مقدمه
ویژگی شاخص مرحوم حکیمی ارتباط دوسویه با جریان روشنفکری و جریان سنتی بود. ایشان هم با روشنفکرانی چون دکتر علی شریعتی و دکتر حمید عنایت، اهل گفتگو و مباحثه بودند و هم با حوزویان سنتی ارتباط وثیق معرفتی داشتند. نامه حکیمی به فیدل کاسترو در تبیین توحید و عدل و سعادت دنیا و آخرت و تربیت و سیاست، نشانه دغدغه ایمانی ایشان است.
مکتب تفکیک نزد وی، تفکیک معرفت دینی از معرفت فلسفی و عرفانی معنا شد. دیدگاههای عدالتگرایانه و اقتصادی استاد حکیمی را باید در دایرهالمعارف «الحیاه» یافت. شاگردی وی نزد شخصیتهای بزرگ، ایشان را در علوم مختلف از جمله علوم غریبه، صاحب فنون ساخت. استاد حکیمی شخصیت ویژهای داشتند. ایشان نه تنها مؤلف دهها جلد کتاب پژوهشی بودند؛ بلکه به آنچه مینوشتند عامل و دردمند بودند. نقدهای او، حزبی و رقیبشکنانه نبود. کتابهایشان را برای رونق زندگی مادی خود نمینوشتند؛ لذا با وجود چاپهای متعدد، مطالبه حقالتألیف نمیکردند و حاضر به دریافت جایزه فارابی نشدند. زیست عالمانه و زاهدانه استاد حکیمی، نمونه کمنظیر تاریخ معاصر ماست که از ایشان «الحیاه» مجسم را ساخت.
۱. زندگینامه علامه حکیمی
مرحوم علامه محمدرضا حکیمی متولد ۱۳۱۴ در مشهد ، فقیه و مجتهد، متفکر و نویسنده پرتلاش ایرانی است و از ایشان با عناوینی چون «علّامه»، «استاد»، «منادی عدالت» یاد میشود. ایشان در سال ۱۳۲۰ تحصیلاتش را آغاز کرد. در سال ۱۳۲۶ وارد حوزه علمیه خراسان شد و تا ۲۰ سال از عمر خود را در این حوزه به تحصیل دروس مقدمات و سطح، خارج، فلسفه، ادبیات عرب، نجوم، تقویم گذراند و از محضر اساتیدی چون ادیب نیشابوری دوم، میرزا احمد مدرس، مجتبی قزوینی (درسهای فلسفی و الهیاتی)، هاشم قزوینی، سید محمدهادی میلانی (خارج فقه و اصول)، آقابزرگ تهرانی، غلامحسین محامی بادکوبهای، علیاکبر الهیان و اسماعیل نجومیان استفاده کرد. در سال ۱۳۸۰ق. از آقابزرگ تهرانی اجازه اجتهاد گرفت. استاد حکیمی نویسنده پرکاری بودند و طلبههای زیادی فن نویسندگی را از ایشان فرا گرفتند. وی در زمینه نثر معیارمند است. طلبههایی که علاقه به کار پژوهشی دارند و میخواهند نثر آنها قوی شود، یکی از آثار ادبی و قلمی مناسب، آثار ایشان است که برای نگارش آنها زحمات فراوانی کشیدند. ایشان یک بار به من گفتند من بعضی وقتها کتابی را بیست بار بازنویسی میکنم تا منتشر شود. بیش از ۵۰ کتاب از ایشان منتشر شده است. آثار محمدرضا حکیمی در پنج گروه قرار میگیرند:
- آثاری درباره مکتب تفکیک
- آثاری با هدف تبویب و تبیین روایات اهلبیت«ع»
- آثاری که شناساننده آموزههای فردی و اجتماعی اسلام هستند،
- آثاری با محوریت زندگی عالمان دین
- مجموعه مقالات متفرقه
برخی از آثار مهم ایشان عبارتند از:
خورشید مغرب: امام در عینیت جامعه الهیات الهی و الهیات بشری (در دو جلد) . حماسه غدیر. مکتب تفکیک. بیدارگران اقالیم قبله و الحیاه در دوازده جلد.
استاد حکیمی هیچگاه ازدواج نکردند. ایشان با آنکه در حوزه علمیه تحصیل کردند و مدتی طولانی نیز لباس رسمی روحانیت را میپوشیدند، ولی پس از چندی دیگر این لباس را بر تن نکردند.
