داستان غدیر خم

داستان غدیر
خم

«یا ایها
الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من
الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین». (مائده -70)

ای پیامبر
آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان  و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده ای و
خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می دارد و خداوند جمعیت کافران را
هدایت نمی کند.

این آیه لحنش
با آیات قبل و بعد فرق دارد و با لحن خاصّی شخص رسول الله صلی الله علیه و آله را
مورد خطاب قرار می دهد با صراحت این مه را تنها وظیفه آنحضرت می داند. با خطاب «یا
ایها الرسول» دستور می دهد که آنچه از جانب پروردگار بر او نازل شده به مردم
برساند و با جمله «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته» تأکید می کند که اگر از این کار
خودداری کنی، رسالت خدا را تبلیغ نکرده ای.

سپس به
پیامبر خدا که گویا از واقعه خاصی اضطراب و نگرانی داشته دلداری و تأمین میدهد که
«والله یعصمک من الناس» و خداوند تو را از خطرات آنان نگاه خواهد داشت. و در پایان
هم به آنان که از روی لجاجت کفر بورزند می فرماید: خداوند کافران لجوج را هدایت
نمی کند.

جمله بندیهای
آیه و لحن خاص آن و تأکیدهای پی درپی و تهدید پیغمبر اکرم به عدم مهمی در میان
بوده است و باز نشان می دهد که این موضوع مخالفان سرسختی داشته که پیامبر صلی الله
علیه و آله از مخالفت آنها و مشکلاتی که ممکن بود برای اسلام و مسلمین داشته باشد
نگران بوده است. با توجه به تاریخ نزول آیه که مسلماً در اواخر عمر رسول خدا صلی
الله علیه وآله بوده، چه مطلب مهمی در پیش بوده که خداوند پیامبر را مأمور ابلاغ
آن می کند؟ آیا مربوط به مبارزه با اهل کتاب است؟ آیا مربوط به منافقان است؟ آیا
مربوط به احکام و قوانین اسلامی است؟

این را هم می
دانیم که وحشت و نگرانی رسول خدا برای شخص خود و جان خود نبوده، بلکه نگران
کارشکنی هائی است که نتیجه آن برای مسلمانان خطرات و زیانهائی به بار می آورد. پس
مسأله جز تعیین جانشین برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سرنوشت آینده اسلام نمی
تواند مطرح باشد. لذا می بینیم روایات زیادی از بسیاری از صحابه همچون زید بن
ارقم، ابوسعید خدری، ابن عباس، جابربن عبدالله انصاری، ابوهریره، براء بن عازب،
حذیفه، ابن مسعود و دیگران از طرق مختلف نقل شده که گفته اند آیه فوق درباره علی
علیه السلام و داستان غدیر نازل شده است.

انتخاب
جانشین، نقطه پایان رسالت

در دهمین سال
هجرت، رسول خدا صلی الله علیه و اله آهنگ زیارت خانه خدا نمود. در میان قبائل
مختلغه و طوائف اطراف مدینه با امر آنحضرت اعلان شد که برای فراگیری مناسک حج تمام
مسلمین همراه آنحضرت باشند و این تنها حجّی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله
پس از مهاجرت بمدینه انجام داد.

پیغمبر اکرم
(ص) روز شنبه بیست و چهارم یا بست و پنجم ذیقعده الحرام از مدینه خارج شد و با همه
اهل بیت خود به اتفاق تمام مهاجرین و انصار و گروه عظیمی از مسلمانان حرکت فرمود
که مورخین تعداد آنان را تا یکصد و بیست و چهار هزار نفر هم نوشته اند.

این کاروان
با عظمت پس از طی منازل مختلف وارد مکه می شود، مسلمانان همراه با رهبر خود مناسک
حجّ را می آموزند و انجام می هند. این مراسم، باشکوه هرچه تمامتر درحضور پیامبر
صلی الله علیه و آله به پایان رسید، قلب ها در هاله ای از روحانیت و معنویت فرو
رفته بود، و لذت معنوی این عبادت بزرگ در ذائقه جانها انعکاس عظیمی داشت.

رسول خدا پس
از پایان مناسک با جمعیتی که همراهش بودند آهنگ بازگشت به مدینه فرمودند. آفتاب
حجاز، آتش برکوهها و دره ها می پاشید، اما شیرینی این سفر روحانی بی نظیر و در
رکاب پیعمبر اکرم بودن. همه چیز را آسان می کرد.

