نتيجه استهزا به پيامبران الهي

تفسير سوره
رعد

نتيجه
استهزا

به پيامبران
الهي

آيت الله
جوادي آملي

«و لقد
استهزئ برسلٍ من قبلک فأمليک للذين کفروا ثم أخذتهم فکيف کان عقاب».

و همانا به
تحقيق پيامبراني که قبل از تو آمدند، مورد استهزاء قرار گرفتند؛ پس من به کافران
مهلت دادم سپس آنان را گرفتم تا بدانند عقاب من چگونه خواهد بود.

(سوره رعد ـ
آيه 32)

همانگونه که
قبلا تذکر داديم، خداي سبحان نسبت به کفار و بدانديشان تهديد کرد، وعيد داد که من
شما را سرکوب مي‌کنم؛ اين سرکوب کردن کفار ـ که به عنوان وعيد است ـ محصول وعده‌اي
است که خداوند به مؤمنين داده و فرموده است:

«ان تنصرو
الله ينصرکم و يثبت اقدامکم».[1]
ـ اگر(دين) خدا را ياري کنيد، خداوند ياريتان مي‌کند و شما را ثابت قدم نگه مي‌دارد.

اينگونه
وعيدها که همراه با وعده است، معمولا تخلف در آن راه ندارد.

بهر حال در
ادامه مطلب، خداوند پيامبرش را تسليت مي‌دهد که اگر اين مشرکين تو را مسخره مي‌کنند،
پيامبران پيشين را نيز استهزا و مسخره مي‌کردند. اگر امروز پيشنهاد مي‌دهند که اين
کوه‌ها را کنار ببر؛ اين سرزمين‌هاي سوزان را بجاي جوشش چشمه‌ها قرار بده؛ اين
پيشنهادهاي استهزا آميز تنها نسبت به شما مطرح نمي‌شود، بلکه نسبت به انبياي ديگر
هم اينچنين بود؛ زيرا اينها منظورشان ايمان آوردن نيست بلکه مي‌خواهند معجزه را
مورد استهزا قرار دهند. و به همين خاطر بود که به آن مهلت داديم، سپس آنهار ا
گرفتيم و آن روز معلوم خواهد شد که چگونه اينها را عقاب مي‌کنم؛ عقابي که به فکر
احدي در نمي‌آيد.

برخورد
انبيا با ملت‌ها

مقطع اول:
برخوردي که در آغاز انبيا با مردم داشتند، اين بود که با دليل برهان مردم را دعوت
به هدايت مي‌کردند، ولي آنها در برابر اين برهان، جدال مي‌کردند. آيه مي‌فرمايد:

«قل هاتوا
برهانکم ان کنتم صادقين»[2]
ـ بگو: شما هم برهان خود را بياوريد، اگر راست مي‌گوئيد. اين يکي از مقاطع است که
پيامبران از راه تفکر و انديشه، با امت‌ها برخورد دارند.

مقطع دوم:
وقتي کفار نتوانستند در برابر برهان و استدلال، مطلبي را ارائه دهند، ناچار، ره‌آورد
انبيا را به استهزا مي‌گيرند.

مقطع سوم:
نسبت به انبيا پرخاش مي‌کنند و عليه آنان شورش مي‌نمايند.

اين سه مقطع
در جريان انبياي الهي وجود دارد ولي هرگز ديده و شنيده نشده است که انبيا را تطميع
کنند و قرآن هم در اين باره مطلبي ندارد. علتش آن است که اگر کسي بخواهد جلوي يک
زمامدار يا مدعي را بگيرد، از چند راه مي‌تواند او را فلج کند:

نخست از راه
فکر و انديشه وارد مي‌شود. وقتي با فکر و انديشه او را مجاب کرد، او بساط داعيه
خويش را جمع مي‌کند. اگر از راه فکر نشد که او را مغلوب کنند، به حيله‌ها و دسائس
تمسک مي‌کنند. حيله‌ها هم فراوان است من جمله:

1- تطميع.

2- تهديد.

3- استهزا و
تمسخر کردن.

در هر صورت
مردم اينقدر مسخره مي‌کنند تا پيامبران را از ميدان بيرون ببرند و از ادعاي خويش
دست بردارند و يا اينکه تهديد مي‌کنند و مبارزه مي‌نمايند تا از صحنه خارجشان
سازند. آنها که داعيه دروغين داشتند، با زد و بندها و زر و مال يا اطفاء غرايز،
تمکين کردند و راضي شدند و صحنه را خالي کردند.

