Tag Archives: زن

11آوریل/22

امام‌المشککین هم به معصومیتش شک نکرد!

اشاره:

بیان ابعاد شخصیتی و اقیانوس فضایل وجود مقدس حضرت‌ صدیقه‌ طاهره«س» با وجود حیات کوتاه آن حضرت چنان گسترده است که با استناد به منابع معتبر روایی و رجالی مورد اتفاق فریقین و حتی برخی دانشمندان مسیحی، قلم از توصیف شایسته ایشان قاصر است. کسب مقام عظیم در بعد معنوی و معرفتـی، زندگی خانوادگی و اجتماعی و سیاسی، بهویژه نقش‌آفرینی در جامعه با وجود تحمل مصائب عظیم و ایستادگی در مقابل انواع بلایا در مسیرِ جهاد فی‌سبیل‌اللَّه، آن حضرت را در مرتبه‌ای قرار داده که در اوج قله تصور است. از سوی دیگر مقامات عالیه آن حضرت در نزد پدر بزرگوارشان، حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی«ص» و نیز شباهت‌های رفتاری در گفتار و کردار حضرت صدیقه کبری به پدر بزرگوارشان که در کتب مختلف بدان اشاره شده، بدون تردید ایشان را در مرتبتی قرار داده که صرفاً به عصر خود تعلق ندارند، بلکه الگویی جاویدان برای همه دوران‌ها هستند.

در این مجال با رعایت اختصار به بخش‌هایی از سیره آن بزرگوار که در حد توان ما(۲) قابلیت الگوبرداری و درس‌آموزی برای جامعه امروز ما را دارد مرور می‌کنیم که:

آب دریا را اگر نتوان کشید

هم به قدر تشنگی باید چشید

 

فضایل حضرت زهرا «سلام‌الله علیها»

در منابع اهل سنت فضائل بسیاری از زبان «عایشه» درباره حضرت فاطمه«س» نقل شده است: «ما رأیت افضل من فاطمه غیر ابیها»؛ جز پیامبر«ص»، احدى را برتر از فاطمه ندیدم.» و نیز: «من هرگز کسی را شبیه‌تر از فاطمه«س» به رسول خدا«ص» در رفتار وکردار و نحوۀ نشست و برخاست ندیدم. هرگاه که فاطمه«س» بر پیامبر«ص» وارد می‌شد، آن حضرت به خاطرش از جای بر می‌خاست و به سویش می‌رفت و او را می‌بوسید.» و نیز:   «ما رأیت احداً قط اصدق من فاطمه: هرگز کسی را راستگوتر از فاطمه ندیدم.»(۳)

در توصیف عظمت و بزرگی حضرت زهرا«س» همین بس که حضرت خاتم‌الانبیا«ص» در ستایش ایشان فرمودند: «فاطمه بضعه منّی یقبضنی ما یقبضها، ویبسطنی ما یبسطها: فاطمه پاره تن من است. هر آنکه او را ناراحت کند، مرا ناراحت کرده و هر آنکه او را خشنود سازد مرا خشنود ساخته است.» این روایت در کتب مختلف مفسران بزرگ شیعه، به‌ویژه اهل سنت آمده است.(۴)

حاکم نیشابوری به سند خود از عبدالله بن زبیر همین مضمون را که در صحاح اهل سنت نیز موجود است، نقل می‌کند: «انما فاطمه بضعه منی؛ یؤذینی ما آذاها، ینصبنی ما انصبها؛ همانا فاطمه پاره تن من است هرچه او را بیازارد مرا آزرده است.»

 

خداوند می‌فرماید: ای فاطمه(س) از من بخواه…

در وصف فضل حضرت زهرا«س» رسول خدا«ص» می‌فرمایند: «فی ذِکرِ فَضلِ فاطِمَهَ علیهاالسلام یَومَ القِیامَهِ ـ.: وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ، إنَّهَا الجارِیَهُ الَّتی تَجوزُ فی عَرصَهِ القِیامَهِ عَلی ناقَهٍ رَأسُها مِن خَشیَهِ اللّه‏…فَیو حِی اللّه‏ عَزَّوجَلَّ إلَیها: یا فاطِمَهُ! سَلینی اُعطِکِ، وتَمَنَّی عَلَیَّ اُرضِکِ، فَتَقولُ: إلهی أنتَ المُنی و فَوقَ المُنی: سوگند به آنکه‏ جانم در دست اوست، او بانویی است که در صحنه قیامت سوار بر ناقه‌‌ای که سرِ آن از خشیتِ الهی است…عبور می‌کند و خداوند عزّ و جلّ به او وحی می‏‌فرماید که: «ای فاطمه! از من بخواه تا به تو عطا کنم و آرزو کن تا خشنودت گردانم»؛ و فاطمه «علیهاالسلام» می‏‌گوید:‌ ای معبود من! تو خود آرزو و بالاتر از آرزوهایی.»(۵)

و قطب عالم امکان، مـهدی صـاحب الزمان«عج» می‌فرمایند: «و فی إبنَهِ رسُولِ‌اللهِ صلی‌الله علیه وآله لِی أسوَهٌ حَسَنَه: دختر رسول خدا«ص» سرمشقى نیکو برای من اسـت.»(۶)

در کافی شریف است کـه حضرت صادق«ع» می‌فرمایند: «فاطمه«س» بعد از پدرش ۷۵ روز در ایـن دنیـا زنده بود و حزن شدید بر ایشان غلبه داشت و جبرئیل امین«ع» خدمت ایشان می‌آمد و به ایشان تعزیت عـرض و مسائلی از آینده نقل می‌کرد.»

ظاهر روایت این است که در ایـن ۷۵ روز رفت و آمد جبرئیل«ع» زیاد بوده است. گمان ندارم غیر از طبقه اول از انبیـای عظـام در باره کسی این طور وارد شده باشد. مسئله آمدن جبرئیـل«ع» برای کسی یک مسئله ساده نیست. تا تناسب مابین روح این کسی که جبرئیل«ع» می‌آید پیش او و بین جبرئیل«ع» که روح اعظم است، نباشد، امکان ندارد این معنا. این تناسب بین جبرئیل«ع» که روح اعظـم اسـت و انبیـای درجه اول بوده است مثل رسول خدا«ص» و موسی«ع» و عیسی«ع» و ابراهیم«ع» و امثـال اینهـا. بـین همـه کـس نبوده است.این از فضایلی است که از مختصات حضرت صدیقه «سلام االله علیها» است.»(۷)

فاطمه«س» پرستار و غمگسار پیغمبر«ص»است. دختری که در کوره‌ گداخته مبارزات سخت پیغمبر«ص» در مکه متولّد شد و در شعب ابی‌طالب یار و غمگسار پدر بود. در شرایطی که خدیجه«س» و ابوطالب«ع» از دنیا رفتند، صبر پیشه کرد. پیغمبر«ص» تنها و بی‌غمگسار است. همه به او پناه می‌آورند؛ ولی کیست که غبار غم را از چهره خودِ او بزداید؟ یک وقت خدیجه«س» بود که حالا نیست. ابوطالب«ع» بود که حالا نیست. در چنین شرایط دشواری، در عین آن گرسنگی‌ها و تشنگی‌ها و سرما و گرمای دوران سه‌ساله شعب ابی‌طالب که از دوران‌های سخت زندگی پیغمبر«ص» است و آن حضرت در درّه‌ای با مسلمانانی معدود در حال تبعید اجباری زندگی می‌کردند؛ این دختر مثل یک فرشته نجات برای پیغمبر«ص»؛ مثل مادری برای پدر خود؛ مثل پرستار بزرگی برای آن انسان بزرگ، مشکلات را تحمّل ‌کرد و غمگسار پیغمبر«ص» شد. بارها را بردوش گرفت، عبادت خدا را کرد، ایمان خود را تقویت کرد، خودسازی کرد و راه معرفت و نور الهی را به قلب خود باز کرد. اینهاست آن ویژگی‌هایی که آدمی را به کمال می‌رساند(۸)

امام فخررازی، متکلم و مفسر اهل تسنن که به خاطر تشکیک و اشکال در همه امور به «امام‌المشککین» مشهور است، در عصمت حضرت فاطمه زهرا«س» هیچ‌گاه شک و شبهه نکرد. علامه آیت‌الله حسن‌زاده آملی«رحمه‌الله علیه» در این باره می‌گوید: «…فخر رازی که بر هر مسئله‌ای از مبدا تا معاد تشکیک و اعتراض کرده است، به‌طوری که او را «امام‌المشککین» خوانده‌اند، در معصوم بودن سید نساء‎العالمین، فاطمه بنت رسول‌الله «س» که دارای مقام عصمت بوده است، تسلیم محض است و می‌گوید که آن جناب بلا مدافع معصوم بوده است و در عصمت و طهارتش جای شک و تردید نیست»(۹)

 

