نگاه به درون يا رفاقت ناميمون

مهندس محمد
باقريان

شمال- جنوب

نگاه به درون
يا رفاقت ناميمون

اشاره: در
نوبت پيشين با ارائه تصويري از روند رو به تزايد نابرابريهاي اقتصادي بين شمال
(کشورهاي صنعتي) و جنوب (کشورهاي در حال توسعه)و تجزيه و تحليل علل و عوامل اين
شکاف فاجعه آميز، مشخص گرديد که: مجموعه شرايط و مقررات در صحنه روابط بين الملل
بگونه اي توسط کشورهاي صنعتي و نهادهاي اقتصادي بين المللي تحت سلطه آنها شکل داده
شده است که سهم مشارکت و ميزان دسترسي کشورهاي جنوب به بازارهاي چهارگانه بين
المللي کار، سرمايه، تکنولوژي و کالا و خدمات تجاري روز به روز کاهش يافته و
محدوديت هاي بيشتري بر آنان تحميل مي گردد. گزارش توسعه انساني سال 1992 توسعه
سازمان ملل متحد خسارت هاي ناشي از اين شرايط نابرابر و ظالمانه را براي کشورهاي
در حال توسعه، سالانه بالغ بر پانصد ميليارد دلار برآورد مي نمايد.

کارشناسان
سازمان ملل در حالي که ريشه اين بي عدالتي ها را در اعمال سياست هاي غلط ملي توسط
کشورهاي جنوب قلمداد نموده اند، نتوانسته اند نگراني خود را از رفتار يکطرفه و غير
منصفانه کشورهاي شمال پنهان دارند، و با توصيه هاي اخلاقي به اين کشورها، با هشدار
به نهادهاي اقتصادي بين المللي تحت امر آنها، و نهايتاً جامعه بشري سعي نموده اند
آنها را از عواقب وحشتناک رو به فزوني اين نابرابريها آگاه نمايند.

راستي
کشورهاي در حال توسعه چگونه در اين دام گرفتار آمده اند؟ در اين نوبت تلاش بر اين
است تا با ارائه تصوير و تبيين شرايطي که طي آن چنين فاجعه اي اتفاق مي افتد،
زمينه ريشه يابي، علل و عوامل اصلي چنين فرايندي فراهم گردد تا انشاءالله در نوبت
هاي بعدي مورد نقد و بررسي واقع شود.

توسعه جنوب!
يا بازار مکاره شمال؟

کشورهاي جنوب
در جهان امروز با دو معضل عظيم دست و پنجه نرم مي کنند: از يک سو براي بقاء انساني
مردم خود، بايستي بخش مهمي از منابع و ثروت هاي ملي را صرف بهبود شاخص‌هائي نظير
اميد زندگي، رفع سوء تغذيه، سوادآموزي، کاهش مرگ و مير نوزادان و کودکان و دسترسي
به آب آشاميدني نمايند و از سوئي ديگر براي زمينه سازي توسعه و پيشرفت، در پي
ارتقاء شاخص هائي از قبيل متوسط سالهاي تحصيل مردم، تعداد دانشمندان و متخصصين،
جذب بودجه هاي تحقيقاتي، امکانات ارتباطي و رسانه هاي گروهي باشند. عمق و اهميت
تلاش در اين دو زمينه وقتي آشکار مي شود که اين شاخص ها با موارد مشابه در کشورهاي
شمال مقايسه مي گردد، مقايسه اي تکان دهنده که دو شکاف عظيم، بين کشورهاي شمال و
جنوب را بصورت وحشتناکي به نمايش مي گذارد.

کوشش هائي که
اينگونه کشورها در زمينه بهبود شاخص هاي بقاء انساني و دسترسي به حداقل هائي براي
تأمين شرايط يک زندگي سالم به عمل مي آورند مستلزم صرف منابع هنگفت و برنامه
ريزيهاي دقيق مي باشد. عدم تعادلهاي درون اين سرزمين ها و توسعه نيافتگي مناطق
مختلف آنها بسيج هنگاني را مي طلبد، همزمان با اين تلاش ها به مرور موفقيت هائي
کسب مي گردد و جمعيت از مصونيت هاي هدفگيري شده برخوردار گشته و رشد شتابان بخود
مي گيرد. در اين هنگام دولتمردان بتدريج با فشار بيشتري از تقاضا براي کار، مسکن،
پوشاک و ديگر نيازمنديهاي اساسي روبرو مي گردند. مردم از حکومتهايشان بطور طبيعي
خواهان تلاش براي توسعه زيربناهاي لازم جهت پيشرفت و رفاه اقتصادي اجتماعي مي
باشند و در اين جبهه کار به مراتب دشوارتر است. در چنين شرايطي هر کشور به تناسب
بينش و نگرش رهبران خود، سعي در چاره جوئي بهتر و تسريع آهنگ رشد و توسعه دارد.
نگاهي به جوامع صنعتي و پيشتازان اين گونه کشورها و نگاهي به شرايط داخلي، حکومت
هاي جنوب را متوجه فضاي بين المللي کرده و در پي جلب همکاري آنان بر مي آيند.

