افشاي چهره غرب

افشاي چهره غرب (2)

حجة الاسلام و المسلمين محمد تقي
رهبر

مرگ اخلاق و انسانيت

توطئه و تهاجم غرب عليه اسلام و
مسلمين سخن ديروز و امروز نيست، بلکه سابقه ديرين دارد و ريشه هاي آن را در اعمال
قرن هاي گذشته تاريخ بايد جستجو کرد.

اين تهاجم و توطئه با پيشرفت وسائل
خبري و تکنيکي و زير برق تکنولوژي جديد، گسترش يافته و غرب با تمام توان به مقابله
با ارزشهاي اسلامي، به منظور چپاول و غارت ثروتهاي سرشار مادي و معنوي و حاکم
ساختن فرهنگي منحط خويش بر جهان، برخاسته است که حمله ضد فرهنگي غرب عليه ارزشهاي
اخلاقي ما را جزئي از اين هجوم بايد بشمار آورد.

اين کافر نعمتي غرب به قرن ها پيش
از اين باز مي گردد. روزي که غربي ها در توحش و بربريت از نوع سنّتي آن بسر مي
برند، مسلمني داراي تمدني با شکوه بودند و غرب عقب مانده و بي فرهنگ، در پرتو
سرمايه هاي علمي و تمدن اسلامي به ترقياتي که امروزه مي نگريم دست يافت و آنگاه به
پاس اين نعمت و خدمت که غرب وامدار آن نسبت به اسلام و مسلمين است، کمر بر ميان
بست تا دين خود را به مسلمانان ادا کند!

و اين خصلت اخلاقي و ذاتي غرب است
که جز به منافع پس مادي به چيزي نمي انديشد و اصولا در قاموس غربي ها حق شناسي و
انساندوستي مفهوم و جايگاهي ندارد.

جبهه بندي جديد

پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران،
غربي ها از قدرت شگرف اسلام و ظهور مجدد آن در صحنه هاي بين المللي، بطور جدّي
وحشت کرده و منافع نامشروع خود را در مخاطره ديدند. لذا دست در دست هم نهادند و به
سردمداري شيطان بزرگ و با دستياري مزدوران داخلي و خارجي شان به توطئه هاي گسترده
نظامي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي و تبليغي دست زدند تا انقلاب را به شکست بکشانند و
رژيم نوپاي اسلامي را به زانو درآورند که خدا نخواست و عنايات حضرت مهدي (عج) و
رهبري هاي پيامبرانه بنيانگذار اين نظام و طلايه دار نهضت جهاني اسلام، حضرت امام
خميني قدّس الله روحه و مقاومت امت سلحشور و فداکار، هريک از اين توطئه ها و
تيرهاي حمله را به قلب سياه غرب و بويژه آمريکا برگردانيد و انقلاب هرچه
توانمندتر، با قامتي استوار ايستاد و زير پتک هاي دشمن، پايه هاي آن مستحکم تر شد
و در صحنه هاي ديگر جهان پيروزيهاي عظيم ديگري کسب کرد و با فروپاشي نظام هاي
مارکسيستي چشم جهانيان بيش از پيش به سوي اسلام- 
بعنوان يک ايدئولوژي الهي و رهايي بخش- 
دوخته شد که باز هم بر خشم و کينه استکبار جهاني افزود و عمق وحشت بيش از
پيش آنان را به مقابله واداشت و اين بار صحنه جنگ به عرصه فرهنگي و اخلاقي کشيده
شد و تجربه ديرينه غرب بار ديگر در معرض آزمون در آمد که از طريق فساد اخلاق و به
ابتذال کشيدن نسل هاي نوخاسته، زمينه هاي سستي و بي اعتقادي و انحطاط اخلاقي را
فراهم سازد تا بتواند سلطه خويش را باز يابد…

و همزمان با اين تهاجم، هجوم
وحشيانه صليبي گري ديگري را عليه مسلمانان به نمايش گذاشتند که پيکر مجروح جهان
اسلام، بوسني و هرزگوين گواه آن است.

