تاتارهاي مسلمان

تاتارهاي مسلمان

پيشينيه تاريخي

تاتارها طايفه‌اي
بزرگ از ترکستان بوده و از اولاد تاتارخان برادر اين دو بني‌اعمام يکديگر بوده و
به مرور زياد شده‌اند.

و – تامسن[1]
محقق اروپائي عقيده دارد که اين قوم در قرن دوم هجري در جنوب غربي بيکل (Baikl)
تا حدود ناحيه کرول (Kerul) سکني داشته‌اند. در مشرق زمين و نيز مغرب
زمين گذشته از عنوان مغول نام تاتار يا تاتار به چشم مي‌خورد و غياث الدين خواند
مير در جلد پنجم کتاب «حبيب السير» خود اين دو نام را گاه به جاي هم و در مواردي،
هم زمان به کار مي‌برد. محمد کاشغري در نيمه قرن پنجم هجري در فرهنگ لغات زبان
ترکي از تاتار نام برده و آگاه بوده که زبان تاتاري غير از زبان ترکي مي‌باشد.
وقتي گفته مي‌شود زبان رسمي دربار باقآن در آغاز قرن هشتم، تاتاري غير از زبان
ترکي مي‌باشد. وقتي گفته مي‌شود زبان رسمي دربار باقآن در آغاز قرن هشتم، تاتاري
بود، منظور زبان مغولي است ولي در زمان‌هاي بعد که از زبان تاتاري ذکري به ماين مي‌ايد
منظور زبان ترکي است زيرا تاتار و ترک با هم درآميخته‌اند، برتولد اشپولر (Bertold
Spuler) عقيده دارد کلمه تاتار به اين معناي به خصوص به ترکاني که امروزه
در روسيه ساکنند اطلاق مي‌شود.[2]
پلان کارپن (Plano carpini) مغول‌ها را به نام تاتار معرفي مي‌کند.[3]

در کتاب «حدود العالم
من المشرق الي المغرب» تاتاران را به «تغزغز» مربوط مي‌داند.[4]

اين منطقه شامل بخش
غربي کشور چين مي‌گردد. در کتب مربوط به فتوحات مغول در قرن هفتم هجري، اين قوم،
تاتار معرفي شده‌آند و ابن‌اثير در تاريخ خود چنگيز را تاتار مي‌داند، خواجه رشيد
الدين فضل الله اين قوم را گروهي غير از مغولان مي‌شناسد و مقر آنان را جنوب شرقي
کرول دانسته است. در «قاموس الاعلام ترکي» آمده که تاتار قومي از مغولان است که در
صف مقدم آنها قرار داشتند. در قرون وسطي تاتار با مغولي مترادف گرديد و در منابع
تاريخي اعم از عربي و فارسي تاتارها را با مغول‌ها يکي پنداشتند ولي از نظر آداب و
رسوم تاتارها به ترک‌ها نزديک‌ترند و در دائرة المعارف اسلام «بارتولد» تاتارها را
ترک اطلاق کرده است.

«فوستل دکولانژ» عقيده
دارد تاتارها نخست در قرن نهم ميلادي به صورت قبيله‌اي در دره‌هاي «اين شان» واقع
در مغولستان بودند ولي پس از آن نام ايشان بر منچوها، مغولان و ترکان اطلاق گرديد.[5]
عطامک جويني از آموزش‌ تاتاران براي خط توسط چنگيزخان سخن گفته است.[6]

ولاديميرتسف تاتارها
را شعبه‌اي از مغول‌ها تحت عنوان «ايرگان» (Irgan) معرفي مي‌کند که مفهوم قبيله را مي‌رساند.[7]
خواجه رشيد الدين فضل الله در «جامع التواريخ» آورده که قسمت عمده قبيله تاتارها
به دست چنگيزخان به قتل رسيدند و آنان که باقي ماندند بين خانواده‌هاي گوناگون
تفسيم شدند و در عصر چنگيز و فرزندانش اعتبار يافتند پلان کارپن از روابط مغول‌ها
با تاتارها سخن گفته و عقيده دارد اين قوم زير فرمان امپراتور بودند و سرکرده مغول‌ها
بر آنان تسلط کامل داشته است. اصول مغول‌ها در رابطه با تاتارها انتقام فاميلي
داشتند و انتقام از يک نسل به نسل بعد انتقال مي‌يافت و در حالي که افراد نسل جديد
هيچ جرمي نداشتند آماج تهاجم قرار مي‌گرفتند. هنگامي که باقاي مغولي به دست
تاتارها جنگيدند ولي باز هم آتش انتقام آنان فرود ننشست. بعدها با غلبه چنگيز بر
تاتارها، چهار قبيله از ايشان را گرفت و خطاب به خويشاوندان خود گفت: «ما بايد از
تاتارها انتقام بگيريم و مناسب‌ترين کارها اين است که تمام مرداني را که قدشان از
محور يک چرخ بلندتر است، بکشيم و بقيه را چون غلام بين خود تقسيم کنيم».

