این جا نمی خواهم تاریخ استعمار بنویسم، فقط می خواهم به عوامل بحران ارزش ها اشاره کنم. مهم این است که این ها قبول نداشتند که غارتگر و دزد و یاغی علیه بشریت و ارزش های انسانیند، بلکه القاب نجات بخش، معلم، کارشناس، مبشر آزادی و پیشاهنگ تمدن و … را به دنبال خود می کشیدند و بسیاری از مفاهیم مقدس و ارزش های انسانی را نقاب روی کریه و چهره زشت خود کرده بودند و چند صباحی هم با این حیله ها مردم را گول زدند. ولی بالاخره این نقاب هم کنار رفت و آن چهره های کریه با همه زشتی ها و نفرت ها به نمایش گذاشته شد.
این رسوائی و افتضاح فقط دامن خود متجاوزان و ستمگران استعمارگر و انحصار طلب را نگرفت بلکه بسیاری از ارزش ها و مقدساتی هم که آن ها استخدام کرده بودند که در پناه اعتبار و آبروی آن ها تجاوز خود را زینت می دادند و چهره منفور خویش را گریم می کردند، بناحق مشمول این نفرت شد و بشریت به همراه نفرت از مستعمران و انحصار چیان، از این مقدسات هم دل آزرده گشت. زیرا این راهزنان با ادعای پرچمدار آزادی دموکراسی، مبارزه با جهل، مرض، فقر، عقب افتادگی و ارتجاع تلاش برای بالا بردن شخصیت انسان و تحکیم و حقوق بشر و … خود را بر مردم تحمیل می کردند.
و محصول این کر و فر و این مظالم و جنایات این شد که بسیاری از مقدسات و ارزش هائی که در جریان پیکار میان مکتب های ناقص اربابان رنسانس و متولیان کلیسا و ارتجاع به عنوان اهداف مقدس نهضت و توشه راه تکامل بشر به کار گرفته شده بود و جای خود را در جامعه انسانی باز کرده بود و مدتی هم الهام بخش تلاش ها و مجاهدت های انسان های خیرخواه بود، اعتبار خود را از دست بدهد و دیگر نتواند مایه تحرک و تلاش و انرژی حرکت و کوشش بشر باشد.
چرا که انسان ها دیدند تمام واژه های مقدس به جای اینکه مایه سعادت و شرافت و عظمت و تکامل و مواسات و مساوات و آزادی و رحم و عاطفه و… برای نوع بشر شوند، در خدمت گروه معدودی انحصار طلب و عزیز بلاجهت و خودخواه و خودپرست قرار گرفته و در اقیانوسی از بلا و فلاکت فقط چند جزیره خوشبختی به چشم می خورد و در بیابانی از نکبت و بدبختی، فقط معدودی قله رفاه و خوشبختی سر بر آورده و به چشم می زند.
و هنوز هم که هنوز است با اینکه این کوردلان خودخواه دستاوردهای زیانبخش تجاوزها و تعدیات خود را به صورت طغیان ها و آشوب ها و ناامنی ها، و بی اعتمادی ها و تبلور بغض و کینه ها در آورده اند حاضر نیستند صادقانه به خطای خود اعتراف کنند و ملت ها را به حال خودشان واگذارند و خودشان و دیگران را بیش از پیش به سقوط و نابودی بکشانند.
لذت پرستی
منطق سرمایه داری غرب در توجیه این همه تلاش ها همین است که انسان تا می تواند باید از عمر خود و امکانات خود برای بهتر زندگی کردن بهره بگیرد و بهتر زندگی کردن هم در نظر آن ها فقط با اشباع تمایلات و شهوات و تامین خواسته های مادی و جنسی انسان امکان پذیر است و این همه مظاهر شهوت و عیش و نوش و خوشگذرانی که مثل قارچ در سراسر دنیای سرمایه داری روئیده و رشد کرده و می کند نمایانگر همین منطق و همین معیار و همین ارزش است.
البته چنین شرایطی هم در اوضاع کنونی و گذشته فقط برای عده معدودی از میلیاردها انسان جهان میسر است و اکثریت بشر در مقابل اشراف و اشرافیگری و فساد این قوم چه می اندیشند و چه می خواهند بکنند و چه می توانند بکنند، در آینده خواهیم نوشت.
ادامه دارد

16دسامبر/16

اقتصاد اسلامی قسمت سی ام

در راه ریشه کن ساختن فقر
فاجعه بزرگ بشریت
آیت الله حسین نوری
«اسلام» به این منظور از استقرار عدالت اجتماعی سخن می گوید و اصول و موازین مخصوصی را در زمینه اقتصاد مطرح می کند که همه مردم از مواهب موجود در جهان و نعمت های خداداد به طور عادلانه استفاده کنند و دارای زندگی ای باشند که در آن افراط و تفریط، اسراف و تبذیر، و اختلاف فاحش طبقاتی وجود نداشته باشد و از فقر و بیکاری و مضیقه اقتصادی اثری و خبری در جامعه بزرگ بشری دیده نشود و فاجعه ای به نام گرسنگی در جهان انسانی وجود نداشته باشد.
این ها مسائلی است که جز با حاکمیت قوانین اسلام و اجرای اصول اقتصاد اسلامی هرگز حل نخواهد شد.
زیرا اصولا در اسلام هیچ ننگ اجتماعی بالاتر از این نیست که عده ای معدود آن قدر داشته باشند که مواهب و نعمت های خدا را حیف و میل کنند و یا در راه تولید و فروش سلاح های مخرب و هموار ساختن راه استعمار و استثمار و سلطه های طاغوتی خرج کنند و عده دیگری یا حتی یک فرد از انسان از تأمین احتیاجات حیاتی خود عاجز و ناتوان باشد.
اکنون قبل از تعقیب بحث سابق که در رابطه با گرسنگی مطرح گمردید در این آمار که مشتی از خروار است دقت بفرمائید:
۱- نگرشی به بحران گرسنگی و سوء تغذیه در کشورهای استعمار زده
هر سال ۴۰ میلیون نفر انسان از گرسنگی می میرند تا زندگی بر اقلیت غارتگر جهان لذت بخش تر شود آمار مرگ و میر ناشی از سوء تعذیه و گرسنگی تنها در سال ۱۹۸۰ قریب ۵۰ میلیون نفر بود. رقمی بالاتر از کشتگان جنگ های اول و دوم جهانی…!!
روند افزایش فقر و گرسنگی در دنیای بحران زده کنونی چنان است که گفته اند:
«در صورت ادامه سلطه استکبار جهانی در سال ۲۰۰۰ (۱۶ سال دیگر) هزار میلیون نفر در فقر کامل به سر خواهند برد» به عبارت دیگر اگر وضعیت بد غذائی که در طول ۲۰ سال گذشته وجود داشته ادامه یابد تا سال ۱۹۸۵ رقم افراد گرسنه دو برابر خواهد شد و این فاجعه قرنی است که تنها اکتبر ۱۹۸۱ آن «جامعه اقتصادی اروپا یک میلیون تن مواد غذائی را نابود کرد» تا کاهش در بهای محصولات غذائی ایجاد نشود.
۲- پاکستان فقیر و تسلیحات مدرن
اخیراً اولین سه شکاری اف ۱۶ آمریکائی به پاکستان تحویل داده شدند، طبق قرار داد منعقده با ایالات متحده آمریکا در ماه ژوئن ۱۹۸۲ به زودی چهل دستگاه از این نوع که مشابه می باشند که ارتش امریکا به آن ها مجهز است به پاکستان واگذار خواهند شد. ایالات متحده آمریکا یک کمک اقتصادی ۲/۳ میلیارد دلاری جهت تأمین هزینه خرید تسلیحاتی پاکستان به این کشور اعطا کرده است مِنْبعَد نیروی هوائی پاکستان با این شکاری ها مدرنترین سیستم های تسلیحاتی را در اختیار خواهد داشت.
این شکاری های جدید در زمانی به پاکستان تحویل داده می شوند که این کشور در وضعیت نامساعدی به سر می برد همان طور که خبر گزاری فرانسه در این رابطه می نویسد «زمستان امسال، پاکستان دیگر قادر به تأمین برق انرژی حرارتی و به راه انداختن چرخ کارخانه های خود نیست».
در شهرهای بزرگ خاموشی حکمفرما است و تنها کسانی که گله و شکایت چندانی از این وضعیت ندارند فروشندگان شمع و چراغ نفتی می باشند. «در کراچی» پایتخت اقتصادی پاکستان «صنعت» برای سومین سال متوالی با قطع مکرر جریان برق و کاهش فشار گاز رو به رو است دولت نظامی به هیچ وجه در پی یافتن راه حلی برای مسائل و مشکلات کشور ۸۰ میلیون نفری که یکی از فقیرترین کشورهای جهان محسوب می شود و مردم آن در شرایط اسف بار به سر می برند نیست ۷۰% درصد از مردم پاکستان فقط به ۲۰% از خدمات عمومی دسترسی دارند. سطح آموزش و پرورش و بهداشت در این کشور بسیار پائین است و شمار افراد با سواد در آن به ۲۰% می رسد که یکی از پائین ترین ارقام اقتصادی در جهان محسوب می شود.
سرکوب، فقر و فلج اقتصادی مهاجرت عظیم فقیرترین کارگران و همچنین ماهرترین آن ها را به ویژه به سوی کشورهای حوزه خلیج فارس در پی داشت.
پاره ای از کشورهای سرمایه داری چون ایالات متحده آمریکا و ژاپن با مشاهده سودی که می توانند از به کار گماشتن کارگزاران به جیب بزنند صنایع چندی را در این کشور مستقر نموده اند.
این مسائل مانعی بر سر راه روند واقعی صنعتی شدن کشور ایجاد کرده و ابعاد وابستگی اقتصاد ملی را افزایش می دهد.
۳- آمریکای لایتن و فقر اقتصادی
کاراکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی:
به گزارش بانک توسعه قاره آمریکا از ۱۲۰ میلیون نفر جمعیت فعلی کشورهای آمریکای لاتین ۲۶ میلیون نفر بیکارند و اکنون بزرگترین مشکل آمریکای لاتین گرسنگی و سوء تغذیه می باشد از سوی دیگر در طول سال گذشته ذخائر ارزی کشورهای امریکای لاتین دوازده میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار کاهش یافت که در ۴۰ ساله اخیر بی سابقه بوده است. این در حالی است که در همین مدت تنها دو میلیارد و هفتصد میلیون دلار وام در اختیار کشورهای این منطقه گذاشته شده است.
اینها نمونه بسیار کوچکی است از انعکاس «فقر» این فاجعه عظیم بشری در سطح جهان که در نتیجه عدم توجه به مکتب اقتصادی پیامبران بزرگ الهی (ص) به وجود آمده است.
ما به منظور ارائه عوارض زیانبار «فقر»، یکی از مظاهر آن را که مسأله گرسنگی است مطرح ساختیم و محرومیت حدود ۸۵ درصد مردم دنیا از آن دسته از مواد غذائی لازم و حیاتی را که فقدان یا حتی کمبود آن ها زیان های جبران ناپذیری بر سلامت و زندگی بشر وارد می آورد را شرح دادیم و به طور کلی آن مواد را تحت عنوان «مواد پروتئینی» و «مواد معدنی» و «ویتامین ها» در آوردیم و بحث خود را مشروحا درباره مواد پروتئینی به پایان رساندیم و مقداری هم درباره مواد معدنی بحث نمودیم اکنون با توفیق خداوند متعال دنباله بحث:
زیان های کمبود «فسفر»
یکی دیگر از مواد معدنی که در مسأله فقر غذائی و گرسنگی مخفی نقش مهمی دارد «فسفر» است. فسفر بیش از تمام مواد دیگر در بدن انسان پخش شده و هسته اصلی همه بافت ها را تشکیل می دهد و در واقع جزء مکمل استخوان ها است اما مسأله این است که آثاری که حاکی از کمبود این ماده معدنی باشد بسیار مخفی است زیرا «فسفر» در ترکیب بیشتر مواد خوراکی تقریباً از هر نوع که باشد پیدا می شود و هر کس با هر نوع رژیم غذائی (در صورتی که غذا در اختیار داشته باشد) روزانه مقدار کافی از آن را به بدن خود می رساند. منتها نکته جالب و مهم اینجا است که کمبود این ماده، زیان و خسارت خود را به طور غیر مستقیم بر افراد و سلامت زندگی آن ها وارد می آورد.
بدین معنی در مناطقی که خاک آن ها دچار فقر ماده «فسفر» است تربیت احشام به خوبی صورت نمی گیرد و با پدید آمدن این اشکال در امر دامداری، احشام که طبیعی ترین منابع پروتئین هستند کمیاب یا احیاناً نایاب می شوند و مردم آن نواحی به خاطر کمبود «فسفر» دچار فقر مواد پروتئینی می گردند.
اهل تحقیق می گویند در کشورهای گوناگون کنگوترانسوال و آفریقای جنوبی، فقر علوفه و علیق از لحاظ «فسفر» موجب توقف رشد و یا سبب ایجاد بد شکلی استخوان و انحطاط حیوانات می گردد.
در این گونه مناطق که خاک آن ها دچار فقر «فسفر» است تربیت احشام بسیار دشوار و گاه حتی غیر ممکن می شود و در آن نواحی، فقط به علت فقدان فسفر تولید خواربار هم صورت نمی گیرد و مردم از این لحاظ در فقر و گرسنگی می مانند ملاحظه می کنید که کمبود یک ماده معدنی کار را به جائی می رساند که مردم بعضی مناطق از پروتئین های حیوانی و حتی خواربار هم محروم می شوند و در فقر شدید غذائی دست و پا می زنند.
کم خونی بیماری مصیبت بار فقیران
دیگر از مواد معدنی که برای سلامت و تعادل و ترمیم دستگاه های بدن انسان نقش حیاتی دارد «آهن» است دانشمندان می گویند: که انسان بالغ، روزانه بین ۶ تا ۱۶ میلی گرم (هزارم گرم) آن لازم دارد.
آن دسته از مواد غذائی که از منابع اصلی و طبیعی آهن محسوب می شوند هم ریشه حیوانی دارند و هم ریشه گیاهی، در مورد گیاهان مقدار آهن موجود آن قدر متفاوت و مختلف است که نمی توان روی آن با دقت و اطمینان حساب کرد به طوری که پژوهشگری به نام «بیسون» در سال ۱۹۴۱ ثابت کرده است که میزان آهن موجود در «کاهو» بر حسب زمینی که در آن کاشته شده است از یک میلیگرم تا ۵۰ میلیگرم تفاوت می کند.
اما مهمترین منابع تأمین آهن، خوراکی های حیوانی است که در درجه اول عبارتند از ماهیچه، دل و قلوه و جگر و تخم مرغ و متأسفانه این ها موادی است که اکثریت عظیمی از مردم بدان ها دسترسی ندارند و بسیاری از افراد شاید ماهی یک بار هم از آن ها نمی توانند تغذیه کنند.
باید دانست که دستگاه بدن انسان به آهن احتیاج شدیدی دارد و به ویژه از آن برای ساختن ذره «هموگلوبین» که با گلبول های قرمز آغشته است و در ساختمان خون نقش مهمی دارد استفاده می کند.
از این رو عادی ترین و رائج ترین تظاهر کمبود و فقر آهن در بدن انسان، بیماری معروف و خطرناک «کم خونی» است که خود از نارسائی مقدار «هموگلوبین خون» ناشی می شود.
به گفته دانشمندان بیولوژیست نخستین مورد گرسنگی خاص آهن در ماه های اولیه زندگی کودکان دیده می شود و این نتیجه فقیر بودن شیر مادر آن ها از لحاظ «آهن» است چنانکه چند سال پیش ثابت شده که ۵۰ درصد از کودکان محله «ایست اند» یعنی محله فقیر نشین لندن، در طی نخستین سال زندگی دچار «بیماری کم خونی» بودند و بعد از آن به این نتیجه رسیدند که کم خونی حاصل از فقر آهن در موارد غذائی نزد افراد بالغ نیز به اندازه بیماری کمبود کلسیم رواج و شیوع دارد.
باید به این نکته نیز توجه داشت که متأسفانه تظاهرات و عوارض کمبود آهن در مناطق فقیر و در میان ساکنان نواحی گرمسیر استوائی بیش از هر جای دیگر دیده می شود زیرا محیط آن ها قادر نیست آهنی را که برای جبران طبیعی مصرف گلبول ها لازم است تأمین کند چرا که مناطق گرمسیر استوائی برای تولید محصولات حیوانی که در عین حال منابع غنی پروتئین و آهن هستند آمادگی و استعداد کافی ندارند.
و بدین ترتیب نوع زمین و آب و هوای مناطق گرمسیری موجب پیدایش و دوام گرسنگی مزمن مواد آهن و بیماری های «کم خونی» است.

16دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

دعوت انبیا
«دعوت های انبیا ـ حسب اختلاف مراتبشان ـ برای همین است که انسان را انسان کنند. تمام علوم، تمام عبادات، همه معارف الهییه و همه احکام عبادی برای این است که انسان ناقص را کامل نمایند… همان طور که عالم طبیعت باید با ابزار خودش درست شود و عدالت اجتماعی در بین مردم جریان پیدا کند و حکومت عادله ای کار این عالم را تنظیم بنماید، آن جا عالم ماورای طبیعت هم ابزاری دارد. زندگی آن جا هم ابزاری دارد، ابزرش را انبیا آورده اند. دعا، ذکر، قرآن، نماز و احکام عبادی و معارف الهیه ابزار آنجا است.»
(۱۴ شوال ۱۳۹۸)
«حضرت موسی عصایش را برداشت و با فرعون و سلطان مصر در افتاد و مردم را با این عصا و تبلیغاتش بر ضد سلطان عصر خود شوراند. ابراهیم را که ملاحظه می کنید، می بینید که تیشه اش را برداشت و بت هائی را که مال اشراف بود شکسته و با اشراف در افتاد، برای منافع توده ها و برای اینکه به توده ها ظلم نکنند، البته معنویات هم نقطه اصلیش بوده است».
(۲۳/ ۷/ ۵۷)
«بعثت انبیا برای این است که این بشر، آن چیزهائی را که اطلاع ندارد، این مراتب از انسانیت را که خود مطلع نیست و کیفیت تربیت را (به آن ها بفهماند) انبیاء آمدند تا این انسان را به آن مراتبی که کسان دیگر نمی توانند آن مراتب را اطلاع پیدا کنند و انسان را تربیت کنند، آن مراتب را تربیت بدهند و نمو و ارتقاء بدهند… چون انسان قابلیت این را دارد که تربیت بشود و آن مراتب مافوق طبیعت را هم پیدا بکند و کسی نیست که به انسان این نحو تربیت را بیاوزد، خدای تبارکن و تعالی انبیا را مأمور فرموده است که این ها بیایند و تربیت کنند این انسان را که برسید به آن مراتب مافوق طبیعت و هر چیزی که در او قابلیت هست، فعلیت پیدا کند و تربیت، یک تربیت الهی بشود.»
(۶ آبان ۵۷)
«انبیا آمده اند برای این که قدرت های شیطانی را سرکوب کنند و نبی اکرم هم آمده بود و آمده اند برای اینکه این قدرت ها را بشکنند. این یکی از کارهائی است که انبیا دارند نه اینکه فقط این است کار مهم انبیا، این است که مردم را برسانند به آن نقطه کمال و سایر کارها وسیله است. غایت، کمال مطلق است… انبیا برای ثروت و قدرت و دنیا و رسیدن به حکومت، ابداً یک قدم بر نداشته اند… مسندها در نظر انبیا پوچ است.»
(۲۲/ ۳/ ۵۹)
«هیچ جنگی در دنیا بین انبیا و غیرتشان نبوده است الا اینکه می خواستند این سرکش ها را آرام کنند و این انانیت ها را بکوبند.»
(۱۵/ ۴/ ۵۹)
«این انسان است که خدای تبارک و تعالی طوری (او را) خلق فرموده است که راه راست و کج را می تواند انتخاب کند و تمام انبیا از صدر عالم تا آخر برای این آمده اند که این آدم را از آن راه کج و راه های باطل هدایت کنند و به صراط مستقیم انسانیت که یک سرش دین است و سر دیگرش عند الله است (برسانند) ما اگر خودمان را توانستیم اصلاح کنیم، کنترل کنیم و تربیت کنیم، در همه امور موفق خواهیم شد.»
(۱۱/ ۵/ ۶۰)
«تمام انبیا از صدر بشریت، از آن وقتی که آدم علیه السلام آمده است تا خاتم انبیا (ص)، تمام انبیا برای این بوده است که جامعه را اصلاح کند. فرد را فدای جامعه می کردند. ما فردی بالاتر از خود انبیا نداریم، این فردها خودشان را فدا می کردند برای جامعه… آن ها خیال می کنند که انبیا آمده اند مسئله بگویند! شما کدام یک از انبیا را سراغ دارید که در امور اجتماعی به آن طور حادش شرکت نکرده و سردمدار نبوده است؟… دخالت در سیاسیت در رأس تعلیمات انبیا است. مسئله جنگ مسلحانه با اشخاصی که آدم نمی شوند، می خواهند ملت را تباه کنند، در رأس برنامه های انبیا بوده است.»
(۱۸/ ۶/ ۶۰)
«انبیا برای انسان و انسان سازی آمدند، هیچ کار دیگری نداشتند، آمدند این انسان ها را که در صورت انسانند و دارند برخلاف راه می روند، این ها را به راه راست و مستقیم هدایت کنند.»
(۲۳/ ۱۰/ ۶۰)

16دسامبر/16

بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال

قسمت چهاردهم
نوشته آیت الله العظمی منتظری
آیت الله محمدی گیلانی
اقسام زمین و حکم آن ها
گفتیم: احیاء موات، موجب ملکیت رقبه نمی شود، ممکن است در ذهنتان سئوالی پدید آید که: انکار ملکیت رقبه زمین در احیاء موات مضافا بر اینکه مخالف فتوای مشهور است، مخالف ضرورت فقه نیز می باشد، زیرا انکار ملکیت رقبه به وسیله احیاء ایجاب می کند که فروش و صلح و هبه و وقف چنین زمین هائی جائز نباشد و حال آن که چنان معاملاتی روی این گونه زمین ها رایج و دارج است؟!
در پاسخ این سئوال می گوئیم اولاً مخالفت با فتوای مشهور در فقه بعد از قیام دلیل بر خلافش چیزی نادر و غیر مأنوس نیست که نمونه ای از آن، مسئله نجاست چاه طبق فتوای مشهور قبل از علامه حلی علیه الرحمه می باشد و بعد از ایشان فتوای مشهور منقلب گردیده و فتوی بعدم انفعال آب چاه و حکم به اعتصام آن گردیده است و ثانیاً احیاء کننده موات، عمل احیائی خویش و آثار آن را در زمین احیاء شده مالک است و به عباره اخری، زمین احیاء شده به اعتبار حیثیت احیاء، ملکت احیاء کننده است و بیع و وقف و مانند آن ها به زمین مفروض به اعتبار حیثیت مذکوره تعلق می گیرد و هیچ مانعی ندارد چنانکه از نهایه شیخ حکایت نمودیم و فقهاء عظام نیز در اراضی مفتوح عنوه مانند عراق و نحو آن، ملتزم به چنین امری شده اند.
بلکه گاهی گفته می شود که اراضی مفتوح عنوه به تبع آثار در ملکیت در می آید به نحوی که با بقاء آثار ملکیت باقی، و با زوال آن زائل می شود.
و بعید نیست که مشهور نیز مرادشان از ملکیت بیش از این نباشد و آن ها خود تصریح کرده اند که اذن امام معتبر است چنان که قبلاً گفتیم و شاید مرادشان از این تعبیر، اذن امام در تملک است که ـ همچنان که گذشت ـ امام می تواند در صورت مصلحت رقبه زمین را تملیک نماید، بلکه در زمین مفتوح عنوه می توانیم به چنین امری نیز ملتزم شویم.
و روایاتی که اراضی مفتوح عنوه را ملک عموم مسلمین می داند و فروش و هبه آن در معرض منع واقع شده، محتمل است که به نحو قضیه خاصی ناظر به خصوص زمین های مفتوح عنوه در صدر اول باشد مانند زمین عراق و نحو آن، نه اینکه در مقام بیان حکم کلی برای همه زمین های مفتوح عنوه تا روز قیامت است، البته این نظر نیازمند به تأمل است زیر تحقیق کافی در این زمینه متوقف بر تتبع بیشتری است.
اگر در مقام اعتراض گفته شود: چنانچه اساس ملکیت اعتباری طبق بیان قبلی نوعی از ملکیت تکوینی باشد چگونه برای امام یا نماینده اش جائز است فروش رقبه زمین و چگونه ملک مشتری می گردد و حال آن که مشتری هیچگونه عملی در آن انجام نداده است؟
در پاسخ می گوئیم: قیمتی که مشتری به فروشنده می پردازد، حاصل عمل و نیروئی است که مصرف کرده و ثمره کار و فعالیت او است، یا حاصل و ثمره نیروی مصرف شده دیگران است که به وراثت بهره وی گشته است. مثلاً حاصل کار و فعالیت پدر وی بوده که ارثاً بدو انتقال یافته است که بالاخره پایه اساسی مالکیتش نسبت به ثمن مفروض همانا فعالیت خویش یا مورث او است و بدیهی است که وراثت یک قانون طبیعی و موافق با نظام زندگی است و لزوما زمین، به عنوان بدل و معوض از ثمن و قیمتی که به فروشنده تملیک نموده، واقع می شود، و معاملات و معاوضات برای بشر از امور ضروری است چه آن که برای، هیچ فردی ممکن نیست که همه نیازمندی های زندگی را خود به وسیله صنع و عمل خویش بالمباشره فراهم سازد، و ناچار است که بعضی از دسترنج و ثمره صنع و کارش را با حاصل کار و نتیجه عمل دیگران عیناً یبا قیمهً مبادله و معاوضه نماید، درست در آن چه گفتیم تدبر کن اگر اشکال شود بعد از اینهمه تقریر و بیان های کوتاه و دراز، بالاخره انکار ملکیت رقبه زمین، مخالف با سیره عملیه است از دوران ائمه اطهار علیهم السلام تا دوران ما و عصر حاضر در همه بلاد اسلامی زیرا با زمین های مورد بحث معامله ملکیت می نمایند و مورد بیع و وقف قرار می دهند؟!
در جواب اشکال می گوئیم: مضافاً به اینکه اشکال مزبور، به معاملات اراضی مفتوح عنوه مانند زمین های عراق و شام و مصر و مکه و نحو آن ها منقوض می گردد زیرا با این اراضی معامله ملکیت می شود بدون آن که توجه شود که این ها ملک عموم مسلمین است صحت اجراء معاملات بر اراضی مفروض چنانکه گفتیم به لحاظ ملکیت آثاری است که به گونه ای با رقبه اراضی اتحاد یافته است بلی ثمره این تحلیل، در صورت مخروبه شدن زمین و زوال آثار احیاء روشن می شود که بر اهل بصیرت مخفی نیست.
و در آن چه که ذکر نمودیم، هیچ فرقی بین زمین موات واقع در بلاد اسلام و زمین موات واقع در بلاد کفر نیست زیرا همه در اینکه از انفال و اموال عمومی است مشترکند.
و از آن چه که درباره زمین های انفال تقریر نمودیم، اجمالاً حکم زمین های خراجی یعنی اراضی مفتوح عنوه معلوم شد زیرا نزد ما هیچگونه فرق اساسی بین این دو نوع وجود ندارد چنانکه قبلاً اشاره نمودیم و تفصیل حال مسئله موکول به جای دیگر است.
به هر حال این بود نتیجه بحث که شنیدید، و بر این نتیجه، تفرع می گردد، اینکه اگر مسجدی که در زمین احیاء شده از اراضی انفال یا مفتوح عنوه بنا گردیده، خراب شود اگر چه به وسیله ستمکاری باشد به نحوی که همه آثارش از در و دیوار از بین برود، می توان گفت که چنین مکانی از مسجدیت خارج شده و طبعاً احکام مربوط به مسجد مانند حرمت تنجیس و وجوب تطهیر و حرمت مکث جنب و نظائر این ها، نیز مرتفع می گردد، زیرا طبق قاعده: «لا وقف الا فی ملک» احیاء کننده فقط حیثیت احیاء و آثارش را که مالک بوده مورد وقف قرار داده است و رقبه زمین ملک وی نبوده مگر به تبع آثار، پس مسجدیت زمین مزبور نیز به تبع آثار و حیثیت احیاء می باشد. و طبعاً با زوال آثار، موضوع مسجدیت نیز زائل می گردد، و عرف ایضا بعد از خراب شدن مسجد به نحو مذکور، آن را مسجد نمی بیند، و احکام مربوط به مسجد، موضوعش مسجد بالفعل است، و حق اولویت مکان زائل الآثار نسبت به مسجد شدن در صورت تسلیم چنان دعوائی، موجب بقاء عنوان مسجدیت نیست.
و همچنین اگر خانه ای، یا حمامی، یا کاروانسرائی، یا بستانی را وقف کنند، سپس این اعیان مخروبه شود و عناوین متعلق وقف محو و نابود گردد، عنوان وقفیت متعلق به آن ها نیز زائل می شود، زیرا ملکیت با محو و نابودی اعیان یاد شده، مرتفع می گردد، مضافاً به اینکه طبق خبر نبوی صلی الله علیه و آله ، حقیقت وقف همانا حبس نمودن اصل عین مملوک و انفاق ثمره و محصول آن در راه خدا است، و در صورت ویرانی خانه و محو آثارش بالضروره، اصل و ثمره هر دو محو گردیده اند پس چه چیزی باقیمانده که موضوع وقف باشد؟ زیرا عرصه چنانکه کراراً گفتیم در حیز وقف واقع نبوده مگر به طفیل آثار که مملوک واقف بوده است.
و لزوم تأیید و دوام در وقف، مضافاً به اینکه دلیلی بر آن جز دعوای اجماع نیست، مشروط به بقاء موضوع است چنانکه از خبر مروی از کتاب غیبت شیخ طوسی علیه الرحمه می توان استشمام نمود و ترجمه آن خبر چنین است:
«هنگامی که حضرت قائم عجل الله فرجه الشریف قیام می فرماید راه های بزرگ را وسیع تر می فرماید که تا به شصت ارش می رسد و هر مسجدی که بر این طریق است ویران می نماید» درست تأمّل شود.
بلی اگر رقبه زمین را از امام خریداری کند و سپس وقف نماید، مورد حکم مذکور نیست و برای تحقیق در این مسئله مقام دیگر است.
مسئله ششم:
بر مبنای فتوای مشهور که احیاء موات به سبب ملکیت رقبه ی زمین می شود، آیا معتبر است که احیاء کننده مسلمان باشد، یا نه، اسلام در تملک معتبر نیست؟.
در شرایع فرموده: «اذن امام شرط است پس هنگامی که آن بزرگوار اذن دهد، احیاء کننده مالک آن می شود و در صورتی که مسلمان باشد و کافر مالک آن نمی شود و خوب است اگر گفته شود که با اذن امام کافر هم مالک می شود.
و در مسئله چهارم احیاء موات از کتاب خلاف می فرماید: «اگر امام به شخص ذمی در احیاء زمین موات واقع در بلاد اسلام اذن دهد، با اذن امام، ذمی احیاء کننده مالک می شود، و نظر ابو حنیفه همین است، و شافعی گفته که جائز نیست امام به شخص ذمی اذن در احیاء زمین مذکور دهد و چنانچه اذن داد و ذمی هم احیاء کند مالک نمی شود.
دلیل ما بر اینکه با اذن امام ذمی مالک می شود قول معصوم علیه السلام است: «اگر کسی احیاء موات کند چنین زمینی متعلق به او است» و قول دیگر آن حضرت: «اگر کسی به دور زمینی موات حصار و دیواری نماید آن زمین از آنِ او است» این همان شامل مسلم و کافر است و در کتاب تذکره است: «وقتی که امام به شخصی در احیاء موات اذن فرمودند، احیاء کننده مالک آن می شود در صورتی که مسلمان باشد و اما کافر چه با احیاء و چه با اذن امام در احیاء، مالک آن نمی شود پس اگر امام به وی اذن دهد و او احیاء کند، مالکش نمی گردد، در نزد فقهاء ما، و قول شافعی همین است».
و در جامع المقاصد است: «شرط است که احیاء کننده مسلمان باشد، پس اگر کافری اگر چه با اذن امام احیاء کند طبق نظر علمای ما مالک نمی شود.
چنانکه ملاحظه می کنید ظاهر کلام تذکره و جامع المقاصد این است که علماء ما اجماع دارند بر اینکه کافر به وسیله احیاء مالک زمین موات نمی شود اگر چه با اذن امام احیاء کند.
ولی در جامع المقاصد بعد از عبارت فوق چنین فرموده: «حق این است که اگر امام به وی اذن در احیاء دهد و او به قصد تملک پس از اذن احیاء نماید، قطع داریم که در چنین صورتی مالک می شود ولی بحث در این است که آیا امام چنان کاری می کند یا نه به این تقریر که آیا کافر شایسته ی این گونه عنایت است یا نه؟ و آن چه که از اخبار و کلام اصحاب استفاده می شود همانا عدم اهلیت کافر برای چنین عنایتی است».
و در کتاب دروس در شروط تملک به احیاء می فرماید: «شرط دوم آن است که احیاء کننده مسلمان باشد، پس اگر شخصی ذمی با اذن امام احیاء نماید در تملک وی چنین زمینی را اشکال و نظر است، ممکن است گفته شود که در تملک وی در نمی آید زیرا احتمال می رود که تملک با اذن امام دراحیاء اختصاص مسلمین داشته باشد و ممکن است گفته شود که منشاء واقعی نظر و اشکال در صحت صدور چنین اذنی از امام است چه آن که اگر اذن امام احراز شود، چاره ای نیست که باید قائل به تملک وی شویم و جناب شیخ نجم الدین همین نظر را دارند»
و در شرح لمعه فرموده: «در ملک کافر با اذن امام دو قول است و جای اشکال در تملک کافر با احراز اذن امام نیست، ولی مورد اشکال این است که آیا ممکن است چنین اذنی امام بدهد به این معنی که کافر اهلیت چنین لطفی را دارد یا نه؟»
در تحلیل عبارات مذکور می گویم: اگر مراد فقهاء عظام به امام در این عبارات، امام معصوم علیه السلام است، چنانکه ظاهراً همین است، جای هیچ اشکال نیست که با اذن آن بزرگوار در تملک، مالک می شود، بلکه ممکن است به تملک وی با اذن حاکم عادل نیز قائل شویم در صورتی که برای اسلام و مسلمین صلاح بداند که فرض نادری است، ولی مصب بحث و گفتگو، صورت اذن در تملک نیست، بلکه بحث و گفتگو در این است که احیائی که شرعا سبب ملکیت به مقتضای اخبار و فتوای اصحاب است آیا اذن امام در آن کافی است یا علاوه بر آن، شرط است که احیاء کننده مسلمان باشد؟
و به هر حال چنانکه گفته شد ظاهر تذکره و جامع المقاصد، اجماع بر عدم ترتب ملکیت بر احیاء کافر اگر چه امام اذن در احیاء به وی داده باشد، ثابت است.
و بسا که بر این مدعا استدلال می شود به خبر نبوی صلی الله علیه و اله که قبلاً گذشت و ترجمه اش این است: «زمین های مخروبه عاد از آن خداوند متعال و رسول او است،سپس آن زمین ها از جانب من به شما ای مسلمانان تعلق دارد».
و در صحیحه کابلی از امام محمد باقر از امیر المؤمنین علیهما السلام چنین آمده است: «تمام زمین متعلق به ما است پس اگر کسی از مسلمانان زمین را در معرض احیاء در آورد باید درست آن را آبادانی نماید واجب است مالیات آن را به امام از اهل بیتم تأدیه کند و آنچه در معیشت خویش مصرف نماید حق وی است، پس اگر زمین را متروک و مخروبه سازد و کسی از مسلمین آن را بعد از وی اخذ نماید…»
ادامه دارد

16دسامبر/16

بررسی انتقادها

یکی از مهمات فلسفه حج ایجاد تفاهم و تحکیم برادری مسلمین است.
امام خمینی
و اذن فی الناس بالحج یاتوک رجالا و علی کل ضامر یاتین من کل فج عمیق