سرزمین غدیر
خم

ظهر نزدیک
شده بود. کم کم سرزمین جحفه و سپس بیابانهای خشک و سوزان «غدیر خم» از درو نمایان
یمشد. اینجا در حقیقت چهار راهی است که مرم سرزمین حجاز را از هم جدا می کند، رهی
به سوی مدینه در شمال، راهی به سوی عراق در شرق، راهی به سوی مصر در غرب و راهی به
سوی سرزمین یمن در جنوب. و در همین جا باید آخرین خاطره و مهمترین فصل این سفر
بزرگ انجام پذیرد و  مسلمانان با دریافت
آخرین دستور که در حقیقت نقطه پایانی در مأموریتهای موفقیت آمیز پیامبر خدا بود،
از هم جدا شوند. درست هشت روز ازی عید قربان می گذشت که امین وحی الهی در روز
پنجشنبه سال دهم هجرت بر حضرت رسول صلی الله علیه و آله نازل شد و آن حضرت را امر
کدر که علی علیه السلام را به ولایت و امامت، معرفی و منصوب نماید.

ناگهان دستور
توقّف از جانب رسول الله به همراهان داده شد و حضرت خود را برای احرای فوری امر
الهی آماده نمود؛ گویا رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش بینی فرموده بود که در
این مسافرت نبأ عظیم در پیش است که اعلام عمومی داد تا همه افراد و طبقات مسلمین
برای آموختن و عمل به آداب و مناسک حج از منازل و اوطان خویش خارج شوند و دسته
دسته به آنجناب ملحق گردند تا با تحقق این امر خطیر پایه های دین مقدس اسلام
استوار گردد و در زیر این پرچم افراشته الهی، امت اسلامی بر سایر امم جهان سروری
نمایند و این دین مبین، شرق و غرب عالم را فراگیرد و با کلمه توحید توحید کلمه،
مستضعفین جهان بسر منزل رشدو رستگاری رهنمون گردند.

کاروان رسول
الله توقف می کند، آنهائی را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند به ازگشت دعوت
کردند، و عقب افتادگان نیز رسیدند، خورشید از خط نصف النهار گذشت، مؤذن پیامبر صلی
الله علیه و آله با صدای الله اکبر مردم را به نماز ظهر دعوت کرد، مردم به سرعت آماده
نماز می شدند اما هوا بقدری داغ بود که بعضی مجبور بودند قسمتی از عبای خود را به
زیر پا و طرف دیگر آن ر ابه روی سر بیفکنند. نه سایبانی در صحرا به چشم می خورد و
نه سبزه و گیاه و درختی، جز تعدادی درخت خشک بیابانی، پارچه ای بر یکی از این
درختان برهنه افکندند و سایبانی برای حضرت ترتیب دادند تا اسیه مختصری برای آسایش
حضرت مهیا کنند، نماز ظهر اقامه شد و مسلمانان بنا داشتند به خیمه های کوچکی که
همراه خود داشتند پناهنده شوند ولی حضرت به آنان فرمود که برای شنیدن یک پیام مهم
و تازه آماده باشند.

خطبه رسولخدا
«ص»

منبری از
جهاز شتران ترتیب داده شد و حضرت برفراز آن قرار گرفت. پس از حمد و ثنای الهی مردم
را مخاطب قرار داده چنین فرمود:

من به همین
زودی دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما می روم. من مسئلم شما هم مسولید.

شما درباره
من چگونه شهادت می دهید؟

 مردم صدا بلند کردند و گفتند: «نشهد انک قد بلغت
و نصحت و جهدت فجزاک الله خیراً» ما گواهی می دهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردی و
شرط خیرخواهی را انجام دادی، آخرین تلاش ن کوشش را در راه هدایت ما نمودی، خداون
ترا جزای خیر دهد.

سپس فرمود:
آیا شما گواهی به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و براگیخته شدن
مردگان در آن روز نمی دهید؟! همه گفتند: «آری گواهی می دهیم، فرمود: «خداوندا گواه
باش»!…

بار دیگر
فرمود: ای مردم! آیا صدای مرا می شنوید؟ … گفتند: آری و به دنبال آن، سکوت سراسر
بیابان را فرا گرفت و جز صدای زمزمه باد چیزی شنیده نمی شد. پیامبر «ص» فرمود:…
اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار می گذارم
چه خواهید کرد؟

یکی از میان
جمعیت صدا زد کدام دو چیز گرانمایه یا رسول الله؟!.

