تاريخ قرآن
قسمت اول
آية الله معرفت
اشاره:
علوم قرآنى، ارزشمندترين
دانشهايىاند كه دلهاى شيفتگان را سيراب، و روحشان را مفرّح مىسازند و طبيعتاً
پرداختن به آنها، از وظايف مجله و از انتظارات خوانندگان به شمار مىرود.
از اين رو، سلسله مباحثى
درباره “علوم قرآن” از كتاب “تلخيص التمهيد”، اثر استاد محمدهادى معرفت، اقتباس و
ترجمه شده كه از اين شماره، تقديم علاقهمندان مىگردد.
“واحد ترجمه مجله”
جمع آورى قرآن به شكل كنونى –
در نظم آيات و ترتيب سورهها و نيز شكل گيرى و نقطه گذارى و مجزا كردن به اجزا و
قطعههاى مختلف – ناشى از يك عامل نبوده و در دوره اوليّه وحى تكميل نشده، بلكه طى
دورههايى انجام گرفته است، كه سرآغاز آن دوره رسالت بوده و به زمان يكى كردن
مصحفهاى مختلف در عهد عثمان منتهى شده است؛ سرانجام در زمان “خليل بن احمد نحوى”
قرآن توسط وى به شكل كنونى تدوين شد.
بحث و بررسى در اين زمينه،
بيشتر شبيه بررسى يك ماجراى گسترده تاريخى و اوضاع و احوالى است كه بر اين كتاب
جاويد آسمانى گذشته است. ولى مقصود ما در اين جا جمعآورى و تأليف قرآن به عنوان
مصحفى در يك مجلد مىباشد كه هم اكنون در دسترس ماست، همچنين بحث ما از دورهاى
است كه قرآن در آن دوره، جمع و تأليف شده و عواملى كه اين نقش مهم را ايفا
كردهاند. از اين جهت، از قرآن در دوره اوّل آن – كه بيش از نيم قرن نمىگذرد –
سخن مىگوييم، سپس به طور مختصر درباره سرگذشت آن در دورههاى بعدى، بحث مىكنيم؛
و اين بحث در سه مرحله اساسى است:
1- نظم كلمات قرآن، به شكل
جمله و تركيبهاى كلامى در ضمن آيات.
2- جمع آورى آيات قرآن، در
چارچوب سورههاى كوچك و بزرگ.
3- ترتيب سورهها در يك مجلد
به شكل مصحفى كامل.
نظم كلمات قرآن
ترديد نيست كه نظم كلمات قرآن
و ساخت جملهها و عبارتهاى بديع آن، ناشى از وحى است و هيچ بشرى در آن دست نداشته
است. در اين نظم، با گذشت زمان، هيچ تغيير و تحريفى رخ نداده است: “انّا نَحنُ
نَزَّلنا الذّكرَ و انّا لَه لَحافِظُون؛1 ما قرآن را فرو فرستاديم و ما نيز حافظ
آنيم.”
سرّ اين اعجاز دايمى، كه
همواره قرآن بدان تحدّى كرده و مدّعيان را به مبارزه طلبيده، در همين امر نهفته
است كه
اولاً: انتساب جمله و عبارتى
به شخص معينى، به اين معنا است كه او كلماتى را كه در اين عبارت به كار رفته، به
رشته نظم كشيده و با اسلوب خاصّ خود، در قالب جمله و عبارت ريخته است و اگر كسى كلمات؛
يعنى مفردات، يك جمله را انتخاب كند و ديگرى آن را منظم نمايد و با اسلوبى خاص از
آنها جملهاى بسازد، چنين جملهاى از آنِ شخص اخير است و نه منسوب به شخص اوّل. و
اين چنين است قرآن كه كلام خداى عزيز است و تنها عامل تنظيم كلمات و ايجاد جملهها
و عبارتهاى بديع آن، وحى است اما كلمات و مفردات جمله، بدون در نظر گرفتن تركيب و
تأليف آنها، همان كلماتى است كه هر روز و شب، مورد استعمال اهل آن زبان است و
اعجاز در تنظيم آنهاست كه از ناحيه وحى آسمانى است.
