دو هفته پیش بود که مدیر مسئول با من تماس گرفت و گفتا: «یادش بهخیر قدیمها در ستون حلاجی، هر روز مطالب موثّر و داغی مینگاشتی! حالا چرا چنین نمیکنی؟ اقلا گهگاه چیزکی برایمان قلمی کن…»
بهفراست دریافتم که میخواهد رگ غیرتم را تحریک کند و صمت و سکوت چندین سالهام را بشکند! بهمزاح گفتمش، «کاهل شدهام!» اما با علاقه قلبی و دیرینی که به ایشان دارم، نتوانستم مقاومت کنم و قول دادم. خیلی فکر کردم که با این همه سوژههای رسوب شده در ذهنم و نانوشتههایی که به دل دارم، از که و از چه و از کجا آغاز کنم؟
آیا از درد و داغ دختر مظلوم وزیر! بنویسم یا از رانتخواری مدیرانی که آنان را از ذخایر نظام! محسوب کردهاند؟
از گرگهای خفته و کمین کرده در جوار گمرکات بنگارم و قاچاقچیان چاق و چلّه صادرات و واردات را نشان دهم
یا از تاخت و تاز زمینخواران و کوهخواران و جنگل تراشان بگویم و مسبّبان خانه خرابی مستاجرانِ خانه به دوش و سوداگران طمّاعبخش مسکن را بشمرم؟
از زد و بندهای پنهان و آشکار دریافتکنندگان وامهای کلان و هزاران میلیاردی و بی وثیقه برخی بانکها و مؤسسات مالی و اعتباری بنویسم
یا از رونق و روئیدن کاخها و پنتهاوسها و برجباغهای مجلّل اشراف تازه به دوران رسیده و بیسر و سامانی کوخنشینان حلبیآبادها قلم رنجه کنم؟
امّا پشیمان شدم که این چه کاری است؟
بیشتر از اینها را همه میدانند و هر روزه میشنوند، ولی حرامخواران به خود نمیگیرند – که بماند! – حتی گاهی با کمال بیپروایی گلایه دارند که، «چرا ۷، ۸ سال پستهای مدیریتی را از ما گرفتند و نگذاشتند مثل سالهای ماضی و تا کهنسالی بر مسند صدارت و ریاست تکیه زنیم!»
اگر در حوالی دهه هفتاد، در ستون «حلاجی» و روزنوشت کیهان و قدس و صبح و قندیل قلم «ری» و کاریز «کویر» و شمیم شرقی جامجم هر روزه از هر دری قلمفرسایی میکردم لااقل دلم خوش بود که گهگاه اثری میکرد و پژواکی داشت؛ ولی حالا نه!
همان سالها بود که بعد از رویکرد برخی مسئولان به زندگی اشرافی و توجیه تجمّلگرایی از تریبون نمازجمعه توسط سردار سازندگی! مطالبی را در ۱۵ شماره با عنوان «زی مسئولان» در شرح زیست و ایست و سبک زندگی مدیران و مسئولان «کشور اسلامی» با عنایت به دستورات و ارزشهای دین مبین اسلام نگاشتم بدین امید که اندکی بر رفتار و اخلاق مسئولان تجمّلگرا اثر کند و با در نظر گرفتن ارزشهای اسلامی و سبک زندگی پیشوایان دینی از کجراهه کاخنشینی و فراموشی کوخنشینان دردمند دست بردارند، ولی وااسفا، سال به سال – دریغ از پارسال!
میبینیم که کاخهای مجلّل و برجباغهای چند هزار میلیاردی شمال شهر و پنتهاوسهای وسیع و مجهّز به استخر و رستورانگردان در پشتبامها که به بهشت شدّاد دهنکجی میکنند، مرفّهان حرامخوار را قانع نکرده، به نقاط ییلاقی و خوش آب و هوای شمال تهران روی آورده و با ساخت و ساز ویلاهای لوکس و وسیع لواسانات و باغهای پر گل و ریحان دارای نگهبان و کلفت و نوکر و سگهای درّنده و گرانقیمت خارجی، خانه خلوتی برای تفریحات و خوشگذرانی جمعهها و ایام تعطیلشان تدارک دیدهاند.
