جاودانگي راه امام حجة الاسلام و المسلمين اسدالله بيات
ضرورت همسو بودن سياستها با عدالت
دومين معناي عدالت
ب: عدالت را بعضي به معناي توازن گرفته اند، اين دومين معناي عدالت است و عدالت بدين معنا علاوه بر اينکه يک امر واقعي و نفس الأمري است و در ميان حقايق عالم ودرکنار آنها قرار دارد و يک امر جعلي و قراردادي و اعتباري نمي باشد و با اصل خلقت به وجود مي آيد، يک اصل عام و ساري و جاري مي باشد زيرا که در نظام آفرينش اسلامي، در خلقت آسمان و زمين و در خلقت آدميان، عدالت بدين معنا يک اصل ثابت و حاکم بوده و قوام آسمان و زمين با همين توازن مي باشد. توازن و موازنه و يا تعادل و متعادل بودن ظاهرا به يک معنا است و منظور اين است که در نظام فلسفي اسلام اگر انسان از اعضاء فراوان و سلولهاي غيرقابل شمارش تشکيل شده است و اگرفلان مرکب خارجي از عناصر و اجزاء مادي بوجود آمده است و اگر در جايگاه خاصي از زمان و مکان قار داده شده است و اگر يک موجود زنده از سلولهاي فراوان و مختلفي ترکيب يافته و مرکب زنده و واحد شعوري را به وجود آورده و … قطعا روي محاسبه دقيقي آنها در کنار يکديگر قرار گرفته و آن توازن و تناسب لازم را داشتهاند که در کنار همديگر قرار گرفه و آن مرکب را تشکيل داده و بوجود آوردهاند.
روي اين نوع معني از عدالت ميتوان نتايج ذيل را به دست آورد:
الف: اگر نوع ترکيبات و مقدار و کميت اجزاء و پديدهها مختلف است امري قهري و تصادفي و بدون محاسبه نبوده و بلکه روي محاسبه دقيق و هندسه محکمي واقع شده است و شايد اتقان صنع الهي که مورد تأکيد و تصريح کتاب[1] الهي واقع شده است از همين محاسبه دقيق نشأت گرفته باشد.
ب: نوع ترکيبات و کيفيت آنها و تفاوتي که حتي در نوع ساختمان بندي و شکل گيري آنها مشاهده ميشود براي اين استکه هر کدام از آنها براي تأمين هدف و مقصدي منظور شده است و توازن تناسب ميان اينها و آن مقصد و هدف نيز امري لازم و ضروري بوده و مورد توجه قرار گرفته است. اينکه مشاهده مي شود نوع استخوانبندي اعضاء بدن انساني متفاوت است و نوع اشکال دستها و ناخنها و عضلات بدن آدمي متفاوت است براي تأمين هدفهاي مختلف و گوناگوني است که از آنها منظور مي باشد.
عدالت بدين معنا در عين اينکه نشان دهنده نوعي تناسب و توازن در ميان موجودات عالم مي باشد نشان دهنده تناسب و توازن ميان آنها و اهدافي که از آنها منظور است نيز مي باشد. به همين جهت لازمه آن اين است که هر کدام از آنها در جايگاه خاص خود قرار گرفته و ذرهاي از آن نمي تواند تخلف نمايد و کوچکترين تغيير درباره آنها موجب دگرگوني و تغيير در کل سيستم خواهد بود و اگر اين مطلب به مسائل اجتماعي و سياسي، و تصدي مقامها و مسئوليتها تسري داده شود و در وظايف محوله الهي و اجتماعي عدالت به معني توازن و تناسب را مد نظر قرار داده و لازم الرعايه بشناسيم، باب وسيعي از مباحث جديد و نو در اين فراز باز مي شود که بدون توجه به عدالت به اين معني چنين فضا و روزنه اي باز نبود و اين نوع مباحث مطرح نمي گرديد و اين که در اسلام ديده ميشود ميان مسئوليتها و تصدي آنها و اهميت آنها توازن و تناسب در حد بسيار عالي و در سطح فوق العاده بالا