توصیه های بسیار مهم رهبر انقلاب پیرامون مسائل سیاسی و برقراری روابط با آمریکا

توصیه های
بسیار مهم رهبر انقلاب

پیرامون
مسائل سیاسی و برقراری روابط با آمریکا

بسم الله
الرحمن الرحیم

به برادران و
خواهران عزیز، دانشجویان، دانش آموزان، فرهنگیان و به خصوص کسانی که از راههای دور
تشریف آورده اند، خوش آمد عرض می کنم. این ایام به ویژه روز 13 آبان مناسبت بسیار
مهمی برای ملت ایران است. این روزها خاطره درگیری ملت ایران با استکبار جهانی و
استبداد جهانی را- که امروز مظهر آن دولت آمریکاست- تداعی می کند. عجیب این است که
در هر سه حادثه ای که در روز 13 ابان واقع شده، یک طرف ملت ایران و طرف دیگر
آمریکاس. در بعضی از این سه حادثه، ملت ایران مظلوم، مضروب و مورد ستم است و در
بعضی دیگر، طرف آمریکائی سزای ظلم ها و ستم های قبلی خود را دیده است! به نظر من
باید با قضیه تسخیر لانه جاسوی آمریکا به وسیله عده ای از جوانان مؤمن و مبارز و
رشید ملت ایرن اینجور برخورد کرد. امروزه درعرف سیاسی دنیا- که آمریکایی ها آن را
هدایت می کنند- قضیه اینجور مطرح نمی شود. قضیه این جور مطرح می شود که آمریکا مثل
همه کشورهای دیگر در تهران سفارتخانه ای داشت و عده ای از روی بی تربیتی و عدم
اعتنا به موازین بین الملی ریختند و این سفارتخانه را که خانه آمریکایی ها بود،
تسخیر کردند و اعضای آن را دستگیر کردند. امروز قضیه تسخیر لانه جاسوسی را در دنیا
اینجور منعکس می کنند در حالی که طرح قضیه به این شکل، خلاف واقع و غلط است. قضیه
اینجور نیست. قضیه این است که دولت آمریکا در جریان کودتای 28 مرداد سال 32 یک
رژیم جبار را در ایران برسرکار اورد و در طول 25 سال انواع پشتیبانی ها را از آن
نظام جبار، ظالم، غاصب، خائن و فاسد انجام داد.

در آخرین سال
حیات آن رژیم نابجا، نابحق و فاسد یعنی رژیم منحوس پهلوی، رئیس جمهور دموکرات
آمریکا یعنی همان آقایی که امروز در دنیا چهره مردم دوستی به خود گرفته و این گوشه
و آن گوشه دنیا در قضایای بین المللی دخالتهای بی جا می کند و حضور بیی فایده
دارد، به ایران آمد، او در حال که ملت ایران نهیت شدتهاو سختی ها را از دست آن
رژیم فاد و غاصب می کشیدند،نان ملت ایران را خورد و برسر سفره رنگین غاصبان حکومت
در ایران نشست و لذتهایش را برد و بعد با حالت سرمستی ایستاد و اعلام کرد: «ایران
بهترین حکومتها و امن ترین جاهاست و اینها – رژیم پهلوی- بهترین حکامی هستند که بر
سر کارند!» انگار نه انگار که دست آن آقا تا مرفق به خون ملت ایران آلوده است.

آمریکایی ها
بعد از مدتی، در مثل چنین روزی یم مشت دانش آموز نوجوان و گلهای نشکفته ما را
پرپبر کردند  و در خیابانهای تهران ریختند.
پس ضربه اول را آمریکایی ها وارد آوردند. در عین حال ملت ایران نجابت کرد و وقتی
انقلاب پیروز شد هیچکس به آمریکایی ها صدمه ای نزد.، مردم ایران آنها را اذیت
نکردند و سفارت آنها را که در واقع مرکز تتوطئه بود از «ها نگرفتند. ملت ما آنها
را با احترام به سوی خانه شان روانه کردند و عده ای از آنها هم انیجا در سفارتشان
ماندند، لیکن در عین حال توطئه را ادامه دادند، با مخالفین انقلاب تماس گرفته، به
عناصر پس مانده و وامانده رژیم سابق که از ادامه حیات مأیوس شده بودند، درس
خرابکاری دادند و آنها را وادار به اقدام علیه ملت کردند. طبیعی است که ملت ایران
غافل نیست و می فهمد که قضیه چیست. لذا جوانهای دانشجو در روز سیزدهم آبان سال 58
راه پیمائی کردند و رفتند این ماده فساد و لانه جاسوسی و توطئه را از بین بردند.
حقیقت قضیه اینجور است.

