تاريخ قرآن

تاريخ قرآن

قسمت اول

آية الله معرفت

 

 اشاره:

 علوم قرآنى، ارزشمندترين
دانشهايى‏اند كه دلهاى شيفتگان را سيراب، و روحشان را مفرّح مى‏سازند و طبيعتاً
پرداختن به آنها، از وظايف مجله و از انتظارات خوانندگان به شمار مى‏رود.

 از اين رو، سلسله مباحثى
درباره “علوم قرآن” از كتاب “تلخيص التمهيد”، اثر استاد محمد‌هادى معرفت، اقتباس و
ترجمه شده كه از اين شماره، تقديم علاقه‏مندان مى‏گردد.

 “واحد ترجمه مجله”

 

 جمع آورى قرآن به شكل كنونى –
در نظم آيات و ترتيب سوره‏ها و نيز شكل گيرى و نقطه گذارى و مجزا كردن به اجزا و
قطعه‏هاى مختلف – ناشى از يك عامل نبوده و در دوره اوليّه وحى تكميل نشده، بلكه طى
دوره‏هايى انجام گرفته است، كه سرآغاز آن دوره رسالت بوده و به زمان يكى كردن
مصحفهاى مختلف در عهد عثمان منتهى شده است؛ سرانجام در زمان “خليل بن احمد نحوى”
قرآن توسط وى به شكل كنونى تدوين شد.

 بحث و بررسى در اين زمينه،
بيشتر شبيه بررسى يك ماجراى گسترده تاريخى و اوضاع و احوالى است كه بر اين كتاب
جاويد آسمانى گذشته است. ولى مقصود ما در اين جا جمع‏آورى و تأليف قرآن به عنوان
مصحفى در يك مجلد مى‏باشد كه هم اكنون در دسترس ماست، همچنين بحث ما از دوره‏اى
است كه قرآن در آن دوره، جمع و تأليف شده و عواملى كه اين نقش مهم را ايفا
كرده‏اند. از اين جهت، از قرآن در دوره اوّل آن – كه بيش از نيم قرن نمى‏گذرد –
سخن مى‏گوييم، سپس به طور مختصر درباره سرگذشت آن در دوره‏هاى بعدى، بحث مى‏كنيم؛
و اين بحث در سه مرحله اساسى است:

 1- نظم كلمات قرآن، به شكل
جمله و تركيبهاى كلامى در ضمن آيات.

 2- جمع آورى آيات قرآن، در
چارچوب سوره‏هاى كوچك و بزرگ.

 3- ترتيب سوره‏ها در يك مجلد
به شكل مصحفى كامل.

 

  نظم كلمات قرآن

 ترديد نيست كه نظم كلمات قرآن
و ساخت جمله‏ها و عبارتهاى بديع آن، ناشى از وحى است و هيچ بشرى در آن دست نداشته
است. در اين نظم، با گذشت زمان، هيچ تغيير و تحريفى رخ نداده است: “انّا نَحنُ
نَزَّلنا الذّكرَ و انّا لَه لَحافِظُون؛1 ما قرآن را فرو فرستاديم و ما نيز حافظ
آنيم.”

 سرّ اين اعجاز دايمى، كه
همواره قرآن بدان تحدّى كرده و مدّعيان را به مبارزه طلبيده، در همين امر نهفته
است كه

 اولاً: انتساب جمله و عبارتى
به شخص معينى، به اين معنا است كه او كلماتى را كه در اين عبارت به كار رفته، به
رشته نظم كشيده و با اسلوب خاصّ خود، در قالب جمله و عبارت ريخته است و اگر كسى كلمات؛
يعنى مفردات، يك جمله را انتخاب كند و ديگرى آن را منظم نمايد و با اسلوبى خاص از
آنها جمله‏اى بسازد، چنين جمله‏اى از آنِ شخص اخير است و نه منسوب به شخص اوّل. و
اين چنين است قرآن كه كلام خداى عزيز است و تنها عامل تنظيم كلمات و ايجاد جمله‏ها
و عبارتهاى بديع آن، وحى است اما كلمات و مفردات جمله، بدون در نظر گرفتن تركيب و
تأليف آنها، همان كلماتى است كه هر روز و شب، مورد استعمال اهل آن زبان است و
اعجاز در تنظيم آنهاست كه از ناحيه وحى آسمانى است.