خواجه رشيد الدين فضل
الله نيز مي‌گويد: «در بين ايشان قصاص قديم 
کينه وجود داشته است».

روابط تاتارها با
مغول‌ها به هر شکلي که بوده مانع از ان نبود تا اين قوم همراه مغول‌ها در قتل و
غارت و چپاول سهمي نداشته باشند، عبدالطيف که حوادث هولناکي را از اين قوم تقريبا
به چشم خويش ديده در رفتار آنان مي‌نويسد:

«زنان آنان با مردان
در جنگ شرکت مي‌کنند، الات حربشان بيشتر تبر و کمان است، از هر نوع گوشتي که به
دست بياورند مي‌خورند، در جنگ احدي را فروگذار نمي‌کنند، حتي زنان و کودکانرا مي‌کشند،‌با
خيک‌هاي بادکرده و يا به وسيله يال و دم اسبان پرموي خود به حال شنا از رودخانه‌هاي
بزرگ و عميق مي‌گذرند، هيچ وقت خسته نمي‌شوند، از مرگ واهمه ندارند، از رحم و
عاطفه دورند».

با رفتار اين قوم
بخارا ويران شد و به صورت خاکستر درآمد که ابن اثير در خصوص مصايبي که به اين مرکز
فرهنگ و دانش آمد شرحي آورده است،‌نرشخص مي‌گويد: «رد شهور سنه سته عشر و سته مأئة
باز لشگر تاتار آمد و شهر را بگرفت و باز ويران شد.»[8]
با سمرقند، بلخ و خيوه نيز به همين شيوه برخورد کردند و پس از قتل عام مردم خيوه
سدهاي جيحون را گشوده و شهر را آب بسته و آن را چون زمين هموار کردند. در «نسا»
هفتاد هزار تن را روي زمين پهلوي هم خوابانيدند و با ريسماني آنها را به هم بسته،
آن وقت با تير آنان را يکي يکي کشتند، نيشابور را با زمين هموار يکي کرده و حتي
شخم زده و جو کاشتند، غياث الدين خواند مير مي‌نويسد: در حادثه قتل عام نيشابور
1747000 نفر کشته شدند،‌در هرات کشتن و آتش زدن و ويران کردن يک هفته ادامه داشت.[9]
تنها آئين حيات بخش اسلام از قرن چهاردهم ميلادي توانست در بين اين قوم نفوذ کند و
آنان را از اين رفتارها برحذر دارد و تاتارها را به انسانهايي نرم‌خو و سخت کوش و
مدافع اسلام تبديل کند.

العمري يکي از مؤلفين
عرب نيمه اول قرن 15 ميلادي از آميزش تاتارها باترکهاي دشت قيچان (استان گلدن
هورد- Gorden Horde)
سخن گفته است و مي‌افزايد:

«قيچاق‌ها بر آداب
فردي و نژادي تاتارها غلبه يافتند و همگي با ايشان مساوي شدند،‌به طوري که تاتارها
در دشت قبچاق مستقر شدند و با آنان ازدواج نموده و به ايشان تعلق يافتند».

روس ها اصطلاح تاتار
را قرن‌هاي متوالي به مسلمان‌ ترک تبار اين مناطق اطلاق مي‌نمودند، «شيرين اکينر»
عقيده دارد کلمه تاتار همچنان به قبايل ترک ساکن نواحي ولگا اطلاق مي‌شد و آنها به
عنوان تجسم اصلي اردوي زرين مغول‌ها باقي ماندند. با ادام انشعاب و تشکيل واحدهاي
کوچک‌تر، سرانجام خانات استراخان و قازان از آن سربرآورد.[10]و
قومي که سابق بر اين در قلمرو حکومت جوجي خان- از فرزندان چنگيز- در ممالک قبچاق
به سر مي‌بردند در کريمه، قازان،‌نوگاي، سواحل ولگا و سيبري و جمهوري‌هاي اروپائي
شوروي از جمله ليتواني انتشار يافتند. زبان اصلي تاتارها به زبان عثماني بيش از
زبان جغتايي (ترکستان) شباهت دارد ولي سيما و خطوط چهره اقوام توراني را محافظت
کرده‌اند.

