«بمناسبت 15 شعبان سالروز ولادت با سعادت
صاحب الزمان ارواحنا فداه»
پناه بی پناهان و فریادرس مظلومان
در فجر روز پانزدهم شعبان از سال 255 هجری
قمری، حجت بزرگ خدا، ولی الله الأعظم، مظهر قائم بالقسط، یاور مستضعفان و محرومان،
درهم کوبنده ستمگران و ملحدان، صراط مستقیم خداوند، نگهبان دین مبین و رحمت واسعه
بر مؤمنان، مهدی موعود سلام الله علیه و عجل الله فرجه الشریف، در سامرا به دنیا
آمد؛ شخصیتی پا به عرسه وجود گذاشت که کعبه درگهش قبله ارواح و عقول و خاک پاک رهش
سجده گه مردان روزگار است.
کنیه حضرتش ابوالقاسم؛ همان کنیه رسول الله و
نام مبارکش نام مبارکش رسول الله صلی الله علیه و آله است.
القابش: حجة الله، منقذ الأمة، المنتظر،
الوارث، الخلف الصالح، القائم بالحق، بقیه الله فی الارض، صاحب الزمان، صاحب
السیف، خاتم الأئمة؛ الباسط للعدل، المنصور، الحجة، صاحب الأمر، المأمول، الثائر،
المنتقم، المؤید، السید، الخالص، الخازن، امیرالأمرة و قاتل الفجره است.
شمه ای از اوصافش
امیرالمؤمنین علیه السلام در وصفش می فرماید:
رویش نیکو، مویش نیکو، و نور سیمایش محاسن سیاهش را فرا گرفته است. امام باقر(ع)
می فرماید: صورتش مانند ستاره درخشان می درخشد. رنگ چهره اش سفید مخلوط با قرمز
است.
امام رضا(ع) که در زیبایی و جمال و هیبت،
زبانزد خاص و عام بود او را شبیه خود معرف می کند و می فرماید: او شبیه من و شبیه
موسی بن عمران علیه السلام است. و ا خلاقش مانند اخلاق رسول خدا است.
پیرمردی است جوان سیما که هر که او را ببیند،
خیال کند بیش از چهل سال بلکه کمتر از عمر مبارکش نگذشته است. او هرگز به مرور شب
ها و روزها و سالها پیر و سالخورده نمی شود.
داستان دلربای ولادش
حکیمه خاتون عمه امام عسکری علیه السلام،
داستان شیرین و دلربای ولادت حضرتش را چنین بیان می کند:
حضرت ابومحمد (امام عسکری علیه السلام) در پی
من فرستاد که شب نیمه شعبان (از سال 255) افطار را در منزل ما تناول کن. همانا
خدای عزوجل تو را به دیدار ولی و حجتش بر مردم و جانشین و خلیفه من پس از من،
خوشحال و مسرور خواهد کرد.
حکیمه گوید: مرا سروری بیش از حد فرا گرفت،
لباسم را پوشیدم و فورا به منزل ابومحمد علیه السلام رفتم. حضرت را در صحن منزل،
نشسته یافتم، به او عرض کردم: فدایت شوم! جانشین تو از کدام کنیز است؟
فرمود: از سوسن (نرجس) به او نگریستم، اثر
حمله را در او یافتم. نماز مغرب و عشا خوانده شد. سپس افطار را تناول کردیم و با
سوسن در یک اطاق خوابیدیم. من فقط چرت زده بودم، که ناگهان از خواب پریدم. تمام شب
را در فکر و اندیشه گذراندم؛ منتظر وعده ای بودم که ابومحمد علیه السلام در مورد
ولی الله به من داده بود.
قبل از هر شب که برای نماز شب بر می خاستم، از
خواب بیدار شدم و نماز شبم را خواندم. سوسن از خواب پرید و به سرعت بیرون رفت، وضو
گرفت و نماز شبش را خواند تا به نماز وتر رسید.
گفتم: ببینم فجر طالع شده است یا نه؟ بیرون
رفتم و به آسمان نگریستم دیدم فجر اول (فجر کاذب) طالع شده است. از وعده ابومحمد
مقداری شک و تردید به دلم افتاد که فورا صدای حضرت را از اطاقش شنیدم که فرمود:
هیچ شک و تردید به دلت راه نده. همین ساعت، آن امر انجام می گردد ان شاء الله.