 ثانياً: قسمت عمده اعجاز قرآن،
در وراى اين تنظيم بديع و نو و در اسلوب و تعبيرات پرشكوه آن و در هماهنگيهاى
گوش‏نواز و پراحساسش نهفته است و قرآن خود، همه فصيحان و سخنوران را دعوت كرده است
كه مانند آن را به وجود آورند، ولى از اين كار ناتوانند ولو آن كه همه، دست به دست
يكديگر دهند: لا يأتُونَ بمثله و لو كانَ بَعْضُهم لِبَعْضٍ ظهيراً؛2

 اگر به فرض محال، به امكان
دخالت بشر در تنظيم قرآن قايل باشيم، به معناى ابطال دعوت عام قرآن به تحدى است و
از اين رو، جواز تبديل “عِهْنِ” به “صُوفَ” در آيه كريمه “كَالْعِهْنِ المنقُوش”3
كه به ابن مسعود نسبت داده شده است4 و يا قرائت ابوبكر “و جاءت سَكْرَةُ الحَقِّ
بالموت” به جاى “وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالحقِّ”، سخنى دروغ يا يك نظر
شخصى به شمار مى‏آيد، كه ديگر چنين جمله‏اى، آيه قرآنى تلقى نمى‏گردد.

 ثالثاً: اتّفاق كلمه امّت
اسلامى در تمامى ادوار تاريخ بر اين است كه نظم موجود و اسلوبى كه در ساخت جمله و
تركيب آيات قرآنى به كار رفته تنها از ناحيه وحى آسمانى است و تمامى طوايف اسلامى
با همه اختلافات عقيدتى آنان در موارد ديگر، در اين مورد متفق و به آن ملتزم
هستند. از اين رو هيچ يك از علماى ادب و بيان، ترديد نكرده‏اند كه اگر آيه‏اى از
قرآن با قواعد دستورى مخالف بود، آيه قرآن را حاكم بر قاعده دستورى بدانند و قاعده
را متناسب با تركيب آيه تأويل كنند، زيرا مى‏دانند كه نظم موجود در آيه، مبتنى بر
وحى است كه خطا و اشتباهى در آن نيست و خطا در فهم و استنباط آنان از قواعد دستورى
است.

 

  جمع آورى آيات

 جمع آورى آيات قرآن در هر سوره
به ترتيبى كه هم اكنون در دست است، غالباً طبق ترتيب نزول آنها انجام گرفته است:
هر سوره با “بسم الله الرحمن الرحيم” آغاز مى‏شده و آيات اين سوره كه پس از آن و
به تدريج يكى پس از ديگرى نازل مى‏شده به ترتيب نزول، ضبط شده است، تا اين كه “بسم
الله” ديگرى نازل مى‏شده و علامت آن بوده كه سوره پايان يافته است و سوره‏اى ديگر
آغاز مى‏گردد.

 امام صادق(ع) فرمود: “پايان
يافتن سوره با آمدن “بسم الله الرحمن الرحيم” در ابتداى سوره ديگر
شناخته مى‏شود.”5

 ابن عباس گفته است: “پيامبر (ص)
جدايى سوره‏اى از سوره ديگر را با نزول “بسم الله الرحمن الرحيم” تشخيص
مى‏داد و مى‏دانست كه سوره به پايان رسيده و سوره‏اى ديگر شروع مى‏شود.”6

 كاتبان وحى، خود به اين روش
واقف بودند و به ضبط آيات در سوره‏اى كه “بسم اللّه” آن نازل شده، بر حسب ترتيب
نزول آنها و يكى پس از ديگرى ملتزم بودند، بدون آن كه به تذكّر در مورد چگونگى ضبط
هر آيه نياز باشد.