از قديم الايام مشک و
آهوي قلمرو تاتارها شهرتي ويژه داشته و شعراي ايراني در سرودهاي خود بدين نکته
اشاراتي کرده‌اند:

منوچهري دامغاني:

هم گوهر تن داري هم
گوهر نسبت       مشک در آنجا که بود آهوي
تاتار

ناصر خسرو:

نه در پرو منقار
رنگين سرشته              چوگل مشک خرخيزد و
تاتار دارد

خاقاني:

ازگرد راهش آسمان تر
مغز کشته آن چنان

کز عطسه مغزش جهان
پرمشک تاتار آمده

نظامي:

چو بر سنبل چرد اهوي
تاتار         نسيمش بوي مشک آرد به بازار

سعدي

عود مي‌سوزند يا گل
مي ‌دمد در بوستان

دوستان، يا کاروان
مشک تاتار‌آمدست

بازهم از سعدي:

آهوي طبع بنده چنين
مشک مي‌دهد     کز پارس مي‌برند تا بتاتارش
ارمغان

روابط روسها و
تاتارها

روسيه فعلي هسته بخش غربي امپراتوري
مغول را در قرن سيزدهم تشکيل مي‌داد که به دولت جوجي يا اردوي زرين شهرت داشت،
حاکمان اين بخش از اعقاب بلافصل چنگيز بودند ولي عناصر ترک در آن چنان قوي بود که
اين اردو تا اوايل قرن چهاردهم ميلادي به زير سيطره نفوذ آنان درآمد.

سقوط دولت مستقل روسيه در سال 1240م براي
نخستين بار، مغرب زمين را متوجه خطري نمود که آنان را به شدت تهديد مي‌کرد. به اين
سبب پاپ اينوست چهارم در 1245 م مجمع عمومي کليسا را در ليون تشکيل داد و براي
مقابله با تاتارها و اينکه چگونه مي‌توان اين قوم را پيرو دين مسيح نمود و بر عليه
مسلمانان شوراند.[11]با
آباء کليسا به مشورت پرداخت. با وجود اين تلاش ها روسها به مدت 3 قرن تحت سلطه
اردوي زرين در قرن چهاردهم، نگراني روس‌ها از اقتدار تاتارها بر آنان افزون گرديد.
نخستين دوره، دوران تفوق و مسلمانان در قرن چهاردهم و پانزدهم مي‌باشد که در خلال
اين دو قرن رؤساي اردوي زرين بر رعاياي روس حکمفرمايي کامل داشتند. سيطره تاتارها
و برتري سياسي و نيز حساب بردن از اين قوم عقده حقارتي دير پا و نفرتي عميق را در
بين روس‌ها نسب به تاتارها پدید آورد و روس ها در صدد آن بودند تا چنین عقده روانی
را در موقعیتی مناسب بروز دهند، تا آنکه تاتارهای اردوی زرین به صورت واحدهای کوچک
تر انشعاب یافتند و در خلال  اواسط قرن
پانزدهم ابتدا خانات بزرگ قازان و چندی بعد خانات آستراخان شکل گرفت.

توسعه 
روسیه بر سرزمین های اسلامی از سال 1552 میلادی با فتح قازان آغاز گردید،
با این پیروزی روس ها و سقوط قازان نیرومندترین خانات تاتار و رقیب صد ساله مسکو
از میان رفت و راه ولگا بر دریای خزر و دروازه های سیبری بر روس ها گشوده گشت.
چهار سال بعد یعنی در سال 1556 م هشترخان (آسترخان) توسط روس ها تسخیرل گردید،
تاتارها درصدد مقاومت و دفع تهاجم روسها برآمدند و در این رابطه به سال 1571 م
موفق شدند مسکو را مورد حمله قرار داده و آن را به آتش بکشند، در هجوم بعد تاتارها
از حمایت اردوی نوغای محروم ماندند ولی با کمک دولت عثمانی موفق شدند حمله روسها
را به قوم، دفع کنند.

گره تصرف مناطق مسلمان نشین کناره ولگا و
سیبری غربی در جهان آن روزگار اسلام انعکاس چندانی نیافت ولی این حرکت به مسلمانان
این منطقه ضرباتی را وارد ساخت. روس ها با در دست داشتن شاهراه ولگا و جنگل های
غرب سیبری انحصار  جهانی تجارت خزر را که
منشأ ثروت و قدرت قازان بود به دست گرفتند و از سال 1552 م مسکو به کانون تجارت آن
تبدیل شد، ادامه این روند قدرت اقتصادی و سیاسی مسکو را فزونی بخشید. فتح مقر
تاتارها ارتباط ترک های عثمانی و این قوم را قطع نمود و بعد از آن دولت عثمانی هیچ
گاه از حمایت ایلات و طوایف سلحشور آسیای مرکزی برخوردار نگردید. برای تاتارها نیز
انزوای سیاسی- اقتصادی و انحطاط اجتماعی- فرهنگی را به دنبال داشت و راه ابریشم بسته
شد. ولگای علیا و سفلی و سیبری غربی از پیکر دارالاسلام جدا شد و این حادثه بعد از
سقوط اندلس دومین رویداد ناگوار جهان اسلام قلمداد گردید.

