13 رجب شیرین ترین رویداد تاریخ

بمناسبت 13 رجب، ولادت با سعادت حضرت امیرالمؤمنین (ع)

13 رجب شیرین ترین رویداد تاریخ

در روز جمعه 13 ماه رجب، 12 سال قبل از بعثت پیامبر (ص)، خانۀ خدا، کعبۀ
معظمه، شاهد شیرین ترین رویداد تاریخ بود. خانۀ خدا یک بار در تاریخ باز شد و از
دیوارش فاطمه بنت اسد به درون آن خانه راه یافت و در چنان روز خجسته ای علی (ع) به
دنیا آمد و کعبه را پر از نور کرد.

تا درخشان شد درون کعبه زان وجه حسن        
ثمّ وجه الله روشن شد، برون شد شک و وظن

علی، کعبۀ آمال حقیقت جویان و قبلۀ عارفان و ناسکان، فاتح اقلیم عشق، مصباح
جمال ازلی، کوکل درّیوجود و این گوهر تابناک الهی از درون کعبه، پا به عرصۀ جهان
گذاشت تا جهانیان را به عبادت خدای کعبه و ربّ البیت دعوت کند و بیرق های ضلالت و
گمراهی را از فراز خانۀ خدا به حضیض افکند و رایت هدایت را برافرازد و صراط مستقیم
ایمان را به رهروان راه «الله» بنمایاند و با برق ذوالفقارش قلب بت پرستان تاریخ
را به لرزه درآورد و خروش رعد آسای شمشیر آخته اش، هراس و خوف در دل دشمنان  خدا اندازد که تا نفخ صور، نام نامیش و اسم
گرامیش مایۀ امید و نوید دوستان و محبّان درگاهش و مایۀ رعب و وحشت در قلب اعداء و
دشمنانش خواهد بود.

یزیدبن قعنب گوید: روبروی خانۀ خدا، همراه با عباس بن عبدالمطلب و گروهی از
قریش نشسته بودیم که ناگهان فاطمه بنت اسد در حالی که نه ماه از بارداریش گذشته
بود و درد زایمان او را گرفته بود، کنار خانه خدا آمد و عرض کرد:

«پروردگارا! من به تو و به آنچه از سوی تو رسیده است از کتابها و پیامبران
ایمان دارم و سخن نیایم حضرت ابراهیم خلیل را تصدیق می کنم و همانا او خانۀ عتیق
را بنیان نهاد پس تو را بحق او که بنیانگذار خانه ات است و به حق این مولود که در
شکم می باشد، تو را قسم می دهم که زایمانش را برایم آسان گردان».

یزیدبن قعنب می گوید: چیزی نگذشت که دیدم دیوار خانه از پشت گشوده شد و فاطمه
وارد کعبه، خانۀ خدا شد و از دیدگانمان پنهان ماند و شکاف دیوار خانه به هم پیوند
خورد. آمدیم تلاش کردیم که قفل را بگشائیم، میسّر نشد، پس دانستیم که امر خدای
عزوجل به این تعلق گرفته است. خلاصه پس از سه روز فاطمه از خانه خدا بیرون آمد در
حالی که امیرالمؤمنین علی (ع) در دستش بود. سپس فاطمه فرمود: من برتر از زنانی
هستم که قبل از من آمده اند زیرا آسیه دختر مزاحم، خدای را در پنهانی و در جائی
پرستش می کرد که دوست نداشت در آنجا جز در موقع ضرورت، خدا را عبادت کند. و همانا
مریم بنت عمران درخت خرمای خشکیده را با دستش حرکت داد تا اینکه رطبی تازه نوش جان
کند و من درون خانۀ خدا از میوه ها و برگ درختان بهشتی تناول کردم و هنگاهی که
خواستم از خانه خارج شوم، هاتفی ندا داد:

«ای فاطمه! او را علی نام گذار زیرا او علی و برتر است و خداوند علیّ اعلی می
فرماید: من نامش را از نام خودم گرفتم و به ادب خود او را ادب کردم و بر دشواریهای
علمم او را آگاه ساختم. و او است که بت ها را در خانه ام می شکند و او است که
برفراز خانه ام اذان می گوید و مرا تقدیس و تمجید می نماید، پس خوشا به سعادت کسی
که او را دوست بدارد و اطاعتش کند و وای به حال کسی که او را دشمن بدارد و
نافرمانیش نماید.»

