چچن اینگوش
قلمرو
مسلمانان مقاوم
علمرضا گلی
زواره
نگاهی به
شمال قفقاز
شمال قفقاز
منطقه پرتراکم کوهستانی است با رشته کوههای سر به فلک کشده که عوارض ناهموار و خشن
مزبور بین گروههای قومی این سرزمین جدایی افکنده است، زمستانهای طولانی و پربرف و
تابستانهای کوتاه و معتدل چهره آب و هوایی این ناحیه را ترسیم می نماید. همچنین
شرایط جغرافیایی حاکم بر این منطقه موجب شده تا افراد ساکن در آن به زندگی عشاریر
روی آورند و معیشتی اینگونه، از آنان گروههای قومی متفاوتی ساخته که دارای سنتهای
ویژه، زبان مخصوص و روابط اجتماعی مشخصی هستند. زبانهای ترکی، فارسی و
ایبروقفقازی، ریشه زبانی این اقوام را تشکیل می دهد.
با وجود
گوناگونی اقوام شمال قفقاز در ساختار اجتماعی و سنن تاریخی و جهات اقتصادی، تمامی
آنها مسلمان هستند و اعتقاد به آئین باصلابت، وجه مشترک آنان می باشد که وحدت
فرهنگی این افراد را سبب گردیده است، آنان برای مقابله با دشمن مشترک خود یعنی
روسهای مهاجم از گذشته برای تحقق وحدت سیاسی با یکدیگر به توافق رسیده اند.
مقامات شوروی
وقتی روی کارآمدند، در بدو کار به منظور رسیدن به مطامع خود، ظاهرا با این وحدت
سیاسی که برپایه باورهای مذهبی استوار گردیده بود هم آواز گردیدند و در بیستم
ژانویه 1919 میلادی یک جمهوری خود مختار کوهستانی
(Republic
Autonomus Mountain) تأسیس نمودند که کلیه ملیتهای مسلمان مابین
دریای سیاه تا مرزهای داغستان را شمال می شد.[1]
این تشکیلات سیاسی بسیار زودگذر بود و پس از پایان یافتن جنگهای داخلی و سرکوب
قیام چچن – داغستان در سال 1921 میلادی، مقامات شوروی به تقسیم و تفرقه ملیتهای
این جمهوری پرداختند و با ایجاد خرده ملیتهایی از طوایف گوناگون، اصل تفرقه و
تقسیم را به نقطه اوج خود رسانیدند. در این راستا، پنج حوزه اداری ملی مجزا به
انضمام هشت ملیت کوچک دیگر که هرکدام زبان مکتوب خویش را داشتند، پدید آوردند که
از جمله این حوزه ها، جمهوری ،جمهوری خودمختار چچن اینگوش (اینقوش) بود.
شناخت
جغرافیایی منطقه چچنها
جمهوری خود
مختار چچن اینگوش در 5 دسمابر سال 1936 میلادی از ادغم منطقه خود مختار چچن – که
در سال 1922 میلادی تأسیس شده بود- و منطقه خود مختار اینگوش (1924 میلادی) پدید
آمد. این جمهوری می توانست در محدوده قلمرو حاکمیت خود مستقلا به حل مسایل خویش
بپردازد و صاحب قانون اساسی خاص خود بود که ویژگیهای مربوط به جمهوری خود مختار،
در آم منظور شده بود. بالاترین مرجع حاکمیت در این قلمرو شورای عالی آن می باشد.
قلمرو این جمهوری براساس تقسیمات گروههای نژادی مشخص گشته است[2]
و شامل سرزمینهایی است که قبلا چچن بزرگ، چچن کوچک و اینگوشی نامیده می شد. چچن
اینگوش که در قفقاز شمالی قرار گرفته با 19300کیلومتر مربع وسعت از جنوب شرقی به
داغستان، از جنوب غربی به گرجستان و از شمال به روسیه محدود می باشد.