 به اين ترتيب آيه‏هاى هر سوره،
به ترتيب نزول آنها در عهد پيامبر(ص) مرتّب شده، كه آن را “ترتيب طبيعى” مى‏ناميم
و ترتيبى كه هم اكنون در دست است، نسبت به اكثر قريب به اتفاق آيات، بر همين اساس
است.

 معروف است كه مصحف على(ع) با
دقّتى كامل بر همين ترتيب طبيعى، مرتّب بوده است؛ ترتيبى كه در مصحفهاى ديگر صحابه
– به نحوى كه خواهيم گفت – از آن تخلّف شده است.

 عامل ديگرى در ضبط برخى از
آيات وجود داشته كه موجب شده است اين دسته از آيات، بر خلاف ترتيب نزول آنها ضبط
گردد و آن دستور خاصّ پيامبر(ص) بوده كه احياناً امر مى‏كرده‏اند كه آيه‏اى در
محلّى از سوره‏اى كه قبلاً كامل و ختم شده است، ضبط گردد. بى‏شك حضرتش مناسبت
نزديكى بين چنين آيه‏اى با آياتى كه قبلاً نازلشده مى‏يافته‏اند و به اذن خداى
متعال، به ضبط آن در محلّ مورد نظر امر مى‏كرده‏اند.

 و اين موارد در زمره مستثنيات
عدول از ضبط آيات، حسب ترتيب نزول آنهاست كه به دستور خاصّى نياز داشته است. احمد
در كتاب خود (مسند) از “عثمان بن ابى العاص” روايت كرده كه: در محضر پيامبر(ص)
بوديم كه حالتى به حضرتش دست داد و سپس به حالت عادّى بازگشت و فرمود: جبرئيل بر
من وارد شد و گفت: اين آيه را در اين محلّ از اين سوره ضبط كنم: “انّ اللّه يأمرُ
بالعدلِ و الاحسان و ايتاء ذى القُربى؛ بى‏گمان خدا به عدل و نيكوكارى و بخشش به
خويشاوندان فرمان مى‏دهد.” كه در سوره نحل بين آيات استشهاد و آيات عهد، ضبط
گرديد.

 و روايت شده است: آخرين آيه‏اى
كه نازل شد و به اشارت جبرئيل بين دو آيه ربا و دين ضبط گرديد، آيه: “واتقوا يؤماً
تُرْجَعُون فيهِ اِلَى اللّه؛ برحذر باشيد از روزى كه در آن روز به سوى خدا
بازگردانده مى‏شويد.”7 بود. از ابن عباس و سُدّى نيز روايت شده است كه آيه مذكور
آخرين آيه‏اى است از قرآن كه نازل شده و جبرئيل گفته است كه در اوّل آيه 280 ضبط
گردد.8

 از ابن عباس نقل شده است: “گاهى
سوره‏اى با شماره به پيامبر نازل مى‏شد و سپس آياتى نازل مى‏گرديد كه حضرت به يكى
از كاتبان وحى مى‏فرمود: اين آيات را در سوره‏اى كه اين موضوعات در آن ذكر شده
است، ضبط كن.9 در اين مورد همان طور كه “ابوجعفر بن زبير” تصريح كرده است، اختلافى
وجود ندارد.10

 

  ترتيب سوره‏ها

 جمع آورى و مرتب كردن سوره‏ها
در يك مجلّد، پس از رحلت پيامبر(ص) انجام گرفته است. دوره پيامبر(ص) پايان يافت و
آيات قرآن كه بر قطعاتى از چوب و سنگ و پوست و استخوان و حرير و كاغذ ضبط شده بود،
همچنان به طور پراكنده موجود بود و گروهى از حافظان قرآن نيز آن را در سينه
داشتند.

