عاشورا در آينه زمان
قسمت اول
سيد موسى ميرمدرس
پيشداشت
عاشورا، روايت شجاعت، حكايت
ايثار، حديث عشق و عرفان و منظرگاه اطاعت محض از مقام ولايت كبرى و امامت عظمى
است. عاشورا مكتب رهايى از دنيا، حماسه پيروزى خون بر شمشير، بهاى لقاءاللّه و شرط
همنشينى در محفل قدسيان و عروج به قلّهاى است كه “لن تنالها الاّ بالشّهادة”1 با
عاشورا انديشه شيعى شكل گرفت و “تشيّع با خون شيعيان درآميخت و در ژرفاى جانشان
جوشش زد و اعتقادى عميق در درونشان پديد آورد.”2
با عاشورا “مبدأ ظهور حركتهاى
شيعى تكوين يافت”3 و محبّت اهل بيتعليهم السلام با جانها عجين گشت: “انّ لقتل
الحسين حرارة فى قلوب المؤمنين لا تبرد أبداً.”4 از اين رو گفتهاند: “واژه اهل
بيت سحر و افسونى را مىماند كه دل گروههاى گوناگون را گِرد آورد و آنان را در
لواى پرچم سياه (رايت قيام) قرار داد.”5 با عاشورا، دين از دست تحريفگران، نجات
يافت و حيات دوباره، و گرد و غبار ناسيوناليسم و شرك و بتپرستى از چهره اسلام ناب
محمدىصلى الله عليه وآله وسلم زدوده گشت كه بيان بلند نبىّ مكرّم: “حسين منّي و
أنا من حسين”6 اشارتى بدين دستاورد بود.
عاشورا حقيقتى هميشه زنده است
كه به دشوارى توان، روايتش را برخواند؛ عاشورا، حكايت كاروانى است كه بانگ جَرَس
آن خفتگان را بيدار و بيداران را به شتاب فرا مىخواند. با عاشورا كابوس مرگ درهم
شكست و جهانبينى شهادت، تبيين شد:
“فانّي لا أرى الموت الاّ
سعادةً و لاالحياة مع الظالمين الاّ برماً؛7 بىشك در چنين هنگامهاى من مرگ را جز
نيكبختى نمىبينم و زندگى با ستمكاران را جز رنج و اندوه نمىشمارم.” “لا أجيب ابن
زياد إلى ذلك أبداً، فهل هو الاّ الموت فمرحباً به؛8 در برابر پيشنهاد ذلّتبار
ابنزياد سر فرود نمىآورم و در اين راه، مرگ را با آغوش باز مىپذيرم.”
با عاشورا، درس آزادگى و عزّت
نفس در كلاسى به بزرگى عالم، آموخته شد كه “واللّه لا اعطيهم بيدي أعطاء الذّليل؛9
سوگند به خدا كه دست سازش به ستمكاران نخواهم داد.” و در بحرانىترين شرايط، فرياد
رعدآساى “هيهات منّا الذّلة”10 طنينانداز شد.
با عاشورا فرهنگ چگونه زيستن،
در عصر ديجور ستم و نابرابرى، گسترش يافت و با بانگ رسا هويّت اسلام ناب محمدىصلى
الله عليه وآله وسلم اعلام گرديد و پرده تزوير رياكاران ستمگر – كه سالهاى متمادى
به ناحق بر كرسى خلافت نبوى، جلوس كرده بودند – دريده شد و پيامى به دنبال آورد
كه: “كلّ يومٍ عاشورا و كلّ أرضٍ كربلا”. آرى حسينعليه السلام الگوى بشريّت است: “لكم
فىّ أُسوة.”11 و عاشورا اسوه هماره جاويدى است كه بر تارك تاريخ خونبار تشيّع
مىدرخشد و عالم و آدم وامدار آنند!
