الگوهاى رفتارى در خانواده
قسمت سوم
آية الله محمد تقى مصباح يزدى
× حقوق والدين
گفتيم كه مطلوبيت زندگى
اجتماعى و پيوند دادن زندگى فرد با فرد يا افراد ديگر به خاطر اين است كه در زندگى
اجتماعى نيازهاى مادى و معنوى افراد بهتر تأمين مىشود. بعضى از نيازها در زندگى
فردى بطور كلى برآورده نمىشود و بعضى هم بطور ناقص تأمين مىشود. پس اساس مطلوبيت
زندگى اجتماعى رفع نيازهاى مادّى و معنوى است.
با توجه به انواع نيازمنديهايى
كه افراد به يكديگر دارند مىتوان گفت: اصيلترين نيازها در ظرف خانواده تأمين
مىشود، زيرا در محيط خانواده است كه فرزند نياز تكوينى به پدر و مادر دارد و زن و
شوهر نياز مستقيم به يكديگر دارند و نيازهاى جنسى و عاطفى آنها به وسيله همديگر
تأمين مىشوند؛ يعنى صرف نظر از تصرف در ماده و اشياى خارج از وجود خودشان، خود
افراد به همديگر احتياج دارند و مىتوانند براى رفع نيازهاى هم مؤثر باشند. اين
است كه اولين مبحث را در اخلاق اجتماعى در مورد خانواده مطرح مىكنيم.
در محيط خانواده روابط مختلفى
وجود دارد: روابط زن و شوهر، روابط پدر و مادر با فرزند و بالعكس، روابط خواهر و
برادر. و همه اينها قابل بحثهاى زيادى است كه در روايات و آيات مطرح شده، بخصوص در
روايات شريفه مسائل بسيار مفصل و مهمى در اين زمينه مطرح شده است، ولى چون بحث ما
قرآنى است و بنا نداريم كه به تفاصيل روايات بپردازيم اين است كه همه اين مباحث را
در محيط خانواده يكجا مطرح مىكنيم و از آيات كريمهاى كه در اين زمينه هست
فهرستوار استفاده مىكنيم. و همان طور كه ملاحظه فرموديد هدف اصلى در اين بحثها
اين است كه خطوط روشنى در روابط افراد و جامعه مشخص شود كه بعدها از لحاظ عقلى و
روايى مورد تحقيق بيشترى قرار گيرد.
× احسان به والدين
مهمترين رابطهاى كه بين انسانى
با انسان ديگر تحقق مىيابد رابطه فرزند با پدر و مادر است كه اصل وجود فرزند
وابسته به آنهاست. روشن است كه در اين جا نمىتوان رابطه متقابل را ملاك ارزشيابى
افعال و رفتار قرار داد؛ يعنى آن تأثيرى را كه پدر و مادر در پيدايش فرزند دارند
به هيچ وجه درباره آنها نمىتواند داشته باشد. وجود فرزند بستگى به آنها دارد ولى
وجود آنها بستگى به فرزند ندارد. بنابراين طبق قاعده عدل و قسط در اين جا نمىتوان
ارزشيابى كرد، زيرا اساس عدل و قسط اين است كه دو نفر يا بيشتر نسبت به هم روابط
متقابل داشته باشند و بر اساس حقوق متقابلى كه بر يكديگر دارند تكاليف متقابلى هم
نسبت به همديگر داشته باشند گو اين كه هر جا حق و تكليفى مطرح باشد نوعى تأثير و
تأثر متقابل منظور است ولى آنچه پدر و مادر براى فرزند انجام مىدهند و تأثيرى كه
در فرزند دارند به هيچ وجه قابل مكافات و مقابله نيست. اين است كه در آيات كريمه
در مورد پدر و مادر معيار ارزشها “احسان” قرار داده شده و هيچ آيهاى نداريم كه
فرزند بايد با پدر و مادر با عدل رفتار كند. چون در واقع موضوع عدل در اين جا تحقق
ندارد.
در آيات زيادى داريم كه فرزند
بايد نسبت به پدر و مادر احسان كند و از اين جا روشن است كه حقى كه پدر و مادر بر
فرزند دارند چه حق عظيمى است كه هيچ مشابهى در ساير افراد جامعه ندارد. البته ممكن
است كه پدر و مادر غير از اين حق پدرى و مادرى، حقوق ديگرى هم بر فرزند پيدا كنند
ولى اصل حقوق پدرى و مادرى در جاى ديگرى يافت نمىشود، از اين رو خصوصيتى هم كه
براى وظايف فرزند نسبت به پدر و مادر در نظر گرفته شده در هيچ جاى ديگر يافت
نمىشود.
