دين، دانش و فرهنگ

دين، دانش و فرهنگ

در مصاحبه با
حجة
الاسلام دكتر سيد طه‌هاشمى

 

  اشاره:

 آنچه پيش رو داريد دستاورد مصاحبه‏اى است، با برادر روحانى، دكتر سيد
طه‌هاشمى، مسؤول مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى، و عضو هيأت مديره دفتر
تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، كه درباره موضوعاتِ داراى اهميت ذيل، انجام گرفته
است:

 نقش كامپيوتر در تكامل علوم اسلامى، موانع و راه‏حلهاى وحدت حوزه و
دانشگاه، تهاجم فرهنگى و نقش حوزه‏هاى علميه در مبارزه با آن و تحوّلات اخير دفتر
تبليغات اسلامى حوزه علميه قم.

 “واحد
فرهنگى مجله”

 

 1- با تشكر از اين كه وقتتان را در اختيار مجله قرار داده‏ايد، لطفاً
مختصرى از شرح حال خودتان را براى خوانندگان بيان فرماييد.

  – بسم الله الرحمن الرحيم بنده
در يكى از روستاهاى زرند كرمان به نام “طغرل جرد” متولد شدم. تحصيلات ابتدايى و
متوسطه را در همان منطقه به اتمام رساندم و در سال 1356 وارد دانشگاه شده و در
رشته پزشكى مشغول تحصيل گرديدم. همزمان با دروس دانشگاهى، به دليل علاقه فراوانى
كه به دروس طلبگى داشته، در اين رشته هم مشغول شدم، با وجودى كه دروس پزشكى، سنگين
است و غالب اوقات دانشجو را مى‏گيرد امّا به دليل جاذبه‏هاى معنوى حوزه و شيرينى
دروس طلبگى با همه دشواريها به فراگيرى علوم دينى نيز پرداخته و در هر دو پايگاه
كسب دانش كردم.

 در دوران كودكى و نوجوانى شخصيتهاى گرانقدرى در ساختار عقيدتى و تربيتى
بنده نقش داشتند كه بيشتر از همه تحت تأثير جاذبه‏هاى معنوى شهيد بزرگوار حجةالاسلام
والمسلمين حقانى‏رحمه الله بودم. از زمان قبل از دبستان تا زمان شهادت ايشان در
سال 1360 در فاجعه 7 تير و انفجار دفتر حزب جمهورى اسلامى همواره و در مقاطع
مختلف، اين سعادت را داشتم كه از وجود عزيزش كسب فيض كنم.

 من هرگز اين خاطره را كه پيش از انقلاب در خدمت ايشان به حضور رهبر
معظم انقلاب اسلامى حضرت آية اللّه العظمى خامنه‏اى – مدّ ظله‏العالى – در
تبعيدگاه ايشان در شهرستان جيرفت رسيديم فراموش نمى‏كنم. آن شهيد عزيز بود كه مرا
با عمق عظمت و بزرگى بينش و منش مقام معظم رهبرى آشنا نمود.

 بعد از پيروزى انقلاب اسلامى نيز در سنگر كميته‏هاى انقلاب اسلامى،
سپاه پاسداران، مدتى در مسؤوليت دفتر نماينده امام و امام‏جمعه بندرعباس انجام
وظيفه نمودم، در سال 1359 در تهران يكى از اعضاى مؤسس “شوراى هماهنگى تبليغات
اسلامى” بودم كه در آن ايّام با برگزارى مراسم سراسرى راهپيماييها و گردهماييها،
نقش عظيمى در حفظ نظام و تداوم حركت انقلابى ملت مسلمان ايران داشت. چند سال،
مسؤوليت ستاد دهه فجر انقلاب اسلامى كشور را بر عهده داشتم و در سال 1367 كه
همزمان با دهمين سالگرد انقلاب اسلامى بود، عظيمترين جشن پيروزى را در داخل و خارج
كشور برگزار نموديم.

 در سنگرهايى چون حزب جمهورى اسلامى (سال 59 تا 62( و همچنين،
انجمن اسلامى دانشگاه تهران (در شوراى مركزى) و مدتى هم مسؤوليت كميته فرهنگى
اسلامى دانشگاه علوم پزشكى تهران را بر عهده داشتم.

 در سال 1367 در رشته پزشكى از دانشگاه تهران فارغ التّحصيل شدم و با
توجّه به اين كه دروس سطح حوزه را هم در مدرسه مجتهدى تهران و مدرسه شهيد مطهرى به
پايان رسانده بودم، در شهر مقدس قم به ادامه تحصيل در دروس طلبگى پرداختم و پس از
اتمام سطح عالى حوزه در دروس خارج فقه و اصول حضور يافتم و از محضر اساتيد درس
خارج، نظير حضرات آيات محقق داماد و مكارم شيرازى و آقا سيد كاظم حائرى و همچين
مدت طولانى‏ترى از محضر حضرت آية اللّه ميرزا جواد تبريزى استفاده كردم.

 از سال 1370 مسؤوليت مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى به اين جانب
واگذار شد و از فروردين ماه 1373 به عنوان يكى از اعضاى هيأت مديره دفتر تبليغات
اسلامى حوزه علميه قم انتخاب شدم. هم اكنون علاوه بر مباحثات طلبگى و اداره امور
اجرايى، روزانه چند ساعت در مركز درمانى بنياد جانبازان شهر مقدس قم در خدمت
جانبازان عزيز و غير جانبازان به امر طبابت اشتغال دارم.

  2- با توجه به اين كه جناب
عالى، مسؤوليت مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى را بر عهده داريد، ضمن برشمردن
شمّه‏اى از فعاليتهاى آن مركز، نقش كامپيوتر، در تكامل علوم اسلامى را چگونه
مى‏بينيد؟

  – پس از استقرار نظام مقدس
اسلامى به زعامت رهبر كبير انقلاب اسلامى، حضرت امام خمينى – اعلى اللّه مقامه
الشّريف – حوزه‏هاى علميه به عنوان خاستگاه انقلاب اسلامى و مهد تربيت طلاب و
محققين علوم دينى، جلوه خاصّى پيدا كردند. حوزه‏هاى علميه، ديگر نه تنها ضامن
هدايت فردى بلكه پاسخگوى مشكلات يك نظام و تبيين كننده مسايل پيچيده جامعه بزرگ
اسلامى شدند و چشم جهانيان به سوى ايران

 

 سال 1374 به نظر من سال تحوّل زير بنايى تحقيقات در دايره علوم اسلامى
خواهد بود؛ چون در سال آينده ما تمامى احاديث شيعه و بخش اعظم متون ديگر اسلامى را
به صورت نرم‏افزار به جامعه محققين تقديم خواهيم نمود.

 

 اسلامى، امّ القراى جهان اسلام و چشم ايران به
حوزه علميه قم و پاسداران اسلام ناب، خيره گشت و انتظارات، هزاران برابر شد. با
پيدايش نيازهاى جديد و گستردگى مسائل و تنوّع موضوعات، تجديد نظر اساسى در
شيوه‏هاى تحقيق و ابزار پژوهش و متناسب گرداندن آنها با مقتضيات زمان و مكان امرى
ضرورى مى‏نمود استفاده از تكنولوژى پيشرفته و به كار گيرى كامپيوتر با كارآييهاى
انحصارى آن در جمع‏آورى اطلاعات فراوان در حجم كم و سرعت و دقت فوق‏العاده در
پردازش اطلاعات، توانايى ويژه آن در اجراى دستورات و بسيارى از قابليتهاى منحصر به
فرد آن، نقش بى‏مانندى در آسان سازى دستيابى به اطلاعات و متون دارد. با استفاده
از اين دانش جديد در علوم اسلامى، اوقات گرانبهاى محققان، در جستجو و يافتن
اطلاعات از لابه‏لاى كتابهاى پيشينيان صرف نمى‏گردد و به جاى اين تلاش جانكاه و
طاقت فرسا، فكر و انديشه خلاّق محققان علوم اسلامى به كار مى‏افتد و
زمينه‏هاى نوينى در كشف معارف الهى فرا روى انديشمندان قرار مى‏دهد.