پیامبر «ص»
بلافاصله فرمود: اول ثقل اکبر، کتاب خدا است که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی
دیگرش در دست شما است، دست از دام آن بر ندارید تا گمراه نشوید، و اما دومین
یادگار گرانقدر من خاندان منند و خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که این دو هرگز
از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشی نگیرید که هلاک می
شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد.

ناگهان مردم
دیدند پیامبر صلی الله علیه و آله به اطراف خود نگاه کرد گویا کسی را جستجو می کند
و همین که چشمش به علی علیه السلام افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد،
آنچنان که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او
همان افسر شکست ناپذلیر اسلام است، در اینجا صدای پیامبر «ص» رساتر و بلندتر شد و
فرمود: «ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم»- چه کسی از همه مردم نسبت
به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟!

گفتند خدا و
پیامبر «ص» داناترند، پیامبر «ص» گفت: خدا، مولی و رهبر من است و خودشان سزاوارترم
(و اراده من بر اراده آنها مقدم) سپس فرمود: فمن کنت مولاه فعلی مولاه: «هر کس من
مولا و رهبر او هستم، علی، مولا و رهبر او است»- و این سخن را سه بار و به گفته
بعضی از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن دست سوی آسما برداشت و عرض
کرد:

«اللهم وال
من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق
معه حیث الدار».

-خداوندا
دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب دار آن کس که او را محبوب
دارد، و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض دارد، یارانش را یاری کن، و آنها را که
ترک یاریش کنند، از یاری خویش محروم ساز، و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا
مکن.

سپس فرمود:
«الا فلیبلغ الشاهد الغائب»- آگاه باشید، همه حاضبران وظیه دارند این خبر  را به غائبان برسانند.

خطبه پیامبر
صلی الله علیه و آله و بپایان رسید، عرق از سر و روی پیامبر «ص» و علی «ع» و مردم
فرو میریخت، و هننوز صفوف جمعیت از هم متفرق نشده بود که امین وحی خدا نازل شد و
این آیه را بر پیامبر صلی الله علیه و آله خواند: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت
علیکم نعمتی…». (مائده-3)

-امروز آئین
شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم.

پیامبر «ص»
فرمود:

«الله اکبر،
الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضی الرب برسالتی و الولایه لعلی من
بعدی».

-خداوند بزرگ
است، همان خدائی که آئین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد، و از نبوت و
رسالت من و ولایت علی علیه السلام پس از من راضی و خشنود گشت.

سپس رسول خدا
صلی الله علیه و آله امر فرمود حاضرین و حتی همسران خویش در ان مجمع عظیم بر
امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شوند و او را به این منصب الهی و حظّ وافری ک بسبب
عهده دار شدن مقام ولایت کبری و اریکه امر و نهی در دین خدا احراز نموده تهنیت و
شادباش گویند.

در این هنگام
شور و غوغائی در ماین مردم افتاد و علی علیه السلام را به این موقعیت تبریک گفتند،
و از افراد سرشناسی که به او تبریک گفتند، ابوبکر و عمر بودند که این جمله را در
حضور جمعیت برزبان جاری ساختند:

«بخ بخ لک
یابن ابی طالب اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنه».

-آفرین بر تو
باد، آفرین بر تو باد، این فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان
ابا ایمان شدی.

ابن عباس
گفت: «به خدا این پیمان در گردن همه خواهد ماند».

این همه
جمعیت که همه از بزرگان اصحاب و مهاجر و انصار و سایر مسلمنی بودند بهمراه همسران
رسولخدا رهبرتی علی علیه السلام را تبریک گفتند و مؤمنین خوشحال شدند که پیغمبر
اسلام صلی الله علیه و آله جایگاه استوار و ثابت خلافت کبری را آشکار و مراکز امارت
خود را از وجهه دینی و دنیائی به آن گروه عظیم از پیروان خود ابراز فرمود تا دیگر
امیال و اهواء این و آن، این پایگاه عظیم را منقلب نکند و جهل و ابهامی نباشد که
این امر صریح را در گودال پست اوهام پنهان سازد.

این فرخنده
عید سعید را به مقام والای حضرت بقیه الله ارواحنا فداه،مقام معظم رهبری، امت همشه
در صحنه ایران و پیروان حضرتش در تمام جهان اسلام تبریک و تهنیت عرض نموده و از
شیفتگان ولایت می خواهیم مجلل ترین مظاهر چجشن و سرور را در این عید فرخنده برپا
کنند، امید است خداوند توفیق پیروی خالصانه و صادقانه از آنحضرت را به همه ما
عنایت فرماید.