قفقاز مهد دلير مردان مبارز غلامرضا گلي زواره
گذري بر جغرافياي قفقاز
قفقاز[1]
که در منابع اسلامي از آن به عنوان قبق[2]
ياد شده و بنا به نقل پروفسور ژيرکوف اعراب بدان جبل الالسنه گفتهاند،[3]
سرزميني است به وسعت تقريبي نيم ميليون کيلومتر مربع که چهره زمين ساختي آن را
رشته کوهها، درهها و دشتهاي بين کوهي تشکيل ميدهد و تراکم کوهستاني در اين
ناحيه بر سيماي اجتماعي- اقتصادي آن، اثر گذاشته و تيغههاي کوهستاني مرز بين اقوام و قبايل گوناگوني است که هر کدام داراي
فرهنگها و سنتهايي خاص ميباشند و در برخي مناطق، گاهي در روستاهايي خاص ميباشند
و در برخي مناطق، گاهي در روستايي به زباني تکلم ميشود که مردمان روستاهاي اطراف
از درک آن عاجزند.
منطقه قفقاز را ميتوان فلات مرتفعي تصور نمود
که حد فاصل دو فلات بزرگ ايران و آناتولي ميباشد. اين قلمرو با چهره ناهموار و
گوناگوني فرهنگي و انساني؛ ناحيهاي است بين درياي مازندران و درياي سياه که از
جنوب به ايران و ترکيه و ازشمال به روسيه محدود است. منطقه ياد شده از دشتهاي
کوبان و تِرِک در شمال تا مرزهاي ترکيه و ايران در جنوب گسترش دارد و به چهار
منطقه جغرافيايي تقسيم ميشود:
الف: قفقاز شمالي که اروپائيان به آن سوي
سيسکوکاز[4](اين
سوي قفقاز) ميگويند،از نظر ايرانيان ققفاز شماي آن سوي قفقاز محسوب ميگردد. در
اين قسمت تپههاي شمالي کوههاي قفقاز به دشتهاي کوبان و ترک منتهي ميشود که فلات
پست «ستاوروپول» ميان آن دو واقع است.
ب: قفقاز بزرگتر يا بولشوي کاوکاز
ج: ناحيه پست ريون و کورا که بين درياي سياه و
خزر قرار دارد و به وسيله رودهاي ريون و کورا زهکشي ميشود. اين قسمت را به همراه
رشته کوههاي قفقاز کوچکتر ماوراي قفقاز مينامند.
د: رشته کوههاي قفقاز کوچکتر، که بين ناحيه
پست ريون و کورا و فلات ارمنستان واقع است.[5]
سلسله جبال قفقاز با جهت شرقي، غربي قفقاز را
به دو ناحيه اين سو و آن سوي ققفاز تقسيم ميکند. بلندترين قله اين کوهها از سطح
درياي ازاد 5630 متر ارتفاع دارد. آب و هواي قفقاز در زمستانها بسيار سرد و در
تابستانها ملايم و معتدل ميباشد. ناحيه مذکور قرنهاي متمادي جزو قلمرو ايران
بود و درعصر قاجار بر اثر دو جنگي که منجر به دو معاهده گلستان و ترکمنچاي شد، خاک
قفقاز به روسيه تزاري واگذار شد.
قفقاز در بستر تاريخ
راهي که در ساحل غربي درياي مازندران از دربند
ميگذرد يکي از دو راه مهم مهاجرت اقوام شمالي به جنوب بوده است. در طي اين مهاجرتها،
بخشي از مسافران در کوههاي پرتراکم و خشن اين ناحيه براي خود مأمني يافتهاند و
داغستان امروز مسکن اقوام و طوايفي است که بقاايي همين مهاجرانند. تاريخ دو ملت
گرج و ارمن تا دوره انحلال امپراوري چيتها يعني تا 12 قرن قبل از ميلاد ميرسد. در
اران وشروان، اقوام ايراني از دورانهاي قديم ساکن بوده که بعدها با اقوام ترک که
از شمال شرقي و جنوب به قفقاز سرازير شدهاند، در هم آميختهاند. مهاجران يوناني
در فاصله قرون 8 و 6 قبل از ميلاد در سواحل درياي سياه، استقرار يافتند.
خزرها که قدرتي سازمان يافته و منسجم داشتند،
بيش از سه قرن در شمال دربند قدرتي استوار به شمار ميرفتند. مرکز خزرها نخست در
بلنجر (ماوراء قفقاز) بود که بعدها در کناره ولگا به ناحيه ايتل که امنتر بود
پناه آوردند.
