داغستان سرزمين قبايل قبله

داغستان سرزمين قبايل قبله

غلامرضا گُلي زواره

*اشاره

داغستان سرزمين کوهها و دره هاست با اقوام و قبايل
گوناگون که هرکدام زبان وفرهنگ مشخص و متمايزي دارند. تيغه هاي کوهستاني اين قلمرو
علاوه بر سپر حفاظتي درمقابل تجاوزگران، موجب تفکيک گروههاي انساني آن گشته است،
به گونه اي که در مواري مردمان روستايي نمي تواند به لهجه روستاي مجاور، تکلم
کنند. با اين همه دگرگوني و تنوع زباني، مردمان داغستان از قرن اول هجري به تدريج
آيين جاوداني اسلام را با شوق فراوان پذيرفتند. از آن زمان اسلام موجب وحدت گروه
هاي قومي آن گرديد وهويت واحد و اقتداري قابل ملاحظه برايشان پديد آورد. مسلمانان
آن در طول تاريخ به عقايد و احکام اسلامي سخن پايدار بوده و با وجود ناملايمات و
فشارها و شرايط بسيار خشن، دينِ‌ حقّ اسلام را براي خود حفظ کرده اند و با تامي
توان به دفاع از باورهاي مذهبي پرداخته و با الهام از معارف اسلامي، نهضتهايي را
عليه متجاوزين ترتيب داده اند.

*داغستان در منابع کهن

نوسندگان مسلمان در قرون گذشته در کتب مسالک و ممکالک
و نيز در سفرنامه هاي خود از «باب الابواب»، «دربند»، «سرير» و «اللّان» سخن گفته
اند که اين نواحي در وضع کنوني جزو قملرو داغستان مي باشد. در کتاب «الاعلاق
النفيسه» ابن رُسته که در سال 310 هجري زينت بخش تمدن اسلامي گرديد، شهر «باب
الابواب» جزو حوزه هاي ارمنيّه ذکر شده است. وي در جاي ديگر کتاب به توصيف سرزمين
اللّان مي پدرازد و شهر باب الابواب را جزو توابع آن معرفي کرده و اضافه مي کند که
اين شهر ازقله هاي کوه قبق تا درياي خزر ادامه يافته و در حدود سه ميل به داخل
دريا امتداد مي يابد. ابن رسته در معرفي «سرير» مي گويد: «شامل بيست هزار درّه است
که در آنها مردمان گوناگوني ساکنند که صاحب املاک و روستاها مي باشند».[1]

در کتاب «حدود العالم من المشرق الي المغرب» که به سال
372 هجري تأليف شده، ذيل «دربند خزران» آمده: «شهري است بر کران دريا ميان اين شهر
و بر دريا زنجيري کشيده عظيم چنانک هيچ کشتي اندر نتوان آمدن مگر بدستوري، و اين
زنجير اندر ديوارها بسته است محکم کي از سنگ وارزيز کرده اند».[2]

 اصطخري-
جغرافيدان مسلما در قرن چهارم هجري- دربند را بدن گونه معرفي نموده است:

«دربند بر درياست و بر دو کرانه دو سد بنا کرده اند بر
آبي که از دريا در شهر مي آيد و اين دو سد از سنگ و رصاص ساخته اند و بر دهانه آب
سلسله کشيده اند کي کشتي به فرمان درآيد و بدرون شود و اين درياي طبرستان است
ديواري از سنگ دارد و يکي از گِل…».[3]

«ابن حوقل» دانشمند قرن چهارم
هجري در «صورة الارض» مي گويد: «باب الابواب بر ساحل درياي خزر قرار دارد و در وسط
آن لنگرگاهي برا کشتي هاست، در اين لنگرگاه بنايي به سان سدي ميان دو کوه مشرف به
آب ساخته اند و اين سد دري دارد که به روي آب بسته است و زير آن در آب دريا قرار
دارد و براي کشتي ها مدخلي واژگونه از ناحيه در است».[4]

و پس از آن به معرفي زعفران و کتان
اين ناحيه مي پردازد. «ياقوت حمودي» در توضيح باب الابواب در آغاز، مطالب اصطخري
را نقل مي کند و پس از آن مشخصات اجتماعي، جغرافيايي و اقتصادي منطقه را مورد
بررسي قرار مي دهد.

