مردم داری در سیره ی پیشوایان معصوم ع

اشاره
اسلام به عنوان مكتبى جامع، سعادت بخش و پويا براى تمام ابعاد وجودى و نيازهاى انسان برنامه و دستوراتى خاص را در نظر گرفته و اهميت آن را گوشزد نموده است. يكى از مولّفههاى مهم و ارزشمند در گستره زندگى اجتماعى تعامل با مردم است كه به اين مسئله در آموزههاى دينى توجه ويژه‌اى شده است و احاديث و روايات زيادى از سوى پيامبر(ص) و امامان(ع) به اين موضوع اختصاص يافته است.
نگارنده سعى دارد كه در اين نوشتار اهميت «مردم دارى» و «ارتباط با مردم» را از منظر پيشوايان معصوم(ع) مورد بررسى قرار دهد تا پويندگان راستين راه آن بزرگواران بتوانند از اين آموزهها بهرهمند شوند.
حمايت از محرومان
در جامعه اسلامى مسلمانان بايد از لحاظ توزيع ثروتهاى عمومى، امتيازها و ساير خدمات در حد مساوى قرار گيرند. پيامبران الهى تلاش مىكردند تا فقرا و محرومان جامعه علاوه بر رشد فكرى و فرهنگى از محروميّتهاى مادّى رها شوند و يك زندگى مناسب و در شأن خود داشته باشند. از اين رو پيشوايان معصوم(ع) در سيره خود لازم مي‌ديدند كه در حد توان با انواع فقر و محروميّت مبارزه كنند و اين پديده شوم و زيانبار را كه نتيجه بىعدالتى و ظلم بود، ريشه كن نمايند.
حضرت على(ع) از قول نبى مكرّم اسلام(ص) مىفرمايد: «لن تقدّس امّةٌ لايؤخذ للّضعيف فيها حقّه من القوىّ غير متتعتعٍ؛() جامعه‌اى كه در آن حق محرومان و ضعيفان از قدرتمندان بازستانده نشود، افرادش هيچگاه روى سعادت و خوشبختى را نخواهند ديد.»
لذا مىبينيم كه پيشوايان دينى نه تنها سفارشهاى موكّدى در اين زمينه نموده‌اند، بلكه هر كدام در عصر خود نمونه برجسته‌اى از انسان دوستى و ضعيف نوازى به شمار مي‌رفتند.
امام على(ع) حمايت از اقشار محروم و درمانده جامعه را جزو برنامههاى اصلاحى خويش قرار داده بود. آن حضرت در عهدنامه
مردم دارى در سيره پيشوايان معصوم(ع) اسماعيل نساجى زواره
خويش به مالك اشتر به وى مأموريت مي‌دهد كه هيچ گاه از اقشار محروم جامعه غفلت نورزد و نيازهاى آنان را تأمين كند. هم چنين علاوه بر فرمان هايى كه به كارگزاران خويش در جهت تأمين اجتماعى محرومان جامعه مي‌دهد، خود نيز عملاً به تأمين اين قشر در جامعه اقدام مىكند و خود را «پدر يتيمان» معرفى مىنمايد و همچون پدر با آنان رفتار مىكند.()
پيشواى دوم شيعيان امام حسن مجتبى(ع) در بذل و بخشش و دستگيرى از بيچارگان سرآمد روزگار خويش و آرام بخش دلهاى دردمند و نقطه اميد درماندگان بود.
آن حضرت دوبار تمامى دارايى خويش را در راه خدا داد و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسيم كرد و نصف اموال را به مستمندان بخشيد.()
روزى عثمان كنار مسجد نشسته بود. مرد فقيرى از او كمك مالى خواست. عثمان پنج درهم به وى داد. مرد فقير گفت: مرا نزد كسى راهنمايى كن تا كمك بيشترى نمايد. عثمان به امام حسن و امام حسين(ع) اشاره كرد. وى پيش آنان رفت و درخواست كمك نمود. امام مجتبى(ع) فرمود: «انّ المسألة لاتحلّ الّا فى احدى ثلاث: دم مفجعٍ، او دينٍ مقرحٍ او فقرٍ مدقعٍ؛() درخواست كردن از ديگران جايز نيست مگر در سه مورد:
ديه‌اى به گردن انسان باشد كه از پرداخت آن عاجز است يا بدهى و دين كمر شكن داشته باشد كه توان اداى آن را ندارد و يا فقير و درمانده گردد و دستش به جايى نرسد.»
