نگاهي به
بحران کشمير
قسمت پنجم
دکتر
محمدرضا حافظنيا
چاره چيست؟
همانطور که
مشاهده گرديد موقعيت ژئوپليتيک و ژئواستراتژيک کشمير و خلأ قدرت و نظام سياسي، نقش
اساسي را در بروز و تداوم بحران منطقه دارد. تداوم بحران نيز عواقب نامطلوبي را در
پي دارد. نتيجه محلي بحران مزبور تداوم و تشديد توسعه نيافتگي اقتصادي و اجتماعي و
فرهنگي منطقه کشمير است که دوش به چشم مردم مسلمان و محروم کشمير ميرود. از سوي
ديگر صداي اعتراض مردم کشمير نسبت به وضعيت موجود نيز با خشونت و سرکوب از ناحيه
قدرت حاکم بر منطقه همراه است و آرمان سياسي مردم کشمير نه تنها بيپاسخ باقي ميماندب
لکه در حذف آن از زندگي سياسي مردم تلاش ميشود و مردم محروم کشمير بخاطر منافع
همسايگان خود بويژه از ناحيه جنوب رنج زيادي را تحمل مينمايند و دولت هند بخاطر
اهداف غير منطقي و فاقد توجيه جغرافيائي سعي بر تداوم و توسعه مظالم خود و سرکوب
آرمان سياسي مردم کشمير دارد.
بعضي از
مقامات هندي بجاي تجديد نظر در سياست نادرست دولت هند نسبت به بحران کشمير، تقلاي
مردم کشمير در تعقيب آرمان سياسي خود که کاملا بر منطق ژئوپلتيک استوار است را به
کشورها و دولتهاي ديگري نظير پاکستان و ايران منتسب ميدانند در صورتي که خود ميدانند
که نه اين ادعا پايه و اساسي دارد، و نه تداوم حضور آنها در منطقه کشمير.
البته يک
نکته در اينجا قابل توجه است و آن اينکه مردم کشمير از رنج دولت هند ممکن است به
ساير همسايگان خود بويژه پاکستان پاه ببرند و اين حق طبيعي آنهاست، زيرا چارهاي
ندارند. اساسا يک ملت تحت فشار آنهم از سوي قدرتي که با وي تجانس ندارد، خود بخود
پناهگاهي را جستجو ميکند و چنانچه با همسايگان ديگر خود تجانس داشته باشد بطور
طبيعي به سوي آن کشيده ميشود و اين امر واکنش طبيعي آنست و تقصيري متوجه وي نيست
بلکه تقصير به عهده قدرت مسلط مزاحم ميباشد. در مورد مردم کشمير نيز چنين واقعيتي
وجود دارد.
از يک سو با
فشار قدرت حاکمي که با وي تجانس فرهنگي ندارد يعني دولت هند، روبروست و از سوي
ديگر با همسايهاي که با وي تجانس فرهنگي دارد يعني پاکستان مواجه ميباشد. بنابراين
گرايش به سوي پاکستان بعنوان ناحيه جغرافيائي متجانس با آنها واکنش و حق طبيعي
آنهاست و اشکالي بر آنها وارد نيست و کشور پاکستان نيز با توجه به سنخيت فرهنگي و
جغرافيائي با منطقه کشمير نميتواند به تمناي کمک آنها پاسخ ندهد. بويژه اينکه دو
متغير ديگر نيز چنين واکنشي از سوي پاکستان را توصيه و تشديد مينمايد. يکي متغير
تمناي ملي پاکستان و درخواست پاکستانيها و احساس همدردي آنها با مردم مظلوم کشمير
که منبعث از همان تجانس ياد شده ميباشد، ديگري متغير نارضايتي پاکستان از حضور
هندوستان بعنوان رقيب منطقهاي آن در منطقه کشمير و احساس تهديدي که عليه امنيت
ملي خود مينمايد.
بنابراني
اگر پاکستان با مردم آواره و ستمديده کشمير با روي گشاده برخورد نمايد دقيقا وظيفه
انساني خود را انجام داده است و اين اقدا مغايرت ژئوپلتيکي نيز ندارد. بلکه بر عکس
حضور هندوستان که خود باعث پيدايش اين وضعيت ميشود توجيه ژئوپلتيکي ندارد و از
سوي ديگر به حادتر شدن بحران نيز کمک ميکند.