 در دوره پيامبر(ص) آيات
سوره‏ها مرتّب و سوره‏ها تكميل و نامهاى آنها تعيين شده بود، ولى جمع آنها در يك
مجلّد در اوراق به هم پيوسته بعداً انجام گرفت، زيرا در زمان پيامبر، هر آن در
انتظار نزول آيه‏اى بودند و تا وقتى وحى قطع نشده بود، جمع آورى آيات و سوره‏ها در
يك مجلّد كار درستى به شمار نمى‏آمد. و انجام آن، جز با انقضاى دوره پيامبرى و
تكميل وحى ميسّر نبود.

 سيوطى مى‏گويد: تمام قرآن در
زمان پيامبر(ص) نوشته شده بود، ولى سوره‏ها مرتّب نشده و آنها را در محلّ واحدى
جمع نياورده بودند.11

 امام صادق(ع) نيز گفته است:
پيامبر(ص) به على(ع) فرمود: قرآن در صفحاتى در وراى فراش من است آن را بگير و جمع
آورى كن و از بين مبر.12

 اوّلين كسى كه پس از درگذشت
پيامبر(ص) و حسب وصيّت او، مستقيماً به جمع آورى قرآن قيام كرد، امام على بن ابى
طالب(ع) بود و پس از وى زيد بن ثابت به امر ابوبكر به اين كار پرداخت و چند تن
ديگر از جمله ابن مسعود و ابىّ بن كعب و ابوموسى اشعرى نيز به اين كار دست زدند،
تا اين كه زمان عثمان فرا رسيد و او دستور داد كه مصحفهاى مختلف، يكى شود و
نسخه‏هايى از آن را به نقاط ديگر فرستاد، تا مردم تنها از اين مصحف استفاده كنند و
مصحفهاى ديگر را كنار بگذارند، كه در اين باره سخن خواهيم گفت.

 قرآنى را كه على(ع) جمع آورده
بود، حسب ترتيب نزول بود و آنچه در مكّه نازل شده بر آنچه در مدينه فرود آمده،
تقدّم داشت و ناسخ از منسوخ متأخّر بوده، در حالى كه به زمان و علل و مناسبتهاى
نزول اشاره گرديده بود.

 كلبى مى‏گويد: چون پيامبر(ص)
درگذشت، على(ع) در خانه نشست و قرآن را به ترتيب نزول، مرتّب و جمع آورى كرد و اگر
مصحف او به دست آيد، دانش بسيارى در آن نهفته است.13

 و عكرمه گفته است: اگر جنّ و
انس با هم گرد آيند تا همانند تأليف على(ع) تأليفى به وجود آورند، از عهده آن بر
نخواهند آمد.14

 امّا جمع آورى صحابه ديگر، به
ترتيبى ديگر بود، به ترتيب تقدّم سوره‏هاى بزرگ بر سوره‏هاى كوچك. هفت سوره بزرگ (بقره،
آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف و انفال) در اوّل و پس از آنها، سوره‏هاى صد
آيه‏اى(برائت، نحل، هود، يوسف، كهف، اسراء، انبياء، طه، مؤمنون و شعراء) و سپس
مثانى (سوره‏هايى با كمتر از صد آيه كه در حدود بيست سوره است) و پس از آن حم‌ها (سوره‏هايى
كه با “حم” آغاز مى‏شود) و در آخر مفصّلات (سوره‏هايى كه با آيات كوتاه كه به علّت
كثرت فواصل آنها، آنها را مفصلات گويند) قرار گرفته‏اند كه به ترتيب فعلى نزديك
است.