من امروز عرض
می کنم که این کار دانشجویان ما در سال 58 یکی از بهترین کارهایی بود که در انقلاب
انجام گرفت. مبادا یک عده آدمهایی که به اعتقاد بنده انسانهای سطحی و ضعیفی هستند،
تلفین های خلاف کنند. نمی خواهیم بگوئیم که این فراد وابسته و مغرض هستند، اینها
ضعیفند و بدانید که این انقلاب ها را هم غالبا همین ضعیف ها از بین برده اند،
کشورها را همین ضعیف ها به باد فنا داده اند و ملت های نیرومند و پرقدرت را هم
غالبا هیمن ضعیف ها و زبون هایی که به ناحق بر مراکز قدرت دست پیدا کرده بودند از
بین بردند. امردز یک عده آدم ضعیف نباید وسوسه کنند وجوری بشود که جوان ما و
دانشجوی ما خیال کند که این چه کاری بود که ما در سال 58 کردیم و لانه جاسوسی
آمریکا را تسخیر کردیم. نه آقا! یکی از بهترین کارهایی که در انقلاب ما شد، همان
کار بود. وقتی می بینید اما، آن پیر حکمت ، امام که یک جوان نبود که شما بگویید
احساستی شد و یک حرفی زد، ایشان یک مرد حکیم دنیا دیده مجرب دارای دید نافذ بود.
آنجور از حرکت دانشجوها در آن روز تجلیل کرد، باید اهیمت آن را درک کنید. یک چیزی
می فهمید که آنطور آن حرکت را تأیید کرد و ما هم نه فقط از روی تبعیت از امام بلکه
از روی بینش و منطق آن حرکت را تأیید و تصدیق می کنیم. لذا یکی از بهترین کارها،
همان کار بود. حالا دلیل این را که چرا ما 
آن حرکت را تأیید می کنیم، عرض می کنم.

بعد از جنگ
بین الملل دوم در دنیا انقلاب هایی به وقوع پیوست. حکومت خیلی از کشورها در
آفریقا، آسیا و اروپا سرنگون شدند و انقلابیون سرکار آمدند. این کشورها دو جور
بودند. بعضی از آنها کشورهایی بودند که خود را دربست به بلوک شرق تسلیم کردند و به
روسها و یا بعدا به چین وابسته شدند. در دوران 15 ساله اخیر خدای متعال به  ما فرصت داد که خیی از رجال دنیا را زا نزدیک
ببینیم. ما دیدیم که حتی عقلا و مدیر این کشورها اینجور باورشان شده بود که باید
وابسته به تشکیلات و اردوگاه شرق باشند و سرنوش عچیب و غریبی را که دو سال پیش
برای این کشورها اتفاق افتاد، اصلا پیش بینی نمی کردند یک عده اینجور شدند و رفتند
زیر چتر کمونیستها و بلوک شرق و عضور خانواده شرق شدند. البته عضو درجه دو، نه عضو
درجه یک! این دسته از کشورها واقعا انقلاب و زحمات مردمشان را هد دادند، آن همه
فداکاری های مردم در حقیقت ضایع و باطل شد.

دسته دیگر
آنهایی بودن که اگر ارتباطی هم با بلوک شرق داشتند، این ارتباط آنچنان مستحکم
نبود. در این دسته از کشورها عمدتا امریکایی ها نفوذ کردند و اراده مردم و رهبرن
آن کشورها را جوری تغییر ددند که به تدریچ وضع انقلابی آنها صد در صد به حال اول
برگشت و بلکه بدتر شد. نمونه هایی از این کشورها را در آفریقا و جاهای دیگر داریم.
بنده بنا ندارم از کشورها اسم بیاورم ولی شما اگر تاریخ سی چهل ساله اخیر جهار را
مرور کنید این کشورهها را می یابید. آمریکا آنها را وابسته به خود کرد. از چه راه؟
از راه مرعوب کردن، تطمیع کردن، محتاج کردن و فشار آمریکائی ها انواع فشارها را
روی این کشورها و ملت های مستقل وارد آوردند. آنها هم رابطه شان را با آمریکا به
کلی قطع نکرده بودند. در آمریکا سفی داشتند و آمریکائی ها هم در کشور آنه بودند.
آنها مرتب وسوسه می کدند، می رفتند، می آمدند و حتی دل رهبران انقلاب ملت را خالی
می کردند و آنها را می ترساندند، بعد که مرعوب شدند، آنه را از صحنه خارج کردند،
چرا که وقتی کی مرعوب شد با اندک چیزی می شود او را از میدان خارج کرد. این سرنوشت
اغلب انقلاب هست اگر نگوئیم همه انقلاب ها، این چیزی است که ما چه درقبل از انقلاب
و چه دنبال هی بعضی از مواردش را در بعد از انقلاب، هم از نزدیک دیدیم و هم در
خبرها خواندیم. این سرنوشت آن انقلاب ها بود. عامل این برگشتن ها چه بود؟ مهمترین
عامل این بود که آن پیوند تحمیلی میان قدرت فائقه حکومت متجاوز و مستبد آمریکا با
این کشورها، منقطع نشده بود. وجود رابطه بین آن دو موجب می شد تا طرف قوی تر از ن
رابطه استفاده کند و به طرفضعیف تر فشار بیاورد.