 شما مى‏دانيد كه “تحقيقات” بر دو پايه اساسى استوار است: يكى، تتبع و
تفحّص و ديگرى، تحقيق و استنباط. تتبع و تفحّص از مقدمات مهم تحقيق است كه نه تنها
در علوم نقلى به عنوان ركن كار تحقيقات بلكه در علوم عقلى نيز تتبّع در عقايد و
نظريات دانشمندان، آشنايى با مصطلحات علوم يا فحص در متون و دانستن اقوال و احكام
مربوط به آن ضرورى مى‏باشد. بدون در نظر گرفتن ابزار پيشرفته فعلى و استخدام
كامپيوتر بيش از 90% وقت يك محقق صرف اين بخش از كار تحقيق مى‏شود. يعنى با انجام
كار تحقيق به صورت دستى، بخش اعظم عمر محقق در واقع تلف مى‏شود. جستجو و جمع‏آورى
آرا و اقوال دانشمندان و علما، همچنين آشنايى با اصطلاحات دانشمندان و علوم مختلف،
دانستن معانى الفاظ، يافتن جملات متواتر لفظى و معنوى، يافتن روايات متحد اللفظ و
يا متحد المعنى كه به وسيله متن‏شناسى محقق مى‏شود و همچنين يافتن مشایخ، شاگردان
و طبقه راويان حديث در علم رجال و دهها مطلب ديگر كه در بخش نخست كار تحقيق جاى
دارد امروزه با استفاده از كامپيوتر در كمترين زمان ممكن قابل دسترسى است، اما ركن
دوم تحقيق كه “استنباط” بود؛ يعنى پس از مرحله تتبّع مهمترين مرحله در تحقيقات
علوم اسلامى تحقيق و استنباط با كمك مراجع و مقدمات آماده شده مى‏باشد. يعنى آن
مرحله‏اى كه محقق غور مى‏كند و در واقع زاييده تفكر خود را عرضه مى‏كند همين مرحله
است.

 نمونه اين امر در مسأله “افتاء” تحقق مى‏يابد، بدين ترتيب كه مراجع و
علما پس از فحص در مطالب و مقدمات آماده شده فتوا مى‏دهند. در مقولات مختلف
اجتماعى، سياسى، اخلاقى، اقتصادى و دايره وسيع علوم عقلى، انديشمندان نظريات،
تئوريها و خلاصه محصول تفكرات خود را عرضه مى‏كنند و در واقع اين بخش از كار،
مهمترين و اساسى‏ترين كار تحقيقات است. كه با روشهاى دستى كمتر از 10% وقت محققين
صرف اين كار مى‏شود. كامپيوتر اين معادله را بر عكس مى‏كند؛ يعنى با توجّه به
قابليتهايى كه كامپيوتر دارد و با استفاده از برنامه‏هاى نرم افزارى علوم اسلامى،
بيش از 90% وقت يك محقق صرف كار اصلى تحقيق يعنى استنباط مطالب مى‏شود و كمتر از
10% صرف كار تتبّع و تفحّص مى‏شود.

 اگر قبلاً جستجوى يك واژه، روزها و بلكه ماهها زمان را از محقق مى‏گرفت
امّا اينك با استفاده از كامپيوتر چند دقيقه بيشتر به طول نمى‏انجامد، علاوه بر آن
شما مى‏دانيد كه تحقيقات در زمينه علوم اسلامى و يا علوم ديگر به صورت دستى داراى
مشكلات و مصايب فراوانى است؛ مثلاً نياز محقق به حجم زيادى از اطلاعات و داشتن
كتابخانه بزرگى كه بتواند هنگام تحقيق به آن مراجعه كند. امروزه بيش از دو هزار
جلد كتاب بر روى يك “ديسك ليزرى” قرار مى‏گيرد و ثبت مى‏شود. شما مى‏توانيد
اطلاعات بزرگترين كتابخانه‏ها را در داخل يك دستگاه كامپيوتر جاى داده، هنگام لزوم
به آن مراجعه نماييد. همچنين سرعت زياد و دقت بى‏نظيرى كه كامپيوتر دارد، كندى كار
تحقيقات دستى و اشتباهاتى را كه معمولاً در اين گونه كار تحقيقى اجتناب ناپذير است
از ميان مى‏برد. با پيشرفت كامپيوتر، اندك اندك اين تكنولوژى در خدمت مرحله دوم تحقيقات نيز درآمده است.
زيرا با موفقيتهايى كه در علم كامپيوتر و دانش “انفورماتيك” (اطلاع‏رسانى) و
تحقيقات وسيع بر روى سيستمهاى خبره (هوش‏مصنوعى) به دست آمده كامپيوتر نيز نقش
اساسى در “استنباط” و فهم، ايفا مى‏كند. ان شاء اللّه، بزودى به استفاده از اين رويه
در علم رجال، ترجمه متون، اعرابگذارى و غير آن افقهاى غير قابل تصوّرى باز خواهد
شد.

 با توجّه به ويژگيهاى كامپيوتر، مراكز متعددى به سوى استفاده از
كامپيوتر حركت كرده بودند ولى كار گسترده و مستقلى در اين زمينه انجام نگرفته بود،
تا اين كه رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آية اللّه العظمى خامنه‏اى –
مدّظلّه‏العالى – با تأسيس مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى در سال 1368
استوارترين گام را در شكوفايى تحقيقات علوم اسلامى و بهره‏گيرى از تكنولوژى
پيشرفته برداشتند. هم اكنون پس از گذشت بيش از 5 سال از تأسيس اين مركز با سپردن
متون و منابع اسلامى به كامپيوتر در شاخه‏هاى علوم قرآنى، حديث، فقه و اصول،
فلسفه، منطق، كلام، عرفان، تاريخ، رجال، معجمهاى لفظى، موضوعى و رجالى و لغت، با
بيش از سيصد عنوان كتاب عرضه نموده و يا مشغول تهيه و ارائه آن مى‏باشد. و سال
1374 به نظر من سال تحوّل زير بنايى تحقيقات در دايره علوم اسلامى خواهد بود؛ چون
در سال آينده ما تمامى احاديث شيعه و بخش اعظم متون ديگر اسلامى را به صورت
نرم‏افزار به جامعه محققين تقديم خواهيم نمود.

 مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى در كنار اين حركت عظيم؛ يعنى تهيه
بسته‏هاى نرم افزارى “نور” به منظور گسترش فرهنگ استفاده از اين تكنولوژى تاكنون
بيش از 7 هزار نفر از طلاب (برادران و خواهران) بصورت رايگان در حوزه علميه قم
آموزش كامپيوتر داده و با ايجاد بانكهاى اطلاعاتى در مراكز تجمّع طلاب و ارائه
خدمات رايگان كامپيوترى امكان استفاده محققين را از نرم افزارهاى علوم اسلامى
فراهم نموده است.

 بايد عرض كنم، اين مركز، بزرگترين بانك اطلاعات علوم اسلامى را تاكنون
تهيه و عرضه نموده است.