اين قوم مردمي از تبار ترکان بودند که موضع
استراتژيکي مهمي را در مدخل حياتي ميان درياي سياه و درياي مازندران اشغال کرده
بودند، عشاير کوچکر و زبور در کفر به سر ميبردند و در اواسط قرن هشتم ميلادي آيين
يهود را براي خود برگزيدند. قلمرو خزران به منزله حايلي، کشور بيزانس را در برابر
هجوم قبايل وحشي صحاري شمال، نگاه ميداشت[6].
روسهاي کيفي در اواسط قرن دهم امپراتوري خزر
را در هم شکسته و در سال 1030 ميلادي اين تشکيلات براي هميشه مضمحل گرديد.
در قرن هفتم هجري، قوم وحشي و خونخوار مغول،
در منطقه قفقاز پديدار شدند و در مدت زماني کمتر از دو سال، بر سراسر اين ناحيه
استيلا يافتند. اغلب نواحي اين منطقه بزرگ، پايمال ستوارن مغول گشت و ساکنين آنها
قتل عام شدند. قفقاز در وحشت و کشتار سخت فرو غلطيد که در طول تاريخ سابقه نداشت،
آنان بر مسلمين اين ديار ضربات هولناکي وارد آوردند و قواي مهاجم مغول در مقام
خطرناکترين نيرويي درآمدند که تا آن زمان، اسلام را در اين منطقه تهديد کرده
بودند. بعد از مغولها، تيموريان و ترکمانان، دولتهاي صفويه و عثماني، بر سر تصرف
اين نواحي با هم در جنگ و ستيز بودند.
پيوند تاريخي و فرهنگي ايران و قفقاز
ايران و قفقاز از دورههاي باستان با هم
ارتباط داشتهاند، در دوره هخامنشيان ارمنستان و گرجستان زير فرمان ايران درآمد و
در حمله اسکندر به ايران، سپاهيان قفقاز جنوبي در کنار داريوش سوم، با مهاجمين
يوناني جنگيدند، در دوره سلوکيان قفقاز به چندين واحد خرجگزار منقسم گرديد و مانند
سواير نواحي آسياي غربي، تحت نفوذ فرهنگ و تمدن يوناني قرار گرفت و در بازرگاني
ميان شرق و غرب شرکت نمود، اما زبان اداري آن همچنان ايراني باقي ميماند که به
آرامي نوشته ولي به فارسي خوانده ميشد. پارتيان و پس از آن ساسانيان اين سرزمين
را بارها مورد تاخت و تاز خود قرار دادند. سرانجام در سال 66 ميلادي در پي توافقي
که با روم حاصل شد، يکي از حکمرانان اشکاني که تيرداد نام داشت دودمان اشکاني را
بخش غربي قفقاز جنوبي به وجود آورد که به پارتيان ايران وفادار بودند.[7]
کوه قفقاز که در هر مزدنامه از آن به عنوان
کاپ کوه يا گاب گه (Gabgoh) سخن آمده[8]
از روزگاري بسيار کهن، سدي بوده که سرزمينهاي استپي اوراسيا را از تمدن هاي
پيشرفتهتري که در بينالنهرين و آناتولي بودند، جدا ميساخت. فلات ارمنستان با
ستيغهاي آتشفشاني برکشيدهاش، مردم ايران را همين که در بودباش تاريخي خود استقرار
پابرجايي يافتند، به سوي غرب پيشراند.[9]
خزران، اين قوم جنگجو و مزاحم هر چند گاه به
قفقاز جنوبي هجوم ميبردند و يک بار تاخت و تاز آنان در قلب کشور ايران تا دينور و
همدان کشانده شده بود. پادشاهان ساساني براي جلوگيري از يورشهاي غافلگيرانه آنها
در معابر کوههاي قفقاز يک رشته استحکامات برپا کردند که معروفترين آنها شر دربند
(باب الأبواب) بود.
منطقه قفقاز تا عصر قاجاريه، بخشي از ايران
محسوب ميگرديد، ولي در 29 شوال سال 1228 هجري قمري با بسته شدن قرار داد گلستان
بخش عظيمي از اين منطقه به تصرف روسها درآمد و 13 سال پس از آن جنگ خانمسوز ديگري،
منجر به انعقاد قرارداد ننگينتر ترکمنچاي بين ايران و روس شد که مناطق ديگري از
قفقاز را از ايران جدا نمود.