كدام يك از اين موارد براى تو پيش آمده است؟ عرض كرد: اتفاقاً گرفتارى من يكى از همين سه چيز است.
آن گاه حضرت پنجاه دينار به وى داد و به پيروى از وى امام حسين(ع) چهل و نه دينار به او عطا كرد. فقير هنگام برگشت از كنار عثمان عبور كرد. عثمان گفت چه كردى؟ جواب داد: تو كمك كردى ولى هيچ نپرسيدى پول را براى چه منظورى مىخواهم؟ امّا حسن بن على(ع) در مورد مصرف پول از من سؤال كرد، آن گاه پنجاه دينار دارد.
عثمان گفت: اين خاندان كانون علم و حكمت و سرچشمه نيكى و فضيلت هستند. نظير آنان را كى مىتوان پيدا كرد؟!()
رازدارى
يكى از اصول اخلاقى و تربيتى مكتب اسلام رازدارى و فاش نكردن اسرار خود و ديگران است، زيرا ممكن است كرامت انسانى خود در صورت فاش شدن اسرار و رازهاى نهانى اش لطمه بيند. از اين رو در
دستورات اخلاقى اسلام توصيه شده كه هرگز اسرار ويژه خود را حتّى به دوستان صميمى خود نگوييد، زيرا ممكن است آنان روزى دشمن شما شوند و از اين فرصت سوء استفاده نمايند.
حضرت على(ع) در ضمن توصيههاى اخلاقى و حكومتى، مالك اشتر را به رازدارى مردم توصيه مىكند و به او مىگويد: تو به عنوان نماينده حكومت بيش از هر كس سزاوار حفظ اسرار مردم هستى. مردم به هنگام مشكلات و ناملايمات، اسرار خود را با تو در ميان مىگذارند، تو بايد با حوصله كامل پاى حرف آنان بنشينى و سنگ صبور و رازدار آنان باشى.()
خويشتن دارى در حفظ اسرار و راز ديگران يكى از نشانههاى وسعت روح و قدرت اراده است. امام رضا(ع) مىفرمايد: «انسان مؤمن، مؤمن نخواهد بود مگر اين كه سه خصلت داشته باشد: سنّتى از خداوند متعال، سنتى از پيامبر(ص) و سنّتى از امام، سنت خداوند كتمان اسرار مردم است، سنت پيامبر(ص) مدارا با مردم است و سنّت امام شكيبايى در برابر ناراحتىها و مشكلات مىباشد.»()
همدردى و هميارى
يكى از زيباترين خصلتهاى معاشرتى
همدردى و يارى كردن ديگران است. انسان به حكم اجتماعى بودن، جهت تأمين آسايش و آرامش به ديگران نيازمند است و همين نيازها او را در جهت تعاون ومشاركت با ديگران ترغيب مىكند، در دين اسلام مشاركت و تعاون يكى از آموزههاى اصلى است قرآن كريم در اين زمينه مىفرمايد: «و تعاونوا على البرّ و التّقوى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان.»()
در سيره پيشوايان معصوم(ع) همدردى و ديگر يارى امرى ستوده و خدا پسندانه است. پيامبر اسلام(ص) مىفرمايد :«كسى كه دو لباس دارد يكى را خود بپوشد و ديگرى را به برادر دينى خويش بپوشاند.»()
امام صادق(ع) همدردى و مواسات با برادران دينى را وسيله تقرّب به خداوند دانسته است. آن حضرت مىفرمايد: «تقرّبوا الى اللّه بمواسات اخوانكم.»()
امام كاظم(ع) به «جعفر بن محمد عاصمى» فرمود: اى عاصم! در همدردى و ارتباط با يكديگر چگونه هستيد؟ عاصم جواب داد: به بهترين حالتى كه شخصى ممكن است باشد. فرمود: آيا اين گونه هستيد كه يكى از شما هنگام تنگ دستى به مغازه يا خانه برادر ديني‌اش برود و كيسه پول او را بردارد و به مقدار نياز از آن برگيرد و او نيز ناراحت نشود؟ عاضم گفت: نه. امام