ملاحظه گرديده است از عدالت به معناي توازن نشأت ميگيرد زيرا که ميان مسئوليتها و بنحو احسن مراعات کردن و لباس عمل پوشيدن آنها نوعي تلازم و ارتباط و اتصال ديده شده است و اين اتصال و پيوستگي وقتي صورت ميگيرد که بدون کم و کاست در خارج لباس عمل پوشيده و تحقق پيدا کند و اين در صورتي امکان پذير بوده و قابل تضمين و تأمين است که افرادي که متصدي مسئوليتها مي گردند شرايط لازم و مناسب آن مسئوليت و وظيفه را دارا باشند و اگر آنان همه آن شرايط را واجد نباشند و يا مقداري از آن را نداشته باشند مثلا علم لازم را براي انجام کاري نداشته باشند و يا کفايت و توان لازم را دارا نباشند و يا امانت و اطمينان لازم را نداشته باشند چگونه مي توانند خود را در معرض مسئوليتها قرار داده و از خود نوعي آمادگي براي پذيرش بارهاي سنگين امانتهاي الهي ابراز کرده و در رأس اعمال و کارهاي کليدي قرار گيرند و درباره آنها تصميمات بگيرند اين وقت است که انسان هاي آينده نگر و هوشيار به خود حق مي دهند که نسبت به آيندههاي نه تنها دور بلکه نزديک نيز احساس نگراني کرده و ابراز ترديد کنند و در انتظار بروز و عروض حوادث تلخ و طاقتفرسا و نابود کننده بنشينند و اينکه در فقه اسلامي در ابواب مختلف هر جا که سخن از تکليف و مسئوليت به ميان آمده است پاي يک سري شروط و حدود و چهارچوب براي آن به اطراف کشيده شده است براي همين جهت است که در شريعت اسلامي ميان مسئوليت و تعهد پذيري ومتصديان و پذيرندگان آن تعهدها و مسئوليتها آن قدر ارتباط و پيوستگي، عميق و ريشه دار است که اگر کسي در آغاز تصدي و يا در ادامه آن يکي از آنها و يا همه آنها را از دست بدهد نه تنها ادامه دادن کار از ناحيه وي مشروع و قانوني نمي باشد بلکه به طور قهري از کار برکنار و منعزل بوده و در صورت ادامه کار هر نوع اقدام و تصرف از ناحيه او غير مشروع و خلاف مي باشد و اگر تعلق تصرفات از امور مالي باشد ضمان آور هم خواهد بود.
بنابراين اگر در فقه اسلامي مطرح شده است که امام جماعت بايد عادل باشد و يا امام جمعه بايد داراي فلان شرايط باشد و يا قاضي بايد عالم و عادل باشد و حتي کسي که مي خواهد شاهد محکمه قضاء بايد عالم و عادل باشد و حتي کسي که ميخواهد شاهد محکمه قضاء باشد و طبق شهادت وي حکمي صادر گردد بايد عادل و امين باشد همه و همه براي تبيين اين نوع عدالت مي باشد براي اينکه عدالت به معني توازن و تعادل ميان اشياء همين نوع تناسبها را مي طلبد و ما از باب نمونه به مواردي از اين نوع عدالت که نشان دهنده ضرورت توازن و تناسب ميان وظايف و مسئوليتها و شرايط معتبر درباره متصديان امور مي باشد از آيات قرآن کريم و روايات رهبران ديني اشاره مي نمائيم به اميد اينکه مورد بهره برداري قرار گيرد.
قرآن کريم در جاهاي گوناگون و با عبارات مختلف اين موضوع را مورد تأکيد قرار داده است و اصل مسئله اصطفاء که همان گزينش و انتخاب براي اعطاء مسئوليتهاي خطير است با همين فلسفه قابل تفسير و توجيه مي باشد و طرح مسئله امتحانات الهي و مورد ابتلاء قرار دادن پيامبر بزرگ و رسولان معظم آسماني و رهبران صالح اجتماعي و ديني نيز با همين فلسفه تبيين و تحليل ميگردد.