فتواي ميرزا مسيح مجتهد
پس از پايان جنگهاي ايران و روس، دولت تزاري
براي اجراي مفاد اين معاهدههاي اسف انگيز، سفير خود را به ايران گسيل داشت،
گريبايدو ف (سفير فوق العاده روس) جواني شاعر و نويسنده از طبقه اشراف روسيه بود
که از امور سياسي چندان اطلاعي نداشت. وي از منسوبان نزديک ژنرال پاسکويچ
فرمانوراي قفقازيه بود که در ربيع الثاني 1244
هجري قمري در رأس هيأتي وارد تبريز، (مقر اقامت عباس ميراز نائب السلطنه)
گرديد. گريبايدوف در تهران به حضور فتحعليشاه بار يافت و پس از انجام تشريفات و
استقرار در سفارت روس، شروع به کار نمود. اين سفير خادم که از مسايل سياسي سر
درنميآورد، از معاهده ترکمنچاي تفسيري غيرمنطقي به عمل آورد. بدين معني که اعلان
کرد تمام افرادي که در روسيه و ممالک قفقازيه و ماوراء ارس متولد شد و در ايران به
سر ميبرند، ميتوانند به سفارتخانه، مراجعت کرده و براي بازگشت به زادگاه اوليه
خويش از حمايت دولت روس برخوردار شوند، آغايعقوب ارمني که به ظاهر مسلمان شده بود،
به دليل بدهکاري زياد از فرصت به دست آمده سوء استفاده نمود و خود را به سفارتخانه
روسيه افکند، وي با چربزباني و حيلههاي خاصي که به کاربرد گريبايدوف را به سوي
خود جلب کرد و به سفير جوان گفت:
تعداد بسياري از زنان رجال ايران، روسي بوده
که هم اکنون به اسارت ايران درآمدهاند و آنها را به اجبار مسلمان کرده و تحت انواع
شکنجه قرار دادهاند؛ از جمله دو تن از زنان اللهيار خان آصف الدوله را نام برد و
گريبايدوف را وادار نمود تا از دولت ايران تحويل آنها را درخواست کند.
در صورتي که اين زنان به اختيار خود مسلمان
شده و طبق آئين اسلام، ازدواج کرده و از شوهران خود، صاحب فرزند شده بودند، با
اصرار سفير روس، دربار قاجار زنهاي آصف الدوله را به معيت يکي از خواجه سراها به
سفارت روس فرستاد تا مورد بازجويي و تحقيق قرار گيرند.
آصف الدوله که مشاهده کرد، فتحعليشاه مرعوب
قدرت روسيه قرار گرفت است به دژ مستحکم و شکستناپذير روحانيت پناه برد و صلاح را
در اين ديد که از ايمان و فداکاري و باورهاي مذهبي مردم مسلمان ايران، استعانت
جويد. بدين منظور به محضر ميرزا مسيح مجتهد رفت و شرح ماوقع را با تفصيل با آن
فقيه مبارز، در ميان نهاد. ميرزا مسيح که مجتهدي صاحب نفوذ و در بين عامه مردم به
مرجعيت مشهور و فتوايش براي عموم لازم الاجرا بود نخست از چنين اهانتي که بر
مسلمين روا داشته شده بود، سخت اندوهگين و متأثر گرديد و سپس در حضور جمعيت فتوا
داد که نجات زنان مسلمان، واجب و محاربه در اين امر به منزله جهاد محسوب ميشود.
شيعيان مقيم تهران از خبر بردن دو زن مسلمان به سفارتخانه بيگانه به خشم آمدند و
براي اجراي فتواي مرجع تقليد خويش، در پوست خود نميگنجيدند و رفع اين توهين را
وجهه همت خويش قرار دادند. روز سوم شعبان سال 1244 هجري قمري، مطابق با 11 فوريه
1892 ميلادي بازار تهران بسته شد و مردم عصباني با فريادهاي خشمگين «واشريعتا»
گويان به سفارت روس يورش بردند.
سفارتخانه روس در اندک مدتي به محاصره مسلمين
درآمد و خروش مردم که هر لحظه بر وخامت اوضاع ميافزود، گريبايدوف را از خواب نخوت
بيدار نمود، او که هرگز وقوع چنين ماجرائي را در ذهن خود تصور نمينمود، بيمناک و
آشفته دستور داد زنان آصف الدوله را تحويل مردم دهند و اغايعقوب ارمني را که مسبب
اصلي اين فتنه گرديده بود، بيرون فرستاد که امت مسلمان، وي را همانجا قطعه قطعه
نمودند. در اين ميان تيري از پنجره يکي از اتاقهاي سفارت شليک شد و يکي از
مسلمانان را به شهادت رسانيد، اين حادثه بر خشم مردم افزود، چنانه پيکر آن شهيد را
بر دوش گرفته و با فرياد «وااسلاما» به مسجدي در آن حوالي انتقا دادند و در
مراجعت، چون سيلي خروشان مشغول تخريب سفارت و بالا رفتن از درب و ديوار آن شدند تا
انتقام خون برادر مسلمان خويش را بازستانند.
