ايمان و عمل صالح

تفسير سوره
رعد

ايمان و عمل
صالح

قسمت هفتادم

آيت الله
جوادي آملي

«الذين آمنوا
و عملوا الصالحات طوبي لهم و حسن مآب». (سوره رعد- آيه 29)

–        
آنان که ايمان آوردند
و اعمال صالحه داشتند، بشارت باد به آنان و چه بازگشت خوبي دارند.

***

بحث
در اين آيه کريمه، در دو باب خلاصه مي‌شد. مقام اول مربوط به صدر آيه بود که رسيدن
به مقام سعادت و طوبي را با دو امر مقيد کرد:

1-   
ايمان 2- عمل صالح.

قسمت دوم،
تفسير طوبي و حسن مآب است. مقصود از طوبي چيست؟ و بازگشت حسن به چه بازگشتي گفته
مي‌شود؟

انضمام حسن
فعلي با حسن فاعلي

در قسمت اول،
طبق بحث قبل، قرآن کريم پاداش حسنه را ذکر مي‌کندف همواره مقيد مي کند که بايد
حسنه از يک مؤمن صادر شود.

يعني حسن
فعلي به انضمام حسن فاعلي، زمينه سعادت است. اگر کسي مؤمن بود و عمل صالح انجام
داد، از جهنم رهائي مي‌يابد و به بهشت برين مي‌رسد، زيرا اين مرکب، عامل نجات است
و اگر يکي از اجزاء آن مرکب منتفي شد، خود مرکب و نتيجه‌اش منتفي مي‌شود.

از اينکه مي‌فرمايد،
دو امر در سعادت بايد سهيم باشند، استفاده مي شود که ايمان و عمل صالح هر دو
مؤثرند اما اين چنين نيست که عمل صالح و ايمان در عرض هم باشند. ايمان که به حسن
فاعلي و اعتقاد بر مي گردد مربوط به اصول دين است و عمل صالح که به حسن فعلي بر مي
گردد، مربوط به فروع دين است.

اگر عمل صالح
بود و ايمان نبود، اصلاً شخص اهل بهشت نيست ولي اگر ايمان بود و عمل صالح نبود، يا
اصلاً نمي سوزد يا سرانجام به بهشت مي رود، با توضيحي که به عرض مي رسد:

ايمان و عمل
صالح در عرض يکديگر نيستند

اگر کافري با
طوع و رغبت و تحقيق ايمان آورد، و قبل از اينکه کاري انجام بدهد از دنيا رفت، هرگز
آسيبي نمي‌بيند و اهل بهشت است: چرا؟ براي اينکه پس از تحقيق و بررسي ايمان آورد
ولي فرصت انجام اعمال صالحه را پيدا نکرد. خداي سبحان از تمام سيئات او مي گذرد
زيرا اسلام همه را جبران مي کند. اين يک قاعده فقهي است که «الاسلام يجب ما قلبه»
يعني اگر کافري مسلمان شد، لازم نيست نمازهاي نخوانده را قضا کند يا خمس و زکات‌هاي
ادا نشده را بپردازد. و اما اگر در  زمان
کفر، داد و ستد کرد و بدهکار شد، اينطور نيست که پس از مسلمان شدن،ديگر نبايد دينش
را ادا کند! اين مانند زکات نيست چرا که زکات را اسلام آورده است اما مالي را که
از ديگران به عنوان امانت به او سپرده شده يا قرض کرده، اين را که اسلام نياورده
است بلکه بر مبناي عقل و گفته عقلا، بايد پرداخت شود و اسلام هم روي آن صحه گذاشته
و امضا کرده است.

بنابراين،
چنين نيست که ايمان و عمل صالح دو رکن در عرض يکديگر باشند. اما ايمان آنچنان
اصالت دارد که ممکن نيست خداوند کاري را از غير مؤمن بپذيرد.

پس اگر کسي
مؤمن بود و موفق به عمل صالح نشد، اهل بهشت خواهد بود. و اگر مؤمن بود و جزء کساني
بود که عمل صالح را با اعمال سيئه مخلوط کرده اند «خلطوا عملاً صالحاً و آخر
سيئاً»،[1]
او هم سرانجام، مشمول رحمت حق خواهد شد و مخلد در جهنم نيست. ولي اگر ايمان نبود،
هرگز انسان به بهشت نمي رود چرا که کفر، تمام کارهاي خير گذشته را مي سوزاند و هم
مانع پذيرش اعمال بعدي است.