روس ها در قازان و آستراخان چنان سیاست
ظالمانه ای پیشه کردند که نفرت شدید تاتارها را برانگیخت و به آسانی قیام مردم را شعله
ور نمود، بسیاری از رهبران مذهبی در میان مردم نفوذ پیدا کردند. روس ها برای جلب
تاتارها به تغییر کیش و پذیرفتن مسیحیت تلاش زیادی به عمل آوردند ولی بر خلاف این
اقدام و تخریب مساحد و ضبط اموال مردم و محروم کردن آنان از حقوق مدنی، موفقیت
اندکی کسب کردند.

در سال 1771م شبه جزیره کریمه به تصرف
نیروهای روسیه درآمد ولی در سال 1774م تحت الحمایگی روسیه بر کریمه خاتمه یافت و
خانات در سایه روسیه تا حدودی استقلال خود را به دست آورد، طولی نکشید که در سال
1782م شاهین گرای (ShahinGiray)
آخرین خان تاتار کریمه از دیار خود اخراج و خانات کریمه جزء روسیه قلمداد گردید.

از نخستین سال های حاکمیت روس ها برمنطه
کریمه سیلی زا مهاجرین آلمان و بالتیک و روس روی بدان سامان گذاشت و بهترین اراضی
این دیار که در سواحل دریا قرار گرفته بود، برای استفاده اطرافیان دربار کاترین که
بی شمار هم بودند، مصادره شد. در سال های نخست قرن نوزدهم الکساندر اول تصمیم اول
تصمیم گرفت که تبعیدی های یونان را در شبه جزیره کریمه جای دهد. تاتارها که به جز
اراضی خشک و لم یزرع مرکزی جای دیگری نداشتند، در برابر این شرایط دشوار، سرزمین
خود را ترک نمودند و در فاصله 1783م تا 1913 م متجاوز از یک میلیون تاتار دیار خود
را به قصد قلمرو عثمانی ترک کردند در نتیجه این مهاجرت ها تاتارهای مانده در موطن
خویش در مقابل هجوم روز افزون مهاجرین روس به اقلیتی ناچیز تبدیل شدند.[12]

قرن هیجدهم را از لحاظ ایذا و آزار
مسلمانان تاتار با تیره ترین ادوار مبارزات ضد مذهبی استالین در سال های دهه 1930م
قابل مقایسه است. نهضت های بزرگ تاتارها در قرن هفدهم و هیجدهم در اثر فشار زیاد
روس ها به وقوع پیوست. اسقف های قازان در این قرون فعالیت تبشیری خود را آغاز
کردند و صومعه های نوبنیاد آن سامان گروهی از تاتارها را به کیش مسیحیت درآورد و
این افراد رفته رفته جامعه ای جداگانه و منزوی را تحت عنوان کری یاش (Kryas) تشکیل دادند که هم مسلمانان و هم مسیحیان
بدید نفرت و انزجار بدانها نگریستند.

از آنجا که اسلام نه تنها بامفهوم ملیت
تاتارها هیچ گونه تضادی نداشت بلکه به هویت آنان اقتدار بیشتری می داد، نقش مؤثری
در مقاومت این قوم ایفا نمود که نتیجه آن به شکست سیاسی- اخلاقی روس ها در تحکیم
کنترل خود بر قلمرو این قوم تبدیل گردید. به تحلیل بردن نیروهای اسلامی محلی از
طریق اشاعه اجباری مسیحیت ارتدوکس به همراه روسی کردن از طریق به کارگیری کلیه
ابزارها ناکام ماند. دکتر مری براکس آپ عملکرد روس ها را در قبال مسلمانان جلوه ای
از برداشت نادرست آنان در خصوص ارزیابی اسلام و اثر آن بر این جوامع می داند.[13]

در جنگ جهانی اول تاتارهای ولگا همچون
تاتارهای کریمه به خدمت سربازی در ارتش روسیه ملزم گردیدند که بسیاری از خدمت
وظیفه امتناع نمودند و بحران موجود در نواحی تاتارنشین با مهاجرت بسیاری از رهبران
به امپراتوری عثمانی شدت یافت. در سال 1917 م تاتارها کوشیدند تا فدراسیون مستقلی
از ایالات ولگا- اورال تشکیل دهند، اما شوروی ها در سال 1918 م آن را واژگون کردند
و خود به جای آن نشستند و در 27 ماه مه 1920 م جمهوري خود مختار تاتار در درون
جمهوري فدراتيو روسيه تشکيل گرديد. ايجاد اين جمهوري خودمختار به معني به رسميت
بخشيدن موطن تاتارها بود.