گريبايدوف اشرافزاده، هر چه کوشيد تا با پول
و توزيع اشياء نفيس بين مردم، از شدت خشم آنان بکاهد، سودي نبخشيد و مردم عصباني
از عزم خود منصرف نشده و به استقبال مرگ رفتند و به کشتن اتباع روسي پرداختند، در
اين ماجرا 38 نفر از اعضاي سفارت به هلاکت رسيدند و هشتاد نفر از مسلمانان شهادت
را نصيب خويش نمودند. پس از آن به سوي ارک سلطنتي هجوم آوردند، ولي چون درهاي آن
را قبلا بسته بودند موفق نشدند به کاخ سلطنتي راه يابند. واستن انگليسي در کتاب
تاريخ قاجار پيرامون واقعه آن روز نوشته است:
«از ميان جمعيت، کسي فرياد کشيد که اسبهاي
روسي در طويله سفارت انگليس هستند.»
جمعيت با شنيدن اين جمله، عازم سفارت انگليس
گرديد که کوشش آنان براي گشودن دروازههاي سفارت بينتيجه ماند ولي از ديوار خانه
مجاور و از طريق شکافي به صحن حياط اصطبل سفارت راه يافته و يک مير آخورگرجي و دو
قزاق روسي را کشتند.
قفقاز منطقهاي اسلامي
توسعه اسلام در مناطقي که امروزه به قفقاز
موسوم است، نخست در قرن اول هجري صورت گرفت. در اين ايام لشکر پيروزمند اسلام به
مناطق شرقي ماوراي قفقاز يا آلباني قفقاز که در آن زمان اکثرا مسيحي و مزدايي
بودند رخنه نموده و به سال 22هجري آذربايجان و در بين سالهاي 65 و 66 هجري دربند
را به تصرف خود درآوردند که تا قرنها بعد منتهي اليه شرقي مرزهاي اسلام را در
برابر ايلات ترک تشکيل ميداد. سپاهيان خزر که در نواحي شمالي اين نقاط استقرار
داشتند به طور مؤثري مسلمين را از تسخير اروپاي شرقي بازداشتند و اگر خزرها در
ناحيه شمال قفقاز نبودند، دولت بيزانس که جان پناه تمدن اروپايي در شرق به شمار ميآمد،
نميتوانست در مقابل جهاد مسلمين مقاومت کند و شايد تاريخ و مسيحيت و اسلام به
گونهاي ديگر نوشته ميشد. گفته ميشود که نبرد مسلمين و خزرها- اين قدرت سازمان
يافته نظامي- تا يک قرن بعد ادامه داشت و در اواخر قرن هشتم ميلادي پس از شکست اين
قوم از مسلمانان، طبقه حاکم خزران، به آئين يهود گرويدند. خزرها در اين سال قصد
داشتند تا دمشق پيش بروند، ولي لشکريان تازه نفس مسلمان راه را بر آنان بستند و
خزرها ناگزير از راه کوهستان عقب نشستند. سال بعد مسلم بن عبدالملک که قبل از آن
فرماندهي سپاه اسلام را در محاصره استانبول برعهده داشت؛ شهر بلنجر مرکز حکومت
خزرها را متصرف گرديد و حتي تا سمندر يکي ديگر از شهرهاي بزرگ خزرها در شمال، پيش
تاخت ولي موفق نشد پادگاني دائم در آنجا مستقر نمايد و به ناچار به قفقاز عقب
نشست، و بدين گونه خزرها راه مسلمين را بر سواحل شرقي اروپا، ولگا و دانوب و
امپراتوري روم شرقي (بيزانس) بستند و به قلو ديمتري اوبولنسکي (ObolenskyD)
خط قفقاز را در برابر مسلمين به سوي شمال سد نمودند. با همه اين مقاومتها آئين
اسلام به درون قلمرو خزرها گسترش يافت و در اوخر قرن نهم ميلادي اکثر اهالي خانات
خزرها بدان گرويده بودند.[10]
قفقاز شرقي تا سالهاي بعد، يعني تا زمان کشورگشايي روسها در قرن نوزدهم بخشي
پيوسته از جهان اسلام باقي ماند که جزء قلمرو ايران به شمار ميآمد و با روي کار
آمدن سلسله صفويه و رسمي شدن مذهب تشيع در ايران، آذربايجان نيز در مقام تأسي از
ايران برآمد و تشيع را به عنوان دين غالب مسلمانان ماوراي قفقاز پذيرفت.