از خدا بیخبرانی که این ثروتهای افسانهای را به بهای مکیدن خون کوخنشینان و مستأجران خانه به دوشی به دست آوردهاند که با درآمد اندکشان برای پرداخت اجاره خانه و تهیه ودیعهای که سال به سال تصاعدی بیشتر میشود، سخت در مضیقه و دلهره دائمیاند تا جایی که هر سال اگر تسلیم افزایش اجارهبهای دلخواه صاحبخانههای بیانصاف نشوند، موجران میتوانند با تکیه بر قوانین قویپرور مالک و مستاجر، مأموران اجرا را اجیر کنند تا بی چون و چرا، تاس و پلاس و پردههایشان را وسط کوچه بریزند و پردگیان و اهل و عیالشان را بیپروا آواره کوی و برزنها کنند!
صد بار لب گشودم و بیرون نریختم
خونها که موج میزند از سینه تا لبم
با این همه واقعیت این است که با همه تبعیضها و شکافهای عمیق طبقاتی و تنگناهای معیشتی، آنچه مردم صبور ما را همچنان مقاوم و امیدوار به آینده نگه داشته، همانا مشاهده سیمای باصلابت و هیمنه مؤمنانه رهبر حکیم انقلاب اسلامی، امام خامنهای در مبارزه بیامان با مستکبران و حمایت از مظلومان بیپناه جهان است که امنیت خاطر و دلگرمی دائمی را به ملّت قهرمان ایران هدیه داده است.
تماشای دلاوریهای بینظیر و دیدن اخلاق ناب مسلمانی و سیره و سلوک عرفانی ابرمردانی چون سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و جانفشانیهای سرداران مخلص و بیادّعایی چون کاظمیها، تهرانیمقدّمها، همدانیها، همّتها، خرازیها، باکریها، باقریها و…. چمرانها بالاترین انگیزه و قویترین قدرتی است که غیرت ملّی را قوام بخشیده است.
شما را بهخدا بردارید وصیتنامه راهگشا و حرز جواد حاج قاسم را سطر به سطر با دقّت بخوانید تا در میان انبوهی از مصائب و مشکلاتی که گریبانگیرمان شده، قوّت و انرژی بگیرید و حقشناسی ملّت مقاوم ایران در تجلیل و تشییع باشکوه مالک اشتر و رفیق شفیق و شیدای رهبر را در نظر آورید تا ببینید که به فرموده امام راحل:
«این ملّت و این مردم ایثارگر بر مردمان زمان حضرت رسولاکرم«ص» برتری دارند…»
هر چند در هنگامه هراسافکنی کرونا در جامعه، عدّهای حریص از خدا بیخبر به احتکار و گرانفروشی ماسک و مواد بهداشتی ضروری مردم پرداختهاند و با دشمنان برونمرزی همنوایی میکنند، امّا کم نیستند همنوعان نیکوکار و خیراندیشی که با نذر و اهدای ماسک و بستههای بهداشتی رایگان به نیازمندان، چراغ احسان و همدردی با محرومان را روشن نگه داشتهاند.
جوانمرد ابزار و یراق فروشی که در محلّه باغ فیض تهران با تقسیم و تقدیم بیش از ده هزار ماسک مجانی بین مردمان، فوز عظیمی از خرسندی خلق خدا نصیب خود میکند و بسیاری از کاسبان حبیب خدا که با سود اندک، لوازم بهداشتی را در این شرایط حساس به مشتریان عرضه میکنند و آن ثروتمندانی که سرمایهشان از راه حلال به دست آمده، هزاران بسته بهداشتی را به بیماران میدهند، هر کدام نشانههایی هستند که هنوز رسم یاری و دستگیری از محرومان در جامعه جاری است.
حقیر حدس میزنم که بلای بیماری وحشتافکن کرونا بهعمد و توطئه و تمهیدات قبلی جریان سلطه (امریکا) در رقابت با چین زرد در جهان منتشر شده تا حریف خود را به زانو در بیاورند و به بهای تلفات زیاد انسانی، یکّهتاز و به اصطلاح نامبر وان! دنیا شوند.
شاید هم این بلای خانمانسوزی که دامنگیر مردم جهان شده، کفّاره گناه بزرگ و سکوت سنگینی باشد که ملّتهای تحتستم زورگویان دنیا هر یک به نوعی سیطره ابلیسی و یکّهتازی شیطان بزرگ و مخوفی چون امریکای مکّار را پذیرفته و تسلیم بیچون و چرا و گاه همراه کدخدای ظالم جهان شدهاند.
