ارمنستان و
کشورهاي اسلامي همسايه
غلامرضا گلي
زواره
* خلاصههاي
تاريخي
نام
ارمنستان در گذشتههاي بيتاريخ به قله آرارت که به رواتي کشتي حضرت نوح(ع) در آن
به گل نشست، اطلاق ميشد. تمدن اورارتو که از قرن هفتم تا نهم قبل از ميلاد در
ارمنستان و شرق آسياي صغير و شمال آذربايجان تشکيل شده بود، نام خود را از کوه
آرارات گرفته بودف زيرا اين ارتفاعات در مرکز کشور آنان قرار داشت. قبل از آنکه
ارمنيها به اين نواحي هاجرت کنند، اورارتوها داراي تمدن درخشاني بودند و در حفر
قنوات و تبديل اراضي باير به داير مهارت داشتند، اينان از دشمنان سرسخت آشوريها
محسوب ميشدند.[1]
ارمنيان
آريايي تبار به دنبال مهاجرت اقوام هند و اروپايي از طريق قفقاز و به قولي بالکان
به سرمزين ارمنستان مهاجرت نمودند، اختلاط اين اقوام آريايي با اقوام بومي اورارتو
و خالدي که احتمال از اقوام قفقازي بودند، قوم ارمني را بوجود آرود. تمدن
اورارتو در عصري از اقتدار خود با فرهنگ
پيشرفته مانائيان(Mannaian)
پيرامون اروميه در آميخت. آناتولي و ارمنستان نقطهاي اصلي بود که فن برهيختن و
استخراج فلزات از آنجا به سرزمينهاي شرق باستان و نيز اروپا و مشرق آسيا گسترش
يافت.[2]
کهنترين
کتبيهاي که در ارمنستان يافت شده، کتيبه کشف شده دريونجله لو(Yoncalu) در 30 کيلومتري منازکرت ميباشد که در آن
تيگلات پيلسر(Tiplat Pileser) خويشتن
را فاتح سرزمينهاي نائيري ميداند، يکي از گروههاي اتحاديه نائيري از تبار
هوريها همان قوم اورارتو بودند که حکومت مرکزي خود را در قلمرو فعلي ارمنستان بنا
نهادند. کهنترين ياد از ارمنيان با تلفظ (Armenoi) در آثار هکائتوس ملطي(550 پس از ميلاد) که سي سال پيش از کتيبه
داريوش اول ميباشد، ديده ميشود.[3]
در کتب
جغرافيايي دانشمندان مسلمان از اين منطقه به عنوان ارمينه ذکري به ميان آمده است،
المغرب که به ميان آمده است، مؤلف ناشناخته کتاب حدود العالم من المشرق الي المغرب
که به سال 372 هجري اين اثر را تأليف نموده، به ذکر توابع آن پرداخته و درباره شهر
دون مينويسد: «شهري است عظيم و اندرو ترسايان بسيارند»[4]
اصطخري جغرافيدان قرن چهارم چنين مينگارد:
«و بيشتر
اهل ارمينيه ترسااند و يک حد ارمينيه سوي«بردع» دارد و دوم به حد جزيره و حد سيم
به سوي آذربايگان و جبال ديلم و ري و حد چهارم سوي ثغور روم».[5]
«حمد الله مستوفي» در ذکر مواضع ولايت ارمن توضيح ميدهد که: «و آن بر دو قسم است؛
ارمنية الأکبر و ارمنية الأصغر و ارمنية الأصغر داخل ايران نيست و ارمنية الأکبر
در شرق او افتاده است و ولايات روم بر شمالش و ديار شام بر جنوبش و درياي روم در
غربش…»[6]
به هنگامي
که آذربايجان توسط سپاهياناسلام فتح گرديد و سعيد بن عاص والي اين ديار شد، گروهي
از مردم ارمنستان مهياي نبرد با وي شدند، سعيد، جرير بن عبدالله بجلي را به مقابله
با ايشانف رستاد که جرير آنان را منهزم نمود و فرمانده آنان را به اسارت خود
درآورد، أرميه شهري کهنسال بوده که صدقة بن علي بن صدقه بن دينار ـ مولاي آزد ـ با
اهل آن جنگيد و داخل شهر شد و بر آن مستولي گرديد سپس او و همراهيانش در اين ناحيه
دژهايي استوار بساختند، معافي بن طاووس از پيران اهل موصل روايت ميکند که ارميه
را عتبة بن فرقد، هنگام جنگهاي موصل فتح کرد،[7]
در اين زمان والي ارمنستان محمد بن مروان بن حکم بود و اين را«واقدي» و «مغازي» خود
آورده است. بهر حال ارمنستان پس از درگيريهاي خونين به تصرف مسلمين درآمد ولي با
دريافت خراج و نيروي نظامي از آنها، خود مختاري ايشان پا بر جا ماند. ولي ارامنه
در مقابل تغيير دين مسيحي به اسلام به شدت مقاومت کرده و مرکز حکومت مسلمين هم در
اين مورد اصرار و ابرامي نداشت و ارمنستان نقش خود را بين مسلمين و روم شرقي عهدهدار
گرديد. هر چند اشتراک مسيحيت بين بيزانس و ارامنه موجب گرايش ارامنه به بيزانس ميشد،
لکن اختلاف مذهب و رهبري کليساي اين دو و عدم حاکميت واحد بر ارمنستان سبب شد کهب
يزانس نتواند ارمنستان را کاملا به خود ملحق نمايد. با اين حال نبردهاي بين
مسلمانان وارامنه ک همراه با حمايت بيزانس بود، نهايتا بر تضعيف اقتدار مسلمين
تأثير گذاشت و منجر به فتح بخشهايي از سوريه فعلي و بينالنهرين، توسط امپراتوري
روم شرقي(بيزانس) شد.