به دلیل واقع
شدن در منطقه کوهستانی در زمستانها آب و هوای آن سرد و در تابستانها هوایش معتدل
می باشد. از لحظ منابع آب نسبتا غنی است ولی رودخانه های آن برای کشتیرانی مناسب
نیستد اما می توان از آنها به عنوان منابع برق آبی (انرژی هیدرو الکتریک) بهره
گرفت، مراتع سرسبز، چراگاههای غنی و پوشش گیاهی نسبتا متراکم از مشخصات این قلمرو
می باشد. این شرایط موجب رونق دامپروری و کشاورزی در چچن اینگوش شده و به دامداری
بویژه پرورش نوعی گوسفند که پشم لطیفی دارد توجه می شود. غلات، آفتابگردان، نیشکر،
انواع سبزی، انواع انگور و میوه های دیگر از مهمترین محصولات زراعی این سرزمین می
باشد. نفت و گاز از ثروتهای سرشار این جمهوری است و صنایع استخراجی و تصفیه نفت،
ماشین سازی و پتروشیمی در آن رواج دارد.
مرکز حکومت
آن شهر گروزنی (Grozny)
است که حدود نیم میلیون نفر سکنه دارد. همچنین دارای پنج شهر و چهار شهرک است.
جمهوری مزبور سرزمین دو قوم چچن و اینگوش است. چچنها که به زبان خودشان ناخچو (Nokhcho)
نامیده می شوند اکثرا در نواحی مرکزی و شرقی این ناحیه سکونت دارند، این ایالت یک
منطه نفت خیز در قفقاز می باشد که در 1500 کیلومتری جنوب مسکو واقع است و در سال
1929 میلادی گروزنی به آن واگذار گردید، شوروی می خواست با این کار، شمار شهروندان
را افزایش داده و آن را به سوی صنعتی شدن سوق دهد. در پیرو این سیاست در سال 1989م
حدود 3/1 سکنه چچن- اینگوش و 4/3 تمامی شهروندان در پایتخت زندگی می کردند.
منشأ چچنها
به درستی روشن نمی باشد ولی محققان عقیده دارند که بومی قفقاز شمالی می باشند که
شواهد باستان شناسی و افسانه های محلی گواه این نظر است. چچنها ابتدا کوه نشین
بودند ولی در اواخر قرن چهاردهم رفته رفته به دشتهای اطراف نقل مکان نمودند.
بسیاری از آنان تا اواخر قرن شانزدهم میلادی در کنار رودخانه سونژا (Sunzha)
اقامت گزیدند، سرزمین چچن در سال 1922م به صورت ایالت خودمختار به عنوان واحد
سیاسی تشکیل شد که تا سال 1936م به این شکل اداره می گردید و در این تاریخ همراه
با اینگوش، جمهوری خود مختری را بوجود آوردند.
چچنها که
نظام قبیله ای و زندگی عشایری داشتند، در اوایل روی کار آمدن نظام مارکسیستی با
نظام اشتراکی به شدت مخالفت نمودند که تصفیه های سیع سیاسی و قتل عامهای شدید، وضع
این ناحیه را وخیم تر نمود و در سال 1944 م تمامی مردم این نواحی به آسیای میانه
تبعید شده و جمهوری آنان دو سال بعد منحل
شد و اراضی آن به کوچ نشینان تازه واگذار و اسامی مکانها به روسی تبدیل شده بود.
در سال 1957م از آنان رسما اعاده حیثیت شد و جمهوری آنها به حالت اول بازگردید.
ولی تلفات جانی این قوم، میان سالهی 59-1939 در حدود 22% کل سکنه بود، پس از
بازگشت رشد جمعیت آنان رو به تزاید نهاد بین سالهای 1959 تا 1970م به 2/4% بالغ
گردید و طی سالهای 1959 تا 1979 میلادی روسهای ساکن در آن به نحو قابل ملاحظه ای
کاهش یافت و از 45% به 29% تنزل یافت.[3]
در حال حاضر کل سکنه چچنها به 850000 نفر بالغ می گردد.