توسعه اسلام در قفقاز همچنان در اعصار و قرون
بعد ادامه يافت و تسخير سرزمينهاي اسلامي به دست روسها در فاصله ادوار ميان قرن
شانزدهم تا اوايل قرن بيستم نتوانست مانع از پيشرفت و توسعه اسلام در اين نقاط
گردد. اسلام در مقام آيين پرصلابت و وحدت بخش بين اقوام گوناگون قفقاز تا زمان
برزو انقلاب اکتبر با پويايي خستگيناپذير، راه خود را ادامه داد و پيروان جديدي
را يافت، بدين گونه مناطق مسلمان نشين قفقاز با ساير نقاط جهان اسلام، ارتباطي
پيوسته داشتند و از تاريخي و فرهنگي همانند برخوردار بودند و به زباني مشابه سخن
گفته و مينوشتند، کشورگشايي روسها موفق نشد، در اين وضع تفاوتي بنيادي حاصل کند
بيش از هزار سال است که قفقاز در تحولات فرهنگ اسلامي و تاريخ جهان اسلام، نقش
عمدهاي بر عهده داشته است و سنت اسلامي در زندگي اجتماعي و روابط خانوادگي افراد
به شکل مؤثري حضور داشته و دارد و اختناق کمونيستها نيز نتوانست هويت مذهبي و
باورهاي ديني مردمان اين سامان را کم رنگ نمايد.
هم اکنون دين غالب سکنه قفقاز اسلام است و
اکثريت مسلمانان پيرو مذهب تسنن بوده و طريق حنفي را برگزيدهاند، مسلمانان
داغستان مکتب شافعي دارند، کردهاي ساکن نواحي جنوب غربي قفقاز و ترکهاي آذري شيعه
هستند، اقليتي يزيدي در ميان کردها ديده ميشود[11]
در ارمنستان اکثريت با ارامنه و در گرجستان غالبا آيين مسيحيت را انتخاب کردهاند.
وقوع انقلاب شکوهمند اسلامي در ايران و
جايگزين شدن ارزشهاي ديني به جاي تشکيلات طاغوتي در اين کشور، مردمان قفقاز را در
احياي هويت اسلامي و مبارزه با نظام کمونيستي اميدوار و استوار نمود. مبارزين قفقاز
که از هنگام سلطه روسها مبارزاتي را با مهاجمين داشتهاند، انقلاب اسلامي ايران را
به عنوان الهام بخش تلاشهاي خويش تلقي نمودند، نسل جوان، روشنفکران و گروهکثيري
از مردمان قفقاز که در زندگي آنان مذهب نقش مهمي را به عهده داشته است به شدت تحت
تأثير اين انقلاب عظيم و بارقه الهي قرار گرفتهاند. چون اين انقلاب ضد استکبار
بوده و هست و مسلمانان قفقاز با نوع سوسياليستي استکبار درگير بودند به لحاظ سياسي
نيز آن را بهترين سرمشق خود ميدانستند. حمايت انقلاب اسلامي از ارزشهاي الهي،
اخلاق اسلامي و دخالت دادن معارف اسلامي در متن زندگي اجتماعي – سياسي از ديگر
نکاتي است که براي مسلمانان قفقاز جاذبه انقلاب را افزون نموده است. مسلمانان
قفقاز وقتي مشاهده کردند که برادران ديني آنها در ايران، امپرياليسم شرق و غرب را
خوار و خفيف نموده و اميد آنها را در هم شکسته، در منهزم نمودن قدرت رقيب و همتاي
آمريکا يعني امپرياليسم شوروي مصممتر گرديدند و همين اميدواري آنان را در مبارزه
با نظام مارکسيستي توانمند ساخت.
نگراني مقامات شوروي و آشفتگي سازمان جاسوسي
کا. گ. ب از وضع ايران در بحبوحه انقلاب اسلامي خود دليل بارزي بر آن است که اين
تحول عظيم عزم مسلمانان قفقاز را براي نبرد با سلطهگران جزم نموده است.
آوارگان مقاوم
متنوعترين اقوام جهان در قفقاز سکونت دارند و
در يک دستهبندي کلي چهار گروه زباني در اين منطقه ديده ميشود:
الف: مردمان نخستين که در قفقاز جنوبي و قفقاز
شمالي زندگي ميکنند، گرجيها، چچنها، چرکسها، کاباردينها و گروههاي ديگر در اين
گروه قرار ميگيرند.
ب: هند و اروپايي که حدود 30% مردمان قفقاز را
تشکيل ميدهند: ارمنيها، کردها، اوستها، طالشها، تاتها، اسلاوها (روسها و اوکراينها)
از اين دسته هستند.
ج: ترک زبان: مردم آذربايجان که از نژاد
ايراني هستند و در زمان سلطه سلجوقيان زبانشان به ترکي آذري تغييري يافته است. در
شمال قفقاز ترکان قبچاق (کارچاي، ترکمنها و ..) اسکان يافتهاند.
د: تنها گروه سامي زبان قفقاز آسوريها هستند
که به روسيه رفتند.
يکي از اقوام قفقاز شمالي آوارها هستند که خود
عقيده دارند نام آنها از آواره فاسي گرفته شده و آنان مردمي بودهاند که پس از
انقراض ساسانيان از ايران به داغستان رفته و در کوههاي آن ديار آواره گشتهاند.
