دغدغه سید قبل از مقاومت ولایت بود
و مبنای مقاومت را ولایت فقیه میدانست
اشاره:
جناب حجهالاسلام والمسلمین سید هاشمالحیدری بعد از سرنگونی رژیم بعث عراق با هدف تبیین مبانی انقلاب با محوریت حاکمیت اسلام و ولایتفقیه به فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی در دانشگاهها، مساجد، مراکز و حوزههای علمیه در کشور عراق پرداخت.
ایشان علاوه بر سوابق و مسئولیتهای مختلفی که در جبهه مقاومت اسلامی عراق داشته، دبیرکل جنبش عهدالله بوده و بعنوان یک شخصیت دینی و انقلابی شناخته میشود.
ارتباط ایشان با جناب سید حسن نصرالله از سال ۱۳۸۸ آغاز شد و به صورت پیوسته تا شهادت، دیدارهای فراوانی بین آنان انجام گرفته است. سید هاشم الحیدری همواره مورد رصد دشمنان بوده و بهطور مکرر توسط صهیونیستها به ترور تهدید شده است.
و اینک مصاحبه پاسدار اسلام با ایشان تقدیم امت “پاسدار اسلام” میشود:
*با تشکر از فرصتی که در اختیار مجلۀ «پاسداراسلام» قرار دادید. لطفاً از اولین برخورد و آشناییتان با سید حسن نصرالله برایمان بفرمائید.
بسماللَّهالرحمنالرحیم. اولین بار تقریباً در ۱۶ سال قبل بهعنوان یک جلسه شخصی خدمت ایشان رسیدم.
*در لبنان خدمت ایشان رسیدید؟
بله. کل دیدارهای من با ایشان در لبنان و عمدتاً در ضاحیه بود. من غالباً هر دو سه ماه یک بار خدمت ایشان میرسیدم. گاهی هم به حسب کار و مشغله این فاصله بیشتر میشد.
*در دیدار اول چه سئوالاتی از شما پرسیدند؟
مختلف بود. مثلاً وضع اجتماعی عراق. مشکلات چه هستند؟ نظر تو چیست؟ نقاط قوت؟ ضعف؟ گروهها؟ وضع سیاسی؟ فکر میکنم بعضی از سئوالات به خاطر آشنائی بیشتر با بنده بود و بعضی از پاسخها برای شخص خود ایشان موضوعیت داشت.
*حرفها و خاطراتی که میتوانند مردم را با ابعاد معنوی سید آشنا کند از زبان شما شنیدنی است.
سید فوقالعاده انسان متواضعی بود. در پشت آن چهره انقلابی و حماسیای که از ایشان در تلویزیون میبینیم، یک چهره فوقالعاده فروتن وجود داشت. در جلسات در باره اوضاع و احوال منطقه، عراق، کارهایمان و مسائل و مشکلات صحبت میشد من توضیح و گزارش میدادم و سید با دقت تمام گوش میداد. یادم نیست کسی تا این حد و با تمام وجود به حرفهای من گوش کرده باشد. لهجه لبنانی با لهجه عراقی فرق میکند. ماهم خیـلی به زبان فصیح عربی صحبت نمیکنیم. اگر هم یک جمله یا یک کلمه میگفتم که برای ایشان روشن نبود سریع سئوال میکردند.
بسیار آرام، دقیق و مرتب صحبت میکردند. بسیار موقر، در عینحال اهل مزاح هم بودند. من هر بار که با ایشان ملاقات میکردم، بعد از صحبتهائی که در باره منطقه یا مسائل سیاسی و… میشد، یک سری سئوال در باره امام زمان(عج) ، مسائل قرآنی، بعضی از احادیث و روایات از ایشان میپرسیدم. یادم نیست از ایشان سئوالی را پرسیده باشم که بلد نباشند، جز یک بار که گفتند بلد نیستم و بعد از یک هفته جوابش را به من دادند. همیشه به قدری دقیق جواب میدادند که انگار خبر داشتند سئوالات چیست. راجع به شخصیتها، مسائل کشورها یا سئوالات تاریخی همیشه پاسخهای دقیق میدادند. من راجع به مهدویت از ایشان زیاد سئوال میپرسیدم. ایشان فوقالعاده اهل مطالعه بودند. من واقعاً این را لمس کردم که ایشان در باره مهدویت نظر ویژه داشتند. ایشان دنبال موضوع مهدویت و نشانههای آن در منطقه بودند. نه اینکه با قطع و یقین حرفی بزنند، چون نمیشود و فقط رصد میکردند.
