۱) اگر برای «روحانیت» به عنوان قشری با وظایف و کارکردهای معین اجتماعی به دنبال ریشه و تباری دینی باشیم، بدون تردید« آیه۱۲۲ سوره توبه» به عنوان جدیترین سند اصالت و هویت این قشر مطرح میشود. در این آیه شریفه خداوند از مومنان میخواهد تا عدهای از میان خود را برای تحصیل معارف دینی و تفرقه در دین گسیل کنند و این عده وظیفه دارند پس از کسب علوم و معارف دینی به میان جامعه خود بازگردند و نقش «منذر» را در میان مردم خود ایفا کنند. در واقع کسانی که در جوامع مسلمان به نام روحانی یا عالم دینی شناخته میشوند باید مصداق این آیه باشند. این آیه دو رکن اصلی را برای فرد روحانی در نظر گرفته است: اول تحصیل معارف اسلامی و تفقه در دین و دوم تبلیغ و انذار.
۲) هر انسان عاقلی در هر جای دنیا بشنود که بسیاری از چهرههای اصلی یک حکومت، روحانی و عالم دینیاند توقع دارد که تحقق دستورات و مطالبات آن دین، اولویت نخست آن حکومت باشد و آن حکومت بیش از سایرین، قواعد و احکام دینی را محترم بشمارد و اجرا کند.
۳) رهبر معظم انقلاب در تبیین آیه ۴۱ سوره مبارکه حج (الَّذینَ إِن مَکَّنّاهُم فِی الأَرضِ…) فرمودهاند: «نظام اسلامی باید تضمین کند که ارزشهای الهی در جامعه حاکم خواهند بود و این آیه ناظر به همین معناست. اگر در یک جامعه مسئولان و زمامداران، مردم را امر به معروف کنند و از منکر باز بدارند و نماز را اقامه کنند، در آن محیط ارزشها رشد میکنند.»(۳۱/ ۴/۱۳۷۴) بسیاری از مفسران شیعه در تفسیر این آیه چنین گفتهاند که هرگاه «مومنین» به قدرت و حاکمیت برسند، دین و احکام آن را بر پا میدارند و ارزشهای دینی را در جامعه ترویج میدهند و منکرات را از جامعه میزدایند و این موارد نشانه حاکمیت مومنان و صالحان است.
۴) برپایی نظام اسلامی در ایران فرصتی پدید آورد تا برخی از روحانیون به قدرت و مناصب حکومتی برسند. به همین علت توقع است که این عزیزان از موقعیت و قدرت در اختیارشان به عنوان ابزاری برای انجام ماموریت اصلی خود یعنی «تبلیغ و انذار و امر به معروف و نهی از منکر» بهرهبرداری کنند و تکالیفی را که خداوند در این دو آیه (۱۲۲حج و ۴۱ حج) بر عهده «روحانیت و مومنین» نهاده است، انجام دهند. به همین دلیل بسیاری از سیاسیون و کارشناسان سیاسی جهان در پی پیروزی انقلاب اسلامی پیشبینی میکردند در نظام جمهوری اسلامی اولویت نخست حاکمیت، اجرای احکام و ارزشهای دینی و حاکم کردن دین و ضوابط آن بر جامعه ایران باشد.
