گوشهاي از سيره امام صادق عليه
السلام
روز 25 شوال مصادف با 20 ارديبهشت
امسال، سالگرد شهادت امام جعفر صادق عليه السلام است كه در مدينه در سال 148 هجري
قمري، مسموم شد و در بقيع، كنار پدر و جدّش و عمويش امام مجتبي عليه السلام به خاك
سپرده شد. آخرين سخني كه حضرت در لحظات پاياني عمر شريفش فرموده است، اين جمله
است: «انّ شفاعتنا لا تنال مستخفاً بالصلاة»[1]–
شفاعت ما هرگز شامل حال كسي كه نماز را سبك بشمارد، نميشود.
ما ضمن تسليت اين روز غمانگيز و اين
مصيبت بزرگ به مقام شامخ وليالله الاعظم ارواحنا له الفداء، مقام معظّم رهبري،
ملّت مسلمان ايران و شيعيان جهان، براي تيمّن و تبرك، به گوشهاي از سيره آن حضرت
اشاره ميكنيم:
رفتار امام در دوران قحطي:
معتّب گويد: هنگامي كه قيمت جنسها و
موادّ غذائي در مدينه (در اثر قحطي) گران شده بود، حضرت مرا طلبيد و فرمود: چه
مقدار غذا داريم؟ عرض كردم: غذاي چندين ماه ذخيره داريم. فرمود: آنها را ببر به
بازار و بفروش. عرض كردم: شما ميدانيد كه در مدينه غذا پيدا نميشود! فرمود:
بفروش! آنها را بردم به بازار و فروختم، سپس فرمود: همراه با مردم، هر روز غذاي
همان روز را تهيه كن. و از اين به بعد، غذاي خانواده مرا نيمي از گندم و نيمي از
جو قرار بده زيرا دوست دارم كه خداوند مرا ببيند كه اندازهگيري در معيشت دارم و
با احتياط و ميانهروي، زندگي را ميگذرانم.[2]
امام و منفعت زياد در تجارت:
امام صادق عليه السلام مبلغ هزار
دينار به يكي از بردگانش به نام «مصادف» تحويل داد و فرمود: چون عائلهام زياد شدهاند
( و نياز به پول بيشتري براي مصرف دارم) پس شما هم با اين مبلغ، كالائي تهيه كن و
به مصر ببر تا آن را بفروشي. «مصادف» كالائي را تهيه كرد و همراه با برخي از
بازرگانان به مصر رفت. نزديك مصر كه رسيدند، كارواني را ديدند كه از مصر آمدهاند،
از آنها پرسيدند كه آيا از اين اجناس، چيزي يافت ميشود؟ گفتند: نه! خوشحال شدند و
با هم توافق كردند كه جنسهايشان را به دو برابر بفروشند و هيچ يك، به نرخ
ارزانتري، جنسها را نفروشند. معامله تمام شد و پولها را برداشتند و به مدينه بازگشتند.
مصادف بر حضرت امام صادق عليه السلام
وارد شد در حالي كه دو كيسه داشت و در هر يكي هزار دينار موجود بود. به حضرت عرض
كرد: قربانت گردم؛ يك كيسه سرمايه است و كيسه دوم سود. حضرت فرمود: اين سود، بسيار
زياد است، چگونه جنسها را فروختهايد؟ مصادف داستان را برايش تعريف كرد. حضرت
فرمود: سبحان الله! با هم قرار ميگذاريد و قسم ميخوريد كه جنسها را دو برابر،
آن هم به طايفهاي از مسلمين بفروشيد! آنگاه يكي از كيسهها را (كه سرمايهاش در
آن بود) برداشت و فرمود: اي مصادف! شمشير خوردن آسانتر است تا روزي حلال بدست
آوردن![3]
امام و حقوق كارگران:
شعيب گويد: امام صادق عليه السلام
باغي داشت، روزي با چند نفر قرار گذاشتيم كه حقوقي به آنها بدهيم و در باغ حضرت
كار كنند.
