شگفتا که از قطعی‌‎‌ترین آینده، غافلیم! اندکی درنگ

اشاره: در ادامۀ ۱۰ مورد از باب «درنگ»ها تقدیمی در شماره قبل، در ادامه و در این شماره ۱۰ مورد پایانی از «درنگ»ها تقدیم می‌گردد:

درنگ «۱۱»

  1. تا «بنده» نشویم، «آزاد» نخواهیم شد.
  2. در پیشگاه خدا، هرکه «کوچک‌تر» شود، «بزرگ‌تر» می‌شود.
  3. تا می‌توان با کلیدصداقت و نیکی وصفا، به دل‌ها راه یافت ،چرا باتزویر و نمایش و فریب؟
  4. تقوا نوعی «ترمز» است. انسان‌های بی‌‎تقوا، یا به کوه می‌خورند، یا به دره سقوط می‌کنند.

۵ .آبرو، آبی است که اگر ریخته شود، جمع شدنی نیست.

درنگ «۱۲»

  1. پشیمانی بر «گفته»ها، بیش از ندامت بر «نگفته»هاست.
  2. پیچ و خم‌های «جادۀ زندگی» نیازمند «ترمز ایمان» و«چراغ معرفت» است، تا سرعت و عدم دید، حادثه نیافریند.
  3. پیش شمارۀ ارتباط با خدا، محبت اهل بیت است. اگر این محبت باشد، می‌توان با ۱۴ خط مستقیم، با خدا مرتبط شد.

۴. بیش از ساختن «مصلّا»، باید «مصلّی» ساخت و پیش از ساختن «نمازخانه»، «نمازخوان»

  1. تا انسان «اسیر» است، نمی‌تواند «آزادانه» حرف بزند!

درنگ«۱۳»

۱ .گاهی جلدهای «زرکوب»، محتوای «تزویر» دارد. حرف‌هایمان را«عمل کوب» کنیم.

۲ .جلد «ریا»، کهنه و فرسوده است، مردم تشنۀ نسخه‌های کمیاب «صداقت»اند.

۳ .بهترین تیتـر و عنوان برای حرف‌هایمان «خلوص» است.

۴ .اگر جلوی چاپ مجدّد «کتاب نفسانیات» را بگیریم، مردم کمتر دچارسرگردانی می‌شوند.

۵ .بیایید «شرح صدر» داشته باشیم و دست به «تألیف قلوب» بزنیم. ترجمه «کتابِ اختلاف» به نفع ما نیست.

درنگ «۱۴»

  1. جسم را نردبان تعالی «جان» کنیم، نه روح را فدای تمنّیات «تن».
  2. جوانی بهارعمر است، خزانش نکنیم. حیف است، بلور شفّاف جوانی را با«سنگ غفلت» بشکنیم.
  3. جهان یک صحنۀ «نمایش» استو من و تو، با نوعِ زندگی کردن خود، مشغول اجرای نقش خودیم.
  4. شمارش معکوس عمرمان آغاز گشته است، ازکی؟ ازهمان روز تولد،پس هر روز ازعمر ما کم می‌شود، نه اضافه.

۵ .زندگی‌های ما، به «چراغ رابطه» و «و اوعاطفه» نیازمندتر است از «تیغ طلاق» و «خطّ فاصله»

درنگ «۱۵»

۱. هیچ‌چیز به اندازۀ «مرگ»، قطعی نیست، ولی شگفتا که از این قطعی‌‎‌ترین آینده، غافلیم.

۲. ثروتمندان حریص، بیش ازفقیرانِ  قانع در عذابند.

۳. حلم و بردباری، آب سردی است که روی آتش شعله‌ور خشم و غضب ریخته می‌شود و آنرا خاموش می‌کند.

۴. خانواده یک بوستان است و پدر و مادر، باغبان و گلکارند، فرزندان هم، گلها و میوه‌های این باغ! اگر به کودکان، «آب عاطفه» و «نورمحبت» نرسد، افسرده می‌شوند.

۵. برای فرزندان، خانه، «مدرسه اوّل» است، و مدرسه، «خانه دوم!»