۲٫ ارتباطات دوسویه با جریان سنتی و روشنفکر
مرحوم حکیمی روابط عمومی خیلی خوبی داشتند و با شخصیتهای بزرگی چون سید جعفر سیدان و حمید عنایت ارتباط داشتند. مرحوم حکیمی در خرداد سال ۱۳۴۵ش. از خراسان به تهران رفتند. ایشان با شهید مرتضی مطهری و علامه محمدتقی جعفری دوستی و با دکتر شریعتی ارتباط داشتند؛ بهطوری که دکتر علی شریعتی از ایشان با عنوان «برادرم، مرد آگاهی و ایمان، اخلاص و تقوی، آزادی و ادب، دانش و دین، محمدرضا حکیمی» یاد میکرد. من معتقدم بسیاری از اندیشههای اقتصادی شریعتی متأثر از کتاب الحیات حکیمی بود.
دکتر شریعتی بعد از ممنوعیت از سخنرانی به زندان رفت و مدت ۱۸ ماه در زندان بود. وی بعد از آزادی دیگر اجازه سخنرانی نداشت و مشغول نوشتن شد. شریعتی از سال ۵۴ تا ۵۶ بخشی از فعالیت علمی خود را در قالب نوشتاری و عمدتاً در بحث اقتصادی انجام داد. او بسیار از الحیات تأثیر پذیرفت. مرحوم حکیمی نگارش این کتاب را با کمک برادرانشان قبل از انقلاب و در سال ۱۳۵۳ شروع کردند. بخشهای اقتصادی کتاب الحیات را دکتر شریعتی انجام داد و از مباحث اقتصادی استاد حکیمی بهره بسیار برد. آنها با یکدیگر مراوده داشتند و حتی دکتر شریعتی در نامهای به استاد حکیمی اجازه تصحیح آثارش را داده بود. ظاهراً مرحوم حکیمی گفتگویی با شهید بهشتی داشتند و بنابر توصیه ایشان قرار شد که در آثار دکتر شریعتی دست نبرند. من با کم و زیاد کردن آثار شریعتی موافق نیستم؛ ولی پاورقی نوشتن ایرادی نداشت. مثل کاری که استاد محمدتقی شریعتی در کتاب «اسلامشناسی مشهد» انجام دادند و با اضافه کردن ملاحظاتی در پاورقی کتاب، نظرشان را نوشتند. اگر آثار شریعتی با ملاحظات مرحوم حکیمی چاپ میشد، آشکار میشد که اشتباهات شریعتی چه مواردی است. به نظرم حاشیه نزدن بر آثار دکتر شریعتی کار درستی نبود.
به هر حال ارتباط مرحوم حکیمی با دو جریان سنتی و روشنفکری نشانه سعه وجودی ایشان است. البته ایشان نه از جریان روشنفکری و نه از جریان سنتی تأثیر نپذیرفت، بلکه صاحب شخصیتی بالفعل بود و به در مقام یک اندیشمند اظهار نظر میکرد.
۳٫ پروژه فکری استاد حکیمی
پروژه فکری استاد حکیمی، ترویج و تبلیغ اندیشه عدالت بود که در کل آثار ایشان سریان و جریان دارد. اما ایشان این پروژه را با متدولوژی برگرفته از مکتب تفکیک پیگیری میکردند که باید این دو را از هم تفکیک کرد. مکتب تفکیک یا مکتب مَعارفی خراسان، اندیشهای مبتنی بر خالصسازی معارف دینی و تفکیک و جدایی آن از اندیشههای فلسفی و عرفانی است که آغازگر آن میرزا مهدی غروی اصفهانی (۱۳۰۳-۱۳۶۵ق)، عالم شیعه قرن چهاردهم قمری در مشهد، دانشآموخته نجف و از شاگردان میرزای نایینی بود. ایشان پس از مهاجرت به مشهد، فقه، اصول و دروس معارف را تدریس کرد و به ضدیت با فلسفه پرداختند و مکتب معارفی خراسان یا مکتب تفکیک را بنا نهادند. ابواب الهدی، اعجاز القرآن و تقریرات از آثار به جای مانده از ایشان است.
محمود حلبی، میرزا جواد تهرانی، میرزا هاشم قزوینی، شیخ مجتبی قزوینی از شاگردان مکتب اصفهانیاند. میرزا مهدی فلسفه خوانده بود و در مکاشفهای به ایشان گفته شد که مسیر فلاسفه را نرود و مسیر اهلبیت«ع» را دنبال کند. ایشان دست از فلسفه کشید و منتقد آن شد و معارف دینی را مستقیم از نصوص دینی بیان میکرد.
