چشمه جوشان حكمت
گذرى بر زندگى، آثار و انديشههاى استاد علامه
آية الله حسن زاده آملى
قسمت اول
غلامرضا گُلى زواره
× مشعل هدايت
دانشمندان بر روى زمين همچون
ستارگان در آسمانند كه در تاريكيهاى برّ و بحر، تشنگان معرفت و شيفتگان حق و حقيقت
از آنان راهنمايى مىجويند و از پرتو پرفروغ آنان روشنايى مىگيرند. اين سخن
برگرفته از اين كلام رسول اللهصلى الله عليه وآله وسلم است كه مىفرمايد:
“إنَّ مَثَل العلماء فى
الأرض كمثل النّجوم فى السّماء يهتدى بها فى ظلمات البرّ و البحر…”1
بزرگداشت و تجليل از چنين
انسانهاى والايى كه عمر بابركت خويش را در جهت احياى معارف اسلامى و گسترش و نشر
انديشههاى مكتب تشيع، مصروف نمودهاند نه تنها جنبه شخصى و فردى ندارد بلكه خود
تبليغ معرفت است و معرفى اين گونه چراغهاى فروزان به نسل جوان به عنوان اسوههاى
ارزنده از ضروريات اجتنابناپذير است.
آيين پرشكوه اسلام پيروان خود
را به اجراى چنين سنت حسنهاى ترغيب و تحريص مىنمايد و در منابع تاريخى و روايىِ
شيعه، مسطور است كه ستارگان درخشان آسمان امامت و ولايت براى دانشوران عصر خويش
احترام ويژهاى قايل بوده و به هنگام بروز آشفتگيها و ناگواريهاى اجتماعى – سياسى
نگران حال آنان بودهاند. حتّى انسانهايى كه به قله ايثار رسيده و رداى شهادت را
در بر نمودهاند تربيت يافته مكتب ارباب معرفتند، چنان كه در حديثى آمده است:
“اذا كان يوم القيامه وزن
مداد العلماء بدماء الشهداء، فيرجّح مداد العلماء على دماء الشهداء؛2 وقتى روز
قيامت بيايد مركّب دانشمندان را با خون شهيدان مىسنجند كه در اين سنجش، مركّب
دانشمندان بر خون شهيدان برترى دارد.”
آرى اين استوانههاى انديشه
پشتوانه گرانسنگى براى پاسدارى از ارزشها و باورهايند و اجازه نمىدهند خون سرخ
شهدا حتّى براى لحظهاى از جوشش باز ايستد و غرّش رعدآساى انسانها عليه جهل و ستم
با روشنگريهاى اين مشعلهاى پرنور، استمرار مىيابد.
× وارستهاى عارف
سخن از فيلسوفى فرزانه، عارفى خجسته سير، بزرگوارى نيك انديش و
ژرفنگرى پروا پيشه است؛ وارسته انسانى كه سراسر حيات پربارش را در راه كسب كمالات
و تحصيل فضايل و تدريس حكمت و تأليف آثارى گرانبها و نوشتههاى نيكو و نگاشتههاى
دُرر بار صرف كرده است.
اين اسوه فضيلت كسى جز دانشمند
فرزانه “حضرتآيةاللهعلاّمه حسن حسن زاده آملى” نيست؛ همان انسان والايى كه با
تحمل سختيها و مرارتهاى فراوان و اعراض از امور دنيوى و پشت پا زدن بر ماديات،
صراط معرفت را درنورديده و به قله كمال رسيده است و با وجود آن كه بر فراز اين قله
انديشه قرار گرفته در دشت تواضع و فروتنى دامن گشوده است، جويبارهاى صفا و صميميت
و چشمههاى پاك و مصفاى اخلاص و صداقت از اين كوه استوار، جارى و سارى است كه نه
تنها حوزههاى علميه بلكه مشتاقان فضايل و كرايم را بهرهمند نموده است.
ادب زايدالوصف و ساده زيستى
اين فرزانه انديشمند كه حاكى از رفعت مقام و علو روح ايشان است، توجه هر انسان
شيفته فضيلت را به خود جلب مىكند.