وي مي افزايد که انوشيروان در اين
محل ديواري عظيم بنا کرده تا سرزمينش از هجوم اقوام وحشي مصون باشد. ياقوتي مي
گويد: «هفتاد قوم در اين منطقه زندگي مي کنند که براي هر امتي زبان و فرهنگي است
که قوم مجاور آن را نمي شناسد».[5]

«مسعودي» در جلد اول «مروج الذهب»
با تفصيل بيشتري به شرح قلمرو فعلي داغستان مبادرت ورزيده است. التبه بخشي از
توضيحات وي مطالب جغرافيدانان قبل از اوست، مسعودي پس از معرفي «خزران» به معرفي
نواحي جغرافيايي اين خطه پرداخته و درخصوص «سرير» مي گويد: «پايتخت مملکتش موسوم
به «حمرج» است و دوازده هزار دهکده دارد و ديارش دياري صعب العبور و به همين جهت
از دسترس دور است که در يکي از دروه هاي جبل قبح [قفقاز] است». آنگاه در ذکر مملکت
«اللّان» گويد: پايتخت آن را «معص» گويند که به معني ديانت است، در غير اين شهر
نيز پادشاه قصرها و تفرّجگاه ها دارد که گاه در آن سکونت گيرد. مابين مملکت اللّان
و جبل قبخ بر يک دره بزرگ قلعه و پلي هست که قلعه را قلعه باب اللّان مي گويند.[6]

«کلاويخو» که در عصر تيموريان
(اواخر قرن هشتم و اوايل قرن نهم) از منطقه دربند ديدن کرده، در سفرنامه اش مي
نويسد: «تيمور در آهنين ديگري که در نزديکي دربند و نزديک سرزمين تاتاران و مجاور
شهر کفه (کريمه) واقع است، در اختيار دارد. اين درآهنين نزديک دربند هم گذري است
که از بريدگي در کوه حاصل شده و بين قلمرو تاتاران و استان دربند قرار گرفته، اينک
استان دربند در ساحل غربي درياي خزر و جزو سرزمين ايران به حساب است».[7] 

*خزرها و دربند

خزرها عشاير کوچروي بودند که به
استثناي بازرگانان آنها که مسلمان و مسيحي بودند، اغلب در کفر به سر مي بردند.
اينان بيش از سه قرن در شمال دربند (داغستان کنوني) قدرتي استوار و سازمان يافته
به شمار مي رفتند.

خزرها هميشه براي متصرفات مسلمانان
در ماوراي قفقاز خطري محسوب مي گرديدند. آنان در برابر پيشروي لشکريان اسلام
ايستادگي نمودند و آنگاه که بسياري از هم نژادهاي ترک آنها به اسلام روي آوردند،
آئين يهود را اختيار نمودند و کوشيدند تا به عنوان نيروي سومي در ميان اسلام و
مسيحيت، استقلال خود را در رويارويي با خلافت بغداد از يک سو و امپراتور
«قسطنطنيه» از سوي ديگر حفظ کنند. با اين وجود اسلام از اواسط قرن هفتم به درون
قلمرو خزرها رخنه کرد و در اواسط قرن نهم، اگرچه به دين رسمي خانات خزر تبديل نشده
بود ولي اکثر اهالي آن سامان بدان گرويده بودند. و بدين گونه منطقه پُر از
استحکامات که بين مسلمانان به باب الابواب معروف گشته بود به روي قواي اسلام گشوده
شد، در فاصله سالهاي 642 و 652 ميلادي، سپاه اسلام بارها از دروازه دربند گذشت و
در بلاد خزر پيش روي نمود، نبرد بين خزرها طي چندين مرحله با فراز و نشيبهايي
ادامه يافت و در يکي از اين جنگها براي آنکه خزرها خود را به مسلمانان تسليم
نکنند، تمام اهالي يکي از شهرهاي تحت قلمرو آنان خودکشي کرده وشهر را به آتش
کشيدند. در سال 730 خزرها از مسلمانان شکست سختي خورده و ناگزير از راه کوهستان
عقب نشيني کردند و سال بعد «مسلمة ابن عبدالمالک» شهر «بلتجر» را به تصرف در
آورد».[8]