این کرامت، مخصوص علی است ولاغیر که در خانۀ کعبه و در مقدّس ترین و والاترین
جای روی زمین به دنیا بیاید، و نه قبل از او و نه بعد از او چنین حادثه ای تکرار
نشده و نخواهد شد. راستی همین یک فضیلت کافی نیست که علی را از دیگران ممتاز کند،
چه رسد به اینکه خداوند نا او را از نام خود مشتق سازد و او را به اخلاق خود
آراسته سازد و در لحظۀ ولادتش، بشارت به محبین و پیروانش دهد و دشمنانش را مرغوب
سازد.

علی همان موجود مقدسی است کع پیامبر خدا (ص)، این برترین انسان روی زمین، همو
که خدایش درباره اش فرمود: «لولاک لما خلقت الافلاک» این اشرف مخلوقات الهی در
باره اش بگوید:

«یا علی! اگر نه این بود که می ترسیدم مردم دربارۀ تو چیزی بگویند که نصاری
دربارۀ عیسی بن مریم گفتند، هر آینه مطلبی را درباره ات می گفتم که بر هیچ کس رد
نشوی جز اینکه خاک زیر پایت را برای تبرک بردار.»

علی نه تنها اولین کسی بود که به پیاوبر ایمان آورد که او ایمان و اسلام مجسم
بود، نور علی قبل از خلقت آدم به پانصد هزار سال (طبق روایتی) همراه با نور محمد آفریده
شده بود و این دو نور، همچنان خدا را تسبیح و تقدیس می گفتند تا اینکه در صلب آدم
قرار گرفتند و همچنان از صلبهای پاک و مطهر منتقل می شدند تا اینکه در عبدالله و
ابوطالب از هم جدا شدند و پس از ولادت، علی در آغوش برترین انسان روزگار حضرت رسول
(ص) پرورش یافت و در تمام مراحل زندگی با او همراه و در رکاب آن حضرت بود لحظه ای
از او جدا نشد که حتی اگر با بدنش جدا می شد روحش همواره با او و در خدمت او بود.

حضرت رسول (ص) در حدیثی طولانی، خطاب به اصحاب باوفایش سلمان و ابوذر و مقداد
و عمار و حذیفه و خزیمه و…. می فرماید:

«… و همۀ شما می دانید که خدای عزوجل من و علی را از یک نور آفرید. ما در
صلب آدم تسبیح خدای عزوجل می کردیم، سپس با هم در اصلاب مردان و ارحام زنان منتقل
شدیم که در هر دوره و زمانی صدای تسبیح ما از درون رحمها شنیده می شد و نور ما در
سیمای پدران و مادرانمان دیده می شد تا اینکه نام ما با نور در پیشانی پدرانمان
نوشته شده بود، آنگاه نور ما دو نیم شد، نیمی در عبدالله و نیمی در عمویم ابوطالب
… و هرگاه پدر و عمویم در میان گروهی از قریش می نشستند نوری در پیشانی آنها
نمایان بود که حتی جانوران و درندگان- به خاطر نور- بر آن دو سلام می کردند و درود
می فرستادند تا اینکه از صلب دو پدر و شکم دو مادر، خارج شدیم و به دنیا آمدیم.

و آن هنگام که علی به دنیا آمد، حبیبم جبرئیل نازل شد و به من گفت: ای حبیب
خدا! علیّ اعلی سلامت می رساند و تو را به ولادت برادرت علی تبریک و تهنیت می گوید
و می فرماید: این آغاز ظاهر شدن نبوتت و اعلام وحی و کشف رسالتت است که تو را به
برادرت و وزیرت و خلیفه و جانشینت، تأیید کردم و نام تو را بالا بردم و بوسیله او
تو را تقویت نمودم، پس برخیز و او را با دست راستت استقبال کن زیرا او از اصحاب
یمین است و شیعیانش مهتران سفید روی اند…».

