اسلام و تجمل پرستى
آخرين قسمت
ميناهاشمى
×
مضرات فردى تجمل پرستى
گذشته از آن كه مال اندوزى و اتراف، مصالح جامعه را به خطر مىاندازد،
براى خود مترف هم داراى مضرات و مهلكاتى است، كه به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
1- طغيان و سركشى
بزرگترين خطر دارايى و مكنت، احساس بىنيازى است كه حاصل نهايى آن
نافرمانى و طغيان عليه حق است:
“إنّ
الإنسان ليطغى أن رآه استغنى؛28 همواره انسان چون پندارد كه بىنياز است، طغيان
مىورزد.”
اين احساس بىنيازى تبعيّت از انسانى ديگر را براى گروه مترفين دشوار و
غير ممكن مىكند و آن را دون شأن خود مىدانند:
“و
قال الملأ من قومه الّذين كفروا و كذّبوا بلقاء الآخرة و اترفناهم فى الحيوة
الدنيا ما هذا إلاّ بشرٌ مثلكم، يأكل ممّا تأكلون منه، و يشرب ممّا تشربون؛29
گروهى كه كافر بودند و روز قيامت را تكذيب مىكردند و آنها را در دنيا تنعّم
بخشيديم، گفتند: اين انسانى همچون شماست از آنچه مىخوريد مىخورد و از آنچه
مىآشاميد، مىآشامد ]و چگونه مىتواند مقتدا قرار گيرد[…”
2- انكار جهان پس از مرگ
غوطه خوردن در خوشيهاى مادى، نظر انسان را محدود به زندگى دنيا و
چهارديوارى آن مىكند و ديگر نمىتواند درك كند كه فراسوى لذتهاى دنيا، كه نوعاً
مشوب به انواع سختيها و غصههاست، لذتهاى محض و دنيايى گستردهتر وجود دارد كه
انسان را به ابديت و بقاء – همان كه آرزوى قلبى و هميشگى اوست – مىرساند. فكر
محصور به پول و ثروت، هرگز گنجايش ندارد كه درك كند، انسان، چون مطيع خدا شود و دل
از آنچه غير اوست بركند، عالمى به اطاعتش سر سجده فرود مىآورند30 و مطيع هوس،
بنده حيوانيت و پول است و چنين است كه مكنت و پول و ثروت خود را قدرت محض
مىبينند:
“و
قالوا نحن أكثر أموالاً و أولاداً و ما نحن بمعذّبين؛31 و ]مترفين[ گفتند ما از نظر مال و افراد برتريم و هرگز مجازات نمىشويم.”
و آخرت را تكذيب مىكنند و براى بازداشتن مردم از ايمان به خدا چنين
مىگويند:
“أيعدكم
انكم إذا متم و كنتم تراباً و عظاماً، انكم مخرجون، هيهات هيهات لما توعدون، ان هى
الاّ حياتنا الدّنيا نموت و نحيا و ما نحن بمبعوثين؛32 آيا پيامبران به شما وعده
مىدهند كه وقتى مرديد و خاك و استخوان شديد مبعوث شده از قبرهايتان خارج مىشويد؟
چه وعده بعيدى! تنها زندگى ما، اين دنياست ]در آن[ مىميريم و زنده مىشويم و هرگز برانگيخته نخواهيم شد.”
3- اتراف و منع تكامل
از ديگر مضرّات فردى اتراف، درگيرى با دنيا و مصائبى است كه اين درگيرى
– خواه ناخواه – در پى دارد. مصرف اندك در زندگى، موجب آسايش روحى و فراغت فكرى
بيشتر براى رسيدن به امور معنوى است. مال اندوزى همچون تنيدن پيله براى انسان،
اسارتبار است.
يكى از روانشناسان غربى پرده از اين واقعيت زندگى امروز – كه متأسفانه
حتّى طبقات متوسط را هم در برگرفته – برمىدارد:
“بيشتر
ما مرض چيز جمع كردن داريم… ما نه تنها براى اين اجناس پول مىپردازيم، بلكه
وقتمان را نيز هدر مىدهيم. براى همه چيزهايى كه مالك آن هستيم، وقت صرف كردهايم و
تازه باز هم بايد وقت صرف كنيم. حتى اگر از آنها استفاده نكنيم و لذّتى نبرده
باشيم. همه چيز بايد تميز شود، گردگيرى شود، مرتّب شود، توى كمد گذاشته شود،
آويزان شود، ذخيره شود، نفتالين بخورد يا بيمه شود. حتّى احساس گناه كردن براى
فلان “مَزَن هَردَمى” كه كلى برايش پول دادهايم و آن را سر تاقچه گذاشتهايم و يك
بار هم استفاده نكردهايم، وقت مىگيرد. هر بار به آن نگاه كنيم، آه مىكشيم و
تأسف مىخوريم، يك لحظه زندگيمان دزديده مىشود.
