فلسفه روزه
سيد موسى ميرمدرس
اشاره:
برنامه مشخص ساليانهاى كه
اسلام به عنوان “روزهدارى” براى پيروانش، مقرّر داشته، برخلاف آنچه كه قشريون
مىپندارند، يك عبادت صورى و يا يك رژيم ساده غذايى نيست، بل برنامهاى است سازمان
يافته و اصولى كه از ابعاد گوناگون براى تأمين سلامت جسم و روح بشر، مفيد و ضرورى
است و آثار فردى و اجتماعى و دنيوى و اخروى آن قابل انكار نيست. در اين مقاله به
گوشههايى از آنها پرداخته مىشود ولى پيش از شروع بحث، تبيين دو مقدمه، بايسته
است؛ نخست: جايگاه فلسفه روزه و اين كه چه علمى، عهدهدار تبيين آن است و دوم:
نگاهى به فلسفه احكام.
جايگاه فلسفه روزه
گزارههاى دينى و مذهبى بر دو
گونهاند:
1- گزارههاى اِنشايى.
2- گزارههاى اِخبارى.
گزارههاى اِخبارى كه از “هستها
و نيستها” سخن مىگويند، در قلمرو علم كلامند و گزارههاى انشايى كه از “بايدها و
نبايدها”، بحث مىكنند، بر دو قسمند، زيرا يا ناظر به درون آدمىاند كه در حوزه
علم اخلاق قرار مىگيرند يا به مسائل بيرون از نفس مىپردازند كه در عرصه علم فقه
به شمار مىروند.
عهدهدار بحث از فلسفه احكام،
نه علم فقه است و نه علم اخلاق، بل علم كلام است؛ زيرا علم كلام، از يك جهت كل
گزارههاى دينى و مذهبى را در بر مىگيرد، بنابراين دفاع انديشمندانه از فقه و
اخلاق و بطور كلى دين و كارايى احكام آن و بيان انتظارات از دين، همگى در حوزه علم
كلام جاى دارند. پس فلسفه روزه – به عنوان بخشى از فلسفه احكام – در قلمرو علم
كلام است، از اين جهت، فلسفه روزه ماهيتاً يك بحث كلامى است، گرچه از اخلاق و فقه
نيز گفتوگو شود.
فلسفه احكام
اين حقيقت به اثبات رسيده كه
احكام الهى بر پايه مصالح و مفاسد واقعى، جعل شدهاند؛ يعنى در شريعت اسلامى، هيچ
حكمى (تكليفى يا وضعى) بدون علت و انگيزه واقعى صادر نشده است، اما اين سخن بدين
مفهوم نيست كه آدمى، مىتواند علت قطعى همه احكام دينى را با عقل خود، دريافت كند،
چرا كه دانشهاى بشرى، در عرصه نيازهاى مادى و شناخت ساختار وجودى آدمى، اندكند و
به شهادت كاوشها و پژوهشهاى دانشمندان معارف بشرى، مجهولات انسان در مقايسه با
دانستنيهايش، بسيار فراوانند و فاصله ژرفى ميان اين دو حكمفرماست. از اين رو
مىبينيم، پيوسته در قوانين موضوعه خويش و روش نظامهاى سياسى – حقوقى و … تجديد
نظر مىكند.
بنابراين دور نيست، اگر اين
موجود بسيار بغرنج و توبرتو – كه با ابزارهاى مدرن در نيل به شناخت خويش دچار
ناتوانى گشته – از درك علت قطعى احكام و قوانينى كه براى او، توسط آفرينندهاش جعل
شده، ناتوان باشد. البته اين گفتار، بدان معنا نيست كه دريافت حكمتها هم از دسترس
دور باشد؛ بويژه اين كه عمده اين علتها در آيههاى قرآن و روايتهاى معصومانعليهم
السلام بيان شده است و روزه از زمره اين موارد است، كه آيات و روايات توأمان درباره
فلسفه آن سخن گفتهاند و علم و تجربه نيز اهميّت و لزوم آن را مورد تأييد قرار
دادهاند.
