در طول سلطنت ۳۷ ساله محمدرضا شاه، شرایط انقلابی، دو بار او را به خارج از کشور فرستاد. نخستین بار در بحبوحه ملی شدن صنعت نفت و بار دیگر در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷٫ محمدرضا شاه در سال ۱۳۳۲ بدون تشکیل شورای سلطنت و بدون هیچ تشریفاتی کشور را به مقصد بغداد و سپس رم ترک کرد. دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه مصدق به درستی میگفت؛ چون خروج شاه بدون اطلاع قبلی بوده، بنابراین شاه فرار کرده و این کار به منزله استعفای او از قدرت است. خیلیها سرنوشت شاه را مشابه ملک فاروق میدانستند که سفر بیبازگشتی به شهر کاپری در ایتالیا داشت.
به نظر میرسید شاه هم بهرغم اظهارات خویش مبنی بر اینکه حکم برکناری مصدق بر اساس اختیارات قانونی بوده و او قانوناً شاه این مملکت است، در حقیقت کار را تمام شده میدانست و به همراهان خویش میگفت به امریکا میرویم و در آنجا مستقر میشویم و مزرعهای میخریم. در طول اقامت شاه در بغداد و رم، اخبار خوبی از ایران به او نمیرسید. هر روز تظاهرات علیه شاه شدت مییافت و مردم مجسمه او و پدرش را پایین میآوردند و فاطمی خواستار اعدام همه اعضای خاندان پهلوی بود.
روایت سولیوان آخرین سفیر امریکا در تهران پس از فرار شاه در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ درباره واکنش مردم نسبت به فرار دوم شاه نیز مشابه سال ۱۳۳۲ است. او در گزارش خویش به وزارت امورخارجه امریکا مینویسد: «پس از انتشار خبر عزیمت شاه از طریق رادیوی ملی کشور، شهر تهران یکپارچه دستخوش احساس و عاطفه شده است. موتورسوارها با چراغهای روشن و بوق زنان در خیابانهای شهر به راه افتادهاند. افراد جوان در حالی که خبرها را روی پوسترهای دستساز نوشتهاند و آماده برگزاری تظاهرات میشوند، به این سو و آن سو میدوند. تا ساعت چهار بعد از ظهر مردم هنوز هم در حال رقص و پایکوبی هستند و گزارشی در مورد وقوع خشونت و درگیری دریافت نکردهایم».
نخستین فرار شاه جایگاه متزلزل او را در میان ایرانیان آشکارا نشان داد. همان طور که وقتی پدر او رضاشاه توسط متفقین کشور را به مقصد موریس ترک کرد، ایرانیان متاسف و اندوهگین نشدند، در فرار او به بغداد نیز موجی از شادی مردم ایران را فراگرفت. در همه جا صحبت از جمهوری و مرگ سلطنت بود. در خیابانهای تهران مردم غریو شادی سر میدادند. در خارج از کشور نه تنها کشورهای مختلف حاضر به پذیرش او نبودند، بلکه اعضای سفارت ایران در رم نیز حاضر به تحویل خودروی شخصی شاه به او نشدند.
حسین فرودست در مورد چند روزی که شاه در رم به سر برد، مینویسد: «سفیر (کاردار) ایران در رم غلامعلی نظام خواجهنوری از وابستگان بسیار نزدیک محمدرضا بود که دائم در کاخ دیده میشد. خواجهامیری نیز به دیدار محمدرضا نیامد و از اعضای سفارت تنها یک نفر وابسته اقتصادی به نام صادق در هتل به دیدار شاه آمد. خواجهنوری بسیار مورد محبت محمدرضا و مدتی رئیس کل تشریفات دربار بود. محمدرضا به صادق میگوید اتومبیلی را که همیشه در رم داشته از خواجهنوری بگیرد و بیاورد. خواجهنوری تلفنی از مصدق کسب تکلیف میکند و مصدق دستور میدهد: «ندهید! ندهید!» و اتومبیل را نمیدهند. محمدرضا جمعاً دو روز در هتل رم اقامت داشت و در این مدت مقاماتی از انگلیس و آمریکا با او در تماس دائم بودند.»
بنابراین در اولین فرار شاه، نهاد شاهنشاهی ایرانی که پهلویها در صدد احیای آن بودند و آنرا سنتی دیرپا، ریشهدار و محبوب در میان ایرانیان میدانستند، جایگاه بیثبات خود را نشان داد و تداوم خود به مدت ۲۵ سال بعدی را به حمایت خارجی گره زد. کودتای امریکایی انگلیسی موسوم به عملیات آژاکس، شاه را به قدرت برگرداند، اما هرگز به او اعتبار و مشروعیت نبخشید. برای همین شاه به دنبال منبع مشروعیتی دیگر، یعنی پشتوانه حمایت خارجی برای حفظ تاج و تخت برآمد. درست به همین دلیل شاه برای همیشه تاج و تخت از دست رفته خویش را مدیون عملیات مشترک سیا و ام. آی. سیکس میدانست.
