رژیم صهیونیستی بلافاصله پس از عملیات فلسطینی «طوفانالاقصی» در ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۲/ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ ، حمله سنگینی را به باریکه کوچک غزه آغاز کرد. مقامات ارشد سیاسی و نظامی رژیم اعلام کردند جنگ را تا تحقق نابودی حماس، نابودی سلاح مقاومت و رفع دائمی تهدید اسرائیل از سمت غزه ادامه میدهند. جنگ در دو هفته اول با بمباران شدید هوایی همراه بود و پس از آن حمله زرهی ارتش به باریکه غزه شروع شد. جنگ سنگین در حالی شروع شد که هواداران غربی اسرائیل د رباره به نتیجه رسیدن اهداف اسرائیل از طریق جنگ تردید داشتند و در عینحال بهطور کامل در ابعاد نظامی، اطلاعاتی، مالی، سیاسی و تبلیغاتی برای موفقیت رژیم پای کار آمدند. نتیجه این همکاری غربی ـ اسرائیلی ارسال حدود ۱۲۰ هزار تُن انواع سلاح بود که بدون محاسبات مالی در اختیار تلآویو قرار گرفت.
ده ماه پس از آغاز این جنگ برای مهمترین حامی رژیم مسجل شد که امکان پیروزی نظامی در جنگ غزه وجود ندارد؛ از این رو «جو بایدن»، رئیسجمهور وقت آمریکا طرح قبلی آتشبس را که در پاریس تنظیم و در قاهره و دوحه تکمیل شده بود، بازنویسی کرد؛ اما کاملاً واضح بود که اسرائیل قادر به پذیرش آن نیست، چون هیچ یک از اهداف جنگ محقق نشده بودند.
در این بین «بنیامین نتانیاهو» در سفر به واشنگتن، مقامات کنگره آمریکا را متقاعد کرد که با ایجاد تغییراتی در روش جنگ میتواند به اهداف نزدیک شودد و حتی فراتر از آن، روش حل و فصل جنگ غزه را به مدلی برای حل و فصل منازعه با سایر میادین جبهه مقاومت در منطقه تبدیل کند. او وعده داد خاورمیانه را بر مبنای «امنیت دائمی اسرائیل و آمریکا» بازتعریف میکند و جمهوری اسلامی را در منطقه به انزوا میکشاند. این فرصت به دولت اسرائیل داده شد و در این فاصله، اسرائیل دست به اقداماتی زد تا بتواند معادله جنگ را به نفع خود تغییر دهد. بر این اساس ارتش اسرائیل، فتیله جنگ را در غزه تا حدی پایین کشید تا از فشار خارجی روی خود بکاهد و از طرف دیگر شعله جنگ را به سمت لبنان برد و با تمهیداتی که از حدود دو سال پیش اندیشیده بود، ضربات سنگینی را به مقاومت لبنان وارد کرد. سپس با حدود ۷۰ هزار نفر و در قالب پنج لشکر زرهی و پیاده حمله زمینی به لبنان را آغاز کرد، اما نتوانست طرح خود را در باره لبنان به نتیجه برساند. از این رو یک بار دیگر مطالبه پایان جنگ غزه بهطور گسترده مطرح شد و در نهایت از سیام دی ماه آتشبس در جنگ شروع شد، در حالی که مفاد طرح آتشبس همان مفاد پنج ماه پیش بود.
طوفانالاقصی کار خود را کرد
عملیات هجومی طوفانالاقصی در ۱۵ مهر ۱۴۰۲ / ۷ اکتبر ۲۰۲۳ فصل جدیدی در جنگ رژیم غاصب و فلسطینیها بود. عملیات طوفانالاقصی که سهمگینترین طرح نظامی فلسطینیها از ۱۳۲۷ / ۱۹۴۸ به بعد محسوب میشود با یک غافلگیری بزرگ شروع شد. این عملیات محصول دستکم دو سال کار نظامی، اطلاعاتی، شناسایی، طراحی، آموزشی و تجهیز بود که همه آنها در باریکه غزه آماده شده بودند. مشهور بود که نه فلسطینیها آن قدر انسجام و اقتدار داخلی دارند که بتوانند تصمیمات و اقدامات بزرگ خود را مخفی نگه دارند و نه اسرائیلیها ناتوان هستند که نتوانند تحرکات اساسی مقاومت در غزه و کرانه را کشف کنند. اما “طوفانالاقصی” هر دو این انگاره را باطل و ثابت کرد که هم فلسطینیها به آن درجه از اقتدار رسیدهاند که بتوانند کاری به این عظمت را مدیریت و حفاظت کنند و هم اسرائیلیها بهرغم برخورداری از انواع امکانات جاسوسی، در وضعیت اقتدار کامل قرار ندارند.
