آغاز نزول قرآن
آية الله محمدهادى معرفت
ترديدى نيست كه قرآن در ماه
رمضان و در شب قدر، بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل شده است، زيرا در قرآن
آمده است:
“شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى
أُنْزِلَ فيهِ الْقُرآنُ”.1 “إنَّا أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةٍ مُبارَكةٍ”.2 “إنَّا
أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ”.3
به نظر ما شب قدر، در دهه آخر
ماه مبارك رمضان قرار گرفته و يكى از دو شب بيست و يكم و بيست و سوّم است كه به
موجب حديث جهنى، بيست و سوّم رمضان بر بيست و يكم ترجيح دارد4 و صدوقرحمه الله
گفته است: بزرگان ما اتّفاق نظر دارند كه شب بيست و سوّم، شب قدر است.5
در حال حاضر تعيين شب قدر،
مورد بحث ما نيست، بلكه مىكوشيم كه زمان نزول قرآن را كه در شب قدر رخ داده مشخص
نماييم، دراين باره سه نكته مبهم وجود دارد:
1- نزول قرآن، در ماه رمضان با
آنچه گفته شده منافات دارد؛ زيرا به اتفاق شيعه و به موجب برخى از روايات اهل
سنّت، بعثت پيامبر،صلى الله عليه وآله وسلم در ماه رجب اتفاق افتاده است و ترديدى
نيست كه در هنگام بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم آياتى چند از قرآن (پنج آيه
اوّل سوره علق) نازل شده است؛ بنابراين چگونه ممكن است اين امر با نزول تمامى قرآن
و يا آغاز نزول قرآن در رمضان سازگارى داشته باشد؟
2- مقصود از نزول قرآن در يك
شب، يعنى شب قدر چيست؟ آيا با توجه به اين كه قرآن كريم در طول بيست يا بيست و سه
سال و در مناسبتهاى گونهگون نازل شده و سبب نزول هر آيه نيز معلوم است باز هم
مىتوان عقيده داشت كه قرآن در يك شب نازل شده است توجيه مسأله چگونه است؟
3- اوّلين آيه و يا سورهاى كه
نازل شده كدام است؟ اگر سوره علق و يا آياتى از آن نخستين بار نازل شده است، چرا
سوره حمد را “فاتحة الكتاب” مىنامند؟ بديهى است اين توجيه نيز كه قرآن پس از
درگذشت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و يا در اواخر عمر آن حضرت مرتّب شده، معقول
و قابل قبول به نظر نمىرسد؛ زيرا اين سوره از وقت نزول، به “فاتحة الكتاب”
نامگذارى شده و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم خود فرموده است: “لا صلاةَ إِلاّ
بفاتحة الكِتاب؛6 نماز جز با فاتحة الكتاب (سوره حمد) ]پذيرفته[ نيست.”
در پاسخ به سؤالات سه گانه
بالا به طور اجمال بايد گفت: آغاز بعثت با آغاز نزول قرآن به عنوان يك كتاب
آسمانى، همزمان نبوده است. پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم پس از آن كه به
پيامبرى برگزيده شد تا سه سال مخفيانه و غيرعلنى مردم را به اسلام دعوت مىكرد تا
اين كه آيه “فَاصْدَعْ بِما تُؤمَر وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ؛7 آنچه را كه
به آن مأمور شدهاى آشكار ساز و از مشركان روى بگردان” نازل شد و از آن پس، قرآن،
به عنوان يك كتاب آسمانى، بتدريج نازل گرديد و در طول مدّت طولانى نزول آن، شمار
اندكى از اصحاب كه قادر به نوشتن بودند آن را ثبت و ضبط كردند.
آغاز نزول قرآن – پس از دوره
سه ساله مذكور – در ماه مبارك رمضان و شب قدر بوده، بر اين اساس مىتوان نزول قرآن
را در شب قدر دانست. هرچند مجموع قرآن بتدريج و در طول بيست سال نازل شده است،
زيرا آغاز هر حادثه بزرگى كه مستمرّ و ادامهدار است تاريخ وقوع آن حادثه به حساب
مىآيد.
