«آینده سوریه، حزب‌الله و مقاومت» در گفت وشنود «پاسدار اسلام» با سیدعبدالله صفی‌الدین نماینده حزب‌الله در ایران – مقاومت نه از بین می‌رود، نه متزلزل می‌شود

درآمد:

امیدوار است و پرنشاط. به دشواری بتوان باور کرد، که چندی پیش برادری نامدار و رهبری شجاع و دوستانی صمیمی را از دست داده است. با این‌همه در گفت و گو با چهره‌هایی چون اوست که در می‌یابیم، حزب‌الله با چنین تربیت یافتگانی، نه هرگز شکست می‌خورد و نه حتی ضعیف می‌شود. بدون تطویل کلام، شما را به مطالعه گفت و شنود با جناب سیدعبدالله صفی‌الدین نماینده حزب‌الله در ایران دعوت می‌کنیم. این مصاحبه برای دوست و دشمن، پیام‌هایی روشن دارد.

***

*قاعدتاً مستحضرید که مجله «پاسدار اسلام»، به دنبال یافتن و انتشار ناگفته‌های مؤثر برای انتقال به جامعه، در موضوعات مهم و به‌روزِ جهان اسلام و محور مقاومت است. به‌ویژه که در ماه‌های گذشته، از شهیدان والامقام، یعنی حضرات سیدحسن نصرالله و سیدهاشم صفی‌الدین، فراوان سخن رفته است. با این همه شنیدن خاطرات جنابعالی، حلاوت و اهمیتی دوچندان دارد. به‌همین دلیل و در آغاز گفت و‌گو، لطفا بفرمائید که چگونه با شهید سیدحسن نصرالله آشنا شدید؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم.آشنائی بنده با سید از زمان بچگی شروع شد، چون ارتباط فامیلی داشتیم. مادرشان «رحمه‌الله علیها»، دخترعموی پدرم بود. در قدیم همه فامیل با هم زندگی می‌کردند، یعنی جد من، پدرم و پدربزرگِ مادر سید و…در یک‌جا زندگی می‌کردند. همین ارتباط، با همه اقوام پدرم هم وجود داشت. در کودکی، در مناسبت‌های اعیاد و امثال اینها، آنها به خانه ما می‌آمدند و ما هم به منزلشان می‌رفتیم. حتی یادم هست از منزلی در بیروت، که سید در آن متولد شد، یعنی از اتاق نشیمن آنها، درب کوچکی به مغازه پدرش باز می‌‌شد. یک مغازه بقالی معمولی بود و ما در نزدیکی آن، بازی می‌کردیم. ایشان، چند ماه از من بزرگ‌تر بود.

حوادث داخلی لبنان که پیش آمد، سید به دِه منتقل شد. او در زمان نوجوانی، پیش عموی من، یعنی جدش می‌آمد. از بیروت به جنوب، برای ملاقات با ایشان می‌آمد و گاهی من، ایشان را در آنجا می‌دیدم. تا اینکه سید به نجف رفت و مشغول به تحصیل شد. آقای سید محمد غروی که شاگرد ویژه شهید سید محمدباقر صدر و در حوزه فعال بود، نامه‌ای را به دست سیدحسن داد و ایشان را پیش آن شهید بزرگوار فرستاد. شهید صدر، از سید بسیار استقبال و ایشان را ملبس کرد و او به شهید سیدعباس موسوی سپرد. درآن روزها شهید سید عباس، شاگرد ویژه شهید صدر بود. عده‌ای از فضلای مدرسه علمی و فکری شهید صدر، شاگردان ویژه سید عباس بودند و او انصافاً آنها را از نظر شخصیتی، فکری و حوزوی، بسیار خوب تربیت کرد. بعد از جریانات عراق و قضایائی که برای شهید صدر پیش آمد، این عده عراق را ترک کردند و به لبنان آمدند. در لبنان، ارتباط ما زیاد شد. زمانی که ایشان در حوزه امام منتظر(عج) بعلبک بود، با یکدیگر ارتباط داشتیم و روز به روز صمیمی تر می‌شدیم.

 

*شهید نصرالله به چه دلیل، از نجف به لبنان برگشتند؟

به‌دلیل اینکه رژیم بعث، هر کس را که به هر نحوی با شهید صدر ارتباط داشت، دستگیر می‌کرد. عده‌ای از آنها، ۲۰، ۲۵ سال در زندان ماندند و عده‌ای هم شهید شدند. خدا به ایشان توفیق داد، که با عده‌ای از دوستانشان به لبنان برگردند.

 

*اندیشه‌ها و نیز عملکرد شهید سیدحسن نصرالله، موضوع دیگری است که مایلیم در گفتگو با شما در باره آن سخن بگوئیم. لطفاً در این‌باره، ارزیابی کلی خود را بیان کنید؟