عملیات طوفانالاقصی توانست مقاومت غزه را تا عمق ۱۲۰ کیلومتری و در ۵۰۰ کیلومتر مربع از اطراف غزه پیش ببرد و ضربات سنگینی را به پایگاههای نظامی و مهمترین لشکر اسرائیل وارد کند و به نزدیک به ده هزار نفر از نظامیان اسرائیلی آسیب بزند. در ۷ اکتبر، اسرائیل در یک شوک بزرگ فرو رفت تا جایی که وزیر خارجه وقت آمریکا، «آنتونی بلینکن» میگوید من در ۸ اکتبر ـ در جریان سفر به تلآویو ـ اسرائیل را فروپاشیده دیدم.
طوفانالاقصی اگرچه با عملیات بسیار سنگین و وحشیانه ارتش اسرائیل مواجه شد، اما هرگز به پشیمانی مقاومت و ساکنان غزه و فلسطینیها منجر نشد. «خلیل الحیّه» عضو ارشد حماس و مقام مذاکرهکننده این جنبش در ۲۷ دی ماه، روزی که برقراری آتشبس قطعی شد، اعلام کرد «طوفانالاقصی برای آزادی قدس و تشکیل حکومت فلسطین بود و این هدف دنبال خواهد شد.» فلسطینیها بهرغم جنگ ۱۲ ماهه غزه، به عملیات طوفانالاقصی افتخار میکنند و خللی در دفاع آنان از این عملیات پدید نیامده است. اسرائیل در حالی توقف جنگ را پذیرفته که نتوانسته انگیزه برپایی طوفانالاقصی دیگری را از فلسطینیها سلب کند.
وحدت و استحکام غزه
جنگی در ابعاد جنگ ۱۶ ماهه غزه میتوانست کشورهای قدرتمند را از پای درآورد، اما نتوانست مردم غزه، فلسطینیها و مقاومت را متزلزل کند. مردم غزه در حالی که از اواسط سال ۱۳۸۸ / ۲۰۰۹ در محاصره شدید قرار داشتند و جنگ ۲۰۲۳ غزه فشار بر آنان را چندین برابر کرده بود، پای آرمان و مایملک خود در برابر تجاوزات اسرائیل که «مقاومت» بود، ایستادند و هرگز از آن فاصله نگرفتند. جنگی با این شدت میتوانست آنان را دچار تفرقه و تبدیل به مخالف و موافق کند، اما مقاومت غزه حتی توانست تشکیلات سازشکار خودگردان به رهبری «محمود عباس» را در خود هضم کند و جبهه سازشکار عربی با محوریت عربستان، مصر و اردن را به حاشیه براند و طرحهای سازشکارانه آنان را از سکه بیندازد. در طول ۱۶ ماه جنگ، هیچ صدای مخالفی در بین فلسطینیها بلند نشد. این در حالی بود که کمی پس از شروع جنگ، اسرائیل به دو دسته موافق و مخالف تقسیم و راهی خیابانهای تلآویو و… شدند.
مقاومت مردم غزه در دو نوبت آتشبس را به رژیم تحمیل کرد. این در حالی بود که رژیم اسرائیل با دست باز و با هزاران تن سلاح اهدایی آمریکا و آلمان مردم غزه را بیرحمانه میزد. در واقع وحدت و انسجام فلسطینیها، مقاومت آنان را به تعبیر «محمد عبدالسلام»، سخنگوی جنبش انقلابی انصارالله یمن به «اسطورهای تاریخی» تبدیل کرد. مقاومت شگفت مردم مؤمن غزه دهها سال در خاطره مردم منطقه میماند و به «منبع انرژی» حرکتهای ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی و ضد سازشکاری تبدیل میشود.
