تحليل پديده هاي سياسي
بهره گيري از تاريخ، در تحليل سياسي
رهبر معظم انقلاب اسلامي:
«توانايي مردم در تحليل سياسي، موجب شکست ترفندهاي
دشمن است».
(30/8/1372)
قسمت هفتم
سيد موسي مير مدرّس
يادآوري:
«قائد عظيم الشأن انقلاب، از سال 1370 تا کنون- در
ملاقاتهاي عمومي و در ديدار با گروه هاي گوناگون- بر ضرورت و اهميت تحليل پديده
هاي سياسي، تأکيد فراوان ورزيده اند. اين تأکيدها از جانب معظم له در خور تأمل
بسيار است؛ چه اين که ايشان ولي فقيه زمانند و بالتبع، دستوراتشان صبغه ديني به
خود مي گيرد.
افزون بر آن، معظم له خود سياستمداري دنيا ديده است که
سالها دبير کلي حزب جمهوري اسلامي و در دوره سياست جمهوري نظام اسلامي را در
بحراني ترين وضعيت کشور، بر عهده داشته، و در اين رهگذر از تجربيات گرانقدري
برخوردارند. مضافا بر اين که حضرت ايشان از زمره کشاني هستند که سالها درباره
تاريخ اسلام پژوهش نموده و اينک دستاورد آن تحقيقات را چنين اعلام مي کند که در
هماره تاريخ اسلام، علت اساسي ناکاميها، عدم توانايي مردم در تحليل مسائل سياسي
بوده است!
اين قلم مفتخر است که در حد بضاعت اندک خويش، در
راستاي تبيين ديدگاه ياد شده، ساعي بوده و بسيار خوشوقت است که اين مباحث، مورد
توجه خوانندگان فرزانه- بويژه طلاب و دانشجويان- قرار گرفته و بدين وسيله از اظهار
محبت آنان- که با ارسال نامه و ملاقات حضوري منت نهاده اند- سپاسگذارم و اميدوارم
مسؤولان، روزنامه ها و مجلات ديگر نيز بدين مهم بذل توجه فرموده و چنين موضوع
داراي اهميتي را، مطمح نظر قرار دهند و در نضج و بارور کردن اين نوع مباحث، دريغ
نورزند، چرا که رسالت فرهيختگان، کوشش در پويان ساختن جامعه است و يک جامعه زنده و
پويا، جامعه سياسي است!
خوانندگان محترم به خاطر دارند ک در قسمت ششم اين گفت
و گو، به مبحث مهم «پارامترهاي تحليل سياسي» پرداختيم، و دو محور (1- نقش جهانبيني
در برخورد با حوادث سياسي، 2- اصل تسلسل و بررسي سيستماتيک پديده ها) از نظر گذشت
و اينک ادامه مقال، تقديم مي گردد».
3-شناخت تاريخ و بهره گيري از روش تاريخي
تاريخ را سه گونه مي توان تعريف کرد، يا به عبارت ديگر
مي توان سه علم مربوط به تاريخ، ارائه نمود، به گونه اي که با يکديگر رابطه نزديک
داشته باشند.
1- تاريخ نقلي (وقايع نگاري)
يعني علم به وقايع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در
گذشته، در قبال اوضاع و احوالي که در زمان حال وجود دارد.
2- تاريخ علمي (تحليلي)
يعني علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگي گذشتگان که از
مطالعه و بررسي و تحليل حوادث و وقايع گذشته به دست مي آيد. آنچه محتوا و مسائل
تاريخ نقلي را تشکيل مي دهد؛ يعني حوادث و وقايع گذشته، به منزله مبادي و مقدمات
اين علم به شمار مي روند.