بانویی آسمانی

در احادیث متعددی از کتب شیعـه و همچنین کتب معتبر اهل سنت (از عبدالرحمن سیوطی، ابن عباس، عایشه، سعدبن مالک و…؛) آمده است که سرچشمه و اصل وجودی حضرت فاطمه«س» از میوه‌ای بهشتی به وجود آمده است. عبدالرحمن سیوطی که دانشمندى دقیق و اهل تحقیق است و علامه طباطبایی «رحمه‌الله علیه» در تفسیر خود از کتاب وی در بسیاری از موارد نام برده است، از در تفسیر «الدرّ المنثور» در ذیل آیه اول سوره اسراء: « سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ…» در داستان معراج، حدیثی به این مضمون اشاره دارد که نطفه حضرت زهرا«س» از میوه درختی بهشتی است که پیامبر«ص» در سفر معراج میل کردند که حاکی از قدر و مقام و منزلت آن حضرت نزد پروردگار عالمیان است(۱۰)

گزیده‌هایی از سیره و سخن آن بزرگوار

  1. ۱. انجـام رسالت اجتماعی

حضرت در خطبه مسجد مدینه و در اعتراض به مردمان ساکت و خاموش انصار، با زبان شکوه و فرمود:«یا مَعْشَرَ النَّقیبَهِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّهِ وَ حَصَنَهَ الاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَهُ فی حَقّی وَ السِّنَهُ عَنْ ظُلامَتی؟؛ ای انجمن نقباء: ‌ای بازوان ملّت! ‌ای حافظان اسلام! این غفلت و سستی کسی که همسایه‌اش از شر او در امان نباشد از مؤمنان نیست. هر کس به خداوند و روز قیامت ایمان دارد همسایه‌اش را آزار ندهد. در مورد حق من چیست؟ و چرا در برابر دادخواهی من سهل انگارید؟»(۱۳)

در فراز دیگری ضمن بیان علت‌های سستی و تساهل مردم فرمود:«اَلا وَقَد اَری اَن قَد اَخْلَدْتُم اِلی‌الخَفْضِ وَ اَبْعَدْتُمْ مَن هُوَ اَحَقُّ بالبَسْطِ وَ الْقَبْضِ وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَهِ وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضّیقِ بِالسَّعَهِ فَمَجَجْتُم ما وَعَیتُم وَ دَسَعْتُمُ الَّذی تَسَوَّغْتُم: می‌بینم که به تن‌آسایی خـو کرده‌اید،و کسی را که سزاوارتر [به ‌زمامداری] بود با شادی و دنیاطلبی دور و با رفاه و آسایش خلوت کرده و از سختی زندگی به راحتی و خوشگذرانی رسیده‌اید. به همین جهت آنچه را که حفظ کرده بودید از دست دادید و آنچه را که فرو بردید، استفراغ کردید.»(۱۴)

 

۲.دفاع از حق و فدک و اعتراف ابوبکر به ارث گذاشتان پیامبر«ص»

حضرت زهرا«س» برای پس گرفتن فدک(۱۵) که حق آن حضرت بود، تلاش کرد. احادیث متعددی حتی از مفسران بنام اهل سنت نیز بر حقانیت حضرت زهرا(س) بر فدک اشاره دارند.از جمله اینکه به نقل از عایشه آورده‌اند که فاطمه«س» ارث خود را که فدک بود و پیامبر«ص» آن را به ایشان بخشیده بودند و ابوبکر آن را از ایشان گرفته بود، چندین بار مراجعه کرد؛ ولی ابوبکر از دادن آن ابا کرد. فاطمه«س» از ابوبکر خشمگین شد و او را طرد کرد و با وی سخن نگفت تا از دنیا رفت. هنگامی‌ که رحلت کرد، علی«ع» ایشان را شبانه دفن کرد و به ابوبکر خبر نداد و خود بر ایشان نماز خواند.» (۱۶)

در اینجا نیز از منابع مهم اهل سنت و از احمد بن حنبل روایت صحیحی چنین نقل شده است: «حدثنا عبد اللَّهِ قال حدثنی أبی قال ثنا عبداللَّهِ بن مُحَمَّدِ بن أبی شَیْبَهَ قال عبداللَّهِ وَسَمِعْتُهُ من عبداللَّه بن أبی شَیْبَهَ قال ثنا محمد بن فُضَیْلٍ عَنِ الْوَلِیدِ بن جُمَیْعٍ عن أبی الطُّفَیْلِ قال لَمَّا قُبِضَ رسول اللَّهِ صلى‌الله علیه وسلّم أَرْسَلَتْ فَاطِمَهُ إلى أبی بَکْرٍ أنت وَرِثْتَ رَسُولَ‌اللَّهِ صلى‌الله علیه‌وسلم أَمْ أَهْلُهُ قال فقال لاَ بَل أَهْلُهُ قالت فَأَیْنَ سَهْمُ رسول اللَّهِ قال فقال أبو بَکْرٍ إنی سمعت رَسُولَ‌اللَّهِ یقول إِنَّ اللَّهَ عز وجل إذا أَطْعَمَ نَبِیاًّ طُعمَهً ثُمَّ قَبَضَهُ جَعَلَهُ للذی یَقُومُ من بَعْدِهِ فَرَأَیْتُ أَنْ أَرُدَّهُ على الْمُسْلِمِینَ فقالت فَأَنْتَ وما سَمِعْتَ من رسول‌‎اللَّهِ أَعلَمُ؛

ابی طفیل گوید فاطمه«س» بعد از وفات پیامبر«ص» به ابوبکر فرمود: «آیا تو وارث رسول‌الله«ص» هستی یا خانواده‌اش؟» ابوبکر گفت: «خانواده‌اش.» حضرت فرمود: «پس سهم رسول‌الله«ص» کجاست؟» ابوبکر گفت: «هرگاه خداوند رزق و روزی را نصیب پیامبری بگرداند، پس از او برای جانشین وی قرار می‌‌دهد. من (ابوبکر) صلاح دیدم آن سهم را به مسلمانان برگردانم.» حضرت زهرا«س» فرمود: «تو به آنچه از رسول خدا«ص» شنیدی عالم‌تـری؟»(۱۷) 

گاهی بعضی از افراد اعتراض می‏کنند که برای علی«ع» و زهرا«س» تمام پول و ثروت دنیا پشیزی ارزش ندارد. کسی که می‏فرماید: «این دنیای شما در نزد من از یک عطسه بز بی‏ارزش‏تر است»، چطور مسئله فدک که پیش می‏آید حضرت زهرا«س» دنبال مال دنیا می‏رود؟ بردند که بردند. آیا این ارزش داشت که یک زن، دختر پیغمبر«ص» با آن حشمت و جلالت و عفاف، بیاید در مسجد پیغمبر«ص» و در میان مردم یک خطبه غرّا بخواند که مال مرا بردند؟ مگر مال دنیا چه ارزشی دارد؟جواب این است که اشتباه می‏کنید. یک وقت دنبال مال دنیا رفتن است و زهرا«س» می‏خواهد فدک را به یک نفر ببخشد؛ مثل مقداری جو که به او بخشیده باشد؛ ولی یک وقت عدالت و حق پایمال شده است. اینجاست که میان حق خودش و حق غیر هم فرق نمی‏گذارد. اینجاست که اگر اقدام نکند مسئول است  و حق و عدالت را خوار کرده و بی‏یاور گذاشته است. پس اینها جهاتش خیلی فرق می‏کند… اینجا اگر حقم را نگیرم ضد ارزش است، اگر بگیرم ارزش است. لذا دنبال حق رفتن ارزش است.(۱۸)

 

  1. ۳. اطاعت از ولایت

این نقل نیز از ابن قتیبه است که وقتی حضرت فاطمه «س» دید که شمشیر را بر سر امیر‌مومنان«ع» گرفتند و ایشان را تهدید ‌کردند که اگر بیعت نکند، آن حضرت را گردن خواهند زد، فرمود: «دست از پسر عمویم بردارید که به خدا سوگند که اگر او را رها نکنید، به سوی قبر پیامبر«ص» می‌روم و در حق شما نفرین خواهم کرد.» معطل هم نشد و به سوی قبر مطهر پیغمبر«ص» رفت، امیرالمومنین«ع» که چنین صحنه‌ای را دید، به سلمان فرمود: «سلمان برو و جلوی ایشان را بگیر که اگر نفرین کند، خدا عذابی خواهد فرستاد که دیگر کسی روی زمین باقی نخواهد ماند.» سلمان آمد تا مانع حضرت«س» شود و عرض کرد: «پدرتان رحمه‌للعالمین بود. نفرین نکنید.» حضرت فرمود: «ای سلمان! بگذار دادم را از این بیدادگران بگیرم.» سلمان عرض کرد: «این گفتۀ من نیست، این فرموده امیر‌مومنان«ع» است.» حضرت صدیقه طاهره«س» تا شنید که امیر‌المومنین«ع» دستور داده است، فرمود: «چون او فرمان داده است، من اطاعت می‌کنم و شکیبایی می‌ورزم و از خدا فقط می‌خواهم که بین ما و آنها داوری کند.»(۱۹)