سرانجام روسهاي کيفي (kieran) درسال 965 ميلادي امپراتوري خزر را در هم شکستند و اين قدرت در سال 1030
ميلادي براي هميشه از ميان رفت.[9]

محمد حسن خان اعتماد السلطنه در «مرآة البلدان» پس از
آوردن قول اصطخري، ياقوت و ديگر مورخان مسلمان، شرح مبسوطي در خصوص اين ناحيه
دارد. وي بناي دربند را به انوشيروان نسبت مي دهد و مي گويد از شهرهاي معتبر
داغستان است… شهر در يکي از دره هاي معروف قفقاز و در دامنه تپه واقع است، وي به
ديوار عظيم دربند اشاره دارد و مي گويد انوشيروان براي دفع و منع ورود طايفه خزر
که در آن وقت وحشي بودند و سرحد ايران را مغشوش مي نمودند، ساخت. اين ديوار در
گذشته از درياي خزر شروع و به درياي سياه ختم مي شده و از عجايب و ديدني هاي جهان
محسوب مي شده است.[10]

خاقاني شاعر قصيده سراي ايران و اهل شروان (متولد 520
و متوفي به سال 582 هجري) در يکي از قصايد خود از دربند و برج و باروي مستحکم آن
وصف زيبايي دارد که به ابياتي از آن اشاره مي شود:

… انصاف ده که «دربند» ايمانسراست دين را سقف سراي
ايمان ديوار دشت کافر[11]

از کشتگان زنده زآنسو هزار مشهد            وز ساکنان رهرو زين سو هزار معشر

آن قبله مکارم و آن قبله معالي                آن فرضه معلي آن روضه منور

در قبله مهد مهدي، با قبله عهد عيسي     در فرض روض جنت در روضه حوض کوثر

ذات العماد خرم خيرالبلاد عالم                 بيت الحرام ثاني دارالسلام اصغر

دخلش خراج خزران خيليش غزات ايران      جمعش سواد اعظم رسمش جهاد اکبر

شهري به شکل ارقم با صد هزار مهره               از رنگ خشت پخته سنگ رخام و
مرمر…

*جغرافياي انساني داغستان

داغستان (daqestan) به معني «کوه هاي داغ» مي باشد
و بعضي آن را به عنوان «سرزمين جبال» مي شناسند، جمهوري خود مختار داغستان که بخشي
از جمهوري فدراتيو روسيه است با وسعتي برابر 50300 کيلومتر مربع در ساحل درياي خزر
و نواحي شرقي قفقاز شمالي قرار دارد. از شمال با جمهوري خودمختار کالميک (کلموک)
از جنوب با جمهوري آذربايجان و از جنوب غربي با گرجستان و جمهوريهاي خودمختار
کاباردين بالکار و اوست شمال، مرز مشترک دارد.

کوههاي قفقاز در طول مرزهاي جنوبي و جنوب غربي آن
کشيده شده و چهره زمين ساختي آن را کوههاي نسبتا مرتفع، دره هاي متعدد و دشتهاي
شنزار و باطلاقهاي شور، تشکيل مي دهد. دشت ساحلي بوسيله تنگه دربند يا باب به دو
قسمت تقسيم مي شود. ساموروسولاک دو رود عمده آن هستند.

مرکز حکومت آن «مخاچ قلعه» است که حدود 330000 نفر
سکنه دارد، 8 شهر و 14 شهرک از توابع اين جمهوري است و کل سکنه آن به متجاوز از دو
ميليون نفر بالغ مي گردد. ترکيب قومي آن متنوع و پيچيده است و در يک دسته بندي کلي
به پنج گروه تقسيم مي شوند و مجموعاً به 30 گروه قومي بالغ مي گردند که در ميان
آنها «آوارها» در اکثريّتند زيرا 25% سکنه داغستان را به خود اختصاص داده اند.