  3- ارزيابى شما از “وحدت حوزه
و دانشگاه” و عوامل اتحاد و موانع آن چگونه است؟ و آيا اقدامى مانند كار شما،
مى‏تواند الگويى فراگير شناسانده شود؟

  – درباره وحدت حوزه و دانشگاه،
بعضى معتقدند كه تا حال بيشتر حرف زده شده و كمتر يك الگوى عملى از وحدت اين دو
پايگاه نشان داده شده است. اين عده در تشريح ديدگاه خود مى‏گويند: به دليل عدم
ترسيم يك صورت مسأله روشن از طرح وحدت دو قشر روحانى و دانشگاهى موضوع بحثها و محل
نزاعها هنوز بخوبى تقرير نشده است. اينها مى‏گويند: معمولاً پس از برگزارى جلسات
27 آذر مسأله “وحدت” تقريباً به فراموشى سپرده مى‏شود و محتواى ارائه شده در اين
ايّام همه ساله فاقد برنامه‏هاى عملى است كه شعارهاى اين جلسات را به مرحله تحقق
نزديك سازد. معتقدان به عدم موفقيت وحدت حوزه و دانشگاه همچنين مى‏گويند: در اين
ترسيم، نقش اساتيد، مسؤولان و برنامه‏ريزان حوزه و دانشگاه كمرنگ‏تر از دانشجويان
و طلاب جلوه داده مى‏شود؛ يعنى به وحدت در نيروى انسانى آن هم در رده‏هاى پايينتر
بيشتر تأكيد مى‏شود، غافل از آن كه تا تكليف مسأله وحدت در ميان برنامه‏ريزان و
اساتيد كه بيشترين و بهترين وقت طلاب و دانشجويان را در اختيار خود دارند روشن
نشود نه تنها وضع از اين بهتر نخواهد شد بلكه روز به روز از آن آرمان مقدس فاصله
خواهيم گرفت و سرانجام اعتقاد اين گروه بر اين است كه “شعار وحدت” هدف شده است در
حالى كه وحدت، وسيله‏اى براى رسيدن به يك هدف مشترك و والاتر است. ارزش وحدت كه يك
ارزشِ “آلى” و ابزارى است نبايد تبديل به امرى شود كه بسيارى از مسايل مهمتر فداى
آن شود.

 گروهى ديگر پا را از اين هم فراتر نهاده، با نوعى بدبينى مى‏گويند:
اصولاً بافت حاكم بر اين دو مركز علمى به هيچ وجه اجازه نمى‏دهد كه اين دو قشر به
وحدت عملى دست پيدا كنند. اين عده كه نوعاً از روشنفكران غرب زده هستند معتقدند
كه: حوزه بايد دست از يك سرى از اصول و مبانى خود بردارد، در غير اين صورت
نمى‏توان دورنماى روشنى از وحدت حوزه و دانشگاه ترسيم نمود.

 ما صرف نظر از عقيده اين گروه اخير كه آن را ايده‏اى انحرافى مى‏دانيم
و در تحليل خود آن را مورد نقد قرار خواهيم داد به ساير نظرياتى كه نقل كرديم كمال
احترام را مى‏گذاريم و حتى با قبول بخشى از اين اعتقادات، انتقادات وارد شده را از
ديد ديگرى مى‏پذيريم، البتّه نه همه آنها را امّا در يك نگاه كلى به مجموعه اين نظريات
اعتقاد داريم كه معتقدان به آن عمدةً كسانى هستند كه به طور عميق به مسأله وحدت
حوزه و دانشگاه نمى‏پردازند به بيان ديگر مى‏توان گفت: اين عده حتّى براى خودشان
هم مسأله وحدت گنگ و مبهم است. اينها نوعاً دايره وحدت را بسيار محدود مى‏شمارند و
وحدت را جز با يكى شدن محقق نمى‏دانند، لذا هر دورنمايى به جز ادغام و يكى شدن اين
دو پايگاه را مطرود مى‏دانند و در تحليل قضيه مشكل دارند.

 اما ديدگاهى كه ما در اين زمينه داريم اين است كه “وحدت” انواع و
اقسامى دارد يك نوع آن، وحدت در هدف و آرمان است كه در قلمرو فكر و انديشه دست
يافتنى است. هرچند كه وحدت اقسام ديگرى هم مانند: وحدت در مديريت، وحدت در آموزش،
وحدت در تشكيلات و غير آن دارد ولكن تماماً در پرتو “وحدت در هدف” امكان به فعليت
رسيدن پيدا مى‏كنند. شاخصه اصلى و به اصطلاح شاه بيت وحدت در هدف، همان وحدت در
انديشه و فكر است.

 به نظر بنده كه به عنوان يك فرد مطلع از وضعيت دانشگاه و حوزه مى‏توانم
نظر بدهم ما گامهاى اصلى را براى رسيدن به اين وحدت در چارچوب يك جهان بينى الهى و
بر پايه ايدئولوژى اسلام كه زاييده انقلاب مقدس اسلامى بود برداشته‏ايم. ما قبول
داريم كه شعار وحدت هدف نيست، بلكه وسيله‏اى براى رسيدن به يك هدف مشترك و والا
يعنى تمدّن نوبنياد اسلامى است كه مقام معظّم رهبرى – مدّظلّه‏العالى – كراراً در
فرمايشاتشان به آن اشاره مى‏فرمايند. اجزاى سازنده اين تمدن، حوزه و دانشگاه هستند
و لزوماً پيش از هرگونه وحدتى، اين دو قشر بايد به وحدت در هدف و آرمان برسند تا
تمامى لوازم مربوط به آن تمدّن عظيم را فراهم نمايند، اتفاقاً قرآن مجيد هم
دورنماى وحدت را رسيدن به مقام سعادت و كمال انسانى ترسيم مى‏كند؛ يعنى رسيدن به
يك فضاى سالم، يك تمدن صحيح و الهى. خوب است براى اين كه به يك نتيجه‏گيرى مطلوبى
دست پيدا كنيم به وظايف حوزه و دانشگاه و قلمرو عملى آنها توجّهى بكنيم:

 حوزه‏هاى علوم دينى با يك تفاوت نسبت به گذشته در حال حاضر صرفاً وظيفه
تربيت افراد دين شناس و متخصص در علوم و معارف اسلامى را بر عهده دارند. يعنى
شناخت معارف اسلامى، تبيين و ابلاغ دين، پاسدارى از ارزشهاى اسلام و تشيّع و تطبيق
مسائل مستحدثه و حوادث واقعه از شاخصه‏هاى اين مركز علمى مى‏باشد.

 در حوزه‏هاى سابق، دامنه علوم و رشته‏هاى آن فراتر از علوم و معارف
اسلامى بود. بلكه رشته‏هاى علوم تجربى و رياضى هم كه امروز در دانشگاهها تدريس مى‏شود
در حوزه‏هاى علوم دينى آن زمان تدريس مى‏شد و طلاب به فراخور ذوق و استعدادى كه
داشتند علاوه بر تحصيل فقه و اصول، در ساير شاخه‏ها هم به تحصيل مى‏پرداختند نمونه
اين گونه مراكز علمى در ايران از بدو پذيرش اسلام تا همين اواخر به صورت فعّال
وجود داشته است. شكوفايى عظيم علم در دوران اسلامى كه نقطه اوج آن در قرون وسطى
يعنى همان دوره‏اى كه اروپا در جهالت غوطه‏ور بود، خودنمايى مى‏كند و آن، محصول
همين حوزه‏ها بوده است.