از آنجا که آحاد مردم با روشنگری‌های حضرت زهرا«س» و خطبه‌های آتشین ایشان از ناراحتی و غضب آن حضرت نسبت به خلیفه وقت، آگاه و واقف شده بودند. وقتی حال حضرت فاطمه«س» رو به وخامت گذاشت، ابوبکر به همراه عمر با هدف بی‌تقصیر جلوه‌دادن خود و دلجویی ظاهری، به عیادت ایشان رفتند که با مخالفت سخت حضرت فاطمه«س» مواجه شدند. در نهایت با واسطه قرار دادن امیرالمومنین علی‌‌«ع» آن دو، حضرت زهرا«س» اجازه ورود به منزل را با این جمله دادند که: «الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحُرَّهُ زَوْجَتُکَ افْعَلْ مَا تَشَاء: علی‌جان! خانه خانه توست و من همسر تو هستم. هر آنچه که خودت می‌دانی انجام بده.»(۲۰)

 

۴.سادگی و شکرگزاری

با وجود آنکه حضرت زهرا«س» در جایگاه دختر رهبر جهان اسلام می‌توانست از موقعیت خود بهره‌برداری بکند، امـا هرگز چنین نکرد. سلمان فارسی می‌گوید: «روزی حضرت فاطمه«س» را دیدم که چادری ساده بر سر داشت. با تعجب عرضه داشتم: عجبا! دختران پادشاهان ایران و قیصر روم بر کرسی‌های طلایی می‌نشینند و پارچه‌های زربافت و اشرافی به تن می‌کنند؛ امّا دختر رسول خدا«ص» که عظمت و جلالتش از همه آنها بالاتر و بیشتر است، نه چادر گران‌قیمت بر سر دارد و نه لباس‌های فاخر و زیبا بر تن می‌کند.» حضرت زهرا«س» فرمود: «یا سَلْمَانُ اِنَّ اللَّهَ ذَخَّرَ لَنَا الثِّیابَ وَ الْکَرَاسِی لِیومٍ آخِرٍ:‌ ای سلمان! خداوند [بزرگ] لباس‌های [زینتی] و تخت‌های [طلایی] را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است.»(۲۱)

 

دستور خدا بر ازدواج حضرت فاطمه«س» با امیرالمومنین علـی«ع»

حداقل بیست و پنج مورد احادیث مشترک بین فریقین شیعـه و سنـّی در مورد زهرای مرضیه«س» وجود دارد که یکی از این مشترکات، ازدواج آن‌حضرت با امیرالمومنین علی«ع» است. رسول خدا«ص» فرمودند: «یا عَلِیّ! إِنَّ اللّهَ أَمَرَنِی أَنْ أُزَوِّجَکَ فاطِمَه: یا علی! خدا به من دستور داد تا تو را به ازدواج فاطمه در آورم.»(۲۲) و این خود از فضایل بی‌بدیل آن بزرگواران است.

 

و ختم کلام اینکه:

گرچه رسیدن به اعماق دریای ژرف ممکن نیست، ولی کسی که تشنه دریای معنویت و معارف اهل بیت «ع» باشد، بایستی به هر مقدار که توان دارد، از این بحر معنا بهره‌مند می‌شود، هرچند لایق آن نباشد. امیرالمؤمنین«ع» فرمود: «اَلا وَ اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلی ذلِک وَ لکِن اَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ عِفَّهٍ وَ سُدادٍ.»  امیرالمؤمنین«ع» بعد از آنکه شیوه‌ زندگی زاهدانه خود را بیان کرد، فرمود: «شما نمی‌توانید مثل من رفتار کنید؛ امّا می‌توانید به من کمک کنید. با چه چیزی؟ با ورع، یعنی پرهیزگاری، اجتهاد، یعنی تلاش دائمی، عفت یعنی پاکدامنی و سداد یعنی کار را درست و محکم انجام دادن.»(۲۳)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫٫ https://iqna.ir/fa/news/4029570 دیدگاه مستشرقان درباره حضرت فاطمه«س»؛ از هانری کوربن مسیحی تا خاخام یهودی، احمد جعفری استاد حوزه و دانشکاه؛ باربارا استواستر، هم کتابی به نام زن در قرآن، سنت و تفسیر با رویکرد تطبیقی دارد؛ او زنان زمان رسالت را با زنان مقدس در ادیان دیگر تطبیق داده و گفته است تصویر فاطمه«س» متافیزیکی است. سلیمان کتانی اندیشمند، نویسنده، ادیب و شاعر مسیحی لبنانی هم در کتابی درباره فاطمه«س» رویکرد تحلیلی به شخصیت ایشان داشته و گفته مقامی بالاتر از مقام فاطمه«س» وجود ندارد. او می‌گوید همین چهارچوب برای برازندگی فاطمه«س» کافی است که بگوییم او دختر پیامبر«ص» و همسر علی«ع» و مادر حسن و حسین«ع» است. (خانم باربارا استواسر، استاد زبان عربی در دانشکده ادبیات عرب دانشگاه جرج تاون در آمریکاست. وی در فاصله سال های ۱۹۹۳-۱۹۹۹ مدیر مرکز مطالعات معاصر عربی در همین دانشگاه بود و به مدت دو سال(۱۹۹۸ و ۱۹۹۱) نیز ریاست انجمن مطالعات خاورمیانه بر عهده داشت.)

۲٫بر اساس قاعده میسور که از قواعد فقهى بوده و مضمون آن این است که هرگاه انجام تکلیفى به صورت کامل با تمام اجزا و شرایط یا تمام مصادیق آن، دشوار یا ناممکن شود، به‏جا آوردن بخشى از آن که براى مکلف ممکن و مقدور است، از عهده او ساقط نمی‌شود.

۳٫مناوی، اتحاف السائل بما لفاطمه من الفضائل، ص ۲؛ ذخائرالعقبى، ص. ۳۶٫ فضائل فاطمه(س) از زبان عایشه آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی https://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=42&catid=29523&pageindex=0&mid=325399

  1. ۳٫ hawzahnews.com/news/1000598-محورهای ۲۵گانۀ مشترک شیعه و سنّی در بارۀ حضرت فاطمه زهرا«س» حجه‌الاسلام والمسلمین محمد جواد طبسی، عوالم العلوم ج.۱، ص.۱۵۲؛ مرحوم علاّمه در کتاب الغدیر(۳) ۵۹ نفر از راویان این روایات را نام مى برد. برخى از آنها از این قرارند: ۱٫ابن أبی ملیکه، متوفّاى (۱۱۷) آن گونه که در روایت بخارى و مسلم و ابن ماجه و ابو داوود و احمد وحاکم است. ۲٫ عمرو بن دینار مکّى، متوفّاى (۱۲۵ یا ۱۲۶) چنانکه در صحیح بخارى و مسلم است. ۳٫احمد بن حنبل، متوفّاى (۲۴۱) در «مسند» خود. ۴٫بخارى، متوفّاى (۲۵۶) در «صحیح» خود در مناقب. و مستدرک الصحیحین، ج.۳، ص. ۱۵۶

همان و فضائل فاطمه‌الزهرا، ص.۳۷  ۴٫

۵٫بحارالانوار، جلد۲۷، صفحه ۱۳۹؛ تاویل الآیات الظاهره، ج.۲، ص. ۴۸۴

۶٫٫مجلسی، ۱۴۰۳ ق.، ج. ۵۳،صص.۱۸۰-۱۷۹

  1. صحیفۀ امام، جلد۲۰، ص.۴

۸٫٫بیانات در تاریخ ۲۵/۹/۷۱

۹٫هزار و یک نکته، نکته ۷۴۸، ص.۶۰۳و نیز شرح فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه ص۱۵۶

۱۰٫«الدرّ المنثور فى‌التفسیر بالمأثور»، تألیف جلال الدین عبدالرحمن سیوطى است. سیوطی، دانشمندى دقیق و اهل تحقیق است که داراى آثار فراوانى بود. تخصّص و تبحّر وى بیشتر در علوم نقلى بود و تألیفاتى که از وى منتشر شده یا براى وى ذکر کرده‌اند، از تبحّر او در علوم نقلى حکایت دارد.

۱۱٫الاحتجاج، ج.۱، ص.۲۶۹؛ دلائل الامامه،ص.۳۶٫ این خطبه از خطبه‌های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده‌اند و هرگز خبر واحد نیست. از جمله ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: «اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده‌ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته‌ام.»

۱۲٫٫همان صص.۲۷۳-۲۷۲

۱۳٫در جنوب شرقی مدینه و در نزدیکی‌های خیبر آباد‌ی‌های پراکنده‌، چشمه‌‌سارها و قنات‌های فراوانی در قدیم وجود داشته‌اند که آن منطقه را فدک می‌‌خواندند. (نکته قابل تامل اینکه: به خاطر حاصلخیز بودن این سرزمین، یهودیان از دیرباز بر آن استیلا یافتند و قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی خود را بر اطراف توسعه دادند و تقریباً همه مناطق اعم از یثرب وحومه را زیر سلطه شدید خود گرفتند.)