به هر حال، سخن دربارۀ علی بسیار است و واقعا انسان در برابر این همه عظمت و
شکوه، حیران می ماند که چه بگوید و درباره چه صفتی از صفاتش بحث کند که هر یک نیاز
به کتابی مستقل دارد. علی کسی است که جامع متناقضات بود: در میدان رزم و در مصاف
نبرد، شجاع تر از او تاریخ به خود ندیده است و در محراب عبادت و در برابر معبود-
جز پیامبر- خاضع تر و خاشع تر از او کسی نبوده است.

هوالبکّاء في المحراب لیلاً          
هوالضحاک اذا اشتدَّ الضّراب

همان کسی که در وسط میدان، شجاع ترین قهرمانان عرب را (عمر و بن عبدود) بر
زمین می افکند و سر را از بدنش جدا می سازد، شبهای تار در وسط بیابان چنان به
عبادت و نماز می پردازد که در بعضی از احوال از شدت گریه و خضوع به درگاه
ذوالجلال، مانند جسمی بی جان نقش بر زمین می شود تا آنجا که راوی خیال می کند حضرت
از دار دنیا رفته است و وقتی به زهرا (ع) خبر می دهد، زهرا که علی را بهتر از همه
می شناسد، به او می گوید: دلتنگ مباش که این کار همیشگی علی است. علی همان ابر
مردی که در برابر ناکثین . قاسطین و مارقین، خم به ابرو نمی آورد و همه دشمنان را
با ذوالفقارش از صفحۀ روزگار برمی اندازد، در برابر یتیمان، زانوی ادب بر زمین می
زند، دست محبت و عطوفت بر سرشان می مالد، کودکان یتیم را بر دو زانویش می نشاند و
برای بدست آوردن رضایتشان با دست مبارک خود برایشان نان می پزد و با دست خود به
آنها غذا می دهد و در عین خدمت، از آنها معذرت می خواهد.

تاریخ به خود ندیده است رهبر و حکمرانی که تمام عوامل ثروت و رفاه در کف دستش
باشد و بر همۀ ذخایر و بیت المال مملکت تسلط داشته باشد و خود هرگز در فکر لذت
بردن از لذائذ مباح و روای دنیا نباشد. این چه قدرتی است که شخصی با آن همه
امکانات، برخود حرام کند که از نان خشکی سیر شود مادام که در گوشه و کنار مملکتش،
بی نوائی گرسنه وجود داشته باشد و بر خود حرام کند که لباس نرمی در بر نماید مادام
که احتمال می دهد در دورترین نقطه از جهان، مستمندی، پیراهن کهنه ای بر تن پوشیده
است.

کیست جز علی که می فرماید: «أ أقنع من نفسي بأن یقال امیرالمؤمنین ولا اشارکهم
في مکاره الدهر وخشونة العیش»- آیا به این بسنده کنم که مرا امیرمؤمنان  بنامد و در سختیهای روزگار و مشقتهای زندگی با
مؤمنان شریک نباشم؟!

کدام حاکم سراغ دارید که اموال بیت المال و طیبات از رزق زیر دستش ردّ و بدل
شود و خود از دنیا برود در حالی که یک درهم یا یک دینار اندوخته نداشته باشد؟!
کدام رهبر قاطع در دنیا دیده می شود که به نمایندگان و ولاتش بنویسد:

«به خدا صادقانه سوگند می خورم، اگر به آنچه زیر سر پرستی تو است چه کم و چه
زیاد، خیانت کنی، چنان فشاری بر تو آورم که بر احدی نیاورده باشم».