فرمود: پس در حالتى از ارتباط با يكديگر نيستيد كه من دوست مي‌دارم.()
نقل مىشود وقتى كه زمان وفات «زيدبن اسامه» فرا رسيد زيد گريه مىكرد. امام سجاد(ع) كه بر بالين وى حاضر بود، فرمود: چرا گريه مىكنى؟ چه چيزى تو را مىگرياند؟ زيد عرض كرد: گريه‌ام براى اين است كه پانزده هزار دينار بدهى دارم و چيزى هم به جا نگذاشته‌ام تا آن را ادا نمايند. امام فرمود: گريه نكن. من از جانب تو بدهي‌ات را ادا مىكنم. آن حضرت پس از وفات زيد تمام بدهى اش را پرداخت.()
مدارا با مردم
يكى از سجاياى اخلاقى كه مايه دوام و ثبات جامعه است، مدارا با ديگران است. رفق و مدارا در سيره رفتارى و عملى پيشوايان معصوم(ع) فراوان به چشم مىخورد. ايشان در امر تبليغ و اجراى فرامين الهى علاوه بر شخصيّت دادن به مردم، آنان را محترم مىشمردند، به گونه‌اى كه با گفتار و كردار خويش بهترين آداب زندگى را به ديگران مي‌آموختند و درشت خويى آنان را با صبر و حوصله تمام تحمّل مىنمودند.
پيامبر اسلام(ص) با مداراى خويش توفيق يافت كه دين و دنياى مردم را اصلاح نمايد. مدارا سختىها را آسان مىكند و آدمى را در برخوردهاى اجتماعى موفق مي‌دارد، زيرا نيمى از روابط فرد و جامعه در گرو رفق و مداراست. امام كاظم(ع) فرمود :«مدارا نيمى از زندگى است.»()
رفق و مدارا از مهمترين صفات الهى است و از همين رو پيشوايان معصوم(ع) بالاترين حد اين فضيلت اخلاقى را داشتند. البته مداراى مورد بحث به معناى چشم پوشى از حق و زيرپاگذاشتن اصول و يا عبور از حدود معيارهاى اساسى نيست، بلكه نوع روشى در برخورد با ديگران است كه خداوند بندگان ويژه خويش را بر آن مىستايد و مىفرمايد: «و عباد الرّحمن الُّذين يمشون على الارض هوناً و اذاخاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً؛() و بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه روى زمين به آرامى راه مي‌روند و چون افراد نادان ايشان را خطاب
قرار دهند، به ملايمت و مدارا پاسخ دهند.» نقل مىشود كه از قبيله “بنى سعد” فردى به حضور پيامبر(ص) رسيد. وى انسانى درشت خوى بود و هنگام پرسش و صحبت با پيامبر(ص) چندين بار بى ادبى و گستاخى كرد، اما آن حضرت با حوصله و آرامش تمام سؤالات او را پاسخ داد. اين روش پيامبر(ص) نه تنها باعث مسلمان شدن آن فرد شد، بلكه تمام مردان و زنان قبيله بنى سعد مسلمان شدند.()
عفو خطاكاران
احتمال خطا و لغزش انسان در زندگى بسيار است و ممكن است هر آن دچار لغزش و اشتباه شود. برخى از دوستان پيامبر(ص) و امامان در محضر آن حضرات دچار خطاهايى مىشدند كه به علت سهو بودن خطاكاران را عفو مىكردند و اين در زندگى اجتماعى ما درس بزرگى است و روش عفو و مهربانى را به ما مي‌آموزد و ما را از انتقام و جنجال آفرينى باز مي‌دارد.