اما طولي نکشيد که شديدترين فشارها بر
عليه آنان آغاز گرديد. مبارزه عليه باورهاي ديني شروع شد. بخش سياسي وسري N.
K. V. D به نام SPPO اوراقي چاپي تهيه کرد که ضمن آن رهبران مذهبي بايد اصول و حقايق
اسلام را تکذيب کنند و زير آن را امضاء نمايند و سپس اين اوراق بين مبلغان، معلمان
و واعظان تقسيم شد.آنان نيز آن را امضا کنند و پس از آن اين اسناد در جرايد انتشار
يابد، آنهائي که قبول نکردند اسناد مزبور را امضاء نمايند به اردوگاه‌هاي کار
اجباري در سيبري اعزام گرديدند. فخرالدين يکي از رهبران ديني تاتارها در سال 1936
م در مقابل مردم حاضر گرديد و اعلام نمود که ترجيح مي‌دهد که به سختي بميرد و چنين
دروغ شيطاني را تصديق نکند. وي بازداشت گرديد و زير شکنجه‌ کشته شد. در سال 1934
فشارها و تضييقات بقدري مسلمانان را عذاب داد تا سرانجام به ناچار مرام اشتراکي را
که به آنان تحميل مي‌شد، پذيرفتند.[14]

در اثناي اشغال شبه
جزيره کريمه توسط آلمان‌ها در سال‌هاي 43- 1941 برخي از تاتارها به نهضت مقاومت
پيوسته و گروهي هم با آلمانها به همکاري پرداختند. با اشغال اين منطقه توسط شوروي‌ها
در سال 1943م تمامي تاتارها به خيانت متهم شدند و جمهوري آنها طبق فرمان 30 نوامبر
1945 منحل و ضميمه جمهوري سوسياليستي فدراتيو روسيه شوروي شد و بعدا طبق فرمان 19
فوريه 1954 از جمهوري روسيه منفک و به اوکراين منضم گرديد. کليه تاتارها چه آنهايي
که در کريمه و ديگر نقاط بودند،‌حتي سربازان و افسران ارتش بازداشت و به وضع فجيعي
به سيبري و قزاقستان اعزام گرديدند، در اين عمليات که در سال 1944 م صورت گرفت
30000 نفر از تاتارها کوچانده شدند، روس‌ها و اوکراين‌ها قلمرو آنان را غصب
نمودند. رهبران نهضت سياسي تاتارها دستگير و زنداني شدند و برخي از آنان استخراج
گرديدند.

گرايش‌هاي ديني
تاتارها

از قرن چهاردهم
ميلادي خورشيد پرفروغ اسلام در بين اين قوم تابيدن گرفت و آنان را از انوار پرشکوه
خود بهره‌مند ساخت. باورهاي ديني و اعتقادات مذهبي در مبارزات سياسي- اجتماعي آنان
بر عليه مهاجمين روس نقش عمده‌اي داشت و مقاومت و پايداري تاتارها را افزون نمود.
اکثريت قريب به اتفاق تاتارها سني مذهب و پيرو مکتب حنفي هستند. از قرن شانزدهم تا
قرن هيجدهم شمار اندکي از آنان تحت تبليغات شديد مبلغان مسيحي تغيير آئين دادند ولي
در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، اغلب آنها به دين اسلام بازگشتند، پس از
بيانيه 17 آوريل سال 1905 م که به موجب آن پيروي از مذهب به وجدان شخصي واگذار شد،‌
اين روند شکل سريعتري به خود گرفت.

تاتارهاي ولگا اولين
گروه مسلماناني بودند که به قيد حکومت روسيه درآمدند و بدين طريق نسبت به ساير
مسلمانان روسيه مدت بيشتري در معرض فرهنگ اروپائي قرار گرفتند ولي تاتارها موفق
شدند نفوذ اين فرهنگ مهاجم را در بسياري جهات به تحليل ببرند و به صورت يک ترکيب
اجتماعي يکدست باقي بمانند و همچنان تقيد به اسلام را در جوامع خود حفظ نمايند و
با شوقي وصف ناپذير به تبليغ و نشر اسلام در روسيه اروپائي و سيبري پرداختند که
اين وضع مبشران مسيحي را شديدا نگران نمود. تاتارها در ميان قرقيزها و قزاق ها به
تبليغ اسلام اقدام نمودند و در استقرار اسلام در ميان اين قبايل صحرا گرد نقش
اساسي را عهده دار بودند. تاتارها از اوايل قرن بيستم به ژاپن رفته و در اين کشور
به تبليغ اسلام مبادرت ورزيدند. همچنين در گسترش اسلام بين اقوام چيني نيز نقش
مهمي را ايفا کردند.[15]

از دلايل عمده موفق
بودند تاتارها در تبليغات مذهبي، برخورداري از سطح بالاي تعليم و تربيت ديني بود.
مدارس مذهبي تاتارها چنان اشتهاري داشتند که بسياري، آنها را خيلي برتر از حوزه‌هاي
سمرقند و بخارا محسوب مي‌نمودند.