 در اين ميان، تنها مصحفى را كه
زيد جمع‏آورى كرده بود، فاقد نظم و ترتيب بود، زيرا در آن وقت، هدف از جمع آورى
قرآن و ضبط آيات و سوره‏هاى آن، جلوگيرى از اتلاف و از بين رفتن آن بود كه با
درگذشت حافظان قرآن، بيم آن مى‏رفت و لذا در صفحاتى تدوين و به ابوبكر سپرده شد و
پس از وى در دست عمر بود و با درگذشت او در اختيار دخترش “حفصه” قرار گرفت و اين
همان نسخه‏اى است كه عثمان براى مقابله با مصحفهاى ديگر از وى گرفت و سپس به او
ردّ كرد، آن زمان كه “مروان” از طرف معاويه به ولايت مدينه منصوب شد، آن را از
ورثه “حفصه” گرفت و پاره كرد، كه تفصيل آن خواهد آمد.

 

  نقد و بررسى ديدگاههاى مخالف

 آنچه گفته شد نظر راويان اخبار
و محقّقانى است كه درباره علوم قرآن از صدر اوّل تا به امروز بحث و تحقيق كرده‏اند
و تقريباً تمام نويسندگان و محقّقان سيره و تاريخ در مورد آن متفقند، در عين حال
كسانى هستند كه درباره جمع قرآن، منكر اين تفصيلند و معتقدند كه قرآن با همين نظم
و ترتيب موجود، مربوط به زمان پيامبر(ص) است. گروهى از علماى پيشين مانند: قاضى و
ابن انبارى و كرمانى و طيبى15 بر همين عقيده‏اند.

 سيد مرتضى – قدس سره – نيز در
اين نظر با آنان همراه است و مى‏گويد: “قرآن به كيفيّتى كه هم اكنون در دست است در
زمان پيامبر(ص) جمع آورى و تأليف شده است، به دليل آن كه در همان زمان تمام قرآن
را تدريس و حفظ مى‏كرده‏اند، تا آن جا كه گروهى از صحابه براى حفظ آن تعيين شده
بودند و قرآن را نزد حضرتش مى‏خواندند و گروهى ديگر از اصحاب مانند عبداللّه بن
مسعود و ابىّ‏بن كعب، بارها قرآن را نزد پيامبر ختم كردند و اين همه، بى‏گمان دليل
بر آن است كه قرآن در همان وقت، جمع آورى و مرتّب شده بوده است.”16

 اما حفظ قرآن كه در كلام سيد
مرتضى آمده است، يا به معناى حفظ تمام سوره‏هاى آن است، كه آيات آن مرتّب و تكميل
شده باشند – چه ترتيبى بين سوره‏ها وجود داشته باشد يا خير – و همچنين ختم قرآن به
معناى قرائت تمام سوره‏هاى آن است، بدون رعايت ترتيب خاصّى بين آنها و يا حفظ به
معناى حفاظت تمام قرآن و نگاهدارى آن به منظور جلوگيرى از ضايع شدن و از بين رفتن
آن است كه دليلى بر وجود ترتيب خاصّى بين سوره‏هاى آن به شكل كنونى نيست.

 مؤلف “البيان فى تفسير القرآن”
با دلايل زير، نظر گروه اخير را ترجيح داده‏اند:

 اولاً: احاديث مربوط به جمع
آورى قرآن، پس از درگذشت پيامبر(ص) فى حدّ نفسه متناقض با يكديگرند؛ بعضى از اين
احاديث، جمع آورى قرآن را به زمان ابوبكر و بعضى به زمان عمر و برخى به عهد عثمان
محدود مى‏كند. چنان كه بعضى از اين احاديث تصريح مى‏كند كه نخستين كسى كه قرآن را
جمع آورد، زيد بن ثابت بود و برخى اين عمل را به ابوبكر و برخى ديگر به عثمان نسبت
مى‏دهند و مواردى ديگر از اين قبيل، كه داراى تناقضات آشكارند.

 ثانياً: اين نظر با احاديثى كه
دلالت دارد بر اين كه قرآن در عهد پيامبر(ص) جمع آورى شده معارض است: از آن جمله،
حديث شعبى است كه مى‏گويد: شش نفر (ابىّ بن كعب، زيد بن ثابت، معاذ بن جبل،
ابوالدرداء، سعد بن عبيد و ابوزيد) در زمان پيامبر(ص) قرآن را جمع‏آورى كردند و در
حديث انس، تعداد آنان چهار نفر (ابىّ، معاذ، زيد و ابو زيد) ذكر شده است.

