پارامترهاي تحليل سياسي

تحليل‌ پديده‌هاي سياسي

پارامترهاي تحليل سياسي

حضرت کاشف الغطاء:

«دخالت در سياسيت از وظايف من و اجداد من است
… سياست ما، سياست پيغمبر و ائمه است، سياستي است که از هر گونه هوي و هوس و طمع
ؤ الودگي پاک است». (نمونه‌هاي عالي اخلاقي در اسلام … ص65)

اصل ارتباط متقابل در مسائل و حوادث سياسي

اصل ارتباط و تأثير متقابل پديده‌هاي سياسي در
جهان، بويژه با گسترش شبکه‌هاي ارتباطي و سيستمهاي حکومتي، نماد بيشتري يافته است،
چه بسا حادثه‌اي در گوشه‌اي از قاره آفريقا يا اروپا رخ مي‌دهد که منطقه خاورميانه
را متأثر مي‌سازد. گلوله‌اي که در نيکاراگوئه يا کلميا شليک مي‌شود، در سياستهاي
کاخ سفيد و کرملين تأثيرگذار است. شکست آمريکا در خليج خوکها، انقلاب به اصطلاح
سفيد شاه در ايران، و پيش از آن رفرم اصلاحي در آرژانتين را به همراه داشت، ظهور
انقلاب اسلامي در ايران بسياري از معادلات بين‌المللي را درهم ريخت، و لذا مي‌بينيم
در سوره مبارکه روم[1] خبر
پيروزي روميان اهل کتاب، بر ايرانيان غير موحد آن عصر، موجب مسرت مسلماناني که ر
شعب ابي‌طالب گرد آمده‌اند، مي‌شود، و به گفته سيد قطب، انگيزه قرآن از بيان اين
خبر تنها متوجه مسلمانان و دشمنانشان و در محدوده اين پيکار نيست، بلکه اين ماجرا
مناسبتي است تا چشم انداز و افقهاي وسيعتري را به روي آنان بگشايد و مسلمانان را
با کل آفرينش و سنتهاي الهي در ياري عقيده‌ آسماني و ارتباط ميان گذشته، حال و
آينده بشريت، و نيز زندگاني جاويد اخروي، آشنا سازد؛ تا در اين رهگذر بر سطح آگاهي
آنان جهت درک حقيقت ارتباطات و پيوستگي‌هاي موجود در نظام آفرينش بيفزايد. [2]

باري گرچه اثبات اصل ياد شده در مباحث سياسي-
بطور جزئي- دشوار نمي‌نمايد، ولي اثبات کلي و تطبق و تعميم آن از طريق استقراء و
آمار مشکل به نظر مي‌رسد؛ مگر از روشهاي نظري و برهاني که آن نيز محل گفت و گو
است.

5-اصل دومينو

اين اصل از نام يک نوع بازي با مهره، برگرفته
شده است؛ بدين ترتيب که في المثل دو نفر به بازي مي‌پردازند، نخستين فردي که اولين
مهره را از دست داد، آخرين مهره را نيز خواهد باخت، چرا که اگر رقيب به مهره اول
دست يافت، مهره دوم را راحتتر از اول، و مهره سوم را اسانتر از دوم و به همين
ترتيب، به چنگ خواهد آورد.

بر اساس دومينو، آمريکا پس از ايران،
نيکاراگوئه را از دست داد و با موج گسترده شورش در بسياري از کشورهاي اسلامي مانند
عراق و مصر و الجزاير و …. و همين طور در بسياري از کشورهاي آمريکاي لاتين چون
السالوادور و فيليپين و امثال آن، مواجه گشت.

گاهي اصل دومينو به عقب‌نشيني يا آوانس دادن
يک رژيم در برابر نيروهاي مخالف يا کشورهاي قدرتمند نيز اطلاق مي‌گردد. مانند عقب‌نشيني
انگلستان در ماجراي ملي شدن صنعت نفت و رژيم شاه در ماجراي انجمنهاي ايالتي و
ولايتي و دولت عراق در قبال متحدين جنگ نفت.

