اشاره:
آیتالله سید جعفر کریمی شاگرد، همراه و یار دیرین حضرت امام خمینی«ره» از معدود فرزانگان حوزههای علمیه قم و نجف بود که از محضر علمی عمده اساتید برجسته و مراجع بزرگ شیعه در طول بیش از شصت سال گذشته بهره برده و با تسلط عمیق و گسترده بر مبانی و فتاوی حضرت امام، محور حوزه استفتاء امام در نجف و ایران و بعد از امام، محوریت پاسخگویی به استفتائات مرحوم آیتالله العظمی اراکی و مقام معظم رهبری«مدظله» را عهدهدار بودند و با توجه به ایفای این نقش در طول نزدیک به پنجاه سال، به عنوان مسلطترین اصحاب حضرت امام در مقوله نظرات فقهی این مراجع به حساب میآمد.
میزان اعتماد حضرت امام به آیتالله کریمی تا آنجا بود که هنگام مهاجرت از نجف اشرف، ایشان را همراه چند نفر دیگر، وصی خود قرار میدهند و همچنین تنقیح تعدادی از مهمترین کتابهای فقهی امام به عهده ایشان قرار میگیرد و بعد از پیروزی انقلاب علاوه بر عضویت در مجلس خبرگان و تصدی سمتهای حساس قضایی حضرت امام تا پایان عمر بالاترین اعتماد را در حوزه پاسخگویی استفتائات به ایشان داشتند. آیتالله سید جعفر کریمی در نهم فروردینماه ۱۳۹۹ چشم از جهان فروبست. اینــک به مناســبت رحلــت آن عالــم فرزانه خالصــهای از گفتگــوی ســال۱۳۹۱ با ایشــان را تقدیم میداریم. یادش گرامی، رحمت و رضوان خداوند بر او باد.
*شما تقریباً یازده سال قبل از امام به نجف رفتید.
بله،. در این فاصله درس مرحوم آقای شاهرودی، درس مرحوم میرزاهاشم آملی و مختصری هم درس مرحوم آمیرزا آقای اصطهباناتی و درس مرحوم آسید یحیی یزدی و… رفتم.
*از کی با امام آشنا شدید؟
آشنایی مستقیم که در خدمت ایشان باشم، از روز اول ورود امام به کاظمین بود… در آنجا من از نزدیک خدمت امام رسیدم و در معیت ایشان بودم تا روزی که در مرز صفوان در مرز کویت با هم خداحافظی کردیم که ایشان بنا داشتند به کویت بروند که نشد.
*بعد که به ایران آمدید چطور؟
قبل از حرکت امام به پاریس، یک روز آقای فرقانی یک پاکت آورد و به من داد که پشت آن نوشته بود: «این پاکت در خدمت شما باشد و بعد از فوتم آن را باز و به محتوای نامه، هر چه که هست عمل کنید». من به محض اینکه این نامه را دیدم، تنم لرزید. ما همه چیز را در ذهنمان عبور میدادیم، الّا فوت امام و زنده ماندنمان بعد از فوت ایشان را. حرفی نزدم. شبی که امام عازم کویت بودند، بنده و آقای خاتم و آقای رضوانی را خواستند. این نامه را برای چهار نفر فرستاده بودند. مرحوم حاج شیخ حبیبالله اراکی، آقای رضوانی، آقای خاتم و بنده. ما را خواستند و فرمودند: «پاکتهایی را که خدمت آقایان دادهام وصیتنامه من است. من فردا صبح از اینجا میروم. پاکت را باز کنید و به آنچه نوشتهام عمل کنید.»، اما الحمدلله امام به پاریس رفتند و به سلامت به ایران بازگشتند.
*شما پاکت را باز نکردید؟
نخیر! وقتی امام به ایران برگشتند، من در فروردین ۵۸ به ایران برگشتم. خدمت امام رسیدم و عرض کردم: «این مدتی را که در نجف بودم، به خاطر شما بود، حالا که شما به ایران آمده اید، اجازه بدهید من هم برگردم.»
من به ایران آمدم و امانتهایی را که امام به بنده سپرده بودند و حدود ۸ میلیون تومان میشد، وسط کتابهایم پنهان کردم و با خودم آوردم. روز دوم ورودم به قم آنها را به منزل آقای یزدی بردم و تحویل امام دادم. امام فرمودند: «مثل این که آقایانی در جلسه استفتا شرکت میکنند، شما هم بروید و شرکت کنید.» گفتم: «چشم!» در قم رفتیم و دیدیم آقایان راستی، قدیری و ملکوتی مشغول پاسخگویی به سئوالات هستند. ما هم شدیم نفر چهارم. به کار ادامه دادیم تا آقای خاتم را هم فرستادند. من و آقای خاتم و آقای قدیری و آقای ملکوتی تا زمانی که امام رحلت فرمودند، بودیم و بعد تبدیل شد به شرکت در جلسه استفتای مرحوم اراکی.
