بخوانيم و عبرت بگيريم

يادى از شهيد،فرزند شهيد، جانباز، آزاده، حافظ و قارى قرآن سخنور و مداح اهل بيت عصمت، ايثارگرى كه بنا به وصيتش اعضاى بدنش را به بيماران اهداء كرد و افتخار مجاهدت در بسيج، سپاه، ارتش، ژاندارمرى و نيروى انتظامى را در كارنامه سراسر نورانى خود ثبت كرده است.
آزاده سرافراز، جانباز و رزمنده دلير، خدمتگذار خستگىناپذير مردم، امير سرتيپ شهيد محمود امان اللهى در تاريخ 25/3/1329 در خانواده‌اى مذهبى در روستاى جعفر آباد شهرستان بيجار(استان كردستان) چشم به جهان گشود. وى پس از سپرى نمودن دوران كودكى، تحصيلات ابتدايى را در كوران فقر و محروميت در دبستان معرفت روستا كه شامل دو كلاس خاكى بود، آغاز كرد. اشتياقش در كسب علم و دانش چنان بود كه همواره دانش‌آموز ممتاز بود، تا جايى كه دو پايه تحصيلى را در يك سال به صورت جهشى طى نمود. وى در كنار تحصيل، پا به پاى خانوده در امر كشاورزى و دمدارى كوشا و ساعى بود.
وى در زمان تحصيل در دوره متوسطه نيز جزء شاگردان ممتاز و برجسته بود. پس از گذراندن پايه پنجم طبيعى در دبيرستان سعدى سابق شهر تكاب براى اخذ ديپلم به شهر كرمانشاه عزيمت نمود و سرانجام در سال 1356 با قبولى در پايه ششم طبيعى در دبيرستان 25 شهريور سابق كرمانشاه موفق
به اخذ ديپلم طبيعى گرديد. در تاريخ 1/7/1356 وارد دانشكده افسرى ارتش(تهران) شد و دوران شبانه روزى دانشگاه را با موفقيت طى نمود اما قبل از فارغ التحصيلى در همان اوايل پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى،پدر ايشان كه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى پيوسته بود، در درگيرى با ضد انقلاب در تاريخ 6/4/1359 به شهادت رسيد، ايشان پس از شركت در مراسم شهادت پدر از تاريخ 10/4/1359 الى 31/6/1359 از طرف دانشكده افسرى به سپاه ناحيه كردستان مأمور گرديد و بعنوان مسؤول سپاه و پيشمرگان مسلمان كرد پايگاه موچش و رابط بين ارتش و سپاه در محور عملياتى قروه ـ سنندج شجاعانه خدمت نمود و در مورخه 1/7/1359 يعنى دومين روز آغاز جنگ تحميلى در حاليكه از چندين روز قبل به اتفاق همه دانشجويان جهت برگزارى جشن فارغ التحصيلى به دانشگاه دعوت شده بودند، ايشان همراه با عدّه‌اى از دانشجويان(270 نفر) به فرماندهى شهيد
نامجو (فرمانده دانشكده افسرى) داوطلبانه جهت مقابله با دشمن بعثى به وسيله هواپيماى 130 ـ Cسريعاً به فرودگاه اهواز منتقل شده و سپس در مناطق جنگى آبادان و خرمشهر به نبرد عليه كفار بعثى پرداخت. در اين زمان بعنوان رابط ميان شهيد نامجو و شهيد جهان آرا(فرمانده سپاه خرمشهر) به مبارزه ادامه داد و در تاريخ 15/7/1359 بر اثر مجروحيت شديد از ناحيه دست چپ و پاى راست به بيمارستان طالقانى آبادان جهت معالجه اعزام گرديد، تا اينكه بخاطر شدت درگيرى و كمبود نيرو و سوء استفاده افراد خائن و فرصت طلب از ناهماهنگىها و نابسامانىهاى اوايل جنگ، در بيمارستان طاقت نياورده و قبل از بهبودى كامل، دور از چشم پزشكان و پرستاران بصورت پنهانى مجدداً عازم خط مقدم جبهه خرمشهر شد و سرانجام در تاريخ 23/7/1359 در جريان سقوط قسمت غربى خرمشهر، در حاليكه عدّه زيادى از همرزمانش به شرف شهادت نائل آمدند، در درگيرى خانه به خانه هنگامى كه عراقيها پل خرمشهر را تخريب نمودند
پس از مقاومت زياد مجدداً از ناحيه پرده ديافراگم قلب، پاى راست، كمر و هر دو دست به شدت مجروح شده و توانايى جنگيدن از وى سلب گرديد و در حاليكه بيهوش بر زمين افتاده بود به اسارت ارتش عراق درآمد و پس از مدتى شكنجه وى را به اردوگاه رماديه منتقل نمودند. در همان ايام و با توجه به اوضاع و احوال و قرائن، دوستان همرزمش ظن قريب به يقين به شهادت وى برده بودند. لذا طبق فرمان همگانى شماره 234 ارتش، پوستر شهادت ايشان از سوى دانشكده افسرى چاپ و منتشر شده و مراسم شهادت، هفت و چهلم در زادگاهش برگزار گرديد.