سياست اسکان روسها در اين جمهوري موفقيّت چنداني در
بَر نداشته و مناطق مسلمان نشين به نحو پي گيري در جهت بومي شدن سير مي کنند. به
نحوي که طي سالهاي 1970 تا 1979 ميلادي سکنه روس داغستان از 8/18% به 7/14% کاهش
يافت. در اثر تمرکز مسلمان ها در مناطق ملّي خود، جوامع مهاجر به نحو روزافزوني
حالت اقليّت به خود مي گيرند و اين تحوّلات جمعيّتي با نوعي احياي فرهنگ بومي
همراه هست.[12]

با اين حال مقامات شوروي سياست تفرقه زباني را در
داغستان به نقطه اوج خود رساندند و چون در داغستان اقوام متعدد با تنوع زباني
گسترده زندگي مي کنند و از سويي وحدت اقتصادي و اجتماعي قومي نداشتند و سُنن
اجتماعي هرکدام از گروه هاي قومي مانع نزديک شدن به فرهنگ ديگر مي شد، هيچ کدام از
زبانهاي محلّي به سطح يک زبان ادبي واقعي ارتقاء نيافت. رهبران سياسي نيز عقايد
متفاوتي داشتند. عناصر مذهبي براي وحدت فرهنگي زبان عربي را پيشنهاد کردند و
روشنفکران دين گريز تأکيد داشتند که زبان ترکي به عنوان زبان رسمي مورد استفاده
قرار گيرد.

اما مقامات شوروي زبان عربي را به بهانه آنکه مانع
مدرنيزاسيون است محکوم نمودند و در صدد ايجاد وحدت در داغستان بر اساس زبان آذري
شدند و اين زبان بين سالهاي 1920 م تا 1928 م به زبان رسمي ادارات و تنها زبان
مدارس جمهوري داغستان تبديل شد. اين جريان طولي نکشيد و در سال 1928 م مقامات
شوروي از رسمي گشتن زبان ترکي جلوگيري کردند و در سال 1930 م بر تفرقه زباني
داغستان تصميم گرفتند به گونه اي که داغستان در سال 1933 م از 11 زبان ادبي و
اداري رسمي برخوردار بود و ترکي آذري به شهر دربند و بخشهاي جنوبي جلگه هاي مشرف
بر خزر محدود ماند.

تنوع آميزه هاي قومي و تفرّق زباني مانع تکامل تدريجي
يک زبان ادبي در داغستان شده و اين پديده براي ارتقاء سطح سواد در اين جمهوري مشکل
ايجاد مي کرد و وضع پيچيده گويش هاي قومي اجازه نمي داد که يکي از زبانهاي مورد
استفاده را به عنوان زبان مراکز آموزشي بکار ببرند ولي از سال 1958 ميلادي گرايش
به سوي محدود کردن تعداد زبانها و کاهش حوزه کاربرد آنها ديده شد و در اين سال
تحصيل دوره دبستان به زبانهاي آوار، دارگين لک، لزگي، طباسراني، کوميک، نوگاي و
روس انجام مي شد ولي در سال 1972 م تدريس در کلاسهاي اول و دوم دبستان به دارگين و
لزگي انجام شد و زبانهاي ديگر از موضع تدريس رانده شدند.

آوار که زبان اصلي جمهوري است، صرفا در آموزش پيش
دبستاني و کلاس اول به کار گرفته مي شود.[13]

در مواد درسي دانشگاه از زبانهاي داغستاني استفاده نمي
شود ولي برنامه هاي راديو و تلويزيون به برخي زبانهاي عمده بومي پخش مي شود. کُتب
و نشريات به زبانهاي محلي انتشار مي يابد.

منابع عمده معدني داغستان: آهن، نفت، جيوه، گوگرد و
زغال سنگ مي باشد.

اساس فعاليتهاي اهالي بر کشاورزي و دامداري استوار است
و غلّات (بويژه گندم، برنج و ذرت) ميوه و انواع سبزي در اين سرزمين توليد مي شود.
در نواحي کوهستاني فعاليت دامداري رونقي قابل توجه دارد و زندگي عشايري در اين
نُقاط مشاهده مي گردد و اصولاً گلّه داري و کوچ نشيني در داغستان قدمتي زياد دارد.

*نگاهي گذرا به مسايل تاريخي

داغستان از ادوار قبل از تاريخ مسکون بوده است. در
ايّام باستاني قسمت جنوبي دشت ساحلي تا دربند، جزء آلباينا بود و در کوهستانهاي
داغستان قبايل کوچکي مي زيستند. در قرن چهارم ميلادي روميان و سپس ايرانيان از
تنگه دربند در مقابل چادرنشين هاي اين ناحيه دفاع مي کردند. به احتمال قوي در قرون
چهارم و پنجم ميلادي مسيحيّت در آلبانيا و سپس در قبال دشت و کوهستانهاي داغستان
انتشار يافت.