چقدر وقت صرف مىكنيم كه سر بچههايمان نق بزنيم تا اتاقشان را تميز
كنند. يا از اينكه والدين بدى بودهايم و هستيم احساس گناه مىكنيم. آن هم به اين
دليل كه بچههايمان نيز از چيزهايشان درست استفاده نمىكنند. روزنامه محلى شهر ما
عقيده زير را از “بيل وان” چاپ كرده بود: “براى يك دختر سه ساله، لذت يك
دستگاه چرخ خياطى اسباب بازى پنجاه و شش دلارى، به اندازه لذت پيدا كردن يك كرم
سبز كوچولوى توى باغچه است”.
گاهى اوقات، چيزهاى كوچك بيشتر از چيزهاى بزرگ شادى آفرين است… ما
لذّت بردن از زيبايى را منع نمىكنيم ولى نكته مهم اين است كه آيا آنچه احساس
مىكنيم واقعاً لذت است؟ از آن جا كه ما براى كسب اين احساس بهايى گزاف يعنى
وقتمان را مىدهيم، بايد ديد كه آيا آنچه را هم كه مىگيريم ارزش وقت ما را دارد؟
ملكه اليزابت اول، پاسخ اين سؤال را در لحظه مرگش داد: “همه آنچه دارم در مقابل
يك لحظه از زمان!”“33
از
زبان سوسن آزادهام آمد به گوش
كاندرين دير كهن حال سبكباران خوش
است
حافظا ترك جهان گفتن طريق خوشدلى است
تا نپندارى كه احوال جهان داران
خوش است
آرى به راستى “هر آن كس كه دلش به دنيا تعلق گيرد، قلبش با سه چيز
درگير خواهد شد: اندوهى بىپايان، آرزويى دست نيافتنى و اميدى كه بدان نرسد.”34
4- اتراف و تعصب
انسان مترف نسبت به آداب و رسوم غلط آباء و اجدادى تعصّب مىورزد و
كوركورانه راه تقليد از نياكان منحرف خويش را پيش مىگيرد:
“و
كذلك ما أرسلنا من قبلك في قرية من نذير الاّ قال مترفوها إنّا وجدنا آباءنا على
أمّة و انا على آثارهم مقتدون؛35 و اين گونه است كه قبل از تو نفرستاديم
فرستادهاى را به سرزمينى مگر آن كه گروه مترفين آن ديار گفتند ما پدرانمان را بر
روشى يافتيم و ما پا در گامجاى آنان مىگذاريم.”
تجربه هم مؤيد اين مطلب است كه اكثر خودباختگان، متنعمين و خوشگذرانان
هستند؛ آنها كه بهاى سنگين شخصيّت، آزادگى، دين و آبروى ملّى خود را به پيروى از
مدهاى مسخره و دور از عقل و منطق غربيان و غريبان مىسپارند؛ چون آنان بفرمايند،
بىچون و چرا لباس تنگ مىپوشند و مدل مو را كوتاه انتخاب كرده و وقتى دستور از
آنها برسد، لباسهاى تنگ را به كنارى انداخته و اين بار لباسهاى گشاد جانشين آن
مىشود و مدل مو بلند انتخاب مىشود همچون عروسك خيمه شب بازى به ميل عروسك
گردانان پشت صحنه لباس كوتاه مىپوشند و بار ديگر لباس بلند. ميل اين مقلّدان
بىجيره و مواجب غرب به خواست اربابانشان بسته است و حتى زشتى و زيبايى را آنها
مىبينند و اينها طوعاً و طاعةً قبول مىكنند و عقل و احساسات درونيشان كوچكترين
نقشى در تشخيص آن ندارد. چقدر منفور و مطرودند گروه ثروتمندان عياش خودباخته جامعه
كه خود را در لباس همجنسبازان آمريكا و انگليس و يا نئوفاشيستهاى آلمان و حتى
فاسدان مطرود مردم اروپا و آمريكا در خيابانها به نمايش مىگذارند و اين گونه
احساس شخصيت و زيبايى هم مىكنند!!