در اوايل
قرن پنجم و ششم هجري همزمان با مهاجرت و حمله ترکان سلجوقي به آسياي صغير،
ارمنستان به تصرف کامل دولت بيزانس درآمده و نيروهاي آن در خدمت اين حکومت در آغاز
در مناقشات ناحيهاي و سپس در جنگهاي صليبي با مسلمانان به جنگ پرداختند و در به
وجود آوردن آن فجايع خونين و جنايات وحشتناک خود را دخالت دادند و در کشتن
مسلمانان و ريختن خون پيروان آئين محمدي با جانيان صليبي همگام شدند.
ارمنستان در
حال حاضر 88% ارمني و 12% مسلمان دارد و با اين حساب از سکنه 5/3 ميليون نفري آن
حدود 4000000 نفر اسلام را به عنوان آئين خود برگزيدهاند واگرچه اين ميزان مسلمان،
در بين چندين ميليون ارمني در حال اقليت و چه بسا فشار فرهنگي و سياسي بسر ميّرند،
ولي رقم قابل توجهي است و چون نوري در تاريکي درخشندگي خاصي دارد.
* اوضاع
جغرافيايي ارمنستان
ارمنستان با
وسعتي بالغ بر 29800 کيلومتر مربع در 49 درجه و 37 طول شرقي و 5/41 درجه و 5/37
عرض شمالي در جنوب غربي قفقاز واقع است. سرزميني است پوشيده زا ارتفاعات و تپهها
که در شمال آن کوههاي پنتوس و در جنوب دنباله کوههاي توروس قرار گرفته وميان اينها
چند رشته کوه وجود دارد که آن را به چند پاره يا گذاههاي سخت از شمال تا جنوب
تقسيم ميکند، مرتفعترين نقطه آن قله آرارات ميباشد، چني پديده زئومورفولوژيکي
موجب آن گشته تا زمستانهاي طولاني و سختي را در اين قلمرو شاهد باشيم.
رودخانه
ارس، دو شاخه رود فرات، درياچههاي معروف وان و سوان که مناطق سرزمين ارمنستان
بزرگ را از هم جدا ميکند نيز از مناظر طبيعي اين کشور است. در تابستان کوتاه
سراسر اين منطقه با روييدن گياهان زنده ميشود و در خاکهاي ناشي از تجزير رسوبات
آتشفشاني که با رسوبات ميوس و پليوس درهم آميختهاند و خاک سياه(چرنوزويوم) را
پديد آوردهاند، حبوبا کاشته ميشود، براي احشام مرغزارهاي خوبي در دامنه ارتفاعات
مشاهده ميشود. دره ارس و پيرامون درياچه وان مشحون از تاکستانها و باغستانهاي ميوه است.
ارمنستان از
دسترسي به دريا محروم است و همين موقعيت براي آن دشواريهايي را در طول تاريخ پديد
آورده است.اين کشور از شمال با گرجستان، از غرب با ترکيه، از شرق با آذربايجان و
از جنوب با جمهوري اسلامي ايران و نخجوانمرز مشترک دارد.
به دليل
تراکم کوهستاني و کمبود اراضي هموار، اين جمهوري در کشاورزي پيشرفت آنچناني ندارد
ولي در زمينه صنعت، رشد مناسبي کرده و کارخانجات متعدد آن با وارد کردن انبوهي از
مواد اوليه به توليد محصولات جديد مغشولند. همچنين بر خلاف فقدان منابع نفتي وگاز،
يکي از توليد کنندگان مهم انرژي الکتريکي به شمار ميرود، اما نرسيدن سوخت به
نيروگاهها، تعطيلي نيروگاه هستهاي آن پس از فاجعه چرنوبيل و وقوع زلزله عظيم سال
1988 م ـ که يکصد هزار نفر کشته بر جاي گذاشت ـ عواميل بود که بر اقتصاد ضربهپذير
اين کشور فشار وارد نمود،[8]
تشنجات ناحيهاي و تجاوز ارمنستان به قلمرو شيعيان آذربايجان، بر نابسامانيهاي
اقتصادي ـ اجتماعي جمهوري يا شده، افزوده است.