  1. صحیح بخاری، ج.۵، ۸۲؛/ و صحیح مسلم، ج.۵، ص.۱۵۳؛/ و بحارالانوار، ج.۲۹، ص.۱۱۸، به نقل از چشمه در بستر، ص.۲۶۹؛ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج.۱۶، صص. ۲۳۱-۲۱۶، و…،

برای اطلاع بیشتر از فدک، ارزش و مقدار درآمد آن، چگونگی بخشش آن توسط پیامبر اکرم«ص» به فاطمه«س» و سرنوشت آن و… ر. ک به «فروغ ولایت»، جعفر سبحانی،۲۵۸-۱۹۵٫ «شیخ شهاب‌الدین حموی شافعی» از علمای اهل سنت نیز در «معجم البلدان،ج.۴، ص. ۱۷۰» می‌نویسد: «فدک ملکی است که اختیار آن را خدا به پیامبر«ص» واگذاشته است و ایشان آن را به امر خدا به دخترش فاطمه«س» بخشیده است. https://fa.shafaqna.com/news/126956

۱۵٫الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج.۱، ص.،۴ ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر.

۱۶٫استاد شهید مطهری، مجموعه آثار قم ,انتشارات صدرا،ج.۲۴، ص.۲۶۰

۱۷٫٫ Beytolahzan.ir/?p=907 دکتر رجبی دوانی

۱۸٫بحارالانوار،ج.۸، ص.۳۰۳

  1. بحارالانوار، ج.۸، ص ۳۰۳

۲۰٫منابع: الصواعق المحرقه باب ۱۱ ص ۱۴۲/ ذخائر العقبى ص.۳۰ و ۳۱/ تذکره الخواص ص ۲۷۶/ مناقب الإمام علی من الریاض النضره ص۱۴۱/ نور الأبصار، ص.۵۳

۲۱٫ بیانات رهبر معظم انقلاب (۳۰/۶/۷۵)-(۳۱/۱/۹۳)

30آگوست/21

حجاب، آزادی معنوی – سیری در برخی از اسرار معرفتی حجاب

مقدمه

حجاب همانند دیگر احکام دین خاتَم می‌تواند از ابعاد مختلف فردی، اجتماعی، تربیتی، فرهنگی، فقهی، اقتصادی، حقوقی، جامعه‌شناختی، تاریخی، تمدنی و… بررسی شود. در این میان، پرداختن به «اسرار معرفتی» حجاب غایب است. «سِرّ» یا «اسرار» احکام، بیانگر جنبه‌های باطنی و عمیق‌تر مرتبط بدان‌ها یا پشت‌صحنه‌ها و پشتوانه‌های تکوینی و معرفتی آنهاست.(۱) ظاهر حجاب، پوشاندن بدن یا زینت‌ها و تنظیم گفتار و رفتار نسبت به نامحرم مطابق حدود مقرّر شرعی است، امّا در ورای این دستور الهی چه اسرار و بواطنی نهفته است؟

مقدمه نخست مورد نیاز آن‌که، افعال انسان به‌ لحاظ آغاز و انجام، حقیقت و باطنی دارند. از یکسو، به‌ دلیل هویّت «شعوری ـ ارادی» انسان، همه افعال اختیارش از مبدأ شعوری برمی‌خیزند، یعنی کُنش‌های انسانی همیشه برآمده از «معنا» یا معانی و همراه و آکنده از آنهاست. از دیگرسو، عمل انسان پس از وقوع زایل نمی‌شود، بلکه مطابق متون دینی، برهان‌‌های عقلی و شهودهای قلبی باطن و حقیقتی دارد؛ هم‌چنان‌ که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرموده‌اند: «برای هر چیزی حقیقتی است.»(۲) بنابراین، هر عملی از از اصل و ریشه‌های تکوینی برمی‌خیزد و به میزان معرفت و اخلاص فاعلش اوج گرفته و در مراتب عالَم صعود می‌کند.

مقدمه دیگر این‌که، دستورات و احکام دین را نباید تنها دست‌های اعمال ظاهری خشک بی‌جان و روح دانست که فقط با اعتباری بدون بنیان و غایت گرد یکدیگر آمده‌اند بدون آنکه از مغز و حقیقتی برخاسته باشند و رو به مقصد و هدفی داشته باشند،(۳) بلکه دستورهای دینی هم از حقیقتی متناظر با خود برمی‌آیند و هم به حقیقت باطنی انسان شکل می‌دهند. از این‌رو، سعادت و کمال حقیقی انسان نیز با تطبیق «مبادی» و «مقاصد» اعمال او (انطباق اعمالش با اهداف خلقت او و رساننده بودن بدان‌ها) تحقق می‌یابد. از آنجا که اسلام کامل‌ترین راهنمای انسان به بهترین مقاصد و حقایق منطبق با سرشت او و آفرینش عالَم است، التزام به دستوراتش در حیطه‌های مختلف می‌تواند انطباق یاد‌ شده را به بهترین وجه شکل بدهد و والاترین کمال ممکن را برای انسان رقم بزند.

با لحاظ مقدمات برشمرده باید گفت که حجاب به‌عنوان یکی از دستورات دین نیز مراتبی دارد که از مبادی معرفتی شروع شده و پس از تحقّق ظاهری، روح و باطنی می‌یابد که بسته به عمق معرفت و میزان خلوص فاعلش تا مراتبی از عالَم اوج می‌گیرد و درجاتی از کمال را برای او رقم می‌زند. در هر مرتبه حکمت‌ها، آداب و اسرار بسیاری نهفته است که به برخی اشاره می‌شود.

الف. حجاب؛ شاهراه بندگی زن

از یک لحاظ، مهم‌ترین عامل رشدآفرین و سعادت‌ساز بودن حجاب برای زن آن است که التزام به چنین دستوری می‌تواند بهترین بروز و ظهور «عبودیّت و بندگی» او نسبت به خداوند باشد. بندگی نیز صراط مستقیم کمال و تنها مسیر رسیدن به سعادت نهایی است. جهت توضیح باید به «هویّت بندگی» و «بندگی ویژه نهفته در تعهّد زن به حجاب» اشاره شود.

 

۱٫ هویّت بندگی

حقیقت هستی‌شناسانه بندگی با بندگی‌های عُرفی رایج در فضاهای قراردادی بشر تفاوت عمیق دارد. روح معنای بندگی، مملوک و تحت ملکیّت دیگری بودن است. «ملکیّت» دو نوع حقیقی و غیرحقیقی دارد. ملکیّت غیرحقیقی از قراردادهای بشری و اعتبارات اجتماعی ناشی می‌شود که جهت تنظیم نظم اجتماعی مورد جعل و پذیرش اجتماع قرار می‌گیرد. چنین ملکیّتی محدود، قابل زوال یا انتقال است و تنها در حوزۀ اجتماع بشری و در عالم دنیا معنا و کاربرد دارد. امّا «ملکیّت حقیقی»، حقیقتی تکوینی، مخصوص خداوند متعال و نسبت به همگی موجودات در تمامی حیطه‌های وجودیشان است.(۴)

حقیقت ملکیّت خداوند نسبت به موجودات، فقر ذاتی و تعلّق محض‌شان بدو در اصل تحقّق و استمرارشان است. در حکمت متعالیه اسلامی، این مسأله اثبات و تبیین شده که همه موجودات نسبت به خداوند، هویّتی سراسر فقر، تعلّق و وابستگی محض دارند و هیچ‌کدام در هیچ حوزه‌ای از ابعاد وجودیشان، تحقّق مستقلّ جداگانه‌ای از خداوند ندارند و همگی مملوک و مقهور وجود نامتناهی اوست. از بندگی ناشی از ملکیّت حقیقی خداوند به «بندگی تکوینی» یاد می‌شود که شامل همه موجودات عالم است؛ إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً.(۵)

امّا آنگاه که پای اختیار یا هویت شعوری ـ ارادی به‌میان می‌آید، نوع دیگر بندگی، یعنی «بندگی تشریعی یا سلوکی» شکل می‌گیرد. بندگی تشریعی سبب می‌شود که انسان هویّت اصلی فقری‌اش را بیابد. حضور در نشأه مادّی و اشتغال قلب به تدبیر بدن و تعیّنات، دل‌مشغولی‌ها و دلبستگی‌ها باعث می‌شوند تا اغلب انسان‌ها از درک حقیقت فقری خود غافل شوند؛ مگر آنکه با انقطاع اضطراری یا ارادی بدان دست بیابند. یک راه مهم درک حقیقت فقری خود، تلاش ارادی برای رفع حجاب‌ها و زنگارهاست که «بندگی سلوکی» را رقم می‌زند.