آمریکایی ها
در مجالس، در مذاکره، در پشت میزها و در معاملات گوناگون، آنقدر فشار می آورند تا
بالاخره طرف مقابل را وادار کنند که میدان را به نفع آمریکایی ها خالی کنند و
آنهها هم می کردند. قضیه تسخیر لانه جاسوسی، آخرین رشته ارتباط را بین انقلاب و
آمریکا برید و قطع کرد. این یک خدمت بزرگ و ذی قیمت به انقلاب بود. ممکن است
جوانهیی که در آن موقع رفتند و آن اقدام را کردند، دنباله های عمیق و دارای درجات
گوناگون آرا در ان روز ندیده بودند؛ جوان از روی ایمان و احساس خود کاری را انجام
می دهد، اما خدای متعال در آن کار این برکت های بزرگ را قرار داده بود، چرا که کار
از روی ایمان و اخلاص بود. خدای متعال همیشه برکارهایی که از روی ایمن و اخلاص
انجام شود، تأثیرات بزرگی قرار می دهد. شما عزیزان بدانید که هر کاری را که از روی
اخلاص بکنید، خدا به آن کار برکت خواهد داد. هر کاری که از روی حسابگری های مادی
انجام بشود،متزلزل است. هر چند که به یک نتایجی هم برسد که البته خیلی از اوقات هم
نمی رسد، برخلاف کاری که از وری ایمان، اخلاص و برای خدا انجام شود.

« من کان
لله، کان اللله له».

-هرکس برای
خدا باشد قدرت الهی در خدمت او قرار می گیرد و خدا به او کمک می کند.

قضیه سفارت
از این قبیل بود و لذا این حرکت، آن رابطه را قطع کرد. با وجود آنکه امروز 15 سال
از پیروزی انقلاب و چهارده سال از قضیه لانه جاسوسی می گذرد، هنوز آمریکایی ها
تلاش می کنند تا همان رشته باریکی را که با حادثه تسخیر لانه جاسوسی قطع شد،
دوباره وصل کنند. هنوز دارند برای این تلاش می کنند چرا؟ برای اینکه بتوانند از
همان رشته باریک برای تحمیل خواستهای خود به ما استفاده کنند. اظهارات آمریکائی ها
را ببینید. هم امروز و هم دیروز، هم رئیس جمهور دموکرات و هم رئیس جمهور جمهوری
خواه، همه رجال آمریکا وقتی حرف می زنند نمی گویند که ما می خواهیم با ایران رابطه
برقرار کنیم، وقتی صحبت از رابطه می شود شروع می کنند به شروط و شروط گذاشتن، که
اگر چنین و چنان بشود، ما فلان کار را خواهیم کرد. بندهیک وقتی گفتم که بین حرف ما
و حرف آمریکایی ها از زمین تا آسمان فاصله است. ما می گوئیم: شکل اینها را هم نمی
خواهیم ببنیم، نمی خواهیم تا آخر با آمریکا رابطه داشته باشیم. آنها می گویند: اگر
می خواهید با ما رابطه داشته باشید باید این کار و آن کار را بکنید! اصلا چه نسبتی
بین این دو حرف است؟ گوئی آنها دارند با کشوری صحبت می کنند که ده واسطه پیش آورد،
تا با آنها رابطه برقرار کند! آنها برای ما شرط و شروط می گذارند. چه شرطی آقا!
این ما هستیم که برای ایجاد رابطه با کشوری که آنهمه فجایع در کارنامه و تاریخ او
وجود دارد، شرط می گذاریم. شرط ما توبه آن کشور است. شرط ما قطع همه فاجعه آفرینی
های آن کشور برای دنیاست. حالا شما می آئید برای ما شرط می گذارید؟! آنها رابطه را
مشروط می کنند، امام مذاکره را غیر مشروط! درست توجه بکنید!