زبان ارمني
که از خانواده هند و اروپايي ميباشد، مملو از واژههاي ايراني است و چون اين کشور
بين شرق و غرب واقع شده از هر دو فرهنگ در طول تاريخ بهرهمند بوده و با وجود آنکه
به دليل گرايشهاي ديني به غرب اشتياق داشته تأثيرات عميق فرهنگ شرقي بر آداب و
رسوم اجتماعي و آفرينشهاي هنري آن بخوبي مشهود است.
* مناسبات
تاريخي و سياسي ايران و ارمنستان
گرچه
ارمنستان و ايران از نقطه نظر باورهاي عقيدتي با يکديگر مغايرت دارند ولي اين دو
قلمرو در مسايل تاريخي مشترکات زيادي دارند. با تشکيل سلسله مادها در شمال غرب
ايران، ارمنستان به صورت منطقه خراجگزار در قلمرو و آنان قرار گرفت. به دنبال
حاکميت هخامنشيان، اين سرزمين تابع دولت مزبور درآمد و در کتيبه بيستون که مربوط
به 521 قبل از ميلاد ميباشد، داريوش، پادشان هخامنشي، ارمنستان را جزو سرزمينهاي
تحت قلمرو خود برميشمارد.[9]
با حمله اسکندر ارمنستان استقلال خود را از حکومت مضمحل شده هخامنشي به دست آورد.
مع الوصف از 401 تا 331 قبل از ميلاد اورنتيان ـ پادشاهاني از تبال هخامنشي ـ بر
ارمنيان حکومت ميکردند.
در عهد
اشکانيان ارمنستان مدام مورد منازعه دو دولت ايران و روم قرار گرفت، بسياري از
سرداران رومي و نيز شماري از پادشاهان پارتي اين سرزمين را مورد تاخت و تاز خود
قرار دادند.[10]
هيچ يک از
دو دولت روم و پارت(اشکاني) مايل به استقلال ارمنستان نبودند و از نظر هر دو، کشور
اخير به لحاظ سوق الجيشي در مرحله اول اهميت قرار داشت.[11]
در زمان مهرداد دوم، ايران و روم براي نخستين بار با يکديگر روبرو شدند، عامل اين
نزاع آن بود که هر دو دولت تسلط بر ارمنستان را ادعا ميکردند، مهرداد دوم در
ارمنستان دولت دست نشاندهاي تشکيل داد که به دست يکي از شاخههاي خانواده اشکاني
اداره ميشد، اما پس از چندي پادشاه دست نشانده وي سر از اطاعت ايرانب از زد.
مهرداد دوم مجددا در مورد ارمنستان مداخله نموده و در سال 92 قبل از ميلاد به کمک
لشگريان پارتي، تيگران دوم را به عنوان پادشاه ارمنستان بر سر کار آورد و بدين
طريق نفوذ خويش را در مشرق آسياي صغير و قفقاز مستقر نمود.[12]
در منابع ارمني، دوران سلطنت تيگران به عنوان عصر طلايي ارمنستان به شمار ميآيد.[13]
در زمان اشک سيزدهم ـ ارد ـ نبرد سهمگين بين کراسوس رومي سپاه اشکاني صورت گرفت، که عامل اصلي آن مسئله
ارمنستان بودف در اين جنگ نخست پسر جوان کراسوس و پس از آن خودش کشته شد.[14]
در مشرق ارمنستان بيش از يک قرن دودمان اشکاني که با اشکانيان ارمنستان پيوند
خويشاوندي داشتند، حکومت ميکردند.
با روي کار
آمدن ساسانيان، رقابتها و جنگهاي ايشان با روميان شدت يافت و روابط ايرانب ا
ارمنستان به نفع روم تيره شد، زيرا ساسانيان داعيه کشور گشايي بيشتري داشتند و
حکومتي بر اساس دين زرتشت تشکيل داده بودند و تسامح ديني اشکانيان را نداشتند. از
اين تاريخ(ابتداي قرن چهارم ميلادي) ارمنستان به عنوان دست نشانده و خط مقدم روم
با ايران عصر ساسانيان در معارضه است ولي ضعف و فتور امپراتوري روم و تفکيک آن به
دو بخش روم شرقي و روم غربي سبب آن ميگردد که ارمنستا در دومرحله از اواخر قرن
چهارم به شکل خودمختار تحت استيلاي ايران قرار بگيرد. با فتح ايران توسط مسلمانان،
ارمنستان نيز به تصرف آنان درآمد.
در درگيري
بين بيزانس(امپراتوري روم شرقي) و قواي اسلام، شهرها و نواحي ارمنستان دست به دست
ميگشتند و ساکنان نواحي اين قلمرو در مقابل گرايش به آيين اسلام مقاومت مينمودند.
در اوايل قرن سوم هجري ارمنتسان و آذربايجان در جنگ عليه بابک متحد شدند.[15]
در همين عصر
فرماندار منطقه از سوي خليفه مسلمين معين ميگشت. در قرن پنجم هجري و به هنگام
اقتدار سلجوقيان ارمنستان چندين بار مورد يورش اين سلسله قرار گرفت. در سال 446 طغرل
سلجوقي به ارمنستان لشگر کشيد و تا ملازگرد پيش راند و غنايم فراواني بدست آورد.