باز شدن زبانههای آتش در منطقه
شهید عظیمالشأن و فخر المجاهدین «سید حسن نصرالله» در آغاز جنگ غزه خطاب به سران رژیم اسرائیل اعلام کرد: «اسرائیل با شروع جنگ در غزه، زبانههای آتش جهنم را به روی خود باز کرده است.» تا پیش از جنگ ۱۴۰۲ غزه، اسرائیل بارها به این منطقه حمله و در طول ۲۰ سال گذشته ده جنگ را به مردم این باریکه تحمیل و هزاران خانه را تخریب و دهها هزار نفر از ساکنان غزه را به شهادت رسانده یا مجروح کرده بود، اما هیچگاه با یک جنگ در ابعاد منطقهای مواجه نشده بود. جنگ اخیر غزه با توجه به شدتی که پیدا کرد سبب شد واحدهای مختلف مقاومت به صحنه بیایند و بهقول «بنیامین نتانیاهو»، اسرائیل ناگزیر شود در هفت جبهه بجنگد. در روز نهم اکتبر/ ۱۷ مهر یک روز پس از آغاز جنگ غزه، لبنان به میدان آمد و جبهه شمالی اسرائیل را بهشدت درگیر کرد. کمی پس از آن یمن وارد میدان شد و جبهه جنوبی اسرائیل را درگیر کرد. سپس عراق وارد عرصه شد و جبهه شرقی اسرائیل را درگیر کرد. حضور همزمان واحدهای مقاومت منطقهای، اسرائیل، آمریکا و رژیمهای وابسته به آن را در منطقه در وحشت عظیم فرو برد. وعده سید حسن نصرالله عملی شد؛ اسرائیل در حلقهای از آتش گرفتار شد و همزمان به پایگاههای آمریکا در سوریه و عراق حملات زیادی صورت گرفت. پنتاگون در گزارش به کنگره عدد این حملات را ۲۰۰ فقره اعلام کرده است.
«وحدت ساحات» یک نظریه بود که در منطقه مزمزه میشد و کسی باور نمیکرد به این سادگی قابل اجرا باشد، اما واقعیت آن است که وحدت ساحات در جریان جنگهای ضد تروریستی در سوریه و عراق تمرین شده بود. شهید حاج قاسم سلیمانی در خلال جنگهای سوریه و عراق پایههای یک «ارتش مشترک اسلامی» را گذاشت. واحدهای رزمی پاکستانی، افغانستانی، ایرانی، عراقی، سوری، لبنانی و حتی آذربایجانی در جریان جنگ ضد تروریستی سوریه و عراق به هم پیوستند و ظرفیت بزرگی را به وجود آوردند. ارتش مشترک اسلامی که حاج قاسم پایهگذاری کرد از جوانان معتقدی تشکیل شد که با انگیزههای پاک دینی و با هدف مقابله با طراحهای آمریکایی ـ صهیونیستی به میدان آمدند، تجهیز شدند، در میدان جنگ تمرین کردند و فوت و فن مقابله با ارتشهای کلاسیک و گروههای شبهنظامی نامتقارن را آموختند.
در جریان جنگ غزه، یک جبهه منطقهای با پذیرش هزینه و ریسک پای کار فلسطین آمد و نشان داد دوره بیعملی جهان اسلام به پایان رسیده و منطقه میتواند بهرغم وجود دولتهای بیاراده، نیروی مناسب دفاع از خود را در برابر طرحها و اقدامات غربی ـ اسرائیلی پیدا کند. وقتی نیروهای عراقی با فاصله سرزمینی به نقاط مرکزی، جنوبی، شرقی و غربی رژیم صهیونیستی حمله کردند؛ همه میدانستند این همه ظرفیت مقاومت در عراق نیست و تصویری از شعلهور شدن یک جنگ بزرگ منطقهای بدون آنکه لزوماً دولتها در آن درگیر باشند، نشان داده شد و غربیها را در وحشت زیادی فرو برد.