امّا اوّلين آياتى كه از قرآن
نازل شده، پنج آيه اوّل سوره علق است و آيات ديگر آن، در زمانى ديگر نازل شده است
و اوّلين سوره كاملى كه نازل گرديده، سوره حمد است و به همين جهت “فاتحة الكتاب”
ناميده شده است.
اينك پس از پاسخ اجمالى به اين
سه شبهه، به پاسخ تفصيلى آنها مىپردازيم:
× دوره سه ساله
فرض كنيم كه به موجب روايات
امامان شيعهعليهم السلام و گروهى از اهل سنّت، بعثت پيامبر در ماه رجب رخ داده
است، امّا قرآن، به صورت يك كتاب آسمانى و دستور هميشگى الهى، پس از گذشت سه سال،
نازل شده است. در طىّ اين دوره سه ساله، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نبوت خود
را از عامّه مردم، مخفى مىنمود و پنهانى به سوى خدا دعوت مىكرد، از اين رو
مشركان نيز متعرّض او نمىشدند و چون از جانب او خطرى نسبت به آيين خود، احساس
نمىكردند به طعنههاى زبانى اكتفا مىكردند. در اين مدت، رسول اكرمصلى الله عليه
وآله وسلم با چهار تن كه عبارت بودند از: علىعليه السلام، جعفر، زيد و
خديجهعليها السلام نماز مىخواند و هرگاه افرادى از قريش به آنان برخورد
مىكردند، آنان را به مسخره مىگرفتند.
علىّ بن ابراهيم قمى مىگويد:
چون سه سال از بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم گذشت، خداوند خطاب به او فرمود:
“فَاصْدَعْ بِما تُؤمَر وَ
أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ إنَّا كَفَيْنكَ الْمُسْتَهْزئينَ؛ مأموريتهاى خويش
را آشكار ساز و از مشركان روى گردان كه ما تو را از ]شرّ[ استهزا كنندگان نگاه
مىداريم.”8
يعقوبى نيز مىگويد: “پيامبرصلى
الله عليه وآله وسلم در مكّه، سه سال نبوت خود را مكتوم نگاه داشت.”9
محمّد بن اسحاق هم گفته است: “پس
از گذشت سه سال از بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، آيه “فَاصْدَعْ بِما
تُؤمَر” بر وى نازل شد و خداوند او را امر كرد كه آشكارا دعوت كند و همگان را از
كجرويها بيم دهد.”10
امام صادقعليه السلام فرموده
است: “پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم، پس از بعثت، سيزده سال در مكّه بود كه
سه سال از اين مدّت را، مخفيانه و همراه با ترس، بسر برد و از مأموريّت خود آشكارا
سخنى نگفت. تا اين كه خداوند او را امر كرد كه مأموريت خود را آشكار كند،
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نيز از اين هنگام مردم را آشكارا به آنچه مأمور
بود، دعوت كرد.”11
با توجّه به مفهوم سخنان مذكور
و با توجّه به رواياتى كه بيانگر آن است كه قرآن در طول بيست سال بر پيامبرصلى
الله عليه وآله وسلم نازل شده است، نتيجه مىگيريم كه آغاز نزول قرآن پس از گذشت
سه سال از بعثت بوده است، زيرا ترديدى نيست كه نزول قرآن، تا سال وفات پيامبرصلى
الله عليه وآله وسلم ادامه داشته است نيز بر اين اساس صحّت اعتقاد به نزول قرآن در
ماه مبارك و در شب قدر ثابت مىگردد. چنان كه در قرآن نيز به اين حقيقت تصريح شده
است.