و به عقيده ما اين تهاجم را واکنش
دفاعي توام با وحشت غرب از قدرت اهريمن شکن و کفر ستيز اسلام بايد به حساب آورد که
هريک از اين مقوله ها داستان جداگانه دارد…

پاسخ به هجوم فرهنگي

اما اين روزها سخن از تهاجم فرهنگي
غرب عليه مسلمين و ارزشهاي اسلامي است و سخن از مقابله با اين تهاجم در صحنه
فرهنگي که آخرين نيرنگ دشمن است. و بديهي است که تا جنگ هست نمي توان سلاح را از
کف نهاد.

مجهز شدن به سلاح روز در اين پيکار
ضد فرهنگي که اينک موضوع سخن ماست مطالعه و بررسي و برنامه ريزي دقيق و مناسب مي
طلبد و اين رسالت همه دلسوزان اسلام و انقلاب و صاحبان انديشه و قلم و نهادها و
رسانه هاي تبليغي و فرهنگي و هنري و نيز مؤسسات آموزش و پرورش از کودکستان تا
دانشگاه و حوزه هاي علمي و محافل دانشگاهي و اساتيد و دانشجويان متعهد و درد
آشناست که همراه با نيروهاي بسيجي و مؤمن و توده هاي غيور امّت، جبهه خود را در
برابر حمله کفر جهاني قوي ساخته و با هوشياري و قاطعيت با شبيخون شيطاني مقابله به
مثل کنند و غرب پاسخي در خور بدهند و شعارهاي مقطعي نبايد ما را از اقدام و تلاش
پيگير و مؤثر باز دارد. زيرا همانگونه که گفته اند:

«سپر از دست نينداز که جنگ است
هنوز»

چهره ضد اخلاقي غرب

در مرحله نخست مي بايست ميان علم و
دانش و تکنولوژي غرب که البته برتر و پيشتاز است و موضوع بحث ضد حمله فرهنگي نيست،
با آنچه به نام فرهنگ و تمدن و در قالب فساد اخلاق و بعد منفي فرهنگي، بر ملتها
تحميل مي شود فرق گذاشت. در تهاجم فرهنگي و ضد حمله غرب سخن از آن چيزي است که
عنوان فرهنگ دارد و اين در حقيقت ضد فرهنگ و اخلاق و انسانيت است که غربي ها در
منجلاب آن فرو رفته اند و آن را براي ملتهاي تحت سلطه خواسته اند و نه علم و
تکنولوژي را…

و حال که غرب توان خود را در اين
تهاجم عليه ما متمرکز ساخته و ارزشهاي اسلامي و معنوي را هدف قرار داده، بر ماست
که با هرچه در توان داريم به افشاي چهره ضد اخلاقي و سقوط فرهنگي و انساني غرب
بپردازيم و آن را آن گونه که هست بشناسيم و بشناسانيم. زيرا هستند ساده دلاني که
ماهيت غرب و اخلاق و فرهنگ ضد انساني غرب، برايشان ناشناخته است و رعد و برق
تکنولوژي به آنان مجالي نمي دهد که غرب را بشناسند، بگذريم از غرب باوراني که در
قالب روشنفکري و فراماسونري و مانند آن سالهاي عمل کرده و در قلب سياهشان فرهنگ
غربي جايگزين شده و قابل ازاله نيست.

افشاي چهره ضد اخلاقي غرب و آنچه
در جوامع غربي به عنوان سنت و فرهنگ در جريان است پاسخ مناسبي خواهد بود به
تبليغات مسموم غرب عليه ما و ارزشهاي ما با اين تفاوت و افترا دست مي يازند، و ما
با هزار و يک دليل مي توانيم بي کفايتي و رسوايي غرب را در الگوسازي اخلاقي و
انساني و همچنين اداره جهان اثبات کنيم.