مدّت كار كردن تا عصر بود؛ هنگامي كه
از كار فارغ شدند، حضرت به «معتّب» فرمود: حقوق آنها را قبل از اينكه عرقشان خشك
شود، بپرداز.[4]
تلاش در طلب روزي حلال:
شخصي به نام عبدالاعلي ميگويد: در
يكي از روزهاي بسيار گرم تابستان، امام صادق عليه السلام را يافتم كه مشغول كار
بود، به آن حضرت عرض كردم: قربانت گردم، تو با اين مقام و منزلت كه نزد خداوند
داري و با آن قرابت و خويشي كه با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله وسلم داري، چرا
در مانند چنين روزي، اينقدر خودت را به سختي و تعب مياندازي؟
فرمود: اي عبدالاعلي! براي طلب روزي
حلال از خانه بيرون آمدم تا از مانند توئي، بينياز گردم.[5]
لباس نو پوشيدن:
حماد بن عثمان گويد: در مجلسي امام
صادق عليه السلام نشسته بودم، شخصي از حضرت پرسيد: شما فرموديد كه علي بن ابي طالب
عليه السلام ، لباس خشن ميپوشيد و مثلاً لباسي ميپوشيد كه قيمت آن بيش از چهار
درهم نبود، ولي اكنون لباس نو بر شما ميبينم؟
حضرت فرمود: علي بن ابي طالب عليه
السلام آن لباس را در زماني ميپوشيد كه
اين طرز لباس پوشيدن، منكر و غيرمعمول نبود و اگر آن چنان لباسي را در اين زمان ميپوشيد،
منكر و غيرمعمول نبود و اگر آن چنان لباسي را در اين زمان ميپوشيد، لباس شهرت ميشد؛
پس بهترين لباس در هر زمان، لباس اهل آن زمان است هر چند قائم ما اهل بيت- عليه
السلام – هنگامي كه ظهور ميكند، لباس علي را ميپوشد و به سيره اميرالمؤمنين علي
عليه السلام رفتار مينمايد.[6]
احترام حرم:
ابان بن تغلب كه يكي از ياران صدّيق امام صادق
عليه السلام است ميگويد: از مدينه همراه با امام صادق عليه السلام عازم خانه خدا
بوديم، به مكّه رسيديم، نزديك حرم حضرت پياده شد، غسل كرد، نعلين خود را بدست گرفت
و با پاي برهنه وارد حرم و مسجد الحرام گرديد.[7]
صدقه پنهاني:
ابوجعفر خثعمي گويد: امام صادق عليه
السلام همياني به من داد كه در آن پنجاه دينار بود و فرمود: اين هميان را به فلان
شخص كه از بني هاشم است بده و به او نگو كه من به تو چيزي دادهام (و براي او
مبلغي فرستادهام) . ميگويد: من بر آن سيّد وارد شدم و آن پول را به او دادم. به
من گفت: از كجا اين پول را آوردهاي؟ خدا جزاي خيرش دهد، نميدانم چه انسان خيّري
است كه هر سال مبلغي براي ما ميفرستد و تا پايان سال، با آن مبلغ ميگذارنيم ولي
از جعفر (امام صادق عليه السلام ) يك درهم هم به ما نميرسد با اينكه پول زيادي
دارد![8]
عطر در حال روزه:
حسن بن راشد گويد: ابوعبدالله امام
صادق عليه السلام هر گاه روزه ميگرفتند، عطر ميزدند و ميفرمودند: « طِيب و عطر،
تحفه و هديه روزدار است.»[9]
صدقه با دوستدارترين چيز:
امام صادق عليه السلام بيشتر با
شيريني صدقه ميداد. به حضرت عرض كردند: آيا با شيريني صدقه ميدهيد؟ فرمود: آري!
زيرا هيچ چيز بهتر از شيريني نزد من نيست و من دوست دارم به محبوبترين چيز نزد
خودم صدقه دهم.[10]
تسبيح در ركوع و سجود:
ابان بن تغلب گويد: بر امام صادق
عليه السلام وارد شدم در حالي كه مشغول نماز بود، پس ركوع و سجودش را شمردم، ديدم
شصت بار در حال ركوع و سجود، سبحان الله ميگويد[11].