در سال 1926م
تنها 3% چچنها باسواد بودند که این میزان در سال 1970به 99% بالغ گردید. پس از
فروپاشی شوروی و ایجا فضای باز سیاسی توسط گورباچف بخش عمده ای از چچن –اینگوش در
اواخر سال 1991م به جمهوری چچن مبدل شده، این امر متعاقب عدم موفقیت یلتسین در
متقاعد ساختن کمیته اجرایی کنگره ملی مردم چچن به سرپرستی ژنرال بازنشسته نیروی
هوایی – دادیف- صورت گرفت، پس از اعلام استقلال به طور یک جانبه برخلاف اختلافات
داخلی اهالی آن براستقلال آن اتفاق نظر داشتند.
پس از اعلام
استقلال چچن،مسکو تلاش نمود تا بار دیگر آن را به تصرف در آورد و آن را تحریم
اقتصادی کند اما به طور شگفت انگیزی بازارهای این سرزمین از مواد غذایی و کالاهای
غربی پر شد، در این حال یکی از دستیاران جوهر دادیف اعلام کرد که گرچه برای روسیه
ساده است تا این جمهوری را تصرف کند اما آنها قادر به تصرف روح مردم چچن نخواهند
بود و این اقدام آنان جنگیی را در شمال قفقاز شعله ور خواهد نمود که به حمایت
اهالی قفقاز خواهد انجامید و مشکل بزرگی را برای روسها پدید خواهد آورد. وزیر
خارجه چچن نیز اعلام کرد که ما اکنون دوران مشقت باری را پشت سر می گذاریم،؛ زیرا
روسیه علاوه بر تهاجم به این نواحی،نفت ما را می گیرد و در ازای آن وجهی نمی
پردازد و در ادامه افزود: ما هرگز با روسها در مورد ادغام در فدارسیون موافقت
نخواهیم کرد.[4]
در مارس 1993
رئیس جمهور چچن با پارلمان اختلاف پیدا کرد و در پی منازعا سیاسی، آن را منحل نمود
و حکومت شخصی خود را در این کشور اعلام کرد ولی چندی بعد نمایندگان مجلس درصدد
برکناری وی آمدند.[5]
در حال حاضر
این جمهوری علاوه بر اختلافات داخلی با اینگوش نیز روابط خوبی ندارد و بیم هجو
قوای روسی بر قلمرو آنها می رود و مشکلات اقتصادی و نابسامنیهای اجتماعی نیز روند
سیاسی آن را مخاطره انگیز نموده است.
بارسلان
سلطانویچ آئوشف، رئیس جمهوری انیگوش طی مصاحبه ای که متن آن در روزنامه ستاره سرخ
(16 مارس 1993م) درج شده به مسایل مرزی بین چچن و اینگوش اشاره کرده بود ولی در
ادامه گفته بود: «من هیچ مشکلی را نمی بینم که بین ما قرار گیرد، چچنها و انیگوشها
یک قوم هستند، زبان، سنتها و ریشه های ما یکی است».[6]
قلمرو
انیگوشها
انیگوشها با
چچنها قرابت قومی و نژادی دارند و مانند آنها سکنه بومی قفقازند. این قوم در آغاز
به صورت عشایر کوه نشین بوده اند که عده ای از آنها تا اواخر قرن هیجدهم میلادی در
ساحل رودخانه «سونژا» و دره مجاور رودخانه ترک استقرار یافتند، نام یکی از نخستین
مهاجر نشین های آنان آنگوش یا اینگوش بود که قوم کاباردین این اسم را برآنها نهادد
که بعدها روسها از آنان اقتباس کردند ولی خود اینگوشها از عناوین قبیله ای مثل
گالگای استفاده می کنند.
