روايت فضيلت
گذرى بر زندگى و آثار و انديشههاى آية الله
العظمى شاه آبادى
آخرين قسمت
غلامرضا گلى زواره
× در آشيانه اهل البيتعليه السلام
بعد از آن كه مرحوم آيةاللّه
العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى به قم آمد و حوزه علميه قم را تأسيس نمود،
آيةالله شاهآبادى كه حضور در حوزههاى علوم دينى و اقامت در جوار بارگاه مقدّس
حضرتمعصومهعليها السلام را آرزوى ديرينه خويش مىدانست در سال 1347 ه.ق به اين
بهشت كوير و كانون معرفت مهاجرت كرد و به مدت هفت سال به افاده و تربيت طلاب و
فضلاى آن حوزه شريف همّت گماشت.20
بارزترين شخصيتى كه از انوار
علوم ربّانى اين عارف كامل اقتباس كرده و از بركات انفاس قدسيهاش توشهها برگرفته
– همان گونه كه در صدر مقاله اشاره شد – رهبر كبير انقلاب اسلامى حضرت امام
خمينىقدس سره مىباشد، آن گونه كه محمد شريف رازى در جلد پنجم “گنجينه دانشمندان”
نوشته است: امام خمينى با نام ابواحمدالموسوى المصطفوى حكمت، فلسفه و عرفان را از
مرحوم شاهآبادى و علامهرفيعى قزوينى فرا گرفته است.
يكى ديگر از افرادى كه محضر
اين دانشور جهان تشيّع را درك كرد، مرحوم آيةاللّه العظمى مرعشى نجفىرحمه الله
بودند كه مدّتها در بحث سير و سلوك ايشان شركت داشته و از آيةاللّه شاهآبادى
اجازه نقل روايت گرفته است.21
مرحوم آية اللّه العظمى حاج
ميرزاهاشم آملى مدتها در بحث فقه، اصول، فلسفه و عرفان ايشان شركت داشت و در
تهران و قم از محضر اين بزرگوار استفاده فرمود.22
لازم به توضيح است كه حوزه درس
آيةاللّه شاهآبادى در قم، تنها اختصاص به سطوح عالى فقه، اصول، فلسفه و عرفانى
نداشت، بلكه اگر زمينهاى براى تدريس سطوح مقدماتى هم پيش مىآمد، ايشان ابايى
نداشتند و براى ايشان هيچ اهميتى نداشت كه با آن مقام علمى به تدريس دروس مقدماتى
نيز بپردازند و اين از تواضع و عاطفه مشارٌاليه بود كه نمىتوانست تقاضاى هيچ كس
را ناديده بگيرد. در اين مورد آيةالله العظمى حاج ميرزاهاشم آملىرحمه الله چنين
مىفرمايد:
“يكى از خصايص استاد اين
بود كه ايشان رحمتشان و اخلاق اجتماعىشان در ميان مردم يك طور خاصّى بود كه به
اين جهت از علماى ديگر امتياز داشتند، اگر به ايشان مىگفتى سيوطى درس بگو سيوطى
هم مىگفت، امثله هم مىگفت، رسائل و مكاسب هم مىگفت و لذا قدر ايشان بر اثر اين
رحم مجهول ماند…”.23
با آن مقام والاى علمى، اصرار
داشت براى عموم مردم صحبت كرده و معارف الهى را به آنان تعليم و تفهيم كند و گاهى
كه به ايشان عرض مىشد اين مطالب را معلوم نيست غير اهل علم بفهمند و درك كنند،
جواب مىدادند بگذاريد اين مطالب به گوش همينها بخورد.