حجه الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها
مشکل تدارکات
در این جا بد نیست به نکته ای اشاره کنم، و آن اینکه در ارتباط با حج، چه مسئله تدارکات و خدمات حج و چه در رابطه با تبلیغات وحرکت هایی که انجام می گیرد ضعف هائی وجود دارد واین ضعف ها را کسانی می شناسند و کسانی می توانند بر طرف کنند که از نزدیک دستی در این کارها دارند، و می دانند که مسائل چگونه است. ولی ممکن است به علت بی اطلاع بودن بعضی ها از مسائل حج و از مشکلات و محدودیت ها و کمبودها و امکانات در جهات مختلف حج، انتقادهایی را مطرح کنند، بدون اینکه توجه داشته باشند که این انتقادها یعنی آن ضعف ها و نارسائی ها چه منشأیی دارد و لذا احیاناً به دلیل های دیگری ضعف ها و نارسائی ها را توجیه می کنند. مثلا در رابطه با خود سازمان حج و مسائل تدارکات و خدمات بسیار گفته می شود که چرا همه خانه ها از این امکانات برخوردار نیست؟ یا اینکه چرا در ارتباط با مشکلاتی که برای حجاج پیش می آید، ستاد حج و سازمان حج برای رفع این مشکلات ناتوان است؟
باید توجه داشته باشند که اولا ما وارد یک کشوری می شویم که اداه امور آن کشور در اختیار ما نیست. پس ما در کشور خودمان نیستیم که قدرت داشته باشیم هر گونه تصمیم گیری را انجام بدهیم. بخش عمده ای از اختیارات دست کسانی است که اداره آن کشور در اختیارشان است. آن ها هم به دلیل مواضع سیاسی متضادشان با ما و هم به دلیل این که به هر حال هر دولتی در کشور خودش بر اساس آن خط مشی خاص خودش، کشور را اداره می کند نه بر اساس نیازها یا ایده های ما، بنابراین بسیاری از چیزهایی که ما می خواهیم، این کشور هم به دلیل خط مشی اداری خاص خودش در رابطه با کشور خودشان و هم به دلیل مواضع سیاسی خاصی که در برابر ما دارد، طبعاً امکانات را در جهت برآورده شدن خواسته های ما فراهم نمی کند، بلکه باید بگویم که در بسیاری از موارد مشکلات هم ایجاد می کند. این طور نیست که آن ها در پی این باشند که هر چه ما می خواهیم برآورده کنند، پس باید این توجه را کرد که سازمان حج و ستاد حج تمام امکانات و اختیارات را در کشور عربستان در اختیار ندارند همچنانکه در رابطه با قسمت تبلیغات هم همین گونه است، مثلا گفته می شود: چرا کتاب هایی از این قبیل آن جا برده نمی شود که این کتاب ها در سطح وسعی پخش شود؟ و مواضع انقلاب یا دیدگاه های امام را در آن جا بیان بکند؟
این ها باید توجه کنند که ما به کشوری وارد می شویم که مناسک را از دست حجاج می گیرند! یا حتی کتاب های عادی را خیلی از مواقع می گیرند و گاهی اتفاقاً از زیر دستشان رد می شود، در چنین کشوری ما به طور رسمی و عادی نمی توانیم همراه خودمان کتاب ببریم، برای اینکه مانع می شوند و جلوش را می گیرند و اگر از طرقی غیر عادی تلاش کنیم که این کتا بها را وارد عربستان نمائیم، حال تا چه اندازه این تلاش ها می تواند موفق باشد جای خاص خودش را دارد اما اگر هم وارد شد، دولتی که در فرودگاه ها مانع می شود از وارد شدن یک کتاب، شما فکر می کنید اگر این کتاب ها در جائی جمع آوری شده باشد، قبل از آن که پخش شود اگر مطلع شدند آزاد می گذارند؟ پس وارد کردن کتاب در آن جا و پخش کردنش، باید با شیوه هایی انجام شود که انجام این شیوه ها کاری نیست که به راحتی میسر باشد. کسی که اطلاع ندارد اگر بنشیند به انتقاد، گرچه تذکر این ها مفید است این نشان می دهد آن هایی که انتقاد می کنند مایلند چنین کارهائی انجام شود، اما باید توجه هم داشته باشند که امکانات در چه حدی است؟ و یا احیاناً وقتی که در عربستان به بعثه مراجعه می کنند چون در آن جا از بافت بعثه و شاید از وظایف و مسئولیت ها و محدودیت های بعثه اطلاعی ندارند هر چه که بر خلاف میل و سلیقه آن ها به نظر می رسید شروع می کنند به انتقاد کردن، از این انتقاد کردن مانعی نیست ولی توجه کنند که انتقاد غیر مسئولانه، هم ایجاد توقعات بیجا در دیگران می کند و هم دلسردی ایجاد می نماید.
انتقاد یا تذکر
این ضعف هائی که گاهی مورد انتقاد قرار می گیرد، ناشی از این است که کار بزرگی در یک محیطی ـ که کاملاً در جهت خلاف آن کار حرکت می کند ـ می خواهد انجام بگیرد. بنابراین، هر چند تلاش شود، باز هم ضعف هائی ایجاد خواهد شد. لذا نباید نیروها را برای اشکالات حاشیه ای متمرکز کرد که در آن صورت، اساس کار هم آسیب خواهد دید.
بنابراین من ـ به طور کلی ـ می خواهم عرض کنم: انتقاد مفید است اما کسانی باید انتقاد کنند که شناختی هم از مسائل حج و تبلیغات حج و آن رسالتی که بر عهده حجاج هست در کشور عربستان داشته باشند، محدودیت ها را بدانند، امکانات را هم توجه کنند و احیانا اگر کسانی هم اطلاعاتشان کم است، در این زمینه انتقاداتشان را هم به گونه ای مطرح کنند که این انتقادها تبدیل نشود به یک حرکت های سیاسی بر اساس اهداف خاص انتقاد کننده. همچنان که در رابطه با سازمان حج این مسئله مطرح است، در ارتباط با بعثه هم مطرح است، در ارتباط با روحانیون نیز مطرح می باشد.
انتخاب مدیران گروه
نمونه ای را در این جا برای مثال تذکر می دهم: در رابطه با مدیران گروه، بسیارند کسانی که غیر مسئولانه شروع می کنند به حمله به سازمان حج که چرا مدیرانی که در رژیم گذشته چنین و چنان بودند این ها را انتخاب می کنید! اولاً: بعضی تصورشان این است که هر که در رژیم گذشته مدیر گروه بود، حالا دیگر نمی تواند مدیرگروه باشد. این طرز فکر، فکر غلطی است. ثانیاً ما اگر بخواهیم که بر فرض، همه آن مدیران را کنار بگذاریم و برای حج در زمان انقلاب مدیرانی را از چهره های انقلابی و کسانی که در مبارزه با رژیم گذشته بودند انتخاب کنیم، مسئله حج تمامش مسئله سیاسی نیست که ما در مدیر گروه ضابطه مان عمدتاً مسئله مبارز و انقلابی بودن باشد. مسئله مهم این است که یک فرد می خواهد صد نفر زائر را اداره کند. در آن جا مسئله تغذیه آن ها مطرح است، مسائل رفاهی مطرح است، بردنشان به جاهایی که باید عباداتشان را انجام بدهند مطرح است، بنابراین کسی باید مدیر گروه باشد که خودش مکرر حج رفته باشد، و آن مواقف را شناخته باشد.
نقل می کنند که: در یکی از سال ها در منی و عرفات گروهی چادرشان را گم کرده بودند و بعد از آن که ساعت ها گشته بودند به چادرشان رسیده بودند، بعد از چندین ساعت دیگر مدیر گروه آمد، معلوم شد که خود مدیر گروه هم چادر را گم کرده است! مدیر گروهی که جای منی و عرفات را نمی داند، نمی شود او را به عنوان مدیر گروه انتخاب کرد. یا ده ها مسئله دیگری که یک مدیر گروه باید آن مسائل را بداند تا بتواند صد نفر را ببرد و بر گرداند. وانگهی ما از چهره های انقلابی و مبارز قطعاً الان آن تعدادکافی را نداریم که هم صلاحیت داشته باشند و هم چهره انقلابی باشند.
آن چه مهم است اینکه مدیر گروه مخالف نباشد با حرکت های سیاسی، حتی اگر مدیر گروهی داشته باشیم که لیاقت مدیریت داشته باشد و در رابطه با حرکت های سیاسی بی تفاوت باشد، ناچاریم ما او را بپذیریم. این که من می گویم ناچاریم او را بپذیریم چون از نزدیک مطلع هستم از کمبودها، ولی ممکن است یکی فردی از دو نگاه می کند و هیچ مسئولیتی هم ندارد دائماً حمله کند به رئیس و مرئوس و دولت و سازمان حج و هر کس که دست اندر کار حج است!!
در این جا به صراحت می گویم: ممکن است مدیر گروهی باشد که در رژیم گذشته در ایام حج در کشور عربستان حتی مراسم دعا برای شاه می گذاشته، اگر صرف اینکه چنین کاری کرده، موجب شود که ما او را کنار بگذاریم، این معنایش این است که ما حاجی هایمان را سال های سال به کشور عربستان نبریم، البته اگر مدیر گروهی بوده که چنین کارهایی می کرده، مجلس دعا برای شاه درست می کرده و هماهنگ با این، در تحکیم آن رژیم هر حرکت می کرده، مجموعه ای از حرکات و رفتارش را کنار هم بگذاریم کفایت می کند از این که این آدم اعتقادی به نظام اسلامی نداشته و اصلاً طرفدار رژیم شاه بوده، چنین آدمی صلاحیت ندارد. اما یک مدیر گروهی بوده که هم مخالف شاه بوده و هم مخالف رژیم شاهنشاهی بوده و هم بسیار خوشحال شده که آن رژیم سقوط کرده و جمهوری اسلامی بر پا شده اما همین مدیر گروه به دلیل ضعفی که در وجودش بوده، برای اینکه گروهش را از او نگیرند و با فشار سازمان امنیت مجلس دعائی بر پا کرده، این نمی تواند ملاک کنار گذاشتن آن مدیر گروه باشد بخصوص اگر بعد از انقلاب در عمل هم نشان داده که واقعا علاقمند به جمهوری اسلامی و طرفدار انقلاب است.
لازم به تذکر است که اگر یک روحانی در آن موقع دعا به شاه می کرده، این آدم نه صلاحیت دارد که مدیر گروه شود و نه صلاحیت دارد امام جماعت شود و اصلاً نه صلاحیت دارد که روحانی بماند. چرا که روحانی موقعیت و مسئولیت اسلامی و شرعی اش به حدی بزرگ است که دعا کردنش برای شاه یک گناهی است که صلاحیت او را برای روحانی بودن از او سلب می کند، اما مدیر گروه اینطور نیست.
در رابطه با روحانیون کاروان ها هم همینطور است در حالی که دقت خواهد شد برای انتخاب این روحانیون، اگر احیاناً یک روحانی ناصالحی هم وارد شود، این را اگر گزارش دادند حتما رسیدگی می شود اما اینطور هم نیست هر کسی به نظرش هر عیبی از هر کسی رسید فکر کند، این عیب موجب سلب صلاحیت آن فرد می شود.
موقعیت بعثه
در رابطه با بعثه و شخص اینجانب که مسئولیت هائی بر عهده من می باشد، باید عرض کنم:
در سال گذشته، اولین باری که امام حکم فرمودند، تا آن وقت به حج نرفته بودم و آن اولین سفر حج خود من بود. و امسال، دومین سالی بود که به حج رفتم. مطمئناً ضعف هایی هم که در کار ما وجود داشته و وجود هم دارد، لیکن این ضعف ها با برخورد عملی مشخص می شود و در حدی که امکان دارد آن ضعف ها هم بر طرف می شود.
اینک از باب نمونه نقل می کنم هم در سال گذشته و هم امسال بعضی ها می گفتند که چرا ـ مثلاً ـ بعثه (یعنی نماینده امام) در محلی زندگی می کند که هم راهش نزدیک حرم است و هم از نظر امکانات ساختمانی بهتر از ساختمان های دیگر حجاج است! این مطلب از وجهی درست است و از وجهی غیر مسئولانه برخورد می شود. اگر چنانچه نماینده امام در صدد این باشد که محلی را انتخاب کند برای بعثه که از امکانات رفاهی خوبی برخوردار باشد که سایر حجاج ندارند، این عمل زشت است، ما آن چیزی که بر عهده نماینده امام و بعثه هست، باید دید چه کاری است؟ این در درجه اول اهمیت است. محل بعثه باید جایی باشد که هم همه حجاج ایرانی به راحتی بتوانند به آن جا مراجعه بکنند و هم حجاج غیر ایرانی. پس اکنون که منازل حجاج ایرانی در نقاط دور افتاده شهر است، نماینده امام و بعثه هم باید بیرون شهر منزل انتخاب کند تا از آن ها دورتر باشد تا این معنایش باشد که نماینده امام محل زندگیش از همه بدتر است؟! اتفاقاً نسبت به همان حاجی ایرانی هم که منزلش از حرم دور است بعثه باید نزدیک به حرم باشد زیرا وقتی می آید به حرم در بین راه اگر کاری با نماینده امام و بعثه دارد یا مسئله ای می خواهد بپرسد یا مشکلی دارد، نزدیک باشد که بتواند به راحتی مراجعه کند. و همچنین در مورد حجاج غیر ایرانی، طبیعی است که بعثه باید در محلی باشد که آن ها به آسانی مراجعه کنند و در دسترس آن ها باشد. یا همچنین از نظر ظرفیت محلی که نماینده امام هست، محلی که مورد مراجعه حجاج ایرانی و غیر ایرانی است، آیا صحیح است که بروند در یک نقطه ای، یک جائی را انتخاب کنند که برای زندگی خودشان جا نباشد تا چه رسد به این که مهمان هم بر آن ها وارد شود. محلی که در روز دویست نفر، سیصد نفر روحانی می خواهد به آن جا مراجعه کند و جلساتی برگزار شود باید جائی باشد که ظرفیت برای آن کار را داشته باشد یا نه؟ و برای نماینده امام اگر زندگی زاهدانه مطلوب است برای خودش خوب است نه اینکه مهمانش را به سختی و زحمت بیاندازد. پس اگر کسی مهمان دعوت کند به منزلش، غذا برایش فراهم نکند و بگوید برای اینکه رعایت زهد شده باشد چیزی برای شما تهیه نکرده ام!! آیا این منطقی است؟ در حالی که پذیرائی از مهمان مطلوب است و انسان هر چه بیشتر با امکاناتی که دارد باید از مهمان پذیرائی کند.
البته این انتقادی که من از آن یاد کردم از ناحیه کسانی نیست که دلسوزانه برخورد می کنند و اگر هم افرادی باشند که خالصانه با این مسائل مواجه می شوند، من برای اینکه آن ها توجیه شده باشند و واقعاً عمق مسئله را بفهمند و بی جهت روح خود را با گفتن مطالبی که شایسته آن ها نیست آلوده نکنند، این توضیح را دادم. در رابطه با بعثه ، در ارتباط با ستاد حج.
احیاناً کسی به ستاد حج و سازمان حج مراجعه می کند و خواسته اش برآورده نمی شود یا احیاناً مسئول پاسخی داده و برخوردی کرده که تند بوده و عصبانی بوده است، این را نباید به عنوان نقطه ضعف تلقی کند و دائماً همه نقاط مثبت را لجن مال نماید برای اینکه یک برخورد ناشایست شده است. طبیعی است فردی که در آن جا نشسته، صبح تا شب کار می کند ـ به خصوص در جمهوری اسلامی اشخاصی که خدمت می کنند ساعت اداری نمی شناسند ـ طبعاً این فرد خسته شده، اعصابش خرد شده، ممکن است احیاناً کسی هم به او مراجعه کند و او عصبانی شده باشد و به فرض که جمله ای هم گفته باشد نباید آن برادر یا خواهر مراجعه کننده، همین را مدرک قرار دهد برای اینکه همه خدمات یک سازمان را نادیده بگیرد و بدگوئی کند و اساساً هیچ درنظر نگیرد.
ضعف ها و نقاط مثبت را با هم در نظر بگیرید
این مطلب را هم در رابطه با مسئله خودمان که حج است می گویم و هم کلاً در سطح کشور در رابطه با همه مسئولان مملکتی: به نظر من یک اصلی باید در انتقاد مورد توجه قرار بگیرد که درصد ضعف ها و نقاط مثبت ها را همیشه در نظر بگیرد. اگر درصد بیشتر یک سازمان اجرائی، مثبت است، آن درصد کمتر نقاط منفی را یک چماقی نکند برای زدن بر سر ان سازمان و آن تشکیلات و آن مسئولان اجرائی. اگر انتقاد هم باید بشود باید انتقادی نباشد که در جامعه آن هشتاد درصد خدمات هم نادیده گرفته بشود و ما طوری تبلیغ کنیم که مردم گمان کنند آن هشتاد درصد هم انجام نشده و درست عکسش را تصور بکنند و موجب شود که مردم همکاری نکنند با آن واحد اجرائی که در نتیجه هم خود خدمتگزاران در آن واحد دلسرد خواهند شد و هم مردم. وانگهی تصور این می شود که در جامعه ارزش ها ضد ارزش تلقی می شود و این ها شاید از نظر شرعی گناه بزرگی داشته باشد. مخصوصاً آن جاهائی که با آسیب وارد کردن به یک دستگاه اجرائی یا به یک مسئول اجرائی، در نظام جمهوری اسلامی خلأ ایجاد شود.
این مطالبی که من گفتم هیچکدام به این معنی نیست که انتقاد نباشد بلکه انتقاد باید باشد ولی سازنده. انتقاد سازنده هم انتقادی است که انتقاد کننده مسئولانه برخورد کند و اطلاع داشته باشد از امکانات، محدودیت ها و مجموعه شرایط.
گزینش روحانیون
از جمله انتقادهائی که در سال گذشته شد راجع به گزینش روحانیون بود که تعدادی از روحانیون که صلاحیت آن ها تأیید شده بود برای روحانی کاروان بودن ولی جا برای آن ها نبود. در این رابطه انتقادهای فراوانی شد. دو مسئله در این جا وجود داشته است: یکی اینکه چرا بیش از حد نیاز، روحانی انتخاب شده و صلاحیتش تأیید شده است. این انتقاد حقاً انتقاد بی جائی است، برای اینکه شما در هر کاری تعداد نیرویی که لازم دارید، طبیعی است که وقتی اعلام می کنید هر که دارای صلاحیت برای این کار هست بیاید و ثبت نام کند ،بیش از مقدار نیاز ثبت نام می کنند، مثلا اگر هزار نفر روحانی گروه لازم داریم ممکن است دو هزار نفر ثبت نام کنند و از میان این دو هزار نفر ممکن است ده نفر هم صلاحیتشان رد بشود می ماند هزار و نهصد و نود نفر روحانی در حالی که فقط به هزار نفر آن ها نیاز داریم. طبیعی است که آن نهصد و نود نفر باقیمانده را نمی توانیم بپذیریم، این نه به معنی تضییع حق آن ها است و نه به معنی توهین به آن ها و نه به معنی بدنام شدنشان در جامعه است برای اینکه همه می دانند که صلاحیت این فرد تأیید شده، اما جا نبوده است، البته یک نقطه ضعفی در سال گذشته بوده که خود من هم به آن نقطعه ضعف اعتراف می کنم ـ و اگر من مطلع بودم نمی گذاشتم به این شکل انجام شود ـ و آن اینکه روحانیون صلاحیتدار معرفی شده بودند و گفته شده بود: مدیران خودشان بروند سراغ انتخاب روحانی و یا روحانیون خودشان بروند به گروهی که میل دارند!! طبیعی بود که چون میزان عرضه بیش از حد تقاضا بود در چنین وضعی برخوردهائی هم پیش می آمد که انصافاً و به حق باید گفت متناسب با شئون روحانیون نبود و ممکن بود موجب هتک احترام بعضی از آن ها شود، اما این ناشی از سازمان حج و واحد تبلیغات نبود. این ناشی از اشتباهی بود که در انتخاب چه از ناحیه مدیران و چه از ناحیه بضی ازروحانیون پیش آمده بود. ولیکن در سال آینده به این ترتیب نخواهد بود و حتما از طرف خود مسئول گزینش روحانیون، روحانی برای هر کاروان تعیین خواهد شد و هیچگاه به اختیار و انتخاب مدیر گروه نخواهد بود. البته حتی الامکان هم سعی خواهد شد که اگر یک روحانی سال ها با یک مدیر گروه همکار بوده و کارشان مورد رضایت بوده، با همان گروه برودن همچنان که از نظر زبان حتماً رعایت خواهد شد که مثلا برای حجاجی که از آذربایجان هستند یک روحانی باشد که با زبان خود آن ها آشنایی داشته باشد. این مشکل امسال ان شاء الله حل خواهد شد. اما به هر حال همان طوری که گفتم بخشی از ضعف ها نتیجه این است که کار جدید نیز شروع شده و بخشی هم مشکلاتی است که ناگزیر این مشکلات هست و یان ها هم همیشه خواهد بود. اما انتظار این است که اگر مردم و همه کسانی که نگاه می کنند به مسئله حج یا به هر کار اجرائی دیگر، اگر ملاحظه کردند آن واحد اجرائی و مسولانش خالصند و مخلصانه کار می کنند و کار رو به بهبود است، انتقادهایشان هم انتقادهای مخرب نباشد که آن ها دلسرد بشوند و احساس کنند هر چه هم بخواهند خدمت کنند عده ای نشسته اند هر کار خوبی را در نظر مردم بد جلوه دهند و این ممکن است در بعضی از نیورها اثر منفی بگذارد و آن ها را دلسرد کند و در نتیجه دست از کار بکشند.
مسئله هواپیمایی و گمرک
از انتقادهای دیگری که در حج سال گذشته بود، مسئله رفتار گمرکات و فرودگاه ها با حجاج بود. این انتقادها دو نوع بود: یکی ـ انتقاد در رفتن حجاج از ایران به عربستان که گاهی در گمرکات برخورد شایسته ای با آنان نشده بود. من ضمن اینکه می پذیرم اینجا در بعضی از مواقع اشکال پیدا شده است اما انتقاد کنندگان به این نکته توجه کنند که وقتی عده ای از طرف دولت جمهوری اسلامی مأموریت دارند که رعایت کنند و دقت کنند کسانی که از کشور خارج می شوند، مثلاً با خودشان به طور قاچاق ارز خارج نکنند و غیر از آن ارزی که دولت اجازه می دهد پول ایرانی را همراه خودشان نبرند و یا احیاناً طلا و جواهرات یا مواد مخدر نبرند. وقتی مأمورین چندین مورد را برخورد می کنند که برخی مسافرین با خود مواد مخدر یا جواهرات یا احیاناً ارز اضافی همراه دارند و قیافه آن ها به قدری فریبنده است که کاملاً خلاف آن عمل را نشان می دهد، در این صورت بدون شک چقدر می تواند سوء ظنش را نسبت به سایرین حفظ کند؟ بدون شک آن محل و آن کار، سوء ظن ایجاد می کند و هر مسافری که می خواهد از کشور خوارج شود با او همانگونه که با دیگران برخورد می شود مأمورین برخورد می کنند زیرا مأمورین نه قیافه شناس هستند و نه علم غیب دارند.
سهل انگاری، توأم با آبروریزی
بنابراین، خواهران و برادران ما که از این سختگیری فرودگاه ها ناراحتند این مسئله را ملاحظه کنند و خودشان مقایسه کنند، ببینند کدام ناراحتی بدتر است آیا اگر همین مأمورین دقت نکنند و سختگیری نکنند و بعد دولت عربستان چندین نفر از حجاج ما را در فرودگاه دستگیر کند و به زندان ببرد به جرم این که با خود مواد مخدر حمل می کردند، آیا این کار برای ما و جمهوری اسلامی دردناک است یا اینکه در داخل کشور سخت گیری شود؟ البته این سختیگیری ها در بعضی از موارد خیلی هم شدید بوده و من هم وقتی شنیدم سخت متأثر شدم اما تاکنون نمی توانم در این مورد قضاوت کنم چون با تمام برادرانی که در فرودگاه ها و در گمرکات کار می کنند،نتوانستم بنشینم و صحبت کنم. ولی در هر صورت، خواهران، برادران و شخصیت هایی که به حج می روند مقایسه کنند کدام یک از این دو بدتر است، سختگیری در داخل کشور و یا فروختن هزار تومانی را در بازار مکه و مدینه به پنجاه ریال سعودی و در آن صورت هم از نظر سیاسی بر ما و نظام جمهوری اسلامی لطمه وارد آورند و هم به لحاظ اقتصادی که پول ما را در بازارهای آن جا بی ارزش جلوه بدهند.
آری! امسال همین که مقداری انتقاد تند به مأموران و مسئولان گمرکات شد، این امر باعث شد که آن ها هم مقداری سهل انگاری کردند و مقدار بسیار زیادی پول های ایرانی از ایران خارج شد و در بازارهای مکه، و مدینه به فروش رفت و نمونه اش هم میزان کالایی است که حجاجمان آورده اند، که تنها شاید در حدود سی هواپیمای باری در مراجعت حجاج، از ایران رفت و بار حجاج را آورد و این بار علاوه بر مقداری است که هواپیمای مسافربری می توانست حمل کند!!.
سوغات
بخشی دیگر از انتقادات این است که در مراجعت چرا در فرودگاه طوری عمل شد که این همه بار و کالا وارد ایران شود. من اصل قضیه را عرض کنم که در رابطه با خرید کالا و سوغات و آوردن به کشور اگر کسی معتقد باشد که اساساً این کار نباید انجام بشود، کار اشتباهی می کند. یک تندروی بی جائی است و نباید آداب و عرفیات و مسائل عاطفی را در زندگی های اجتماعی خودمان فراموش کنیم. طبیعی است که یک نفر می رود به مسافرت مخصوصا سفر حج که از قدیمیترین ایام این سنت رایج بوده که یک مسافرخانه خدا از سفر حج که بر می گشته چیزهائی را به عنوان سوغات و هدایائی برای خانواده، و بستگان و دوستانش می آورده. یک مسئله عاطفی است و چیزی نیست که آدم بگوید نباید باشد. مثل اینکه ما قانون بخواهیم بگذاریم که پدر و مادر در رابطه اظهار عاطفه با بچه شان مثلا در سر ساعت معین و به حد خاصی ابراز عاطفه کنند!! مسائل عاطفی را در این قالب ها نباید وارد کرد و گنجانید، پس اصلی به عنوان آوردن سوغات هیچ عیب نیست و از نظر آداب و عرف اجتماعی هم زننده و زشت نیست. و اما درباره میزان کالاهایی که وارد می کنند باید این نکته را عرض کنم که ما با مشاهده ای که در این دو سال اخیر داشتیم، عمده کالاهائی که حجاج به عنوان سوغات خریده و همراهشان آورده اند مخصوصا در این یکی دو سال اخیر، چیزهایی بوده که در داخل کشور و در زندگیشان مورد نیاز است یعنی کمتر اشیائی بوده است که در زندگی، محل حاجت نباشد و به عنوان چیزهایی تجملی و اشرافی باشد. با توجه به کمبودهائی که در داخل کشور هست و نیازهائی که جامعه دارد، طبیعی است که از بازار فراوان و ارزان عربستان این کالاها را ما وارد کشور می کنیم وقتی شما می بینید یک زائر ایرانی قاشق و چنگال و استکان و این قبیل چیزها خرید می کنند، حکایت از این می کند که کمبود هست و او هم نیاز دارد. او عروسک نخریده است که ما به او انتقاد کنیم چرا عروسکم خریده ای؟ استکان و نعلبکی خریده ـ مثلاً ـ یا چرخ خیاطی خریده یا جارو برقی خریده یا یخچال خریده خوب این معلوم است که چرخ خیاطی کسی نمی خواهد به عنوان یک شیء زینیت در دکور اطاقش یا در طاقچه اطاقش بگذارد. چرخ خیاطی چیزی است که یا خودش نیاز دارد یا دخترش را می خواهد شوهر بدهد برای (جهازیه) جهزیه اش احتیاج دارد و در ایران هم کمبود است و این هم به طور طبیعی کشانده می شود به اینکه بخرد و با خودش بیاورد. خوب پس عملاً در آن چه را که خریده شده و آورده شده چیزی نیست که زیانی به اقتصاد ما داشته باشد. همین کالاهائی است که دولت هم خودش می خرد و وارد می کند. به جای اینکه دولت بخرد با مشکلاتی که دراین کار بری دولت پیش می آید صد هزار، صدو پنجاه هزار نفر می روند این خرید را می کنند می آورند در سراسر کشور هم پخش می شود و احیانا ممکن است در این میان یک دو سه درصد هم سوء استفاده کنند به طور نمونه در سال گذشته حجاج، شاید تقریبا بدون استثاء یا با استثناء بسیار کم همه شان پارچه چادری مشکی خریدند، کمتر مسافری است که یک توپ چادر مشکی نخریده باشد و هر توپ چادر مشکی گفته می شد که هشت قباره چادر از آن در می آید. اگر صد هزار نفر، صد هزار طاقه چادر مشکی خریدند هشتصد هزار قباره چادر مشکی شده است بدین ترتیب هشتصد هزار متقاضی را در برابر دولت کم کرده. توزیعش هم در سراسر کشور بوده چون یک زن که هشت تا چادر را نمی خواهد برای خودش نگه دارد آن چادرها را تقسیم می کند در بین خانواده اش فامیلش، بستگانش. فرض می گیریم که بعضی از آن ها سوء استفاده کنند و بفروشند به هر حال هشتصد هزار چادر وارد کشور شده است بدون اینکه دولت در این رابطه باری را بر دوش کشیده باشد ضمن اینکه یک عمل انسانی هم با آن هدیه کردن ها انجام شده است پس جهات مثبت فراوان هم دارد.
البته مشکلاتی هم وجود دارد که ما در سال آینده باید برای حل آن ها فکری بکنیم مسئله حمل و نقل و مشکلاتی که برای فرودگاه ها و هواپیمائی پیش می آورد و فکری هم در این رابطه شده است و البته من همین جا ضمن این که این عمل را توبیخ نمی کنم به خواهران و برادرانی که در سال های آینده عازم حج هستند توصیه می کنم کاری نکنید که حج تبدیل به یک سفر تجارتی بشود چرا که این هم بد است و اساسا تشویق به اینکه هر حاجی از همین جا برای سال آینده در پی این باشد آن جا مثلا چه چیزهائی را خریداری کند ناپسند است آهنگ سفر حج باید آهنگ سفر معنوی و حرکتش حرکت معنوی باشد و اگر در کنار آن یک درصد وقت و فکر و نیرو هم مصرف این کارها بشود عیب ندارد. اما عمده کار و فکر و ذکر یک مسافر در عربستان این باشد، چه چیزی را بخرم! قیمتش چقدر باشد! چه نوع چیزی را بخرم بهتر است! تفاوت قیمت این چیز با ایران چقدر است! و … که اساساً مجموع فضای داخل کاروان ها و گروه ها را تبدیل به یک جو تجارتی نماید که وقتی انسان وارد گروه های حج می شود احساس کند که به یک تیمچه تجارتی وارد شده است این بسیار بد است یا وقتی آدم وارد یک کاروان می شود ببیند اطاق ها به صورت انباری از کالاهای تجارتی در آمده. این البته زشت است و نباید تشویق بشود و باید ما سعی کنیم انشاء الله با تعلیمات و آموزش ها و تبلیغاتی که روحانیون باید انجام بدهند حجاج، ما به طور طبیعی به این حالت وارد نشوند.
حقوق گمرکی
اما در رابطه با گمرکات ایران، با اینکه در گمرکات، هنگام مراجعت از این کالاها حق و حقوق گمرکی گرفته نشده البته من تنها توصیه ای که از عربستان به نخست وزیر داشتم این بود که رفتار مأموران گمرک رفتار پسندیده و متناسب با زائران خانه خدا باشد. در مرود اینکه حقوق گمرکی از آن ها گرفته نشود من هیچگونه توصیه ای نکرده بودم زیرا گرفتن گمرک موازین و ضوابط قانونی دارد. چیزی نیست که با توصیه فرد به قانون عمل نشود و اینکه گمرک گرفته نشده بنا به دستور نخست وزیر بوده که لابد از نظر قانون چنین اختیاری را داشته اند که توصیه بشود که از آن ها گمرک گرفته نشود.
امیدواریم که همه ابعاد مسئله انشاء الله همانطوری که گفتم با استفاده از تجربیات گذشته و مطالعات روی مسائل آینده سال به سال بهتر بشود، مشکلات کمتر بشود و ما با توجه به اینکه در سال های آینده تعداد حجاجمان بیشتر خواهد شد و در سال آینده انشاء الله مصمم هستیم، اگر خداوند کمک کند صد و پنجاه هزار نفر را به حج اعزام کنیم و این رقم در سال های بعد چه بسا بیشتر هم خواهد شد، هم به لحاظ افزایش جمعیتمان و هم به لحاظ جو اسلامی بسیار بالائی که بعد از پیروزی انقلاب پیدا شده، بسیاری از کسانی که در گذشته هم اشتیاق حج را نداشتند مشتاق سفر حج شده اند و به خصوص با توجه به آهنگ جدیدی هم که حج پیدا کرده مشتاقان بیشتری پیدا کرده طبعاً تعداد حجاجمان هم افزایش پیدا خواهد کرد و برنامه ریزی های جامع تر و وسیع تری هم باید برای آن تدارک دید انشاء الله
[فریضه حج در بین فرائض الهی از ویژگی های خاصی برخوردار است و شاید جنبه های سیاسی و اجتماعی آن بر جنبه های دیگرش غلبه داشته باشد.
امام خمینی
با فریادها و دعوت ها و تظلم ها و افشاگری ها اجتماعات زنده و کوبنده در مجمع مسلمین در مکه مکرمه، بت ها را بشکنیم و شیاطین را که در رأس آن ها شیطان بزرگ است در عقبات رمی کنیم. امام خمینی
مکه مکرمه را با هماهنگی زائران سراسر جهان به کانون فریاد علیه ستمگران تبدیل کنید که این یکی از اسرار حج است.
امام خمینی
لازم است برادران ایرانی و شیعیان کشورها از اعمال جاهلانه ای که موجب تفرق صفوف مسلمین است، احتراز کنند.
امام خمینی
باید در این اجتماع عظیم الهی، مسلمانان به بررسی مشکلات عمومی مسلمین پرداخته و در راه رفع آن ها با مشورت همگانی کوشش کنند.
امام خمینی]