در سال 462 هجري امپراطور روم شرقي ـ رومانوس ديوجانس ـ(Romanos
– Diogenes) با لشکري عظيم به شهرهاي شام بتاخت و لشکر
اسلام را مغلوب ساخت، در اين حال امير حلب بنام الب ارسلان سلجوقي خطبه خواند که
به دنبال آن الب ارسلان، حلب و قسمتي از شام را متصرف گشت، امپراطوري رومي براي
استرداد بلاد از دستر فته ارمنستان و نواحي شرقي قلمرو حکومت خود، با 200000 نيروي
نظامي در شهر ملازگرد(بين درياچه وان و ارز روم) اردو زد اما سپاه الب ارسلان بر قواي
روم فايق آمدند و با اين فتح، نواحي ملازگرد، اورفه و انطاکيه، جزو قلمرو سلجوقيان
محسوب گرديد.[16] بدين
وسيله سلجوقيان روم که شعبهاي از سلجوقيان بودند، بر آسياي صغير استيلا يافتند.
در عصر مغولها، حکام محلي ارمني دچار حمله اين قوم شده و مدتي به عنوان دست نشانده
به آنان خدمت مينمودند. در برابر هجوم تيمور لنگ، ارمنيها به سوي کوههايي پناه
بردند که در قله آنها کردان سنگر گرفته بودند. مؤسس سلسله آق قويونلو که قراعثمان
نام داشت از جانب امير تيمور به فرمانروايي ارمنستان و عراق عرب منصور شد و پس از
تيمور بر ديار بکر دست يافت. پس از وي نوادهاش اوزون حسن ارمنستان را فتح نمود و
از آنجا به قلمرو گرجيان هجوم برد.[17]
با شکل
گرفتن دولت عثماني به وسيله بازماندگان ترکان سلجوقي، ارامنه به خدمت آنان درآمدند
و در طول درگيريهاي متعدد دو دولت مقتدر صفوي و عثماني، بالأخره ارمنستان
غربي(آناتولي شرقي) به تصرف عثماني درآمد و ارمنستان شرقي يعني ايروان به اضافه
قره باغ و نخجوان جزء قلمرو ايران عصر صفوي به حساب آمد. شاه عباس صفوي حدود 50000
نفر از ارامنه ارمنستان فعلي را به اصفهان کوچ داد تا منطقه مرزي خود با عثمانيها
را از ايشان خالي کند، با اين حالت حکومت ايران با ايشان(ارمنيها) رفتار توأم با
ملاطفت داشت و از تجربيات آنان بهره ميگرفت. طي جنگهاي طولاني ايران و عثماني در
اواخر عصر صفوي فئودالهاي ارمني قره باغ از خراجگزاري ايران سر باز زده و
توانستند در آنجا حکومتي را تشکيل دهند ولي پس از هشت سال به همراهب خشهاي ديگر،
توسط عثمانيها فتح شد. با به قدرت رسيدن نادرشاه افشار، منطقه مکور به تصرف وي
درآمد، در اين زمان بود که ارامنه به سوي روسيه تمايل نشان دادند تا از اين طريق
بتوانند ويت جامعه خود را حفظ کنند و ويژگي قبل منطقه تحت قلمرو و خود را؛ يعني
حلقه اتصال شرق و غرب که در نگام نزاع ايران و عثماني تضعيف شده بودف احيا کنند.
بر اثر اين تماسها به محض نخستين رويارويي ايران و روس در 1804 م ارامنه قفقاز که
در قرهباغ ساکن بودند به روسها ملحق شدند، ولي مسلمانان ايروان و باکو نه تنها
تسليم مهاجمين روس نشدند بلکه فرمانده روسي يعني سيسيانوف را در حوالي قلعه باکو
از پاي درآوردند. به دنبال جنگهاي خونين بين ايران روسيه تزاري و کمک ارمنيها در
شکست دادن عباس ميرزا براساس معاهده ننگين ترکمانچاي(انعقاد يافته در سال 1828م)
ايروان و نخجوان و بقيه شهرههاي ماوراء قفقاز از ايران جدا شد، در خلال اين جنگها
ارمنيها با تشکيل گروههاي داوطلب نظامي، خدمات و کمکهاي قابل توجهي به روسها
نموده و راههاي قدرت طلبي و استعمارگري وي را هموار نمودند، زيرا ارامنه جدايي از
دولت مسلمان ايران را قدمي به سوي استقلال قلمرو خود ميدانستند. روسها در اوايل
قرن نوزدهم و با شروع جنگ با ايران به نرسس اسقف ارامنه قول ايجاد ايالت خود مختار
ارمنينشين در چهارچوب امپراطوري تزاري را داده بودند. ماده سيزدهم قرارداد تحميلي
و زورگويانه ترکمانچاي به متولدين و مهاجرين سرزمينهايي که به تصرف روسها درآمده
و در ساير نقاط ايران زندگي ميکردند، اجازه ميداد با تمايل خود به اين سرزمينها
بازگردند. روسها با اعزام صاحب منصباني چون سرهنگ لازاريان ارمني و با همکاري وزير
مختار روسيه يعني گريبايدوف با اعمال زور، مهاجرتهاي وسيعي را تدارک ديدند و براي
اين کار با تهديد واصرار، حتي ميخواستند زناني را که صاحب همسر قانوني و شرعي
بودند از شوهران جدا و به روسيه بفرستند. از جمله زناني که به سختي و خشونت از
خانههايشان بيرون آورده و تحويل گرفته شد، دو نفر از زنان آصف الدوله بود که وي
موضوع را با روحاني مبارز ميرزا مسيح مجتهد در ميان گذاشت.