اکثريت قوم آوار در کوههاي داغستان و در نوار مورب عريضي که سراسر خاک اين جمهوري
را از شمال شرقي به غرب در بر گرفته است، سکونت دارند. در قاموس الاعلام ترکي
سرزمين آوارها را يکي از بخشهاي دهگانه داغستان دانستهاند و ميرزا مهدي خان
استرآبادي در کتاب دره نادره نوشته «آوار در منتهاي داغستان به حدود چرکس متصل
است» در منابع جغرافيايي اسلامي سرزمين آوارها را سرير و به عربي صاحب السرير
خواندهاند و گويند چون تخت زريني را از ايران به داغستان بردهاند، اين نام را به
قلمرو آوارها دادهاند.[12]
حمزه اصفهاني مينويسد سرير فارسي است.[13]
اسلام به تدريج از همان اوايل در ميان آوارها ريشه دوانيد و تانوس (Tanus)
از مراکز مهم آوارها به صورت مرکز تعليمات اسلامي درآمد. آوارها از نظر فرهنگي يکي
از پيشرفتهترين اقوام قفقاز محسوب ميشوند و از همان ابتداي گرايش به اسلام براي
تحصيل علوم ديني از خود رغبت و علاقه نشان دادند.[14]
آوارها به دليري و مردانگي، شهرت دارند و در جنگهاي نادرشاه در رکاب وي ميجنگيدند.
با شروع جنگهاي ايران و روس و ايران و عثماني و پس از تغيير رژيم روسيه بسياري از
آوارها به اجبار و تحت شرايط بسيار خشن به سيبري و آسياي ميانه کوچ داده شدند. در
ترکيه، سوريه، عراق و اردن نيز گروههايي ازاقوام آوار زندگي ميکنند. آيين آوارها
اسلام و مذهب اين قوم، شافعي است و دانشمندان آنها آثار ارزندهاي به زبانهاي
فارسي و عربي تأليف نمودهاند.
آوارها به دليل اعتقاد مذهبي که داشتند به
آساني تسليم حکومت تزاري نشدند و سران آنها چون قاضي محمد، حمزت بيک، شيخ شامل، و
حاجي مراد ايستادگي نموده و اقوام شمال قفقاز را براي جهاد با روسها آماده نمودند.
شيخ شامل يکي از قهرمانان مشهور آور است که با الهام از تعاليم اسلامي، پيکار با
روسها را آغاز کرد. وي در سال 1829 ميلادي به هنگام نبرد روسيه با عثماني داغستان
را از وجود سربازان تزاري پاک کرد و بخشي از ناحيه چچن را متصرف نمود و در سال
1834 ميلادي دولتي مستقل و محلي به وجود آورد، بسياري از قبايل شما قفقاز از نهضت
اسلامي شامل، حمايت نموده و بدو پيوستند چنانچه بيش از 270000 سرباز و افسر روسي
مدت سي سال (از 1829 تا 1859م) براي مبارزه با شيخ شامل و پيروان او در داغستان و چچن
به جنگ خونيني دست زدند و کاري از پيش نبردند و حتي براي اينکار بسيار از جنگهاي
سرزمين آوارها را تخريب نمودند تا با احداث راههاي نظامي به درههاي کوهستاني راه
يابند. با اين حوال، براي تصرف مواضع آوارها با شکست روبرو شدند. سرانجام شامل را
در سال 1859 در کوههاي ده قوني که تا مخاچ قلعه (مرکز داغستان) 170 کيلومتر قاصله
دارد، دستگير کرده و به نزد فرمانده روس آوردند.[15]
دست يازي روسها به قفقاز
در خلال سالهاي 330- 333 هجري قمري (942- 944
م) قوم روس سراسر ماوراي قفقاز مسلمان نشين را مورد نهب و غارت قرار داد، بردع آبادترين
شهر آذربايجان نابود گرديد و ساکنانش قتل عام شدند.