16دسامبر/16

بیوگرافی مرحوم آیت الله ربانی شیرازی

«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظروا ما بدلوا تبدیلا»
آیت الله ربانی شیرازی در سال ۱۳۰۱ در شیراز به دنیا آمد. محیط مذهبی منزل پدرش باعث گشت که از ابتدا او را انسانی متعهد بار آودر. منزل پدر وی نزدیک مدرسه منصوریه واقع بود و لذا پس از تحصیلات ابتدائی از سال ۱۳۱۸ مشغول به تحصیل علوم دینی شد، یعنی درست در زمانی این راه را انتخاب کرد که اختناق رضا شاهی به نهایت درجه خود رسیده بود. لکن با بینشی که از طریق خانواده اش در وی ایجاد شده بود تنها راه نجات ایران از چنگال کفر، تقویت روحانیت و احیای فکر اسلامی اصیل می دانست. در زمانی که همگان روحانیت را تحقیر می کردند و خرافات می دانستند و تبلیغات دستگاه در مردم تأثیراتی گذاشته بود که آیت الله ربانی شیرازی راهی را انتخاب کرد که درست مخالف با جو حاکم بر جامعه آن روز بود. حزب برادران در شیراز قبل از شهریور ۲۰ به دست آیت الله سید نور الدین شیرازی پنهانی پایه گذاری شد و آیت الله ربانی مخفیانه به عضویت حزب در آمد و بعد از شهریور ۲۰ که آقای شیرازی از تحت نظر بودن خارج شد، حزب را آشکار نمود. فعالیت های مستقیم و اَشکار سیاسی آقای ربانی از همان زمان شروع شد و مرتب تلاش می کرد تا بتوان موقعیت سیاسی و اهداف عالیه حزب را که ولایت مرجع دینی بود تثبیت سازد، وی تا حدود سال ۱۳۲۵ در حزب فعالیت نمود ولی بعدا به عللی از حرب کناره گیری کرد.
آیه الله ربانی با بینشی که برای نجات ایران آن روز داشت اقلیت هائی را که به نام دین فعالیت می کردند، دسته جات سیاسی برای تضعیف اسلام می دانست. از این رو دائما با آن ها در معارضه و مباحثه بود سخنرانی ها و منبرهای او در شهرها و دهات استان فارس در رابطه با فرق صوفیه ـ بابیه ـ بهائیه ـ شیخیه مشهور است به گونه ای که طرفداران این فرقه ها از وی گریزان بودند و حاضر به مقابله و بحث نمی شدند. در سال ۱۳۲۶ بود که در اثر تبلیغات آیت الله ربانی هفتاد تا هشتاد نفر از بهائی های سروستان مسلمان شدند که روزنامه های پرچم اسلام و غیره نیز این موضوع را منعکس نمودند.
از شهریور ۲۰ به بعد فعالیت حزب توده در شیراز اوج گرفت و در سال های ۲۵ و ۲۶ به بعد توسعه پیدا کرد که آیت الله ربانی شیرازی سرسختانه با حزب در افتاد و مبارزه کرد.
در سال ۱۳۲۷ بود که ایشان در آباده با آیت الله العظمی منتظری آشنا شد و تصمیم گرفت به قم بیاید. و آنگاه که به قم آمد، به درس مرحوم آیت الله بروجردی حاضر شد همان روزهای اول کاملا مشخص شد و آیت الله بروجردی ایشان را مورد تفقد بسیار قرار می دادند و نزد آن بزرگوار از احترام خاصی برخوردار بودند اجازه روایتی را از مرحوم آیه الله شیخ محمد کاظم شیرازی و آیه الله سید عبد الله بلادی و آیه الله حاج آقا بزرگ تهرانی و … گرفت.
تألیفات آیه الله ربانی:
در شیراز و قم مدتی را آیه الله رباین به تدریس مشغول بود ولی بعدها به واسطه اشتغال به تألیف کتب مختلف و در نهایت به واسطه اشتغال به مبارزات از درس دادن محروم شد. حضرت آیه الله ربانی شیرازی در طول زندگی علمی اش توانست کتب زیر را تألیف نماید:
– جامع الاحادیث که کتاب صوله و آداب لباس و مسکن و ذکر و دعا یعنی آن چه از کتب در جلد دوم وسائل الشیعه است به اتفاق آیت الله حاج شیخ محسن حرم پناهی تألیف نمود.
– بحار الانوار که به تصحیح و نوشتن پاورقی آن اقدام نمود و قریب به چهل مجلد آن را تدوین کرد.
– تصحیح و تذلیل وسائل الشیعه با نوشتن پاورقی که ۱۶ جلد آن را تدوین و بقیه را به واسطه زندان های مکرر توفیق حاصل نگشت.
مبارزه با ستم:
مبارزات رسمی آیت الله ربانی شیرازی از بعد فوت مرحوم آیت الله بروجردی آغاز شد ایشان در این زمینه می فرمودند:
چون جزم داشتم که شاه اقدامات ضد اسلامی خود را با وفات ایشان شروع می کند، لذا پس از وفات مرحوم بروجردی، مدرسین را دعوت نمودم در منزل آیت الله حرم پناهی و چند جای دیگر و پیشنهاد انتخاب مرجع واحد را مطرح ساختم و در مقام نظر خواهی، پیشنهاد مرجعیت آقای خمینی را دادم. در آن جلسه این مطلب به ذائقه خیلی ها خوش نیامد و قبول ننمودند و ناچار طرح اتحاد مراجع مطرح شد.
آیه الله ربانی می فرودند: در هر حال من مترصد بودم که حمله از طرف شاه شروع شود لذا از همان روزی که لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی منتشر شد، شب را تشکیل جلسه دادم و با مدرسین به صحبت پرداختم و سه موضوع در این جلسه به تصویب رسید:
۱- نظریه آقایان مراجع گرفته شود.
۲- توزیع و پخش شود.
۳- نامه از آقایان مراجع برای علمای شهرستان ها برده شود.
نتیجتاً همه آقایان مراجع در همان شب تشکیل جلسه دادند. بدیهی است شاه در زمان حیات مرحوم آیت الله بروجردی می خواست دست به برنامه های ضد اسلامی به نام اصلاحات ارضی بزند ولی از ترسی آقای بروجردی جرأت این کار را نداشت و منتظر فرصت مناسب می بود همین که آقای بروجردی رحلت فرمودند شاه سریعا دست به کار شد و برای اجرای منویات پلیدش در اولین اقدام تلگراف تسلیتی برای آیه الله حکیم به نجف مخابره کرد و با این عمل می خواست حوزه علمیه قم را کوچک نماید تا بروجردی دیگری پیدا نشود ولی فورا آیه الله ربانی شیرازی فضلا و طلاب حوزه را خبر داد که شاه می خواهد مرجعیت را به نجف بکشاند و قم را تضعیف نماید و آن گاه برنامه هایش را پیاده کند ما می بایست جلوی او را بگیریم مبادا غافلگیر شویم که شاه ضربه اش را بزند اکنون لازم است تا هر چه زودتر یک مرجع بیدار و آگاه به زمان و شجاع انتخاب کنیم تا او بتواند زعامت حزوه شیعه را به دست گیرد، و شخصا آیه الله العظمی امام خمینی را به عنوان مرجع واحد پیشنهاد کرد که آقایان نپذیرفتند.
بارها آقای ربانی می گفت: اسلام در این عصر به دست آقای خمینی احیا می شود شما ببینید دو فکر متضاد یک جور درباره آقای خمینی نظریه داده اند. آیه الله کاشانی، و دیگری آیه الله سید محمد بهبهانی.
آیه الله کاشانی بارها می فرمودند: مرد حوزه و روحانیت حاج آقا روح الله و آیت الله بهبهانی داستانی بدنی شرح دارد. در ایام تابستان امام خمینی گاهی می رفتند اطراف تهران و مدتی آن جا می ماندند در یکی از تابستان ها روزی فرزند آقای بهبهانی به نام جعفر نزد میزبان آقای خمینی رفت و از او خواست که از حضور آقا بخواهید که وقتی به ما بدهد در تهران خدمتشان باشیم. میزبان موضوع را به اطلاع امام خمینی رسانید امام فرمودند از طرف خودشان آمده و یا از طرف پدرشان، در جواب گفت از طرف پدرشان. امام فرمودند وقتی تهران رفتیم سری هم به آن جا می زنیم عصر جمعه ای امام خمینی بعد از انجام کارهایش در تهران به منزل آقای بهبهانی تشریف آوردند به جز دو نفر همراهی آقا و شخص آیه الله بهبهانی و جعفر هیچکس نبود بعد از صرف چای و احوالپرسی موضوع به سیاست کشیده شد آقای بهبهانی رو به امام خمینی کرد و اظهار داشت فساد سرتاسر دربار را گرفته این بچه اعتنائی به اسلام و روحانیت نمی کند هر چه دلش می خواهد انجام می دهد، خواهرهایش آبروی ایران را برده اند کم کم مقدسات را هم نادیده گرفته، بهائیت را بر مردم مسلمان مسلط می کند به اندازه ای راجع به مفاسد دربار سخن گفت که عرق از پیشانیش جاری شد.
در آخر گفت: کسی که بتواند این مرد را از تخت پائین بکشد توئی. آن گاه به متکا تکیه داد. امام خمینی در جواب فرمودند: تمام فرمایشات حضرت آقا از اول تا آخر گوش دادم ولی شما بودید که او را بر گرداندید آقا زاده از طرف حضرت عالی از این مرد استقبال کرد! در ایام ۲۸ مرداد جعفر آقا با زاهدی ملاقات داشت، شاه رفته بود و شرش از سر این مملکت کنده شده بود ولی اقدامات جعفر آقا از طرف جنابعالی و سایرین او را برگردانید. حال که او قدرت گفته امریکا به شدت از او حمایت می کند، ساواک و شهربانی را به جان مردم انداخته، ارتش بر اوضاع مسلط شده، من چه می توانم بکنم؟ آقای بهبهانی که اشک در چشمانش حلقه زده بود رو به جعفر کرد و گفت: حرف های آقا را شنیدید با توجه به این صراحت می گویم که تنها ایشان است که می تواند پسر پهلوی را از تخت پائین بکشد و ملت را از شرش نجات دهد. آنگاه آیه الله بهبهانی آهی کشید و گفت: خدایا از سر تقصیراتم بگذر، ما به این پسر میدان دادیم.
آقای ربانی فرمودند این هم حرف های آقای کاشانی و این هم حرف های آقای بهبهانی دو فکر متضاد، از این رو است که زعامت و رهبری امام خمینی برایم یقین شده است.
همان طور که همگان مطلعند بیشترین اعلامیه هائی که به اسم حوزه علمیه قم از سال ۴۲ تا ۵۷ منتشر گشته است و نیز چندین اعلامیه و تلگراف که به امضاء اساتید حوزه رسیده است، متن آن از آقای ربانی شیرازی است.
اولین اعلامیه ای که آقای ربانی شیرازی منتشر نموده اعلامیه ای است که در زمان اصلاحات ارضی منتشر شد که چهل مورد برای اصلاح بیان نموده است.
دستگاه شاه سخت از او وحشت داشت حتی خریدن نان و سبزی ایشان هم تحت دید بود مرتب هر روز ساواک و شهربانی هر کدام جداگانه گزارش می داند که ربانی امروز آفتابه و یا سبزی خرید و به منزل رفت و … این مطالب در پرونده های ساواک مندرج است.
با وجود همه دقت ها و سخت گیری هائی که از طرف رژیم پهلوی نسبت به ایشان می شد اثری نداشت او می گفت امروز مسئولیت ما زیاد شده زیرا امام خمینی وقتی که در ایران بودند خودشان می ایستادند با در تبعید بودن ایشان وظیفه ما صد برابر شده زیرا از یک طرف باید از آقای خمینی دفاع کنیم و نگذاریم خدای ناکرده ایشان از طرف رژیم یا روحانی نماها کوبیده شود و از طرف دیگر از تحریکات ضد اسلامی شاه باید جلوگیری کنیم. آری وقتی هم که به زندان می رفت از داخل زندان جو خارج را کنترل می نمود راهنمائی می کرد هر چند مدتی به مناسبتی اعلامیه صادر می کرد و جریان تازه ای به وجود می آورد.
آنگاه که در قم بود شهرستان ها را به وسائل مختلف رهبری می کرد. علماء هر شهری را راهنمائی می کرد و در جریان مبارزه قرار می داد طومارهای زیادی را می نوشت و به وسیله عده ای امضاء کرده و برای رئیس جمهور امریکا ـ سازمان ملل ـ کمیسیون حقوق بشر ـ دانشگاه هاروارد می فرستاد، که اثرات زیادی را داشت.
رژیم شاه که شاهد فعالیت های گسترده آیت الله ربانی بود یقین پیدا کرد که تمام ناراحتی های حوزه ای شخص ایشان است رژیم به هر دری زد تا شاید بتواند او را از مبارزه باز دارد نتیجه ای نگرفت آیه الله ربانی بعد از سومین مرتبه ای که از زندان آزاد گشت اعلام داشت که اکنون با دو شخص مبارزه خواهد کرد. ۱- شاه ۲- شریعتمداری.
طلاب را وادار می کرد که بروید درب منزل شریعتمداری و به ایشان بگوئید اگر بخواهید دو پهلو کار کنید و ترمز شاه باشید، در مقابلت می ایستیم و درست را ربانی تحریم خواهد کرد.
آری اولین فردی که علیه شریعتمداری سخن گفت و مبارزه کرد آیه الله ربانی بود و از طرفی شریعتمداری هم راحت نبود مرتب می گفت: تا ربانی شیرازی زندان است حوزه آرام است و طلاب مشغول درس خواندن می باشند همین که آزاد می شود آشوب و تشنج در حوزه آغاز می شود! او تا در قم است من نمی توانم حوزه را کنترل کنم!
«گفته شریعتمداری به ساواک»
دوران مبارزه:
در دوران مبارزه آیه الله ربانی شیرازی روی چند نکته تکیه می کرد: ۱- باز بودن درب منزل امام خمینی. می فرمودند: ساواک زیاد فعالیت دارد که درب منزل بسته شود چون آن جا را مرکز انقلاب و ستاد مقاومت می داند و هر چه تا به حال شده از آن جا شروع شده، نه تنها ساواک بلکه روحانی نماهائی هستند که آرزوی بسته شدن این خانه را دارند یا شایعه می اندازند که کسی نیست وجوهات را بگیرد و یا می گویند این جا تحت مراقبت است و رفت و آمدها کنترل می شود و ساواک برایتان دردسر درست می کند ولی من می گویم بروید پیش آقای پسندیده برادر آقای خمینی و همان جا وجوهاتتان را بدهید، هیچ مزاحمتی نیست این حرف ها را دشمنان شایعه می کنند شما اعتنائی نکنید. بر طلاب عزیز است که مردم را تشویق کنند به رفت و آمد با منزل آقا. «جملات عین صحبت های ایشان است»
۲- اسم امام خمینی: ایشان به طلاب و اهل منبر می گفتند که حتماً باید نام امام خمینی را در جلسات درس و پایان نماز جماعت و روی منابر ببرید، همواره سعی شود تا نام امام خمینی زنده بماند ولو شما را دستگیر کنند.
این روش آیه الله ربانی بود. طی ۱۸ سال آرامش نداشت در برابر مشکلات میدان مبارزه را خالی نکرد مانند کوه ایستاد و بهترین دوران عمرش را در سیاه چال های پهلوی زیر شکنجه و زجر و ناراحتی گذراند و یک ذره تسلیم نشد و حتی آهی هم از دلسردی نکشید بلکه روز به روز و ساعت به ساعت سخت تر و آبدیده تر می شد اگر کوهی از فولاد می بود در این مدت ۱۸ سال ذوب می شد ولی او از کوه محکمتر گوئی که فرمایش مولا علی (ع) را اسوه خویش قرار داده بود که «نزول الجبال و لا نزول».
کمتر کسی می توان سراغ داشت که از دال زندان در حین وجود سختی ها و مشقات اعلامیه بنویسد و به خارج بفرستد و مشکلات بیشتری را به خود بخرد.
یکی از اقدامات و تلاش های آقای ربانی شیرازی تشکیل جمعیتی مخفی بود.
از سال ۵۱ به بعد وضعیت مبارزه شکل حادی به خود گرفت. جو خفقان و وحشت و رعبت و ترس همه جا را آهسته آهسته فرا گرفت مبارزه بیشتر حالتی مخفی به خود می گرفت اکثراً سعی داشتند از مبارزات علنی بپرهیزند زیرا که به محض مشاهده هر گونه مخالفتی و لو لسانی از طرف ساواک مبادرت به دستگیری و شکنجه و زندان می گشت. در روز بیست و هفتم تیرماه پنجاه و دو ساعت ۵/ ۱۱ ظهر مأمورین ساواک و کمیته مشترک تهران با همراهی ساواک و شهربانی «ضد اطلاعات» قم به منزل آیت الله ربانی شیرازی حمله ور شدند.
شکنجه ها و زندان ها:
از اولین لحظاتی که آیت الله ربانی دستگیر و به شهربانی قم آورده شد، مأموران ساواک تهران شکنجه را بدون هیچ ملاحظه ای شروع نمودند. لباس های ایشان را در آوردند، ایشان را به تخت بسته و شکنجه را با نهایت وحشی گری و حیوانیت آغاز کردند. از شلاق و کابل شروع کردند، آیت الله ربانی استقامت کرد و فقط می گفت یا الله یا الله یا رسول الله (ص) یا رسول الله خود ایشان جریان را چنین نقل می فرمودند: حدود ۲ ساعت با انواع مختلف مرا شکنجه می کردند،ا ول با شلاق، گاهی با باطوم برقی، زمانی با سیگار، من استقامت کردم وقتی که دیدم که دست از شکنجه بر نمی دارند، پیش خود گفتم: خودم را به بیهوشی می زنم شاید مؤثر باشد خود را به بیهوشی زده هر چه شلاق زدند تکان نخوردم، با باطوم برقی از بالا تا پائین بدنم کشیدند حرکت نکردم خودم هم تعجب می کردم در حالی که باطوم برقی آن قدر انسان را متشنج می کند که می خواهد قالب تهی کند ولی من مقاوم شده بودم تکان نخوردم. چون دید فایده ای ندارد کاری نمود که هیچ انتظارش را نداشتم یک لیوان آب به صورتم پاشید تکان خوردم فهمید که به هوش آمده ام دوباره شروع کرده به شکنجه و من همچنان خداوند را در نظر می گرفتم آخر اگر ما برای هدفی حرکت نموده ایم حتماً خداوند به ما نیروی صبر و پایداری می دهد که در آن لحظه به عینه شاهد آن بودم. شاید یک ساعت دیگر شکنجه خود را ادامه داد دیگر تصمیم گرفتم که به هر نحو شده خود را دوباره به بیهوشی بزنم و در مقابل هیچ چیزی عکس العمل نشان ندهم همین کار را کردم که دیگر هر چه تلاش کرد و هر چند انواع شکنجه ها را امتحان نمود من تکان و حرکت نکردم تا بالاخره دست برداشت و گفت ببریدش بیمارستان بیهوش است.
نکته مهم این است که شکنجه دادن به ایشان مهم نیست، مهم اینجاست که شکنجه بدهند و انسان هیچ نگوید و تکان نخورد. در طول مبارزات انقلاب اسلامی ایران تا به حال فردی را که حائز چنین مقامی در استقامت باشد سراغ نداریم.
از سال ۵۲ به بعد بود که نشریات عقیدتی سازمان منافقین به دست افراد می رسید آن هایی که مبنا و پایه داشتند در وهله اولی که مطالعه می نمودند با نکات مبهم و مجهول و غیر اسلامی و مارکسیستی مواجه می شدند که در لحظه اول آن را به عنوان سهل انگاری و عدم سوء نیت نویسنده تلقی می کردند ولکن به تدریج مسائل مختلف حاکی از عدم اسلامیت افکار سازمان روی هم انباشته می شد. تا اینکه بعد از دستگیری آیت الله ربانی شیرازی و روشن شدن ایشان، برخورد داخل زندان صورتی دیگر به خود گرفت. د ردرون زندان آشکار گشت. آیه الله ربانی هر چه با آن ها صحبت کرد و جلسه گذاشت و بحث نمود فایده ای نبخشید، نصیحت و پند کار ساز نشد. در مورد کتاب هایشان و موارد التقاطی بودن اندیشه شان تذکر می داد لکن آن ها می گفتند ربانی مرتجع است؟ قشر ی است! آن روزی که آقای ربانی با مسعود رجوی در زندان دعوا و فریاد کرد که این اعمال چیست؟ این نظریات از کجاست؟ این ها گفته های ماتریالیست هاست؟ رجوی قول داد که نظریات را تصحیح نماید و بعدا به اعضای سازمان گفت که با ربانی بحث ایدئولوژیکی نکنید! از نظریات سازمان وی را آگاه نسازید! آیت الله ربانی چون می دید که هیچ تغییری صورت نگرفته و اتمام حجت ها سودی ندارد ناچار زندانیان را روشن می نمود و زمانی که می دید اعضای سازمان منافقی خلق بر سر سفره کمونیست ها می نشینند و غذا می خورند به عنوان وحدت! آیت الله ربانی قهرمانانه اعلام کرد که: مارکسیست ها نجس هستند و غذا خوردن با نجس خلاف احکام اسلام است. و این موضوع را آن قدر ادامه داد تا این که در زندان اوین در بند علماء موضوع نجس بودن مارکسیست ها را مطرح ساخت و بالاخره فتوای مشهور علما صادر شد.
فتوا در داخل زندان پخش شد مجاهدین خلق به دست و پا افتادند و گفتند که آقای منتظری این فتوا را تأیید نمی کند این کار ربانی است! او با ساواک ساخته است! او مرتجع و قشری است او انقلاب و مبارزه را به انحراف کشانیده است و امثال این مهملات. در حالی که فتوا به وسیله آیت الله منتظری در اوین خوانده شد و ایشان از تک تک آقایان علماء تأیید شفاهی گرفت.
ساواک در داخل زندان سعی بر آن داشت که وجهه آیت الله ربانی را پائین بیاورد به همین جهت گاهی یا به شکنجه جسمی و یا به شکنجه روانی دست می یازید. روزی آیت الله ربانی را به زیر هشت می برد و محاسن او را از ته می تراشید و گاهی او را به سهمیه شکنجه، زجر جسمی می داد. شاید از بزرگترین افتخارات آیت الله ربانی این باشد که در آن زمان گرفتار جو موجود داخل زندان نشد و آن جو را آن چنان شکست که آوازه اش به دور دست ها کشیده شد. بعد از آزادی شروع به روشن گری مردم نمود در همان روزهای اول که طلاب و فضلاء و مدرسین به دیدار ایشان می آمدند رسماً اعلام کرد که اکنون ما در دو جهت باید مبارزه کنیم ۱- شاه ۲- مارکسیست ها و التقاطیون منافقین خلق این صحبت آیت الله ربانی را به عنوان یک بهانه بسیار بزرگ کردند و شرع به جو سازی نمودند که اولی را دروغ می گوید دومی را ساواک یادش داده است و …
گرچه ضربه روحی که به آیت الله ربانی در زندان داده شده بود بسیار هولناک بود ولی با ایمان قوی که ایشان داشت خارج از زندان بیشتر فعالیت کرده و کوشش نمود …
بعد از شهادت حاج آقا مصطفی و دستور به انعقاد مجالس ختم در قم دستگیر و به تبعیدگاه فرستاده شد بالاخره آیت الله ربانی را به تبعید گاه کاشمر فرستادند و بعد از آن به فیروز آباد شیراز و بعد به سردشت کردستان و آخر به جیرفت.
در جیرفت بود که اعلامیه معروف آژیر خطر را به نام حوزه علمیه قم بر علیه شریعتمداری نوشت و به قم فرستاد و پخش شد که متاسفانه عده ای از آقایان قم جلو انتشار آن را گرفتند.
مقابله با لیبرال ها
آیت الله ربانی شیرازی نبض امور را در کمیته استقبال از امام خمینی به د ست داشت همه چیز را کنترل می کرد سعی فراوان داشت که حتی کوچکترین اشتباهی رخ ندهد که در موقعیت زمانی خاص کوچکترین اشتباه باعث لطمات زیادی به انقلاب بود. لذا از آن شبی که اعلام کردند بختیار به پاریس رفته و با امام خمینی ملاقات خواهد کرد در مدرسه رفاه جلسه تشکیل شد عده زیادی از علماء و سیاستمداران حضور داشتند.
عده ای از آقایان رادیکال مثل ـ مهندس بازرگان و دکتر سحابی و بعضی از آقایان روحانی عقیده داشتند که لازم است بختیار با حضرت امام ملاقات نماید. و لکن آیت الله ربانی به اتفاق آیت الله منتظری مصرانه عقیده داشتند در صورت ملاقات انقلاب مواجه با شکست شده و بختیار به نقشه پلید خود خواهد رسید.
ولی طرف مقابل عقیده مند بود و حتی مقدمات آن را فراهم نموده بود که در روزنامه ها هم نوشته شد. جلسه مدت زیادی طول کشید کسانی که در پشت درب جلسه بودند مشاهده کردند که درب اطاق باز شد و آیت الله ربانی در حالی که فریاد می کشید چه می گوئید؟ شماها چه کاره هستید که برای انقلاب تکلیف معین می کنید؟ و … از اطاق خراج شد و به سوی اطاق تلفنخانه رفت و فریاد زد: پاریس را بگیرید، تلفن پاریس گرفته شد.
آیت الله ربانی فرمودند: اگر ملاقات خدای ناکرده صورت پذیرد انقلاب به بن بست خواهد رسید مردم دیگر اطمینان نخواهند کرد (و همچنین آیت الله العظمی منتظری نیز تلفن مشابهی داشتند) فردای آن روز بود که امام شدیداً اظهار فرمودند که به هیچ وجه با بختیار در حالتی که نخست وزیر است ملاقات نخواهند کرد و تمامی شایعات دروغ است در نتیجه نقشه محافظه کاران و جبهه ملی و نهضت آزادی غرب زده نقش بر آب شد.
پس از پیروزی انقلاب
آیت الله ربانی به حکم امام امت و به نمایندگی از معظم له به استان فارس رفت و مشغول برنامه ریزی وسیع عملی در آن منطقه شد.
مؤسسه ای را در استان فارس تأسیس نمود به نام «بنیاد مسکن و عمران انقلاب اسلامی امام خمینی» که این موسسه در مدت دو ماه با تحقیقات وکوشش های فراوانی که نمود برنامه ریزی عمرانی استان را برای نقاط محروم و مستضعف تنظیم کرد و شروع به ساختن پل، جاده، خانه برای روستائیان، حمام، مسجد و … نمود آیت الله ربانی شیرازی در تاریخ ۲۴/ ۵/ ۵۸ از طرف امام امت جهت بررسی وضع کردستان و آذربایجان به آن منطقه مسافرت نمود اوضاع آن روز متشنج بود مسئله آوارگان نقده و جنگ بین کرد و ترک مطرح بود گروه های مختلف در کردستان مجتمع شده بودند و آیت الله ربانی آن روز را پیش بینی می کرد که این نیروها بتوانند صدمات بسیاری را به جمهوری اسلامی بزنند. نیروهای مخالف حاکم بر امور جاری منطقه بودند حزب دموکرات مسلح و حزب توده ـ فدائیان خلق ـ شفق سرخ ـ ساواکی ها بعضی از فئودال ها و فرصت طلب ها همچون عز الدین و ملا صالح رحیمی و نیروهای خارجی و … با هم مؤتلف شده بودند و طراحی برخوردی شدید با دولت اسلامی ا در دست داشتند در آن روز آیت الله ربانی پیشنهادی را خدمت امام امت و دولت بازرگان و ارتش تقدیم کرد که این پیشنهاد در فردای تاریخ، روشنگر میزان درایت و تدبیر شناخت آیت الله ربانی شیرازی خواهد بود. دوباره ایشان به شیراز باز گشتند البته امام به ایشان فرموده بودند که یک هفته به شیراز بروید و اختلافات را حل کنید و برگردید و به شورای انقلاب بروید ولی ایشان از شیراز بر نگشته و همچنان در منطقه فارس به حل مشکلات پرداختند. در وهله اول روحیه ارتش را که دیگران می گفتند باید منحل شود بالا برد و صریحاً اعلام کرد که ارتش باید باشد و قوی تر از سابق هم باید باشد.
با انتخاب مردم شیراز در مجلس خبرگان شرکت نمودند در مجلس خبرگان با همکاری آیات بهشتی و مشکینی و جوادی آملی و دستغیب و آقایان آیت و فارسی در کمیسیون یک،اصول کلیات قانون اساسی را تنظیم نمودند. در مجلس خبرگان درباره ولایت فقیه ـ معنای صحیح شورا ـ برقراری قانون سپاه پاسداران و مسائل دیگر آیت الله ربانی بسیار پافشاری می نمودند. خیلی ها ولایت فقیه را به معنی نظارت تلقی می کردند و آیت الله ربانی بود که در کمیسیون های مکرر در این زمینه صحبت و سخنرانی کردند و پافشاری نمودند.
گروه فرقان دو بار به شیراز آمدند تا آیت الله ربانی را ترور نمایند ولکن هر دو بار دستگیر شدند تا اینکه در شب نهم فروردین ماه شصت زمانی که آیت الله ربانی از جهاد سازندگی مراجعت می نمودند در برابر بیمارستان حافظ از شیشه عقب اتومبیل تیراندازی نمودند که به ناحیه گردن اصابت نمود حمله کنندگان با موتور فرار نمودند ایشان را به بیمارستان رسانیدند که خوشبختانه تیر کارگر نیفتاد. نامه هائی بعد از ترور آیت الله ربانی به دست منافقین فرقان، برای ایشان ارسال می شد که حاکی از این بود که منتظر فرصت بعدی هستیم تا شما را به قتل برسانیم.
سرانجام در روز ۱۷ اسفند ماه ۶۰ آیت الله ربانی شیرازی در حالی که برای شرکت در جلسه شورای نگهبان به طرف تهران عازم بود در بین راه اصفهان نرسیده به دلیجان اتومبیل ایشان در وضعیتی تصادف نمود که آیت الله را به دلیجان بردند ولکن در بین راه جان را به جان آفرین تسلیم کردند و به دیدار او شتافتند.
این تصادف حکایت از اموری مبهم و مشکوک می کند که مسئولین قضائی در پیگیری آن می باشند جسد این مرد بزرگ را به قم آوردند و در کنار قبر مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها در تشییع بسیار با شکوهی به خاک سپردند امام خمینی در سوگ این روحانی بزرگوار و این مجاهد فی سبیل الله چنین فرمودند:
… در طول تاریخ مدعیان فضیلت و مجاهدت و شجاعت و تعهد به حق و دین بسیار بوده و هستند ولکن صاحبان فضائل و مجاهده و تعهد به حق و حقیقت در اقلیتند و تنها در سختی ها و گرفتاری ها و حق گوئی ها در مقابل قدرت های شیطانی است که مدعیان لاف زن از متعهدان بی سر و صدای و خالصان فداکار از مغشوشان ریاکار متمایز می شوند مرحوم مجاهد سعید ارزشمند ربانی شیرازی که اکنون در جوار حق آرمیده و ما از برکات وجودش محروم شدیم از این اقلیت بود. او در طول زندگانی شرافتمندانه خود چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن در مقابل باطل و باطل هایش از خود نرمش نشان نداد او در حبس ها و در زجرها و ناملایمات با قامت راست انسان های متعهد ایستادگی کرد و تسلیم نشد او که خدایش رحمت کند و به جوار قرب حضرت بپذیرد با روحی ملایم در مقابل دوستان و مؤمنان و مقاوم در برابر دشمنان خلق به لقائ الله پیوست و ما عقب ماندگان که احتیاج به این مردان حق داریم از آن کمال و جمال محرومیم.