تاتارها با الهام از
تعاليم ديني نهضت‌هايي را ترتيب دادند که اولين آنها يک سال پس از سقوط قازان در
1553م صورت گرفت و تا 1557م ادامه يافت، جنبش‌هاي تاتارها در خلال سال‌هاي 1571 تا
1608 نيز به تناوب ادامه داشت. از هنگام به سلطنت رسيدن اولين پادشاه رومانوف‌ها-
تزارها ميخاييل- تا زمان کاترين دوم اسلام همچون موجوديتي متخاصم در معرض حمله روس‌ها
قرار گرفت و براي انهدام نهايي آن اقدامات گوناگوني انجام پذيرفت. بين سال‌هاي
1738 و 1755 از ميان 536 مسجد قازان 418 باب از بين رفت،‌موقوفات مصادره شد، براي
کودکان نومسيحي تاتار، مدارس خاصي افتتاح شد، فعاليت‌هاي شديد تبشيري آغاز گرديد و
در روستاهايي که بخشي از ساکنين مسيحي شده بودند، مسلمانان اخراج و به مناطق دوردست
رانده شدند. با روي کار آمدن کاترين دوم مسلمانان کريمه از حقوق برابر با روس‌ها و
آزادي ديني برخوردار شدند. تبليغات مسيحي موقوف گرديد. کاترين دوم موفق شد در
منطقه ولگا از ارتکاب اشتباهات اسف‌انگيز اسلاف خويش پرهيز نمايد. از تبليغات ضد
اسلامي جلوگيري به عمل آمد، به تاتارها اجازه احداث مساجد اعطا گرديد و در سال
1783 م يک مرکز روحاني اسلامي در اورنبورگ تأسيس شد تا به امور ديني مسلمانان
بپردازد. در سال 1788 م يک دفتر روحاني مسلمين به اين تشکيلات افزوده شد.

در قرن نوزدهم مدارس
ديني تاتار بر اساس مدارس ترکستان عمل مي‌کردند. مدرسين بخاري به منطقه ولگا دعوت
شده و طلاب جوان تاتار براي ادامه تحصيل به سمرقند و بخارا اعزام مي‌شدند. در اين
قرن تاتارها با نوعي تقيه و روشي ملايم و معتدل آئين خود را از آلودگي روس و اروپا
حفظ نمودند.

به موازات اين روش
نهضت‌هاي اصلاح طلبي در قلمرو تاتارها به رهبري مبارزين مسلمان جريان پيدا کرد
شهاب الدين مرجاين (1889- 1818م) متفکر صاحب نظر تاتاري تأثير بسيار عميق در حرکت‌هاي
فرهنگي تاتارها داشت، وي در صدد آن بود تا باورهاي ديني خود را از قيد سنتهاي
خرافي و ايستايي و رکود نجات دهد، مرجاني عقيده داشت و اسلام قادر است همگام با
زمان پيش برود و با پيشرفت علوم جديد هماهنگي داشته باشد. وي مي‌گفت با گشايش باب
اجتهاد بويژه در مسائل جديد مشکلات فرهنگي- اجتماعي حل خواهد شد و با تلاش ‌هاي
فکري تا حدودي توانست سنت‌هاي مسلمانان تاتار را در جهت ارزش‌هاي راستين اسلامي
اصلاح نمايد. برخي مرجاني را به وهابي و عده‌اي به يک انسان روشنفکر غرب زده متهم
نموده‌اند، ولي فعاليت‌ها و تفکرات وي چنين مسائلي را تأييد نمي‌کند.

اسماعيل گاسپرالي
(1914- 1851) يکي از برجسته‌ترين متفکران مسلمان تاتاري در بين سال‌هاي آخر قرن نوزدهم
و سال‌هاي نخست قرن بيستم بود، برنامه سياسي وي ايجاد وحدت بين اقوام ترک روسيه
بود که در سال 1882 م آن را عنوان نمود از وي به عنوان بزرگرترين مبلغ، زبان‌شناس،
مورخ و رهبر سياسي زمان خويش سخن گفته‌اند ک بر حيات فکري مسلمانان روسيه تأثير
شگرفي نهاده است. گاسپرالي عقيده داشت دارالسلام اقتداري بالقوه دارد و آينده بشر
از آن اسلام خواهد بود وي غرب گراياني را که تصور مي‌کردند پيروزي مسلمانان در
تقليد از تمدن اروپا نهفته است، به شدت نکوهش مي‌نمود و بر اين باور بود که اسلام
با قدرت معنوي خويش مي‌تواند رد مقام رقابت با غرب برآيد، در عين حال به گاسپرالي
انتقادي وارد بود، از جمله آنکه به وحدت روس و مسلمان معتقد بود و نوعي پان ترکيسم
ليبرال را تبليغ مي‌نمود.