در یک کلام باید گفت که شهید نصرالله، دارای آگاهی و بصیرت فراوان بود. او، دو کار انحصاری انجام داد. کار اول که مهم و مؤثر است (و بیان آن برای این ایام لازم و ضروری است و به ما کمک می‌کند تا راهی را که او ترسیم کرد) ادامه بدهیم، این است که سید به ولایت فقیه و مصادیق آن یعنی حضرت امام و حضرت آقا، نه فقط اعتقاد داشت، بلکه پیگیر منویات این دو بزرگوار بود، که نکند روزی و حتی لحظه‌ای، از عمل به فرامین ولی امرش غافل شود. او با خلوص کامل، این کار را انجام می‌داد. سید در عباداتش خالص بود، اما بالاتر از این مسئله، در کار و مدیریتش خلوص داشت. کار دوم او، تقویت اندیشه و روحیه مردم بود. سید چه در ظرف این ۳۰ سال که دبیرکل بود، چه قبل از آن، لحظه‌ای از این کار غافل نبود. یادم هست در روزهای اول تأسیس حزب‌الله، گاهی به بعلبک می‌رفتیم که در خدمت ایشان باشیم. سید در قدیم، ساکن بعلبک بود و در آنجا، هم درس می‌خواند و هم درس می‌داد. گاهی همراه با ایشان، برای تبلیغ به مناطق مختلف می‌رفتیم. سید با بصیرتی که داشت، سعی می‌کرد فکر مردم را ارتقاء دهد و اطلاعات و آگاهی‌های آنها را بیشتر کند. خاطرم هست که او در این روند، مدام روی ارتباط با ولایت و حتی ذوب در ولایت تأکید می‌کرد. تفکر سید این بود، که اگر کسی بخواهد مطیع ولی‌امر باشد، برای خودش جایگاهی قائل نمی‌شود. به قول بعضی از آقایان، در برابر صدِ ولایت، خودش را صفر حساب می‌کرد! اگر در صحبت‌های ایشان دقت می‌کردید، چه در مقطع آغاز دبیرکلی و چه در زمان پیروزی‌های بعدی و چه وقتی که چهره بزرگی شد، اصرار داشت که من صددرصد مطیع امر ولی مسلمین هستم. خیلی روی این نکته تأکید می‌کرد. چیزی که باعث شد حزب‌الله بتواند بایستد و کار خود را ادامه دهد، تأکید سید روی تقویت اندیشه و روحیه مردم بود. او حقیقتاً، فکر و قدرت تشخیص مردم را تقویت کرد. مردمی که بصیرتشان، فوق‌العاده بالاتر از بینش بسیاری از‌ مردم در جهان اسلام است. بعضی از سران جوامع کشورهای اسلامی، بصیرت مردم عادیِ روستاییِ لبنان را ندارند! سید برای این موضوع، خیلی زحمت کشید و این باعث شد که وقتی می‌گوئیم مقاومت پیروز شد، واقعاً این مردم باشند که به پیروزی رسیده‌اند. بعد از جریانات اخیر، که نه تنها رژیم صهیونیستی، بلکه نظام‌های بین‌المللی علیه ما در زمینه‌های نظامی، تبلیغاتی و… بسیج شدند، واقعاً در لبنان کربلای جدیدی ایجاد شده است! اکثر رهبرانِ مقاومت لبنان شهید شده‌اند، اما فرق لبنان با کربلا، مردم هستند که بسیار باهوشند. با این کشتارها و انهدام‌های وسیع علیه مردم، روحیه آنها بیش از پیش تقویت شده است و می‌گویند اگر باز هم جنگ بشود، حاضریم چه از لحاظ جانی، چه مالی و چه هر زمینه‌ دیگری، وارد میدان بشویم! بعضی از خانواده‌ها، پنج تن از اعضای خود را از دست داده‌اند! تمام اموال و املاکشان از بین رفته، ولی خودشان مثل کوه ایستاده‌اند! این نتیجه زحمات سید در ظرف سی سال گذشته است، که باعث می‌شود این فجایع هیچ تأثیری نگذارد. یکی از نکاتی که شهید نصرالله بدان اعتقاد راسخ داشت، این بود که اگر مردم مثل کوه بایستند، هیچ‌کسی نمی‌تواند مقاومت را از بین ببرد، یا متزلزل کند. این رفتارهای امنیتی و نظامیِ دشمن، از قبیل منهدم کردن املاک و زندگی مردم، اگر برای یک ارتش یا یک دولت به وجود می‌آمد، حتماً آن ارتش و دولت ساقط می‌شد و از بین می‌رفت، اما چرا حزب‌الله ماند و تا لحظه آخر مقاومت کرد و تا به‌حال هم آماده مقاومت است؟ چون مردم به‌طور کامل، حامی آن هستند. درست است که منازل مردم منهدم شده و مردم ما در ضاحیه و مناطق مختلف، سیاه پوشیده‌اند و همه‌جا عزاداری و شبیه کربلاست. هر کسی که به لبنان می‌آید و به وضعیت می‌نگرد، تعجب می‌کند که از مردم کوچک‌ترین گلایه‌ای شنیده نمی‌شود! ۹۹ درصد آنها که مذهبی هستند، می‌گویند الحمدلله رب‌العالمین! وقتی شخصیتی مثل سید را از دست داده‌ایم، ملک و فرزند و… به چه کارمان می‌آیند؟ در چنین شرایطی، انسان واقعاً احساس قدرت می‌کند. این باعث شده که سران و بدنه حزب‌الله، دلشان قوی‌تر شود و ان‌شاءالله آینده‌شان روشن‌تر خواهد بود. کاری که سید در تربیت و استواری نیروهای مقاومت انجام داد، چه از لحاظ ایجاد تشکیلات و نظم داخلی، چه از لحاظ تربیت بچه‌های مقاومت، واقعاً عجیب است. جریانات بسیار شگفت‌انگیزی بر مقاومت گذشته است، که در باره هریک از آنها می‌توان داستان‌های بلندی نوشت. در این باره می‌توانم با جدیت بگویم، که کوچک‌ترین تزلزلی در نیروهای حزب‌الله وجود نیامده و همگی برای دفاع، همچنان آمادگی کامل دارند. البته دوستان ما از این بیم دارند، که نکند در از دست رفتن این همه شهید تقصیری داشته‌ باشند، اما این احساس کوچک‌ترین خللی در اراده آنها ایجاد نکرده است. این افراد با سید زندگی کرده‌اند و رفتارهای او را، در چنین شرایط و مواضعی دیده‌اند. منطقه ما و خود ما، کاملاً کربلائی شده‌ایم! اگر کسی به ما پیوست، خدا به ما توفیق بیشتری می‌دهد. اگر کسی را از دست دادیم یا مواضعش عوض شد، برای ما تأثیر زیادی نخواهد داشت و فقط افسوس می‌خوریم، که بنده خدا از مسیر خارج شد، ولی ما هستیم و خواهیم بود.