مکتب تفکیک سه دوره را پشت سر گذاشته است:
دوره میرزا مهدی اصفهانی، دوره آقا مجتبی قزوینی و دوره آقای سیدان.
میرزا مهدی اصفهانی منطق و فلسفه را قبول نداشت و حتی برهان و قیاس شکل اول را قبول نمیکرد. برخی از ویژگیهای بارز این دوره عبارتند از: تنافی گفتمان فلسفه و عرفان با اسلام اصیل. عدم حجیت قطع و یقین، مگر اینکه از طریق کتاب و سنت باشد.
دوره دوم، دوره کسانی چون مجتبی قزوینی و میرزا جواد تهرانی است که با قلم محمدرضا حکیمی شناخته میشوند. دیدگاههای مهم این دوره عبارتند از: خالص ماندن شناختهای قرآنی و فهم معارف اسلامی از تاویل، عدم تباین و تناقض میان دین و فلسفه و عرفان. توجه به جریانهای سهگانه وحی (دین و قرآن)، عقل (فلسفه و برهان) و کشف (ریاضت و عرفان). عدم انکار واقعیتی به نام فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی. دوره سوم، دورهای است که سید جعفر سیدان، آغازگر آن دانسته شده است.
۴٫روششناسی استاد حکیمی:
نکته دیگر درباره روششناسی مرحوم حکیمی است. ایشان با توجه به تسلطی که در ادبیات، اصول… داشتند، روش اجتهاد را میپذیرفتند، ولی تأویل آموزههای دینی و نصوص قرآنی و روایی را با آموزههای فلسفی و عرفانی قبول نداشتند و آن را جایز نمیدانستند. و این روش کاملاً مقابل روش دکتر سروش است که میگوید هر پیشفرضی در متون دینی تأثیر دارد ، ولی استاد حکیمی با قبول فهم خالص مخالف تحمیل و تاویل بود. به بیان دیگر ایشان معتقد بود که ما باید نصوص دینی را با قواعد فلسفی و… بفهمیم، ولی آراء فلاسفه و عرفا را بر مکتب دینی تحمیل نکنیم.
به هر حال دو دغدغه مهم ایشان عدم تأویل معرفت دینی به غیر دینی و تفکیک معرفت دینی از غیر دینی بود. با توجه به دو ویژگی مرحوم حکیمی میتوان گفت که مکتب تفکیک مکتب اخباری نیست و اصول فقه را قبول دارد. مکتب تفکیک مکتب ظاهرگرایی نیست که مثلاً از دلالتهای التزامی استفاده نکند. مکتب تفکیک مکتب استنطاق نصوص دینی نیست و معتقد است که با عرضه پرسشهای جدید بر نصوص دینی به پاسخهای جدیدی میرسیم؛ اما نصوص دینی را نباید تاویل کرد. مثلاً نباید آراء سوسیالیستها را بر متون دینی تحمیل کرد و نصوص را به تاویل برد. لذا روش ایشان مکتب میرزا نیست که روش منطقی را قبول ندارد.
بر اساس این متدولوژی مرحوم حکیمی دو کار را انجام دادند:
اول الهیات اسلامی را تدوین کردند و بر همین اساس کتابی در دو جلد با نام «الهیات الهی و الهیات بشری» (نظرها) مجلد دوم «الهیات الهی، الهیات بشری» (مدخل) دارد. بخش اول کتاب حاوی نظرات ۴۲ نفر از دانشمندان مقدم و متأخر از اهالی دین و فلسفه الهیات در طول ۱۲ قرن است. قالببندی حول محور دانشمندان است که در هر عنوان، ابتدا نظر آنان مطرح و سپس صاحبنظر معرفی و در ادامه نتیجه حاصل از نظر آن دانشمند دستهبندی و اظهار میشود.