3- فلسفه تاريخ
يعني علم به تحولات و تطورات جامعه ها از مرحله اي به
مرحله ديگر و قوانين حاکم بر اين تطورات و تحولات. به ديگر سخن؛ علم به «شدن»
جامعه ها، نه «بودن» آنها.[1]
بنابراين تاريخ عبارت است از شناختن آنچه در گذشته
تحقق يافته، که به سه صورت ياد شده در دسترس ديگران قرار مي گيرد. تاريخ از دو
بُعد، در تحليل رويدادهاي سياسي، داراي کاربرد است؛ براي اينکه تاريخ هم از
دانشهايي است که تجليل گر بايد آنها را ياد بگيرد و هم از روشهايي است که در تحليل
رُخدادها نقش فراوان دارند. از اين رو اسلام، تاريخ را نه تنها وسيله اِنذار و
عبرت و ابزار تميز، که عيار و ملاک ارزيابي جريانها و رخدادها نيز مي داند. قرآن
کريم در موارد فراواني، سير در تاريخ گذشتگان و انديشه در سرنوشت آنان را توصيه
نموده[2] و
امام علي (ع) نيز مي فرمايد: «در رهگذر آگاهي بر سرگذشت پيشنيان، ارزشها و تجربيات
گرانبهاي آنان در طول تاريخ را، از ضد ارزشهايشان بازشناخته و سود و زيان آنچه را
بر آنان گذشته است، مي دانم».[3]
آنگه که يزيد بن معاويه در مجلس شام با تحليلي مقطعي و
برخاسته از جهان بيني مادّي گرايانه قوميّت پرستي و سرمست از باده پيروزي بر
بزرگترين و پرنفوذترين دشمن خويش، «ليت اشياخي ببدر شهدوا» سر داد و آن سان، بي
پروا سخن راند که بنياد رسالت نبوي را زاييده شرايط دانست و بکلي منکر نبوت شد (لا
خبر جاء و لا وحي نزل)، زينب کبري که در مکتب علي دانش تحليل و هنر تدبير را
آموخته و درنينوا به عيار تجربه گرفته بود، از همين روشن تاريخي مدد جست و با
مساعد از فاکتورهايي چون سنتهاي الهي در رقم خوردن سرونوشت شوم ستمکاران و عنصر
هميشه پيروز شهادت، و با نگرشي ژرف و با تحليلي همه جانبه، فرجام ماجراي قيام طف
را پيروزي کساني دانست که سر بر فراز نيزه داشتند و شکست از آنِ کساني که اهل بيت
پيغمبرشان را به اسارت گرفته بودند!
به هر حال شناخت تاريخ، اين فرصت را به تحليل گر مي
دهد تا مسائل سياسي را مجرد و منقطع از گذشته بررسي ننمايد، زيرا بسا براي شناخت
صحيح يک رويداد و پديده سياسي، شناخت بستر تاريخي و موقعيت جغرافيايي زمان تحقق
آن، مؤثر است. به علاوه تحليل گر با بررسي علل و عوام حوادث گذشته، خواهد توانست
از شيوه اي مستقل در تحليل برخي از حوادث مشابه، در آينده استفاده کند (استراتژي
تطبيقي).
نبايد فراموش کرد که مورّخ و تحليل گر سياست هر دو در
نحوه برخورد با تاريخ دچار مشکلاتي هستند، زيرا کساني که در زمان وقوع حوادث به
تحليل مي پردازند، از آ» رو که خود در صحنه حضور دارند- يا از دور نظاره گرند- و
نيز از آن جهت که قراين و شواهدي- که گذشت زمان در محو آنان مؤثر است- را در
اختيار دارند، از درک درست تري نسبت به آيندگان برخوردارند. با اين وصف، به دشواري
از آسيب حبّ و بغض، گروه مداري، هواسالاري و قدرتمداري برکنارند. لذا تلاش تحليل
گر، پيوسته بايد بر آزاد انديشي و انصاف، مبتني گردد.
از ديگر سو، کتمان پاره اي از حقايق و عدم افشاي برخي
از اسناد و مدارک و گاه پيچيدگي موضوع، از مشکلاتِ ديگرِ اينگونه تحليل گران است.
اما پس از گذشت زمان، آيندگاني که به تحليل گذشتگان مي
نشينند، از آن جهت که بر اسنادي دست مي يازند که سرّي بودن خود را از دست داده و
تحليل گران خود نيز تا حدودي از آفتهاي ياد شده، رهيده اند، دشواري کمتري را پيش
رو دارند، ولي مشکل اين جاست که تاريخ گذشته را يا مستشرقيني نوشته اند که انگيزه
تاريخ نويسي آنها، سلطه کشورهاي متبوعشان بوده يا مورخاني که وابستگان به سلاطين و
قدرتهاي حاکم بوده اند و يا کساني که تاريخ را وسيله فخر فروشي قومي و يا حتي
ابزار سرگرمي تلقي کرده اند. از اين رو حق و باطل در هم آميخته و داوري به غايت
دشوار است!