در قرآن کريم اين موضوع به طور مکرر آمده است و با تأکيدات خاصي هم آمده است مطمئنا تکرار موضوع و تأکيدات ويژه آن براي همين است که نشان دهد در نظام اسلامي هر چيزي در يک مجراي خاص و با چهارچوبهاي مخصوص ديده شده و با توجه به تمامي آنها اشياء و مقررات و برنامه تنظيم و در جايگاه خود قرار داده شده است و کوچکترين تغيير و جابجائي در هرکدام از آنها موجب تغييرات کلي و کلان در کل سيستم عالم خواهدبود و شايد يکي از محتملات آيه کريمه: «ما هر چيزي را در چهارچوب خاص خود و با تمامي محدودههاي مربوط به آن خلق کرديم»[2]. همين باشد. وقتي که قدر و حد و اندازه يک اصل حاکم بر تمامي اشياء باشد و بر تمامي زواياي نظام آفرينش نظارت و اشراف تام و کامل داشته باشد اينطور نتيجه خواهد داد. اصل و اساس هستي روي تعادل و توازن و تناسب قرار دارد و تعادل و تناسب و موازنه مستلزم آن استکه پديده هاي عالم داراي حدود معين و چهارچوبهاي مخصوص بوده و از تقدر و تعين ويژه تبعيت نمايد و رها و مطلق نباشد و هر چيزي در مسير و جايگاه مناسب و معادل خود قرار گيرد که در ميانشان نوعي موازنه برقرار است. و به همين جهت قران کريم در داستان طالوت موضوع تصدي و مسئوليت وي را وقتي که مطرح مي نمايد و او را ملک و رهبري سياسي قوم خود از طرف پيامبر زمانش معرفي مي فرمايد روي همين موازنهها و تناسبها تکيه ميکند و مردم را براي تأمل و دقت روي آن مي خواند. در کتاب الهي موضوع اين طور مطرح شده است:
آيا وضعيت و حال گروهي را نديدي و مورد مطالعه قرار ندادي که پس از موسي(ع) بودند و در وضع نابساماني به سر مي بردند به سراغ پيامبر زمانشان رفتند و از وي درخواست کردند براي آنان فردي را بگمارد و رهبري آنان را به وي بسپارد تا به وضع آنان سامان داده و در ميانشان انسجام و وحدت برقرار نمايد آنان درخواست خود را با نبي زمان مطرح کردند و علت درخواست خودشان را هم بيان کردند، پيامبر زمان براي اين که حجت را بر آنان تمام کند در برابر تقاضاي آنان فرمود آيا وضعيت داخلي خودتان را خوب بررسي کردهايد و از آمادگي نيروهايتان اطلاع دقيق داريد چنين نباشد فردي مسئوليت سازمان دهي و رهبري شما را به عهده گيرد و شما دور و بر وي را رها کرده و او را تنها بگذاريد و در برابر دشمنان از خود آمادگي و مقاومت نشان ندهيد و کارزار نکنيد. پاسخ دادند: چرا جنگ نکنيم و چرا وي را رها کنيم و او را تنها بگذاريم و چرا در راه خدا با دشمنان او کارزار نکنيم در صورتي که از خانه و کاشانه بيرون رانده شديم و از فرزندان و خانوادهمان جدا گشتيم.
اگر چه آنان بر خلاف گفتار اوليه خودشان عمل نکردند و وقتي که زمان فعاليت و مبارزه رسيد و مورد هجوم قرار گرفتند و لازم بود مقاتله و کارزار کنند اکثرا از خود ضعف و سستي نشان دادند جز عده قليلي از آنان که از خود ثبات و استقامت به خرج دادند و خداي عالم دانا است برستمکاران. پيامبرشان آنان را مورد خطاب قرار داد و فرمود خداي جهان طالوت را بر شما رهبر و پيشوا قرار داده است و شما از وي پيروي و اطاعت کنيد عده اي که از اطلاعات وسيعتري برخوردار نبودند و يا داراي يک سري اهداف و اميال نفساني بودند مسأله را مورد ترديد قرار دادند و با لحن شک و زير سؤال قرار دادن، گفتند از کجا او ميتواند رهبري ما را به عهده گيرد در صورتي که ما از وي مناسبتر و سزاوارتر هستيم زيرا که او از ثروت سرشار و فراخي مال برخوردار نمي باشد چون فکر مي کردند ملاک و ضابطه رهبري و تصدي مسئوليتها اين است که داراي ثروت سرشار و فراخي مال باشند. پيامبر الهي در پاسخ آنان فرمود: شما اشتباه ميکنيد، او را خداي جهان برگزيده است و بر وي توان علمي و قدرت جسماني مناسب عطاء فرموده است و او از اين دو حيث و جهت بر شما فزوني و برتري داشته و دارد و خداي عالم رهبري را به کساني اعطاء مينمايد که مورد مشيت و خواست او بوده باشند و او داراي علم وسيع و گسترده است.[3]
اين آيات کريمه به روشني دلالت دارند بر اين که اگر خداوند، طالوت را براي رهبري يک ملت برگزيده است و مسئوليت سازماندهي آنان را از وي خواسته است روي محاسبه و معادله بوده است و نوعي موازنه ميان رهبري و علم و توان ديده شده است و چون در اين دو جهت وي از ديگران فزوني داشته است و از علم کافي و ت وان لازم براي اداره جامعه برخوردار بوده است لذا به عنوان رهبر براي آن مردم معرفي گرديده و از آنان خواسته شده است وي را لازم الاطاعه دانسته و از او تبعيت کنند.