درباره
اينها عليهم السلام، همه آن کارها را انجام دادند ولي موفق نشدند، يعني از راه
انديشه و فکر به مبارزه برخاستند و موفق نشدند، از راه سخريه و استهزا با همه
درگير شدند و اثري نکرد، از راه تهديد و يورش و شورش و مبارزه و پرخاش قيام کردند
و اثري نکرد. اما راجع به تطميع اصلاح طرح هم نشده است. انبيا را اصلا به زن و مال
و مانند آن تطميع نکردند. در هيچ جاي قرآن نيامده است که پيغمري را به وسيله زر
تطميع کرده باشند.

چرا اين
دسيسه را اعمال نکردند؟

انبيا
معمولا چهل سال يا کمتر يا بيشتر در ميان مردم زندگي مي‌کردند، سپس به مقام بلند
نبوت نائل مي‌شدند. چهل سال يک دوره از زندگي است. شما تصور کنيد کسي چهل سال طوري
زندگي کند که به آن سخت‌ترين دشمنش هم مجال اين دسيسه را ندهد، چون او هم يقين
دارد کسي که در طول مدت چهل سال، با آن عظمت و صفا و پاکي زندگي کرده، نه اهل زن
است و نه اهل زر، اين شخص را نمي‌شود از اين راه تطميع کرد. هيچ کسي را شما سراغ
نداريد که به خودش اجازه بدهد، براي اخراج بدهد، براي اخراج يک پيامبر از صحنه، او
را تطميع کند.

قرآن کريم
قسم ياد مي‌کند که همه انبيا رامسخره مي‌کردند. اين نشان مي‌دهد که در طي چهل سال
طوري زندگي کردند که دشمن، آنها را مسخره مي‌کرد ولي به خودش اجازه تطميع نمي‌داد،
چون مي‌دانست هيچ اثري ندارد. کسي که حاضر است از بهترين دسترنجش به ديگران ببخشد،
معلوم مي‌شود دنبال مال نيست. سيره او هم سيره‌اي است که کافر و دشمن را قانع کرد
که نمي‌شود از راه تطميع وارد شد. طوري پيامبران زندگي کردند که آن سخت‌ترين دشمن
ـ و به تعبير قرآن کريم «الدّ الخصام» ـ هم به خودش اجازه تطميع نداد که با پول،
پيامبر را از صحنه خارج سازد.

استهزا و
سخريه

در مورد
استهزا، چند امر در اين آيه مطرح است:

1- همه
انبياـ بدون استنثا، گرفتار استهزا و سخريه تبهکاران بودند.

2- خداي
سبحان هرگز از اين استهزا نمي‌گذرد و استهزاکنندگان را به عقاب دردناک کيفر مي‌دهد.

3- عقاب،
نتيجه و عصاره همان استهزا است. يعني وقتي خوب ترسيم مي‌کنيم، مي‌بينيم آن استهزا
به صورت اين عقاب‌ها در مي‌آيد. در آيات مختلف گاهي مي‌فرمايد: [خدا آنها را گرفته
است]. و گاهي مي‌فرمايد: [استهزا آنها را گرفته است]. معلوم مي‌شود عمل است که
انسان را گرفتار مي‌کند.

امر اول

در ورد امر
اول که تمام انبيا را استهزا مي‌کردند، در سوره يس، مي‌فرمايد:

«يا حسرة
علي العباد ما يأتهيم من رسول الا کانوا به يستهزؤن».[3]
ـ يک حسرت و افسوسي است که بندگان خدا هيچ پيامبري را بدون استهزا نگذاشتند.

در سوره
انبيا نيز همين مضمون با عبارتي که مورد بحث است آمده است: مي‌فرمايد:

«و لقد
استهزئ برسل من قبلک».[4]
ـ لام، لام قسم است. يعني: به انبياي قبل از تو هم استهزا کردند.

در سوره حجر
آمده است: «و ما يأتيهم من رسول الا کانوا به يستهزؤن».[5]

در بعضي از
آيات، لسان‌ها، تقريبا لسان موجبه کليه است، بعضي لسان حصر است. يک وقت مي‌فرمايد:
[به انبياء قبل از تو مسخره کردند]. و يک وقت به لسان حصر مي‌فرمايد: [هيچ پيامبري
نيامد مگر اينکه آنها را مسخره کردند]. اين لسان اظهر از آن لسان است، چون در
اينجا حصر است و مي‌رساند که هيچ پيغمبري نيامد مگر اينکه او را مسخره کردند. نسبت
سفاهت و ديوانگي به پيغمبر دادند و گفتند:

«انا لنراک
في سفاهة».[6]
ـ ما به تحقيق تو را ديوانه مي‌يابيم.