× عاشورا ؛ دادگاه تاريخ
تاريخ عالم، دادگاه عالم است،
پيوسته چنين بوده و پس از اين نيز، چنين خواهد بود. تاريخ عاشورا نيز به عنوان
پرهيجانترين و شورانگيزترين و در عين حال غمبارترين بخش از تاريخ اسلام و انسان،
دادگاهى است كه يزيديان و حسينيان هر دو در آن، حضور به هم مىرسانند. در اين
دادگاه علنى، از توطئهها، نيرنگها، تزويرها و بىعدالتيها گفتوگو خواهد شد، در
اين دادگاه، معلوم خواهد شد چه كسى نسبت به رسول عظيمالشأن جهان اسلام و رهبر
عالم بشريت – در واپسين لحظههاى حيات افتخار آميزش جسارت روا داشت؛ آن گاه كه قلم
و كاغذ طلبيد تا پيمان و ميثاق اتحاد را براى پس از رحلتش؛ به نگارش درآورد،
قدرتمدارى بىپروا، نغمه شومى سر داد كه: “ان الرجل ليهجر”! در حالى كه خداى
محمدصلى الله عليه وآله وسلم مىگويد: “و ما ينطق عن الهوى إن هو إلاّ وحى يوحى.”12
در دادگاه عاشورا از ماجراى
غمبار “سقيفه” و كارگردانان آن حادثه شوم سخن خواهد رفت، و از دهشتناكترين رخداد
عالم؛ غصب ولايت و تحريف امامت! در اين دادگاه ژرف جريانى محاكمه خواهد شد كه
توانست صاحب واقعه سترگى چون غدير خم با پشتوانه دهها آيه و حديث معتبر را بر
منابر لعن كند و تداوم حضور او را در كربلا، قتل عام.13
در اين دادگاه از آتش زدن خانه
جگرگوشه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و ضرب و شتم فلسفه هستى (زهراى اطهر) و
توهين به بيت رسالت و ريسمان ستم انداختن بر گردن شخصيت دوّم جهان اسلام؛ علىِّ
مظلوم، گفتوگو خواهد شد.
در دادگاه عاشورا از توطئه “مارقين”
و خيانت “ناكثين” و جنايت “قاسطين” حكايتها گفته مىشود. در اين دادگاه از امام
حسن و مظلوميتش، از خيانت سپاه و جهالت شيعيانش، از خباثت و مكارى دشمنانش، از
شهادت مظلومانه و تيرباران پيكر بىجانش، سخن خواهد رفت.
راستى اگر فجايع بنىاميه در
كربلا نبود، چگونه مىشد به اثبات رساند كه مسلماننماها حرمت زعيم “لولاك” را پاس
نداشتند و شهسوار “لافتى” را به زنجير مظلوميّت كشيدند و “بضعه رسول” دو سرا را
بيازردند و جگرگوشهگانش را به تيغ ستم، فرق بشكافتند و لالههاى باغ رسالت را
پرپر نمودند؟
و بدين سان كربلا به دادگاهى
افشاگر مبدّل گشت و آن سرِ بر “نى”، نواى مظلوميتهابيل تا حسين را سرداد و مشعلى
فروزان شد تا عالم و آدم از پرتو فروزانش راه هدايت جويند.
× عاشورا ؛ پديدهاى
بىبديل
امام حسينعليه السلام هدف،
فلسفه و علت هستى است و با شهادت او، روح هستى از كالبدش جدا شد و نور، فلسفه و
واسطه فيض هستى را از او برگرفتند14 و اگر تداوم حضور حسين بن علىعليه السلام در
حضرت سجاد، تجلّى نمىيافت، عالم وجود، محو و منهدم مىگشت!
تبيين ادّعاى فوق، در گرو
تحليل و بررسى آيات و رواياتى است كه در اين باب آمده: خداوند، در حديث قدسى، خطاب
به رسول خود مىفرمايد:
“يا أحمد لولاك لما خلقت
الأفلاك و لولا علىّ لما خلقتك و لولا فاطمة لما خلقتكما؛15 اى احمد! اگر تو
نبودى، عالم را پديد نمىآوردم و اگر على نبود، تو را خلق نمىكردم و اگر فاطمه
نبود، تو و على را پديد نمىآوردم.”