پس اگر ميان گزينش الهي و علم و توان رابطه برقرار است و اگر طالوت برگزيده شده است، براي فزوني علم و توان وي بوده است و اگر ميان رهبري و علم و توان اداره جامعه رابطه محکمي برقرار است براي اين است که عدالت به معني توازن و تناسب و تعادل يک اصل عام و ساري و جاري در تمام موارد بوده و جهت دهنده همه آنها است.
از جمله مواردي که قرآن روي اين اصل تأکيد دارد و به عنوان يک اصل عام و شامل مطرح فرموده است، جريان حضرت يوسف(ع) ميباشد. پس از آن که آن نبي معصوم(ع) مورد حسد برادران خود قرار گرفت و آنان مشکلات فراوان و زيادي را براي وي به وجود آوردند و او را در معرض مرگ حتمي قرار دادند و براي نابودي او به هر وسيله ممکن دست زدند و او را در قعر چاهي ظلماني قرارش دادند و مسافران او را از چاه بيرون آوردند و پيامبر عظيم الشأن الهي را که نمي شناختند و به جايگاهش علم و اطلاع نداشتند به عنوان برده در معرض فروش قرارش داند و واقعا به ثمن بخس به فروش رساندند و برده به فروش رفته در محيط ديگري قرار ميگيرد و مورد آزمايشهاي قبلي واقع ميشود و در معرض مکيدتهاي عظيم و بزرگ نفس امارة و مشتهيات نفساني زن عزيز مصر واقع ميشود. شرايط براي به کام رسيدن آماده ميگردد و زمينه براي معاشقه فراهم ميشود، زن عزيز مصر با تمام قوا براي منفعل ساختن وي خود را مهيا مينمايد و تمام امکانات خود را بدين منظور بسيج ميسازد شايد بتواند دامن او را ملکوک نمايد، اما او خود ميگويد:
من خودم را تبرئه نميکنم نفس آدمي انسان را به سوي بديها سوق ميدهد مگر آنکه خدا رحم کرده و او را مورد لطف و رأفت خود قرار داده و او را مصون نگهدارد زيرا که پروردگار من آمرزنده و مهربان است.[4]
خدا او را حفظ ميکند و او را از اين دام و کيد بزرگ نجات ميدهد و يوسف در اين امتحان بزرگ سربلند بيرون ميآيد و توان و قدرت کنترل خود را در برابر مکرها و کيدها به مورد آزمايش ميگذارد و از عهده آنها به خوبي بيرون ميآيد و خود را براي هر نوع ايستادگي و مقاومت و حبس و دوري از هر نوع آسايش و راحتي آماده کرده و سينه خود را سپر همه نوع بلاها قرار ميدهد اما ذرهاي حاضر نميشود از فرامين خداي جهان تخطي کرده و سرپيچي نمايد. لذا پس از اين قضايا ساليان متمادي در حبس ميماند و زمان مناسب براي ظهور و بروز توان و نبوغ و قدرت خدادي يوسف پيامبر(ع) ميرسد و مشکلات و تنگناها يکي پس از ديگري خود را ظاهر ميسازند و عامه مردم هم در جريان کارها قرار گرفتند. فقر اقتصادي داشت يک جريان عمومي ميشد و قحطي آثار شوم خود را آشکار ميساخت و ان قدر قضيه کمر شکن بود که مسئولان و رهبران سياسي را به زانو در ميآورد و حتي عزيز مصر را به وحشت انداخت و خواب وحشتناکي را ديد و موضوع را به يوسف معصوم رساندند و او با الهام و وحي الهي، طرح رهائي و نجات مردم را ارائه دادند و در آن طرح امانت و دقت و آيندهنگري خود را نشان دادند و در نتيجه رهبري وقت مصر از مأموران خواستند يوسف را به نزد من آوريد تا من او را مشاور و همکار مخصوص گردانم و او را به نزد وي آوردند و با او مذاکره و صحبت کردند و در اين مذاکره و صحبت آثار درايت و امانت و صداقت را يافتند و ملک او را مورد خطاب قرار داد و گفت: شما امروز نزد ما از جايگاه رفيع و بلندي برخوردار هستيد و فردي امين شناخته ميشويد.