بخش دوم کتاب که بسیار خلاصه بیان شده، داوری بین شناسنامه مکتب تفکیک (قرآن و معصومین(ع) و برخی از بزرگان) و شناسنامه اهالی فلسفه و عرفان است. در شناسنامه «قرآن و معصومین(ع) و پیروان آنها» بارها و بارها تأکید شده است که حکمت واقعی برگرفته از قرآن و حدیث است و در شناسنامه «فلسفه و عرفان» نظرات دانشمندان در رد قاطعانه بر فلسفه و عرفان تأکید شده است. نتیجه حاصل از این کتاب این است که مجموعه نظر این بزرگان حاکی از آن است که باید بین معارف قرآن و حدیث و معارف فلسفی و عرفانی تفکیک قائل شد؛ زیرا فلسفه و عرفان ما را به سرچشمه زلال اسلام محمدی(ص) راهنمایی نمیکند. نویسنده در مطلبی تحت عنوان «آفاق تأمل» مینویسد: «بنگرید و دریابید که آیا اصحاب «مکتب تفکیک» جز این را میگویند که این بزرگان گفتهاند؟»
آقای حکیمی نمیگویند علوم دیگر را فرا نگیرید، بلکه میگویند فلسفه اسلامی، فلسفه غرب را فرا بگیرد که مرحوم حکیمی خودشان فرا گرفته بودند. ایشان ریاضتهایی هم داشتند، ولی میگفتند اگر در ریاضتها به کشف و شهود رسیدید، آن را بر قرآن و بر نصوص دینی تحمیل نکنید. نصوص دینی صامت نیستند؛ بگذارید خودشان حرف بزنند. لذا با این روش حرف میزند. در همین راستا کتاب «معاد جسمانی» را مینویسند که نقد معاد ملاصدراست. ایشان در کتاب مکتب تفکیک همین متدولوژی را دنبال و تلاش میکردند نشان بدهند که علمای دیگر هم همین روش را داشتند و این تفکر در بزرگان نیز بود.
۵. کتاب الحیات مرحوم حکیمی
الحیاه، کتابی ۱۲ جلدی به زبان عربی، نوشته محمدرضا حکیمی و دو برادر ایشان علی و محمد حکیمی است. آغاز نگارش این کتاب در سال ۱۳۵۳ش. بود و آخرین جلد آن در سال ۱۳۹۴ش. منتشر شد. هدف نویسندگان، ارائه سیمای اسلام و تشیع بر محور عدالت اجتماعی و آزادگی فردی بود و منبع اصلی خود را قرآن و حدیث میدانستند. احمد آرام شش جلد اول این کتاب را به فارسی ترجمه کرد. بنا به نوشته مؤلفان، الحیاه سعی دارد سیمای ویژهای از اسلام و تشیع را ترسیم کند؛ اسلامی که محور آن عدالت در اجتماع و آزادگی فردی است. در مجلدات نخست، الگوهای عملی و در جلدهای پایانی، بیشتر مبانی نظری تبیین شدهاند. به گفته نویسندگان، تعالیم اسلام در الحیاه، بر پایه قرآن و حدیث گردآوری و تدوین شده و مبتنی بر چهار رکن عمده: مذهب، انسان، زمان و زندگی هستند. این کتاب که در ۱۲ جلد و۴۰ باب (هر باب چند فصل است) تنظیم شده، از زاویه نگاه قرآن و سنت، به این چهار رکن پرداخته است.
ویژگی کتاب الحیات به روز بودن آن است. مرحوم حکیمی در پاسخ به پرسشهای مطرح شده توسط مارکسیستها، لیبرالها و موضوعاتی چون بانکداری مدرن را بر نصوص دینی عرضه و استنطاق کرده و توانستهاند به پاسخ برسند. البته مرحوم حکیمی تک نگارههایی هم دارند که برگرفته از الحیات است، مثل کتاب «منهای فقر»، «جامعهسازی قرآنی». این تک نگارهها در تکمیل بحث الحیات بسیار کارآمدند. در واقع این چهل باب دربردارنده یک منظومه فکری و جهانبینی الهی و مباحث خانوادگی هستند. به نظر من ساختار این دوازده جلد میتوانست بر اساس ساختار نظاموارگی قابلیت چینش بهتری داشته باشد و میبایست تغییر میکرد و بر این اساس جلد هفتم، هشتم و نهم بعد از جلد دوم میآمد. و بعد از آن جلد سوم و ششم قرار میگرفت و در نهایت جلد دهم، یازدهم و دوازدهم میآمد.