5- سرانجام تجمل پرستى
از ديگر عوارض اتراف، عاقبتِ سختى است كه خداوند سبحان در مواضع بسيار
در قرآن وعده فرموده است:
اولاً چون مترفين ريشه فساد و تباهى ملتها هستند، چون عذاب الهى36 بر
قومى فرود آيد، ابتدا دامنگير اينان خواهد شد:
“حتى
إذا أخذنا مترفيهم بالعذاب اذاهم يجئرون لا تجئروا اليوم انكم منا لاتنصرون؛37 تا
آن گاه كه متنعمان اقوام نافرمان را كه مست نعمت دنيا هستند به عذاب گرفتار كنيم،
به فرياد آيند و به آواز بلند استغاثه كنند، گفته شود به ايشان كه امروز استغاثه
نكنيد امروز كه از ما يارى نشويد.”
و ثانياً وجود اين فاسدان و عدم مبارزه با آنان سبب گرفتارى و نزول بلا
بر جوامع بشرى خواهد شد عذابى بسيار كوبنده و نابود كننده:
“فأخذتهم
الصيحة بالحق فجعلناهم غثاءً فبعداً للقوم الظالمين؛38 عذاب الهى به حق ]جوامع
مبتلا به اتراف را[ فرا گرفت و به خار و خاشاك تبديلشان كرد، پس چه دورند ستمگران!”
علاوه بر آن براى مرفهين بىدرد در روز جزا پذيرايى باشكوهى!39 ترتيب
داده شده است:
مهمانسراى آنان آتش و آب جوشان است و سايبانشانهالهاى از دود سياهى
داغ و بدبو. با ثمره آتشين درخت زقوم از آنان پذيرايى مىشود. گرسنگى و خاصيت شكم
بارگى هم كمكشان مىكند تا آنقدر از آن بخورند كه شكمهايشان پر شود و پس از آن،
عطش است كه به سراغشان مىآيد و آن گاه جامهاى آب جوشان به ايشان عرضه مىشود.
بيچارگان! آنقدر تشنهاند كه همچون شتران تشنه با ولع آن را سر مىكشند؛ امّا چه
ثمر كه جز تشنگى و گرسنگى بر عطش و جوعشان افزوده نمىشود و اين همان ميهمانى است
كه روز جزا براى آنان در نظر گرفته شده است.40
به طور خلاصه، تا اين جا مشخص شد كه ممنوع بودن رشد گروه مترفان و
سرمايهداران متنعم در اسلام نه تنها منافاتى با آزادى افراد ندارد، بلكه متضمن
آزادى اكثريت جامعه خواهد بود؛ جداى از آن كه مضرات فردى آن آنقدر زياد است كه
غوطه خوردن در آن تفاوتى با خودكشى ندارد!
×
اشرافىگرى و مسأله شأنيت
آيا شأن اجتماعى مىتواند مجوّز اشرافىگرى باشد؟ آيا تمسك به شأنيت
مجوز صرف مبالغ هنگفت بيتالمال در راه مجلل كردن دكور و ساختمان و مبلمان برخى
ادارهها و سازمانها و برپايى ميهمانيهاى پر ريخت و پاش و يا سفرهاى پرخرج است؟
آنچه مورد نظر شرع مقدس است، تا جايى مىتواند ملاك باشد كه بر وظايف و
مسؤوليتهاى فردى و اجتماعى طعنه نزند. پس شأنيت را بايد تعريف كرد و حدود آن را
مشخص نمود. به جرأت مىتوان ادعا كرد در شرايطى كه طبقات محروم جامعه فشار اقتصادى
را متحملند و گروهى در تهيه حداقل معاش در سختى و تنگنا هستند؛ زمانى كه دختران و
پسران آماده ازدواج به علت مشكلات مالى مجبورند از تشكيل خانواده خوددارى كنند و
آموزش و پرورش توان تحت پوشش قرار دادن كودكان به نحو شايسته و استاندارد آموزشى
را ندارد، ريخت و پاشها و ميهمانيهاى پرخرج با غذاهاى الوان – كه نوعاً فقرا در آن
راه ندارند – همراه با اسراف و تبذير و برگزارى جشن عروسى و يا تهيه جهيزيه به
قيمت و ارزش دهها عروسى و جهيزيه معمولى، عوض كردن روزانه مدل لباس و ماشين و خانه
يا سفرهاى پرخرج – و معمولاً پر از گناه و فساد – و ديگر مصاديق اسراف و تبذير و
اتراف در زمان كنونى، هرگز مجوزى به نام شأنيت از جانب شرع مقدس اسلام نخواهد
داشت.