و حتی آنگاه که حاکم نبود، به یکی از رشوه خواران و زالو صفتانی که با پول و
دارائی مستضعفین، می خواست خود را ثروتمند کند بفرماید:

«اتق الله وارد الی هؤلاء القوم الوالهم فانّک ان لم تفعل، ثم امکنني الله منک
لأعذرت الی الله فیک و لأضربنک بسیفي هذا الذي ما ضربت به احداً الا دخل النار».

از خدا بترس و اموال این قوم را به خودشان برگردان که اگر این کار نکردی و
خداوند من را بر تو قدرت داد، با این شمشیرم چنان بر تو فرود آورم که هیچ کس را با
آن نزده ام جز اینکه به جهنم رفته باشد.

و چه زیبا، ضراربن حمزه او را وصف می نماید و می ستاید:

«… او به خدا قسم تیزبین، نیرومند و بسیار حاذق بود، آنچه می گفت انجام می
داد و با عدالت رفتار می کرد. علم و دانش از هر سویش می جوشد و حکمت بر زبانش جاری
می شود؛ از دنیا و زینت ها و لذتهایش در هراس است و با شب و تاریکیش مأنوس.

او به خدا قسم بسیار اشک می ریختو بسیار می اندیشید، با نفس خود ناسازگاربود،
خشن ترین لباس را می پوشید و ساده ترین غذا را تناول می کرد و در میان ما مانند
یکی از خود ما بود، هر چه می پرسیدیم، پاسخمان می گفتو هرگاه کاری داشتیم، پیش از
سؤال، اجابتمان می کرد و هرگاه او را دعوت می کردیم، نزد ما می آمد. با این حال،
خدا شاهد است که هر چند با او بسیار نزدیک بودیم و او به ما بسیار محبت می کرد، با
ابن حال از شدّت هیبتش کمتر توان صحبت کردن با او داشتیم و از این که او خیلی در
قلوب ما از جلالت و عظمت برخوردار بود، کمتر می توانستیم ابتداءً با او سخن
بگوئیم. آن حضرت هرگاه تبسّم می کرد مانند درّ شهوار می درخشید. اهل دین را گرامی
می داشت و مستمندان را دوست می داشت….

خدا را گواه می گیرم که در یکی از شبهای تار، هنگامی که ظلمات و تاریکی فراگیر
شده بود، و ستارگان پنهان بودند، او در محراب عبادتش ایستاده بود، محاسن مبارک را
در دست گرفته و مانند مارگزیده به خود می پیچید و همچون مصیبت زده ای غمناک اشک می
ریخت و گویا چنین می گفت:

ای دنیا! از من دور شو، دیگری را از غیر من فریب ده. تو آیا مرا می خواهی فریب
دهی و یا به دیدار من می خواهی بیائی؟ هیهات! هیهات! من تو را سه طلاقه گفته ام و
هیچ بازگشتی در طلاقم نیست چرا که عمر تو کوتاه و زندگیت بی ارزش و خطرات بسیار
است. دریغ و آه از کمی توشه و دوری سفر و وحشتناکی راه».

آری! علی از دنیا چیزی نمی خواست جز اینکه بتواند رنج مظلومی را دریابد، و قلب
مصیبت دیده ای را تسکین دهد و عدالتی را برقرار نماید و ظالمی را به کیفر رساند.
ما که پیروان علی هستم یا اینکه خود را جزو پیروان و محبان او می دانیم، باید تلاش
کنیم که در راهش گام برداریم و اهداف والایش را دنبال کنیم هر چند محال است در عمل
مانند او زندگی کنیم که خود نیز فرمود:

«من از دنیای شما بسنده کردم به دو لباس کهنه و از طعامش به دو قرص نان و شما
نمی توانید مانند من باشید ولی با ورع و پارسائی و تلاش، همراهیم کنید».

در خاتمه این روز بسیار فرخنده و این عید معظم را به ساحت پاک فرزند والایش
حضرت ولی الله الاعظم عجل الله فرجه، و به مقام معظم رهبری و ملت مسلمان ایران و
مسلمانان جهان و پیروان حضرتش تبریک و تهنیت عرض نموده از خداوند توفیق بهتر پیروی
کردن حضرتش را خواستاریم.