سينما در خدمت انديشه دينى

سينما در خدمت انديشه دينى

  در مصاحبه با حجة الاسلام سيد
كاظم علوى

 قسمت اول

  

  اشاره:

 ديرزمانى بر آن بوديم كه بحث منظمى را در مجله راجع به هنر شروع كنيم
چرا كه بر اين اعتقاديم كه در دنياى كنونى هيچ فرهنگى بدون بهره‏ورى از هنر، امكان
نشر و تسخير قلوب و انديشه انسانها را نخواهد يافت و ما كه اين باور را با همه
وجود پذيرفته‏ايم كه فرهنگ والاى اسلام ناب محمدى‏صلى الله عليه وآله وسلم
انسانى‏ترين و قابل قبول ترين فرهنگ براى همه اقوام و ملل است، ضرورى است از
جلوه‏هاى هنرى موجود در تاريخ اسلامى‏مان و ابزار تكنولوژيك جديد و آشنايى با
مبانى نظرى گذشته و حال هنرها براى نشر اعتقاد و انديشه‏مان بهره جوييم.

 به همين مناسبت و براى ورود در اين مهم از حجةالاسلام سيد كاظم علوى
كارشناس اين رشته، خواستيم تا در گفت‏گويى با اين مجله شركت كند.

 “واحد
فرهنگى مجله”

 

  – با تشكر از اين كه در اين
مصاحبه شركت كرده‏ايد، لطفاً ضمن معرفى خود بيوگرافى هنرى‏تان را براى خوانندگان
بيان كنيد.

 ج : بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد للّه و الصلوة على رسول اللّه و على
آله آل اللّه، حقير سيّد كاظم علوى متولد شهر مقدس “مشهد” هستم. دروس حوزوى را در كنار
تحصيلات دبيرستانى در خدمت والد بزرگوارم، آقاى حاج سيد حسين علوى كه از شاگردان
مورد علاقه مرحوم آية الله العظمى حاج سيد ابوالحسن اصفهانى و از ياران نزديك آية
الله سيد محمود شاهرودى و آية الله سيد عبدالله شيرازى – رحمهم الله – بودند، شروع
كردم. ادبيات را نزد ايشان به پايان آوردم و در سال 1360 وارد حوزه علميه قم شدم.
در دوران دبيرستان كارهاى هنرى از جمله نقاشى و عكاسى و تئاتر را تجربه كردم و در
سال 1366 پس از قبولى در كنكور وارد دانشگاه هنر شدم و به صورت جدى به تحصيل در
رشته سينما پرداختم و كارشناسى آن را در گرايش كارگردانى اخذ نمودم و همزمان در
حوزه، سطح فقه و اصول را به پايان بردم.

 كارهاى هنرى قابل ذكر اين جانب عبارتند از:

 1- فيلم كوتاه 16 ميلى مترى به نام “تاتو”.

 2- سريال ويدئويى ناتمام به نام “ميثاق” (مستند جنگى).

 3- نوار ويدئويى “اسوه” (مستند از بوسنى و هرزه‏گوين).

 4- فيلم 16 ميلمترى “ساطور”.

 5- نوار ويدئويى “اى واى مادرم”.

  س : جايگاه هنر در تفكر اسلامى
را چگونه ارزيابى مى‏كنيد؟

 ج : عمر هنر به درازاى عمر انسان در زمين است. بشر، قبل از دوران
تاريخى و از عصر حجر، هنر را كشف كرده و از آن بهره مى‏برده است. آثار موجود در
غارهاى “آلتاميرا” در اسپانيا و “لاسكو” در فرانسه – كه مربوط به دوران پارينه
سنگى  Paleoloticاست – نشان از تخيّل و
باورهاى هنرى انسان غارنشين دارد كه در شكل نقاشى، فِرِسك و مجسّمه سازى خود را
نشان مى‏دهد و اين حركت در اعصار ميان سنگى و نوسنگى و سپس دوران مفرغ و آهن ادامه
مى‏يابد تا نوبت به حكومتها و شروع تمدّنها مى‏رسد. اين سير شتابنده همچنان در دل
تاريخ پيش مى‏رود تا بعثت پيامبر اسلام، كه هنرها به

 گمان ما از اوّل انقلاب تا امروز اين بوده است كه مشكل سينما و
تلويزيون ما مشكل محتوايى است در حالى كه به عقيده من هرگز چنين نيست، ما از نظر
محتواى برنامه‏سازى هيچ محدوديّتى نداريم… مشكل اصلى ما، مشكل فرم و ساختار
سينمايى است.

 

 لحاظ
محتوا و ساختار در برخورد با مبانى اسلامى شكل و معناى بديع و منحصر به فردى را
مى‏يابد و در مقابل هنر حاكم جهان، (بيزانس) هنر اسلامى با اقتدار تمام به ميدان
مى‏آيد.

 هنر پس از آن نيز در حركت و تداوم است تا با فراز و نشيبهاى گوناگونى
به عصر ما؛ يعنى عصر تكنولوژى مى‏رسد و ابزار پيچيده‏اى براى ارائه آن خلق و
اختراع مى‏شود. آنچه در همه اين ادوار با همه اختلافها، در همه مشترك است
بهره‏گيرى از احساس و عواطف انسانى است.