توضيح سه مورد يا شده:

مورد اول:

در ماجراي ملي شدن صنعت نفت، آنگاه که توسط
دکتر محمد مصدق و اقليت هشت نفري پارلمان- دوره شانزدهم مجلس شوراي ملي- و آيت
الله کاشاني و فدائيان اسلام، زمينه ملي شدن صنعت نفت فراهم گشت، انگلستان، ناچار
به دادن امتياز شد. از اين رو نه تنها به تصويب قانون ملي شدن صنعت نفت و خلع يد
از شرکت نفت بريتانيا- در 29 اسفند ماه 1329- تن در داد، بل به وسيله جمال امامي
رهبر اکثريت هوادار انگليس به مصدق پيشنهاد نخست‌وزيري داد و سرانجام رأي اعتماد!

مورد دوم:

پس از آنکه دولت اسدالله اعلم، لايحه انجمنهاي
ايالتي و ولايتي را که متضمن حذف قيد سوگند به قرآن بود به تصويب رساند و متعاقب
آن حضرت امام خميني و مراجع تقليد- قدس الله اسرارهم- پرچم مخالفت را برافراشتند،
اسدالله علم در 22 آبان ماه 1341، مجبور به عقب‌نشيني و دادن آوانس شد و سرانجام
با پافشاري حضرت امام در 7 آذرماه 1341، دولت وي، تصويب ياد شده را کأن لم يکن
اعلام کرد.[3]

مورد سوم

اشغال کويت توسط نيروهاي بعثي عراق و عقب‌نشيني
خفت‌بار و پذيرش تبعات و تحميلات قدرتهاي استکباري، از جانب سردمداران حزب بعث، از
بهترين نمونه‌هاي تحقق اصل دومينو، در دنياي سياست به شمار مي‌رود.

زيرا پس از گسيل نيروهاي متحد به سردکردگي
آمريکا و تهديد آنان مبني بر توسل به زور، عراق به تحميلات ذيل تن در داد:

1-   
با پذيرش مشروط طرح
شوروي سابق که متضمن تخليه بدون قيد و شرط خاک کويت بود، نخستين امتياز را به حريف
داد.

2-   
پس از تنگتر شدن
محاصره، اعلام کرد، بدون قيد و شرط، نيروهايش را از خاک کويت خارج کند.

3-   
افزون برآن، اندکي
بعد اعلام کرد که برخي از قطعنامه‌هاي دوازده‌گانه شوراي امنيت سازمان ملل متحد را
مي‌پذيرد.

4-   
اعلام پذيرش همه
دوازده قطعنامه شوراي امنيت، که در بردارنده التزام و اعتراف به عدم ادعاي ارضي
نسبت به خاک کويت بود و نيز بر عهده گرفتن پرداخت غرامت جنگي به آن کشور!

5-   
تسليم در قبال تمام
خواسته‌هاي آمريکا؛ يعني فراتر از مفاد قطعنامه‌هاي شوراي امنيت و موافقت با
بازرسي و تخريب تمامي سلاحهاي مرگبار شيميايي، بيولوژيکي، ميکروبي و هسته‌اي موجود
در زرادخانه‌هاي خود!

ناگفته نماند همانسان که پاره‌اي از محققان
خاطر نشان ساخته‌اند، اصل دومينو در صورتي از کارايي لازم برخوردار خواهد بود که
کشور انقلابي و به اصطلاح مهره اول، قصد صدور انقلاب خويش را داشته باشد و گرنه
آنچه در ويتنام و آلباني به وقوع پيوست، شاهد صادقي بر بطلان اصل فوق بود!

اصل شتاب

اين اصل از فيزيک و مکانيک اخذ شده است. بدين
بيان: هنگامي که يک شيء ساکن به حرکت درمي آيد، به هر ميزان که زمان مي‌گذرد، سرعت
متحرک افزونتر مي‌شود. في المثل موتور سواري که در ثانيه اول با سرعت 5 کيلومتر
حرکت مي‌کند، در ثانيه دوم، 10 کيلومتر و در ثانيه سوم، با سرعت 15 کيلومتر و …
راه مي‌پيمايد.

اين اصل را در علوم سياسي- اجتماعي نيز به کار
گرفته‌اند. بدين ترتيب که اگر کشور «الف» به فاصله زماني 10 سال به انقلاب پيوست،
کشور «ب» به فاصله زماني 8 سال و کشور «ج» 5 سال و به همين ترتيب هر چه زمان بگذرد
احتمال سقوط رژيمهاي وابسته بيشتر مي‌شود.