پيشينه تاريخى روزه
قرآن شريف، از مكلّف بودن
امّتهاى پيشين به روزهدارى خبر داده است.1 آثار و شواهد موجود نيز نشان مىدهند
كه روزه در ميان اديان و مذاهب باستانى، داراى اهميت بوده است. بتپرستان،
ستارهپرستان (صابئيها)، توتميستها، مجوسيان، مانويها، بوداييها برهماييها،
پرستندگان حيوانات و نباتات و همه مسلكهاى عرفانى، هر كدام به كيفيت ويژهاى،
روزهدار بودهاند.
“صابئيها” براى احترام به
كره ماه، سى روز، امساك مىنمودند و “وثنيها” نيز براى تقرّب و ارضاى آلهه خود يا
برآوردن حاجتهايشان و در هنگامى كه مرتكب جرمى مىگشتند، به منظور خاموش كردن خشم
خدايان، روزه مىگرفتند. جيمزهاكس در اين باره مىنويسد:
“روزه كليةً در تمام
اوقات، در ميان هر طايفه و هر ملّت و مذهب، در موقع ورود اندوه و زحمت غير
مترقّبه، معمول بوده است”.2
از تورات و انجيل كنونى نيز به
دست مىآيد كه روزه در ميان يهود و نصارا وجود داشته و تورات از قول حضرت
موسىعليه السلام نقل مىكند كه چهل روز، روزهدار بوده است.3 و همچنين درباره
حضرت يعقوبنبىّعليه السلام آمده كه خداوند وى را خاضع و روزهدار، ساخته است.
جيمزهاكس معتقد است كه قوم يهود، هنگام توبه و طلب رضايت خداوند به روزه پناه
مىبردند.4
حضرت عيسىعليه السلام نيز چهل
روز، روزه داشته و حواريون پس از آن حضرت نيز روزهدار بودهاند.5 امام فخر رازى
از پارهاى از مفسّران نقل مىكند كه مىگويند: روزه مسيحيان به پنجاه روز رسيده
است.6 و اكنون نيز روزههاى مخصوصى در ميان يهوديان و فرقههاى گوناگون مسيحى رواج
دارد.
فوايد و آثار روزه
روزه از فوايد و آثار گوناگون
جسمانى و روحانيى برخوردار است كه به اهم آنها اشاره مىشود:
1- تربيتى – روانى
از مرتاضان و مهذّبان نفوس، كه
از راههاى مخصوص به خود به تطهير روح مىپردازند، گرفته – كه معتقدند: آنچه نفس را
ناخوش آيد، بايد بدان پرداخت و روزه چنين است – تا صوفيان، كه چله نشينند و از
اصولشان امساك است، و عارفان – كه مىگويند: اندرون از طعام خالى دار تا در او نور
معرفت بينى – همگى نقش محورى روزه در خودسازى و تهذيب نفس را باور دارند. زيرا
روزه تمرين مقاومت و آمادگى روحى در خودسازى است. براى اين كه اخلاق و تهذيب نفس
بر دو پايه استوار است:
الف: تخليه؛ يعنى پاكسازى و
تصفيه روح از عادات نكوهيده و آلودگيهاى مادّى كه مقدمه آن شناخت صفات پسنديده و
ناپسند (رذايل و فضايل انسانى) است.
ب: تحليه؛ يعنى آراستن نفس به
صفات پسنديده و مطلوب انسانى مانند تقوا كه از حكمتهاى روزه است (لعلّكم تتّقون).