مطابق روايت مرحوم كلينى،12
عياشى،13 صدوق14 و مجلسى15 امام صادقعليه السلام نيز فرموده است: “قرآن در مدّت بيست
سال نازل شد.” علاوه بر اينها، نصوص متعدّد ديگرى نيز بيانگر اين حقيقت است كه
قرآن كريم در يك دوره بيست ساله نازل گشته است.16
× نظريهها و تأويلات
از طرفى قرآن در مدّت بيست يا
بيست و سه سال و به صورت پراكنده و در مناسبتها و موقعيتهاى مختلف كه “شأن نزول”
نام گرفتهاند نازل شد. از طرف ديگر مطابق برخى روايات و تصريح قرآن كريم، در ماه
مبارك رمضان و در شب قدر نازل گشته است، چگونه اين امر قابل توجيه و تأويل است؟
دانشمندان در اين مورد عقايدى
اظهار داشتهاند كه بدين شرح است:
1- آغاز نزول قرآن در ماه
رمضان و در شب قدر بوده است.
محمّد بن اسحاق و شعبى همين
عقيده را دارند. امام فخر رازى نيز مىگويد: “عرف مردم و حكومتها نيز همين است كه
زمان آغاز هر كارى را، تاريخ آن كار مىدانند. براى اين كه نسبت به انجام آن كار،
زمان آن كار بهترين زمانهاست و زمانى است كه ضبط شده است و معلوم و معيّن است”17
زمخشرى نيز، نزول قرآن را در شب قدر، به معناى آغاز نزول آن تفسير مىكند.18
اين نظرى است كه قابل قبول
است، زيرا هر حادثه مهمى كه از نظر زمان، ادامه داشته باشد، وقت شروع و آغاز آن،
تاريخ آن حادثه به حساب مىآيد. چنان كه روز تأسيس يك دولت و يا يك مؤسسه و يا
حزب، به عنوان تاريخ به وجود آمدن آنها ضبط مىشود و نيز اگر از تاريخ درس خواندن
دانشجو سؤال شود؛ پاسخ آن، روز آغاز درس است.
اصولاً نزول آيات قرآن، به
مناسبتهاى مختلف و به علل و اسباب گونهگون خود بزرگترين دليل است كه قرآن به طور
پراكنده و تدريجى و در مواقع مختلف نازل شده است. بخصوص كه آيات قرآن هر يك به
مناسبت واقعهاى كه در زمان معيّنى رخ داده، نازل شده و هدف از آن حلّ اشكالى بوده
كه از آن واقعه ناشى شده است.
اگر قرآن يكباره نازل شده بود،
موردى براى اعتراض مشركان نبود و در مقام نفى قرآن به عنوان يك كتاب آسمانى
نمىگفتند: “چرا تمامى قرآن در يك دفعه نازل نشده است” و خداوند در ردّ اين اعتراض
نمىگفت: “از اين رو قرآن را پياپى فرستاديم كه اى پيامبر! بدين وسيله قلب تو را
تثبيت و استوار كنيم.”19 يعنى نزول قرآن به طور تدريجى و به مناسبتهاى مختلف براى
اطمينان قلب تو و براى آن است كه در هر وقت و هر مناسبتى به عنايت خدا اميدوار
باشى.20
ابن شهر آشوب نيز همين عقيده
را اختيار كرده و در “مناقب” مىگويد: “نزول قرآن در ماه رمضان، كه قرآن خود بدان
تصريح مىكند به معناى آغاز نزول آن است”21 و در “متشابهات قرآن” گفته است: “صحيح
اين است كه “قرآن” در اين مورد (در موردى كه مىگويد: قرآن در ماه رمضان نازل شده)
مفيدِ عموم نيست، بلكه مفيد جنس است و لذا به قسمتى از قرآن نيز كه در ماه رمضان
نازل شده، “قرآن” اطلاق مىشود.