ميرزا مسيح
گفت: چون زنان مسلمان شده و در کنف اسلام ميباشند، بر خلاف شرع اسلام عمل شده و
زنها بايد از سفارت روس بيرون آورده شوند. براي اجراي حکم شرعي آن مجتهد مبارز،
مردم به سفارت روسيه مراجعه کردند ولي با مقاومت گريبايدوف مواجه شدند و کشته شدن
يک ايراني خشم مردم را برافروخت، مأمورين سفاتر براي جلوگيري از هجوم مردم آقا
يعقوب خواجه ارمني را که قبلا به سفارت پناهنده شده بود و آن دو نفر زن شوهردار را
از سفارت بيرون آورده و تحويل مردم دادند که اهالي تهران آقا يعقوب را تکه تکه
نموده و زنان را به خانه ميرزا مسيح مجتهد بردند و با هجوم به سفارت روس ضمن دادن
بيش از 80 کشته، سفير و تمام مأمورين روس را که گريبايدوف از جمله آنان بود و به
38 نفر بالغ ميشدند، هلاک نموده و سفارت روس را تخريب کردند.[18]
سياستمداران
ارمنستان نسبت به گسترش روابط سياسي با ايران به عنوان کشوري که ميتواند موجب
نجات ايشان از محاصره ترکيه و آذربايجان شود، مصرانه پيگير هستند، به همين دليل
بر خلاف برخورداري از موقع قوي نظامي در درگيريهاي خود با آإربايجان و تهاجم به
اين سرزمين شيعهنشين با قعاليتهاي ميانجيگرانه ايران به نحو مثبتي برخورد نمودند
و رئيس جمهوري ارمنستان براي امضاي موافقت نامه آتش بس با آذربايجان در اجلاس
تهران شرکت نمود و ضمن امضاي سند مذکور خطر گسترش نفوذ فرهنگ ترک از سوي ترکيه در
منطقه را گوشزد نمود. هچنين ايران تنها مجراي قابل اعتماد اين کشور با سرزمينهاي
غير روس ميباشد که آن را به علت موقعيتي سياسي، اهرم احتمالي موازنه در ارتباط با
روسها وديگر همسايگان به شمار ميآورد، حضور يکي از بزرگترين اقليتهاي ارمني جهان
در ايران و ميل به ارتباط با ايشان، در تحکيم روابط سياسي ارمنستان با ايران دخالت
دارد.
بحران
اقتصادي و بويژه محاصره اقتصادي و کمبود سوخت نيز موجب بروز رفتار سياسي خاص به
صورت اصرار ارمنستان در برقراري رابطه با ايران شده است. از طرفي چون غرب ترکيه را
در بسط نفوذ در مناطق آسياي مرکزي و قفقاز ياري ميدهد، ارمنستان بر خلاف اشتراک
مذهبي و گرايش ذاتي و تاريخي به غرب، ترجيح ميدهد به آنان اقبالي نشان ندهد و
روابط خود را با ايران و روسيه گسترش دهد.ايران هم به لحاظ موقعيت استراتژيکي
ارمنستان، علاقمند هست که با اين کشور همسايه روابط سياسي ـ تجاري داشته باشد، اما
تجاوز وحسيانه ارمنستان به آذربايجان و به شهادت رسانيدن تعداد زيادي از شيعيان
اين جمهور يتوسط قواي ارمني، ابرهاي تيره و تاري است که آسمان اين روابط را تحت
تأثير خود قرار ميدهد. اين پديده ناگوار امنيت منطقه را مورد تهديد جدي قرار داده
و مسئله پناهندگان آذري نگران کنده تأسف
برانگيز است، به همين دليل ايران در نقش يک ميانجي فعال و خوش طينت کوشيده، معضل
مزبور را حل نمايد. در راستاي اين هدف وزير امور خارجه جمهوري اسلامي ايران در
اوايل اسفند 1370 در رأس هيئتي عازم پايتختهاي دو جمهوري آذربايجان و ارمنستان
شد، تا راههاي ختم بحران و برقراري آت بس ميان کشورهاي درگير را مورد بررسي قرار
دهد. هيئت ايراني در نخستين روز ميانجيگري موفق به برقراري آتش بس بينق واي متخاصم
گرديد ول يدر جو متشنج ميان اين دو کشور درگير، دوامي نيافت و نقض گرديد.