اینگوشها در
سال 1810میلادی – خیلی قبل از چچنها- حکومت روسها را پذیرا شدند. در سال 1817م این
قوم را از اطراف رودخانه سونژا به حوالی مرز کنونی اوسیتای شمالی انتقال دادند و
اینگوشهای کوه نشین را نیز به همین محل کوچانیدند و رفته رفته این منطقه به صورت
قلمرو انیگوشها درآمد. در سال 1924 میلادی منطقه اینگوش به ایالت مستقل و خود
مختار تبدیل گردید که بعدها همراه با چچن به صورت جمهوری خودمختار ارتقا داده شد.
تعداد سکنه اینگوشها در سال 1970م به 160000 نفر
و در سال 1979 میلادی به 200000نفر افزایش یافت و اکنون حدود 250000نفرند. در
نواحی تحت قلمور اقوام چچن انیگوش اقلیتهای کومینگ، نوگایها و روسها نیز سکنون
دارند، 40% اینگوشها در نقاط شهری و 60% بقیه در نواحی شهری اقامت دارند. اکثر
آنان از نعمت سواد بهره مند هستند.
سرزمین
اینگوش گرجه از یوغ روسها تا حدودی آزاد
شده ولی دشواریهای زیادی برسرراه توسعه اقتصادی- اجتماع آن قرار دارد و درگیری های
داخلی به همراه مناقشات مرزی آن با اوسینا به مشلات آن می افزاید. در اواخر سال
1992م درگیری بین اوسیتای شمالی و اینگوش آغاز شد که با اقدام فوری روسیه مبنی بر
اعلام حالت اضظراری در دو جمهوری مذکور و انتخاب یکی از معاونان نخست وزیر روسیه
به سمت رئیس شورای وضیعیت اضطراری اینگوش-اوسیتا، این درگیری متوقف و از درگیری آن
به سایر جمهوری های قفقاز شمالی به ویژه چچن، جلوگیری به عمل آمد با این وجود،
مناقشه مزبور حل نشده و امنیت این سرزمین را تهدید می نماید.[7]هرج
و مرج اجتماعی و وضع اسفناک اقتصادی، موقعیت اینگوشها را در حالت وخیمی قرار داده
است و اهالی این جمهوری از این وضع مرارت بار خسته شده اند. به همی دلایل بود که
اهالی اینگوش به اتفاق آراء (با 4/99% رای مثبت ) در جریان انتخابات ریاست جمهوری،
فردی نظامی را برگزیدند، وی که بارسلان سلطانویچ آئوشف نام دارد سوگند یاد کرده که
قانون اساسی و سایر قوانینه را رعایت کند و به مردمی که در طول تاریخ برای مذهب و
عقیده خود ارزش قایل بوده اند کمک کند. وی طی اظهاراتی گفته:
«روحانیون
باید موازین اخلاقی را در این جمهوری رواج داده و اتحاد و دوستی بنی مردم را تحکیم
بخشند».
یادآوری می
شود که اینگوش یک جمهوری در ترکیب فدراسیون روسیه است، طبق قانون دفاع، انگوشها
ارتش خود را نخواهند داشت و واحدهای ویژه وزارت کشور و دفاع غیر نظامی برای اداره
امور داخلی در نظر گرفته شده است.
گرایش های
مذهبی بین اقوام چچن اینگوش
اقوام آوار و
کومیکها در قرن شانزدهم میلادی اسلام را به میان چچنها بردند و چون در این موقع
داغستان از مراکز مهم فرهنگی و آموزش اسلام شمرده می شد، عده ای از چچنها برای
فراگیری تعلیمات دینی به این ناحیه عزیمت نمودند. اینگوشها نیز همچون چچنها در
آغاز مسیحی بودند ولی بعد تحت تأثیر چچنها اسلام اختیار نمودند اما تا اوایل قرن
نوزدهم این آیین بین آنان به صورت گسترده گسترش نیافت.