شيخ مفيد نيز در پاسخ به شيخ
صدوق، مطلبى دارد كه از آن برمىآيد كه همين نظر را، اختيار كرده است، وى مىگويد:
“در مورد خبرى كه ناظر به نزول دفعى قرآن در شب قدر است، مىتوان گفت كه قسمتى از
قرآن، در شب قدر نازل شده و سپس بتدريج در طول حيات پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم
بر وى خوانده شده است، امّا اين كه تمام قرآن در شب قدر نازل شده باشد، بعيد به
نظر مىرسد و با ظاهر قرآن و اخبار متواتر و اجماع علما – با اختلافى كه در آراى
آنها هست – منافات دارد.”22
2- هر سال، در شب قدر، قسمتى از
قرآن كه در همان سال بدان نياز بود، بر پيامبر نازل مىشده است و سپس جبرئيل بر
حسب مورد و در موقع نياز به موجب امر خداى متعال، آيه مربوطه را بر پيامبر نازل
مىكرده است و مقصود از ماه رمضان كه گفته شده است: “قرآن در آن ماه نازل شده است”،
رمضان سال معيّنى نيست. امام فخر رازى نيز همين گونه احتمال داده است.23
ابن جريح24 و سُدى نيز همين
عقيده را اختيار كردهاند. سدى، اين اعتقاد را به ابنعباس نيز نسبت داده است.25
قرطبى هم چنين نظريهاى را از مقاتل بن حيّان نقل كرده و حليمى و ماوردى و ديگران
نيز موافق او هستند.26
امّا اين عقيده با ظاهر قرآن
مخالف است؛ زيرا خداى متعال گفته است: “أنزلناه؛ ما قرآن را نازل كرديم.”
و يا اين كه: “أنزل فيه؛ قرآن
در ماه رمضان نازل شده است.”
اگر اين اعتقاد صحيح بود بايد
خداى متعال مىگفت: “ننزّله؛ ما آن را نازل مىكنيم.”
و به جاى صيغه ماضى، صيغه حال
را به كار مىبرد.
از طرف ديگر، همان طور كه بيان
خواهد شد، پيش از نياز به قرآن كريم چه فايدهاى بر نزول آن مترتّب است؟ بخصوص
سياق عبارات قرآن نشان مىدهد كه هر آيه و سوره در موقع مناسب نازل شده است و قبل
از آن، موردى براى نزول آن وجود نداشته است.
3- برخى گفتهاند: منظور از: “شهر
رمضان الّذى أنزل فيه القرآن” اين است كه : “شَهْرُ رَمَضانَ أُنْزِلَ فى شَأْنِهِ
الْقُرآنُ؛ ماه رمضانى كه قرآن در شأن آن نازل شده است.” چنان كه اگر گفته مىشود
كه قرآن در شأن فلانى نازل شده مقصود يك آيه يا چند آيه است.27
ضحّاك معتقد است: منظور از اين
آيه، اين است كه روزه ماه رمضان در قرآن نازل شده است28 و سفيان بن عيينه گفته
است: معناى اين آيه اين است كه قرآن در فضل ماه رمضان نازل شده است (شَهْرُ
رَمَضانَ ألّذي أُنْزِلَ فى فَضْلِهِ الْقُرآنُ) حسين بن فضل و ابن انبارى نيز
همين توجيه را پذيرا شدهاند.29
درباره اين توجيه بايد گفت:
فقط آيه مورد بحث را شامل مىشود و دو آيه زير را در بر نمىگيرد: “إنَّا
أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةٍ مُبارَكةٍ” و “إنَّا أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ”.
وانگهى ما دليلى بر اين
تأويلات و توجيهات لفظى نداريم.
4- قسمت اعظم قرآن، در ماههاى
رمضان نازل شده، از اين جهت مىتوان گفت كه قرآن، در اين ماه نازل شده است. اين
يكى از دو احتمالى است كه سيّد قطب داده و گفته است:
“اين گفته كه قرآن در ماه
رمضان نازل شده يا به اين معناست كه آغاز نزول آن در رمضان بوده و يا آن كه قسمت
اعظم آن، در هر سال، در ماههاى رمضان نازل شده است.”30
در اين جا نيز مىگوييم: دليلى
ندارد كه قسمت اعظم آيات قرآن، در ماههاى رمضان نازل شده باشد، بلكه دلايل موجود
بر خلاف اين نظر است.
5- تمام قرآن در يك شب كه شب
قدر است، به “بيت العزّة” و يا “ بيت المعمور” نازل گرديده است، آن گاه در طول
بيست و يا بيست و سه سال در مواقع و مناسبتهاى مختلف، بر پيامبرصلى الله عليه وآله
وسلم نازل شده است.