16دسامبر/16

مقدمه ای بر تفسیر قانون اساسی

حجت الاسلام یحیی سلطانی
قسمت دوم
نمونه سوم
قوم لوط:
قوم لوط در زمان حضرت ابراهیم (ع) زندگی می کردند و ارشاد کننده آن ها حضرت لوط بوده که آن حضرت از منسوبان حضرت ابراهیم بوده است. این قوم در چند شهر زندگی می کردند که بر اثر گناه شهرهای آن ها زیر و رو شده و بارانی از سنگ ریزه بر آن ها باریده است به طوری که اثری از شهرها باقی نمانده است.
قرآن مجید می فرماید:
«فلما جاء امرنا جعلنا عالیها سافلها و امطرنا علیها حجاره من سجیل منضود مسومه عند ربک» هود ـ ۸۲
چون امر ما رسید شهر و دیار آن قوم را زیر و رو ساختیم و بر سر آن ها بارانی از سنگ های سجیل (سنگ گل) و نشان دار و پی در پی فرو ریختیم.
علت هلاک قوم لوط اعمال ناشایسته آن ها بوده که بعضی از آن ها را قرآن یادآوری شده است:
۱- عمل شنیع لواط برای آن ها یک امر عادی بوده و آن ها مبتکر این عمل بوده اند. زیرا به گفته قرآن قبل از قوم لوط این معصیت سابقه نداشته است. در سوره اعراف آمده است:
«و لوطاً اذ قال لقومه اتأتون الفاحشه ما سبقکم بها من احد من العالمین انکم لتاتون الرجال شهوه من دون النساء بل انتم قوم مسرفون» اعراف ـ ۸۰ – ۸۱
ـ لوط به قوم خود گفت آیا شما عمل زشتی را انجام می دهید که از هیچیک از جهانیان سابقه نداشته و هیچکس قبل از شما آن عمل را انجام نداده است. شما از روی شهوت به طرف مردان می روید و زنان را رها می کنید. شما گروهی تجاوز کار هستید.
۲- فسق و گناه علنی داشتند و در دیدگاه مردم بدون پروا مرتکب گناه می شدند. راه را بر مردم می بستند و آن ها را مورد اذیت و آزار قرار می دادند و چه بسا اموال آنان را می گرفتند. از این جهت حضرت لوط به آن ها می فرمود:
«ائنّکم لتاتون الرجال و تقطعون السبیل و تاتون فی نادیکم المنکر» عنکبوت ـ ۲۹
آیا شما با مردان آمیزش می کنید و راه را بر مردم می بندید و در مجالس خود در بین اجتماع مرتکب گناه می شوید؟
۱- بنابر نقل بعضی از تفاسیر قوم لوط وقاحت و بی شرمی را از حد گذرانده بودند. هر راه گذری که عبور می کرد جمعی که در کوچه نشسته بودند هر کدام سنگی به طرف او پرتاب می کردند، سنگ هر کدام از آن ها که به او اصابت می کرد آن رهگذر را از خود می دانست و به او تجاوز می کرد. افراد به باد مسخره می گرفتند و در مجلس خود اعمال زشت و قبیح انجام می دادند.
به هر حال، این قوم به علت نافرمانی و گناه زیاد و فساد اخلاق و بی بند و باری و بی پروائی که به هیچ وجه پند و اندرزهای حضرت لوط در آن ها اثر نمی بخشید، گرفتار قهر خداوند شدند و با زیر و رو شدن شهرهای مسکونی آن ها همه نیست و نابود گشتند.
از نقل داستان های اقوام گذشته که در قرآن مجید آمده و ما سه نمونه از آن را نقل کردیم، به خوبی روشن می شود: افرادی که با خدا سرو کار ندارند و از فرمان حق سرپیچی می کنند و آشکارا گناهان را مرتکب می گردند و به دنیا دل بسته اند و افرادی که در کاخ های با عظمت زندگی می کنند و به یاد مرگ و آخرت نیستند و غرق در شهوات و لذات دنیا هستند عاقبت، سقوط خواهند کرد و گرفتار قهر خداوند می شوند و اگر به دست آدمیان و انسان ها از بین نرفتند خداوند با خشم طبیعت آن ها را نابود خواهد کرد و قوم و ملتی دیگر جانشین آن ها خواهند شد و اگر آن قوم بعدی نیز اعمال مشابه اقوام قبل از خود داشته باشند آن ها نیز به همان سرنوشت مبتلی خواهند شد.
و نیز از قرآن مجید استفاده می شود که خداوند بعضی از انسان ها را به دست بعضی دیگر نابود می کند به بعضی نصرت و یاری می دهد تا بعضی دیگر را از بین ببرند و به طوری که از آیات مربوطه استفاده می شود افرادی را از بین می برد که وجود آن ها موجب فساد باشد و بودن آن ها مانعی بر سر راه عبادت کنندگان به حساب بیاید.
خداوند در سوره بقره آیه ۲۵۱ به دنبال نقل یک جنگ و پیکاری که بین سپاه طالوت و جالوت بوده است می فرماید:
«لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض و لکن الله ذو فضل علی العالمین»
ـ اگر نبود که خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع می کرد زمین را فساد می گرفت. لکن خداوند برای عالمیان صاحب فضل و کرم است.
از این آیه استفاده می شود که خداوند به علت فضل و بزرگواری که دارد مردم را مورد لطف و عنایت خود قرار می دهد و افساد گران را به دست انسان هائی که آلت تحقق اراده او هستند دفع می کند تا زمین را فساد نگیرد. (اگرچه در آیه احتمالات دیگری نیز داده شده ولی این استفاده از آیه شریفه به قرینه سیاق است و بر احتمالات دیگر مقدم است). و در سوره حج آیه ۳۹ می فرماید:
«ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلواه و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیراً»
ـ اگر نبود که خداوند بعضی از انسان ها را به دست بعضی یکدیگر دفع می کرد. دیرها و کنیسه ها و مساجدی که نام خدا در آن ها زیاد برده می شود ویران می شد. صوامع جمع صومعه و معنی آن دیر راهب است و بیع جمع بیعه، معبد نصاری است که آن را کنیسه و کلیسا گویند و صلواه جمع صوله است که معبد یهود است و مساجد جمع مسجد، معبد مسلمانان است. مفاد آیه شریفه این است که اگر خداوند انسان هائی را به دست انسان های دیگر از بین نمی برد و یا شر آن ها را دفع نمی کرد، معبدها ویران می شد و دیگر عبادتگاهی باقی نمی ماند. از این آیه شریفه استفاده می شود که خداوند به دست انسان هائی که آن ها را یاری می دهد افرادی را از ین می برد که مانعی بر سر راه عبادت کنندگان باشند و وجود آن ها برای عبادت مردان خدا مضر باشد.
از آن چه در این مقدمه مفصل آوردیم روشن می گردد که از دیدگاه قرآن و عالم غیب، افرادی که گناهکار باشند و به خدا توجه نداشته باشند و با استکبار زنگی کنند و مزاحم مردان خدا باشند و به شرک الوده باشند اگر سخنان رهبرانی مذهبی در آن ها اثر نکند و به راه هدایت نیایند سقوط آن ها حتمی است. یا به دست انسان هائی که خدا آن ها را یاری می کند از بین می روند و یا با بلاهای آسمانی به وسیله آب یا باد یا زلزله و امثال اینها به هلاکت می رسند و این سنت الهی است که هرگز قابل تغییر نمی باشد و عامل غیبی انقلاب یعنی برچیده شدن یک بساط و جانشین شدن دیگران همین سنت الهی است و از مجموع استفاده می شود: افرادی را خداوند یاری می کند که به او توجه داشته باشند و آلوده به شرک نباشند. علو و استکبار نداشته باشند. افرادی پاک و دارای اخلاقی صالح و سالم باشند و این مطلب در آیه ۴۰ – ۴۱ از سوره حج با صراحت آمده است. خداوند می فرماید:
«و لینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز الذین ان مکناهم فی الارض اقامو الصلوه و آتوا الزکوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبه الامور»
ـ محققاً خداوند کسانی را یاری می نماید که او را یاری نمایند. به درستی که خداوند نیرومند و عزیز است. (خداوند کسانی را یاری می دهد) که اگر آن ها را در زمین مکنت دادیم نماز را به پا دارند و زکوه را بپردازند و به نیکی ها امر نمایند و مردم را از بدی ها باز دارند و برای خدا است عاقبت کارها.
جو کشور باید کاملاً اسلامی باشد :
با توجه به اینکه پیروزی انقلاب ایران همانطوری که امام بزرگوار، خمینی عزیز مکرر فرمودند با عنایات خداوندی و مددهای غیبی او بوده و اعمال ننگین دودمان پهلوی بود که آن ها را به سقوط نزدیک کرد و خداوند ملت رشید ایران را یاری داد تا طومار آن ها را در هم بپیچند. از مقدمه ای که تفصیلاً بیان داشتیم به خوبی روشن می گردد که اگر ملت بعد از پیروزی انقلاب بخواهد دوام داشته باشد و انقلاب او ثمربخش باشد باید به گونه ای رفتار نمایند که رفتار آن ها مورد رضای خدا باشد و خداوند آن ها را یاری دهد و باید در رژیم اسلامی خود قوانین را به گونه ای تصویب نمایند که مورد رضایت پروردگار باشد. زیرا همانطوری که یادآور شدیم خداوند امتی را یاری می دهد که به او توجه داشته باشند و دارای اخلاق نیکن و کردار نیک باشند. بنابراین باید قانون اساسی به نحوی تنظیم و تصویب گردد که جو مملکت را کاملاً اسلامی نماید و کشور را به صورتی در آورد که جز احکام خدا حکمی در آن صادر نشود و فضائل اخلاقی رشد پیدا کند و عوامل فساد به طور کلی ریشه کن گردد.
مقدمه دوم
خواسته های مردم در انقلاب:
یکی از چیزهائی که چگونه بودن قانون اساسی را روشن می سازد خواسته ملت های انقلاب گر است. ملت در انقلاب خود هر چه را می خواسته اگر در رژیم بعد (انقلابی) جامه عمل نپوشد، دست از حمایت نمودن خود بر می دارد و اگر دولت از حمایت ملت خود برخوردار نباشد با شکست مواجه می گردد. خواسته های ملت ایران در انقلاب چنانکه از همه شعارهای آن ها مشهود بود حکومت اسلامی بود توده ملت ایران جز استقرار حکومت قرآن آرزوئی نداشته و ندارد. بنابراین قانون اساسی قوانین مملکتی باید طوری تنظیم گردد که اسلام را در جامعه حاکم نماید و اگر غیر از این باشد ملت، خود را موظف نمی¬داند که از رژیم حمایت نماید و همیشه در صحنه بماند و اگر ملت از صحنه خارج گردد دولت به سقوط نزدیک می شود.
مقدمه سوم
هدف در قانونگذاری:
معمولاً قانونگذاران قوانین را به گونه ای تنظیم می نمایند که ضامن سعادت جامعه باشد یعنی قانونگذار دقیق و عادل کسی است که هدف او از قانونگذاری تأمین سعادت افراد جامعه و رشد و صلاح آن ها باشد و در این رابطه جهان بینی قانونگذار و دید او درباره انسان مهمترین عامل موثر در شکل قانون خواهد بود. قانونگذاری که دید او درباره انسان این است که زندگی انسان در این جهان خلاصه می شود و هر چه هست همین دنیا است طبعاً قانون را به شکلی تنظیم می کند که فقط جوابگوی نیازهای او در این جهان است. ولی قانونگذاری که معتقد است انسان برای جهان دیگر آفریده شده و زندگی این دنیا مقدمه کامل شدن او برای عالم دیگر است. تمام سعی و کوشش او این است که قانون را به شکلی تنظیم نماید که برای جامعه جو استکمال و رشد معنوی به وجود بیاید، در عین حالی که از رفاه زندگی در سایه عدالت اجتماعی به حد لازم برخوردار باشد. با توجه به مطالب یاد شده ارگ بدانیم دید اسلام درباره انسان چیست به خوبی متوجه می شویم که قانون در اسلام چگونه باید تنظیم شده باشد و چه مسائلی باید در قانون اسلامی اصل قرار بگیرد.
انسان در قرآن:
در قرآن مجید سخن از انسان زیاد به میان آمده که مجموع آن ها مسیر انسان را مشخص می کند و دیدگاه اسلام را درباره انسان روشن می سازد. ما از میان آیات فراوان به نمونه ای از آن اشاره می کنیم.
در سوره دهر که آن را سوره انسان نیز نامیده اند می فرماید:
«انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً»
ـ ما انسان را از نطفه مخلوط آفریدیم تا او را آزمایش کنیم و او را شنوا و بینا قرار دادیم، راه را به انسان نشان دادیم او یا سپاسگزار است (و به راه خود می رود) و یا کفران می ورزد (و به بیراهه می رود).
«انا عتدنا للکافرین سلاسل و اغلالاً و سعیرا ان الابرار یبشرون من کأس کان مزاجها کافوراً»
ـ ما برای کافران زنجیرها و غل ها و آتش افروخته آماده کرده ایم. نیکوکاران از کاسه نوشابه ای می نوشند که با کافور بهشتی آمیخته و خوشبو شده است.
از این آیات استفاده می شود که انسان در دنیا بر سر دوراهی قرار گرفته که یک راه آن به سقوط و عذاب دائمی منتهی می گردد و یک راه آن به سعادت و بهشت جاودانی، و انسان باید در این دنیا راه خود را بیابد و به سوی سعادت گام بردارد. و در سوره دیگر می فرماید:
«و العصر ان الانسان لفی خسر. الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»
ـ قسم به عصر که انسان در خسران و زیان است، مگر کسانی که دارای ایمان و عمل صالح باشندن و یکدیگر را به حق و صبر توصیه نمایند.
و از این آیات استفاده می شود که سعادت انسان در ایمان و عمل صالح است. از بیان فوق چنین نتیجه می گیریم که دید اسلام درباره انسان این است که انسان در دنیا در راه رفتن به سوی آخرت است و آخرت برای او سرای باقی و دار همیشگی است و اگر ایمان و عمل صالح نداشته باشد زندگی برای او زیان بار است و رو به سقوط می رود و به عذاب الهی نزدیک می گردد. بنابراین طبیعی است که اسلام باید قانون خود را طوری تنظیم نماید که انسان ها را با ایمان بار بیاورد و آن ها را به انجام عمل صالح وادار نماید.
نتیجه ای که از مقدمات گذشته می گیریم این است:
از مقدمه اول به دست می آید که هر قوم و ملتی که خدا را نافرمانی کند سقوط خواهد کرد. فقط افرادی را خداوند یاری می کند که آن ها دین خدا را یاری نمایند . (رژیم طاغوت و دودمان پهلوی معصیت و گناه و استکبار را از حد گذرانیدند و با قهر خداوند به دست مردم قهرمان ایران نابود شدند و رژیم بعدی اگر بخواهد در پناه لطف خداوند با دوام بماند باید دین خدا را یاری نماید) و از مقدمه دوم نتیجه می گیریم که خواسته توده انقلابی ایران اسلام بوده و اگر رژیم بخواهد از حمایت مردم برخوردار باشد، باید اسلام را دقیقا در کشور پیاده کند و از مقدمه سوم نتیجه می گیریم که اسلام انسان را برای عالم آخرت دانسته و سعادت او را در ایمان و عمل صالح می داند و باید قوانین به گونه ای اسلامی تنظیم گردد که مردم را به ایمان وعمل صالح دعوت نماید، بنابراین با توجه به همه مطالب یاد شده در تنظیم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اسلام باید اصل باشد و نیز روی مسائل معنوی باید بیشتر تکیه شده باشد و در تمام اصول آن باید اصالت انسان و معتقدات مذهبی رعایت شده باشد.
ادامه دارد

16دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ
• ۳ میلیون ریال کمک های یکی از مسلمانان کویتی به جبهه ها تقدیم آیت الله العظمی منتظری شد. ۲۲/ ۳/ ۶۳
• صدام اعتراف کرد اطلاعات آواکسهای آمریکائی در عربستان در اختیار عراق قرار می گیرد. ۲۳/۲/ ۶۳
• صدام در مصاحبه با مطبوعات آمریکا خواستار مداخله ابرقدرت ها در جنگ تحمیلی شد. ۲۶ / ۲/ ۶۳
• رزمندگان اسلام یک پایگاه مهم دشمن در منطقه پیرانشهر را منهدم کردند. ۲/ ۳/ ۶۳
• یک فروند میگ ۲۳ عراق در حمله ناموفق به پالایشگاه تبریز سرنگون شد. ۱۲/ ۳/ ۶۳
• ۳۲۵ تن از مردم بی دفاع بانه در بمباران خوشه ای عراق به شهادت رسیدند. ۱۶/ ۳/ ۶۳
• نهاوند، دزفول، مسجد سلیمان، گیلان غرب و دهلران با بمب و موشک رژیم صدام به آتش و خون کشیده شد. ۱۷/ ۳/ ۶۳
• توپخانه قدرتمند اسلام شهرهای بصره، مندلی، خانقین و زر باطیه عراق را در هم کوبید.
• ۲ موشک دیگر عراق سحرگاه امروز دزفول را به خاک و خون کشید. ۱۹/ ۳/ ۶۳
انقلاب در جهان
• امام جمعه شهر طرابلس لبنان: فلسطین تنها در سایه رهبری امام خمینی آزاد خواهد شد و اکنون قدس در انتظار امام است.
• نخست وزیر اردن: عقاید ایت الله خمینی منافع آمریکا و اسرائیل را به خطر می اندازد. ۲۲/ ۲/ ۶۳
• انقلابیون مسلمان عراقی ۷۰ زندانی را آزاد کردند.
• نخست وزیر نیکاراگوا: ما از ایرانی ها یاد گرفته ایم که چگونه در موقعیت جنگی و بحران های عظیم بر مشکلات اقتصادی و سیاسی غلبه کنیم. ۲۳/ ۲/ ۶۳
• کارتر: دولت آمریکا در دوران ریاست جمهوری من، گروگان آیت الله خمینی بود.
• دولت کویت طی هفته گذشته ۴۲ نفر از مسلمانان را پس از شکنجه های فراوان از این کشور اخراج کرد. ۲۴/ ۲/ ۶۳
• پنتاگون: مقامات سعودی می ترسند که رویاروئی با انقلاب اسلامی موجب قیام ناگهانی مسلمانان عربستان شود. ۱/ ۳/ ۶۳
• آمریکا خواستار تلاش شورای امنیت برای جلوگیری از گسترش انقلاب اسلامی شد. ۱۳/ ۳/ ۶۳٫
اخبار داخلی
• ۵۰ هزار هکتار از زمین های شنزار و تپه های شنی خوزستان، به جنگل های سرسبز تبدیل شده است.
• نخست وزیر خواستار بسیج همه نیروها برای احیای کشاورزی و رسیدن به خودکفائی شد. ۲۰/ ۲/ ۶۳
• مرکز تلفن ۲۰۰۰ شماره ای شهرستان نائین آغاز به کار کرد.
• تولید بنزین در پالایشگاه اصفهان روازنه ۵/۱ میلیون لیتر افزایش یافت.
• آقای هاشمی رفسنجانی: اگر امنیت صدور نفت در خلیج فارس از بین برود، سراسر دنیا را به میدان جنگ تبدیل می کنیم.
• بزرگترین کارخانه تولید ابزار دستی خاورمیانه در دامغان افتتاح شد. ۲۹/ ۲/ ۶۳
• قائم مقام رئیس کل بانک مرکزی: تاکنون ۵۰۰ هزار حساب بانکی تبدیل به سپرده قرض الحسنه شده است. ۳۰/ ۲/ ۶۳
• بهره برداری از ۹۵۰۰ شماره تلفن در محلات، ساوه، خمین و شهر صنعتی اراک آغاز شد. ۱/ ۳/ ۶۳
• مانور مسلحانه نیروهای مردمی برای مقابله با بحران خلیج فارس در سراسر کشور برگزار شد.
• وزیر نفت: تصفیه نفت خام پالایشگاه های کشور از مرز ۶۸ هزار بشکه در روز گذشت. ۵/ ۳/ ۶۳
• با پیام امام، دومین دوره مجلس گشایش یافت.
• در ۳۵ روستای سیستان و بلوچستان ارتباط تلفنی برقرار شده است. ۸/ ۳/ ۶۳
• مرکز تلفن ۱۵۰۰ شماره ای ابهر گشایش یافت.
• ۴۳۰ واحد مسکونی در ۱۱ روستای سوسنگرد بازسازی شد. ۱۲/ ۳/ ۶۳
• رئیس جمهور: اگر عربستان سعودی و کویت به عراق کمک کنند در مقابل آن ها هم بی تفاوت نخواهیم بود. ۱۹/۳/ ۶۳
• بعثی ها تظاهرات ۵۰ هزار نفری مردم سلیمانیه را به خاک و خون کشیدند.
• ۶۷۰ تن از انقلابیون مسلمان عراقی در زندان های صدام به شهادت رسیدند.
• کارشناسان نظامی آمریکا برای تحقیق در زمینه تحولات خلیج فارس وارد کویت و عربستان شدند.
• ریگان: عراق جنگ را آغاز کرده و حق دارد به نفتکش ها در خلیج فارس حمله کند. ۱۰/ ۳/ ۶۳
• برزیل تحویل ۳۰۰ میلیون دلار اسلحه به عراق را آغاز کرد.
• ریگان: در جنگ خلیج فارس با شوروی در تماس مستقیم هستیم. ۱۳/ ۳/ ۶۳
• عراق به دو نفتکش ترکیه در خلیج فارس حمله کرد. ۱۴/ ۳/ ۶۳
• آمریکا یک آواکس نوع پیشرفته در اختیار عربستان قرار داد. ۱۶/ ۳/ ۶۳
• کنسولگری عربستان در بیروت به موشک بسته شد.
• حمله جنگنده های شوروی به هرات ۴۰۰ شهید بر جای گذاشت. ۱۹/ ۳ / ۶۳
اخبار جهان
• نیروهای مداخله گر روسی دره پنجشیر را بمباران شیمیائی کردند.
• دادگاه بین المللی لاهه به اتفاق آراء دخالت آمریکا در امور داخلی نیکاراگوا را محکوم کرد.
• دفتر هواپیمائی عراق در نیکوزیا (قبرس) منفجر شد.
• نمیری خواستار دخالت مستقیم آمریکا در سرکوب مخالفان رژیم سودان شد. ۲۲/ ۲/ ۶۳
• یک هیأت اسرائیلی عازم مراکش شد. ۲۳/ ۲/ ۶۳
• تحت تدابیر امنیتی شدید با حضور نمایندگان رسمی رژیم اشغالگر قدس، کنگره صهیونیست ها در مراکش افتتاح شد. ۲۴/ ۲/ ۶۳
• دو کشتی کویتی در عرض ۲۴ ساعت مورد حمله هواپیماهای ناشناس قرار گرفتند.
• جزئیات طرح تروریستی مشترک آمریکا و انگلیس علیه لیبی توسط دستگیر شدگان فاش شد.
• به دنبال شرکت هیأت اسرائیلی در اجلاس یهودیان مراکش، سوریه سفیر خود را از مراکش فرا خواند.
• نخستین محموله بمب های خوشه ای شیلی تحویل عراق شد. ۲۵/ ۲/ ۶۳
• انقلابیون مسلمان یک شهر مهم افغانستان را آزاد کردند. ۳۰/ ۲/ ۶۳
• اسرائیل برای خرید و صدور نفت عراق اعلام آمادگی کرد. ۳۱/ ۳/ ۶۳
• عراق با ۶۰ میلیارد دلار بدهی به عنوان بدهکارترین کشور خاورمیانه شناخته شد.
• رئیس سابق نسیا» خواستار جنگ علنی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران شد. ۱/ ۳/ ۶۳
• ریگان: احتمال دخالت نظامی آمریکا در خلیج فارس ضعیف است.
• ریگان: در صورتی که از ما درخواست شود، در خلیج فارس ایفای نقش خواهیم کرد! ۲/ ۳/ ۶۳
• دولت حجاز طرح ایجاد خط لوله نفت عراق به این کشور را تصویب کرد. ۳/ ۳/ ۶۳
• بعثی ها ۷۵۰ جوان عراقی را در نجف اشرف به اتهام فرار از جبهه های جنگ علیه ایران اعدام کردند.
• انقلابیون مسلمان افغان ۲۰ هلی کوپتر و ۱۲ میگ نیروهای روسی را منهدم کردند.
• دولت تاچر روابط نامشروع سیاستمداران انگلیسی را تائید کرد! ۶/ ۳/ ۶۳
• وزیر خارجه فرانسه: جنگ عراق و ایران تنها موردی است که در آن آمریکا و شوروی به طور مشترک تلاش می کنند! ۷/ ۳/ ۶۳
• رئیس جمهور شوروی: فرار جوانان روسی از فرهنگ کمونیستی، توازن جامعه را به هم زده است.
• بر اساس یک توافق کاملاً محرمانه که سه هفته پیش در مسکو امضاء شد، شوری مقدار ۵/۲ میلیارد دلار اسلحه به عراق تحویل می دهد. ۹/۳/ ۶۳
ضد انقلاب
• توسط پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ماکو، گروهی از عناصر ضد انقلاب در حال خروج از مرز دستگیر شدند. ۲۴/ ۲/ ۶۳
• قاچاقچیان مواد مخدر، ۱۹ پاسدار کمیته انقلاب اسلامی زاهدان را به شهادت رساندند و اجساد آن را مثله کردند.
• در یک درگیری مسلحانه، ۳۴۰۸ کیلوگرم تریاک از یک باند بین المللی مواد مخدر به دست آمد.
• سلاح هائی که قررا بود در اختیار اشرار سیستان و بلوچستان قرار گیرد، به دست ژاندارم ها افتاد. ۱/ ۳/ ۶۳
• رزمندگان اسلام ۲۰ روستای کردستان را از لوث وجود گروهک های امریکائی پاک ساختند. ۵/ ۳/ ۶۳
• اشرار مسلح، ۳ پاسدار را در سیستان و بلوچستان به شهادت رساندند. ۹/ ۳/ ۶۳

16دسامبر/16

هدایت در قرآن

آیت الله جوادی آملی
مرز فلسفه و کلام
اشکال هشتم:
گفته اند: روش پیشینیان بزرگوار و سلف صالح ما مخالف با روش فلسفه و عرفان بوده است. آنان هم علماً و هم عملاً با فلسفه و عرفان مخالفت می کردند. سلف صالح با استمداد از کتاب و سنت، از اصول عقلی و منطقی بی نیاز بودند. در هر صورت صحابه صدر اول بر این منوال بودند تا اینکه در عصر خلفا، فلسفه از یونان به عربی ترجمه و به کشورهای اسلامی منتقل شد و پس از آن متکلمین مسلمان بر آن شدند که مسائل فلسفی را با دین تطبیق بدهند و بر دین تحمیل کنند لذا ناچار شدند از آن اصولی که از یونان و غیر یونان آمده بود استمداد کنند و همین امر باعث انشعاب گروهی بزرگ از مسلمانان به دو فرقه «اشاعره و معتزله» شد که عده ای از معتزله نیز خود را در شریعت، شریک دیگران نمی دانستند و لذا راه جدیدی به نام طریقت برای خود برگزیدند. از ین رو، مرز صوفی و عارف از تشیع جدا است زیرا صوفیه و عرفا ادعا می کردند اسرار الهی بر آن ها مشکوف است و به حقایق قرآن رسیده اند و دیگری نیاز به روایت و سنت و مراجعه به اهل بیت عصمت ندارند.
در اواسط قرن سیزدهم هجری بود که کوشیدند ظواهر دین را با افکار خود یکنواخت عرضه کنند و اندیشه های خود را با ظواهر دین تطبیق دهند و از اواسط قرن سیزدهم هجری به بعد، این لبیس و تلبیس به قدری پیش رفت که امر بر بسیاری از مردم مشتبه شد.
پس از این مطلب، به یک سلسله از اشکالات منطقی می پردازند که این اشکالات در طی بحث های گذشته پاسخ داده شد.
پاسخ اشکال هشتم:
قبل از هر چیز، یک بحث تاریخی داریم و آن این است که چه وقت طرز تفکر فلسفی بین مسلمانان رایج شد، که مرحوم استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی «ره» در پایان بررسی اشکال های یازده گانه مورد بحث قرار می دهند. ولی اکنون به اموری که در این اشکال هشتم بود می پردازیم:
مرز فلسفه و کلام:
اولین مطلب این بود که متکلمین برای اینکه بین فلسفه و دین الفتی بر قرار کنند، ناچار از اصول فلسفی با ره آورد دین، به صورت تلفیقی و التقاطی بهره ای گرفته و استفاده ای کردند!
اولاً: فلسفه و کلام با هم تفاوت بسیار دارند. چگونه بحث های فلسفی می تواند راه گشای اهل کلام باشد در صورتی که بحث در کلام، اعم از حقیقی و اعتباری است ولی در فلسفه جز بحث حقیقی، بحث دیگری نیست.
ثانیاً: در کلام از اصول مسلمه استمداد می شود و در فلسفه از علوم تعارفه استدلال می شود.
برای توضیح بیشتر در این دو تفاوت، توجه فرمائید:
کلام نه تنها یک جهان بینی است بلکه در کلام برخی مسائل ایدئولوژی نیز بحث می شود مثلا از توبه، حبط اعمال، شافعت، عصمت، رزق و امثال ذلک بحث به میان می آید که بسیاری از اینها جزو مسائل ایدئولوژی و حکمت عملی است. ولی بحثی که مربوط به حکمت عملی است هیچگاه در فلسفه راه ندارد و مطرح نمی شود. فلسفه فقط می گوید: موجود یا حقیقی است و یا اعتباری، آنگاه موجود اعتباری را به کسی که پیرامون حکمت عملی بحث می کند می دهند لذا در فلسفه صحبت از حبط اعمال، ثواب اعمال، شفاعت و امثال اینها نیست.
اما فرق دوم که فرق اساسی است این است که «کلام» به یک علم منقول شبیه تر است تا معقول زیرا در کلام از اصولی استمداد می شود که نزد هر دو طرف بحث قابل قبول و از مسلمات است، یعنی آن گاه که هر دو طرف بسیاری از اصول را قبول کردند، روی آن اصل مسلمه استدلال برای اثبات یا نفی یک مطلب می کنند، مثلاً پس از پذیرفتن اصل مبدأ و اصل وحی و رسالت و اصل اعجاز و اصل حجیت کتاب و مانند آن، درباره این بحث می شود که آیا شفاعت حق است یا نه؟ امام باید معصوم باشد یا نه؟ توبه نقشی در زندگی انسان دارد یا نه؟ و و … و در اثناء بحث، اگر از آیه استدلال شد، طرق مقابل یا باید بپذیرد و یا اینکه با آیه دیگری استدلال طرف مقابل را رد کند زیرا قرآن مورد پذیرش هر دو طرف می باشد یا اینکه به سخن حضرت رسول ص که از اصول مسلمه هر دو طرف هست، استدلال می شود تا اینکه یک مطلب مجهول در محدوده و دایره دین، معلوم شود. و این شبیه است به همان کاری که فقیه می کند با این فرق که فقه تنها در مسائل عملی بحث می کند ولی کلام پیرامون مسائل اعتقادی و گاهی درباره بخشی از امور که به مسائل عملی بی ارتباط نیست، بحث می کند. ولی این اصول و زیربناها را کجا باید اثبات کرد و کجا باید این مقدمات مسلمه تثبیت شود، این دیگر از عهده کلام بر نمی آید.
ما می خواهیم ثابت کنیم که آیا در جهان خدائی وجود دارد یا نه؟ و اگر مبدئی هست یکی است یا بیشتر؟ در اینجا دیگر یک محدوده خاص و یک بحث مدار بسته نداریم که طبق آیات و سنت استدلال کنیم! در اینجا اصول مسلمه ای که مورد پذیرش طرفین باشد وجود ندارد. اینجا نیاز به فلسفه برای استدلال و بحث داریم.
بنابراین، علم کلام به علوم نقلی شبیه تر است از علوم عقلی.
پاسخ قسمت دوم از اشکال هشتم:
اشکال کنندگان گفتند به اینکه «فلسفه» مخالف با دین است گرچه گاهی با دین وفق دهد ولی «کلام» علمی است موافق با دین! این به آن معنی نیست که اگر در فلسفه مطلبی حق بود پذیرفته نشود چون از دین است و اگر مطلبی باطل بود پذیرفته شود چون از دین نیست، بلکه فلسفه راهی است که انسان آن راه را طی می کند تا به پایانش برسد، نه اینکه دو طرف راه، یک چوب بستی باشد که انسان طوری حرکت کند که از این دو محور بگذرد.
این که گفته می شود، فلسفه غیر از کلام است نه به این معنی است که فلسفه کاری با دین ندارد بلکه کلام مطابق با دین است!
در علم کلام وقتی استدلال می شود، قیاس تشکیل می دهند، و با مقدمات پیش ساخته ای که از دین می گیرند، در همان مدار بسته بحث می کنند ولی فلسفه، مقدمات و ابزار فکر را خودش می سازد آنگاه در مسیری که خودش تعیین کرده حرکت می کند. بنابراین، اگر کسی در اصول پیش ساخته ای که خودش قبول دارد، استدلال کند، بدون شک مخالف در نمی آید ولی اگر خواست خود آن اصول را اثبات کند مثلا اصل حجیت وحی، اصل ضرورت وحی اصل حجیت کتاب و و … را اثبات کند باید از راه فلسفه وارد شود. فرق بین معجزه و علوم غریبه را اگر بخواهد بداند راهی به جز فلسفه ندارد زیرا اگر بخواهد از آیه و روایت استدلال کند، در حالی که مسئله وحی و امامت ثابت نشده است، استدلالش بی معنی است.
نتیجه گیری
از این بحث، نتیجه می گیریم که:
۱- در فلسفه جز مسائل حقیقی، چیز دیگری مطرح نمی شود ولی در کلام، مسائل حقیقی و اعتقادی بحث می شود.
۲- کلام، بحث در یک مدار بسته است و فلسفه بحثی است آزاد.
۳- در استدلال هائی که حکم می کند از مبادی و علوم متعارفه استمداد می کند ولی ادله ای که متکلم اقامه می نماید از اصول مسلمه نزد طرفین بحث، مدد می گیرد.
۴- آنچه در کلام است جدل است و آنچه در فلسفه است، برهان.
امامان و استدلال های فلسفی:
بهترین نمونه برای اثبات اینکه امامان، با مسائل عقلی و فلسفی، اصول اولیه را به اثبات می رساندند، احتجاجات آن بزرگواران است. کتاب شریف «احتجاج طبرسی» را ملاحظه کنید، می بینید وقتی یک نفر مانند جائلیق یا دیگر علمای یهود و نصاری می آمدند، ائمه از طریق علم کلام با آنان بحث می کردند یعنی چون ان ها خدا، وحی، نبوت عامه و آن کتاب آسمانی خاص (تورات یا انجیل) را قبول داشتند، ائمه با همان کتاب های آسمانی بحث می کردند ولی آن هنگام که ابن ابی العوجاء یا دیگر ملحدین می آمدند، بحث از کتاب و سنت و تورات و انجیل دیگر معنی نداشت. امام صادق عن برای بحث پیرامون مسائل خداشناسی با ابن ابی العوجاء از راه براهین عقلی وارد می شوند و با توضیح درباره حدوث و قدم، امکان وجوب و مانندآن وجود صانع را اثبات می کنند. تا آن جا که وقتی از ابن ابی العوجاء می پرسند: این مرد را چگونه یافتی؟ پاسخ می دهد:
من خیال می کردم، او یک دانشمند معمولی است! شما مرا به یک اختر فروزان گرفتار کردید که هیچ راهی برای فرار نداشتم. این مرد پسر کسی است که سر همه اینها را تراشیده است.
بنابراین، آنچنان نیست که اگر کسی بحث آزاد کند به مبدأ و معاد نمی رسد و لذا باید در یک مدار بسته و روی اصول مدون شده از پیش ساخته بحث کند!! از آن گذشته، کسی که نمی داند چرا در جهان خدائی هست؟ چرا وحی ضرورت دارد؟ فرق بین اعجاز و علوم غریبه چیست؟ رابطه اعجاز با صدق دعوای رسالت چیست؟ چرا هر کس معجزه داشت پیامبر است؟ و امثال اینها را نداند، هر چه تحقیق کند، تحقیق روبنائی است برای آن زیربنای تقلیدی! زیر بنای تحقیقی لازم است. «اول الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به» زیر بنای تحقیقی است. البته برای مردم عوام ـ همانگونه که در بحث گذشته معلوم شد ـ ایمان اجمالی و شناخت اجمالی کافی است اما آن کسی که فرشتگان بال های خود را برای او می گسترانند، به این ایمان اجمالی اکتفا نمی کند بلکه در پی درک حقایق است. آن همه روایاتی که در اوائل کتاب احتجاج آمده است که: «ثغور دین را حفظ کنید»، «مرزبانان اسلام باشید» حفظ ثغور دین با شناخت اجمالی ممکن نیست! کسی که می خواهد پاسدار اسلام باشد نمی تواند از وسط دین شروع کند، بلکه باید در آغاز معرفه الله را به اثبات برساند. آیا ممکن است شناخت خداوند را با اصول مسلمه ثابت کرد یعنی با قرآن و سنت، آن هم برای کسی که نه قرآن را قبول دارد و نه اصل وحی را؟
تا اینجا فرق بین فلسفه و کلام روشن شد و اینکه اشکال کردند فلسفه مطابق با دین نیست و کلام مطابق با دین است، نیز روشن شد. اکنون به آخرین قسمت از اشکال می پردازیم.
پاسخ قسمت سوم از اشکال هشتم:
گفته شد در کلام و فلسفه اشتباهاتی هست، لذا برخی چون از این راه ها وارد شدند، منحرف گشته و عقاید باطلی ارائه دادند!
کسی که مبادی یک رشته ای برای او مشخص نشده، حق شرکت در آن بحث را ندارد و اگر خدای ناکرده وارد شد و مطلب را خوب درک نکرد و بد فهمید، روز قیامت مسئول است و باید جوابگو باشد.
آن هائی که کتاب های فلسفی را تألیف کرده اند در آغاز و پایان کتاب هایشان تذکر دادند که این مسائل را با همه کس در میان نگذارید. ابن سینا می گوید: «من می گویم، بخل بورزید و این مسائل را به هر کس نگوئید». در آخر «اشارات» هم این سفارش را تکرار می کند و می گوید: «مسائلی عقلی پیچیده را در اختیار هر کس قرار ندهید و گرنه بین من و شما خدا حَکَم خواهد بود».
آری! مسائل عقلی چیزی نیست که در دسترس هر کس قرار گیرد چون این مسائل از حس و تجربه و مشاهدات دور است و لذا در توان هر کس نیست که در این راه پر پیچ و خم وارد شود. ولی اگر کسی وارد این میدان خطرناک شد و مطالب را خوب نفهمید و منحرف شد، دلیل بدی این علم نیست و نخواهد بود. مگر در بهترین حوزه های علمی ما و از پای درس بهترین و مقدس ترین مراجع فقه و اصول ما، بدترین شاگرها تربیت نشدند که مذهب هائی همچون باب و بها را آوردند؟! مگر گناه آنان بگردن آن مراجع عالیقدر و یا حوزه های مقدس علمی است؟ اگر انسان با یک سلامت نفس و عقلی وارد نشود، در هر رشته ای بخواهد قدم بگذارد زیانبار است.
بنابراین، انسان های آزاد اندیشی که میل دارند محقق باشند نه مقلد، نباید آن ها را به هراس درآورد که از این علم پرمنفعت دوری جویند! اگر اشتباهات و انحراف هائی در برخی افراد چه از سلسه عرفا و متصوفه و چه از حکما و فلاسفه پیدا شد دلیل بدی عرفان و فلسفه نیست و چه بسا بدتر از آن ها در دیگر رشته ها پیدا شده اند، وانگهی بدی روننده، کاری به بدی راه ندارد. و السلام.