در اين جا سخنى خاص با مسؤولين نظام مقدس اسلامى لازم به نظر مىآيد و
آن اين كه اگر مجوز ريخت و پاشهاى برخى ادارات شأن وظيفه و مسؤوليت شما يا
زيردستانتان هست، شأن رهبر كبير انقلاب، امام خمينىرحمه الله به عنوان پرچمدار يك
نهضت عظيم الهى و رهبر معظم انقلاب حضرت آية الله العظمى خامنهاى، با توجه به
مسؤوليتهاى خطيرى كه بر عهده دارند، برتر و عظيمتر است ليكن اين بزرگواران با
اقتدا به پيامبر عظيم الشأن اسلامصلى الله عليه وآله وسلم و اميرالمؤمنين
علىعليه السلام شأن خود را ساده زيستى و مؤونه اندك و همگامى با تودههاى عظيم
مردم دانسته و مىدانند و اين راز نفوذ عميق معنوى آنان در دل تودههاى مردم جهان
است و ملّت بلكه دنيا نه تنها پذيرايى از فرستاده گورباچف را در خانهاى محقر روى
صندلى ساده و با لباسى معمولى كسر شأن امام – رضوان اللّه تعالى عليه – ندانستند
بلكه نسبت به آن پير قائد، احساس اعتماد و محبّت صدچندان كردند. گرچه پارهاى از
انبيا و رسل الهى داراى مكنت و ثروت بودهاند ولى هرگز دل در گرو آن نباخته و
اموال خويش را در راه ترويج و تبليغ كلمه توحيد، صرف نمودهاند و معلوم است كه
چنين ثروت و قدرتى نه تنها مذموم نيست، كه بسيار پسنديده و مورد رضاى خداوند سبحان
است.
در مورد حق بهره بردن از نعمتهاى الهى مستفاد از آيه شريفه سوره اعراف (آيه
32) لازم به ذكر است كه آيه محدود به قوانين الهى است. حدودى
كه در جاى جاى دين مقدس اسلام و در جهت تعديل اقتصادى و برقرارى عدالت اجتماعى
قرار داده شده است و آيه براى بهرهبردارى از نعمات الهى بطور مطلق و بىقيد و شرط
جواز صادر نكرده است.
×
راههاى مبارزه با اتراف
چگونه مترف نباشيم و با رشد رفاهطلبى مبارزه كنيم؟
1- ابتدا بايد هدف و غرض از
داشتن مال و فوايدى را كه براى زندگى ما دارد مورد توجه قرار دهيم و چون بدانيم كه
اينها تنها وسيلهاى براى رسيدن به هدف اصلى آفرينش ماست، هرگز بيش از قدر نياز،
آن را طلب نخواهيم كرد و به اندك آن هم ميل و علاقه و دلبستگى پيدا نمىكنيم.
2- در نگاهدارى يا صرف مال،
جهات حرام و حتى مكروه و مشتبه را مورد نظر قرار دهيم و بر گرد آن نچرخيم. حقوق
حقه اموال را با دقت و ريزبينى از آن خارج نماييم و غذا و مصارف خود و خانواده
خويش را به حقوق خدا، امام زمانعليه السلام و مردم نيالاييم كه عدم رعايت اين
نكته، در كشاندن انسان به دام حرامهاى ديگر كه مقدمه زراندوزى و مالپرستى است
اثرى چشمگير دارد.
3- در خرج و صرف مال دقت شود و
قناعت را سرلوحه عمل خود قرار دهيم كه تنها كسى بىنياز است كه طعم قناعت چشيده و
آن را حفظ كرده باشد.
امام باقر يا امام صادقعليهما السلام فرمود:
“هر
كه به آنچه خدا روزيش كند قانع باشد بىنيازترين مردم است.”41
“ويليام
اسلون كافين Sloane – coffin -William مىگويد: براى ثروتمند بودن دو راه وجود دارد: يكى آن كه پول
بسيار زيادى داشته باشيم و ديگر آن كه نيازهاى خيلى كمى داشته باشيم.”42
خصوصاً مسؤولين محترم ادارهها و سازمانهاى دولتى دقّت و ريزبينى
اميرالمؤمنينعلىعليه السلام را در صرف بيتالمال مدّ نظر قرار دهند. او كه از
صحبت خصوصى زير نور چراغى كه روغنش از بيتالمال فراهم آمده است، إِبا دارد و به
برادرش عقيل گوشزد مىكند كه بىدقّتى در صرف بيتالمال گرفتارى در آتش دوزخ و خشم
الهى را به دنبال خواهد داشت. به ياد آورند كه از خصايص روشن و چشمگير رسول گرامى
اسلامصلى الله عليه وآله وسلم قليل المؤونه و كثيرالمعونه بودن آن حضرت ذكر شده
است. ايمان بياوريم كه اسراف و صرف نابجاى بيتالمال در اين گوشه سرزمينمان چنانچه
به قيمت محروميت كودكى از آموزش و پرورش در جاى ديگر و يا گرسنگى و جان دادن
خانوادهاى در ديگر مكان و يا بىسرپناهى محرومى در گوشه ديگر باشد، اگر در دنيا
پيامد و نقمت الهى را به دنبال نداشته باشد – كه دارد – در رستاخيز، عدالت الهى، اجحاف
كنندگان به بيتالمال و مردم را نگاه خواهد داشت و از ذره ذره آن حساب خواهد كشيد.
4- يكى از راههاى مؤثر مبارزات
با اتراف، ممانعت از كسبهاى حرام و خون مردم را در شيشه كردن است كه همراه با
آشنايى مردم با احكام و قوانين كسب در اسلام، مبارزه با دزدان سر گردنه و محتكران
و فرصت طلبان اقتصادى، بدون كوچكترين اغماض و ملاحظهاى با جدّيت شروع و تا انهدام
آخرين پايگاهها و سنگرهايشان ادامه يابد.
بالاخره “اى عزيز، اكنون كه مفاسد اين علقه و محبت ]به دنيا[ را متذكر
شدى و دانستى كه انسان را اين محبت به هلاكت دچار مىكند و ايمان انسان را از دست
او مىگيرد و دنيا و آخرت انسان را درهم و آشفته مىكند، دامن همّت به كمر زن و هر
قدر توانى بستگى دل را از اين دنيا كم كن و ريشه محبّت را سست كن و اين زندگى چند
روزه را ناچيز شمار و اين نعمتهاى مشوب به نقمت و رنج و الم را حقير دان و از خداى
تعالى توفيق بخواه كه تو را كمك كند و از اين رنج و محنت خلاصى دهد و دل تو را
مأنوس به دار كرامت خود كند و ماعنداللّه خير و أبقى.”43
پاورقيها:
28) علق (96) آيه7.
29) مؤمنون (23) آيه36 – 33.
30) آن گونه كه در حديث است كه وقتى اهل بهشت
را در آن مستقر كردند، مرقومهاى از ساحت مقدس الهى – جلّت عظمته – براى آنها صادر
مىشود كه مضمون آن چنين است:
“اين
كتابت از زنده پايدار جاودان است به سوى زنده پايدار جاودان. من چنانم كه به هر چه
بفرمايم بشو! مىشود و تو را نيز امروز چنان كردم كه به هر چه امر كنى بشود
مىشود.” رك: امام خمينى، چهل حديث، روايت ششم، مركز نشر رجا، ص107.
31)
سباء (34) آيه34.
32)
مؤمنون (23) آيه 40 – 37.
33)
امى هريس – تامس. ا. هريس، ماندن در وضعيت آخر، ترجمه اسماعيل فصيح، ص309 و 310.
34) اصول كافى، ج4، ص9.
35)
زخرف (43) آيه 22.
36)
نپنداريم كه عذاب الهى منحصر به داستانهايى است كه قرآن بيان نموده است و متوقع
نباشيم كه عذاب الهى تنها به شكل صيحهاى آسمانى و يا حتى زلزله و حوادث طبيعى
سهمگين ديگر باشد بلكه نزول هر نوع بلاى گرفتار كنندهاى – آن گونه كه اكنون جوامع
خوشگذران دچارند – نيز از اين قبيل است: شيوع بيمارى ايدز، سرطانها و بيماريهاى
سخت ناشناخته، جنايت، از ميان رفتن عواطف و احساسات انسانى از ميان آنها و فروپاشى
خانواده و… .
37)
مؤمنون (23) آيه66.
38)
همان، آيه41.
39)
كه به يقين صورت واقعى تنعم و خوشگذرانيهاى بىخبرانه آنهاست.
40)
رك: واقعه (56) آيه 57 – 40.
41)
كافى، ج3، ص209.
42)
ماندن در وضعيت آخر، پيشين، ص305.
43)
امام خمينى، چهل حديث، (نشر رجاء)، ص111.