بندگی سلوکی بهترین شیوۀ رفع حجاب‌های فراروی دیدۀ قلب و نزدیک‌ترین راه دیدار خداوند است؛ وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ.(۶) اسلام کامل‌ترین تجلّی بندگی سلوکی و صراط مستقیم سعادت است. همه عناصر دین؛ به‌ویژه رفتارهای تشریعی یا احکام، به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که تحقق‌بخش بندگی هرچه بیشتر باشند. ازاین رو، می‌توان روح ساری در دین؛ به‌ویژه ابعاد رفتاری و عملی یا دستورات دینی را عبودیت نسبت به تنها مولای حقیقی دانست که التزام بدان‌ها بیشترین کمال و سعادت ممکن را نصیب انسان می‌کند. کامل‌ترین نقشه پیمودن مسیر بندگی، شریعت است که با آفرینش انسان نیز انطباق کامل دارد. بدین‌جهت، اهل‌معرفت بر اجرای موبه‌موی شریعت تأکید می‌ورزند؛ زیرا عبودیّت سلوکی شاهراه اصلی سعادت حقیقی است.(۷)

 

۲٫ بندگی ویژه نهفته در حجاب

امّا بندگی نیز انواعی و مراتبی دارد که برخی از آنها بسیار رشددهنده و کمال‌بخش هستند. التزام زن به حجاب از سر عبودیت، یعنی به قصد اجرای دستور الهی و تن دادن به حُکم خداوند از این سنخ است؛ زیرا از سویی، زن مظهر غلبه «جمال» است و از سوی دیگر، «میل طبیعی و غریزی» زن آن‌گاه که تحت تربیت عقل و شرع قرار نگرفته باشد به‌سوی زینت، خودآرایی، خودنمایی و اظهار هرچه بیشتر جمالش است و به‌تعبیر شیوای جامی:

نکوروی تاب مستوری ندارد

چو در بندی، سر از روزن برآرد

نظر کن لاله را در کوهساران

که چون خرم شود فصل بهاران

کند شق شقه گلریز خارا

جمال خود کند زان آشکارا

یک مسیر خاصّ و سریع برای رشد و تعالی روحی زنان از همین جنبه جمالی آنان می‌گذرد که مصادیق مختلفی دارد که یکی از مهم‌ترین آنها تعبّد زن به حجاب است؛ زیرا چنین کاری به‌معنای غلبه دادن خواست خداوند بر میل طبیعی غریزی خود است. زن که این همه شور جلوه‌گری دارد اگر بدین حکم الهی ملتزم باشد، چنین امری مصداق اظهار صادقانه بندگی او است. در حقیقت، او با پای گذاشتن بر میل غریزی ابتدایی خود بر پله‌های مراتب کمال‌ قدم می‌نهد. هر چه چنین سلوکی مؤمنانه‌تر و با نیّت خالص و انگیزه الهی‌تری باشد، تعالی‌بخشی و اوج‌دهندگی آن نیز بسیار بیشتر است. با استمرار بندگی و ترجیح دادن پیوسته ابعاد و گرایش‌های برتر بر امیال طبیعی فروتر، انسان توسعه و تکامل وجودی می‌یابد. چنین التزامی از مصادیق مبارزه با نفس امّاره و شیطان، جهاد اکبر، تقوا، تزکیه نفس، عفاف، پرهیز از حرام، مراعات حقُ الله و حقُ الناس و… نیز می‌باشد که رشددهندگی باطنی آنها روشن است. یکی از حکمت‌های ضرورت پوشیدگی زن در نماز حتّی در صورت عدم حضور نامحرم نیز همین است که حجاب نشان‌گر عبودیّت خاصّ او نسبت به خداوند است و در واقع، امتیازی افزون برای زن در معراج نماز می‌باشد که می‌تواند بها یا بهانه‌ای برای مقبول واقع شدن نمازش باشد.

در مراحل بالاتر، زن درمی‌یابد که میل فطری اصیل او نیز همین گرایش به پوشیدگی است،(۸) ولی تاکنون در پس زنگارها بوده و با همان تعبّد به حجاب شکوفا شده است. البته، چون اسلام دین جامع است، بهره همه مراتب انسان را لحاظ کرده و مجال‌هایی برای تأمین میل طبیعی خودنمایی در سطوح و مراتب مختلف؛‌ از تشویق زنان به زینت حلال و عفیفانه گرفته تا عدم محدودیت در اظهار جمال برای همسر و…، برای زن در نظر می‌گیرد. بندگی نهفته در حجاب منشأ بسیاری دیگر از اسرار حجاب است که در ادامه به برخی اشاره می‌شود.

 

ب. محبّ و محبوب خداوند شدن

هرگونه بندگی با لطایف عرفانی و معنوی فراوانی همراه است. بنده در دل تک‌تک اعمالش در حال مراوده و ارتباط پیوسته با حق تعالی است. در دیار عاشقان، هرچه حبیبی به محبوبش محبّت و ارادت فزون‌تر داشته باشد، بیشتر می‌کوشد تا به هر مناسبت با تمام ساحت‌های وجودی‌اش با او ارتباط برقرارکند. از این‌رو، تمام همّت او آن است که خواسته‌های محبوبش را به بهترین وجه و با رعایت دقیق‌ترین جزئیات انجام دهد. بندۀ خداوند نیز به‌خوبی و شیرینی درک می‌کند که یله و رها شده نیست، بلکه در همه افکار و اعمالش مورد عنایت ویژه و همه‌جانبۀ حضرت دوست است و او برنامه‌هایی برایش مشخص کرده که هرچه آنها را بهتر انجام دهد بدو نزدیک‌تر می‌شود. درک چنین عنایتی موجب وجد و شور معنوی بی‌نظیرشود و به گفته پیر هرات: «الهى! اگر یک‌بار گویى که اى بنده من! از عرش بگذرد خندۀ من!».(۹) در واقع، بندگی ایمانی، چهارچوب ابراز عشق و محبّت به محبوب حقیقی است؛ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه.(۱۰) ‏حجاب و پوشیدگی مقرّر در شریعت نیز محبوب خداوند است و موجب محبوبیت بنده نزد حق‌تعالی می‌شود و به فرموده امام جعفر صادق(ع): «خداوند پوشاننده است [و] پوشاندن [و پوشیدگی در مواضع مقرّر] را دوست دارد».(۱۱)

 

ج. محدودیت جسم و آزادی روح

هرچند حجاب موجب برخی محدودیت‌های ظاهری می‌شود، امّا سبب آزادی حقیقی، یعنی آزادی معنوی یا روحی می‌شود که خود از مراتب کمال و امور کمال‌آفرین می‌باشد.(۱۲) آزادی معنوی برآمده از پاسخ‌گویی به گرایش‌های فطری و نزدیکی به لایه‌های وجودی برتر خود موجب آرامش و طمأنینه حقیقی، نه وهمی و کاذب می‌شود. با التزام به حجاب و احکام مربوط، به‌تدریج حیطه‌های مرتبط از حسّ، وهم و خیال زن که رهزنان راه کمال اویند نیز سامان می‌یابند و با آزادی معنوی حاصل، زمینه طهارت، شکوفایی و تعالی عقلی، روحی و فطری بیش‌تر او فراهم می‌شود.

 

خاتمه

موارد دیگری مانند: کیفی‌تر شدن زندگی و جهت‌دهی بدان در مسیر رسیدن به هدف و معنای حقیقی زندگی (تقرّب)، تعادل و اوج‌گیری شخصیت با کمک حجاب به شکل‌گیری ترکیب کمالی مناسبی از جمال و جلال، کمک‌رسانی حجاب به مدیریت رشد و تعدیل قوا و تنظیم ساختار وجودی، افزایش و پالایش جمال و زیبایی زن، و… از دیگر اسرار حجابند که تفصیل‌شان در حوصله این مختصر نگنجد؛ چنان‌که این بحث باید در بستر شبکه‌ای از مفاهیم مترابط؛ مانند: گونه‌های حجاب، عفاف، حیاء، غیرت، زینت، مراتب عالم و انسان، جلال و جمال، عقول و نفوس، هویّت زن و مرد و… تعریف و تحلیل شود.

 

پی‌نوشت:

  1. «علّت» حُکم سبب تشریع آن است. «حکمت» یا «فلسفه» حُکم بیان‌گر فواید و منفعت‌های مختلفش در حیطه‌های گوناگون است. «ادب» یا «آداب»، به زینت فعل یا امور لطیف و ظریفی گفته می‌شود که با آن همراه شده و بدان ارزش و عُمق بیشتری می‌بخشند.
  2. کلینی، الکافی، ج‏۳، ص۱۳۸٫
  3. جهت تفصیل درباره باطن اعمال، ر.ش: میرزاجواد ملکی، اسرارُالصلاه، ص۱۵۹-۱۶۳و۲۴۸-۲۵۳؛ امام‌خمینی، آدابُ الصلاه، ص۲ـ۶؛ سِرّالصلاه، ص۱۳-۱۴٫
  4. علّامه طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۱٫
  5. مریم، ۹۳٫
  6. یس، ۶۱٫
  7. آل عمران، ۵۱؛ مریم، ۳۶؛ زخرف، ۶۴٫ جهت تفصیل درباره بندگی، ر.ش: سیّدیدالله یزدان‌پناه، آیین بندگی و دلدادگی، ص۲۴۱-۲۹۷٫

۸ . ر.ش: اعراف، ۲۲؛ امام‌خمینی، شرح حدیث جنود عقل وجهل، ص۲۷۹٫

  1. خواجه عبدالله انصاری، مناجات‌نامه، ص۲۷٫
  2. بقره، ۱۶۵
  3. کلینی، الکافی، ج‏۵، ص۵۵۵٫

۱۲٫ جهت تفصیل، ر.ش: شهید مطهری، آزادی معنوی.