اين شعر مولوى تداعى كننده اخلاق
اوست:
گر خورى يك لقمه از مأكول
نور
خاك ريزى بر سر نان تنور
آينه دل چون شود صافى و
پاك
نقشها بينى برون از آب و خاك
روزن دل گر گشاد است و صفا
مىرسد بىواسطه نور خدا
ليك صيقل كردهاند آن
سينهها
پاك از آز و حرص و بخل و كينهها
و با زيارت سيماى پر جذبه اين
نامدار عرصه معرفت بايد اين شعر جامى را بر زبان راند:
آفاق را گرديدهام، اشخاص
را سنجيدهام
بسيار خوبان ديدهام اما تو چيز ديگرى
مشاهده سجاياى اخلاقى استاد
حسنزاده زنگار غم را مىزدايد و نهال اميد را در روان انسان زنده مىكند؛ به قول
صائب تبريزى:
روى گشادهاى كه دلى واشود
از او
“صائب” به صد هزار گلستان برابر است
اين وجود بابركت، سالهاى
متمادى دشواريها را بر جان خريده، سختيها و شدايد را تحمل كرده، محروميتها و
ناملايمات را پشت سر نهاده، زانوى تحصيل در مقابل اساتيد گرانمايه بر زمين ساييده
تا آن كه موفق شده از سفره معرفت، مائدهها برگيرد.
نگريستن به سيماى نورانيش،
انسان را به ياد خدا مىاندازد، سيره صالحش، تشنگان حكمت را از كرامت و معنويت
سيراب مىكند، ساليان سال است كه وجود پرفروغش دهليزهاى پرپيچ و خم و قيرگون جهل
را روشنايى بخشيده است.
اين انسان باصلابت، فراتر از
آن است كه اين حقير تُنُك مايه با بضاعت مزجاة بتواند در وصفش سخن گويد، به قول
مولاى رومى:
آرى ستاينده آفتاب، از بينايى
خود سخن مىگويد نه از پرتو نور:
مادح خورشيد مداح خود است
كه دو چشمم روشن و نامُرقد است
در نيابد حال پخته هيچ خام
پس سخن كوتاه بايد والسلام
ولى به قول شاعر:
گر نيم زيشان ازيشان
گفتهام
خوشدلم كاين قصد از جان گفتهام
حوزويان از اين نعمت الهى و
لطف حق و جانشين انبيا و ادامه دهنده سيره و سنت اهلبيت، ثمرات ثمينى ديده و
مىبينند و اين كه، حقير با گستاخى كامل در عرصه سيمرغ، مشغول جولانم به خاطر آن
است كه اولاً: خداى را شكرگزار باشم كه به اين جانب لياقت داد تا به ديدار اين
عارف متشرّع نايل گردم و از خرمنِ حكمتش خوشهها برچينم، ثانياً: علاقهمندانى كه
از پرتو اين آفتاب انديشه بدورند با گوشههايى از زندگى پربارش آشنايى يابند، باشد
كه اين ران ملخ در پيشگاه آن سليمان مُلك معرفت مورد قبول واقع گردد.
دوران كودكى و نوجوانى
استاد حسن زاده آملى در اواخر سال 1307 ه.ش در “ايرا” از توابع لاريجان
آمل ديده به جهان گشود. ايشان در سايه كفالت، مراقبت و حمايت پدر و مادرى مؤمن و
معتقد نشو و نما يافت. براى فراگيرى علوم و ادبيات به مكتبخانه رفت و به كسب دانش
پرداخت، بعد از آن تحصيلات خود را در دو دبستان ادامه داد و بعد از كلاس ششم ابتدايى
به دلايلى ترك تحصيل نمود.
استاد مشغول گذراندن كلاس دوم
ابتدايى بود كه از وجود مادرى عفيف و مهربان محروم گرديد و ابر غم و اندوه روح و
روانش را مكدّر نمود. در سن شانزده سالگى پدر را از دست داد ولى گرچه از روى حكمت
چنين ناملايماتى را متحمل گشت دريچه رحمت و لطف الهى بر رويش گشوده شد و نور دانش
و پرتو انديشه و كمال، ذهن او را فروغ بخشيد.
استاد، مقدمات علوم حوزوى و
فراگيرى علوم مقدماتى را كه بين طلاّب معمول و متداول است در مسجد جامع آمل از
محضر اساتيدى چون آية الله ميرزا ابوالقاسم فرسيو، آية الله غروى، حجج اسلام آقا
شيخ احمد اعتمادى، شيخ ابوالقاسم لتيكوهى، شيخ عزيزالله طبرسى فرا گرفت، در اين
دوران، كه شش سال به درازا كشيد، مرحوم طبرسى علاوه بر آن كه استاد ادبيات و فقه و
اصول ايشان بود، خوشنويسى را به شاگردش آموخت. اساتيد بر جنبههاى تربيتىِ تلاميد
توجه داشتند و با تشويق و توصيه آنان شاگردان با وضو و طهارت به مَدْرس مىآمدند،
استاد حسن زاده مىگويد:
“در همان اوايل جوانى نماز
شبمان ترك نمىشد، اساتيد مرتب به ما تأكيد مىكردند بايد در رفتار و كردارتان
مواظب باشيد و مراعات بكنيد خيلى مواظب اخلاق ما بودند و از اين جهت به گردن ما حق
دارند.”3
دوران طلبگى ايشان در آمل
مقارن با آشفتگيهايى بود كه رضاخان براى كشور ايران پيش آورده بود و براى پيشبرد
مقاصد شوم استعمار دست به اعمالى جسارتآميز زده بود و مسجد جامع و ديگر مساجد آمل
از سوى مأموران وى به انبار كنف و غلّه حتى برخى به اصطبل تبديل شده بود! استاد در
اين مورد مىفرمايد:
“در آن سال من خردسال بودم
– حدود پانزده سال – و اوان تكليفم بود، يادم مىآيد كه همان موقع به بعضى از مردم
اعتراض مىكردم كه چرا خانه خدا، به اين صورت دربيايد. اين بارقه الهى ما را وادار
كرد به مسجد جامع آمل براى تحصيل رفتم و دو – سه نفر ديگر از آقايان هم آمدند، كم
كم مسجد جامع آمل داراى چند طلبه شد كه مشغول درس و بحث بودند.”