روزى يكى از كنيزان امام سجاد(ع) بر روى دستان آن حضرت آب مي‌ريخت. ناگهان ظرف آب افتاد و به سر مبارك امام اصابت كرد. حضرت سرش را به طرف كنيز برگرداند. كنيز كه نگران و هراسان شده بود با زيركى اين آيه را خواند: «…والكاظمين الغيظ و العافين عن النّاس»()
امام فرمود: خشم خود را فرو بردم و تو را بخشيدم. سپس او را در راه خدا آزاد كرد.()
تعجيل در تأمين نيازها
گرهگشايى از مشكلات مردم بدون از دست دادن فرصت، در سيره امامان معصوم(ع) مصاديق فراوان دارد. هرگاه كسانى در جامعه دچار مشكل مىشدند براى رفع آن به محضر آن بزرگواران مي‌آمدند و آنان بي‌درنگ در جهت رفع مشكلات و گرفتارىهاى مردم اقدام مىكردند و اجازه نمي‌دادند كه گرهگشايى از مشكلات ارباب رجوع به تأخير افتد و فرصتها از دست برود.
از امام محمد باقر(ع) روايت شده است كه: حضرت على(ع) در هواى گرم به خانه بر
مىگشت. زنى را ديد كه از شوهرش شكايت مىكند. امام فرمود: صبر كن تا گرماى هوا كاهش يابد. زن عرض كرد اگر دير كنم آتش غضب شوهرم شعله‌ورتر مىشود. امام على(ع) سرش را تكان داد و قسم ياد كرد بى درنگ حق مظلوم را بستاند و مشكل وى را حل نمايد. از اين رو همراه با زن به راه افتاد و به در خانه آن زن رسيد، شوهرش را به ترس از خدا و عدم آزار و اذيّت زنش فرا خواند. مرد از سخنان امام برآشفت، امّا در اين هنگام ديد مردمى كه از آنجا عبور مىكنند به حضرت على(ع) سلام مىكنند. فهميد كه اين شخص اميرالمؤمنين(ع) است. به همين دليل به دست و پاى آن حضرت افتاد و از گناه و لغزش خويش بخشش خواست، شمشيرش را غلاف كرد و به زنش گفت تا داخل منزل بيايد.()
خيرخواهى
نصيحت به همنوعان و خيرخواهى براى برادران مسلمان در سيره پيشوايان معصوم(ع) از اهميّت و جايگاه قابل توجهى برخوردار است در آموزههاى دينى سفارش شده است كه افراد جامعه اسلامى خيرخواه يكديگر هستند. امام صادق(ع) در اين زمينه مىفرمايد :«براى مؤمن واجب است تا مؤمن ديگر را نصيحت كند و خيرخواه او باشد.»()
اين وظيفه درباره مصلحان اجتماعى از اهميّت خاصى برخوردار است، به گونه‌اى كه در قرآن كريم دعوت و تبليغ پيامبران با واژه «نصيحت» معرفى شده است. قرآن كريم از زبان حضرت هود(ع) چنين نقل مىكند: «ابلّغكم رسالات ربّى و انا لكم ناصحٌ
امين؛() پيامهاى پروردگارم را به شما مي‌رسانم و من براى شما خيرخواه امينى هستم.»
نصيحت و خيرخواهى گستره وسيعى دارد و هرگونه گفتار و كردار خيرخواهانه را دربر مىگيرد. ارشاد به مصالح دينى، دنيوى، كمك به اصلاح امور و جلوگيرى از لغزش، زبان خاصى نمىشناسد، ممكن است فرد ناصح بر اساس تشخيص گاهى از زبان انتقاد و گاهى از زبان تعريف و تمجيد براى رفع مشكل استفاده كند.