به یاری خداوند رحمان و توانا، با خودباوری و استعداد ذاتی فرزندان محقق و جهادگر و دانشمندان مؤمن ایران اسلامی، همدوش با سایر پژوهشگران پویا و آزاده دنیا، بهزودی واکسن و داروی درمان موثّر این ویروس موزی را تهیّه و آنرا ریشهکن میسازیم.
هماکنون، داروسازان و متخصّصان مستعد و جهادی علومپزشکی و دارویی کشور بسیاری از داروها را در داخل میسازند و در تهیّه دارو و مداوای بیماران در دنیا از ماهرترین طبیبان و پژوهشگران جهانند.
این جنگی که برای شکست انقلاب به ما تحمیل، ولی به یاری «حضرت باری» و مقاومت دلیرمردان و پشتیبانی زنان زینبی ما به پیروزی و «گنج» تبدیل شد ، یکی از بینظیرترین جنگهای تاریخ بشریت و حماسههای شگفتیساز مقاومت ملّتی مظلوم در برابر قدرتهای تا بن دندان مسلّح جهان و نوکران آنها بود.
بیجهت نیست که رهبر حکیم و بیدار دلمان میفرماید،
«این جنگ برای ما یک گنج بود.»
ایشان ضمن سفارش همیشگی به جوانان برای خواندن خاطرات عبرتآموز رزمندگان و نیمهی پنهان آنها یعنی همسرانشان، شخصاً با این همه مسئولیت و گرفتاری از خوانندگان مشتاق و اولیّه این گنجهای گرانسنگ است.
شما ای بیانصافها! مسئولان فرهنگ و ارشاد! متولیان و مربیان تعلیم و تربیت کشور! فیلمسازان و تولیدکنندگان سریالها و مدیران کانالهای تاق و جفت رسانه ملّی، دانشگاهیان، پژوهشگران، حوزویان، مدیران سازمان تبلیغات اسلامی و مساجد کشور و… لااقل گاهی لای برخی از این کتابهای پندآموز و بیدار کننده را باز کنید و در صفحات اوّل آنها دستخط و تقریظهای «آقا» را بخوانید و مقایسه کنید با کاهلی و بیخبری خودتان!
عجالتاً در این مقاله به عنوان نمونه یکی از یادداشتهای «امام خامنهای» را در تجلیل از کتاب ارزشمند و خواندنی: «نورالدّین: پسر ایران»، خاطرات سیّد نورالدّین عافی به قلم بانو معصومه سپهری میآورم تا ببینید آقا چقدر با دقّت این اثر ۷۰۰ صفحهای را مطالعه کرده و ضمن تحسین اثر، مهمترین نقص و کاستی کتاب را که در آن از همسر باوفا و فداکار این رزمنده حرفی به میان نیامده تذکر داده است.
با هم میخوانیم آن سخنان مصفّا را، «…این نیز یکی از زیباترین نقاشیهای صفحه پرکار و اعجابگونه هشت سال دفاع مقدّس است. هم راوی و هم نویسنده، حقّاً در هنرمندی سنگ تمام گذاشتهاند.
آمیختگی این خاطرات به طنز و شیرینزبانی که از قریحه ذاتی راوی برخاسته و با هنرمندی و نازکاندیشی نویسنده، بهخوبی و پختگی در متن جا گرفته است و نیز صراحت و جرئت راوی در میان گوشههایی که عادتاً در بیان خاطرهها ناگفته میماند، از ویژگیهای برجسته این کتاب است. تنها نقصی که به نظر رسید، نپرداختن به نقش فداکارانه همسری است که تلخیها و دشواریهای زندگی با رزمندهای یکدنده و مجروح و شلوغ را به جان خریده و داوطلبانه همراهی دشوار و البته پر اجر با او را پذیرفته است.ساعات خوش و با صفایی را در مقاطع پیش از خواب با این کتاب گذراندهام. والحمدلله ۹۰/۱۰/۲۰»
داستانهای وفاداری و صبر و بردباری همسران رزمندگان در جنگ تحمیلی بسیار جذّاب و درسآموزند.
سرگذشت این نیمههای پنهان و بانوان باوقار زینبی هنوز بهدرستی برای دختران امروزی بیان نشده و نسل جدید، یک از هزار این حماسهآفرینان فداکار و شیرزنان میهنمان را نمیشناسند. نوعروسان ۱۳، ۱۴ سالهای که در سال اوّل یا دوّم زندگی مشترکشان، از گوشه و کنار کشور، با عشق و اختیار، به سوی جبهههای جنوب و غرب بار سفر بستند و جهیزیه اندک خود را در درون یک وانتپیکان ریختند و بچّه به بغل، شهر به شهر همدوش شویشان روانه کارزار با دشمن غدّار شدند.