در قرن دهم ميلادي که اکثر روسها در کفر به سر
ميبردند، مدتي بود که اسلام در داغستان و نواحي شرق ماوراء قفقاز راه يافته بود و
اقوام ساکن در اين نواحي در مقايسه با روسها از برتري سياسي و فرهنگي به مراتب
عاليتري برخوردار بودند. در فاصله 1584 م تا 1605 م توسعه روسيه بيشتر در جهت
جنوبي يعني به سوي شمال قفقاز، منطقه قبارطه (Kabardiab) وداغستان انجام گرفت، روسها در سال 1587 م
به ترک (Terek)
در جلگههاي قفقاز رسيدند و در ترسکي گوردوک (Terskigorodok) قلعهاي بنا کردند که پايگاه يورشهاي بعدي
آنان بود. آنها ميخواستند با تهاجمي گسترده قفقاز را در نورديده و به اين نقاط
استيلا يابند. عثمانيها وتاتارها که از اين وضع احساس خطر نمودند، واکنش خشونت
باري از خود نشان دادند. در سال 1595 م روسها با احداث پايگاهي نظامي برکناره رود
ياييق (Yaik) سيطره خويش را بر ولگاي سفلي تحکيم بخشيدند
و کنترل کامل مرغزارهاي شمال درياي خزر را در دست گرفتند، روسها گرچه در ولگا
پيروزي بزرگي به دست آوردند ولي در قفقاز شکست فاحش خوردند و آنچه که چنين امري را
سبب گرديد تقويت حضور اسلام در ميان اقوام کوهنشين شمال قفقاز بود. در قرون هفدهم
و هيجدهم، روسها ضمن يورش به قلمرو مسلمانان قفقاز، براي محو سنتهاي اسلامي، تلاشهايي
را پيش گرفتند، انهدام مساجد يا حداقل تعطيلي آنها، مصادره موقوفات، افتتاح مدارس
مسيحي و فعاليتهاي تبشيري در اين روستا صورت گرفت. با اين وجود دست اندازي روسها
بر شمال قفقاز با مقاومت شديد کوهنشينان قفقاز مواجه شد. جنگهاي مسلمانان اين خطه
با روسها با تسليم شدن شيخ شامل در سال 1859م به پايان رسيد و روسها مناطق ماوراي
قفقاز را تسخير کردند.
در طول سه قرن و اندي حاکميت روسها بر مسلمين
قفقاز يعني از 1552 تا 1917 م حکومت مسکو شيوههاي گوناگوني را براي حفظ و تداوم
امپراتوري استعماري خويش وضع کردند، انهدام از طريق اخراج يکي از اين روشها بود که
در مورد طوايف چرکس غربي و آبخازستان اعمال گرديد، در مورد باشقيرها و ساکنين
شمالي غربي قفقاز به بهانه عقب ماندگي انقراض و مرگ را به عنوان راه انهدام آنان
برگزيدند. همسان گرداني از طريق گرويدن به مسيحيت، روس زدگي زباني و فرهنگي نتايج
موفقيتآميزي به دنبال نداشت چنين به نظر ميرسد که دولت تزاري در قبال مسلمانان
شمال قفقاز سياست مشخص و روشني نداشته است استعمار زراعي روسها در جلگهها و مناطق
شمال غربي قفقاز يعني در قلمرو چرکسها تشويق ميشد، ولي در مقابل اين وضع
کوهستانهاي داغستان و قلمرو چچنها دست نخورده باقي ماند و براي استعمار آنها
اقدامي به عمل نيامد.
با وجود تلاش روسيه براي روسي نمودن قفقاز به
دليل جو بيگانه ستيزي و تنفر مسلمانان از سلطه مهاجمين تزاري بر حسب آمارها ساکنين
روسي در اين مناطق رو به کاهش بودهاند. و برخي جمهوريهاي قفقاز نسبت روسها به
کل سکنه بومي گاهي از 50% در سال 1960 به کمتر از 30% در سال 1979 م تقليل يافته
است.
قفقاز پس از انقلاب اکتبر شوروي سابق
مقامات شوروي سابق، نخست بر اساس آموزه
مارکسيسم هر گونه مليتي را منکر شدند ولي در سال 1924م قدري به گذشته توجه کردند و
سياست خود را در قبال مسلمانان قفقاز به آميزهاي از روش سوسياليستي و تجارب دولت
تزاري تغيير دادند، در اين استراتژي کليه مليتها را برابر، تلقي نمودند و همسان
گرداني روسي را تبليغ کردند و پديدهاي به نام امت اسلامي را منکر شدند ولي پس از
مدتي مشاهده نمودند که اين روش به اهداف آنان که رسيدن به يک مليت ولي پس از مدتي
مشاهده نمودند که اين روش به اهداف آنان که رسيدن به يک مليت شوروي و انسان شوروي
بود کمکي نکرد و لذا براي مقابله با مسلمانان اين خطه روش انهدام و اخراج را پيش
گرفتند، پس از جنگ دوم جهاني استالين اين رفتار ددمنشانه را پيش گرفت و حتي قبل از
خاتمه جنگ برخي مليتها را دست چين نموده و آنها را بر خلاف هر گونه منطق به خيانت
متهم نمود تا با انحلال واحدهاي اداري مناطق آنها و از بين بردن مراکز ديني و
اجتماعي و تبعيد آنها به آسياي ميانه و سيبري، اين اقوام مسلمان را مجازات کرده
باشد. قراچاييها(Karachays) بالکارها (ترکهاي قفقاز) چچنها و اينقوشها،
مسختيها، به چنين رفتار وحشيانه مبتلا شدند.قلمرو ملي اين اقوام از ميان رفت.