افشاي چهره منفور و پليد غرب،
شکستن بت زرّين و گوساله سامري است که رعد و برق آن چشم ناآگاهان را خيره کرده و
نمي توانند آن سوي چهره غرب را وراي صنعت و تکنولوژي تماشا کنند و بر ماست که پرده
از چهره ريا و نيرنگ اين عفريت خوش خط و خال برافکنيم.

انحطاط اخلاق غربي تا بدانجاست که
حتي متفکرين خودشان آن را به باد انتقاد گرفته و از بي مفهوم گشتن واژه هاي فضيلت
در آن ديار سخن گفته اند.

دکتر آلکسيس کارل يکي از دانشمندان
فرانسوي، است که در دو کتاب خود «راه و رسم زندگي» و «انسان موجود ناشناخته» بطور
مکرر از اين سقوط و انحطاط سخن گفته است. وي در بخشي از کتاب خود مي نويسد:

«اعتدال، شرافت، درستي، مسئوليت،
پاکي، تملک نفس، محبت به همنوع، شهامت، گويي جملات بي معني و کلماتي است که مورد
تمسخر جوانان امروزي است. انسان امروزي بجز جلب لذت، اصلي براي راه و رسم زندگي
نمي شناسد. همه کس اسير غرور است و مانند خرچنگ در پوسته خود مترصد دريدن همنوع
خويش بسر مي برد».

و نمونه ها، از اين قبيل فراوان
آورده است که به مباحث ديگر موکول مي کنيم. و اما اگر به سراغ مطالعات آماري و
تحقيقات ميداني برويم، انحطاط اخلاقي و سقوط انساني غرب دلائل بيشماري دارد که
هرگاه يکي از هزاران به تحرير درآيد مثنوي هفتاد من کاغذ شود که تنها به پاره اي
موارد در اين مقال بسنده مي کنيم (و قبلا بدليل ضرورت از نقل اينگونه مطالب معذرت
مي خواهيم).

عواطف انساني در غرب مرده است و
اين در وراثت و تربيت و تغذيه و فضاي فرهنگي و ديني و ساير عوامل فردي و اجتماعي
آنها نهفته است. در خانواده هاي غربي محبت به مفهوم واقعي نيست، حتّي ميان پدران و
مادران و فرزندان با افزايش سنّي، رشته اين عواطف مي بُرد و کودکان غربي اغلب پدر
بزرگ مادر بزرگ هايشان را نمي شناسند. درست مانند حيوانات که چون راه مي افتند
روابطشان را با نسل پيشين قطع مي کنند. بي عاطفه گي غربي از اين فراتر مي رود. در
جرائد خوانديم که يک جوان آمريکائي پدر خود را کشت و گوشت او را در داخل يخچال
نهاد و تدريجاً آن را مي خورد. و نيز خوانديم که اخيراً مردي در آمريکا اعتراف
کرده که پانزده تن را کشته و گوشت بدنشان را مي خورده است! داستان آدمخواراني را
شنيده ايم که چندي در يک جامعه شهري زيستند و پس از بازگشت به جزيره آدمخواران
گفتند ما متمدن شده ايم! چرا که گوشت انسان را با کارد و چنگال نوش جان مي کنيم! و
نيز خوانديم که يک زن غربي کودک خردسال خود را در کوره زباله سوزي انداخت و
سوزاند. زيرا مي خواست به کانون رقص برود و کودک مزاحم او بود. اين نيز يکي از
نمونه هاي عواطف غربي است! اين عملي است که حتي جانوران با فرزندانشان نمي کنند.

شايد بتوان گفت يکي از علل
خونخواري و قساوت غربي نوع تغذيه اوست. غربي ها با خوردن مشروبات الکلي و گوشت خوک
و سگ و مار و خرچنگ و… خصلت اين حيوانات را پيدا کرده اند. بعلاوه آنکه روابط
نامشروع جنسي که در غرب بسيار است، در نوع اخلاقيات افراد مؤثر مي باشد.