انسان در مقابل ایشان اصلاً احساس خستگی نمیکرد. یادم هست ایشان تماس میگرفت و میگفت: سید هاشم خسته شده. قهوهای چیزی برایشان بیاورید. البته همه اینها را با خنده میگفت. اگر در خلال دیدارها موضوع مهمی یا سئوالی پیش میآمد تماس میگرفتند، ایشان جواب میدادند.
*ارتباط ایشان با خانواده و فرزندانشان چگونه بود؟
وضع خانواده ایشان خیلی سخت بود. سیده زینب یک سال و دوماه بود که ایشان را ندیده بود، در حالی که منزل ایشان فاصله چندانی با محل شهادت نداشت، ولی خبر نداشتند که پدر در نزدیکی آنهاست.
قبل از طوفانالاقصی و مدتی بعد از شهادت حاج قاسم با آقا سید جواد ملاقات داشتم و پرسیدم: آخرین بار پدرتان را کی دیدید؟ ایشان گفتند نه ماه قبل؛ یعنی در ظرف حدود یک سال، نشده بود که کل خانواده دور هم جمع بشوند. آنهم نه فقط به خاطر وضعیت امنیتی، بلکه مشغله ایشان خیلی زیاد بود. تصورش را بکنید که دبیرکل حزبالله در مقابل چنین دشمنی و مسائل فراوانی که در جهان اسلام به عهده ایشان بود. فلسطین، مقاومت، جهان اسلام، جهان تشیع. بعدها مشخص خواهد شد که مشغلههای ایشان چقدر زیاد بوده است.
سید مهدی میگفت آخرین بار پدرش را در ماه رمضان دیده است که تا موقع شهادت ۶، ۷ ماه فاصله داشت. برایشان طبیعی بود. عادت کرده بودند.
*رابطه سید با حضرت آقا چگونه بود؟ ایشان چه نگاهی به حضرت آقا داشتند و برای شما چه گفتند؟
من در تمام جلساتی که با سید حسن نصرالله داشتم، هم ایمان، هم اطاعت، آن هم اطاعت به دو نحو و دو جور، هم دستورات، هم منویات. ایشان میگفتند اگر احتمال بدهیم حضرت آقا چیزی میخواهند، انجام میدهیم. دستور وقتی صادر میشود مشخص است، ولی منویات را فهمیدن فقط کار امثال سید حسن نصرالله است. نگاه ایشان به حضرت امام خامنهای نگاه ولایت بود.
من بهخصوص در سنوات آخر عرض میکردم که وقتی خدمت ایشان میروم، انگار ایشان را نمیبینم و حضرت آقا را میبینم. ایشان اینقدر در آقا ذوب و فانی شده است.
بعد از مرحله اطاعت، مسئله عشق مطرح است. عشق و عاشقی فضا و میدان دیگری است. ایشان چندین بار به من فرمودند که من هر روز چندین بار برای آقا دعا میکنم که خدایا! بقیه عمر مرا بگیرد و به حضرت آقا بدهد.
*برخی حضرت آقا را رهبر جمهوری اسلامی مینامند، در حالی که ما معتقدیم و در قانون اساسی ما هم هست که ایشان رهبر انقلاب اسلامی هستند.
سید و ما ربطی به قانون اساسی جمهوری اسلامی نداریم. ما چه عراقی باشیم، چه بحرینی چه لبنانی و… نگاهمان به ایشان بهعنوان نایب امام زمان(عج) است؛ یعنی ولی امر کل مسلمانان. حالا رسانههای غربی چه بگویند. نگاه ما ربطی به سیاست و قانون اساسی ندارد، بلکه بحث ما فراتر و بحث اعتقاد است. اعتقاد یعنی چیزی فراتر از مرز و سیاست و قانون.