ثانياً: قسمت عمده اعجاز قرآن،
در وراى اين تنظيم بديع و نو و در اسلوب و تعبيرات پرشكوه آن و در هماهنگيهاى
گوشنواز و پراحساسش نهفته است و قرآن خود، همه فصيحان و سخنوران را دعوت كرده است
كه مانند آن را به وجود آورند، ولى از اين كار ناتوانند ولو آن كه همه، دست به دست
يكديگر دهند: لا يأتُونَ بمثله و لو كانَ بَعْضُهم لِبَعْضٍ ظهيراً؛2
اگر به فرض محال، به امكان
دخالت بشر در تنظيم قرآن قايل باشيم، به معناى ابطال دعوت عام قرآن به تحدى است و
از اين رو، جواز تبديل “عِهْنِ” به “صُوفَ” در آيه كريمه “كَالْعِهْنِ المنقُوش”3
كه به ابن مسعود نسبت داده شده است4 و يا قرائت ابوبكر “و جاءت سَكْرَةُ الحَقِّ
بالموت” به جاى “وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالحقِّ”، سخنى دروغ يا يك نظر
شخصى به شمار مىآيد، كه ديگر چنين جملهاى، آيه قرآنى تلقى نمىگردد.
ثالثاً: اتّفاق كلمه امّت
اسلامى در تمامى ادوار تاريخ بر اين است كه نظم موجود و اسلوبى كه در ساخت جمله و
تركيب آيات قرآنى به كار رفته تنها از ناحيه وحى آسمانى است و تمامى طوايف اسلامى
با همه اختلافات عقيدتى آنان در موارد ديگر، در اين مورد متفق و به آن ملتزم
هستند. از اين رو هيچ يك از علماى ادب و بيان، ترديد نكردهاند كه اگر آيهاى از
قرآن با قواعد دستورى مخالف بود، آيه قرآن را حاكم بر قاعده دستورى بدانند و قاعده
را متناسب با تركيب آيه تأويل كنند، زيرا مىدانند كه نظم موجود در آيه، مبتنى بر
وحى است كه خطا و اشتباهى در آن نيست و خطا در فهم و استنباط آنان از قواعد دستورى
است.
جمع آورى آيات
جمع آورى آيات قرآن در هر سوره
به ترتيبى كه هم اكنون در دست است، غالباً طبق ترتيب نزول آنها انجام گرفته است:
هر سوره با “بسم الله الرحمن الرحيم” آغاز مىشده و آيات اين سوره كه پس از آن و
به تدريج يكى پس از ديگرى نازل مىشده به ترتيب نزول، ضبط شده است، تا اين كه “بسم
الله” ديگرى نازل مىشده و علامت آن بوده كه سوره پايان يافته است و سورهاى ديگر
آغاز مىگردد.
امام صادق(ع) فرمود: “پايان
يافتن سوره با آمدن “بسم الله الرحمن الرحيم” در ابتداى سوره ديگر
شناخته مىشود.”5
ابن عباس گفته است: “پيامبر (ص)
جدايى سورهاى از سوره ديگر را با نزول “بسم الله الرحمن الرحيم” تشخيص
مىداد و مىدانست كه سوره به پايان رسيده و سورهاى ديگر شروع مىشود.”6
كاتبان وحى، خود به اين روش
واقف بودند و به ضبط آيات در سورهاى كه “بسم اللّه” آن نازل شده، بر حسب ترتيب
نزول آنها و يكى پس از ديگرى ملتزم بودند، بدون آن كه به تذكّر در مورد چگونگى ضبط
هر آيه نياز باشد.
به اين ترتيب آيههاى هر سوره،
به ترتيب نزول آنها در عهد پيامبر(ص) مرتّب شده، كه آن را “ترتيب طبيعى” مىناميم
و ترتيبى كه هم اكنون در دست است، نسبت به اكثر قريب به اتفاق آيات، بر همين اساس
است.
معروف است كه مصحف على(ع) با
دقّتى كامل بر همين ترتيب طبيعى، مرتّب بوده است؛ ترتيبى كه در مصحفهاى ديگر صحابه
– به نحوى كه خواهيم گفت – از آن تخلّف شده است.
عامل ديگرى در ضبط برخى از
آيات وجود داشته كه موجب شده است اين دسته از آيات، بر خلاف ترتيب نزول آنها ضبط
گردد و آن دستور خاصّ پيامبر(ص) بوده كه احياناً امر مىكردهاند كه آيهاى در
محلّى از سورهاى كه قبلاً كامل و ختم شده است، ضبط گردد. بىشك حضرتش مناسبت
نزديكى بين چنين آيهاى با آياتى كه قبلاً نازلشده مىيافتهاند و به اذن خداى
متعال، به ضبط آن در محلّ مورد نظر امر مىكردهاند.