بنده دلم می
خواهد شما جوانهای ما، شما دانشجوها، چه دختر و چه پسر و حتی دانش آموزان مدارس،
رو.ی ریزترین پدیده های سیاسی دنیا فکر کنید و تحیل بدهید. گیرم که تحلیلی بدهید
که خلاف واقع باشد، خوب باشد، اشکال ندارد. خدا لعنت کند دست هایی را که تلاش
کردند و می کنند که قشر جوان ما و دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند.

مگر یک کشوری
که جوان هایش سیاسی نیستند، مسائل سیاسی و جریانهای سیاسی دنیا را نمی فهمند و
تحیل درست ندارند، می توانند با تکیه بر ملت، حکومت، حرکت، مبارزه و جهاد بکنند؟
البته اگر یک رژیم دیکتاتور باشد، می تواند حکومت کند. نفع حکومت های دیکتاتور
دنیا به این است که مردم سیاسی نباشند، مردم درک سیاسی، تحلیل سیاسی و شعور سیاسی
نداشته باشند. اما یک حکومتی که می خواهد به دست مردم کارهای بزرگ را انجام بدهد،
نظام را می خواهد با تکیه بر مردم و قدرت 
بی پایان آنه به سر منزل مقصود برساند، مردم را همه چیز نظام می داند. مگر
می شود مردم و بویژه جوانها و بالاخص جوانهای دانشجو در چنین نظامی غیر سیاسی
باشند؟ مگر چنین چیزی شدنی است؟ عالم ترین عالمها و دانشمند ترین دانشمندها هم اگر
مغز سیاسی و فهم سیاسی نداشته باشند، با یک آب نبا، به سوی دشمن می روند و مجذوب
او می شوند. این نکات ریز را جوانهای ما باید درک کنند

آمریکا می
گوید بیائید مذاکره کنیم، نمی گوید بیائید رابطه برقرار کنیم. مذاکره یعنی چه؟
یعنی آن پیوندی را که جمهوری اسلامی قطع کرد و بردی وهمین هم موجب شد که عواطف
صادقانه همه ملت های مظلاوم دنیا به این نظام جلب بشود، دوباره برقرار کنند. آنها
می خواهند با برقراری این پیوند در درجه اول کی ضربه نمایانی را به جمهوی اسلامی
بزنند و در دنیا منعکس کنند که جمهری اسلامی از حرفهایش برگشت و حرف اولش را پس
گرفت. تبلیغات دنیا هم که در دست آنهاست. دلیل آنها هم این است که جمهوری اسلامی
با آمریکا مذاکره میک ند. این یعنی ایجاد یک یأس عمومی در تمام ملت ها اعم از
مسلمان و غیر مسلمان که در آسیا، آفریقا، کشورهای گوناگون و حتی در خود اروپا و
آمریکا به جمهوری اسلامی امید پیدا کرده اند. این یعنی مخدوش کردن چهره با صلابت
امام بزرگوارمان که جلوه و نمای جمهوری اسلامی است. آنها می خواهند به مردم دنیا
بگویند که دیدید جمهوری اسلامی هم توبه کرد. حالا چه اینک بگویند:

«چون امام
رحلت فرمود جمهوری اسلامی از حرفش توبه کرد» – که اگر یادتا باشد بع از رحلت امام
(ره) یکی از شاه بیت های تبلیغاتی دشمن همین بود که بله امام رفت و اینها دیگر راه
امام را رها کرده اند- و چه بالاتر از این را بگویند که:  «امام چه وقت گفته بود ما با  آمریکا مذاکره نکنیم؟ چه موقع امام چنین حرفی
زده بود؟ امام همان چند روز و چند وقت زمان خودش را گفته بود امام چه وقت برای
همیشه ما را نهی کرد»! یعنی حتی در نص نظرات امام (ره) که درصدها سخنرانی و نوشته،
قاطع و صریح بیان شده، تصرف و تردید کنند. پس آنها می خواهند به عنوان اولین ضربه
جمهوری اسلامی را از آبرو و حیثیت، صلابت، قدرت و قامت استواری که در چهره ها و
خاطره های ملت های مسلمان دنیا پیدا کرده است، ساقط کنند. وقتی ملت ها دیدند که
جمهوری اسلامی با آن همه سوابق و ملت ایران با آن سابقه درخشان- ملت ایران مگر ملت
کوچکی است؟ ملت ایران مثل فان ملت از زیر بوته درآمده اروپایی یا آفریقایی که
نیست، یک ملت کهن و ریشه دار است که هزارها سال سابقه دارد. ملت ایران هزار و
چهارصد سال بعد از اسلام همواره در اوج ملتهای مسلمان قرار داشته است- و انقلاب
اسلامی با آن صلابت، همه حرفها و داعیه ها را کنار گذاشت و توبه کرد و با  آمریکا مذاکره نمود، این ضربه اولین است صرف
اینکه جمهوری اسلامی بگوید ما مذاکره را قبول داریم یا به نحوی این را بفهماند یا
جوری مشی کند که معلوم بشود، حالی حرفی هم ندارد که با آمریکا مذاکره کند، این
اولین ضربه ای است که به ما وارد کرده اند. تازه این شروع تحیلیل هاست. شما وقتی
با کسی قهر هستید و با هم حرف نمی زنید، رودربایستی هم با همدیگر ندارید، هیچ حالت
توقعی هم بین دو طرف وجود ندارد. اما وقتی با کسی مذاکره شروع شد، پشت میز نشستید،
یک قهوه هم با هم خوردید،یک گپ دوستانه هم در کنارش با هم زدید، در فلان محفل بین
المللی هم نشستید و قدری هم درد دل کردید طبیعی است کهرودربایستی بوجود می آید.
این اول تحمیل هاست. این اول همان راهی است که همانطور که عرض کردم کشورها و
انقلاب های دیگر دنای طی کرده اند که در واقع اول بدبختی هایشان بود. یعنی اول
تسلط و نفوذ آمریکا بر آنهاست. امروز هم آن کشورهای بیچاره که من نمی خواهم آنها
را نام ببرم غالبا چهره های بسیار بدی دارند. آمریکایی ها به دلایل است که برای
مذاکره، فشار می آوردند. اصرار می کنند و مرتب می گویند چرا ایران با ما مذاکره
نمی کند؟ متأسفانه یک عده آدم هایی هم در 
داخل خود ما هستند که من نمی دانم مرعوبند، بی اطلاعند یا غیر سیاسی اند که
همین حرفها را تکرار می کنند. من نمی دانم که اینها میفهمند چه می گویند. بنده
البته معتقدم که این حرفهایی که گاهی از طرف بعضی از مسئولین درجه 2 و 3 نظام
جمهوری اسلامی زده می شود البته مسئولین درجه یک مثل دولت و رئیس جمهوری و ورزا به
فضل پروردگار دارای قدرت روحی و معنوی واقعی و صحیح هستند و برای خدا کار می کنند
و برای خدا ایستاده اند و غالبا آدم های غیر مسئول گاهی زمزمه می کنند:

«چرا مسئولین
با آمریکا مذاکره نمی کنند و چرا نمی روند حرف بزنند؟ حرف زدن چه ضرری دارد».

اینها خیال
می کنند مذاکره ما و آمریکا مثل حرف زدن و دو نفر آدم معمولی است که یک گوشه ای
بنشینند و حرف بزنند. اینها نمی فهمند این مذاکره ای که دشمن اینقدر دارد روی آن
اصرار می کند چه خطرات بزرگی برای جمهوری اسلامی دارد که شمه ای از آنها را عرض
کردم. این نظر بنده است. بنده معتقدم برای رایج کردن یک گناه یکی از راه ها این
است که آن گناه را در زبان ها رایج کنند. اینقدر بگویند که قبح آن از بین برود.
شما قضیه فلسطین و سرنوشت شومی که بعضی از فلسطینی ها برای خودشان و برای ملت
فلسطین قبول کرده اند، تجربه این عظمی و عبرت بسیار بزرگی در دنیا است. از بس در
گوشه و کنار دنای مسئله را مطرح کردند و کسی به آنها تشر نزد، قبح مسئله از بین
رفت. گفتند:

آقا چه مانعی
دارد که با اسرائیل صحبت کنیم.