در مسیری که سید ترسیم کرد، ان‌شاءالله خطائی وجود ندارد. فرمود: زمان شکست‌ ما، از سال ۲۰۰۰ سپری می‌شود و زمان پیروزی‌ها می‌رسد. قاعدتاً بعضی‌ها می‌گویند، با توجه به مسائلی که رخ داده‌، چگونه از پیروزی‌ها حرف می‌زنید؟ ما می‌گوئیم: پیروزیم، چون هستیم و مانده‌ایم. هدف اصلی دشمن حذف مقاومت بود، اما تا این لحظه مقاومت، نه فقط از لحاظ نظامی و ملّی حضور جدی‌تر و قوی‌تری دارد، بلکه از لحاظ روحیه مردم هم بسیار بهتر شده، با وجود این همه شهید که داده‌ایم، روحیه مردم ده برابر شده ‌است! ما همچنان خلوص سید را، در تدبیر، کار و مدیریت لمس می‌کنیم. به‌همین دلیل می‌گوئیم، که او زنده است و ان‌شاءالله خودش این جنگ را مدیریت می‌کند. به قول یکی از علماء، درست است که جسم سید حسن و سید هاشم در میان ما نیست، اما خودشان دارند از آسمان این جنگ را مدیریت می‌کنند! الحمدلله مسیری که سید ترسیم کرد، ادامه دارد و اثبات می‌کند که ما بر مسیر حق هستیم. همان فداکاری‌هائی که در کربلا بود، در اینجا هم مشاهده می‌شود، منتها با یک فرق که در آن دوره، این حمایت مردمی برای حضرت امام حسین(ع) وجود نداشت، ولی بحمدالله الان به همت آن بزرگان و فرصت‌ها و امکاناتی که پدید آمده‌اند، مردم همه سید حسن نصرالله و سید هاشم صفی‌الدین شده‌اند.

*برحسب شواهد بسیار، روحیه ایثار، صبر و استغناء، در مردم لبنان و به ویژه شیعیان ضاحیه جنوب بیروت بسیار بالاست. این امر به بقای حزب‌الله و در نگاه کلان‌تر مقاومت، بسیار مدد رسانده است. از دیدگاه شما، علت پیدایش چنین روحیه‌ای در شیعیان لبنان چیست؟

من عمداً به واقعه کربلا اشاره کردم. شما حتماً قصه‌ حضرت ام‌البنین (ع) را شنیده‌اید. وقتی که اُسرای کربلا از دمشق به مدینه برگشتند، از فرزندانش سئوال نکرد، تنها پرسید: از مولای ما حسین بن علی (ع) چه خبر؟ گفتند: پسر اولت شهید شد. مجدداً می‌پرسد: از آقای ما چه خبر؟ و به او می‌گویند: پسر دومت، اباالفضل و فرزند چهارمت نیز شهید شدند. با این‌همه او همچنان از امام حسین (ع) می‌پرسید. الان ما در لبنان، ام‌البنین‌های بی‌شماری داریم. آنها وقتی دیدند که سید شهید شد، دیگر حساب و کتاب نمی‌کنند که دو سه فرزندم شهید شده‌اند و املاک و زندگی‌ام از بین رفته‌اند! اینها دیگر برای آنها، هیچ ارزشی ندارند. اکثر مردم پس از شهادت سید می‌گفتند: دیگر چه چیزی در این دنیا ارزش دارد؟ چرا از شهادت فرزندمان سئوال کنیم؟ مردم واقعاً افتخار می‌کنند، که فرزندانشان در این مقطع زمانی، همراه با سید شهید شده‌اند. من از یکی از دوستان اهلِ دل در لبنان شنیدم، که در این کربلای جدیدی که اخیراً در لبنان ایجاد شد، هر کس حتی اگر سنگی به سوی دشمن پرتاب، یا یک ریال پول در راه مقاومت خرج کرد، حتماً باید به ریشه و اجدادش نگاه کنید که چقدر به یاران امام حسین(ع) شباهت داشته‌اند. چون این یک جنگ تمام عیار، بین حق و باطل است. کسانی که از لبنان می‌آیند، حتماً به شما خواهند گفت، که مادران و پدران و همسران و فرزندان شهدا، همگی معتقدند و می‌گویند: خوشا به سعادت هر کسی که در رکاب سید حسن شهید شد! چه سعادتی بالاتر از اینکه کسی، در جنگ علیه باطل مطلق ـ و نه منافقین و نه مخالفین فکری و مذهبی ـ جنگیده و شهید شده باشد؟ برای مردم لبنان، افتخاری بالاتر از این وجود ندارد. این امر، در عمق وجودشان ریشه دوانده است.

قضایای فلسطین، مردم دنیا را خیلی تحریک کرد. حتی کسانی که اصلاً دین خاصی نداشتند، یا مثلاً ۱۰ درصد به مسائل انسانی توجه داشتند، در دنیا قیام کردند. بی‌تردید مردم اروپا که قیام و اعتراض کردند، در این پیروزی شریک‌اند. به اعتقاد من اروپائی‌هائی که در دورترین نقاط دنیا قیام و نسبت به جنایات صهیونیست‌ها اعلام انزجار کردند، وقتی حضرت عیسی(ع) با حضرت مهدی(عج) تشریف بیاورند، در رکاب ایشان خواهند بود، چون خلوص دارند. خداوند به هر کسی، توفیق این کارها را نمی‌دهد.