۵) در ابتدای شکلگیری نظام جمهوری اسلامی و بهواسطه شور و شوق خاص ناشی از پیروزی انقلاب، عملکرد اغلب چهرههای روحانی که به مناصب حکومتی رسیده بودند، تبلیغ محور بود و این افراد با توجه به سوابق خود (که عموماً اهل وعظ و منبر و تبلیغ بودند) از جایگاه سیاسی و حاکمیتی خود برای انجام رسالت تبلیغ بهره میبردند و در هر فرصتی دغدغههای دینی خود را آشکار و برای حاکمیت ارزشهای دینی بر جامعه تلاش میکردند؛ اما با گذشت زمان این روند بهتدریج دچار دگرگونی شد و کمکم روحانیون شاغل در مناصب سیاسی و حکومتی از وظایف ذاتی خود فاصله گرفتند و توان خود را بر انجام مسئولیتهای سیاسی و اداری و قضایی متمرکز کردند. این روند در ادامه منجر به شکلگیری نسلی از روحانیون شد که بهرغم سوابق طلبگی و استفاده از پوشش و لباس روحانیت، توجهی به وظایف اصیل روحانیت ندارند و حتی پرداختن به تبلیغ و انذار و امر به معروف و نهی از منکر را دون شان خود میدانند و به هیچوجه حاضر به استفاده از موقعیت اداری و حاکمیتی خود برای حاکمیت ارزشهای دینی و دفاع از احکام شرعی و قواعد اخلاق اسلامی نیستند! این افراد چنان در قالب مسئولیتهای خود (نمایندگی مجلس، وزارت و ریاست بر سازمانها و ادارات مختلف و مدیریتهای قضایی، تدریس در دانشگاه و….) فرو رفته و بر آن حوزه متمرکز شدهاند که جز مباحث و موضوعات خاص آن حوزه، کلامی از آنها شنیده نمیشود و جز فعالیتهای ناشی از مناصب و مشاغل حاکمیتی و اداری، دغدغه و تلاشی از خود نشان نمیدهند، تا آنجا که این پرسش برای بسیاری پدید میآید که اگر این جماعت توجهی به وظایف خاص روحانیت ندارند، پس چرا لباس آن را میپوشند و از نمادهای آن استفاده میکنند؟ اصولاً وقتی که این عده از انجام وظایف روحانیت سرباز میزنند چه اصراری بر استفاده از امتیازات ناشی از روحانیت (استفاده از القاب و جایگاه اجتماعی و پوشش خاص آن) دارند؟
۶) «وداع با تبلیغ» یا «فرار از رسالت روحانیت» از جمله آفات مهمی است که در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی گریبان برخی از روحانیون را گرفته و عملاً به آسیبی جدی برای روحانیت تبدیل شده است. نکته تلخ و ناگوار این است که این آفت اغلب گریبان آن دسته از روحانیون را گرفته (و میگیرد) که به علل مختلف (از جمله تحصیلات مناسب حوزوی یا دانشگاهی، توانمندیهای ذهنی و رسانهای، جایگاه سیاسی و اداری و…) از بهترین موقعیت تبلیغی و بیشترین مخاطب برخوردارند و به اصطلاح «صاحب تریبون» محسوب میشوند؛ اما از این فرصت، هیچ استفادهای برای ابلاغ رسالاتالله و انذار جامعه نمیکنند و همین رفتار به شکل غیرمستقیم این پیام را به جامعه و مخاطب میدهد که دین و احکام آن اولویت نخست این افراد نیست و بدیهی است که چنین پیامی چه تاثیرات مخربی بر مخاطبین خواهد داشت: تحریک و سوق دادن جامعه به تفکر سکولار، افزایش بیاعتنایی مردم به دیانت و شریعت، ایجاد تردید و یاس در اقشار متدین جامعه و گستاخی و تجری افراد لاابالی و دین ستیز! (ظهور و بروز این پدیده در کنار سایر عوامل و ساز و کارهای دین ستیز، موجب بروز و تشدید پیامدهای مذکور میشود و البته که هیچکس نمیتواند ادعا کند که رویدادهای اجتماعی تنها یک علت دارند.)