به اسرائیل،
دشمن غاصب نگفتند بابا این دشمن غاصب است و در خانه فلسطینی ها نشسته است. چه
مذاکره ای؟ مذاکره با او این است که بگویند ای غاصب از خانه ما بیرون برو! مذاکره
با غاصب  یعنی این، مذاکره با ظالم این است
که بگویند چرا اینقدر ظلم می کنی؟ این مذاکره با ظالم است. اولا با غاصب و ظالم
مذاکره دوستانه که بروند و بگویند و بخندند، یک چیزی او بگوید و یک چیزی این بگوید
و بعد چانه بزنند، معنی ندارد. ما با غاصب و ظالم و مستکبر که این حرفها را
نداریم. بهر حال کسانی که مرتب اسم مذاکره با اسرائیل را آوردند، کسی تشر نزد و
اعتراض نکرد تا اینکه عیب و قبح مذاکره با اسرائیل در نظرها از بین رفت و آخر به
این روز تلخ و سیاه رسیدند.

نکند کسانی
که مرتب اسم مذاکره با آمریکا را اینجا و آنجا در بین مردم ایران مطرح می کنند،
قصدشان این باشد. ملت ایران یک ملتی است که احتیاج به مذاکره و مراوده و ارتباط با
دشمن مستکبر ندارد. مگر شما ضعیف هستید؟! مگر ملت ایران ملت کوچکی است؟!

مگر ملت
ایران قدرت دفاع از خود را ندارد؟! ما چه احتیاجی داریم به اینکه به دار خانه
مستکبرین، مستبدین و دیکتاتورهای بین المللی برویم؟!

من سال گذشته
گفتم این آقایانی که در دنیا اسم دموکراسی را می آورند و پرچم دموکراسی را به
اصطلاح و به ظاهر برای ملت های خودشان بلند کردند دروغ می گویند و دموکراسی واقعی
در این کشورها نیست. همان افراد و قدرتهای امروز درسطح بین المللی دارند دیکتاتوری
عظیم و خونی را به راه می اندازند. هرجا دلشان می خواهد وارد می شوند و هرجا دلشان
می خواهد تفحص می کنند. متأسفانه یک دستگاهی هم در دنیا درست شده است بنام سازمان
ملل و شورای امنیت که ابزرای در دسد اینهاست. چه لزومی دادر ما برویم سراغ
دیکتاتورها و در مقابل آنها تعظیم کنیم و بگوئیم آقا بفرمائید با ما مذاکره کنید.
نه آقا این دیکتاتور، همان دیکتاتوری است که این ملت وقتی که هیچ چیز نداشت با مشت
خالی و با شعار او را از خانه خودش بیرون کرد، این همان دیکتاتور است. اینها همان
کسانی هستند که آن روز که دنیا دو قطبی بود ما از آنها نترسیدیم. حالا امروز که می
گویند دنیا یک قطبی شده اس. من می گویم آن روز که دنیا دو قطبی بود برای ما
خطرناکتر بود. برای اینکه آن دو قطب اگر در صد مسئله با هم اختلاف داشتند، در
دشمنی و ضدیت با ایران با هم هیچ اختلافی نداشتند. نمونه اش جنگ تحمیلی بود و
دیدید که هر دو هب عراق کمک کردند، هم آمریکائی ها کمک کردند و هم شوروی ها. هم
ناتو کمک کرد و هم ورشو. همه به او کمک کردند. آن روز در دوران دو قطبی که تمام
دنیا  زیر بال آن دو قطب بود حالا امروز
خیلی از کشورها هستد که وابستگی کامل به آمریکا ندارندو یک تبعیت مختصری دارند.
اما در آن روز که شوروری بود کل اروپای شرقی ادر اختیار او بود. و کل اروپای غربی
هم به یک معنا در اختیار آمریکا بود. بقیه دنیا هم عمدتاً یا در دست غرب بود یا در
دست شرق. آن روز همه دنیا به رهبری آمریکا و شوروی متفق القول شدند برای اینکه
ایران را در جنگ شکست بدهند و نتوانستند این که تاریخ نیست، واقعه همین چند سال
قبل خود ماست و همه ملت ایران آن را به چشم خود دیدند.

مگر این دو
قدرت متحد نشدند تا شاید بتوانند خوزستان را از ایران جدا بکنند؟ مگر تلاش نکردند
تا شاید بتوانند جمهوری اسلامی را ضعیف، ذلیل و سرنگون کنند. و بحمدالله
نتوانستند. مگر غیر از این است؟ آن روز دو قدرت بودند. هر دو هم در مقابل ایران
قوی و متحد بودند ولی نتوانستد کاری کنند. امروز اینها چه کار می توانند بکنند؟
چرا می ترسید؟ چرا قرآن را نمی خوانیم که اینقدر تکرار می کند:

«فلا تخسوا
الناس و الخشون الذین قال لهم الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً و قالوا
حسبنا الله و نعم الوکیل».