ترديد نيست که کساني مانند «مورگان شوستر» و «ميلسپو»
آمريکايي، و «بلفور» و «سايکس» انگليسي، و «ايوانف» و «ولاديمير پتروويچ» روسي، در
نگارش تاريخ مصالح دولتهاي خويش را مدّ نظر داشته اند.
«اسکندر بيک ترکمان» در «تاريخ عالم آراي عباسي» بر
خلاف خاندان صفوي تاريخ ننوشته است و «عبدالله طهماسبي» در «تاريخ شاهنشاهي
اعليحضرت رضا شاه کبير» و «مهدي بهار» در «ميراث خوار استعمار» علي رغم خاندان
پهلوي و دولت عليه برتانيا، سخن نرانده اند! اما چه بايد کرد که بسياري از
واقعيتهاي تاريخي را نيز همين مورّخان به رشته تحرير درآورده اند. و حتي در برخي
موارد، خود شاهد حوادث بوده و يا نقشي در تکوين آن داشته اند- مانند ميلسپو که
سامان دهنده اداره ماليه کشور ايران بوده يا چون اسکندر بيک ترکمان که سمت کاتبي
دربار شاه عباس صفوي را بر عهده داشته است-.
افزون بر آنچه گفته آمد، بعضي از شواهد و قرايني که در
فهم رخدادهاي تاريخ مؤثرند، به علت مرور زمان به فراموشي سپرده شده اند. در چنين
بحراني، سياست به تاريخ وام مي دهد و مورخ فاقد بينش و قدرت حليل سياسي از فهم
درست رويدادهاي پيجيده، ناتوان مي گردد؛ يعني همن سان که تاريخ به تحليل گر سياسي
کمک مي کند تا حوادث را بشناسد و از گذشته ملاک تحليل حوادث آينده را به دست آورد،
تاريخ نيز در پاره اي موارد به سياست محتاج است، تا گره ابهامات حوادث را بگشايد!
باري، تاريخ و بررسي گذشته به ما آگاهي مي بخشد تا
شرايط زمان را بهتر درک کنيم و گذشته را به آينده پيوند دهيم. و درباره گذشتگان به
درستي قضاوت کنيم. مشکلات، درگيريها، موانع، اشتباه ها، تقصيرها، ناتوانيها،
نارسائيها، توطئه ها و انقلابها را در جاي خود قرار بدهيم و ثمرات آن را ارزيابي
کنيم. تاريخ به ما فرصت مي دهد که ارزشهاي گذشته را باز هم ارزيابي نمائيم.[4]
تحليل گر سياست، تاريخ را به عنوان ابزار بکار مي گيرد
و پايه تحليلش را در پاره اي موارد بر گذشته استوار مي کند. بنابراين مي بايد که
در تاريخ تأمل بسيار نمايد؛ هم از آن رو که بايد به نيکي، گذشته با با معيارهاي
سياسي تحليل کند و هم از آن جهت که آينده را بر آن بنا مي گذارد و گاه به ارائه
تئوري مي پردازد.
پس تاريخ در سياست- بويژه تحليل پديده هاي سياسي- از
جايگاه ويژه اي برخوردار است، از اين باب، گفته اند: تاريخ يگانه آزمايگشاه علوم
سياسي است. و به قول «سانتايانا» فيلسوف اسپانيايي الاصل آمريکايي: «آنهايي که از
گذشته خود بي خبر مي مانند، محکوم به تکرار آن هستند»!
در اين ميان، شناخت تاريخ توران معاصر داراي اهميت فوق
العاده اي است، زيرا با توجه به گستردگي توطئه ها و تهاجمات سياسي، نظامي،
اقتصادي، فرهنگي، از پرماجراترين دوران تاريخ ايران- قبل از انقلاب اسلامي- به
شمار مي رود.
دوران ياد شده را از سال 1789 ميلادي- پيروزي انقلاب
کبير فرانسه- برابر با 1168 هجري شمسي، تا زمان کنوني، تعريف نموده اند، که تقريبا
دربردارنده حکومت يکصد و سي وشش ساله خاندان قاجار و پنجاه و هفت ساله دودمان
پهلوي و تأسيس جمهوري اسلامي است.
معرفت دو قرن گذشته از آن رو ضروري است که:
اولا- گروهها و سازمانهاي داخلي- که پاره اي از
جانشينانشان اکنو نيز داعيه هايي در سر دارند- به درستي شناخته شده و روند
فعاليتهايشان در ترازوي نقد و بررسي سنجيده شود.