17ژوئن/21

دخترم، سعادت تو همان سعادت من است

نامه‌ای به دخترم که چون جان برایم عزیز است.

دخترم!

مثل خیلی وقت‌ها که حرف می‌زنیم و خاطره می‌گوییم، می‌شد این حرف‌ها را شفاهی و رو در رو با تو بگویم ولی وقتی می‌نویسیم، ماندگارتر است و حتی سال‌ها و مکرر می‌توان بازخوانی کرد و حتی اگر من هم نباشم، می‌تواند عامل ارتباط و گفتگوی من و تو باشد و هر بار با خواندن این نامه، مرا نزد خود احساس کنی.

دخترم!

گرچه بزرگ شده‌ای و حجب و حیای تو و برخی ملاحظات من، روابط خاصی را میان ما پدید آورده، ولی تو همان فرزند عزیز و دوست داشتنی همیشگی من هستی و جای دوران کودکیت در دلم محفوظ است و کسی و چیزی آن را پر نکرده است؛ پس نباید تصور کنی که محبتم کم شده است. وقتی حرف می‌زنی، احساس می‌کنم این منم که سخن می‌گویم. وقتی انتخاب خوبی می‌کنی، به بار نشستن امیدم را می‌بینم. وقتی دانش و معرفت پیدا می‌کنی، این منم  که شکوفا می‌شوم. وقتی در مسیر کمال گام برمی‌داری، این منم که به کمال می‌رسم. تو پاره تن و جان منی.

گاهی آرزو می‌کنی کاش پدرم حال و هوای ما جوانان را درک می‌کرد. من هم گاهی آرزو می‌کنم کاش دخترم عمق تجربه‌های زندگی و شناخت لغزش‌ها و دام‌ها و فریب‌ها را مثل پدرش می‌فهمید و تجربه شده‌ها را دوباره نمی‌آزمود. درست است که تو هم درک و احساس و شناخت و تشخیص و پسند داری و چشم داری و می‌بینی، ولی باور کن که:

آنچه در آینه جوان بیند

پیر در خشت خام، آن بیند

باری!

دوست دارم خودت را از گنجینه‌هائی چون «مشورت» و «ارشاد» و پشتوانه‌ای چون «نظارت» و پشتیبانی چون «پدر و مادر» محروم نکنی.

دخترم!

تو در سن و سالی هستی که گیرنده‌های فکر و روح و قلب و عاطفه‌ات بسیار حساس‌اند و آنچه می‌بینی و می‌شنوی و می‌خوانی، در اندیشه و جانت می‌نشینند. چه خوب است که این دستگاه‌های بسیار حساس گیرنده را روی طول موج صداقت و دیانت و خداترسی و آخرت‌بینی و عاقبت‌اندیشی و فرستنده مطمئن خدا و رسول«ص» و قرآن و عترت تنظیم کنی تا آنچه «دریافت» می‌کنی، زلال و شفّاف و درست و سالم و سازنده باشد.

دخترم!

دوستی، باز هم دوستی و دوستی! دوستانت به تعبیر مولا علی(ع) مثل وصله‌ای برای لباس تو هستند. این وصله‌ها باید با روح و روحیات تو جور باشند. شاید بگویی که من اصلاً دوست ناجور ندارم. درست، ولی گاهی ناجوری‌ها دیر ظهور و بروز می‌کنند و وقتی انسان متوجه ناجوری وصله‌ها می‌شود که کار از کار گذشته و روح انسان رنگ و بو و تأثیرها را پذیرفته است و تغییر بسیار مشکل است. فقط خواستم یادآوری کنم.

نقش دوست در سعادت تو بی نهایت زیاد است. اگر دوستانت کسانی باشند که تو را به عفاف و تقوا و خدا و متانت و وقار دعوت کنند، خوش به حالت. این نعمتی است که شکر لازم دارد. ولی اگر مشوق پشت پا زدن‌ به سنت‌ها و آداب دینی و اجتماعی و روی آوردن به دلخواسته‌ها و هوس‌ها و بی‌قیدی‌ها و حال کردن‌ها و … باشند چه؟ باید مواظب و هوشیار باشی که زیر پایت را خالی نکنند. خدا نکند چند دوست ناباب و اهل هوس و فریبکار، انسان را احاطه کنند. آن وقت است که مثل ماهیانی که کنار هم و دسته‌جمعی در یک تور بزرگ گرفتار صید صیّاد می‌شوند، به هر سو کشانده می‌شوند و خیال می‌کنند که هنوز هم آزادند و به اختیار خویش! ولی از «اسارت گروهی» غافل‌اند و گاهی اصلاً حس نمی‌کنند که در دام افتاده‌اند.

عجبا که بعضی‌ها چه راحت گول می‌خورند و چه آسان و ارزان به دام می‌افتند و چه زود یادشان می‌رود که «انسان»‌اند و با سرعتی غیر قابل تصور، از انسان بودن خود فاصله می‌گیرند و رو به درّه یا گرداب مسابقه می‌دهند.

دخترم!

عشق، محصول یک معرفت عمیق و شناخت خوب نسبت به چیزی یا کسی است که کمال و جمال دارد. مهم‌تر از جمال، کمال است. اصلاً جمال بی‌کمال، «جمال» نیست، بلکه دام فریب یا یک لغزشگاه تند است. عشق‌های سر راهی و یکبار مصرفی و لحظه‌ای، عشق نیستند، هوس‌اند. دل را باید ظرف محبتی بسازی که می‌ارزد. محبوب‌های تو هرچه و هرکه باشند، قیمت تو را تعیین می‌کنند. اصلاً قیمت عاشق به معشوق است. هر کس به اندازه محبوبش می‌ارزد. حال ببین این دل را به کدام محبوب پیوند می‌زنی و به کدام معشوق نثار می‌کنی! مبادا محبت خود را حراج کنی و خودت را زیر قیمت بفروشی! کسی که در مقابل یک چشمک و ناز و خنده و وعده، خلع سلاح می‌شود و سپر می‌اندازد و اختیار از کف می‌دهد، قیمت خود را نمی‌داند و از نرخِ «بازار ارزش‌ها» بی‌خبر است.

دخترم!

کنترل «دل و دیده» بسیار مهم است. اگر نتوانی بر این دو مسلط باشی، اسیرشان می‌شوی، بی‌جهت نیست که «باباطاهر» می‌گوید: «ز دست و دیده و دل هر دو فریاد» من در جای دیگری نوشته‌ام: «… وقتی چشم، دریای هوس شود، قایق گناه در آن حرکت می‌کند. بین نگاه و گناه، رابطه‌هاست! حیف است که زنان و دختران،  قدر خویش را ندانند و گاهی به نگاهی و با یک لبخند و نامه و تلفن خود را بفروشند و یا بوتیک سیاری باشند برای جلب نگاهی که در کوچه و خیابان و اتوبوس و پارک، گناه می‌چرد و هوس نشخوار می‌کند.»

دخترم!

از یاد مبر که خدا پیوسته تو را در خلوت و جلوت و تنهایی و جمع می‌پاید. بیش از همه خودت باید به فکر خودت باشی و «بذر وجود» خویش را برویانی. برای این رشد، نیازمند نور معرفت، حرارت ایمان، زمین و زمینه تربیت و آب آگاهی هستی. تو همیشه پیش من نیستی. پس از مدتی صاحب خانه و خانواده و همسر و فرزند و مستقل می‌شوی، تجربه مادری فراروی توست. تربیت کودکان آینده بر دوش تو قرار می‌گیرد. باید از هم‌اکنون چراغی روشن و روشنگر برای روزها  و لحظه‌ها و صحنه‌های آینده‌ات تدارک ببینی و بی‌چراغ، راه آینده‌ات را نپیمایی. مثل یک گل که روزی غنچه است و روزی گشوده و شکفته می‌شود و روزی پژمرده می‌شود، انسان هم این مسیر را طی می‌کند.

من اکثر این مراحل را پشت سر گذاشته‌ام، ولی تو هنوز مثل گلی شاداب، رنگ و بوی بهار را داری. اما عمر این بهار خیلی کوتاه  است و به رؤیا می‌ماند. از شکفتن تا پژمردن، فاصله چندانی نیست و عمر به یک چشم برهم زدن می‌گذرد و شب خماری به صبح بیداری می‌رسد. هوشیار کسی است که بار خود را ببندد و برای راهی طولانی تا ابدیت ره‌توشه بردارد.

دخترم!

با همه گله‌هایی که از اوضاع زمانه داریم، الحمدلله زمانه خوبی است، بهار معنویت است و نسیم‌های خدایی می‌وزند. اگر نتوانی غنچه فطرت را در مسیر این نسیم‌ها قرار دهی و شکوفا کنی، بعدها شاید دچار حسرت شوی.