 انسان به اعتبار اين كه موجودى است متفكّر، دو شاخصه دارد: علم و هنر.
بحث علم را در منطق و فلسفه شناخته‏ايم اما هنر نيز وجه ديگرى از همان تفكر است.
اگر علم را نزول نازل و بارقه خفيف وحى بدانيم، و حاصل ارتباط ماوراء با انسان،
هنر حاصل تلاش انسان است در دستيابى به ماوراء طبيعت؛ به عبارت ديگر، حاصل همّت و
كوشش انسان است براى ايجاد ارتباط با محور هستى و مركز وحى، براى ربط بين خود و
خداست، چنانچه باستان‏شناسان و نظريّه پردازان هنر، حتى در تحليل آثار كشف شده در
غارها بيان كرده‏اند. بنا به همين تعريف از هنر است كه معتقدم “دعا” يكى از
زيباترين جلوه‏هاى هنر است و چه لطيف است كه به مجموعه ادعيه امام معصوم ما حضرت
سجادعليه السلام “زبور اهل‏بيت” مى‏گويند. همه مى‏دانيم “زبور” مجموعه‏اى از
سرودها و ترانه‏هايى بوده كه حضرت داوود با صداى خوش خود مى‏خوانده؛ يعنى
هنرى‏ترين كتاب دينى. و صحيفه سجاديّه زبور دين ماست؛ يعنى عاشقانه‏ترين و
هنرمندانه‏ترين كتاب دين اسلام.

 گفتم كه هنر، ريشه در عواطف و احساس بشرى دارد و به همين جهت است كه
كاربردش از علم وسيعتر است و در عصر ما علم و تكنولوژى را به خدمت خود مى‏گيرد تا
شعاع بيشترى را در پوشش خويش قرار دهد. بسيار بديهى است كه علم و كاوشهاى علمى
منحصر به افراد خاصى است اما هنر همه توده‏ها و اقشار را در بر مى‏گيرد و چه
زيباست فرمايش سومين امام ما، حضرت سيّدالشهدا؛ ايشان شهادت خويش را در يك جمله
كوتاه اين گونه عنوان مى‏فرمايد: “انا قتيل العبرات؛ من كشته اشكهايم.” من شهيد
گريه‏هايم. اگر بخواهيم اين عبارت را كمى بازتر كنيم بايد اين‏گونه ترجمه كنيم: “من
كشته احساسات و عواطف انسانى‏ام.”، يعنى جايى كه ديگر علم و منطقِ قدرتمند اسلام –
در اثر عوامل تخريبگر خارجى – كاربردِ تبليغى خود را از دست مى‏دهد در اين جا بايد
به عواطف و احساسات انسانها توجّه كرد، و ملتها را با تحريك صحيح عواطف بيدار كرد
و به مسير حق كشاند. گريه كردن (فارغ از همه تحليلهاى روان شناختى آن) عالى‏ترين و
زلال‏ترين شكل ابراز احساس است، صادقانه‏ترين بروز خارجى تأثيرپذيرى از اثرى هنرى
است، و حسين بن على‏عليه السلام خود را هنرمند برجسته‏اى معرفى مى‏كند كه هر قلب
هنرشناسى را تحت تأثير خويش قرار مى‏دهد، تا با صداقت تمام در برابر هنر شهادت و
در مقابل زيباترين و جاودانه‏ترين تابلوى اين هنر يعنى كربلا با بلورهاى اشك، خضوع
كند و عروج يابد.

 به هر جهت، در اسلام شايد تصريح به هنر با اين لفظ نشده باشد چون
واژه‏هاى هنر Art و فرهنگ KALtuRE واژه‏هايى جديدند و در متون اسلامى ما ممكن
است اشاره به اين واژگان نباشد. امّا دين ما جلوه‏هاى آن را در جاى جاى مى‏ستايد و
تكريم و تأييد مى‏كند. گرچه ممكن است در ذهن برخى از ما همه شقوق هنرى يا حرام
باشد يا مكروه! اما بايد پذيرفت كه درست است اسلام، مجسّمه‏سازى را حرام كرده،
امّا كدام مجسّمه؟ زمانى كه اسلام به انسانها عرضه شد، ملل مختلف – و از جمله مردم
حجاز – مجسّمه و تنديسها را به جاى خدا مى‏پرستيدند. مجسّمه‏اى كه در عرض خداى
هستى قرار مى‏گيرد و فطرت انسانى را منحرف مى‏كند محكوم به زوال و نابودى است و تنديسگرى
كه بيان ديگر بتگرى باشد حرام، اما اگر اين هنر در طول حقيقت و براى نيل به
يكتاپرستى باشد چه؟ آيا باز هم حرام است؟.

 شعر، مرجوح است و مكروه، امّا كدام شعر؟ اگر مكروه است آن همه تأييد
رسول‏اللّه‏صلى الله عليه وآله وسلم از “حسان بن ثابت” كه طبق نقل تاريخ از زنى هم
جبانتر بوده براى چيست؟ اگر شعر مكروه است اين جمله معروف كه: “هر كه براى ما اهل
بيت بيتى را انشا كند خداوند براى او بيتى در بهشت بنا خواهد كرد” چه معنا دارد؟

 آن همه تكريم ائمه اطهار از شعرايى مثل “فرزدق” و “دعبل” را چگونه
مى‏توان تفسير كرد؟

 خوانندگى و آواز، غنا و حرام است؟ امّا كدام آواز و چه نوع خوانندگى؟
مگر نه اين است كه مكرر شنيده و خوانده‏ايم كه در محضر امام صادق‏عليه السلام براى
اباعبداللّه شروع به مرثيه‏خوانى كردند، حضرت فرمودند: آن گونه كه در مجالس خودتان
مى‏خوانيد بخوان. يعنى با آواز، با صوت، با سوز و گداز. و از اين قبيل نمونه‏ها
فراوان است و جلوه‏هاى مختلف هنرى كه در زمان رسول‏اللّه و اوصياى گرامى‏اش‏عليه
السلام جارى بوده همه تأييد و تشويق شده امّا به اين شرط كه در مسير حق باشد و نه
در راه انحراف فطرت پاك انسانى.