فيلسوف شهيد، استاد مرتضى
مطهرىرحمه الله مىنويسد:
“… آقاى آقا ميرزا محمّد
على شاهآبادى تهرانىالأصل، جامع المعقول و المنقول بود در فلسفه و عرفان شاگرد
ميرزاى جلوه و ميرزاى اشكورى بوده است. در تهران به مقام مرجعيت و فتوا رسيد، در
سالهاى اقامت مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى در قم، سالها به قم مهاجرت كرد و فضلا
از محضرش كمال بهره را بردند، در عرفان امتياز بىرقيبى داشت…”.24
ايشان در جاى ديگر مىگويد:
“… يادم آمد در سال 1356
قمرى بود، اولين سال طلبگى ما در قم بود… آن جا ذكر خير مرحوم آقاميرزا محمد على
شاهآبادى تهرانى را زياد مىشنيديم، بسيارى از بزرگان حوزه علميه قم دست پرورده
اين مرد بزرگ بودند… خيلى مشتاق زيارت اين مرد بزرگ بوديم”.25
× در سنگر مسجد
آيةاللّه العظمى شاه آبادى پس
از هفت سال اقامت در شهر مقدّس قم به سال 1354ه.ق در اثر اصرار بيش از حد مردم
تهران كه به طور دسته جمعى به قم آمده و از ايشان تقاضاى مراجعت به تهران مىكردند،
به تهران بازگشت. در ابتدا حدود دو سال در مسجد امين الدّوله واقع در بازار چهل تن
و پس از آن در شبستان مسجد جامع، اقامه نماز جماعت فرمود تا بتدريج مسجد جامع
تهران آباد گرديد، ايشان در مدت اقامت در تهران، مسجد جمعه اين شهر را پايگاه
ترويج دين، تدريس فقه، اصول، فلسفه و حكمت قرار داد و از آن به عنوان سنگر مبارزه
با رضاخان قلدر استفاده كرد، در همين مكان جلسات تفسير قرآن را برقرار نمود و
مبانى علمى خويش تدوين كرد و دانستهها و انديشههاى خود را قلمبند نمود.26
شهيد مطهرى مىنويسد:
“مرحوم شاه آبادى كه در مسجد
جمعه تهران نماز مىخواند و يك مرد مجهولالقدرى بود، مردم تهران به او به چشم يك
پيش نماز نگاه مىكردند ولى يك پيشنماز درجه اول، از اين بيشتر نه در صورتى كه
مرحوم شاهآبادى از نظر حدود مقام خيلى بزرگتر بود… بعد از دو سال كه از قم
برگشتم تهران كه مىخواستم بروم مشهد با اشتياق فراوان رفتم مسجد جمعه كه مرحوم
شاهآبادى را پيدا كنم، يكى از خاطراتى كه دارم اين است كه من آن وقت تقريباً تازه
يك جوان بيست سالهاى بودم، توى مسجدجمعه… ديدم دو نفر با همديگر حرف مىزنند،
يكى ]كه [معلوم بود از شهرستان آمده بود، به ديگرى گفت: حال كه ما چند سال توى اين
شهر آمديم توحيدى از اين مرد (يعنى شاهآبادى) آموختيم هميشه من فكر مىكنم كه
چقدر خوب است براى انسان كه بتواند لااقل يك نفر را زنده كند و احيا كند”.27
مرحوم شاه آبادى با قاطعيت در
برابر رضاخان ايستاد، مبارزات ايشان در اين سالها به اوج خود رسيد و در شرايطى كه
رضاخان تمام مساجد و منابر را تعطيل كرده بود، هيچگاه مسجد و منبر ايشان تعطيل
نشد از اين رو رضاخان دستور داد منبر مسجد ايشان را بردارند، فرزند شهيد آيةاللّه
شاهآبادى – مرحوم حاج شيخ مهدى شاه آبادى – از مبارزات والدِ ماجد خويش چنين ياد
مىكند:
“وقتى كه رضاخان دستور داد
منبر را از مسجد ايشان بردارند تا بدين وسيله مانع سخنرانى ايشان شود آيةاللّه
شاهآبادى دست از سخنرانى برنداشت و به طور ايستاده سخنرانى مىكرد و به نظام
فاسدى كه بر جامعه حاكم بود اعتراض مىنمود و يك بار كه مأمورين براى دستگيرى
ايشان به مسجد آمدند چون با كفش وارد مسجد شده بودند، به مأمورين پرخاش نمود كه