از مهمترين رخدادهاي تاريخي داغستان پيروزي مسلمانان
در اين سرزمين است. با نفوذ اسلام در داغستان مسيحيت و بت پرستي راه زوال را پيش
گرفت. در قرن يازدهم داغستان جزو قلمرو سلاجقه بود و در اوايل قرن سيزدهم مغولها
داغستان را مورد تاخت و تاز وحشيانه خود قرار دادند و تعداد زيادي از اهالي را زير
سُمّ ستوران خود لگدمال کرده و عدّه اي را از دم تيغ گذراندند و سرانجام از دروازه
دربند گذشتند. آنان ولگا و بيابانهاي اطراف درياي خزر را درنورديدند، تيمور و
توقتمش- فرمانرواي اردوي زرّين- در اواخر سده چهارم بر سر داغستان با يکديگر به
نزاع برخاستند. فتوحات تيموريان و اشغال داغستان بوسيله تُرکان عثماني (865-1015
م) بر انتشار اسلام در اين سرزمين افزود.

در قرن نهم و دهم ميلادي داغستان به سه اميرنشين بزرگ
که اُمراي آنها عناوين شمخال (samxal)، اوسمي (usmi) و معصوم داشتند، منقسم گرديد که قلمرو آنها به شمخال، اوسمات و
معصوميات معروف بود. از قرن 16 ميلادي روسها و عثماني ها به اين ناحيه حمله بردند
و مدّتها داغستان مورد منازعه روسها، ايرانيها و عثماني ها بود. در سال 1015 هـ ق
مطابق با 1606 ميلادي شاه عباس آنرا تحت حمايت ايران در آورد.[14]

*تهاجم روسها به داغستان

هنگامي که نياکان روسها براي نخستين بار در قرن نهم با
آسيا تماس برقرار کردند، اين روسها بودند که وحشي بودند نه مسلمانهايي که در اوج
تمدن به سر مي بردند و در سالهاي نخست قرن دهم خط مرزي ميان تمدّن و توحّش تقريباً
در راستاي مرزهايي بود که امروز ملل اسلام را از مناطق مسلمان نشين جدا مي سازد.
روسها از نظر مسلمانان بوميان وحشي بودند که همسايگان خطرناکي تلقّي مي شدند و
وقايع نگاران مسلمان از تاراجگريهاي آنان در حدود قرن دهم خبر داده اند. در بين
942 م تا 944 م قوم روس، ماوراي قفقاز مسلمان نشين را مورد نهب و غارت قرار داد و
آبادترين نواحي آذربايجان را نابود کرده و ساکنانش را قتل عام نمودند، در اين قرن
روسها در کفر به سر مي بردند، در حالي که اسلام در داغستان و نواحي شرقي ماوراء
قفقاز راه يافته بود.

در فاصله 1584 م، سرآغاز ايام ناآراميها تا 1605 م
توسعه روسيّه غالباً به سوي شمال قفقاز، منطقه قبارطه (kabardion) و داغستان انجام گرفت. در اين مرحله دره ولگاي سفلي را به تصرف
خود در آوردند و براي ممانعت عبور عشاير دژهايي احداث نمودند، در سال 1587 روسها
به رودخانه «ترک» (terek) در جلگه هاي قفقاز رسيدند، در
سال 1590 به تهاجم خود ادامه داده و در سفلاي رود «سونژا» (sunzhe) پايگاهي مستحکم براي خود تدارک ديدند. در 1604ميلادي روسها يورش
بزرگي را بر شمال قفقاز آغاز کردند و گرچه در مرحله اول با سقوط بخش شمخال با
موفقيتهايي روبرو گشتند ولي داغستانيها با کمک قُواي عثماني روسها را تار و مار
کردند و اين تهاجم را محکوم به شکست نمودند. تُرکهاي عثماني و تاتارهاي «قوم» پس
از اين پيروزي طي يک حرکت استراتژيک در صدد تقويت حضور اسلام در ميان اقوام کوه
نشين شمال قفقاز برآمدند. رقابت اسلام و مسيحيت در قبارطه با پيروزي کامل اسلام
پايان پذيرفت و و رفته رفته در قرن نوزدهم اين آئين به عنوان رکن عمده مقاومت
اسلامي در برابر پيشروي روسها به جانب جنوب، درخشش پيدا کرد.