کفر، اعمال
خير را  حبط مي کند

اين مطلب به
عنوان يک اصل در قران کريم مطرح است که شرک وکفر هم اعمال خير گذشته را حبط مي
کنند و هم نمي گذارند اعمال آينده، مورد قبول واقع شود زيرا زمينه، زمينه آتش است.
بذر را در درون آتش گذاشتن، هرگز سبز نمي شود و اين به معناي «حبط» است که در
قرآن، فراوان ذکر شده است.

در سوره
محمد(ص) مي خوانيم:

«ذلک بأنهم
کرهوا ما انزل الله فأحبط أعمالهم»[2]
چون اينها کافر شدند و دين خدا را نپذيرفتند، خداوند اعمالشان را باطل مي کند و از
بين مي برد.

در آيه 28
همين سوره نيز مي خوانيم:

«ذلک بأنهم
اتبعوا ما اسخط الله و کرهوا رضوانه فأحبط أعمالهم»- اينها چون به آن اصول اوليه
معتقد نبودند و آنچه را که خداوند خوش ندارد پيروي کردند و از رضوان و خشنودي خدا
روي برگرداندند، خداوند اعمالشان را حبط ونابود کرد.

مسئله حبط
عمل در لسان آيات فراوان آمده است تا جائي که اختصاص به هيچ کس ندارد و حتي در
مورد انبيا نيز چنين آمده است:

«ولو أشرکوا
لحبط عنهم ما کانوا يعملون»[3]
و اگر مشرک شدند، تمام اعمال آنها باطل مي شود. و حتي در مورد شخص رسول اکرم(ص)
آمده است که:

«لئن أشرکت
لي

حبطنک عملک»[4]
و اگر تو مشرک شوي، به تحقيق که تمام اعمالت بر باد مي رود. و در سوره مائده نيز
آمده است:

«و من يکفر
بالايمان فقد حبط عمله و هو في الاخرة من الخاسرين»[5]
و اگر کسي کفر ورزيد، بي گمان عملش نابود شده و در آخرت جزء زيانکاران است.

چرا کفر مانع
قبولي اعمال است؟

و اما
استدلالي که در قرآن کريم در اين زمينه دارد که کفر و شرک چگونه مانع قبولي اعمال
است: در اين زمينه يک سلسله لسان اثباتي دارد. مي فرمايد:

«انما يتقبل
الله من المتقين»[6]
خداوند فقط از تقوا پيشگان مي پيذيرد. «انما» مفيد حصر است يعني عمل بدون تقوا به
هيچ وجه مقبول نيست، بلکه اين آيه مي رساند که قبول، به تقوي متکي است. پس اگر
تقوي ضعيف بود، قبول ضعيف است و اگر تقوي کامل بود، قبول کامل است. قبول کامل متکي
به تقواي کامل است. و نازلترين درجه تقوا همان ايمان است که بايد باشد.

در آيات 53
به بعد سوره توبه مي فرمايد که اينها هر کار خيري انجام بدهند، از آنها قبول نمي
شود زيرا ايمان ندارند. در آن طايفه از آيات مي فرمود که ايمان و عمل صالح باعث
رفتن به بهشت است و در طايفه ديگر مي‌فرمود که خداوند فقط از متقين مي‌پذيرد. ولي
در اينحا لسانش نفي مستدل است که مي‌فرمايد: هرگز از کفار و منافقين قبول نمي‌کنيم
زيرا عمل از دل برنخاسته است و چون کار از دل برنخيزد، مورد قبول قرار نمي‌گيرد.