حکیمه گوید: از اینکه در قلبم چنین شکی پدید
آمده بود، از حضرت ابومحمد(ع) شرمنده شدم. با حالت سرافکندگی به اطاق بازگشتم. او
را دیدم که نمازش را قطع کرده بود و بسیار وحشت زده به نظر می رسید. گفتم: فدایت
شوم، چیزی احساس می کنی. گفت: آری. درد شدید حمل بر او ظاهر شد و پس از زمانی
کوتاه، ولی خدا صلوات الله علیه، بر روی مواضع سجودش بر زمین افتاد. دستهایش را
گرفتم و او را در آغوش خود قرار دادم؛ او را تمیز و پاک یافتم. ابو محمد علیه
السلام (که خست منتظر فرزند دلبندش بود) صدا زد: عمه! فرزندم را بیاور. او را نزد
پدرش بردم … حضرت دستی بر سر مبارکش کشید و فرمود:
فرزندم! به قدرت خدا سخن بگو.
ولی الله علیه السلام پس از استعاذه از شیطان
رجیم فرمود:
« بسم الله الرحمن الرحیم و نرید ان نمن علی
الذین استضغفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. و نمکن لهم فی الارض و
نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ماکانوا یحذرون». و پس از ذکر این آیه شریفه، بر
رسول خدا صلی الله علیه وآله درود و صلوات فرستاد و سپس بر امیرالمؤمنین علیه
السلام و بر یک یک از امامان تا به پدرش رسید و بر او نیز سلام و درود فرستاد.
ابومحمد (ع) او را به من سپرد و فرمود: عمه او
را به مادرش بازگردان تا دیده اش به روی مبارکش روشن گردد و حزن و اندوه به دلش
راه نیابد و بداند که وعده خدا حق است هرچند بیشتر مردم نمی دانند.
او را به مادرش برگردانم. وقت نماز شده بود،
نمازم را خواندم و تا طلوع آفتاب به تعقیب ادامه دادم. سپس با حضرت ابومحمد(ع)
خداحافظی کردم و به منزلم باز گشتم.
پس از سه روز، مشتاق دیدار ولی خدا شدم. به
منزلشان رفتم. به اطاق سوسن وارد شدم اثری از ولی خدا نبود. بر ابومحمد(ع) وارد
شدم، خجالت کشیدم از او بپرسم. ولی آن حضرت ابتداء به من فرمود: عمه! او در پناه
پروردگار است. او غیبت کرده است تا وقتی که خدایش اجازه دهد. پس هر گاه من از دنیا
رفتم و دیدی که شیعیانم اختلاف می کنند، به افراد مورد اطمینانشان، این جریان را
بگو و باید این مطلب نزد تو آنها پوشیده باشد چرا که ولی خدا در غیبت است و از
دیدگان بندگان خدا پوشیده است تا وقی که خدا بخواهد. (غیبت شیخ طوسی- ص 235)
راز غیبت و وظیفه ما
و اما این راز غیبت و وظیفه شیعیان در ایام
غیبت را، خود در نامه ای که به سفیرش محمد بن عثمان نوشته چنین آمده است:
اگر از علت و حکمت غیبت می پرسد، همانا خداوند
می فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا لاتسألوا عن اشیاء ان
تبدلکم تسؤکم» ای مؤمنان از چیزی نپرسید که اگر برای شما روشن شد، به زیان شما
باشد.
و اما چگونه از من استفاده می شود در ایام
غیبت، همانا بهره گیری از وجود من مانند بهره گیری از آفتاب است هنگامی که ابرها
آن را از دیدگان پنهان دارند. و به تحقیق که من مایه آرامش و امنیت برای اهل زمین
هستم چنانکه ستارگان، امان اند برای اهل آسمان ها، پس در پرسش را از آنچه به شما
ربطی ندارد، ببندید و به همین مقدار اکتفا کنید و اصرار نورزید ولی برای تعجیل فرج
همواره دعا و نیایش به درگاه حضرت ذوالجلال کنید و مطمئن باشید که در آن راه حل
مشکلتان خواهد بود. سلام بر آنان که دنبال هدایت هستند.
امام سجادع) می فرماید:
«قائم را دو غیبت است که یکی از دیگری طولانی
تر می باشد. غیبت اولی شش سال و شش ماه و شش روز اس ولی یبت دوم (کبری) بسیار
طولانی خواهد بود تا آنجا که بسیاری از شیعیان به شک و تردید می افتند و کسی
پایدار نمی ماند جز او که یقینش قوی و شناختنش راستین است و از آنچه ما امر کرده
ایم، در دلش هیچ گونه شک و حرجی راه نمی یابد و تسلیم ما اهل بیت است. »
آری! خداوند آن حضرت را از ما پنهان نموده است
تا شیعیان را امتحان کند و بیازماید. اینقدر این غیبت طولانی خواهد شد تا تمام خس
و خاشاک ها بروند و خوبان و پاکان در عقیده خود استوار و پابرجا بمانند. امروز روز
آزمایش الهی فرا رسیده است که در این جهان پر از ظلم و تباهی که از هر سوی تیرهای
زهراگین ستمگران، مظلومان و موحدان را نشانه رفته اند و صدای ناله و فریاد ستم
دیدگان، جهان را پر کرده است ولی گوش شنوائی نیست که این همه فریاد را پاسخ بگوید
یا لااقل بشنود و خود را در غم آنان شریک بداند.