بعد از رحلت حضرت امام، _و انتخاب رهبر معظم انقلاب_ غیر از خبرگان، آنچیزی که مکمل این انتخابات بود، نظر چهار مرجع بزرگ قم آیتالله گلپایگانی، آیتالله اراکی، آیتالله مرعشی نجفی صاحب الکرامات و آیتالله هاشمی آملی پیام شرعی صادر کردند و تبریک گفتند و این انتخاب را تأئید کردند. بعضیها گفتند این انتخاب الهی بود. غیر از خبرگان و چهار مرجع، دهها مجتهد ایرانی، عراقی، لبنانی، بحرینی، پاکستانی و… پیامهای زیادی صادر کردند. به نظرم پس از غیبت کبری چنین اجماعی از علمای جهان تشیع و علمای اهل سنت برای تأئید ولی امر مسلمین جمع نشده بودند، نگاه مرجعیت و ولایت خیلی فراتر از این چیزهاست.
من مسلمانان زیادی را سراغ دارم که مقلد حضرت آقا هم نبودند و نیستند، ولی رهبری ایشان را قبول دارند. ۳۵ سال رهبری ایشان تجربههای بسیاری را به ارمغان آورده است. واقعاً فردی تا این حد مجتهد در مسائل سیاسی و مسائل جهانی در برابر دشمنان خدا، از قرآن و نهجالبلاغه و روایات در این حد استنباط میکنند. اینها هوای نفس نیست. ۱۱۰۰ سال بعد از غیبت کبری تجربه حکومت اسلامی نداشتهایم. حضرت امام این کار را کردند و برای آقا میدان باز شد. در جنگ تمام عیاری جبهه مقاومت تشکیل شد.
شهید سید محمدباقر صدر با اینکه متولد کاظمین و عراقی بود و در حوزه نجف تدریس میکرد، در باب امام خمینی فرمود: «ذوبوا فیالأمامالخمینی کما ذاب هو فیالاسلام؛ در امام خمینی ذوب شوید آنسان که او در اسلام فانی شده است» اینجا بحث مرز نیست. یک عراقی نجفی راجع به رهبر قیام ایران این حرف را زده. ربطی ندارد که قیام در ایران اتفاق افتاده، بلکه این یک قیام الهی و حاکمیت اسلام و حاکمیت علوی است. به همین خاطر ایشان کل امت اسلامی را نه به تقلید از یک مرجع، بلکه به ذوب شدن در رهبر جهان اسلام دعوت کردند. مبنای سید هم مبنای شهید صدر بود.
*از این بُعد، از سفارشهای سید به خودتان و دیگران در بحث ولایت فقیه چه نکاتی برای شما مهم بوده است؟
ایشان سالها مسئله ولایت فقیه را به بنده تأکید میکردند. شاید بعضیها به من اشکال هم میگیرند که زیاد در باره ولایت فقیه حرف میزنی، ولی این توصیه سید به بنده در طول ۱۵ ، ۱۶ سال است و این را تا دیدار آخر چندین بار تکرار کردند و گفتند حتی اگر به خاطر ولایت کشته و شهید هم بشوی، دست از آن برندار و عقبنشینی نکن و استقامت بورز، چون نیاز جامعه اسلامی و امت اسلامی تبیین مقام ولایت است.
ولایت فقیه یعنی ولایت دین، ولایت فقه، ولایت حاکمیت الهی. شخصی نیست. مثل مرجعیت که شخصی نیست و در آنجا مسئله تقلید مطرح است. اما متأسفانه بسیاری از مسلمانان، حتی شیعیان در کل جهان و حتی در خود ایران چندان با اصل ولایت آشنائی ندارند. شاید شخص ولی را کمی بشناسند، اما ولایت فقیه را نمیشناسند. هر روز نسل جدید پدید میآید و هزاران نفر در کل جهان اسلام مکلف میشوند. دغدغه سید حسن نشر ولایت در بین نسل جدید بود.
توصیه ایشان به بنده نشر و تبیین ولایت در کل جهان بود. البته نه با مبانی و ادبیات حوزوی که برای جوانان چندان قابل فهم نیست، بلکه در عین حفظ عمق استدلال در مبانی، به زبان سادۀ همهفهم برای آنها بیان شود.