16دسامبر/16

مصرف گرائی، آفت استقلال

بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه جنگ تا پیروزی نهائی، تنها راهی است که امت قهرمان اسلام، انتخاب نموده است. جنگی که همه چیز ما در گرو سرنوشت آن است و برای حفظ کیان اسلام، تداوم انقلاب اسلامی، رسیدن به قدس و رهائی همه مستضعفین راهی جز پیروزی در پیش نداریم.
بدیهی است رسیدن به این پیروزی، نیاز به جهاد و تلاشی فراگیر در همه ابعاد دارد. و لازم است در کنار تدارک و تجهیز هر چه بیشتر برای پیروزی نهائی در جنگ، به عنوان مهمترین مسئله روز، برای دست یابی به رشد و کمال فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و … نیز جهاد و تلاشی بزرگ را به عمل آوریم؛ چرا که پیروزی نظامی در جنگ، پیوندی ناگسستنی با موفقیت و پیروزی در دیگر جبهه ها داشته و مجموعه پیروزی در همه این جبهه ها است که می تواند راه را برای تحقق اهداف و آرمان های بزرگ انقلا اسلامی هموار سازد.
بحمد الله تا کنون پیروزی های چشمگیر و عظمیی در همه این جبهه ها حاصل شده ولی هنوز تا رسیدن به یک جامعه صد در صد اسلامی راه زیادی را در پیش داریم، که با توجه به نکات فوق و شرایط موجود از قبیل:
۱- جنگ تحمیلی که تمام قدرت های شرق و غرب و ارتجاع منطقه به خاطر حفظ موجودیت خود، پشت آن را گرفته اند و ممکن است سال های سال به طول انجامد.
۲- هر لحظه محتمل است دهانه خلیج فارس بسته و واردات و صادرات، متوقف شود.
۳- عمده صادرات ما نفت است و همه آن باید از تنگه هرمز عبور کند.
۴- در مجموع، بیش از دو سوم کالاهای اساسی و مواد غذائی ما از خارج وارد می شود.
۵- مصرف گرائی و مهاجرت روستائیان به شهرها.
وقت آن رسیده است تا امت قهرمان و ایثارگر که با شکوه ترین حماسه های تاریخ را در صحنه انقلاب و جنگ پدید آورده و می آورند، با الهام از دستورات اسلام و شیوه زندگی پیشوایان معصوم علیهم السلام، در این جبهه نیز به جهادی بزرگ دست زده و هر چه زودتر با استفاده از استعدادهای شگرف خود و منابع سرشار خدادای، اقتصاد متکی به نفت و مصرف را که میراثی شوم از رژیم فاسد گذشته است، دگرگون کرده و با یک بسیج همگانی به سوی اقتصادی مبتنی بر زهد و تولید مواد ضروری به ویژه کشاورزی روی آورده تا به استقلال و خودکفائی کامل دست یابیم.
مگر این ژاپن صنعتی نیست که توانسته¬است با صد و ده میلیون جمعیت در سرزمینی که یک پنجم مساحت ایران است، هشتاد درصد گندم خود را تولید کند؟
و حتی اخیرا یکی از وزراء که چندی قبل به ژاپن رفته بود می گفت: با آنکه توکیو از کثرت نورافکن ها و چراغ ها در شب به عنوان روشن ترین شهر جهان شهرت یافته، اخیرا به خاطر صرفه جوئی احتیاطی! در انرژی، مردم و دولت آن جا چنان به حداقل مصرف برق اکتفا می کنند که وقتی مسافر به آن جا وارد می شود، گمان می کند که شهر در خاموشی فرو رفته است! با آنکه نه فقط در تولید وسائل خودکفا هستند بلکه صنایع آن ها بازار دنیا را پر کرده است و مهمتر آن که نه در حال انقلاب و جنگ هستند و نه از جهت مبانی فرهنگی و عقیدتی، همچون ما دستورات موکدی درباره عدم وابستگی و نهی از اسراف و تبذیر و امثال آن ها را دارند ولی با این حال، با عقل و تدبیر و آموزش همگانی چنانند که اینگونه در حد احتیاط، صرفه جوئی می کنند.
متأسفانه در چنین شرایط حساسی که همه دنیای کفر به دشمنی ما برخاسته اند و از هر سو ما را آماج توطئه های شیطانی خود قرار داده اند و با توجه به رسالت و وظیفه سنگینی که انقلاب و خون ده ها هزار شهید همچون شهدای هفت تیر بر دوش ما گذاشته است، هم اکنون می بینیم که از مجموع هزاران هزار تُن زباله ای که روزانه از شهر تهران خارج می شود، ۶۵% آن را مواد غذایی تشکیل می دهد که این رقم مساوی ۳۵% مجموع واردات غذائی ایران است! و بدیهی است که قسمت عمده این همه تبذیرهای وحشت بار، مربوط به اخوان الشیاطینی است که در مناطق اشرافی در بهترین شرایط مادی به زندگی پلید خود ادامه می دهند.
و نمونه دیگری از این تبذیرها ـ که متأسفانه بیشتر در شهرها که کمتر به ارزش تولید توجه دارند، فراگیر است ـ در مورد نان است که گندم آن با آن همه مشکلات و پرداخت میلیاردها تومان سوپسید از بودجه بیت المال تهیه می شود و می بینیم که در اثر اهمال برخی از کارخانجات آردسازی و نانواها و حتی خود مصرف کنندگان از هر قرص نان تقریبا ۴/۱ آن به خاطر سوخته یا خمیر بودن یا تهیه بیش از حد نیاز و ماندن، بدور ریخته می شود، و وقتی در مجموع حساب کنیم، در هر سال حدود یک میلیون تن از این نعمت گرانقدر اتلاف می شود.
وا اسفا! آیا آن همه آیات و روایت با صراحت و تأکید، اسراف و تبذیر را مورد نهی قرار نداده است؟ آیا قرآن نفرموده است: «ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین»؟ آیا سزاوار است ما که با همه شیاطین به خصوص شیطان بزرگ در حال جنگیم، با تبذیر نعمت های الهی ـ آن هم در چنین موقعیتی ـ در زمره برادران شیطان قرار گیریم؟ آیا این پیغمبر اسلام (ص) نبود که طبق روایت حتی ته ظرف غذا را پاک می کرد و می خورد؟ و آیا این امام امت نیست که مظهر صرفه جوئی و قناعت در همه شئون زندگی است؟ و به عنوان نمونه در اطاق مطالعه و کارشان وقتی تنها هستند فقط به یک لامپ مهتابی اکتفا می کنند؟ و جالب تر اینکه نگارنده خود بارها شاهد بوده که معظم له حتی برای چند دقیقه که می خواستند از اطاق خارج شوند، همین مهتابی را هم خاموش می کردند؟ و جالبتر اینکه گاهی که فراموش می کردند، می دیدیم که از بین راه برگشته و لامپ را خاموش و مجدداً بیرون می رفتند.
آری! انسان های با ایمان به مقتضای روایت: «المؤمن قلیل المئونه و کثیر المعونه» در حالی که کمترین مصرف و بهره برداری را از امکانات و دسترنج جامعه دارند و بار و کلّ بر دیگران نیستند، همواره تلاش می کنند تا با کمک رساندن به مردم و تولید بیشتر، بیشترین خدمت را به جامعه اسلامی تقدیم و چرخ زندگی معنوی و اقتصادی مردم را به حرکت در آورند.
و این از اسلام و ایمان به خدا به دور است که همه مصرف کننده و خدای ناکرده اسرافکار و مبذر باشیم و دولت هم به ناچار با استفاده از امکانات بیت المال، تأمین کننده مصارف ما باشد چرا که نتیجه آن چیزی جز نیاز و وابستگی به بیگانه نیست و در روایت نیز چنین آمده که به هر کس نیازمند بودی، اسیر و برده او می شوی و …. و قرآن با قاطعیت هر گونه راهی را که به سلطه بیگانه بر جامعه اسلامی بیانجامد، مسدود اعلام کرده است.
بنابراین، همه ما موظفیم به عنوان یک تکلیف الهی و انقلابی از هر گونه مصرف گرائی، اسراف و تبذیر در نعمت های الهی و در همه امکانات موجودکه ممکن است استقلال کشور را در مخاطره قرار دهد، نهی کنیم و با حفظ اولویت نسبت به مسئله جنگ و صرفه جوئی در استفاده از همه چیز به ویژه کالاهائی که از خارج وارد می شود، به تولید و کار بیشتر به ویژه در مورد کشاورزی و بازگشت به روستاها و آبادی آن ها و همچنین کارهای تولیدی دیگر همت گماریم و از این راه به استقلال و آزادی واقعی در سایه جمهوری اسلامی دست یابیم و السلام.
رحیمیان

16دسامبر/16

کودتای نافرجام نوژه

حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری
هیجدهم تیرماه ۱۳۶۳ درست چهار سال از روزی که قرار بود کودتا نافرجام نوژه انجام شود می گذرد.
۱۸/ ۴/ ۵۹ روزی بود که استکبار جهانی با همکاری مزدوارن داخلی خود می خواست انقلاب نوپای اسلامی را از پا درآورد و نظام وابسته شاه مقبور را تحت لوای مزدور دیگر خود به نام بختیار که سال ها به عنوان یک چهره ملی در جبهه ملی مطرح کرده بود، باز گرداند، که اراده الهی مانع از تحقق نیات شوم آن ها شد و با خنثی شدن توطئه، یکی از معجزات بزرگ انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوست.
معجزه های انقلاب
انقلاب اسلامی ایران از پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ که نخستین جرقه آن جهید تا پیروزی، و از پیروزی انقلاب تا امروز که ششمین بهار خود را پشت سر می گذارد وقایع و حوادثی را پشت سر گذاشته که با معیارهای سیاسی و اجتماعی معمولی و رسمی قابل محاسبه نیست، و به حق مناسبتری تعبیری که می تواند بازگو کننده عمق این حوادث و نشان دهنده امدادهای غیبی الهی در رابطه با تحقق آن ها باشد، عبارت است از «معجزه های انقلاب».
شما اگر به فهرست حوادث مهمی که از پانزدهم خرداد ۴۲ تا بیست و دوم بهمن ۵۷ پیش آمد، مرور کنید، ملاحظه خواهید کرد که هر یک از این حوادث در رابطه با پیروزی انقلاب به گونه معجزه آسا نقش عمده ای را ایفا کرده اند.
هر کاری که شاه انجام می داد که انقلاب اسلامی را در نطفه خفه کند، و یا از رشد سریع آن در ایران جلوگیری نماید، نه تنها نتیجه ای نداشت. بلکه نتیجه آن ۱۸۰ درجه معکوس بود، و اقداماتی که برای پیشگیری از رشد انقلاب می شد، به گونه ای معجزه آسا آتش انقلاب را تیزتر و سقوط نظام ستم شاهی را نزدیکتر می نمود.
بازداشت رهبر انقلاب و به دنبال آن فاجعه پانزدهم خرداد و دستگیری بسیاری از روحانیون مبارز، تبعید امام به نجف، جنبش های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و تغییر تاریخ هجری به تاریخ شاهنشاهی، ممنوع نمودن سخنرانی روحانیون مبارز، شهادت مرموز فرزند ارجمند رهبر انقلاب، اهانت به امام در روزنامه رسمی که جرقه یک قیام تند و فراگیر را زد، و به دنبال سیل اعتراض ها، کشتارهای دسته جمعی و حکومت نظامی که آتش انقلاب را تندتر و تندتر کرد، رفتن امام از نجف به پاریس،بازگشت او در آن شرایط خطرناک، تعیین دولت موقت در شرایط حکومت نظامی، و بالاخره پیام تاریخ ساز امام در ۲۱ بهمن ۵۷ مبنی بر مقابله با حکومت نظامی، هر یک از این معجزه ای از معجزات انقلاب اسلامی ایران است که در رساله ای جدا باید تفسیر و تبیین شوند.
و نیز پس از پیروزی انقلاب هر توطئه ای که دشمنان خارجی و مزدوران داخلی آن ها برای ضربه زدن و براندازی انقلاب اسلامی ایران طرح ریزی کردند به گونه ای معجزه آسا نتیجه آن معکوس بود.
به قدرت رسیدن لیبرال ها، واقعه طبس، ریاست جمهوری بنی صدر با سمت فرماندهی کل قوا، کودتای نافرجام نوژه، توطئه حزب جمهوری خلق مسلمان، توطئه منافقین، توطئه حزب توده و سایر گروهک ها، ترور شخصیت ها و در رأس آن ها شهادت مظلومانه دکتر بهشتی و همراهان، و شهادت شهید رجائی و شهید باهنر، توطئه ضد انقلاب در کردستان، و در رأس همه توطئه ها جنگ تحمیلی، هر یک از این حوادث به تنهائی به طور طبیعی می توانست ضربه ای کاری بر انقلاب وارد آورد بلکه بسیاری از این حوادث به تنهائی می توانست انقلاب نوپا را از پا درآورد.
معجزه انقلاب اسلامی این است که توطئه های مختلفی که با سازماندهی هائی بسیار قوی و تشکیلاتی منسجم، از سوی ابرقدرت ها در جهت براندازی انقلاب هدایت می شد نه تنها کوچکترین ضربه ای بر اساس آن وارد نساخت، بلکه هر یک از آن ها به نوبه خود در تقویت و تحکیم و تداوم انقلاب مؤثر بود، و این است معنای مکر خدا که توطئه براندازی، نتیجه اش تقویت انقلاب، و براندازی ضد انقلاب می شود! یعنی درست ۱۸۰ درجه نتیجه اش معکوس می گردد «و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین».
کودتای نافرجام نوژه یکی از حوادث مهم تاریخ انقلاب اسلامی در ایران است که هنوز ابعاد مختلف آن برای مردم تشریح نشده و در شرائطی ناکام ماند که ناکام ماندن آن جز با عنایت الهی و امدادهای غیبی او قابل توجیه نیست.
ابعاد گسترده این توطئه را در این سلسله مقامات انشاء الله خواهید خواند، و در شرائطی طرح شد که اصولا مسئولین کشور احتمال توطئه ای به این گستردگی را نمی دادند، در شرائطی که جمهوری اسلامی سازمان اطلاعاتی نداشت، و در تشکیلات اندکی که در این رابطه بود افرادی مانند کشمیری از گردانندگان آن بودند، و بنی صدر رئیس جمهور و فرمانده کل قوا!.
در چنین شرائطی با ابعاد گسترده ای که توطئه داشت، از نافرجام ماندن کودتای نوژه معجزه انقلاب اسلامی است. با توجه به مسئولیتی که نگارنده هنگام وقوع این توطئه و پس از آن در رابطه با محاکمه کودتاچیان در دادگاه انقلاب ارتش داشت، شاید کسی به اندازه اینجانب در جریان این حادثه بزرگ تاریخ انقلاب نباشد، و لذا مدت ها است که در فکر بودم این معجزه انقلاب را در تاریخ انقلاب اسلامی با قلم کم توان خود به ثبت رسانم که توفیق رفیق نمی شد، و اکنون در چهارمین سالگرد این توطئه نافرجام، با پیشنهاد مجله گرانقدر پاسدار اسلام، گویا نسیم توفیق می وزد، امیدواریم که با امدادهای الهی بتوانم ان گونه که شایسته است این معجزه انقلاب را تا آن جا که در جریان بوده ام تفسیر و تبیین کنم.
ولی برای تفسیر کامل این اعجاز، اطلاعات و خاطرات کلیه کسانی که در جریان خنثی کردن این توطئه به گونه ای نقش داشتند لازم و ضروری است، و چون اکنون چهار سال از این ماجرا می گذرد و اینجانب به همه افرادی که در این رابطه بوده اند دسترسی ندارد لذا از آن ها بدینوسیله تقاضا دارد که برای تکمیل تاریخ توطئه نافرجام نوژه اطلاعات و خاطرات خود را کتباً برای اینجانب ارسال دارند تا مورد استفاده قرار گیرد.
ـ ریشه های کودتا
در رابطه با تفسیر و تحلیل کودتای نوژه، قبل از هر چیز باید سراغ ریشه های آن رفت زیرا تا اصول و ریشه های این شجره خبیثه که در دل ملت ریشه نداشت شناخته نشود، فروع و شاخه های آن قابل شناسائی و تفسیر نیست.
به طور کلی ریشه یابی هر کودتا در دو نقطه باید انجام شود:
نقطه اول: انگیزه طراحان اصلی کودتا که عملیات نظامی را هدایت می کنند.
نقطه دوم: انگیزه نیروهائی که ابزار دست کارگردانان اصلی کودتا هستند و عملیات نظامی را انجام می دهند، و در حقیقت بار سنگین کودتا به دوش آن ها است و در صورت عدم موفقیت کودتا، قربانی کودتا می گردند و زندگی خود و خانواده خود را در مخاطره قرار می دهند.
انگیزه ابزارهای کودتا اصولاً نارضایتی از رژیم حاکم است، ولی طراحان اصلی کودتا ممکن است انگیزه های مختلفی آن ها را وادار به این عمل کرده باشد.
عوامل نارضایتی ابزارهای کودتای نافرجام نوژه را در آینده مورد بررسی قرار خواهیم داد، و انگیزه آن ها را از زبان خودشان برای خوانندگان گرامی نقل خواهیم کرد.
در این جا می خواهیم ریشه اصلی این توطئه را مورد بررسی قرار دهیم و انگیزه کارگردانان و طراحان اصلی این ماجرا را باز نمائیم.
برای شناخت ریشه اصلی کودتای نوژه، ضروری است که کلیه اقداماتی که رژیم وابسته شاه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به جهت جلوگیری از رشد و پیروزی انقلاب انجام داد، و همه توطئه هائی که پس از پیروزی انقلاب برای شکست و براندازی نظام اسلامی در ایران تحقق یافت، یکجا مورد ریشه یابی قرار گیرند.
چون توطئه نافرجام نوژه بدون در نظر گرفتن توطئه های پیش و پس از آن، قابل ریشه یابی و تحلیل و تفسیر نیست. و به عبارت دیگر توطئه نوژه حلقه ای است از حلقه های متعدد توطئه های استکبار جهانی در مقابله با جمهوری اسلامی، که یکسر آن متصل می شود به توطئه طبس، و توطئه نخست وزیری بختیار در آخرین روزهای حکومت شاه، و تظاهرات قانون اساسی و کلیه اقداماتی که برای پیشگیری از پیروزی انقلاب اسلامی شاه مأموریت اجراء آن را داشت، و سر دیگر این حلقه متصل می شود به جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، و توطئه حزب جمهوری خلق مسلمان، و توطئه های لیبرال ها و منافقین و ترورها و انفجارها.
بر این اساس برای ریشه یابی کودتای نافرجام نوژه باید همه توطئه هائی که قبل از پیروزی انقلاب و پس از پیروزی آن در جهت مقابله با پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی از سوی استکبار جهانی طراحی شده است یکجا ریشه یابی شوند.
ریشه همه توطئه ها
ریشه همه این توطئه ها از این جا آغاز می شود که وقتی آمریکا دید همه اقدامات او برای روی پا نگاهداشتن شاه نتیجه نداد، و یا نتیجه اش معکوس بود و بالاخره شاه رفتنی است، تلاش های گسترده ای را آغاز کرد که اگر شکل و ظاهر رژیم شاهنشاهی در ایران از بین می رود، روح و محتوای رژیم سلطنتی بماند.
برای آمریکا این مسأله مهم نبود که نام رژیم حاکم بر ایران چه باشد، و یا شخص حاکم که باشد، آنچه برای آمریکا اهمیت داشت محتوای رژیم بود.
برای آمریکا تفاوتی نداشت که نام رژیم حاکم بر ایران، رژیم شاهنشاهی باشد، و یا جمهوری، و یا جمهوری دموکراتیک، و یا جمهوری دموکراتیک اسلامی، و یا حتی جمهوری اسلامی!.
و همچنین برای آمریکا فرقی نمی کرد که شاه بر ایران حکومت کند و یا بنی صدر.
آنچه برای آمریکا اهمیت داشت، این بود که رژیم ایران متکی و وابسته به آمریکا باشد تا بتواند منافع و مطامع استکبار جهانی را تأمین کند.
بدین جهت وقتی آمریکا دید شاه رفتنی است، تلاش خود را برای روی کار آوردن رژیم شاهنشاهی، بدون شاه، و بدون آرم شاهنشاهی، آغاز کرد.
اولین اقدام آن ها در این رابطه نخست وزیری بختیار، و اعزام شاه به خارج از کشور و وعده جمهوری سوسیال دموکرات توسط بختیار بود که با هوشیاری رهبر انقلاب و مردم در صحنه این توطئه خیلی زود خنثی شد و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
پس از پیروزی انقلاب نیز آمریکا از اینکه رژیمی با هر اسم حافظ منافع آمریکا در ایران روی کار بیاید مأیوس نبود. اسناد لانه جاسوسی آمریکا نشان می دهد، و اگر این اسناد هم نبود اسنادی که در رابطه با هر یک از توطئه ها به دست آمده مشخص میکند که آمریکا برای رسیدن به این هدف از هیچ کوششی دریغ نکرده است، و لذا با هر طرح و شکل و نام و شخصی که برای تحقق دادن به این هدف، لو می رفت و شکست می خورد، طرح دیگر و نام دیگر و شخص دیگری را برای مقابله با انقلاب اسلامی روی صحنه می آورد.
و در این رابطه عروسک های این خیمه شب بازی یک روز زیر پرچم بختیار با شعار هواداری از قانون اساسی، و یک روز زیر پرچم حزب خلق مسلمان با شعار اسلام، یک روز تحت لوای کودتای نوژه با شعار ملی گرائی، و یک روز پرچم منافقین و بنی صدر با شعار آزادی و ضد دیکتاتوری، سینه می زدند.
اگر خوب دقت کنید چهره های توطئه گران علیه انقلاب اسلامی از روزی که شاه با خلبان فراریش به خارج از کشور گریخت، تا روزی که رهبر منافقین و بنی صدر به همراه همین خلبان به دامن استکبار جهانی پناهنده شدند، و از نخست وزیر قانونی شاه تا نخست وزیر قانونی بنی صدر و هواداران و اذناب آن ها همگی از عروسک های این خیمه شب بازی بودند، که چهره واقعی هر یک را در جای خود و در توطئه ای که مأموریت انجام آن را داشتند باید برای جهانیان مشخص نمود که برای مردم ایران مشخص شده است.
کودتای نافرجام نوژه یکی از طرح های ابتدائی و ابلهانه آمریکا برای براندازی انقلاب اسلامی بود که این موضوع را در مقاله آینده تشریح خواهیم کرد و اعترافات تکان دهنده کودتاگران را در این رابطه خواهید خواند.
ادامه دارد

16دسامبر/16

درس هائی از نهج البلاغه خطبه ۱۸۵

آیت الله منتظری
اثبات وجود صانع
• با پوزش از حضرت آیت الله العظمی منتظری و خوانندگان گرامی، این قسمت از مقاله که مربوط به بحث شماره گذشته است، در مونتاژ اشتباه شده بود، لذا با پوزش مجدد دوباره متن آن را عینا نقل می کنیم:
۲- محدث بودن همه موجودات
اگر خداوند شبیه یکی از ماها بود پس همانگونه که ما محدثیم، خدا هم باید محدث باشد، حال اینکه خدا محدث نیست پس شبیهی در عالم ندارد. این در حقیقت یک قیاس استثنائی است.
«لو کان الله تعالی شبیها باحد الموجودات لکان محدثا لکنّه لیس بمحدث فلیس شبیها بالموجودات»
محدودیت موجدات:
اگر خدا شبیه ما بود مثل ما محدود می شد به این مضمون حدیثی از حضرت امیر المؤمنین (ع) است و مرحوم مجلسی آن را شرح داده است.
کافی از حضرت نقل می کند….
قسمت چهارم
بسم الله الرحمن الرحیم
«مستشهدٌ بحدوث الأشیاء علی ازلیته و بما وسمها به من العجز علی قدرته».
خداوند طلب گواهی می کند به وسیله حادث بودن اشیاء، بر ازلیت خود و به نشان ناتوانی که برای اشیاء قرار داده بر قدرت و نیرومندی خود.
مستشهد از باب استفعال به معنای طلب است یعنی خداوند طلب شهادت می کند به وسیله حادث بودن اشیاء بر ازلیت خود. این جمله را در حقیقت تکرار همان جمله گذشته است که فرمود: «الدال علی قدمه بحدوث خلقه»« ولی به تعبیری دیگر، و فایده این تکرار، تأکید است.
فواید تکرار:
در قرآن هم تکرار زیاد شده است. اگر به سوره «الرحمن» بنگرید می بینید چندین بار جمله «فبأی آلاء ربکما تکذبان» تکرار شده است. آری! به قدری بشر فراموشکار است که باید جمله ای را چندین بار تکرار کنند و به او تلقین نمایند تا در مغز او فرو رود و بر او تأثیر گذارد. شاید فلسفه تکرار عبادات زبانی و عملی، همان تلقین به روح انسان باشد که خدا را از یاد نبرد. ما که روزی ۱۰ بار وظیفه داریم سوره حمد را تکرار کنیم برای این است که باورمان بیاید: خدا مالک روز جزاست و باید تنها او را پرستش کنیم و از او استمداد نمائیم. و بدون شک تکرار گفتار در انسان مؤثر است.
این جمله هم مضمون همان جمله سابق الذکر است که با عبارتی لطیف تر تکرار شده است.
حدوث اشیاء دلیل بر ازلیت خدا است:
ازلی ـ همانگونه که عرض شد، آن است که اول ندارد. حدوث، وجود بعد از عدم است یعنی موجودات نبودند و بود شدند. من و شما هم نبودیم و بعد موجود شدیم، حال که موجود شده ایم، با آن فطرتی که داریم باورمان نمی آید که بدون علت و به خودی خود وجود پیدا کرده ایم بلکه می گوئیم هر حادثی محدث می خواهد، پس لابد ما هم توسط محدثی واجب الوجود حادث شده ایم.
چراغ که روشن شد، هیچ کس نمی گوید: این بدون علت روشن شده است بلکه در پی علت می گردند، تا این که می یابند که چراغ با سیم متصل به برق است و با زدن کلید برق، روشن می شود، پس تا علت وجود نداشته باشد معلول موجود نمی شود. و اگر چراغ روشن نشد می گویند در علت خللی رخ داده و دنبال آن می گردند این مطلبی است طبیعی و فطری برای بشر. در این جمله می خواهد بفرماید: خود موجودات گواهی می دهند بر ازلیت خداوند.
گواهی دادن موجودات:
در قرآن کریم می فرماید: «و ان من شیء الا یسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم» هیچ موجودی نیست مگر اینکه تسبیح پروردگار می کند و لی شما تسبیح موجودات را نمی فهمید. همه موجودات دارای شعور هستند هر موجودی به هر اندازه از وجود بهره دارد به همان اندازه از علم و شعور بهره دارد.
جمله ذرات زمین و آسمان با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم
سنگریزه اگر سخن بگوید، ما نمی شنویم ولی گوش داودی آن را به خوبی می شنود. روز قیامت اعضا و جوارح ما حرف می زنند و بر علیه ما گواهی می دهند، و آن جا اگر ما اعتراض کنیم که چرا بر علیه ما شهادت می دهید، پاسخ می دهند: «انطقنا الله الذی انطق کل شیء» خدائی که همه چیز را به زبان آورده، ما را هم به زبان آورده.
بنابراین، ممکن است مراد از استشهاد خداوند همین باشد که از خود موجودات طلب شهادت می کند ولی ما شهادت آن ها را درک نمی کنیم و ممکن است این باشد که خداوند از عقل و خردهای ما طلب گواهی می کند و یا اینکه خود حادث بودن اشیاء، طبیعتاً گواه است بر ازلیت باری تعالی و باصطلاح شهادت تکوینی است.
ناتوانی مخلوقات
در بخش دوم همین جمله می فرماید: و همچنین به علامت و نشان ناتوانی که بر پیشانی اشیاء مهر کرده گواهی می طلبد بر قدرت و نیرومندی خویش، یعنی عجز و واماندگی مخلوقات بالاترین دلیل بر قدرت لایزال قادر متعال است.
العجز: عدم القدره عمّن من شأنه أن یکون قادرا
نسبت عجز به قدرت، نسبت عدم و ملکه است، یعنی عجز را نمی توان به دیوار ـ مثلاً ـ نسبت داد زیرا در توان دیوار چیزی نیست که عجز بر آن صدق کند ولی نسبت به انسان که می تواند قدرت داشته باشد، عجز کاملا صدق می کند. راستی انسان چقدر می تواند عاجز باشد؟ً خوب است به قرآن بنگریم که منتهای عجز و ناتوانی را برای انسان مثل می زند:
«ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له»
همانا اینان که بدون خدا برای آن ها دعوت می کنید (و توانائی برایشان قائلید) نمی توانند یک مگس را بیافرینند (بدون اینکه از خدا مایه گذارند) هر چند همه آن ها برای این کار مجتمع شوند. تازه آن قدرت مختصری هم که انسان دارد، از نعمت های الهی است. اگر مختصر توانائی در بازوی انسان یافت شود از خدا است، اگر در چشمش بینائی هست از خدا است و اگر هواپیما یا هر چیز پیچیده ای را درست می کند از نیروی فکر استمداد می کند که فکر را هم خدا آفریده است.
وسم: به معنای داغ نهادن است. در آن زمان، برای اینکه گوسفندها علامتی داشته باشند، آن ها را داغ می کردند این جمله حضرت، کنایه از علامت و نشان است. خداوند داغ عجز و ناتوانی را بر پیشانی موجودات زد تا اینکه بدانند، هیچ قدرتی جز قدرت لایزال او نیست. هر کس در ذات خودش احساس عجز می کند و خود نیازمند به قدرت مطلقه ای است که او عین هستی و عین قدرت است.
علی قدرته: متعلقه به «مستشهد» است.
«و بما اضطرّها الیه من الفناء علی دوامه».
و همچنین خداوند بر بقا و دوام خود گواهی می طلبد از راه نابود شدن
اشیاء که نسبت به آن مجبور و ناچارند.
نابودی اشیاء و همیشگی خداوند
آری! خداوند از عقل من و شما گواهی می طلبد به آنچه ناچار کرده است موجودات را بر فنا و نابودی. هر کس میل دارد زنده و جاوید بماند، غذاهای خوب می خورد، پزشک مخصوص برای خود تهیه می کند و با کوچکترین آثار بیماری به اروپا و آمریکا برای درمان مسافرت می کند ولی خواه ناخواه هرگاه اجلش رسید بدون یک لحظه تأخیر و تقدیم می میرد و از دنیا می رود و هیچ چاره ای هم ندارد، یعنی برای یک آن هم که شده است نمی تواند خود را از مرگ برهاند. این خود بهترین دلیل بر همیشگی و دوام خداوند است که اشیاء را ناچار به نابودی می کند و خود حی و قیوم، دائم و باقی است.
«واحد لا بعدد»
خداوند یک است ولی نه به شمارش.
هستی نامتناهی محدود نیست:
در جلسات گذشته بیان کردیم که: آن حقیقتی که با ضد خودش ترکیب نشده باشد غیر متناهی است و در آن «دو» فرض نمی شود. اگر ما یک وجود و هستی داشته باشیم که فقط هستی باشد و نیستی در آن راه نداشته باشد آن هستی غیر متناهی است و او ذات باری تعالی است او هستی غیر متناهی است، و نیستی در آن راه ندارد.
هستی من و شما است که محدود است و دارای هزاران نیستی می باشد. تمام هستی های عالم وجود، جلوه های ذات خداوندند و امیخته با نیستی هستند ولی هستی غیرمتناهی که فقط هستی است یکی بیشتر فرض نمی شود زیرا اگر دو باشد هر کدام محدود و متناهی می شود زیرا در این فرض این کمال آن را ندارد و آن کمال این را، این یک حد خاص دارد و آن حدی دیگر،این دارای یک هستی است که ان دیگری دارای آن نیست. پس هر دو محدود می شوند.
خدا یکی است ولی مراد از این یک، واحد اعداد نیست. برای اینکه مطلب روشن تر شود، حدیث جالبی درباره واحد بودن خداوند نقل می کنیم:
اقسام واحد:
شیخ صدوق در کتاب «توحید» نقل می کند: در جنگ جمل، یک نفر اعرابی روبه روی حضرت امیر ع ایستاد و عرض کرد: یا امیر المؤمنین: أتقول ان الله واحد؟
ای امیر مؤمنان: شما می فرمائید خدا یکی است؟
فحمل الناس علیه، قالوا: یا اعرابی أما تری ما فیه امیرالمؤمنین من تقسیم القلب؟
مردم بر او حمله ور شدند که ای اعرابی! نمی بینی دل حضرت تقسیم شده؟ یعنی در میدان جنگ، فکر حضرت هزار جا است. اکنون وقت نبرد و کارزار است و دشمن در پیش، این چه سئوالی است که می کنی؟
فقال امیر المؤمنین: «دعوه، فان الذی یریده الأعرابی هو الذی نریده من القوم!».
حضرت فرمود: بگذارید حرفش را بزند! آنچه او می پرسد همان چیزی است که ما از این جمعیت می خواهیم. در این فراز، حضرت درس بزرگی دادند و آن اینکه: سئوال و بحث علمی، خصوصاً آن چه راجع به عقاید است، زمان و مکان نمی شناسد؛ در هر جا و هر وقت بود باید انسان کوشش کند چیزی یاد بگیرد و به علمش بیفزاید. برادران عزیزی که در جبهه جنگ هستید! ملاحظه کنید، حضرت امیر (ع) نفرمود: الآن وقت جنگ است، این صحبت ها چه معنی دارد؟ زیرا او جنگ را برای کشورگشائی نمی خواست، او می جنگید که توحید را در جهان پیاده کند، او می خواست با نبرد خود ریشه شرک را بسوزاند. هدف او از جنگ برپائی اسلام بود و بس، ما هم باید همین هدف را داشته باشیم که تنها این هدف ما را به احدی الحسنیین می رساند.
آری! حضرت می خواست بفرماید: اگر این جنگ فروزان، موحد و خداپرست بودند، بر خلاف مصالح اسلام و مسلمین، جنگ راه نمی انداختند و اجتماع مسلمین را به هم نمی زدند. لذا حضرت با خوشروئی و سعه صدر فرمودند: بگذارید اعرابی سئوالش را مطرح کند که ما از این قوم چیزی جز پاسخ مثبت به این سئوال نمی خواهیم.
آن گاه فرمود: «یا اعرابی ان القول فی ان الله واحد علی اربعه اقسام: فوجهان منها لا یجوزان علی الله عز و جل و وجهان یثبتان فیه».
اینکه می گوئیم خدا واحد است، چهار نوع فرض می شود که دو نوع آن باطل است و اطلاق آن بر خداوند جایز نیست و دو نوعش مثبت است و صحیح.
«فأما الذان لا یجوزان علیه فقول القائل: واحد یقصد به باب الاعداد»
آن دو جوری که بر خدا امکان ندارد، یکی این است که کسی بگوید: (یک) و واحد اعداد را قصد کند.
«فهذا ما لا یجوز لأن ما لا ثانی له لا ید خل فی باب الأعداد».
و این امکان ندارد زیرا چیزی که دو ندارد (دو برایش فرض نمی شود) داخل در باب اعداد نیست.
اولا: اعداد کم است و عرض است و بر خدا چیزی عارض نمی شود. ثانیاً: برای واجب الوجود «دو» فرض نمی شود. اگر بخواهیم حساب کنیم، چیزی از واحد شروع می شود که دومی هم برایش فرض شود و گفته شد که حقیقت هستی غیر متناهی، اصلا دو ندارد و اصلا دو در آن فرض نمی شود. بنابراین، واحدی که مبدأ أعداد است، نسبت آنگونه واحد به خداوند صحیح نیست.
«اما تری انه کفر من قال ثالث ثلاثه»
آیا نمی بینی آنان را که ثالث ثلاثه گفتند کافر شدند.
مسیحیان سه اقنوم قائلند: اب، ابن و روح القدس. و خدا را سومین اقنوم می پندارند. و این کفر است.
«و قول القائل: هو واحد من الناس یرید به النوع من الجنس، فهذا ما لا یجوز علیه لانه تشبیه، و جلّ ربنا عن ذلک و تعالی.»
و دیگر اینکه کسی بگوید او واحدی از مردم است و مرادش یک نوع از جنس باشد و این هم بر خدا جایز نیست زیرا تشبیه می شود و خدا منزه است از آن.
واحد نوع و واحد جنس
مراد از نوع این است که مثلا کسی بگوید: زید واحد من الناس، یعنی زید یک واحدی از بشر است. در اینجا انسان «نوع» است که دارای افرادی است و یک فردش زید است. یا اینکه می گوئیم: «انسان واحد من جنس الحیوان» انسان یک فردی از جنس حیوان است. د راینجا معنای عامی را فرض می کنیم به عنوان «جنس» که دارای چند نوع است و انسان یکی از آن انواع است. و این هر دو (جنس و نوع) بر خدا ممکن نیست فرض شود زیرا اگر چیزی یک فرد از طبیعت باشد، لازمه اش مرکب بودن است. ما هر کدام یک فرد از انسانیم که انسانیت داریم و هر کدام نیز دارای عوارض مشخصه ای هم هستیم که این عوارض ما را از یکدیگر جدا می سازد، یا اینکه می گوئیم انسان حیوانیت دارد که جنسش است و فصلی هم دارد که همان ناطقیت است که او را از سایر حیوانات جدا می کند. پس واحد از نوع یا واحد از جنس سبب ترکیب می شود و خدا مرکب نیست. این که گفته شود خداوند یک فرد از یک نوع یا یک جنس است، در حقیقت تشبیه کرده است خدا را و ترکیب هم لازم می آید و خداوند منزه است از اینکه تشبیه شود یا مرکب باشد.
«و اما الوجهان الذان یثبتان فیه، فقول القائل: هو واحد لیس له فی الاشیاء شبه، کذلک ربّنا».
و اما آن دو صورت که در مورد خداوند صحیح استف یکی این است که کسی بگوید: او واحدی است که در تمام اشیاء شبیه ندارد. یعنی واحدی است که دو برایش فرض نمی شود. چنین است پروردگار ما.
«و قول القائل: انه عز و جل احدی المعنی، یعنی به أنه لا ینقسم فی وجود و لا عقل و لا وهم. کذلک ربنا عزوجل»
و همچنین است اگر کسی بگوید: خداوند، احد است، و مرادش این باشد که او به هیچ وجه قابل تقسیم نیست، نه در خارج و نه در عقل و نه در خیال. اینچنین است پروردگار ما.
معنای احد
احدی المعنی، یعنی ذاتش مرکب از دو حقیقت نیست، مثل انسان نیست که مرکب از حیوانیت و ناطقیت باشد تا ترکیب در ذاتش بیاید. احد یعنی ذاتش بسیط است و قابل انقسام نیست. خداوند جسم نیست که در خارج قابل انقسام باشد و جنس و فصل نیز ندارد یعنی اجزاء عقلیه هم ندارد که ترکیب شده باشد و حتی واهمه انسان هم نمی تواند خدا را تقسیم کند.
بنابراین، در این حدیث حضرت امیر «ع» به دو معنی اطلاق واحد را بر خداوند صحیح نمی دانند و دو معنی صحیح می دانند.
آن دو معنی که صحیح نیست، یکی واحد مبدأ أعداد است زیرا هر یکی در اعداد می تواند دو داشته باشد و همچنین ۳ و دیگر شماره ها، با این که دوم نسبت به خدا فرض نمی شود و محال است، وانگهی خدا عرض نیست.
آن قسمت دوم که صحیح نیست، این است که کسی بگوید خدا واحد از نوع یا واحد از جنس است. این هم نسبت به خداوند امکان ندارد زیرا لازمه اش ترکیب و تشبیه است و هر دو بر خداوند محال است.
و آن دو معنی که صحیح است، یکی واحد است به این معنی که دو برای آن فرض نشود. دیگر اینکه واحد است به این معنی که ذاتش بسیط است و دارای اجزاء نیست.