به هرحال ما اکنون در لبنان، نمونه‌هائی از حضرت زینب(س) و حضرت ام‌البنین(س) و شهدای کربلا را داریم. حبیب بن مظاهر و دیگر چهره‌های نمادین کربلا را داریم. این توفیق است. شهید سید حسن نصرالله غیر از گرایش به ولایت -که اصل این قضیه است- اشکی که از دوره جوانی برای امام حسین(ع) بر چشم داشت، عجیب بود. سخنرانی‌های سید، حقیقتاً حسینی بود. علاوه بر این من می‌دانستم، که رابطه روحی سید با حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س)، عجیب و غریب بود. به‌همین دلیل دختران و زنانی را، با صفات زینبی تربیت کرد. اصل قضیه این است، که در کارش خلوص داشت، که او را به این مقام بالا رساند، که ملتی را نجات دهد. برخی به ریشه‌ها و ماهیت این ماجرا بی‌توجه هستند و می‌گویند: حزب‌الله با از دست دادن سید و سران خود، خسارت غیرقابل جبرانی دید! آخر این چه سخن ناسنجیده‌ای است؟ کربلا یک پیروزی عظیم است، که تاریخ را تغییر داد. در واقع امام حسین(ع) و شیعیان، سرمایه بزرگی را به دست آوردند، یعنی چه که از دست دادند یا رفته‌اند؟

 

*پیروزی حزب‌الله در جنگ اخیر، حالتی اعجازگونه داشت. همانگونه که اشاره کردید، این امر ریشه در روحیه ایثار و مقاومت لبنانی‌ها دارد. با این‌همه به نظر می‌رسد که این مساله، دارای ریشه‌های تاریخی هم هست. در این‌باره چه دیدگاهی دارید؟

شیخ مهدی فتلاوی یکی از علمای عراقی -که به رحمت خدا رفت- در زمینه ظهور خیلی کار کرده بود. ایشان این روایت را از امام صادق(ع) نقل می‌کرد، که عده‌ای از یاران حضرت در خدمت ایشان بودند و خواهش کردند که ایشان درباره آخرالزمان صحبت کنند. حضرت امام صادق(ع) فرمودند: قومی در منطقه‌ای به نام عامله از یاران و مریدان ما هستند، که شأنشان در ظهور بسیار بزرگ است و در آینده و تحقق ظهور، تأثیرات زیادی دارند. پرسیدند: چرا این‌گونه‌اند؟ بخاطر اینکه اهل نماز و روزه زیاد هستند؟ امام فرمودند: خیر، به خاطر سلامت در قلب و خلوص در عمل و سخاوت در نفس و مالشان. مطلبی که حضرت آقا در نمازجمعه نصر به آن اشاره فرمودند و یکی از علمای جبل‌عامل هم در باره آن تحقیقات زیادی انجام داده است، این است که در زمان صفویه که حدود ۲۰۰ سال طول کشید، تقریباً ۹۴ عالم و مجتهد توسط محقق کرکی به ایران آمدند و کار کردند. حضرت آقا فرمودند: شیعیان ایران، همواره مدیون علمای جبل‌عامل خواهند بود. آنها در زمان شاه عباس به ایران آمدند و برای شاه ایران شرط گذاشتند، که قوه مشرعه (به قول امروزی‌ها قوه قضائیه) باید در دست ما باشد، تا با روش اهل‌بیت(ع) قضاوت کنیم. همین حالا در شهر اصفهان که مرکزیت دولت صفویه بود، ۹۴ مجتهد مطلق از علمای جبل عامل دفن شده‌اند. الان در اصفهان، خانواده‌های عاملی و جبل‌عاملی دارید. چند سال پیش عده‌ای از فرزندان شهدای سپاه پیش من آمدند و چند تن از آنان گفتند: می‌دانید اصلیت ما از لبنان است؟ گفتم: چطور؟ گفتند: ما شجره‌نامه داریم که از منطقه جباع لبنان به اینجا آمده‌ایم… علمای زیادی از لبنان به ایران آمدند.

به هرحال همانطور که عرض کردم، کار بزرگ شهید نصرالله، تربیت مردم بود. بنابراین اصلاً تعجبی ندارد، که جنوب لبنان تا امروز مقاومت کرده و از این پس نیز خواهد کرد. برایتان خاطره‌ای نقل کنم. ما دو نفر از خیّرین لبنان را، خدمت حضرت آقا آوردیم. یکی احمد درویش بود و یکی هم عموی من سید محمد، که هر دو به رحمت خدا رفته‌اند. این دو خیّر، واقعاً از حبیب‌بن مظاهرهای زمان بودند. هر چه ملک و دارائی داشتند، به حزب‌الله تقدیم کردند. تا جایی که به هنگام پیری، برای خودشان پولی نداشتند! حتی از فرزندان و اقوامشان پول می‌گرفتند و به حزب‌الله می‌دادند! ما از این افراد، زیاد داریم. اساساً ما در لبنان، پاکیِ عجیب و غریبی داریم! به‌همین دلیل هم از همان روز اول، از امام موسی صدر استقبال و از ایشان اطاعت می‌کردند. از همین روی هم بود که وقتی حضرت امام خمینی در نوفل لوشاتو بودند، شعار شیعیان لبنان لبیک یا امام بود. در ایران انقلاب جریان داشت و ما ۱۷، ۱۸ سال بیشتر نداشتیم و اصلاً امام را نمی‌شناختیم، اما در بیروت و بقاع و جنوب لبنان تظاهرات به راه انداختیم. الحمدلله برکتی که در این منطقه هست، برکت عجیبی است. مثلاً در خود روستای ما، ۱۳ مجتهد مطلق دفن شده‌اند! یعنی علما، تا این حد در منطقه نفوذ دارند.