«قل أنفقوا
طوعاً أو کرهاً لن يتقبل منکم»- بگو اي پيامبر، چه با ميل انفاق کنيد يا با کراهت
و زور (مانند منافقين) هرگز از شما قبول نمي‌شود. چرا؟ علت را خودش بيان مي‌فرمايد:

«انکم کنتم
قوماً فاسقين»- براي اينکه شما گروه تبهکاران بوديد. اين فسق نه تنها در عمل است،
بلکه در اعتقاد هم هست زيرا خدا از مسلمان فاسق قبول مي‌کند اما از فاسق به معناي
کافر و مشرک، قبول نمي‌کند.[7]

با
اعتقاد پاک، عمل بالا مي‌رود

در
آيه بعد همين مطلب را مي‌آورد که:

«و
ما منعهم أن تقبل منهم نفقاتهم الا أنهم کفروا بالله و برسوله»- مانع قبولي اعمال
آنان خود آنها است. اينکه ما قبول نمي‌کنيم انفاقهايشان را براي اين است که کفر
آنان، مانع قبولي اعمالشان است. چون آنان به خدا و پيامبر کافر هستند، لذا
اعمالشان بي ارزش است.

عملي
که از جان بر نخيزد، عمل بي روح است و اينچنين عملي را خداوند نمي‌پذيرد. عمل بي
روح شايد براي دنيا خوب باشد، اما براي آخرت هرگز فايده‌اي ندارد. پس عدم قبولي
خداوند، منشأش کفر آنها است. اگر مسلمان شوند، خدا قبول مي‌کند. پس عمل لياقت
ندارد که مورد قبول واقع نمي‌شود.

در
سوره فاطر بيان کرده است که اين عمل‌ها بالا نمي‌رود و قدرت بالا رفتن ندارد براي
اينکه مي‌فرمايد:

«اليه
يصعد الکلم الطيب و العمل الصالح يرفعه»[8]
اعتقادات پاک بالا مي‌رود و عمل صالح در رفع و بالا بردن آنها کمک مي‌کند.

بنابراين،
اگر عمل، صعود نداشته باشد، فرشتگان تقصيري ندارند که آن را بالا نمي‌برند. کفر و
خبث آن انسانها است که باعث بالا نرفتن عملشان مي‌شود. البته ممکن است نتيجه
اعمالشان را در دنيا ببينند. آن کسي که عمل صالح انحام داده و ايمان ندارد،‌شايد
به خاطر ارضاء خواست خودش يا براي مشهور شدن يا به خيال خود براي آسايش وجدانش
کاري را انجام داده است، همه اين منافع در دنيا برايش فراهم مي‌شود چون د ردنيا
کار کرده و نفعش را هم در مي‌يابد ولي در آخرت خبري نيست.

اين
منافقين نماز هم اگر بخوانند پذيرفته نمي‌شود چرا که معتقد به نماز نيستند و لذا
با بي حالتي و کسالت نماز مي‌خوانند هر چند ظاهرشان بانشاط است.

«و
لا يأتون الصلاة الا و هم کسالي و لا ينفقون الا و هم کارهون»- و نماز را نمي‌خوانند
جز با حالت کسالت و خمودي وانفاق نمي کنند جز با اکراه و اجبار.

در
نتيجه مي‌فرمايد: اينها چند صباحي در دنيا لذت خواهند برد ولي در آخرت به عذابي
دردناک گرفتار مي‌شوند.

درباره
منافقين مي‌فرمايد: «فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم، انما يريد الله ليعذبهم بها
في الحياة الدنيا و تزهق انفسهم و هم کافرون»- اگر وضع مالي اين منافقين خوب شد و
اگر اولاد فراواني پيدا کردند، خدا مي‌خواهد با اين اموال و اولاد، آنان را در
دنيا عذاب کند. آنها تلاش مي‌کنند که اموال و اولاد خود را حفظ کنند ولي مايه عذاب
برايشان خواهد بود و کافر از دنيا خواهد رفت.

نتيجه
غرامت دادن و غنيمت گرفتن مؤمن

ولي
اگر کسي مؤمن بود و عمل صالح داشت، همه جزئيات او را مي‌نويسند. آنجا که غرامت مي‌دهد،
به عنوان صالح مي‌نويسند و آنجا هم که غنيمت مي‌برد، به عنوان عمل صالح مي‌نويسند.
کافر يا منافق آنجا که خدمت مي‌کند نمي‌نويسند ولي مؤمن حتي در جائي که بهره مي‌گيرد
و غنيمت مي‌برد هم به عنوان عمل صالح مي‌نويسند.