براستى چرا وجود پيمبر، علت
هستى است و مجموعه عالم، معلول وجود او است؟ زيرا عالم ماده؛ آسمانها و زمين و
آنچه در آن دو است براى انسان خلق شدهاند: “خلق لكم ما فى الأرض جميعاً”16 و هدف
از خلقت انسان، “معرفة الله” است: “و ما خلقت الجنّ والإنس الاّ ليعبدون”.17 در
حديث قدسى نيز آمده است كه خداوند فرمود: “كنت كنزاً مخفياً فأحببت ان أعرف فخلقت
الخلق لكى اعرف؛18 گنج پنهانى بودم كه دوست مىداشتم، تا خلايق نسبت به من، عرفان
پيدا كنند از اين رو خلق را بيافريدم تا مرا بشناسند.” و پيداست كه عرفان و شناخت
خداوند، بدون نبىصلى الله عليه وآله وسلم ممكن نيست، چرا كه دانشهاى بشرى در
قلمرو نيل به پديدههاى مادى و شناخت فيزيكى انسان، هنوز در نيمه راهند، بنابراين
طبيعى مىنمايد كه انسانها بدون راهنمايى پيامبران، از شناخت نيازهاى معنوى خود
ناتوان باشند، كجا رسد به معرفت اللّه!
از طرفى، ادامه راه نبىّصلى
الله عليه وآله وسلم نيز بدون علىعليه السلام ممكن نيست، از اين رو خداوند در
ماجراى غدير خم فرمود: “أليوم أكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم
الإسلام ديناً.”19 و با تأكيد به پيامبر سفارش نمود: “و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته.”20
يعنى كوتاهى در امر امامت به مثابه از ميان رفتن نبوت است. از اين رو زعيم لولاك،
پس از تذكار آيه “النّبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم”،21 على را به امامت امّت
برگزيد و فرمود: “من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللّهم والِ من والاه و عاد من عاداه و
اخذل من خذله.”22
يعنى آن سان كه من ولايت در
امور سياسى، اجتماعى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى مردم را دارم، على هم اين مقام را
داراست، وگرنه دوستى و محبّت على كه پديده تازهاى نبود تا يكصد و بيست هزار نفر
را در گرماى سوزان غدير، گردهم آورد و به عنوان مهمترين توصيه “حجةالوداع”، اعلام
گرديده، به نظم
درآيد كه:
گفت هر كو را منم مولا و
دوست
ابن عم من على مولاى اوست!
بارى، تلاشهاى نبىّ و وصىّ نيز
بدون فاطمه بىثمر است، چون نهالى (اسلام) را كه رسول خدا كاشته و على آبيارى كرده
بود، بدون مراقبتهاى ويژه فاطمهعليها السلام مىخشكيد، از اين رو خداوند، خلقت
فاطمه را علّت خلقت وجود پيامبر و على مىخواند: “لولا فاطمة لما خلقتكما”، و
تداوم حضور فاطمه در عالم هستى، حسن و حسينعليهما السلام هستند و لذا خالق هستى
مىفرمايد: “… لولا هم ما خلقت الجنّة و لا النّار و لا العرش و لا الكرسىّ و لا
السماء و لا الأرض و لا الملائكة و لا الإنس و لاالجنّ… .”23
حسين بن علىعليه السلام آخرين
حلقه مستقيم تداوم حضور فاطمه است كه در كربلا در كنار خاندان رسالت و ياران
وفادارش، قتل عام شد و بدين سان فلسفه هستى از آن گرفته شد و نه تنها عالم تشيّع
كه كلّ عالم وجود زيانبار گشت و ضايعهاى جبران ناپذير در جهان تحقق يافت: “مصيبةً
ما أعظمها و أعظم رزيتها فى الاسلام و فى جميع السماوات والارضين.”24
ادامه دارد
پىنوشتها:
1) پيامبر اسلام(ص)، به امام حسين(ع) فرمود: “انّ لك فى الجنان
لدرجات لن تنالها الاّ بالشّهادة؛ همانا تو در بهشت داراى مقامهايى هستى كه جز با
شهادت در راه خدا، به آنها نخواهى رسيد” (بحارالانوار، ج44، ص328).
2) حسن ابراهيم حسن، تاريخ
الاسلام (چاپ هفتم، مكتبة النهضة المصريه، 1964 م) الجزءالاول، ص399.
3) فيليپ حتى، تاريخ
العرب، ج2، ص253.