بهعنوان مثال، عدهای در عراق لائیک، لیبرال یا هر گرایش دیگری هستند، و خیلی راحت و عادی میگویند ما به دنبال حکومت لیبرال یا لائیک یا دموکراتیک در عراق هستیم. آنها به یک تفکر معتقدند و آن را بیان هم میکنند و هیچ کسی هم اعتراض نمیکند، ولی ما که میگوئیم حکومت اسلامی، میگویند یعنی چه؟ سئوال ما این است که چطور آنها حق دارند عقایدشان را بیان کنند ولی ما حق نداریم؟ با سلاح و زور هم که حرف نمیزنیم. تبلیغ و تبیین میکنیم. اگر مردم استقبال کردند یا علی، اگر هم قبول نکردند مشکلی نیست.
دغدغه سید قبل از مقاومت، ولایت بود، چون مبنای مقاومت ولایت فقیه است؛ یعنی مشروعیت مقاومت در مقابل دشمنان از ولی امر گرفته میشود، به خاطر همین توصیه سید به همه از جمله به بنده این بود که آشکارا از ولایت فقیه دفاع کنید. الحمدلله و انشاءالله که سرباز مطیعی بودهام.
در باره مسائل اخلاقی هم خاطرات زیادی دارم، مثل ذکر موت و مرگ. یک بار ایشان به بنده فرمودند که من در اکثر اوقات به یاد مرگ هستم. سید حسن جوان بودند که یک استاد اخلاق به ایشان توصیه کرد که زیاد به یاد مرگ باش. از هر روز پنج دقیقه راجع به مرگ فکر کردن را شروع کنید، ولی پنج دقیقه مؤثر. گاهی انسان برای چند ثانیه به یاد مرگ میافتد و بلافاصله به این دنیا برمیگردد، ولی ایشان بهعنوان یک روش تزکیه نفس از پنج دقیقه شروع کرده و بعد به آن افزوده بودند تا اینکه به اینجا رسیدند که در اکثر اوقات به یاد مرگ بودند.
ایشان یک بار به من فرمودند: به حدی رسیدهام که اگر یک میلیون نفر به من بگویند: لبیک یا نصرالله یا بگویند مرگ بر نصرالله برای من فرقی ندارد.
*امام خمینی هم چنین تعبیری دارند.
بله، بهخاطر به یاد مرگ بودن است. روی مسئله اخلاص زیاد تکیه میکردند. لااقل به خود بنده زیاد توصیه میکردند. به دیگران هم قطعاً چنین توصیهای داشتند. همواره میگفتند کار باید با اخلاص انجام شود، نه به خاطر رأی و دل مردم. کار فقط باید برای خدا باشد. مخصوصاً در جبهه مقاومت و کارهای سیاسی پیچیده و سنگین. گاهی انسان فقط میخواهد نماز بخواند، شاید بتواند اخلاص را رعایت کند، ولی در یک سخنرانی طوفانی انقلابی که همه خواهند گفت بهبه و ماشاءالله، فقط برای خدا کار کردن خیلی سخت است.
در مورد گریه، به بنده چندین بار توصیه کردند. میگفتند زیاد اشک بریزید. یادم هست در آخرین دیداری که با ایشان داشتم…
*آخرین دیدارتان کی بود؟
قبل از طوفانالاقصی. بعد از طوفان الاقصی دیدار من با ایشان از لحاظ امنیتی سخت شد. یادم هست در چند دقیقه آخر ملاقات، از ایشان درخواست کردم چندین توصیه به من بکنند و ایشان گفتند اول اخلاص و کمی هم در این باره برایم صحبت کردند و دوم اشک و توسل. گفتند به جوانان توصیه کنید که با اخلاص، گریه و توسل راه باز میشود. مشکلات به شرط اخلاص و تقوا با توسل برطرف میشوند، ولی بدون توسل، راه چندان باز نمیشود. علی(ع) فرمودند: «…و سلاحه البکاء.»