حضرت على(ع) انتقادها و اعتراضهاى خود را نسبت به معاويه «نصحيت» دانسته و در نامه‌اى به او مىنويسد: «واعلم انّ الشّيطان قد تبّطك عن ان تراجع احسن امورك و تأذن لمقال نصيحتك؛() بدان كه شيطان نمىگذارد تو به نيكوترين كارهايت بپردازى و اندرزى كه به سود توست بشنوى.»
آن حضرت در وصيّت خود به امام مجتبى(ع) مىفرمايد: «وامحض اخاك النصيحة حسنةً كانت او قبيحةً؛() براى برادرت نصيحت را خالص گردان چه در نزد او نيكوباشد و چه زشت.»
مزاح با مردم
اسلام دين عاطفه، صلح و اميد است و همواره مسلمانان را به صميميت و صفا دعوت مىنمايد، به طورى كه حضرت على(ع) در مورد شادى و صفا مىفرمايد: «المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه؛() شادى مؤمن در چهره اوست و غم و اندوهش در دل.»
بدين معنا كه فرد مؤمن همواره غم خويش را براى خود نگه مي‌دارد ولى در برخوردهاى اجتماعى، با گشاده‌رويى ديگرى را در شادى خود سهيم مىنمايد.اين نه تنها گفتار اهل بيت(ع) است بلكه در رفتار آن بزرگواران نيز به گونه روشن و عينى به چشم مىخورد. بر خلاف آن چه در برخى اذهان جا افتاده است، پيشوايان معصوم(ع) نه تنها اهل شادكردن و مزاح با ديگران بودند، بلكه به ديگران آن را توصيه مىنمودند و شاد نمودن دل مؤمن و پاك كردن غبار غم از چهره او را سجيه‌اى اخلاقى مي‌دانستند.
پيامبر(ص) در حديثى مىفرمايد: «انّى امزح ولااقول الّا حقّا؛() من مزاح و شوخى مىكنم ولى جز حق چيزى نمىگويم.»
يكى از اصحاب امام صادق(ع) نقل مىكند كه روزى آن حضرت به من فرمودند: مزاح و شوخى كردن شما با يكديگر چگونه است؟ من در جواب عرض كردم: كم است. فرمودند: چرا با يكديگر مزاح نمىكنيد؟ مزاح كردن از حسن خلق است و به واسطه آن برادر مسلمانت را خوشحال مىسازى. سپس امام صادق(ع) فرمودند: سيره پيامبر اكرم(ص) اين گونه بود كه مزاح مىكردند و با اين كارشان مىخواستند ديگران را خوشحال كنند.()
حمايت از توليد كنندگان
پيشوايان معصوم(ع) علاوه بر اين كه خود در عرصه توليد و تلاشهاى اقتصادى پيش گام بودند، از توليد كنندگان نيز حمايت مىكردند.
كمكهاى مالى آن بزرگواران به آسيب
ديدگان و ورشكستگان كه زندگى اقتصادى آنان به دليل مشكلات طبيعى مختل شده بود، در همين زمينه قابل تفسير است.
يكى از ياران امام موسى كاظم(ع) مىگويد: در نزديكى مدينه صيفى كارى داشتم موقعى كه فصل برداشت محصول نزديك شد، ملخها آن را نابود كردند. من خرج مزرعه را با پول دو شتر بده كار بودم، نشته بودم و فكر مىكردم. ناگهان امام كاظم(ع) را ديدم كه در حال عبور از آن جا بود و مرا ديد. فرمود: چرا ناراحتى؟ عرض كردم: به خاطر اين كه ملخها كشاورزى مرا نابود كرده‌اند. حضرت فرمود: چقدر ضرر كرده‌اى؟ عرض كردم: يك صد و بيست دينار با پول دو شتر. حضرت به غلام خود فرمود: يك صد و پنجاه دينار به او بده، سى دينار سود به اضافه اصل مخارج و دو شتر هم به وى تحويل بده. آن مرد مىگويد: وقتى اين كمك را تحويل گرفتم، عرض كردم، ياابن رسول اللّه! وارد زمين شويد و در حق من دعا كنيد. حضرت وارد زمين شد و دعا نمود. سپس از رسول خدا(ص) نقل كرد و فرمود: از بازماندگان مشكلات محكم نگه دارى كنيد.()
امام در كمك به كشاورزى كه زراعت او دچار خسارت شده بود، علاوه بر اصل سرمايه‌اى كه از دست داده بود، مقدار سودى كه انتظار داشت به او مىپردازد، ضمن اين كه حمايت معنوى خود را اعلام مي‌دارد و براى آن كشاورز دعا مىكند و با ذكر حديثى از پيامبر(ص) او را مشمول هدايت فكرى و معنوى خود قرار مي‌دهد.