در این مدت که در قم در جلسات استفتا شرکت میکردیم، اوایل استفتائات زیاد نبود، اما به تدریج زیاد شد. استفتائات نوشته میشد، هفتهای یک روز اینها را در پوشه میگذاشتیم و من به تهران خدمت امام میآوردم و امام ملاحظه و مهر میکردند و صبح روز بعد در حضورشان آقای رسولی و آقای رحیمیان مهرمیکردند و به قم برمیگرداندند. تا این اواخر به این شکل بود، نگاه میکردیم میدیدیم یک جا نقطه نگذاشتهایم و امام نقطه گذاشتهاند. یک جا الف نگذاشتهایم و امام الف را اضافه کردهاند، یکجا سرکش کاف زیادی بوده و امام حذفش کرده بودند. معلوم میشد همه اینها را با دقت میبینند.
ولی درصد مواردی که امام تصرف میکردند، یک درصد هم نمیشد و همین نشان میداد که دفتر استفتا بسیار دقیق بود و نگاهش با نگاه امام انطباق داشت.
الحمدلله! تا این اواخر نحوه کار ما اینگونه بود که رابط بین دفتر قم و تهران، بنده بودم. گاهی هم مسائلی پیش میآمدند که آقایان نمیدانستند اصلاً چه بنویسند. و من وقتی به تهران میآمدم خدمت امام مطرح میکردم و جواب میدادند و مینوشتند و مهر میکردند.
شش ماه یا یک سال قبل از رحلتشان بود که به من فرمودند: «آقای کریمی! الحمدلله آقایانی که در امر استفتا با من کار کردهاند، کاملاً با مبانی فتاوای من آشنایی دارند. در همان دفتر استفتا سئوالات را پاسخ بدهید و فقط اگر مواردی پیش آمد که مشکل پیدا کردید، پیش من بیاورید.» از آن به بعد استفتائات با مهر دفتر استفتا پاسخ داده میشدند.
*بعد از حضور در دفتر استفتائات آقای اراکی و رحلت ایشان چه کردید؟
بنده با توجه به شناختی که نسبت به آقای خامنه ای پیدا کرده بودم و در جلساتی که خدمت ایشان بودم، با بحث هایی که می شد، دیدم بینی و بین ربّی، استعداد فوق العادهای که در ایشان هست، در حافظه، در بُعد نظر، در توجه به متون آیات و روایات و آنچه که باید از آیات و روایات استفاده شود و در فهم کلمات فقها، ایشان مافوق اقران خود هستند. لذا بعد از آقای اراکی ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی کردم. بینی و بین ربّی این جور تشخیص دادم و الان هم به این معتقدم.
دیدم همه لوازم مرجعیت در ایشان هست. حالا مرجع فرض بفرمایید یکی دو خط و نیم خوانده، یکی یک خط خوانده، ولی اصل لوازم مرجعیت موجود است. ما ایشان را معرفی کردیم و با پیشگامی من در این راه، آقای خاتم هم موافقت کرد که ایشان را معرفی کند و آقایان راستی، بنی فضل و مؤمن هم این کار را کردند. الحمدلله مرجعیت ایشان تثبیت شد و بعد از فوت آقای اراکی خلائی باقی نماند.
*پس از آن در حوزه استفتای مقام معظم رهبری به کار ادامه دادید؟
بله، بعد از تصدی آقای خامنهای به رهبری و بعد هم سمت مرجعیت، آقای رسولی محلاتی گفت: «ما نمیتوانیم ایشان راتنها بگذاریم. مردم استفتائاتی دارند و در اینجا میآید، باید به اینها جواب داده شود. شما که با ایشان و مبانی فقهیشان آشنا هستید و سالها هم در استفتا کار کردهاید، بیایید و این کار را به عهده بگیرید». گفتم: «بسیار خوب». که تا الان پاسخگویی استفتائات ایشان ادامه دارد.
*با این حساب میشود گفت که جنابعالی حدود ۴۵ سال است که مشغول پاسخ دادن به استفتائات شرعی ازطرف مراجع بودهاید.
بله، خدا بزرگان درگذشته را رحمت و بزرگان حی را حفظ کند.
*یعنی در تسلط بر مبانی فقهی حضرت امام و مقام معظم رهبری و برخی دیگر از بزرگان، گمان نمیکنیم مثل شما کسی را داشته باشیم.
انشاءالله. خیلی از آقایان بهتر و بالاتر از من هستند، اما خدای منان و متعال در دوران تحصیل به من توفیق داد که خوب درس بخوانم و آنچه را که خواندم و فهمیدم به کار بگیرم.