یک بار قرار بود سید حسن در روز جمعه و در سالگرد پیروزی جنگ ۳۳ روزه سخنرانی کند. شبکه المنار از قول “جهاد” که از نزدیکان سید بودند این خبر را اعلام کرد. روز پنجشنبه آقای سید هاشم صفیالدین با ایشان تماس میگیرد و میگوید: سید! فردا قرار است در باره چه موضوعی صحبت کنید؟ _من چهارشنبه بعد از آن جمعه خدمت ایشان بودم_ سید به من گفتند که من به سید هاشم گفتم: حرف زیادی ندارم بزنم. فقط چون سالگرد است از رزمندگان مقاومت تشکر میکنم، و خیلی حرف ندارم بزنم. سید هاشم میگوید: یعنی چه که حرفی ندارم؟ وقتی اعلام شده که سید حسن نصرالله قرار است سخنرانی کند، هم دشمنان و هم دوستان منتظرند و نمیشود بدون موضوع باشد و فقط تشکر کنید. این صحبت سید هاشم صفیالدین، ایشان را به فکر فرو میبرد. سید میگفتند آمدم و نشستم و فکر کردم و فکر کردم، اما به نتیجهای نرسیدم که در باره چه موضوعی حرف بزنم تا اینکه ذهناً به بنبست رسیدم و نشستم و یکی دو ساعت گریه و توسل کردم که باید در باره چه موضوعی حرف بزنم…؟ انگار مطالب از جای دیگری به من الهام شد. قلم و کاغذ را برداشتم و نوشتم و روز بعد، سخنرانی طوری از آب درآمد که برخی از بزرگان سیاسی ـ که اسم هم بردند و خیلی هم معروف هستند ـ از جمله یک بزرگ مسیحی گفت بود که سید حسن نصرالله یک درس بزرگ به امت اسلامی داد.
این حاصل گریه و توسل ایشان بود. به بنده هم گفتند زیاد توسل کن. درست است که انسان به تحلیلها و اخبار و… توجه میکند، اما توجه به گریه و توسل خیلی مهم است.
*نگاه ایشان به آینده چگونه بود؟
خیلی خوب. مثل نگاه حضرت آقا سرشار از امید. بسیار امیدوار به پیروزی مقاومت بود او اهل خدا بود. درست است که ایشان با عِدّه و عُدّه و سلاح سر و کار داشت و دبیرکل یک حزب بود، اما نگاهش به خدا بود. مثل حضرت آقا معتقد به «إِن تَنصُرُوا ٱللَّهَ یَنصُرکُم» اگر با اخلاص باشد: «کَم مِن فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَت فِئَهً کَثیرَهً»(بقره/۲۴۹) کلاً نگاه ایشان مثبت و با امید به خدا و غیب الهی بود. مسئله جنگ ۳۳ روزه را همه میدانند. یک بار هم حاج قاسم در مصاحبه فرمودند. من تعجب کردم که حاج قاسم بهعنوان یک فرمانده نظامی از نقش حضرت زهرا(س) سخن گفتند؛ یعنی تا این حد به غیب اعتقاد داشتند.