من تصور نميکنم
مقامات هندي و صاحبنظران اين امور ندانند که منشاء تداوم تشديد بحران، حضور
هندوستان در منطقه کشمير است. همچنين يقينا ميدانند که استمرار بلند مدت حاکميت
آنها بر کشمير و منطقه و مردمي که فاقد تجانس فرهنگي و جغرافيائي لازم با آنهاست
به هيچ وجه امکان پذير نيست مگر اينکه به نابودي مردم کشمير بيانجامد که اين امر
غير ممکن است.
تداوم بحران
کشمير براي مردم و کشور هندوستان نيز به مصلحت نيست زيرا تحمل ضرري است که نهايتاً
فاقد سود و منفعت است و از اين بابت بر اقتصاد ملي هند لطمه وارد مينمايد. زيرا
حضور سيصد هزار نظامي هند در منطقه همراه با اعمال و رفتارهاي خشونتآميز با مردم
کشمير، هم هزينههاي اقتصادي زيادي را بهمراه دار و هم از نظر سياسي بر حيثيت ملي
و اعتبار بينالمللي هندوستان لطمه وارد ميُازد. بنابراين خروج هند از کشمير به
نفع خود آن کشور ميباشد.
تداوم بحران
کشمير نتايج منفي منطقهاي نيز دارد. بدين معني که تغيير وضعيت آن بر روابط دو
کشور پاکستان و هند و حتي چين تأثير گذاشته و آنرا تحت الشعاع قرار ميدهد و خر
درگيري نظامي را بين آنها امکان پذير مينمايد. نظير تجارب سالهاي 1947 و 1965 و
1971 م که درگيري نظامي بين آنهار ا باعث گرديد. چنين برخوردهايي ميتواند
امنيتمنطقه پر جمعيت جنوب و جنوب غرب آسيا را به خطر اندازد. از سوئي ديگر جنگ جز
در به دري و ضرر اقتصادي و تخريب تأسيسات و نهادهاي توليد و کشتار مردم چيزي را
بهمراه ندارد. بروز پديده جنگ در جنوب آسيا که يکي از مناطق مهم فقير جهان است و
حجم فقرا درآن بالاست، ميتواند باعث تشديد فقر و عقب ماندگي اقتصادي و اجتماعي
شده و نتايج زيانباري را از اين حث در کل جهان خود بجا گذارد. جنگ بين دو کشور هند
و پاکستان قوه اقتصادي آنها را کاهش ميدهد و گرسنگي و مرگ و مير و بيماري را
بهمراه دارد. آنهم براي دو کشوري که در مرحله جواني و آغازين فرآيند توسعه اقتصادي
ـ اجتماعي و تکنولوژيکي قرار دارند و بصورت بالقوه و بالفعل در زمره قدرتهاي درجه
1 و 2 جهاني محسوب ميشوند و جنگ ميتواند فرآيند توسعه را دهها سال به عقب
اندازد.
همچنين
تداوم بحران کشمير ميتواند خطر جهاني را بهمراه داشته باشد و امنيت و صلح جهاني
را تهديد کند زيرا همانطور که قبلا ذکر شد؛ يکي از ويژگيهاي بحران کشمير اين است
که همسايگان و رقباي پيرامون آن جزو قدرتهاي درجه 1 و 2 جهاني محسوب شده و همگي
مسلح به سلاح اتمي هستند. چين و هند و پاکستان، هر سه داراي امکانات و قابليتهاي
اتمي هستند و آنچه ک باعث تکامل توان تسليحات اتمي آنها شده و ميشود وجود برحان
کشمير و رقابتهاي منطقهاي ميباشد. هند و پاکستان که بيشتر در معرض درگيري
مستقيم نظامي قرار دارند دچار مقابله اتمي هستند و اگر درگيري اتمي انجام پذيرد که
در شرايط اوجگيري جنگ هيچ تضميني براي ممانعت از آن وجود ندارد، يقينا باعث
گسترده شدن ابعاد آن شده و در مرحله اول بر امنيت جنوب و جنوب غرب آسيا و در مرتبه
بعد بر امنيت کل آسيا و جهان اثر گذاشته و صلح و امنيت بينالمللي را به خطر مياندازد.