يوسف(ع) فرمود: مسئوليت امور مالي و خزانهداري کشور را به من بسپاريد زيرا من فردي نگهدارنده و حفيظ و دانا هستم. و ما همچنين امکانات در روي زمين براي يوسف آمد کرديم تا خود تصميم بگيرد و برگزيند از آنها هر کدام را که بخواهد و ما در سايه رحمت خودمان کساني را که مورد مشيت و خواست ما قرار دارند به اين موقعيتها ميرسانيم و آثار رحمات خود را بر آنان شامل ميگردانيم و اجر و مزد نيکوکاران و محسنان را ضايع نميگردانيم و هر آينه اجر مزد آخرت بهتر و بالاتر است براي کساني که ايمان آورده اند و پرهيزگارند.[5]
دقت در اين آيات نيز به روشني نشان ميدهد که در نظامات ديني اعطاء مسئوليتها به صورت ديمي و باندي نميباشد و به خاطر تسليم کورکورانه در برابر قدرت بزرگ و حاکم و رهبري نميباشد و به خاطر مسائل گوناگون مالي و امثال آن نميباشد بلکه روي يک سلسله محاسبههاي دقيق واقعي و علي و معلولي ميباشد. پس اگر يوسف مسئوليت امور مالي و خزانه داري کشور را ميخواهد به عهده گيرد و اگر در ميان جامعه و رهبري آن به مکانت خاص نايل شده است به صورت دلبخواهي و اعمال سليقه شخصي و تصميمگيري فردي و به قول امروزيها از طريق اعمال ولايت نبوده است بلکه روي ملاکهاي واقعي و نفس الأمري که مقتضاي عدالت کلي است ميباشد و با توجه به همان ملاکهاي واقعي و نفس الأمري اين نوع مسئوليتها اعطاء گرديده است و رابطه ميان آنها يک امر قراردادي و جعلي و اعتباري نميباشد و به همين جهت قابل تغيير و نيز قابل جايگزين نميباشد. در اين مقوله، آيات آن قدر فراوان است که هر کس با کمترين مراجعه،به موارد زيادي برخورد خواهد کرد و ما از باب نمونه به اين مقدار بسنده کرديم.
نتايجي که از اين آيات به دست ميآيد اين است که در نظام اسلامي، عدالت که به عنوان يک اصل حاکم و استراتژي مطرح است تنها يک حسنه اخلاقي و يک فضيلت در برابر رذيلت اخلاقي نميباشد بلکه يک اصل کلي و حاکم به عنوان روح سيال در تمامي مقررات و ضوابط، حاکم و ساري است و در تمامي آنها به عنوان يک اساس و پايه غيرقابل تغيير ديده شده است و در سايه آن، سياستها و برنامهريزيها و موضعگيريها شکل ميگيرد و از آن ملهم ميگردد و در هر جاي عالم و روابط اجتماعي و سياسي و اقتصادي، نابساماني و در واقع جور و ستم مشاهده شود نشانگر بهم خوردن موازنهها و معادلهها است و در حقيقت نشانگر از بين رفتن عدالت و محاسبهها است و امروز که دنيا در يک وضعيت هيجان و بحرانهاي خطرناک به سر ميبرد و اضطراب و دلهرهها در تمامي زواياي زندگي انسانها حکمفرما است براي اين است که عدالت به خورده و جور و ظلم حاکم است و انسانها در جاي مناسب خود قرار نگرفتهاند و مقررات در جاي مناسب خود به مرحله اجراء در نميآيد و بالأخره همه در جاي نامناسب قرار گرفتهاند و اين وضع نابسامان و ناهنجار را به وجود آوردهاند و تنها راهحل پايان اين نوع نابسامانيها همان است که بشريت بسوي عدالت برگردد و هر چيزي در جاي مناسب خود قرار گيرد. ادامه دارد.
امام رضا عليهالسلام:
«کان ابي عليهالسلام اذا دخل شهر المحرم لا يري ضاحکا، و کانت الکابة تغلب عليه، حتي تمضي عشرة ايا، فاذا کان يوم العاشر، کان ذلک اليوم، يوم مصيبة و حزنه و بکائه»
هنگامي که ماه محرم ميرسيد پدرم عليه السلام هرگز خندان ديده نميشد، و اندوه بر او مستولي ميگشت تا ده روز بگذرد، پس وقتي روز عاشورا ميرسيد، آنروز، روز مصيبت و گريه و حزن و اندوهش بود.