شرح زيارت امين الله (ع)
آخرين قسمت
آية الله محمدى گيلانى
× عقبه پنجم: عقبه مباحات
است كه مؤمن را از تكثير در عبادات و طاعات محروم مىكند.
× عقبه ششم : تبديل افضل
به مفضول است. عبادات مرجوحه را در نظرش مزيّن كرده و او را از طاعات افضل محروم
مىكند.
× عقبه هفتم: عقبهاى است
كه حتى خاتم الانبياء – صلوات الله عليه – از آن خلاصى نداشت، و آن عقبه تسليط
شيطان جنودش را بر مؤمن است.
× عبوديّت مراغمه و به خاك
مالاندن بينى شيطان از محبوبترين عبادتهاست.
× ممدوح بودن تبختر و به
خود باليدن در مقام و موطن به خاك ماليدن بينى كفّار.
× حكايت ابو دُجانة و
تبختر آن در جنگ احد مطالبى است كه در اين قسمت، پى مىگيريم.
گفتيم كه مراد از عقبات واقع
در طول صراط مستقيم، مراتب اغواى شيطان است كه بتدريج انجام مىدهد و از دشوارترين
عقبات، شروع به اضلال مىكند. پنجمين عقبه، عقبه مباحات است كه در ارتكاب آنها هيچ
گونه حرجى بر فاعل نيست، ولى بدين وسيله مؤمن را از تكثير طاعات و عبادات و كوشش
در اندوختن زاد و راحله براى يومالمعاد، باز مىدارد. و رفته رفته او را به ترك
مندوبات، راغب مىنمايد و احياناً او را از ترك مستحب به ترك واجب مىكشاند –
والعياذ بالله.
بارى كمترين كارى كه در اين
عقبه با وى مىكند اين است كه سود طاعات و عبادات را بر وى تقويت مىكند، و از نيل
به منازل عالى، محرومش مىسازد. و آن غافل نمىداند كه قيمت منازل عالى، همين
طاعات و عبادتهاست و بدون رنج رياضت، گنج غُرَف مبنيّه، ميسّر نمىشود.
و اگر به توفيق الهى از اين
عقبه نجات يافت، در عقبه ششم، گرفتار مكايد ابليس مىشود. عقبه ششم: عقبه تبديل
عمل افضل، به مفضول است. و طاعات مرجوحه را در نظر مؤمن مزيّن مىكند و او را از
طاعات افضل، منصرف مىكند، و نماز را، كه قرّة العين خاتم الأنبيا – صلوات الله
عليه – است، بدون اذان و اقامه يا بدون اذان مىخواند و به اقامه قناعت مىكند. در
اخبار صحيح از طريق آل البيت – عليهم السلام – آمده است:
“إذا أذّنت و أقمت صلّى
خلفك صفّان من الملائكه و إذا أَقمت صلّى خلفك صفّ من الملائكه؛1 يعنى اگر با اذان
و اقامه نماز بخوانى دو صف از فرشتگان به تو اقتداء كرده و پشت به تو اقتداء كرده
و پشت سرت نماز مىخوانند و اگر با اقامه فقط نماز خواندى يك صف از فرشتگان به تو
اقتداء مىكنند و پشت سرت نماز مىخوانند.
ولى ابليس او را با وسوسه از
عمل افضل باز مىدارد و به فضل و سودى كه در عملِ مفضول است قانعش مىسازد، زيرا
چون خويش را از محروم ساختن مؤمن از ثواب به طور كلّى، عاجز مىبيند، به حرمان
كمال و مرتبه افضل دست مىيازد و مؤمن را از اكتساب افضل به مفضول پرتش مىكند، و
او را مشغول مىنمايد به مفضول از افضل و به مرجوح از ارجح و به محبوب لله تعالى
از احبّ الى الله سبحانه و به مرضىّ عند اللّه عزّوجل از أرضاى عند اللّه عزّ
اسمه.
و البتّه اصحاب اين عقبه
اندكند، و اكثر افراد بنىآدم را در عقبات قبل به دام افكنده است و از آنها وقود
النّار ساخته است.
و اگر از اين عقبه، نجات يافت
و به بركت فقه در اعمال و مراتب و منازل آنها در فضل و معرفت عوالى آنها از ادانى
و تميز بين مفضول و فاضل و رئيس و مرئوس آنها از منفعت و خسران تبديل افضل به
مفضول رستگار گرديد كه هنيئاً له، ولى قطع اين عقبه بسيار دشوار است و عبور از آن،
كار اولوا الابصار و الحقيقت است كه قدمهاى آنان بر جادّه توفيق در سلوك الى الله
تعالى استوار است، و حقِّ هر عملى را مىشناسند. در خبر مىديدم: “انّ الأعمال
تفاخرت فذكر كلّ عمل منها مرتبته و فضله و كان للصدقه مزيّة فى الفخر عليهنّ؛
اعمال صالحه در مقام مفاخره با هم برآمدند و هر عملى از آنها مرتبه خود و فضل خويش
را ذكر كرد ولى صدقه در فخر، بر آنان برترى داشت.”