منطقه خودمختار قراچاي، چرکس به منطقه خودمختار چرکس تقليل يافت و مناطق قراچاي به
گرجستان ضميمه شد، بالکار به گرجستان منضم گرديد و جمهوري خودمختار قبارطه- بالکار
به جمهوري خودمختار قبارطه خلاصه گرديد. مجموعه تبعيدشدگان به حدود يک ميليون نفر
بالغ ميگرديدند که 4/1 آنان به دليل شرايط ناگوار و وضع ناهنجاري که داشتند جان
سپردند. اما بکار بردن اين شيوه مرگبار، گرچه با ضايعات انساني و مالي فراوان
توأم بود ولي اثرات جالبي را به دنبال داشت، زيرا با اعاده حيثيت از برخي اقوام،
آنان به بازسازي مناطق ملي خود دست زدند و با روحيهاي مقاوم در مبارزه باسلطهگران
کمونيسم، مصممتر گرديدند و برخلاف سالها تبعيد و تحمل سختي دست از آيين و باروهاي
مذهبي برنداشتند و مذهبيتر از گذشته شدند و در دوران تبعيد و دوري از وطن به نشر
اسلام بين اقوام آسياي ميانه پرداختند.
کوه نشينان شمال قفقاز گرچه متشکل از گروههاي
قومي با زبانهاي گوناگون بودند و ساختار اجتماعي و اقتصادي متفاوتي داشتند ولي
اسلام به آنان وحدتي بخشيده بود که در مبارزه مشترک آنان عليه مهاجمين روسي بسيار
مؤثر بود. مقامات شوروي سابق نخست با اين انديشه وحدت هم آواز شدند و در اين منطقه
يک جمهوري خودمختار کوهستاني تأسيس نمودند ولي اين وضع زودگذر بود و با سرکوبي
قيامهاي مسلمانان پنج حوزه مجزاي سياسي را در اين نقاط تشکيل دادند که عبارتند از:
جمهوري خودمختار چچن اينقوش، جمهوري خودمختار قبارطه- پالکار، جمهوري خودمختار
اوستي شمالي، منطقه خودمختار آديغه، منطقه خودمختار قراچاي بالکار و بدين ترتيب با
ايجاد خرده مليتهايي از طوايف گوناگون اصل تفرقه را به نقطه اوج خود رسانيدند. در
دوران بعد انقلاب تا تا سال 1936 م ماوراء قفقاز (قفقاز جنوبي) تحت نام جمهوري
سوسياليستي قفقاز اداره ميشد با قانوني که در اين سال به تصويب رسانيدند به سه
بخش اصلي گرجستان، آذربايجان و ارمنستان تجزيه شد. توطئه سياسي روسها در خصوص
منطقهاي که در عصر اسلام اران نام داشت به صورت جعل و تحريف نامهاي جغرافيايي و
وارونه نشان دادن واقعيات تاريخي و جغرافياي اين منطقه تظاهر نمود. اين منطقه که
بين رودهاي کرد و ارس در ماوراي قفقاز قرار دارد، همان سرزمين آلبانياي قديم ميباشد
که در منابع روسي به جاي آن دو اصطلاح آذربايجان شمالي و آذربايجان جنوبي پديدار
گشت.[16]
آنها بدين نکته بسنده نکردند و چندي بعد مؤلفان شوروي اعلام داشتند که آذربايجان
هيچگاه بخشي از ايران نبوده و به طور موقت و در نتيجه اردوکشيهاي استيلا گرانه
اشغال شده است.[17]
با فروپاشي نظام مارکسيستي منطقه قفقاز که
داراي گوناگوني قومي و فرهنگي است دچار بحرانهاي سياسي و جدالهاي قومي و مذهبي
گرديد. آذربايجان و ارمنستان باگرايش ديني و آرمان سياسي متضاد با يکديگر اصطکاک
پيدا کردند که اين وضع منجر به تجاوز ارمنستان به خاک جمهوري آذربايجان و اشغال
بخشي از خاک اين سرزمين شيعه نشين گرديد. کارشناسان سياسي معتقدند که اگر اين روند
ادامه يابد آنگاه براي ارمنستان صرف نظر کردن از اراضي اشغالي مشکل خواهد شد و وضع
اسفبار فلسطين اشغالي در جمهوري آذربايجان تکرار خواهد شد. استکبار جهاني از وضع
بحران پيش آمده در قفقاز سوء استفاده نموده و با رفتارهاي سياسي تشنج منطقه را
تشديد ميکند. همچنين قدرتهاي جهاني به شدت نگران توسعه حضور ايران در منطقه قفقاز
جنوبي هستند و مايلند دولتهاي منطقهاي که مشي آنان را دنبال ميکنند، حامي
طرفهاي درگير باشند.