بدين سان پيشوايان معصوم(ع) در سيره رفتارى و عملى خود به مسؤولان و افراد جامعه مي‌آموزند كه چگونه به مردم آسيب ديده كمك كنند.
بيدارسازى وجدانها
آموزههاى الهى نشان مي‌دهد كه انسان هر چند ممكن است در ظاهر حقايق را فراموش كند، امّا از درون، هرگز دچار فراموشى حقايق نمىشود و با مخاطب قرار دادن درون و فطرت او مىتوان او را نجات داد. خداوند در قرآن كريم مىفرمايد: «و لئن سألتهم من خلق السّموات و الارض و سخّر
الشّمس و القمر ليقولنّ اللّه؛() اگر از آنان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را خلق كرد و خورشيد و ماه را به تسخير درآورد، به يقين مىگويند خدا.»
اين روش را در سيره پيامبر(ص) و امامان(ع) مىبينيم، روشى كه در آن از مخاطبشان مىخواهند كه خود را در موقعيت فرض شده ببيند و بفهمد كه فطرتش چه مىجويد و چه مىخواهد.
مردى خدمت امام صادق(ع) آمد و گفت: اى زاده رسول خدا! مرا با خدا آشنا كن. خدا چيست؟ مجادله كنندگان بر من چيره شده‌اند و سرگردانم نموده‌اند. امام فرمود: اى بنده خدا! آيا تا به حال سوار كشتى شده‌اى؟ گفت: آرى. فرمود: آيا شده كه كشتى بشكند و كشتى ديگرى براى نجات تو نباشد و امكان نجات با شنا را هم نداشته باشى؟ گفت:آرى. فرمود: آيا در چنين حالتى به چيزى كه بتواند از آن گرفتارى نجاتت دهد، دلسته بودى؟ گفت: آرى. فرمود: آن چيز همان خداست كه مىتواند نجات دهد. آن جا كه نجات دهنده‌اى نيست او فريادرس است.»()

پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، نامه 53، ص .584
. اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ج 1، ص .406
. تاريخ يعقوبى، ابن واضح، ج 2، ص .215
. وسايل الشيعه، حرّ عاملى، ج 9، ص .447
. بحارالانوار، مجلسى، ج 43، ص 333 ـ .332
. نهج البلاغه، نامه 53، ص .569
. مأخذ قبل، ج 75، ص .334
. سوره مائده، آيه .2
. منتخب ميزان الحكمه، محمد محمدى رى شهرى، ص .534
. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، ج 2، ص .23
. بحارالانوار، ج 74، ص .231
. الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص .149
. همان، ص .62
. سوره فرقان، آيه .63
. طبقات الكبرى، ابن سعد، ترجمه محمد مهدوى دامغانى، ج 1، ص .301
. سوره آل عمران، آيه .134
. الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص .146
. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص .122
. اصول كافى، ج 9، ص .94
. سوره اعراف، آيه .68
. نهج البلاغه، نامه 73، ص .616
. نهج البلاغه، نامه 31، ص .534
. همان، كلمات قصار، ش 333، ص .708
. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد معتزلى، ج 6، ص .330
. مكارم الاخلاق، رضى الدين طبرسى، ص .21
. تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، ج 15، ص .16
. سوره عنكبوت، آيه .61
. بحارالانوار، ج 3، ص .41