 ثالثاً: با آيات تحدّى، كه
دالّ بر تكميل سوره‏هاى قرآن و تشخيص آنها از يكديگر است و همچنين با اطلاق لفظ “كتاب”
بر قرآن، كه پيامبر(ص) خود اطلاق فرموده، منافات دارد، زيرا كتاب به نوشته‏اى جمع
آورى شده در يك مجلّد، اطلاق مى‏شود.

 رابعاً: چنين نظرى با حكم عقل،
مخالف است، با توجّه به سعى و كوشش پيامبر(ص) نسبت به جمع و ضبط آن، براى جلوگيرى
از ضايع شدن و از بين رفتن آن.

 خامساً: با اجماع مسلمانان، كه
معتقدند نصّ قرآن به تواتر از خود پيامبر(ص) نقل شده است، مخالفت دارد حال آن كه
برخى از اين روايات حاكى است كه جمع آورندگان قرآن، پس از پيامبر(ص) به شهادت يك
يا دو تن نسبت به آيه‏اى اكتفا كرده‏اند.

 سادساً: لازمه آن، تحريف در
نصوص قرآنى است، زيرا طبيعت جمع‏آورى قرآن پس از پيامبر(ص) مقتضى وقوع كمى يا
زيادتى در آن است و اين با ضرورت دين، مخالف است.17

 برخى نيز اضافه كرده‏اند كه
تناسب موجود بين هر سوره با سوره‏هاى قبل و بعد خود، دليل بر آن است كه اين نظم و
ترتيب به موجب امر پيامبر(ص) بوده است، زيرا هيچ كس جز او، بر اين نظم نو و بديع
كه در حدّ اعجاز است، واقف نيست.

 

  بررسى اين نظريه

 واقع امر اين است كه موضوع
جمع‏آورى قرآن يك حادثه تاريخى است؛ نه يك مسأله عقلى كه قابل بحث و جدل باشد و در
چنين موردى، صرفاً به نصوص تاريخى مستند مراجعه مى‏شود.

 همان طور كه گفته شد، تمام
مورّخان و نويسندگان سيره و اخبار متفقند كه ترتيب سوره‏هاى قرآن، پس از درگذشت
پيامبر(ص) انجام گرفته و به ترتيب نزول آنها نيست و كلّيه اصحاب حديث نيز با مورّخان
در اين مورد، همداستانند، افزون بر اين كه، هيچ تناقضى بين روايات مربوط به
جمع‏آورى قرآن نيست، زيرا شكّى نيست كه ابوبكر به اشاره عمر، زيد را به جمع‏آورى
قرآن مأمور كرد و به اين اعتبار مى‏توان جمع‏آورى اوّليه را به هر سه اينها نسبت
داد. اما نسبت دادن جمع آورى قرآن به عثمان، به اعتبار يكى كردن مصحفها و نسخه‏هاى
مختلف است و نسبت دادن آن به عمر، بطور قطع ناشى از اشتباه راوى است، زيرا به
اجماع مورّخان، عثمان بود كه به اين كار دست زد.

 حديث مربوط به اين كه شش و يا
چهار نفر در عهد پيامبر(ص) قرآن را جمع كردند، به معنى حفظ كردن قرآن است كه آيات
قرآنى را تا آنجا كه نازل شده بود، حفظ كرده و به خاطر سپرده‏اند و اين امر بر
وجود نظم و ترتيب بين سوره‏ها دلالت ندارد.