۶٫ پروژه عدالتخواهی مرحوم حکیمی
مرحوم حکیمی واقعاً نسبت به عدالت و معضل فقر دردمندی داشتند. برخی از افراد شعار عدالت میدهند، منبر میروند و کتاب مینویسند، ولی سوز و درد فقرا را ندارند. مرحوم حکیمی نسبت به فقرا و نیازمندان جامعه دردمند بودند و به همین خاطر حاضر به دریافت جایزه فارابی نشدند؛ زیرا معتقد بودند ابتدا باید به فقرا و دردمندان جامعه پرداخت. ایشان در سال ۱۳۸۱ هجری شمسی در باره مبانی اسلام در نامهای به فیدل کاسترو نوشتند:
«اصولاً اگر بخواهیم همه تعالیم قرآن و اسلام را در دو کلمه خلاصه کنیم، میشود: توحید و عدل. توحید یعنی تصحیح رابطه انسان با خدا. «عدل» یعنی تصحیح رابطه انسان با انسان.
با توجه به همین دغدغه ایشان کتاب الحیات را نوشتند و تلاش کردند تا مسائل اجتماعی را رصد کنند. مرحوم حکیمی نقدی به عدالتگرائی امام(ره) نداشتند و حتی جلد اول کتاب الحیات را تقدیم امام کردند و با امام همراه بودند. امام نیز به ایشان علاقمند بودند و در نامهای که از نجف برای علامه حکیمی ارسال کردند، ایشان را با عنوان احترامآمیز «جناب مستطاب ثقه الاسلام آقای حکیمی – دامت افاضاته» مورد خطاب قرار دادند.
استاد حکیمی بر ضرورت آگاه کردن مسلمانان و آحاد جامعه به زبان هنر اهتمام داشتند. ایشان هر چند تفکر فلسفی امام را نپذیرفته بودند؛ ولی تفکر عدالتگرایی امام و مقام معظم رهبری را قبول داشتند و ارتباط و علقه میان ایشان و رهبری تا آخر عمر همچنان برقرار بود. مقام معظم رهبری در پیام تسلیت، از ایشان به عنوان یکی از رفقای دیرینه یاد میکنند: «اینجانب فقدان اندوهبار این رفیق دیرین را به خاندان مکرّم حکیمی… تسلیت عرض میکنم.»
مرحوم حکیمی منتقد رفتار غیر عدالتگرایانه و سرمایهدارانه برخی از مسئولین بودند و بر عملکرد آنان نقدهای جدی داشتند. البته من شیوه ایشان را که گاهی رفتار قهرآمیزی نشان میدادند، نمیپسندیدم. انسان همیشه باید در صحنه باشد و نقدهای مدلل و مصحح و ایجابی را پیشنهاد بدهد .به هر حال انسان وقتی میگوید این بانک گرفتار کنز یا مانع تولید است، باید ساختار مالی مناسبی را که سبب تحقق اهداف اسلامی میشود، پیشنهاد بدهد، یعنی همان کاری که مرحوم آیتالله شاهآبادی، استاد امام انجام دادند و شرکتهای مخنس را راه انداختند.
۷٫ ملاحظاتی درباره سیر علمی و عملی مرحوم حکیمی
- اینجانب روش اجتهادی ایشان را به عنوان روش میانی قبول دارم. وقتی میخواهیم به سراغ متون دینی برویم، باید ببینیم قرآن و سنت چه میگویند. قرآن صامت نیست، بلکه ناطق است. با توجه به نیازهای زمانه و پرسشهای روز باید قرآن را استنطاق کرد و از آن بهره برد. باید مدلول التزامی و بیّن قرآن را به دست آورد و از دلالتهای التزامی جدیدتری استفاده کرد. استاد حکیمی این روش را به کار بردند. ایشان هر چند روش استنطاق را تبیین نمیکنند، ولی آن را اعمال میکنند.
روش استظهاری فرایندی دارد و روش واژههاست. واحد فهم، واژه و کلمه است. بعد مرحله واحد است، مرحله فهم جمله است، بعد واحد فهم پاراگراف است، بعد واحد فهم یک بحث است. چند پاراگراف با هم یک واحد فهم را تشکیل میدهند. بعد واحد فهم یک شبکه معرفتی است. مثلاً واژه ولایت در آیات قرآنی یک شبکه معنایی را درست میکند و این فرایند فهم استظهاری است. لذا از فهم واژگانی تا فهم استظهاری فرایندی است که آقای حکیمی آن را توضیح ندادهاند. البته استفاده کردهاند، ولی این روش را تبیین نکردهاند. روش استنطاقیای که شهید صدر در تفسیر موضوعی بیان میکنند، همان روش استنطاقی است. بعد از روش استنطاقی و استظهاری باید به سراغ روش اجتهادی برویم که با سه گونه اجتهادی روبرو هستیم: اجتهاد قسم اول با هدف فهم جامع و روشمند نصوص دینی و تطبیق بر شئون زندگی. اجتهاد قسم دوم که اجتهادی پایشی برای شناخت موضوعات عینی است. اجتهاد قسم سوم با هدف نقد وضع موجود و تغییر آن و ایصال به وضع مطلوب است.