گروهى از محدّثان، با توجه به
ظاهر احاديثى كه در اين زمينه وارد شده، اين نظر را پذيرفتهاند كه نظر آنان را
نقل مىكنيم.
شيخ صدوقرحمه الله گفته است:
تمام قرآن كريم در شب قدر از
ماه رمضان به بيتالمعمور در آسمان چهارم نازل شد، سپس در طول بيست سال، از
بيتالمعمور فرود آمد. خداوند به يكباره علم آن را به پيامبرش عطا كرد، آن گاه به
او فرمود:
“وَ لا تَعْجَل
بِالْقُرآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ.”31
علاّمه مجلسى نيز مىگويد:
“آيات قرآن دلالت دارد بر
نزول تمامى قرآن در شب قدر و احاديث و اخبار دالّ بر آن است كه قرآن در طول بيست32
يا بيست و سه سال33 نازل شده است.
طبق بعضى از روايات قرآن در
اوّلين شب ماه رمضان، نازل شده34 و برخى دلالت دارد كه آغاز نزول آن در روز مبعث
بوده است.35
جمع بين اين اقوال به اين است:
تمام قرآن در شب قدر از لوح محفوظ، به آسمان چهارم (بيتالمعمور) نازل شده تا از
آن جا بتدريج، به زمين فرود آيد. در اوّلين شب از ماه رمضان، قرآن به طور كامل بر
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل گرديده تا خود به آن آگاه گردد؛ ولى مردم را
مطّلع نكند و آن گاه بتدريج، در مناسبتهاى مختلف نازل گرديد، تا مردم نيز از آنها
آگاه شوند.”36
طبرانى و ديگران، از ابن عباس
نقل كردهاند: “قرآن به تمامى در شب قدر به سوى آسمان دنيا نازل شده و در
بيتالعزّه محفوظ بوده تا اين كه بتدريج در طول بيست سال بر پيامبرصلى الله عليه
وآله وسلم نازل شده است.”
جلال الدّين سيوطى معتقد است
اين نظر، صحيحترين و مشهورترين عقيدهاى است كه در اين زمينه اظهار شده است. او در
تأييد اين اعتقاد روايات زيادى را از حاكم، طبرانى، بيهقى، نسائى و جز اينها نقل
كرده است.37
از طريق اماميّه هم عياشى از
ابراهيم نقل كرده كه او با توجه به آيه “شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى أُنْزِلَ فيهِ
الْقُرآنُ” از امام صادق سؤال كرده است: با آن كه قرآن در طول بيست سال نازل شده
با مفهوم اين آيه چگونه سازگار است؟ امام در پاسخ او فرموده است: “قرآن در ماه
رمضان يكجا به بيتالمعمور فرو فرستاده شد و از آن جا در طول بيست سال نازل گرديد”.
امام اضافه مىكند: “پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: صحف ابراهيم، در شب اول
ماه رمضان، و تورات در ششم ماه رمضان و انجيل در سيزدهم و زبور در هيجدهم و
سرانجام قرآن در بيست و چهارم رمضان نازل شد.”38
اين حديث در كافى نيز آمده است
با اين تفاوت كه نزول قرآن را در بيست و سوم رمضان دانسته است.39
در “تهذيب” نيز، قسمتى از اين
حديث به روايت ابوبصير آمده، با اين تفاوت كه در آخر حديث، نزول قرآن را در شب قدر
دانسته است.40
اين برخى از رواياتى است كه
نزول يكجاى قرآن را به اين نحو، تفسير كرده كه در يك شب به بيتالمعمور، در آسمان
چهارم – آن طور كه در روايات شيعه آمده – يا به بيتالعزة – آن طور كه در روايات
اهل سنّت آمده – فرو فرستاده شده، سپس آيات آن، بهطور پراكنده و بر حسب مناسبات
گونهگون بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل شده است.