درنگ «۱۶»

۱. در هندسه وجود، می‌توان مرکز دایرۀ حیات را یک «انتخاب خوب» قرار داد و تلاش‌های روزانه، ماهانه و سالانه را بر محور آن چرخاند.

۲ .نباید ازدست هر کسی جام محبت گرفت، چون، گاهی این جام، پراز زهر است.

۳ .دنیا «اقامتگاه» نیست، «گذرگاه»است، «خانه» نیست، «مسافرخانه» است و «قرارگاه» نیست، «پل عبور» است.

۴ .دو طفل معصومِ «دل» و«دیده» را رها نکن، یا گم می‌شوند، یا به دامن غریبه‌ها می‌افتند، یا سر به هوا شده، به حرف تو هم گوش نمی‌دهند.

۵ .رها کردن چشم در چراگاه هرنگاه، سبب می‌شود «گناه» بچرد و «فساد» نشخوار کند.

درنگ «۱۷»

۱ .دختران و زنان باحجاب، قلعه نشینانی‌اند که به مزاحمان و مهاجمان، اجازۀ ورود به حریم عفاف نمی‌دهند.

۲ .سکوت، خوب است، ولی حرف مفید بهتر از سکوت است.

۳. هم برای حرف زدن باید تمرین داشت، هم برای «سکوت». کسی که «تمرین سکوت» ندارد، از زبان خود شکست می‌خورد.

۴ .صحرای محشر، حضور درمرحله نهایی مسابقات بین‌المللی «ایمان و عمل» است. آنجا برترین‌ها انتخاب می‌شوند.

  1. «عید» باید در درون ما برپا شود. اگر ما «متحوّل» نشویم، از «تحویل سال» چهسود؟

درنگ «۱۸»

۱ .«فریاد»، گاهی بلندترین دیوار ستم را  می‌لرزاند. ازاین‌رو ظالمان همیشه از  لشگری به نام «سکوت» استفاده می‌کنند.

۲ .ویتامین کتاب، یا فکرتان را روشن  می‌سازد، یا بردانش شما می‌افزاید،‌ یا در مسیر زندگی «راهنما»ی شماست اگر هیچ کدام نبود، ویتامین ندارد.

۳ .اگر بیمه حوادث هم باشیم «بیمۀ گناه» نیستیم. مواظب باشیم.

۴ .گاهی از «عوامل پیدا» بیش از «عوامل پنهان» حساب می‌بریم و  همین مایه بسیاری از لغزش‌های ماست.

۵ .مشتریان تملق و چاپلوسی، کالای تقلبی می‌خرند و موجب کمبود «صداقت» می‌شوند.

درنگ «۱۹»  

۱. نگاهت را مهار کن، تا به «گناه» نیفتی. امیر نگاهت باش، تا اسیر گناهت نشوی.

۲ .هستی ما تنها در محدودۀ «ولادت تا مرگ»، خلاصه نمی‌شود که مرگ، «نقطه پایان» باشد. برای مراحل بعد هم فکری باید کرد.

۳ .ادای عرفان درآوردن، با عارف بودن خیلی فاصله دارد. عرفان، «یافتن» است نه  بافتن!

۴ .یک قطره «احساس بندگی»  کوهی از  غرور را ذوب می‌کند و یک لحظه «بیداری» حُباب یک عمر خواب و خیال را می‌شکند.

۵ .کدامیک انسان تر است؟ آنکه «خود» را فدا می‌کند تا «دیگری» را نجات دهد، یا‌ آن که همه را فدای زندگی خود می‌کند‌؟

درنگ «۲۰»

۱ .هرکه زود زود معشوق عوض می‌کند، معلوم است که عشق را بازی گرفته است.

۲ .کسی گرفتار «ای‌کاش» و «افسوس» می‌شود که قدر گوهر وجودش و سرمایه عمرش را نداند.

۳ .اگر «محبوب‌های اصلی» را نشناسیم، اسیر «محبوب‌های بدلی» می‌شویم.

۴ .کسی که از «تجارب دیگران» عبرت بگیرد مثل آن است که با همه آدمیان در همه دوره‌ها زیسته است.

۵ .اگر کسی نتواند دو پِلک سبک و ناچیز خود را برآنچه «نباید»، ببندد، ضعیف است، پس لاف قدرت و اراده نزند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *