نكته :20 تقوا
كسى كه متصف به همه مراتب تقوا شد،دين و عقل و روح و قلب او و جميع قواى ظاهره و باطنهاش سالم ماند و حفظه وموكلين او نيز سالم مانند و از او ملول و منضجر نشوند و معاملات و معاشرات چنين شخصى با صديق و عدوّش به طريق سلامت شود بلكه ريشه عداوت از باطن قلبش منقطع شود هر چند مردم با او عداوت ورزند.()
شرح :قرآن كريم راه فلاح و رستگارى را در تهذيب نفس و پالايش آن از آلودگيها ميداند. «قد افلح من تزكى»() و عاقبت بى توجهى به تهذيب نفس و آلوده كردن آن را مايه بدبختى و خسران دانسته است. «وقد خاب من دسيها»() پيامبران الهى بيش و پيش از هر چيز مردم را به تهذيب نفس تشويق كرده،و آنها را از بديها و زشتىها بازداشتهاند. علت آنكه انبياء اين همه به موضوع اخلاق و تهذيب روح و نفس اهميت ميدادهاند براى آن بوده كه، ريشه همه نابسامانيها،كج رويها،گناهان ومفاسد روى زمين را در آلودگيهاى روح آدمى يافته بودند.به همين خاطر تقوا به عنوان پايه و عامل اساسى پالايش روح و تطهير جان آدمى اين همه مورد تأييد اسلام و اديان توحيدى بوده و بىتقوايى منشأ تمام شرور و مفاسد عنوان شده است.
تقوا در اصل “وقوى” و از ماده وقى به معناى نگهدارى است. تقوا را حفظ كردن چيزى از چيزهاى آزار دهنده و زيان رسان معنا كردهاند.() تقوا به اين معناست كه انسان هنگام
تهييج تمايلات،شهوات و غضبهاى نفسانى بتواند با اين نيرو خود را كنترل كرده و آن قوا را تحت فرمان عقل در آورد.انسان زمانى مىتواند بر نيروهاى درونى خود غلبه كرده و آنها را در فرمان عقل و منطق در آورد كه تقوا به عنوان نيرويى باز دارنده به صورت ملكه در جان او در آمده باشد به گونهاى كه به راحتى از بين نرود.با اين تعبير انسان متقى به كسى مى گويند كه تقوا در او به شكل ملكه در آمده باشد؛يعنى هميشه با او بوده و وى را در موارد و زمينههاى گوناگون يارى كرده و از گناهان و حتى امور مشكوك به حرام نيز باز دارد. آنچه از آن با عنوان تقوا ياد كرديم هيچگاه به راحتى حاصل نمىشود.بلكه بر اثر ممارست و رياضتهاى فراوان سالك مىتواند به نهايت مراتب آن برسد.پس از اين به برخى مراتب آن اشاره مىكنيم.
آثار تقوا در متقين بسيار است و خداوند به بسيارى از آنها در قرآن اشاره فرموده است كه بررسى همه آنها زمان طولانى مىطلبد كمتر سورهاى در قرآن است كه سخن از تقوا در آن نشده باشد. ما به برخى آثارى كه در قرآن بيان شده اشارهاى كوتاه مىكنيم.
.1 از ديدگاه قرآن نيكى تنها در تقوا پيشگى حاصل مىشود. «ولكن البرّ من اتقى»()
.2 بهرهمندى از معرفت تمييز حق از باطل توسط تقوا براى سالك حاصل مىشود. «يا ايّها الذين آمنوا ان تتقوا اللّه يجعل لكم فرقانآ»()
.3 در امان ماندن از وسوسههاى شيطان
تنها با تقوا بدست ميآيد. «ان الذين اتقوا اذا مسّهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون»()
.4 تقوا انسان را از نصرت و يارى الهى بهرهمند مىنمايد. «و ان تصبروا و تتقوا لا يضركم كيدهم شيئآ»()
.5 همراهى و يارى پروردگار نصيب تقوا پيشگان مىشود. «واعلموا انّ الله مع المتقين.»()
.6 آرامش قلب تنها با تقوا بدست مى آيد. «فمن اتقى و اصلح فلا خوف عليهم ولا هم يحزنون»())
.7 تقوا راه نجات است. «وانجينا الذين آمنوا و كانوا يتقون»()
.8 تقوا در زندگى دنيوى و گسترش رزق و روزى و رهايى از مشكلات تأثير دارد.
«ومن يتق الله يجعل له مخرجآ»() «ومن يتق الله يجعل له من امره يسرآ»()
.9 رستگارى براى متقين است. «ومن يطع الله و رسوله و يخش الله و يتّقه فاولئك هم الفائزون»()
.10 متقين محبوب خداوند هستند. «فانّ الله يحب المتقين»()
11 و .12 خداوند به متقين دو هديه بزرگ عطا مىكند.يكى آنكه تقواى ايشان را به مثابه نور و چراغى قرار ميدهد تا راه حق را به آن بپيمايند(يعنى آنها را در مسير سلوك يارى ميدهد)و دوم اينكه گناهانشان را مى بخشايد. «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا
برسوله يؤتكم كفلين من رحمته ويجعل لكم نورآ تمشون به ويغفر لكم و الله غفور رحيم»()
.13 همچنين خداوند ارجمندى و كرامت را در رعايت تقوا قرار داده است. «انّ اكرمكم عند الله اتقيكم»()
در مراتب تقوا.كه يكى تقواى عامه است و آن اجتناب از محرمات و كبائر مىباشد. ديگرى تقواى خاصه و اجتناب از شبهات و مكروهات است.و آخر تقواى اخص است. اين مرتبه اخيره از تقوا براى سالكين اجتناب از نظر به دنياست. براى مقربين اجتناب از نظر به غير حق،براى مجذوبين،ترك وصول به مقامات و مكاشفات است براى رسيدن به حق وهكذا براى هرگروهى به مقتضاى حال خود. كسانى كه به تقواى اخص نائل مىشوند طبق فرمايش امام (كه در ابتداى اين نكته ذكر شد) دين و عقل و روح و قلب آنها و جميع قواى ظاهره و باطنه شان سالم مىماند و معاملات و معاشرات چنين اشخاصى با دوست و دشمن به طريق سلامت مى شود.
امام خمينى در ضمن شرح و توضيح پيرامون ورع به مراتب آن نيز اشاره كرده، مى فرمايند: از براى ورع مراتب بسيار است، چنانچه ورع عامه اجتناب از كبائر است، و ورع خاصه اجتناب از مشتبهات است براى خوف از وقوع در محرمات و ورع اهل زهد اجتناب از مباهات است براى احتراز از وزر آن، و ورع اهل سلوك ترك نظر به دنياست براى وصول به مقامات، و ورع مجذوبين ترك مقامات است براى وصول به باب الله و شهود جمال الله، و ورع اوليا اجتناب از توجه به غايات است. و از براى هر يك شرحى است كه اشتغال به آن به حال ما مفيد نيست. و آنچه در اين مقام بايد دانست آن است كه ورع از محارم الله پايه كمالات معنويه و مقامات اخرويه است، و از براى هيچ كس مقامى حاصل نشود، مگر به ورع از محارم الله. و قلبى كه داراى ورع نباشد، بطورى زنگار و كدورت او را فرو مىگيرد كه اميد نجات بسا باشد كه از آن منقطع گردد. صفاى نفوس و صقالت آنها به ورع است. و اين منزل براى عامه مهمترين منازل است، و تحصيل آن از مهمات مسافر طريق آخرت است. و فضيلت آن به حسب اخبار اهل بيت عصمت، عليهم السلام، بيش از آن است كه در اين اوراق مذكور گردد. و ما به ذكر بعض احاديث در اين باب اكتفا مىكنيم و طالب بيشتر به كتب اخبار رجوع نمايد.()
مرحوم ملا مهدى نراقى(ره) مىفرمايند: بعضى از علماء ورع و تقوا از محارم الهى را به
چهار درجه تقسيم كردهاند: اول، ورع اهل عدل و آن اجتناب از هر چيزى است كه مستلزم فسق و گناهكار بودن است و موجب خروج از عدالت است. دوم ورع صالحين است.و آن اجتناب از شبهات است. سوم اجتناب است از انجام آن امورى كه خوف آن ميرود به حرامى يا شبهه حرامى مبدل شود يا حرامى را به دنبال داشته باشد. چهارم ورع صديقين است و آن اجتناب از هر چيزى است كه براى خدا نباشد. چنانچه امام صادق فرمود: تقوا برسه وجه است.اول تقوا از خوف نار و عقاب كه همان ترك حرام است كه در واقع تقواى عوام مىباشد. دوم تقواى از خدا(نه از خوف جهنم) كه ترك شبهات است و اين مرتبه تقواى خواص است. سوم تقواى فى الله و آن ترك حلال است به خاطر دچار نشدن به شبهه.()
از امام صادق روايت شده كه پيغمبر فرمود: بيشترين چيزى كه امت من به سبب آن به بهشت وارد مىشوند دو مورد است: تقواى خداوند و حسن اخلاق.()
نكته :21 زهد
براى قلب زاهد يك حالت سهل انگارى و بياعتنايى رخ دهد كه توجه به دنيا و زخارف آن نكند تا چه رسد كه از فوت آن تأسف و از اتيان آن فرح براى او رخ دهد.()
از نظر ارباب لغت زهد ورزيدن نسبت به يك چيز به مفهوم اعراض از آن چيز و به مقدار اندكى از آن رضايت دادن است.() علماى اخلاق اشاره مىكنند به اين مطلب كه زهد عبارت است از اعراض قلبى و عملى از دنيا،مگر به قدر احتياج كه براى انسان ضرورى است. به عبارت ديگر در تعريف عام: زهد روى گرداندن از دنيا براى رسيدن به آخرت. از اين رو تعريف زاهد براى كسى درست در مى آيد كه امكان رسيدن به دنيا را داشته باشد و از روى اراده و پستى دنيا نسبت به آخرت،از آن دست بكشد. براى اينكه بين مفهوم زهد حقيقى و رهبانيت، تفاوت قائل شويم بايد بگوييم،اصل در دورى از دنيا هم چنانكه در تعريف زهد آمد اعراض قلبى از آن است،بنابراين چه بسا فردى در دنيا زندگى مىكند اما از آن اعراض قلبى داشته و توجهى به آن نمىكند او را مى توان زاهد ناميد اما گاهى مى شود كسى از لحاظ عملى هيچ از دنيا ندارد اما نسبت به آن محبت قلبى و علاقه روحى شديدى دارد،به چنين كسى زاهد نمىگويند. در روايتى از امام معصوم نقل شده كه: «اعمل لدنياك كانّك تعيش ابدآ واعمل لآخرتك كانك تموت غدآ»() چنان براى دنيايت كار
كن كه گويى تا ابد زندهاى و چنان براى آخرت در تلاش باش كه گويا همين فردا مىميرى. خداوند در مورد پيروان عيسى مىفرمايد: «وآتيناه الانجيل و جعلنا فى قلوب الذين اتبعوه رأفة و رحمة و رهبانية ابتدعوها ما كتبناها عليهم الّا ابتغاء رضوان الله»() به عيسى(ع) كتاب انجيل را عطا كرديم و در دل پيروان او رأفت و مهربانى نهاديم ولكن رهبانيت را از پيش خود بدعت انگيختند ما بر آنها جز آنچه رضا و خشنودى خدا را طلبند ننوشتيم. با اين توضيحات معلوم مىشود رهبانيت از نظر اسلام محكوم است زيرا نوعى بدعت است. رهبانيت اجتناب از تمامى موهبتهاى مادى الهى است. بى معنى است كه بگوييم خداوند همه نعمتهاى مادى را خلق كرده و آنگاه دستور داده از آنها استفاده نشود.پس جاى سؤال پيش مى آيد چرا خلق شدهاند؟ معلوم مىشود رهبانيت را خداوند فرمان نداده است.نقل شده است:روزى رسولخدا مردم را موعظه مىكرد و از اوصاف قيامت سخن مىگفت. حاضران در جلسه منقلب شده گريه مىكردند. ده نفر از ميان آن جمع در خانه عثمان بن مظعون گرد آمده و تصميم گرفتند كه روزها را روزه گرفته و شبها را بيدار مانده و به عبادت بپردازند و در رختخواب نيارامند، گوشت نخورند و با همسرانشان همبستر نشوند،از عطر استفاده نكنند و لباسهاى خشن بپوشند، دنيا را رها كنند و از جامعه دورى گزينند. اين خبر به رسولخدا رسيد. آن حضرت به منزل عثمان بن مظعون تشريف بردند و از همسر وى پرسيد: آيا آنچه از شوهرت نقل شده درست است؟ همسر عثمان پاسخ داد: اگر عثمان چنين خبرى داده صحيح است. پيامبر برگشت. وقتى كه عثمان به خانه آمد همسرش قضيه را بازگو كرد. بلافاصله عثمان و يارانش به محضر رسولخدا مشرف شدند. حضرت به آنان فرمود: شنيدم كه شما چنين و چنان كردهايد. عرض كردند: آرى اى رسولخدا و ما جز خوبى نيت ديگرى نداشتيم. حضرت فرمود: من به چنين امورى مأمور نشدهام. سپس فرمود: نفس شما بر شما حقوقى دارد. هم روزه بگيريد و هم افطار كنيد، هم عبادت نماييد و هم استراحت كنيد. من نيز هم عبادت مىكنم و هم مى خوابم، هم روزه مى گيرم و هم افطار مى كنم.از گوشت استفاده مىكنم و به نزد همسرانم ميروم، هر كس از سنت من روى بگرداند از من نيست. سپس مردم را جمع كرد و براى ايشان خطبه خواند و فرمود: چه شده است كه قومى همبسترى با زنان، استفاده از غذاها و عطر و خواب و ساير لذتها را برخود حرام كردهاند؟ آگاه
باشيد من هيچگاه از شما نمىخواهم كه همانند كشيشان و راهبان باشيد. همانا پيش از شما كسانى بخاطر سختگيرى بر خود به هلاكت رسيدند آنان بر خود سخت گرفتند، خداوند بر آنان نيز سخت گرفت. پس از اين ماجرا بود كه اين آيه نازل شد: «يا ايّها الّذين آمنوا لا تحرّموا طيبات ما احل الله لكم و لا تعتدوا»() اى مؤمنان روزيهاى پاكيزه را كه خداوند برشما حلال كرده بر خود حرام نكنيد واز حدود خداوند تجاوز نكنيد.()
در روايات و آيات اثرات بسيارى براى زهد معرفى شده است. آثارى كه هم مربوط به امور مادى مىشود و هم مربوط به امور روحانى و معنوى. از آن جمله پيامبر فرمود :«زهد ورزى در دنيا موجب راحتى دل و بدن است».() و فرمود: «كسى كه نسبت به دنيا زهد مى ورزد مصيبتها بر او آسان مىشود.»() و باز فرمود :«بدون بى رغبتى به دنيا چشيدن شيرينى ايمان بر دلهاى شما حرام است.»()
براى انسانى كه از دنيا روى گردانيده و نسبت به آن زاهد شده مهمترين اثر همان است كه امام خمينى(ره)ذكر فرموده (و در ابتداى اين نكته آورده شد) و در آيه 23 سوره حديد به آن اشاره شده است. «لكيلا تأسوا على ما فاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم». تا هرگز بر آنچه از دستتان رود دلتنگ نشويد و به آنچه به شما رسد دلشاد نگرديد.انسان زاهد اين مطلب را در خود ملكه نموده است كه آنچه از دست او رفته همان چيزى بوده كه خداوند به او مرحمت نموده و حال به خواست خود او را از آن محروم كرده است پس از دست رفتن آن ناراحت و غمگين نمىشود و نسبت به آنچه به او رسيده است خوشحال نمىشود زيرا ميداند آنچه به او رسيده روزى از دست او خواهد رفت چون عمر او روزى به پايان خواهد رسيد.از اين رو نعمت ابدى آخرت را به نعمت فانى دنيا نمىفروشد و از آن به خاطر آخرت چشم مىپوشد.
مراتب زهد زاهدان كدام است؟
اولين مرتبه زهد كه همان زهد عوام مردم است دورى و اعراض از دنياست. هرگاه كسى توانست با كمال اشتياق از دنيا روى بگرداند با آنكه دنيا در دست اوست تا به آخرت برسد او داخل در اولين مرتبه زهد شده است و بايد بداند مراتب بسيارى فوق مرتبه زهد او وجود دارد. دومين مرتبه آن براى كسى است كه از دنيا در وهله اول گذشته و در مرحله دوم با تلاش و رياضت از آخرت دست مىكشد و از آن دل مىبرد براى خدا. اين مرتبه از زهد براى
مخلصين است. آنانكه دين خود را براى خدا خالص كردهاند. مرتبه ديگر زهد روى گرداندن از ما سوى الله است. اين زهد مخصوص عارفان است آنانكه غير از خدا چيزى نمىبينند تا بخواهند به آن توجه كنند. مرتبه ديگر مخصوص كسانى است كه علاوه بر غير از خود نيز اعراض كرده اند. اين مرتبه براى فانيان فى الله و گروه صديقين است. و براى هر يك از اين گروهها مراتب و مدارج گوناگون است.
يكى از مهمترين عواملى كه سبب مىشود انسان نتواند به مقام زهد برسد، محبت و علاقه بيش از حد به دنياست. ما درباره علاقه به دنيا پيش از اين در نكات قبل به اندازه كافى توضيح دادهايم. و در اينجا نياز به توضيح بيش از اين نمىبينيم. فقط ذكر اين نكته را لازم ميدانيم كه براى رسيدن به حداقل مراتب زهد لازم است انسان بتواند ريشه محبت دنيا را از دل خود بركند، زيرا تا دوستى دنيا در دل انسان پا برجاست به هيچيك از مراتب زهد نمىتواند برسد.
نكته :22 خلوت يا جلوت
بر انسان لازم است مثل طبيب معالج و پرستار شفيق از قلب خود نگاهدارى كند و در احوال آن دقت كند كه اگر خلوت با حال او مناسب است در خلوت عمل را به جا آورد و اگر در خلوت اشتغال بيشتر مى شود در جلوت به عبادت قيام كند.()
در مسأله خلوت گرفتن يا حضور در جمع مهمترين مطلب رعايت اين نكته است كه، اگر خوف آن ميرود كه حضور در جمع سبب افتادن در گناه شود بايد از جمع دورى كرد. هم چنين دورى از ورود به مجالسى كه ياد خدا در آنها نمىشود و جز فراموشى حق چيزى ندارد، افضل از حضور در آنهاست. همينطور در خلوت اگر مفسدهاى براى سالك در پيداشته باشد بايد از آن دورى كرد. بنابراين سالك بايد در احوالات خود دقت كند،اگر در خلوت افكار شيطانى در او راه پيدا مىكند و بيمارىهاى قلبياش افرون مىشود، حضور در جمع بهتر بلكه واجب است. و اگر در جمع خوف گرفتارى در معاصى بدنى از قبيل دروغ و تهمت و ريا و فحش و هتك حرمتها و تمسخر و چشمچرانى و همنشينى با افكار بدكار و فاسق و…ميرود بايد از حضور در جمع دورى گزيده و خلوت گزيند، مگر اينكه چارهاى نباشد.
بهترين حالت در اينجا براى كسانى است كه از هر دو حالت خالى نباشند. يعنى علاوه بر اينكه در جمع حضور دارند، مرتكب هيچ خلاف و گناهى نمىشوند و خانه دل را از غير خالى
مىنمايند. از عظمت مقام انسانى است كه در ميان جمع باشد و يك لحظه از ياد خدا غافل نباشد.امام خمينى(ره) مىفرمايند :«سالك الى الله در عين حال كه با هر دسته از مردم معاشرت به معروف كند و حقوق خلقيه را رد نمايد و با هر يك از مردم به طور مناسب حال او مراوده و معامله كند،از حقوق الهيه نگذرد و معناى خود را كه عبارت از عبوديت و توجه به حق است از دست ندهد در عين حال كه در كثرت واقع است در خلوت باشد و قلب او كه منزلگاه محبوب است خالى از اغيار و فارغ از هر نقش و نگار باشد.»() توجه به اين نكته ضرورى است كه وصول به اين مقام جز بر آنانىكه از حجابهاى ظلمانى گذشته و به نور رسيده اند ميسور و مقدور نيست.اين همان حضورى است كه در عين حضور در ميان جمع از آنها غايب بوده و متوجه به خداست.
امير المؤمنين فرمود:اگر توانستى از خانهات بيرون نشوى اين كار را بكن زيرا در خروج از خانه اين وظيفه به عهده تو ميآيد كه غيبت نكنى، دروغ نگويى وحسد نورزى ريا و خودنمايى نكنى و چاپلوسى نورزى آنگاه فرمود:آرى صومعه مؤمن خانه اوست كه نفس خود و چشم و زبان وناموسش را در آن حفظ مىكند به راستى كسى كه نعمت خدا را به دل دريابد،پيش از آنكه به شكر زبانى اقدام كند باعث فزونى نعمتش مىگردد اما هر كه در آن حال خود رابرتر از ديگران ببيند از متكبران است.()
امام خمينى(ره) مىفرمايند :«حق آن است كه انسان در اوايل امر كه اشتغال به تعلم و استفاده دارد بايد معاشرت با دانشمندان و فضلا كند ولى با
شرايط عشرت و مطالعه در احوال و اخلاق معاشرين و در بدايات سير وسلوك و اواسط و اوايل نهايات نيز از خدمت مشايخ وبزرگان اهل حال بايد استفادت كند پس ناچار به عشرت است و چون به نهايات رسيد بايد مدتى به حال خود پردازد و اشتغال به حق و ذكر حق پيدا كند اگر در اين اوقات خلوت با حق با عشرت جمع نشود بايد اعتزال كند تا كمال لايق از ملكوت اعلى بر او افاضه شود و چون حال طمأنينه و استقرار و استقامت در خود ديد و از حالات نفسانيه و وساوس ابليسه مطمئن شد براى ارشاد خلق و تعليم تربيت بندگان خدا و خدمت به نوع به آميزش پردازد و خود را مهيا كند تا مىتواند از خدمت بندگان خدا با ننشيند و همينطور اين دستور كلى است براى صمت و سكوت كه در اوايل امر كه خود متعلم است بايد به بحث و درس و تعلم اشتغال پيدا كند و زبان از كلام به غير ذكر خدا و آنچه مربوط به اوست بربندد تا افاضات ملكوتى بر قلب او سرشار شود و چون وجود او حقانى شد و از گفتار و اقوال خود مطمئن شد به سخن آيد و به تربيت و تعليم و دستگيرى مردمان برخيزد و لحظهاى از خدمت آنها ننشيند تا خداى تعالى از او راضى شود واگر نقصى در ميان داشته باشد بواسطه اين خدمت خداى تعالى جبران كند.»()
مرحوم ملا احمد نراقى نيز در كتاب شريف معراج السعاده در بيان اين مطلب كه خلوت بهتر است يا مخالطه با مردم مىفرمايند: مخفى نماند كه: حكم مطلق به ترجيح يكى از اين دو بر ديگرى خطاست، زيراكه چگونه مىتوان گفت كه: عزلت و گوشه نشينى بهتر است از براى شخص جاهلى كه هيچ از اصول و فروع خود را ياد نگرفته و از علم اخلاق چيزى به گوش او نخورده، وفرق ميان خوب و بد نكرده، و مىتواند اينها را از مخالطه با علما و نيكان فرا گيرد؟ و چگونه مىتوان گفت كه: آمد و شد با مردم بهتر است از براى كسى كه ضروريات علم و عمل خود را تحصيل كرده و به مرتبه ابتهاج رسيده و لذت طاعت مناجات با پروردگار را يافته به جهت قناعت و اندك مايه از احتياج به مردم فارغ شده و بر آمد و شد او با مردم فايده دينيه مترتب نگردد. و يا مظنه مفاسد در آن باشد و از نيت خود در اعمال و حصول مبطلات عمل مطمئن نباشد؟ پس صحيح آن است كه بگوييم: افضل بودن عزلت و الفت نسبت به اشخاص و احوال و زمان و مكان، تفاوت مىكند. و بايد هر شخصى نگاه به حال خود كند و به همنشين خود و به نيت خود در عزلت، يا در الفت و بر آنچه بر اينها مترتب مىشود از فوايد و مفاسد. و اينها را با يكديگر موازنه نمايد. و بسا باشد كه: از براى بعضىكناره گيرى از همه مردم و عزلت تام،
افضل باشد. و از براى بعضى ديگر آمد و شد با همه كس و الفت تام با ايشان. و از براى ديگرى ميانه روى و دورى از بعضى و الفت با بعضى. و حاصل آنكه: كسى كه از نفس خود مطمئن نباشد كه مخالطه با مردم آن را فاسد نسازد و از آمد و شد ايشان اخلاق رديّه از براى او هم نرسد خلوت و تنهايى از براى او افضل است. بلكه هر كه از قدر ضرورى از كسب علم و عمل خود فارغ شود لا محاله ابتدا خلوت و تنهايى از براى او افضل است تا نفس خود را به اخلاق حسنه بيارايد و ازمفاسد اختلاط با مردم ايمن شود،و بعد از آن اگر در اختلاط با ايشان فايده ببيند اختلاط كند. و همچنين كسى كه به مقام انس با پروردگار رسيد و مرتبه استغراق از براى او حاصل شد و هنوز نفس او به مقامى نرسيده كه با وجود مخالطه با مردم، انس و استغراق را از دست ندهد و آمد و شد با ايشان مانع امر او نشود، خلوت و عزلت از براى او بهتر است.() بنابراين مهم در اينجا حال سالك است در خلوت يا جلوت، ببيند هر كدام مانع او مى شود براى رسيدن به مقصود از آن دورى كند.
پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. آداب الصلاه،امام خمينى،ص .369
. سوره اعلى، آيه .14
. سوره شمس، آيه .10
. مفردات راغب اصفهانى،ص .881
. سوره بقره، آيه .189
. سوره انفال، آيه .29
. سوره اعراف، آيه .201
. سوره آل عمران، آيه .120
. سوره بقره، آيه .194
. سوره اعراف، آيه .35
. سوره نمل، آيه .53
. سوره طلاق، آيه .2
. سوره طلاق، آيه .4
. سوره نور، آيه .52
. سوره آل عمران، آيه .76
. سوره حديد، آيه .28
. سوره حجرات، آيه .13
. شرح چهل حديث امام خمينى، ص .474
. جامع السعادات،ملامهدى نراقى،ج2، ص .138
. مشكاة الانوار،شيخ طبرسى،ص .392
. شرح حديث جنود عقل و جهل،امام خمينى، ص .283
. مفردات راغب، ص .384
. مستدرك الوسائل،محدث نورى،باب 25 از ابواب طهارت، ج1 ص .146
. سوره حديد، آيه .27
. سوره مائده، آيه .85
. مجمع البيان، شيخ طبرسى، ج2 ص 235 و .236
. خصال شيخ صدوق،ص .73
. مكارم الاخلاق،شيخ طبرسى،ج2، ص .341
. كافى،شيخ كلينى، ج2 ص 128، ح .2
. سر الصلاه،امام خمينى،ص .33
. آداب الصلاة،امام خمينى،ص .65
. مجموعه ورام ابن ابى فراس، ص .281
. شرح حديث جنود عقل و جهل امام خمينى، ص .388
. معراج السعاده،ملااحمدنراقى، ص .564