 اما دانشگاه؛ درباره “دانشگاه” بايد گفت: مجموعه رشته‏هاى تخصصى كه در
آن تدريس مى‏شود ضامن سعادت و رشد مادّى يك جامعه است در واقع دانشگاه مكمل حوزه
است. البته دانشگاههاى فعلى از حدود يكصد سال قبل به اين طرف با الگوگيرى از مغرب
زمين در شرق، بويژه در كشورهاى اسلامى ايجاد شد. كسانى كه در پى جدا كردن دين از
متن زندگى سياسى – اجتماعى مردم بودند و قدرت دين را در ساختار اجتماعى جوامع
اسلامى ديده بودند از اين فرصت باد آورده بهترين استفاده را كردند و شروع به دين
زدايى از بدنه رشته‏هاى علمى كردند و دانشگاهها را به شكل امروزى درآوردند، نغمه
شوم “جدايى دين از سياست” طنين انداز شد و پرواضح بود كه منظور سازكنندگان اين
نغمه، صرفاً جدايى دين از انديشه سياسى و اداره جامعه نبود بلكه منظور آنها جدا
كردن و تهى كردن بدنه تمامى شاخه‏هاى علوم از روح دينى و تفكر الهى بود، آنها خوب
مى‏دانستند كه تنها راه انزواى دين از صحنه زندگى بشر منزوى كردن آن از محيطهاى
علمى و دانشگاهى است. دو جريان اين قضيه را تعقيب مى‏كردند. يك جريان حكام زخم
خورده از دين و علماى دين و يك جريان هم غرب زده‏ها بودند و عجيب، اين دو جريان
دست به دست هم دادند و در مقطعى از تاريخ معاصر تا حدود زيادى به اين هدف دست
يافتند. من قدرى ماهيت اين مطلب را كه چگونه شد تا جريان روشنفكران دانشگاهى در
كشورهاى اسلامى بويژه در ايران به دين‏ستيزى پرداختند را باز مى‏كنم: اروپاييانى
كه تازه از زير يوغ كليسا رها شده بودند؛ يعنى همانها كه سوار بر كاروان علم
پيروزمندانه و پرشتاب آخرين بقاياى حضور كليساى قرون وسطى را از صحنه زندگى اجتماعى
جامعه منهدم مى‏كردند و با عرضه تئوريهاى فيزيكى “گاليله” و “نيوتن” در قرن هفدهم
و يا تئورى زيست شناسانه “داروين” و تئورى اتمى “دالتون” در قرن هيجدهم بر شالوده
مسيحيت مى‏تاختند و لذا همزمان با انتقال

 شعار وحدت هدف نيست، بلكه وسيله‏اى براى رسيدن به يك هدف مشترك و والا
يعنى تمدّن نوبنياد اسلامى است كه مقام معظّم رهبرى – مدّظلّه‏العالى -كراراً در
فرمايشاتشان به آن اشاره مى‏فرمايند. اجزاى سازنده اين تمدن، حوزه و دانشگاه
هستند.

 

 شاخه‏هاى مختلف علم به مشرق زمين تفكر دين‏ستيزى
را هم به كشورهاى اسلامى صادر كردند.

 از ديد غربيها قالبها و همچنين اصول و معيارهاى دينى در نقطه مقابل
پيشرفت علم و تكونولوژى هستند، حقيقتاً تحليل آنها در مقايسه با دين مسيحيت يعنى
قوانين حاكم بر كليساى آن روز و پيشرفتهاى علمى، تحليل درستى بود و انسان ناگزير
است كه به آنها اين حق را بدهد تا از دين چنين برداشتى داشته باشند؛ چون دين باورى
در اروپا در قرون وسطى و در دوران سياه “انگيزيسيون” و تفتيش عقايد مرادف بود با
عقيده دگم علم ستيزى و مقابله با تكامل علوم؛ لذا افتتاح رشته‏هاى دانشگاهى همان و
مبارزه با فكر دينى همان و در اين ميان، افراد خودباخته‏اى كه جز پيروى كوركورانه
از غربيها هنر ديگرى نداشتند با اين قافله همراه شدند. روشنفكران بى‏هويتى كه اگر
اندك فكر و مطالعه‏اى مى‏كردند و حوزه‏هاى علوم دينى اسلامى را با كليسا مقايسه
مى‏كردند هرگز به اين اشتباه موحش تن در نمى‏دادند. اين جماعت، چشم بسته تفكر ستيز
و مقابله با مذهب را دربست پذيرفتند و تلاش كردند همان معامله‏اى را با اسلام و
حوزه‏هاى علوم دينى اسلامى بكنند كه كاروان علم با كليسا كرد. اينها اكثراً آلت
دست سياستمداران خودكامه شدند. “آتاتورك” در تركيه و “رضا شاه” در ايران آنچه كه
مى‏خواستند بر سر اسلام وارد كردند و زمينه را براى انزواى حوزه‏هاى دينى از مراكز
علمى آماده كردند و ما ديديم در زمان رژيم پهلوى دوم به بخش عمده‏اى از اين طرح
نايل آمدند، حوزه‏هاى علمى دينى كه زمانى تمامى رشته‏هاى علوم در آن تدريس مى‏شد و
روح حاكم بر آنها روحى واحد و الهى بود تبديل به دو مركز كاملاً جدا و بيگانه از
هم شد. با تبليغات كذب و عارى از واقعيت و با نازيبا جلوه دادن چهره‏هاى مقدس و
وارسته روحانيت در صحنه دانشگاه و از طرفى با معرّفى كردن دانشگاهيان به صورت
افراد بى‏دين و خدانشناس و غير قابل اعتماد در محيط حوزه‏هاى علميه فاصله اين دو
مركز علمى را روز به روز بيشتر كردند.

 اين مراكز علمى كه روزگارى در ايران داراى مديريتى واحد و ملهم از روح
تزكيه و خودسازى و عشق به مردم و جامعه بودند روز به روز بر شكاف بين آنها افزوده
شد. آدم وقتى تاريخ درخشان گذشته را مطالعه مى‏كند مى‏بيند در همين حوزه‏هاى علمى
افرادى چون “ابوعلى‏سينا”، “ابوريحان بيرونى”، “زكرياى رازى”، “جابربن‏حيّان”، “عمر
خيام” و دهها چهره ديگر تربيت شدند كه در رشته‏هاى مختلف علمى متخصص بودند، ابوعلى
سينا در منطق، حكمت الهى، حكمت طبيعى، طب متخصص بود و در ساير علوم زمان خويش نظير
فقه، ادبيات، نجوم و موسيقى متبحّر بود و صاحب نظر. ابوريحان بيرونى در رياضيات،
نجوم، تاريخ و جغرافيا، شناخت اديان، ملل و نحل، چندين زبان و نيز علومى مثل فقه
تبحر داشت. خواجه نصيرالدين طوسى متخصص علوم دينى، هيئت، رياضيات و سياست بود.
جابربن حيّان در شيمى، فقه، و شناخت اديان تبحّر داشت و صدها دانشمند ديگر كه از
طريق آنها رشته‏هاى مختلف علوم دينى و طبيعى و رياضيات گسترش يافت و فرهنگ عظيم و
عميق اسلامى را پايه گذارى نمود. چقدر آرمانى و زيبنده بود كه پيشرفتهاى علمى مغرب
زمين به سوى ما مى‏آمد اما پيراسته از تفكر دين ستيزى و اى كاش در آن هنگامه كه
سوداگران بدسيرت در فكر جداكردن انديشه دينى از جامعه علمى بودند دين باوران،
هوشيارى بيشترى به خرج مى‏دادند تا اين همه ضايعه وارد نمى‏شد.