16دسامبر/16

رهنمودها

امام خمینی
• منتظر نباشید که اول قدرت پیدا کنید و بعد بگوئید، بلکه بگوئید تا قدرت پیدا کنید.
• ما با صراحت می گوئیم : ایران و اسلام مخالف با مصالح آمریکا و شوروی است.و ۲۳/ ۲/ ۶۳
• اگر کشور نتواند نان خود را از داخل تامین کند سایر شعارها چیزی بیش از حرف نیست.
• تکلیف است بر مسلمین که بیدار شوند و با حکام ظالم و مخالفین اسلام معارضه کنند. ۲۴/ ۲/ ۶۳
• ایران کشوری کشاورزی است، هم دولت و هم کشاورزان همت کنند کشور را از وابستگی در این بعد نجات دهند. ۲۶/ ۲/ ۶۳
• شما پیروزید، انعکاس قدرت شما در کاخ سفید و کرملین الآن پرتو انداز است. ۳۱/ ۲/ ۶۳
• شما نمایندگان اگر بخواهید بی خوف و هراس در مقابله با باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاح های پیشرفته آنان در روح شما اثر نگذارد، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تملق قلب به مال و منال، جاه و مقام بپرهیزید.
• نمایندگان بدون ملاحظه دوستی و دشمنی و جهات سیاسی رایج در دنیا آن چه رضای خدا است و واقعیت اقتضا می کند را در نظر گیرند. و گرایش های سیاسی را کنار گذارند.
• حل مسائل مهم اقتصادی و مبارزه با تورم و حل مسئله مسکن و زمین و رسیدگی هر چه بیشتر به امور محرومان و قشرهای کم درآمد بر عهده مجلس حاضر است. ۸/ ۳/ ۶۳
• مسأله ای که بنده را ناراحت کرده و می¬کند این است که در این کشور اختلاف ایجاد شود.
• هیاهوی آمریکا در خلیج فارس چیزی نیست، صحبت است، خوف از ایجاد اختلاف در داخل کشور است.
• دشمنان پشت درهای ایران مراقب ایستاده اند، غافل نباشید. اگر میان خودتان اختلاف ایجاد کنید همه از بین خواهید رفت. ۱۰/ ۳/ ۶۳
آیت الله العظمی منتظری
• برای رضای خدا جنگ عرب و فارس و ترک و کرد را کنار بگذاریم و به صورت یک مشت آهنین درآئیم و در مقابل دشمن مشترک تفاهم داشته باشیم.
• افراط و تفریط در گزینش استاد و دانشجو مخالف اسلام است. ۲۲/ ۳/ ۶۳
• نمایندگان منتخب به حل مسأله کشاورزی و جلوگیری از مهاجرت روستائیان به شهرها توجه نمایند.
• اگر دستگاه قضائی ما از هر جهت کامل و به شکلی که مطلوب و ایده آل هست درآمد، به یقین بسیاری از مشکلات کشور هم حل خواهد شد. ۲۹/ ۲/ ۶۳
• دولت نباید به خاطر صرفه جوئی در بودجه، حقوق ناچیز جهادگران را در روستاها حذف کند. ۳۰/ ۲/ ۶۳
• باید همه جوانب جنگ را پیش بینی کنیم و برای برخورد با حوادث احتمالی آماده باشیم.
• در نصب و عزل و تقسیم مسئولیت ها آن چه باید منظور باشد، عقل و فکر و لیاقت و تعهد افراد است. ۱/ ۳/ ۶۳
• آمریکا بداند که اگر بخواهد در ایران دخالت کند باید از روی جنازه ۴۰ میلیون مسلمان مقاوم عبور کند. ۶/۳/ ۶۳
• در شرایط حساس کنونی طرح مسائل اختلافی که به وحدت کلمه ملت ضربه بزند حرام است. ۷/ ۳/ ۶۳
• اگر بخواهیم انقلاب باقی بماند باید عوامل سه گانه پیروزی یعنی توکل و ایمان به خدا، رهبری و وحدت کلمه را حفظ کنیم. ۱۰/۳/ ۶۳
• با محور قرار دادن قانون اساسی و رهنمودهای حکیمانه رهبر انقلاب و کنار گذاردن گروه بازی و تفرقه گرائی، بقاء انقلاب و حضور مردم در صحنه تضمین می شود. ۱۶/ ۳/ ۶۳

16دسامبر/16

طب پیشگیری برای همه

دکتر سید حسن عارفی
انسداد عروق خونی، واریس ها و راه های پیشگیری آن ها
عروق خونی بدن انسان دو نوع است: ۱- شریان ها یا سرخرگ ها که خون تمیز و مملو از اکسیژن در داخل آن ها جاری است. ۲- وریدها یا سیاهرگ ها که خون کثیف و کم اکسیژن در آن ها جاری می باشد.
عروق خونی در تمام نقاط بدن به شکل شبکه تور مانندی گسترده شده و سلول های بدن با رگ های کوچک به نام مویرگ ها در تماس مستقیم می باشند. به عبارت ساده تر هر جا که سلول دارد، در مجاورت آن مویرگ کوچکی وجود دارد.
ساختمان تشریحی عروق بدن انسان:
شریان هائی به نام «ارترما» بعد از دریافت خون تمیز و پر اکسیژن، از طرف چپ قلب به انشعابات کوچتری تقسیم می شوند که در این صورت آن ها را به نام «ارتریول» نام گذاری کرده اند. شریان های کوچکتر نیز به انشعابات بسیار کوچکتر تقسیم می شوند که در نهایت تشکیل شبکه ظریفی خواهند داد که از مجاری خونی بسیار کوچک تشکیل شده اند. این رگ ها بسیار باریک را به نام مویرگ ها یا کاپیلری نام گذاری کرده اند. مویرگ ها در مجاورت سلول ها قرار می گیرند، سلول ها مواد زاید خود را به خون داخل مویرگ ها وارد کرده و مواد غذائی و گازها مورد احتیاج خود را از خون جاری در مویرگ ها دریافت می کنند. شبکه مویرگ ها به هم متصل شده و تشکیل وریدهای خونی باریک را می دهند که در اصطلاح پزشکی «ونول» نامیده می شود. ونول ها یا وریدهای کوچک به هم متصل می شوند و تشکیل وریدهای بزرگ تر یا «ون» را خواهند داد. انتهای سرخرگ های بدن به سرخرگ بزرگ بدن به نام آئورت متصل است و آئورت خون تمیز را از قلب چپ دریافت می کند. انتهای وریدی سیستم جریان خون به قلب راست اتصال دارد.
بنابراین جریان خون در انسان با عمل تلمبه ای قلب چپ آغاز می شود، خون تمیز که از ریه ها وارد قلب چپ شده است وارد سرخرگ بزرگ بدن یعنی آئورت می شود، خون توسط آئورت در شریان های کوچکتر جاری و از شبکه عروقی یکی از شریان ها وارد شریان های کوچکتر سپس وارد شبکه ظریف و باریک مویرگ ها می شود. و از مویرگ ها وارد وریدهای کوچکتر و سپس وارد وریدهای بزرگ می شود که در نهایت وارد طرف راست قلب می شود. مطالب فوق در شمای ذیل نشان داده شده است.
در صورتی که جریان خون در بدن انسان به خوبی انجام می گیرد، که شرائط ذیل برقرار باشد:
۱- عضله قلب سالم باشد.
۲- دریچه های قلب سالم باشد.
۳- عمل تلمبه ای قلب به خوبی انجام وظیفه کند.
۴- مجاری داخل عروق باز باشد.
۵- عوامل متعدد دیگر.
از طرف دیگر در صورتی تغذیه سلول های بدن و مبادله گازی و غذائی بدن به خوبی انجام پذیر خواهد بود که جریان خون در رگ ها به آسانی و با نظم خاص مربوط به خود انجام گیرد.
بنابراین، اگر رگ ها چه کوچک و چه بزرگ تنگ شوند، عمل سلول های اطراف آن رگ مختل خواهد شد. و اگر یکی از رگ ها مسدود شود سلول های اطراف آن رگ خواهند مرد.
انسداد رگ ها دو نوع است:
۱- انسداد سرخرگ ها
۲- انسداد سیاهرگ ها
انسداد سرخرگ ها:
اگر انسداد سرخرگ ها به تدریج انجام شود، در این صورت آن را تصلب شرائین نامند.
و اگر انسداد رگ ها ناگهانی انجام شود، علل آن می تواند لخته خون یا تکه ای از بافت اعضای دیگر بدن یا مجموعه ای از میکروب باشد. در این موارد آن را امبدلی خونی یا امبدلی بافت های سرطانی یا امبدلی میکروبی نام گذاری کرده اند.
بیماری های ناشی از انسداد سرخرگ ها:
۱- مسدود شدن سرخرگ های مغز: انسداد عروق مغز سبب سکته مغزی می شود که با علائم فلج شدن یک قسمت از بدن و اختلال در اعمال مغز همراه است. (قبلاً شرح داده شده است).
۲- مسدود شدن سرخرگ های ته چشم: انسداد عروق ظریف ته چشم می تواند سبب کوری و نابینائی شود.
۳- مسدود شدن سرخرگ های روده ها: انسداد عروق روده ها سبب سیاه شدن و سوراخ شدن و خونریزی روده ها می شود. در این موارد بیمار دچار درد شدید شکمی و دفع مدفوع خونی و در مراحل پیشرفته و عدم تشخیص زودرس سبب مرگ بیمار می شود.
۴- مسدود شدن سرخرگ های کلیه ها: انسداد عروق کلیه ها سبب مختل شدن کار کلیه، بالا رفتن اوره خون و در مراحل پیشرفته و عدم تشخیص زودرس سبب مرگ بیمار می شود.
۵- مسدود شدن سرخرگ های کبد و طحال: انسداد عروق کبد و طحال سبب از بین رفتن این اعضا و مختل شدن کار آن ها خواهد شد.
۶- مسدود شدن عروق عضله قلب: انسداد سرخرگ های عضله قلب سبب بروز سکته های قلبی می شود. (قبلاً شرح داده شده است).
۷- مسدود شدن عروق ریه: انسداد سرخرگ های ریوی سبب بروز سکته ریه می شود که در صورت عدم تشخیص زودرس و درمان کافی، مرگ فرا می رسد. انسداد سرخرگ های ریوی با علائم تنگی نفس، طپش قلب و تند زدن نبض و سقوط فشار خون و خلط خونی همراه است.
۸- مسدود شدن سرخرگ های پاها و دست ها: انسداد سرخرگ های بزرگ و کوچک پاها و دست ها سبب عدم تغذیه اندام ها می شود و در نهایت سبب سیاه شدن انگشتان (یک یا چند انگشت) و یا سیاه شدن یک دست یا پا خواهد شد. انسداد سرخرگ های پاها شایع تر از دست ها می باشد. چون انسداد سرخرگ های پا و دست ها نسبتاً شایع است، بنابراین ضرورت دارد مفصل تر شرح داده شود.
انسداد سرخرگ های پاها و دست ها:
سرخرگ های بزرگ و کوچک پاها و دست ها در بیماران قلبی و عفونت های داخل قلبی و سرطان های داخل قلبی ممکن است به طور ناگهانی مسدود شود.
علل ناگهانی انسداد پاها و دست ها:
۱- حرکت یک لخته خونی از طرف چپ قلب و جایگزن شدن آن در سرخرگ های دست ها و پاها.
۲- حرکت یک تکه از غده های سرطانی داخل قلب چپ و جایگزین شدن در سرخرگ های دست ها و پاها.
۳- حرکت یک لخته چرکی از طرف چپ قلب و متمرکز شدن سرخرگ های دست ها و پاها.
علائم: در ابتدا سرد شدن ناگهانی دست یا پای بیمار همراه با کبودی شدید اندام مربوطه و از بین رفتن نبض شریانی و در صورتی که درمان فوری انجام نشود سیاه شدن اندام مربوطه سبب قطع عضو می شود.
درمان: تجویز داروهای ضد انعقادی و جراحی فوری و خارج کردن لخته یا تکه مسدود کننده رگ، سبب باز شدن رگ و بهبودی اندام می شود. عدم تشخیص به موقع و درمان فوری سبب سیاه شدن اندام مربوطه و قطع عضو خواهد شد. هوشیاری بیمار و حذاقت طبیب و سرعت عمل در تشخیص و درمان، در بهبودی بیمار نقش به سزائی دارد.
انسداد تدریجی سرخرگ های پاها و دست ها:
سیرخرگ های کوچک و بزرگ پاها و دست ها ممکن است در طول سال ها به تدریج مسدود شوند و در حقیقت یک نوع تصلب شرائین می باشد.
علل شایع، انسداد تدریجی سرخرگ های کوچک و بزرگ پاها و دست ها.
۱- مصرف دخانیات یکی از علل شایع انسداد شریان های دست ها و پاها و سرخرگ های مغزی و قلبی و …. می باشد.
۲- بیماری قند: بیماری قند در طول زمان سبب خرابی رگ ها و در نهایت، باعث انسداد سرخرگ های کوچک پا می شود.
۳- بالا بودن فشار خون شریانی: بالا بودن فشار خون شریانی و عدم درمان مناسب و به موقع آن در مدت طولانی سبب بروز تصلب شرائین زودرس می شود.
۴- مصرف چربی های حیوانی به مقدار زیاد از حد و یا بالا بودن چربی های خون به طور ارثی می تواند سبب تصلب شرائین شود.
۵- عدم تحرک کافی و عدم تطبیق با محیط و اضطراب و هیجان ممکن است سبب تصلب شرائین زودرس شوند.
علائم: انسداد تدریجی سرخرگ های پاها و دست ها سبب یدی جریان خون تمیز به این انام ها می شود، که به تدریج انگشتان اندام های مربوطه کبود، و ممکن است سیاه شوند. شخص مبتلا موقع راه رفتن احساس درد در ساق پا می کند که آن را لنگیدن متناوب نامند. و با قطع راه رفتن درد از بین می رود. درد ساق پا در موقع بالا رفتن از پله و سر بالائی شدیدتر است. نبض در اندام بیمار، ضعیف یا کاملاً از بین می رود، و اندام مربوطه سرد است و رویش مو در وضع طبیعی نیست، رنگ پوست معمولاً سفید یا کبود و گاهی شبیه به رنگ سنگ مرمر است.
در مواردی که انسداد سرخرگ ها وسیع و از محل دو شاخه شدن آئورت شروع شود، علائم دیگری نیز مثل از بین رفتن حس جنسی و درد ران و ناحیه لگن و ساق پا ظاهر خواهد شد. در بعضی موارد، علائمی مثل گزگز کردن و مور مور شدن و احساس ناراحتی در پاها می تواند دلیل بر انسداد عروق وسیع اندام ها باشد.
در بیماران قندی احساس درد از بین می رود، و این ناشی از انسداد تدریجی عروقی است که اعصاب را تغذیه می کنند و به همین دلیل زخم هائی که در دست و پاهای بیماران قندی ظاهر می شود بدون درد و معمولاً دیر خوب می شود که همه ناشی از انسداد عروق کوچک است.
در مواردی که انسداد عروق به مراحل پیشرفته رسیده است ممکن است موهای قسمت معوف از بین رفته و در ناخن ها تغییراتی به صورت عدم شد و خراب شدن و در انگشتان و دست و پا زخم ظاهر شده و در نهایت سیاه شده و منجر به قطع آن می شود.
انسداد سرخرگ ها در مردان ۴۰ – ۲۰ ساله معتاد به دخانیت سبب بروز درد در دست ها و پا موقع حرکت می شود. چون اولین بار توسط دانشمند معروف به نام بورگر تشخیص داده شده به نام بیماری بورگر معروف شده است مشخصات بیماری بورگر عبارتند از:
الف ـ انسداد سرخرگ های پاها و دست ها در جوانان جنس مرد که در بین سنین ۴۰- ۲۰ هستند، تظاهر می کنند. این بیماران تقریباً همگی معتاد به دخانیت هستند. انسداد سرخرگ ها سبب بروز درد در ساق پا در موقع راه رفتن و یا در موقع حرکت دست ها می شود.
ب ـ حساسیت به سرمای زیاد ممکن است در سیاهرگ های آن ها لخته به وجود آید و نبض در اندام بیمار ضعیف یا از بین می رود.
درمان انسداد تدریجی سرخرگ ها:
درمان این بیماران شامل دو قسمت است:
۱- درمان بیماری ایجاد کننده انسداد.
۲- بر طرف کردن عامل به وجود آورنده.
مثلاً درمان و کنترل صحیح و به موقع بیماری قند و درمان و کنترل فشار خون و ترک کامل دخانیات و تحرک کافی در طول روز و تطبیق مناسب با محیط و بر طرف کردن هیجان و اضطراب و استفاده از داروهای لازم با تجویز پزشک در صورت لزوم، کمک مؤثری به بهبودی نسبی بیماری می کند.
پیشگیری
پیشگیری انسداد سرخرگ ها را می توان به ترتیب ذیل بر شمرد:
۱- ترک کامل دخانیات: همانگونه که ذکر شد مسدود شدن سرخرگ ها در جوانان ارتباط تقریباً صد در صد با مصرف دخانیت دارد، و اگر جوانی می¬خواهد عمری پر بار داشته و سرخرگ های او زودتر از معمول مسدود نشود و دچار درد پا و دست (و درد قلب) نشود و در نهایت به علت انسداد سرخرگ پاها و یا دست (و یا رگ های قلب)، پا و پاهای او را نبرند (و سکته قلبی نکند) باید دخانیات را سم کشنده دانسته و از ابتدا مصرف نکند و در صورت معتاد بودن فوری آن را ترک کند.
۲- درمان و کنترل فشار خون توسط پزشکی حادق و مطلق، مطابق آن چه در مبحث فشار خون شرح داده شد.
۳- درمان و کنترل بیماری قند با متدهای جدید.
۴- عدم مصرف چربی ها حیوانی و درمان و کنترل چربی های خون (نوع ارثی).
۵- تحرک کافی و ورزش روزانه و راه پیمائی به مقدار کافی.
۶- بر طرف کردن هیجان و اضطراب.
بیماری های سیاهرگ ها (وریدها)
سیاهرگ ها سبب برگشت خون کثیف به قلب راست می شوند.
بیماری های سیاهرگ ها را می توان به ترتیب ذیل طبقه بندی نمود.
۱- گشاد شدن غیر طبیعی وریدها، که آن را واریس نامند.
۲- انسداد مجاری داخل وریدها، که آن را ترومبو فلبیت یا فلبوتر و مبوزیس نامند.
۳- ارتباط غیر طبیعی سرخرگ ها با سیاهرگ ها، که به علت ضربه یا ناشی از یک نقص مادرزادی می باشد.
گشاد شدن غیر طبیعی وریدها یا واریس
خرابی جدار داخل سیاهرگ ها و دریچه های داخل سیاهرگ ها سبب متسع شدن وگشاد شدن وریدها می شود.
علل: گشاد شدن سیاهرگ ها معمولا دو علت اصلی دارد: ۱- ارثی ۲- اکتسابی. چون گشاد شدن وریدها در اعضا و اندام هان و جاهای مختلف بدن ایجاد علائم مختلف می کنند، بنابر این واریس یا متسع شدن وریدها را در هر محل به طور جداگانه شرح خواهیم داد.
واریس سیاهرگ های پاها
واریس و یا گشاد شدن وریدها در بعضی خانواده ها شایع تر است و به همین دلیل عامل ارث را در ایجاد آن موثر می دانند. دراین افراد دیواره سیاهرگ ها مختصری غیر طبیعی و در نتیجه وریدها متسع تر و گشادتر از معمول می باشند.
در نوع اکتسابی، عللی مثل به وجود آمدن لخته در داخل ورید ممکن است سبب خرابی دریچه های داخل وریدها شود، که بعد از بر طرف شدن لخته، جریان خون در ورید مربوطه به خوبی انجام نمی گیرد.
ایستادن به مدت طولانی را در گشاد شدن سیاهرگ ها و ایجاد واریس مؤثر دانسته اند ولی تا زمینه ارثی وجود نداشته باشد تنها ایستادن نمی تواند ایجاد واریس نماید.
علائم: الف ـ احساس سنگینی و گاهی سوزش و مور مور و گزگز در پاها و یا احساس خستگی در پاها ممکن است تنها علائم واریس باشد.
ب ـ از نظر ظاهری با متسع بودن وریدها بیش از معمول در حال ایستاده و از بین رفتن برجستگی و اتساع وریدها با بالا قرار دادن پاها مشخص می شود.
درمان و پیشگیری:
استفاده از جوراب واریس و یا بستن پا با باند و در مراحل پیشرفته عمل جراحی باعث از بین رفتن علائم بیماری می شود.
پیشگیری از پیشرفت بیماری شامل عدم ایستادن به مدت طولانی و بالا قرار دادن پاها در موقع نشستن یا خوابیدن و باندپیچی یا استفاده از جوراب واریس می باشد.
واریس بیضه یا واریکوسل
واریس بیضه یعنی برجسته بودن و متسع بودن ورید بیضه ها از نقطه نظر عقیم شدن مرد ارزش تشخیصی و درمانی و پیشگیری زیاد دارد.
علت: متسع بودن و واریس سیاهرگ بیضه معمولاً یک استعداد ارثی لازم دارد و به احتمال زیاد یبوست ممتد و طولانی می تواند در ظاهر شدن یا تشدید بیماری، سهم به سزائی داشته باشد.
علائم: در معاینه، وریدها بیضه متسع است، و موقع زور زدن، وریدهای برجسته بیضه و ریشه بیضعه متسع تر می شود. در طرف چپ شایع تر از طرف راست می باشد. واریس بیضه یکی از علل قابل درمان عقیمی در مردان می باشد.
درمان و پیشگیری: تشیخیص جراحی به موقع واریس بیضه سبب برگشت خاصیت باروری مرد می شود. چون در حدود ۱۵ – ۱۰ درصد مردان مبتلا به واریس بیضه می باشند و ۴۰ – ۲۰ در صد علت عقیمی مردان ناشی از واریس بیضه است و تشخیص و درمان جراحی واریس بیضه در ۷۰ درصد موارد سبب ایجاد حاملگی می شود. بنابرانی هر مرد عقیم باید توسط پزشکی حاذق و مطلع از نظر واریس بیضه بررسی شود. و درمان یبوست مزاج کمک بزرگی به عدم پیشرفت بیماری و ظاهر نشدن بیماری می نماید.
واریس مری
علت شایع واریس مری، بیماری های پیشرفته کبدی به خصوص سیروز کبدی است.
علائم: اکثراً با خونریزی از مری و استفراغ خونی تظاهر می کند و در بررسی های بعدی بیماری پیشرفته کبدی تشخیص داده می شود.
درمان و پیشگیری: مواظبت های بهداشتی در مقابل تماس با بیماران مبتلا به یرقان ها و عدم استفاده، از لیوان و قاشق و مسواک شخصی دیگران و شستن دست ها قبل از خوردن غذا و خوردن غذای کافی و پرهیز از قحطی زدگی و عدم استفاده از مواد الکی می توانند راه های پیشنهادی برای جلوگیری از مبتلا شدن به بیماری های کبدی و سیروز کبدی و واریس مری باشند.
انسداد سیاهرگ ها
سیاهرگ های بدن انسان معمولاً ناگهان مسدود می شود و مسدود شدن تدریجی سیاهرگ ها تقریبا وجود ندارد.
علل:
۱- استراحت در بستر به مدت طولانی یا نشستن در روی صندلی به مدت طولانی می تواند سبب رکود خون در وریدها شده و سبب لخته شدن خون و بسته شدن وریدها شوند.
۲- سرطان های پانکراس، ریه، سیستم گوارش ممکن است سبب ایجاد لخته در وریدها شوند.
۳- تجویز استروژن ها به شکل مصرف قرص های جلوگیری از حاملگی سبب ایجاد لخته در وریدها می شود.
۴- بیماری های خونی
۵- بعد از وضع حمل
۶- بیماران فلج.
۷- تجویز داروهای داخل وریدی.
۸- قرار دادن سوزن ها و لوله های داخل وریدی.
۹- ضربه.
علائم: انسداد وریدی که معمولاً در پاها ایجاد می شود با علائم ذیل تظاهر می کنند:
۱- درد در محل تشکیل لخته که با حرکات پا شدت می یابد.
۲- گرم بودن عضوی که لخته در آن تشکیل شده است.
۳- قطور شدن عضو مربوطه.
درمان: مصرف داروهای ضد انعقادی و به اندازه و بالا قرار دادن عضو مبتلی و استراحت مطلق در بستر، راه های درمانی توصیه شده می باشند.
پیشگیری:
۱- عدم استفاده از قرص های جلوگیری از حاملگی.
۲- عدم استراحت به مدت طولانی در بستر و روی صندلی در مسافرت های طولانی.
۳- تشخیص و درمان زودرس سرطان های ریه، پانکراس، و دستگاه گوارش.
۴- مواظبت های لازم بعد از وضع حمل و در تجویزهای داخل وریدی و بیماران مبتلا به فلج.
در صورت عدم توجه به نکات فوق ممکن است لخته های داخل وریدی به طرف قلب حرکت کند. و در ریه جایگزین شود و ایجاد انسداد عروق ریه بنماید.
انسداد عروق ریه سبب تنگی نفس، تند زدن قلب و خلط خونی و در موارد شدید سقوط فشار خون و مرگ خواهد شد.

16دسامبر/16

علی (ع) از زبان خودش

ماه رمضان شاهد دردناکترین فاجعه تاریخ است. در پگاه نوزدهمین روز این ماه، عظمیترین انسان تاریخ پس از حضرت رسول ص هنگام نماز، با لب روزه، در مسجد بزرگ کوفه، به دست پلیدترین و شقاوتمندترین کسی که به صورت انسان بود، به شهادت رسید، و با نفسی مطمئن و قلبی آرام در هنگام ضربه خوردن فرمود: به پروردگار کعبه، رستگار شدم.
اینک به یاد این روز، خواستیم مطلبی بنویسیم ولی چه بنویسیم؟ و چه می توان نوشت؟ شخصیتی که دشمنانش از فرط دشمنی و دوستانش از شدت ترس و وحشت، مناقب و فضائلش را پشت پرده نگهداشته و اظهار نکردند ولی می بینیم گیتی پر است از فضایل آن حضرت. شخصیتی که به حق می توان گفت: مادر گیتی همچو او فرزند نزاد، یگانه ای که شرق و غرب همتائی برای وی سراغ ندارد، عظمیی که عظیمان تاریخ در برابر عظمت و شکوهش سر به زیرند، و خلاصه انسان کاملی که جز خدا و پیامبرش او را نشناخت و جز او و پیامبر، خدا را نشناخت و جز خدا و او، پیامبر را نشناخت، اگر چکامه ای به بلندی کوه ها و مرکبی به اندازه اقیانوس ها فراهم آید و تمام خلایق قلم به دست بخواهند در این باره چیزی بنویسند، به خدا قسم از پی شمارش فضایل علی ع برنیایند. همان بهتر که ببینیم پیامبر اکرم ص درباره جانشین خود چه می فرماید:
صدها حدیث متواتر از حضرت رسول ص در ستایش برادرش و جانشینش و عزیزترین عزیزانش از شیعه و سنی نقل شده که هزاران کتاب، آن ها را در بر دارد. اکنون به یک حدیث شریف بسنده می کنیم: حضرت رسول (ص) می فرماید:
«علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه حیثما دار».
علی با حق است و حق با علی است، با او می چرخد هر کجا که باشد.
این حدیث، یکی از بهترین و جالبترین احادیثی است که در ستایش امیرالمؤمنین، از حضرت رسول ص نقل شده است، و می توان آن را یکی از ویژگی های حضرت امیر دانست.
علی با حق است و حق با علی، هر جا علی باشد، حق گرد وجود مبارکش می چرخد، یعنی علی نقطه مرکزی، حق و حقیقت، و تمام فضایل انسانی دور این نقطه مرکزی می چرخند. هر جا علی باشد، عدالت و سخاوت و یاری مستضعفین و شدت با مستکبرین و یتیم نوازی و بیوه نوازی و دست بیچارگان گرفتن و مستمندان را دریافتن و خلاصه تمام فضایل انسانی موجود است.
علی (ع) از زبان خودش
اکنون ببینیم علی (ع) چگونه خود را توصیف می کند، زیرا هر چه ما بگوئیم ارزشی ندارد، همان به که علی را از زبان خودش بشناسیم:
– نخستین مسلمان
«اللهم انی اول من أناب و سمع و اجاب. لم یسبقنی الا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بالصلاه». (خطبه ۱۳۱)
خدایا! ( تو می دانی) من نخستین کسی بودم که حق را دریافتم، آن را شنیدم و پذیرفتم. هیچ کس جز پیامبر خدا (ص) در نماز بر من سبقت نگرفت.
– همسانی با مستمندان و بیچارگان
«… هیهات أن یبلغنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمه ـ و لعل بالحجاز و الیمامه من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع ـ او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی و اکباد حری …. أ أقنع من نفسی بأن یقال: هذا امیر المؤمنین و لا أشارکهم فی مکاره الدهر، أو أکون أسوه لهم فی جشوبه العیش! فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات کالبهیمه المربوطه همها علفها…»
(نامه ۴۵ نهج البلاغه)
هیهات که هوای نفس بر من غلبه کند و حرص و آزا مرا به برگزیدن غذاها وادارد ـ در صورتی که ممکن است در حجاز یا یمامه (از شهرهای یمن) کسی باشد که طمعی در یک قرص نان نداشته هیچگاه سیر نشده است یا اینکه با شکم پر بخوابم و کنار من شکم هائی گرسنه و جگرهائی (از تشنگی) سوزان باشد… آیا قناعت کنم به اینکه گفته شود: این امیر المؤمنین است! و در سختی های روزگار با آنان شریک نباشم و الگوئی برای آنان در تلخکامی سخت زندگانی کردن نباشم؟ آری! من آفریده نشدم که غذاهای خوب، مرا ( از یاد آنان) غافل کند همانند حیوان بسته ای که اندیشه ای جز علفش ندارد.
– بالاترین درجه زهد و پارسائی :
الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه … فوالله ما کنزت من دنیاکم تبراً و لا ادّخرت من غنائمها وفراً و لا اعدت لبالی ثوبی طمرا و لا حزت من ارضها شبرا. (نامه ۴۵)
هان! امام شما از دنیای خود به دو پیراهن کهنه و از خوراکش به دو قرص نان بسنده کرد… به خدا سوگند از دنیای شما زری نیندوختم و از غنیمت های آن مال بسیاری ذخیره نکردم و برای پیراهن کهنه ای که دارم، پیراهن دیگر تهیه نکردم و از زمین این دنیا به اندازه یک وجب به دست نیاوردم.
– کوشاترین منادی وحدت:
«لیس رجل ـ فاعلم ـ احرص علی جماعه امه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و الفتها منی، أبتغی بذلک حسن الثواب و کرم المآب. (نامه ۷۸)
بدان که هیچ مردی برای وحدت امت محمد ص و یگانگی آنان کوشاتر از من نیست. من با این کار خواهان پاداشی نیک و بازگشتی خوب می باشم.
– یار مظلومان و دشمن ستمگران:
«و ایم الله لا نصفن المظلوم من ظالمه و لأقودن الظالم بخزامته، حتی أورده منهل الحق و ان کان کارهاً». (خطبه ۱۳۶)
به خدا سوگند، حق ستمدیده را از ستمگر می ستانم و ستمکار را با حلقه بینیش آن چنان (خوار و ذلیل) می کشم تا اینکه او را به منبع حق وارد سازم گر چه او را خوشایند نباشد.
– تربیت شده دست پیامبر:
«و قد علمتم موضعی من رسول الله ص بالقرابه القریبه و المنزله الخصیصه. وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره، و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه. و کان یمضع الشیء ثم یلقمنیه و ما وجد لی کذبه فی قول خطله فی فعل». (خطبه ۱۹۲)
و همانا شما قدر و منزلت مرا از رسول خدا با خویشاوندی نزدیک و تقدیر و احترام مخصوص دانستید. او مرا در کنار خود تربیت کرد هنگامی که کودک بودم همواره مرا به سینه اش می چسبانید و در بسترش در آغوش می گرفت و مرا نوازش می کرد و مرا وا می داشت که بوی خوش او را استشمام کنم. او خوراکی را می جوید و در دهانم می گذاشت و هیچگاه دروغی در گفتار و اشتباهی در کردار از من نیافت.
– یار همیشگی قرآن
«… و ان الکتاب لمعی ما فارقته مذ صحبته» (خطبه ۱۲۲)
«… همواره قرآن با من بوده است و از آن زمان که دوستی با آن گزیده ام (و با آن همراه بوده ام) هیچگاه از آن جدا نگشته ام.
– محبوب مؤمنان و مبغوض منافقان:
«لو صربت خیشوم المؤمن بسیفی هذا علی أن یبغضنی ما أبغضنی و لو صبت الدنیا بجماتها علی المنافق ان یحبنی ما احبنی. و ذلک أنه قضی فانقضی علی لسان النبی الامی ص أنه قال: یا علی، لایبغضک مؤمن و لا یحبک منافق». (حکمت ۴۵)
اگر شمشیرم را بر بینی مؤمنی فرود آورم که با من دشمنی ورزد، دشمنی نخواهد کرد و اگر آن چه در دنیا هست بر سر منافقی بریزم (به او بدهم) که مرا دوست بدارد، دوست نخواهد داشت زیرا (حکم الهی) چنین بوده و بر زبان پیامبر (ص) جاری شده است که فرمود: یا علی! هیچ مؤمنی با تو دشمن نشود و هیچ منافقی دوستت ندارد.
– شهامت
«و الذی نفس ابن ابی طالب بیده، لألف ضربه بالسیف أهون علی من میته علی الفراش فی غیر طاعه الله». (خطبه ۱۲۳)
به حق آن کس که جان فرزند ابوطالب به دست او است، همانا هزار ضربت با شمشیر برای من آسان تر است از مرگی که بر رختخواب باشد و اطاعت خدا در آن نباشد.
– پیکار بر با تمام دشمنان:
الا وقد امرنی الله بقتال اهل البغی و النکث و الفساد فی الارض، فأما الناکثون فقد قاتلت، و أما القاسطون فقد جاهدت، و اما المارقه فقد دوخت و اما شیطان الردهه فقد کفیته بصعقه سمعت لها وجبه قلبه و رجه صدره…» (خطبه ۱۹۲)
خداوند مرا به جنگ و کارزار با ستمگران و پیمان شکنان و مفسدین در زمین امر کرد: اما ناکثین و پیمان شکنان (اصحاب جمل) با آن ها جنگیدم و اما قاسطین و آنان که دست از حق برداشتند (اهل شام) با آن ها جهاد و پیکار کردم، و اما مارقین و آنان که از دین بیرون رفتند (خوارج) آن ها را ضعیف و خوار و زبون ساختم و اما شیطان ردهه (از رؤسای خوارج) همان بس که (در اثر فریاد من) چنان هول و وحشت سراسر وجودش را فراگرفت که صدای تپش قلب و لرزش سینه اش به گوشم رسید.
– شجاعت بی نظیر:
«و الله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها و لو امکنت الفرص من رقابها لسارعت الیها». (نامه ۴۵)
به خدا سوگند، اگر تمام مردم عرب در جنگ با من، متحد و همراه شوند، از آنان رو برنگردانم و اگر فرصتی به دست آید و دستم به گردن های آنان برسد، به سویشان بشتابم (و همه را در راه خدا گردن بزنم).
– تنفر از ستایش:
«… و قد کرهت أن یکون جال فی ظنکم أنی أحب الاطراء و استماع الثناء، و لست بحمد الله کذلک، و لو کنت أحب أن یقال ذلک لترکته انحطاطا لله سبحانه عن تناول ما هو أحقّ من العظمه و الکبریاء».
(خطبه ۲۱۶)
مرا خوش نیاید که به گمانتان چنین راه یابد که من ستودن و شنیدن ستایش را دوست دارم، سپاس خدای را که چنین نیستم، و اگر خوشم می آمد که مرا ستایش کنید، همانا از جهت خاکساری و فروتنی در برابر خداوند سبحان، آن را رها کردم زیرا به بزرگواری و عظمت و جلال سزاوارتر است.