برخى ظاهرگرايان و اهل حديث
تعبّداً ظواهر اين احاديث را پذيرفته خيال خود را آسوده كردهاند. امّا دانشمندان
و پژوهشگران چيزى را كه با عقل آنان نساخته نپذيرفتهاند و تعبّد را در امورى كه
مربوط به اصول عباديّات نيست، قبول نكردهاند، از اين رو به نقد علمى اين احاديث
دست زدهاند و مىپرسند: فايده نزول دفعى و جملگى قرآن به يكى از آسمانها و سپس
نزول تدريجى آن بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم چيست؟
در پاسخ اين سؤال، فخر رازى
گفته است:
“احتمال دارد كه اين امر
به منظور آسانتر شدن كار براى جبرئيل بوده و يا مصلحتى براى پيامبر در بر داشته كه
متوقّع بوده از نزديكترين جهت بر وى وحى مىشود.”41
اين جواب در نهايت سستى و
بىپايگى است، علاوه بر آن كه نوعى غيبگويى است كه بيان آن از دانشمند محقّقى چون
فخر رازى بسيار عجيب است!
فيض كاشانى در توجيه اين موضوع
گفته است:
“گويا منظور از نزول يكجاى
قرآن اين باشد كه معانى قرآن به يكباره بر قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل
شده است، چنان كه در قرآن آمده است: “نَزَلَ بِه الرُّوحُ الأَمينُ على قَلْبِكَ”
سپس در طول بيست سال از باطن قلب آن حضرتصلى الله عليه وآله وسلم بر زبان و
ظاهرش، نازل گرديده، آن گاه كه جبرئيل براى وحى فرود مىآمده، الفاظ آن را براى وى
مىخوانده است.”42
مرحوم فيض در گفته خود، بيت
المعمور را به قلب پيامبر تأويل كرده و شايد مرحوم شيخ صدوق نيز از گفته خود: “وَ
أَعْطى نبيَّهُ الْعِلْمَ جُمْلَةً واحِدَةً” همين معنى را اراده كرده است.
عقيده شيخ ابوعبداللّه زنجانى
نيز، در تأويل و توجيه اين روايت همين است. او مىگويد:
“مىتوان گفت: روح قرآن و
مقصود كلّى آن، در آن شب بر قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل شده: “نزل به
الرّوح الأَمين على قلبك” و سپس در طول سالها و به طور پراكنده بر زبانش ظاهر شده
است: “وَ قُرْآناً فَرَّقْناهُ لِتَقْرَأهُ عَلىَ النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ
نَزَّلْناهُ تَنْزيلاً.”43
علاَّمه طباطبايى نيز همين
تأويل را پذيرفته و فرمودهاند:
قرآن گذشته از برداشت و فهم ما
از آن، داراى حقيقت ديگرى است. آن حقيقت، بسيط است و تفرّق و تفصيل در آن راه ندارد
اين عدم تجزيه، به علّت بازگشت آن به معنا و مفهوم واحدى است كه نه داراى اجزا و
نه داراى فصولى است. اين اجزا و تفاصيل كه در قرآن ديده مىشود، چيزى است كه بعداً
عارض آن شده است. خداى متعال فرموده است:
“كِتابٌ أُحْكِمَتْ
آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبيرٍ؛ اين كتابى است كه آيات آن
محكم و به هم پيوسته است، سپس از جانب خداوند حكيم و آگاه از يكديگر جدا شده.”44
“إنّهُ لَقرآنٌ كريمٌ فى
كتابٍ مكنون لايمسّه الاّ المطهّرون؛ هر آينه اين قرآنى است گرامى قدر، در كتابى
پوشيده، كه جز پاكان دست بر آن نزنند.”45
“و لقد جئناهم بكتابٍ
فَصّلناه على علمٍ؛ كتابى از روى علم براى آنان نازل و آن را جدا جدا كرديم.”46
منظور از نازل كردن قرآن، در