دروس و متونى كه در آمل فرا
گرفتند عبارتند از: نصاب الصبيان، جامع المقدمات، شرح الفيه، سيوطى، حاشيه
ملاّعبداللّه بر تهذيب منطق، شرح جامى بر كافيه نحو، شمسيه در منطق، شرح نظام در
صرف، مطوّل در معانى، بيان و بديع و معالم در اصول، تبصره در فقه، مغنى اللبيب در
نحو، شرايع محقق در فقه، جلدين كتاب شرح لمعه در فقه، قوانين در اصول تا مبحث عام
و خاص.4 ضمناً استاد در آمل به دستور مرحوم آية اللّه غروى ملبّس به لباس روحانيت
گرديد و چند كتاب مقدماتى را تدريس مىنمود.
عزيمت به تهران
استاد حسن زاده پس از خوشهچينى از خرمن فرزانگان آمل به سال 1329 ه.ش (شهريور
ماه) در سن 22 سالگى اين ديار را به قصد عزيمت به تهران و افاضه از محضر
انديشمندان، ترك نمودند و چند سالى در مدرسه حاج ابوالفتح5، رحل اقامت افكند و
تتمه ابواب شرح لمعه و از عام و خاص قوانين تا آخر آن را در محضر مرحوم آية الله
حاج سيد احمد لواسانى فرا گرفت.
استاد حسن زاده در خصوص مرحوم
لواسانى مىگويد:
“از كسانى كه بايد در
ابتداى ورودم به تهران، نام ببرم كه بسيار به گردن من، حق دارند و پدرى فرمودند و
مثل يك پدر مهربان من را پذيرفت و در تربيت و تعليم من سهم بسزايى دارد مرحوم آية
الله آقاى سيد احمد لواسانى – رضوان الله عليه – است.”6
يادآور مىشود كه مرحوم
لواسانى فرزند آية الله سيد محمد لواسانى است كه به سال 1313 ه.ق در نجف اشرف به
دنيا آمد، پس از فراگيرى مقدمات علوم اسلام و سطح در خدمت آية الله حاج سيد محمد
تقى خوانسارى و آية الله حاج شيخ محمد حسين اصفهانى به سال 1339 ه.ق به ايران آمد
و پس از يك سال توقف در اراك اين شهر را به مقصد قم ترك نمود و تا آخر عمر
خوشهچين خرمن آية الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى بود. مرحوم لواسانى به امر آية
الله العظمى بروجردىرحمه الله چندين سال در مدينه طيّبه به سر بُرد و در اين بلد
مبارك، سرپرستى شيعيان آن جا را عهدهدار بود. آن عالم زاهد در سال 1384 ه.ق رخ در
نقاب خاك كشيد و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومهعليها السلام مدفون گرديد.7
اقامت در مدرسه مروى
بعد از آن، علامه حسن زاده
آملى چندين سال در مدرسه مروى به سر برد تا به راهنمايى آية اللّه حاج شيخ محمد
تقى آملىقدس سره به محضر علامه حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى مسجد حوضى رسيد. آن
عالم ذوفنون با نهايت جد و جهد بسيارى از اوقات خويش به تربيت و تعليم آية اللّه
حسن زاده مصروف داشت و از فنونى چند درى به روى ايشان گشود. شركت مشارٌاليه در درس
مرحوم شعرانى سرتاسر خير و بركت بود و قريب چهارده سال در محضر آن عارف، اكثر علوم
را فرا گرفت. مرحوم شعرانى از جهت توسّع در علوم فردى نمونه و متفرّد بود.