مولا علی«ع» سخن زیبا و هشداردهنده‌ای دارند و می‌فرمایند:

«کسی که آبشخور زلال و چشمه گوارایی پیدا کند و خود را از آن سیراب نکند و این فرصت را غنیمت نشمارد، شاید بعداً تشنه شود و هرچه بگردد، دیگر آن آب و چشمه را پیدا نکند!»(۱)

مگر جوانی، زمینه‌های موجود، شرایط مساعد، مربیان شایسته، فضای معنوی کشور امام زمان«عج» جزو همین آبشخورهای زلال و چشمه‌های شیرین و گوار نیستند؟ و مگر این شرایط، همیشگی است؟

دخترم!

آنچه گفتم و اندکی هم طولانی شد، نه موعظه و نصیحت، بلکه «آئینه»‌ای بود که می‌تواند راه درست را به تو نشان دهد. یادگاری است از من برای روزها و سال‌های آینده. اعتقادم این است که جوانان اگر از «پند پیران» و «تجربه بزرگان» بهره بگیرند، هم زودتر و سالم‌تر به هدف می‌رسند، هم کمتر دچار حسرت می‌شوند و سرشان به سنگ ندامت می‌خورد. بگذار جوانی‌ات از پاکی و نجابت و کمال، شکوفه‌باران شود. اگر غوغای بهار در باغ زندگی و بوستان عمر ما برپا نشود و «بلبل جوانی» بر شاخسار عمر، ترانه زیبای «عفاف» را نخواند، ما همان خزان‌زده سرد و خمودیم، حتی اگر صدها بهار بیایند و بگذرند!

حرف زیاد است ولی، «در خانه اگر کس است/ یک حرف بس است!»

آنکه سعادت تو را سعادت خویش می‌داند،

آنکه ستاره خوشبختی‌ات را در آسمان معنویت می‌جوید،

آنکه تو را به خدا می‌سپارد،

پدرت جواد

13مارس/19

قصه حجاب؛ از ممنوعیت تا ارزش

هفدهم دی ماه سال ۱۳۱۴ بود که رضاشاه قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن استفاده از چادر و روسری و روبنده برای زنان و دختران ایرانی ممنوع بود. خیلی‌ها معتقدند این قانون سوغات سفر درباریان شاه به اروپا و مشاهده وضعیت پوشش زنان سرزمین‌های پیشرفته بوده است. در اندیشه رضاخان این‌طور جا افتاده بود که حجاب مانع پیشرفت زنان ایرانی است، برای همین دربار، محافل روشنفکرانه خود را برای تجددخواهی و مبارزه با حجاب آغاز کرد.

این در حالی بود که گروه‌های فعال جنبش زنان ایران از آغاز سال ۱۳۰۰ انتقادهای خود را نسبت به مسئله حجاب شروع کرده بودند.

همچنین نشریه «عالم نسوان» فراخوانی برای افکارسنجی مسئله پوشش زنان داده بود که در مجموع پاسخ‌ها بر این امر استوار شده بود که زنان ایران مدافع بی‌حجابی هستند و انحطاط جامعه ریشه در سرکوب زنان توسط مردان دارد. مشخص است که دلیل رسیدن به این جواب،‌عدم مشارکت زنان محجبه در پاسخ به نظرسنجی بوده است.

همزمان با تصویب رسمی قانون منع حجاب توسط رضاشاه، کم‌کم لباس‌های اروپایی زنان با کنسرت‌های بی‌حجاب قمرالملوک وزیری در باشگاه ایران به بنیانگذاری وزیر نوگرای شاه، به میان مردم آمد.

چیزی که مشخص است این است که رضاشاه ناگهانی تصمیم به این قانون نگرفت، بلکه عواملی او را به این سمت سوق داد.

وقتی شاه و ملکه افغانستان در سال ۱۳۰۸ به ایران آمدند، شاه تحت تأثیر پوشش برهنه ملکه قرار گرفت. هرچند بی‌حجابی ملکه جنجالی را میان روحانیون ایران برانگیخت و از رضاشاه خواستند که ملکه را مجبور به رعایت حجاب کند. اما شاه نپذیرفت. همان ‌جا بود که شایعاتی درباره تصویب قانون منع حجاب شنیده شد.

سال‌ها بعد تنها سفر خارجی شاه به ترکیه و تأثیرپذیری از اقدامات غرب‌گرایانه آتاتورک،‌شایعه‌ها را جدی‌تر کرد. گرچه قانونی در این راستا تصویب نشد، اما یک سال بعد از این سفر، رضاشاه ناگفته‌های خود را برای نزدیکان به زبان آورد و اعتراف کرد که با دیدن زن‌های ترکیه که بدون حجاب، دوشادوش مردان در جامعه کار می‌کردند، از هرچه زن چادری بدش آمده است. او صریحاً گفت: که‌ اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است و درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نیشتر زد و از بینش برد.

۲۷ آذرماه بود که بخشنامه کشف حجاب از طرف رئیس الوزراء به دربار فرستاده شد تا از ابتدای زمستان اجرای غیررسمی آن در کشور شروع شود. رضاشاه در روز هفده دی‌ماه در جشن فارغ‌التحصیلی دختران بی‌حجاب در دانشسرای مقدماتی به صورت رسمی بر کشف حجاب تأکید کرد. با وجود آنکه کشف حجاب در ترکیه اختیاری بود، اما رضاشاه این قانون را با اجبار الزامی کرد و حق انتخاب را از زنان گرفت. این الزام باعث شد تا زنان سنتی و مؤمن خود را در خانه حبس کنند.

از همان ساعات اول تصویب قانون، آژانها و امنیه‌ها در شهرها و دهات به جان مردم افتادند، در حالی که شرط قانونی این بود که ابتدا حکومت مردم را از مصوبات آگاه کنند و سپس اسباب اجرای آن را فراهم سازند.

به این ترتیب دامن‌ها قیچی و شال و روسری از سر زنان کشیده می‌شدند. شهرها و روستاها پر از توهین و فحاشی به زنانی بود که پیرو سنت رسول‌الله«ص» بودند و می‌خواستند شعائر دینی را به پا دارند.

اعتراض‌ها در گوشه گوشه کشور سرکوب شدند. تجمع مخالفان کشف حجاب در مسجد گوهرشاد مشهد که در یک روز بیش از هفتصد قربانی از مردم گرفت، محصول این قانون بود. قانونی که مدعی بود بیشتر از دین و خداوند، خیر زنان و مردان ایران را می‌خواهد.

مراسم ۱۷ دی هرچند در نگاه عده‌ای نقطه عطف تاریخ زنان در ایران به شمار آمد و شاهکار رضاشاه محسوب شد، اما از همان ساعات اولیه یک جامعه دوقطبی را رقم زد. زن‌های معلوم‌الحال به کافه‌ها و رقاص‌خانه‌ها هجوم آوردند و در مقابل جوانان بوالهوس رقصیدند. از طرف دیگر مأمورین شهربانی و پلیس‌ها در تهران و فرمانداری‌ها و بخشداری‌ها در شهرها و قصبات مزاحم زنان بی‌خبر شدند و به اجبار از آنها کشف حجاب و حتی چادر و نقاب آنان را پاره ‌کردند.

این دسته از زنان از قانون بی‌خبر بودند. اما در طول سخنرانی شاه، برخی از زنان حاضر در مجلس، رو به دیوار ایستاده بودند و چنان از بی‌حجابی خود ناراحت بودند که اشک می‌ریختند.

در برخی از شهرها قانون منع حجاب، زنان را وادار کرده بود که با بلندتر کردن یقه پالتو یا روپوش، خود را بیشتر بپوشانند. اما حتی همین اندازه تلاش هم توسط شهربانی سرکوب می‌شد. زنان باحجاب را در اتوبوس راه نمی‌‌دادند و در معابر، پاسبان‌ها آنها را کتک می‌زدند و چادر از سرشان می‌کشیدند.

اگر زنی از زیر کتک آنها فرار می‌کرد تا خانه تعقیبش می‌کردند. حتی وارد خانه می‌شدند و اتاق و صندوق لباس‌ها را تفتیش می‌کردند و اگر وسیله حجابی می‌دیدند، آن را پاره پاره می‌کردند یا به غنیمت می‌بردند.

یکی از اعضای فدائیان اسلام خاطره کودکی خود را این‌ طور بیان کرده که وقتی مادرش از حمام عمومی به خانه برمی‌گشته، در بین راه پاسبان اداره ثبت وقتی او را با چادر دید، به او حمله‌ور ‌شد و چادر را از سر مادرش ‌کشید. مادر فرار ‌کرد و خود را به آستانه خانه همسایه رساند و در همان‌جا سقط جنین ‌کرد و در اثر خونریزی شدید بعد از شانزده روز در سن بیست و یکسالگی از دنیا رفت.

مرگ این مادر و رنج‌های حبس شدن بسیاری از مادران و دختران در خانه‌ها، ارمغان توهمی بود که حکومت در سر می‌پروراند. روزی که کشف حجاب آغاز شد، به گمان آنها روز آزادی زنان ایران از بند اسارت بود.