 س – ضرورت پرداختن به هنر را در حوزه‏هاى علميه چگونه مى‏بينيد؟

 ج : امروز همه كره زمين در سيطره شيطان و نظامهاى شيطانى است، فقط بخش
كوچكى از اين گستره خاكى، خويش را از سلطه اهريمن، رهانده و پرچم خدا را به اهتزاز
درآورده است. اين بخش، كشور ما ايران است كه نه تنها شيطان را و هر چه غير خدا را
از محدوده خويش تارانده كه نداى كفرستيزى و شيطان پرهيزى را بر بام همه عالم فرياد
كرده است. بديهى است كه دشمنِ شيطان مدار، آرام نخواهد نشست و تماشاچى نخواهد ماند
و با همه توانمنديش به ميدان مى‏آيد و مى‏بينيد كه آمده است. دشمن چه به جهت آزمون
تجربى و چه به جهت مبانى و مباحث نظرى، بخوبى دريافته كه راه مبارزه با اين فرياد،
رودررويى نظامى نيست بلكه از آن جا كه اصل حركت، يك حركت فرهنگى و عقيدتى است و
بنياد اين نظام بر انديشه و تفكّر استوار است مى‏بايد جبهه‏اى فرهنگى در مقابل عمق
و گستره فرهنگى اين ملّت بگشايد و چنين هم نموده و دست به تهاجم همه جانبه فرهنگى
زده است. حالا اين ماييم و اين جنگ جدّى و ويرانگر. روشن است كه اين جنگ ابزار و
سلاح ويژه دارد؛ سلاح اين جنگ تانك و مسلسل و هواپيما نيست، قلم‏مو و فيلم و
ماهواره است، سلاح اين جنگ بمباران ناپالم نيست، بمباران امواج است اسلحه دشمن،
دهها فيلم، و صدها “شو” و ميليونها سيگنال صوتى و تصويرى است. اسلحه دشمن، سلمان
رشدى است و حضرت‏امام و فتواى جاودانه‏اش، به مثابه شهادت طلب از جان گذشته‏اى است
كه نارنجك به خود مى‏آويزد و به مقابله تانك دشمن مى‏رود تا غيرتمندان اين جبهه را
به حركت وادارد و سلاح در خور و برابر را به جبهه كشاند و با كمال تأسف و دريغ، و
هزاران دريغ كه ما فقط به مانور در مورد انهدام همان يك تانك بسنده مى‏كنيم!

 بگذريم، نظام و انقلاب ما ريشه در تفكّر ما دارد و بستر اين تفكّر و
انديشه جايى نيست بجز حوزه‏هاى علميّه؛ يعنى جايى كه بايد اين جبهه وسيع را تدارك
كند حوزه‏هاى دينى است. مگر مى‏شود كه لجستيك و تداركات جبهه‏اى، از نوع سلاح مورد
لزوم آن جنگ بى‏خبر باشد. جنگ ما يك جنگ عقيدتى است، جنگ فرهنگهاست، هجوم
ناجوانمردانه‏اى است كه از همه ابزار تكنولوژيك هنرى بهره‏جسته تا ريشه عقيده‏مندى
و دين باورى را در عالم بسوزاند و نوك تيز اين حمله پيش از همه و بيش از همه متوجه
فرهنگ اسلامى است. در اين شرايط حوزه‏هاى ما ناگزير بايست به اسلحه هنر مجهّز
شوند، چرا كه هنرمندان ما – حتّى دردمندان و معتقدينشان – از آن جا كه به صورت
تخصصى با مبانى فقه و جزئيات و ظرايف اسلام آشنايى ندارند امكان ورودشان به اين
مقوله نزديك به محال مى‏نمايد. بنابراين ضرورى است مسؤولين بزرگوار و نهادهاى
محترم سياستگذار حوزه‏ها، ضمن بها دادن به اين مقوله و درخواست از فقهاى عظام براى
اقدام به تبيين نظرى هنرها، زمينه‏اى را فراهم سازند تا فضلا و طلاب ارجمند و
بافضيلت خود وارد اين عرصه شوند به صورت جدّى با تحليل آثار هنرى و سپس توليد آنها
قدم در ميدان عمل گذارند. در يكى از سخنان رهبر روشن ضمير انقلاب، حضرت آيةالله
العظمى خامنه‏اى، در مورد ضرورت بهره‏ورى از هنر براى مقابله با تهاجم فرهنگى – يا
به تعبير رساى ايشان، شبيخون فرهنگى – و تحريك هنرمندان به ورود در اين ميدان،
عبارتهايى بود نظير اين كه: “من از آنها خواهش مى‏كنم، به بعضى التماس مى‏كنم…!”
و چه كسى اولى از ما طلبه‏هاست كه به اين خواست ولىّ امر كه با اين خضوع عنوان
مى‏شود پاسخ مثبت بدهد.