علومى كه استاد حسن زاده نزد
اين ستاره فروزان آسمان علم و انديشه آموخت به شرح زيرند:
رسائل شيخ انصارى و تمام مكاسب
و جلدين كفايه آخوند خراسانىقدس سره كتابهاى طهارت، صلات، خمس، زكات، حج، ارث
جواهر (به صورت درس فقه خارج استدلالى محققانه).
از معقولات، اكثرِ شرح خواجه
طوسى بر اشارات ابن سينا، قسمت اعظم اسفار ملاصدرا، كتاب نفس و حيوان و نبات و
تشريح شفاى شيخ الرئيس (كه از كتاب نفس تا آخر طبيعيات شفاست) تمام دوره تفسير
مجمعالبيان طبرسى از بدو تا ختم، شرح شاطبيه. از كتابهاى رياضى و هيأت و نجوم:
فارسى هيأت قوشچى، شرح چغمينى
قاضى زاده رومى، اصول اقليدس و اكرمانالاوس به تحرير خواجه توسى، شرح علامه خضرى
بر تذكره خواجه، تمامى كتاب زيج بهادرى، مجسطى بطلميوس با ترجمه خواجه طوسى. از
كتابهاى رجال و درايه:
دوره دو جلدى جامع الرواة حاج
شيخ محمد اردبيلى و دراية به فارسى كه از آثار مرحوم شعرانى است.
از كتابهاى طب: قانونچه
چغمينى، تشريح كليات قانون ابوعلى سينا و قسمت اعظم شرح نفيس بن عوض مشهور به
اسباب.8
خود استاد در اين خصوص
مىگويد: “…ايشان در آن وقت وافى را تحشيه مىفرمود، بنده در خدمتشان بودم، مقدارى
مىخواندم و ايشان گوش مىكردند و گاهى ايشان مىخواندند و من گوش مىكردم، بركتى
از اين جامع عظيم الشأن روايى در محضر شريفشان بهره ما شده است.”9
همچنين از مرحوم شعرانى اجازه
اجتهاد، و اجازه نقل حديث و مطالب صحيفه سجاديه گرفته و اصول كافى را در پرتو اين
وجود با بركت، اعراب گذارى كردند.
استاد حسن زاده در جاى ديگر، اين
استاد گرانقدر خويش را چنين معرفى مىكند:
“بنده همه اساتيدم را به
تبحّر در فنون مثل ايشان نديدم، جناب علامه شعرانى در ادبيات قلم توانايى داشت،
فارسى را خيلى فصيح و سنگين مىنوشت، در ميان علماى روحانى ما، در عصر خودم، بنده
كسى را به تبحر در رياضيات از ايشان بهتر و برتر نديدم…”10
استاد شعرانى به زبانهاى
فارسى، عربى، عبرى و فرانسه تسلط كامل داشت و هيئت فلاماريون را از فرانسه به
فارسى ترجمه نمود، مجموعه آثار اين دانشمند قريب به پنجاه جلد بالغ مىگردد كه
اكثريت آنها به حليه طبع آراسته شدهاند.11
پى نوشتها:
1 ) بحارالانور، علامه
مجلسى، ج2، ص 25.
2 ) همان، ص16.
3 ) مجله حوزه، مصاحبه با
استاد حسن زاده آملى، قسمت اول، شماره 21، ص21.
4 ) پيام انقلاب، شماره
112، ص21.
5 ) اين مدرسه در تاريخ
1297 ه.ق (در عصر ناصرى) به همّت مرحوم حاج ابوالفتح تأسيس گرديد و مرحوم آيةالله
العظمى حاج ملاّ على كنى وقف نامه آن را نوشته است، در زمان ديكتاتورى رضاخان اين
مكان همچون ساير مدارس علمى دستخوش حوادث ناگوار شد كه بعدها طى سالهاى 1370 و
1371 ه.ق بناى آن توسط آية الله حاج سيد مرتضى حسينى لنگرودى احيا گرديد و با تلاش
آن مرحوم رونق گرفت.
6 ) مجله حوزه، همان
شماره، ص28.
7 ) محمد شريف رازى،
گنجينه دانشمندان، ج3، ص549 و 550.
8 ) مجله پيام انقلاب،
شماره 112، ص21.
9 ) مجله حوزه، شماره 22،
ص36.
10 ) مجله كيهان فرهنگى،
شماره 5، مرداد ماه 1363، ص55.
11 ) براى آشنايى با زندگى
آثار و افكار اين فرزانه عاليقدر جهان تشيّع نگاه كنيد به : مجله نور علم،
شمارههاى 50 و 51 و نيز كتاب “چهره درخشان”، دكتر قوامى واعظ، تهران كتابفروشى
اسلاميه.