در اواخر قرن هيجدهم پطر کبير دربند را اشغال کرد و
کمي بعد ساير ايالات ساحل غربي خزر به اطاعت روسيه درآمد و به موجب پيمان 1137
هجري (1724 م) بين روسيه و عثماني درباره تقسيم ولايات ايران، دربار قسطنطنيه اين
استيلا را به رسميت شناخت. با تأمين وحدت ايران توسّط نادرشاه و بر طبق پيمان 1732
م همه نواحي واقع در جنوب رود کورا و به موجب پيمان سال 1735 م دربند و باکو را به
ايران بازدادند ولي با قتل نادر، روسيه به اين نواحي هجوم برد و با تأسيس حکومت
قفقاز در سال 1785 م استيلاي خود را بر آنها محکم نمود. کوشش سلاطين قاجار براي
بازپس گرفتن نقاط مزبور به جايي نرسيد و با عهدنامه گلستان از دست ايران خارج شد.

از اين زمان مقاومت امري محلي در مقابل روسها شکل جدّي
به خود گرفت و از اواخر قرن هيجدهم پيروان نقشبنديه در داغستان نفوذ و اعتباري به
دست آورده و به جهاد با کفّار متجاوز پرداختند.

«غازي ملا محمد» در سال 1831 م مستقيماً با روسها وارد
جنگ شد. در سال 1832  روسها در روستاي
گيمري (زادگاه وي) به سوي قلعه اي که محل اقامت مبارزين و مجاهدين بود، حمله بردند
که در اين جريان تعداد زيادي از افردا سلحشور از جمله خود غازي ملامحمد کشته شدند
ولي شيخ شامل نجات پيدا کرد. بعد از ملامحمد، حمزه بيک را براي امامت برگزيد، ولي
بر اثر بي کفايتي و بي لياقتي در سال 1834 م به هنگام ورود به مسجد روستاي خونزاق
توسط حاج مراد و برادرش عثمان کشته شد، با کشته شدن وي مسلمانان آوارستان در
روستاي «اِشلطي» شيخ شامل را به خاطر تقوا و قدرت فوق العاده اش به رهبري
برگزيدند، وي از قبايل لزگي حومه آوار بود.

شيخ شامل (متولد 1212، فوت 1287 هجري) قلمرو خود را به
32 منطقه تقسيم کردو اداره هرکدام را به نوّاب واگذار نمود، حکومتش بر اساس شريعت
استوار بود و عايدات بيت المال از وجوه زکات و خمس و غنائم جنگي تأمين مي شد و
حقوق نوّاب و قضات و ديگر اعضاي حکومتي از بيت المال اخذ مي گرديد، وي در جهت
کارخانه باروت سازي و توپ ريزي تلاش وافري نمود. به علّت خستگي مردم شمال قفقاز،
برتري کمّي قواي روس و برتري کيفي امکانات آنها و عدم حمايت قدرتهاي همسايه نهضت
شيخ شامل پس از 35 سال مقاومت، درهم شکست.

نخست قبارطه ها و روسها که از آغاز مواضع مستحکمي
نداشتند به دشمن پيوسته و پس از مدّتي بخشي از مناطق غربي و شرقي داغستان تحت نفوذ
شامل بر جاي ماند و رفته رفته شامل در سال 1276 هجري (1859 م) تسليم قواي روس شد و
در 25 ذيقعده 1287 (4 فوريه 1871) در مدينه دار فاني را وداع گفت که با فوت وي
استقرار روسها در داغستان قطعي شد و مقاومت رهبران سنّتي بي ثمر ماند.[15]

انقلاب کمونيستي 1917م شوروي، آشوب و خونريزي فراواني
در قفقاز پديد آورد و تا پايان سال 1917 م ارتش سرخ قدرت خود را در داغستان به دست
گرفت ولي با تصرف اين منطقه در سپتامبر 1918 م به دست ارتش سفيد، حکومت آنها
واژگون گرديد. ارتش سرخ در سال 1920 م ارتش سفيد را شکست داد و کنترل داغستان را
مجدّداً به دست گرفت و روز 21 ژانويه 1921 ميلادي، جمهوري خودمختار داغستان اعلام
موجوديّت کرد. تلاش «امام نجم الدين» و «اوزون حاجي» از مشايخ نقشبنديه هم به جايي
نرسيد و قيام آنان سرکوب شد.