  س – نظرتان راجع به فيلمسازى،
تلويزيون و سينما چيست، و اين مقوله در جمهورى اسلامى چگونه بايد باشد؟

 ج: سؤال شما بسيار مختصر و موجز است، ولى پاسخش مفصّل است. سينما و
فيلمسازى، و تلويزيون و برنامه‏سازى مقوله‏هايى است كه غربيها – كه خود
پديدآورندگان آنهايند – به تفصيل درباره آنها بحث كرده‏اند، از نظريّات “آرنهايم”
و “مانستربرگ” كه از اوّلين نظريه پردازان سينما هستند تا “هانرى آژل” و “دادلى
اندرو”، كه ضروت ندارد متعرض نقل يا نقد نظريّات آنان شويم. اجمالاً اين كه سينما
از اوّلين نمايشهاى فيلمهاى كوتاه برادران لومپر، در اوايل قرن بيستم ميلادى كه
تعداد اندكى مخاطب داشت، تا امروز كه در پايان اين قرن قرار داريم و قلوب همه مردم
دنيا در اختيار اين صنعت و هنر قرار گرفته داراى فراز و نشيبها و تاريخ پر تنشى
است كه در همه ادوار و براى همه آنها تحليلها و نظريه پردازيهاى جدّى صورت گرفته و
تئوريسينهاى بزرگى نظير “آيزنشتاين” و “آندره بازن” و “كراكوئر” با صرف تمامى توان
و اندوخته‏هاى علمى، عمرشان را در اين مسير گذارده‏اند و آنچه امروز در آثار
فيلمسازان همه كشورها از جمله ميهن خودمان شاهديم حاصل زحمات و تلاشهاى آنان است.
بديهى است اين نظريّات از سويى تحت تأثير خود مقوله فيلم و هنر هفتم است و از سوى
ديگر، دل در گرو انديشه‏ها و باورهاى فلسفى و عقيدتى اين تئوريسينها و
نظريه‏پردازان دارد. “آيزنشتاين” اهل شوروى را شايد بتوان بزرگترين و جدّى‏ترين
نظريه‏پرداز سينما دانست، وى كه به صراحت به “ماركسيسم لنينيسم” معتقد است اصرار
دارد كه مونتاژ را با تفكر ديالكتيكى خويش تعريف كند. براى او نماهاى يك نوار
فيلم، تزوسنتزى است كه به آنتى تز منتهى مى‏شود و براى “مانستربرگ” آلمانى كه
معتقد به نئوكانت است، تعريف سينما در چهارچوب اعتقاد فلسفى او و ايمان به
زيبايى‏شناسى كانت است كه رخ مى‏نمايد و همچنين ساير صاحب‏نظران فيلم و سينما. و
ما در اين طرف دنيا، در ايران دست به كار ساختن فيلم مى‏شويم در حالى كه هرگز
توجّهى به تئوريهاى جدّى فيلمسازى نداريم. گمان ما از اوّل انقلاب تا امروز اين
بوده است كه مشكل سينما و تلويزيون ما مشكل محتوايى است در حالى كه به عقيده من
هرگز چنين نيست، ما از نظر محتواى برنامه‏سازى هيچ محدوديّتى نداريم، در اوايل
پيروزى انقلاب عدّه‏اى از متخصصين آمدند و گفتند كه ارزشهاى دينى و مباحث مذهبى
قابليت تبديل به فيلم را ندارد و اين حرف بى‏اساس و پوچ باعث شد كه همه همّت ما
صرف پرداختن به محتوا و سوژه‏يابى براى تهيه فيلم دينى بشود و تلاش كنيم كه مضامين
مذهبى را بگونه‏اى در فيلمهاى سينمايى و برنامه‏هاى تلويزيونى بگنجانيم و اگر موفق
شديم خيلى خوش به حالمان مى‏شود و بايد خيلى خشنود باشيم كه الحمدللّه ديگر فيلم
اسلامى ساختيم! در حالى كه به اعتقاد من مشكل اصلى ما، مشكل فرم و ساختار سينمايى
است، مشكل ما در انتخاب و يا انتزاع سبك سينمايى است. زندگى يكى از معصومين چهارده‏گانه
ما براى يك عمر فيلمسازى يك يا چند فيلمساز پركار و عميق كافى است بلكه زيادى هم
هست. مشكل ما اين است كه هنوز هم پس از نزديك به بيست سال از پيروزى تفكّر اسلامى
براى برنامه‏هاى مذهبى تلويزيون در مناسبتها از چند تن از بزرگان دينى براى
سخنرانى دعوت مى‏كنيم تا به نقل زندگى و معارف امامى از ائمه ما بپردازند، نوروز
همين امسال )1374( پانزده روز برنامه‏سازى داشتيم در مورد عيد نوروز در هر سه شبكه
تلويزيون. برنامه‏هايى ديدنى و پربيننده كه بعضاً مخاطب را در انتخاب كانال
تلويزيون دچار سرگردانى مى‏كرد، ناگهان در بين اين روزها روز ششم فروردين ماه
مصادف بود با شهادت امام ششم حضرت امام‏صادق‏عليه السلام گويى تلويزيون تعطيل شد
شايد اكثر خانه‏ها تلويزيونهايشان خاموش شد. چرا؟ چون هيچ برنامه دلنشينى پخش
نمى‏شد. توجه داشته باشيد من اين جا قصد انتقاد از مسؤولان و مديران صدا و سيما را
ندارم، روى سخن من با دست اندركاران توليد فيلم و هنرمندان است. هيچ مسؤولى با هر
نوع سياستى در راديو و تلويزيون سياستش اين نيست كه اين رسانه به هر مناسبتى حكم
تعطيل را پيدا كند. اين برنامه‏سازان و هنرمندانند كه دست آنان را در ارائه برنامه
خالى مى‏گذارند، شما ببينيد نوروز يك اتفاق طبيعى است و تحويل سالى به سال ديگر و
همين، چگونه مى‏شود براى اين مضمون ساعتها برنامه‏سازى كرد ولى براى حادثه‏اى به
بزرگى شهادت يك امام كه معتقديم مذهبمان از اوست فقط بايد چند روحانى و مورّخ به
نقل وقايع بپردازند و بس. اين كه “نوروزتان مبارك باشد” را با دهها تمهيد و
بازيباييها و جلوه‏هاى گوناگون از صفحه تلويزيون مى‏بينيم اما نقل سخن
امام‏صادق‏عليه السلام شانزده سال است كه هيچ تغييرى نكرده. يك كبشن خشك و خشن
مى‏آيد و شترق مى‏چسبد به شيشه تلويزيون و مجرى برنامه‏ها با صدايى غمناك مى‏خواند
كه: امام صادق فرمودند: كه … مثلاً “شفاعت ما به كسى كه نماز را سبك بشمارد
نمى‏رسد” و بعد خود مجرى مى‏آيد كه به برنامه راز بقا توجّه فرماييد يا به ميزگرد
مورخان راجع به امام، توجه كنيد. ببينيم مشكل ما كجاست؟ مشكل ما قطعاً در محتوا
نيست چرا كه همين ميزدگردهايى كه برگزار مى‏شود مملوّ است از فرازهايى از زندگى
معصومين كه هر اشاره‏اى از آنها براى ساخت يك فيلم كافى است، چطور راجع به اين كه
معلّمى به دانش‏آموزش مى‏گويد مشقت را در برگه ننويس و در دفترت بنويس مى‏شود يك
فيلم ساخت امّا راجع به دعاى امام صادق در مورد زيد بن على و جهادش نمى‏شود فيلم
ساخت! راجع به مرگ يك پيرزن مى‏توان فيلم ساخت امّا راجع به رفتن آن صحابى
امام‏صادق در تنور پر از آتش نمى‏شود! راجع به سرگشتگى پدرى كه نوزادى ناقص دارد
مى‏توان يك اپيزود ساخت امّا راجع به حيرت و سردرگمى دانشمندان ساير اديان كه در
برخورد با منطق امام صادق و يا شاگردانشان در خود مى‏شكنند و همه عقايد گذشته‏شان
فرو مى‏پاشد نمى‏توان برنامه‏سازى كرد؟! پس قطعاً مشكل ما مشكل محتوا نيست بلكه
يافتن سبك و ساختارى است كه از تفكّر اسلامى ما ناشى شود. ما بايد افراد يا
گروههايى را واداريم تا تحقيق و پژوهش در اين زمينه را آغاز كنند. من در جايى
ادّعا كرده‏ام كه ما با استناد به آيات قرآن مى‏توانيم ساختارى جديد را در مونتاژ
فيلم و دكوپاژ فيلمنامه كشف و عرضه كنيم، ما با بررسى كتابهاى بزرگان دينمان
مى‏توانيم سبك اسلامى را استخراج و معرفى كنيم. بايد بنشينيم و عمر صرف كنيم و كمر
همت را محكم كنيم و پس از بررسى دقيق سبكهاى موجود سينمايى و تئوريهاى اساسى فيلم
كه تا امروز در دنيا متداول بوده است به فرهنگ اسلامى خويش رجوع كنيم و حرف آخر را
بزنيم ما معتقديم كه اسلام براى تمامى زمينه‏ها سخنى نو دارد، معتقديم كه: “لا رطب
و لا يابس الاّ فى كتاب مبين” پس قطعاً در اين زمينه هم مى‏توان به اين حبل متين
چنگ زد و بايد وارد اين ميدان شد و سبك و ساختار را از آيات مبارك قرآنى و نهج
البلاغه و صحيفه سجّاديّه كشف و استخراج كرد. – و اگر لازم باشد مقدار اندكى را كه
خود من در استخراج تصاوير آيات كار كرده‏ام در شكل يك مقاله مى‏توانم تقديم مجله
شما كنم – .