 خوشبختانه امام عظيم الشّأن راحل‏رحمه الله با آن ژرفنگرى دقيقاً به
اين ضايعه جبران ناپذير پى برده بودند و از ابتداى شروع نهضت در دهه چهل، تمامى
تلاش خود را به اين امر مصروف داشت تا اين تفكر جدايى طلبانه را از ذهنيت هر دو
قشر حوزه‏اى و دانشگاهى محو نمايد و كراراً در سخنرانيهاى قبل و بعد از انقلاب به
اين مسأله اشاره مى‏فرمودند و تذكر مى‏دادند كه اگر اين دو قشر با هم باشند سعادت،
در انتظار ملّت است و الاّ مشكلات جوامع اسلامى روز به روز بيشتر خواهد شد.

 به نظر بنده با پيروزى انقلاب اسلامى آن شكاف عميق و آن فاصله بين حوزه
و دانشگاه پر شد؛ يعنى هنگامى كه اداره مجموعه نظام تحت مديريت امام و بعد از رحلت
آن حضرت تحت مديريت مقام ولايت امر قرار گرفت شرايط، حتى از دوران شكوفايى فرهنگ
اسلامى هم بهتر و بيشتر فراهم شد. البته بايد در سطوح اجرايى بالاتر؛ يعنى شوراى عالى
انقلاب فرهنگى و مديريتهاى مراكز آموزش عالى ارتباط قويترى در برنامه‏ريزيها و
جهت‏دار نمودن مراكز آموزشى با شوراى عالى سياستگذارى حوزه و سطوح مديريتى حوزه
برقرار شود. بعد در سطوح پايينتر از آن، بايد ارتباطات اساتيد حوزه و دانشگاه كه
بخش عمده‏اى از وقت طلاب و دانشجويان در اختيار آنهاست گسترده شود. سرانجام
مى‏رسيم به ارتباط دانشجويان و طلاب و اخذ روشها و شيوه‏هاى مطلوب از يكديگر. همين
جا خوب است به اين نكته اشاره كنم كه: هر چند اخذ شيوه‏هاى مطلوب حوزه توسط
دانشگاه و روشهاى دانشگاه توسط حوزه نتايج مفيد و غير قابل انكارى دارد و اتفاقاً
روى اين نكته هم زياد تأكيد مى‏شود، ولى به نظر من اشخاصى كه در همين وادى سير
مى‏كنند و فقط اين محدوده از وحدت حوزه و دانشگاه را در نظر مى‏گيرند بسيار
سطحى‏نگر هستند براستى جفاكارى است اگر ما هدف از وحدت حوزه و دانشگاه را فقط تبادل
شيوه‏ها و روشهاى تحصيلى بدانيم و اين شايد يك نوع انحراف باشد.

 قبول دارم كه مباحثه دو طرفه‏اى كه در حوزه‏ها مرسوم است يا انتخاب
استاد توسط طلبه و يا رفاقت و دوستى استاد و طلبه و يا روحيه ساده زيستى و
بى‏تكلّف بودن طلبه‏ها و دهها شيوه مطلوب ديگر در حوزه از يك سو و از سوى ديگر
تفكيك رشته‏هاى تخصصى و تعيين سقف سنوات تحصيلى يا دادن مدرك معتبر و يا شيوه
پذيرش و امتحانات مرسوم، وجود كنفرانسهاى علمى و غير آن در دانشگاه ايجاب مى‏كند
كه اين شيوه‏هاى پسنديده تبادل شود ولى اينها تمام آن هدفى كه براى وحدت حوزه و
دانشگاه ترسيم كرديم نيست و در مقايسه با آن بسيار كوچك است. همان طور كه اشاره
كرديم هدف از وحدت حوزه و دانشگاه رسيدن به يك تمدن نوبنياد اسلامى است و در اين
تمدن هم طب نياز است و هم فقه، هم به فيزيك نياز است و هم به فلسفه و متافيزيك، هم
به شيمى نياز است و هم به منطق، هم به زيست شناسى نياز است و هم به كلام، هم به
برق و الكترونيك و مكانيك و انفورماتيك نياز است و بايد به آخرين پيشرفتهاى آن دست
يافت و هم به قلّه عرفان توجّه كرد و بايد در اين نظام پيشرفته‏ترين تكنولوژى براى
سعادت مردم به كار گرفته شود، در اين تمدن برخلاف عقيده بعضى از افراد خودباخته كه
وحدت را عملى نمى‏دانند مگر اين كه حوزه دست از يك سرى از اصول خود بردارد تا
دانشگاه به او نزديك شود پنبه همه اين نظريات وام گرفته از بيگانگان، زده خواهد
شد، در اين تمدّن “تبديل” نيست بلكه “تكميل” است؛ يعنى هر علمى جايگاه خودش را
دارد، امّا هر علمى جهت دارد. در اين طرح عظيم حتّى علم توحيد هم جهت دارد. آنهايى
كه مى‏گويند اين وحدت دست نيافتنى است به اين دليل است كه معناى وحدت را يكى شدن
مى‏گيرند؛ يعنى ضيقترين آن را، هر چند كه با مقدماتى كه عرض شد حتى به اين نوع از
وحدت هم مى‏شود دست پيدا كرد، امّا آنچه كه عمدتاً از وحدت حوزه و دانشگاه برداشت
مى‏شود تقويت بنيه‏هاى دينى مراكز دانشگاهى و جهت‏دار كردن و هدفمند نمودن
شاخه‏هاى مختلف علوم در سايه تعاليم كارشناسى شده حوزه‏هاى دينى است، در يك كلام:
همسويى حوزه و دانشگاه در پايه‏گذارى آن تمدّن بزرگ اسلامى. و ما مى‏بينيم كه
حقيقتاً آن همگرايى و هم سويى از بعد از پيروزى انقلاب اسلامى آغاز شده و روز به
روز بر سرعت آن افزوده شده است.

 آنها كه حرفها و تئوريهاى ضدّ دينى فلاسفه قرون 18 و 19 غرب را در
دانشگاههاى ما بلغور كرده، به نام خود به خورد جوانان كم اطلاع مى‏دهند خودشان خوب
مى‏دانند كه حتّى پنبه حرفشان توسط خود غربيها هم زده شده و حادثه پيروزى اسلام در
ايران نيز براى هميشه به افسانه تقابل علم و دين پايان داد، در تمدن عظيم اسلامى
كه شالوده آن هم اكنون مستحكم شده رشته‏هاى مختلف علم در طول رشته‏هاى علوم دينى
قرار دارد نه در عرض آن؛ لذا هر چقدر علم پيشرفت كند رابطه بين علم و دين محكمتر
مى‏شود و به قول استاد شهيد مطهرى: اگر روزى بشر موفق شد و قانون خلقت جانداران را
كشف كرد، همان طور كه بسيارى از قوانين ديگر موجودات را كشف كرده و تمام شرايط و
اجزاى مادى تركيب موجود زنده را به دست آورد و عيناً نظير ماده زنده طبيعى را ساخت
و بالاتر، حتّى شرايط حيات را هم در آن پديد آورد، در آن نظام احسنى كه ما ترسيم
كرديم، هيچ گونه لطمه‏اى به اساس تفكر دينى ما نمى‏زند، بلكه پايه‏هاى خداشناسى را
قويتر مى‏كند.