افرادی مثل حاج قاسم، حاج عماد، مدافعان حرم، جنگ تحمیلی، ابومهدیها و سید حسنها نگاهشان به غیب و فرشتگان و نصرت و یاری الهی البته همراه با کار و تلاش و حضور در میدان بوده است. حاج قاسم همیشه خط اول بود، ولی اهل توسل و گریه بود. این همه فشار در مقابل آمریکا و غرب و صهیونیستها طی سالها شوخی نیست. واقعاً اعتقاد و اعتماد این شهدا به خدا و توسل به اهل بیت(ع) بود. رزمندگانی هم که در مدرسه مقاومت و مکتب امام حسین(ع) تربیت شدند اهل سلاح و در عینحال اهل گریه و توسل بودند. افرادی چون همتها و باکریها و ابراهیم هادیها و… آنها به خاطر عشق و اخلاص شهرت جهانی پیدا کردند، نه به خاطر چند عملیات. جبهه مقاومت هم همین طور است. به همین دلیل من با استفاده از این فرصت عرض میکنم که جبهه مقاومت مرز جغرافیائی ندارد، بلکه مرز آن اعتقادی است. در سوریه حوادثی رخ داده است که ربطی به جبهه مقاومت ندارد و مقاومت ضعیف نمیشود. اگر اراده ضعیف شود، جبهه مقاومت ضعیف میشود، نه فلان سرزمین یا فلانجا. بعضیها فقط به سلاح و سرزمین و اینکه ما چند کیلومتر مربع را دراختیار داریم نظر دارند. جبهه مقاومت که حضرت آقا امام آن است، به سرزمین و… بستگی ندارد. خرمشهر چگونه آزاد شد؟ نمیگویم اولِ جنگ است، ولی هنوز خیلی کار داریم. شهادت امثال سید حسن و حاج قاسم و ابومهدی و شهید عماد در این راه، طبیعی است. مهم سرانجام راه است. نگاه سید حسن به خودش نبود که جایگاه من در این جبهه یا این پیروزیها کجاست، بلکه نگاهش به اصل پیروزی اسلام بود که قطعاً با وجود حضرت آقا و ولایت و جمهوری اسلامی که امالقرای جبهه مقاومت و خمیه حسین(ع) زمان ماست ادامه و گسترش پیدا میکند. البته بعضی چالشها در این مبارزات طبیعی است. اگر اینراه بدون چالش و شهید و تهاجم دشمن باشد که راه حق نیست. این رنجها و ناملایمات در راه حق طبیعی است.
*آیا ایشان برای بعد از شهادتشان تدابیر و برنامهریزیهائی داشتند؟
حتماً همینطور بوده. شخصیت و مدیریت سید حسن نصرالله واقعاً بینظیر بود، حزبالله یک تشکیلات منسجم دارد.
البته فقدان و خلاء ایشان بسیار سنگین است و جای خالی ایشان به این راحتی پر نمیشود، ولی حزبالله بهعنوان یک ساختار و یک جنبش همچنان پابرجاست. شهادت سید صفیالدین هم سخت بود، چون ایشان بهعنوان جانشین سید حسن نصرالله مطرح بود، ولی در حزبالله بخشهای مختلف سیاسی، نظامی، فرهنگی و… مستقل هستند و مسئولین مختلفی دارند و هرکدام راه خودشان را میروند و کلاً به دبیرکل وصل میشوند، ولی تمام این مسئولین در بخشهای خودشان صاحب تجربههای فراوانی هستند.
درست است که حوادثی که در این دو سه ماه آخر رخ دادند خیلی سخت و سنگین بودند، ولی الحمدلله ساختار معنوی، نظامی، سیاسی و تشکیلاتی حزبالله پابرجا و قوی است و انشاءالله قویتر هم خواهد بود.
الان شیخ نعیم قاسم جانشین سید حسن نصرالله است. خود ایشان ۴ ، ۵ سال پیش به بنده فرمودند که راه حزبالله از سال ۲۰۰۰ تا سال ۲۰۰۶ و جنگ ۳۳ روزه تقریباً آرام طی شد. از ۲۰۰۶ تا طوفانالاقصی تقریباً جنگی نبود. درست است که گردآوری تسلیحات و آمادگی برای نبرد وجود داشت و در بخش سیاسی هم چالشهائی در انتخاباتها یا موضوعات دیگر پیش میآمد، ولی اوضاع تقریباً طبیعی پیش میرفت، ولی کاری که بدون وقفه در طول این سالها ادامه پیدا کرد و هرگز متوقف نشد و ایشان بسیار روی آن حساسیت داشتند، موضوعات فرهنگی بود. ایشان میگفتند از روز اول تأسیس حزبالله تا آنروز که با من صحبت کردند، تأکید داشتند که این مسئله برای حتی یک روز هم متوقف نشد. کار فرهنگی چه در بخش نظامی و رزمندگان و چه در بدنه مردمی حزبالله و زنان و دانشگاهها و… ادامه پیدا کرده. سید حسن روی موضوعات فرهنگی خیلی حساس بود. یک بار به من گفتند امور فرهنگی زیربنای همه این کارهاست. ایشان روی این مسئله عشق، ولایت، ایمان به خدا و آخرت و… بسیار دغدغه داشت. حزبالله هزاران شهید تقدیم اسلام و راه مقاومت کرد. بنابراین باید بحث بهشت و آخرت و قیامت برایش به درستی تبیین میشد. این مفهوم درحزبالله بسیار قوی است، همچنان که در سپاه و بسیج ایران.