 پس جمع‏بندى كلام من اين شد كه بايد گروهى را مأمور كنيم كه شرايط
زمانى، مكانى، و عقيدتى و فرهنگى ما را بشناسند و خوب هم بشناسند و با اين شناخت،
سينما را بررسى كنند. ببينند واقعاً با توجه به شرايط و ويژگيهاى فرهنگى ما سبك
مورد نياز ما فرماليسم روسى است، رئاليسم فرانسه است يا نئورئاليسم‏ايتاليا، مستند
است يا داستانى، سينماى مؤلف است يا سينما حقيقت و… و يا هيچ كدام، سبك و
ساختارى است ويژه و منحصر به فرد كه خود يافته‏ايم و نامش هر چه باشد زيبنده پسوند
“اسلامى” است و در اين جا بايد بار ديگر به ضرورت حضور فعّال فضلاى حوزه در اين
زمينه تأكيد كنم. چرا كه اولاً: با كمال تأسف بايد عرض كنم در محيط دانشگاهى ما در
اين زمينه باورهاى جدّى نسبت به پرداخت به مقوله‏هاى نظرى بسيار نادر است و
دانشجويان سينما عمدتاً به كار حرفه‏اى و توليد مى‏انديشند تا به تئوريها و نظريه
پردازيها، حتى يكى از اساتيد را در خاطر دارم كه با لحن مستهجن، منتقدين سينما را
استهزا مى‏كرد كه اگر اينها راست مى‏گفتند خودشان فيلم مى‏ساختند و معتقد بود كه
تئوريسينها چون خودشان عُرضه فيلمسازى ندارند به تحليل آثار ديگران و بحث و نقد
آنان مى‏نشينند! و به جنجال درباره فرم و محتوا دامن مى‏زنند و…! غافل از اين كه
در همان مهد سينما نيز افرادى چون “جان گريرسون” قبل از اين كه كارى بزرگ و بلند
بسازد خود را از توليد مى‏تكاند و يكسره عمرش را وقف تحقيق و تدريس و نشر بحثهاى
نظرى سينما مى‏كند. ثانياً: اين كه عزيزان طلبه شرايط فرهنگى و عقيدتى ملّت ما را
با همه وجود درك مى‏كنند، اينان اسلام را شناخته و قرآن را دريافته‏اند و سيره
معصومين را با گوشت و پوست لمس كرده‏اند. اينان اهل تحقيق و فارغ از جاذبه‏هاى
سينماى حرفه‏اى و دل به رضاى خدا داده و به دنبال اداى تكليف‏اند و اينها هستند كه
فارغ از دغدغه نام و نان پس از صرف چند سال از عمرشان در مطالعه تاريخ سينما و
تئوريها و نظرات بزرگان آن مى‏توانند به ميدان بيايند و چهارچوبه و تعريف سينماى
اسلامى را قربة الى اللّه عرضه كنند.