 خوب است در اين جا مختصرى مسأله را بشكافم: اين كه كسانى در محيطهاى
دانشگاهى مى‏خواهند راه گذشتگان را مجدداً بروند و با چشم‏پوشى از واقعيتهاى غير
قابل انكارى چون پيروزى انقلاب اسلامى در صدد هستند علم را در مقابل دين جلوه دهند
نوعاً با طرح همين گونه شبهات سعى مى‏كنند چنين وانمود كنند كه دين از پاسخگويى به
پيشرفتهاى علمى و تطبيق آن با تار و پود خود عاجز است. اينها مى‏گويند: با اين
سرعتى كه علم در پيش دارد بزودى با الهام از متد همانندسازى DNA و قوانين حاكم
بر ژنتيك و تكثير سلولى، علم قادر خواهد بود موجود زنده‏اى بسازد و اين جاست كه خط
بطلان بر اساس دين و دين‏باورى كشيده مى‏شود، گروهى با مغالطه و گروهى هم از روى
عدم شناخت دين به اين مسائل دامن مى‏زنند امّا كسانى كه عميقاً به زواياى دين
شناخت دارند و جهان‏بينى الهى و ايدئولوژى اسلامى را درك كرده‏اند مى‏دانند كه اين
پيشرفتها به هيچ وجه دخالت در كار خدا و دادن حيات نيست، بلكه اگر بشر روزى چنين
توفيقى حاصل كند منتهاى كارى كه كرده اين است كه توانسته شرايط حيات را فراهم كند
نه اين كه حيات را بيافريند، بشر حيات نمى‏دهد بلكه قابليت ماده را براى افاضه
حيات كامل مى‏كند و به اصطلاح، بشر “فاعل حركت” است نه افاضه كننده وجود. بشر اگر
روزى به چنين توفيقى دست پيدا كرد از نظر علمى كار مهمّى كرده ولى از نظر دخالت در
ايجاد حيات به قول استاد شهيد، همان مقدار دخالت دارد كه پدر و مادر از طريق تناسل
در ايجاد حيات فرزند دخالت دارند و يا كشاورز در ايجاد حيات دانه‏هاى گندم دخالت
دارد، در هيچ يك از اين موارد، انسان خلق كننده حيات نيست، فراهم كننده شرايط
قابليت يك ماده براى حيات است.

 و يا اين روزها موضوع به كارگيرى “منطق فازى” و استفاده از “هوش مصنوعى”
و كاربرد آن در شاخه‏هاى مختلف مطرح است، همه اينها در آن دايره بزرگ وحدت علم و
دين و يا حوزه و دانشگاه كه محصولش تمدن عظيم اسلامى مى‏باشد، نه تنها مشكل‏زا
نبوده بلكه مجهولات و يا به عبارتى قلّت معلوماتى كه تاكنون بشر را از خداشناسى
دور مى‏كرد برطرف شده، راه رسيدن به كمال مطلوب را هموارتر مى‏نمايد.

  4- آشنايى با علوم جديد را به
چه ميزان براى طلاب و روحانيان لازم مى‏دانيد؟

  – بديهى است كه شناخت دقيق
حوادث واقعه، و مسائل مستحدثه و رجوع به متون و منابع اسلامى و استخراج احكام
مربوط به آنها جز با شناخت تمامى جوانب آن و آگاهى عميق از اجزاى آن امكان پذير
نخواهد بود، امروزه – همان گونه كه در پاسخ سؤال دوم عرض كردم – حوزه و طلاب و
مدرسان و محققان علوم اسلامى هر آن با مسائل جديدى مواجه هستند. مسائل پيچيده و
غامضى كه يك هزارم آن درگذشته مبتلابه فقها و انديشمندان علوم اسلامى نبوده است.
به نظر بنده، چنانچه فقيهى بخواهد راجع به مثلاً پيوند اعضا و مسائل مربوط به
تشريح بدن انسان، مقوله هنر در ابعاد مختلف، معادلات پيچيده اقتصاد بين‏الملل،
معاملات جديد، عمليات بانكها، و هزاران مطلب ديگر نظر بدهد، ناگزير است كه – اگر
نگوييم شناخت تفصيلى – شناخت اجمالى از آنها داشته باشد.

 اگر مديريت محترم حوزه، سطح پذيرش طلاب مبتدى را حداقل تا ديپلم متوسطه
بالا ببرد و با برنامه ريزى به دروس جنبى توجّه بيشترى بشود و نه تنها دررشته
تفسير وعلوم عقلى و اصول عقايد، بلكه در رشته‏هاى رياضيات، زبان و علوم تجربى و
آموزش كامپيوتر به صورت اجبارى برنامه‏ريزى نمايد آينده بهترى را مى‏توان براى
حوزه ترسيم نمود.

 استاد مطهرى قبل از انقلاب، در يكى از سخنرانيهايشان از دانشجويان
مى‏خواهند كه بعد از فارغ التحصيل شدن از دانشگاه حتماً به حوزه بيايند و به
فراگيرى علوم حوزه‏اى بپردازند. اين، نشان مى‏دهد با توجّه به احاطه‏اى كه اين
شهيد بزرگوار به مسائل حوزه و دانشگاه داشتند و نيازهاى جامعه بشرى را مى‏دانستند
چنين پيشنهادى را مطرح مى‏كنند، حالا اگر نگوييم طلاب حتماً بايد تحصيلات دانشگاهى
هم داشته باشند لااقل اين ضرورت محسوس است كه در پاره‏اى از رشته‏هاى علوم مى‏بايد
طلاب علوم دينى آگاهيهاى كافى داشته باشند. زيبنده نيست كه يك مبلّغ دينى و يك
طلبه فاضل حوزه محل قرار گرفتن قلب و يا كليه و ساير جوارح را نداند و يا به يك
زبان خارجى تسلط نداشته باشد و يا اين كه از رياضيات در حدّ متعارف و معمول كه در
بعضى از موارد بسيار هم مورد نياز است سر در نياورد. امروز تكنولوژى ارتباطات
بسرعت به پيش مى‏رود و كامپيوتر زندگى بشر را تحت الشعاع قرار داده است و با آن
همه ويژگيهايى كه اين وسيله دارد و ما بعضى از آنها را ذكر كرديم آيا سزاوار است،
علما و انديشمندان حوزه‏اى با آن بيگانه باشند.

 بنده و بسيارى از دوستان ديگر دانشگاهى كه هم اكنون در حوزه علميه قم و
يا ساير حوزه‏ها مشغول تحصيل هستند، اعلام آمادگى مى‏كنيم كه در برنامه‏ريزى و
تعيين حدود آشنايى طلاب و محققان با علوم جديد با دست اندركاران و برنامه‏ريزان
حوزه همكارى نماييم.

  5 – ارزيابى شما از تحولات
اخير دفتر تبليغات اسلامى و انتظاراتى كه از مجلات منتسب به آن دفتر مى‏رود چيست؟

  – اگر شما دقت كرده باشيد،
مقام معظم رهبرى – مد ظله العالى – در تمامى نهادها و مراكزى كه مستقيماً مرتبط با
خودشان بوده بر اساس نيازها و مقتضيات فعلى نظام در شيوه مديريت آنها تجديد
نظرهايى كرده‏اند. و دفتر تبليغات اسلامى هم كه يك نهاد فرهنگى – تبليغى است و از
جمله اين سازمانها مى‏باشد از اين قاعده مستثنى نيست؛ اما از آن جا كه تشكيلات
فرهنگى از حساسيت و ظرافت خاصى برخوردار است و معمولاً لطماتى كه در اثر اختلال و
تزلزل در سطوح مديريتى اين گونه نهادها وارد مى‏شود نسبت به ساير مراكز از قبيل
مؤسسات اقتصادى و يا حتى نهادهاى سياسى و نظير آن مخرّبتر و زيانبارتر است، لذا
مى‏بينيم تا اين اواخر به تركيب مديريتى و ساختار تشكيلاتى دفتر تبليغات اسلامى
دست زده نشد با وجودى كه براى بسيارى از افراد چه در داخل و چه خارج دفتر اين امر
مسلّم بود كه با توجّه به پتانسيل قوى و استعدادهاى مناسبى كه در دفتر بوده و هست
مى‏توان بهره‏ورى بيشترى را داشت و بديهى بود چنانچه جمع جديدى در سطوح بالاى
تصميم گيرى دفتر قرار مى‏گرفت نقيصه گذشته جبران شده، حركت دفتر شتابنده‏تر مى‏شد.