تأثیر لبنان بر جنگ غزه
مقاومت لبنان نزدیکترین واحد جبهه مقاومت به غزه به حساب میآمد و از حیث عملیاتی هم آمادهترین آنها بود. البته حزبالله لبنان به دلیل آنکه در جنگ ضد تروریستی شش ـ هفت ساله سوریه حضور پررنگ داشت و در این جنگ آسیبهای زیادی هم دیده بود، با شرایطی مواجه بود و ورود آن به جنگ غزه خوشایند دولت و طیفهای مختلف لبنانی و حتی بعضی از شیعیان لبنان نبود؛ لذا شهید سید حسن نصرالله در شرایط پیچیدهای قرار داشت، ولی بهرغم آن، ورود به جنگ غزه را ابتدا با شیب ملایم شروع کرد و بهمرور بر شدت آن افزود و در این میان جامعه لبنان هم با او همراه شدند.
رژیم صهیونیستی برای غلبه بر شرایط نامناسبی که با آن مواجه شده بود ناچار شد داشتههای اطلاعاتی خود علیه حزبالله را که برای شرایط خاص مهیا کرده بود، خرج کند. این خرج نابهنگام سبب شد حزبالله با آسیب کمتر و اسرائیل با دستاورد محدودتر از این مرحله عبور کنند. اسرائیل در شرایطی دست به انفجار پیجرها و ترور فرماندهان حزبالله زد که جنگ، جنگ غزه بود نه جنگ لبنان. اسرائیلیها همیشه پیشبینی میکردند که جنگ بزرگی با حزبالله خواهند داشت و هنوز هم این اعتقاد را دارند.
هماینک اسرائیل، در یک جنگ حاشیهای، ظرفیت خود علیه حزبالله را هزینه کرده است. این در حالی است که به گواهی روندی که در جنگ زمینی دو ماهه علیه لبنان پدید آمد، حزبالله توانست آسیبهای خود را تا حد زیادی جبران کند و جنگ را بهگونهای پیش ببرد که ارتش اسرائیل را وادار به قبول آتشبس و خروج از سرزمینهای محدود اشغال شدۀ لبنان کند. این به معنای آن است که اسرائیل توان خود را صرف کرده و حزبالله توانسته به نقطه پیشین برگردد.
حزبالله در آخرین روزهای نبرد اخیر با رژیم صهیونیستی، شمال تا مرکز اسرائیل را زیر آتش سنگین قرار داد و به تعبیری که فرمانده ارتش اسرائیل بیان کرد «درهای جهنم را به روی اسرائیل گشود». بنابراین اسرائیل از جنگ غزه خارج میشود در حالی که مسئله حزبالله را حل نکرده و ماده ناامنسازی را در مرزهای شمالی خود برجای گذاشته است.
حزبالله لبنان میتوانست در جنگ غزه وارد نشود و یا میتوانست با شدت بسیار کمتری با اسرائیل درگیر شود. در این صورت حداقل در این مقطع اسرائیل وارد جنگ با لبنان نمیشد. اگر حزبالله وارد جنگ نمیشد، البته به اعتبار خود در منطقه و بهخصوص در میان ملتهای عربی خدشه وارد میکرد. حزبالله بر اساس انگیزههای انقلابی و با توجه به تعهد ویژهای که در دفاع از فلسطین دارد، وارد عمل شد و حقیقتاً هزینههای سنگینی را هم پرداخت کرد که در رأس آن شهادت رهبر اسطورهای و الهامبخش آن شهید سید حسن نصرالله بود.
حزبالله با ورود به جنگ علیه اسرائیل، بسیاری از انگارههای غلطی را که به واسطه ورود آن به جنگ علیه گروههای تکفیری ـ تروریستی سنی در سوریه پدید آمده بود از میان برداشت و اعتبار آن به زمان جنگ ۳۳ روزه بازگشت. حزبالله با ورود به جنگ علیه اسرائیل و دادن هزینه، انگاره طایفهای دیدنِ مقاومت لبنان را که دولتهای عربی مخالف حزبالله دنبال میکردند، باطل کرد. بنابراین حزبالله میتواند در صحنههای آینده منطقه کماکان ابتکار عمل و قدرت تأثیر را در دست خود داشته باشد.