و پس از آن گروهي از مسلمانان را به منظور تبعيد کوچ
دادند، در حين نقل و انتقال آنان به دليل شرايط نامساعد حدود يک چهارم افراد مذکور
در راه از بين رفتند. حملات شديد ارگانهاي مختلف دولت شوروي به دين و مذهب و نيز
مسلمانان از سال 1947 ميلادي شدّت افزونتري يافت و همراه با تبليغات شديد ضدّ
اسلامي به فعاليتهاي عملي عليه اسلام و مظاهر دين دست زدند. بازداشتن مردم از
کارهاي عبادي به ويژه نماز و روزه از جمله اين حرکات بود و جُرم شمردن فرايض ديني
به تصويب رسيد.[16]
بنا به گفته مايکل ريوکين (michelrywkin) فشار فرهنگي بر مسلمانان تا
اندازه اي پس از مرگ استالين کاهش يافت و آنان تا حدودي منزلت گذشته را باز
يافتند.[17]

*هويت اسلامي در داغستان

خورشيد پرفروغ اسلام از نخستين روزهاي طلوع خود يعني
در همان قرن اول هجري در سرزمين داغستان پرتو افشاني نمود و اهالي اين منطقه را که
در بت پرستي به سر مي بردند از زلال معنويت خويش بهره مند ساخت و رفته رفته آئين
اسلام در آن گسترش يافت و داغستان جزء دارالاسلام قلمداد گرديد، دنگاخالدوف محقّق
روسي اعتراف مي کند که اسلام به طور سنّتي در داغستان مواضع مستحکمي دارد و
کراچکوفسکي مي گويد داغستان به عنوان مهد اسلام در سراسر شمال شرق قفقاز محسوب مي
شود.[18] دکتر مري
براکس آپ (marie
broxup) در مقاله
اي عقيده دارد که اسلام تنها نيروي وحدت بخش در داغستان است که حدود 20 گروه قومي
را به هم پيوند مي دهد و اقتدار آنان را فزوني مي بخشد.[19]

اقتدار؛ ناشي از گرايشهاي مذهبي بود که موجب آن شد تا
داغستان به آساني تن به سيادت و قيادت روسها ندهد و تسلط مُسکو بر اين نواحي تنها
بعد از تهاجمي طولاني و جنگهاي پي در پي با آن امکانات و تجهيزات مدرن، در قرن
نوزدهم امکان پذير گرديد. در اين مقاومت ها مبلغان و شخصيت هاي مذهبي، رهبري مردم
را عهده دار بودند. کوشش در محو مذهب اسلام و يا کوچ اجباري و کشتار مسلمين روشهاي
خام و خشني بود که مقاومت و پايداري مردم را دوچندان مي ساخت و آنان را براي ستيز
با روسها قوي تر مي نمود و به جاي تحليل رفتن نيروهاي اسلامي، نهضت هاي ديني جوشان
و خروشان نضج گرفت و مهاجمين را بيش از پيش آشفته و هراسناک ساخت.

درقرن هيجدهم داغستان تنها منطقه مسلمان نشين جهان بود
که در آن زبان عربي (زبان قرآن) تنها به وجود نوعي زبان ادبي رسمي منحصر نمي شد،
بلکه زبان رايج مردم اين خطّه بود و تنها وسيله ارتباطي 20 گروه قومي داغستان به
شمار مي رفت که هريک زبان  و فرهنگ خاصّي
داشتند که صرفاً در محدوده زندگي خودشان قابل درک بود. اين موقع ويژه تا سال 1917
ميلادي تداوم داشت. علماي داغستان از شخصيت هاي بارز در جهان اسلام محسوب مي شدند.
مراکز آموزش ديني و مذهبي شمال قفقاز در سراسر جهان، شهرت ويژه اي داشت. مرکز
روحاني قفقاز شمالي در مخاچ قلعه (مرکز داغستان) است و زبان مورد استفاده آن عربي
مي باشد. 88% مردم داغستان پيرو مکتب شافعي مي باشند، حدود 4% مسلمانان شيعه هستند
که غالباً منشأ آذربايجاني دارند.