 به هر دليل تا فروردين ماه سال 73 مى‏بينيم معظم‏له هيچ تغيير و تحوّلى
در دفتر ندادند البته بعضى اعتقاد دارند كه آقا انتظار داشتند در فاصله زمانى
تشكيل شوراى عالى سياستگذارى حوزه و مديريت جديد حوزه اِعمال مديريت و برنامه‏ريزى
در اداره امور حوزه آن چنان قوى و پوينده پيش برود كه مركز مديريت قادر باشد تمامى
نهادهاى فرهنگى – تبليغى و تحقيقاتى را در حوزه كارى خود وارد كند، امّا چون اين
گونه نشد و از طرفى هم فرهنگ مخرّب بيگانه با شدت، مرزها را درنورديد و جبهه كفر و
استكبار تا داخل آپارتمانها و منازل مسكونى هم باز شده و با ورود آنتنهاى
ماهواره‏اى شبيخون فرهنگى با همه ابعادش مشاهده شد، لذا براى مقابله جدى با اين
بليّه و ايجاد سازمان دهى جديد و هماهنگى با ساير مراكز فرهنگى مقام معظم رهبرى
تركيب جديد مديريت دفتر را انتخاب فرمودند.

 بر كسى پوشيده نيست كه اين دفتر گرانقدر داراى ويژگيهايى است كه بعضاً
منحصر به فرد است و براى تقويت حوزه علميه قم ضرورت دارد كه اين شاخصه‏ها حفظ و
تقويت شود: يكى از آنها بُعد روشنفكرى و ارائه طرح نو در تفكر و انديشه اسلامى
حوزه‏اى بود. متأسفانه در گذشته – همان گونه كه در جواب سؤال سوم عرض كردم – هر جا
كه اسمى از روشنفكر و يا روشنفكرى برده مى‏شد مرادف بود با بى‏دينى، همين الآن هم
بعضى خيال مى‏كنند اگر بخواهند روشنفكر باشند بايد بى‏دين باشند. خوشبختانه دفتر
تبليغات و تفكر همسو با آن در داخل و خارج حوزه با الهام از بينش امام راحل‏رحمه
الله و مقام معظم رهبرى – مد ظله العالى – و ساير علما و انديشمندان مذهبى نشان
داد كه چنين نيست، بلكه مى‏توان هم ديندار بود و هم روشنفكر. بايست اين شيوه تقويت
مى‏شد و ضرورت دارد تمامى دين باوران روشنفكر در اين مسير گام بردارند. ديگر آن
انديشه سياسى اسلام ناب محمّدى‏صلى الله عليه وآله وسلم بود كه اگر مى‏خواستيم در
حوزه دنبال آن بگرديم يكى از جاهايى كه براحتى مى‏شد از آن سراغ گرفت دفتر تبليغات
اسلامى بود. البته من معتقدم يك تصحيح عاقلانه سياسى بايد مى‏شد و شده، اما آن
انديشه سياسى كه به ساختار تشكيلاتى حوزه بايد خون برساند و به آن نظام بدهد و
نمونه حضور حوزه در صحنه‏هاى سياسى باشد در اين دفتر بود و ضرورت داشت كه با
پالايش اين تفكر از زوايدى كه بعضاً مشاهده مى‏شد و زيبنده آن نبود در يك مسير
روشن و مطمئن هدايت شود.

 از ويژگيهاى ديگر دفتر اين بود كه مأمن و جايگاهى بود براى جذب طلاب
انقلابى و رشد و شكوفايى استعداد آنها با توجّه به آموزشهاى فوق برنامه دفتر به
صورت كلاسيك و يا آزاد كه براى طلاب در نظر گرفته شده بود و ضرورى بود براى تداوم
آن و نيز برنامه‏ريزى بلند مدت اين مهم فكرى بشود.

 نكته ديگر تجربه با ارزش “اعزام مبلّغ” بود. دفتر از نظر حجم نيروهاى
اعزامى از همه نهادها جلوتر است و ضرورى بود براى سامان دهى به امر اعزام و ايجاد
يك بانك اطلاعات قوى اعزام كه محل مراجعه مبلّغان باشد و آنها بتوانند به اطلاعات
مورد نياز خود چه در زمينه مسائل فرهنگى، اجتماعى، و حتى جغرافيايى و تاريخى منطقه
و چه شبهات و سؤالاتى كه نوعاً از سوى جوانان مطرح است، دسترسى پيدا كنند مى‏بايست
در سازمان اعزام يك بازنگرى صورت مى‏پذيرفت.

 يكى ديگر نوآورى، تطوّر علمى و آن قالب شكنى دفتر در مباحث فرهنگى و
ارائه نظريات جديد بود كه نيازمند تقويت و هدايت بيشترى بود، و تعداد ديگرى از
شاخصه‏ها كه اگر بخواهيم يكى يكى آنها را نقل كنيم بسيار طولانى خواهد شد.

 براى حفظ، نگهدارى، سازماندهى و پويايى بيشتر اين استعدادها، مديريت
جديد كار خود را آغاز كرد و خوشبختانه هيأت مديره و رياست محترم دفتر با هماهنگى
كامل و با شناخت دقيق و عميق از همه ويژگيهاى دفتر و نيز با الهام از رهنمودهاى
رهبر عظيم القدر انقلاب اسلامى و با توجه به نياز جامعه اسلامى مشغول برنامه‏ريزى
و ايجاد يك ساختار قانونمند در اين زمينه مى‏باشد و در آينده نزديك – ان شاء الله
– شاهد ثمرات فراوان اين كار عظيم خواهيم بود.

 اما درباره مجلات دفتر بايد عرض كنم كه: مجلات، در واقع منعكس كننده
محتواى داخلى تشكيلات به جامعه هستند؛ به عبارت ديگر: مجله، آيينه‏اى است كه
مجموعه نظريات و تفكرات حاكم بر دست اندركاران هر ارگان را نشان مى‏دهد و انصافاً
اگر بخواهيم يكى از مراكزى كه مجلات موفقى را تاكنون منتشر نموده، معرفى نماييم
همين دفتر تبليغات اسلامى است و خوشبختانه براى تمامى سطوح سنى و نيز اقشار مختلف
جامعه، مجله ويژه‏اى منتشر مى‏كند، البته به نظر مى‏رسد با يك ديد كارشناسى و
تخصصى مى‏بايد به مجلات نگاه كرد و به اصطلاح در آنها بازنگرى كرد، با همه ويژگيها
و كيفيت مطلوب مجلات دفتر بعضاً نياز به توجه بيشترى دارد اگر جايگاه تخصصى هر
مجله، مشخص شود و متناسب با اهداف و سياستهاى تبيين شده نيازهاى آن – چه از نظر
مادّى و چه تأمين نيروى انسانى – برطرف شود در همه زمينه‏ها حرف اول را خواهند زد.
انتظارى كه از هر كدام از مسؤولان و دست اندركاران مجلات دفتر داريم اين است كه
علاوه بر استفاده از آثار ديگران نسبت به تربيت نيروهاى قلم زن لحظه‏اى درنگ نكنند
و تاجايى كه امكان دارد كادر قوى و كارآزموده نويسنده در درون تشكيلات هر مجله وجود
داشته باشد.

