از میان مضامین ایثار و مقاومت آنچه بیش از همه درخشش و تلألؤ دارد، شهادت است. نقاشان، جهاد را نه چون عارضهای زائد بر ذات خویش که به عنوان جلوهای از جاذبه عشق و پیمان ازلی درونیای که آنان را به سوی جنگ فراخواند، میدانند و لذا جنگ در آثار این نقاشان حضوری اصیل و باطنی دارد و در حد شعاری اضافی و زائد بر ذات نیست.
تابلوی «یا ثاراالله» ناصر پلنگی تجلی پیوندی کربلایی است که حیثیت تاریخی و اعتقادی مبارزه ما را معنا میکند. روح محتوا از طریق نمادسازی(symbolization) در کار تجسم پیدا کرده است. این شیوه با معنایی خاص و بدیع در اکثر آثار نقاشان پس از پیروزی انقلاب قابل تشخیص است. ما سمبل(symbol) را نمادی قراردادی نمیدانیم، بلکه آن را مظهر، آیه، مثال یا تمثیلی از حقیقت میدانیم و با چنین برداشتی، هنر جز از طریق نمادسازی قابل انتقال نیست.
راه دیگری که در برابر نقاشی وجود دارد، تجرید یا انتزاع(abstraction) در فرم است. انتزاع در فرم، نقاشی را از بیان معنادار دور و به موسیقی که بیانی کاملاً تجریدی دارد، نزدیک میکند. نقاشی تجریدی(abstract)، در مراتب مختلف، بیان ناب احساسات و عواطف هنرمند و همانند موسیقی است که نمیتواند پیامی معنادار یا با معنای خاصی را منتقل کند. آنچه که به وسیله موسیقی منتقل میشود احساس است که دریافت و ادراک آن هرگز از طریق تجزیه و تحلیل عقلانی انجام نمیشود. لذا نقاشان متعهد ما کمتر به نقاشی انتزاعی روی میآورند و هیئت و صورت اشیا و اشخاص را به نقطه و خط و سطح و حجم تجزیه نمیکنند، هر چند که در بند تقلید محض از طبیعت(naturalism) نیز باقی نمیمانند. سمبولیسم با معنای خاص مورد نظر ما دریچهای است که به روی آنان باز شده است تا از آنجا به آسمان حقیقت بنگرند و حقایق را به وسیله نمادها و مظاهر و مثالها و تماثیل زمینی تنزل دهند و در آثار خود به تصویر بکشند.
در تابلوی «شمع تاریخ»، حسین خسروجردی تنها به خرق حجاب میان ظاهر و باطن اکتفا نکرده، بلکه از طریق نمادهایی روشن و کاملاً فطری به مراتب بالایی از تجلی حق دست یافته است. سلاح شهید، خورشید است که سیاره زمین را روشن ساخته است و پیشانیبند خونآلودش بر پیشانی زمین، منظر موعود شهید را به تصویر میکشد.
آنچه که نقاشان ما را در طریق نمادسازی نگاه میدارد و مانع از روی آوردن آنان به انتزاع در فرم میشود، التزام باطنی آنها به معنای دین و امامت است. اگر به تبع غرب، تعریف آنها از هنر، تنها بیان احساسات بود، گرایش به سوی نقاشی انتزاعی همچون دامی بر سر راهشان گسترده شده بود و هنر برای هنر و نفی التزام به معنا و پیام و تعهد، مفهوم پیدا میکرد. در نتیجه، هنرمند، هنر را امری منتهی به خود فرض میکرد و لاجرم به سوی فرمگرائی محض(formalism) و انکار تعهد گرایش مییافت.
لکن در آثار هنرمندان مسلمان، اکثراً نشانی از گرایشهای فرمالیستی به چشم نمیخورد؛ فرم در جایگاه حقیقی خود قرار دارد و در واقع قالبی است که روح را معنا میکند. تجلیبخشیدن به حقیقت از طریق نمادهای مأنوس با فطرت الهی انسان طریقی است که هنرمند مسلمان به آن دست یافته است. در تابلوی«عروج» مصطفی گودرزی از مقابله پیکر زمینی شهید و بالهایی خونآلوده در آسمان، تصویری شعرگونه خلق شده که بسیار لطیف و زیباست.
در تابلوی «در سایه ایثار» علی وزیریان، شهید، خورشیدی حیاتبخش است که در سایه ایثار او، کویر مرده بارور میشود. آسمان و زمین، ابر، افق، کویر تشنه، نهال تازهرسته، گل و… نمادها، مظاهر و آیات مأنوسی هستند که دلالتشان بر مدلول خود، امری فطری است. در تابلوی «مهتاب» ایرج اسکندری، نعش غریب شهید در شب مهتابی نخلستان، رازدارِ معنایی است که هنرمند میخواهد و کشف راز آن با تجزیه و تحلیل عقلانی میسر نیست. جزئیات، رمز و راز جداگانهای ندارند، بلکه تمام اجزای اثر در کنار هم فضای واحدی را ساختهاند که تمام راز را یکجا و از طریق فضائی واحد به بیننده منتقل میکنند. تو گویی این روح جاودانه شهید است که در شب نخلستان و مهتاب تجلی کرده است.
نمادسازی همیشه هم از طریق عناصر بیانی یا اجزای ترکیبی انجام نمیشود. چه بسا که کل تصویر مظهر حقیقت واحدی باشد که بر هنرمند متجلی شده است. این مظهریت نه تنها در نقاشی که در همه هنرها اتفاق میافتد. یک شعر یا قطعه ادبی نیز مظهر حقیقتی است مجرد که از طریق کل یا اجزا در جهان محسوسات تجلی پیدا میکند. انتقال حقایق مجرد از طریق نشانهها و نمادها، اعم از کلمات یا نشانههای تصویری و یا اصوات انجام میشود. هنرمند باید اهل درد و دغدغهای انسانی که سرچشمه زیبایی و صفای هنری و معیار انسانیت است، باشد.