چچنها و
انیگوشها مسلمان و سنی مذهب بوده و پیرو فقه حنفی هستند و در قلمرو مذهبی مرکز
روحانی قفقاز شمالی و داغستان قرار دارند. در سال 1837م 310 باب مسجد در چچن وجود
داشت، تعداد مساجد و مراکز مذهبی در این قلمرو در دهه 1930م به حدود 270 باب و
تعدا مدارس مذهبی به 140 باب بالغ گردید و 850روحانی تعلمیات دین را به مردم ارائه
می نمودند.
در سال 1944م
که این دو قم تبعید شدند، تمامی بناها و اماکن مذهبی آنان تخریب و یا بسته شدو
بعضی از آنها را به اداره، گاراژ، تماشاخانه و حتی اصطبل تبدیل نمودند. کلیه منابع
اخیر شوروی اذعان دارند که این استراتژی نه تنها نتیجه مطلوب ندارد بلکه باعث رشد
و توسعه سلسله های مخفی و اشاعه عرفان و تصوف در میان چچنها و اینقوش ها گردید و
از گذشته مذهبی تر شدند و به تدریج این نکته روشن گردید که خطر اسلامی که از طریق
عرفان این اقوام با آن اشنا می شدند به مراتب
بیش از خطر اسلامی بود که آنرا در کلاسهای درس و مراکز تبلیغی فرا می
گرفتند . لذا در سال 1978م مقامات شوروی با صدور اجازه بازگشایی دو مسجد در جمهوری
خود مختار چچن انیگوش، در صدد تغییر رویه برآمدند.
نقشبندیه
طریقت کهنی است که در قرن چهاردهم در بخارا بنیان نهاده شد و در اوخر قرن هیجدهم
در شمال قفقاز ریشه گرفت. این طریقه در شمال قفقاز به سه فرقه مریدان علی آتوشه ای
شیخ آرسانوکای، (از مریدان شیخ اوزون حاجی) و شیخ حسن کاجینی تقسیم می شود. پیروان
این فرقه از دیرباز دست اندرکار جهاد با روسها بوده اند و در ادوار اخیر نیز در
تعدادی از نهضت های ضدشوروی شمال قفقاز از جمله قیام چچنیه که طی سالهای 1941 تا
1842 میلادی صورت گرفت، دخالت داشتند.
شیخ نجم
الدین و شیخ اوزون حاجی- از مشایخ نقشبندیه – رهبران مهم نهضت شمال قفقاز بودند که
بیش از 10000مسلح در اختیار داشتند.
فرقه دیگری
که در چچن اینگوش حامی زیادی دارد و به اصطلاح طریقت مردمی (Popular)است،
قادریه می باشد، در سال 1850م یکی از مشایخ داغستانی به نام کونتاحاجی کیشف (Kunta Haji
Kishier)طریقه قادریه را در این خطه بنیان نهاد، وی در سفر مکه با تعالیم
صوفیان قادریه آشنا شد. با تبلیغات این گروه بین سالهای 1862 تا 1863م موجی از
ناآمرامی خطه چچن را فراگرفت، روسها که از گسترش نفوذ قادریه بیمناک بودند، در سال
1864م کونتا حاجی و تنی چند از یاران وی را دستگیر نموده و سپس به قریه شالی از
محال چچن که حدود 4000 نفر از مریدان کونتاحاجی را در خود حای داده بودند، حمله
بردند. در این نبرد نیمی از مریدان قادری به قتل رسیدند، کونتاحاجی هم در سال
1867م در زندان روسها درگذشت.[8]
پس از مرگ وی
طریقت قادریه به سه فرقه تقسیم شد. بامات گرای که در چچن رواج دارد طریقت بطل حاجی
که در منطقه اینقوش فعالیت دادر، طریقت چم میرزا که متجددترن فرقه قادریه هستند.