تعبيرات قرآن كريم در اين باره
به قدرى جالب است كه اهميت اين مسأله را بخوبى روشن مىكند از جمله در آيه 36 سوره
نساء مىفرمايد:
“واعبدوا اللّه و لاتشركوا
به شيئا و بالوالدين إحساناً” به دنبال امر به عبادت و پرستش خدا و نهى از شرك
بلافاصله مىفرمايد: “و بالوالدين احساناً” وظيفه شما بعد از پرستش خدا اين است كه
به پدر و مادر احسان كنيد. مشابهش هم در آيه 151 سوره انعام است: “و بالوالدين
احساناً” و در آيه 23 سوره اسراء مىفرمايد: “و قضى ربّك ألاَّ تعبدوا ألاّ ايّاه
و بالوالدين احسانا” “قضى” در اين جا به معناى تكليف حتمى منجّز و مؤكّد است. در
بحث “قضا و قدر” يكى از موارد استعمال اين واژه، تكليف مؤكّد است. بالاترين واجبى
كه هر انسانى دارد اين است كه خدا را پرستش كند، و از اين بالاتر تكليفى نداريم.
اين است كه با تعبير “قضى” مىفرمايد نه “امر” يا تعبير ديگر. به دنبالش هم
مىفرمايد: “وبالوالدين احساناً” يعنى همان طور كه پرستش خدا مورد قضى و امر مؤكّد
الهى است احسان به والدين هم مورد چنين امرى است.
در آيه 8 سوره عنكبوت
مىفرمايد: “و وصّينا الإنسان بوالديه حسناً و ان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك به
علم فلاتطعهما” ما به انسان سفارش كرديم كه با پدر و مادر به خوبى رفتار كند. چون
اين سفارش مىفهماند كه بايد مطلقا تسليم پدر و مادر باشد مخصوصاً با توجّه به اين
كه در آيات ديگر به دنبال عبادت خدا احسان به والدين مورد تأكيد واقع شده است.
براى اين كه چنين اطلاقى فهميده نشود، دنبالش مىفرمايد: كه اگر آنها خيلى كوشش
كردند كه تو را به كفر بكشانند ديگر اطاعت نكن. مقارنت اين دو مطلب مىرساند كه چه
اندازه انسان بايد در مقابل پدر و مادر خاضع باشد كه جاى اين توهّم بوده كه اگر
آنها انسان را دعوت به شرك و كفر هم بكنند بايد اطاعت كند از اين رو اين مورد را
استثنا مىكند پس خود اين استثنا مؤكّد اين است كه احسان به والدين، دايرهاش
بسيار وسيع است كه احتياج داشته به اينكه روى اين موضوع تأكيد بشود.
مشابه اين آيه در سوره لقمان
است: “و وصّينا الانسان بوالديه حملته امه وهناً على وهن” در اين آيه بخصوص روى حق
مادر خيلى تأكيد شده، و همان طور كه مىدانيد در روايات شريفه حقوق مادر بيش از حق
پدر تعيين شده است اين آيه هم اين جهت را بخوبى نشان مىدهد: “و وصّينا الانسان
بوالديه” اين سفارشى است نسبت به هر دو، اما بعد بخصوص درباره مادر مىفرمايد: “حملته
أمّه وهناً على وهن” مادر در دوران باردارى با زحمت و ناراحتى اين فرزند را در شكم
خود مىپروراند و بعد از وضع حمل او را شير مىدهد: “و فصاله فى عامين” دو سال هم
او را شير مىدهد. اينها اشاره به حكمت اين است كه چرا ما توصيه مىكنيم كه به پدر
و مادر احسان بكنيد. موضوع توصيه اين است: “ان اشكرلى و لوالديك” اول شكر من را به
جاى بياور و بعد شكر پدر و مادر را. اين از تعبيرات عجيبى است در قرآن كريم كه
بنده مشابهش را سراغ ندارم كه اول شكر خدا را واجب مىكند بعد هم شكر والدين را.