۷) مقصود از تبلیغ در این نوشتار، مفهوم رایج از این واژه (منبر رفتن در مناسبتهای خاص یا …) در محافل طلبگی و گفتار روحانیون نیست؛ بلکه مفهوم عام و عقلانی این واژه است. اگر یک روحانی در جایگاه استاد حقوق یا فلسفه دانشگاه، رفتار و گفتار خود در کلاس درس را به شکلی برنامهریزی کند که دانشجویان به همراه افزایش دانش فلسفی یا حقوقی، به معنویت و دیانت علاقمند شوند و از گناه و فساد در عقیده فاصله بگیرند، رسالت تبلیغی خود را انجام داده است. اگر یک روحانی در کسوت مسئولیت و با استفاده از جایگاه خود مردم را از گناهی نهی و به انجام واجبات دعوت کند و یا ذهن مردم را نسبت به یک موضوع اعتقادی و شرعی روشن کند و باعث افزایش فهم و معرفت دینی مخاطبین خود شود، به وظیفه دینی خود عمل کرده است. مثلاً اگر یک روحانی در مقام ریاست جمهوری و در سخنرانی یا نطق خود (آنهم در حد “چند جمله”) لزوم حجاب و ارزش حیا و پاکدامنی را یادآوری یا در مذمت روزهخواری صحبت و یا ضرورت احترام به پدر و مادر را یادآوری کند، به رسالت خود به عنوان یک مبلغ عمل کرده است. (بدیهی است رعایت اصول تبلیغ از جمله نیت الهی، مخاطبشناسی، زمانشناسی، نحوه بیان و… در این عرصه الزامی است و عدم توجه به این اصول موجب نقض غرض خواهد شد.)
۸) بروز و شکلگیری این آسیب علل متفاوتی دارد از جمله:
الف)دنیاطلبی: پس از تاسیس جمهوری اسلامی، جایگاه و موقعیت اجتماعی و اعتماد عمومی به نهاد روحانیت به شکل قابل ملاحظهای افزایش یافت و همین امر موجب شد تا امکان دستیابی گسترده به موقعیتها و امتیازات مادی، سیاسی و اداری برای روحانیت فراهم شود. در این میان برخی از روحانیون بدون توجه به این امکان به زندگی عادی خود ادامه دادند و تبلیغ دین و تعهد به رسالت روحانیت را بر کسب مناصب دنیایی و برخورداری از امتیازات فراهم شده سیاسی و مادی، ترجیح دادند و در عین وفاداری به نظام و انقلاب اسلامی و حمایت از آن، وارد عرصه سیاست و موقعیتهای اداری و … نشدند. دستهای دیگر بر اساس وظیقه شرعی و با هدف ادای دین به انقلاب اسلامی مسئولیتهای سیاسی و اداری و قضایی را پذیرفتند، اما زیطلبگی و معنویت روحانیت را بر آلودگی به زخارف دنیایی ترجیح دادند و از جایگاهها و تریبونهای به دست آمده و اعتبار اجتماعی ایجاد شده، در مسیر ابلاغ رسالات الله بهرهبرداری کردند و با رویکردی جهادی هم وظایف انقلابی و حکومتی خود را انجام دادند و هم در سنگر تبلیغ به ایفای نقش روحانی و معنوی خود و هدایت مردم پرداختند.
اما دستهای دیگر از روحانیون با ورود به ساحت قدرت و سیاست، و بهتدریج به دنیاطلبانی حرفهای تبدیل شدند و نه تنها وظایف تبلیغی خود به عنوان یک روحانی را فراموش کردند، بلکه به تعبیر حضرت امیر(ع) چون شترانی گرسنه به جان مراتع بیتالمال افتادند و موقعیتهای سیاسی و قضایی و اداری را نردبامی برای دستیابی به دنیا و جاه و مقام تبدیل کردند. این عده بهخوبی میدانستند که برای تداوم موقعیتها و ادامه برخورداری از قدرت و ثروت و جاه و مقام نیازمند لباس روحانیتاند (چون آن موقعیتها به واسطه لباس روحانیت نصیبشان شده بود) و به همین دلیل پوشش روحانیت را حفظ کردند، اما با زیطلبگی و رسالت تبلیغ خداحافظی کردند. این گروه تشکیلدهنده بخشی از روحانیت منهای تبلیغ به شمار میآیند.