و اين موارد در زمره مستثنيات
عدول از ضبط آيات، حسب ترتيب نزول آنهاست كه به دستور خاصّى نياز داشته است. احمد
در كتاب خود (مسند) از “عثمان بن ابى العاص” روايت كرده كه: در محضر پيامبر(ص)
بوديم كه حالتى به حضرتش دست داد و سپس به حالت عادّى بازگشت و فرمود: جبرئيل بر
من وارد شد و گفت: اين آيه را در اين محلّ از اين سوره ضبط كنم: “انّ اللّه يأمرُ
بالعدلِ و الاحسان و ايتاء ذى القُربى؛ بىگمان خدا به عدل و نيكوكارى و بخشش به
خويشاوندان فرمان مىدهد.” كه در سوره نحل بين آيات استشهاد و آيات عهد، ضبط
گرديد.
و روايت شده است: آخرين آيهاى
كه نازل شد و به اشارت جبرئيل بين دو آيه ربا و دين ضبط گرديد، آيه: “واتقوا يؤماً
تُرْجَعُون فيهِ اِلَى اللّه؛ برحذر باشيد از روزى كه در آن روز به سوى خدا
بازگردانده مىشويد.”7 بود. از ابن عباس و سُدّى نيز روايت شده است كه آيه مذكور
آخرين آيهاى است از قرآن كه نازل شده و جبرئيل گفته است كه در اوّل آيه 280 ضبط
گردد.8
از ابن عباس نقل شده است: “گاهى
سورهاى با شماره به پيامبر نازل مىشد و سپس آياتى نازل مىگرديد كه حضرت به يكى
از كاتبان وحى مىفرمود: اين آيات را در سورهاى كه اين موضوعات در آن ذكر شده
است، ضبط كن.9 در اين مورد همان طور كه “ابوجعفر بن زبير” تصريح كرده است، اختلافى
وجود ندارد.10
ترتيب سورهها
جمع آورى و مرتب كردن سورهها
در يك مجلّد، پس از رحلت پيامبر(ص) انجام گرفته است. دوره پيامبر(ص) پايان يافت و
آيات قرآن كه بر قطعاتى از چوب و سنگ و پوست و استخوان و حرير و كاغذ ضبط شده بود،
همچنان به طور پراكنده موجود بود و گروهى از حافظان قرآن نيز آن را در سينه
داشتند.
در دوره پيامبر(ص) آيات
سورهها مرتّب و سورهها تكميل و نامهاى آنها تعيين شده بود، ولى جمع آنها در يك
مجلّد در اوراق به هم پيوسته بعداً انجام گرفت، زيرا در زمان پيامبر، هر آن در
انتظار نزول آيهاى بودند و تا وقتى وحى قطع نشده بود، جمع آورى آيات و سورهها در
يك مجلّد كار درستى به شمار نمىآمد. و انجام آن، جز با انقضاى دوره پيامبرى و
تكميل وحى ميسّر نبود.
سيوطى مىگويد: تمام قرآن در
زمان پيامبر(ص) نوشته شده بود، ولى سورهها مرتّب نشده و آنها را در محلّ واحدى
جمع نياورده بودند.11
امام صادق(ع) نيز گفته است:
پيامبر(ص) به على(ع) فرمود: قرآن در صفحاتى در وراى فراش من است آن را بگير و جمع
آورى كن و از بين مبر.12
اوّلين كسى كه پس از درگذشت
پيامبر(ص) و حسب وصيّت او، مستقيماً به جمع آورى قرآن قيام كرد، امام على بن ابى
طالب(ع) بود و پس از وى زيد بن ثابت به امر ابوبكر به اين كار پرداخت و چند تن
ديگر از جمله ابن مسعود و ابىّ بن كعب و ابوموسى اشعرى نيز به اين كار دست زدند،
تا اين كه زمان عثمان فرا رسيد و او دستور داد كه مصحفهاى مختلف، يكى شود و
نسخههايى از آن را به نقاط ديگر فرستاد، تا مردم تنها از اين مصحف استفاده كنند و
مصحفهاى ديگر را كنار بگذارند، كه در اين باره سخن خواهيم گفت.