در دوران اسارت در كنار بزرگوارانى همچون سرور احرار و آزادگان، شهيد حجت الاسلام ابوترابى بودند و به گواهى شهيد ابوترابى، ايشان بخاطر عدم همكارى با استخبارات بعث و تحريك نمودن ساير اسراء به مقابله با نيروهاى بعثى، بارها مورد شكنجه و آزار و اذيت قرار مىگرفتند آنچنانكه با صداى تلاوت قرآن، اذان و مداحى در رثاى امام حسين(ع) و يارانش، عراقيها را به ستوه آورده بود و به همين علت براى جبران سرسختيها وى را بدون معالجه در سياه چالها و شكنجه گاههاى قرون وسطائى و در زندانهاى مخفى رژيم بعث عراق شكنجه مىكردند. حتى يكبار به بهانه مداواى مجروحيت به قصد قطع كردن پا، ايشان را به بيمارستان الرشيد بغداد اعزام كردند. اما على رغم فشار و تهديد پزشكان عراقى مبنى بر اينكه اگر پاى راست شما قطع نگردد امكان سرايت عفونت آن به ساير اعضاى بدن مىباشد، ايشان پاى مجروح خويش را سند جنايت بعثىها خوانده و اجازه قطع كردن آن را ندادند.
سرانجام بنا به تشخيص سازمان صليب سرخ جهانى طبق كنوانسيون سوم ژنو، به علت شدت جراحات وارده به عنوان مجروح جنگى صعب العلاج، پس از تحمل 244 روز اسارت همراه با 24 نفر از اسراء ايرانى با عدّه‌اى از اسراء عراقى در ايران مبادله و با دومين كاروان آزادگان در تاريخ 26/3/1360 وارد فرودگاه مهرآباد تهران شدند و پس از آن پيرامون افشاگرى جنايات صدام كافر در
عراق با اسراء ايرانى و ملت ستمديده عراق، به سخنرانيهاى مختلف در ارتش، سپاه، دانشكده افسرى و مساجد جنوب و شرق تهران پرداخت.
و همچنان در دفاع جانانه از انقلاب و نظام اسلامى، لحظه‌اى آرام نگرفت او مرد حماسه ساز در عرصههاى پر خطر بود از قبيل: قائم مقام فرمانده سپاه سردشت، معاونت عمليات قرارگاه حمزه سيدالشهداء، سرپرست عقيدتى سياسى لكشر 23 نيروهاى مخصوص (نوهه) فرماندهى گردان ضربت عملياتى جندالله بانه، معاونت تيپ شهادت (در اين مسؤوليت در عملياتهاى ظفر 1 و 2 و 3 و كربلاى 1 و 2 و 3 شركت داشت)، معاونت حفاظت اطلاعات ناحيه ژاندارمرى كردستان.
شايان ذكر است در بحرانىترين ايام درگيرى و حساسترين لحظات جنگ ايران و عراق در منطقه كردستان برابر دستور فرمانده لشكر 28 كردستان ايشان به فرماندهى يكى از گردانهاى تكاور منصور شد و در يكى از عملياتها همراه چهار نفر از نيروهاى تحت امر خويش در تاريخهاى 30/4/1367 و 1/5/1367 در ارتفاعات استراتژيك مارو كه در حال سقوط از سوى مزدوران ارتش عراق بوده، از دست نيروهاى تك كننده خارج و ضمن تثبيت كامل مواضع خودى و نگهدارى سرزمين تحت تصرف، اقدام به انهدام تعداد 6 دستگاه از تانكهاى دشمن و از بين بردن عده زيادى از نفرات پياده دشمن نمودند كه در اجراى عمليات فوق به دستگيرى و اسارت دو نفر نظامى ارتش بعث كه مسلح به موشك انداز آر پى جى 7 بوده‌اند مىنمايد
كه در پايان اين عمليات صفحه زرين ديگرى از كارنامه خود را خالصانه مي‌آرايد به گونه‌اى كه تهور و جسارت وى تا مدتى زبانزد كليه پرسنل لشكر مذكور بوده است.
آنچه كه ايشان در سالهاى پس از جنگ همواره با آن دست به گريبان بودند، آسيبهاى جسمى ناشى از دوران اسارت و جنگ بود، تا اينكه سرانجام بعلت جراحات شديد مغزى، طى دو مرحله در بيمارستان توحيد شهر سنندج تحت درمان قرار گرفتند اما به دليل عدم بهبودى و بنا به تشخيص پزشكان ايشان را به صورت اورژانسى بوسيله هواپيماى ارتش به تهران اعزام نمودند. اما متأسفانه على رغم تلاش پزشكان و مراقبتهاى ويژه بهبودى حاصل نشد و در نهايت اين رزمنده خستگىناپذير در مورخه 17/3/1379 نداى حق را لبيك گفت و به ديدار پدر و همرزمان شهيدش شتافته و بنابه وصيتش قلب و كليههاى آن بزرگمرد به 3 نفر از نيازمندان كه سالها از درد بيمارى رنج مىكشيدند، اهداء گرديد. و پيكر مطهرش پس از اجراى مراسم تشييع در دانشگاه افسرى امام على(ع) شهر بيجار پس از سالها دورى، از زادگاهش و در ميان سيل خروشان همرزمان، اقوام و مردم شهيد پرور تشييع و در كنار مزار پدر شهيدش به خاك سپرده شد.
از اين شهيد سرافراز 2 فرزند پسر و 2 فرزند دختر به يادگار مانده است و مجموع خانواده ايشان در اوج عظمت و وارستگى معنوى مىباشند.
لازم به ذكر است، ويژگيها و خصوصيات برجسته ذيل همگى از امتيازاتى هستند كه يكجا در كمتر فردى ديده مىشود اما شهيد امان اللهى به تنهايى داراى همه اين خصوصيات بودند:
فرزند شهيد، جانباز، آزاده، حافظ و قارى قرآن، مداح اهل بيت عصمت و طهارت(ع)، ناطق و سخنور بسيار توانا به زبانهاى فارسى، تركى و كردى، شهادت، ايثارگرى حتى پس از حيات، افتخار مجاهدت در ارتش، بسيج، سپاه، ژاندارمرى و نيروى__انتظامى.
«نامش بر تارك بلند تاريخ جاويد باد»