ب)عدم انگیزه و توان تبلیغ: ورود به کسوت روحانیت و عمل به وظایف آن (از جمله سربازی دائمی برای دین و تبلیغ) نیازمند انگیزههای جدی اعتقادی و استعدادها و توانمندیهای ذاتی است و طبیعی است که همگان از این انگیزه و استعداد برخوردار نباشند. در واقع بخشی از کسانی که وارد حوزههای علمیه شدهاند، مسیر زندگی خود را درست انتخاب نکردهاند و بدون شناخت کافی و تحت تاثیر عوامل عاطفی و هیجانی، ورود به جرگه روحانیت را برگزیدهاند و از اینرو پس از قرار گرفتن در جایگاه یک روحانی، فاقد دغدغه و قدرت یک مبلغاند و همین امر باعث میشود تا از انجام این رسالت الهی شانه خالی کنند و خود را وقف کار یا عرصه دیگری غیر از تکالیف روحانیت نکنند. بسیاری از این افراد متوجه عدم تناسب خود با جایگاه و موقعیت روحانیت شدهاند، اما جرئت و قدرت خروج از جرگه روحانیت را ندارند و بدون داشتن شایستگی و لیاقت لازم، در کسوت روحانیت باقی مانده و چهبسا با عملکرد خنثی و غیر مسئولانه خود زمینه انحراف فکری و عقیدتی برخی از افراد را فراهم کردهاند. (در موارد متعدد سکوت و یا عدم واکنش حداقلی فردی از این دسته در برابر وقوع یک منکر یا رخداد یک بدعت در ساحت اجتماعی، از سوی عوام جامعه حمل بر بیاشکال بودن آن منکر یا بدعت میشود، چون یک «روحانی» شاهد آن عمل یا بدعت بوده، اما سکوت اختیار کرده و واکنشی دال بر مخالفت و عدم اعتراض نشان نداده است.) متاسفانه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر تعداد چنین افرادی افزوده شده است. افرادی که با چشمانی بسته و بدون شناخت و صرفاً بر مبنای احساسات و شاخصههای عاطفی وارد جرگه روحانیت شدهاند.
ج) ترس و عدم شجاعت: بدون تردید ابلاغ پیامهای الهی و تبشیر و انذار جامعه و در یک کلام «تبلیغ» علاوه بر ابزارهای مناسب، به شجاعت، ایمان قوی به صحت مسیر و دانش دینی کافی نیاز دارد، بهخصوص اینکه پای امر به معروف و نهی از منکر در میان باشد.
در این میان حضور یک روحانی در جایگاههای سیاسی و اداری و قضایی، اغلب بر میزان شک و تردید فرد درباره انجام وظیفه تبلیغی میافزاید و البته ملاحظهکاریها و محافظهکاریها و اظهارنظرهای منفی اطرافیان و مشاوران (با عناوینی مانند مصلحتاندیشی، لزوم اقدام عاقلانه و پرهیز از اقدامات احساسی، حفظ شان و جایگاه مسئولیت و منصب، پیامدهای سیاسی و رسانهای و…) نیز مزید بر علت میشوند و روحانی را از انجام وظایف تبلیغی باز میدارند. در این حالت برخی از روحانیون صاحب منصب، زیر فشارها و توصیههای پیش گفته، وظایف و رسالت تبلیغی خود را تعطیل و هم و غم و توجه خود را بر انجام مسئولیت اداری یا سیاسی و… خود متمرکز میکنند و حتی در حد چند جمله نیز حاضر به انجام وظیفه در عرصه تبلیغ نیستند. این عده یا از انجام این وظیفه خجالت میکشند و آن را دون شان خود تصور میکنند (چون شان و جایگاه خود را به واسطه مقام و موقعیت سیاسی و حکومتی شان بالاتر از یک مبلغ میبینند) و یا از انجام این وظیفه به واسطه تبعات احتمالی میترسند، چون بر این باورند که امر به معروف و نهی از منکر جامعه و انذار مخاطبین و دعوت مردم به دیانت باعث رویگردانی بخشهای غیر متدین جامعه از آنان میشود و مثلاً در صحنه انتخابات کاهش رای این افراد و یا جناحشان را درپی خواهد داشت. از سوی دیگر و بهویژه در سالهای اخیر و بهواسطه سایه سنگین فضای مجازی بر جامعه و نفوذ جدی آن در افکار عمومی، بر میزان ترس این دسته از روحانیون افزوده شده و این عده بهشدت از فشار فضای مجازی بیمناکاند، چون جو غالب در فضای مجازی در اختیار دشمنان دین و شرع است و هرگونه حرکت مومنانه و دینمدارانه (خصوصاً امر به معروف و نهی از منکر و انذار جامعه و دعوت به احیای ارزشهای دینی) از سوی مسئولان نظام و چهرههای سیاسی و قضایی و… با تهاجم جدی فضای مجازی و ترور شخصیت آنها روبرو خواهد شد.