قرآنى را كه على(ع) جمع آورده
بود، حسب ترتيب نزول بود و آنچه در مكّه نازل شده بر آنچه در مدينه فرود آمده،
تقدّم داشت و ناسخ از منسوخ متأخّر بوده، در حالى كه به زمان و علل و مناسبتهاى
نزول اشاره گرديده بود.
كلبى مىگويد: چون پيامبر(ص)
درگذشت، على(ع) در خانه نشست و قرآن را به ترتيب نزول، مرتّب و جمع آورى كرد و اگر
مصحف او به دست آيد، دانش بسيارى در آن نهفته است.13
و عكرمه گفته است: اگر جنّ و
انس با هم گرد آيند تا همانند تأليف على(ع) تأليفى به وجود آورند، از عهده آن بر
نخواهند آمد.14
امّا جمع آورى صحابه ديگر، به
ترتيبى ديگر بود، به ترتيب تقدّم سورههاى بزرگ بر سورههاى كوچك. هفت سوره بزرگ (بقره،
آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف و انفال) در اوّل و پس از آنها، سورههاى صد
آيهاى(برائت، نحل، هود، يوسف، كهف، اسراء، انبياء، طه، مؤمنون و شعراء) و سپس
مثانى (سورههايى با كمتر از صد آيه كه در حدود بيست سوره است) و پس از آن حمها (سورههايى
كه با “حم” آغاز مىشود) و در آخر مفصّلات (سورههايى كه با آيات كوتاه كه به علّت
كثرت فواصل آنها، آنها را مفصلات گويند) قرار گرفتهاند كه به ترتيب فعلى نزديك
است.
در اين ميان، تنها مصحفى را كه
زيد جمعآورى كرده بود، فاقد نظم و ترتيب بود، زيرا در آن وقت، هدف از جمع آورى
قرآن و ضبط آيات و سورههاى آن، جلوگيرى از اتلاف و از بين رفتن آن بود كه با
درگذشت حافظان قرآن، بيم آن مىرفت و لذا در صفحاتى تدوين و به ابوبكر سپرده شد و
پس از وى در دست عمر بود و با درگذشت او در اختيار دخترش “حفصه” قرار گرفت و اين
همان نسخهاى است كه عثمان براى مقابله با مصحفهاى ديگر از وى گرفت و سپس به او
ردّ كرد، آن زمان كه “مروان” از طرف معاويه به ولايت مدينه منصوب شد، آن را از
ورثه “حفصه” گرفت و پاره كرد، كه تفصيل آن خواهد آمد.
نقد و بررسى ديدگاههاى مخالف
آنچه گفته شد نظر راويان اخبار
و محقّقانى است كه درباره علوم قرآن از صدر اوّل تا به امروز بحث و تحقيق كردهاند
و تقريباً تمام نويسندگان و محقّقان سيره و تاريخ در مورد آن متفقند، در عين حال
كسانى هستند كه درباره جمع قرآن، منكر اين تفصيلند و معتقدند كه قرآن با همين نظم
و ترتيب موجود، مربوط به زمان پيامبر(ص) است. گروهى از علماى پيشين مانند: قاضى و
ابن انبارى و كرمانى و طيبى15 بر همين عقيدهاند.
سيد مرتضى – قدس سره – نيز در
اين نظر با آنان همراه است و مىگويد: “قرآن به كيفيّتى كه هم اكنون در دست است در
زمان پيامبر(ص) جمع آورى و تأليف شده است، به دليل آن كه در همان زمان تمام قرآن
را تدريس و حفظ مىكردهاند، تا آن جا كه گروهى از صحابه براى حفظ آن تعيين شده
بودند و قرآن را نزد حضرتش مىخواندند و گروهى ديگر از اصحاب مانند عبداللّه بن
مسعود و ابىّبن كعب، بارها قرآن را نزد پيامبر ختم كردند و اين همه، بىگمان دليل
بر آن است كه قرآن در همان وقت، جمع آورى و مرتّب شده بوده است.”16
اما حفظ قرآن كه در كلام سيد
مرتضى آمده است، يا به معناى حفظ تمام سورههاى آن است، كه آيات آن مرتّب و تكميل
شده باشند – چه ترتيبى بين سورهها وجود داشته باشد يا خير – و همچنين ختم قرآن به
معناى قرائت تمام سورههاى آن است، بدون رعايت ترتيب خاصّى بين آنها و يا حفظ به
معناى حفاظت تمام قرآن و نگاهدارى آن به منظور جلوگيرى از ضايع شدن و از بين رفتن
آن است كه دليلى بر وجود ترتيب خاصّى بين سورههاى آن به شكل كنونى نيست.