*بررسی تاریخچه حزب‌الله، نکته‌ای را برای ما روشن می‌کند و آن نیز عبارت است از اینکه: مسیر ملت‌ها و تحولات مربوط به آنها، از یک رهگذر معنوی عبور می‌کند، نه از یک طریق لجستیک و مادی. دشمن نگاهش به تجهیزات، ابزار و عدّه و عُدّه است و بر این اساس، وضعیت خودش را تنظیم و شرایط طرف مقابلش را ارزیابی می‌کند. از آن‌طرف حزب‌الله لبنان به امری متکی است، که شما در باره آن توضیح دادید، یعنی اراده و ایمان انسان و اتصال او به عالم ملکوت. به نظر می‌رسد که پس از تجربه اخیر در بیروت و غزه، نیازمندیم که این مهم را بیشتر بسط و توضیح دهیم. به نظر شما این قدرت چگونه به دست می‌آید؟

جوابش خیلی آسان است، کافی است به رشد حزب‌الله نگاه کنیم. ما در آغازِ کار چه داشتیم؟ مقاومت با امکانات و نیروی بسیار محدودی شروع شد. وقتی اعتقاد انسان به خدا باشد، با امکانات محدود هم نیروی زیادی ایجاد می‌شود. مثلاً به عملیات شهید احمد قصیر نگاه کنید. او عملیاتش را، با یک ماشین پژوی قراضه انجام داد! دوستان اصلاً پول نداشتند، که ماشین خوب بخرند. از مواد منفجره خیلی ساده استفاده کردند، منتها آن را خوب درست کردند و این اثر بزرگ را در تاریخ مقاومت به‌جا گذاردند. عملیات مقاومت در روزهای نخست، واقعاً سنگین بود و البته همان‌ها هم، کار را بر رژیم صهیونیستی سخت کرد. ما به یک اصل اعتقاد داریم. همان که در حدیثی قدسی نیز آمده است: «ای بنده من سعی کن و من هم با تو سعی می‌کنم!…»، یعنی شما کار را شروع کنید و تکلیفتان را انجام بدهید، خداوند هم مددکارتان خواهد بود. در روزهای اول که موسسین از لبنان خدمت امام خمینی آمدند، از محضرشان کسب تکلیف می‌کردند. امام فرمودند: «به لبنان برگردید و از صفر شروع کنید، مقاومت کنید، پیروزی از آن شما خواهد بود…». صحبت امام، دقیقاً این بود. آن‌زمان برخی در برابر این صحبت امام گفتند: پیرمرد چه می‌گوید؟ بعضی از آقایان و بزرگان از شیعیان در لبنان گفتند: این چه حرفی است؟ ما در مقابل دنیا و رژیم صهیونیستی، با این امکانات کم و آن‌همه امکانات آنها، چه کاری می‌توانیم بکنیم؟ با این همه دوستان در حزب‌الله، تنها به ادای تکلیف اندیشیدند و با همین امکانات اولیه، روز به روز رشد کردند. به این‌دلیل من اعتقاد دارم، که حزب‌الله به دلیل به کاربستن همین فرمول پیروز شد. ما یک قدم جلو می‌رویم، خدا ده قدم برای ما راه باز می‌کند! نه اینکه ما قابل شکست داده شدن نیستیم، خیر، ما هم شکست می‌خوریم، انسان در مسیر رشد گاهی زمین می‌خورد، اما از جا بلند می‌شود.

حزب‌الله، واقعاً به دنبال اجرای تکلیف بود. نه فقط در لبنان، بلکه در نقاط دیگر هم اینگونه بود. امام یک تکلیف کوچک داد و عده‌ای آن را «مالایُطاق» تفسیر کردند. در آن دوره، یک تکلیف سیاسی بود و نه الزاماً نظامی. اما الحمدلله در لبنان، هیچیک از دوستان ما و اعضای مقاومت، نه در ادای تکلیف کوتاهی و نه حتی تردید کردند، بلکه با همان امکانات اندکی که بود، به دنبال اجرا رفتند. من اعتقاد دارم، که این مسئله خیلی مهم است. همین روحیه همچنان هست و ان‌شاءالله می‌ماند. من اعتقاد دارم که این کربلای جدیدی که در لبنان ایجاد شد، باعث می‌شود که علاقه به مقاومت صددرصد افزایش پیدا کند و ان‌شاءالله در منطقه و در دنیا، اوج خواهد گرفت.

 

*در افکار عمومی تصور غلطی وجود دارد و آن نیز، متکی بودن حزب‌الله به سوریه است! در حالی که وقتی تاریخ چهل سال اخیر را می‌بینیم، سوریه به حزب‌الله متکی بوده است! درست است که سوریه یک مسیر ترانزیتی به سمت لبنان و حزب‌الله بوده، ولی واقعیت این است که در جنگ ده سال اخیر سوریه، حزب‌الله کمک کرد که این کشور دچار تجزیه و هرج و مرج نشود. در عرصه‌های دیگر نیز حزب‌الله با مهار اسرائیل اجازه داد، که سوریه به رغم ماجراهای پس از «اسلو» نفس بکشد، وگرنه در فضای اسلو فضای خفقانی بود، که سوریه امکان تنفس نداشت! حال که دولت بشار اسد در سوریه سقوط کرده، برخی تصور می‌برند که حزب‌الله هم روند نزولی پیدا خواهد کرد! در این‌باره چه نظری دارید؟

اتکای حزب‌الله، قبل از هر چیز به خداست و با هیچ مکتبی غیر از اسلام، ارتباط ندارد. دومین محل اتکایش، به ولایت فقیه است. شاید برخی بگویند ولایت هست، ولی این ولایت در جمهوری اسلامی ایران است. ما در پاسخ می‌گوئیم: خیر، این‌گونه نیست. در قانون اساسی حزب‌الله، اطاعت از ولی امر مسلمین در جمهوری اسلامی ایران آمده است. به‌همین دلیل، مشکلی نیز نخواهیم داشت.