معمولاً
سياستمداران اين کشورها کمتر به اطراف و همرديفان خود و گذشته و حال و تجربيات
ديگر کشوهاي در حال توسعه، عنايتي مي نمايند و عمده توجه خود را معطوف به بلندترين
آوازها و پر زرق و برق ترين بازارها مي نمايند، بلاي عظيم از آنجائي به جان
کشورهاي جنوب حاکم مي گردد که دولتمردان- باصطلاح- اهل عمل آنان عزم مي نمايند، ره
صد ساله را يک شبه طي نمايند.

هر يک از اين
کشورها به تناسب ميزان ذخائر و ثروت هاي تجديد پذير(جنگل، مرتع، دريا و…) و
تجديد ناپذير خود(معادن، نفت و …) و آرزوهاي بلند پروازانه دولتمردانشان نزد
کشورهاي صنعتي، منزلتي ويژه داشته و توسط انواع و اقسام نهادهاي- باصطلاح- بين
المللي و خيرخواه مورد توصيه‌ها، سفارش ها و نسخه پيچي هاي گوناگون واقع مي گردند.

ظاهراً همه
تلاش دارند اينگونه کشورهاي جنوب را در راه توسعه و پرکردن شکاف خود با مدينه
فاضله غرب! ياري نمايند. با اولين چراغ سبز، مديران شسته و رفته صنعتي، بانکداران،
سرمايه گذاران و انواع و اقسام نمايندگان سياسي و اقتصادي از کشورهاي شمال به اين
بازارهاي بکر سرازير مي گردند و تحت عنوان انتقال تکنولوژي، سرمايه گذاري مشترک،
وام هاي بلند و کوتاه صنعتي، کمک هاي فني، اجراي طرح هاي زيربنائي و … چشم و دل
دولتمردان را پر نموده  و دلبريها مي
نمايند. آنها بخوبي از هاضمه و توان توسعه کشورهاي جنوب و خواهان توسعه يک شبه
آگاهند، آنها تنها ميوه ها را تعارف مي نمايند، از ريشه، تنه، شاخ و برگ صحبتي نمي
نمايند. آنها طعمه را قبلاً تقسيم کرده اند، هر کشور صنعتي سهمي را زا آن خود کرده
است، اگر نزاعي با يکديگر دارند بر سر چگونه چاپيدن است نه بر سر چرائي آن.
همچنانکه در انتقال دستاوردهاي اقتصادي- اجتماعي خود، چگونه استفاده کردن را مي
آموزند نه چرائي آنها و هکذا، ونگون بخت کشور و مردمي که در اين دام گرفتار آيند و
بجاي جستجوي همکاري ومراوده اي منصفانه، توسعه اي مبتني بر توان و تلاش خودي با
آهنگ رشدي موزون، هوسبازانه سر در پي خيرخواهان- باصطلاح- بين المللي و کشورهاي
صنعتي گذشته، مرزهاي اقتصادي- اجتماعي و فرهنگي خود را به تمام مي گشايند و در
جستجوي هويتي کاذب و توسعه اي خيالي، همه چيز خود را مي بازند و چه بد فرجامي است.

پرده اول-
بخوربخور

آنها با بوق
هاي گشاد و گوش خراششان، کشور طعمه را در رسانه هاي خود تشريح اقتصادي- اجتماعي مي
نمايند؛ آنچنان دل مي سوزانند که روشنفکران باصطلاح جهان وطن و يا بهتر بگوئيم غرب
زده را به تحسين وا مي دارند؛ سياستمداراني که دل به چنين نغمه هائي مي سپارند
مورد تحسين و تمجيدشان واقع مي گردند، آنها را با صفاتي نظير «ناجي مردم»،
«سياستمدار شجاع»، «آخرين اميد ملت» و… آنچنان بزرگ مي نمايند که امر برخود آنان
هم مشتبه مي شود!!!