مؤلف “البيان فى تفسير القرآن”
با دلايل زير، نظر گروه اخير را ترجيح دادهاند:
اولاً: احاديث مربوط به جمع
آورى قرآن، پس از درگذشت پيامبر(ص) فى حدّ نفسه متناقض با يكديگرند؛ بعضى از اين
احاديث، جمع آورى قرآن را به زمان ابوبكر و بعضى به زمان عمر و برخى به عهد عثمان
محدود مىكند. چنان كه بعضى از اين احاديث تصريح مىكند كه نخستين كسى كه قرآن را
جمع آورد، زيد بن ثابت بود و برخى اين عمل را به ابوبكر و برخى ديگر به عثمان نسبت
مىدهند و مواردى ديگر از اين قبيل، كه داراى تناقضات آشكارند.
ثانياً: اين نظر با احاديثى كه
دلالت دارد بر اين كه قرآن در عهد پيامبر(ص) جمع آورى شده معارض است: از آن جمله،
حديث شعبى است كه مىگويد: شش نفر (ابىّ بن كعب، زيد بن ثابت، معاذ بن جبل،
ابوالدرداء، سعد بن عبيد و ابوزيد) در زمان پيامبر(ص) قرآن را جمعآورى كردند و در
حديث انس، تعداد آنان چهار نفر (ابىّ، معاذ، زيد و ابو زيد) ذكر شده است.
ثالثاً: با آيات تحدّى، كه
دالّ بر تكميل سورههاى قرآن و تشخيص آنها از يكديگر است و همچنين با اطلاق لفظ “كتاب”
بر قرآن، كه پيامبر(ص) خود اطلاق فرموده، منافات دارد، زيرا كتاب به نوشتهاى جمع
آورى شده در يك مجلّد، اطلاق مىشود.
رابعاً: چنين نظرى با حكم عقل،
مخالف است، با توجّه به سعى و كوشش پيامبر(ص) نسبت به جمع و ضبط آن، براى جلوگيرى
از ضايع شدن و از بين رفتن آن.
خامساً: با اجماع مسلمانان، كه
معتقدند نصّ قرآن به تواتر از خود پيامبر(ص) نقل شده است، مخالفت دارد حال آن كه
برخى از اين روايات حاكى است كه جمع آورندگان قرآن، پس از پيامبر(ص) به شهادت يك
يا دو تن نسبت به آيهاى اكتفا كردهاند.
سادساً: لازمه آن، تحريف در
نصوص قرآنى است، زيرا طبيعت جمعآورى قرآن پس از پيامبر(ص) مقتضى وقوع كمى يا
زيادتى در آن است و اين با ضرورت دين، مخالف است.17
برخى نيز اضافه كردهاند كه
تناسب موجود بين هر سوره با سورههاى قبل و بعد خود، دليل بر آن است كه اين نظم و
ترتيب به موجب امر پيامبر(ص) بوده است، زيرا هيچ كس جز او، بر اين نظم نو و بديع
كه در حدّ اعجاز است، واقف نيست.
بررسى اين نظريه
واقع امر اين است كه موضوع
جمعآورى قرآن يك حادثه تاريخى است؛ نه يك مسأله عقلى كه قابل بحث و جدل باشد و در
چنين موردى، صرفاً به نصوص تاريخى مستند مراجعه مىشود.
همان طور كه گفته شد، تمام
مورّخان و نويسندگان سيره و اخبار متفقند كه ترتيب سورههاى قرآن، پس از درگذشت
پيامبر(ص) انجام گرفته و به ترتيب نزول آنها نيست و كلّيه اصحاب حديث نيز با مورّخان
در اين مورد، همداستانند، افزون بر اين كه، هيچ تناقضى بين روايات مربوط به
جمعآورى قرآن نيست، زيرا شكّى نيست كه ابوبكر به اشاره عمر، زيد را به جمعآورى
قرآن مأمور كرد و به اين اعتبار مىتوان جمعآورى اوّليه را به هر سه اينها نسبت
داد. اما نسبت دادن جمع آورى قرآن به عثمان، به اعتبار يكى كردن مصحفها و نسخههاى
مختلف است و نسبت دادن آن به عمر، بطور قطع ناشى از اشتباه راوى است، زيرا به
اجماع مورّخان، عثمان بود كه به اين كار دست زد.