اين روايت شريف در مقام تنبيه
بر اين است كه در ميان اعمال صالحه سيادت بعضى بر بعضى و رياست و مرئوسيت برقرار
است و بر مؤمن است كه سيّد و رئيس از آنها را انتخاب كند، چنان كه در حديث آمده
است: “سيّد الاستغفار : ان يقول العبد: اللهم انت ربّى لا اله الاّ انت.”
عقبه هفتم: با نجات از عقبه
ششم، عقبهاى كه ابليس بر آن كمين كند باقى نمىماند مگر يك عقبه كه گريزى از آن
نيست و احدى حتّى انبيا و اوصيا بلكه اشرف خلق الله از آن خلاصى نداشته و ندارند و
اين عقبه هفتم است؛ عقبه تسليط جنود ابليس بر مؤمن است به انواع آزار با دست و
زبان و غير اينها و طبق رتبهاى كه مؤمن دارد، بلاها و شدائد متوجّه او مىگردد.
در اصول كافى بابى به نام “باب
شدّة ابتلاء المؤمن” نامگذارى شده كه در آن باب با سند صحيح از هشام بن سالم نقل
شده است كه امام صادق عليه السلام فرمودند:
“انّ اشدّ النّاس بلاءاً،
الأنبياء ثمّ الّذين يلونهم ثم الامثل فالامثل؛ مبتلاترين مردم به بلاهاى شديد
پيمبرانند، سپس جانشينان آنها سپس آنكه برتر و پس از آن، آن كه برتر است.”
و حديث نبوى – صلى اللّه عليه
و آله – : “انّه ليغان على قلبى و انّى لاستغفراللّه فى كلّ يوم سبعين مرّه” مشهور
است كه مراد به “يغان” هجوم ابليس و جنودش بر قلب آن حضرت است.
عقبهاى است بسيار مشكل، و
عدوّاللّه قسم خورده است كه:
“لاقعدن لهم صراطك المستقيم”
در اين مقعد و كمينگاه، كيد ابليس از همه مقاعد و عقبات بيشتر است. اين عقبه،
آوردگاه مجهّز آن خبيث و مظهر تامّ كريمه: “و استفزز من استطعت منه بصوتك و اجلب
عليهم بخيلك و رجلك الخ” است و مؤمن بايد سلاح تقوا را حتى يك “آن” بر زمين نگذارد
و اين عبادت، عبادت خواصّ از عارفين است كه آن را “عبوديّت مراغمه” مىنامند كه
صاحبان بصيرت بر آن واقفند و هيچ عبادتى محبوبتر عنداللّه تعالى از مراغمه و ارغام
انف شيطان به وسيله مؤمن نيست، و در مواضعى از قرآن به اين عبوديت اشاره شده است و
از آن جمله:
“و من يهاجر فى سبيل الله
يجد فى الأرض مُراغَماً كثيراً وسعة2؛ اگر كسى در راه خداى تعالى و عبوديّت او
هجرت كند و از بيت عادات به در آيد مُراغَم بسيار و وسائل به خاك ماليدن دماغ
شيطان در پهنه زمين مىيابد و از تنگنا به در خواهد آمد.”
مؤمن مهاجر بيدار، طرق بسيارى
در مسير عبوديّت دارد كه بدانها بينى شيطان را به خاك مىمالد و او را ذليل و خوار
مىكند و همواره او را در آتش غيظ، ملتهب مىسازد، همچنان كه خداوند متعال
مىفرمايد:
“ما كان لأهل المدينه و من
حولهم من الأعراب ان يتخلّفوا عن رسول اللّه و لايرغبوا بانفسهم عن نفسه ذلك
بأنّهم لايصيبهم ظمأً و لا نصب و لا مخمصة فى سبيل اللّه و لايطؤن موطئاً يغيظ
الكفّار و لا ينالون من عدوّ نيلاً الاّ كتب لهم به عمل صالح انّ الله لا يضيع اجر
المحسنين؛3 براى اهل مدينه و عربهاى اطراف آن جايز نيست كه از همراهى با رسول
اللّه تخلّف ورزند و نبايد با خودپردازى از او غفلت ورزند، زيرا هيچ تشنگى و رنج و
گشنگى در راه خدا به آنان اصابت نمىكند و هيچ قدمى كه كفّار را خشمگين سازد
برنمىدارند و به دشمن دستبردى نمىزنند مگر آنكه عمل صالحى برايشان نوشته شود چه
آن كه خداى تعالى پاداش نيكوكاران را تباه نمىسازد.”