اما موضوع سوریه و غیر سوریه. بی تردید سوریه، در موضع دشمنی با اسرائیل بود. تکلیف ما تقویت چنین مواضعی بود و تا همین روزهای آخر هم، به تکلیف خودمان عمل کردیم، اما نشد! این بدان معنا نیست، که حزب‌الله ضعیف می‌شود. روش‌های کاری ما، تغییر خواهند یافت. کسانی که این سخنان را می‌گویند، نه حزب‌الله را می‌شناسند و نه لبنان را. کسی که اراده دارد، می‌تواند از سنگ به موشک برسد! کسی که اراده دارد، از زیر دریا تونل باز می‌کند و دچار مشکل نخواهد شد. شاید سختی‌ها بیشتر شود. در دوره حافظ اسد، سوریه مثل دوره بشار اسد برای ما باز نبود، ولی در زمان حافظ اسد هم مقاومت کردیم و در جنگ‌های ۷ روزه و ۱۶ روزه، پیروز شدیم و اسرائیل نتوانست کاری از پیش ببرد. این اظهارات، به خاطر عدم شناخت از حزب‌الله و ویژگی‌های لبنان مطرح می‌شوند. اتفاقاً اگر این‌طور فکر ‌کنند، به نفع ماست! ما در طی ۴۲ سال گذشته، مقهور تبلیغات نشده‌ایم و همچنان نخواهیم شد. ما هرگز به این فضاسازی‌ها، توجه نکرده‌ایم. از یاد نبرده‌ایم که ما حضرت امام را از دست دادیم و خدا برای ما یک رهبر جوان و مدیر و مدّبر مقرر فرمود، که اولین کاری که کرد، جبران ضعف نظامی ایران بود که الان همه دنیا روی این قضیه حساب می‌کنند. خدا خودش، ما را به راه‌های خود هدایت خواهد فرمود. تا با خدا هستیم، ترسی نداریم.

 

*به نظر می‌رسد که ما در منطقه، به سمت تکثیر حزب‌الله حرکت می‌کنیم. بدون شک شرایط کنونی سوریه، کاملاً استعداد پیدایش یک حزب‌الله دیگر را دارد. این امر، هم بر معادلات سیاسی این کشور و هم بر رویکرد کشورهایی چون ترکیه، تاثیر خواهد نهاد. الگوگیری از مدل حزب‌الله پس از رویدادهای اخیر را، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

پیرو بیانات حضرت آقا درباره اوضاع منطقه عرض می‌کنم، که بقای مقاومت در لبنان باعث خواهد شد، که برای همه دنیا تبدیل به الگو شود. همه دنیا علیه مقاومت متحد شدند، اما موفق نشدند و امکان ظهور مقاومت در مناطق تحت سلطه آنها، بسیار زیادتر شده است. وقتی به کربلا اشاره کردم، به این‌دلیل بود که کربلا ماندنی است. ما مقایسه نمی‌کنیم، چون شخصیت امام حسین(ع) شخصیت غیرقابل توصیفی است، منتها کربلایی جدید و متناسب با شرایط دوران حاضر ایجاد شده است. ما شیعیان لمس کرده‌ایم، که کربلا هرگز متوقف و فراموش نمی‌شود. انقلاب اسلامی ایران که پیروز شد، امام خمینی فرمود: ما هر چه داریم از کربلا داریم. به این‌دلیل ماندن روحیه مقاومت در لبنان، مدیون الگوگیری آن از کربلای حسینی(ع) است. شاید خیلی‌ها در منطقه، به دلایل طائفه‌ای و فرقه‌ای، کربلای اصلی را به فراموشی سپرده باشند، اما از این کربلای جدید برای رهائی و آزادی‌شان الگو خواهند گرفت.

به هرحال، برای ما نگران نباشید! حتی اگر اوضاع بحرانی شود، الگوگیری از کربلا همچنان هست و تأثیر آن‌هم، هر روز بیشتر خواهد شد. به اعتقاد من در مناطق مختلف، نفس ماندن مقاومت در لبنان و روحیه پایمردی در اعضای آن و همچنین شعارها و رموز جدیدش ـ که عبارت است از سید حسن نصرالله و سید هاشم صفی‌الدین و فرماندهانی که شهید شدند ـ انرژی قوی‌ای خواهد شد برای ایجاد مقاومت‌ها و به‌طور مشخص‌تر، آزادی سوریه را نیز نزدیک خواهد کرد. حضرت آقا هم در فرمایشات اخیر خود، بر همین مضامین تاکید فرموده‌اند. آینده بسیار خوب است.

 

*شما با اطمینان ویژه‌ای، از تغییر شرایط در سوریه سخن می‌گوئید. غیر از تجربه تاریخی، چه علائمی برای تحقق این پیش‌بینی وجود دارد؟

گروهی چند تکه‌ای که اینک حکومت سوریه را در اختیار گرفته‌اند، چند ماه دیگر جنگ بین خودشان را شروع می‌کنند و شما هم آن‌را به نظاره خواهید نشست! به نظرم غیر از اینکه باید توان خود را تقویت و بازسازی لبنان را شروع کنیم، ‌کار دیگری نباید انجام دهیم و فقط به وضعیت آنان نگاه کنیم! آنها خودشان، جرقه نابودی‌شان را زده‌اند! خواهیم دید، که در آینده نزدیک چه خواهد شد. من خودم معتقدم که در ظرف ماه‌های آینده، این غائله تمام می‌شود. بین خودشان درگیر می‌شوند و نیروی یکدیگر را خنثی خواهند کرد!