در سال 1950
میلادی توسط چچنهای تبعیدی،طریقت دیگری بوجود آمد که به طریقت ویس حاجی موسوم
گردید. این فرقه درعین حالی که از دیگر طریقتها خالصتر است، نوآوریهایی هم دارد.[9]
اولین شیخ عارفی
که بر علیه روسها اعلام جهاد داد، «امام منصور اشورما» نام داشت که از رهبران
طریقه نقشبندیه بود، نیروهای وی به سال 1785م یکی از پلهای روسیه را برفراز رود
سونژا در محاصره گرفته و آن را همراه با نیروهای روسی منهدم نمودند، این جریان
شکست سختی بود که بر نیروهای کاترین دوم وارد آمد. نهضت وی در چچن، شمال داغستان و
مناطق قوبان گسترش یافت ولی در قابرطه با شکست مواجه گردید.
بعد از آن و
در اوایل قرن نوزدهم (1828م) روسها برای مبارزه با مسلمانان مقاوم چچن اینگوش
سازمان جاسوسی مخوفی را تشکیل دادند که به امور زیر می پرداخت:
1-اشاعه فحشا
و تشکیل مجالس عیش و نوش و بی تفاوت نمودن جوانان نسبت به مذهب و فرهنگ قومی.
2-درهم شکستن
مقاومت مردم غیور و مذهبی از طریق شکنجه های شدید همچون درآوردن چشم از حدقه،
شکستن پا و خورد نمودن استخوانها.
3-اجیر کردن
افرادی برای در نظر گرفتن فعالیت مساجد و تبلیغا علما و کنترل تمامی حرکت های
دینی.
در اکتبر سال
1917م تعدادی از روشنفکران متجدد که از حمایت شهرنشینان شمال قفقاز برخوردار بودند
در صدد قیام براساس آمال ملی و اصول سیاسی بودند که کاری از پیش نبردند و از سوی
دیگر رهبران مذهبی با تکیه به دو قرن تجربه مبارزاتی خواستار اخراج قوای بیگانه و
استقرار حکومت اسلامی بودند و در همین سال،علمای شمال قفقاز در قرهی عندی آوارستان
مجتمع شده و شیخ نجم الدین گوستویی را به امامت چچن برگزیدند.
روحانیون چچن
در وضع فعلی نیر در امور سیاسی و مسایل اجتماعی نقش مهمی را ایفا می کنند، آنان در
دسامبر 1993م در نامه ای خطاب به هفتمین کنگره مردمی روسیه با انتقاد شدید از
سیاست تجاوزکارنه روسیه در قبال این جمهوری نسبت به وقوع جنگی سخت هشدار دادند و
خواستار خروج نیروهای نظامی و قطع محاصره نظامی روسها گردیدند.[10]
مدارس دینی و مراکز آموزشهای مذهبی نیز با تلاش علمای دینی در سراسر جمهوری در حال
گسترش می باشد.[11]
تبعید و
آوارگی مسلمانان چچن اینگوش
دست اندازی
بر شمال قفقاز توسط روسها از سال 1783میلادی آغاز شده، ولی تلاش آنان برای سیطره
بر این نواحی از بدو کار با مقاومت شدید کوه نشینان مواجه شد. روحانیون و مبلغین
مذهبی نقش مهمی در بسیج مسلمانان این ناحیه داشتند و تسخیر این منطقه نسبتا کم
وسعت بیش از یک قرن به درازا کشید، با شکتس و تسلیم شیخ شامل داغستانی- آخرین رهبر
فرقه نقشبندیه- در سال 1856م گرچه جنگهای قفقاز خاتمه یافت ولی روسها برای حاکمیت
خود بر داغستان و چچن اینگوش مجبور بودند که از طرق نظامی عمل کنند که گاهی
ژنرالهای نظامی روسها به دست اقوام کوه نشین به ویژه چچنها دستگیر می شدند، موریس
دوکوتزبوئه (Kotzebue)
در سفرنامه اش می نویسد: «چچنها در نقاط دور دست قفقاز سکونت دارند و حدود تاخت و
تاز ایشان تا خطوط قشونی روسیه امتداد دارد. ژنرال دلپوزو که فرمانده قسمتی از
خطوط قفقاز است، چندی است به دست طایفه ای از چچنها افتاده و علاوه بر دستبند و
کند آهنینی که روزها به دست و پایش می زنند، در موقع شب گردن بند عظیمی به گردنش
می آویزند».[12]
چنین به نظر
می رسد که روسیه در قبال مسلمانان شمال قفقاز استراتژی مشخص و روشنی نداشته است و
در حالی که به عنوان مثال چرکسها به اجبار وادار به مهاجرت در سرزمین عثمانی می
شدند، این گونه تحرکات دامنگیر مناطق شمال شرقی قفقاز نشد و کوهستانهای داغستان و
قلمرو چچنها دست نخورده باقی ماند و برای استعمار آنان اقدامی به عمل نیامد.