رضا به قضاي الهي:
قتيبه اعشي گويد: يكي از فرزندان امام صادق عليه السلام
بيمار بود، براي عيادت فرزند، به منزل حضرت رفتم، ديدم حضرت دم در نشسته و بسيار
دلتنگ و غمگين است. عرض كردم: قربانت گردم، بچّه در چه حالي است؟ فرمود: به خدا
همان حال قبل است و هيچ بهبودي نيافته است. ساعتي گذشت، پس حضرت را يافتم كه از
اندرون آمد و بر ما وارد شد در حالي كه غم واندوه از چهرهاش زدوده شده بود، من
خوشحال شدم و اميدوار گشتم كه حال بچّه خوب شده باشد، پس عرض كردم: فدايت شوم، حال
بچّه چگونه است؟ فرمود: فوت شد! عرض كردم: قربانت گردم، چطور وقتي زنده بود، آنقدر
غمگين بوديد و نگران ولي اكنون كه بچّه از دنيا رفته است، حالتان فرق كرده و آن
نگراني و اندوه برطرف شده است؟
حضرت فرمود: ما اهلبيتي هستيم كه
قبل از وقوع مصيبت (مرگ) جزع و نگراني داريم ولي وقتي امر خدا واقع شد، راضي به
قضايش شده و تسليم امرش هستيم.[12]
سخني با اهل خراسان:
گروهي از اهل خراسان بر آن حضرت وارد
شدند. حضرت بدون مقدّمه فرمود: « من جمع مالاً من مهاوش، اذهبه الله في نهابر»
يعني: هر كه از راه سختگيري بر مردم، پولي اندوخته نمايد، خداوند او را در دوزخ
افكند ( و آن مال هم به نابودي رسد). آنها گفتند: قربانت گرديم، ما اين سخن را نفهميديم.
حضرت به زبان فارسي فرمود: « از باد آيد بِدَم بشود».
برخورد با سائلين:
مسمع بن عبدلملك گويد: در خدمت امام
صادق عليه السلام، در مني بوديم و در حال خوردن انگور. ناگهان سائلي بر ما وارد
شد. حضرت فرمود: يك خوشه انگور به او بدهيد! سائل گفت: من نيازي به خوشه انگور
ندارم. اگر پول داريد به من بدهيد! حضرت فرمود: خداوند به تو روزي بدهد (و چيزي به
او نداد). سائل رفت و بازگشت. حضرت فرمود: همان خوشه انگور را به او بدهيد. و به
او گفت: و به او گفت: خدا به تو روزي دهد و چيز ديگري به او نداد.
چندي نگذشت، سائل ديگري رسيد. حضرت
سه دانه انگور برداشت و به او داد. سائل از دست حضرت گرفت و عرض كرد: خداي جهانيان
را سپاس كه به من روزي داد. حضرت فرمود: يك لحظه صبر كند، سپس دست خود را پر از
انگور كرد و به او بخشيد. سائل از دست حضرت گرفت و بار ديگر خدا را بر آن روزي شكر
كرد. حضرت، رو به غلام كرده فرمود: چقدر
پول همراه داريم؟ عرض كرد: قريب بيست درهم. حضرت آن مبلغ را نيز به سائل بخشيد.
اين بار نيز سائل در پاسخ گفت:
خدايا! تو را شكر گويم كه اين نعمتها تنها از توبه من رسيد. حضرت فرمود: همانجا
باش! سپس پيراهن خود را بيرون آورد و به او داد و فرمود: اين لباس را بپوش. او
لباس را پوشيد و عرض كرد: خداي را حمد وسپاس كه مرا پوشانيد. و تنها رو به حضرت
كرده عرض كرده: خداوند جزاي خيرات دهد. و آنگاه رفت. ما چنين انديشيديم كه اگر
براي حضرت هيچ دعائي نميكرد، هر آينه باز هم چيزهائي را به او ميبخشيد، زيرا
هرگاه او تنها خدا را شكر ميكرد، حضرت به او احسان مينمود.