شب قدر، نازل كردن جملگى و دفعى حقيقت قرآن بر قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم
است؛ همچنان كه قرآن جدا جدا و در زمانها و موقعيتهاى مختلف در طول دعوت پيامبرصلى
الله عليه وآله وسلم تدريجاً بر وى نازل شده است.”47
عقيده ما بر اين است كه تأويل
كردن، آسانترين راهها براى رهايى از تنگناى بحثهاى نظرى است و چون ما با اين
تأويلهاى غير مستند و بدون برهان موافق نيستيم از اين بزرگان مىپرسيم:
به چه دليل “بيت المعمور” در
آسمان چهارم را كه در روايات شيعه آمده و “بيتالعزة” را كه در روايات اهل سنت،
وارد شده به معناى قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مىدانند؟ و به چه مناسبت
چنين معنايى را از چنين لفظى اراده مىكنند؟
× تحقيق
علاَّمه محقّق شيخ مفيد
مىگويد:
“آنچه كه ابوجعفر48 در اين
باره (درباره نزول تمامى قرآن در يك مرتبه) پذيرفته، مبتنى بر خبر واحد است (يعنى
متواتر نيست و به صحّت آن يقين حاصل نمىشود) و خبر واحد موجب علم و عمل نيست. بر
خلاف مفهوم اين حديث، نزول قرآن به مناسبت حوادث و پيشامدهاى گوناگون و در اوقات
متفاوت انجام پذيرفته است قرآن، حكم حوادثى را بيان مىكند و سرگذشتهايى را توضيح
مىدهد كه به مناسبت همان رخدادها نازل شده بود و نزول آنها پيش از وقوع آن
رخدادها حقيقت و صحّت نداشته زيرا هنوز حادثهاى پديد نيامده بوده است.
مثلاً آيه “قَدْ سَمِعَ
اللَّهُ قَوْلَ الّتى تُجادلُكَ فى زَوجِها و تَشْتَكى إِلىَ اللّهِ وَاللّهُ
يَسْمَعُ تَحاوركُما”49 درباره “خوله” دختر خويلد نازل شده كه از شوهر خود “اوس بن
الصامت” شكايت داشت كه او را به نحوهاى كه در جاهليت رسم بوده طلاق داده است.50 و
يا آيه “وَ إذا رَأَوْا تجارَةً أو لَهْواً انْفَضُّوا إلَيْها و تَرَكُوكَ قائماً”51
كه از همين قبيل است.
با نگاهى گذرا به قرآن كريم
درمىيابيم كه در آن به طور گسترده از افعال ماضى؛ چون: “قال”، “قالوا”، “جاء” و “جاؤو”
استفاده شده، نيز ترديدى در وجود ناسخ و منسوخ در قرآن وجود ندارد، پيداست كه هيچ
كدام از اين موردها با نزول يكبارگى و دفعى قرآن كريم پيش از وقوع اين موارد
سازگارى ندارد.
شيخ مفيدرحمه الله مىگويد:
اگر ما در داستانهاى قرآن دقّت كنيم، از قبيل مطالبى كه ذكر شد، زياد مىيابيم كه
نقل همه آنها به درازا مىكشد. حديث مورد بحث خيلى به مذهب مشبّهه نزديك است،
معتقدان اين مذهب كلامى گمان مىكردند خداوند به قرآن تكلم نكرده (اعتقاد به قديم
بودن قرآن) و فقط از آنچه كه بوده خبر داده است كه اهل توحيد، پاسخ آن را
دادهاند.
علاّمه محقق، اضافه مىكند: “در
مورد نزول قرآن در شب قدر مىتوان گفت: قسمتى از آن در شب قدر نازل شده و بقيه آن
متناوباً تا هنگام رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر وى نازل شده است. اما
اين كه قرآن به تمامى، در شب قدر نازل شده باشد، با ظواهر قرآن و اخبار متواتر و
اجماع علما سازش ندارد.”52
پاورقيها:
1 ) بقره )2) آيه 185.
2 ) دخان )44) آيه 3.
3 ) قدر (97) آيه 1.
4 ) ر. ك: وسائل الشّيعه،
ج7، ص262، حديث 16، باب 32 از ابواب احكام ماه رمضان.