تجاوز
آميخته با جنايت وحشيانه ارامنه در قرهباغ، از بدو امر، حرکتي نامشروع و مطرود از
نظر بينالمللي بود و جمهوري اسلامي ايراندر اين زمينه مواضع روشني را اتخاذ کرد و
در بيانيه وزارت امور خارجه از يکسو تجاوزات ارمنستان محکوم شد و از سوي ديگر اين
نکته مورد تأکيد قرا رگرفت که هيچ گونه تغييري در مرزهاي جمهوري آذربايجان قابل
تحمل نميباشد. در سال 1371 با وساطت جمهوري اسلامي ايران، رهبران آذربايجان و
ارمنستان در تهران، قراردادي را به امضا رسانيدند که ميتوانست مبناي حل اختلاف دو
کشور از طريق مسالمتآميز بادش ول يبه دليل خوي تجاوزگري ارمنستان و تندروي بعضي
از جناحهاي داخل حکومت طرفين درگير، امکان اجراي کامل آن فراهم نشد.
* ارمنستان
و ترکيه
ارمنيها
مدت 5/3 قرن تحت استيلاي ترکان عثماني بودند، سلاطين عثماين ضمن اينکه بر حسب برخي
ملاحظات سياسي به اين اقليت مذهبي آزاديهايي را اعطا مينمودند در مواقعي دست به
خشونتهاي خونين ميزدند.
کشتار
سالهاي 1894 م تا 1896 ا زجمله رفتارهاي ناگوار ترکهاي عثماني با ارامنه است، تبعيد
ارمنيها به نقاط ديگر و تلف شدن تعدادي از آنان در مسير مهاجرتهاي اجباري از
جمله مظاهر منفي رفتار سياسي ترکها با ارامنه ميباشد. شديدتر از همه اينها فاجعه
کشتار سال 1915 م ارامنه ميباشد که در منابع ارمني عثمانيها متهم به پديد آوردن
آن هستند وآمار کشته شدگان ارمني را بين يک تا دو ميليون نفر ذکر کردهاند. در
کتاب حقايقي پيرامون جنبش انقلابي ارامنه و تصميمات دولت عثماني که در سال 1916 م
در استانبول انتشار يافته؛ دولت عثماني خود به مسئله تبعيدهاي دسته جمعي ارامنه
اعتراف دارد و ميگويد: «در جريان اجراي اين تصميمات گاه ارامنه قرباني رفتارهاي
ناشايست و خشونت آميز مأموران ميشدند».
طلعت پاشا
وزير کشور عثماني در تلگرامي که در سال 1915 م براي حاکم حلب مخابره ميکند به
مسائل مربوط به تبعيد ارامنه اشاره دارد وتأکيد ميکند که حکام مواظب رفتار خود
باشند تا موارد سوءظن اروپائيان در اين مورد برانگيخته نشود.
دولت ترکيه
اتهام قتل عام سال 1915 م را به شدتر دت ميکند و آن را يک بهتان ميداند. در
فوريه 1973 م دولت ترکيه به نشانه اعتراض به پردهبرداري از مجسمهاي که در مارسي
به يادب ود ارمنيان قرباني قتل عام دولت ترکيه در سال 1915 بنا شده بود، سفير خود
را از فرانسه به آنکارا فرا خواند و اعلام کرد: کدام قتل عام!
همزمان با
رفتارهاي خشن دولت عثماني با ارامنه، روسها در تعقيب استيلاي فرهنگ روسي به اقوام
غير روس، کليساهاي ارامنه را محدود نموده و نارضايتيهايي را در ارمنستان پديد آوردند
که به دنبال آن تشکلهاي سياسي ارمني در روسيه نضج گرفت و مهمترين آنها فدراسيون
انقلاب ارمني(داشناک تسويتون) بود که گروههاي روشنفکري و دانشجويي ارمني روسي آن
را تأسيس نمودند، اگر چه هدف اين گروهر هايي ارمنستان غربي از ترکيه بود ولي با
رژيم تزاري نيز در نزاع بودند. با وقوع انقلاب اکتبر 1917 م ارامنه ارمنستان و
ترکيه دچار تشنج شديد رهبري ميشوند، در درگيريهاي بلشويکها و منشويکها، عناصر
فعال ارمني در رهبري هر دو طرف حضور داشتند.