*با توجه به اتفاقات سوریه و منطقه، نگاه شما به مقاومت چیست و به جوانان ایرانی چه توصیهای دارید؟
چند نکته را عرض میکنم. در راه خدا خسارت و زیان وجود ندارد. این حرف که حیف شد که این همه شهید در سوریه دادیم، درست نیست. اولاً حزبالله بیشتر از ایرانیها، افغانستانیها، خود سوریها، عراقیها شهید دادند. حیف نیست. تکلیف شرعی بود و باید انجام میشد. حرم شریف حضرت زینب(س) حفظ شد. کسانی که رفتند، برای فلان شخص و فلان رئیسجمهور و سرزمین و… که نرفتند، بلکه برای دفاع از مکتب رفتند که زیان ندارد. آنها برای دیوارهای حرم حضرت زینب(س) نرفتند، بلکه برای اسلام حضرت زینب(س) رفتند، با اینکه حرم هم مقدس است. برای حفظ جبهه مقاومت، نظام جمهوری اسلامی هیچ خسارتی وجود ندارد.
طبق نظر حضرت آقا، به نظرم سوریه در آینده، بهتر از سوریه قبل خواهد شد؛ یعنی فقط حضور نیروهای نظامی و سپاهیان و فاطمیون و حیدریون و… نخواهد بود، بلکه اراده خود مردم سوریه محکمتر میشود؛ یعنی یک مقاومت فوقالعاده صورت خواهد گرفت.
وقتی حضرت آقا فرمودند جوانان غیور سوری به پا خواهند خواست بسیار امیدوار شدم. البته که باید کار فرهنگی و جهاد تبیین بکنیم. البته با این حوادث و حضور آمریکا و اسرائیل در سوریه و اشغال آن سرزمین عدهای از جوانان به پا خواهند خواست. در آینده نزدیک حضور ارتش رژیم صهیونیستی را در سرزمین سوریه قبول نخواهند کرد. به نظرم اسرائیل با حضور در سوریه حماقت کرد و این کار مقدمهای برای ایجاد یک مقاومت خودجوش و مردمی و دینی خواهد بود. البته شرایط آن زمان ایجاب میکرد که جمهوری اسلامی و سوریه آنگونه عمل کنند. شرایط جدید هم رویکرد خاص خودش را ایجاب میکند: «لکل حادث حدیث» انشاءالله.
ما در یک جنگ بزرگ هستیم. به تعبیر آنها خاورمیانه بزرگ یا اسرائیل بزرگ. بحث غزه و لبنان و سوریه. نقشه دشمن مصر و اردن و عراق و یمن را هم شامل میشود، ولی به نظرم فرصتها خیلی زیادند. من بسیار به تدبیر آقا معتقدم. بعضیها میگویند در تحقق وعده صادق ۳ تأخیر ایجاد شده است، ولی من آن را تدبیر میدانم.
جبهه مقاومت قطعاً توسعه پیدا خواهد کرد. وقتی ظلم بیشتر میشود، مقاومت هم بیشتر میشود. با ظلم دشمنان، مقاومت کوچکتر نمیشود، بلکه وسیعتر و عمیقتر میشود انشاءالله. این سنت الهی است. ما نگاه مثبتی داریم. البته قیمت خون سید حسن خیلی بالاست. به نظرم قیمت خون سید حسن نابودی اسرائیل نیست، قیمت خون حاج قاسم و حاج عماد و این شهدا نابودی اسرائیل است. انشاءالله خون سید حسن مقدمه ظهور خواهد بود. اسرائیل کوچکتر و حقیرتر از خون سید حسن است. انشاءالله قیمت این خون فتح و نصر بزرگتر خواهد بود: « اِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ»(نصر/۱)
*با تشکر از وقتی که دراختیار ما قرار دادید.