 امّا مسأله تحدّى، به وسيله
خود آيات و سوره‏هاست؛ يعنى به وسيله هر آيه و هر سوره، و هيچ گاه تحدّى با ترتيب
موجود بين سوره‏ها نبوده تا بتوان به آن استدلال كرد. علاوه بر اين كه تحدّى در
سوره‏هاى مكّى (سوره يونس، آيه 138، سوره هود، آيه13 است و به طور قطع، قرآن، قبل
از هجرت جمع آورى نشده است.

 اهتمام پيامبر(ص) نسبت به
قرآن، قابل انكار نيست و به همين جهت پس از نزول هر آيه، نسبت به ضبط آن در سوره
مربوطه، علاقه شديد داشت و لذا نظم بين آيات هر سوره در حيات پيامبر(ص) انجام
گرفت، اما جمع سوره‏ها و ترتيب آنها به صورت مصحف واحد در آن زمان انجام نشد، زيرا
وحى به پايان نرسيده بود و هر آن، نزول آيه انتظار مى‏رفت و جمع‏آورى قرآن در آن
وقت در يك مجلّد به عنوان يك كتاب، عمل درستى به شمار نمى‏آمد و به همين جهت،
پيامبر(ص) به هنگام وفات خود، كه به انقطاع وحى يقين حاصل كرد، على(ع) را به جمع
آورى قرآن وصيّت نمود.

 و معناى تواتر نصّ قرآنى، حصول
يقين به وحى بودن آن، از هر مستند موثق و محكمى است و در اين جا تواتر به معناى
تواتر مصطلح بين علماى اصول نيست.

 اما اين كه جمع آورى قرآن پس
از پيامبر(ص) با تحريف آن ملازمه داشته باشد، فقط يك احتمال است كه سندى بر تأييد
آن وجود ندارد و با شناختى كه نسبت به متصدّيان جمع‏آورى قرآن و انضباط آنان داريم
و با توجه به قرب عهد آنان به زمان نزول آيات و احتياط شديدشان نسبت به وحى، محلّى
براى چنين احتمالى كه در آيات قرآنى نقصان و زيادتى رخ داده باشد، باقى نمى‏گذارد.

 امّا گفته اخير درباره تناسب
بين سوره‏ها چيزى بيش از يك خيال واهى نيست، زيرا هيچ مناسبت ذاتى بين هيچ سوره‏اى
با سوره‏هاى قبل و بعد خود وجود ندارد، جز آنچه مفسّران متكلّف، تصوّر كرده‏اند كه
– پس از اجماع امّت بر اين كه ترتيب سوره‏هاى قرآن، بر خلاف ترتيب نزول آنهاست –
تصوّر باطلى است.

 

 پانوشتها:

 1) حجر (15) آيه 9.

 2) اسرا (17) آيه88.

 3) قارعه (101) آيه5.

 4) ر.ك: ابن قتيبه، تأويل
مشكل القرآن، ص19.

 5) تفسير عياشى، ج1، ص19.

 6) مستدرك حاكم، كتاب
الصلاة، ج1، ص231؛ تاريخ يعقوبى (چاپ حيدرى) ج2، ص27.

 7) سيوطى، الاتقان، ج1،
ص62.

 8) مجمع البيان ج2، ص394.

 9) ترمذى با قيد حسن. حاكم
با قيد صحيح، اين روايت را نقل كرده‏اند (ر.ك: البرهان، زركشى، ج1، ص241؛ يعقوبى،
التاريخ (چاپ حيدرى)، ج2، ص36.

 10) سيوطى، همان، ج1، ص60.

 11) سيوطى، همان، ج1، ص57؛
الزرقانى، مناهل العرفان، ج1، ص240.

 12) مجلسى، بحارالانوار،
ج92، ص48 به نقل از تفسير علىّ بن ابراهيم.

 13) التسهيل لعلوم
التنزيل، ج1، ص4.

 14) سيوطى، همان، ج1، ص57.

 15) سيوطى، همان، ج1، ص62.

 16) مجمع البيان، ج1، ص15.

 17) البيان فى تفسير
القرآن، خوئى، ص278 – 257.