در سال 1920
ترکها به بهانه حمايت از اهالي ستمديده مسلمان، تقاضاي عقبنشيني قواي ارمني را
از مرزهاي پيشبيني شده در پيمان برست ـ ليتوفسک و باطوم نمودند و در سپتامبر همين
سال کماليون(طرفداران مصطفي کمال آتاتورک) پس از نبردهايي در منطقه بارديز،
سارقميش را تصرف ميکنند وس رانجم قارص سقوط ميکند. حکومت ارمنستان نوميدانه در
جستجوي کمک متفقين برميآيد ولي حکومت ايروان در طوفاني از مواضع ضد و نقيض
متفقين، ترکها و روسها قرار ميگيرد، بدون آنکه حمايتي از ناحيه متفقين دريافت
دارد. لذا به شکست خود مطمئن ميگردد و از آنکارا تقاضاي ترک مخاصمه ميکند.[19]
در 1921 م لنين به رغم سرزنش دانشاکها براي امضاي قرارداد الکساندروپل با دادن
قارص و اردهان به ترکيه توافق نموده و با خروج نيروهاي ترکيه از قفقاز، حاکميت
سنتي و سايهاي مسکو بر ارمنستان شرقي برقرار ميگردد و سرانجام در سال 1922 م با
تشکيل فدراسيون قفقاز استقلال نوپاي ايشان منقضي و پس از مدت کوتاهي اين فدراسيون
منحل و هر يک از سه جمهوري قفقاز جداگانه به حکومت شوروي منضم ميگردند،[20]
با اين همه ارمنستان همراه گرجستان(به عنوان جمهوريهاي دوست)روسيه را در مقايسه
با سلطه ترکها شر کمتر تلقي نمود.[21]
يادآور ميشود
که با وجود هم مرزي گرجستان با ارمنستان و حتي اشتراک ديني اين دو سرزمين به علت
تضادهاي خصلتي هيچ گاه روابط مسالمت آميزي بين آنها برقرار نبوده و اتحادهاي مقطعي
و زودگذر اين دو جمهوري بر حسب ملاحظات سياسي صورت ميگرفته است.
در تحولات
جديد پس از فروپاشي نظام حاکم بر روسيه، آسياي مرکزي و قفقاز و در جريان درگيريهاي
قرهباغ ارمنيها، ترکيه را متهم نموده که در توطئهاي براي حکمراني منطقه از طريق
يک نهضت يان ترکيسم که آذربايجان را شامل ميشود از درگيريهاي مزبور حمايت ميکند
و امروزه بزرگترين خطر براي هويت خد را بسط نفوذ ترکها در قفقاز ميدانند و لذا
در صدد يافتن روزنهاي از سوي غرب هستند که بدانها اطمينان دهد چنين روشي هويت
ارامنه را تهديد نمينمايد، اقدامات زيرکانه ارامنه جهت برقراري مناسبات با ترکيه
و به موازان آن اقدام ترکيه در عضويت ارمنستان که فاقد هرگونه مرز ساحلي با درياي
سياه، در راستاي تعقيب چنين هدفي صورت گرفت. ترکيه تهاجم ارمنستان را به آذربايجان
نشانهاي از قصد ايروان براي تجلي دادن روياي ارمنستان بزرگتر تلقي ميکند که به
قيمت تصرف اراضي ترکي تمام ميشود.
* آذر به
جان آذربايجان
با وجود
آنکه جوامع ارمني و ترک حدود هزار سال در کنار يکديگر زيستهاند، هماره کشمکشهايي
ميان آنان وجود داشته که منعکس کننده اختلافات عميق فرهنگي ميان آنان ميباشد.
مذهب ارمنستان مسيحي است ولي آذريهاي اکثرا شيعهاند و اين پديده خود بارزترين
اختلاف اين دو جمهوري است که منجر به تنشهاي شديد سياسي در تاريخ معاصر گرديده
است. از مواردي که درگيري و خشونت شديدي را بين ارمنستان و آذربايجان پديد آورد،
موقعيت جغرافيايي ايالت خودمختار ناگورونو قرهباغ(Nagorno
Karabakh) با اکثريتي ارمني در داخل خاک جمهوري
آذربايجان ميباشد که حدود 80% آن ارمني و 20% بقيه آذري هستند. اين منطقه در چهارچوب
سياست عمومي ملي گرايانه تفرقهانداز استالين به سال 1921م تحت کنترل آذربايجان
درآمد و در سال 1924م به منطقه خودمختار تبديل شد. استالين با اين حرکت ميخواست
گروههاي قومي را در برابر يکديگر قرار دهد تا وابستگي آنها به مسکو به عنوان داور
و قدرت نهايي به حداکثر رسد.