با روی کار
آمدن مارکسیت ها، نهضت مسلمانان شمال قفقاز بر علیه متجاوزین شکل حادتر و جدی تری
به خود گرفت و شورش داغستان – چچن که طی سالهای 1920 تا 1923م اتفاق افتاد و نیز
قیام چچنها در سالهای 1941 و 1942م روی داد، جلوه های این جنبش اسلامی می باشد که
بر علیه شوروی انجام پذیرفت.
به هنگام
شروع جنگ جهانی دوم، دولت شوروی آزدای ظاهری و موقتی را به مسلمانان این نقاط اعطا
نمود تا هم به فکر شورش و انقلاب نیفتند و نیز در مبارزه با آلمان از حمایت آنان
برخوردار شود. از آن سوی استالین در ماه مه 1942م با خبر شد که نهضتی آزادی طلب
بین مسلمانان در حال شکل گرفتن است که پیرو این گزارش دامنه تبلیغات مذهبی را وسیع
نمود و حتی موجب تشکیل کنفرانس اسلامی اوفا گردید. آلمانها نیز از احساسات
مسلمانان بهره برده و در نواحی مسلمان نشین برای دین اسلام تبلیغ می کردند و شدت
این تبلیغات به حدی بود که مقامات شوروی را سخت به وحشت انداخته بود. اعلامیه
آلمانیها به «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع می شد و مسلمانان را بر علیه دولت
شوروی تحریک می نمودند. با تمام تدابیری که سردمداری شوروی به کار بردند، موفق نشد
که از تبلیغات آلمانها بکاهند، با شروع جنگ دوم و حمله آلمانه به روسیه، مردم
مسلمان چچن و اینگوش فرصت را غنیمت شمرده و منتظر ورود آلمانها ماندند و با ورود
ارتش آلمان، با آغوش باز آنان را پذیرفتند.[13]
در فوریه سال 1944م این قوم به اتهام همکاری با قوای آلمانی بازداشت و تبعید شدند
و در 3مارس همان سال جمهوری چچن اینگوش منحل و قلمرو آن ضمیمه جمهوری فدارتیو
روسیه گردید. به این هم اکتفا نشد بلکه برای از بین بردن نسل مسلمانان، به هرکس که
کوچکترین علامتی از اسلام و مسلمانی داشت، تهمت همکاری با فاشیستها و مخالفت با
دولت شوروی زده و بدون هیچ مدرکی این گونه افراد را اعدام می کردند.