5 ) خصال، ج2، ص102.
6 ) صحيح مسلم، ج2، ص9؛
منتخب كنزالعمال در حاشيه مسند، ج3، ص180.
7 ) حجر (15) آيات 95 –
94.
8 ) تفسير قمى، ص353؛
بحارالانوار، ج18، ص53 و 179.
9 ) تاريخ يعقوبى، ج12،
ص19.
10 ) سيره ابن هشام، ج1،
ص280؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص40.
11 ) الغيبه، شيخ طوسى،
ص217؛ كمال الدّين، شيخ صدوق، ص197؛ بحارالانوار، ج18، ص177.
12 ) اصول كافى، ج2، ص629.
13 ) تفسير عياشى، ج1،
ص80.
14 ) الإعتقادات، ص101.
15 ) بحارالانوار، ج18،
ص250 و 253.
16 ) رجوع كنيد: الإتقان،
ج1، ص40؛ تفسير شبّر ص350، ذيل آيه 32 از سوره فرقان.
17 ) تفسير كبير، ج5، ص85.
18 ) الكشّاف، ج1، ص227.
19 ) “وَ قالَ الَّذينَ
كَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ
لِنُثَبِّتَ بِه فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيلاً” (فرقان (25) آيه32)
20 ) رجوع كنيد: الإتقان،
ج1، ص41.
21 ) مناقب آل ابى طالب،
ج1، ص150.
22 ) شرح عقائد الصدوق،
ص58.
23 ) تفسير كبير، ج5، ص85.
24 ) الدّر المنثور، ج1،
ص189.
25 ) مجمع البيان، ج2،
ص276.
26 ) الإتقان، ج1، ص40.
27 ) مجمع البيان، ج1،
ص276؛ الكشّاف، ج1، ص227.
28 ) الدّر المنثور، ج1،
ص190.
29 ) تفسير كبير، ج5، ص80.
30 ) فى ضلال القرآن، ج2،
ص79.
31 ) الإعتقادات، ص101.
32 ) اصول كافى، كتاب فضل
القرآن، ج2، ص629.
33 ) مدت نبوّت پيامبر است
و به اين اعتبار كه نزول قرآن از روز مبعث آغاز شده و به وفات آن حضرتصلى الله
عليه وآله وسلم پايان يافته است.
34 ) فروع كافى، كتاب
الصيام، باب فضل شهر رمضان، ج4، ص66.
35 ) به موجب رواياتى كه
دلالت دارد: اولين سورهاى كه نازل شده سوره “علق” است و آن در آغاز بعثت يعنى 27
رجب نازل گرديده است، رجوع كنيد به: بحارالانوار، ج92، ص29؛ ج8، ص206.
36 ) بحارالانوار، ج18، ص253
– 254.
37 ) الإتقان في علوم
القرآن، ج1، ص39 – 40.
38 ) تفسير عياشى، ج1،
ص80.
39 ) اصول كافى، ج2، ص629.
40 ) تهذيب الأحكام، ج4،
ص114.
41 ) تفسير فخر رازى، ج5،
ص85.
42 ) تفسير صافى، ج1،
مقدمه نهم، ص42.
43 ) تاريخ القرآن، ص10.
44 ) هود (11) آيه2.
45 ) واقعه (56) آيات 78
تا 80.
46 ) اعراف (7) آيه 52.
47 ) الميزان، ج2، ص15 –
16.
48 ) منظور، شيخ صدوق است
كه گفته او قبلاً نقل شد.
49 ) مجادله (58) آيه 1.
50 ) مجمع البيان، ج9،
ص246.
51 ) به اتفاق روايات شيعه
و سنّى اين آيه وقتى نازل شد كه پيامبر(ص) به ايراد خطبه نماز جمعه مشغول بود كه
آواى طبل و شيپور ورود يك قافله تجارتى ا اعلام مىكرد و مردم براى خريد، مسجد را
ترك كردند، ر ك: الميزان، ج19، ص274.
52 ) شرح عقائد الصّدوق (تصحيح
الإعتقاد)، ص58.