هنگامي که
گورباچف روي کارآمد وعده ناگورنو قرهباغ را به ارمنستان داد ولي پس از چندي تحقق
قول خود پشيمان شد و اين مسئله منجر به ظهور نهضت قرهباغ گرديد که خواهان اتحاد
با ارمنستان بود. در سال 1988م در طي زد و خوردهايي که بين آذريها و ارامنه در سومقايت(Sumgait) شعلهور گرديد که با اضمحلال شوروي اين
درگيريها شدت يافت. زمامداران کرملين با تشديد اين اختلافات از طريق تحريک ارامنه
و تسليم آنان از يکسو، تلاش داشتند تا اين برخوردهاي تحميلي و سازماندهي شده را به
حساب فرهنگ اقوام قفقاز و شيوه تلقي و بهرهبرداري آنان از فضاي بازسياسي به وجود
آمده بگذارند و ضمن پرداختن به تبليغات منفي، زمينه دخالت نظامي خود را در
آذربايجان براي ارضاي عقدههاي ضد اسلامي خود و سرکوب خونين شيعيان اين منطقه،
فراهم آورند و فاجعه کشتار وحشتانگيز باکو را در سال 1368 به وجود آورند. بحران
ميان ارمنستان و آذربايجان در واقع آتش کهنهاي بود که روسهاي فرصتطلب در
برافروخته شدن آن دخالت داشتند و با زمينهسازيهاي سياسي استکبار، نيروهاي ارمني،
حملات مکرر و سازمان يافتهاي را به روستاها و شهرهاي مسلماننشين منطقه قرهباغ و
نيز نواحي حد فاصل قرهباغ تا مرزهاي شرقي ارمنستان ترتيب دادند اين تهاجم خونين و
وحشيانه منجر به کشته، مجروح و آواره شدن هزاران مسلمان آذري گرديده و خسارات و
ضايعات هزاران مسلمان آذري گرديده و خسارات و ضايعات اقتصادي فراواني را متوجه
آذربايجاني که هنوز به هويت سياسي و تثبيت شدهاي دست نيافته، نموده است.
در وضع فعلي
علاوه بر دالان لاچين که قرهباغ کوهستان را به ارمنستان مربوط ميسازد، تعدادي از
شهرها و روستاهاي مناطق استراتژيک جنوب غربي آذربايجان در تصرف قواي نظامي ارمني
است، کانونهاي شهر قبادلي، گوريس، گادروت، زنگلان و جبرييل به دليل تهاجم خونين
متجاوزين ارمني وضع آشفته و ناگواري دارند و صدها شيعه ساکن در اين نقاط در خاک و
خون خود غلطيدهاند.
سياست
تجاوزکارانه ارمنستان و رؤياي ارمنستان بزرگ که در ذهن زمامداران ارمني پرورديه ميشود
به حدي است که تاکنون تلاشهاي بينالملي، ميانجيگري جمهوري اسلامي ايران و
برگزاري اجلاس مشترک نتايج موفقيتآميزي به دست نداشته و اين در حالي است که
هزاران نفر تاکنون بر سر اين تجاوز خونين، جان خود را از دست داده و قريب به يک
ميليون نفر از خانه و کاشانه خويش آواره گشتهاند، ترديد نيست که مسئوليت خون به
ناحق ريخته شده مردم مسلمان آذربايجان، متوجه نظاميان ارامنه است که مستقيما از
ايروان، دستور کشتار مردم را ميگيرند. ارمنستان به اين مسئله هم بسنده نکرده و
ادعا دارد که نخجوان به لحاظ تاريخي، جزو قلمرو ارمنستان ميباشد؛ در حالي که اين
جمهوري خودمختار قلمرو شيعيان آذري است و به لحاظ تاريخي، فرهنگي و ويژگيهاي
مذهبي به جمهوري آذربايجان تعلق دارد.
جديدترين
تلاشهايي که در خصوص بحران قرهباغ، صورت گرفته، طرح صلح روسيه ميباشد که با
ميانجيگري پاول گراچف ـ وزير دفاع روسيه ـ و موافقت وزراي دفاع جمهوري آذربايجان و
ارمنستان در مسکو تنظيم شده است. در اين طرح اجراي آتش بس فوري و خروج نيروهاي
طرفين درگير از مناطق اشغالي و استقرار نيروهاي حافظ صلح روسي در منطقه و در نهايت
مابدله اسرا پيشبيني شده است. به گزارش خبرگزاري آذري«توران» اين طرح موضوع عقبنشيني
نيروهاي ارمني از دالان لاچين که قرهباغ را به ارمنستان متصل ميکند را شامل نميشود
ولي براساس طرحي مبادله دالانها بين دو کشور مورد بحث ميباشد که بر اساس آن جهت
اتصال آ جمهوري اتصال جمهوري آذربايجان به نخجوان و قرهباغ کوهستاني به ارمنستان،
بخشهايي از اراضي دو کشور مبادله شود.[22]
همزمان با
اين کوششهاي سياسي بايد به بحراني ديگر در جنوب گرجستان اشاره نمود که انفجار پي
در پي خطوط انتقال گاز گرجستان به ارمنستان و خط راه آهن تفليس ـ ايروان در منطقه
آذري نشين مارنولي بر بحران موجود در منطقه افزوده است. دولت ارمنستان ضمن متهم نمودن
آذريهاي مقيم گرجستان، مقامات تفليس را به برخورد جدي با خرابکاران و تأمين امنيت
خطوط گاز و راه آهن گرجستان ـ ارمنستان فراخوانده است. حملات ايذايي ارامنه به
مناطق آذرينشين گرجستان در شمال مرزهاي ارمنستان و يورش افراد مسلح ناشناس به
منازل و مغازههاي مسلمانان آذري اين نقاط، اوضاع نقطه را متشنج نموده است.