باري، فساد اخلاق در آمريکا به
جائي مي رسد که به نوشته «مجله نيوزويک آمريکا» ساليانه در آمريکا پانصد هزار کودک
مورد تجاوز قرار مي گيرند و به نوشته «اشپيگل» مجله ديگر آمريکايي، در هر دقيقه يک
کودک در آمريکا مورد تجاوز جنسي قرار مي گيرد تجاوزات جنسي از اين قبيل در ساير
کشورهاي غربي بسيار است. يک مجله آرژانتيني نوشت:

انجمن دفاع از کودکان ايتاليا
گزارش مي دهد که 300 هزار کودک طي يک سال در ايتاليا مورد تجاوز جنسي قرار گرفته
اند و اين رقم در کشورهاي بازار مشترک به دو ميليون مي رسد.

بنابراين گزارش 22% از زنان و 16%
از مردان آمريکا در کودکي مورد تجاوز جنسي قرار گرفته اند که اغلب از طبقه اشراف
اند!

آري اشراف! شما از کدامين قوم وحشي
اين خلق و خوي را شنيده ايد؟!

رسوائي غربي تا بدانجاست که هم جنس
بازي در آمريکا و انگليس و… صورت قانوني! پيدا کرده است و هم جنس بازان با شنيع
ترين وضع جلوي دوربين خبرنگاران ظاهر مي شوند و تصوير آن از کانالهاي تلويزيوني و
ماهواره اي آمريکا و اروپا در ديد خانواده ها و مردم قرار مي گيرد و همين فرهنگي
است که مي خواهند به جهان صادر کنند. چنانچه در ايران عصر ستمشاهي مراسم نخستين
ازدواج دو مرد را در هتل هيلتون آن روز فراموش نکرده ايم و همچنين انتخاب دختر
شايسته و قصر يخ و امثال آن…

و بر اينها بيفزائيد برنامه هاي
خلاف عفت سينمايي و ويدئوئي محصول غرب و جزيره لختي ها و برهنه ها و گوشه و کنار
پارک ها و خيابان ها و حتي اتوبوس هاي عمومي و رفتار و اخلاق خلاف عفت که غربي از
آن سرافکندگي نمي کند! اين است فرهنگي که غرب مي خواهد به جهان صادر کند!

هم اکنون در دنيا پانزده ميليون
انسان به بيماري ايدز مبتلا هستند که زادگاه آن غرب متمدن! است و پنج ميليون آن را
به آفريقا صادر کرده اند و مقاديري را به نقاط ديگر جهان سوم حتي بنا به گزارشات،
سوئيس که روزي به عنوان الگوي سلامت ونظم تمدن مطرح بود امروزه بيشترين رقم
مبتلايان به ايدز را دارد…

اخيرا در جرائد خوانديم که در
آمريکا زني بچه اي زائيد که صورت سگ داشت! و در مجله ديگر غربي اسبي را ديديم که
صورت انسان داشت و آيا اينها جز سقوط اخلاق و بازي با ارزشهاي انساني و بازگشت به
توحش مفهوم ديگري دارد که غرب متمدن! که طلايه دار نظم نوين است در منجلاب آن فرو
رفته است؟! آنان که در غرب نشسته اند و کانالهاي تلويزيوني آمريکا و اروپا را مي
بينند بهتر مي توانند قضاوت کنند که در آن ديار چه مي گذرد و انحطاط فرهنگ و اخلاق
غربي به کجاها کشيده است! اين فرهنگي است که در تهاجم غرب مورد بحث ماست. در اين
مجال تا اينجا بس…

بوسني، پيکر محروم اسلام در چنگال
غرب

بگذاريد کلمه اي چند هم از بوسني
بگوييم که زخم تازه ما از غربي ها و صليبي هاست.