چرا از دشمن
می ترسید؟ دشمن، ضعیف و ناتوان است.

همین امروز
هم آمریکای ها برای این که ایران را تحت فشار قرار بدهند، دریوزگی اروپا را می
کنند. سراغ این کشور و آن کشور اروپایی می روند که بیائید با ما همدست بشوید شاید
بتوانیم به ایران فشار بیاوریم. آیا این دلیل این نیست که آمریکا نمی تواند ما را
تحت فشار قرار دهد. آیا این دلیل این نیست که این ملت عظیم با این قدرت معنوی و
اسلامی تا امروز برقدرت مادی او فائق آمده است؟ پس چرا فکر نمی کنند؟ خدا را شکر
می کنیم که ملت ما بیدار است، خدا را شکر می کنیم که جوانهای ما بیدار هستند، خدا
را شکر می کنیم که شما دانشچوها بیدار هستید.

اما
دانشجوهای عزیز! شماباید همچنان بیدار بمانید. من صریحا به شما بگویم من این وضعی
را که امروز دانشگاهها دارند، نمی پسندم. دانشچویی که اصلا نفهمد در دنیا چه می
گذرد، دانشجوی زمان خودش نیست. مرد زمان خودش نیست. دانشجو باید احساس سیاسی، درک
سیاسی و تحلیل سیاسی داشته باشد.

بنده در
قضایای تاریخ اسلام این مطلب را مکررا گفته ام: چیزی که امام حسن مجتبی (ع) را
شکست داد نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. مردم تحلیل سیاسی نداشتند. آن چیزی که
فتنه خوارج را بوجود آورد و امیرالمؤمنین (ع) آنجور تحت فشار قرار داد و قدرت
مندترین آدم تاریخ را آنجور مظلوم کرد، نبودن تحیل سیاسی در مردم بود ولا همه مردم
که بی دین نبودند. مردم تحلیل سیاسی نداشتند. دشمن یک شایعه ای می انداخت، فوراً
این شایعه همه جا پخش می شد و همه قبول می کردند. چرا باید اینجور باشد. اگر ملت
هشیاری لازم را داشته باشد، شایعه دشمن مثل یخی است در زیرر آفتاب. چه کسی باید
این کار را بکند؟ شما جوانها باید بکنید. بنده دارم با شما جوانهای عزیز حجت خدا
را تمام می کنم. من به شما این حقیقت را عرض کردم و گفتم.

پروردگارا!
من از این ملت اینجور احساس می کنم و خود من هم اینجور هستم که:

ما از راه،
اراده و خواست تو به خطار خواست دشمن بر نخواهیم گشت. ایم ملت اینجور دارد حرکت می
کند و من این را مشاهده می کنم. ما با تکیه بر قدرت این ملت در مقابل هیچ قدرت
بزرگ جهانی احساس ضعف نمی کنیم.

بنده می بینم
که دشمن می خواهد با ترساندن کار خود را پیش ببرد. ما با اتکا به قدرت الهی که در
قدرت ملت بزرگ ما مجسم است، از دشمن مستکبر و متکبر نمی ترسیم. ما معتقدیم دشمن
کاری نمی تواند بکند.

«ان کید
الشیطان کان ضعیفا». این چیام قرآن است. قرآن را باید باور کرد. کید شیطان ضعیف
است. اگر ما یک روز در قرآن این آیه شریفه را می خواندیم و فقط از روی ایمان و
تعبد قبول می کردیم، خدایا تو شاهدی که امروز این را از روی تجربه هم قبول کردیم.
تجربه هم همین را نشان می دهد. اگر شیطان ضعیف نبود جمهوری اسلامی تحمل نمی کرد.
می بینید چقدر با جمهوری اسلامی دشمن هستند؟

«قد بدت
البغضاء من افواههم».