در قصه استفتائات هم مخصوصاً امام راحل خیلی برایم زحمت کشیدند. در پاسخ به سئوالات شرعی که چگونه جواب بدهیم و مسائل چگونه هستند، انصافاً امام استادی شان را در حق بنده تمام و بسیار در پیشبرد کار به من کمک کردند. خدمت مقام معظم رهبری هم که جای خود دارد. اجمالاً میتوانم مدعی باشم که ناآگاه نیستم، اما آگاهتر از دیگران هم نیستم.
*اشاره کردید که لوازم مرجعیت را در مقام معظم رهبری دریافتید. ابتدائاً بفرمایید آشنایی شما با ایشان از کجا و چگونه آغاز شد؟
آشناییام با ایشان از مجلس خبرگان قانون اساسی شروع شد. این آشنائی از آنجا شروع شد و بعد هم در زمان ریاست جمهوری ایشان، مسائلی را که مطرح میشدند، در جلساتی با ایشان درمیان میگذاشتم. حدود یک سال به نمایندگی از طرف امام در هیئت عالی اقتصادی دولت شرکت کردم و در کثیری از این جلسات گاهی آقای هاشمی رفسنجانی شرکت میکردند و گاهی آقای خامنهای و من که از مرحوم آقای بروجردی گرفته تا مرحوم امامی امیری، مرحوم آقای شاهرودی، مرحوم آقامیرزا آقای اصطهباناتی، مرحوم آسیدیحیی یزدی، مرحوم آشیخ حسین آقای حلّی، مرحوم آمیرزا هاشم آملی، مرحوم آقای حکیم، مرحوم آقای خوئی و با برجستهترین علما نشست و برخاست داشتم، با مبانی و طرز تفکرشان و با اصل ساختار فقه آشنا بودم و لذا وقتی آقای خامنهای مطلبی را عنوان میکنند، دیگر ضرورتی پیش نمیآید که به بنده بگویند اینجا راجع به این مطلب است و آنجا راجع به آن مطلب. من تا آخر میفهمم نخ کار تا چه مقدار در دستشان است که این صحبت را میکنند. هر کسی هم که خوب در موضوعی وارد باشد، این خبرویّت را پیدا میکند و اختصاص به بنده ندارد. هر کسی در کار خودش همینطور است. کسی که از تجارت سررشته داشته باشد، وقتی می گویند نخود قیمتش در فلان جا این قدر است و در فلان جا آن قدر، سریع قیمتش را حساب و هزینه حمل و نقل و انبارداری را اضافه میکند و به این نتیجه می رسد که پس این قدر سود دارد. رشته های سیاسی و علمی هم همین طور است.
یکی از دوستان می گفت من اعلمیت مرجع تقلید را با حاشیه عروهاش می فهمم و بررسی میکنم تا ببینم حاشیه عروهاش به کجا دارد میزند و چه میخواهد بگوید. از فتاوایش میفهمم. من هم اگر مدعی شوم بعد از آن همه تلمذ در محضر بزرگانی از علما که به برخی اشاره کردم، این را میتوانم تشخیص بدهم، چندان گزاف نگفتهام.
*بعد از دوره ریاست جمهوری حضرت آقا، شما در جلسات علمی ایشان هم شرکت داشتهاید؟
بله. عرض میکنم. ایشان در سفری صحبت بسیار عالیای کرده بودند. فردا یا پس فردای آن روز خدمتشان رسیدیم. من در عین این که برای ایشان احترام قائلم، رفیق ایشان هم هستم. به ایشان عرض کردم صحبتهای شما را شنیدم و مقیدم هر جا صحبت میکنید، گوش کنم. صحبتهای شما طعم و مزه صحبتهای امام را داشت. با این که شمادر محضر امام خیلی حضور نداشتید و بعد از پیروزی انقلاب هم جنگ تحمیلی باعث شد که شما یک پایتان در تهران باشد، یک پایتان در جبهه و مشغول رتق و فتق امور جبهه بودید و خیلی با امام حشر و نشر نداشتید. اینها را از کجا یاد گرفتهاید؟
شاید عین تعبیرشان این باشد که: «من در این جور مواقع، معاهدهای با خدا دارم و آن این است که میگویم خدا! من این بدن ضعیف، این زبان ضعیف و این مغز ضعیفم را در خدمت تو قرار دادهام که آنچه از من برمیخیزد، در خدمت دین تو و در اعتلای کلمه توحید باشد. خدایا! اگر این خدمت را از من میپسندی، مرا کمک کن. این قرارداد را با خدا دارم و در اینجور مواقع با این روحیه پیش میروم».