یکی دیگر از روشها، ساختارسازی است. بدون ساختارسازی نمیتوان جامعه را اداره کرد. امروزه مدل اداره جامعه بر اساس ساختارهاست. استاد حکیمی عالم به روزی بودند، ولی به نظرم از ساختارسازی مدرن شناخت دقیقی نداشتند. امروزه ساختار بخش بینالمللی شکل گرفته، آنها ساختار FATF درست میکنند، سند ۲۰۳۰ درست میکنند و میگویند تو باید در این ساختار باشی. دیگر استعمارگری استعمارگری نسل اول نیست که انگلیس وارد یک کشوری بشود و حکومت را به دست بگیرد. از سنخ استعمارگری نسل دوم هم نیست که حاکمان مستبدی چون حکومت پهلوی گوش به فرمان را راه بیندازند، بلکه در حکمرانی قسم سوم ساختار بینالمللی درست میکنند و به شما اجازه نمیدهند در کشورتان ساختار مالی و ساختار تربیتی درست کنید. بایدکتابهای درسی را آنگونه که سازمان بینالمللی اجازه میدهند بنویسید.
پس ما میتوانیم با روش استظهاری، استنطاقی و اجتهادی اقسام سه گانه ناظر به دنیای امروز قرآن و سنت را که صامت است به سخنهای نو و ساختارسازی در بیاوریم.
- مرحوم حکیمی بخشی از راه را رفتند، ولی راه کامل نیست. من این سخن را قبول دارم که اگر مطلبی را از فلسفه و عرفان به دست آوردیم، نباید سریع نصوص دینی را به تأویل ببریم و خودمان را از مدلول التزام و مطابقی نصوص ناطق محروم کنیم. این حرف درستی است. ولی به نظرم برخی از نقدهایی که ایشان به برخی از مدعیات فلسفی ملاصدرا دارد، چندان تام و تمام نیستند. مرحوم میرزا جواد تهرانی که مردی عارف و انقلابی بود، براهین اصاله وجود را رد می کرد و در رد آن براهین اصالت وجود میآورد. این اولاً خودش یک فلسفه دیگری است. پس نقد فلسفه ندارند، بلکه یک فلسفه دیگری غیر از فلسفه ملاصدرا را دارند. اگر دوستان مکتب تفکیک تلاش کنند و نظاموارهای از مباحث فلسفی مورد قبول خود را ارایه بدهند، قابلیت تطبیق با برخی از مشارب فلسفه را دارد.
- ۳. مرحوم حکیمی در تربیت شاگرد موفق نبودند. هر چند شاگردان زیادی آثار ایشان را میخوانند، ولی نمیتوانند تئوری ایشان را دنبال کنند. هر پروژه یک دوره تأسیس و یک دوره تکمیل و توضیح دارد .پروژه عدالتگرایی مبتنی بر نصوص دینی بهشدت نیازمند تکمیل است و شاگردانی باید آن را تکمیل کنند. این روحیه در ایشان نبود.
۴٫ نکته آخر در بخش جدائی تفکر ایشان با انجمن حجتیه است. هرچند مرحوم حلبی در انجمن حجتیه بود، ولی تفکر استاد حکیمی اصلاً با انجمن حجتیه یکسان نبود. در حال حاضر انجمن حجتیه سکولار شده و نه تنها منتقد جمهوری اسلامی، بلکه منتقد حکومت اسلامی است؛ در حالی که مرحوم حکیمی بهشدت در جلد دوم الحیات به بحث حاکم اسلامی و در جلد نهم به صد ویژگی حاکم پرداختهاند. ایشان معتقد نبودند که ما حکومت اسلامی تشکیل ندهیم تا امام زمان«عج» ظهور کنند و یا به نگاه سکولاریستی انجمن حجتیه قائل نبودند. ایشان هرچند تفکیکی بودند، ولی با انجمن حجتیه خیلی فاصله داشتند. استاد حکیمی هرچند با شریعتی و روشنفکری مرتبط بودند، ولی در چهارچوب تفکر آنها محصور نبودند و کاملاً شخصیتی مستقل، نواندیش داشتند و تکمیل کننده مباحث مرحوم میرزا جواد تهرانی بودند.