پوشيده نيست که  اصول دومينو، شتاب و غيره، تئوريهائي هستند که
نظريه پردازان علوم سياسي، ارائه نموده‌اند و با توجه به جنبه استقراء ناقص داشتن،
به طور غالبي، قاب استناد و تطابق هستند. بنابراين توجه به اصول ياد شده در تحليل
پديده‌هاي سياسي، به واقع توجه به بخشي از عوامل تحليل؛ يعني فاکتورهاي مادي است و
به تنهايي، وافي به غرض نخواهد بود.

شناخت سياسيون و رهبران و توجه به نقاط ضعف و
قوت آنها؛ بويژه رهبراني که در تاريخ سياست اشتهار يافته‌اند.

شناخت رهبران از آن رو ضروري است که در اين
رهگذر مي‌توان به حل بعضي از معماهاي حوادث سياسي تاريخ گذشته- که ناشي از نبوغ يا
احيانا ضعف پاره‌اي از رهبران بوده است- نايل آمد.

امروز اين بحث در جامعه شناسي مطرح است که آيا
اين اجتماع است که سازنده شخصيتهاست يا شخصيتها هستند که اجتماعي را به وجود مي‌اورند؛
به عبارت ديگر آيا نهضتها، قيامها، جنگها و انقلابها و رفرمها و ترقي و تکامل و
تحولات اجتماعي، جبرا و تحت شرايط مادي و موقعيت‌ تاريخي صورت گرفته و مي‌گيرد يا
بر عکس، کاروان تمدن و تحول اجتماعات انساني را قهرمانان بزرگ و شخصيتهاي برجسته و
فداکار تاريخ ايجاد کرده و رهبري مي‌نمايند.

شک نيست که يکي از عوامل اساسي انقلابها،
نهضتها و رفرمهاي اجتماعي، محيط و شرايط تاريخي است، ولي آيا در طول قرون و اعصار
حيات آدمي، نهضت و انقلابي را مي‌توان يافت که پيشاپيش آن مردان بزرگ و رهبران با
شهامت و کارداني نباشند، و در پيروزي آن تأثير به سزايي نداشته باشند؟

آيا مي‌توان نبوغ نظامي واشنگتن را در جنگهاي
استقلال‌طلبانه آمريکا ناديده انگاشت و آيا مي‌شود تأثير شخصيت مرداني چون
منتسکيو، ولتر، روبسپير و داکن را در تکوين انقلاب کبير فرانسه، انکار نمود؟

آيا ممکن است رهبري لنين درانقلاب اکتبر و
پيشوايي هيتلر را در اقتدار و توسعه نازيسم [و قيادت مائوتسه تونگ در انقلاب چين] و نفوذ شخصيت سيدجمال و گاندي و جناح و امثال آنان را در ايجاد نهضت‌هاي آزادي
خواهانه شرق به حساب نياورد!

[آيا مي‌توان نقش رهبر سازش ناپذير؛ حضرت
خميني بزرگ«ره» را در خيزش اسلامي قرن حاضر و تکوين و هويت انقلاب اسلامي، از نظر
دور داشت]

شخصيت‌ها آن قدر در شکل‌گيري انقلاب‌ها و
ايجاد نهضت‌ها و ترقي وانحطاط ملت‌ها مؤثرند، که حتي کساني که در از نظر
ايدئولوژي، تأثير شخصيت را در تاريخ منکرند، باز در عمل، قهرمانان و پيشوايان
انقلابي خويش را تا حد سرحد پرستش، تقديس و تکريم مي‌کنند.

پس اگر نگوئيم که مردان بزرگ، حوادث تاريخ را
مي‌سازند، لااقل بايد قبول کنيم که نهضت‌ها و انقلاب‌ها را از قوه به فعل درمي‌آورند
و آنها را تا سرحد پيروزي، رهبري مي‌کنند … از اين جهت گفته‌اند: «تاريخ حيات
هيچ ملتي، از تاريخ حيات مردان بزرگ آن، جدا نيست».[4]
ادامه دارد

 



[1] – رک: سورم روم، آيه‌هاي 5-1.