جالب اين است كه نمىفرمايد: “ان اشكرلى و اشكر لوالديك” بلكه هر دو را متعلق يك
فعل قرار داده مىفرمايد: “ان اشكرلى و لوالديك” خيلى تعبير پربارى است و اهميت
مطلب را روشن مىكند. بعد همان استثنا را ذكر مىفرمايد: “و ان جاهداك على ان تشرك
بى” در آيه قبلى “لتشرك بى” بود و اين جا “على ان تشرك بى” است. “و ان جاهداك على
ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلاتطعهما” پدر و مادرى كه انسان را دعوت به شرك
مىكنند و تلاش مىكنند كه او را به شرك بكشانند نمىفرمايد “پيشنهاد مىكنند به
تو كه مشرك بشوى” مىفرمايد “جهاد و تلاش مىكنند كه تو را مشرك كنند” پيداست كه
چنين پدر و مادرى در شرك خودشان پابرجا هستند و پافشارى مىكنند كه فرزندشان هم
مشرك شود ولى در عين حال كه مىفرمايد “اطاعت ايشان نكن” اضافه مىكند: “و صاحبهما
فى الدّنيا معروفاً” با اين كه اينها مشركند و اصرار دارند كه تو را هم مشرك بكنند
در عين حال نبايد با ايشان بد رفتارى كنى بلكه بايد در زندگى دنيا رفتارت بر اساس
نيكى به ايشان باشد.
آيه ديگر در سوره احقاف (آيه15(
است: “و وصّينا الانسان بوالديه احساناً حملته امّه كرها و وضعته كرها” اين آيه هم
از جهت تكيه كردن بر حق مادر مشابه آيه قبلى است. “و حمله و فصاله ثلثون شهراً”
مىدانيد كه فقها از اين آيه اقل حمل را استفاده كردهاند، زيرا در آيه قبلى
فرمود: “فصالش در دو سال است” اين جا هم مىفرمايد: “حمل و فصال سى ماه است” نتيجه
آن كه: اقل حمل، شش ماه خواهد بود. اينها آياتى است كه مطلقا فرزندان را به احسان
به پدر و مادر وصيت مىكند.
در بعضى از آيات خداى متعال
موارد خاصى را كه به بعضى از اشخاص يا اقوام توصيه فرموده ذكر مىكند از جمله در
آيه 83 سوره بقره مىفرمايد: “و اذ أخذنا ميثاق بنىاسرائيل لاتعبدون الاّ الله و
بالوالدين إحساناً” پيمانى از بنىاسرائيل گرفتيم، مواد اين پيمان اين بود كه اول
پرستش خداى يگانه كنيد و جز او را نپرستيد، ماده دوّمش اين بود كه “بالوالدين
احسانا” و از اشخاص خاصّى نقل فرموده كه خدا آنان را به نيكى به والدين توصيه
فرموده است: از جمله حضرت يحيىعليه السلام و حضرت عيسىعليه السلام هستند در آيه
14 سوره مريم در مورد حضرت يحيى مىفرمايد: “و بِرّاً بوالديه و لم يكن جباراً
عصيا” از محاسن و كمالات حضرت يحيىعليه السلام اين بود كه به والدين خودش نيكى مىكرد.
و در آيه 32 همين سوره درباره حضرتعيسىعليه السلام مىفرمايد: “و برّاً بوالدتى
و لم يجعلنى جبّاراً شقيّاً” خدا مرا نسبت به والدهام نيكوكار قرار داده است. چون آن حضرت پدر نداشت
فقط والدهاش را ذكر كرده است.
× احسان مالى
احسانهايى كه در آيات گذشته
ذكر شده مطلق است و اختصاص به احسان خاصى، اعم از مالى، رفتارى يا گفتارى ندارد،
اما در بعضى از آيات موردهاى خاصّى از احسان به والدين را مشخص كرده است؛ از جمله
در آيه 180 سوره بقره مىفرمايد: “كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيرا
الوصية للوالدين والاقربين بالمعروف حقّاً على المتقين” مفسران و فقيهان
فرمودهاند كه اين آيه منسوخ است، زيرا قبل از آيه ارث و تعيين مقدار ارث پدر و
مادر نازل شده و سفارش كرده است كه افرادى كه از دنيا مىروند در حال احتضار براى
پدر و مادر وصيت كنند كه از اموالشان به آنان داده شود و مقدار آن اختيارى بوده
است، آيات ارث كه نازل شد اين آيه نسخ گرديد؛ يعنى خدا خودش تعيين فرمود كه حق پدر
و مادر از اموال فرزند چقدر است. ولى احتمالا مىتوان گفت كه اين آيه استحبابش
همچنان باقى است يعنى حقّى را كه خدا در اموال فرزند تعيين فرموده است: “لابويه
لكل واحد منهما السدس” در جاى خودش محفوظ، ولى مستحب است كه فرزند غير از آنچه خدا
فرموده است وصيتى براى پدر و مادر بكند مخصوصاً اگر احتياج داشته باشند. اين هم يك
نوع احسان است كه انسان از ثلث مالش كه حق دارد براى خودش وصيت كند از همين ثلث هم
براى پدر و مادر قرار مىدهد. البته ممكن است در بعضى از موارد وصيت كردن براى شخص
يا اشخاص ديگرى استحباب بيشترى داشته باشد در سوره بقره آيه 215 مىفرمايد: “قل ما
انفقتم من خير فللوالدين والاقربين” سؤال مىكنند كه مال خود را در چه راهى انفاق
كنيم؟ براى پاسخ به اين سؤال مىفرمايد: “ما انفقتم من خير فللوالدين والاقربين”
اول براى پدر و مادر. و اگر آنان نيازى داشته باشند بر همه مقدم هستند. پس يك نوع
از احسان و برّ، احسان مالى است كه در اين آيات ذكر شده است.