اگر امروز خبر گزاري هاي بين
المللي مخابره مي کنند که صرب هاي ارتودوکس در سايه حمايت قدرت هاي بزرگ، همکاري
صهيونيست ها و چراغ سبز مجامع حقوقي بين المللي، و زير نگاه کليساي ارتودوکس و
سکوت پدران روحاني، با تيغ صليبي گري نوين، مسلمانان را قتل عام مي کنند و زنان و
کودکان را با دلخراش ترين شکنجه ها به مسلخ مي کشند، که در تاريخ جنايت کاران عالم
سابقه ندارد، اين خوي و خصلت غربي است! اگر اين بوزينه هاي چشم آبي و کفتارهاي
سفيد و تشنه خون، کودکان را قطعه قطعه مي کنند و جلو چشم مادرانشان پيش سگ ها مي
اندازند و مجامع حقوق بشر به تماشا ايستاده و در باطن راضي به اين وحشي گري ها
هستند و ناظران بين المللي و پدران روحاني فرياد اعتراض بلند نمي کنند، اين خوي و
خصلت کينه توزانه و ضد بشري غرب است. اگر خبرگزاري ها مخابره مي کنند که صرب ها
زنان و دختران اسير و بي خانمان و آواره را پس از تجاوز گروهي تا سر حدّ مرگ، در
آتش مي سوزانند و حتي از تجاوز به مردان و سربريدن آنها خودداري نمي کنند و هيچ کس
نيست که در غرب به اين ددمنشي و ساديسم وحشيانه و خلاف شرف و انسانيت اعتراض کند،
اين فرهنگ و خصلت غربي و تصفيه حساب با مردم مظلوم به جرم مسلمان بودنشان است.

يک خانم روزنامه نگار بوسنيايي با
گريه به خبرنگار کيهان گفت: سربسته بگويم: جناياتي که صرب ها در سايه سکوت غرب بر
زنان مسلمان روا داشتند در تاريخ هيچ يک از جنايتکاران تاريخ جهان شنيده و خوانده
نشده است. و زبان از بيانش شرم دارد. اما قدرتهاي بزرگ و سياستگذاران غربي به
نظاره ايستاده و کليسا بي طرف نشسته و محافل حقوقي حتي يک کلمه حرف نمي زنند!

غرب بايد بداند!

غربي ها بايد بدانند که بازتاب اين
جنايات از حافظه امت اسلام محو نمي شود و پرونده سياه سياستگذاران و محافل غربي،
در نسل کشي وحشيانه قرن بيستم و صليبي گري نوين بي انتقام نخواهد ماند.

بازتاب اين جنايات اين است که امت
اسلام بيدار مي شوند و چهره زشت غرب را بهتر مي شناسند و از غربي و منافع نامشروعش
در جاي جاي جهان سلب امنيت مي کنند و پاسخ متجاوز را به نحو شايسته مي دهند.

شگفت آنکه در اين نبرد نابرابر، مسلمانان
مظلوم بوسني را مجامع جهاني تحريم تسليحاتي کرده اند در حالي که زراد خانه هاي غرب
در اختيار صرب هاست و از سلاح هاي مدرن امنيتي و هوايي گرفته تا کارد و تبرزين و
ساتور و ساير افزارها به قتل عام مسلمين مي پردازند… اينجاست که گفته سعدي تداعي
مي شود که در آن داستان گفت:

«چه حرامزاده قومند اينها! سنگ را
بسته و سگ را رها ساخته اند!…».

جا داشت آمريکا و اروپا و محافل
حقوقي غرب، حداقل بدليل همان خوي انتفاعي که بر حيات و مقدراتشان حاکم است و براي
حفظ موقعيت خود، جهان اسلام را تا اين اندازه جريحه دار نمي کردند و به صرب هاي
درنده چراغ سبز و جواز عبور از مرز جنايات را نمي دادند…

اينها در حافظه بيش از يک ميليارد
مسلمان جهان مي ماند و آمريکا و اروپا در سراسر جهان منافع نامشروع و پايگاه هاي
بسياري دارند و حکم مقابله به مثل نيروهاي انقلابي را به پاسخگويي وا مي دارد که
حکم قرآن است: «فمن اعتدي عليکم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدي عليکم»-  آنکس که به شما تجاوز و تعدي کرد او را به
همانگونه پاسخ دهيد.