در جریان
تبعید، 500000نفر از مردم چچن بصورت پیاده و بعضی هم از طریق راه آهم به نقاط
مختلف روسیه از جمله سیبری و آسیای میانه کوچانیده شدند، مردمانی که تبعید شدند در
دسته های هزار نفری قرار گرفتند و اعضاثی هر خانواده ای در یکی از این دسته ها
بودند که هر کدام از آنها لااقل هزار کیلومتر از هم دور بودند.[14]
مسلمانان
مقاومی که به قزاقستان تبعید شدند گرچه بهترین مراتع، اراضی کشاورزی، زندگی سنتی و
روابط اجتماعی را از دست داده بودند و در غم از دست دادن برخی بستگان که در راه از
بین رفته و یا در محل اعدام شده بودند، آشفته به نظر می رسیدند نه تنها از هویت
مذهبی و گرایش های دینی خود دست برنداشتند، بلکه مذهبی تر شدند و تبعید و آواره
شدن موجب آن گردید که اسلام به مبنای هویت این قوم تبدیل گردد و اعتقادات خود را
عمیق نمودند و در تبعیدگاه نومید کننده قزاقستان بصورت پرچمداران و مبلغن اصیل
اسلامی درآمدند و به آثار و علایم مذهب که نزد قزاقها در شرف انهدام و فراموشی
بود، حیات تازه ای بخشیدند.[15]
دکتر سرگئی
پانارین (Sergeipanarin)
از اعضای آکادمی روسیه
اعتراف می کند که: «در واقع تمام جوامع از اینکه به طور کامل توسط کرملین محو
شوند، اجتناب کرده اند، این قابلیت تحسین برانگیز جوامع مسلمان در تطبیق با شرایط
نامساعد محیطی، عامل امیدوارکننده ای در آینده آنها به شمار می رود».[16]
کلیه منابع
شوروی احیای عرفان وبازگشت به خویشتن مذهبی در نزد قزاقها و قرقیزها را ناشی از
حضور چچنها و اینگشوها دراین نقاط می دانند، اصولا قرقیزها و قزاقها درک عمیقی از
اسلام نداشتند، ولی با تبلیغات این قوم تبعید شده، اسلام در میان آنان به نحو بارز
و شایشته ای ریشه دوانید.[17]
مسلمانان چچن
اینگوش بر اثر تبعید و آوارگی به عرفان و تصوف روی آوردند و از حامیان سرسخت مذهب
گردیدند و ضد روسی تر شده و جو روانی بیگانه ستیزی بین آنان شدت یافت و بر اثر
روحیه مقامی که در جریان آوارگی و دوری از وطن به دست آورده بودند نه تنها تسلیم
مرگ تدریجی نشدند، بلکه در سخت ترین شرایط به مبارزه ادامه دادند.
رژیم شوروی
که دید برخورد خشن با مسلمانان اثر عکس دارد، طبق فرمان 9 ژانویه 1957م از قوم چچن
مبرا ساخت و مناطق ملی آنها از نو تشکیل شد. کار بازگشت مسلمانان تبعیدی به
زادگاهشان تا سال 1960م به طول کشید. برای مثال در سالا 1970م از جمعیت
1084000نفری جمهوری چچن اینگوش 635000نفر بومی بودند، [18]
جو ضد روسی حام بر افراد این قوم به حدی بود که روسهای ساکن در این قلمرو رفته
رفته، چچن انیگوش را ترک می نمودند.
نگاهی کوتاه
به مسایل فرهنگی این منطقه
زبان ملی
چچنها، به گروه زبانهای شمال شرقی قفقاز تعلق دارد که به زبان اینگوش بسیار نزدیک
است و شمال چندین گویش است و واژه های عربی- فارسی، ترکی، گرجی و روسی در این زبان
دیده می شود.
زبان مراکز
اداری،بازرگانی و امور قضایی غالبا روسی است، روزنامه و مجلات به سه زبان چچنی،
اینگوشی و روسی انتشار می یابد. اغلب برنامه های رادیویی به زبان بومی محلی پخش می
شود. تا سال 1934م دو زبان چچنی و انیگوشی واحد بود ولی اکنون آنان را به عنوان
زبانهای جداگانه می شناسند.
نخستین
روزنامه اینگوش زبان «نور» نام داشت که انتشار
آن از سال 1923م آغاز شد.
از سال 1958م
سالنامه ادبی «صبح کوهستان» در محل انتشار یافت. تا اواسط سال 1920م خط عربی در
منطقه رواج داشت که در سالهای بعتد به خط لاتین تبدیل گردید و از سال 1938م خط
سیربلی متداول گردید.[19]