جمهوری اسلامی و جنگ غزه
جمهوری اسلامی بهعنوان «مرکز جبهه مقاومت»، مأموریت ساماندهی، مدیریت، پشتیبانی و راهبری مقاومت را برعهده دارد و از این مهمتر به عنوان مظهر بلوک مقاومت شناخته میشود، از این رو با سایر اضلاع جبهه مقاومت شرایط متفاوتی دارد. مرکزیت جبهه باید فارغ از درگیریهای مرسوم سایر اضلاع باشد، چون در غیر این صورت قادر به مدیریت صحنه نیست. این موضوع توسط همه اضلاع جبهه مقاومت درک شده و لفاظیهای مخالفان غربی ـ عربی جمهوری اسلامی در مورد چرایی عدم ورود ایران به جنگ به جایی نرسیده است. شهید سید حسن نصرالله معتقد بود ایران تحت هیچ شرایطی نباید خود درگیر جنگ باشد، زیرا ورود آن به جنگ، جنگ اصلی را به داخل ایران میکشاند و با آسیب دیدن احتمالی ایران، اعتماد به نفس اضلاع مقاومت از میان میرود. رهبران جنبش حماس هم پس از شهادت رهبر برجسته فلسطین، اسماعیل هنیه تأکید داشتند ایران نباید وارد جنگ شود، زیرا آرامش مرکزیت جبهه مقاومت به اضلاع آرامش میدهد و متشتت شدن ستاد فرماندهی مقاومت، آشوب را به اجزا منتقل میکند.
ایران از آغاز طوفانالاقصی به تمجید آن پرداخت و همواره این ابتکار فلسطین را تحسین و تبیین کرد و در عینحال ظرفیتهای حمایتی خود را که قادر به آشکارسازی آنها نبود به میدان آورد. این حمایتها شامل حمایت تسلیحاتی از غزه هم میشد که با دشواریهایی صورت گرفت.
در عین حال رژیم صهیونیستی با توجه به این ملاحظه، تحلیل میکرد که حمله نظامی به ایران، آن را در وضعیت ناخواستهای قرار میدهد، بر این اساس، اسرائیل در سه نوبت بهصورت محدود به ایران حمله کرد. جمعبندی رژیم این بود که اگر ایران بر مبنای استراتژی «آرامش ستاد»، پاسخ ندهد، اعتبار نظامی و سیاسی آن از بین میرود و زبانها به انتقاد و شماتت از آن بلند میشود. اگر هم پاسخ بدهد، مستقیماً وارد معرکه شده و میتوان علیه آن جبههای تشکیل داد و روند جنگ اسرائیلی ـ فلسطینی را به اسرائیلی ـ ایرانی تبدیل کرد و از فشار دولتها و افکار عمومی خارج شد.
ایران در این میان راهی را برگزید که نه کشاندن جنگ به داخل ایران و نه انفعال در برابر حملات نظامی اسرائیل به خاک خود باشد. از این رو پاسخ «قاطع» و در عین حال «محدود» در دستور کار قوای نظامی ایران قرار گرفت و بر اساس آن عملیاتهای وعده صادق یک در فروردین و وعده صادق ۲ در مرداد ماه ۱۴۰۳ طراحی و اجرا شدند. نتیجه آن شد که توطئه اسرائیل به شکست انجامید. لذا از آن پس اسرائیل با خفض جناح برخورد کرد.
توافق آتشبس
بعد از شروع جنگ غزه، مهمترین راهبرد جبهه مقاومت و از جمله مقاومت غزه، متوقف کردن جنگ بود، زیرا مقاومت با عملیات طوفانالاقصی به آنچه میخواست رسیده و پیروزی بزرگ تاریخی خود را ثبت کرده بود. توقف جنگ غزه به معنای تحمیل شکست تازهای به ارتش اسرائیل بود؛ از این رو جبهه مقاومت روی توقف جنگ تأکید داشت. توافق آتشبس به معنای تمکین اسرائیل به بقا و ادامه مقاومت بود و در نهایت آتشبس غزه به امضای اسرائیل رسید. این در حالی بود که هیچ یک از سه هدف اصلی اعلامی اسرائیل محقق نشده بود. طرف اسرائیلی حتی نتوانست از زیر بار مذاکره با حماس شانه خالی و این نمایندگی را به تشکیلات خودگردان فلسطین که با آن پیمان امنیتی داشت، منتقل کند.