نهادهاي
باصطلاح بين المللي نظير صندوق بين المللي پول، بانک جهاني،…. و با کارشناسان
خود شروع به توصيه مي نمايند: درهاي باز، هماهنگي با نظم جهاني، رقابت آزاد آزاد،
مکانيزم بازار و خلاصه تمام آنچه که مي تواند از چنين کشورهاي نوتواني موجود بي
دفاع در مقابل يورش عظيم محصولات گوناگون کشورهاي صنعتي را بسازد در قالب تحليل
هاي کارشناسانه بخورد نظام اقتصادي- اجتماعي آنان مي دهند. اگر مقاومتي در درون هم
باشد با فشار دولتمردان فريفته مي شکند و با چراغ سبز اين نهادها، بانک ها بعنوان
طلايه داران سپاه غرب حمله را آغاز مي نمايند. متناسب با ساختارهاي مريض اقتصادي
اجتماعي اين کشورها، اعتبارات بانکي با هزينه‌هاي سرسام آور، بازارهاي مصرف را
اشباع مي نمايند، الگوهاي مصرفي غير متناسب با شأن و توان توليد ملي، اولين فاجعه
اي است که بر اينگونه ملت ها تحميل مي گردد.

اگر
کارخانجات وابسته ايست ابتدا شکمشان با مواد و قطعات ساخته و نيم ساخته پر مي شود.

اگر نظام
بازرگاني سودجو و فرصت طلبي است عامل واردات انواع کالاي مصرفي مي گردد.

اگر صحبت
سرمايه گذاريهاي جاه طلبانه است، تحت انتقال تکنولوژي با انواع قراردادها و وام
هاي خارجي ماشين آلات همين کشورها را بداخل سرازير مي کنند و در هر جائي نشان
کوچکي از اينگونه موارد پيدا مي کنند،‌ آن را تبديل به شکافي بزرگ و دهان بازي مي
نمايند و در همه جا گويا يک ارکستر بزرگ، آهنگ «رونق اقتصادي» مي زند ! و نو کيسه
هائي به نوا مي رسند. جوانه هاي توليدي، باورهاي صنعتي زيرفشار اين کارناوال بزرگ،
سرگيجه مي گيرند و از توان مي افتند. حجم واردات و هجوم سنگيني که انجام مي گيرد،
اجازه بازسازي و يا نوسازي ساختارهاي نرم افزاري و سخت افزاري صنعتي و اقتصادي را
نمي دهد.

فقدان
توانمنديهاي لازم در مديريت، قوانين و مقررات هدايت و يا حمايت کننده و عدم پيش
بيني تمهيدات لازم، همه و همه باعث مي گردد، اين حضور وحشتناک و تحت شرايط-
باصطلاح- رونق اقتصادي، آنچه که نبايد بشود را جاري نمايد.

مصرفي بي
پشتوانه توليدي، توليدي بي ريشه در ساختارهاي صنعتي ملي، لجام گسيختگي قيمت ها و
چپاول ضعفا، بي بندو باري فرهنگي، فساد اداري براي عقب نماندن از قافله و دهها
مفسده اقتصادي- اجتماعي ديگر همگي از آثار چنين بساطي است که ناگهان؟!! پرده دوم
آغاز مي شود.

چرخه شوم
قرضه هاي بين المللي

حجم بي رويه
واردات گوناگون، استقراض بعناوين مختلف و خارج از ظرفيت هاي مالي کشور و به طمع
بارپرداخت از محل توليد و صادراتي واهي و بي هويت، باعث مي گردد که در اولين
سالهاي سررسيد وام هاي کوتاه مدت و بلند مدت، توان بازپرداختي نمانده باشد. در عوض
دهانهاي باز صنايع وابسته، دلهاي حسرت زده محرومين، مصرف زدگي مترفين، طرح هاي
نيمه تمام و بالاخره اقتصادي از توان افتاده و در انتظار تزريق مجدد اعتبارات بي
رويه بر جاي مي ماند. و چرخ ها آرام آرام از حرکت باز مي ايستد، فشارها شروع مي
شود. ديگر از نهادهاي- باصطلاح- خيرخواه بين المللي خبري نيست ولي در عوض بانک ها
شروع به طلبکاري مي نمايند. ناز و کرشمه آغاز مي شود، رفت و آمدها و چانه زدن ها و
بالاخره با منت و ذلت و تحميل هزينه هاي سرسام آور، تمديد وام ها و گرفتن امتيازات
مختلف، بازي دوباره آغاز مي گردد و ارکستر بانواي حزين مي نوازد و حرکتي! و چند
صباحي ديگر تراژدي تکرار و اين چرخه شوم تجديد مي شود و هر چه بيشتر مي پردازند،
مديون تر مي شوند و…

حالا ديگر
شمال مي رود که آسوده خاطر گردد، طعمه را مال خود کرده است و… ادامه دارد