نکته قابل
توجه اينکه مجهز بودن يک طرف درگيري به سلاح اتمي، طرف ديگر را خود بخود وادار به
تجهيز شدن به چنين سلاحي ميکند و مجهز بودن هندوستان به سلاح اتمي، پاکستان را
نيز وادار به دستيابي به امکانات هستهاي و سلاح اتمي مينمايد. بنابراين، وجود
اسلحه اتمي در دست هند و تداوم و تکامل فعاليتهاي اتمي آن، توجيهي قوي براي تداوم
فعلايتهاي پاکستان براي دستيباي به توانائيهاي هستهاي و اتمي ارائه ميدهد. و
اساسا پاکستان چارهاي جز اين ندارد که اين فعاليتها را ادامه دهد. زيرا ضرورت حفظ
امنيت ملي و تماميت ارضي آن اقتضا مي کند که خود را در مقابل رقيب مجهز به سلاح
اتمي، تجهيز نمايد. بنابراين توصيه به پاکستان و اجبار آن براي دست برداشتن از
فعاليتهاي اتمياش مستلزم خلع سلام اتمي هند و سايرين و ممانعت از تداوم آن ميباشد.
اينک با
توجه به مباحث مطرح شده در زمينه نتايج منفي تداوم بحران کشمير از حيث محلي و
تأثير آن بر فقر و محروميت مردم آن سامان و تداوم عقبافتادگي اقتصادي و اجتماعي و
فرهنگي و نيز آثار منفي بحران بر امنيت منطقهاي و صلح جهاني لازمست هر چه زودتر
بحران کشمير خاتمه يابد.
به نظر
نگارنده تنها راه حل بحران مزبور، استقلال سياسي منطقه کشمير و استقرار نظام سياسي
مستقل در آن ميباشد که ويژگيهاي آن با توجه به خصيههاي فرهنگي و محيطي منطقه
کشمير و با مراجعه به آراء عمومي مشخص خواهد شد. تحقق اين امر در گرو اقتدام مشترک
منطقهاي و بيناللملي است يعني اينکه تفاهم منطقهاي همسايگان کشمير و شناسائي
استقلال سياسي آن از يک طرف و اقدام جدي سازمان ملل متحد براي تحقق اين امر و
پيگيري فرآيند استقرار و تثبيت نظام سياسي متکي به آراء عمومي از طرف ديگر، لازمه
تحقق اين راه حل است. در هر صورت نقش سازمان ملل متحد و جامعه جهاني و کشورهاي
اسلامي در اين امر بسيار تعيين کنده است و کوتاهي و بيتوجهي آن ميتواند به تداوم
رنج جانگاه مردم مظلم کمشير از يک سو و تهديد امنيت و صلح جهاني از سوي ديگر کمک
نمايد.
تحقق اين
راه حل ميتواند در سايه يک تفاهم منطقهاي به پديده رقابت بر سر مسئله کشمير از
سوي همسايگان و تلقِهاي گوناگون از حضور ديگري در آن نسبت به امنيت ملي خود پايان
دهد و صلح و امنيت را براي قاره آسيا بويژه جنوب و جنوب غرب آن همراه داشتهب اشد و
مردم کشمير نيز روي آسايش و تعيين سرنوشت توسط خود را مشاهده نمايند.
بديهي است
براي شروع بکار و اقدامات اوليه، عقبنشيني نيروها از مطقه کشمير، امري ضروري است.
سپس براي ادامه کار حضور رسمي سازمان ملل متحد و سازمان کنفرانس اسلامي و احيانا
نمايندگان کشورهاي همسايه منطقه کمشير براي تحقق فرآيند استقلال و استمرار نظام
سياسي متکي به آراء عمومي در منطقه کشمير را طلب مينمايد.
نکته قابل
توجه اينکه نظام سياسي جديد به عنوان يکي از شرايط کاهش تنش بين همسايگان کشمير ميبايست
در روابط خارجي خود تعادل و توازن لازم را با همسايگان رعايت نمايد تا در طرز تلقي
آنها در رابطه با احساس تهديد نسبت به امنيت ملي خود تغييري ايجاد نگردد. تحقق اين
راه حل به نفع مردم کشمير و هم به نفع کشورهاي هند و پاکستان و چين و ساير
همسايگان و هم به نفع امنيت و صلح منطقهاي و جهاني است.