كسانى كه ساليانه، دوره يك
ماههاى براى شركت در اين پيكار درونى مىگذرانند، از آمادگى رزمى بيشترى نسبت به
ديگران برخوردارند. براى اين كه پيامبر عظيم الشأن اسلامصلى الله عليه وآله وسلم
شكمپرستى و شهوت جنسى را از جمله سه امرى برشمرد كه پس از خويش، براى امّتش نسبت
به آنها بيمناك بود.7 و نيز مىفرمايد: اولين چيزهايى كه موجب گرفتارى انسان در
آتش جهنم است، دهان [ابزار گناههاى فراوان] و فرج [ابزار شهوت جنسى] است.8 در ماه
مبارك رمضان، از جمله امورى كه روزهدار از آنان پرهيز مىكند، خورد و خوراك و
مسائل جنسى است. بنابراين كسانى كه با تمرينهاى پيگير و خستگىناپذير از رقبههاى
دشوار شكم و شهوتپرستى گذشتهاند، در برابر ساير كششهاى نفسانى، از مقاومت بيشترى
برخوردار خواهند بود و براى همين است كه آمار جرايم و كارهاى خلاف در ماه مبارك
رمضان، سير نزولى را نشان مىدهد.
2- اجتماعى – اخلاقى
نظام طبقاتى و فاصله ژرف ميان تهيدستان و
توانمندان، يكى از عوامل تنشزا و نارضايتى در هر نظامى است و به هر ميزان فاصله
اختلاف طبقاتى، عميقتر گردد، ناهنجاريهاى اجتماعى و مفاسد اخلاقى افزونتر مىگردند
و پيوسته آتش كينه و انتقام گروه تهيدست – به واسطه فشارهاى اقتصادى و محروميتهاى
اجتماعى – نسبت به توانگران شعلهورتر مىشود تا آن گاه كه به مرحله انفجار و
ناآراميهاى اجتماعى، فرجام مىيابد.
اسلام با تكيه بر اصل عدالت
اجتماعى، نهايت كوشش را در تنظيم روابط جامعه به كار برده و از آن جا كه طبيعت بشر
– به واسطه استعدادها و توانمنديهاى فردى – بر اختلاف است، ساعى بوده تا با جعل
احكام و دستورهاى گونهگون، آن اختلاف طبيعى را هم، به حداقل برساند. از جمله اين
احكام، روزه است كه به سبب آن، اولاً: ميان همه افراد جامعه برابرى ايجاد مىكند و
ثانياً: شرايطى را پديد مىآورد تا ثروتمندان با درك موقعيت محرومان، فشارهاى
اقتصادى و رنجهاى اجتماعى آنان را كاهش دهند و ثالثاً: با اين اقدام، جامعه را از
پريشانى و نارضايتى، پيراسته مىسازد و روحيه برادرى و ديگر گرايى را در ميان آنان
به وجود مىآورد. از اين رو هنگامى كه هشام بن حكم از امام صادقعليه السلام
درباره فلسفه روزه مىپرسد، مىفرمايد:
“انّما فرض اللّه الصّيام
ليستوى به الغنىّ و الفقير و ذلك ان الغنى لم يكن ليجد مسّ الجوع فيرحم الفقير
لانّ الغنىّ كلما اراد شيئاً قدر عليه، فاراد اللّه تعالى ان يسوّى بين خلقه و ان
يذيق الغنىّ مسّ الجوع و الالم ليرقّ على الضعيف و يرحم الجائع؛9 براستى خداوند
روزه را واجب كرد تا – به وسيله آن – ميان تهيدستان و ثروتمندان برابرى ايجاد كند
و اين براى آن است كه ثروتمندان كه هرگز درد گرسنگى و فقر را احساس نكردهاند، به
فقيران رحم آورند، زيرا اغنيا، هرگاه هوس انجام كارى نمايند، به علت توانمندى
مالى، بر انجام آن توانايند، پس پروردگار با وجوب روزه بر همگان، اراده نمود تا
بين بندگانش مساوات به وجود آورد و سرمايهداران [نيز] گرسنگى و درد فقيران را لمس
كنند تا بر آنان شفقت ورزند و ترحّم نمايند”