16دسامبر/16

فضیلت مسجد

پیامبر اکرم ص:
«من مشی الی مسجد من مساجد الله فله بکل خطوه خطاها حتی یرجع الی منزله عشر حسنات، و بمحی عنه عشر سیئات، و یرفع له عشر درجات….».
(ثواب الاعمال ص ۲۵۹)
هر که به سوی مسجدی از مساجد خدا روانه شود، برای هر گامی که بر دارد تا وقتی که به منزلش برگردد ۱۰ حسنه برای او نوشته و ۱۰ گناه از او زدوده و ۱۰ درجه بر درجاتش افزوده می شود.
پیامبر اکرم ص:
«یا اباذر! من اجاب داعی الله و احسن عماره مساجد الله، کان ثوابه من الله الجنه. فقلت: بأبی و أمی یا رسول الله ص کیف یعمر مساجد الله؟ قال: لا ترفع فیها الاصوات و لا یخاض فیها بالباطل، و لا یشتری فیها و لا یباع، و اترک اللغو ما دمت فیها، فان لم تفعل فلا تلومن یوم القیامه الا نفسک».
(بحار الانوار ج ۸۰ ص ۳۷۰)
ای ابوذر! هر که ندای خدا را پاسخ گفت و مسجدهای خدا را خوب آباد و احیا کرد، پاداش او از خداوند بهشت است. عرض کردم: پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا! چگونه مسجدهای خداوند آباد می شود؟ فرمود: به اینکه صدا در آن ها بلند نشود و سخنان باطل در آن ها رد و بدل نشود، و خرید و فروش در آن ها صورت نگیرد. و تا هر وقت که در مسجد باشی از هر لغو و باطلی بپرهیز، که اگر چنین نکنی روز قیامت جز خود را ملامت نخواهی کرد.
(قابل توجه ستادهای بسیج اقتصادی کشور)
پیامبر اکرم ص:
«یا اباذر! کلّ جلوس فی المسجد لغو الا ثلاثه: قراءه مصلّ او ذاکر الله تعالی أو سائل عن علم».
(مکارم الاخلاق ص ۵۴۸)
ای ابوذر! هر نشستی در مسجد لغو است مگر برای سه نفر: کسی که نماز می گذارد یا کسی که خدا را یاد می کند (ذکر خدا می گوید) و یا کسی که از دانشی می پرسد.
امیر المؤمنین ع
«الجلسه فی الجامع خیر لی من الجلسه فی الجنه فان الجنه فیها رضا نفسی و الجامع فیها رضاربی».
(بحار الانوار ج ۸۰ ص ۳۶۲)
نشستن در مسجد برای من بهتر است از نشستن در بهشت زیرا در بهشت خود را خشنود می سازم و در مسجد رضایت و خشنودی خدایم می باشد.
امیر المومنین ع
«من اختلف الی المسجد أصاب احدی الئمان: أخا مستفادا فی الله أو علما مستطرفا، او آیه محکمه، أو رحمه منتظره، أو کلمه ترده عن ردی، أو یسمع کلمه تدلّه علی هدی، أو یترک ذنبا خشیه أو حیاء».
(امالی صدوق ص ۲۳۴)
هر کس همواره به مسجد رفت و آمد کند، یکی از هشت چیز را به دست خواهد آورد: برادری که از وجود او در راه خدا بهره برد یا دانشی تازه بیابد یا دلیل محکم و مستندی یاد بگیرد یا رحمتی که انتظار آن را دارد به او برسد، یا کلمه ای یاد بگیرد که او را از هلاکتی برهاند یا کلمه ای بشنود که او را بر هدایتی دلالت کند یا گناهی ترک کند در اثر خوف و خشیت و یا در اثر حیا و خجلت.
امام صادق ع :
«قال رسو الله ص : الجلوس فی المجسد لانتظار الصلاه عباده، ما لم یحدث. قیل: یا رسول الله و ما الحدث؟ قال: الاغتیاب!»
(امالی صدوق ص ۲۵۲)
پیامبر اکرم فرمود: نشستن در مسجد و انتظار نماز کشیدن عبادت است تا وقتی که حدثی از انسان سر نزند. سئوال شد: مقصود از حدث چیست؟ فرمود: غیبت کردن!

16دسامبر/16

قرآن و سنن الهی در اجتماعی بشر

آیت الله محمدی گیلانی
قسمت اول
مقصودی را که ما دراین نوشته مورد بحث و دقت قرار می دهیم، این است که شئون مربوط به اجتماع انسانی و شکل های گوناگون و متدرج حکومت ها و معیشت ها و رنگ های مختلف آداب و رسوم و روابط متغیر و حدوث جنگ ها و صلح ها و به یک کلام، تعاقب خوشبختی ها و بدبختی ها در ابعاد مختلف زندگی جوامع بشری، بر قواعد ثابت و روش های تغییر ناپذیر الهی جاری در جوامع انسانی است که ادعاء شناخت آن، دست آویز محکمی برای بروز بسیاری از انقلاب های اجتماعی بوده، ومنشأ تولد دانش هائی گردیده که از آن ها به علوم اجتماعی تعبیر می کنند.
و نخستین مرشدی که آدمی را بدین قواعد ارشاد فرمودند، قرآن کریم بوده است و بس چه آن که در هیچیک از کتب آسمانی موجود، به هیچ وجه اشارتی بر آن نرفته است، بلکه معهود از پیروان ادیان سماوی پیش از دین اسلام این است که اراده خداوند متعال در ارتباط با شئون متحول جامعه، جزافی و مشابه اراده جزافی حاکم خودسر و بی ضابطه است.
همانطوری که زمامدار خودکامه، بدون ضوابط بر مردم حکمرانی می کند، و در مستوای حکومت چنین حاکمی پاداش ها و کیفرها بر اساس شایستگی و استحقاق مبتنی نیست، بلکه تنها عامل فوز و تعالی و اشغال پست و مقام همانا تحصیل عنوانی است که به گونه ای بزمامدار انتساب دارد و عامل مقابل اینها نیز سلب انتساب مفروض است، اراده خداوند متعال نیز در کیفرها و پاداش ها و موهبت ها سیادت ها و زبونی ها و شادکامی ها و مصیبت ها به فرد و جامعه انسانی بر ویژه مذکور تابع انتساب به پیمبری از پیمبران و مآلاً جزاف و بی ضابطه است «و العیاذ بالله».
مثلاً ملت یهود به حکم انتساب به حضرت یعقوب و دیگر پیمبران از آن بیت جلیل، می پنداشتند که فقط قوم یهود شایستگی زعامت و رهبری و سیادت را دارند و عنوان «تهود» تمام محبوبیت نزد خداوند عزّوجل است بلکه این عنوان، مقام فرزندی خداوند سبحان را موجب می شود و فقط همین عنوان مجوز دخول در بهشت است.
و در مقابل آنان، ملت نصاری خود را اولیاء و ابناء خداوند متعال گمان می کرده اند و می پنداشتند که فقط عنوان «تنصر»، تمام موضوع سعادت و سیادت دارین است، و یگانه عامل دخول در بهشت موعود عنوان تنصر است و اما شایستگی علم و عمل، ارزشی در اکتساب سیادت و تعالی و زبونی و سقوط ندارد!
«و قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هودا او نصاری، تلک مانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین» (آیه ۱۱۱ از سوره بقره).
«و هر یک از ملت یهود و نصاری می گویند: هرگز داخل بهشت نمی شود مگر کسی که یهود یا نصاری باشد. این است آرزو و هوس آنان، بگو اگر در این مدعا راستگو هستید برهانتان بر آن را عرضه بدارید».
و در آیه هیجدهم از سوره مائده است: «و قالت الیهود و النصاری، نحن ابناء الله و احباؤه»:
«هر یک از ملت یهود و نصاری می گویند: که فقط ما فرزندان خداوند و محبوبان او هستیم».
اینگونه پندارها و خرافات، اولین بار به وسیله قرآن کریم اعلام گردید که بی پایه و بی اساس است و از آرزوهای این بوالهوسان است، و میزان سعادت و عظمت را لیاقت و کوشش در میدان علم و عمل معرفی فرمود و بیان داشت که اراده و مشیت باریتعالی در شئون مختلف جامعه بر قوانین متقن و روش های تغییر ناپذیر استوار است که هر کس بر وفق سنن سعادت و عظم آفرین الهی مشی کند ،پیروز و موفق است و آن کس که سرپیچی کند، گرفتار سنن کیفر خیز الهی می شود و انتساب های اعتباری هیچگونه دخالتی در سعادت و شقاوت ندارد:
«لیس بامانیکم و لا امانی اهل الکتاب، من یعمل سوءا یجز به و لا یجد له من دون الله ولیا و لا نصیرا» «آیه ۱۲۳ نساء».
«نظام ربوبی وابسته به هوس های شما و هوس های اهل کتاب نیست، هر کس عمل سوئی انجام دهد به همان کیفر می شود و غیر خداوند متعال برای خود سرپرست و یاری نخواهد یافت».
و در آیه شصت و دوم از سوره بقره همه عناوین موهوم را الغاء می فرماید و معیار و میزان سعادت را علم و عمل صالح اعلام می نمایند: «ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین، من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون».
«مدعیان ایمان و اسلام، و یهودیان و نصاری و صابئیان ـ از ارباب این عناوین ـ آنهائی که واقعا ایمان به خدا و روز واپسین داشته و عمل صالح انجام می دهند، پاداش خوب نزد پروردگارشان دارند و معیشتی بدور از خوف و حزن، بهره آنان است».
و اعلام داشت: مادامی که اصول فضائل در جامعه بارور است، نعمت های الهی از آنان سلب نمی شود و کثرت و قلت نعم الهی رابطه با قوت و ضعف فضائل دارد، و با سقوط فضائل سقوط امت حتمی خواهد بود و این هنگام است که بقایای صور اعمال عبادی هیچگونه سودی ندارد و دعاهایشان مستجاب نمی گردد:
«حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجأرون، لا تجائروا الیوم انکم منا لا تنصرون» (مؤمنون ـ آیات ۴۵ و ۴۶).
«تا آن که عیاش هایشان را به عذاب مأخوذ نمودیم ناگهان رو به عبادت و دعا و زاری آوردند، ولی عمال الهی به آنان گفتند: زاری و نیایش نکنید که سودی ندارد و یقیناً شما از جانب ما مورد یاری نیستید».
اگر چه آدمی با پشت سر نهادن دوران های پر رنج و سوگبار تاریخ پر پیچ و خمش و عبور از گردنه های دشوار حوادث متعاقبه تا بدین جا که رسیده است نه فقط خستگی راه او را فرسوده نساخته و از پا نیفتاده است بلکه با استقامتی سزاوار تحسین، به پا خاسته و با آفرینش نیروهای دامن گستر، تمامی کره زمین را تقریبا با ساکنان این سیاره به هم مرتبط گردانیده آن چنانکه کوچکترین حادثه درهر نقطه ای در کوتاهترین فاصله زمانی به اطلاع ساکنان این سیاره می رسد و اثر نیک و بد آن متناسب قرب و بعد رابطه، عاید مجموع می شود و در تسخیر کرات بالا عزم خویش را استوار و جزم کرده است، و بدون تردید از این مقامی که شاغل است امکان فراتر از آن را دارد.
رسواترین سیمای ممکن بدو ارائه کرده، نه در حضیض زمین که در اسفل سافلین بهیمیت مردود و سرنگونش ساخته و عروس زیبای جهان نو را همچون عجوزه های شوهاء گردانیده است و از این رو، با هرس و وحشتی، آینده ی خویش را در میان مه غلیظ نومیدی می نگرد، و احیاناً می پرسد:
«آیا بشر آینده ای هم دارد؟ چه آن که من و ابناء نوع من، تازه قدم از مرداب جهل کهنسال و تنازع بقاء برون نهاده ایم، از میان ما بسیاری سرمست از سلطه ای که بر طبیعت یافتند گمراه شدند و نیروی خود را در راه انقیاد ابناء نوع به کار بستند، این راه سرابی بیش نبوده و ما را به همان مردابی که به تازه از آن قدم بیرون نهاده بودیم باز می گرداند، ولی تمام نیروی ما نیز دراین مسیر احمقانه تباه نشد، دانش ما در باب جهانی که در آن زندگی می کنیم، در مورد سحاب، ذرات اتم، در مسائل ناچیز و مشکلات عظیم بدان درجه رسیده است که در گذشته تصور آن هم مقدور نبود، شاید بگوئی که دانش چیزی مطلوب نیست، مگر آن که در اختیار کسانی باشد که خرد و شعور بهره برداری صحیح از آن را داشته باشند، این خرد نیز وجوددارد گر چه تا به امروز به صورتی پراکنده تجلی کرده است و هنوز بدان قدرت نرسیده است که جریان حوادث را تحت نظر خود بگیرد، خردمندان و پیمبران بیهوده بودن ستیز و مناقشه را موعظه کرده اند و اگر ما به گفتار آنان گوش فرا دهیم، به خوشبختی نوی دست خواهیم یافت».
این فغان و زاری همه فرزانگان قرن بیستم است که از حنجره ی راسل دانشمند معروف انگلستان برخاسته است و آینده بشر را نه در تیرگی که در نابودی با نگرانی می نگرند، زیرا در هر زمانی احتمال آن می رود که دیوانه های قدرتمند زمامدار با اجراء سیاست «انتقام آنی» بمب های جهانسوز ایدروژنی را به صفیر در آورند و به سوی یکدیگر پرتاب کنند و یا اشتباهاً بدون قصد اجراء سیاست مذکور دست به چنین دیوانگی بزنند:
«اشتباه زیاد پیش آمده است، چند بار پرواز پرندگان وحشی و دست کم یک بار ماه با موشک های شوروی اشتباه شد، علامت داده شد، و بمب افکن های امریکا رهسپار مقصد شدند، تا امروز اشتباه به موقع معلوم گردیده است و بمب افکن ها باز پس خوانده شده اند اما هیچگونه تأمینی وجود ندارد که اشتباه های آینده هم قبل از آن که کار از دست رود، معلوم، و بمب افکن ها فرا خوانده شوند و چه بسا جهان در مهلکه جنگ اتمی و ایدروژنی فرو غلطد، بدون اینکه قصد در کار بوده باشد و مادام که نظریه انتقام آنی با بمب ایدروژنی در دستور عمل قرار دارد، بقاء ما آدمیان در حال حاضر و سال های آتی فقط و فقط منوط به بخت و اقبال است».
اما دریغا که تناول میوه های این شجره علم و تمدن! آدمی را از لباس کرامت مخلوع نموده و سوآت وی را در این ناله نومیدانه چنانکه ملاحظه می کنید یگانه جرقه امید، پیروی از خردمندان و پیمبرانست و این گرایش به معنویات و غیب جهان، مقتضای فطرت توحید است که آدمی هنگام گرفتاری در ورطه شدائد به طور خودکار و ناخودآگاه و حتی علی رغم الحادش، به مرکز هستی و مغناطیس فطرت ها منعطف می گردد و در جستجوی سنن سعادت آفرین الهی بر می آید، و از فطرت در ظلمات کفر و شرک فرو رفته اش این برق امید جهیدن می گیرد: «و اذا مس الانسان الضر دعانا» (سوره یونس آیه ۱۲).
در این سلسله گفتار مقصود ما ترسیم طرح کلی «قرآن و سنن الهی در اجتماع بشر» به طور ایجاز و اختصار است به آن امید که اندیشمندان حوزه های علمی و دانشگاه که انقلاب اسلامی، تفرق آنان را به اتحاد و پیوستگی مبدل ساخته به شکرانه این موهبت الهی در مقام اکتشاف این قواعد قویمه و روش های تغییر ناپذیر الهی که مورد ارشاد قرآن متکرراً واقع شده بر آیند، و گرنه این طلبه در این باب، هیچگونه ادعائی ندارد جز تسحر و تأسف از اینکه نزدیک به چهارده قرن از عمر ارشاد قرآن کریم و هدایتش بدین طرق اقوم می گذرد با آن که درباره وجوه قراآت قرآن و بیان مخارج حروف و قواعد تجوید آن کتاب ها نوشته شده و عمرهائی در تعلیم و تعلم آن صرف گردیده است ولی درباره سنن یاد شده حتی فهرستی از سلف صالح تألیف نگردیده! این اظهار حسرت و اسف بر حرمان ما از رهنمائی پیشینیان است نه ناسپاسی از زحمت های آن فرزانگان و صالحان.
علی ای حال، با استعانت از خداوند متعال، در ترسیم طرح مذکور می پردازیم و چون عنوان طرح، «قرآن و سنن الهی در اجتماع بشر» بوده است، مناسب می بینیم که از مفردات عنوان یاد شده، شرح و تفسیری مختصر به عمل آورده، سپس به مقصد موعود خواهیم پرداخت.
ادامه دارد

16دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

سید محمد جواد مهری
میرزای نائینی
یکی از ویژگی های پاسداران بزرگ اسلام و عالمان متعهد و آگاه، این است که در برابر هر یک از آنان که قرار می گیریم، شاهد دریائی بیکران از عظمت و بزرگواری هستیم که ژرفای آن ناپیدا و حتی نمود ظاهریش فراتر از افق دیدگان ما است. اینان که بار سنگین امانت الهی را به دوش کشیده و در برابر عظمت ذات اقدسش سر به زیر و خاکسارند، از چنان هیبت الهی برخوردارند که قله دماوند با آن رفعت و بلندی باید در برابر آنان به زانو نشیند بلکه آسمان باید در مقابل آن همه دانش و فضیلت که پرتوی از نور آسمان ها و زمین می باشد، سر تعظیم فرود آورد و ندا در دهد: تا تاریخ زنده است، عالمان زنده و جاویدند.
میرزا محمد حسین نائینی از این بزرگمردان جاوید یاد و مجتهدان وظیفه شناس مکتب پر افتخار امام صادق (ع) می باشند. البته لازم به تذکر است که معاصرین معظم له، چندین مجتهد والا مقام بوده اند که هر یک به نوبه خود بزرگ پاسدار اسلام بودند و ما برای همه آن ها بالاترین مقام و مرتبه را قائلیم ولی چون مبنای ما بر اختصار است و میرزای نائینی (ره) اندیشه ها و نظرات نوینی به ویژه در علم اصول داشتند، و در حقیقت، یکی از مجددان این علم به شمار می آیند، لذا این بار از این بزرگوار یادی می کنیم ولی همانگونه که گفته شد سایر مراجعی که معاصر با ایشان بودند، شایان احترام و تقدیر بی حدی می باشند، امید اینکه در فرصتی دیگر با یادی از آنان، از زندگی معنویشان، توشه ای بر گیریم.
بیوگرافی میرزای نائینی
میرزا محمد حسین نائینی فرزند شیخ الاسلام میرزا عبد الرحیم نائینی در سال ۱۲۷۷ در شهر نائین چشم به دنیا گشود. او در خاندانی معروف به علم و کمال تربیت یافت و مقدمات علوم را در مسقط الرأس خود فرا گرفت. از آن پس به اصفهان مهاجرت کرد و پس از اتمام مقدمات، فقه را از شیخ محمد باقر اصفهانی و اصول را از میرزا ابو المعالی کلباسی و حکمت و کلام را از شیخ جهانگیر قشقائی آموخت.
در سال ۱۳۰۳ که خود را از تحصیل در اصفهان بی نیاز می دید، راه نجف اشرف را در پیش گرفت. قبل از رسیدن به نجف اشرف، راهی سامرا شد و در مجلس درس استادان بزرگی مانند سید اسماعیل صدر و سید محمد فشارکی حضور یافت و بهره های شایانی دریافت.
از آن پس به مجلس درس علامه مجدد میرزای شیرازی (ره) راه یافت. میرزای نائینی چون از نبوغ و استعدادی بی نظیر برخوردار بود و به فقه آل محمد ص عشق می ورزید، از این رو با گذشت اندک زمانی آن چنان مورد علاقه و محبت استاد بزرگ خود قرار گرفت که جزء یاران نزدیک و محرم راز وی گشت. دیری نپائید که استاد رهسپار دیار ابدیت شد و به جای او سید اسماعیل صدر (ره) بر فراز منبر تدریس بالا رفت و پس از دو سال به کربلا مهاجرت فرمود که میرزا نیز برای استفاده بیشتر همراه با استاد به کربلا مشرف شد و سالهائی چند در خدمت او بود، سپس برای درک درس استاد والا مقام آخوند خراسانی رهسپار نجف اشرف شد.
مقام علمی:
با این که مجلس درس آخوند خراسانی، از مجتهدان و عالمان سترگ موج می زد ولی همواره نخبگان و زبدگان درخششی بیشتر دارند، و به همین دلیل بین میرزا و اخوند ارتباطی گسترده برقرار شد تا آن جا که میرزا نه تنها مشاور سیاسی و اجتماعی او به شمار می رفت بلکه یکی از اعضای مجلس استفتاء و جزء خواص بود که در مسائل پیچیده و مشکل استاد را یاری می داد.
برخی از مورخان از جمله مرحوم آقا بزرگ تهرانی (ره) در کتاب «طبقات اعلام البشر» چنین نوشته اند که میرزای نائینی در مجلس درس عمومی آخوند حاضر نمی شد زیرا خود را بی نیاز از آن درس می دید و شأن او بالاتر و والاتر از حاضرین در آن مجلس بود، ولی گویا در آغاز میرزائی نائینی به مجلس درس عمومی حاضر می شد و با گذشت زمانی کوتاه که آخوند از ژرف نگری و دقت نظر او آگاه گشته، او را به مباحثه خصوصی دعوت کرده و از خواص مجلس استفتای وی شد.
پس از وفات آخوند خراسانی در سال ۱۳۲۹ هجری قمری، رهبری حوزه علمیه به عهده میرزای نائینی افتاد، و رجال بزرگ فقه و اصول به سوی او روی آوردند و بدین وسیله زعامت عالم تشیع به او واگذار شد.
میرزای نائینی در فقه بی همتا بود و اما در اصول نه تنها در زمان خود همتائی نداشت که نظرات او در این علم برای همیشه مورد استناد محققین و پژوهشگران قرار خواهد گرفت. ایشان به دقایق و ریزه کاری های دانش اصول کاملاً آگاه بود و به قدری در این علم دقیق بود که بیشتر معاصرین وی، آرا و نظرات او را ـ خواه نا خواه ـ پذیرفتند و از آن ها پیروی کردند.
مجلس درس میرزای نائینی دارای این ویژگی بود که به علت دقیق بودن و پیچیدگی بحث هایش، جز اهل نظر و دانشمندان خبره، دیگران در آن راه نداشتند زیرا فهم و دریافت آن اندیشه های بزرگ در توان مبتدیان و متوسطان نبود. به همین سبب شاگردانی تربیت کرد که هر یک به نوبه خود مجتهدی نامی محسوب می شد مانند شیخ حسین حلی، میرزا باقر زنجانی، سید محمود شاهرودی، سید محسن حکیم، سید عبد الهادی شیرازی، شیخ محمد تقی آملی، سید حسن بجنوردی، شیخ محمد خراسانی (صاحب فوائد الاصول)، شیخ موسی خوانساری و شیخ محمد رضا مظفر و بسیاری دیگر از مجتهدین و علمای بزرگ.
میرزای نائینی همچنین در ادبیات فارسی و عربی و در علم کلام و فلسفه زبردست و یگانه بود. آن بزرگوار تألیفاتی با ارزش در برخی مسائل فقهی و اصولی دارند از جلمه: رساله هائی در معانی حرفیه، تزاحم و ترتب، تعبدیه و توصلیه، قاعده ضرر و لا ضرار، خیارات و معاطات و بیع فضولی و حاشیه ای بر عروه. از درس های ایشان تقریرات بسیاری چاپ شده است مانند تقریرات مکاسب از شیخ موسی خوانساری و تقریرات صلاه از شیخ محمد تقی آملی و تقریرات اصول از شیخ محمد علی کاظمی.
ویژگی های اخلاقی:
میرزای نائینی از ویژگی های اخلاقی برجسته ای نیز برخوردار بود: او مردی بود پارسا، با تقوی و نسبت به لذائذ زودگذر دنیا بی اعتنا و بی اهمیت، از ریاست و زعامت گریزان، با طلاب و دانش پژوهان فروتن، با ستمگران و حاکمان ظالم شدید و خشن و در برابر خدای خود خاضع و خاکسار تا جائی که مرحوم آقا بزرگ نقل می کند: هنگامی که به نماز می ایستاد بدنش می لرزید و محاسنش از اشک چشمش تر می شد.
مبارزات سیاسی:
میرزای نائینی لحظه ای از مشکلات مسلمانان غافل نبود. او در همان حال که در مباحث فهقی و اصولی دریا آسا بود، نسبت به مسائل سیاسی آگاهی کامل داشت.
هنگامی که محمد علی شاه، در جنایت ها و ستمگری ها به اوج رسیده بود، همگام با آخوند خراسانی به مقابله با او پرداخت و در یکی از اعلامیه ها که با ایشان امضا کرده بود چنین نوشت: اکنون واجب است این محمد علی شاه سفاک خلع گردد و به حکومت او مالیات داده نشود».
در جنگ جهانی اول، هنگامی که استعمار انگلیس نیروهای خود را روانه بین النهرین کرد، میرزای نائینی با دیگر علمای مبارز علیه انگلیس قیام کردند، و در هر مناسبتی میرزا اعلامیه می داد و مردم را به اوضاع سیاسی آگاه می ساخت. فتوای ایشان پیرامون حرمت شرکت در انتخابات عراق در زمان اشغال آن کشور توسط انگلیس ها معروف است:
«بسم الله الرحمن الرحیم ـ نعم قد حکمنا سابقاً بحرمه الدخول فی امر الانتخابات و الاعانه فیه بأی وجه کان، علی کل مسلم مؤمن بالله و الیوم الآخر و هذا الحکم کما کان لم یتغیر موضوعه و لم یتبدل».
۱۷ شوال ۱۳۴۱ ـ الاحقر محمد حسین الغروی النائینی
آری در گذشته حکم کردیم به حرمت مشارکت هر مسلمان معتقدی به خدا و روز جزا در انتخابات و همکاری در آن به هر وسیله ای که باشد و این حکم همچنان به قوت خود باقی است و موضوع آن به هیچ وجه قابل تغییر و تبدیل نیست.
هنگامی که انگلیسی ها، ملک فیصل را به پادشاهی عراق منصوب نمودند و خواستند آن انتخابات قلابی را در عراق راه بیندازند، یکی از علمائی که با انتخابات مبارزه کرد، مرحوم شیخ مهدی خالصی بود که از این رو، دولت وقت، ایشان را به ایران تبعید کرد. علما از این کار غیر قانونی و اهانتی که به مرحوم خالصی شده بود، به شدت ناراحت شده، در جلسه ای که با هم داشتند، بنابراین شد که دو نفر از پیشوایان بزرگ [میرزای نائینی و سید ابو الحسن اصفهانی] به عنوان استنکار و اعتراض به ایران مهاجرت نمایند.
پس از اینکه قرار بر مهاجرت شد، آن دو بزرگوار به قم مهاجرت کرده و بر پیشوای بزرگ تشیع مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حایری یزدی (بنیانگزار حوزه علمیه قم) وارد شدند. حاج شیخ استقبال شایانی از آنان کرد و به شاگردان خود دستور داد، برای تجلیل و تقدیر از مقام ایشان، به درس آن دو عالم شایسته حاضر شوند و درس آنان را رونق بخشند. پس از مدتی که اوضاع عراق رو به بهبودی گذاشت به نجف اشرف باز گشتند و با هم بار سنگین زعامت و پیشوائی را به دوش گرفتند.
تنبیه الامه و تنزیه المله:
می توان گفت: اولین فقیهی که کتابی مستقل در مسائل سیاسی اسلام نوشته است میرزای نائینی است که با کتاب شریفه «تنبیه الامه و تنزیه الله» خدمت بزرگی به عالم تشیع و ولایت فقیه کرده است.
نائینی این کتاب را برای ملت ایران و به زبان فارسی نگاشته است. در این کتاب، حاکمیت اسلام با دلیل و برهان اثبات شده و از مسلمانان به قومیت و ملیت که به «ملت اسلامی» تعبیر شده است و ستمگران حاکم را «طواغیت امت» می نامد.
در بخشی از این کتاب آمده است:
«اگر مسلمانان از این سکوت و غفلت به خود نیایند و کما فی السابق، در ذلت عبودیت فراعنه امت و چپاولچیان مملکت باقی بمانند…. نعمت شرف و استقلال قومیت اسلامیه را از کف خواهند داد و محکوم حکومت نصاری خواهند گشت».
در قسمتی دیگر چنین می گوید:
«… به واسطه جهل است که انسان بیچاره، آزادی خدا دادی و مساواتش در جمیع امور با جبابره و غاصبین حریت و حقوق ملیه را رأسا فراموش و به دست خود طوق رقیتشان را به گردن می گذارد، بلکه این اعظم مواهب و نعم الهی و اهم مقاصد انبیاء و اولیاء علیهم السلام را موهوم می شمارد، نادانی و جهالت است که این بهیمه صفت و دیو سیرت انسان صورت را به بذل تمام قوی و دارائیش د راستحکام اساس اسارت و رقیت خودش وادار و به جای آن که با برادران دینی و وطنیش در استنقاذ حریت و تخلیص خود از این اسارت و رقیت و حفظ دین و وطنش همدرد و همدست باشد، به ریختن خون و نهب اموال و هتک اعراضشان همت می گمارد چنین بی دینی و بی ناموسی و ظالم پرستی و اشنع انحاء، راهزنی را شجاعت و شهامت بلکه خدمت به وطن و دولت و موجب سربلندی و شرافت هم می پندارد!»
وفات میرزای نائینی:
سرانجام پس از گذشت ۷۸ سال از عمر مبارکش و پس از آن همه خدمت شایسته به اسلام و مسلمین، در اثر بیماری و ضعف شدید در روز شنبه ۲۶ جمادی الاول سال ۱۳۵۵ هجری قمری جهان فانی را وداع گفته به لقای خدای خود شتافت. مرحوم آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی (ره) بر او نماز گذارد و در صحن مبارک امیر المؤمنین ع به خاک سپرده شد.