× رفتار با والدين
در آيات ديگر موارد ديگرى از
احسان را داريم كه مربوط به گفتار و رفتار است. در ذيل آيه 23 و 24 سوره اسراء
مىفرمايد: “اما يبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلاتقل لهما افٍّ و لاتنهرهما”
يكى از موارد شايعى كه پدر و مادر احتياج به فرزند دارند و فرزند مكلف است اخلاقاً
و شرعاً كه اين حقوق را رعايت كند موقع پيرى پدر و مادر است. تا جوان هستند شايد
بيش از فرزند هم بتوانند كار بكنند و در امور مالى يا غير مالى احتياجى به فرزند
نداشته باشند ولى موردِ روشنِ نياز پدر و مادر به فرزند آن وقت است كه به پيرى
مىرسند و خودشان ديگر نمىتوانند مثل اشخاص جوان در زندگيشان تلاش و فعاليت داشته
باشند. و اين پيرى در بسيارى از موارد، توأم با مرض و گرفتاريهاى ديگرى است و
احتياج به پرستارى دارند. و در برخوردهايى كه با چنين اشخاص پير و ناتوانى مىشود
موارد زيادى پيش مىآيد كه فرزند اوقاتش تلخ مىشود و حوصلهاش سر مىرود و ممكن
است اظهار انزجار و خستگى كند قرآن كريم روى اين مورد بخصوص تكيه مىكند: “اما
يبلغن عندك الكبر أحدهما أو كلاهما فلاتقل لهما افٍّ” در برخوردهايى كه با پدر و
مادر پير داريد اظهار خستگى نكنيد و آخ نگوييد. طورى نباشد كه ايشان احساس كنند كه
از خدمت كردن به آنان خسته شدهايد: “و قل لهما قولاً كريماً” بزرگوارانه با آنها
سخن بگوييد؛ يعنى نهايت ادب و احترام را با آنها داشته باشيد. هر قدر هم خسته و
پير و مريض و افتاده باشند طورى نباشد كه رفتار شما باعث دلخورى و رنجش خاطر ايشان
بشود.
بعد اضافه مىكند: “واخفض لهما
جناح الذّل من الرّحمة” اين يكى از تعبيراتى است كه ما مشابهش را در فارسى نداريم،
استعاره خاصّى است كه در لسان عربى به كار مىرود و بسيار لطيف است. مفسّران در
توضيح اين تعبير گفتهاند كه پرندهها وقتى مىخواهند خضوع خودشان را در مقابل يك
پرنده ديگر و احياناً پرنده اهلى در مقابل كسى كه به آنها رسيدگى مىكند نشان
بدهند بال خودشان را روى زمين پهن مىكنند و فرود مىآورند. بايد حالت شما در
برابر پدر و مادر، مثل حالت پرندهاى باشد كه بال خودش را براى خضوع در مقابل
ديگرى پايين مىآورد. بايد متواضع و فروتن و افتاده باشيد نه اين كه گردن خود را
راست بگيريد و شانههايتان را بالا بيندازيد و اين نه از روى تصنّع بلكه از روى
رحمت و مهربانى باشد: “واخفض لهما جناح الذّل؛ بال ذلّت را در مقابل آنان فرو بشكن
از روى رحمت و مهربانى”. علاوه بر همه اينها هنگامى كه دعا مىكنى و از خدا چيزى
مىخواهى براى پدر و مادر دعا بكن. “و قل ربّ ارحمهما كما ربّيانى صغيراً” اين دعا
ممكن است در زمان حياتشان باشد و ممكن است بعد از وفاتشان، هر دو را شامل مىشود.