3- بهداشتى – درمانى
روزهدارى براى تعويض و تجديد
چربيهاى ذخيرهمانده و سفتشده بدن و كاهش ذخاير چربى و گليكوژنى اعضاى مختلف بدن،
روش منحصر به فردى است. گو اين كه ارزش جنبههاى معنوى و وظيفه روزه از لحاظ
روانشناسى و بهداشت روانى و اثرات تربيتى و فوايد اجتماعى آن به مراتب از
جنبههاى بهداشت جسمى بيشتر است.10
روزهدارى كه امروزه آن را در
پزشكى به نام “رژيم”، در موارد مختلفى از بيماريها تجويز مىكنند، سبب مىشود كه
ذخاير مخصوص گليكوژن يا چربى بدن از نقاط مختلف برداشته شوند و به مصرف احتراق
داخلى يا انرژى خارجى و سوخت و ساز آن برسند و مسلّم است كه بدن در حال روزه ابتدا
چربيهاى زيرجلدى را به مصرف رسانده و بتدريج نوبت به چربيهاى داخلى احشا مىرسد
ولى در هيچ صورتى، روزهدارى، صدمهاى به نسوج عضلانى و استخوانى بدن وارد
نمىسازد، مگر اين كه انسان مدتها گرسنه بماند و تمام ذخاير بدن از بين بروند، آن
گاه نسوج عضلانى مورد استفاده خود بدن واقع مىشوند.11
امروزه در علم پزشكى به اثبات
رسيده كه عامل بسيارى از بيماريها، زيادهروى در خوردن و عدم رعايت بهداشت تغذيه
است. پيامآور بزرگ اسلامصلى الله عليه وآله وسلم قرنها پيش، اين مطلب را در كلام
ژرفى چنين بيان مىكند: “المعدة بيت كلّ داء و الحمية رأس كلّ دواءٍ؛ معده، خانه
تمام دردهاست و امساك بالاترين داروها.”12
تصور مىشود آنچه كه مىخوريم
صرف سوختن و تهيّه انرژى براى بدن مىشود و دفع مىگردد، ولى اين تصوّر نادرستى
است. زيرا بدن به مانند حوضى است كه غذا از طرفى وارد و از طرف ديگرش خارج مىشود؛
مثلاً مواد قندى از جانبى وارد شده و از جانب ديگر به مصرف سوخت رسيده، دفع
مىگردند، آنچه وارد مىشود تازه است و آنچه خارج مىگردد، مانده و كهنه. مسلمانى
كه يازده ماه تمام بدون وقفه، نوها به بدنش وارد شدهاند، ورود تازهها از روى
قاعده علمى و نظم بهداشتى نيست و برعكس خروج كهنهها كه به وسيله ريه، كليه، كبد،
پوست و… انجام مىگيرد، با حساب و نظم است، ريهها سموم را با نظم خارج مىسازند
و كليهها زهرها را با حساب دفع مىكنند و كبد با ترتيب مخصوص، آنها را دور
مىنمايد، لاجرم انبارهاى ذخيرهاى، درست و مرتّب نشدهاند و متابوليسم بطور سوخته
و نيم سوخته درمىآيد و ايجاد بيماريهاى تغذيهاى گاه از اين نيم سوختههاست كه
اگر به وسيله روزه گرفتن نظم و حسابى در كار ذخاير بدنى به وجود نيايد، سبب پيدايش
پيشامدهاى ناگوارى مىگردد و حتّى در پايههاى منابع ذخيرهاى شكافى به وجود
مىآيد.13
اين جاست كه معناى سخن پيامبر
خداصلى الله عليه وآله وسلم فهميده مىشود كه فرمود: “صوموا تصحّوا؛14 روزه بگيريد
تا سالم شويد.”
بنابر آنچه گفته آمد، بايد سخن
دكتر آلكسى سوفورين را حقيقت دانست كه مىنويسد:
“درمان از طريق روزه،
فايده ويژهاى در كم خونى، ضعف رودهها، التهاب بسيط و مزمن دملهاى خارجى و داخلى،
سل، اسكليروز، روماتيسم، نقرس، استسقا، نوراستنى، عرق النسا، حزاز (ريختگى پوست)،
بيماريهاى چشمى، مرض قند، بيماريهاى جلدى، بيماريهاى كليه، كبد و بيماريهاى ديگر
دارد.