بر اساس مفاد توافق آتشبس، اسرائیل طی سه مرحله در مجموع چهار و نیم ماهه خاک و آسمان غزه را ترک میکند و تمام موانعی را که برای رفت و آمد آزاد فلسطینیها در غزه پدید آورده بود، برمیدارد. اسرائیل پذیرفت که در مقابل آزادی دهها اسیر خود، هزاران اسیر فلسطینی را آزاد کند. اسرائیل پذیرفت که ساکنان غزه بتوانند به مناطق خود بازگردند. در توافق آتشبس هیچ اشارهای به سلاح مقاومت و وضعیت اداره سیاسی و اجتماعی غزه پس از پایان جنگ نشد. اسرائیل پذیرفت که بازسازی غزه آغاز و ورود روزانه ۶۰۰ کامیون حامل کمکهای غذایی، دارویی و… از سرگرفته شود. اسرائیل پذیرفت که آزادی اسرای خود را نه از طریق جنگ بلکه از طریق توافق با حماس به دست آورد.
پیامدهای توافق آتشبس غزه برای کابینه و ارتش اسرائیل بسیار زیاد خواهد بود، زیرا اسرائیل در این ۱۶ ماه هزینههای زیادی برای تحقق استراتژیهای نظامی خود پرداخته و دست آخر به توافقی تن داده است که میتوانست در همان روزهای اول و بدون پرداخت هزینههای هنگفت صورت گیرد. رژیم صهیونیستی در واقع جنگ در غزه را تمام میکند در حالی که جنگ در داخل آن شروع میشود. اسرائیل در داخل رژیم به بیکفایتی در اداره جنگ و عدم تأمین داخلی امنیت متهم میشود و مخالفان داخلی دولت اسرائیل، آن را تحت فشار شدید قرار میدهند.
مسلماً یکی از پیامدهای توافق غزه، حذف نتانیاهو از قدرت و تضعیف شدید حزب لیکود خواهد بود. از سوی دیگر توافق غزه روی روابط خارجی اسرائیل اثر جدی بر جای میگذارد. دولتهای حامی اسرائیل، بهخصوص دولتهای اروپایی اعتماد کمتری به آن خواهند کرد. توافق آتشبس و ابقای مقاومت در غزه، روند پیگیری سیاست دودولتی را که مدنظر کشورهای عربی با محوریت عربستان است به شدت تضعیف میکند.
جنایات اسرائیل در غزه و حجم عظیمی از شهادت و زخمی شدن اعراب ساکن غزه و ویرانی شدید این منطقه عربی، بازسازی روند عادیسازی عربی ـ اسرائیلی را که پیش از جنگ به راه افتاده بود با دشواری و تأخیر زیاد مواجه میکند. بازسازی روابط خارجی اسرائیل پس از پایان جنگ غزه بسیار دشوار خواهد بود و این در حالی است که آتشبس در جنگ غزه، موقعیت طرف فلسطینی و مقاومت را تحکیم میبخشد.
اینک غزه و حماس برای همه فلسطینیها یک نقطه مقدس و سلاحی کارآمد به حساب میآیند و این روند حرکت تشکیلات سازشکار خودگردان فلسطین را در بازیابی نقش در اداره غزه تضعیف و طرحهای سازشکاران فلسطین را خنثی میکند.
محوریت قطر در مذاکرات منتهی به آتشبس هم یک بعد دیگر ماجراست که به ضرر اسرائیل و به ضرر مثلث سازش (عربستان، اردن و مصر) تمام میشود. قطر در میان کشورهای عربی، رابطهای منحصر به فرد با حماس و غزه دارد. این کشور در روند اداره غزه شریک میشود و این به معنای تقویت حماس خواهد بود. کما اینکه حضور پررنگ دوحه، مصر، اردن، عربستان و امارات را در اداره پرونده فلسطین تضعیف میکند.
بنابراین توافق آتشبس میتواند به فصل جدیدی در موضوع فلسطین و حتی مسایل منطقهای منجر شود، زیرا قطر در میان کشورهای عربی فعال در پرونده سابق فلسطین، بهترین رابطه را با جمهوری اسلامی دارد. روابط قطر با حزبالله لبنان هم قابل توجه است. بنابراین جانمایی قطر در موضوع فلسطین اهمیت دارد. قطر بازسازی غزه را پذیرفته و در این موضوع تجربه هم دارد. در عین حال در این راه به کمک ایران و محور مقاومت هم محتاج است. البته واضح است که قطر نقش خود را با رعایت سیاستهای آمریکا دنبال میکند و این میتواند محاسن و معایبی داشته باشد.