*رهبر معظم انقلاب فرمودند: کاری که صهیونیست‌ها از سمت جولان و دمشق دارند انجام می‌دهند، به خاطر ترس از حزب‌الله است…

قصد دارند، که راه مرزی سوریه با لبنان را ببندند. البته در کلانِ ماجرا، آنها به دنبال اشغال کلیّت سوریه هستند…

 

*از دیدگاه شما، پیامد منطقه‌ای این حرکت رژیم صهیونیستی در سوریه چه خواهد بود؟

به نظر من این فتنه‌ای که الان در سوریه راه‌اندازی کرده‌اند، برخوردها بین ترک‌ها و اسرائیل و همچنین اصطکاک منافع با عراق را به دنبال خواهد داشت. در روزهای آینده خواهیم دید، که ترک‌ها چه خواهند کرد و چه سهمی از این وقایع خواهند گرفت، یا رژیم صهیونیستی چه سهمی می‌گیرد. البته در این بین، بین خودشان تعارضات بزرگی پیش خواهد آمد. فتنه‌ای که به نفع خودی‌ها تمام خواهد شد. در یک سال آینده، فقط باید صبر کنیم. البته باید خودمان را هم، برای دفاعِ احتمالی آماده کنیم. وقایع پیش‌رو، می‌تواند خیلی جالب باشد. در رأس این مسائل، بحث تعارض منافع کشورهای منطقه است. من قبلاً می‌گفتم، که جنگ روسیه و ترکیه روی خواهد داد، الان دارد اتفاق می‌افتد. چون ترک‌ها و اروپایی‌ها دارند تلاش می‌کنند، که روس‌ها را از سوریه اخراج کنند. تنها بندری که روس‌ها در خاورمیانه دارند، بندر لاذقیه است. می‌خواهند این را از روسیه بگیرند. منافع روس‌ها، در خاورمیانه به خطر خواهد افتاد. ناتو می‌خواهد به منافع روسیه تجاوز کند و روسیه پاسخ خواهد داد. اول از همه در کجا این کار را می‌کند؟ در ترکیه. خواب اردوغان این است، که حلب و مناطق صنعتی مال آنها شود. روسیه در بندر لاذقیه منافع دارد. اگر تعطیل شود، منطقه به سمت درگیری خواهد رفت. وقتی که می‌خواهند قانون اساسی را بنویسند و مناطق را بین خودشان تقسیم کنند، قطعاً درگیری ایجاد خواهد شد. در سال آینده، به صحنه نگاه می‌کنیم و فقط می‌خندیم! انتقام خدا برای خون سید حسن زیاد خواهد بود، چون خونش خیلی عزیز است. خدا آنها را، بدون درگیری بین خودشان رها نمی‌کند!

 

*برخی ادعا می‌کنند که ایران به دلیل شرایط جدید، مانند سابق امکان حمایت عملی و تسلیحاتی از مقاومت را نخواهد داشت. پاسخ شما به این انگاره چیست؟

از این حرف‌ها زیاد می‌زنند، نگران ما نباشید! هر چیزی که برای ادامه مقاومت لازم است، وجود دارد. اگر هم وجود نداشته باشد، از تمام نقاط دنیا خواهد رسید! من به‌همین دلیل گفتم، که حزب‌الله و لبنان را نمی‌شناسند. لبنان مشکلی ندارد. ما در روز اولی که فعالیت شروع کردیم، دوهزار دلار نداشتیم که یک ماشین پژو بخریم و الان در شرایطی هستیم، که اصلاً تصور آن را نمی‌کردیم! به جای افرادی که رفته‌اند، افرادی آمده‌اند که تمام این تجربه‌ها را از سر گذرانده و با آن زندگی کرده‌اند. هر کسی هر حرفی که می‌خواهد، بزند! ما هیچ روزی به این تبلیغات گوش ندادیم و وقتمان را صرف پاسخ دادن به آنها نکردیم و کار خودمان را انجام دادیم.

 

*سوالی که قاعدتاً برای مخاطب ما هم مهم خواهد بود،‌ شرایط حزب‌الله در داخل لبنان است. بعد از تجاوزات رژیم صهیونیستی به سوریه و لبنان و این که مشخص شد که از سازوکارهای بین‌المللی هیچ خیری بیرون نمی‌آید، گویا این احساس در لبنانی‌ها تقویت شده، که حزب‌الله باید وجود داشته و مقتدر باشد. آنان به این نتیجه رسیده‌اند، که به این گروه قوی نیاز دارند و با ارتش و اتحادیه عرب، نمی‌توان کاری را از پیش ببرد. به این ارزیابی، چقدر اعتقاد دارید؟