معالجه از طريق امساك، اختصاص
به بيماريهاى فوق ندارد، بلكه بيماريهايى كه مربوط به اصول جسم انسان است و با
سلولهاى اساسى جسم آميخته شده – همانند سرطان، سفليس، سل و طاعون – را نيز شفا
مىبخشد”.15
4- عرفانى – الهى
در حديث قدسى آمده كه خداوند
فرمود:
“كلّ عمل ابن آدم هوله غير
الصّيام، هولى و أنا أُجزى به؛16 از ميان اعمال و عبادات آدمى، فقط روزه براى من
است و من پاداش روزهام”.
در علّت اين كه، خداوند روزه
را در ميان ساير عبادات به خود، اختصاص داده و فرموده: “روزه براى من است”،
گفتهاند: روزه تنها عبادتى است كه روزهدار، پنهان از چشم ديگران، آن را به جا
مىآورد و از ثناگويى آنان درباره روزهاش، در امان است. روى اين جهت خداوند، آن
را به خود اختصاص داده و فرموده است: “من خود جزاى آن را مىدهم”. و البته اين در
صورتى است كه “أجزى به” بخوانيم، ولى اگر “أُجزى به” قراءت شد، بدين معناست كه “من
خود، پاداش روزهام”.
مفسّر گرانقدر، علامه
طباطبايى، مىنويسد: در اين صورت كنايه از نزديكى روزهدار به خداى تعالى است.17
پوشيده نيست كه اين حديث شريف
داراى معناى بلندى است كه سزاوار بود، كسى چون علامه بزرگوار، در اين باب سخن
مىراند ولى به هر حال، روايت مافوق انديشه ماست، زيرا تساوى ميان كالا و بهاى آن
از بديهيات عقلانى است و درباره پاداش اعمال بندگان، هرچه خداوند عطا نمايد، تفضّل
است و كسى از او حق مطالبه ندارد، با اين وجود، معقول است كه خداوند، عِدْل جان
انسان را، فردوس برين، قرار دهد، آن گونه كه فرموده است: “إِنّ اللّه اشترى من
المؤمنين أنفسهم و أموالهم بأنَّ لهم الجنّة”.18 يا درباره روزه آمده است كه
روزهداران، باب مخصوصى در بهشت دارند؛ إنّ للجنّة باباً يدعى الرّيان لايدخل منه
إِلاّ الصائمون؛19 اما چگونه متصّور است كه خداوند؛ يعنى آفريدگار عالم و آدم،
پاداش روزهدار باشد؟!
در دو مقام مىتوان به شرح و
بسط اين حديث شريف پرداخت؛ بطور اجمالى و بطور تفصيلى.
شرح اجمالى
اما شرح اجمالى آن اين است، كه
وقتى خداوند مىفرمايد: “من پاداش روزهام”؛ يعنى من خود را به روزهدار مىدهم؛
خودم را به او مىدهم، يعنى او را خدايى مىكنم و اين، همان است كه در روايت آمده
كه اخلاقتان را خدايى كنيد: “تخلّقوا بأَخلاقِ اللّه”، به اصطلاح انسان “خداگونه”
بشود. شايد به همين معناست آنچه كه در حديث قدسى آمده كه “… إنّه ليتقرّب [العبد]
الىّ بالنّافله حتّى إذا أحبّه فإذا أحببته كنت سمعه الّذى يسمع به و بصره الّذى
يبصر به و لسانه الّذى ينطق به و يده الّذى يبطش بها؛20 چون بنده من در اثر عبادت
و كارهاى شايسته به من نزديك شود، او را دوست خواهم داشت و در نتيجه آن، من گوش او
هستم به گونهاى كه به توسط من مىشنود و چشم او هستم به طورى كه به توسّط من
مىبيند و زبان و دست او هستم، به طورى كه او به توسّط من مىگويد و مىگيرد”.
شرح تفصيلى
براى توضيح مراد از روايت
ياد شده، بيان دو مقدّمه لازم است:
مقدمه اول:
علماى اخلاق و معارف الهى،
روزه را به سه مرتبه تقسيم نمودهاند:21
الف – روزه عوام، كه عبارت است
از پرهيز از مفطرات روزه كه فايدهاش اسقاط تكليف است.