يوسف آقچور (1933-
1876 م) از ديگر سياستمداران مسلمان تاتار است که نقش مهمي را در حيات سياسي
مسلمانان روسيه آغاز کرد. حزب اتفاق المسلمين که از احزاب مهم سياسي مسلمانان به
شمار مي‌رفت به کوشش وي بنيان نهاده شد.[16]

تاتارها در مقايسه با
برخي ديگر از مسلمانان شوروي از نظر تعداد مسجد، وضع بهتري دارند و در اکثر شهرهاي
پرجمعيت تاتارنشين مساجدي داير است که برخي از آنها ارزش هنري و تاريخي دارند.

نهضت تصوف در منطقه
ولگا و در قلمرو تاتارها سابقه‌اي بس ديرينه دارد و گرايش‌هاي عرفاني بخصوص در سده
نوزدهم يعني در ايامي که اوج فعاليت‌ تاتارها براي جلب ديگران به دين اسلام به
شمار مي‌رود نفوذ ريشه‌داري پيدا کرد، طريقت اصلي تصوف که بين تاتارها طرفدار داشت
نقشبنديه بود.[17]

جمهوري خودمختار
تاتارستان

اين جمهوري با وسعتي
بالغ بر 68000 کيلومتر مربع در ولگاي ميانه و در نواحي جنگلي- استپي- قرار گرفته
است از شمال به جمهوري خودمختار ماري واودمورت از شرق به باشقيرستان و از غرب به
جمهوري خودمختار چووواش محدود است که جمعيت آن به حدود 4 ميليون نفر بالغ مي‌گردد.
متجاوز از 25% آن در مرکز حکومت يعني قازان سکونت دارند، اين جمهوري 18 شهر و 23
شهرک دارد.

تاتارستان مرکز عمده
صنايع دفاعي و پتروشيمي روسيه محسوب مي‌گردد و 26% نفت روسيه را توليد مي‌نمايد.
صنايع استخراجي، پتروشيمي، غذايي و ماشين‌سازي نيز در اين قلمرو استقرار دارد.
گندم، چاودار، کنف، نيشکر، سيب‌زميني، ميوه و سبزي نيز در تاتارستان توليد مي‌شود.

26% تاتارها در اين
جمهوري سکونت دارند و بقيه در نقاط ديگر روسيه، آسياي مرکزي، قفقاز و ليتواني
پراکنده هستند. حدود نيمي از افراد تاتارستان منشأ نژادي تاتاري دارند و اين نسبت
در کانون‌هاي شهري و روستايي متفاوت مي‌باشد. 40% تاتارها در کانون‌هاي شهري و 60%
در نقاط روستايي استقرار يافته‌اند. زبان آنان به گروه ترکي باختري تعلق دارد و
داراي سه گويش اصلي مي‌باشد. در مدارس ابتدايي و متوسطه زبان تدريس تاتاري است ولي
در دانشگاه قازان از زبان بومي استفاده نمي‌شود، پخش برنامه‌هاي راديو و تلويزيون
در تاتارستان  حتي در باشقيرستان به زبان
تاتاري است. در تاتارستان نشريات و روزنامه‌هاي متعددي از سوي گروه‌ها و احزاب
گوناگون انتشار مي‌يابد، نخستين اين نشريات مرآت نام دارد که در سال 1920 ميلادي
انتشار يافت.