طرفداران کشف حجاب کسانی بودند که چشم به غرب دوخته بودند و پیشرفت و سعادت خود را در نسخه بی‌دینی جستجو می‌کردند. میسیون‌های مذهبی که مدارس خارجی را در ایران تأسیس می‌کردند، اشراف‌زاده‌هایی که از فرنگ برمی‌گشتند و نشریه‌هایی که از تفکر مدرن خط می‌گرفتند، دست به دست هم دادند تا افراد سطحی‌اندیش و غربزده از این قانون استقبال کنند.

منع حجاب در حالی در ایران به عنوان یک قانون اجرا ‌شد که تاریخ ایران باستان را نمی‌شد نفی کرد. اصالت ایران از زمان هخامنشیان به ملکه‌هایی می‌رسید که به وسیله پرده از مردم پنهان داشته می‌شدند. در متون کلاسیک فارسی نیز از حجاب سخن به میان آمده بود. حتی زنان محترم در ادیان مختلف، به‌ویژه در دین زرتشت از پوشش برخوردار بودند. حجاب آنقدر باارزش بود که حتی شاهان پارسی نظیر خسرو انوشیروان نیز به صورت پوشیده به ملاقات برخی از افراد مهم می‌آمد.

اما رضاخان با سطحی‌اندیشی در پی تقلید کورکورانه‌ای از غرب برآمد که نتیجه آن، اجرای سیاست‌های نوین استعمار در ایران بود. انگلیس سال‌ها بود که اندیشه جهانی‌سازی را در کنار دوستان خود در رژیم صهیونیسم در سر می‌پروراند.

همان‌طور که در پروتکل‌های یهود بر آن تأکید شده بود، اصل مبارزه با مذهب و دین‌زدگی جهان، چنان پوشیده و زیرپوستی در دستورکار استعمارگران قرار گرفته بود که رضاخان نمی‌توانست تصورش را هم بکند که پشت نقاب مار خوش‌خط و خال کشف حجاب، چگونه جاده را برای سیاست‌های دهکده جهانی هموار کرده است.

سخن مستر همفر، جاسوس انگلیسی دلیل بزرگی بر اثبات این مطلب است که حکومت ایران در زمین استعمار بازی می‌کرد. همفر نوشته بود: «در مسئله بی‌حجابی زنان باید کوشش فوق‌العاده‌ای به عمل آوریم تا زنان مسلمان به بی‌حجابی و رها کردن چادر مشتاق شوند. پس از آنکه حجاب زن با تبلیغات و سعی [ما] از میان رفت، وظیفه مأموران ماست که جوانان را به عشق بازی و روابط نامشروع با زنان تشویق کنند و بدین وسیله فساد را در جوامع اسلامی گسترش دهند. لازم است زنان غیرمسلمان کاملاً بدون حجاب ظاهر شوند تا زنان مسلمان از آنان تقلید کنند.»

سیاست مذهب‌زدائی و استحاله فرهنگی با کشف حجاب کلید خورده بود و ایران می‌رفت تا در کوتاه‌ترین مدت به جامعه‌ای بی‌هویت و تهی از ارزش‌های اسلامی و ملی تبدیل شود. سکولاریسم و لاقیدی با تحقیر نمادهای دینی و سنن ملی آغاز شده بود و این در حالی بود که روشنفکران ایران از خوشحالی، آزادی زن ایرانی را جشن می‌گرفتند.

آنان که حجاب را خلاف تمدن، خلاف قانون طبیعت و سبب عدم حضور زن در اجتماع می‌دانستند، روز ۱۷ دی را آغاز تاریخ تمدن ایران می‌شمردند و صراحتاً در سخنرانی‌های خود می‌گفتند: «مسروریم که می‌بینیم خانم‌ها در نتیجه معرفت به وضعیت خود آشنایی یافته‌اند. نصف قوای مملکت که بیکار بودند و به حساب نمی‌آمدند، اینک داخل جماعت شده‌اند.»

استدلال آنها این بود که در دنیا هیچ دو جنس ذکور و اناث در نباتات و حیوانات خلق نشده که جنس ماده از جنس نر روی خود را پنهان کند؛ غافل از آنکه انسان اشرف مخلوقات است و طبق صریح آیه قرآن اصل پوشش برای ارزش‌گذاری به زنان وضع شده است.

هرچند به قول شهید مطهری مخالفان حجاب سعی کرده‌اند چنین وانمود کنند که حجاب اسلامی از برخی جریانات ظالمانه نظیر میل به ریاضت، عدم امنیت و عدالت اجتماعی، پدرشاهی و تسلط مرد بر زن، حس خودخواهی مرد، احساس حقارت زن و… سرچشمه می‌گیرد؛ اما علل نامبرده یا به هیچ‌وجه تأثیری در پیدا شدن حجاب در هیچ نقطه از جهان نداشته و بی‌جهت آنها را به نام علت حجاب ذکر کرده‌اند و یا به‌فرض که در پدید آمدن بعضی از سیستم‌های غیراسلامی تأثیر داشته‌اند، فلسفه‌ای که اسلام برای حجاب و پوشش اسلامی بیان می‌کند، مربوط به عفاف و همان روح پوشش است. در دیدگاه اسلام، عفاف بزرگ‌ترین فلسفه حجاب برای تضمین سعادت و امنیت جامعه برای زن و مرد به شمار می‌آید.

از سوی دیگر رضاخان توجه نکرده بود که حجابی که اسلام برای زنان تعیین کرده به معنای در خانه ماندن و نداشتن فعالیت اجتماعی نیست، بلکه زنان با رعایت کامل حجاب می‌توانند در اجتماع و هرجا که ضرورت داشته باشد حضور یابند، همان‌ طور که حضرت زهرا«س» برای دفاع از ولایت در پوشش کامل به مسجد آمدند و برای مردم سخنرانی کردند.

حکومت پهلوی با قرآن و مفاهیم آن بیگانه بود، وگرنه چطور می‌شد آیه ۳۱ سوره نور را نادیده گرفت که: «وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون»: و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمی‌] فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند، مگر آنچه که طبعاً از آن پیداست و باید روسری خود را بر گردن خویش [فرو] اندازند، و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان… آشکار نکنند؛ و پاهای خود را [به گونه‌ای به زمین‌] نکوبند تا آنچه از زینتشان نهفته می‌دارند معلوم گردد. ای مؤمنان، همگی [از مرد و زن‌] به درگاه خدا توبه کنید، امید که رستگار شوید.»

حکومت پهلوی از آیه ۵۳ سوره احزاب روی گردانده بود که فرموده است: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعام غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیث إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللّهُ لایَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللّهِ عَظِیماً»: « اى کسانى که ایمان آورده اید! در خانه هاى پیامبر داخل نشوید مگر این که به شما براى صرف غذا اجازه داده شود (در حالى که قبل از موعد نیائید و) در انتظار وقت غذا ننشینید; اما هنگامى که دعوت شدید داخل شوید; و وقتى غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشینید; این عمل پیامبر را ناراحت مى نماید ولى از شما شرم مى کند (و چیزى نمى گوید); اما خداوند از (بیان) حق، شرم ندارد، و هنگامى که چیزى از وسائل زندگى را (به عنوان عاریت) از آنان =] همسران پیامبر[ مى خواهید از پشت پرده بخواهید; این کار براى پاکى دلهاى شما و آنها بهتر است; و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود در آورید که این کار نزد خدا بزرگ است!»

پهلوی این آیه ۵۹ سوره احزاب را نشینده بود که: « یاأَیهَا النَّبىُّ قُل لاَزْوَجِک وَ بَنَاتِک وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَبِیبِهِنَّ ذَلِک أَدْنى أَن یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً »: « اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤ منان بگو جلبابها (روسرى هاى بلند) خود را بر خویش فرو افکنند، این کار براى اینکه (از کنیزان و آلودگان ) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است و (اگر تاکنون خطا و کوتاهى از آنها سر زده ) خداوند همواره غفور و رحیم است.»

رضاخان چیزی را که خداوند سعادت را در آن نهفته بود، مانع پیشرفت و تمدن دانست و بدین ترتیب با فریبی که از جاذبه‌های دنیای مدرن خورد، راه را برای پروژه جهانی‌سازی استعمارگران باز کرد.

اما از آنجا که خداوند، خود نگهبان و پاسدار قرآن و دین خود است، نفس مظلوم‌ترین و پاک‌دامن‌ترین زنان و مادران ایران، عمر این قانون ننگین را به سرآورد و چیزی نگذشت که با درخشش جمهوری اسلامی، حجاب و عفاف در سرزمین ایران حاکم شد. هرچند هنوز هم در اثر تبلیغات غرب و گرایش‌های انسان مدرن حجاب در ایران مخالفانی دارد، اما حقیقت این است که:

در کار گلاب و گل، حکم ازلی این بود

کان شاهد بازاری وین پرده‌نشین باشد

جای خرسندی است که در جامعه امروز ایران، زنان باحجاب در بسیاری از عرصه‌های دانش و هنر و تکنولوژی توانسته‌اند گوی سبقت را از مردان بربایند و ثابت کنند که نه تنها حجاب هیچ منعی برای پیشرفت زن مسلمان نیست، بلکه بهترین ابزار برای حفظ امنیت و کرامت وی به شمار می‌آید.