بنده این سخنرانیها و موضع گیریها را ناشی از چنین طرز فکری میدانم: «من کان لله کان الله له» و یا در آن روایت دارد: «من اراد عزاً بلاعشیره و هیبه من غیر سلطان و غنی من غیر مال و طاعه من غیر الله، فلینقل من ذل معصیه الله الی عزّ طاعته»، و روایات از این قبیل زیاد داریم.
اگر چنین حالتی در کسی پیدا شود، خداوند منان متعال، او را رها نمیکند. به مغز و زبانش میاندازد و این را در وجودش به یک نحوی منعکس میکند که اینگونه صحبت کن. کثیری از سخنرانی های مهم آقای خامنهای سخنرانی یک فرد عادی نیست، کما این که سخنرانیهای امام هم اینطور بود.
صحیفه نور را ملاحظه کنید. چه کسی میتواند این همه با مردم صحبت کند و مطلب هم مفید از کار در بیاید؟ انسان در موارد دیگر، در جلسه دوم و سوم میبیند مطالب تکراری هستند و غیرمفید. خدا رحمت کند امام را. نکتههایی در کلامشان بود که بکر بودند و تازه و تکرار هم نمیشدند. آقای خامنهای هم همین طورند.
نیاز اسلام و مسلمین به چنین اشخاصی است. نیاز اسلام و مسلمین به مجتهدی که فقط بداند در یومالشک آیا میشود به حساب ماه رمضان روزه گرفت یا نه، نیست. این مسئله را هم باید دانست، اما نیاز مسلمین با این رفع نمیشود. نیاز مسلمین به مجموعهای رفع میشود که در رأس آن، این جور امور هستند و ما بحمدالله در بحرانهایی که پیش آمد، به فضل الهی و درایت ایشان، سربلند بیرون آمدیم.
میگویند انگلستان در سیاستبازی، پیر میکده و پیر استعمار است. امریکا هم در کنار انگلستان ورزیده شد. مجموعه اروپا هم مجموعهای هستند که با تبادل افکار ورزیده شدهاند. اینها دست به دست هم دادند که ما را محو و نابود کنند. صحبت این نبود که نفت یا گندم را قطع کنند. اصل، بنای نابودی ما را دارند و بنای نابودی هر کسی را که دارد مثل ما فکر میکند. الان واقع جنگ سوریها این است که آنها دارند کفاره رفاقت با ایران را پس میدهند. جنگ با حزبالله و مقاومت هم در واقع پس دادن کفاره رفاقت با ایران است.
در برابر این همه مغزهای متفکر مارخورده و افعی شده، بلکه افعی خورده و اژدها شده، هنوز مملکتی به نام ایران داریم و روی پای خودمان ایستادهایم، ولو این که قدر عافیت را نمیدانیم و متوجه نیستیم که خداوند چگونه ما را کمک کرده است. اینها همه عنایت الله است…
امام با ابزاری که باید جهان را دید و شناخت، میدیدند و میشناختند و لذا امام وقتی که در حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع) جلوی ضریح میایستادند و میخواستند زیارتنامه بخوانند، دستشان میلرزید و با یک دست، دست دیگرشان را میگرفتند. این امام نه اسلحه داشت و نه لشکری و نه طیارهای و طوری بر او سخت گرفتند که در اواخر اقامت در نجف شاید بیش از پنج نفر با امام نبودند.
درنجف بیشتر بیوتات با امام خوب نبودند. بهتر است مطلب را باز نکنم، اما خداوند منان متعال زیر بغل امام را گرفت و ایشان را باعزت و پیروزی به ایران برگرداند.
انقلاب پیروز شد، همه عالم، از شرق و غرب دست به دست هم دادند و جنگ را بر ما تحمیل کردند تا امام و ایران را از بین ببرند، اما: «ویابی الله الا ان یتم نوره». خداوند این چراغ را برافروخته نگه داشت.
امیدواریم تا آخر هم همینطور باشد، به شرط این که ما گناه نکنیم که گناهمان دامنگیرمان شود. خداوند منان متعال چنین رهبری را نصیب ما کرد: «شکراً لک یا الله.»
من در میان همه فضلا و بزرگان علمی و اساتید، کسی را نمیبینم که نه تنها شبیه آقای خامنهای، بلکه نزدیک به ایشان هم باشد. خداوند منان متعال، ایشان را بعد از امام ذخیره کرد و انصافاً هم خوب اداره کرد.
همین فتنه ۸۸ واقعاً جنگ علیه نظام و نقطه اوج همدستی همه دشمنان برای براندازی نظام و شاید نقطه اوج تدبیر و اشراف ایشان هم بود.
در جمع مردم ایران و علمای حوزههای دینی ایشان در رأس است. برو برگرد ندارد…
پینوشتها:
۱٫قرآن کریم، سوره مائده، آیه ۳۸
۲٫قرآن کریم، سوره جن، آیه ۱۸