شرح زیارت امین الله علیه السلام

شرح زيارت امين الله(ع) آيت الله محمدي گيلاني

زاويه ديد اشخاص در اهداف متفاوت است

اهداف غيرالهي از آلايش ماده منزه نيست

از ديدگاه رجال الهي، فروغ وارستگي ساطع است.

در همه موارد احترام و ارزش انسانيت از آن
مشهود است.

مطلوب امام زين العابدين در اين فقره، محب و
محبوب بودن است.

محب اصفياء و محبوب در  ارض و سماء.

قوله عليه السلام:

«محبة لصفوة اوليائک، محبوبة في أرضک و سمائک»

نفس و روحم را دوستدار اولياء گزيده خويش
گردان و محبوب در زمين و آسمانت ساز.

زاويه ديد رجال غير الهي اگر چه در مناعت،
تحسين برانگيز باشند با ديدگاه مردان الهي طرف قياس نيست.

زاويه ديد رجال غيرالهي نيز يکسان نيست؛ يکي
در همه  احوال دوستدار مال و ثروت است و
همه کوشش خويش را در راه محبوبيت خويش در چنين گستره اي مصرف مي نمايد و ديگري
دوستدار نام و شهرت و همه مساعي خود را در تحصيل نام، انفاق مي کند و احيانا براي
کسب نام، حاضر مي شود که چاه زمزم را ملوث کند تا صيت اين عمل ننگين، گوش خراش
مردم شود و بدين وسيله نامور و شهير گردد چنان که از برادر حاتم طائي نقل شده است.

يکي در زندگي خويش پول را وسيله مي انگارد و
آن ديگري آن را بدعت. و اسف انگيز آن که کثيري از اين افراد در ديد و نظر خويش، از
خود راضي و در رأي خويش متصلبند، در صورتي که تقلب کورکورانه در رأي و نظر، جمود و
رکود به بار مي آورد و حجاب ضخيمي است که انسان از خود راضي را از ديدن افق هاي
تازه باز مي دارد و اين انانيت ابليسي، موجب بسي مصائب در امور ديني و سياسي و
علمي در تاريخ بشر گرديده است.

و رسواخيزتر آن که صنفي در اين راه با نفيس
ترين متاع يعني علم و فقه دام مي گسترانند، ابله سازي و جهل آفريني مي کنند، و با
دعواي علم و فقاهت، جهل و سفاهت مي آفرينند و مردم را در شک و ترديد مي افکنند، در
باب النوادر از کتاب افضل العلم اصول کافي آمده که امام صادق(ع) فرمودند:

«طلبة العلم ثلثة: صنف يطلبه للجهل و المراء و
صنف يطلبه للاستطالة و الختل …»

طالبان علم سه صنفند: صنفي هدف آنها در جستجوي
علم، جهل است که بدين وسيله قشر عوام را بي تفاوت بار مي آورند و مبادي تفکري در
آنها مي آفرينند که فقط منافع حيواني و مادي اين صنف را نتيجه دهد و تعهد و
مسئوليت را در آنها مي ميرانند.

و صنفي ديگر هدفشان در طلب علم، ترفع و خود
برتر بيني است و در تهيه و تدارک اين هدف از هيچ دغلکاري باکي ندارند.

عمده مشکلاتي که براي زعماء اصلاح و رهبران
بزرگ پديد آمده به دست اين دو صنف بوده است، اين دو صنف با هيئت علم و فقاهت و
لباس اعتبار مصيبت ها آفريده اند و عقبات صعب العبوري در مسير انقلاب و اصلاح
ايجاد کرده اند که اگر امدادهاي الهي نمي رسيد، زعماء اصلاح در ورطه نوميدي گرفتار
مي شدند.

و اما ديدگاه مردان الهي در همه حال، فروغ
وارستگي و عشق و حب از آنها مي جهد و روح بلند پروازشان از هر الودگي، منزه و مطهر
است و در اوج و حضيض گفتارشان، نور استغناء و زيبائي و وارستگي و عرفان و عشق مي
درخشد، و در همه جا و همه موارد، احترام و ارزش نفس انساني از آن مشهود است.

در اين فقره امام زين العابدين(ع) از خداي
تعالي مسئلت مي نمايد که به وي حب صفوه اولياء خويش را موهبت فرمايد. محبتي که از
آلايشهاي مادي منزه است، محبتي که معراج وصول به محبوب مطلق است، چنان که محبت
اشرار و حب فسقه کانال لحوق به شياطين است و امام عليه السلام در صحيفه سجاديه
نسبت به آن اين گونه از خداوند متعال مسئلت دارد:

«والبس قلبي الوحشة م شرار خلقک و هب لي الانس
بک و باوليائک و اهل طاعتک و لاتجعل لفاجر و لا لکافر علي منة و لا له عندي يدا و
لا بي اليهم حاجة بل اجعل سکون قلبي و انس نفسي و استغنائي و کفايتي بک و بخيار
خلقک» (الدعاء 21)

خداوندا قلبم را از شرار خلقت، پوشش وحشت ده،
و انس به خود و به اولياء و اهل طاعتت به من موهبت فرما و منت و نعمتي از فاجر
وکافر بر من قرار مده، بلکه آرامش قلب و انس نفس و بي نيازي و کفايتم را فقط به
خود و اصفياء خويش قرار ده.