ذيل آيه دلالت دارد بر اين نكته كه چرا فرزند بايد اين قدر نسبت به پدر و مادر
احسان كند و رعايت حقوقشان را بنمايد. زيرا آن زمان كه تو كودكى خردسال بودى و
نمىتوانستى نيازهاى خودت را تأمين كنى ايشان بودند كه تو را پرورش دادند و با
كمال مهربانى نيازهايت را برطرف كردند.
مجموعاً در اين آيات شريفه، يك
تعبيرات كلى بود در مورد رفتار انسان نسبت به پدر و مادر كه عبارت بود از احسان و
برّ و شكر و شامل هر كارى كه مصداق اين عناوين باشد، مىشد گفتارى باشد يا رفتارى
و مالى. همه اينها تحت عناوين كلى مندرج است. اما عناوين خاصى كه از اين آيات
استفاده مىشد؛ يكى انفاق مال بود: “قل ما انفقتم من خير فللوالدين” يكى هم وصيت
به مال بود كه بعد از مرگ شخص، به پدر و مادرش بدهند، يكى هم عنوان “خفض جناح” بود
كه نهايت فروتنى و تواضع را نسبت به پدر و مادر نشان مىداد. يكى گفتار و رفتار
نيك بود؛ “و قل لهما قولاً معروفا” و “صاحبهما فى الدّنيا معروفاً” در مقام سخن
گفتن با آنان بايد رعايت ادب و احترام بشود. و يكى هم دعا بود كه از خدا براى آنها
رحمت خواسته شود.
از پدر و مادر كه بگذريم
طبيعىترين رابطه دو فرد انسان، رابطه دو همسر است كه البته فرزند هم در واقع ميوه
همين ارتباط دو همسر است. از يك نظر مىتوان رابطه دو همسر را مقدم داشت و از نظر
ديگر، رابطه فرزند با پدر و مادر، ولى چون رابطه فرزند با پدر و مادر اهميت داشت
نخست به ذكر آن پرداختيم. همسر مقدم است بر رابطه پدر و مادر تا حضرت آدم و حوا با
هم ازدواج نكرده بودند فرزندى به وجود نمىآمد و پدر و مادرى تحقق پيدا نمىكرد و
همچنين در هر خانوادهاى رابطه دو همسر زماناً مقدم به رابطه پدر و مادر با فرزند
است.
بطور كلى در قرآن كريم آياتى
داريم كه اجمالاً مىفرمايد: انسانها بايد با انسانهاى ديگرى ارتباط داشته باشند و
پيوند خودشان را حفظ كنندوقطعاينپيوندوارتباط، ممنوع و مورد مذمّت و نكوهش است.1
درباره احسان و رعايت حقوق
والدين و نزديكان، بحثهاى فرعى و جزئى زيادى هست كه ما نمىتوانيم آنها را از قرآن
استفاده كنيم، بلكه بايد در فقه مورد بررسى قرار گيرد؛ مثلاً حداقلِ واجب از صله
رحم يا احسان به والدين چه اندازه است كه اگر كمتر از آن باشد گناه است؟ اين آيات
اجمالاً مطلوبيت احسان و برّ و شكر والدين را اثبات مىكند اما حدّ واجب آن را
تعيين نمىكند. ديگر ممكن است گفته شود كه اينها عناوين عرفى است و به حسب عرف
جوامع تفاوت مىكند؛ مثلاً خويشاوندانى كه در يك شهر هستند با كسانى كه در شهر
ديگرند مراتب وصل و پيوندشان فرق مىكند و صدقش بستگى به عرف دارد كه در هر محيطى
با توجه به شرايط خاص زندگى تعيين مىشود. ولى به هر حال تعيين مرز اينها وظيفه
فقهاست كه بايد بر اساس روايات و احياناً عرف، تعيين فرمايند.
پىنوشتها:
1 ) در اين زمينه رجوع
كنيد به: سوره رعد، آيات 21 و 25؛ سوره بقره، آيه27؛ سورهمحمدصلى الله عليه وآله
وسلم آيه 22؛ سوره انفال، آيه 75؛ سوره احزاب، آيه6؛ سوره بقره، آيات 83 و 180 و
215؛ سوره نساء آيه36؛ سوره اسراء، آيه 26؛ سوره روم، آيه 38؛ سوره نور، آيه22.