4) “بىترديد با شهادت
حسين، آتش عشقى در دلهاى مؤمنان پديد آمد، كه همواره جاودانه خواهد ماند” ]ميرزا حسين النورى الطبرسى، مستدرك الوسائل، (چاپ
اول، قم، مؤسسة آل البيت(ع)، لاحياء التراث، 1407 ه) الجزءالعاشر، ص318].
5) “… و كانت كلمة “اهل
البيت” هى السحر الذى يؤلف بين قلوب مختلف طبقات الشعب و يجمعهم حول الراية
السوداء.” ]السيد امير على، روح الاسلام، ص308 به
نقل از جعفر مرتضى الحسينى، حياة الامام الرضا(ع)، (قم، دارالتبليغ الاسلامى، 1398
ه، ص42].
6) ابوالقاسم جعفر بن محمد
بن قولويه، كامل الزيارات، به تصحيح ميرزا عبدالحسين الامينى التبريزى، (قم،
كتابفروشى وجدانى)، ص52 و 53.
7) ابومحمد الحسن بن على
بن الحسين بن شعبة الحرّانى، تحف العقول عن آل الرسول، (چاپ پنجم، قم، مكتبة
بصيرتى، 1394 ه.ق) ص174؛ ابوجعفر محمد بن جرير الطبرى، تاريخ الامم و الملوك (تاريخ
طبرى)، (بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات) الجزء الرابع، ص305.
8) ابوحنيفه احمد بن داود
الدينورى، الاخبار الطوال، (چاپ اول، قم، منشورات الشريف الرضى، 1368) ص254.
9) تاريخ طبرى، ج4، ص323.
10) ابومنصور احمد بن على
بن ابىطالب الطبرسى، الاحتجاج، (بىجا، نشر مرتضى، 1403 ه.ق) ص300.
11) تاريخ طبرى، ج4، ص304،
در مقتل خوارزمى آمده است: “فلكم بىاسوة” رك: ابوالمؤيد الموفق بن احمد الملكى،
اخطب خوارزم، مقتل الحسين للخوارزمى، تحقيق و تعليق: محمد السماوى (قم، منشورات
مكتبة المفيد) الجزء الاول، ص235.
12) نجم (53)، آيههاى 3 و
4.
13) اين جمله، اقتباس از:
محمد رضا حكيمى، مكتب تفكيك (ويژهنامه كيهان فرهنگى، سال نهم، شماره 12، اسفندماه
1371) ص 14.
14) عبدالله بن جعفر در
نامهاى به امام حسين(ع) نوشت: “ان هلكت اليوم طفئ نورالارض…؛ اگر امروز تو كشته
گردى، نور زمين خاموش مىشود”. رك: محمد بن النعمان العكبرى البغدادى (المفيد)،
الارشاد، (چاپ سوم، بيروت، منشورات الاعلمى للمطبوعات، 1399 ه) ص219.
15) العلامة المرندى،
ملتقى البحرين، ص14 به نقل از احمد الرحمانى الهمدانى، فاطمة الزهرا سلام الله
عليها بهجة قلب المصطفى صلى الله عليه و آله (چاپ اول، تهران، مؤسسة البدر للتحقيق
والنشر، 1369 ش، نشر كوكب).
16) بقره (2) آيه29.
17) ذاريات (51) آيه56.
18) سيد عبدالله شبّر،
مصابيح الانوار فى حل مشكلات الاخبار، (نجف، المطبعة العلميه، 1371 ه.ق) الجزء
الثانى، ص405.
19) مائده (5) آيه 3.
20) همان، آيه67.
21) احزاب (31) آيه6.
22) عبدالحسين احمد
الامينى النجفى، الغدير فى الكتاب والسنة و الادب، (چاپ چهارم، بيروت، دارالكتاب
العربى، 1397 ه. 1977م) الجزء الاول، ص229 – 11؛ ابراهيم بن محمد الجوينى
الخراسانى، فرائد السمطين، به تصحيح: محمد باقر المحمودى (چاپ اول: بيروت، مؤسسة
المحمودى للطباعة و النشر – 1398 ه. 1978 م) ج1، ص74.
23) فرائد السمطين، ج1،
ص36.
24) زيارت عاشورا،
بحارالانوار، ج98، ص294.