هان! امروز بوسنی هرزگوین، این سرزمین اسلامی
در قلب کفرستان، خون دل می گرید و اشک یتیمان و بیوه زنان و کودکانشان، همراه با
خون پاک شهیدان، رودی گلگون در اروپا جاری ساخته است و فریاد رسی نیست! چه شده
است؟ چرا دلهای جهانیان از سنگ خارا، شدیدتر و قساوتش بیشتر شده است؟ چرا به جای
دلداری نمک بر زخمشان می ریزند؟ چرا به جای یاری رساندن به مظلومان آن دیار و دیگر
دیار اسلامی (فلسطین، افغانستان، سومالی و ..) آنان را پیوسته محکوم می کنند و به
زورمندان، کمک بیشتر می نمایند. خدا می داند هر ساعت که بر این دنیای ستم پیشه
تاریک می گذرد، چقدر کودکان مسلمان و مظلوم، بی پناه و یتیم می شوند چقدر خانه، خراب می گردد و چقدر ناموس هتک می
گردد و چقدر بی گناه کشته می شود؟! و هیچ فریادگری نیست.
جهان در انتظار تو است
ای ولی خدا! ای یار و یاور مستضعفان و ستم
دیدگان! ما در انتظار دیدن خورشید آل محمد هستیم. ما در انتظار قدوم مبارکت می
باشیم که بیائی، غم اندوه دلهای رنجیده مان را با دیدار جمالت بزدائیم. ما هرگز از
تو روی برنگردانیم هر چند سیل بلا ما را فراگیرتر شود. ما دل به تو داریم و دل از
تو بر نگیریم هر چند وسوسه کنان و شیاطین انسی و شیطان نفس ما را بخواهد از تو –
خدای نخواسته- آنی غافل کند یا دور سازد! ما جز تو پناهی نداریم و این جهان منتظر
قیام تو ای نجات دهنده و یا رهائی بخش، می باشد تا با ذوالفقارت از آن هم ظالمین
تاریخ، به نفع مظلومان، انتقام بگیری و حکومت واقعی الله را بر گستره چهان
بگسترانی و ما را هم دریابی.
ای منتقم واقعی! امروز از حضیض خاک تا اوج
افلاک را خون بی گناهان فراگرفته و خانه های قدس حق و عتبات عالیات نیاکان و
پدرانت را پای پیلان فاسد، آلوده نموده است؛ ای خداوند حرم! درياب حرم پاک الهي و
حرمهاي مطهر را و آنها را از دست
نامحمران بيرون آر.
اي خسرو ملک هدايت و اي حافظ آئين مبين، امروز
از سيل فتنه کافران، احکام دين جدت، پايکوب شده و اهريمنان ديو صفت، از هر سوي به
اسلام تاختهاند و قرآن مقدس را مورد يورش بيرحمانه خود قرار دادهاند؛ امروز
بدعتها و الحادهآ و تباهيها، رنگ حقيقت به خود گرفته است، و همه تو را به
استغاثه ميطلبد و «الغوث الغوث» کنان تو را ميخوانند؛ اي اجابت کننده دعاي
مظطريان بيا و اين سوء را کشف کن؛ اين تيرگي ها را بزداي، اين ظلمتها را که چون
ابري سياه، فضاي جهان را تاريک کرده است، برطرف ساز؛ بيا تا پرتوي از نور محمديت،
و تابشي از سيماي الهيت بر اين ظلمتکده بتابد و ان را پر از عدل و داد سازد، بيا و
بر اين خرابستان قدم بگذار تا آباد گردد؛ بيا که همه به تو نيازمندند؛ به خودت، به
سيمايت، به فروغت، به ذوالفقارت، به دست پرتوانت، به انديشهات، به حکمتت، به
قدرتت، به مهرت، به قهرت، به صفايت، به خشمت، به قيامت و به سجودت؛ اي نور وادي
طور و اي سر حجاب مستور و اي آئينه تجلي معشوق؛ اي قائم بالقسط و اي خليفة الله و
اي سرور کائنات و موجودات. درود بيپايان حق بر تو باد.
فرا رسيدن خجستهترين و مبارکترين عيد شيعيان
و مستضعفان، بر همگان مبارک باد.