غذاي انبيا:
يكي از اصحاب گويد: شبي پس از تاريكي
هوا در كنار ابوعبدالله (امام صادق) عليه السلام نشسته بودم كه براي او شام
آوردند. در سفره شام ديدم روغن زيتون و سركه و گوشت وجود داشت. حضرت گوشتها را
قطعه قطعه كرد و به من داد و خودش روغن زيتون و سركه تناول فرمود و گوشت نخورد.
سپس فرمود: «اين غذاي ما و غذاي انبيا است». يكي ديگر از اصحاب گويد: با امام صادق
عليه السلام سر سفره نشسته بودم. حضرت به
كنيزش فرمود: غذاي معروف ما را بياور. ظرفي را براي حضرت آوردند كه در آن روغن
زيتون و سركه وجود داشت. ما هم با حضرت هم غذا شديم.
غذاي بسيار خوشمزه:
ابوحمزه گويد: همراه با گروهي از
دوستان، در خدمت امام صادق عليه السلام
بوديم. حضرت دستور داد، غذائي براي ما آوردند كه تا آن روز غذائي به آن
لذّت و خوشمزگي نديده بوديم و خرماي بسيار عالي آوردند كه شروع كرديم به يكديگر
نگريستن، از بس آن خرما تميز و روشن و خوب بود. يكي از حاضرين گفت: قطعاً خداوند
شما را از اين نعمت عالي كه امروز نزد فرزند پيامبر، تناول ميكنيد، سؤال خواهد
كرد!!
حضرت فرمود: خداوند بزرگتر و اجل
شأناً است از اينكه طعام خوشمزه و لذيذي را به شما تهيّه كند، سپس از آن غذا، شما
را بازخواست نمايد. ولي قطعاً از شما سؤال خواهد كرد نسبت به محمّد و آل محمّد كه
بر شما ارزاني داشته است.
(يعني از شما بازخواست خواهد كرد كه
نسبت به نعمت عظيم پيامبر و اهل بيتش، چگونه رفتار كرديد و آيا با اطاعت و پيروي
از آنان، حقّشان را ادا كرديد يا با تمرّد و دوري، به آنها جفا كرديد).
رفتار با بينوايان: هشام بن سالم گويد: شب كه فرا ميرسيد و دنيا تاريك ميشد،
امام صادق عليه السلام انباني را پر از گوشت و نان و پول ميكرد و بر دوش ميكشيد
و به خانه مستمندان و بينوايان مدينه ميرفت و بين آنان تقسيم ميفرمود، بدون
اينكه آنها او را بشناسند. ولي پس از وفات آن حضرت، چون آن شخص خيّر را گم كرده
بودند، فهميدند كه او، ابوعبدالله عليه السلام بوده است.
سفارش به تقوا و خودنگهداري:
جريربنمرازم گويد: به ابوعبدالله عليه السلام عرض كردم: ميخواهم به عمره
بروم. مرا وصيّتي بفرما. حضرت فرمود: «تقوا داشته باش و عجله نكن». باز عرض كردم:
سفارش ديگري نداريد. حضرت بيش از آن سخن چيزي نگفت.
من از نزد حضرت رفتم، در ميان راه با يك مرد شامي برخورد كردم كه ميخواست به
مكّه برود، با من همراه شد. سفرهاي داشتم آن را بيرون آوردم و باهم غذا خورديم.
در بين غذا خوردن، آن مرد شامي يادي از اهل بصره كرده و به آنها ناسزا گفت سپس اهل
كوفه را نيز دشنام داد و به اين اكتفا نكرده نام امام صادق عليه السلام را با بيادبي و جسارت برد. نزديك بود دستم را
بلند كنم و چنان محكم به صورتش بنوازم كه بينياش خُرد شود و حتّي خودم را قانع
كرده بودم كه او را به هلاكت برسانم ولي ناگهان به ياد وصيّت امام افتادم كه
فرمود: تقوا داشته باش و عجله نكن. و لذا بر آن فحش صبر كردم و بيش از دستور حضرت،
كاري انجام ندادم.