16دسامبر/16

پرسش ها و پاسخ ها فقه سنتی

فقه سنتی چیست؟ و چرا حضرت امام بر ادامه آن در حوزه ها تاکید فرمودند؟
سنتی یعنی روشی که از پیشینیان به ما رسیده است. فقه سنتی که از آن به فقه جواهری نیز تعبیر می شود روشی است که در استنباط و استخراج احکام عملی شرع از مصادر معتبر آن که فقهای شیعه از دوران معصومین علیهم السلام، تا امروز از آن پیروی می کنند. و غیر آن را نمی پذیرند و اساس آن مبتنی است بر کتاب و سنت و اجماع و عقل به شرح زیر:
۱- کتاب
یعنی قرآن کریم که در آن حدود پانصد آیه در مورد احکام عملی فرعی آمده است. بعضی از احکام در قرآن به آن تصریح شده است و هیچ احتمال خلانی در آن داده نمی شود مانند وجوب نماز و روزه. اینگونه از احکام قرآن قطعی و ضروری اسلام شمرده می شود که هیچ کس از مسلمانان در آن شک روا نمی دارد. و بعضی از آیات قرآن از متشابهات است که ظاهر روشنی از آن، که عرف و لغت بر آن اعتماد کند استفاده نمی شود و شکی نیست که استفاده از این آیات متوقف بر تفسیر آن است یا با کمک و استمداد از آیات محکمات بنابر تفسیر قرآن به قرآن یا با استمداد از روایات بنابر تفسیر قرآن به روایات اهل بیت علیهم السلام و بعضی از احکام از ظواهر الفاظ قرآن یعنی از لفظ آن در عرف عرب استفاده به معنی می شود که عقلا در محاورات خود بر آن اعتماد می کنند. گرچه احتمال خلاف آن نیز داده می شود ولی این احتمال خلاف در محاورات عرفی مورد اعتنا نیست. اکثر علمای شیعه قائلند که ظواهر قرآن حجت است و باید طبق همان معنای ظاهر عمل کرد مگر اینکه تفسیری بر خلاف آن رسیده باشد. ولی علمای اخباری ما معتقدند که ظواهر قرآن باید با مراجعه به تفسیر اهل بیت (ع) مورد استدلال واقع شود نه بدون آن.
۲- سنت
یعنی فعل و قول و تقریر معصوم. کاری که از معصوم سر می زند حداقل دلالت بر جواز آن دارد و همچنین ترک عملی از معصوم حداقل دلیل بر عدم وجوب آن است. و اما تقریر معصوم یعنی سکوت او در مقابل عمل دیگران با فرض اینکه مانعی از ابراز حکم واقعی مانند تقیه نباشد دلیل بر جواز آن است و استفاده های دیگری نیز از این قبیل از تقریر معصوم می شود. و اما قول و گفتار معصوم همان احادیث و روایاتی است که به وسیله روات و رجال حدیث به دست ما رسیده و با مراجعه به کتب رجال و تشخیص رُوات مورد اعتماد و بررسی احادیث از نظر متن و سند و تحقیق از صحت و ضعف آن ها و عرضه داشتن آن ها بر قرآن کریم و ملاحظه نسبت آن ها با یکدیگر از نظر عام و خاص و مطلق و مقید و مجمل و مبین و رفع تعارض آن ها در صورت امکان یا یافتن راه حلی برای رسیدن به آن چه حجت است در مورد تعارض و امثال اینگونه اعمال فنی در مورد احادیث، حکم شرعی را از آن ها استخراج می کنند.
روشن است که سنت، مهم ترین منبع استنباط حکم است. گرچه قرآن اصل قطعی و مسلم و مرجع اختلاف احادیث بلکه اختلاف مذاهب است ولی به دلیل عدم تعرض آن به تفصیلات احکام و واگذاری این جهت به حکم آیه «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهو» به رسول اکرم (ص) نقش سنت در بیان تفصیلی احکام شرع بیشتر می باشد. البته احادیث اهل بیت (ع) نیز همان سنت رسول اکرم (ص) است که به وسیله امانتداران علم و گنجینه های دانش او در طول سال ها طبق مصلحت تدرج در بیان احکام به مسلمانان ابلاغ شده است.
۳- اجماع
یعنی اتفاق فقها در یک مسئله، از نظر فقه شیعه اجماع حجیتی بالذات ندارد بلکه به این اعتبار که کشف از قول معصوم می کند حجت است. و در این باره راه های مختلفی ارائه شده که هر کس یکی از آن ها را بپذیرد از اجماع کشف قول معصوم نموده و حجت شرعی بر او تمام خواهد بود. و اگر کسی هیچکدام از آن راه ها را نپذیرفت، حداقل اتفاق فقها بلکه شهرت مطلبی میان آن ها انگیزه ای برای تحقیق بیشتر و یافتن مدرک استنباط می شود.
۴- عقل
در دو مورد از دلیل عقلی استنباط حکم شرع می شود:
۱- در موردی که حکمی از شارع رسیده باشد و دلیل عقلی قطعی اثبات کند ملازمه میان آن حکم و یک حکم دیگر در این صورت آن حکم دیگر نیز به عنوان یک حکم شرعی استنباط می شود. اینگونه احکام عقل را می گویند ملازمات عقلیه.
۲- در موردی که عقل مستقلاً حکم کند به قبح یا حسن عملی که در این صورت حکم شرعی نیز استفاده می شود بنابر قاعده ملازمه (هر چه را عقل حکم کند شرع نیز حکم می کند). اینگونه احکام را می گویند مستقلاب عقلیه. تشخیص موارد استقلال عقل در حکم به قبح و حسن یا حکم عقل به ملازمه میان حکمی و حکم دیگر از مباحث عقلی علم اصول است که کاری فنی و بسیار پیچیده می باشد.
این است روش سنتی استنباط احکام شرع از مصادر آن. و این است که حضرت امام دام ظله تأکید بر ادامه و استمرار آن دارند.
ادامه سنت پیشینیان
ممکن است کسی توهم کند که این یک نوع ارتجاع و واپس گرائی است، چرا ما باید بر سنت پیشینیان باقی باشیم و به خود اجازه تحول ندهیم؟! پاسخ این توهم این است که همان گونه که اصل احکام شرع باید از مصادر وی گرفته شود و نباید در مقابل نص شارع، اظهار نظر شود و فقیه واقعی آن کسی است که بتواند در این زمان و در هر زمان و مکانی جو فقهی زمان صدور احکام را برای خود مجسم کند و احکام را بدون دخالت رأی و نظر شخصی استفاده کند (تفصیل این جهت را در شماره ۲۶ مجله به عنوان فلسه احکام متذکر شدیم) همچنان روش استفاده از احکام و استنباط آن ها نیز باید با اجازه شارع یا تشریع او باشد. یعنی روش باید از سوی او ابتکار و اختراع شده باشد یا روش معمول را اجازه و تنفیذ کند و گرنه ممکن است هر رمال و جادوگر و غیبگو و فالگیری ادعای کشف احکام شرع به وسیله رمل و جفر و مانند آن بکند. بدیهی است اینگونه روش ها مشروع نیست و حجیتی ندارد.
مدعیان اسلام شناسی
تأکید حضرت امام دام ظله بر ادامه روش پیشینیان برای جلو گیری از نفوذ افکار غلط و توهمات کسانی است که با منطق های خیالی خود می پندارند که از فقها فقیه ترند! و فقیه یک فن اختصاصی نیست! و هر کس یک کتاب لغت داشته باشد می تواند احکام خدا را به دست بیاورد!!! این طرز تفکر در سال های گذشته به وسیله مدعیان اسلام شناسی که اکثراً اسلام شناسی را از پاریس و لندن و نیویورک به ارمغان آوردند. در جامعه مطرح گردید و برای مدت کمی متأسفانه نفوذی یافت که باید با آن مبارزه کرد.
مثلاً در مقابل روش فقه سنتی در استفاده از قرآن کسانی سعی داشتند آیات قرآن را با تأویل و توجیه های غلط و ناسازگار با لفظ و استعمال عرب، با مطالبی که خود از پیش اختیار کرده اند، مطابق سازند. اخیراً این روش ناپسند از یک مشت جاهلان بی سواد ـ که حتی در خواندن قرآن جاهلند تا چه رسد به تفسیر و تاویل آن ـ بسیار دیده شده است. از باب مثال به یک نمونه کوچک ولی خیلی روشن اشاره می کنیم:
فردی که خود را دکتر و اسلام شناس! و فقیه! و افقه! معرفی می کرد هم در سخنرانیش که آن زمان از صدای جمهوری اسلامی پخش شد و هم در کتاب اقتصاد توحیدی این آیه را چنین آورده است: «و لا تقف ما لیس لک به علم: در اصل آیه و لا تقف به سکون قاف و ضم فاء است یعنی پیروی نکن از آن چه نمی دانی که متاسفانه این شخص، خود آن چه نمی دانست پیروی می کرد و می خواند و لا تَقِف به کسر قاف و سکون فاء و می گفت یعنی اگر چیزی را ندانستی توقف نکن بلکه برو و تحقیق کن!! حال بگذریم از این که این سخن از نظر جمله بندی عربی غلط است و تازه این معنا را نمی دهد ولی سخن در این است که اینگونه افراد آن قدر به برداشت های غلط از قرآن کریم اطمینان دارند که زحمت مراجعه کردن نه به تفسیر نه به کتاب لغت بلکه به رسم الخط قرآن نیز به خود نمی دهند.
تأویل های بی جا
تاویلاتی که اینگونه افراد در مورد احکام اسلام و معارف الهی و حقوق اجتماعی در آیات قرآن روا داشته اند آن قدر زیاد است و آن قدر سخن درباره آن ها طولانی است که شاید برای خوانندگان مجله ملال آور باشد. استاد شهید ایه الله مطهری که سخت با این روش مبارزه می کرد در کتاب های مختلفی متعرض بعضی از آن ها شده است و بعضی از آن ها در سخنرانی های ایشان از رادیو پخش شده، ولی جای تأسف است که هنوز این روش در افرادی که حتماً توجه ندارند و در استفاده از قرآن عجله به خرج می دهند باقی است.
مدتی پیش سخنان سخنرانی که اکنون نام و طرز تفکر او را به یاد ندارم از تریبون آزادی پخش می شد، در مورد همگانی بودن اموال (سوسیالیست) سخن می گفت و به این آیه تمسک می کرد:
«ضرب لکم مثلاً من انفسکم هل لکم من ما ملکت ایمانکم من شرکاء فی ما رزقناکم فانتم فیه سواء تخافونهم کخیفتکم انفسکم…»
روم ـ ۲۸
و از جلمه «فانتم فیه سواء» چنین استفاده می کرد، شما همه در آن چه به شما روزی داده ایم مساوی هستید و شریکید!! ترجمه آیه این است: (خداوند مثلی از خودتان برای ما آورده است: آیا از بردگانتان برای شما در آن چه به شما روزی داده ایم شریک هستند که با شما مساوی باشند و از آن ها بترسید همچنان که از یکدیگر می ترسید؟!)
دقیقاً معنای آیه به عکس مطلب آن آقا است. او «فانتم فیه سواء» را جداگانه معنی می کرد و گوئی ربطی به ما قبل و ما بعد ندارد، در حالی که این جمله جزء جمله استفهامی انکاری است. و منظور این است که چنین نیست و این مثل برای تذکر این مطلب است که: پس چگونه برای خدا از مخلوقات او شریک در ربوبیت و پروردگاری قائلید، با اینکه بردگان که مانند شما انسانند در اموال شما شریک نیستند و مانند شما قدرت ندارند که از آنان بترسید.
و همچنین اخیراً مقاله ای در یکی از روزنامه ها در مورد حقوق زن آمده است که ظاهراً با استفاده از آیه «ان اکرمکم عند الله اتقیکم» سعی شده که تساوی زن و مرد از نظر همه حقوق اجتماعی اثبات شود.
اگر منظور این باشد که زن و مرد هر دو حقوق در جامعه دارند که قانونگذاران و مجریان و حکام شرع باید از هر دو قشر دفاع کنند و شکایت هر کدام را بپذیرند و حقوق را از ستمگرش باز ستانند صحیح است. ولی اگر منظور این باشد که زن و مرد از نظر اسلام در حقوق و احکام شرعیه یکسانند قطعاً صحیح نیست، زن حقوقی دارد که مرد ندارد و مرد حقوقی دارد که زن ندارد. و اختلاف زن و مرد از نظر حقوق شرعی یک امر قطعی است.
و همچنین در موارد احادیث نیز با استفاده و تاویل های غلط، احکام از پیش ساخته ای را به اسلام و مذهب تشیع نسبت می دهند و مخصوصاً در این جهت از کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه و بعضی از احادیث رسول اکرم (ص) بیشتر سوء استفاده می کنند و دلیل این مطلب دو جهت است:
۱- اینکه قرآن و کلمات رسول اکرم ص و نهج البلاغه به لحاظ بعد ادبی بسیار عالی که دارد در نهایت ایجاز و اختصار صادر شده است و لذا بعضی از آن ها قابل تاویل و توجیه است. به خلاف احادیث صادره از ائمه معصومین علیهم السلام که در مقام بیان تفصیلی و غالباً در مورد سئوال و پرسش افراد صادر شده است که اکثراً واضح و برای کسی که تا اندازه ای با زبان عربی آشنا باشد روشن است و قابل تاویل و توجیه نیست.
کسانی که اینگونه از قرآن و غیره استفاده می کنند غالبا افراد دقیق و با اطلاعی هستند که عملا در جستجوی کلمات و جملات متشابه که ظاهری روشن ندارد و قابل تاویل است می باشند. خداوند درباره اینان فرموده است:
هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاویله….».
ـ او است ( خداوند) که فرو فرستاد بر تو کتاب را که از آن آیاتی است محکمات و برخی دیگر متشابهات، آنان که در دلهایشان انحرافی است در پی متشابهات هستند به منظور فتنه انگیزی و به منظور تاویل کردن آن آیات.
بحث در معنای آیات محکمات و متشابهات و معنای تاویل مفصل است که این مقاله جای بحث از آن نیست ولی اجمالا از خود آیه استفاده می شود که محکمات آیاتی است که ظاهری واضح و روشن دارد و قابل تاویل و توجیه نیست و لذا به کار منحرفان و فتنه انگیزان نمی آید و آیات متشابهات ظاهری روشن ندارد و قابل تأویل است که البته تاویل آن را از آن که قرآن بر او نازل شد و از اهل بیتش باید پرسید نه از هر جاهل عالم نمائی.
۲- دلیل دیگر روی آوردن این منحرفین به قرآن و نهج البلاغه قدسیت و موقعیت عظیم آن ها در میان مسلمانان است. کسانی که به این دلیل از قرآن و نهج البلاغه سوء استفاده می کنند احتیاج به جستجوی متشابهات ندارند. در جائی که با یک تغییر جزئی در زیر و زبر کلمه و مانند آن به معنای مورد توجه خویش دست می یابند دیگر چه احتیاج هست که به کلمات متشابه تمسک کنند و در صدد تاویل و توجیه آن برآیند!! و غالباً افرادی که در عصر حاضر سوء استفاده از قرآن و نهج البلاغه می کنند همانگونه که در مثال ها ذکر شد، از این قبیلند که اکثراً از پائین بودن سطح معلومات افراد و به خصوص در مزایای زبان عربی سوء استفاده می کنند.
استدلال های مدعیان فقه
بعضی از این گونه مدعیان فقه از بعضی روایات با یک نوع استدلال و مقدمه چینی خنده آوری مطالب پیش ساخته خویش را استفاده می کنند. مثلاً در یکی از روزنامه ها از زبان همان فقیه روشنفکر که خود را مغز متفکر قرن می پنداشت استدلالی به این ترتیب آمده بود که در روایت است که در جامعه امام زمان (ع) همه مردم فقیهند و چون حرکت جامعه ما باید در جهت تحقق آرمان های آن جامعه باشد پس باید همه مردم ما از زن و مرد به سوی مقام فقاهت و اجتهاد حرکت کنند و چون هر مجتهدی می تواند حاکم شرع و قاضی باشد پس نباید در مقام قضاوت بانوان تشکیک کرد و در نتیجه بانوانی که در دادگستری به عنوان قاضی مشغول به کار بودند باید در منصب خود باقی باشند!!
این استدلال به اندازه ای مضحک است که فکر نمی کنم احتیاج به توضیح داشته باشد و نظیر این استدلال از جای دیگر نیز شنیده می شد که در جامعه امام زمان داد و ستد نیست و هر کس هر چیزی را به آن محتاج بود از هر دکانی که باز بود بر می دارد!!! و با همان مقدمه که حرکت ما نیز باید به سوی تحقق بخشیدن به آرمان های آن جامعه باشد پس سوسیالیست به معنای جنگلی آن که به مراتب از معنای مارکسیستی آن پست تر و ابتدائی تر است باید در جامعه محقق شود. نمی دانم این روایات را آقایان از کجا می یابند و این طرز استدلال با چه منطقی ترتیب می یابد؟!
تأویل های ارتجاعی
ولی ناگفته نماند که کسانی همان سخن واضح و روشن حضرت امام دام ظله را به گونه ای ارتجاعی معنی کرده اند و به این دلیل می خواهند سدی در مقابل پیشرفت فقه ایجاد کنند. اینان پنداشته اند که منظور حضرت امام از فقه سنتی این است که باید در مسائل فقهی از گفته های فقهای پیشین تقلید کرد و مثلا طبق کتاب مبسوط شیخ (ره) باید قانونگذاری کرد و دیگر کسی حق اظهار نظر در مقابل فقه سنتی یعنی فقهات پیشینیان ندارد! غافل از اینکه تحریر الوسیله حضرت امام در بسیاری از مسائل با بسیاری از فقهای پیشین مخالف است و اصولاً اجتهاد و زنده بودن و باز بودن راه اجتهاد به همین معنی است و اگر بنا بود از فقه گذشتگان فقط تقلید کنیم دیگر احتیاج به حوزه فقاهت و درس و بحث نداشتیم. بسیاری از مباحث فقهی و اصولی دایر در حوزه اصلا در کتب سابقین اسمی از آن نیست. وانگهی روی سخن حضرت امام به حوزه بود نه به مقامات قانونگذاری و اجرائی و واضح است که منظور روش فقه سنتی در استنباط احکام است نه تقلید از فتوای فقهای پیشین که آقایان این را دست آویزی برای بستن راه فقاهت و منع از تصویب قوانین مورد احتیاج طبق مصلحت و ضرورت جامعه قرار داده اند.
فقه همیشه پویا است
از سوی دیگر بعضی از نویسندگان فقه سنتی را به این دلیل می کوبند که پاسخگوی مسائل کنونی جامعه نیست و با خلط مبحث دعوت به فقه پویا می کنند و به خیال خود فقه را دو قسم کرده اند. ولی فقه یک قسم است و همیشه پویا و متحرک است و مشکلات هر زمان را حل می کند. و اگر کسانی از بزرگان انتقاد بر مباحث فقهی گذشته کرده اند، به این معنی است که چرا بحث از مسائل مهم تر در اوضاع کنونی نمی شود و چرا دوره های فقه باز هم از طهارت و صلاه شروع می شود و هیچگاه ختم نمی شود و در این زمان نیز فقه از ابتدای طهارت شروع می کند؟! چرا مسائل روز را مطرح نمی کنند؟ و این مطالب کاملاً صحیح است و خوشبختانه امروز حرکتی شایسته در مباحث فقهی مشاهده می¬شود ولی باز هم اساس بحث و روش همان فقه سنتی است. فقه همانگونه که گفتیم روش است نه خود مسائل و مباحث جزئی. البته فقه به مسائل هم گفته می شود ولی به آن معنی تقسیم به سنتی و غیر سنتی نمی شود.

16دسامبر/16

انتقادها و پیشنهادها خوش باوری و بدگمانی

یکی از مسائلی که در جامعه دچار افراط و تفریط شده حسن ظن نسبت به افراد است. حسن ظن ناشی از سوابق انقلابی و سخنرانی های جالب، و این عمل به حدی به سوی افراط کشیده شده و به حدی دامنگیر همه شد که دشمنان انقلاب را به حساسترین پست ها حتی ریاست جمهور و عضویت در مجلس خبرگان نیز رسانید و از جهت دیگر سوء ظن ناشی از سوابق سوء که در آن جامعه پر از فساد دچار اکثر افراد شده بود، نیروهای عظیمی از افراد صالح و قابل تربیت را با شلاق گزینش از میدان فعالیت خارج ساخت. این افراط و تفریط نیز ناشی از انقلاب است. انقلاب سبب می شود که انسان عکس العمل شدیدی از خود نشان دهد نسبت به افرادی که به آن ضرب زدند یا در آن شبهه ایجاد کردند یا به آن خدمت نکردند یا به آن خوش بین نبودند یا انتقاد کردند یا به هر وسیله ای با آن میانه خوبی نداشتند. و همچنین از سوی دیگر، انقلاب سبب می شود که انسان، حسن ظن زیادی احساس کند نسبت به آنان که در متن انقلاب بودند و خدمت کردند و در تظاهرات شرکت جستند یا به هر وسیله ظاهر فریبنده انقلابی داشتند. و در انقلاب اسلامی ایران و به ویژه پس از مرحله سوم انقلاب و طرد عوامل منحرف، حسن ظن نسبت به افرادی که ظاهر حزب اللهی داشتند متأسفانه بیش از حد سبب نفوذ افراد غیر صالح شد!
اعتدال در این امر برای همه افراد لازم و ضروری است و برای مسئولین، به ویژه مسئولین گزینش در ادارات و نهادها امری سرنوشت ساز است. این مسئله در انجام وظیفه نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی نیز نقش مهمی دارد. زیرا خوش بینی بیش از حد نماینده ممکن است مانع انجام دادن وظایف خطیر او در مورد نظارت بر کارهای دولت باشد و از آن سو بد گمانی بیش از حد نماینده سبب جدائی و دشمنی میان او وقوه مجریه می شود و در نتیجه به تذکرات او اهمیتی داده نمی شود،و نوبت به سئوال یا استیضاح می رسد. و چون اساس آن بر بدگمانی است، کشمکش و تبادل تهمت، حیثیت هر دو نیروی سازنده و بازوی انقلاب را خدشه دار می کند.
روحیه بدگمانی
بعضی از افراد اساساً روحیه بدگمانی دارند و تا راهی برای حمل کارهای دیگران بر وجه فاسد و غیر صحیح باشد، حمل بر صحت نمی کنند. اگر شخصیت های سیاسی و مذهبی از دولت و کارهای مسئولین اجرائی تمجید و تعریف کنند آن ها حاشیه می زنند که: آری! یکی می برد و دیگری می دوز! کسی از رنج مردم سخن نمی گوید! آقایان در آسایشند و از وضع جامعه بی خبر! و از این گونه سخنان. و اگر شخصیتی، مسئولین را نصیحت کند، موعظه نماید، انتقاد کند، درد مردم را بازگو کند، درخواست رسیدگی کند، پیام دهد، در دیدارها و ملاقات ها به تناسب اوضاع سخن از نابسامانی ها بگوید آن ها حاشیه می زنند که: اینها برای خودنمایی است! می خواهند خودشان را مطرح کنند! می خواهند مردم را قانع کنند! یکی می برد و دیگری فریاد می زند! این ها برای بستن زبان مردم است! همه دست در دست هم دارند! و از این گونه یاوه سرائی ها.
و در رابطه با کارهای دولت نیز به هر نحوی باشد انتقاد دارند. اگر کمی دقت شود در سخنان اینگونه افراد، تناقض روشن است. هر کاری که دولت انجام دهد و هر تصمیمی بگیرد بدون شک به سود عده ای و به زیان عده ای دیگر خواهد بود که تمام آنان از قشرهای همین جامعه اند. اگر آن تصمیم به سود اقشار ثروتمند یا متوسط بود فریاد و امستضعفاه از اینگونه افراد بلند می شود که دولت طرفدار سرمایه داران است! و یار مستکبران! و همیشه مستضعفان مظلومند! و از این گونه نغمه ها. و اگر به سود بیچارگان و مستضعفین بود، همین اشخاص سخن از سوسیالیست! و روابط با شرق! و حزب توده! و مخالفت با اصل مالکیت! و این گونه صحبت ها به میان می آورند.
برخی دیگر روحیه خوش باوری دارند. هر ترفندی در آن ها کارساز است و رأی آنان را بر می گرداند هر کدام از دو طرف نزاع که سخنی بگویند او می گوید حق با این است و چون سخن دیگری را بشنود می گوید: درست است حق با این دیگری است. اگر مسئولیتی به اینگونه افراد واگذار شود هر دزد و دغلی می تواند با تغییر قیافه و پرورش محاسن و پوشیدن اورکت و نقل و انتقال با دوچرخه، اعتماد او را جلب کند که حتی اگر سابقه سیاهی هم داشته باشد او را تائب و عابد و مسلمان بداند.
متاسفانه باید گفت اوائل انقلاب این خوش باوری در اکثر مسئولین ما نیز نفوذ کرده بود و به همین دلیل، نیروهای عظیم و شخصیت های ارزنده ای را از دست دادیم، کلاهی ها و کشمیری ها از همین راه نفوذ کردند و تا بالاترین درجات ارتقا یافتند و در محرمانه ترین جلسات شرکت کردند! چه اسراری که از ما به دشمنان منتقل نکردند و چه ضربه هائی که به نهال جوان انقلاب وارد نساختند؟!
اکنون نیز نباید غافل بود و نباید کارهای کلیدی و حساس در دست اشخاصی باشد که ارتباط با افراد یا سازمان ها یا انجمن های ضد انقلاب و ضد امام داشته اند یا دارند حتی اگر توبه کنند و از آن ها سوء نیتی دیده نشود باز هم نباید پست های حساس به آنان واگذار شود.
نباید تصور کنیم که دیگر خطر کلاهی و کشمیری از میان رفته است. ممکن است این یک نوع تاکتیک باشد و ممکن است ما را اغفال کنند و دوباره روزی فاجعه ای بیافرینند و ممکن است برنامه را عوض کرده باشند و بخواهند با شیوه های دیگر به وسیله همان عوامل نفوذی ضربه به انقلاب بزنند.
آیا این احتمال داده می شد که فرمانده نیروی دریائی از حزب توده باشد با آن قیافه حزب اللهی که اخیراً به خود گرفته بود! واضح است که او هیچ گاه دست به کارهائی از قبیل کار کلاهی و کشمیری نمی زد ولی راه های دیگری برای خیانت داشت. البته پشت و پناه این انقلاب و این مردم خداوند بزرگ است و او است که همه توطئه ها را خنثی می کند ولی اگر ما غفلت کنیم و وظایف خود را انجام ندهیم نباید منتظر معجزه و توفیق الهی باشیم. خداوند همیشه پیغمبرش را از توطئه و کید منافقین و دشمنان بر حذر می داشت، حتی در موقع نماز در حال جنگ می فرماید:
«خذوا حذرکم و اسلحتکم»
ـ بر حذر باشید و سلاح در دست.
دقت در سوابق افراد
به هر حال خوش باوری برای همه مردم مضر است و برای مسئولین، خطرناک. باید خیلی دقت شود و سوابق هر فرد مورد مطالعه قرار گیرد، آن گاه پست های حساس واگذار شود. ممکن است در واقع یک فرد منافق یا مخالف توبه کرده باشد و بخواهد خدمت کند ولی این دلیل نمی شود که کارهای مهم و منصب های حساس در دست این گونه افراد باشد.
امیر المؤمنین علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر در مورد تعیین فرماندهان ارتش می فرماید:
«ثم الصق بذوی المروءات و الاحساب و اهل البیوتات الصالحه و السوابق الحسنه….»
ـ برای این کار افرادی را انتخاب کن که دارای جوانمردی و افتخارند و از خانواده های لایق و شرافتمند و دارای سوابق نیکو هستند.
و در مورد تعیین ولات و سرپرستان امور اداری می فرماید:
«و توخ منهم اهل التجربه و الحیاء من اهل البیوتات الصالحه و القدم فی الاسلام المتقدمه….»
ـ برای این کار افراد کار آزموده و با حیا را بگمار که از خانواده های لایق و شرافتمند و دارای سوابق با ارزش در اسلام باشند.
و در مورد اشخاصی که در سوابق سوءند می فرماید:
«ان شر وزرائک من کان للاشرار قبلک وزیراً و من شرکهم فی الاثام فلا یکونن لک بطانه فانهم اعوان الاثمه و اخوان الظلمه و انت واجد منهم خیر الخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم و لیس علیه مثل آصارهم و اوزارهم و آثامهم…»
ـ بدترین وزیر و دستیار تو کسی است که قبل از حکومت تو وزیر و دستیار تبهکاران و در جنایت های آنان شریک بوده است. پس آنان را دوستان خلوت خویش قرار مده که آن ها یاران بدکاران و برادران ستمگران بوده اند و در دسترس تو افرادی هستند که بهترین جایگزین آنانند، کسانی که مانند آنان دارای رأی و بصیرت و دقتند ولی گناه و تباهی و جرم آنان را ندارند:
امیرالمؤمنین ع در این قسمت اولاً از انتخاب افراد بد سابقه منع فرمودند و ثانیاً تذکر دادند که افرادی که به جای آنان قرار می دهی باید از نظر رأی سیاست، نیرومند و شایسته باشند ولی سوابق بد نداشته باشند. و هر دو مطلب برای کارگزینی و به خصوص در رده های بالا و مسئولیت های حساس نظامی و اداری بسیار دارای اهمیت است. و همچنین، حضرت در مورد نویسندگان و منشیان می فرماید:
«ثم لا یکن اختیارک ایاهم علی فراستک و استنامتک و حسن الظن منک فان الرجال یتعرضون لفراسات الولاه بتصنعهم و حسن خدمتهم و لیس وراء ذلک من النصیحه و الامانه شییء و لکن اختبرهم بما ولوا للصالحین قبلک فاعمد لاحسنهم کان فی العامه اثراً و اعرفهم بالامانه وجها فان ذلک دلیل علی نصیحتک لله و لمن ولیت امره»
ـ ملاک انتخاب این افراد (که اسرار کشور را در دست دارند) تیز بینی و فراست و اطمینان و خوش بینی خود قرار مده که افراد با تظاهر و تملق گوئی و خوش خدمتی خود را در معرض اطمینان و خوش بینی رهبران قرار می دهند در حالی که به هیچ وجه خیرخواهی و امانت در کار آنان نیست. بلکه ملاک گزینش را آزمایش آنان در سوابق کاری آن ها که برای افراد صالح و شایسته کاری انجام داده اند قرار بده، پس انتخاب کن آن را که در میان عامه مردم نیکونام تر و به امانت و راستی معروفتر است که آن دلیل خیرخواهی تو برای خدا و کسانی است که تحت سرپرستی تو هستند (یا کسی که کار به دست تو سپرده است).
شیوع بدبینی در جامعه
از سوی دیگر شیوع بدبینی و بدگمانی در جامعه بسیار خطرناک است: اعتماد به یکدیگر از میان می رود، دشمنی و کینه توزی جایگزین برادری و مساوات می گردد و اگر این حالت در عامه مردم نسبت به رهبران باشد اطاعت از قانون و مقررات نمی کنند و هرج و مرج در جامعه حکمفرما می شود. و اگر در قضات و مسئولین انتظامی نسبت به عامه مردم باشد امنیت قضائی از میان می رود و هر بیگناهی به کمترین سوء ظن مورد مجازات قرار می گیرد. و خلاصه صفت بدبینی و بدگمانی در هر موردی که رابطه ای از روابط اجتماعی برقرار است مشکلاتی به بار می آورد. در فرماندهان نیروهای نظامی و انتظامی نسبت به زیر دستان و در زیر دستان نسبت به فرماندهان، در مدیران و رؤسای ادارات نسبت به کارمندان و در کارمندان نسبت به مدیران، در مصرف کنندگان نسبت به تولید کنندگان و بالعکس و در هر مورد دیگر.
بنابر این باید اعتدال و میانه روی را رد این مسئله کاملاً مراعات نمود و آن جا که مورد حسن ظن است کار دیگران را حمل بر صحت و آن جا که باید طبق حدیث «المؤمن کیّس» یعنی مؤمن زیرک است، خوش باوری را کنار گذاشت باید به هر سوء ظنی ترتیب اثر داده شود و احتیاط مراعات شود.
در احادیث بسیار وارد شده است که باید موارد شک و شبهه که از برادر دینی دیده می شود حمل بر صحت شود مانند این حدیث که از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است:
ضع امر اخیک علی احسنه حتی یأتیک ما یغلبک منه و لا تظنن بکلمه خجت من اخیک سوءاً و انت تجدلها فی الخیر محملا»
یعنی آن چه از برادر دینیت صادر می شود از کردار و گفتار بر بهترین احتمال آن توجیه کن بدون آن که در امر او دقت و تحقیق کنی مگر اینکه چیزی از او صادر شود که قابل توجیه نباشد و شک و احتمال را از دل تو ببرد. و اگر سخنی از برادر دینیت صادر شد که راهی برای توجیه آن و حمل آن بر صحت می یابی نباید به او بدگمان شوی و سخن او را بر باطل حمل کنی.
حسن ظن
از ملاحظه این حدیث و مانند آن، با آن سخن که از نهج البلاغه نقل کردیم، این مطلب به دست می آید که در روابط معمولی و کارهای شخصی، انسان باید نسبت به برادر دینی خویش حسن ظن داشته باشد، که بدبینی در این مورد نکوهیده است ولی در مورد استفاده از اشخاص برای مقام های عالی و حساس کشور باید حداکثر دقت را نمود و کمترین سوء ظن یا احتمال فساد را مورد بررسی قرار داد. و همچنین پس از گماشتن افراد برای مناصب دولتی باید همه کارهای اداری آن ها مورد دقت و تحقیق و بازرسی قرار گیرد و این مطلب برای بازرسان بسیار مورد اهمیت است که نباید خوش بین و خوش باور باشند بلکه هر مورد شبهه و شکی را بررسی و تحقیق کنند.
امیر المؤمنین ع در همان عهد نامه مالک اشتر در مورد رؤسای ادارات و استاندارها و مانند آنان که از آن ها تعبیر به «عمال» شده است می فرماید:
«ثم تفقد اعمالهم و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم فان تعاهدک فی السر لامورهم حدوه لهم علی استعمال الامانه و الرفق بالرعیه و تحفظ من الاعوان فان احد منهم بسط یده الی خیانه اجتمعت بها علیه عندک اخبار عیونک اکتفیت بذلک شاهدا فبسطت علیه العقوبه فی بدنه و اخذته بما اصاب من عمله ثم نصبته بمقام المذله و وسمته بالخیانه و قلدته عار التهمه…»
پس از سفارش های اکید در انتخاب اصلح می فرماید: سپس اعمال و رفتار آنان را بازرسی کن و بر آن ها بازرسان مخفی بفرست از راستگویان و وفادارن که بازرسی مخفیانه تو انگیزه ای است برای آنان که امانت را رعایت کنند و با مردم مدارات نمایند و بر حذب اش از یاران خود. پس اگر احدی از آنان دست به خیانتی دراز کرد که بازرسی های مخفی تو بر آن متفق القول گزارش دادند، به آن به عنوان شاهد اکتفا کن و او را مورد عقوبت بدنی قرار بده و آن چه مورد سوء استفاده مالی او قرار گرفته از او بستان او را در مقام خواری و پستی منصوب کن و بر او مهر خیانت بزن و ننگ تهمت و بی آبروئی را مدال او قرار بده.
و در مورد قضاوت می فرماید:
پس از (دقت زیاد در انتخاب قاضی) نحوه قضاوت او را مورد بازرسی بسیار و مکرر قرار بده.
از این سخنان نتیجه می گیریم که مورد حسن ظن کارهای معمولی و روابط اجتماعی است و اما کارهای اداری باید دقیقا مورد بررسی قرار گیرد، البته نه به آن معنی که اعتماد از میان برود و به هر کاری بدبین باشد بلکه باید همه مسئولین احساس وجود یک بازرسی دقیق در کارهای خود بکنند. گرچه انگیزه مؤمن در خیانت نکردن خوف خدا است ولی آن کس که امانت دار خدا و مردم است نباید به این نگیزه در مورد اشخاص که نفوس یا اموال یا اعراض مردم را در اختیار دارد اکتفا کند بلکه باید ـ همانگونه که در سخن امیرالمؤمنین ع بود ـ انگیزه دیگری نیز ایجاد کند و آن وجود بازرسان مخفی است.
و اما در مورد کارهای معمولی که تصدی آن ها جزء حقوق اجتماعی افراد واجد شرایط از آحاد ملت است نباید به شک و شبهه ای بسیار ناچیز و بهانه جوئی های مقدس مآبانه آن ها را کنار گذاشت و از خدمت کردن به جامعه محروم کرد، مخصوصاً در مواردی که افراد شاغل را می خواهند از کار بر کنار کنند خیلی باید دقت شود که اولاً تهمت ثابت و یقینی باشد و ثانیاً تهمتی باشد که شخص را از لیاقت ادامه کار ساقط کند.
چه بسا افراد صالح و واجد شرایط و حتی سابقه دار در انقلاب که فقط به جرم شرکت نکردن در نماز جمعه یا دعای کمیل از کار بر کنار شده اند بلکه در بعضی از موارد، بر اساس برچسب های ناچسب و تهمتهای بی اساس و اعمال غرض های شخصی، افراد خدمتگزار را اخراج کرده اند، بلکه در مواردی تهمت هائی که باید موجب ارتقاء درجه و دادن نشان و مدال باشد موجب اخراج و تصفیه یا باز خرید شده است. موردی را سراغ دارم که آن شخص به تهمت مخالفت با فلان انجمن باز خرید شده در حالی که افراد آن انجمن که باید اخراج بشوند دارای منصب های عالی هستند.
به هر حال در مورد گزینش در کارهای معمولی باید گفت: بدگمانی بیش از حد نقش بسیار ویرانگری را ایفا کرده است.
بدیهی است اگر افراد صالح بر کنار شوند جای آن را افراد نالایق و بله قربان گو پر می کنند حتماً (به دلیل دریدن گرگ) سجاده و تسبیح بر ای نماز جمعه در کشوی میز دارند و حتماً در دعای کمیل نیز اشک ها می ریزند ولی چه اندازه به این جامعه خدمت می کنند دیگر نظر نیست. البته نمی خواهیم بگوئیم که تدین و علاقه مندی افراد به مراسم و محافل مذهب نباید جزء اولویت ها باشد، نه! بلکه تا حدودی باید جزء شرایط هم باشد اما باید ابتدا لیاقت ها را ملاحظه کردو ملاک تدین افراد را همان گونه که در سخنان مولی امیرالمؤمنین (ع) بود نباید تظاهر آنان قرار داد. در روایتی از امام صادق (ع) است:
«لا تغتروا بصلاتهم و لا بصیامهم فان الرجل ربما لهج بالصلاه و الصوم حتی لو ترکه استوحش و لکن اختبروهم عند صدق الحدیث و اداء الامانه»
ـ فریب نماز و روزه افراد را نخورید که انسان گاهی با نماز و روزه خو می گیرد به گونه ای که ترک آن برای او وحشت آور است ولی آن ها را در راستگویی و امانت داری آزمایش کنید.
بنابراین گرچه نماز و روزه شرط اعتماد به افراد است ولی تنها این جهت کافی نیست. بلکه باید ملاحظه کرد که چه اندازه در کار خود امانتدار است. کسی که به او کاری واگذار می شود امانتی است در نزد او که باید دید در انجام آن مأموریت چه اندازه امین و پابرجا است. و همچنین راستگوئی ملاک بسیار مهمی است، کسانی که ظاهر آن ها غیر از باطنشان است دروغگویند و نباید فریب نماز و روزه آنان را خورد.
در مورد قضات و مسئولین انتظامی باید موارد فرق گذاشت: آن جا که احتمال خطر برای جامعه و حکومت اسلامی و امنیت کشور است به کمترین سوء ظنی اهمیت داده و تحقیق شود. این جهت گر چه سابقاً خوب مراعات نمی شود ولی اکنون بحمد الله با فداکاری برادران انتظامی و هوشیاری قضات دادگاه های انقلاب امنیت عمومی به وضع مطلوبی رسده است ولی نباید غفلت کرد و دشمن را نباید حقیر و بیچاره شمرد. و اما در مواردی که احتمال یک گناه شخصی است نباید به سوء ظنی اعتنا کرد و باید حمل بر صحت نمود مگر اینکه احتمال جنایت عظیمی باشد. و چه بسا دیده شده که حرمت افراد به وسیله بعضی از مسئولین انتظامی هتک شده است فقط به خاطر اینکه ـ مثلاً ـ با خانمی صحبت کرده است و او چنین تصور کرده که روابط نامشروع برقرار است! و پس از فضاحت و رسوائی ثابت شده که او همسرش می باشد!! و همچنین در مورد گران فروشی یا داشتن جنس قاچاق و امثال آن. در این موارد نباید به بدگمانی خویش اعتنا کرد و حتی نباید تحقیق نمود بلکه باید حمل بر صحت شود مگر اینکه شاهد قطعی در میان باشد.
این بود بعضی از موارد افراط و تفریط در بدگمانی و خوش باوری که امیدواریم این چند مورد به عنوان نمونه و هشدار برای همه ما کافی باشد تا با مراعات اعتدال در این گونه روابط اجتماعی اعتماد به یکدیگر را افزایش دهیم و در عین حال افراد غیر صالح و نالایق را از دسترسی به مقامات بالا ناامید کنیم. ان شاء الله.