حديث مربوط به اين كه شش و يا
چهار نفر در عهد پيامبر(ص) قرآن را جمع كردند، به معنى حفظ كردن قرآن است كه آيات
قرآنى را تا آنجا كه نازل شده بود، حفظ كرده و به خاطر سپردهاند و اين امر بر
وجود نظم و ترتيب بين سورهها دلالت ندارد.
امّا مسأله تحدّى، به وسيله
خود آيات و سورههاست؛ يعنى به وسيله هر آيه و هر سوره، و هيچ گاه تحدّى با ترتيب
موجود بين سورهها نبوده تا بتوان به آن استدلال كرد. علاوه بر اين كه تحدّى در
سورههاى مكّى (سوره يونس، آيه 138، سوره هود، آيه13 است و به طور قطع، قرآن، قبل
از هجرت جمع آورى نشده است.
اهتمام پيامبر(ص) نسبت به
قرآن، قابل انكار نيست و به همين جهت پس از نزول هر آيه، نسبت به ضبط آن در سوره
مربوطه، علاقه شديد داشت و لذا نظم بين آيات هر سوره در حيات پيامبر(ص) انجام
گرفت، اما جمع سورهها و ترتيب آنها به صورت مصحف واحد در آن زمان انجام نشد، زيرا
وحى به پايان نرسيده بود و هر آن، نزول آيه انتظار مىرفت و جمعآورى قرآن در آن
وقت در يك مجلّد به عنوان يك كتاب، عمل درستى به شمار نمىآمد و به همين جهت،
پيامبر(ص) به هنگام وفات خود، كه به انقطاع وحى يقين حاصل كرد، على(ع) را به جمع
آورى قرآن وصيّت نمود.
و معناى تواتر نصّ قرآنى، حصول
يقين به وحى بودن آن، از هر مستند موثق و محكمى است و در اين جا تواتر به معناى
تواتر مصطلح بين علماى اصول نيست.
اما اين كه جمع آورى قرآن پس
از پيامبر(ص) با تحريف آن ملازمه داشته باشد، فقط يك احتمال است كه سندى بر تأييد
آن وجود ندارد و با شناختى كه نسبت به متصدّيان جمعآورى قرآن و انضباط آنان داريم
و با توجه به قرب عهد آنان به زمان نزول آيات و احتياط شديدشان نسبت به وحى، محلّى
براى چنين احتمالى كه در آيات قرآنى نقصان و زيادتى رخ داده باشد، باقى نمىگذارد.
امّا گفته اخير درباره تناسب
بين سورهها چيزى بيش از يك خيال واهى نيست، زيرا هيچ مناسبت ذاتى بين هيچ سورهاى
با سورههاى قبل و بعد خود وجود ندارد، جز آنچه مفسّران متكلّف، تصوّر كردهاند كه
– پس از اجماع امّت بر اين كه ترتيب سورههاى قرآن، بر خلاف ترتيب نزول آنهاست –
تصوّر باطلى است.
پانوشتها:
1) حجر (15) آيه 9.
2) اسرا (17) آيه88.
3) قارعه (101) آيه5.
4) ر.ك: ابن قتيبه، تأويل
مشكل القرآن، ص19.
5) تفسير عياشى، ج1، ص19.
6) مستدرك حاكم، كتاب
الصلاة، ج1، ص231؛ تاريخ يعقوبى (چاپ حيدرى) ج2، ص27.
7) سيوطى، الاتقان، ج1،
ص62.
8) مجمع البيان ج2، ص394.
9) ترمذى با قيد حسن. حاكم
با قيد صحيح، اين روايت را نقل كردهاند (ر.ك: البرهان، زركشى، ج1، ص241؛ يعقوبى،
التاريخ (چاپ حيدرى)، ج2، ص36.
10) سيوطى، همان، ج1، ص60.
11) سيوطى، همان، ج1، ص57؛
الزرقانى، مناهل العرفان، ج1، ص240.
12) مجلسى، بحارالانوار،
ج92، ص48 به نقل از تفسير علىّ بن ابراهيم.
13) التسهيل لعلوم
التنزيل، ج1، ص4.
14) سيوطى، همان، ج1، ص57.
15) سيوطى، همان، ج1، ص62.
16) مجمع البيان، ج1، ص15.
17) البيان فى تفسير
القرآن، خوئى، ص278 – 257.