 از بدو حکومت شوروي سابق، تاتارها که عمده‌ترين
اقليت ملي کشور محسوب مي‌گرديدند از اينکه سرزمينشان صرفا خودمختار محسوب مي‌شده
ناراضي بودند، به هنگام شکل‌گيري اتحاد شوروي در 1922 م تاتارها خواستار تبديل
سرزمينشان به يک جمهوري اتحاد شدند که با مخالفت شديد مواجه گرديد. اين وضع در سال
1936 م هنگامي که قانون اساسي جديد شوروي در مرحله تصويب قرار داشت، مطرح گرديد.
در دهه‌هاي 60 و 70 موضع جمهوري تاتارستان براي چندمين بار عنوان گرديد، در سال 1988
ميلادي مرکز دولتي تاتار که مهمترين گروه سياسي تاتارستان بود، هدف عمده‌اش را
ارتقاي تاتارستان به عنوان يک جمهوري اتحاد اعلام داشت. متعاقب آن برخي از اعضاي
افراطي اين مرکز (حزب اتفاق) را تأسيس نمودند که هدف نهائي آن استقلال کامل بود.
در سال 1989 ميلادي ملي‌گرايان تاتار سالگرد فتح قازان توسط ايوان مخوف در 1552 م
را روز سوگواري اعلام داشتند. تاتارستان يکي از اولين جمهوري‌هاي خودمختار بود که
در 30 اوت 1990 م يعني کمتر از 3 ماه بعد از اعلام حاکميت فدراسيون روسيه بيانيه
حاکميت را اتخاذ کرد و با ايجاد جامعه کشورهاي مستقل مشترک المنافع در دسامبر 1991
م تاتارستان درخواست نمود تا به عنوان يکي ازاعضاي بنيانگذار تلقي شود و اين به
منزله شناسايي اين جمهوري به عنوان يک کشور مستقل بود. در 21 فوريه 1991 م پارلمان
تاتارستان تصميم گرفت که براي روشن ساختن وضعيت جمهوري رفراندومي برگزار نمايد.
اين وضع پارلمان و رهبري روسيه را نگران نمود؛ چرا که رأي مثبت مي‌توانست به
فروپاشي فدراسيون روسيه منجر شود و وخامت روابط اقام را در تاتارستان به دنبال
داشته باشد. 82% رأي دهندگان در اين رفراندوم شرکت کردند و 64% به آن رأي مثبت
دادند. مينتايمر شايميف رئيس جمهور تاتارستان ارتباط رفراندوم را با انفصال
سرزميني از روسيه بارها انکار نمود و هدف از رفراندوم را صرفا تثبيت حاکميت جمهوري
تاتارستان اعلام کرد، نتايج رفراندوم موضع تاتارستان را در مقابل روسيه تا حدودي
تقويت نمود و روس‌هاي ساکن در تاتارستان از نتايج مثبت اين رفراندوم به شدت نگران
شدند. [18]

تاتارهاي سيبري و
ديگر نقاط روسيه

تاتارهاي سيبري در
ابتدا به نام قبايلشان شناخته مي‌شدند و ر قرن شانزدهم که پرداخت خراج را به روسيه
آغاز نمودند به نام «يساقلي» يا قوم خراجگذار معروف شدند. آنان سني مذهبند و پيرو
مکتب حنفي مي‌باشند، حضور مسلمانان بخارا در بين آنان گسترش اسلام را در اين خطه
افزون نمود، مهاجرت‌ اجباري تاتارهاي ولگا و قازان به اين نقاط گرايش به اسلام را
در بين تاتارهاي سيبري شدت بخشيد.

در بين رودهاي «ام» و
«تارا» و ريزابه‌هاي رودخانه «ايرتيش» در روسيه تعدادي تاتار زندگي مي‌کنند که به
«بارابا» موسومند و به ده هزار نفر بالغ مي‌گردند و زبان آنان با زبان ولگااورال
از يک سو و از سوي ديگر با زبان قزاق و آلتايي پيوند دارد.

در سواحل رود چوليم و
در حومه شهر آچينسک گروهي تاتار سکونت دارند، وقتي روس‌ها در قرن شانزدهم سيبري
غربي را فتح نمودند، گروهي از تاتارهاي بارابا به سمت شرق نقل مکان نمودند و با
ترک زباناني که قبل از آنان در نواحي چوليم سکني گزيده بودند، اختلاط يافتند.

در سواحل رودخانه
ايرتيش نزديک دهانه رودخانه تارا 4 قبيله تاتار اسکان يافته‌اند، که احتمال مي‌رود
از قرن هفدهم به اين ناحيه نقل مکان کرده باشند.

تاتارهاي کريمه از نسل شاخه فرعي اردوي
زرين و ترک‌هاي آناتولي مي‌باشند که از قرن سيزدهم در کريمه مسکن گزيدند. در اوايل
قرن پانزدهم کشور مستقل کريمه تشکيل شد که در سال 1475 م سلطان محمد دوم آن را فتح
نمود. در ژوئن 1920م ارتش سرخ براي چندمين بار کريمه را تسخير نمود و در اکتبر
1921 م جمهوري خودمختار کريمه را در درون روسيه تشکيل داد. کريمه در سال 1946 م
منحل گرديد و اداره آن به جمهوري خودمختار اوکراين محول شد. ضمنا در روسيه سفيد
(بيلي روسيا) و ليتواني اقوامي از تاتارها از گذشته‌هاي دور سکونت يافته‌اند.[19]

 



[1]
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