اکنون در درون اين قلمرو يک جامعه مسلمان وجود دارد که
با وجود تجاوز روسها و تهاجم فرهنگي، سياسي مارکسيستها دست از هويّت ديني برنداشته
و با وجود آنکه کوشيدند از اين تشکيلات يک جامعه شوروي بسازند، کاري از پيش نبردند
و همچنان اعتقاد به اسلام را براي خود افتخاري مي داند و با ابراز و موجوديت و
حضور خود اين حقيقت را آشکار ساخته که تغيير فکر و روح و گرايشهاي مردم غير ممکن
است و بينش اسلامي و ايستادگي معنوي نه تنها حضوري فعال دارد که هر روز در حال گسترش
است. در مخاچ قلعه که حضور روسها تقريباً قابل توجه مي باشد، مسلمانان از ايجاد
روابط اجتماعي و فرهنگي با آنها تنفّر دارند و اگر هم ازدواجي بين آنها صورت گرفته
غالبا به طلاق منجر شده است و اگر يک زن داغستاني با يک مرد وابسته به گروه غير
مسلمان ازدواج کرده در 90% موارد کودک آنان مليت مادر مسلمان را برگزيده است.[20]

از قرن هيجدهم که مردم داغستان زندگي مذهبي خود را با
عرفان و تصوف عجين نمودند نه تنها از فعاليتهاي سياسي و مبارزات مذهبي دست
برنداشتند بلکه فعاليتهاي مزبور را تقويت و تشديد کردند و در پاييز 1920 م که ارتش
سرخ براي تصرف داغستان وارد آن کشور شد، باز هم بار نهضتهاي مقاومت اسلامي مواجه
گرديد. «ناظم الدين حسينسکي»امام مسلمانان قفقاز شمالي انقلاب عظيمي را در اين
سالرهبري نمود و چون ميان مردم محبوبيتي به سزا داشت، در اکبتر 1920 اعلام جهاد
کرد  تمام مسلمانان را براي مبارزه با
نيروهاي بلشويکي به زير پرچم لا اله الا الله فرا خواند. عمق اين نهضت به حدي بود
که استالين را روانه داغستان نمود و در کنگره مردم داغستان، ناگزير شد خودمختاري
اين سامان را به رسميت بشناسد. روحاني مبارز شيخ محمد خياباني سالها قبل از اين
انقلاب در حجره پدر خويش «حاج عبدالحميد» مدتها مشغول فعاليت بود که سپس روانه
تبريز شد و به تحصيل علوم ديني روي آورد و در اندک مدتي به درجه اجتهاد نائل آمد.[21]

احزاب سياسي داغستان که گرايشهاي اسلامي دارند،
عبارتند از:

الف: حزب رستاخيز اسلامي: که بويژه در ميان جوانان
نفوذ دارد و به طور پي گير با حرکتهاي الحادي و کمونيستي مخالفت کرده است.

ب: سازمان اسلامي: (جماعت المسلمي) که از اوايل سال
1992 م در نواحي دارگين تشکيل يافت و از درجه بالاي تحرک سياسي برخوردار گرديد.
اين حزب با حزب رستاخيز اسلامي روابط دوستانه اي دارد.

ج: دموکرات اسلامي: با حدود 4000 عضو از احزاب قدرتمند
داغستان محسوب مي شود، اين حزب در اکتبر سال 1990 ميلادي به وجود آمد، حزب دموکرات
اسلامي به حل و فصل مسائل عمومي مسلمانان از جمله آموزشهاي مذهبي و مراسم عبادي،
سياسي حج توجه دارد و تحرک سياسي آن ضعيف است. پيروان سنتي طريقت نقشبنديه در حزب
دموکرات اسلامي و تا اندازه اي در جماعت المسلمين تشکل يافته اند.

 



[1]– ر.ج:
الاعلاق النفيسه، ابن رسته، صفحات 122، 172، 178.