همگى آنها ترسيدند و از مسجد بيرون رفتند و پس از آن كه آيةاللّه شاهآبادى از
مسجد خارج شدند، مأمورين به دنبال ايشان راه افتادند و از ايشان مىخواستند كه به
همراه آنان به كلانترى برود ولى ايشان با همان لهجه اصفهانى خود به مأمورين
مىفرمودند: “برو به بزرگترت بگو بياد” و بالأخره وقتى كه مسير آنها به جايى رسيد
كه راه منزل ايشان از راه كلانترى جدا مىشد ناگهان دستشان را به طرف مأمورين
آوردند و چند بار فرياد زدند: “بگيريد مرا، مىگويم مرا بگيريد” و مأمورين آن چنان
از اين عمل ايشان رعب و وحشت در دلشان افتاد كه چند قدم عقب رفتند و بدون آن كه
بتوانند كوچكترين عكسالعملى از خود نشان بدهند مراجعت كردند”.28
آيةاللّه العظمى ميرزاهاشم
آملى درباره مبارزات استاد خود چنين فرموده است:
“آيةاللّه شاه آبادى از آن
خبيث – رضاخان – تعبير مىكرد به قاطرچى و چاروادار و در سخنرانيهاى خود هم به
همين گونه ياد مىنمود”.29
او هميشه به اصل و ريشه نظام
فاسد يعنى رضاخان حمله مىكرد و در زمانى كه برخى از مبارزين به جاى اعتراض به
ريشه فساد به شاخ و برگهاى آن مىتاختند سرچشمه تمامى انحرافات را مورد حمله قرار
داد.
مقامات علمى و اخلاقى
در عظمت مقام علمى ايشان همين
بس كه مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى فقط به شش نفر اجازه اجتهاد داده كه يكى از
آنان مرحوم آيةالله العظمى شاهآبادى است كه در آن از وى به عنوان عماد العلما و
فخار الفقهاياد شده است، آية اللّه العظمى ميرزاهاشم در توصيف مقامات علمى استاد
خود چنين فرموده است:
“حضرت آيةاللّه العظمى
آقاى ميرزا محمد على شاه آبادى، استاد معظم ما و مردى فقيه و اصولى و فيلسوف و
عارف بودند، حقير در تهران، مدت مديدى در محضر ايشان افتخار تلمّذ داشتم، شروع درس
ما خدمت ايشان رياض و فصول بود، يعنى بعد از لمعتين به رياض و فصول رجوع كرديم،
ايشان مهارتشان تنها در فلسفه و عرفان نيست، مهارت ايشان در فقه و اصول بيش از
فلسفه است، لكن فقه و اصول ايشان را آن جنبه عرفان ايشان مستور كرد و سبب شد كه
معروفيت ايشان در فقه و اصول مكشوف نشود”.30
مهارت فوق العادهاى در تدريس
عرفان داشت و مطالب را به تعبير حضرت امام از شارح فصوص بهتر بيان مىكرد و در
عرفان اسلامى كم نظير بود. او علاوه بر انديشههاى علمى به مسايل اجتماعى توجه
داشت و در يكى از نوشتههاى خود پيشنهاد داده بود براى نجات مسلمين بايد موارد ذيل
صورت گيرد:
الف – تأسيس مجله ديانتى براى ترويج مقاصد
مذهبى.
ب – اقتصاد در امر معيشت.
ج – ايجاد شركت از روى قواعد علميه براى ترقّى
تجارت مشروعه.
د – ايجاد اساس مقتضى تمكّن دادن قرضالحسنه و
سد باب قرض ربوى.
ه – دفاع از صدمات غيرمشروعه به حقوق افراد
جمعيت و غيره… .
تأليفات و آثار علمى آن مرحوم
كه حاكى از مقام والاى علمى و جهاد فكرى و احاطه فقهى ايشان است عبارتند از:
1- شذرات المعارف؛ نام ديگر اين كتاب مرام
الاسلام است كه به فارسى تحرير يافته و چندين بار به زيور طبع آراسته شده است. اين
كتاب كه مشتمل بر چهار شذره (قطعههاى مرواريد) است اولين بار در زمان حيات ايشان
به سال 1365 ه.ق (1325 ه.ش) چاپ شد.
2- رشحات البحار، اصل اين كتاب به زبان عربى است
كه توسط يكى از فرزندان ايشان – حاج شيخ محمد شاهآبادى – در سال 1380ه.ق ترجمه و
تاكنون چندين بار به طبع رسيده است.