و در دعاء مأثور از رسول الله(ص) آمده است:

«اللهم لاتجعل لفاجر علي يدا فيحبه قلبي»

خداوندا به دست فاجر نعمتي بهره ام مکن که
قلبم دوستدار وي شود. اين روايت مأثور دلالت روشني دارد بر اينکه محبت به نعم و
محسن يک امر فطري و اضطراري است، و مبرهن است که هر نعمت و احساني مآلا به خداي
تعالي منتهي مي شود و او تبارک و تعالي ولي نعمت مطلق است و ناچار او محبوب مطلق
مي باشد چنانکه معبود مطلق نيز او است و هر موجودي که مورد پرستش قرار مي گيرد به
اين پندار است که در وي الوهيت است، پس معبود و محبوب حقيقي، جز خدايتعالي احدي نيست.

نکته ظريف که آگاهي بر آن لازم است آن که محبت
به خداي تعالي، خاستگاه حول و قوت ربوبي در انصراف از معصيت حضرت او است که در
مناجات شعبانيه بدان تصريح فرموده اند:

«الهي لم يکن لي حول فانتقل به عن معصيتک الا
في وقت ايقظتني لمحبتک».

الهي قدرت و تواني که بدان ازنافرمانيت
بازگردم ندارم مگر در هنگامي که از بهره برداري از حب خويش بيدارم ساختي.

اين تعبير به راز شگفتي اشارت دارد و آن اينکه
افتتاح ابواب حب حضرتش ابتداء از جانب حضرت اوست و با ايقاظ خداي سبحان که خود حب
او به بندگان است، عبد به خداي تعالي احساس محبت مي نمايد و به عبارتي: ايقاظ الهي
که موهبت محبت از سوي حضرتش به عبد است به دنبال خويش پديد آور محبت عبد به خداي
عزوجل است و همين محبت به خداي تعالي، لازمه اش متابعت از سول الله(ص) که پاداش
اين متابعت، محبت ثانوي از خداوند رحيم است:

«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني يحببکم
الله». (ال عمران 31)

بگو يا رسول الله اگر شما خداي عزوجل را دوست
داريد پس مرا پيروي کنيد تا خدا دوستتان دارد.

و بنابراين، محبت عبد به خداي عزيز متعال،
محفوف به دو محبت از جانب خداي تعالي است:

1-   
محبت ابتدائي که همان
ايقاظ است.

2-   
محبت جزائيکه مترتب
بر پيروي از رسول الله است.

در ميان اين دو محبت «ابتدائي و جزائي» محبت
عبد به خداي عزوجل واقع گرديده است مانند توبه عبد که محفوف به دو توبه از خداي
سبحان است:

1-   
توبه ابتدائي.

2-   
توبه جزائي يعني قبول
توبه عبد: «ثم تاب عليهم ليتوبوا» (التوبه 118)

آيه مذکوره داراي مدلول گسرتده و عميقي است،
زيرا محبوبيت هر بنده سالکي را عندالله تعالي مشروط به اتباع از رسول الله(ص)
اعلام فرموده است و سياق «فاتبعوني يحببکم الله» ظاهر در حصر است و مفاد آن چنين
مي شود که هر صفتي را که حق تعالي به جهت آن صاحبش را محبوب خود اعلان فرموده است،
ناگزير حصول آن صفت، از طريق متابعت از رسول الله(ص) و اصناف محبوبين عندالل تعالي
با ذکر صفاتشان در قرآن مجيد آمده اند. مانند: «ان الله يحب التوابين و يحب
المتطهرين» و «يحب المحسنين» و «يحب الصابرين» و «يحب المتقين» و «يحب المتوکلين»
و «يحب الشاکرين» و غير اينها آيات ديگري که در آنها محامد صفات أحباء الله تعالي
بيان گرديده، و جملگي از وحي الهي تلقي شده است چه آن حضرت هيچ گاه به هواي نفساني
سخني نمي فرموده: «ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي» و چنان که خود مطاع در
همه امور براي امت است، خود نيز مطيع وحي الهي بوده است، و اين حقيقتي است روشن که
متکررا در سوره هائي از قرآن کريم اعلان شده است: «ان أتبع الا ما يوحي الي»
(انعام، اعراف، يونس)

و در سوره احقاف آيه9: «ما أدري ما يفعل بي
ولا بکم ان اتبع الا ما يوحي الي»

مأمور شدند که موقعيت خويش را اجهار کنند و
علي روؤس الاشهاد اعلان نمايند که به آنچه درباره او و امت انجام مي گيرد، علمي از
خود ندارد، و همه فرائض و سنن «ما يفعل …» از جانب وحي است و او  پيرو و مطيع وحي است و نتيجه اين تبيعيت تام از
وحي الهي، ظهور آيات و کرامات به دست پيرو و مطيع است و به عبارتي:

تبعيت تام از افعال و آداب تشريعي، منتج
مظهريت برخي از فعل الله تکويني مي گردد، و حبيب الله تعالي چنان که خداي تعالي
سمع و بصرش در قرب نافله اي مي گردد، او نيز سمع الله تعالي و عي الله الناظره در
قرب فريضه اي مي شود! ادامه دارد