تاریخ اثبات کرده که در لبنان، هیچ طایفه‌ای، حتی طایفه کوچکی مثل علوی‌ها -که کوچک‌ترین طایفه مذهبی لبنان هستند- حذف شدنی نیستند. تجربه‌های فراوان چه از قدیم و چه اکنون، شاهدی بر این مدعاست. بعضی‌ها فکر می‌کنند، که حزب‌الله نباید سلاح داشته باشد. منتها آنها به زودی درخواهند یافت، که حزب‌الله سلاح دارد، ولی برای داخل لبنان از آن استفاده نمی‌کند. اینها خواهند دید، که چند ماه دیگر در سوریه چه اتفاقی خواهد افتاد. نیاز به حزب‌الله در لبنان، نیاز مبرمی است. آنها هم دیدند، که ما برای خودمان چیزی نخواستیم. بله، آنها که با رژیم صهیونیستی و آمریکا ارتباطاتی دارند، مخالف سلاحِ حزب‌الله هستند. آنها خیلی زود پشیمان خواهند شد و اصرار خواهند کرد، که سلاح دراختیار حزب‌الله بماند. مگر سلاح حزب‌الله، از مسیحیانِ لبنان دفاع نکرد؟ خود مسیحی‌ها این را می‌فهمند، اما عده‌ای هم این مساله را درک نمی‌کنند، آنها دستگاه اطلاعاتی و امنیتی هم دارند. با این همه مخالفت‌های آنان، برای ما مهم نیست. به هرحال لبنان فضای بازی دارد و ماهم متوقع نیستیم، که همه یک فکر داشته باشند. مهم این است، که آنها نمی‌توانند برای ما مشکلی ایجاد کنند.

 

*در حال حاضر، روابط داخلی حزب‌الله چگونه است؟

با همه خوب است. در جنگ ۳۳ روزه، دولت دشمن ما بود. در جنگ اخیر، دولت صددرصد با ما همراه بود. بخش زیادی از مسیحی‌ها و طوایف لبنان، با ما همدلی داشتند. همین حالا هم با ما هستند. در آن‌زمان دروزی‌ها با ما نبودند، اما در این جنگ کل دروزی‌ها با ما بودند. ولید جنبلاط در آن‌ مقطع با ما نبود، اما الان با ماست. اهل تسنن به خاطر همراهی حزب‌الله با مردم غزه، از ما حمایت می‌کردند. چون ما هر چه داشتیم، به اهل سنت فلسطین دادیم! الحمدلله وضعیت ما، از قبل خیلی بهتر است و نسبت به آینده هیچ نگرانی‌ای نداریم، جز دفاع از لبنان که البته دفاع هم خواهیم کرد. رژیم صهیونیستی دیگر دست به تکرار این جنگ نخواهد زد.

 

*به عنوان واپسین فرازِ این گفت و شنود، قدری در باره برادر ارجمندتان حجت‌الاسلام والمسلمین سید هاشم صفی‌الدین صحبت کنید؟

خیلی سخت است، که انسان در باره امری مربوط به خود صحبت کند. اگر اجازه بدهید، در این موضوع صحبت نکنم!

 

*ایشان به یکی از چهره‌های نامدار جریان مقاومت تبدیل شده‌اند و صحبت از ایشان، شخصی نیست…

اخوی از کودکی، رفیقِ بنده و دو سال از من کوچک‌تر بود. ما ۹ خواهر و برادر هستیم. از بچگی، با هم در مدرسه درس می‌خواندیم و به مسجد می‌رفتیم. بعد که بزرگ‌تر شدیم، به اتحادیه دانشجویان مسلمان لبنان پیوستیم. در دوران پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پس از چندی تشکیل حزب‌الله نیز، با هم بودیم. می‌‌توان گفت، که کل زندگی ما با هم گذشت. حتی فرزندان من و فرزندان سید هاشم، با هم در یک منزل زندگی می‌کردند. از نظر تشکیلاتی و اجرائی من زیر نظر ایشان بودم، ولی او در اعمال مدیریت بر من، خیلی خجالت می‌کشید! اساساً سید هاشم، خیلی خجالتی بود. طبعاً در باره او خیلی چیزها می‌توانم بگویم، که در این مجال اندک مقدور نیست.

 

*آخرین ارتباط شما با سیدهاشم، در چه زمانی برقرار شد؟

روزی که خبر انفجار پیجرها منتشر شد. بعد از غروب با سیدهاشم تماس گرفتم و گفتم: تعداد مجروحین فلان مقدار است، اگر موافق هستید به مسئولان امر در ایران بگویم و درخواست کنیم که برای انتقال مجروحین هواپیما بفرستند. گفت: خوب است، ولی باید از سید اجازه بگیریم. با سید صحبت کرد و سید گفته بود: نه، نظرشان این بود که زحمت می‌شود، برای ایران مزاحمت درست نکنید. سیدحسن، خیلی رعایت این مساله را می‌کرد. سپس من با سید صحبت کردم، گفت به‌شرط اینکه خود شما در جریانِ کار باشید. نگران بود. من همان شب به آقای کولیوند زنگ زدم و او گفت هماهنگ می‌کنیم و فردا در بیروت هستیم. ساعت ۴ صبح به بیروت رفتیم، من ساعت ۱۰ رفتم و یک ساعت با سید هاشم حرف زدم. صحبت‌های زیادی کردیم. من گفتم: می‌روم و شاید دیگر تو یا سید حسن را نبینم، سلام مرا برسان و بگو دعا کنید، که فلانی قبل از شما شهید شود. سید هاشم اهل شوخی بود و گفت: دعا می‌کنم قبل از من از دنیا بروی! سپس گفت: من نگران شما هستم، اگر از شما زودتر بروم، خودت باید خانواده ما را اداره کنی و مشکلات زیادی برایت پیش خواهد آمد! گفتم: واقعاً نگران من هستی، چون دلت بزرگ است!

در سفر قبل از آن، دو ساعت با شهید سید حسن نصرالله حرف زدم. همیشه می‌گفت: «اگر پیش آقا رفتید، بگوئید برای ما دعا کنند و نگران ما نباشند…». سید خیلی خوش‌بین بود، منتهی بعد از قضیه پیجرها قدری اندوهگین شد! چهار هزار مجروح در ظرف یک لحظه، برای همه سخت بود. اما همیشه به لطف خدا امیدوار بوده و هستیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *