Tag Archives: روحانی

29دسامبر/21

تبلیغ، فضیلت فراموش شده

۱) اگر برای «روحانیت» به عنوان قشری با وظایف و کارکردهای معین اجتماعی به دنبال ریشه و تباری دینی باشیم، بدون تردید« آیه۱۲۲ سوره توبه» به عنوان جدی‌ترین سند اصالت و هویت این قشر مطرح می‌شود. در این آیه شریفه خداوند از مومنان می‌خواهد تا عده‌ای از میان خود را برای تحصیل معارف دینی و تفرقه در دین گسیل کنند و این عده وظیفه دارند پس از کسب علوم و معارف دینی به میان جامعه خود بازگردند و نقش «منذر» را در میان مردم خود ایفا کنند. در واقع کسانی که در جوامع مسلمان به نام روحانی یا عالم دینی شناخته می‌شوند باید مصداق این آیه باشند. این آیه دو رکن اصلی را برای فرد روحانی در نظر گرفته است: اول تحصیل معارف اسلامی و تفقه در دین و دوم تبلیغ و انذار.

۲) هر انسان عاقلی در هر جای دنیا بشنود که بسیاری از چهره‌های اصلی یک حکومت، روحانی و عالم دینی‌اند توقع دارد که تحقق دستورات و مطالبات آن دین، اولویت نخست آن حکومت باشد و آن حکومت بیش از سایرین، قواعد و احکام دینی را محترم بشمارد و اجرا کند.

۳) رهبر معظم انقلاب در تبیین آیه ۴۱ سوره مبارکه حج (الَّذینَ إِن مَکَّنّاهُم فِی الأَرضِ…) فرموده‌اند‌: «نظام اسلامی باید تضمین کند که ارزش‌های الهی در جامعه حاکم خواهند بود و این آیه ناظر به همین معناست. اگر در یک جامعه مسئولان و زمامداران، مردم را امر به معروف کنند و از منکر باز بدارند و نماز را اقامه کنند، در آن محیط ارزش‌ها رشد می‌کنند.»(۳۱/ ۴/۱۳۷۴) بسیاری از مفسران شیعه در تفسیر این آیه چنین گفته‌اند که هرگاه «مومنین» به قدرت و حاکمیت برسند، دین و احکام آن را بر پا می‌دارند و ارزش‌های دینی را در جامعه ترویج می‌دهند و منکرات را از جامعه می‌زدایند و این موارد نشانه حاکمیت مومنان و صالحان است.

۴) برپایی نظام اسلامی در ایران فرصتی پدید آورد تا برخی از روحانیون به قدرت و مناصب حکومتی برسند. به همین علت توقع است که این عزیزان از موقعیت و قدرت در اختیارشان به عنوان ابزاری برای انجام ماموریت اصلی خود یعنی «تبلیغ و انذار و امر به معروف و نهی از منکر» بهره‌برداری کنند و تکالیفی را که خداوند در این دو آیه (۱۲۲حج و ۴۱ حج) بر عهده «روحانیت و مومنین» نهاده است، انجام دهند. به همین دلیل بسیاری از سیاسیون و کارشناسان سیاسی جهان در پی پیروزی انقلاب اسلامی پیش‌بینی می‌کردند در نظام جمهوری اسلامی اولویت نخست حاکمیت، اجرای احکام و ارزش‌های دینی و حاکم کردن دین و ضوابط آن بر جامعه ایران باشد.

۵) در ابتدای شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی و به‌واسطه شور و شوق خاص ناشی از پیروزی انقلاب، عملکرد اغلب چهره‌های روحانی که به مناصب حکومتی رسیده بودند، تبلیغ محور بود و این افراد با توجه به سوابق خود (که عموماً اهل وعظ و منبر و تبلیغ بودند) از جایگاه سیاسی و حاکمیتی خود برای انجام رسالت تبلیغ بهره می‌بردند و در هر فرصتی دغدغه‌های دینی خود را آشکار و برای حاکمیت ارزش‌های دینی بر جامعه تلاش می‌کردند؛ اما با گذشت زمان این روند به‌تدریج دچار دگرگونی شد و کم‌کم روحانیون شاغل در مناصب سیاسی و حکومتی از وظایف ذاتی خود فاصله گرفتند و توان خود را بر انجام مسئولیت‌های سیاسی و اداری و قضایی متمرکز کردند. این روند در ادامه منجر به شکل‌گیری نسلی از روحانیون شد که به‌رغم سوابق طلبگی و استفاده از پوشش و لباس روحانیت، توجهی به وظایف اصیل روحانیت ندارند و حتی پرداختن به تبلیغ و انذار و امر به معروف و نهی از منکر را دون شان خود می‌دانند و به هیچ‌وجه حاضر به استفاده از موقعیت اداری و حاکمیتی خود برای حاکمیت ارزش‌های دینی و دفاع از احکام شرعی و قواعد اخلاق اسلامی نیستند! این افراد چنان در قالب مسئولیت‌های خود (نمایندگی مجلس، وزارت و ریاست بر سازمان‌ها و ادارات مختلف و مدیریت‌های قضایی، تدریس در دانشگاه و….) فرو رفته و بر آن حوزه متمرکز شده‌اند که جز مباحث و موضوعات خاص آن حوزه، کلامی از آنها شنیده نمی‌شود و جز فعالیت‌های ناشی از مناصب و مشاغل حاکمیتی و اداری، دغدغه و تلاشی از خود نشان نمی‌دهند، تا آنجا که این پرسش برای بسیاری پدید می‌آید که اگر این جماعت توجهی به وظایف خاص روحانیت ندارند، پس چرا لباس آن را می‌پوشند و از نمادهای آن استفاده می‌کنند؟ اصولاً وقتی که این عده از انجام وظایف روحانیت سرباز می‌زنند چه اصراری بر استفاده از امتیازات ناشی از روحانیت (استفاده از القاب و جایگاه اجتماعی و پوشش خاص آن) دارند؟

۶) «وداع با تبلیغ» یا «فرار از رسالت روحانیت» از جمله آفات مهمی است که در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی گریبان برخی از روحانیون را گرفته و عملاً به آسیبی جدی برای روحانیت تبدیل شده است. نکته تلخ و ناگوار این است که این آفت اغلب گریبان آن دسته از روحانیون را گرفته (و می‌گیرد) که به علل مختلف (از جمله تحصیلات مناسب حوزوی یا دانشگاهی، توانمندی‌های ذهنی و رسانه‌ای، جایگاه سیاسی و اداری و…) از بهترین موقعیت تبلیغی و بیشترین مخاطب برخوردارند و به اصطلاح «صاحب تریبون» محسوب می‌شوند؛ اما از این فرصت، هیچ استفاده‌ای برای ابلاغ رسالات‌الله و انذار جامعه نمی‌کنند و همین رفتار به شکل غیرمستقیم این پیام را به جامعه و مخاطب می‌دهد که دین و احکام آن اولویت نخست این افراد نیست و بدیهی است که چنین پیامی چه تاثیرات مخربی بر مخاطبین خواهد داشت: تحریک و سوق دادن جامعه به تفکر سکولار، افزایش بی‌اعتنایی مردم به دیانت و شریعت، ایجاد تردید و یاس در اقشار متدین جامعه و گستاخی و تجری افراد لاابالی و دین ستیز! (ظهور و بروز این پدیده در کنار سایر عوامل و ساز و کارهای دین ستیز، موجب بروز و تشدید پیامدهای مذکور می‌شود و البته که هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که رویدادهای اجتماعی تنها یک علت دارند.)

۷) مقصود از تبلیغ در این نوشتار، مفهوم رایج از این واژه (منبر رفتن در مناسبت‌های خاص یا …) در محافل طلبگی و گفتار روحانیون نیست؛ بلکه مفهوم عام و عقلانی این واژه است. اگر یک روحانی در جایگاه استاد حقوق یا فلسفه دانشگاه، رفتار و گفتار خود در کلاس درس را به شکلی برنامه‌ریزی کند که دانشجویان به همراه افزایش دانش فلسفی یا حقوقی، به معنویت و دیانت علاقمند شوند و از گناه و فساد در عقیده فاصله بگیرند، رسالت تبلیغی خود را انجام داده است. اگر یک روحانی در کسوت مسئولیت و با استفاده از جایگاه خود مردم را از گناهی نهی و به انجام واجبات دعوت کند و یا ذهن مردم را نسبت به یک موضوع اعتقادی و شرعی روشن کند و باعث افزایش فهم و معرفت دینی مخاطبین خود شود، به وظیفه دینی خود عمل کرده است. مثلاً اگر یک روحانی در مقام ریاست جمهوری و در سخنرانی یا نطق خود (آن‌هم در حد “چند جمله”)  لزوم حجاب و ارزش حیا و پاکدامنی را یادآوری یا در مذمت روزه‌خواری صحبت و یا  ضرورت احترام به پدر و مادر را یادآوری کند، به رسالت خود به عنوان یک مبلغ عمل کرده است. (بدیهی است رعایت اصول تبلیغ از جمله نیت الهی، مخاطب‌شناسی، زمان‌شناسی، نحوه بیان و… در این عرصه الزامی است و عدم توجه به این اصول موجب نقض غرض خواهد شد.)

 

۸) بروز و شکل‌گیری این آسیب علل متفاوتی دارد از جمله:

الف)دنیاطلبی: پس از تاسیس جمهوری اسلامی، جایگاه و موقعیت اجتماعی و اعتماد عمومی به نهاد روحانیت به شکل قابل ملاحظه‌ای افزایش یافت و همین امر موجب شد تا امکان دستیابی گسترده به موقعیت‌ها و امتیازات مادی، سیاسی و اداری برای روحانیت فراهم شود. در این میان برخی از روحانیون بدون توجه به این امکان به زندگی عادی خود ادامه دادند و تبلیغ دین و تعهد به رسالت روحانیت را بر کسب مناصب دنیایی و برخورداری از امتیازات فراهم شده سیاسی و مادی، ترجیح دادند و در عین وفاداری به نظام و انقلاب اسلامی و حمایت از آن، وارد عرصه سیاست و موقعیت‌های اداری و … نشدند. دسته‌ای دیگر بر اساس وظیقه شرعی و با هدف ادای دین به انقلاب اسلامی مسئولیت‌های سیاسی و اداری و قضایی را پذیرفتند، اما زی‌طلبگی و معنویت روحانیت را بر آلودگی به زخارف دنیایی ترجیح دادند و از جایگاه‌ها و تریبون‌های به دست آمده و اعتبار اجتماعی ایجاد شده، در مسیر ابلاغ رسالات الله بهره‌برداری کردند و با رویکردی جهادی هم وظایف انقلابی و حکومتی خود را انجام دادند و هم در سنگر تبلیغ به ایفای نقش روحانی و معنوی خود و هدایت مردم پرداختند.

اما دسته‌ای دیگر از روحانیون با ورود به ساحت قدرت و سیاست، و به‌تدریج به دنیاطلبانی حرفه‌ای تبدیل شدند و نه تنها وظایف تبلیغی خود به عنوان یک روحانی را فراموش کردند، بلکه به تعبیر حضرت امیر(ع) چون شترانی گرسنه به جان مراتع بیت‌المال افتادند و موقعیت‌های سیاسی و قضایی و اداری را نردبامی برای دستیابی به دنیا و جاه و مقام تبدیل کردند. این عده به‌خوبی می‌دانستند که برای تداوم موقعیت‌ها و ادامه برخورداری از قدرت و ثروت و جاه و مقام نیازمند لباس روحانیت‌اند (چون آن موقعیت‌ها به واسطه لباس روحانیت نصیبشان شده بود) و به همین دلیل پوشش روحانیت را حفظ کردند، اما با زی‌طلبگی و رسالت تبلیغ خداحافظی کردند. این گروه تشکیل‌دهنده بخشی از روحانیت منهای تبلیغ به شمار می‌آیند.

 ب)عدم انگیزه و توان تبلیغ:  ورود به کسوت روحانیت و عمل به وظایف آن (از جمله سربازی دائمی برای دین و تبلیغ) نیازمند انگیزه‌های جدی اعتقادی و استعدادها و توانمندی‌های ذاتی است و طبیعی است که همگان از این انگیزه و استعداد برخوردار نباشند. در واقع بخشی از کسانی که وارد حوزه‌های علمیه شده‌اند، مسیر زندگی خود را درست انتخاب نکرده‌اند و بدون شناخت کافی و تحت تاثیر عوامل عاطفی و هیجانی‌، ورود به جرگه روحانیت را برگزیده‌اند و از این‌رو پس از قرار گرفتن در جایگاه یک روحانی، فاقد دغدغه و قدرت یک مبلغ‌اند و همین امر باعث می‌شود تا از انجام این رسالت الهی شانه خالی کنند و خود را وقف کار یا عرصه دیگری غیر از تکالیف روحانیت نکنند. بسیاری از این افراد متوجه عدم ‌تناسب خود با جایگاه و موقعیت روحانیت شده‌اند، اما جرئت و قدرت خروج از جرگه روحانیت را ندارند و بدون داشتن شایستگی و لیاقت لازم، در کسوت روحانیت باقی مانده و چه‌بسا با عملکرد خنثی و غیر مسئولانه خود زمینه انحراف فکری و عقیدتی برخی از افراد را فراهم کرده‌اند. (در موارد متعدد سکوت و یا عدم واکنش حداقلی فردی از این دسته در برابر وقوع یک منکر یا رخداد یک بدعت در ساحت اجتماعی، از سوی عوام جامعه حمل بر بی‌اشکال بودن آن منکر یا بدعت می‌شود، چون یک «روحانی» شاهد آن عمل یا بدعت بوده، اما سکوت اختیار کرده و واکنشی دال بر مخالفت و عدم اعتراض نشان نداده است.) متاسفانه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر تعداد چنین افرادی افزوده شده است. افرادی که با چشمانی بسته و بدون شناخت و صرفاً بر مبنای احساسات و شاخصه‌های عاطفی وارد جرگه روحانیت شده‌اند.

ج) ترس و عدم شجاعت: بدون تردید ابلاغ پیام‌های الهی و تبشیر و انذار جامعه و در یک کلام «تبلیغ» علاوه بر ابزارهای مناسب، به شجاعت، ایمان قوی به صحت مسیر و دانش دینی کافی نیاز دارد، به‌خصوص اینکه پای امر به معروف و نهی از منکر در میان باشد.

در این میان حضور یک روحانی در جایگاه‌های سیاسی و اداری و قضایی، اغلب بر میزان شک و تردید فرد درباره انجام وظیفه تبلیغی می‌افزاید و البته ملاحظه‌کاری‌ها و محافظه‌کاری‌ها و اظهارنظرهای منفی اطرافیان و مشاوران (با عناوینی مانند مصلحت‌اندیشی، لزوم اقدام عاقلانه و پرهیز از اقدامات احساسی، حفظ شان و جایگاه مسئولیت و منصب، پیامدهای سیاسی و رسانه‌ای و…) نیز مزید بر علت می‌شوند و روحانی را از انجام وظایف تبلیغی باز می‌دارند. در این حالت برخی از روحانیون صاحب منصب، زیر فشارها و توصیه‌های پیش گفته، وظایف و رسالت تبلیغی خود را تعطیل و هم و غم و توجه خود را بر انجام مسئولیت اداری یا سیاسی و… خود متمرکز می‌کنند و حتی در حد چند جمله نیز حاضر به انجام وظیفه در عرصه تبلیغ نیستند. این عده یا از انجام این وظیفه خجالت می‌کشند و آن را دون شان خود تصور می‌کنند (چون شان و جایگاه خود را به واسطه مقام و موقعیت سیاسی و حکومتی شان بالاتر از یک مبلغ می‌بینند) و یا از انجام این وظیفه به واسطه تبعات احتمالی می‌ترسند، چون بر این باورند که امر به معروف و نهی از منکر جامعه و انذار مخاطبین و دعوت مردم به دیانت باعث رویگردانی بخش‌های غیر متدین جامعه از آنان می‌شود و مثلاً در صحنه انتخابات کاهش رای این افراد و یا جناحشان را درپی خواهد داشت. از سوی دیگر و به‌ویژه در سال‌های اخیر و به‌واسطه سایه سنگین فضای مجازی بر جامعه و نفوذ جدی آن در افکار عمومی، بر میزان ترس این دسته از روحانیون افزوده شده و این عده به‌شدت از فشار فضای مجازی بیمناک‌اند، چون جو غالب در فضای مجازی در اختیار دشمنان دین و شرع است و هرگونه حرکت مومنانه و دین‌مدارانه (خصوصاً امر به معروف و نهی از منکر و انذار جامعه و دعوت به احیای ارزش‌های دینی) از سوی مسئولان نظام و چهره‌های سیاسی و قضایی و… با تهاجم جدی فضای مجازی و ترور شخصیت آنها روبرو خواهد شد.

طبیعی است در چنین حالتی انجام ابلاغ رسالات‌الله از سوی روحانیون صاحب منصب و مقام نیازمند شجاعت و خداترسی خاصی است و هر کسی توان پذیرش خطر در این عرصه را ندارد، زیرا به بیان خدای متعال مبلغ باید مصداق « وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لآئِمٍ» باشد و جز خدا از هیچ موجودی واهمه نداشته باشد.

۹) موارد فوق باعث شده تا برخی از روحانیون تمایل چندانی به انجام وظایف تبلیغی نداشته باشند و فلسفه کسوت خود را به فراموشی بسپارند. این فراموشی به همین جا ختم نمی‌شود و به‌تدریج منجر به بی‌خیالی و تماشاچی شدن فرد ملبس به کسوت روحانی در برابر رواج منکرات و نایاب شدن معروف‌ها در جامعه می‌شود و سکوت چنین افرادی در برابر تعرض و بی‌حرمتی‌های پی در پی به ساحت احکام الهی و ارزش‌های دینی به نوبه خود سبکی از دینداری فردی، بی‌هزینه و «سکولار» را در جامعه ترویج می‌کند. و این ‌گونه است که  جامعه شاهد رشد نوع جدیدی از روحانیت شده است. روحانیتی خالی از رسالت و دغدغه دینی و صرفاً منتفع از لباس روحانیت! و این یعنی تقابل آشکار با نگرش قرآن به نهاد روحانیت و تکالیف آن در عرصه تبلیغ و انذار.

۱۰) مقابله با این آفت صرفاً به عهده نهاد روحانیت و حوزه‌های علمیه نیست و برای زدودن این آفت از دامن روحانیت پیش از همه، روحانیون صاحب مقام و منصب و متعهد و مفتخر به سربازی امام زمان(عج)  باید وارد میدان عمل شوند و به موازات انجام وظایف اداری و سیاسی خود به انجام تکالیف تبلیغی خود نیز اهتمام داشته باشند و آنچنان در این مسیر استقامت کنند که الگویی برای سایر روحانیون شوند. مثلاً اگر رئیس جمهور در این مسیر پیشگام شود و با توجه به سیادت و محبوبیت خود در هر سفر یا جلسه یا سخنرانی و… در حد چند دقیقه تکلیف خود در عرصه تبلیغ و انذار و امر به معروف و نهی از منکر را با اقتدار و افتخار و به‌نحو احسن به انجام برساند و اگر روحانیون صاحب موقعیت دیگر هم به ایشان اقتدا کنند (ریاست قوه قضاییه و نمایندگان روحانی مجلس و…) به لطف خدا شاهد آن خواهیم بود که این آفت به عنوان یک «منکر» شناخته و همین امر مانع از ترویج و گسترش آن شود. در عین حال حوزه‌های علمیه و مدیران آن می‌توانند با جدی‌تر کردن گزینش طلاب و افزایش دقت آن، افتخار کسوت روحانیت را از آن کسانی کنند که شیفته تبلیغ و خدمت به دین‌اند و به لباس روحانیت به چشم نردبام ترقی نگاه نمی‌کنند. اما اگر خدای نکرده این مقوله جدی گرفته نشود به‌سختی می‌توان مانع گسترش و شیوع این آسیب شد و این آفت، بنیاد و اساس روحانیت را هدف خواهد گرفت.

29آوریل/21

حوزه‌های علمیه و نیازهای جامعه امروز

حوزه‌های علمیه از ابتدای تأسیس، وظیفه پاسخگویی به برخی از نیازهای جوامع مسلمان را بر عهده داشته‌اند. نیازهایی که رفع آنها در یک جامعه اسلامی صرفاً از سوی حوزه علمیه و روحانیون تربیت شده در آن، ممکن بود. مواردی مانند تعلیم معارف دینی و تربیت و تزکیه مردم و قضاوت و انجام فرائضی مانند برپایی نمازهای جماعت و اقامه مناسبت‌های دینی و مذهبی از جمله، مجالس حسینی و…

علاوه بر این موارد، روحانیون در جامعه ما در عرصه‌هایی مانند اصلاح کدورت‌ها و ایجاد صلح و صفا در میان افراد وخانواده‌ها و قبایل، حل و فصل اختلافات با ریش سفیدی، وساطت برای انجام امور خیر، دفاع از مظلومین و افراد بی‌پناه در برابر ظلم و زیاده‌خواهی حاکمان و اربابان و…، تلاش برای سواد‌آموزی و ارائه آموزش‌های مقدماتی به مردم، انجام خدمات شرعی مانند جاری ساختن صیغه ازدواج و طلاق و تقسیم ارث میان وراث و کفن و دفن اموات و…، هم ایفای نقش می‌کردند، به‌گونه‌ای که طی چهار قرن اخیر و تا قبل از روی کار آمدن سلسله پهلوی، انجام این امور از وظایف اختصاصی روحانیت به شمار می‌رفت و روحانیون با طیب خاطر و به عنوان وظیفه شرعی به ارائه این خدمات به جامعه مشغول بودند و جامعه نیز روحانیت را به عنوان یک نهاد کارآمد، ضروری و بی‌رقیب برای رفع این نیازها به رسمیت می‌شناخت و مورد تکریم قرار می‌داد. پس از به قدرت رسیدن رضاخان بخشی از این امور به نهادهای دیگر مانند دادگستری، ثبت احوال، آموزش و پرورش و… محول شد؛ اما انجام وظایف و امور دینی کماکان بر عهده نهاد روحانیت باقی ماند و تلاش سلسله پهلوی برای کمرنگ کردن جایگاه روحانیت و حوزه‌های علمیه در میان مردم به نتیجه نرسید.

برپایی نهضت اسلامی حضرت امام و در پی آن پیروزی انقلاب و تشکیل نظام اسلامی باعث شد تا وظایف و امور متفاوت و متنوعی  بر عهده روحانیت و حوزه‌های علمیه گذاشته شود و سطح توقعات و مطالبات جامعه از روحانیت و به تبع آن حوزه‌های علمیه به‌شکلی صعودی افزایش یابد.

این وظایف را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد: دسته اول وظایف اساسی و ذاتی روحانیت و دسته دوم وظایفی است که ارتباط مستقیم با روحانیت ندارد و بابت بر عهده گرفتن امور اجرایی و حکومتی، بر عهده روحانیون گذاشته شد. (مواردی مانند نمایندگی مجلس یا وزارت و مناصب اداری و اجرایی در دستگاه‌ها و نهادهای مختلف). در این میان رویکرد شرعی نظام جمهوری اسلامی ایجاب می‌کرد برخی از مسئولیت‌ها به صورت اختصاصی به روحانیت و تربیت‌شدگان حوزه‌های علمیه سپرده شود. مواردی مانند قضاوت، نمایندگی ولی‌فقیه در برخی از دستگاه‌ها و نهادها و مدیریت بخش‌هایی از سازمان عقیدتی سیاسی نیروهای مسلح. در واقع پس از پیروزی انقلاب اسلامی، روحانیت شیعه علاوه بر وظایف تبلیغی و شرعی در برابر جامعه، متکفل برخی از مسئولیت‌های مرتبط با ساختار اسلامی نظام جمهوری اسلامی شدند.

در این میان، به موازات تثبیت جمهوری اسلامی و با توجه به تحولات فرهنگی و اجتماعی جامعه و بروز دگرگونی‌های عمیق در فناوری‌ها و رسانه‌ها و تأثیرپذیری جامعه ایران از سایر جوامع، به‌‌ویژه جوامع غربی، به‌تدریج بخش‌های مختلف جامعه اعم از مؤمنان و حتی افراد عادی و با دغدغه‌های دینی کمتر، با مشکلات و نیازهای جدیدی مواجه شدند و برای حل این مشکلات و پاسخگویی به نیازهای تازه، به جستجوی مرجعی معتبر و مطمئن پرداختند و در این جستجو مرجعی امین‌تر و معتبرتر از روحانیت نیافتند. نیازهایی مانند «مشاوره» برای زندگی قبل از ازدواج، نحوه انتخاب همسر، نحوه اداره مطلوب زندگی مشترک، تربیت دینی فرزند، نحوه برخورد با ناملایمات زندگی و چگونگی اجتناب از رسیدن به یاس و پوچی. یا نیاز به تبیین نسبت دینداری با جهان کنونی و اقتضائات زیست دینی در دنیای مدرن و تعیین «رابطه دیانت» با مقولاتی مانند محیط زیست، رسانه و فضای مجازی، اختلاط رایج و اجتناب‌ناپذیر با نامحرم در محیط‌های کاری و عمومی و…!

اما متأسفانه در برابر این تقاضای روزافزون و درست، نهاد روحانیت و حوزه‌های علمیه قدرت پاسخگویی به این حجم از مطالبات بر حق را نداشته و در بسیاری از موارد خود را برای رفع این احتیاجات آماده نکرده‌اند. به‌عنوان نمونه بسیاری از خانواده‌ها با این معضل روبرو هستند که فرزندان آنها در هنگام بلوغ از انجام وظایف شرعی مانند نماز، روزه، رعایت حجاب و مساعل شرعی در برخورد با نامحرم، سر باز می‌زنند و به دلایل مختلف انجام وظایف شرعی را جدی نمی‌گیرند. در این میان پرسش عموم چنین خانواده‌هایی این است که برای مقابله با این فرزندان چه باید کرد؟ آیا باید با تشویق و ایجاد انگیزه‌های مالی و مادی و یا عاطفی چنین فرزندانی را به انجام فرایض دعوت کرد؟ در چنین حالتی فرزندان دچار اختلال در نیت نخواهند شد؟ (چون عمل واجب را برای کسب رضایت والدین و جلب منافع مادی و تشویقات مادی و… انجام داده‌اند و نه به قصد قربت!) آیا تنبیه و تهدید راهکار چنین فرزندانی است؟

برخی از این خانواده‌ها برای حل مسئله به مشاوران و روان‌شناسان دانشگاهی مراجعه کرده و عموماً از این مراجعات پشیمان شده‌اند، چون اکثر مشاوران و روان‌شناسان بر اساس آنچه از روان‌شناسی و علوم تربیتی غربی رایج در دانشگاه‌ها آموخته‌اند، در برخورد با این موارد به والدین توصیه می‌کنند که کاری به کار این فرزندان نداشته باشند و به انجام یا عدم انجام وظایف شرعی از سوی فرزندان، حساسیت نشان ندهند. بسیاری از این خانواده‌ها مدت‌ها به دنبال مشاوران و کارشناسانی بوده‌اند که بر مبنای نگرش و منابع دینی والدین را برای برخورد با این موارد راهنمایی کنند، اما کارشناسانی از این دست به‌قدری معدود و انگشت‌شمارند ا که دسترسی مردم به آنان با دشواری و صرف زمان طولانی و هزینه برای رفت و آمد از شهرستان‌ها به مراکزی در قم و… ممکن می‌شود.

این در حالی است که در یک نظام دینی خانواده‌ها «حق» دارند در هنگام بروز چنین نیازهایی به مشاوران تحصیلکرده در حوزه‌های علمیه و مسلط به روان‌شناسی و علوم تربیتی دینی دسترسی داشته باشند. بر همین مبنا نیاز به مشاوران دینی در حوزه مسائل خانوادگی و انتخاب همسر و تربیت کودک و… به‌شدت در جامعه وجود دارد، اما چنین مشاورانی اندکند و دسترسی به آنان برای اکثریت افراد جامعه ممکن نیست.

از سوی دیگر اداره جامعه توسط نظام دینی ایجاب می‌کند مراکزی مانند مهدکودک‌ها و کودکستان‌ها، مدارس و رسانه ملی و… برای تربیت دینی کودکان از دانش کارشناسان و دانش‌آموختگان حوزه‌های علمیه بهره ببرند و برنامه‌ها و روش‌های خود را بر اساس الگوهای دینی تنظیم کنند، اما در عمل چنین اتفاقی رخ نداده و مثلاً برنامه‌سازان رسانه ملی هنوز بر اساس سلیقه و فهم و نگرش خود به ساخت و تولید برنامه‌های مخصوص کودکان و خردسالان می‌پردازند و بعید است در صورت نیاز، بتوانند به مشاورینی که با نگرش دینی در حوزه برنامه‌سازی کودک ارائه طریق می‌کنند، دسترسی داشته باشند؛ چون اساساً چنین کارشناسانی به صورت نظام‌مند تربیت نشده‌اند.

بر همین اساس در عرصه‌های متفاوتی از حیات اجتماعی و اداره جامعه به کارشناسانی نیاز هست که با تسلط بر منابع دینی و بر مبنای این منابع، روش‌ها و نگرش‌های دینی درباره مسائلی مانند تعلیم و تربیت، فرهنگ و شیوه زیست انسانی، سیاست و اقتصاد و سایر  موارد مربوط به اداره جامعه را تبیین کنند و به صورت کاربردی در اختیار مردم و مسئولان قرار دهند.

این ویژگی و توانایی صرفاً در نهادی مانند حوزه علمیه یافت می‌شود و این حوزه‌های علمیه‌اند که باید پاسخگوی مطالبات به‌حق مردم و مسئولان در این زمینه‌ها باشند. برخی از زمینه‌هایی که حوزه‌های علمیه باید خود را برای تربیت تخصصی طلاب بر مدار آنها مهیا کنند، عبارتند از:

الف) حوزه علوم تربیتی و مشاوره دینی: زندگی در جهان امروز، نیاز به مشاوره و کارشناسان تربیتی را بیش از پیش افزایش داده است و دیری نخواهد پایید که تشکیل خانواده و تداوم آن و تربیت فرزند و راهنمایی نسل آینده جز با مدد و هدایت چنین کارشناسانی امکان‌پذیر نباشد، زیرا نفوذ رسانه‌ها و تأثیرات محیطی بر انسان‌ها به‌گونه‌ای افزایش یافته که دیگر نمی‌توان با تکیه به تربیت خانوادگی، شخصیت افراد را شکل داد. به همین دلیل رجوع به کارشناسان تربیتی و مشاوران (ازدواج، خانواده و تربیت کودک) اجتناب‌ناپذیر است.

از سوی دیگر نهادهای آموزشی و فرهنگی، از مهدهای کودک تا آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها و رسانه‌ها برای تطبیق برنامه‌های خود با چهارچوب‌های تربیت دینی به مشاورانی نیاز دارند که بر اساس «کتاب و سنت» محتوای برنامه‌ها و آموزش‌ها را تدوین و طراحی کنند و این مهم رخ نخواهد داد مگر اینکه حوزه‌های علمیه به صورتی مدون و نظام‌مند به تربیت روحانیون متخصص در تربیت و مشاوره اسلامی بپردازند و تأمین کننده نیازهای مردم و نظام در این زمینه باشند.

ب) عرصه هنر و رسانه: در دنیای امروز رسانه‌ها و هنر از جایگاه سرگرمی و تفنن خارج شده و درست یا غلط در جایگاه مربی و تعیین‌کننده سبک و شیوه زندگی قرار گرفته‌اند. به همین دلیل حضور کارشناسان اسلامی رسانه و هنر در مدیریت و ساختار رسانه‌ها و مراکز هنری، برای تعیین قالب‌ها و تأمین محتوای رسانه‌ها و آثار هنری بر اساس الگوهای اسلامی و فرهنگ دینی از الزامات نظام اسلامی است؛ زیرا در غیر این صورت هدایت مردم به سوی سبک زندگی دینی و الهی ممکن نخواهد بود.

سینما، صدا و سیما، موسیقی، مطبوعات و فضای مجازی و… از جمله مصادیق این عرصه محسوب می‌شوند و حوزه‌های علمیه برای تأمین نیروی مورد نیاز این عرصه، ملزم به تربیت متخصصان اسلامی هنر و رسانه هستند. متخصصانی که علاوه بر تخصص در جنبه‌های فقهی هنر و رسانه، در تأمین محتوای رسانه و آثار هنری بر مبنای الگوهای دینی هم نقش اساسی داشته باشند.