 س –
ان شاء الله، ما منتظر مقاله‏اى كه به آن اشاره كرديد هستيم و اميدداريم در شماره
آينده مجلّه آن را چاپ كنيم. اما درباره فرم و محتوا سؤال من اين است كه آيا سبك
هم اسلامى و غير اسلامى دارد؟ مثلاً نظام پارلمانى در صحنه دنيا يكى است ولى هر
ملتى بر اساس آن منافع ملى يا عقايد مذهبى در آن پارلمان قوانينى را تصويب
مى‏كنند! به عبارت ديگر، شكل يكى است ولى محتوا، برگرفته از عقايد خودشان است،
حالا آيا سينما هم اين گونه نيست و سبك و سياق آن هم اسلامى و غير اسلامى دارد و
يا فقط محتوا بايد اسلامى باشد كه به ذهن نزديكتر است؟

 ج : گمان مى‏كنم در سؤال قبل توضيح كافى داده باشم، در عين حال. اولاً:
قياس مع‏الفارق است. فيلم را با ساختمان و سينما را با پارلمان نمى‏توان مقايسه
كرد. سينما يك زبان است نوعى برقرارى ارتباط است كه از حاصل جمع فرم و محتوا شكل
مى‏گيرد. بله ساختمان واحد ما كه شما آن را به پارلمان قياس كرديد همان خانه
تاريكى است كه در آن فيلم به نمايش درمى‏آيد و نه اين كه سينما به معنى كلمه شبيه
پارلمان باشد. حال در همان مثال شما در پارلمانها آيا همه كشورها كه داراى
پارلمانند با زبان همان كشورى كه اوّل بار در آن پارلمان به وجود آمد صحبت مى‏كنند
و قوانين را مطرح مى‏كنند؟! قطعاً نه. سينما يك زبان است كه ما بايد آن را با
فرهنگ خودمان ترجمه كنيم. شما نمى‏توانيد از ماشين تايپى كه حروفش مثلاً به زبان
چينى است مقاله‏اى را با محتواى اسلامى براى مردم عرب زبان منتشر كنيد. اين به اين
معنا نيست كه از ماشين تايپ استفاده نكنيم بايد استفاده كنيم ولى پس از اين كه
حروفش را به عربى تغيير داديم. در سينما هم بايد ابتدا زبان آن را تغيير بدهيم بعد
محتواى خودمان را در غالب آن بريزيم وقتى زبانش اسلامى شد ديگر شما هر حرفى كه با
آن بزنيد مخاطب مى‏فهمد اين اسلامى است. دقيقاً مثل همان مثال ماشين تايپ كه شما
لفظ “امريكايى” يا واژه “انگليسى” را وقتى به فارسى نوشتيد هرگز خواننده در
مخيّله‏اش نمى‏گنجد اين يك متن انگليسى يا امريكايى است گرچه معناى كلمه انگليسى
است. در سينما هم وقتى سبك و ساختار اسلامى شد فيلم مستند هم كه تهيّه كنند مثلاً
از حيات وحش باز مخاطبتان مى‏فهمد كه اين فيلم يك فيلم اسلامى است.

  س – آنچه تاكنون گفته شد راجع
به سينما بود و از تلويزيون صحبتى به ميان نيامد، لطفاًتلويزيون را هم توضيح دهيد،
بويژه اين كه مى‏دانيد اخيراً هم سمينارى تحت عنوان “بررسى روشهاى اجرايى
رهنمودهاى مقام معظم رهبرى به صدا و سيما” انجام شد.