در
آيات قبل ملاحظه فرموديد که مي‌فرمايد: شما- کفار- هر خدمتي هم بکنيد، مقبول خدا
نيست. اما در همين سوره توبه مي‌فرمايد:

رزمنده‌ها
چه غرامت بدهند و چه غنيمت بگيرند، جزو عمل صالح آنها است. چه عقب نشيني بکنند و
چه پيشروي بنمايند، عمل صالح است. چه تير بزنتد، چه تير بخورند، عمل صالح است.
اينطور نيست که ثواب يک شهيد، خيلي بيش از ثواب يک رزمنده فاتح باشد. بايد ديد
معرفت چه اندازه است؟ خلوص و رشد اسلامي چقدر است؟ گاهي ثواب يک فاتح از يک شهيد
بيشتر است. او که معرفتش بيشتر و احياء اسلام بدستش قوي‌تر است، و در نتيجه ثوابش
هم بيشتر است.

درباره
رزمندگان مي‌فرمايد: «… ذلک بانهم لا يصيبهم ظمأ و لا مخمصة في سبيل الله»[9]
هيچ تشنگي و خستگي و کار دشواري به رزمندگان اسلام که در راه خدا جهاد مي‌کنند،
نمي‌رسد.

اين
«في سبيل الله» است که به آنها بها مي‌دهد. اينجا است که خستگي و مشکلات و غرامت
دادن آسان مي‌شود.

و
از آن سوي هر وقت تپه‌اي را فتح مي‌کنند، بالاي کوهي مي‌روند، وارد خاک دشمن مي‌شوند،
جائي قدم مي‌گذارند که دشمن را خشمگين مي‌کند، چيزي از آنها نصيبشان مي‌شود و
بالاخره با فتح و پيروزي و غنيمت، پيشروي مي‌کنند، همه اينها برايشان عمل صالح
نوشته مي‌شود.

«و
لا يطءون موطئاً يغيظ الکفار و لا ينالون من عدو نيلاً الا کتب به عمل صالح».

چطور
است که هم خداوند به غرامت دادن آنها پاداش مي‌دهد و هم به غنيمت گرفتنشان؟ براي
اينکه «في سبيل الله» عمل مي‌کنند و براي خدا تحمل خستگي، تشنگي و مشکلات مي‌نمايند.
و خداوند هرگز کار نيکوکاران را ضايع نميکند. «ان الله لا يضيع اجر المحسنين».

اين
مربوط به افرادي که در جبهه و در خط مقدم کار مي‌کنند و سنگرنشينان اسلام هستند. و
اما افراد پشت جبهه و مردم ديگر. آنها که به جبهه کمک مي‌کنند و به رزمندگان انفاق
مي‌کنند، چه انفاق مالي و چه انفاق علمي مانند آموزش احکام اسلامي و توضيح آيات و
روايات، همه اينان را خداوند پاداش خير مي‌دهد.

پس
هر که در راه خدا و در راه احياي دين خدا، گامي بر دارد، انفاقي مي‌کند چه انفاق
مالي و چه انفاق علمي، چه کم و چه زياد، خداي سبحان آن را به عنوان عمل صالح مي‌نويسد:

«ليجزيهم
الله احسن ما کانوا يعملون»[10]
خداوند پاداش کارهاي خوب آنان را مي‌دهد.

اگر
خداي سبحان بخواهد با مؤمنين رفتار کند، همه اعمالشان را به قيمت چند عمل خوبشان
حساب مي‌کند. اين معناي احسان الهي است. اگر در بين ده عمل او، يک عملش برجسته
بود، بقيه را هم به اندازه همان عمل برجسته‌اش پاداش مي‌دهد. تا انسان در چه راهي
قدم بردارد و چه نيتي بکند؛‌آنجا است که بهترين و برجسته ترين عملش را الگو قرار
مي‌دهد و روي آن پاداشش مي‌دهد.  
والحمدلله رب العالمين

                                                                                              
ادامه دارد

 

ضرر
خودپسندي

حضرت
علي(ع):

«الاعجاب
يمنع الازدياد». (بحار الانوار- ج 16، ص 57)

خودپسندي
مانع افزايش کمال معنوي و سد راه رشد انساني است.

 



[1] – سوره توبه- آيه 102.