و يا گفتند:

«يا ايها
الذين نزل عليه الذکر انک لمجنون».[7]
ـ اي کسي که قرآن بر تو نازل شده، تو قطعا ديوانه‌اي!!

منافقين
وقتي به گروه خودشان مي‌رسيدند، از آنها سؤال مي‌شد که: چرا در جمع مؤمنين رفتيد؟
مي‌گفتند: ما براي مسخره رفتيم. «و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا امنا و اذا خلوا
الي شياطينهم قالوا انا معکم انما نحن مسنهزؤن».[8]
ـ و هرگاه با مؤمنين ديدار مي‌کنند مي‌گويند ما ايمان آورديم ولي وقتي بر شياطين
وارد مي‌شوند مي‌گويند ما با شما هستيم و فقط مي‌خواهيم مؤمنين را مسخره و استهزا
کنيم.

يکي از
دسائسشان هم اين بود که مثلا يک عده، صبح وارد بر حضرت مي‌شدند و در مسجد با
پيامبر بيعت مي‌کردند، ولي غروب همانر وز شايعه پراکني مي‌کردند که: ما رفتيم،
ايمان آورديم ولي ديديم خبري نيست، حالا برگشته‌ايم!

اين محصول
توطئه کفار بود که يک باند چند نفري اعزام کنندو به حسب ظاهر بر رقم مسلمين افزوده
شود تا ظهر هم بمانند ولي پس از آن ـ عصر هنگام ـ بازگردند و بگويند ما رفتيم خبري
نبود. «آمنوا بالذي أنزل علي الذين آمنوا وجه النهار و اکفروا آخره لعلهم يرجعون».[9]

در اين امر
اول، گاهي استهزا مستقيما متوجه شخص پيامبر بود، چنانکه بيان کرديمو گاهيهم سنت و
احکام او را مورد استهزا قرار مي‌دادند. در قرآن امده است:

«و اذا
ناديتم الي الصلاة اتخذوها هزوا».[10]
ـ و هرگاه اذان نماز بلند مي‌شد، آنها نماز را به مسخره مي‌گرفتند. و اين مسخره
کردن نماز، در حقيقت مسخره کردن وحي و رسالت بود.

لذا در سوره
توبه، آيه 65 مي‌فرمايد به اينکه تنها شخص رسول الله را استهزا نمي‌کردند بلکه
ماوراء طبيعت و وحي را نيز به استهزا مي‌گرفتند و اگر مي‌گفتند: ما مي‌ترسيم که
آيه‌اي بر پيامبر نازل شود و اسرار ما را فاش کند، نه اينکه به خدا و وحي معتقد
بودند، بلکه اين سخن را هم به عنوان استهزا مي‌گفتند. در آيه شريفه مي‌خواينم:

«يحذر
المنافقون أن تنزل عليهم سورة تنبئهم بما في قلوبهم، قل استهزؤا ان الله مخرج ما
تحذرون». ـ مسخره بکنيد ولي بدانيد، آنچه که شما از آن مي‌ترسيد، خدا آن را بر ملا
و کشف خواهد کرد.

«و لئن
سئلتهم ليقولن انما کنّا نخوض و نلعب، قل أبالله و آياته و رسوله کنتم تستهزؤن». ـ
و اگر از آنها سؤال کنيد، مقصودتان از اين حرفها چيست؟ پاسخ مي‌دهند که ما فقط مي‌خواهيم
بازي کنيم(نه اينکه وحي و غيب را قبول داشته باشيم) به آنها بگو: آيا خدا و آيات
الهي و رسولش را داريد مسخره مي‌کنيد؟!

بهر حال
گاهي صريحا مي‌گفتند: ما مسخره مي‌کنيم و گاهي عمل آنها عمل استهزا بود. «کلما مر
عليه ملأ من قومه سخروا منه.»[11]
ـ هرگاه گروهي از قوم حضرت نوح بر او مي‌گذشتند، او را مسخره مي‌کردند.

امر دوم

خداي سبحان،
عمل آنها را بي‌پاسخ نگذاشت. اين استهزا نه تنها در آخرت که در دنيا نيز کيفر مي‌داد
و بي‌جواب از آن نمي‌گذشت.