 ج : بله، در سمينار شركت كردم، البته به عنوان مخاطب نه سخنران. قرار
بود كه مقاله‏اى بنويسم كه متأسفانه گرفتاريها اجازه نداد. پس از شركت در سمينار
احساس كردم كه لازم بود من هم حرفهايى را مى‏زدم و از دبير سمينار هم اين تقاضا را
كردم ولى برنامه‏ها بسته شده بود و وقت براى سخنرانان برنامه‏ريزى شده هم كم بود
بديهى است كه اين تقاضا جامه عمل نپوشد. در مورد سمينار بايد بگويم كه اولاً: نفس
برگزارى چنين سمينارهايى جاى تشكّر دارد و اميدوارم كه به همين يك بار بسنده نشود
و تداوم يابد. پيگيرى رياست سازمان هم كه يا مستقيم در جلسات شركت مى‏كردند و يا –
بنا به نقل – سخنرانيهايى را كه حضور نداشتند از نوار مى‏ديدند، بسيار ارزشمند بود
امّا در سمينار بحثها بسيار كلّى بود و متأسفانه از عنوان خود سمينار كه بررسى
روشهاى اجرايى بود شايد اصلاً بحث نشد. لااقل به صورت كاربردى بحث نشد. سخنرانان
سمينار را مى‏توان در يك تقسيم ابتدايى دو قسم كرد: عده‏اى كه مديران تلويزيون
بودند و در حقيقت سخنرانى آنان گزارش كار آنها بود و دسته‏اى كه مباحث نظرى را
مطرح مى‏كردند. كه چنانچه گفتيم عمدتاً بحثهاى نظرى كلّى كه آن هم به جهت وقت كم
معمولاً ابتر مى‏ماند. صحبتهاى آقايان: دكتر داورى و قاضى زاده نمونه آنهاست؛
مثلاً بحث اسلام و هنر يا موسيقى، گرچه بسيار ارزشمند بود امّا به وجه كاربردى آن
كمتر توجّه شده بود. بله بالأخره بايد تكليف هنر در تفكّر اسلامى روشن شود امّا نه
در اين سمينار، در اين جا بايد نتيجه اين بحث و شيوه اجراى برنامه‏هايى با عطر و
رنگ هنر اسلامى عنوان شود در بحث موسيقى بايد نظر نهايى غنا بودن يا نبودن آن مطرح
مى‏شد و نه عنوان كردن نظرات مختلف فقهاى عظام. ما اكنون با اين موسيقيهايى كه روى
تصاوير، ميان پرده‏ها و تيتراژها پخش مى‏شود سر و كار داريم. ما بايد تكليفمان را
با موسيقى پاپ و كلاسيك روشن كنيم، بايد مشخص كنيم موسيقى سنّتى و مقامى ما آيا
مصداق موسيقى لهوى قرار مى‏گيرند يا نه؟ ما با اين مصاديق كار داريم. ببينيد خود
آقا ( آية الله العظمى خامنه‏اى ) چقدر دقيق در حكمشان به آقاى دكتر لاريجانى به
اين نكته اشاره مى‏كنند: “از پخش موسيقى لهوى بويژه آنچه در اين رشته هنرى، فاقد
هويت ملّى و اصالت ايرانى است پرهيز شود، موسيقى ابزارى است كه مى‏تواند حرام و مى‏تواند
حلال باشد نوع حلال آن به درستى شناسايى و برابر نظرات روشنگر امام راحل – طاب
ثراه – در معرض استفاده قرار گيرد و در اين باره بيشتر از هنر اصيل ايرانى كه با
ساخت روحى و عاطفى مردم ما همخوان و همنوا است كار گرفته شود”.

 مى‏بينيد كه چقدر كاربردى است، همه فرازهاى آن با مصاديق عينى و عملى
سر و كار دارد حتى آنجا كه اشاره به حلال و حرام آن كرده‏اند فرموده‏اند: نوع حلال
آن شناسايى شود نه اين كه نظرات فقهاى بزرگوار را بيان كنيم كه مثلاً مرحوم شيخ
چنين فرموده و مرحوم فيض چنان. بله اين بحث بايد انجام شود با حوصله و دقت هم و در
امثال اين سمينار، حاصل آن پژوهشها و بحث و فحصها كه در جهت رهنمود رهبرى است مطرح
گردد. صحبتى را هم كه من قصد داشتم آن جا بكنم در مورد همان سبك و ساختار بود امّا
براى تلويزيون. سخن من كه مورد سؤال شما هم هست اين است، كه ما بايد اولاً: نوع برقرارى
ارتباطمان را به وسيله تلويزيون با مخاطبمان روشن كنيم. آيا اين ارتباط باز به
همان گونه است كه در غرب هست يا به گونه‏اى ديگر و مبتنى بر فرهنگمان. مسلّم است
جواب از نوع دوم است؛ مثلاً غربيها به جهت سردمزاجى حاكم بر فرهنگشان ارتباط
تلويزيونشان هم از همان سنخ است، معمولاً شبكه‏هاى خارجى مجرى پخش ندارند در اول
هر ماه يا هفته برنامه‏هاى شبكه در روزنامه‏ها اعلام مى‏شود در ابتداى هر روز هم
اعلام برنامه به صورت مكتوب بر صفحه تلويزيون مى‏نشيند و سپس برنامه‏ها يكى پس از
ديگرى در ساعت و دقيقه مقرر به دنبال هم مى‏آيد تا پايان كار شبكه در آن روز يا
شب. حال آيا ما هم مى‏توانيم به همين روش عمل كنيم؟ يا بعكس به جهت سلوك ويژه‏اى
كه در فرهنگ عامّه‏مان هست مى‏بايد مجرى داشته باشيم و بسيار هم قوى و قدرتمند.
فرد يا افرادى كه بتوانند با مخاطب رابطه‏اى كاملاً صميمى برقرار كنند، احوالشان
را بپرسند، از مشكلاتشان جويا شوند، شماره تلفنى بدهند كه مخاطبين بتوانند با آنها
تماس بگيرند و درد دلهايشان را بگويند (نه شماره تلفن روابط عمومى كه شماره تماس
با شخص مجرى) و… و تجربه هم ثابت كرده كه برنامه‏هايى كه مجرى صميمى داشته‏اند
موفق‏تر بوده‏اند، چرا كه مشى و سلوك ما شرقيها با غربيها تفاوت عمده دارد. ما
براى خوردن يك استكان چايى مدّتى به هم تعارف مى‏كنيم، ما براى ورود به يك اتاق يا
خانه مدّتها اصرار مى‏كنيم تا همراهمان قبل از ما وارد شود و نمونه‏هايى از اين
قبيل فراوان. به همين ترتيب تلويزيون را هم عضوى از خانواده تلقّى مى‏كنيم و اگر
ارتباط از نوع شرقى نتوانيم با آن برقرار كنيم دل به آن نمى‏دهيم، اروپايى فقط
براى پركردن وقت از آن استفاده مى‏كند. براى آنها تلويزيون و توپ فوتبال چندان
تفاوتى ندارد ولى ما تلويزيون را يك موجود زنده مى‏بينيم حال اگر ما به شيوه آنها
برنامه‏سازى كنيم و همان سبك و سياق را در پيش بگيريم آيا موفقيّت آميز خواهد بود؟
مثال ديگر: غربيها روزهاى يكشنبه را تعطيل مى‏كنند و شبكه‏هاى تلويزيونى از اين
فرصت استفاده كرده و شبهاى تعطيل را تا دير وقت به پخش برنامه مى‏پردازند چون مطمئنند
كه تلافى بيدارى شب را مخاطبينشان در روز در خواهند آورد حال آيا ما هم در شبهاى
جمعه كه شب تعطيل ماست مى‏توانيم همان تقليد را انجام دهيم يا نه؟ شب جمعه براى ما
داراى معناست، شب “يادائم الفضل على البريّه” است، شب دعاى كميل است، شب عبادت و
ارتباط با خداست، و صبحش روز خواب نيست بلكه روز “ندبه” است، روز “سمات” است و پخش
برنامه در شب و تا دير وقت، اقلّ مضرّاتش قضا شدن نماز صبح است. خوب، ما كمّيت
برنامه را براى مبارزه با ماهواره بالا مى‏بريم. مگر ماهواره چه مى‏كند؟ ماهواره
جوان ما را از اعتقادش خالى مى‏كند، وقتى اعتقاد سست شد دست از سيره عملى دينش
برمى‏دارد، نماز نمى‏خواند، خوب ما هم ناخواسته در راستاى همان سياست عمل كرده‏ايم
و با پخش برنامه تا نيمه شب كارى كرديم كه اهميت نماز صبح نزد مخاطب متديّن ما هم
از بين برود، اين‏جاست كه عرض مى‏كنم بايد روش و سبك و سياقى متناسب با فرهنگ
خودمان تدوين كنيم.