از این پس شاه دست به سرکوب مخالفان خود زد. پول بادآورده نفت و حمایت همهجانبه امریکا شاه را سرمست کرد و به او غرور کاذب بخشید. شاه فکر میکرد کودتا که او را مشابه پدرش به قدرت رسانده بود، مخالفان او را نیز به تاریخ سپرده است، غافل از اینکه در زیر پوست شهر خبرهایی بود، خبرهایی که او تا وقتی که برای دومین کشور را ترک کرد، نخواست صدای آن را بشنود و همه مخالفان را مترجعین سرخ و سیاه مینامید.
زمانی که او مدعی شد که صدای مردم را شنیده، دیگر خیلی دیر شده بود. ۱۶ آبان ۵۷ شاه در حالی که برگه سفیدی در دست داشت، خطاب به ملت ایران چنین گفت: «ملت عزیز ایران! در فضای باز سیاسیای که از دو سال پیش بهتدریج ایجاد شد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد به پا خاستید. انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تأیید من به عنوان پادشاه ایران و به عنوان یک فرد ایرانی نباشد… بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و متعهد میشوم که خطاهای گذشته و بیقانونی و ظلم و فساد دیگر تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت جبران نیز گردند. متعهد میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای برقراری آزادیهای اساسی و اجرای انتخابات آزاد تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است به صورت کامل به مرحله اجرا در آید. من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.»
۱۵ سال قبل، وقتی نهضت اسلامی علیه رژیم پهلوی شروع شد، او به جای شنیدن صدای نهضت، آنها را مرتجعین سیاه و حیوانات نجس نامید و حضرت امام در واکنش به این تعبیر شاه در سخنرانی خویش نوید شروع یک حرکت فکری و فرهنگی مستمر را داد که به پیروزی انقلاب اسلامی منجر شد:
«آقا! من به شما نصیحت میکنم، ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم. دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند میکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر بکنند… آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوان نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو میگویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را میبوسند. دست حیوان نجس را میبوسند…؟ آقا! ما حیوان نجس هستیم…؟ خدا کند که مرادت این نباشد،. خدا کند مرادت از اینکه مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند، مرادت علما نباشند، والا تکلیف ما مشکل میشود و تکلیف تو مشکل میشود. نمیتوانی زندگی کنی. ملت نمیگذارد زندگی کنی. نکن این کار را. نصیحت مرا بشنو… آقا نکن این طور. بشنو از من. بشنو از روحانیون. اینها صلاح ملت را میخواهند. اینها صلاح مملکت را میخواهند.»
شاه برخلاف سال ۱۳۳۲ که مصدق رهبری جریان مخالف را برعهده داشت، فکر میکرد یک چهره ملیگرا میتواند دولت آشتی ملی تشکیل بدهد، غافل از اینکه اولاً جبهه ملی دیگر توان دوره ۱۳۲۸-۱۳۳۲ را ندارد و فعالیت آن تحتالشعاع فعالیت سیاسی سایر گروهها و جریانهای سیاسی از جمله نیروهای مذهبی است و ثانیاً بهشدت گرفتار اختلافنظر و تفرقه است. برای همین هم بختیار را به دلیل پذیرش مسئولیت نخستوزیری شاه از جبهه ملی اخراج میکنند. شاه پس از ناکامی دولت نظامی ازهاری، برای خروج از بنبست به جبهه ملی روی آورد. شاه درابتدا دکتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخستوزیری در نظر گرفت. دکتر صدیقی پاسخ رد داد و شاه از شاپور بختیار دعوت کرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار کامل و خروج شاه از کشور بعد از گرفتن رأی اعتماد مجلس به دولت پذیرفت. بختیار در فرودگاه به داخل هواپیما میرود و شاه به او میگوید شما تمام اختیارات را دارید. بختیار هم دست شاه را میبوسد و از هواپیما پایین میرود.
در فرار دوم، شاه درمان بیماری را بهانه کرد تا چند روزی از کشور دور باشد و بهمحض اینکه آبها از آسیاب افتاد برگردد. ظاهراً او تصور کرده بود که این مسافرت حداکثر دو یا سه ماه طول خواهد کشید. شاه در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ بیماری خود را علت مسافرتش ذکر کرد و گفت: «مدتی است احساس خستگی میکنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از اینکه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت.» او این بار قرار بود از نزدیک با مقامات امریکایی صحبت کند و آنها را در جریان بگذارد تا همچنان به حمایت از او ادامه دهند. تصور شاه این بود که تحولات ایران زیر سر آمریکاییهاست.