ب – روزه خواص، كه عبارت است
از پرهيز از مفطرات روزه، همراه با كنترل جوارح و اعضاى ديگر، از معاصى، مانند
محافظت چشم و گوش و زبان و دست، كه فايده اين روزه ثوابهايى است كه در روايات به
آنها اشاره رفته است.
ج – روزه خواصّ الخواص، كه
عبارت است از روزه داشتن جوارح و جوانح؛ يعنى اعضاى بدن و قلب آدمى نيز روزهدارند
از نظر به غير خدا كه “قُل اللّه ثمَّ ذَرْهُم” كه البته اين نيز مراتبى دارد.
نتيجه اين مقدّمه اين است كه
به يقين آن روزهاى كه خداوند، پاداش اوست، روزه خواص الخواص است.
مقدمه دوم:
فلاسفه عوالم وجود را بر سه
قسم مىدانند:
الف – عالم ماده كه مشحون و
مبتلا به تشتت و فرورفتن در شهوات و نفسانيات است و همگان در آن گرفتارند و اين
پايينترين عوالم است.
ب – عالم مثال يا برزخ كه فقط
شبهى از مادّيات است، اصالةً مجرد، ولى برخى از آثار ماده؛ مانند شكل و اندازه و
هيأت را داراست كه برزخ ميان عالم ماده و عقل است.
ج – عالم عقل كه بالاترين
مراتب و بطور كلّى مجرّد از آثار عالم مادّه است.
پس از ذكر اين دو مقدمه، بايد
گفت، انسان در اين عالم ماده، گرفتار شهوات و نفسانيات است و روزه وسيلهاى است كه
او را از اين عالم، جدا و به سوى عالم تجرّد و عقل مىكشاند؛ به هر ميزان كه انسان
در مراتب سه گانه روزه، پيشى بگيرد، به همان اندازه از مادّيات، فاصله گرفته و با
عالم عقل كه نزديكترين موجود به خداوند است، نزديك مىشود، تا مىرسد به جايى كه
فانى در اراده خدا مىشود و به مبدأ مطلق، اتّصال مىيابد. و اين جاست كه روزه
مىتواند انسان را به مقامى برساند كه آنچه در نظر من و تو نايد، آن است.
پاورقيها:
1 ) بقره (2) آيه 183.
2 ) قاموس مقدس، ص427.
3 ) رك: تورات، سفر تثنيه،
باب 9، شماره 9.
4 ) رك: قاموس مقدس، ص428.
5 ) رك: انجيل متى، باب 4
شماره 2 – 1؛ انجيل لوقا، باب 5، ش35 – 33.
6 ) رك: التفسير الكبير،
ج5، ص69.
7 ) رك: جامع السّعادات،
ج2، ص4.
8 ) رك: كتاب الخصال،
ح126، ص78.
9 ) وسائل الشّيعه، ج7،
ح1، ص3؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ح1766، ص73.
10 ) رك: احمد صبور
اردوبادى، اهميت روزه از نظر علم روز، چاپ سوم، مركز مطبوعاتى دارالتّبليغ اسلامى،
قم، 1353، ص29.
11 ) رك: همان، ص53.
12 ) بحارالانوار، ج62، ص290،
باب 89.
13 ) رك: شهيد پاك نژاد،
اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، تهران، 1349، ج3، ص37
– 34.
14 ) بحارالانوار، ج93،
ص255.
15 ) روزه: روش نوين براى
درمان بيماريها، با ترجمه محمد جعفر امامى، ص65.
16 ) بحارالانوار، ج93،
ص249.
17 ) رك: تفسير الميزان،
ج2، ص25.
18 ) توبه (9) آيه111.
19 ) بحارالانوار، ج93،
ص252.
20 ) اصول كافى، ج2، ص352.
21 ) رك: ميرزا جواد آقا
ملكى تبريزى، المراقبات، ص95؛ امام محمد غزالى، كيمياى سعادت، ص174.