در همين آيه
مورد بحث مي‌خوانيم: «و لقد استهزئ برسل من قبلک فامليت للذين کفروا». ـ اين کفار
را که نسبت به پيامبران پيش از تو استهزا مي‌کردند، مهلت داديم. يک مدتي به آنها
مهلت داديم، سپس آنها را گرفتيم. آن روز معلوم خواهد شد که عقاب ما چگونه است. روز
کيفر دادن مشخص مي‌شود که خدا چگونه آنها را مي‌گيرد. آنها با داشتن تمام امکانات
و وسائل، چنان مأخوذ به عقاب الهي شدند که هچي راهي براي فرار نداشتند. بنابراين
خداي سبحان، اين استهزاءها را بي‌پاسخ نخواهد گذاشت.

در سوره
بقره چنين تعبير مي‌فرمايد: «الله يستهزئ بهم و يمدهم في طغيانهم يعمهون».[12]
ـ خداوند آنها را مسخره مي‌کند و مهلتشان مي‌دهد تا در طغيانشان فرو روند. آنجاي
يکه خداي سبحان عقاب مي‌کند، از آنجا استهزاء انتزاع مي‌شود وگرنه اينطور نيست که
خداوند ـ مانند انسان‌ها ـ کسي را مسخره کند.

امر سوم

امر سوم
مربوط به اين بود که عقاب و کيفر الهي، محصول و نتيجه همان استهزا است. خداوند به
تعبيرات مختلف اين مطلب راب يان فرموده است. آن استهزاء شما، شما را به اين روز
درآورده است. آن استهزا شما، شما را در بر گرفته و شما محاط به استهزا شديد و اين
همان عذاب الهي است.

در سوره
انعام مي‌فرمايد:

«و لقد
استهزئ برسل من قبلک فحاق بالذين سخروا منهم ما کانوا به يستهزؤن».[13]
ـ آنچه را که آنها استهزا مي‌کردند، همان امر، آنها را در بر گرفت.

«و لا يحيق
المکر السيئ الا بأهله».[14]
ـ مکر و يله بد فقط خود حيله‌گران را در برمي‌گيرد.

اگر خدا
خواست انسان را بگيرد، عقاب و مؤاخذه الهي، همينعمل خارجي خواهد بود و روز قيامت
هم آتش جهنم در انتظارش مي‌باشد که در جاي خود بحث خواهد شد.

استهزا وقتي
ممثل شود به صورت سقوط و هلاکت و سرنگوني درمي‌آيد. بنابراين، درباره اين گناه
عظيم که وحي را به استهزا گرفته‌اند، خداي سبحان مي‌فرمايد: [همان گناه اينها را
احاطه مي‌کند، و وقتي احاطه کرد، ديگر راهي براي گريز نيست].

بعضي از گناهان،
راه گريزش باز است، مصيبت مي‌آيد و وقتي نزديک شد، انسان متنبه و بيدار مي‌شود و
از راه ديگري خود را نجات مي‌دهد. پس خداوند، راه را براي او باز گذاشته است. اما
در مورد برخي از گناهان، اين چنين نيست، بلکه خداي سبحان تمام درها را بر روي او
مي‌بندد. از اينگونه کيفرها داوند تعبير مي‌کند به«فحاق بهم». ـ يعني آنها را در
بر گرفت.

ابوسفيان پس
از جريان فتح مکه، متحيرانه قدم مي‌زد و مي‌گفت:

«يا ليت
شعري بما ذا غلبني؟». ـ اي کاش مي‌فهميدم چگونه و با چه ابزاري بر من غلبه کرد و
پيروز شد.

يعني اگر
راه‌هاي نظامي بود، که ما در آن راه‌ها غلبه داشتيم. در راه‌هاي اقتصادي هم غلبه
با ما بود، و همچنين ما به رموز جنگي بيشتر واقف و بر آن مسلط بوديم. پس او چه
داشت که توانست بر ما چيره شود؟ حضرت رسول(ص) از پشت سر رسيد، دست مبارک را بر دوش
ابوسفيان گذاشت و فرمود:

«بالله
غلبتک». ـ من از راه خدا بر تو چيره شدم. اين راهي است که تو آن را نمي‌تواني
ببيني.

بنابراين،
در چنين مواردي که کفار پيامبران خدا را مورد استهزا قرار مي‌دادند، خداوند همان
استهزا را به عقاب تبديل مي‌نمود و چنان عقابي که راه فرار نداشتند. گاهي در قرآن
چنين تعبير مي‌شود:

«احاطت به
خطئيته».[15] ـ
گناهش او را فراگرفت. يعني طوري سقوط کرد که هيچ عاملي نمي‌تواند او را نجات دهد.

در آينده ان‌شاءالله
به مهلت خداوند و مدت آن مي‌پردازيم. و الحمد لله رب العالمين.

ادامه دارد.

 



[1]– سوره محمد«ص» ـ آيه 7.