امیر اصلان افشار که در این سفر با شاه همراه بود و سمتهای مختلفی را در وزارت امورخارجه، نمایندگی مجلس و ریاست اداره کل تشریفات دربار به عهده داشت در خاطرات خویش مینویسد: «اعلیحضرت معتقد بود سولیوان سوءنیـت دارد و گزارش درستی از اوضاع ایران به کاخ سفید و مقامات وزارت امور خارجه امریکا ارائه نمیدهد. بنابراین لازم است که خودم به امریکا بروم و با کارتر و مقامات وزارت امور خارجه امریکا ملاقات کنم و به آنها بگویم که اقدامات شما در بیثبات کردن ایران نه فقط برای ما بلکه برای تمام منطقه فاجعهبار خواهد بود.»
در حقیقت مقصد شاه امریکا بود و فکر میکرد این سفر بیش از دو سه ماه به طول نخواهد انجامید. کارتر در شرایط انقلابیِ ایران به شاه پیشنهاد میکند سفری به مصر داشته باشد و درباره قرارداد «کمپ دیوید» با انور سادات و جرالدفورد (رییسجمهور سابق امریکا) ملاقات و گفتگو کند. شاه بعد از سه روز اقامت در مصر قصد عزیمت به امریکا را دارد، اما مقامات امریکایی سفر او را به صلاح نمیدانند و آوارگی شاه شروع میشود. او پس از اقامت چند روزه در اسوان مصر، دعوت نامهای از ملک حسن دوم پادشاه مراکش دریافت میکند و به این کشور میرود. باهاما و مکزیک کشورهای بعدی هستند که شاه را میپذیرند.
سرانجام کارتر تحت فشار اطرافیانش در ۲۹ مهر ۱۳۵۸ اجازه مسافرت شاه و همسرش را به امریکا با ویزای توریستی صادر میکند. ظاهراً در فرودگاه فورت لادیل امریکا، وقتی هواپیمای شاه و اطرافیانش به زمین مینشیند، بر خلاف انتظار شاه، فقط یک کارشناس امریکایی از اداره بازرسی مواد کشاورزی امریکا به استقبال او میرود. فریده دیبا مادر فرح که در این سفر همراه شاه و فرح است مینویسد در فرودگاه همه وسائل ما را بازرسی کردند تا مطمئن شوند از مکزیک، گل و گیاه یا تخم سبزیجات و میوه همراه خود نیاوردهایم. محمدرضا در آن حال نزار و رنگ پریده که تب شدید هم آزارش میداد گفت، «ببینید روزگار با ما چه کرد؟ در همین امریکا ترومن، اف کندی و کارتر به استقبال من میآمدند و فرش قرمز زیر پایم پهن میکردند.»
با تسخیر سفارت امریکا دولتمردان امریکایی و علیالخصوص کارتر به فکر خارج کردن شاه از امریکا میافتند تا به این وسیله آزادی گروگانهای خود را فراهم کنند. سرانجام تنها کشوری که تحت فشارهای امریکا حاضر به پناه دادن شاه میشود پاناماست. شاه و همسرش ۱۰۰ روز در پاناما ماندند و سپس به اصرار رئیسجمهور مصر و همسرش، در روز سوم فروردین ۱۳۵۹ با یک هواپیمای پانامائی رهسپار قاهره شدند.
فرار شاه نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی به شمار میرود. تیتر «شاه رفت» به عنوان یکی از ماندگارترین تیترهای مطبوعات ایران که در ۲۶ دی ماه، در صفحه نخست روزنامه اطلاعات نقش بست، فراتر از رفتن شاه، پایان رژیم شاهنشاهی بود. با فرار شاه رژیمی که رضاشاه از آن با عنوان رژیم تک نفره یاد میکرد به پایان خود رسید و نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی در ایران به تاریخ پیوست. این سرنوشت حکومتی بود که با کمک و حمایت خارجی روی کار آمده بود و اقدامات آن باعث شد تا در میان همه مردم بدون در نظر گرفتن خاستگاه طبقاتی، پایگاه اجتماعی نداشته باشد.
۱۶ روز پس از خروج شاه از کشور حضرت امام پا به میهن گذاشتند و در پیام مهمی خواستار حفظ نظم از سوی آحاد مردم در کشور شدند و فرار محمدرضا پهلوی را طلیعه پیروزی ملت و سرلوحه سعادت و دست یافتن به آزادی و استقلال معرفی کردند.