و نيز مىفرمايد: “و مثلهم فى
الإنجيل كزرع أخرج شطأه فأرزه فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزرّاع ليغيظ بهم
الكفّار الخ؛4 و مَثَل مؤمنان در انجيل همانند كشتى است كه جوانه زند و آن را محكم
سازد و بر ساقههاى خويش بايستد و كشاورزان را خوشحال كند و كفّار را بخشم و غيظ
گرفتار سازد…”
پس به غيظ افكندن كفّار و
ارغام الف ابليس و جنودش، غايتى است كه محبوب و مطلوب خدايتعالى است و حتّى در
بعضى از اخبار به دو سجده سهو در نماز “مُرغمتين” اطلاق شده است كه نمازگزار بدين
وسيله بينى شيطان را به خاك مىمالد. زراره – عليه الرحمه – مىگويد:
“سمعت ابا جعفر عليه
السلام يقول : قال رسول الله صلى الله عليه و آله “اذا شكّ احدكم فى صلوته
فلم يدر زاد ام نقص فليسجد سجدتين و هو جالس” و سمّاهما رسول الله صلى الله
عليه و آله المُرغمتين5؛ شنيدم كه امام محمد باقر – عليه السلام – مىفرمودند:
رسول الله صلى الله عليه وآله فرمودند: ” هر يك از شما كه شك كند در نمازش و
نمىداند كه زياده كرده يا نقصان، دو سجده در حال جلوس بجا آورد و رسول الله صلى
الله عليه و آله اين دو سجده را “مُرغمتين” نام نهادند.”“ يعنى در واقع اگر
نمازش تامّ بوده، اين دو سجده بينى شيطان را به خاك مىمالد و او را ذليل كرده و
در لهيب غيظ نگونسارش مىكند.
و بنابر اين، پرستش خداى تعالى
به مراغمت و ارغام انف ابليس و جنودش، پرستشى پسنديده است و مؤمن آن چنانى سهم
وافرى از مزاياى صدّيقين را حايز است، و به قدر محبّت به خداوند متعال، و معادات
شيطان، از اين عبوديّت مراغمة بهرهور است و به همين جهت است كه تبختر “گُنده
نمايى و به خود باليدن” بين دو صفّ در كارزار با دشمن، ممدوح گرديده است با اين كه
در قبح و شناعت آن، جملگى عقلا و شرايع متّفق القولند. و همچنين تبختر و خيلاء در
صدقه دادن پنهانى، ممدوح واقع شده است.
در جنگ احد بعد از آرايش صفوف
مشركين و مسلمين، پيغمبر اكرم – صلى الله عليه و آله – فرمودند:
“من يأخذ هذا السيف بحقّه؟
فقام اليه رجالٌ فامسكه عنهم حتى قام اليه ابو دجانه سماك بن خَرَشه فقال: و ما
حقّه يا رسول الله؟ قال: ان تضرب به العدوّ حتّى يَنحَنى قال: انا آخذه يا رسول
اللّه بحقّه فاعطاه ايّاه، و كان ابودجانه رجلاً شجاعاً يختال عند الحرب، و كان
اذا اَعْلَم بعصابة له حمراء فاعتصب بها علم الناس انّه سيقاتل، فلمّا اخذ السيف
من يد رسول الله صلى الله عليه و سلّم اخرج عصابته تلك فعصب بها رأسه و جعل يتبختر
بين الصفّين، قال رسول الله صلى الله عليه و سلم حين رأى ابادُجانه يتبختر: انّها
لمشية يبغضها الله إلا فى مثل هذا الموطن؛6 چه كسى مىتواند اين شمشير را بگيرد و
حقّش را ادا كند؟ مردانى به سوى او به پا خاستند ولى او از شمشير دادن به آنان
خوددارى فرمود تا آن كه “ابودُجانه سماك بن خرشه” به پا خاست و عرض كرد: حق اين
شمشير چيست يا رسول الله؟ فرمودند: اين
است كه آن قدر
با آن بر دشمن بزنى تا كج شود. عرض كرد: من آن را به همين شرط مىگيرم پس رسول
الله بدو عطا فرمودند. ابودجانه مردى شجاع بود و در كارزار خيلاء و خود بالى
مىنمود و هنگامى كه دستار سرخ به سر مىبست مردم مىدانستند كه قتال خواهد كرد،
هنگامى كه شمشير را از رسول الله(ص) گرفت دستار سرخ را به سر بست و بين دو صفّ
شروع به تبختر و خودباليدن و نازيدن كرد، وقتى كه رسول الله او را بدان حال ديد
فرمودند: اين رفتارى است كه خداى تعالى آن را مبغوض مىدارد مگر در مثل اين موطن.”
اين موطن، موطن به خشم درآوردن
شيطان و جنودش بوده كه با تبختر و خيلاء، آنان را به غيظ مبتلا مىكرد و بينى آنان
را به خاك مىماليد و بدين وسيله عبوديّت مراغمه انجام مىگرفت.پايان
پاورقیها:
1)
وسايل الشيعه، ج5، باب4، ابواب اذان و اقامه.
2) نساء (4) آيه100.
3) توبه (9) آيه 120.
4) الفتح (48) آيه 29.
5) وسايل الشيعه، ج5،
ص326.
6) سيره ابن هشام، ج2 –
ص67 – 66.