فداکارانی که در سرمای طاقتفرسای زمستان، خود را به دزفول و اهواز و ایلام و ارومیه رساندند تا هم «آرام جان» شویشان شوند و هم آوارگی و کوچ اضطراری زنان جنگزده جنوبی را تجربه کنند و به خواهران مقاوم خود بگویند که در هیچ شرایطی تنها و بیرفیق نیستند. نوعروسان دلیر و نترسی که آن روزها با همسر و یگانه فرزندشان، سفر عشق آغاز کردند، بعد از کوچهای ماه به ماه، به این نقطه و آن منطقه، به این شهر و آن روستا در زیر دلهره بمب و خمپاره و تیربار و دیدن چگونگی شهادت «دلدار»، کودک به کول به شهر و دیار خود بازگشتند.
این مادهشیران، مادران شجاع امروزی، همان بیوگان ۱۴ ساله دیروزند که اکنون تکمیوههای باغ زندگیشان به حوالی چهلسالگی و پختگی رسیدهاند و در این چهار دهه دوری از یار و همسر، در کمال صبر و توکّل با خاطرات تلخ و شیرین همپیمان آغازین و آخرین خویش با عزّت و وقار زیستهاند و مؤمنانه به تربیت و تیمار یادگاران «یار» کمر بستند.
و حالا همان نوزادان یادگاری را که جوانمردانی بالنده و چهلساله شدهاند به عنوان «مدافعان حرم» به جای پای پدر بدرقه میکنند.
گنجنامههای خاطرات و خطرات و داستانهای دلیرمردان ایران اسلامی را مرور میکردم که نظرم افتاد به کتاب جذّاب «بابانظر» از انتشارات حوزه هنری. حیفم آمد که اشارتی به خاطرات شفاهی شهید قهرمان خطّه خراسان؛ محمدحسین نظرنژاد نکنم و بگذرم.
خاطرات جالب و جذّاب این شهید والامقام که قدرش ناشناخته مانده با مصاحبه سیّدحسین بیضائی، توسط مصطفی رحیمی تدوین شده است. «بابانظر»؛ رزمنده ساده خراسانی که به قائممقامی فرماندهی لشگر هم رسید، بیش از ۱۴۰ ماه در مناطق جنگی بود. در بستان چشم و گوش چپ را از دست داد، در فکّه کمرش شکست، در فاو سینهاش شکافت و بعد گازهای شیمیایی به سینهاش آسیب زد و… جنگ که تمام شد، ۱۶۰ ترکش به بدنش خورده بود که تنها ۵۷ ترکش از سر تا پایش بیرون زد، امّا ۱۰۳ ترکش همچنان در بدن قوی و نیرومند او که روزی از پهلوانان خراسان بود، به یادگار ماند و برایش ۹۵ درصد جانبازی نوشتند. او در سال ۱۳۵۸ به کردستان رفت و جالب آنکه بعد از جنگ تحمیلی، در سال ۱۳۷۵ برای آخرینبار وقتی به کردستان رفت تا به عنوان مسئول عملیات لشگر ۵ نصر خراسان از واحدها بازدید کند، به ارتفاعات کوهستان که میرسد بر اثر کمبود اکسیژن به ریههای آسیبدیدهاش، در همان قلّههایی که روزهای جوانی (سال ۵۸) رفته بود، جان به جانآفرین تسلیم میکند!
حال با این همه ایثار و جانفشانیهای غیورمردان حسینی، مرام و صبر و ایثار زنان فداکار فاطمی و صدها هزار شهید انقلاب اسلامی، آیا سزاوار است که آرمانهای بلند امام راحل و رهنمودهای حکیمانه و مقاومت جانانه امام خامنهای را از یاد ببریم و با قاتلان رشیدترین فرزندانمان همچون ابرمرد شجاع و سردار جهان اسلام سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی با متجاوزان زورگوی استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا، بر سر میز مذاکره و گفتوگوی حقیرانه و بیحاصل بنشینیم؟
چرا شرم نمیکنند مسئولان و وزیرانی که سالهاست بر مسند مدیریتهای گوناگون کشور تکیه زدهاند و بیتوجه به تنگناهای شدید معیشتی محرومانی که صاحب اصلی انقلاباند و در حوادث و در هنگامههای هولناک، هماره پیشتاز مبارزه و حاضر در صحنه بودند، سوار بر پورشههای چند میلیاردی در پایتخت امالقراء اسلامی پرسه میزنند و به پرایدسواران اقساطی پز و افاده میفروشند که، «دارندگی است و برازندگی! جانمان را از صحرا پیدا نکردهایم که با خودروهای نامطمئن وطنی!رفت و آمد کنیم؟!…»
اخیرا رئیس محترم قوه قضائیه، قاطعانه به دادستانهای سراسر کشور دستور داده است به دشمنان سلامتی مردم و محتکران خدانشناس بستههای بهداشتی بههیچوجه رحم نکنند و در اسرع وقت آنان را به سزای اعمال ننگینشان برسانند.