آمريکا و اروپا که از بهائي هاي ضد
دين و اخلاق و مرتدها و تروريست هاي بي وطن حمايت کرده و اشک تمساح مي ريزند، چرا
بدن سوخته کودکان معصوم بوسني و زنان و دختران هتک حرمت شده و بدن هاي قطعه قطعه
مردم بي گناه را با سلاح غربي در قلب اروپا نمي بينند و از ديدن اسکلت هاي نحيف که
از گرسنگي و شکنجه در اردوگاه هاي صرب در حال احتضارند چشم بسته اند و مي گويند:
آمريکا در بوسني منافع ندارد!! چرا سازمان هاي حقوقي و مجامع بشر دوستي!! اينجا
ديگر واژه بشر را نمي شناسند؟ مگر مردم بوسني و هرزگوين بشر نيستند؟!

خوب بود اين سازمان هاي جهاني، علي
رغم قساوت ديرين خود در جاي جاي جهان و فلسطين و لبنان و ايران و ساير صحنه هاي
نبرد حق و باطل، اينجا واکنشي نشان مي دادند و بيش از اين خود را بي آبرو نمي
کردند!

اينها در پاسخ ملت ها چه مي گويند؟
و وجدان خود را چگونه راضي مي کنند؟ ولي کيست که نداند ماهيت اين مجامع چيست و
امپرياليسم و صهيونيسم در آنها چه نقشي دارند و فلسفه وجودي شان چيزي جز دفاع از
متجاوزان و کمک رساني به راهزنان بين المللي نيست.

در کداميک از حوادث خونين جهان
شنيده ايم انسان با نوع خود چنين کند! آيا اين جنگ است؟ اگر جنگ است جنگ هم قانوني
دارد. اما غربي، وحشي تر از اين است که به قوانين جنگ حتي احترام بگذارد. نه! اين
کينه و انتقام است، قساوت و بي رحمي است، بي شرمي و رذالت است. امپرياليسم و
صهيونيسم، تشنه خوان اند، و ساديسم آدم کشي دارند، و زن و کودک و پير و جوان نمي
شناسند، شهوت و شرارت و رذالت و قساوت را در هم آميخته و شگفت آنکه مارک تمدن نيز
بر خود زده اند و از جهان سوم حقّ توحّش مطالبه مي کنند! آيا جهان اسلام مي تواند
غرب را و آمريکا و اروپا را ببخشد؟!

آيا مسلمين جهان باز هم مي توانند
به روابط دوستانه با چنين دنيايي و با چندان اخلاق و فرهنگي و آنگونه سردمداراني
افتخار کنند؟! آيا غرب و سردمداران غربي و آمريکا مي توانند طلايه داران تمدن و
نظم نوين در جهان باشند؟!

پيکر مجروح بوسني و مردم مسلمان در
اروپا پرچم خونرنگي است که تا گرفتن انتقام از مسبّبين اين جنايات فرو نخواهد
افتاد. ما چه مي دانيم؟ از آنجا که خون مظلوم، همواره آتش فشاني براي محو ظلم و
ستم در تاريخ انسان ها بوده، شايد اين بار اين سنت الهي و تجربه تاريخي در غرب به
اجرا درآيد. شايد از اين افق خونرنگ و ظلمت کده غرب، خورشيدي دوباره در حال تابيدن
باشد، خورشيدي که ظلمت ظلم و تاريکي جاهليت جديد غربي ها را بزدايد، خورشيد اسلام
که کافران نمي توانند با نفس آلوده خود آن را خاموش کنند…

و اما موضع امت مسمان ما همان است
که مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي بر آن تأکيد فرمودند:

«ما حمله به اسلام و احساس خطر از
ناحيه استبداد جهاني را مسئله اي جدي مي دانيم و تا سر حدّ امکان حمايت از ملت
مسلمان بوسني را بعنوان وظيفه اي سنگين مورد توجه قرار مي دهيم».

«ملت انقلابي و مسلمان ايران در
پيروي از احکام اسلام و قرآن کريم مسئله بوسني و هرزگوين را رها و فراموش نخواهد
کرد».