  س – اين مطالب كه شما
مى‏فرماييد مربوط به برنامه‏ريزى است نه سبك و ساختار!

 ج : بسيار خوب، درباره سبك و ساختار در ساخت فيلم مفصّل بحث كردم، آن
مطلب كه فرق نمى‏كند در فيلم سينما باشد يا نوار ويديويى تلويزيون همه آن مطالب كه
آن جا گفته شد اين جا هم جارى است من مى‏خواهم بگويم كه كشف و استخراج شيوه
برنامه‏سازى و توليد حتّى در اين جزئيات و اجرائيات هم سارى و جارى است. اين
مثالها را براى تقريب زدم و بديهى است كه اگر به جهتى مقرّب است به جهاتى مبعّد
باشد، مى‏خواهم بگويم نوع استفاده ما از موسيقى از مونتاژ از كنار هم قرار دادن
برنامه‏ها و حتّى از شكل پخش و نوع برخورد مجرى هم مى‏بايد با توجه به فرهنگمان
اتخاذ شود وگرنه ناخواسته ما را در مسير خواسته دشمن قرار مى‏دهد، مونتاژ، خشن و
سريع يك فريم يك فريم با فرهنگ آرام ما سازگار نيست، موسيقى‏هاى سرسام‏آور، متناسب
با روحيه شرقى نيست (كه اين هر دو را در شروع برنامه‏هاى ورزشى يا سياسى يا … به
كرّات ديده و مى‏بينيم) بيدارى تا پس از نيمه شب و خواب صبح رسم و سنّت ما نيست.
اگر ما بياييم برنامه جالب و ديدنى و پرمخاطبمان را صبح زود پخش كنيم متناسب‏تر
نيست؟ البته اينها همه فرضيه است و به اين معنا نيست كه بايد اين چنين باشد فقط
طرح سؤال است. آيا لااقل نمى‏توان درباره آن فكر كرد؟ و افراد دانشمند،
جامعه‏شناس، روان‏شناس و دين شناس را گردهم جمع كرد، تا راجع به آن بحث كنند؟ آيا
نمى‏شود از مردم نظرخواهى كرد؟ و سؤالهاى ديگرى كه مى‏توان در اين خصوص انديشيد و
مطرح كرد كه منجر به نتيجه‏اى مثبت شده و فرآيند تأثير صدا و سيما را تا حدّى
مطلوب ارتقاء دهد كه قطعاً هم مورد نظر مسؤولين است و هم مورد علاقه ما.

  اميدواريم ان شاء اللّه به
جايى برسيم كه صدا و سيماى ما كاملاً مطلوب و مورد رضاى مقام معظم ولايت باشد.

 مصاحبه طولانى شد و شما هم خسته شديد، از اين رو گفت وگو را به فرجام
مى‏رسانم و منتظر مقاله شما در مورد سبك و ساختار با اتكاء به آيات الهى هستيم و
براى بعد هم اميدواريم به طور منظم مقاله‏هايى را در نقد و نظر برنامه‏هاى هنرى،
سينمائى و تلويزيونى از شما داشته باشيم.

 – از شما بى‏نهايت متشكرم و اميدوارم اين گفت و گو مورد رضاى خدا و
خشنودى قلب مقدس امام زمان قرار گيرد و مجله وزين “پاسداراسلام” در اين گام بلند (پرداختن
به مقوله هنر) همچون هميشه موفق باشد.