  6- نقش حوزه‏هاى علميه را در
مبارزه با تهاجم فرهنگى چگونه ارزيابى مى‏كنيد؟

  – شما مى‏دانيد كه تهاجم
فرهنگى با اين شكل جديدش از حدود يكصد سال قبل شروع شد، از زمانى كه فرنگ رفته‏هاى
كشورهاى شرقى به سوى وطن خود برگشتند و از جمله سوغاتيهايى كه با خود آوردند مظاهر
فرهنگ بيگانه بود. متأسفانه اين خودباختگى فرهنگى و ذوب شدن در فرهنگ بيگانه از
جزئى‏ترين رفتار اين اشخاص شروع مى‏شد تا مسائل اساسى از قبيل: اعتقادات دينى و
باورهاى مذهبى و متأسفانه تا امروز هم ما مى‏بينيم كه روز به روز، اين مظاهر در كشورهاى
شرقى بيشتر شده است. حالا كشورهاى شرقى كه من مى‏گويم بيشتر منظورم كشورهاى اسلامى
است كه خودشان داراى فرهنگ غنى اسلامى هستند. لذا مى‏بينيم بسيارى از رهبران
مبارزات ضد استعمارى بويژه مسلمانان متعهّد و رهبران مذهبى اين نهضتها به اين
مسأله مهم و خطر اساسى توجه داشته‏اند. در ايران از زمان رضاخان با “كشف حجاب” و
وادار نمودن زنان و مردان به لباس پوشيدن به سبك غربيها اين تهاجم عمداً شروع شد و
تا زمان پيروزى انقلاب اسلامى سير پيشرونده‏اى داشت. در اواخر عمر سلطنت محمد رضا
پهلوى آن خائن خبيث، تقريباً اين تهاجم به نقطه اوج خود رسيد، امّا چون حركت نفوذ
و تهاجم فرهنگى از دهها سال قبل شروع شده بود با يك حركت كُنْد، پيش آمده بود آن
نقطه اوج خيلى محسوس نبود.

 در تمامى اين دوران تنها حركتهاى اعتراض آميزى كه نسبت به حضور مظاهر
فرهنگ بيگانه در كشور مى‏شد از بقيه در صفحه 50

 بقيه از دين، دانش و فرهنگ

 

 سوى
افراد متدين و به صورت نهادى صرفاً از حوزه‏هاى علميه صورت مى‏گرفت، اين مبارزات
با انجام سخنرانيها و نوشتن كتب و مقالات متناسب با شرايط زمان از سوى عالمان و
مبلّغان دينى ادامه داشت و مى‏بينيم كه در اوج حركت انقلاب اسلامى در سالهاى 56 و
57 بيشترين حركتها و حملات عليه مراكز فساد و فحشا – كه مظاهر همين تهاجم فرهنگى
بودند – شكل مى‏گرفت. مردم دريافته بودند كه با تهى شدن محتواى فرهنگ خودى و
جايگزينى آن توسط فرهنگ غربى، بنيان اخلاقى جامعه رو به ويرانى است و مى‏بينيم هر
جا كه كه بوى فرهنگ بيگانه را مى‏داد در مقابلش عكس العمل مردمى مشهود بود.

 خوب با پيروزى انقلاب اسلامى تقريباً بخش اعظم فرهنگ غربى رنگ باخت و
مى‏رفت كه بكلى از جامعه اسلامى رخت بربندد، و اين دقيقاً زمانى بود كه از يك سو
نيروهاى انقلابى با هوشيارى، مراقب برخورد با مظاهر آن فرهنگ بودند و از طرفى هم
دشمن در جبهه‏هاى ديگر مشغول مبارزه با انقلاب اسلامى بود.

 همگى مشاهده كرديم كه دشمنان انقلاب همه راهها را رفتند؛ محاصره
اقتصادى، جنگ تحميلى، كودتا، جنگ داخلى و انجام ترورهاى كور به وسيله عوامل مزدور
داخلى‏شان امّا هيچ كدام نتيجه نداد و انقلاب را به زانو در نياورد؛ لذا مى‏بينيم
درست بعد از اتمام جنگ، دشمن به اين تحليل مى‏رسد كه احتمال به شكست كشاندن انقلاب
همان، تجهيز قواى مضمحل شده در جبهه فرهنگى است و با سابقه طولانى كه از اين بابت
داشت چه در گذشته دور مثل اندلس و چه تمامى تجارب گذشته نزديك تنها راه شكست اسلام
را در اين ديد كه با همه قوا هجمه فرهنگى خود را شروع كند و مى‏بينيم كه رهبر
بزرگوار و حكيم انقلاب اسلامى از اين حمله فرهنگى با عنوان “شبيخون فرهنگى” نام
مى‏برند. در شبيخون، دشمن با تمام تجهيزات و با تمام قوا طرف مقابل را غافلگير
مى‏كند و ناگهان با يورش تمام عيار، دشمن خود را به زانو در مى‏آورد.

 اگر خوب دقت كنيم مى‏بينيم كه حقيقتاً چنين تهاجم سهمگينى و شبيخون
وحشتناكى از سوى دشمنان اسلام شروع شده و بديهى است چنانچه دير بجنبيم همه چيز را
از دست خواهيم داد. در اين تهاجم جبهه دشمن به داخل منازل كشيده شده و دشمن
انسانيت با تيغ تيز تا درون اتاقهاى دربسته وارد شده و هيچ ابزارى جز فرهنگ اسلامى
نمى‏تواند به مقابله با آن برخيزد و همان گونه كه همه مى‏دانيم، جايگاه و خاستگاه
اين فرهنگ هم حوزه‏هاى علميه هستند. فرماندهان عملياتى اين نبرد مى‏بايد از
حوزه‏ها باشند. حالا بايد با توجّه به اين گستره عظيم تهاجم و عمق فاجعه و اثرات
مخرّب آن از يك سو و اقدامات بازدارنده و مقابله كننده از اين سو مورد بررسى قرار
بگيرد تا ببينيم آيا حوزه‏ها در اين مبارزه يك حضور قوى و موفقى داشته‏اند يا نه.

 به نظر من با آن حجم وسيع، حمله فرهنگى دشمن كه از طُرق گوناگون متوجه
ايران اسلامى شده حوزه با همه تلاشى كه كرده از قبيل حضور تبليغى در مناسبتهاى سال
و نيز كارهاى فرهنگى قلمى كه تاكنون شده و ديگر اقدامات بازدارنده، كافى نبوده
است. در اين جبهه نه تنها اقدامات بازدارنده به تنهايى كافى نيست، بلكه مى‏بايد با
استفاده از همه قابليتهاى فرهنگى خودمان راه كارها و شيوه‏هاى جديد به منظور
جايگزينى مظاهر فرهنگ بيگانه اتخاذ شده و ضمن هشدار خطر شبيخون فرهنگى، فرهنگ
اسلامى هم جايگزين شود.

 در اين عرصه صرفاً صحبت كردن و هشدار دادن كافى نيست، اگر ما برنامه
منحط فرهنگى را حذف مى‏كنيم و يا از مردم مى‏خواهيم به آن توجه نكنند وظيفه داريم
برنامه مطلوبى را كه ملهم از فرهنگ غنى اسلامى – انقلابى است جايگزين آن كنيم، به
اين كه مى‏رسيم مى‏بينيم حوزه كم كار كرده است.

 ممكن است در بخش هشدار دادن موفق بوده، اما در بخش توليد و يا دادن فكر
و طرح و برنامه براى توليد جهت جايگزينى فرهنگ بيگانه چندان موفق نبوده است و دست
اندركاران حوزه بايد هر چه سريعتر به اين مهم بپردازند كه فردا دير است.

 والسّلام عليكم و رحمةالله وبركاته