اگر سالها پیش که عدّهای خونهای آلوده را از فرانسه وارد کردند بهشدّت مجازات میشدند و در همین سالها با کسانی که لوازم پزشکی مورد نیاز جامعه را با انحصار و رانت و احتکار خود میگیرند و کمبود ایجاد میکنند تا به سودهای کلان برسند و یا قاچاقکنندگان داروهای حیاتی بهشدّت مجازات و از رسانهها به جامعه معرفی میشدند، امروزه شاهد کشف این همه انبارهای میلیونی کالاهای ضروری و حیاتی بهداشتی نبودیم!
با عزم بسیار جدّی و قاطعیت امیدوار کنندهای که مردم در رئیس شجاع و ظلمستیز قوه قضائیه سراغ دارند، بهزودی شاهد مجازات محتکران طمعکار و دشمنان سلامتی و جان و مال مردم باوفا و ولایتمدار ایران خواهیم بود. از زمانی که جناب آقای رئیسی به عنوان قاضیالقضات مسئولیت خطیر قوه قضائیه را بر عهده گرفتند، شاهد عدالتگستری سراسری و مبارزات قاطع و بیامان ایشان بر ضدّ زمینخواران و مفسدان حرامخوار در همه سطوح و ردههای اداری جامعه هستیم.
وقتی که در ابتدای خدمت از پاکسازی و رسیدگی به تخلّفات برخی قضات و مدیران درونی این قوّه شروع کردند، نور امید و انتظار شیرینی در اذهان عمومی جامعه تابیدن گرفت و بعد که برخورد با غارتکنندگان بیتالمال و احقاق حق مستضعفان شدّت یافت، عدالتخواهان و مظلومان و اقشار محروم جامعه به آیندهای روشن و زندگی بانشاط و آبرومند امیدوار شدند و مفسدان با ناامیدی و همگام با دشمنان خارجی درصدد توطئه و تضعیف این قوّه برآمدند که زهی خیال باطل!
از سوی دیگر دیدیم که در آغاز سال ۹۸ که رهبر حکیم و فرزانه انقلاب، آن را سال «رونق تولید» نام نهادند، حضرت رئیسی به هر شهر و منطقهای از کشور که قدم نهادند، در کنار رسیدگی به امور قضائی و رفع کاستیهای دادگستریها، چگونگی تولید ملّی و فعالیت کارخانهها و مراکز صنعتی و مجتمعهای تولیدی را با هوشمندی بررسی کارشناسی کردند و به مدد مسئولان و مدیران مخلص محلّی و مردم جهادگر همان سامان، دلسوزانه در رفع گرفتاریهای تولیدکنندگان و صنعتگران بومی تلاش مجدّانهای را به عمل آوردند.
در همین راستا بود که در رگهای تعداد زیادی از کارگاهها و کارخانجات بیرمق و بعضا خوابیده، خون تازهای جریان یافت و فعالیت جهادی و تولید و کارآفرینی را از سر گرفتند. حمایت همهجانبه رئیس قوّه قضائیه از تولید ملّی و تشویق فناوران و جوانان مستعد و متخصص جهادگر در هر شهر و استان، باعث دلگرمی اهالی آن منطقه شد و شور و نشاط خودباوری و شعار «ما میتوانیم» در گوشه و کنار کشور رونق گرفت.
من در این خاک کهن، گوهر جان میبینم
چشم هر ذرّه چو انجم نگران میبینم
دانهای را که در آغوش زمین است، هنوز
شاخ در شاخ و برومند و جوان میبینم
کوه را مثل پر کاه، سبک مییابم
پر کاهی صفت کوه گران میبینم
انقلابی که نگنجد به ضمیر افلاک
آید آن روز که رسته به جهان میبینم