طبیعی است در چنین حالتی انجام ابلاغ رسالاتالله از سوی روحانیون صاحب منصب و مقام نیازمند شجاعت و خداترسی خاصی است و هر کسی توان پذیرش خطر در این عرصه را ندارد، زیرا به بیان خدای متعال مبلغ باید مصداق « وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لآئِمٍ» باشد و جز خدا از هیچ موجودی واهمه نداشته باشد.
۹) موارد فوق باعث شده تا برخی از روحانیون تمایل چندانی به انجام وظایف تبلیغی نداشته باشند و فلسفه کسوت خود را به فراموشی بسپارند. این فراموشی به همین جا ختم نمیشود و بهتدریج منجر به بیخیالی و تماشاچی شدن فرد ملبس به کسوت روحانی در برابر رواج منکرات و نایاب شدن معروفها در جامعه میشود و سکوت چنین افرادی در برابر تعرض و بیحرمتیهای پی در پی به ساحت احکام الهی و ارزشهای دینی به نوبه خود سبکی از دینداری فردی، بیهزینه و «سکولار» را در جامعه ترویج میکند. و این گونه است که جامعه شاهد رشد نوع جدیدی از روحانیت شده است. روحانیتی خالی از رسالت و دغدغه دینی و صرفاً منتفع از لباس روحانیت! و این یعنی تقابل آشکار با نگرش قرآن به نهاد روحانیت و تکالیف آن در عرصه تبلیغ و انذار.
۱۰) مقابله با این آفت صرفاً به عهده نهاد روحانیت و حوزههای علمیه نیست و برای زدودن این آفت از دامن روحانیت پیش از همه، روحانیون صاحب مقام و منصب و متعهد و مفتخر به سربازی امام زمان(عج) باید وارد میدان عمل شوند و به موازات انجام وظایف اداری و سیاسی خود به انجام تکالیف تبلیغی خود نیز اهتمام داشته باشند و آنچنان در این مسیر استقامت کنند که الگویی برای سایر روحانیون شوند. مثلاً اگر رئیس جمهور در این مسیر پیشگام شود و با توجه به سیادت و محبوبیت خود در هر سفر یا جلسه یا سخنرانی و… در حد چند دقیقه تکلیف خود در عرصه تبلیغ و انذار و امر به معروف و نهی از منکر را با اقتدار و افتخار و بهنحو احسن به انجام برساند و اگر روحانیون صاحب موقعیت دیگر هم به ایشان اقتدا کنند (ریاست قوه قضاییه و نمایندگان روحانی مجلس و…) به لطف خدا شاهد آن خواهیم بود که این آفت به عنوان یک «منکر» شناخته و همین امر مانع از ترویج و گسترش آن شود. در عین حال حوزههای علمیه و مدیران آن میتوانند با جدیتر کردن گزینش طلاب و افزایش دقت آن، افتخار کسوت روحانیت را از آن کسانی کنند که شیفته تبلیغ و خدمت به دیناند و به لباس روحانیت به چشم نردبام ترقی نگاه نمیکنند. اما اگر خدای نکرده این مقوله جدی گرفته نشود بهسختی میتوان مانع گسترش و شیوع این آسیب شد و این آفت، بنیاد و اساس روحانیت را هدف خواهد گرفت.