3- مفتاح السعادة فياحكام العباده كه رساله
عمليه ايشان است و به زبان فارسى مىباشد.
4- الايمان والرجعة در 22 صفحه رقعى كه ردّى است
بر كتاب “اسلام و رجعت” سنگلجى.31
5- الانسان و الفطرة در 140 صفحه رقعى و با
ترجمه فارسى فرزندشان حاج شيخ محمد شاهآبادى.
6- حاشيه نجاةالعباد كه حواشى ايشان بر رساله
شريفه نجاةالعباد صاحب جواهر مىباشد.
7- رسالة العقل و الجهل.
8- منازل السالكين در اخلاق كه در هزار منزل
تنظيم شده است.
9- حاشيه كفايةالاصول ملامحمد كاظم خراسانى در
فقه.
10 – چهار رساله در نبوت و ولايت.
11- جزواتى در صرف و نحو و تعدادى رسالههاى
ديگر كه هنوز به طبع نرسيده است.
آثار چاپ نشده ايشان پس از
فوتش در اختيار حضرت امام بوده كه در حمله ساواك به كتابخانه آن فروغ فرزانه به
سال 1343 ربوده شده است.32
روش اخلاقى اين استوانه علم و
دانشور جهان تشيّع براى پويندگان راه اسلام و قرآن بهترين الگوست كه چگونه بايد در
طريق هدايت و ارشاد گام نهاد و چه نوع الفت و محبت معنوى با اساتيد و شاگردان بايد
داشت و برخورد با مسايل اجتماعى و طبقات گوناگون مردم به چه نحوى باشد.
سرانجام اين فقيه پارسا و
مجتهد مبارز پس از 77 سال عمر بابركت در روز پنج شنبه سوم صفر سال 1369 ه.ق (سوم
آذر 1328( در تهران بدرود حيات گفت و به لقاى حق شتافت، پيكر پاكش با تجليل و
تكريم وافر به شهررى انتقال يافت و در جوار حضرت عبدالعظيم حسنى و امامزاده حمزه
در كنار قبر شيخ بزرگوار و مفسّر كبير ابوالفتوح رازى به خاك سپرده شد.33 شهيد
حجةالاسلام والمسلمين حاج شيخ مهدى شاهآبادى از فرزندان ايشان است، كه عضو شوراى
مركزى روحانيت مبارز و نماينده مردم تهران در دوره اول و دوم مجلس شوراى اسلامى
بود و در تاريخ ششم ارديبهشت 1363 كه براى بازديد از جبههها به جزاير مجنون رفته
بود به فيض شهادت نائل آمد.34
پى
نوشتها:
20 ) پيام انقلاب، همان،
ص54.
21 ) غلامحسين رضانژاد،
مجموعه رسايل و مقالات فلسفى علامه رفيعى قزوينى، مقدمه.
22 ) ن.ك: على رفيعى، بر
ستيغ نور، ص20، و نيز ويژهنامه آيةاللّه شاهآبادى، ص3.
23 ) ن ك: ناصر الدين
انصارى قمى، ستاره فروزان، مجله نور علم، شماره 53 – 52.
24 ) ويژهنامه، همان، ص3.
25 )خدمات متقابل اسلام و
ايران، شهيد مرتضى مطهرى، ص616.
26 ) سرگذشتهاى ويژه از
زندگى استاد شهيد مرتضى مطهرى، ج اول، به روايت جمعى از فضلا و ياران، ص45.
27 ) مرحوم مدرس تبريزى،
ريحانة الأدب، ج3، ص167.
28 ) سرگذشتهاى ويژه،
همان، ص46.
29 ) مجله پيام انقلاب،
همان، ص55.
30 ) ويژهنامه، همان، ص3.
31 ) مجله نور علم، همان،
131.
32 ) ن ك:
ميركبيرخوانسارى،مناهجالمعارف،پاورقى ص520.
33 ) مجله پيام انقلاب،
همان، ص73.
34 ) اختران فروزان رى و
طهران، همان، ص244.
35 ) مجله سروش، شماره
283، ص22.