هنگامی که
علیه جمهوری اسلامی حرف می زنند، نفرت از آنها می بارد. شما این رئیس جمهور آمریکا
و آن وزیر خارجه زشت او را ببینید. وقتی راجع به جمهوری اسلامی حرف می زنند نفرت و
بغض و دشمنی با ملت ایران و جمهوری اسلامی از سر و صورتشان می بارد. چرا با این
همه نفرت نمی توانند هیچ غلطی بکنند؟ علت چیست؟ چه دلیل دارد؟ چه چیز شما را در
مقابل آنها حفظ کرده است؟ چه کسی مانع ازضربه زدن آنها به شما شده است؟ چه چیزی
مانع از این شده که شما را محاصره اقتصادی کامل و تام و تمام بکنند.  و به تعبیر خودشان پدر ملت ایران را در
بیاورند؟ بعضی از این آدمهای ساده لوح و ضعیف انفس هم، همین حرف را تکرار می کنند!
که: آقا، پدر ملت ایران در در بیاورند؟! این ملت ایران است که پدر آنها را در
آورده است. آنها هیچ غلطی نمی توانند بکنند چرا که ضعف دارند و آنچنان که تصور می
شود قدرت ندارند.

البته شرط
پیروزی این است که ملت ایران همینجور که به حمدالله تا امروز در صحنه بودند،
همچنان در صحنه باشند. شرط این است که خناس ها وسواس ها میان مردم وسوسه نکنند و
دل مردم مرا خالی نکنند که آقا چنین شد، آقا چنان شد، می زنند، می برند، نه آقا،
این حرفها چیست؟ ملت ما یک ملت قوی و مستحکم است. ما که فلان کشور دو، سه میلیونی
فلان گوشه آفریقا نیستیم که هر غلطی که دلشان خواست بتوانند با ما بکنند. یک ملتی
در مرکز مدنیت تاریخی دنیا هستیم و امروز هم در سر یک چهار راه مهی از چهار راه
های جهانی قرار داریم. خدا ما را اینجور قرار داده است. بحمدالله جمعیت ما شصت میلیون
نفر است. مردم ما هم شجاع و قوی هستند. جنگ تحمیلی هم گواه کاملاً روشنی است.
خوشبختانه ملت های اطراف ما هم نسبت به ملت ما همین احساس را دارند.

شما دیدید که
وقتی رئیس جمهور ما به چند کشور همسایه که هشتاد سال روی آنها کار شده بود تا
اسلام را به فراموشی بسپارند، رفت آنها آمدند و از رئیس جمهوری اسلامی ایران مثل
یک عزیز و محبوبی استقبال کردند. چرا؟ اسم افراد را دوست دارند؟ به افراد علاقه
شخصی دارند؟ این طور نیست. این احساسات به خاطر اسلام است. به خاطر این است که این
ملت مسلمان است. و لذا رئیس این ملت مسلمان را دوست دارند. این دوستی ها به خاطر
جمهوری اسلامی است. البته در جاهای دیگر هم همیجور است. این وضع بین المللی ماست.
ما هر جای دنیا هم که رفتیم همینجور بود. شما این را بدانید. آن وضع بین المللی
ما، این وضع داخلی ما، این وضع معنوی ما و انیهم امکانات این کشور است.

همه ملت باید
دست به دست هم بدهند و این کشور را به قدرت بسازند. ما به کسی احتیاج نداریم و از
کسی هم نمی ترسیم. بی خود نخواهند که ما را در رودربایستی و فشار قرار دهند و
بگویند که در مقابل آمریکا نمی شود ایستاد، بالاخره آمریکاست و در مقابل او نمی
شود کاری کرد. این حرفها یعنی چه؟ بگذارید آنها با خودشان فکر کنند و بگویند این
ایران است و نمی شود او را کاری کرد  و
باید یک جوری با او کنار آمد. الان بحمد الله همینطور شده است و به فضل الهی و تا
وقتی که توجهات ولی عصر ارواحنا فداه به شما ملت هست- که انساء الله این توجهات
همیشه باشد. بدانید که هیچ کسی هیچ آسیبی به شما نمی تواند برساند.

امیدوارم که
انشاءالله جوانها، دانشجوها، دانش آموزان، مردم و عزیزان ما و بخصوص جمعی از
برادران لبنانی که اینجا هستند همگی موفق باشند. خداوند انشاء الله شهدای حادثه
اخیر لبنان را که متأسفانه این هم کی فاجعه ای بود که پیش آمد با اولیاءشان محشور
کند و اینها را خداوند حفظ کند و ملت لبنان را نجات بدهد و ملت فلسطین را نجات
بدهد و شما عزیزان را همیشه موفق و مؤید بدارد.

والسلام
علیکم و رحمه الله و برکاته