ثانيا- از آنجا که اين دوران مصادف با انقلاب کبير
فرانسه و تحولات عظيم اروپا و انقلاب اکتبر 1917 روسيه است، بازتاب اين رويدادها
در ايران قابل مطالعه و تعمق است.
ثالثا- پيدايش «لژفراماسوني» و بعدها «جامع آدميت» و
«لژ بيداري ايرانيان»، در همين دوران بوده است که نقش مهمي در تسلط اجانب بر ايران
داشته اند.
رابعا- دشمنان گذشته اين مرز و بوم به خوبي شناخته شده
و هويّت عريان آنان از پَسِ پرده هاي افسون و تزوير هويدا مي گردد. و معلوم مي شود
که في المثل انگليسي ها و فرانسويان، چسان در جنگ ايران و روس، به کشور ما خيانت
کردند. و در اين راستا مي توان از خيانت و توطئه هاي دشمن و پيروزيها، شکستها و
ضعف نيروهاي خودي، درسهاي فراوان گرفت و در تحليل حوادث مشابه، از آنان بهره جست.
سر فصل عمده موفقيتهاي دوران معاصر را، مي توان در
قالب رويدادهاي ذيل ارائه کرد:
شورش مردمي در ماجراي قتل گريبايدوف روسي، تحريم
تنباکو و بايکوت کمپاني رژي، انقلاب مشروطيت، قيام عشاير جنوب عليه انگليسي ها،
نهضت ميرزا کوچک خان جنگلي در شمال کشور، قيام شيخ محمد خياباني در تبريز، جنبش
کلنل محمدتقي خان پسيان در خطه خراسان، مبارزه شهيد مدرس و علماي بلاد بر ضد
رضاخان، نهضت ملي شدن صنعت نفت، قيام ملي 30 تير 1331، قيام اسلامي 15 خرداد 1342،
19 ديماه 1356 و پيروزي انقلاب اسلامي.
توطئه ها و مصائب و ناکاميهاي دو قرن اخير را نيز مي
توان در طي حوادث ذيل مطالعه نمود:
پذيرش کاپيتولاسيون براي روسها، عهدنامه هاي گلستان و
ترکمن چاي، عهدنامه «فين کنشتاين» بين ناپلئون- امپراتور فرانسه- و پادشاه ايتاليا
و فتحعلي شاه، عهدنامه مفصل بين ايران و انگليس، در زمان فتحعلي شاه- جدا شدن
افغانستان از پيکر ايران، امتياز صيد ماهي در درياي خزر، تشکيل قزاقخانه توسّط
روسها، انعقاد قرار داد دارسي، اعطاي امتياز توتون و تنباکو- مورّخ 1890 ميلادي
برابر با 1267 هجري شمسي- امتياز کشتيراني در کارون امتياز لاتاري به انگلستان- در
زمان ناصرالدين شاه- امتياز حفاري و به يغما بردن آثار باستاني ايران به
فرانسويان- در زمان نصار الدين شاه و ادامه ان در دوره مظفرالدين شاه- تقسيم ايران
به سه منطقه تحت نفوذ روسيه، انگليس و منطقه بي طرف در سال 1907- در زمان محمد علي
شاه- کودتاي سياه 1299 سيد ضياء الدين طباطبايي و رضاخان با نقشه «آيرون سايد»
فرمانده انگليسي- و نورمن- سفير بريتانيا در تهران- ظهور رضاخان و انقراض قاجاريه
با خلع احمد شاه، کشف حجاب و کشتار مسجد جامع گوهرشاد، قراداد ننگين 1919 وثوق
الدوله، کودتاي سرخ حزب عدالت و خيانت احسان الله خان و خالو قربان به نهضت جنگل،
اشغال ايران توسط متّفقين، تشکيل جمهوريهاي خود مختار در «آذربايجان» به قيادت
رسيد جعفر پيشه وري، و در «کردستان» به رياست قاضي محمد، نفوذ آمريکا در ايران،
کودتاي آمريکايي 28 مرداد 1332، تشکيلات ساواک، ماجراي کاپيتولاسيون، کشتار 15
خرداد و تبعيد حضرت امام خميني- قدس سره- فاجعه جمعه سياه، مسجد کرمان و سينما رکس
آبادان.
ادامه دارد
[1]– رک: شهيد
مرتضي مطهري، جامعه و تاريخ از مجموعه مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي، انتشارات
صدرا، قم ص351- 353.