ج) عرصه تبلیغ متناسب با جهان امروز: اقتضائات جهان امروز ایجاب می‌کنند که حوزه‌های علمیه برای انجام وظایف سنتی روحانیت مانند امامت جمعه و جماعت، وعظ و خطابه و معرفی و ترویج دیانت، نیروهای مستعد و با انگیزه را گزینش کنند و تحت آموزش‌های مناسب قرار دهند تا در دنیای امروز قادر به انجام وظایف تبلیغی و سیاسی اجتماعی خود باشند. وقتی در سراسر ایران صدها نماز جمعه برپا می‌شود و امامان جمعه علاوه بر اقامه نماز جمعه در مدیریت سیاسی و فرهنگی محدوده خود نیز  دخالت می‌کنند و مورد مشورت و حتی در موقعیت تصمیم‌گیری قرار می‌گیرند، نیاز به امامان جمعه مسلط و آشنا به مباحث سیاسی، فرهنگی و قانونی برای انجام مطلوب این رسالت احساس می‌شود.

در همین راستا وظیفه حوزه‌های علمیه است که برای تربیت افراد به منظور تصدی این جایگاه، اقدام به گزینش افراد مستعد و معتقد و آموزش آنها کند. در همین راستا تربیت افراد برای به عهده گرفتن امامت مساجد و انجام وعظ و تبلیغ برای مخاطبان امروزین از دیگر وظایف جدی حوزه‌های علمیه است. وعاظ و امامان جماعت در دنیای امروز برای انجام مسئولیت‌های خطیر خود علاوه بر صفای باطنی، شرایط فقهی و تسلط بر معارف فقهی و اخلاقی ناگزیرند مخاطب‌شناسی کنند و روان‌شناسی مخاطب را بدانند و این علوم را باید با نگرش دینی بیاموزند. در غیر این صورت دانستن این علوم به روایت تمدن غرب نه تنها کمکی به آنها نخواهد کرد، بلکه آنها را به بیراهه خواهد کشاند.

بدیهی است آموزش وعاظ و امامان جماعت از جمله وظایف اساسی حوزه‌های علمیه است و دیگر نمی‌توان طلاب را بدون آموزش‌های تخصصی و به صرف گذراندن سطوح حوزوی برای امامت مساجد و یا تبلیغ فرستاد، چون نتیجه همانی می‌شود که متأسفانه این روزها در بسیاری از مساجد شاهدیم و آن هم کاهش قابل توجه تعداد نمازگزاران مساجد و مخاطبان جلسات وعظ و خطابه است.

د) تربیت نیرو برای نهادهای روحانی‌محور: به دنبال استقرار نظام جمهوری اسلامی و شکل‌گیری نهادهایی چون عقیدتی سیاسی نیروهای مسلح، نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها، نمایندگی ولی‌فقیه در سپاه و… برای ترویج و تعمیق نگرش و رفتار دینی در میان مخاطبان این دستگاه‌ها، از جمله دانشجویان و اساتید، نیروهای مسلح و…، سالانه صدها نفر از طلاب جذب این دستگاه‌ها و به انجام وظایف تبلیغی، نظارتی و مدیریتی خاص این مجموعه‌ها مشغول می‌شوند؛ آن هم در حالی که برای انجام این مسئولیت‌ها آموزش خاصی ندیده و تربیت نشده‌اند و بر اساس فهم خود و احیاناً تجارب شخصی و آزمون و خطا به انجام وظایف محوله مشغول می‌شوند و بدیهی است که در چنین حالاتی نمی‌توان به ثمره چنین فعالیت‌هایی امید بست.

تلخ‌تر آنکه هریک از این طلاب، صدها مخاطب را برای ساعت‌ها در اختیار دارند و در صورت برخورداری از آموزش‌های متناسب می‌توانند از فرصت‌های موجود حداکثر بهره را  برای تبلیغ و ترویج رفتارها و نگرش‌های دینی ببرند، اما این فرصت‌های ارزشمند را از دست می‌دهند. اگر این نیروها در حوزه‌های علمیه آموزش‌ها و تخصص‌های مرتبط با مسئولیت‌های آینده خود در دانشگاه‌ها و نیروهای مسلح و… را نبینند، چگونه می‌توان به تأثیر اقدامات آنها امیدوار بود؟ آن هم در حالی که جبهه باطل برای انحراف مردم و جامعه ما از همه ابزارهای علمی و تخصصی بهره‌برداری می‌کند.

بی‌تردید نظام اسلامی وقتی متناسب با نام خود به حقیقت دین دست خواهد یافت که در همه امور دنیایی خود تابع دین و نگرش‌های آن باشد و رفتارهای خود را بر اساس دیانت و شیوه زیست دینی ساماندهی کند و این ممکن نخواهد بود مگر آنکه حوزه‌های علمیه تولید‌کننده علوم انسانی بر پایه اسلام باشند و نیازهای جامعه و حاکمیت را به وسیله علوم انسانی اسلامی پاسخ گویند. در این میان اگر حوزه‌های علمیه پاسخگوی چنین مطالباتی نباشند، جامعه و حتی حاکمیت نظام دینی برای رفع نیازهای خود به‌ناچار به سراغ علوم تولید شده در تمدن غرب خواهد رفت و عملاً اسلامیت نظام در معرض حذف و یا تشریفاتی شدن قرار خواهد گرفت.